مرضیه شادانمن با اینکه ۴۲ کیلو وزن داشتم و لاغر بودم، اما به خاطر مشکل بیماری تالاسمی ماژور و حفظ سلامتی، زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی رو شروع کردم. میدونستم هر آنچه که استاد میگه، آگاهیای از جانب خداوند داناست و مطمئن بودم که این مسیر من رو به سلامتی میرسونه.الان شش ماهه که به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی میکنم و یه روش و سبک جدید رو تجربه کردم. نتیجه؟ واقعا عالی!قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی من مجبور بودم به خاطر مشکل تالاسمی، هر ماه خونگیری کنم. به خاطر همین، آهن بدنم بالا رفته بود و مجبور به مصرف داروی آهنزدا بودم. اما وقتی زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی رو شروع کردم، میزان آهن بدنم از۵۷۰۰ به ۴۲۰۰ رسیده. و نکتهی جالب اینجاست که در این مدت خیلی کم از داروی آهنزدا استفاده کردم.قبل از دوره قانون سلامتی صورتم پر از ککومک شده بود، حالا صاف و شفاف شده. چروکهای صورتم برطرف شدن و با اینکه وزنم به ۳۹ کیلو رسیده، اما انرژی و شادابیم خیلی بیشتر شده.بیشتر از گذشته کار میکنم، اصلا احساس خستگی ندارم و به حرفهایی مثل \"چقدر لاغر شدی\" اهمیتی نمیدم، چون مهم اینه که سالم و شاد هستم. در این مدت، دقیقاً همونجوری که استاد گفتن، عمل کردم و نهتنها حالم عالی بوده، بلکه اصلا احساس گرسنگی نمیکردم. ورزش و پیادهروی رو هم در برنامهم داشتم و ریزش موهام کاملاً قطع شده. هر روز فیلمهای ورزشی رو میذارم و با پسرم ورزش میکنم. خدای عزیزم رو هزاران بار شکر میکنم که من رو به این مسیر سلامتی هدایت کرد.
حسین محمدیزمانیکه با استاد عزیزم آشنا شدم از لحاظ روابط عاطفی زندگی من فاجعه بود. می تونم بگم شاید رابطه خراب از اون نمیتونه باشه. بعد از آشنایی با استاد عباس منش و کار کردن با آموزه های ایشان من توانستم از اون رابطه نامناسب بیرون بیام آنهم به راحتی و آسانی. انگار وقتی شروع کردم به کار کردن روی خودم، همه جهان دست به دست هم داد تا مسائل من در این باره حل بشه.بعد از بیرون آمدن از آن رابطه نامناسب، من یک سری باورهای محدود کننده درباره ازدواج و یا جنس مخالف داشتم و این باورها باعث شده بود که درباره ازدواج بسیار بدبین باشم به طوری که ازدواج کردن رو عملی کاملا اشتباه می دونستم و فکر می کردم تنها بودن خیلی بهتره چون در تنهایی حداقل آن دردسرهای قبلی رو که در رابطه ام داشتم، ندارم.خدا رو شکر می کنم که دوره عزت نفس، پله ترقی من شد. با خریدن این دوره و کار کردن روی آموزه های این دوره، تونستم ترمزهای قوی در این باره رو در باورهام پیدا کنم و روی باورهام کار کردم. دوره عزت نفس به من یاد داد که مسئولیت مسائل زندگیم رو بپذیرم و به جای سرپوش گذاشتن روی مسائل، اونا رو حل کنم و رشد کنمدوره عزت نفس به من یاد داد که خودم رو ارزشمند بدونم؛ به من یاد داد که باور کنم مردهای زیادی با ویژگی های مثبت هستند و وقتی با آدم مناسب وارد رابطه بشم، تجربیات خیلی شیرینی رو در روابط عاطفی تجربه می کنم که تنهایی نمیشه اون تجربه رو داشت.کار کردن روی آگاهی ها و تمرینات دوره عزت نفس، باورهای قدرتمند کننده ای هم درباره روابط و هم درباره ارزشمندی خودم درون من ایجاد کرد و به خاطر این باورها به لطف خداوند هدایت شدم به سمت رابطه عاطفی ای که الان میتونم بگم بهترین رابطه عاطفی ای هست که تا حالا در زندگیم نه دیده بودم و نه شنیده بودم. الان من از رابطه ام لذت میبرم، هیچ وابستگی ای در این رابطه وجود نداره، هیچ احساس نیاز یا کنترلی وجود نداره و هر دو طرف رابطه، با آزادی کامل، داریم از ارتباط با هم لذت می بریم.نتیجه ی دیگه ای که از کار کردن با دوره عزت نفس گرفتم، احساس ارزشمندی درونی هست. قبلا من آرایش می کردم. درسته غلیظ نبود اما برام مهم بود که با آرایش برم بیرون. تا حدی که من بدون آرایش حتی یک دقیقه هم از خونه بیرون نمیومدم و جلوی چشم کسی ظاهر نمی شدم چون بدون آرایش احساس میکردم ارزشی ندارم. اما هرچه بیشتر روی آموزه ها کار کردم، تونستم این باور را در وجودم بسازم که من به خودی خود انسان ارزشمندی هستم. منطق های دوره عزت نفس درباره احساس لیاقت، به من کمک کردم که بتونم بدون نیاز به دلیل خاصی، خودم رو ارزشمند بدونم و به این نتیجه برسم همین که من توسط خداوند آفریده شدم، ارزشمندی هستم و ارزش من در درون من هست و نه در بیرون من و نه در ظاهر من. این باورها به من کمک کرد که دیگه نخوام با آرایش کردن برای خودم ارزش درست کنم. الان از فضای آرایش خیلی خیلی دورم و به خاطر ایجاد این تغییر، خیلی به خودم افتخار می کنم.
در زمینه بهبود اوضاع مالی هم باید بگم تا همین 6 ماه قبل من هیچ درآمدی نداشتم. اما الان به خاطر کار کردن روی آموزه ها، درآمد ماهیانه من بالاتر از 20 میلیون تومان هست و تازه این اول راهه. از خداوند به خاطر هدایتم به سمت این آگاهی ها بسیار سپاسگزارم.
ابوالفضل محمدی پیروزداستان آشنایی من با آموزه های استاد عباس منش، برمیگرده به سال ۱۴۰۰، زمانی که از قوانین آگاه نبودم. زندگی برام پر از مشکلاتی بود که اون موقع اونها رو به عنوان \"مشکل\" میدیدم، نه تضادهایی برای رشد و پیشرفت. فیلمهای غمگین میدیدم، اشعار غمگین میخوندم، ذهنم پر از باورهای تاریک و پوچ بود و مدارم روزبهروز پایینتر میرفت. همهچیز تا جایی پیش رفت که سال ۱۴۰۰، معدهام به شدت دچار مشکل شد. دو بار پیش دکتر فوق تخصص رفتم، چندین بار دکتر عمومی و طب سنتی رو امتحان کردم، اما هیچ درمانی جواب نمیداد. در عرض سه ماه، ۱۱ کیلو وزن کم کردم. نهتنها مشکل معده داشتم، بلکه روحیهام هم بهشدت خراب شده بود. روزانه چندین قرص مصرف میکردم و امیدی به بهبود نداشتم. تا اینکه از ته قلبم گفتم: \"خدایا، به فریادم برس.\" از خدا خواستم که دوباره سالم باشم، از غذا خوردن لذت ببرم، معدهام عالی کار کنه، شاد باشم، عاشق باشم، خوشبخت باشم. گفتم: \"خدایا، من هر راهی رو رفتم و نتیجه نگرفتم، تو خودت راه رو نشونم بده.\" چند روز بعد، توی باشگاه بدنسازی، یه دوست قدیمی دوران دبیرستان رو دیدم. میلاد که همیشه براش دعای خیر میکنم. وقتی از اوضاع و احوالم براش گفتم، گفت: \"میخوای حالت خوب بشه؟\" گفتم: \"آره.\" گفت: به سایت elmeservat.com برو و فایلها رو گوش کن که زندگیت رو دگرگون می کنه. اما من گوش ندادم. یه مدت گذشت. یه روز یهدفعه یاد اون سایت افتادم، وارد سایت شدم و شروع کردم به دانلود فایلها.اولین فایلی که باز کردم این جمله رو از استاد شنیدم:\"به نام خدای مهربان، من سید حسین عباس منش هستم. من شش ساله که حتی یکبار هم مریض نشدم، همیشه تنم سالمه و هیچ قرص و آمپولی مصرف نکردم.\"با شنیدن این جمله، چشمهام برق زد. با خودم گفتم: \"چقدر خوب! یعنی میشه منم اینطوری همیشه سالم باشم؟\"بعد فایل \"فقط روی خدا حساب باز کن\" رو بارها و بارها گوش دادم و هر بار گریه کردم. فهمیدم که سالها چقدر به خودم ظلم کردم، چقدر وجودم پر از شرک و احساس گناه بوده و این مسیر رو ادامه می دادم تا اینکه کمکم، نتایج وارد زندگیم شد. ایمانم بیشتر شد، آرامشم بیشتر شد، امیدم به خدا قویتر شد. قرصهام رو کمتر و کمتر کردم، تا اینکه یه روز، همهی قرصها رو ریختم توی سطل آشغال و گفتم: \"خدایا، من شفای واقعی رو از تو میخوام.\" با گوش دادن به آموزه های استاد و عمل به این آموزه ها:معدهام خوب شد و ایمانم به خداوند صدها برابر شد. این نتایج من رو مشتاق کرد تا هر روز مشتاق تر به این مسیر ادامه بدم. فایلهای \"توحید عملی\" استاد عباس منش من رو دگرگون کرد و بعد دوره عزت نفس رو خریدم. من هر روز با عشق به آموزه ها گوش می دادم، سپاسگزاری رو هر شب انجام میدادم و دفتر مخصوص براش داشتم و بعد... یه اتفاق بزرگ افتاد. و عشق زندگیم، مهسا، وارد زندگیم شد.اون روز، برای خرید به سرای ایرانی رفته بودم. وقتی رفتم پشت باجه برای حساب کردن، عشق زندگیم رو برای اولین بار دیدم. همون لحظه، قلبم بهم گفت که پیشنهاد آشنایی بدم. با شجاعت جلو رفتم، شمارهام رو دادم. فردا صبحش اون بهم پیام داد و رابطهی عاشقانهی ما آغاز شد. بعد از پنج ماه، ازدواج کردیم و الان رابطهای عاشقانه و فوقالعاده داریم. لحظهبهلحظهاش پر از عشق، شادی و آرامشه. استاد با عمل به آموزه های شما ما خونه ساختیم، ماشین خریدیم، کلی وسایل قشنگ تهیه کردیم و داریم با عشق با هم زندگی میکنیم و الان هم به لطف الله یکتا و هدایتهای خداوند، کسبوکار خودم رو شروع کردم و دارم هر روز رشد میکنم.همهی اینها نتیجهی حضورم در این مسیر نورانی، گوش دادن بارها و بارها به آموزه های استاد عباس منش و عمل کردن به آموزههاست.** به تازگی دوره \"عشق و مودت\" رو خریدم و دارم روی آموزه های این دوره کار می کنم و آرامشم هزار برابر شده. همهچیز داره دقیقاً همونطوری که میخوام پیش میره.می خوام بگم اگر داری این متن رو میخونی، بدون که این مسیر درسته. فقط و فقط باید ادامه بده و قطعش نکنی.
حمید سالکیمن با آموزه های دوره 12 قدم کار می کنم و می خوام از تاثیرات این دوره در زندگیم و قدم هایی که برداشتم بنویسم:من سالهای سال کار چوب انجام میدادم. از معرق و منبت و ساخت تابلو های نفیس تا ساخت زیورآلات چوبی. تمام ذهنم فقط به روی چوب و کار با چوب بود. بعد که دیدم دیگه لذتی از کار های هنری نمیبرم رفتم به سمت نجاری و کار با چوب رو حرفه ای تر و در حوضه نجاری یاد گرفتم. ماه ها کار کردم و انصافا هم پیشرفت خوبی داشتم اما هم به دلیل رضایت نداشتن از درآمدم و هم به دلیل لذت نبردن از این کار، تصمیم گرفتم که شغل و مهارتم رو تغییر بدم.
تا این که هدایت شدم به حوزه تیونینگ خودرو و با تحقیق، رسیدم به حوزه برق و الکترونیک خودرو که هم درآمد بالایی داره و هم تخصص بالایی نیاز داره.چند ماه آموزش دیدم. کلاس های حضوری و آنلاین مختلفی رفتم تا اینکه کلاسهای حضوری هم تمام شد و باید تصمیم میگرفتم برای شروع کارم. هم شاگردی های من به خاطر اینکه جرأت راه اندازی کسب و کار خودشون رو نداشتند، رفتند شاگردی کردند و من با یکی از هم دوره ای هام، با هم مغازه خودمون رو راه اندازی کردیم. بعد از مدتی کار با اون دوست عزیز که شریکم حساب میشد، نشانه هایی اومد که جدا بشم و تنها کار کنم. اولش خیلی زیاد ترس داشتم اما من از آموزش های استاد یاد گرفته بودم که باید این تغییر رو ایجاد کنم.
به 2 هفته نکشید که نتیجه ایمانم رو دیدم. ابزارهایی که نیاز داشتم جور شد. مشتری ها اومدند و درآمدم بیشتر شد. الان که دارم این متن رو تایپ میکنم، از کل سابقه مغازه داری من در این حوضه 7 ماه هم نگذشته اما من تونستم به لطف الله برای خودم مغازه بخرم و الان شاگرد دارم.
آنقدر در حوزه کاری خودم با لطف خدا پیشرفت داشتم که هرکسی میاد پیشم فکر میکنه سالهای ساله که سابقه کاری دارم. در حالی که سابقه کاری من هنوز یکسال هم نشده. امروز داشتم آگاهی های این قدم رو دوباره مرور می کردم. و اما تصمیمات من بعد از تکرار دوباره این قدم:
تخصصی که من الان دارم مربوط میشه به ماشین های ایرانی. یعنی تخصصی روی ماشین های ایرانی کار میکنم و مدتی هست که احساس راکد بودن بهم دست داده بود. دوست داشتم تخصصم رو ببرم به سمت کار کردن روی ماشینهای وارداتی(ماشین های چینی و کیا و هیوندای)
هم به خاطر اینکه چیزهای جدید رو یاد بگیرم و از این راکد بودن در بیام و هم به خاطر اینکه کار کردن روی ماشین های وارداتی انگار برام جذاب تره و البته کار کردن روی این ماشینها درآمد بیشتر رو هم برام داره. اما انگار از این تغییر ترس داشتم. ترس از اینکه نشه یا نتونم.
اما با شنیدن دوباره آگاهی های این قدم، به خودم گفتم حمید تویی که تا چند ماه پیش هیچی از برق ماشین نمی دونستی و الان داری عیب هایی رو از ماشین ها در میاری و اصلاح می کنی که استاد کارهاش نتونستن در بیارن و برطرف کنند. پس مطمئن باش که میتونی.
اتفاقا چند روز پیش بود که با یکی از اساتید در این حوزه صحبت کردم و قرار شد دوره ای رو بگذرونم پیش ایشون و یادآوری آگاهی این قدم، مهر تاییدی شد بر هدایت خداوند که باید این تغییر رو ایجاد کنم.این خلاصه ای بود از تغییراتی که من از خرداد ماه پارسال در خودم و زندگیم ایجاد کردم. فقط در پایان بگم که:
نتیجه این تغییرات جدایی از اعتماد به نفس، احساس توانمندی و احساس ارزشمندی که من ایجاد کرده، درآمد من رو در کمتر از یک سال، 4 برابر افزایش داده. اگر با قدرت ادامه بدم میدونم خیلی سریع این عدد ها خیلی خیلی بزرگتر میشه. سپاسگزار خداوند هستم به خاطر این مسیر خودشناسی. سپاسگزارم به خاطر وجود استاد عزیزم و این آگاهی ها.
نرگس بِنسالهمن تا کنون تا قدم سوم از دوره 12 قدم رو پیش رفتم و با این آگاهی های روی خودم کار می کنم. اما 2 کلید مهم از کار کردن روی آگاهی های این دوره گرفتم:اول اینکه: نتایج هرچقدر هم که خوب باشه، میتونه بهترم بشه.دوم اینکه: ذهن دقیقا مثل ورزش کردن میمونه. تا زمانی که ورزش میکنی اندام روی فرمی داری اما وقتی ورزش رو رها میکنی، تا یه مدت اتفاقی نمیوفته اما بعد از اون دوباره چربی ها برمیگرده. من نتایج خوبی از کار کردن روی آگاهی های دوره 12 قدم گرفتم.در طی کار کردن با این 3 قدم، من بسیار تغییر کردم و بسیار آگاه شدم. اعراض از ناخواسته ها رو یاد گرفتم و با افراد مناسب ارتباط برقرار کردم. توی شغلم خیلی رشد کردم.
قبل از کار کردن با آگاهی های دوره 12 قدم، اگر کلی تلاش می کردم و خودمو میکشتم، به زور حجم فروش سازمانم 70 میلیون تومان بود اما خدا رو شکر به خاطر کار کردن روی این آگاهی ها، ماه قبل حجم فروش من 200 میلیون تومان شد و حدود 3 برابر افزایش پیدا کرده. عملکردم توی کارم خیلی خوب شده. به طرز جادویی ای خداوند جایگاهمو بین دوستان و همکارانم بالا برده و همه بسیار بهم احترام میزارن.الان به شدت این مسئله رو درک کردم که اگر مسیر کار کردن روی آگاهی های این دوره رو ادامه ندم، همه چیز میتونه به حالت قبل برگرده. اما اگر مسیر رو ادامه بدی، نتایج میتونه خیلی بهتر بشه.من متوجه شدم که مثل ورزش کردن، وقتی از یک دوره نتیجه میگیری، نباید آگاهی ها رو رها کنی و فکر کنی که دیگه بلدی. بلکه باید این مسیر رو با کیفیت بهتر ادامه بدی تا نتایج بزرگتر بشه.الان برنامه ام اینه که: دوره 12 قدم رو تا قدم آخر دنبال کنم. من خیلی دقیق روی آموزه های این دوره کار می کنم. جز به جز از کلید های هر جلسه رو توی یه سر رسید مینویسم و هر جلسه رو بارهای بار با خودم تکرار میکنم تا حسابی آگاهی ها رو درک کنم.
محمد رضا دشت پیماامروز میخوام درباره نتایجی بنویسم که در طول کارکردن با آگاهی های دوره 12 قدم برام رخ داده:چند روز پیش داشتم چکاپ فرکانسی شروع دوره رو در قدم اول می خوندم و متوجه شدم که با رسیدن به قدم 2 از دوره 12 قدم، به نتایج خوبی رسیدم و روند رو به رشد خیلی خوبی رو نسبت به گذشته داشتم.قبل از شروع دوره 12 قدم، اوضاع مالی و روحی مناسبی نداشتم. هر کسب و کاری رو شروع کرده بودم، موفقیتی نداشت و به تضاد میخوردم. رابطه جالبی با همسرم نداشتم. مستاجر بودم و هر سال یک خونه عوض میکردم. هیچ کنترلی روی ذهنم و نشخوار ذهنی و درگیری های داخل ذهنم نداشتم. اما بعد از گذشت 6 قدم از دوره 12 قدم و کار کردن با آگاهی های این قدم ها، زندگی من کلی تغییر کرده.از نظر سلامت جسمانی و روحی، بسیار سلامت ترم و کلی روحیه و امیدواری دارم؛رابطه ام با همسرم خیلی خوب شده؛با یاری خداوند تونستم یک خونه بخرم و الان داریم توی خونه خودم که خدا بهمون هدیه داده، زندگی میکنیم؛اوضاع کسب و کارم خوبه و درآمد روزانه خوبی دار؛مهم تر از همه یاد گرفتم که ذهنم رو مانیتور کنم، ورودی های ذهنم رو کنترل کنم و از ناخواسته ها اعراض کنم و به خواسته هام توجه کنم؛ حل مسئله یاد گرفتم. استاد ازتون تشکر میکنم بابت تمام آموزه هایی که از شما دیدم، تغییراتی که کردم و خدایی که اون رو باور کردم و از شرک هایی که داشتم رها شدم. زاران بار بابت آموزه هاتون ازتون سپاسگزارم.
بنیامین ترکمانیکی از مهم ترین نتایج من از کار کردن با دوره 12 قدم، احساس ارزشمندی و عزت نفسی است که در وجود من ساخته شده و این نتیجه، با هیچ نتیجه ای قابل مقایسه نیست.قبل از کار کردن با این آگاهی ها، من تو روابطم چه کاری چه رفاقتی و چه عاطفی برای خودم ارزش قائل نبودم و این پاشنه آشیل من بود. همیشه بیشتر از یک سال سر یک کار دوام نمی آوردم چون یا من با صاحب کارم بحث می کردم و یا اون من رو اخراج می کرد. اما بعد از کار کردن روی بهبود شخصیتم به کمک این آگاهی ها، توی یه شغل حدود 3 سال کار کردم و در نهایت هم بدون بحث و ناراحتی و به اختیار خودم از اون کار اومدم بیرون و شغل مورد علاقه ام رو شروع کردم اونم با سرمایه کمی که در حد 10 میلیون تومان بود. الان در طی یک سال سرمایه ام حداقل 20 برابر رشد کرده که از نظر خودم این رشد عالی است.قبل از کار کردن با آگاهی های 12 قدم، روابط عاطفی من بیشتر از 2 ماه دوام نداشتدلیلش وابستگی من بود. من اون شخص رو به مراتب خیلی بیشتر از خودم دوست داشتم و برای خودم ارزش قائل نبودم. مثلا اول اون باید غذا می خورد؛ مسافرت بدون اون برام زهر مار بود؛ اگه ی روز نبود، انگار دنیام سیاه می شد اما وقتی روی خودم کار کردم، به لطف خدا همه چیز خوب شده. دلیل اصلیش این هست که تونستم برای خودم ارزش قائل بشم و با خودم در صلح باشم. تونستم خودم رو مهم بدونم و در اولویت قرار بدم و وابستگی نداشته باشم و الان روابطم ادامه دار و لذت بخش شده.البته به قول استاد پاشنه آشیل با یه مدت کار کردن، کامل تغییر نمی کنه و باید به طور مرتب روی این موضوع کار کنم تا این تغییر در شخصیت من تثبیت بشه.
moghadamورود من به دانشگاه خودشناسی elmeservat.com در سال 98 و با خرید دوره 12 قدم آغاز شد. در شروع دوره، چکاپ فرکانسیم رو نوشتم و در طی کار کردن روی خودم با آگاهی های این دوره، آرام آرام تبدیل به یک انسان جدید با شرایط جدید شدم و از این لحاظ به خودم میبالم. فایل های سفر به دور آمریکا و زندگی در بهشت دریچه جدیدی از زندگی را به رویم گشود و به من یاد داد که می شود جور دیگه ای هم به جهان نگاه کرد، باور داشت و زندگی کرد. میشود در تمام لحظات با خودت مهربان باشی و شرایط دلخواه را در زندگی برای خودت رقم بزنی. تکیه کلام استاد که همیشه با مدرک و نتیجه حرف بزنید رو سرلوحه قرار دادم و میخوام بخشی از نتایجم از عمل به آگاهی های دوره 12 قدم در طی 3سال اخیر رو بگم:در حوزه مالی:
قبل از شروع دوره 12 قدم در سال 98 ، تنها سرمایه من فقط مقداری طلا بود.در طی این مدت در حوزه مالی، ورودی مالی چشمگیری رو داشتم و الان صاحب ملک و ماشین هستم. در حوزه سلامتی:
وضعیت سلامت جسمانی من با ورود به دوره بینظیر قانون سلامتی، عالی است. هیچ قرص و دارویی مصرف نمیکنم. در طی تقریبا 2 سال حتی سرماخوردگی کوچک هم نداشتم. در حوزه روابط:
در زمینه روابط قابل قیاس با گذشته نیستم. منی که همیشه از دیگران متوقع بودم و دائم انتقاد میکردم، الان با همه دوست هستم، به عقاید همه احترام میگذارم و سعی میکنم وجود آنها را در جهان بپذیرم. در زمینه ارتباط با خداوند: من وقتی سال 98 وارد سایت شدم به دنبال شناخت خدا بودم. فردی ضعیف بودم با باورهای پوسیده . به تدریج خدای درون من تبدیل به همراه و همدم و راهنمای من شد که هنوز هم این ارتباط نیاز به بهبود و بهتر شدن باورهام داره ولی آرامش درونی ام نشان از موفقیت من بوده است.
در حوزه عزت نفس،نسبت به سال 98 تغییر عظیمی در من روی داده است. من تجربه یک سال زندگی در ملبورن استرالیا را داشتم. من در حالیکه زبان رو درست بلد نبودم اما تونستم دوستان زیادی پیدا کنم که هنوزم باهاشون در ارتباط هستم. گواهینامه استرالیا رو گرفتم و چقدر شخصیت من تغییر کرد. چقدر حضور در این سایت و دوره عزت نفس در این باره به پیشرفتم کمک کرد.زندگی موفقیت آمیز یک ساله من در ملبورن نه تنها کلی سد و مقاومت رو در ذهنم شکست بلکه باعث تغییر نگاه اطرافیانم هم شد. من با تجربه کار داوطلبانه، کلی چیز یاد گرفتم و باور فراوانی رو تونستم در خودم تقویت کنم. باوری که هیچ جوره شکسته نمیشد. سفر به ملبورن باعث شد که قسمت عظیمی از سد کمبود عزت نفس در من فرو بریزه و در کنترل ذهنم تواناتر بشم. ولی این موضوع همیشه جای کار داره. حضور من در کلاس های متعدد، مهمانی های افراد غریبه، تعامل با غریبه ها و … نشونه رشد من در این زمینه است. که استارتش رو در دوره عزت نفس زدم و موفقیت چشمگیری رو برام رقم زد.
م رمضانیانمن سال ۱۳۹۳ از طریق جستجو در گوگل با وبسایت استاد عباس منش آشنا شدم. اون روزها دورهی سختی رو میگذروندم. نه آرامش داشتم، نه رابطهی خوبی، نه رضایت شغلی. تازه از کاری که دوست نداشتم اخراج شده بودم. ذهنم کاملاً منطقی بود و همهچیز رو فقط از نگاه منطق بررسی میکردم، اما خبری از نتایج دلخواهم نبود.اسفند ۹۵، دورهی راهنمای عملی تحقق رویاها رو خریدم و این دوره نقطه تحول زندگی من بود. همین که روی آگاهیهای این دوره کار کردم، چیزی در من تغییر کرد. در کمتر از چند روز، شرایطی برام پیش اومد که آزادی مالی پیدا کنم و فقط روی باورهام کار کنم. توی اسفند همون سال، حقوق میگرفتم بدون اینکه سرکار برم!بعد تونستم ماشین پرایدم رو به ۲۰۶ صفر تبدیل کردم و تا سال 97 همچنان رشد آرام اما ادامه داری داشتم به طوریکه
🔹 یک درجه ترفیع گرفتم.
🔹 جایگاه کاری و درآمدم بالاتر رفت.
🔹 البته روی دوره عزتنفس کار میکردم و در این فرایند 🔹 درآمدم چهار برابر شد.
🔹 چندین سفر کاری و تفریحی به اروپا و آسیا داشتم.
🔹 با کار کردن روی دورهی عشق و مودت، یک رابطهی مخرب ۱۰ ساله رو برای همیشه رها کردم و بعد از کنار گذاشتن اون رابطه، اعتمادبهنفسم به شکل محسوسی بیشتر شد. بعد از اون دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریدم و کار کردن روی این دوره باعث پیشرفتهای بزرگ مالی برام شد. در تهران یک خانهی ۶۰ متری خریدم. از وزن ۱۱۰ کیلو به ۷۰ کیلو رسیدم و بعد دوره 12 قدم رو خریدم. با یک فرد فوقالعاده آشنا شدم و رابطهای جدید و سالم رو تجربه کردم.الان که سال ۱۴۰۳ هست، من نتایج متعهد بودن بودن به این مسیر و عمل به آموزه ها به صورت مستمر رو به طرز محسوسی تجربه کردم به طوریکه: 🔹 کسبوکار خودم رو راه انداختم (هنوز کوچیکه، اما شروع شده).
🔹 مدیر بازاریابی یکی از هلدینگهای بزرگ کشور هستم.
🔹 هر سال حداقل ۳ سفر خارجی دارم.
🔹 رابطهام با همسرم عاشقانه، پر از آرامش و زیباییه.
🔹 درآمدم بسیار عالی دارم.رابطهام با خودم هم بهتر شده، از قبل شادتر هستم و میدونم که هنوز در ابتدای راه رشد و پیشرفت ایستادم و این تازه آغاز مسیر جدیده.
حسین عظیم زادهمن وقتی روی دورهی حل مسائل زندگی و کشف قوانین کار کردم، بزرگترین ترمز و پاشنه آشیل خودم یعنی عدم احساس لیاقت رو در وجودم پیدا کردم. با اینکه دورهی عزت نفس رو خیلی وقت قبل کار کرده بودم، اما تصمیم گرفتم دوباره اون دوره رو شروع کنم. در همون زمان، استاد دورهی احساس لیاقت رو روی سایت گذاشتند و من مثل تشنهای که به دریا رسیده، بلافاصله این دوره رو خریدم.یک بار تمام جلسات دوره احساس لیاقت رو کاملاً تمرکزی کار کردم و بعد تصمیم گرفتم تا پایان عمرم، همیشه در کنار بقیه دورهها روی این دوره هم کار کنم. چون چه باگهایی که از من شناسایی نکرد! چه پیشرفتهایی که در من ایجاد نکرد. واقعاً دورهی احساس لیاقت در کنار هر دوره دیگه ای ضروریه.با کار کردن روی این دوره، شرایط من خیلی تغییر کرد و میتونم بگم از بین تمام دورههای استاد، این دوره رو بیشتر از همه دوست دارم، چون کمکم کرد بزرگترین نقطهی ضعف خودم رو شناسایی کنم. به قول استاد:\"به خاطر فرکانس عدم احساس ارزشمندی است که:
مدیر شما، قدرتان را نمیداند؛
ارزشهایی که در شغل خود ایجاد میکنید، دیده نمیشود و مورد تقدیر قرار نمیگیرد؛
مهارتهای شما دیده نمیشود و بیارزش دانسته میشود؛
همسرت قدرتان را نمیداند و به اندازه کافی برای شما ارزش قائل نمیشود؛
هنر، استعداد و تواناییهای شما دیده نمیشود و بیارزش به نظر میرسد؛
خدمات و محصولات شما بیارزش به نظر میرسد و به فروش نمیرسد...\"زیرا قانون این است: به میزانی که از درون خود را ارزشمند میدانی، به همان اندازه جهان تو را ارزشمند میداند.\"این جملات تا عمق قلبم نفوذ میکنه و هر بار که میخونم، احساس عجیبی در درونم ایجاد میشه. خدایا، چطور شکرت رو به جا بیارم؟ خودت منو به مسیری هدایت کن که بتونم بیشتر از قبل شکرگزاری کنم.
سلام استاد
گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم
وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه
یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه
این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون
سلام خدای جانم
سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم
من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز
حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….
بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو
بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم
همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم انشاءالله
دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم
حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم میکنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)
اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..
گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم
گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم
و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .
و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم
وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر
همه ی ترسام خلاص میشم استاد
همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان میکنه به اذن الله
اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم
و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم
حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم
هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب
شکسته ی منو داد
من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی
( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد
تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..
و هربار اشتباهات جدید
حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد
آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم
تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر
بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم
به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم انشاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم
اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله
به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود
خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم
یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم
و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه
لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم
خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم
و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره
ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت
به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم
و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم
آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم
اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش
اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه
همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق میکنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست
وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمیدونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت میبردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت میبردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمیدونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمیدونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم
الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار
زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم
خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین
سلام به استاد عزیزم
خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم
من اصلا یک درصد فکر نمیکردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی
البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمیکردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم
سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم
وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد
خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم
بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم
این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله
به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم
این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم
اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم
و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه
و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم
خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم
بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه
این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان
چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا
خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
شاد و سلامت و ثروتمند باشین
به نام خداوند قادر مطلق خدایی که این روزا اینقدر باهاش صمیمی شدم که هر لحظه دارم باهاش حرف میزنم
خدایی غیر از خدایی که قبلاً می شناختمش
الان هم اومدم نتایج شما دوستان عزیزم رو برای اولین بار توی این قسمت از سایت بخونم ،که خدا یهویی بهم گفت تو هم بنویس
بنویس که همه باور کنن اگه با من رفیق بشن دیگه نگران هیچی نمیشین.،من میگم چی کار کنن که چرخ زندگی شون روان بشه
به خدا الان که دارم مینویسم اشک از چشمام سرازیره .
نه از ناراحتی بلکه از سر شوق که چنین خدایی داشتم و ازش بی خبر بودم.
تازه منی که خیلی ادعای خداشناسی و این حرفا رو داشتم.
برای همه مادر بودم برا خودم زن بابا
از بس باورهای خراب تو ذهنم بود
باور این که خدا دعاهای منو در حق دیگران چقدر زود جواب میده ولی برای خودم نه
همه ازم التماس دعا داشتم و منم به خدا میگفتم تو که خیلی مهربونه حاجتشون رو بده و جالب این که همه به حاجتشون میرسیدن و البته وصد البته این به خاطر باور خودشون بود که جواب میگرفتن نه به خاطر دعای من
و
من اینو میدونستم و به روی خودم نیاوردم.
و
به خودم میگفتم چون خدا خیلی دوستم داره
هی میخواد ازش التماس کنم برای گرفتن حاجت خودم
و
با خودم میگفتم هر چه بیشتر دارم اذیت میشم
پس جایگاه بهتری پیش خدا دارم
پس اگه اینجا نشد حتما اون دنیا برام بهتره
و
این هم یه باور مخرب دیگه و
هزاران باور دیگه که به خدا میچسپوندم
البته که این باور در جامعه آیی که بودم تاثیر گرفته بودم و در خودم تقویت کرده بودم متاسفانه.
اما خدای درون الانم کجا و اون خدا کجا
که هر لحظه داره منو هدایت می کنه به بهترین راه ها ،
و این رو مدیون آموزش های استاد عزیزم میدونم.
که زندگی منو عوض کرده از هر لحاظ.
خدایا شکرت
همیشه با خودم میگم استاد عزیزم تو که دراستان من در صد کیلومتر متری من سالها زندگی کردی و آغاز تغییرت از اون جا بود
چرا امن
من این همه دیر با شما آشنا شدم.
از فایلهای رایگان که ارزش میلیاردی دارن شروع کردیم و الا با دوازده قدم داریم رو به جلو پیش میریم چ بیشتر از چیزی که میشنوم دارم به گفته های استاد عمل می کنم.
به هر حال خدا را هزاران بار شکر از بودن در کنار شما و این دوستان عزیز و خصوصاً عزیز دلت مریم جان که هر روز با دیدن زندگی پر بهشت دارم در بهشت افکارم زندگی میکنم.
از لحاظ روابط با همسرم که عالی شده و تا قبل از این که ایشون واقعا یه آدم دیگه آیی شده
ما هر روز زندگی در بهشت رو با هم میبینم و این همه فراوانی و عشق رو از بودن با شما تجربه می کنیم .
فایلهای توحیدی استاد عزیزم انقلابی در ما به وجود آورده که الان با قدرت و یقین به هدایت الله با دست خالی و به صورت تکاملی طی مدت یک سال اخیر داریم کاری رو برای اولین بار شروع می کنیم که
خدا خودش بهم الهام کرده و مجوزش رو هم خودش داده و مطمئن هستم به بهترین شکل پیش میره و ما رو به ثروت و روزی به غیر حساب میرسونه.
در هر حال اینو به دوستان گلم خواستم بگم که هر طوری تو خدا رو توی ذهنت بسازید همون رو می بینی .
من الان یه جوری باهاش رفیق شدم که دوست ندارم وقتم رو پیش کسی دیگه ایی بذارم.
من الان هر چه ازش بخوام بهم میده
و
مهم تر از همه رفاقت با خودشه .
حال خوب بودن با خودش.
دورت بگردم خدای ارحم الراحمین.
ممنون از شما دوستان عزیزم که کامنت منو خوندید و باور کردید هم حرفای منو
هم خدای درون وجود خودت رو
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
سلام به خدای مهربانم سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز استاد عزیز من و همسرم 4 ماهه که با فایل های شما اشنا شدیم در اصل خدا مارو هدایت کرد به سمت این فایل ها ولی تو این 4 ماه اندازه ی یک سال من رو خودم کار کردم جوری که صبح که از خواب پامیشدم فقط تو گوشم صحبت های شما بود تا شب که میرم بخوابم یعنی جوری شده که من تو خونه موقع کار تو ماشین تو مهمونی تو خرید هر جا که باشم دارم از صحبت های شما استفاده میکنم من و همسرم خیییلی خوشحال و خوشبختیم که با شما اشنا شدیم و این هم از لطف خداس تو این 4 ماه خیلی چیزا تغیر کرده هم رابطه ی عاطفی ما هم سلامتیمون هم ارامشون هم نعمتهامون ما یه دختر 15 ساله داریم بعد از شنیدن صحبت های شما برای خودش دفتر شکر کزاری و دفتر هدف گزاری درست کرده و من خیلی خوشحالم که شما استاد عزیز مانند یه نور پاک وارد زندگی ما شدید و خیلی شیرین و دوست داشتنی مارو هدایت میکنید خدایا هزارررران بار شکر برای وجود خودت برای وجود استاد عزیز برای اینکه من و خانواده ام لایق این هدایت شده ایم ما هر روز بیشتر و بیشتر تلاش میکنیم تا به بهترین خودمون تبدیل بشیم ممنونم از شما استاد عزیز شما نور الهی هستید برای روشن کردن زندگی دیگران خوش به سعادت شما و خوش به حال ما که شمارو داریم خدارا سپاس برای این لحظه و هر لحظه به امید موفقیت بیشتر و بیشتر خدایا شکرت
داستان هدایت میرسه به زمستان 1401.زمانی که در شرایط روحی و مالی خیلی بدی قرار داشتم .دو ماه شده بود که پدر نازنینم رو از دست داده بودم و پذیرش نبودش برام غیرممکن بود. غمی که به اندازه ده سال پیرتر شدم .چون وابستگی شدیدی به پدرم داشتم و یجورایی بابایی تمرین آدم خانواده مون بودم. بابرادرم که با آموزشهای شما کلی نتیجه گرفته بود و باهم از لحاظ روحی نزدیکیم . داداشم پیشنهاد داد که باید از خانه بزنی بیرون و یه کاری رو شروع کنی منم که تنها داراییم یه پراید بود تصمیم گرفتم باهاش کار کنم تا هم کمی وضعیت مالی مون بهتر بشه و هم وضعیت روحیم. خلاصه شروع کارم شد شروع آموزشهام . سابقه عضویت من به خیلی قبلتر برمیگرده و دلیلشم اینه که برادرم خارج از ایران زندگی میکنه و من این پروفایل رو برای ایشون ایجاد کردم و چندتا از دوره های شما رو با پول خودش خریدم .و اگه به خیلی قبلتر برگردم من برای اولین بار سال 94 یه فایل از شما دیدم فقط اون تی شرت قرمز رنگ و فضای سبز شمال که اونجا فایل ضبط شده بود یادمه ولی تو مدار دریافت آگاهی نبودم و از حرفا تون هیچی یادم نیست فقط حس خوبی که به من داده بود باعث شد که اسم تون تو ذهنم بمونه . خلاصه من همزمان با کارکردن با پرایدم شروع کردم فایلهای عزت نفس رو که برای برادرم خریده بودم با اجازه خودش گوش دادن . 6 ماه فقط عزت نفس گوش دادم. تو اون 6 ماه به لطف خدا و آموزشها اولاً پذیرشم در مورد از دست دادن پدرم رفت بالا. دوماً اعتماد به نفس من خیلی تقویت شد و من چالش هایی که در مورد شغلم پیش آمده بود با تکیه بر آموزه های عزت نفس پشت سر گذاشتم و همه بدهی هامون پرداخت کردم .بعد از اون چندین ماه فایل های رایگان رو استفاده کردم .استاد من با فایلهای توحیدی خدایی در درونم پیدا کردم که رفیق منه و من هر لحظه من در آغوش امن او هستم و این آرامش درونم شروع تحول من بود.ماشینمو عوض کردم و از لحاظ مالی به اندازه تمام 35 سال عمرم پس انداز کردم و سرمایه جمع کردم و به لطف الله از اول سال 1403 من دوره قانون سلامتی رو استارت زدم .
در شروع دوره چربی خونم 485 . سردرد های تنشی و ضربه ای، افزایش وزن با دور کمر 94 و دور شکم 95 ، غده ای تیله مانند زیر بغلم ، کبد چرب و معده آندوسکوپی شده به دلیل خونریزی و و وزن 61 کیلو و چندین مشکل دیگه که جمعا 22 مورد من در شروع دوره نوشته بودم ولی الان در تاریخ 13 اسفند 1403 به لطف دوره قانون سلامتی چربی خونم کامل برطرف شده و منی که تا یادمه سر درد داشتم هیچگونه سردردی بعد از سه ماه که از دوره گذشت ندارم بدون حتی یه دونه قرص. اوایل دوره وسوسه میشدم که قرص بخورم ولی من خودمو متعهد کرده بودم که با شیوه قانون سلامتی ،سلامتی مو به دست بیارم .دور کمر الان 76و شکم 83،و وزن 48 کیلو خدا را شاهد میگیرم در این مدت حدود 1 سال که به شیوه قانون سلامتی زندگی کردم حتی حتی حتی یدونه قرص نخوردم و این به اعتماد به نفس داد. و انرژی باور نکردنی که حتی من تو18 سالگی اینقدر سالم و پر انرژی نبودم و استفاده از دوره عشق و مودت در روابط که عشق واقعی رو دارم تجربه میکنم عشق بدون وابستگی و در یک کلام مثل دوره نامزدی که همه میگن بهترین دوره مزدوجی هست ولی من با 8 سال زندگی مشترک دارم مثل دوران نامزدی زندگی میکنم . و الان شروع دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند و نتایجی بعدا خواهم نوشت .
به نام خداوند بی همتا
سلام خدیجه جان ،واقعا تحسینتون میکنم به خاطر موفقیتها و پیشرفتی که کردید.
ازتون میخوام بپرسم که شما به چه روشی فایلها رو تمرین میکنیدوعمل میکنید ؟؟ که اینقدر نتایج خوب گرفتید.من با اینکه چندین سال است که روی خودم کار میکنم آنطور که باید نتیجه نگرفتم. از همه لحاظ پیشرفت آنچنان نگرفتم و اگر هم بوده یه دوره کوتاهبوده و دوباره به حالت قبل برمیگردم .
ممنون میشم تجربیات خودتون رو دراختیارمون بزارین.
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمندو سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
سلام به دوستان هم فرکانسی و خدیجه خانم عزیز،مدتها بود کامنت نذاشته بودم،الان با دیدن پیام شما یچیزی درونم گفت دست به قلم شم و بنویسم.
خدیجه عزیز من هم مثل شما درگیر سردرد های تنشی و میگرن عصبی هستم،که 12 ساله درگیرم کرده،هر شب باید دارو بخورم همیشه کیفام پره دارو هست،یخچال و کابینت های آشپزخونه
عین پیرزنای 80 ساله فقط با خودم دارو حمل میکنم اینور اونور،من 32 سالمه،الان نزدیک دو ماهه که سردردم یکباره شدید تر شده و حتی داروهای همیشگی خودم هم نتونستن ساکتش کنن،و حتی امروز هم نتونستم برم سرکار مرخصی گرفتم من دبیر هستم،الان یک ماهی بود که با خودم درگیر بودم قانون سلامتی رو بگیرم یا نه،میتونه این سردرد 12 ساله منو درمان بکنه یا نه،همش دو دل بودم،از خدا میخواستم یه نشونه یه پیام یه چیزی از تو سایت بهم نشون بده که دلم رو قرص کنه با خیال راحت قانون سلامتی رو تهیه کنم،تا اینکه امروز از صب تو سایت چرخیدم رفتم تو صفحات مربوط به کامنت های قانون سلامتی کلی اونجا کامنت خوندم وقتی چشمم افتاد به پیام دوست عزیزی که نوشته بود میگرن داشته و بعد از 20 روز عمل به قانون سلامتی بکل سردردش از بین رفته و خوبشده از شدت خوشحالی اشکم ریخت گفتم خدایا شکرت بالاخره جواب دو دل بودنم رو دادی،دیگه مصمم شدم همین هفته این دوره رو تهیه کنم،بعدش هم به پیام شما هدایت شدم بی نهایت خوشحال شدم خدارو سپاسگزاری کردم بابت این جوابی که از طریق دوستان عزیزی چون شما بهم داد.
خدایا ازت بینهایت سپاسگذارم،بابت جوابهای خوبی که از طریق کامنت های دوستانم بهم گفتی،باورم نمیشه چقدر خوشحالم خیالم راحت که دیگه میتونم با عمل به قانون سلامتی از شر این سردرد چندین ساله خلاص بشم.
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم بابت این دوره های فوق العاده هر چقدر از شما سپاسگذاری بکنم بازم کمه.
خیلی دوستتون دارم استاد جانم
عاشقتونم مریم عزیزم
دوستان هم فرکانسی من خیلی دوستتون دارم،نمیدونید با کامنت های شما چقدر از جواب سوالاتم پیدا میکنم.حالم خوب میشه
امشب این ساعت این لحظه خواستم این رد پارو از خودم بذارم تا بعد از تهیه قانون سلامتی و عمل به آموزه هاش بیام و مثل خدیجه عزیز با خوشحالی از نتایجم بنویسم از سلامتیم.
خدایااااااااااااا من عاشقتممممممم
شکررررررررررررررتتتتتتتتتت خدا
دوستدار شما=سحر
1404/1/18