آینازصدیقسلام به همهی دوستان پرتلاش و استاد گرامی،خواستم نتیجهای رو که فقط با گوش دادن و عمل کردن به آگاهی های 2 قدم اول از دورهی بینظیر 12 قدم گرفتم، با شما به اشتراک بذارم.من و همسرم حدود 8 ماه پیش شروع کردیم به کار کردن با آگاهی های دوره 12 قدم. اون زمان درآمدمون خیلی پایین بود، کار خودمون رو تازه شروع کرده بودیم و هنوز مهارت کافی نداشتیم. پروژههای 2 میلیون تومنی میگرفتیم، اما الان دستمزد پروژه هایی که می گیریم، بیش از 10 برابر شده.تأثیرات عمل به این دوره فقط روی کسب وکارمون نبوده بلکه روی سلامتیم هم کاملاً مشهود هست. من تقریباً به مدت 10 سال بود که پاییز و زمستون بیشتر روزها مریض میشدم، ولی الان که وسط بهمنه، برای اولین بار حتی یک بار هم سرما نخوردم!اومده بودم کامنتها رو بخونم که از نتایج شما انرژی بگیرم، ولی گفتم منم نتایجم رو با شما به اشتراک بذارم.
زهرا کریمیمن به صورت فیزیکی از همسرم به مدت 5 ماه جدا شدم یعنی بعد از 7 سال زندگی، از هم فاصله گرفتیم و قصد من، جدایی بود. در طی این مدت روی آموزه های قدم دوم از دوره 12 قدم کار می کردم. بعد از شنیدن آگاهی های یکی از جلسات این قدم، تصمیم گرفتم روی نکات مثبت همسرم توجه کنم. وقتی این کار را شروع کردم، خیلی زود متوجه شدم ای دل غافل، همسر من نه تنها اون اژدهای هفت سری که من تو ذهنم ساخته بودم نبود بلکه این همه نکات مثبت داشته. قبل از آگاهی های این جلسه، نظرم درباره همسرم به این شکل بود که هرچی که ذهن من به عنوان بدی میشناسه، توی این آدم جمع شده و آدمی هست که هیچ جوره نمیشه باهاش کنار اومد. اما هرچه بیشتر تمرین این جلسه از قدم رو انجام میدادم، روز به روز درهای بزرگتری از برکت به روی من باز شد؛ من متوجه نکات مثبت بیشتری درباره همسرم می شدم و به ادامه زندگی با همسرم، امیدوار شدم. طوری که حتی دلتنگ همسرم شدم، دلتنگ خونمون و زندگی مشترکمون شدم، دلتنگ رابطه مون شدم و من این رو فهمیدم که مشکلات اساسی که با همسرم داشتم در اصل ضعف های شخصیتی ای بود که من داشتم. همسر من انگار آینه درون من بود. یعنی من هر کجا که ضعف اساسی داشتم، همسرم هم از اون نقطه با من خیلی مشکل داشت. مثلاً اگر من خودم به خاطر کمبود عزت نفس به خودم اطمینان نداشتم، دقیقاً همسرم هم به من اطمینان نداشت. اگر من خودم رو مادر با کفایتی نمیدیدم، همسرم هم همین برخورد رو با من داشت و تمام اون نشخوارهای ذهنی که من با خودم داشتم رو توی رفتار همسرم با خودم می دیدم. وقتی به خاطر آگاهی ها و تمرین این جلسه به این حد از خودشناسی رسیدم و این در از آگاهی برام باز شد، من دیگه نتونستم جدایی رو تحمل کنم. برگشتم پیش همسر و فرزندم و با هم زندگیمون رو از نو شروع کردیم.خیلی خیلی جالبه که همسر من هم واقعا تغییر کرده.همسر من هم یک سری ضعف های شخصیتی داشت که همین فاصله و تنهایی باعث شده بود بیشتر فکر کنه و خودش رو بررسی کنه و قبول کنه که او هم یک سری ایرادها داره. اما آگاهی های این قدم، خیلی به من کمک کرد که از اون بدبینی دست بکشم و بتونم نکات مثبت همسرم رو ببینم و بتونم باز هم دوسش داشته باشم.ولی موضوع جالب و عجیب برای من این هست که من روی خودم کار کردم و تغییر کردم، بعد همسر من بعد از 7 سال به خواست خودش تغییر کرد بدون اینکه حتی من کنارش باشم یا برای تغییر او تلاشی کنم.در حالی که من در طول این هفت سال، این خواسته را داشتم و برایش تلاش هم کرده بودم و او هیچ تغییری نکرده بود. الان زندگی ما خیلی قشنگ و رویایی شده. توی این دو ماهی که در کنار هم زندگی می کنیم، هیچ کدورت، دعوا و ناراحتی نداشتیم. اگر هم چیزی بوده در اولین فرصت با هم صحبت کردیم و حلش کردیم. هر دوی ما از زندگیمون خیلی راضی هستیم و عاشقانه همدیگر رو دوست داریم.
این جزئیات از کار کردن روی خودم رو هم توضیح بدم که: وقتی فهمیدم همون ضعف ها و ایرادهای شخصیتی که خودم در ذهنم به خودم نسبت میدم، همسرم هم همون ضعف ها رو بهم نسبت میده، بعد از این آگاهی، با جدیت شروع کردم به عمل کردن به آگاهی های این جلسه از قدم دوم. شروع کردم به دیدن نکات مثبت خودم، به قشنگ صحبت کردن با خودم، شروع کردم به کار کردن روی احساس لیاقتم و زیبا صحبت کردن با خودم در ذهنم، جلوی آینه و … خودم رو با صفات بسیار قشنگ خطاب میکردم. حتی برای خودم سناریو مینوشتم که دوست دارم وقتی رفتم پیش همسرم رابطمون چه شکلی باشه و چه ویژگی هایی رو توی رابطه مون تجربه کنم.الان رابطه ما واقعاً به شکل همان سناریویی هست که نوشتم. نه برای یکی دو روز، بلکه الان دو ماهه که رابطه ما رویایی هست. اون هم برای مایی که قبل از این تغییر، حداقل هفتهای یک بار دعوای اساسی میکردیم، همیشه از هم ناراحت بودیم و کینه داشتیم.این دو ماه که زندگی جدیدی رو با هم شروع کردیم، واقعاً معرکه بوده از وقتی که زندگیمون رو دوباره شروع کردیم، 2 ماه میگذره و در این 2 ماهه، رابطمون واقعاً معرکه بوده، همسرم همونی هست که همیشه می خواستم. ما ساعتها با هم صحبت میکنیم در مورد قوانین جهان، در مورد رابطمون، در مورد آیندمون، در مورد آرزوهامون و واقعاً از مصاحبت با هم عشق میکنیم. همش پاسگزاری میکنیم خواه از همدیگه و خواه از خداوند. تمام اون صفاتی که در طی کار کردن روی احساس لیاقتم به خودم می گفتم رو الان شوهرم داره بهم میگه و من رو با اون صفات خطاب می کنه. واقعاً سپاسگزار خداوندی هستم که این قوانین ثابت رو وضع کرده و سپاسگزار استاد عزیزم هستم به خاطر این آموزه های زندگی ساز.
ابوالفضل محمدیامروز اولین جلسه از قدم دوم هستم. توی جلسات آخر از قدم اول که جلسه مربوط به هدف گذاری است، هدف گذاشتم که درآمدم رو در طی یک ماه از 30 میلیون به 40 میلیون برسونم. امروز 20 روز از هدف گذاریم گذشته و درآمدم تا اینجا حدود 85 میلیون تومان شده در حالی که هنوز 10 روز هم به پایان ماه مونده. خدایا چه کردی با من. دوست دارم از شوق گریه کنم.من همون ابوالفضلی هستم که حدود 10 سال پیش توی یخچال خونه ش حتی بعضی وقتا نون و پنیر هم نبود که بخوره.استاد عزیزم ازت بینهایت سپاسگزارم و انشالله با نتایج بسیار بیشتر، جواب این همه عشقت رو میدم.
عرفان احمدیدوره 12 قدم خیلی خوبه. به نظرم اکثر ما دانشجوهای استاد عباس منش، دوره 12 قدم رو به خاطر پیشرفت مالی شروع کردیم اما وقتی وارد آگاهی های دوره 12 قدم می شی، جریانی از رشد شروع میشه که خیلی فراتر از بدست آوردن مادیات هست. مسیر تبدیل میشه به مسیر خودشناسی تا اول خودت رو بشناسی و آگاه بشی از اینکه چه قدرتهایی در درونت داری. چون تا وقتی به این حد درک از خودمون نرسیم، به صلح و رضایت درونی نمی رسیم و همواره تحت یک نوع فشار و تنشی نامرئی قرار داریم ک فکر میکنیم اگه پول باشه این فشار از بین میره در حالی که دقیقا برعکسه.
من توی شرایطی آموزش با آگاهی های دوره 12 قدم رو شروع کردم ک میتونم بگم شناخت از خودم و قوانین صفر بود. درسته توی سن 25 سالگی موفقیت هایی مثل خونه، ماشین، ازدواج موفق، تحصیلات عالی، درامد نسبتا خوب و شغل خوب داشتم اما هیچوقت رضایت درونی نداشتم و هیشه از خدا طلبکار بودم…
داستان آشنایی من با آموزه های استاد واقعا خیلی فضایی بود. من همیشه خودم رو عقل کل می دونستم و همیشه نارضایتیم رو گردن عوامل بیرونی انداخته بودم. اما نمی دونم چی شد که من با این ویژگی ها حرف قلبم رو شنیدم که گفت: تسلیم آموزش های این مرد باش!من 2 سال پیش این مسیر رو شروع کردم. اوایل سختم بود چون اوایل دقیقا فضای فکری من کاملا با فضای آگاهی های دوره های استاد عباس منش مخالف بود و مقاومت وحشتناکی داشتم اما کم کم شروع کردم به فقط گوش دادن و قلبم انگار به درستی این آگاهی ها مهر تایید میزد. منی که عادت داشتم تموم دنیا رو مقصر بدونم، در طی مسیر به نقطه ای رسیدم که به خودم قول دادم تحت هیچ شرایطی خودمو قربانی ندونم و توی فضای ناشکری نرم. هر مسئله ای پیش اومد، مسئولیتش رو 100 درصد قبول کنم. درسته سخت بود مخصوصا واسه فردی که هیچوقت اینطور نبوده. چون آدم همیشه دوست داره یکی رو بیرون از خودش مقصر بدونه ولی من از این آگاهی ها یاد گرفتم که این عادت واقعا بی فایده است و تنها با پذیرفتن 100 درصد مسئولیت هست که متعهد تر میشیم. نتایجم رو هم بگم ک هم به خودم یادآوری کنم هم ایمانی باشه واسه دیگران.اول از همه هزینه هام به شدت کاهش پیدا کرد؛
منی ک درآمد ماهانه ام نهایتا 10 میلیون میشد، سود خالص ماهانه ام تا 30 میلیون هم رسیدم و در طی 7 ماه، 3 برابر افزایش پیدا کرد؛تونستیم برای اولین بار توی عمرم 7 ماه متوالی پول پس انداز کنم؛
2 تا نیرو دارم و هزینه های دفتر کار و کارگاهم رو که تقریبا ماهی 20 میلیون هست، به راحتی و آسانی پرداخت می کنم؛ورزش میکنم و تناسب اندام حرفه ای دارم؛
دختر کوچولوم نیروانا خانم به سلامتی به دنیا آمد؛در اکثر اوقات روز احساسم عالیه خداروشکر؛روابطم خیلی خوب شده؛
امید به آینده ام خیلی بیشتر شده، بیشتر در لحظه زندگی می کنم و کمتر نگرانی دارم؛این رو هم بگم که من این نتایج رو 2 سال پیش توی رویا هم نمی دیدم اما الان دارم تجربه می کنم اونم به صورت طبیعی برام رخ داده.این نکته رو هم ذکر کنم که به محض اینکه به این نقطه می رسم که دیگه من قانون رو بلدم و نیاز به یادآوری و کار کردن روی ذهنم ندارم و از آموزه ها فاصله می گیرم، دوباره ترسا، شک ها و تردید ها میان بالا و حالمو خراب میکنند و قشنگ می فهمم که در حال پایین رفتن هستم و آنچنان چک و لگد جهان رو می خورم که با تعهد بر می گردم به مسیر و فهمیدم اگر می خوام همیشه و هر لحظه خوب باشم، باید و باید این مسیر رو ادامه بدم.
هادی و مهساداستان تحول زندگی من از اینجا شروع شد که من درگیر نوع بدی از بیماری کوید شده بودم. توی اون احوال، خانمم از سایت شما سریال زندگی در بهشت رو میدید. منم از سر ناچاری و بی حوصلگی سریال رو نگاه کردم و نگاه کردن قسمت اول سریال همانا و اینکه من توی 3 روز کل سریال زندگی در بهشت رو دیدم. بعد از اون رفتم سراغ فایلهای دانلودی و بعد از خدا خواستم هدایتم کنه که یک دوره آموزشی رو از سایت بخرم. برای خودم نشونه گذاشتم و به دوره 12 قدم هدایت شدم و دوره رو خریدم.در شروع 12 قدم، من یک تولیدی کوچک داشتم که در آن زمان هیچ گونه درآمدی برام نداشت. فقط اسمم تولید کننده بود اما کل زمانم رو توی اسنپ کار میکردم. یه روز توی یه جلسه استاد گفت تا کی میخوای واسه چندرقاز تو خیابونا دنده عوض کنی؟!این حرف استاد زنگی رو توی وجودم به صدا در آورد و گفتم دیگه اسنپ کار نمیکنم و تمام تمرکزم رو روی کار تولیدیم میگذارم.چسبیدم به کار خودم و در عرض چند ماه درآمدم رو چند برابر اضافه کردم و به ۲۵میلیون تومان رسوندم. اما بعد دوباره کار کردن روی باورهام رو رها کردم و درآمدم کمتر و کمتر شد و به جایی رسید که هیچ درآمد و هیچ فروش نقدی نداشتم.الان که این متن رو مینویسم، تقریبا یک ماهه که دوباره به صورت جدّی روی آموزش ها و باورهام کار می کنم و توی همین زمان کم، از اون وضعیتی که دیگه هیچ مشتری و درآمدی نداشتم، چندین فروش نقدی ایجاد کردم به طوریکه در طی یک هفته، 18 میلیون فروش نقدی داشتم غیر از فروش های چکی کوتاه مدتی که هم داشتم. الان ساعت ۱۲ شبه که دارم این کامنت رو مینویسم و مشتری ازم بار خواسته برای فردا اونم نقد. خدایا سپاسگزارم. باز هم میام و از پیشرفتهای بعدیم می نویسم.
عاطفه معینفکر میکنم 12 بار جلسه 4 قدم دوم رو گوش دادم و هر بار دیدم که صحبت های استاد رو بهتر درک کردم و ذهنم باز تر شده. این تجربه باعث شد تصمیم بگیرم هر روز یک جلسه از قدم اول رو هم رو کنار سایر قدم ها گوش بدم و عمل کنم به لطف الله مهربان .اول از نتایجی بگم که حاصل تمرکز بر آگاهی های جلسه 4 هست که برای خودم رد پا به جا گذاشته باشم:همون طور که در جلسات قبل گفتم من خانه دار هستم و فقط چند ماهی هست که کسب و کارم رو شروع کردم و توی خونه کار میکنم و یه جورایی با همسرم همکاری دارم. من توی خونه و ایشون بیرون از خونه. درامدم تا الان به ماهی 6 میلیون تومان رسیده. این ماه با توجه به تمرینات و تکامل، خواستم تا درآمدم یک میلیون اضافه بشه اما خداوند از یه در دیگه بهم روزی داد و حدود یک نیم میلیون به کارتم واریز شد.اینم بگم همسرم دوره 12 قدم رو با من شروع نکرد و همش میگفت سرم شلوغه و وقت نمیکنم. منم سکوت کردم و روی خودم تمرکز کردم. تا اینکه هفته پیش از خواست قدم یک رو براش بفرستم تا استارت بزنه و هر شب داره تمرین ستاره قطبی رو انجام میده.
فروش سمبوسه هایی که برای مغازه همسرم درست میکنم بی نهایت بیشتر شده و هر شب همسرم حدوداً 9 میلیون و نیم، فروش داره در صورتی که قبلاً نهایت فروش روزانه حدود 4 میلیون بود. یعنی فروش ما بیش از 2 برابر افزایش پیدا کرده.همیشه روزهای جمعه بخاطر باور من و همسرم مبنی بر اینکه مردم میرن بیرون شهر برای تفریح و همه جا خلوت هست، درآمد ما در روز جمعه نصف روزهای معمولی بود اما از وقتی من روی آگاهی های جلسه 4 از قدم دوم تمرکز کردم و یه جورایی اون آگاهی ها این باورم رو تغییر داده، خدا هم انگار بهم میگه حالا که باورت رو تغییر دادی منم به تو و همسرت نعمت بیشتر میدم که باورت قوی تر بشه. جمعه گذشته با اینکه مغازمون رو بجای 8 صبح، 1 ظهر باز کردیم فروش ما بسیار بیشتر از سایر روزهای دیگه بود و علاوه بر کارت خوان ها، کلی پول نقد و تراول هم به خونه اومد.
همسرم 20 میلیون به کسی قرض داده بود وقتی طرف می خواست بدهیش رو پرداخت کنه، همسرم شماره کارت منو داد و به کارت من واریز شد.
نمی دونم باور میکنید یا نه، ولی موجودی خونمون پر برکت شده. هر چقدر از گوشت و مرغ ها و مواد غذایی توی یخچالم استفاده میکنم، بازم هست و تموم نمیشه. انگار خدا بهشون برکت می بخشه در صورتی که مصرف من مثل همیشه که هیچ تازه بیشتر هم شده ولی به لطف الله برکت اومده به مواد غذاییم.
قدرت خریدم بیشتر شد. هفته پیش که قصد خرید کفش داشتم، دیدم خیلی راحت میتونم دو سه جفت کفش همزمان برای خودم بخرم.
از جلسات قبلی قدم 4 یاد گرفتم مقداری از پولم رو روزانه پس انداز کنم و به هیچ عنوان بهش دست نزنم. منی که همیشه بیشتر پولام الکی خرج می شد، این ماه 4 میلیون پس انداز کردم و به خودم قول دادم به هیچ عنوان این پول رو خرج نکنم و هر روز بهش اضافه کنم (همینطور همسرم )
خلاصه کسب و کار منو همسرم به لطف الله عالی شده. هر بار به خودم میگم تازه این اولشه.خدا میدونه وقتی این مسیر رو ادامه بدیم، تا قدم 12 چقدر اتفاقات عالی برامون رخ بده.
ملیحه بانومن در سن 19 سالگی با استاد عباس منش آشنا شدم اما مطالب سایت را پیگیری نکردم و از مسیر دور شدم. در طی این چند سال تجربه های ناخوشایندی داشتم. ازدواج کردم و تضادهای ارتباطی و مالی برای من پیش اومد جوری که به هیچ شکلی توان حلشان را نداشتم و به نقطه ای اضطرار رسیدم. درگیری های خانوادگی آزارم می داد و امیدم از همه جا قطع شده بود. چند ماهی فقط گریه میکردم و از خدا کمک میخواستم. تا اینکه دوباره بعد از 8 سال یادم افتاد که به سایت استاد عباس منش مراجعه کنم. وارد سایت شدم و اولین قدم را از قسمت \"نشانه امروز من\" شروع کردم. خیلی جالبه که هر بار روی این دکمه کلیک می کردم، فایلی باز می شد که دقیقا جواب سوال من را می داد. خرداد ماه ۱۴۰۲به دوره 12 قدم هدایت شدم. الان قدم یازدهم هستم. خداروشکر به خاطر کار کردن با آموزه های این دوره، آدم های سمی از زندگی من حذف شدند؛ مشکلات ارتباطی و مالی زندگی ام به شکل جادویی حل شد و آدم های جدید و فوق العاده ای سر راهم قرار گرفتند. نفرت از قلبم پاک شده و رابطه خوب و در صلحی رو با همسرم تجربه می کنم و به هم عشق می ورزیم. این درصورتی هست که ما قبل از این، هر روز زندگی من و همسرم با دعوا تموم میشد. از هنرم که هرگز فکر نمیکردم بتوان پولی ساخت، به درآمد رسیده ام و رشد کردم و این تازه آغاز مسیر پیشرفت من است.
HASSAN_HVMامروز قدم دوم رو خریدم و میخوام تجربه خودم رو تا الان از عمل به آگاهی های 12 قدم بگم. استاد شما اول دوره 12 قدم یک نکته ای رو گفتید و من هم اون رو باور کردم و انجام دادم. شما گفتید اگر به آموزه های این دوره عمل کنی، اگر تمرین ستاره قطبی رو انجام بدی، چرخ دنده های زندگیت روغن کاری میشه!من تمرین ستاره قطبی رو انجام میدم و به آموزه های این دوره عمل می کنم ولی چرخ دنده های زندگی من روغن کاری نشد بلکه چرخ دنده های کهنه و زنگ زده ی زندگی من کلا با چرخ دنده های نو و تمیز و آکبند تعویض شد.استاد تمرینات دوره 12 قدم فوق العاده است. تمرین ستاره قطبی واقعا در حد معجزه است. خدا رو شاهد میگیرم که دیدگاه توحیدی که در این دوره از شما یاد گرفتم، زندگی منو زیر و رو کرده. من در تمام زندگیم هرگز با خداوند اینقدر رفیق نبودم. در تمام زندگیم اینقدر درخواست ها رو راحت از خدا نخواستم. اما به خاطر عمل به آموزه های قدم اول، اینقدر روند زندگیم روان شده و روی غلطک افتاده که تازه دارم معنی اون حرف شما رو میفهمم که میگید: من روی دوش خداوند نشستم. من با 12 قدم، خدا رو پیدا کردم، معنی توحید رو فهمیدم، معنای رزاق بودن خداوند رو تجربه کردم و یاد گرفتم که نباید مثل گذشته چشمم به دست بنده های خدا باشه بلکه باید چشمم فقط به خدا باشه و رزق رو فقط از اون بخوام.استاد جان از شما سپاسگزارم که این دیدگاه عالی زندگی رو به من یاد دادید.
میلاد خزائیمن یک سال پیش با کلی بدهی و مسئله، به صورت جدی شروع کردم به کار کردن روی آگاهی های دوره 12 قدم. و کلی نتیجه گرفتم که میخواستم بخشی از نتایجم رو بنویسم.از نظر سلامتی، خدا رو شکر به اندام دلخواهم رسیدم. بدنم هر روز عضله ای تر، سلامت تر و جوان تر میشه و احساس فوق العاده ای نسبت به خودم دارم.از لحاظ مالی، به لطف خدا تمام بدهی هامو پرداخت کردم و یه درآمد خوب در شغل مورد علاقه ام دارم.از لحاظ هدایت و اعتماد به خدا، احساس می کنم از 50- به 50+ رسیدم. آرامشم هر روز داره بیشتر میشه و زندگیم هدفمند شده.
من گذشته سختی داشتم. واقعا نمیدونم اگر لطف خدا و هدایت او به سمت آموزش های استاد عباس منش نبود، الان کجا بودم چقدر داشتم زجر و سختی می کشیدم.استاد واقعا سپاسگزارم که خدای واقعی رو به ما شناسوندید و قوانینش رو به ما یاد دادید.
ناصراولین جملات استاد در جلسه اول قدم اول در این رابطه است که: ما وقتی به یه سری نعمتها و خواسته هامون میرسیم، این نعمتها زود برامون عادی و بدیهی میشه و فکر میکنیم از اول بوده. وقتی به این جملات فکر کردم دیدم برای من هم همین اتفاق افتاده و شرایط خوب الان زندگیم برایم عادی شده. البته این طبیعی هست اما باید مرتب به خودم یادآوری کنم که این شرایط و این تغییرات، حاصل کار کردن روی خودمه. قبل از آشنایی با این آموزه ها و کار کردن روی خودم، روزهایی بود که من حتی برای خرید نون مشکل داشتم. چون حقوقم کفاف نمی داد باید تا 12 شب مسافرکشی می کردم. با خاری از پدرم پول قرض میگرفتم. بانک مرتب بهم زنگ میزد که 2 تا قسط عقب افتاده داری و من تحقیر میشدم. شبها خوابم نمیبرد و همیشه نگران هزینه هام بودم. وقتی حقوق می ریختند به جای خوشحال شدن ناراحت میشدم چون میگفتم الان کل حقوق رو باید بدم برای قسط و بدهی و دوباره تا آخر ماه باید استرس بکشم. مریض بودم. معده، کمر، شونه هام و قلبم درد میکرد. یادمه یه زمانی میخواستم برای یه کار اداری برم تهران ولی پول نداشتم و تا ساعت 10 شب با ماشین مسافرکشی کردم تا پول بلیط اتوبوس رو جور کنم. یا یه بار که آخر ماه بود و با همسرم میخواستیم برگردیم شهرستان، من نتونستم یک بلیط به مبلغ 500 تا تک تومنی رو بخرم و با همسرم برگشتیم خونه پدر خانمم.اما الان خدا رو شکر به خاطر عمل به این آموزه ها، زندگی من در تمام جنبه ها تغییر کرده. از اوضاع مالی تا آرامش ذهنی ای که دارم و رابطه ی خوبی که با همسرم دارم. چون توانایی کنترل ذهن یاد گرفتم و از قدرت خلق کنندگیم آگاه شدم. قبلاً وقتی با همسرم بحثم میشد، سریع به طلاق و جدایی فکر می کردم اما الان ماههاست که بینمون هیچ بحثی نیست و عشقمون به هم 100 ها برابر شده. کیفیت رابطمون حتی از دوران نامزدی هم بهتر شده و نباید این نتایج برام عادی بشه.
یا در بحث ثروت، با اینکه تلاش فیزیکی ام خیلی کم شده، اما اوضاع مالی ام به راحتی 3 برابر بهتر شده. مثلا توی این 2 ماه اخیر، من تونستم خریدهایی داشته باشم که تا 4 ماه قبل برام رویا بود.
ما قراره به خاطر مسابقه دخترم بریم شمال یا تهران. من و همسرم داریم در مورد رزرو ویلا کنار دریا و این چیزها با هم صحبت میکنیم. من قبلا توی خواب هم به اجاره ویلا و … نمیتونستم فکر کنم. الان به قدری نعمت و فراوانی تو زندگیم اومده که حد نداره. دیشب درِ یخچال رو باز کرده بودم که پر از نعمت بود. به همسرم میگفتم ببین موجودی یخچال الان کجا و یخچال سال قبل کجا و خدا رو شکر کردیم و مواظب هستیم که شکرگزار این نعمت ها باشیم و این نعمت ها برامون عادی نشه.
قبول دارم ذهن ما خیلی کاربلده و هی نجوا میکنه خوب که چی؟! اما من با شکرگزاری نوشتاری، سعی می کنم این تغییرات و این نعمت ها رو ببینم و شکرگزار باشم. اصلا همین آگاهی از قوانین و آگاهی از قدرت خلق کنندگیمون، بزرگترین نتیجه است و میلیاردها دلار برای من ارزش داره. همین آگاهی چقدر برام آرامش آورده. چون دیگه از کسی انتظار ندارم، منتظر کسی نیستیم که اوضاعم رو تغییر بده، کسی رو قضاوت نمی کنم و ذهنم آرومه.
سلام استاد
گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم
وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه
یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه
این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون
سلام خدای جانم
سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم
من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز
حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….
بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو
بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم
همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم انشاءالله
دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم
حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم میکنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)
اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..
گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم
گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم
و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .
و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم
وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر
همه ی ترسام خلاص میشم استاد
همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان میکنه به اذن الله
اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم
و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم
حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم
هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب
شکسته ی منو داد
من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی
( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد
تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..
و هربار اشتباهات جدید
حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد
آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم
تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر
بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم
به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم انشاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم
اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله
به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود
خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم
یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم
و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه
لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم
خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم
و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره
ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت
به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم
و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم
آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم
اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش
اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه
همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق میکنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست
وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمیدونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت میبردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت میبردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمیدونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمیدونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم
الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار
زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم
خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین
سلام به استاد عزیزم
خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم
من اصلا یک درصد فکر نمیکردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی
البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمیکردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم
سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم
وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد
خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم
بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم
این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله
به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم
این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم
اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم
و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه
و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم
خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم
بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه
این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان
چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا
خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
شاد و سلامت و ثروتمند باشین
به نام خداوند قادر مطلق خدایی که این روزا اینقدر باهاش صمیمی شدم که هر لحظه دارم باهاش حرف میزنم
خدایی غیر از خدایی که قبلاً می شناختمش
الان هم اومدم نتایج شما دوستان عزیزم رو برای اولین بار توی این قسمت از سایت بخونم ،که خدا یهویی بهم گفت تو هم بنویس
بنویس که همه باور کنن اگه با من رفیق بشن دیگه نگران هیچی نمیشین.،من میگم چی کار کنن که چرخ زندگی شون روان بشه
به خدا الان که دارم مینویسم اشک از چشمام سرازیره .
نه از ناراحتی بلکه از سر شوق که چنین خدایی داشتم و ازش بی خبر بودم.
تازه منی که خیلی ادعای خداشناسی و این حرفا رو داشتم.
برای همه مادر بودم برا خودم زن بابا
از بس باورهای خراب تو ذهنم بود
باور این که خدا دعاهای منو در حق دیگران چقدر زود جواب میده ولی برای خودم نه
همه ازم التماس دعا داشتم و منم به خدا میگفتم تو که خیلی مهربونه حاجتشون رو بده و جالب این که همه به حاجتشون میرسیدن و البته وصد البته این به خاطر باور خودشون بود که جواب میگرفتن نه به خاطر دعای من
و
من اینو میدونستم و به روی خودم نیاوردم.
و
به خودم میگفتم چون خدا خیلی دوستم داره
هی میخواد ازش التماس کنم برای گرفتن حاجت خودم
و
با خودم میگفتم هر چه بیشتر دارم اذیت میشم
پس جایگاه بهتری پیش خدا دارم
پس اگه اینجا نشد حتما اون دنیا برام بهتره
و
این هم یه باور مخرب دیگه و
هزاران باور دیگه که به خدا میچسپوندم
البته که این باور در جامعه آیی که بودم تاثیر گرفته بودم و در خودم تقویت کرده بودم متاسفانه.
اما خدای درون الانم کجا و اون خدا کجا
که هر لحظه داره منو هدایت می کنه به بهترین راه ها ،
و این رو مدیون آموزش های استاد عزیزم میدونم.
که زندگی منو عوض کرده از هر لحاظ.
خدایا شکرت
همیشه با خودم میگم استاد عزیزم تو که دراستان من در صد کیلومتر متری من سالها زندگی کردی و آغاز تغییرت از اون جا بود
چرا امن
من این همه دیر با شما آشنا شدم.
از فایلهای رایگان که ارزش میلیاردی دارن شروع کردیم و الا با دوازده قدم داریم رو به جلو پیش میریم چ بیشتر از چیزی که میشنوم دارم به گفته های استاد عمل می کنم.
به هر حال خدا را هزاران بار شکر از بودن در کنار شما و این دوستان عزیز و خصوصاً عزیز دلت مریم جان که هر روز با دیدن زندگی پر بهشت دارم در بهشت افکارم زندگی میکنم.
از لحاظ روابط با همسرم که عالی شده و تا قبل از این که ایشون واقعا یه آدم دیگه آیی شده
ما هر روز زندگی در بهشت رو با هم میبینم و این همه فراوانی و عشق رو از بودن با شما تجربه می کنیم .
فایلهای توحیدی استاد عزیزم انقلابی در ما به وجود آورده که الان با قدرت و یقین به هدایت الله با دست خالی و به صورت تکاملی طی مدت یک سال اخیر داریم کاری رو برای اولین بار شروع می کنیم که
خدا خودش بهم الهام کرده و مجوزش رو هم خودش داده و مطمئن هستم به بهترین شکل پیش میره و ما رو به ثروت و روزی به غیر حساب میرسونه.
در هر حال اینو به دوستان گلم خواستم بگم که هر طوری تو خدا رو توی ذهنت بسازید همون رو می بینی .
من الان یه جوری باهاش رفیق شدم که دوست ندارم وقتم رو پیش کسی دیگه ایی بذارم.
من الان هر چه ازش بخوام بهم میده
و
مهم تر از همه رفاقت با خودشه .
حال خوب بودن با خودش.
دورت بگردم خدای ارحم الراحمین.
ممنون از شما دوستان عزیزم که کامنت منو خوندید و باور کردید هم حرفای منو
هم خدای درون وجود خودت رو
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
سلام به خدای مهربانم سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز استاد عزیز من و همسرم 4 ماهه که با فایل های شما اشنا شدیم در اصل خدا مارو هدایت کرد به سمت این فایل ها ولی تو این 4 ماه اندازه ی یک سال من رو خودم کار کردم جوری که صبح که از خواب پامیشدم فقط تو گوشم صحبت های شما بود تا شب که میرم بخوابم یعنی جوری شده که من تو خونه موقع کار تو ماشین تو مهمونی تو خرید هر جا که باشم دارم از صحبت های شما استفاده میکنم من و همسرم خیییلی خوشحال و خوشبختیم که با شما اشنا شدیم و این هم از لطف خداس تو این 4 ماه خیلی چیزا تغیر کرده هم رابطه ی عاطفی ما هم سلامتیمون هم ارامشون هم نعمتهامون ما یه دختر 15 ساله داریم بعد از شنیدن صحبت های شما برای خودش دفتر شکر کزاری و دفتر هدف گزاری درست کرده و من خیلی خوشحالم که شما استاد عزیز مانند یه نور پاک وارد زندگی ما شدید و خیلی شیرین و دوست داشتنی مارو هدایت میکنید خدایا هزارررران بار شکر برای وجود خودت برای وجود استاد عزیز برای اینکه من و خانواده ام لایق این هدایت شده ایم ما هر روز بیشتر و بیشتر تلاش میکنیم تا به بهترین خودمون تبدیل بشیم ممنونم از شما استاد عزیز شما نور الهی هستید برای روشن کردن زندگی دیگران خوش به سعادت شما و خوش به حال ما که شمارو داریم خدارا سپاس برای این لحظه و هر لحظه به امید موفقیت بیشتر و بیشتر خدایا شکرت
داستان هدایت میرسه به زمستان 1401.زمانی که در شرایط روحی و مالی خیلی بدی قرار داشتم .دو ماه شده بود که پدر نازنینم رو از دست داده بودم و پذیرش نبودش برام غیرممکن بود. غمی که به اندازه ده سال پیرتر شدم .چون وابستگی شدیدی به پدرم داشتم و یجورایی بابایی تمرین آدم خانواده مون بودم. بابرادرم که با آموزشهای شما کلی نتیجه گرفته بود و باهم از لحاظ روحی نزدیکیم . داداشم پیشنهاد داد که باید از خانه بزنی بیرون و یه کاری رو شروع کنی منم که تنها داراییم یه پراید بود تصمیم گرفتم باهاش کار کنم تا هم کمی وضعیت مالی مون بهتر بشه و هم وضعیت روحیم. خلاصه شروع کارم شد شروع آموزشهام . سابقه عضویت من به خیلی قبلتر برمیگرده و دلیلشم اینه که برادرم خارج از ایران زندگی میکنه و من این پروفایل رو برای ایشون ایجاد کردم و چندتا از دوره های شما رو با پول خودش خریدم .و اگه به خیلی قبلتر برگردم من برای اولین بار سال 94 یه فایل از شما دیدم فقط اون تی شرت قرمز رنگ و فضای سبز شمال که اونجا فایل ضبط شده بود یادمه ولی تو مدار دریافت آگاهی نبودم و از حرفا تون هیچی یادم نیست فقط حس خوبی که به من داده بود باعث شد که اسم تون تو ذهنم بمونه . خلاصه من همزمان با کارکردن با پرایدم شروع کردم فایلهای عزت نفس رو که برای برادرم خریده بودم با اجازه خودش گوش دادن . 6 ماه فقط عزت نفس گوش دادم. تو اون 6 ماه به لطف خدا و آموزشها اولاً پذیرشم در مورد از دست دادن پدرم رفت بالا. دوماً اعتماد به نفس من خیلی تقویت شد و من چالش هایی که در مورد شغلم پیش آمده بود با تکیه بر آموزه های عزت نفس پشت سر گذاشتم و همه بدهی هامون پرداخت کردم .بعد از اون چندین ماه فایل های رایگان رو استفاده کردم .استاد من با فایلهای توحیدی خدایی در درونم پیدا کردم که رفیق منه و من هر لحظه من در آغوش امن او هستم و این آرامش درونم شروع تحول من بود.ماشینمو عوض کردم و از لحاظ مالی به اندازه تمام 35 سال عمرم پس انداز کردم و سرمایه جمع کردم و به لطف الله از اول سال 1403 من دوره قانون سلامتی رو استارت زدم .
در شروع دوره چربی خونم 485 . سردرد های تنشی و ضربه ای، افزایش وزن با دور کمر 94 و دور شکم 95 ، غده ای تیله مانند زیر بغلم ، کبد چرب و معده آندوسکوپی شده به دلیل خونریزی و و وزن 61 کیلو و چندین مشکل دیگه که جمعا 22 مورد من در شروع دوره نوشته بودم ولی الان در تاریخ 13 اسفند 1403 به لطف دوره قانون سلامتی چربی خونم کامل برطرف شده و منی که تا یادمه سر درد داشتم هیچگونه سردردی بعد از سه ماه که از دوره گذشت ندارم بدون حتی یه دونه قرص. اوایل دوره وسوسه میشدم که قرص بخورم ولی من خودمو متعهد کرده بودم که با شیوه قانون سلامتی ،سلامتی مو به دست بیارم .دور کمر الان 76و شکم 83،و وزن 48 کیلو خدا را شاهد میگیرم در این مدت حدود 1 سال که به شیوه قانون سلامتی زندگی کردم حتی حتی حتی یدونه قرص نخوردم و این به اعتماد به نفس داد. و انرژی باور نکردنی که حتی من تو18 سالگی اینقدر سالم و پر انرژی نبودم و استفاده از دوره عشق و مودت در روابط که عشق واقعی رو دارم تجربه میکنم عشق بدون وابستگی و در یک کلام مثل دوره نامزدی که همه میگن بهترین دوره مزدوجی هست ولی من با 8 سال زندگی مشترک دارم مثل دوران نامزدی زندگی میکنم . و الان شروع دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند و نتایجی بعدا خواهم نوشت .
به نام خداوند بی همتا
سلام خدیجه جان ،واقعا تحسینتون میکنم به خاطر موفقیتها و پیشرفتی که کردید.
ازتون میخوام بپرسم که شما به چه روشی فایلها رو تمرین میکنیدوعمل میکنید ؟؟ که اینقدر نتایج خوب گرفتید.من با اینکه چندین سال است که روی خودم کار میکنم آنطور که باید نتیجه نگرفتم. از همه لحاظ پیشرفت آنچنان نگرفتم و اگر هم بوده یه دوره کوتاهبوده و دوباره به حالت قبل برمیگردم .
ممنون میشم تجربیات خودتون رو دراختیارمون بزارین.
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمندو سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
سلام به دوستان هم فرکانسی و خدیجه خانم عزیز،مدتها بود کامنت نذاشته بودم،الان با دیدن پیام شما یچیزی درونم گفت دست به قلم شم و بنویسم.
خدیجه عزیز من هم مثل شما درگیر سردرد های تنشی و میگرن عصبی هستم،که 12 ساله درگیرم کرده،هر شب باید دارو بخورم همیشه کیفام پره دارو هست،یخچال و کابینت های آشپزخونه
عین پیرزنای 80 ساله فقط با خودم دارو حمل میکنم اینور اونور،من 32 سالمه،الان نزدیک دو ماهه که سردردم یکباره شدید تر شده و حتی داروهای همیشگی خودم هم نتونستن ساکتش کنن،و حتی امروز هم نتونستم برم سرکار مرخصی گرفتم من دبیر هستم،الان یک ماهی بود که با خودم درگیر بودم قانون سلامتی رو بگیرم یا نه،میتونه این سردرد 12 ساله منو درمان بکنه یا نه،همش دو دل بودم،از خدا میخواستم یه نشونه یه پیام یه چیزی از تو سایت بهم نشون بده که دلم رو قرص کنه با خیال راحت قانون سلامتی رو تهیه کنم،تا اینکه امروز از صب تو سایت چرخیدم رفتم تو صفحات مربوط به کامنت های قانون سلامتی کلی اونجا کامنت خوندم وقتی چشمم افتاد به پیام دوست عزیزی که نوشته بود میگرن داشته و بعد از 20 روز عمل به قانون سلامتی بکل سردردش از بین رفته و خوبشده از شدت خوشحالی اشکم ریخت گفتم خدایا شکرت بالاخره جواب دو دل بودنم رو دادی،دیگه مصمم شدم همین هفته این دوره رو تهیه کنم،بعدش هم به پیام شما هدایت شدم بی نهایت خوشحال شدم خدارو سپاسگزاری کردم بابت این جوابی که از طریق دوستان عزیزی چون شما بهم داد.
خدایا ازت بینهایت سپاسگذارم،بابت جوابهای خوبی که از طریق کامنت های دوستانم بهم گفتی،باورم نمیشه چقدر خوشحالم خیالم راحت که دیگه میتونم با عمل به قانون سلامتی از شر این سردرد چندین ساله خلاص بشم.
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم بابت این دوره های فوق العاده هر چقدر از شما سپاسگذاری بکنم بازم کمه.
خیلی دوستتون دارم استاد جانم
عاشقتونم مریم عزیزم
دوستان هم فرکانسی من خیلی دوستتون دارم،نمیدونید با کامنت های شما چقدر از جواب سوالاتم پیدا میکنم.حالم خوب میشه
امشب این ساعت این لحظه خواستم این رد پارو از خودم بذارم تا بعد از تهیه قانون سلامتی و عمل به آموزه هاش بیام و مثل خدیجه عزیز با خوشحالی از نتایجم بنویسم از سلامتیم.
خدایااااااااااااا من عاشقتممممممم
شکررررررررررررررتتتتتتتتتت خدا
دوستدار شما=سحر
1404/1/18