نتایج دانشجویان از دوره‌های استاد عباس‌منش

  • -الینا
    درود و سپاس به شما استاد عزیزم که با درک و عمل به قوانین خداوند باعث شدین زندگی میلیون ها نفر مثل من پر بشه از آرامش، عزت نفس، یکتاپرستی و اعتماد به خدای درونم و عمل به الهاماتی قلبم که چه قشنگ به موقع خدا باهام حرف میزنه و هدایتم می کنه.دوست دارم از یه نتیجه بنویسم که برای بدست آوردنش سالها همه کار کرده بودم اما هیچ اتفاقی رخ نداده بود. چندین سال بود که خیلی با همسرم مشکل داشتم. سالها بود که به نتیجه رسیده بودم ماندن توی این ازدواج مناسب نیست و به شدت دوست داشتم ازش جدا بشم. اما همش میگفتم دوتا بچه دارم، پدر مادرم گناه دارن، دشمن شاد میشم و این حرفها.من با این استدلال ها در بدترین شرایط زندگی میکردم و این زندگی رو تحمل می کردم. تا اینکه یه روز از مغازه اومدم خونه با همسرم بحث جدی ای داشتیم. اون شب خیلی گریه کردم، قران خوندم از خدا کمک خواستم. فرداش حسم گفت دوره دوازده قدم رو بخر و به جای تمرکز بر این شرایط، روی آموزه های این دوره تمرکز کن.فردا دوره رو خریدم و هرچی استاد توی جلسه اول خواسته بود رو انجام دادم. حتی واسه تمرین ستاره قطبی 60 تا برگه آچار گرفتم، سوال های تمرین رو چاپ کردم تا برای دو ماه این تمرین رو روز و شب انجام بدم تا اینکه رسیدم به قدم دوم جلسه 6.آموزه های این جلسه یه زنگ هوشیاری رو توی وجودم به صدا در آورد و منو از خواب عمیقی بیدار کرد که: \"تو باید به نکات مثبت همسرت توجه کنی\"!این در حالی بود که در تمام این سالها من کلا روی نکات منفی همسرم متمرکز شده بودم و اونا رو به همه میگفتم و روز به روز زندگیم بدتر می شد. تازه فهمیدم که وقتی استاد میگه به این موضوع باید از زاویه روح (خدای درونت) نگاه کنی، یعنی چی. فهمیدم من باید از زاویه ای به زندگیم و همسرم و هرچی توی زندگیم هست نگاه کنم که به احساس خوب برسم. چون نشانه هماهنگی من با روحم، احساس خوب هست و این باعث میشه که اتفاقات خوب برام رقم بخوره. خواسته من طلاق بود. رفتم توی کامنت های این دوره کلمه طلاق رو سرچ کردم تا ببینم دیگرانی که این خواسته رو داشتند، چطور بهش رسیدند. خیلی کامنت رو خوندم تا اینکه رسیدم به کامنت الهام عزیزم که با توجه کردن به نکات همسرش خیلی قشنگ راحت جهان اونا رو از هم جدا کرده بود. در پاسخ به کامنت الهام، ازش چند تا سوال کردم و ایشون خیلی قشنگ راهنمایم کرد و از اونجا بود که تغییر مسیر ذهنی من شروع شد.اینم ذکر کنم که در اون زمان من و همسرم رابطه بسیار بد به مدت طولانی، دعواهای خانوادگی سنگین که به دادگاه هم رسیده بود رو تجربه میکردم اما هر بار که به دادگاه می رسید، من به خاطر بچه ها و اطرافیانم، دوباره برگشتم به زندگی ای که برای من یک جهنم واقعی بود. اینم ذکر کنم که اون زندگی برای بچه هام، همسرم و اطرافیان خوب بود چون من همیشه من همیشه کوتاه میومدم و سکوت می کردم و تحمل می کردم با این منطق که من برای این زندگی خیلی زحمت کشیدم و کار کردم، پس نمی تونم به این راحتی بزارم برم. حالا تصور کنید که توی این شرایط و این عادت های فکری تصمیم می گیری که روی نکات مثبت همسری تمرکز کنی که اون رو دلیل این زندگی جهنمی می دونی.اما من چاره ای نداشتم چون آگاهی های این دوره این کلید رو بهم داد که تنها راه برای تغییر شرایط زندگیت همینه.اولین ایده ام این بود که از بچه هام کمک بگیرم چون ذهن من پر بود از نکات منفی همسرم و پیدا کردن نکات مثبت توی این شرایط تقریبا غیر ممکن بود. هر روز به بچه هام می گفتم: بچه ها نفری دوتا نکته مثبت از باباتون بگین اما بچه های من، ذهنیت دیگه ای داشتن و تجربه کاملا متفاوتی از رابطه با پدرشون داشتن و خیلی قشنگ و راحت نکات مثبت همسرم رو بهم میگفتن و من می‌نوشتم.باورتون نمیشه یکی از نکات مثبتی که دخترم از باباش گفت این بود که: بابام خیلی دست دلبازه. وقتی این رو به عنوان نکته مثبت شنیدم خیلی شوکه شدم چون من چنین تجربه ای از همسرم نداشتم. وقتی از دخترم خواستم توضیح بده، اونقدر این دختر 8 ساله قشنگ توضیح داد که من دیدم واقعا راست میگه.اینجا بود که دوباره زنگها توی وجودم به صدا اومد که: ای داد و بیداد حمیده استاد عباس منش راست میگه. همه رفتارای همسرت با تو آینه درون خودت هست. من همسرم را یک آدم خسیس میدیم و دقیقا برای من همون آدم خسیسه بود. فهمیدم که واقعا ما با افکارمون خالق تجربه های خودمون هستیم. این رو هم بگم که رسیدن به این نقطه سخت بود. ذهنم مرتب مقاومت می کرد اما اونقدر براش دلیل می آوردم که قبول کنه مقصر خودمم و هرچی می کشم نتیجه افکار خودمه. این در حالی بود که همسرم اعتیاد داشت، روزی 2 تا پاکت سیگار می‌کشید و من 14 سال از همسرم کوچکتر بودم و کلی نکته مثبت دیگه داشتم. اما فقط به خاطر اینکه همسر اولم فوت کرده بود و یه دختر داشتم و همسرم دختر من رو پذیرا شد، من این خانواده رو عالی دیدم و ازدواج کردم در حالیکه دخترم به خاطر بحث های من از پیش ما رفت و با ما زندگی نمیکنه.من مسیر رو به این شکل ادامه می دانم و روز به روز اوضاع بهتر می شد. دعواها کمتر می شد. دیگه وقتی همسرم حرفای سمّی بهم می زد، جوابی نمی دادم و میرفتم تو اتاق و فایلای جلسات 12 قدم رو گوش میکردم. سعی می‌کردم به نکات مثبت خودم و بچه ها توجه کنم، قرآن می خوندم و روی خودم کار می کردم تا مدارم بالاتر از اینجایی که هستم بره. چون توی یه قسمت از سریال سفر به دور آمریکا استاد گفت وقتی 3 نفر با هم زندگی می کنن اما مدارشون از هم جدا بشه، جهان به راحتی اونا رو از هم جدا میکنه. من خیلی آگاهانه ذهنم رو کنترل میکردم که به رفتار همسرم واکنش ندم و مثل همسرم عمل نکنم و رفتار نکنم تا از مدارش خارج بشم و دقیقا همین اتفاق افتاد.یه شب همسرم به خاطر یه موضوع با من بحث کرد و بدون اینکه من جوابی بدم، لباس هاش رو برداشت و رفت خونه مادرش. اولش سختم شد بعد گفتم حتما برام خوبه چون من دارم روی خودم کار می کنم. مدام با خدا حرف میزدم و صدای خدا رو می شنیدم که می گفت: صبور باش، آروم باش، همین مسیر رو ادامه بده. همه چی داره درست میشه. این جمله خیلی خوشحالم میکرد.این رو هم ذکر کنم که این الگوی همیشگی همسرم بود. اون دعوا درست می کرد، قهر می کرد و می رفت خونه مادرش با اینکه خودش مقصر بود. خانواده اش با این دلیل که \"علی اعصاب نداره و تو باید کوتاه بیایی و به خاطر بچه هات بسازی\"، طرفدار همسرم بودن. منم بعد از چند هفته، می رفتم و با التماس باهاش صلح می کردم و به خاطر بچه ها و حرف مردم اون رو به خونه برمی گردوندم. من اسیر باورهای اشتباه نسل در نسلی بودم که به من می گفت ته خوشبختی یعنی ازدواج و چندتا بچه و یه خونه و ماشین. توی شهرستان ما فرهنگ اینجوری هست که فقط شوهر داشته باشی انگاری مدال اول جهان رو گرفتی. کل حرف مردم درباره موفقیت اینه که: کی شوهر کرد، کی طلاق گرفت، کی حامله شد، کی چند تا بچه داره و کی چقدر پول داره… دقیقا قبل از آشنایی با آموزه های دوره 12 قدم، ته خوشبختی دنیا برای من همین بود. خدایا شکرت که با هدایت من به سمت آموزه های استاد، من رو آگاه کردی که ته دنیا این نیست.خلاصه 10 روزی بود که همسرم رفته بود. من کلا حال خودم رو خوب نگه می داشتم و مدام روی آموزه های 12 قدم کار می کردم. مرتب به خودم یادآوری می کردم آگاهی ها رو و از نکات مثبت همسرم و خانوادش می‌نوشتم. چون همشون هرشب خونه مادرشوهرم جمع میشدن. تا اینکه یه روز ظهر بعد از نهار شکرگزاری هام رو نوشتم و همونجا خوابم برد. ساعت 3 یدفعه از خواب بیدار شدم و به خدا قسم بدون اینکه فکر کنم، مستقیم صندلی آوردم گذاشتم زیر پام و قاب عکس همسرم رو که روی دیوار بود،  بردم تو حیاط شکستم و ریز ریز کردم. یه کیسه همون جا بود. شیشه شکسته ها رو کردم داخل کیسه و گذاشتم توی سطل آشغال در حیاط و اومدم توی خونه. جوری زجه میزدم و گریه می کردم که خودم تکه تکه شدن وجودم رو حس میکردم. با صدای بلند داد میزدم خدیا من به خودم ظلم کردم، تو من رو ببخش و هدایتم کن. اینقدر این رو گفتم تا دیگه صدام در نیومد و مثل جسد افتادم رو مبل. خدای من، باورتون نمیشه یه ربع بعد آیفون خونه زنگ خورد. دخترم گفت بابا هست.  همسرم تو خونه نیومد فقط یه چند تا وسیله واسه ماشینش میخواست که اومده بود برداره و نیاز به کیسه داشته تا وسایل رو بزاره داخل کیسه. بعد رفته بود سر همون کیسه که من عکس شکسته اش رو گذاشتم داخلش و صحنه رو دیده بود. با عصبانیت اومد بالا و دوتا تو گوشی محکم بهم زد که چرا عکس من را شکستی. بعد هم تهدیدم کرد که حالا ببین چه بلای سرت بیارم.من هیچی نگفتم. اون رفت و خواهرم که تو این مسیر با هم هستیم زنگ زد بهم و گفت چرا عکس همسرت رو پاره کردی. من جواب دادم بخدا اصلا نمیدونم. یه دفعه پیش اومد. انگاری من نبودم که این کار رو می کردم و به خواهرم گفتم: سعیده اما جالبه که من حالم خوبه. مطمئن هستم اتفاقات خوبی داره برام میفته و خیلی خندیدیم. خلاصه برادرم ، خواهر شوهرم و … مرتب زنگ می زدن که: تو چرا عکس علی رو خورد کردی و جواب من این بود که واقعا نمیدونم چرا!شب بعدش علی با دوتا خواهرش و برادرش اومدن خونه و ازم می پرسیدن دلیل این رو. حتی توی این لحظات هم من کلا به نکات مثبت شون توجه می کردم و تنها جوابی که می دادم این بود که: ببخشید عکست رو پاره کردم. بعد جهان کار خودش رو انجام داد. همسرم گفت تو چون عکس من را پاره کردی من میخوام طلاقت بدم. خدای من باورم نمیشد گفتم باشه من حاضرم. گفت باید بچه ها رو هم با خودت ببری و من قبول کردم. برادر شوهرم گفت تو با این بچه ها کجا رو داری بری و چه جوری می خوای از عهده زندگیت بر بیایی؟ جواب من این بود که : من خدا رو دارم و اون برام کافیه. خلاصه ما به راحتی از هم جدا شدیم و خداوند من رو به خواسته ام رسوند. بعد به صورت خیلی زیبا هدایت شدم به یه شغل عالی که بعدا داستانش رو براتون می نویسم. الان دارم روی خودم کار می کنم تا یه خونه عالی با مبلمان عالی برای خودم بگیرم. همسرم مدام آدما رو می فرسته پیشم برای آشتی کردن و برگشتن و مرتب بهم میگه اشتباه کردم که طلاقت دادم. اما من از زندگی الانم بسیار راضی ام و به همسر سابقم می گم:عزیزم انشالله تو خوشبخت بشی و منم خوشبخت بشم. واقعا ما خالق 100% زندگی خودمون هستیم.
  • -شیدا و مهرک
    من بالاخره بعد از 2 سال از گذشت خریدن 4 قدم اول از دوره 12 قدم، هدایت شدم به خرید قدم پنجم و کار کردن با آگاهی های این قدم. قبل از هر چیز باید بگم که من در هر برهه از زندگیم که تمرکزی روی آگاهی های این دوره کار میکردم و در مسیر 12 قدم حرکت میکردم، نتایجم به گونه ای تغییر می کرد که برای خودمم باورش سخت بود. هر بار که هر بار که شروع می کردم به کار کردن روی آگاهی های این 4 قدم، نتایج بزرگ برام اتفاق می افتاد و بعد که کم کم از مسیر این آگاهی ها دور میشدم، نتایج کم میشد. اینجوری مثال بزنم که انگار یه مدت یه دکمه ای رو نگه می داشتم و هی نتایج خوب می دیدم بعد پیش خودم می گفتم احتمالا اگه الان دکمه رو ول کنم اتومات خود دکمه نگه داشته می مونه اما به محض اینکه دکمه رو ول میکردم، نتایجم برمیگشت به قبل و فهمیدم که این قانون جهانه و کار کردن روی ذهن یک فرایند دائمی هست اگر می خواهیم نتایج پایدار بمونه. دوست دارم یه کوچولو از نتایجی بنویسم که توی 27 روز گذشته به خاطر کار کردن روی آگاهی های قدم پنجم برایم رخ داده:من یه مدتی شمال کشور بودم. آب و هوا عالی بود خنک، بارونی با یه عطر خوب تو هوا و من واقعا لذت میبردم و سپاسگزاری واقعی میکردم. یک سری اتفاقات افتاد و من مهاجرت کردم به شهر کرج. اولش به خودم گفتم ای بابا دیگه از اون آب و هوای رویایی شما رو اینجا ندارم. اما چون قانون جهان اینه که به هرچیزی که توجه میکنی از همون جنس وارد زندگیت میشه، به محض اینکه پامو تو این شهر گذاشتم، هرروز هوا خنک و بارونی بوده. همونجور که من دوست دارم. توی این مدت که شمال بودم، با خانواده همسرم تو یه خونه زندگی میکردیم و تمرکز کردن روی پیشرفت خودم برام کمی سخت بود. از خدا خواستم هدایتم کنه تا با عشقم جایی باشیم که فقط خودمون دوتا باشیم تا هم دوره قانون سلامتی رو راحت انجام بدیم و هم روی باورهامون و کارمون راحت تر تمرکز کنیم. یه مدت هر روز این خواسته، جزو تمریناتم بود و الان این خواسته محقق شده. من و همسرم داریم 2 تایی داریم توی یه خونه با تمام وسایل خوب زندگی می کنیم، بدون اینکه یه ریال مبلغی پرداخت کنیم. توی همین مدت 27 روز، در امدمون 2 برابر شده اونم به دلار، اونم تو خونه، اونم توی حوزه تخصص خودمون که عاشق این کار هستیم. صاحب این خونه که خونش رو در اختیارمون گذاشته، برامون تمام امکانات رفاهی نو رو فراهم کرده تا ما راحت باشیم، بدون اینکه ما ازش درخواست کنیم. اینها همه لطف خداونده و حاصل عمل به آگاهی های این دوره. من بی شک اعتبار همه ی این نتایج رو به الله یکتا میدم. سپاسگزارم از شما استاد عزیزم.
  • -آقای خاص
    من معمولا در جلسه اول هر قدم، از نتایجم مینویسم: چند روز پیش در محل کارم داشتم کمد لباس هام رو مرتب میکردم که یک تکه کاغذ ته کمدم پیدا کردم که با دست خط و امضای خودم یه چیزایی رو نوشته بودم. وقتی کاغذ رو خوندم مو به تنم سیخ شد متن کاغذ رو اینجا کپی میکنم: \"خدایا الان ساعت 4 بعدازظهر هست و من در محل کار، در اتاق استراحت در حال استراحت هستم و ذهنم مشغوله. توی حسابم 90 هزار تومان پول دارم. چند روز دیگه عروسی خواهرم هست و چند روز بعدش تولد همسرم. من همیشه دوست داشتم و دارم که به عزیزانم کادوهای خوب هدیه بدم چون با اینکار احساس خودم خیلی خوب میشه. الان موندم چکار کنم؟! به تازگی هم به خودتم تعهد دادم که پول قرض نگیرم و همه ی قسط و قرض هام رو هم صاف کنم وفی الان به 5 میلیون پول نیاز دارم\". احمد - مهرماه 1401اون موقع که این جملات رو نوشته بودم، زمانی بود که به تازگی فایل 3 برابر کردن درآمد رو دیده بودم و تعهدم رو نوشته بودم که قرض نگیرم و قرضهام رو صاف کنم و درآمدم رو 3 برابر کنم و در اون زمان داشتن 5 میلیون پول برام آرزویی دست نیافتنی بود…خلاصه من کار کردن روی آگاهی ها و تمرینات دوره 12 قدم رو شروع کردم و تا الان که قدم پنج رو تازه شروع کردم، به خاطر عمل به این آموزه ها، زندگیم زیر و رو شده. وقتی شرایط الانم رو با اون نوشته روی کاغذ مقایسه کردم، ناخودآگاه اشک از چشمانم جاری شد. به قول دوستان 12 قدم، برای اینکه بفهمم چقدر زندگیم با این آموزه ها تغییر کرده، اصلا نیازی به چکاپ فرکانسی قدم دوازده ام نیست. تا همین 4 قدم اول هم، شرایط زندگی من ربطی به زمان شروع 12 قدم نداره.الان بهمن ماه 1402 هست و من گوشه ی کوچکی از نتایجم رو اینجا مینویسم: امسال کادو‌ به همسرم یک سفر عالی با هواپیما به کیش هدیه دادم و چهار شب فوق العاده رو با هم در یک هتل فوق العاده در کیش گذروندیم اونم منی که یک سال پیش، کل پس اندازم 90 هزار تومان بود. سفر با هواپیما برای من آرزو بود چون از بچگی دوست داشتم هنوزم که هنوزه هروقت هواپیما از آسمون رد میشه من می ایستم و نگاه میکنم حتی اگه در یک ساعت صد تا هواپیما پرواز کنه، من هر 100 تا رو نگاه میکنم. دوره قانون سلامتی رو از سایت نقدا خریدم و تا الان 15 کیلو وزن کم کردم و حدود 4 سایز کم کردم و بدنی سالم و پر انرژي دارم.هیچ وام و بدهی ای ندارم. تمام قسط و قرض های بانکی ام رو زودتر از موعد پرداخت کردم. طوریکه کارمندان بانک بهم میگفتن تو حالت خوب نیست، همه دنبال وام گرفتن هستند اونوقت تو داری زودتر تسویه میکنی؟!روابط عاطفی با همسرم اونقدر عاشقانه شده در حالیکه قبلاً هفته ای یک بار دعوا و قهر و ناراحتی بود. اما الان چندین ماهه که فقط داریم لذت می‌بریم از زندگی. زندگی من هر روز داره پر برکت تر میشه، مسیر زندگیم روان شده و احساس می کنم که کم کم دارم روی دوش خدا سوار می شم. هرجا میرم کارم انجام میشه. توی تهران شلوغ به راحتی آب خوردن جای پارک گیرم میاد اونم در نزدیکترین نقطه ممکن به جایی که کار دارم؛ بدون تبلیغ، مشتری برام پیدا میشه و آدم ها به شیوه های مختلف برام مشتری میارن؛ نگرانی و غم ندارم؛ از کسی ترس ندارم انتظار محبت از هیچ کس ندارم و …جالبه مادرم که مسیری غیر از مسیر من داره، دیروز بهم زنگ زد و باز حرفهای خودش رو تکرار کرد اما من به جای هر توضیحی سکوت کردم  و اون یه جمله بهم گفت که: احمد خیلی عوض شدی دیگه اون آدم سابق نیستی! اینجا بود که یه نفس عمیق کشیدم و گفتم خدارو شکر هم حالم خوبه هم احساسم خوبه. آفرین احمد، معلومه که مسیرت درسته پس با قدرت ادامه بده.... اگه بخوام تک تک نتایجم رو بنویسم باید تا فردا ادامه بدم. به همینجا بسنده میکنم. بی نهایت از خدا سپاسگزارم که هدایتم کرد به این مسیر توحیدی و الهی و بی نهایت از استاد عزیزم سپاسگزارم که در این مسیر به من آموزش داد.
  • -سید حسن
    انجام تمرین ستاره قطبی دوره 12 قدم، باعث شد که عادت سپاسگزار بودن به خاطر داشته هام، در وجودم من ایجاد بشه و با خودم به صلح برسم. طوریکه من هر شب با احساس شکرگزاری خوابم می بره و هر صبح که از خواب بیدار می شم با همان احساس عالی بیدار می شم. تعهد به انجام این تمرین باعث شد که درآمد های فوق‌العاده وارد زندگیم بشه. من با تعهد به آموزه های 12 قدم و مخصوصاً تمرین ستاره قطبی، از کارگری به کارفرمایی رسیدم؛ از درآمد 10 میلیون در ماه به درآمد بالای 100 میلیون در ماه رسیدم. این حال خوب و این زندگی عالی را شکر گذار خدا هستم که برای من این قوانین را از طریق استاد عباس منش یاد آوری می کنه.
  • -کیارش
    دوست داشتم بخشی از نتایجم از عمل به آگاهی های دوره 12 قدم را تا این نقطه با شما به اشتراک بگذارم:به لطف الله بی همتا، تقریبا دو سال نیم پیش من با استاد عباس منش آشنا شدم و عضو این سایت بهشتی شدم. اوایل ورودم به سایت، از نظر روحی در وضعیت بدی بودم، با هیچکس ارتباطی نداشتم، پر از استرس و وسواسهای ذهنی بودم و همش بیمار میشدم، هیچ درآمدی نداشتم و کل پس اندازم و حتی ماشینم و هرچه داشتم را در بازارهای مالی (ارز دیجیتال و بورس) از دست داده بودم و کلی هم بدهکار بودم.بعد از عضویت در سایت و شروع کار با آموزش های استاد، کم کم همه چیز درست شد. اوایل چون سرکار نمی رفتم، بعضی وقتها 6 یا 7 ساعت با آموزش های استاد روی خودم کار می کردم و جز پیاده روی صبحگاهی، تقریباً جایی نمی رفتم و فقط روی شخصیم کار می کردم و الان می تونم بگم که هیچ شباهتی با آدم قبلی ندارم.تقریباً یک سال پیش وارد دوره 12 قدم شدم. سر کار رفتم و کلی اتفاقات و معجزات برای رخ داده. سلامتی کامل جسمی دارم. آزادی زمانی و مکانی دارم و به لطف خدا الان صاحب کارم خداست و فقط از خودش دستور میگیرم و آقا بالا سرم خداست. الان که با شما صحبت میکنم، درآمدم در طی یک سال گذشته حدود 5 برابر شده. بسیار سپاسگزارم از استاد برای سخاوت در اموزش و کیفیت بالا و بی نظیر آگاهی هایی که صادقانه آموزش می دهند.
  • -نازنین سلامات
    من تغییر زندگیم رو با دوره 12 قدم شروع کردم و تا به الان، قدم 5 ام هستم.وقتی قدم اول را خریدم، درآمدی نداشتم و همسرم 4 میلیون تومان درآمد ماهانه داشت. خیلی دوست داشتم می تونستم دوره روانشناسی ثروت 1 رو بخرم اما اون زمان برام مثل رویا بود.شکر خدا با ورود به دوره 12 قدم و کار کردن روی آموزش های این دوره، درآمد همسرم به شکل تکاملی افزایش یافت و به بیش از 10 میلیون تومان رسیده و من هم از صفر و بی درآمدی، الان به درآمد بیش از 4 میلیون رسیده ام. امروز به لطف خدا با درآمد خودم توانستم دوره روانشناسی ثروت 1 را بخرم همان چیزی که در زمان شروع 12 قدم، رویایش را داشتم و این شروع پیشرفت های ماست...
  • -خسرو خاکی
    من 50 سالم هست و سالهای زیادی از عمرم رو در گمراهی و زجر کشیدن هدر دادم. علاوه بر مشکلاتی که داشتم، بخش اعظم گرفتاری زندگی من اعتیادم به مواد مخدر بود که به مدت 21 سال گرفتار یک نوع شدید از اعتیاد بودم. یک روز که حالم خوب نبود و درگیر افکار منفی خودم بودم و تو اینستاگرام میچرخیدم، ناخودآگاه فایلی از استاد عزیزمو دیدم. اولش میخواستم رد بشم ازش ولی باور نمیکنید انقدر این صدای استاد معجزه وار به دلم نشست که شوکه شدم و فایل رو گوش دادم. چقدر آگاهی های اون فایل به دلم نشست و آرومم کرد. تمام افکار منفیم دور شد و به آرامش رسیدم و بعدش به دنبال فایلهای بیشتر استاد گشتم.الان که دارم مینویسم، به پهنای بالشم اشک ریختم. خسرویی که سالی یک قطره اشک هم از چشماش نمی ریخت، الان داره مثل بارون بهاری اشک شوق میریزه. عزیز دلم اومده پیشم و میگه چرا گریه میکنی؟!البته بگم که این رفتار عزیز دلم با من، با رفتار 6 ماه پیش اون، از زمین تا کهکشان فرق کرده. داره حالا توضیح میدم چرا.خلاصه سایت استاد رو پیدا کردم و عضو سایت شدم و با همون گوشی پاره آجری ای که داشتم شروع کردم به گوش دادن به فایلهای دانلودی. طولی نکشید که خدا عنایت کرد و شرکت یه پاداشی ریخت به حسابم. اونم شرکتی که حقوق ما رو هم بزور میداد، مبلغ 11 میلیون پاداش به حساب ما ریخت که واقعا از زمان تاسیس این شرکت بی سابقه بود.با اینکه به پولش خیلی احتیاج داشتم یا به جای اینکه حتی فکرش بسرم بزنه که اول موادمو بگیرم، بلافاصله یک گوشی خریدم تا راحت تر فایلها رو گوش بدم. نمیدونید چقدر لذت بردم از این لطف خدای مهربون که وقتی باهاش رفیق میشی، چه درهایی رو باز می کنه. این نتایج گوش دادن به فایلهای دانلودی بود و بعد از 6 ماه آشنایی با استاد، وارد دوره 12 قدم شدم و شروع کردم به انجام تمرینات این قدم های طلایی و الهی.آروم آروم، اون زندگی ای که همش جهنم بود و به خاطر اعتیاد، نه رابطه خوبی با همسرم داشتم  و نه رابطه ایی درستی با فرزندم، به طور باورنکردنی ایی تبدیل به بهشت شده. دوست دارم بگم استاد آموزش های این دوره، زندگیم رو زیبا کرد و من رو از فقر و بدبختی نجات داد.به لطف خدا و تمرینهای این دوره، بعد از 21 سال دربه دری و ذلت، اعتیادی که آخرین و وحشتناک ترین حد اعتیاد بود رو بدون حتی خوردن یک قرص کنار گذاشتم. یک ماه طول کشید تا پاک بشم. شب ها به خدای خودم قسم از شدت درد تکه تکه می شدم ولی فقط از خدا کمک می خواستم. یک بار عزیز دلم بدون اینکه به من بگه رفته بود و دکتر آورده بود بالا سرم. وقتی دکتر اومد، خودمو جمع جور کردم و محترمانه دکتر رو رد کردم چون من دکتر خودمو پیدا کرده بودم. چون با دوره 12 قدم، عشقی رو پیدا کرده بودم که 50 سال ازش غافل بودم.من برای ثروتمند شدن وارد این سایت شدم و این آگاهی ها رو شروع کردم اما خداوند ثروت بهتری رو به من نشون داد و من رو هدایت کرد و قدرت خلق دوباره زندگیم رو بهم داد. خداجون سجده میکنم در مقابل این همه عظمت تو. الان قدم پنجم رو تموم کردم و به لطف خدا از اون زندگی درب و داغون به آرامشی رسیدم که با یک دنیا عوضش نمیکنم.رابطه ایی که با همسر و فرزندم دارم، آنقدر خوبه که بهشت رو دارم تو همین خونم حس میکنم. 6 ماه هست که از اعتیاد 21 ساله پاک شدن و حتی یک قرص هم مصرف نکردم. به لطف خدای مهربون، پستم تو شرکت بالا رفته. حقوقم 2 برابر افزایش پیدا کرده در حالی که نسبت به کار قبلی، کارم راحت تر شده و وقت آزاد بیشتری دارم که میتونم ساعتها با آموزش های استاد روی خودم کار کنم و تمرینات رو انجام بدم.احترامی که همکاران تو محل کارم بهم میزارن فوق العاده است و هر ساعت از زندگی الانم برام حکم معجزه داره.
82 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    افسانه شاکری گفته:
    مدت عضویت: 113 روز

    سلام استاد

    گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم

    وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث‌ میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه

    یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه

    این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 432 روز

    سلام خدای جانم

    سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم

    من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز

    حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….

    بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو

    بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم

    همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    الا رستگار گفته:
    مدت عضویت: 93 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

    به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم ان‌شاءالله

    دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم

    حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم می‌کنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)

    اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..

    گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم

    گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم

    و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .

    و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم

    وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر

    همه ی ترسام خلاص میشم استاد

    همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان می‌کنه به اذن الله

    اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم

    و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم

    حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم

    هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب

    شکسته ی منو داد

    من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی

    ( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد

    تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..

    و هربار اشتباهات جدید

    حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد

    آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم

    تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر

    بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم

    به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم ان‌شاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم

    اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله

    به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود

    خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم

    یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم

    و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه

    لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم

    خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم

    و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره

    ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت

    به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم

    و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم

    آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم

    اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش

    اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه

    همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق می‌کنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست

    وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمی‌دونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت می‌بردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت می‌بردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمی‌دونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمی‌دونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم

    الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار

    زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم

    خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    الماس زیبا وهمسرجان گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم

    من اصلا یک درصد فکر نمی‌کردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی

    البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمی‌کردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 432 روز

    سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم

    وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد

    خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم

    بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم

    این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 909 روز

    به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم

    این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم

    اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم

    و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه

    و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم

    خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم

    بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه

    این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان

    چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا

    خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    شاد و سلامت و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سیده گفته:
    مدت عضویت: 452 روز

    به نام خداوند قادر مطلق خدایی که این روزا اینقدر باهاش صمیمی شدم که هر لحظه دارم باهاش حرف میزنم

    خدایی غیر از خدایی که قبلاً می شناختمش

    الان هم اومدم نتایج شما دوستان عزیزم رو برای اولین بار توی این قسمت از سایت بخونم ،که خدا یهویی بهم گفت تو هم بنویس

    بنویس که همه باور کنن اگه با من رفیق بشن دیگه نگران هیچی نمیشین.،من میگم چی کار کنن که چرخ زندگی شون روان بشه

    به خدا الان که دارم می‌نویسم اشک از چشمام سرازیره .

    نه از ناراحتی بلکه از سر شوق که چنین خدایی داشتم و ازش بی خبر بودم.

    تازه منی که خیلی ادعای خداشناسی و این حرفا رو داشتم.

    برای همه مادر بودم برا خودم زن بابا

    از بس باورهای خراب تو ذهنم بود

    باور این که خدا دعاهای منو در حق دیگران چقدر زود جواب میده ولی برای خودم نه

    همه ازم التماس دعا داشتم و منم به خدا میگفتم تو که خیلی مهربونه حاجتشون رو بده و جالب این که همه به حاجتشون میرسیدن و البته وصد البته این به خاطر باور خودشون بود که جواب میگرفتن نه به خاطر دعای من

    و

    من اینو میدونستم و به روی خودم نیاوردم.

    و

    به خودم میگفتم چون خدا خیلی دوستم داره

    هی میخواد ازش التماس کنم برای گرفتن حاجت خودم

    و

    با خودم میگفتم هر چه بیشتر دارم اذیت میشم

    پس جایگاه بهتری پیش خدا دارم

    پس اگه اینجا نشد حتما اون دنیا برام بهتره

    و

    این هم یه باور مخرب دیگه و

    هزاران باور دیگه که به خدا میچسپوندم

    البته که این باور در جامعه آیی که بودم تاثیر گرفته بودم و در خودم تقویت کرده بودم متاسفانه.

    اما خدای درون الانم کجا و اون خدا کجا

    که هر لحظه داره منو هدایت می کنه به بهترین راه ها ،

    و این رو مدیون آموزش های استاد عزیزم می‌دونم.

    که زندگی منو عوض کرده از هر لحاظ.

    خدایا شکرت

    همیشه با خودم میگم استاد عزیزم تو که دراستان من در صد کیلومتر متری من سالها زندگی کردی و آغاز تغییرت از اون جا بود

    چرا امن

    من این همه دیر با شما آشنا شدم.

    از فایلهای رایگان که ارزش میلیاردی دارن شروع کردیم و الا با دوازده قدم داریم رو به جلو پیش میریم چ بیشتر از چیزی که می‌شنوم دارم به گفته های استاد عمل می کنم.

    به هر حال خدا را هزاران بار شکر از بودن در کنار شما و این دوستان عزیز و خصوصاً عزیز دلت مریم جان که هر روز با دیدن زندگی پر بهشت دارم در بهشت افکارم زندگی میکنم.

    از لحاظ روابط با همسرم که عالی شده و تا قبل از این که ایشون واقعا یه آدم دیگه آیی شده

    ما هر روز زندگی در بهشت رو با هم میبینم و این همه فراوانی و عشق رو از بودن با شما تجربه می کنیم .

    فایلهای توحیدی استاد عزیزم انقلابی در ما به وجود آورده که الان با قدرت و یقین به هدایت الله با دست خالی و به صورت تکاملی طی مدت یک سال اخیر داریم کاری رو برای اولین بار شروع می کنیم که

    خدا خودش بهم الهام کرده و مجوزش رو هم خودش داده و مطمئن هستم به بهترین شکل پیش می‌ره و ما رو به ثروت و روزی به غیر حساب می‌رسونه.

    در هر حال اینو به دوستان گلم خواستم بگم که هر طوری تو خدا رو توی ذهنت بسازید همون رو می بینی .

    من الان یه جوری باهاش رفیق شدم که دوست ندارم وقتم رو پیش کسی دیگه ایی بذارم.

    من الان هر چه ازش بخوام بهم میده

    و

    مهم تر از همه رفاقت با خودشه .

    حال خوب بودن با خودش.

    دورت بگردم خدای ارحم الراحمین.

    ممنون از شما دوستان عزیزم که کامنت منو خوندید و باور کردید هم حرفای منو

    هم خدای درون وجود خودت رو

    در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    راضیه نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 117 روز

    سلام به خدای مهربانم سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز استاد عزیز من و همسرم 4 ماهه که با فایل های شما اشنا شدیم در اصل خدا مارو هدایت کرد به سمت این فایل ها ولی تو این 4 ماه اندازه ی یک سال من رو خودم کار کردم جوری که صبح که از خواب پامیشدم فقط تو گوشم صحبت های شما بود تا شب که میرم بخوابم یعنی جوری شده که من تو خونه موقع کار تو ماشین تو مهمونی تو خرید هر جا که باشم دارم از صحبت های شما استفاده میکنم من و همسرم خیییلی خوشحال و خوشبختیم که با شما اشنا شدیم و این هم از لطف خداس تو این 4 ماه خیلی چیزا تغیر کرده هم رابطه ی عاطفی ما هم سلامتیمون هم ارامشون هم نعمتهامون ما یه دختر 15 ساله داریم بعد از شنیدن صحبت های شما برای خودش دفتر شکر کزاری و دفتر هدف گزاری درست کرده و من خیلی خوشحالم که شما استاد عزیز مانند یه نور پاک وارد زندگی ما شدید و خیلی شیرین و دوست داشتنی مارو هدایت میکنید خدایا هزارررران بار شکر برای وجود خودت برای وجود استاد عزیز برای اینکه من و خانواده ام لایق این هدایت شده ایم ما هر روز بیشتر و بیشتر تلاش میکنیم تا به بهترین خودمون تبدیل بشیم ممنونم از شما استاد عزیز شما نور الهی هستید برای روشن کردن زندگی دیگران خوش به سعادت شما و خوش به حال ما که شمارو داریم خدارا سپاس برای این لحظه و هر لحظه به امید موفقیت بیشتر و بیشتر خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    خدیجه اعتمادی گفته:
    مدت عضویت: 1705 روز

    داستان هدایت میرسه به زمستان 1401.زمانی که در شرایط روحی و مالی خیلی‌ بدی قرار داشتم .دو ماه شده بود که پدر نازنینم رو از دست داده بودم و پذیرش نبودش برام غیرممکن بود. غمی که به اندازه ده سال پیرتر شدم .چون وابستگی شدیدی به پدرم داشتم و یجورایی بابایی تمرین آدم خانواده مون بودم. بابرادرم که با آموزشهای شما کلی نتیجه گرفته بود و باهم از لحاظ روحی نزدیکیم . داداشم پیشنهاد داد که باید از خانه بزنی بیرون و یه کاری رو شروع کنی منم که تنها داراییم یه پراید بود تصمیم گرفتم باهاش کار کنم تا هم کمی وضعیت مالی مون بهتر بشه و هم وضعیت روحیم. خلاصه شروع کارم شد شروع آموزشهام . سابقه عضویت من به خیلی قبل‌تر برمیگرده و دلیلشم اینه که برادرم خارج از ایران زندگی می‌کنه و من این پروفایل رو برای ایشون ایجاد کردم و چندتا از دوره های شما رو با پول خودش خریدم .و اگه به خیلی‌ قبل‌تر برگردم من برای اولین بار سال 94 یه فایل از شما دیدم فقط اون تی شرت قرمز رنگ و فضای سبز شمال که اونجا فایل ضبط شده بود یادمه ولی تو مدار دریافت آگاهی نبودم و از حرفا تون هیچی یادم نیست فقط حس خوبی که به من داده بود باعث شد که اسم تون تو ذهنم بمونه . خلاصه من همزمان با کارکردن با پرایدم شروع کردم فایل‌های عزت نفس رو که برای برادرم خریده بودم با اجازه خودش گوش دادن . 6 ماه فقط عزت نفس گوش دادم. تو اون 6 ماه به لطف خدا و آموزش‌ها اولاً پذیرشم در مورد از دست دادن پدرم رفت بالا. دوماً اعتماد به نفس من خیلی‌ تقویت شد و من چالش هایی که در مورد شغلم پیش آمده بود با تکیه بر آموزه های عزت نفس پشت سر گذاشتم و همه بدهی هامون پرداخت کردم .بعد از اون چندین ماه فایل های رایگان رو استفاده کردم .استاد من با فایل‌های توحیدی خدایی در درونم پیدا کردم که رفیق منه و من هر لحظه من در آغوش امن او هستم و این آرامش درونم شروع تحول من بود.ماشینمو عوض کردم و از لحاظ مالی به اندازه تمام 35 سال عمرم پس انداز کردم و سرمایه جمع کردم و به لطف الله از اول سال 1403 من دوره قانون سلامتی رو استارت زدم .

    در شروع دوره چربی خونم 485 . سردرد های تنشی و ضربه ای، افزایش وزن با دور کمر 94 و دور شکم 95 ، غده ای تیله مانند زیر بغلم ، کبد چرب و معده آندوسکوپی شده به دلیل خونریزی و و وزن 61 کیلو و چندین مشکل دیگه که جمعا 22 مورد من در شروع دوره نوشته بودم ولی الان در تاریخ 13 اسفند 1403 به لطف دوره قانون سلامتی چربی خونم کامل برطرف شده و منی که تا یادمه سر درد داشتم هیچگونه سردردی بعد از سه ماه که از دوره گذشت ندارم بدون حتی یه دونه قرص. اوایل دوره وسوسه میشدم که قرص بخورم ولی من خودمو متعهد کرده بودم که با شیوه قانون سلامتی ،سلامتی مو به دست بیارم .دور کمر الان 76و شکم 83،و وزن 48 کیلو خدا را شاهد میگیرم در این مدت حدود 1 سال که به شیوه قانون سلامتی زندگی کردم حتی حتی حتی یدونه قرص نخوردم و این به اعتماد به نفس داد. و انرژی باور نکردنی که حتی من تو18 سالگی اینقدر سالم و پر انرژی نبودم و استفاده از دوره عشق و مودت در روابط که عشق واقعی رو دارم تجربه میکنم عشق بدون وابستگی و در یک کلام مثل دوره نامزدی که همه میگن بهترین دوره مزدوجی هست ولی من با 8 سال زندگی مشترک دارم مثل دوران نامزدی زندگی میکنم . و الان شروع دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند و نتایجی بعدا خواهم نوشت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مریم فرقدانی گفته:
      مدت عضویت: 1136 روز

      به نام خداوند بی همتا

      سلام خدیجه جان ،واقعا تحسینتون میکنم به خاطر موفقیت‌ها و پیشرفتی که کردید.

      ازتون میخوام بپرسم که شما به چه روشی فایلها رو تمرین میکنیدوعمل میکنید ؟؟ که اینقدر نتایج خوب گرفتید.من با اینکه چندین سال است که روی خودم کار میکنم آنطور که باید نتیجه نگرفتم. از همه لحاظ پیشرفت آنچنان نگرفتم و اگر هم بوده یه دوره کوتاهبوده و دوباره به حالت قبل برمیگردم .

      ممنون میشم تجربیات خودتون رو دراختیارمون بزارین.

      در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمندو سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سحر رستمی گفته:
      مدت عضویت: 532 روز

      سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

      سلام به دوستان هم فرکانسی و خدیجه خانم عزیز،مدتها بود کامنت نذاشته بودم،الان با دیدن پیام شما یچیزی درونم گفت دست به قلم شم و بنویسم.

      خدیجه عزیز من هم مثل شما درگیر سردرد های تنشی و میگرن عصبی هستم،که 12 ساله درگیرم کرده،هر شب باید دارو بخورم همیشه کیفام پره دارو هست،یخچال و کابینت های آشپزخونه

      عین پیرزنای 80 ساله فقط با خودم دارو حمل میکنم اینور اونور،من 32 سالمه،الان نزدیک دو ماهه که سردردم یکباره شدید تر شده و حتی داروهای همیشگی خودم هم نتونستن ساکتش کنن،و حتی امروز هم نتونستم برم سرکار مرخصی گرفتم من دبیر هستم،الان یک ماهی بود که با خودم درگیر بودم قانون سلامتی رو بگیرم یا نه،میتونه این سردرد 12 ساله منو درمان بکنه یا نه،همش دو دل بودم،از خدا میخواستم یه نشونه یه پیام یه چیزی از تو سایت بهم نشون بده که دلم رو قرص کنه با خیال راحت قانون سلامتی رو تهیه کنم،تا اینکه امروز از صب تو سایت چرخیدم رفتم تو صفحات مربوط به کامنت های قانون سلامتی کلی اونجا کامنت خوندم وقتی چشمم افتاد به پیام دوست عزیزی که نوشته بود میگرن داشته و بعد از 20 روز عمل به قانون سلامتی بکل سردردش از بین رفته و خوبشده از شدت خوشحالی اشکم ریخت گفتم خدایا شکرت بالاخره جواب دو دل بودنم رو دادی،دیگه مصمم شدم همین هفته این دوره رو تهیه کنم،بعدش هم به پیام شما هدایت شدم بی نهایت خوشحال شدم خدارو سپاسگزاری کردم بابت این جوابی که از طریق دوستان عزیزی چون شما بهم داد.

      خدایا ازت بینهایت سپاسگذارم،بابت جوابهای خوبی که از طریق کامنت های دوستانم بهم گفتی،باورم نمیشه چقدر خوشحالم خیالم راحت که دیگه میتونم با عمل به قانون سلامتی از شر این سردرد چندین ساله خلاص بشم.

      استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم بابت این دوره های فوق العاده هر چقدر از شما سپاسگذاری بکنم بازم کمه.

      خیلی دوستتون دارم استاد جانم

      عاشقتونم مریم عزیزم

      دوستان هم فرکانسی من خیلی دوستتون دارم،نمیدونید با کامنت های شما چقدر از جواب سوالاتم پیدا میکنم.حالم خوب میشه

      امشب این ساعت این لحظه خواستم این رد پارو از خودم بذارم تا بعد از تهیه قانون سلامتی و عمل به آموزه هاش بیام و مثل خدیجه عزیز با خوشحالی از نتایجم بنویسم از سلامتیم.

      خدایااااااااااااا من عاشقتممممممم

      شکررررررررررررررتتتتتتتتتت خدا

      دوستدار شما=سحر

      1404/1/18

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: