نتایج دانشجویان از دوره‌های استاد عباس‌منش

  • -شهرزاد
    امروز ۷۸۳ روز از عضویتم در سایت elmeservat.com و کار کردن با آموزه های استاد میگذره. ماجرای آشنایی من با استاد عباس منش اینجوری شروع شد که:مامان من همیشه دنبال بهبود کیفیت زندگی خودش بود. از یوگا و مراقبه بگیر تا کلاسهای نیروی حال و تکنیک هایی که از هیچ کدوم سر در نمیاوردم و بنظرم همه چرندیات میومدند. هر کتابی در مورد موفقیت پیدا میکرد، میخوند. هر فایلی با موضوع موفقیت بهش میرسید، میدید. طی همین میل شدیدش به تغییر، با شما آشنا شد. داستان آشنایی مامان رو نمیدونم و هیچوقت هم نپرسیدم. ولی تا یادم میاد، صدای فایلهای شما مدام توی گوشش بود.من همیشه نسبت به افرادی که در مورد موفقیت صحبت میکردند، گارد داشتم. تصورم این بود که طرف با زیرشلواری روی تختش دراز کشیده و خودش حالِ هیچ کاری جز حرف زدن رو نداره، میشینه به ملت انگیزه میده که شماها حرکت کنید. استاد من هم مثل شما گوشم برای افرادی که فقط حرف میزنند کاملاً بسته است.یه مدت از سر کار که میومدم صدای شما توی خونه بود و مامان داشت گوش میداد. کلید رو که توی در میچرخوندم میگفتم: \\\"مامان تورو جدت اینو خاموش کن\\\". مامان هم بدون بحث خاموش میکرد. یه مدت گذشت و من هیچ تمایلی در خودم برای هیچ تغییری نمی دیدم. یا شاید بهتر باشه بگم همیشه اتفاقاً دلم میخواست تغییر کنم ولی همیشه این تغییر رو فیزیکی میدیدم و فکر میکردم باید در عمل کاری بکنم و با حلوا حلوا دهن شیرین نمیشه... طی تجربیات شخصی فهمیده بودم اگه میخوام آرامش داشته باشم و روند تغییراتم رو به جلو باشه، اول از همه باید دهنِ ذهنم رو ببندم و نجواها رو خاموش کنم. فهمیده بودم صبحها و شبها ذهنم به شدت صحبت میکنه و برای همین هر روز صبح قبل از شروع ساعتِ کاری و هر شب بعد از اتمام کار تا سرِ حد مرگ ورزش میکردم تا ذهنم فرصت نجوا نداشته باشه. البته به شدت لذت میبردم و برای پیشرفت کارم هم مدام طی روز فایلهای تقویت زبان انگلیسی گوش میدادم و سعی میکردم منضبط و با تمرکز کار کنم. هر وقت بقیه کارمندها میگفتند:\\\"آخه چی گیرت میاد که انقدر زور میزنی؟!\\\"  جواب میدادم: \\\"شاید آدمها اینجا الان نبینند ولی جهان در نهایت میبینه\\\".گذشت تا یک روز تعطیل که مامان داشت فایلی از شما میدید که جلوی یه خونه توی فلوریدا داشتید صحبت می کردید. نمیدونم چه فایلی بود فقط میدونم لوکیشن اونجا بود. قبل از اینکه چیزی ببینم فقط غرغر کنان به مامان گفتم:\\\"مامان جان لطفا هندزفری بذار من اصلا حوصله شنیدن اینا رو ندارم\\\". مامانم پاسخ داد: \\\"آخه وقتی حتی یک بار هم گوش نکردی چرا انقدر مقاومت داری؟!\\\"روم به دیوار استاد عزیزم ولی من اون زمان جاهل بودم و جواب دادم:\\\"آخه اصلا این آدم کی هست که تو بهش گوش می دی که بهت بگه چیکار کن چیکار نکن؟! مگه خودش توی زندگیش چیکار کرده؟!\\\"مامان در جواب گفت:\\\"همین آدمی که میپرسی چیکار کرده، اون سالی که من و تو توی این خونه ۱۳۰ متری نوساز تو محله نسبتا خوبِ تهران مینشستیم، توی یه اتاق اجاره ای با ۴ تا خانواده دیگه تو بندرعباس زندگی می کرده که حتی حموم و دستشوییش هم مشترک بوده. اما الان داره تو فلوریدای آمریکا توی یه جای خوب زندگی میکنه و از همه حال رشد کرده در حالی که من و تو هنوز توی همون خونه هستیم\\\"این جملات رو که گفت ساکت شدم.استاد شما راست میگید که آدمها فقط نتایج مالی رو میبینند. شاید چون هیچ نتیجه ای غیر از مالی برای فردی که بیرون از زندگی شماست قابل درک، اثبات و اندازه گیری نباشه. من برای باور به شما، نیاز داشتم تا دستاوردهای مالیتون به رخم کشیده بشه. دیگه به مامان نگفتم خاموش کن ولی همچنان خودم پیگیرتون نبودم. فقط اگه مامان فایلی رو پلی میکرد میشنیدم. تا روزی که فایلی رو از شما پلی کرد که قلبم رو حالی به حالی کرد. بخشی از یه جلسه از دوره روانشناسی ثروت 3 بود فکر می کنم. هنوزم صداتون توی گوشمه که می گید:\\\"مگر ما از جهان چه می خواهیم که در خداییِ خدا یافت نمی شود؟... جداً مگر ما چی میخوایم؟ چرا وقتی یه دوستی کسی بهمون قول میده کاری رو برامون انجام بده روش حساب میکنیم؟ ولی رو خدایی که کل جهانیان رو آفریده حساب نمیکنیم؟!\\\"شما صحبت می کردید و با هر جمله شما قلب من دگرگون تر میشد. برا اولین بار به مامان گفتم این فایل رو برای من بفرست و این فایل شد شروع عاشقیِ من با شما. دیگه هر روز توی مسیر رفت و آمد و هر زمان که میتونستم هندزفری گوشم بود. این فایل روی تکرار بود و تکرار و تکرار.به مامان گفتم هر فایلی از شما داره برام بفرسته. کم کم با هم مینشستیم و سریال سفر به دور آمریکا رو میدیدم و زمانی که فایلهای \\\"توحید عملی\\\" رو گوش میکردم دیگه گفتم Wowwww کجا بودی تا حالا ای عشق من!اولش با اشاره ی مامان به تغییر مالی ای که تو زندگیتون ایجاد کرده بودید دست از مقاومت برداشته بودم و حالا با هر کلام راجع به توحید مبهوت و مبهوت تر میشدم.انگار پیدا کرده بودم هر آنچه که همه این سالها به دنبالش بودم و به صورت معجزه آسا، تغییرات توی زندگیم شروع شد:اون موقع که شروع به کار کردن روی آموزه های شما کرده بودم، حقوق ماهیانه م ماهی ۳ میلیون و پانصد بود. هندزفریم گوش سمت چپش قطع بود و فقط با گوش سمت راست اونم با خش خش صدای شما رو میشنیدم. با اولین حقوقم، همه رو دادم یه Airpod خریدم تا فایلهای شما رو درست بشنوم. دیگه تمام مدت بیداریم صدای فایلهای رایگان شما تو گوشم بود، شب با صدای شما میخوابیدم، صبح با صدای شما پا میشدم، ماشین نداشتم، کل مسیر صدای شما تو گوشم بود، پیاده میرفتم باشگاه با صدای شما و تو شرکت همه میدونستن اگه با من کار دارند باید بزنند رو شونم چون Airpod تو گوشمه. گفته بودم کسی کار داره فقط ایمیل بزنه چون نمیخوام فایلی که گوش میدم رو قطع کنم.اون موقع کارمند بازرگانی محسوب می شدم که مدیر بالاسریم برا اینکه میترسید جاشو بگیرم تمام تلاششو میکرد تا دیده نشم. طبق سیاستِ شرکت، پاداش دهی به کارمندهای هر بخش به عهده مدیرِ اون بخش بود. همه ی کارهای اصلی رو من انجام میدادم و مدیرم به همه بچه های بازرگانی پاداش می داد الا به من.وقتی روی آموزه های شما کار کردم و سکان رو سپردم دست ناخدایی که شما من رو به سمتش هدایت کردید، اول حقوقم شد، ۴ میلیون و پانصد. بعد شد ۶ میلیون تومن. بعد بین همون خانمی که مدیرِ من بود با سهامدارهای شرکت اختلافی ایجاد شد که برای اینکه تحت فشار بذارنش بهش گفتند فقط یکی از نیروهات رو باید نگه داری و بقیه نیروهات باید به بخشهای دیگه منتقل بشن. ایشون گفت فقط شهرزاد رو به من بدید برام کافیه، نیروی دیگه ای نمیخوام. اون موقع برای اولین بار سهامداران متوجه مهارت و تسلط من تو کار شدند. اختلافش با سهامداران موقتاً حل شد ولی حقوق من از ۶ تومن شد ۸ میلیون تومن و پاداش هم بهم تعلق گرفت. با پاداش ماشین خریدم و دو ماه نشده اون خانم این بار خیلی اساسی تر با سهامداران به اختلاف خورد و از شرکت رفت. به من پیشنهاد داد جای جدید باهاش برم و با خودش کار کنم که قبول نکردم. بعد از رفتنش، شرکت، من رو جایگزین ایشون کرد و به عنوان مدیر بازرگانی قرار گرفتم و حقوقم شد ۲۰ میلیون تومن. بهم اتاق شخصی، پارکینگ اختصاصی، امکان سفرهای خارجی و … تعلق گرفت. همه اون افرادی که قبلاً مثل من کارمند بازرگانی بودند و قبلاً اونها پاداش می گرفتند و من نمیگرفتم، حالا شدند نیروهای تحتِ مدیریتِ من. طی چند تا مسئله ای که برای شرکت در زمان مدیریتِ اون خانم ایجاد شده بود و من با مدیر شدنم حلشون کردم، از لحاظ وجهه و پوزیشن از ایشون بالاتر شدم و به عنوان معاونتِ کل بازرگانیِ خارجی معرفی شدم.از طرف دیگه ایده ای به مامان الهام شد که توی باغی که از سالها قبل خارج از تهران داشتیم و هیچ استفاده ای نمیکردیم، یک اقامتگاه گردشگری راه اندازی کنیم. یه صفحه اینستا باز کردم و اولین مشتریش یکی از دوستان زمان مدرسه م بود و در اولین ماه تاسیس، به طرز غیر قابل باوری هر شب بلا استثنا رزرو شد. فعالیت اینستا رو من میکردم و کارهای اقامتگاه رو مامان. درآمدِ اون رو کلاً به مامان اختصاص دادم و مامان از درآمد صفر رسید به درآمدی که تقریباً با حقوقِ من برابری میکرد. من همیشه دوست داشتم خونه مستقل داشته باشم و حالا مامان بخاطر اقامتگاه، کلا خارج از تهران توی همون باغ سکونت داشت و من توی خونه تهران به استقلالی که میخواستم رسیدم. از طرفی برادرم هم که قبل ازون با یک سری مسائلش همیشه باری روی دوش ما بود، کاملاً تغییر کرد و شروع کرد به فروش آنلاین لوازم چوبی که قبلا هم توش تخصص داشت ولی قبلش هیچوقت حرکتی نکرده بود. بعد با پولی که از فروش آنلاین و رانندگیِ وانت جمع کرد، تونست پول پیش یک نمایشگاه رو جور کنه و به لطف خدا اونم درآمدش و وجهه اجتماعیش از این رو به اون رو بشه. حتی اخلاقش هم ۱۸۰ درجه تغییر کنه. برادرم هم که مقاومتش درباره این آموزه های استاد 100 برابر بیشتر از من بود، شروع کرده توی این مدت آروم آروم روی آموزه های شما کار کردن. جالبه بدونید حتی نامزد برادرم هم که هیچ شغلی نداشت، شروع به فروش آنلاین محصولات مراقبت پوست و آرایشی کرده و همه اینها در حالی بود که فقط صدای فایلهای رایگانِ شما رو می شنید.استاد الان علاوه بر حقوق قبلی، بابت هر فروش صادراتی، کمیسیونِ دلاری دریافت میکنم و وقتی به این روند پیشرفت نگاه میکنم، فقط سپاسگزارم از خداوند که شما رو سر راه مامان قرار داد تا با صداتون من رو عاشق کنید.با همه وجود سپاسگزارتون هستم و با خودم عهد بستم خیلی جدی تر از قبل این مسیر رو ادامه بدم و میخوام علاوه بر گوش دادن، شروع به نوشتن فایلهاتون بکنم و خیلی زود از نتایج بعدیم براتون مینویسم.
  • -مختار جعفرنژاد
    من یک معلم هستم که امسال اولین سال تدریس من بود و همانطور که می دانید در ایران قشر معلمین از حقوق پایینی برخوردارند و همه هم اینو بعنوان یه باور به من میگفتن که یه معلم نمی تونه اوضاع مالی خوبی داشته باشه. اما از اونجا که من با آموزه های استاد عزیز آشنا بودم و دارم روی آموزه های دوره 12 قدم کار می کنم، میدونستم هر چیزی و باور کنی، همون فرکانس رو می فرستی و جهان هم از همون جنس اتفاقات رو وارد زندگیت می کنه. طبق آموزه های استاد، تصمیم گرفتم یه باور بهتر در این باره برای خودم بسازم. اومدم الگوهای از معلمانی رو پیدا کردم که از نظر مالی وضع بسیار خوبی داشتن. در آخر امسال این اتفاق برام رخ داده که در کنار معلمی من هدایت شدم به کشاورزی و درآمد خوبی هم داشتم. همچنین حقوق معلمی من هم نسبت به اول سال، 2 برابر شد. الان هر روز داره نعمت و فراوانی و رزق و روزی به زندگی من میاد. چون من باور نکردم حقوقی که اداره آموزش و پرورش به من میده تنها ورودی مالی من هست. من آگاهانه این را باور کردم که رزق و روزی و ثروت خداوند بی نهایته و خداوند است که به من اینها را میدهد به راحتی و از مجراهای بسیار.
  • -مهشید و شیرین
    ما (مهشید و شیرین) از زمانی که به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی می کنیم و هرچه بیشتر به اصول این دوره عمل می کنیم، ظاهرمان زیباتر می شود. به طوریکه زیبایی های ما هر روز بیشتر از دیروز می شود؛هر بار جلوی آینه خود را می بینیم خدا را هزاران مرتبه شکر می کنیم که پوستمان چقدر زیباتر و شفاف تر شده، لکه های صورتمان ناپدید شده، حتی مژه های ما بسیار بلند و فر خورده، موهایمان بسیار پرپشت شده و هزاران نتیجه ی دیگر که لزومی به گفتن ان شاید نباشد و جا دارد از استاد عزیزمان سپاسگزاری کنیم به خاطر دوره ارزشمند قانون سلامتی.زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی عزت نفس ما را خصوصا در زمینه ی ظاهر البته به غیر از ظاهر در بسیاری از خصوصیات هزاران برابر افزایش داده است. به نظر ما، اولین و بهترین قدم برای رشد و پیشرفت در هر حوزه ای، زندگی کردن و عمل کردن مانند وحی منزل و کلام خداوند به شیوه دوره قانون سلامتی است.
  • -اکرم زینلو
    امروز 16 ماهه که دارم به شیوه دوره قانون سلامتی زندگی می کنم و بسیار بسیار بسیار و باز هم بسیار راضی هستم. همون 6 ماهه اول به وزن ایده آلم رسیدم و عملا میتونم بگم برای رسیدن به وزن ایده الم سختی هم نکشیدم. به الله مثله آب خوردن به وزن ایده آلم رسیدم ضمن اینکه مشکل معده ام هم تماماً حل شد. اونم مشکلی که امانم رو بریده بود. الان واقعا از این سبک زندگی دارم لذت میبرم. دخترم مربی بدنسازی هست و جالبیش اینه که بعضی از لباسهای دخترم که 20 سال باهام تفاوت سنی داره، اندازمه و میپوشم. کلی از تناسب اندام و خوش تیپی خودم لذت میبرم. الان در سن 49 سالگی احساس یک زن 35 ساله رو دارم شایدم کمتر. حتی بعضی دوستان و آشناها میگن که: چقدر سنت کمتر میزنه. از خداوند سپاسگزارم که هدایتم کرد برای این دوره ی بینظیر و  باز هم سپاسگزارم برای وجود استاد عباس منش عزیز در زندگیم.من احساسم و نتایجم رو نوشتم تا افرای که تازه وارد دوره شدن، انگیزه بگیرن و زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی رو ادامه بدن. امروز فرم اولین جلسه ی این دوره رو که 16 ماهه پیش پر کرده بودم رو مرور کردم. کلی لذت بردم و بالیدم به خودم که هر آنچه خواسته بودم، با تعهد به زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، بهشون رسیدم:اندام زیبا؛ سلامتیم؛ جوانی و پرانرژی شدنم؛
  • -ژاله نقوی علائی
    من در ابتدای آشنایی با آموزه های استاد عباس منش تازه از همسرم جدا شده بودم و احاطه شده بودم با بدهی های ریز و درشت و طلبکارها. بچه هام که از لحاظ روحی نابود بودند. چاق و مریض بودم و هیچی نداشتم. الان 3 سال از اون روزها گذشته که من دارم روی آموزه های استاد عباس منش کار می کنم و وارد دوره 12 قدم شدم و بخشی از نتایج و تغییرات حاصل از عمل به آموزه ها رو می نویسم:90 درصد بدهی هام رو پرداخت کردم؛ سالم، زیبا و خوش هیکل شدم؛ بچه هام وضعیت روحی عالی دارن؛ رابطه م با همسر سابقم مسالمت آمیز و محترمانه است؛ یک شرکت موفق و اسم و رسم دار دارم؛ یک پارتنر از همه لحاظ خوب دارم؛ یک دفتر کار در بهترین جای شهر با بهترین دیزاین دارم؛ اخیراً مدیر فروش بزرگترین پروژه ساخت و ساز شهر شدم؛ با کل خانواده ام که چندین سال باهام قهر بودن رابطه عالی دارم؛ اعتماد به نفسم خیلی بیشتره و پرسنل خیلی خوبی دارم؛ رابطه ام با خدا خیلی متفاوت شده و آگاهی م نسبت به گذشته به شدت افزایش پیدا کرده؛ با طبیعت و کائنات ارتباط بی نظیری پیدا کردم؛ کنترل ذهنم فوق العاده عالی شده. البته باید بگم که قبل از کار کردن با آموزه های استاد عباس منش، من اصلا کنترل ذهن نداشتم اما الان در 80 درصد مواقع، می تونم ذهنم رو کنترل کنم؛ به این دلیل که فرکانسم تغییر کرده، تقریبا تمام دوست های قبلی ام رو دیگه نمی بینم. یعنی خود به خود از زندگی من رفتن بیرون و بسیار از این بابت خوشحالم؛استاد عزیز برای همه آنچه تا کنون از شما آموختم و پس از این نیز یاد می گیرم از شما سپاسگزارم.
  • -Abolfazl davtalab
    سپاسگزار خداوندم که دستمو گرفت و منو هدایت کرد به آموزه های استاد عباس منش. امروز می خوام از نتایجی بنویسم که در مسیر تلاش برای عمل به آموزه های استاد عباس منش گرفتم. تا نور امیدی باشه در دل کسانی که این مسیر رو تازه شروع کردند: استارت زدن یا دارن پبش میرن چندین سال پیش برحسب اتفاق مستند راز و دیدم و از همون موقع این مسیر قانون جذب به دلم نشست. بعد دعوت شدم به نتورک. شخصیت قبلی من فردی کاملا خجالتی، فاقد اعتماد به نفس و نسبت به خودم به شدت خود-تخریب گر بودم. مسیر زندگی من با شرکت در کلاس های انگیزشی نتورک کلا عوَض شد. مشتاقانه چسبیدم به ساختن اعتماد به نفس و انجام کار گروهی.تو یکی از جلسات، لیدرشیپ لیدرمون یه کلیپی از استاد عباس منش گذاشت که من شدیدا عاشق استاد شدم و از همون روز من کار با آموزه های استاد عباس منش رو شروع کردم.اوایل دست و پا شکسته بود و فقط در حد شنیدن و کم کم مراحل بعدی هم طی شد یعنی شنیدن تبدیل شد به گوش دادن، گوش دادن تبدیل شد به تفکر کردن و درک کردن و در نهایت تبدیل به عملکرد. اون زمان اوضاع مالی بدی داشتم و روزانه ۲۰ تا ۲۵ کیلومتر پیاده باید سر کاری می رفتم که شرایط کاری سخت و درآمد محدود داشت.از اون روز تا حالا به لطف خداوند متعال نتایج عالی داشتم:قبل از آشنایی با آموزه های استاد عباس منش، حتی خرج خودم رو هم نمیتونستم در بیارم اما با یاری خداوند و عمل به این آموزه ها، الان کسب و کار خودمو دارم و چند نفری از این سفره الهی نون میبریم و به لطف الله در طی این مدت درآمدم حداقل ۶۰ تا ۷۰ برابر افزایش پیدا کرده؛با درآمد خودم چندین و چند تا از دوره های استاد عباس منش رو به راحتی خرید کنم. این در حالی است که قبل از آشنایی با آموزه های استاد عباس منش ما ۴ نفره، فقط میتونستیم یه سالاد الویه بخوریم؛قبل از آشنایی با آموه های استاد شرایطم آنقدر بد بود که مجبور شدم از شهر خودمون به تنهایی به تهران بردم و اونجا با سخت ترین حالت ممکن درآمد کمی داشتم. اما الان به لطف خداوند در کنار خانواده ام هستم و به راحت ترین حالت دارم چند ده برابر اون موقع پول می سازم.قبل از آشنایی با آموزه های استاد عباس منش اعتباری نداشتم ولی خداوند الان کلی اعتبار بهم داده؛قبل از آشنایی با آموزه های استاد، همه بهم میگفتن اوضاعت خیلی افتضاحه و چیزی نداری که بخوای حتی به ازدواج حتی فکر کنی. اما الان به لطف خداوند با فردی ازدواج کردم که تمام ویژگی های ایده آلی که می خواستم و نوشته بودم رو داره. حتی خداوند چندین و چند تا ویژگی مثبت و عالی تر هم روش گذاشته و به راحتی هدایت شد به زندگیم. الان عاشقانه بهترین لحظات عمرمون رو با هم سپری میکنیم.قبل از آشنایی با آموزه های استاد، پولی نداشتم که حتی از شهرمون برم تهران و کوچک ترین مخارج، اذیتم میکرد. ولی الان به راحتی، پول و ثروت و نعمت وارد زندگیم میشه و به راحتی و با احساس خوب هزینه می کنم؛ همه این ها رو گفتم تا به شمایی که داری این متن و میخونی بگم که \\\"می شود\\\" پیروزی و گشایش، نزدیک است. پس لطفا به عمل به این آموزه ها ادامه بدید و کوچک ترین نتایج رو ببینید و سپاسگزارشون باشید.
  • -افلاطون نوروزی
    امروز ۹۱۶ روزه که من عضو سایت elmeservat.com هستم و دارم از آموزه های استاد عباس منش استفاده می کنم. می خوام از نتایج و دستاوردهام در طی این مدت بنویسم:من  با ۲۵۰ میلیون بدهی، حدود 1000 روز پیش وارد سایت شدم و عمل به آموزه های استاد رو شروع کردم. اینا بخشی از دستاورد های من از کار کردن با آموزه های دوره روانشناسی ثروت ۱ هست:من حدودا ۸۰ برابر مبلغ هزینه دوره روانشناسی ثروت 1،ورودی مالی داشتم و تغییرات من به این شکل بوده:بدهیم رو به لطف الله پرداخت کردم و ورودی های مالیم کم کم مثبت شد؛بزرگترین خواسته من مستقل شدن بود. به لطف الله مهربان مهاجرت کردم به یک شهر دیگه و دقیقا همون خونه با همون مشخصات و جزئیاتی که میخواستم رو خدا هدایت کرد و پول خونه رو هم برام جور کردم و خونه رو خریدم. یه خونه در ثروتمندترین محله شهرمون که منظره خونه یه دشت ۲۰ هکتاری هست با ویلاهای چند میلیاردی. من هر روز میرم پیاده روی و نعمت و ثروتی که تو این محل وجود داره رو تحسین میکنم. انتهای محله یه جنگل خفن داره که من هر روز میرم اونجا.من در طی این مدت چقدر بزرگ شدم و چقدر رشد کردم. میتونم بگم بهترین کاری که برای تغییر شخصیتم انجام دادم همین مستقل شدن بود که من کل کارامو خودم باید انجام بدم مثل: غذا پختن، ظرف شستن، مرتب کردن خونه و کلی کارهای دیگه که تا قبلش بلد نبودم حتی یه تخم مرغ درست کنم.خواسته بعدیم که محقق شد، خرید ماشین دلخواهم بود. این ماشین دقیقا با همون جزئیاتی که نوشتم برام خلق شد: جک اس ۵ زیر ۱۰۰ تا کار مشکی و خدا میدونه چه معجزاتی صورت گرفت تا این خواستم تیک بخوره و خدا خودش برام  خرید: من عاشق ماشین شاسی بلند بودم که خدا برام خرید. خواسته بعدی که محقق شد پروژه پارادایس بود. این یک پروژه کاری هست که با تمام جزئیات جذبش کردم و یک ویلای خفن ساختم که به اندازه کل پروژه هایی که از قبل گرفتم، این پروژه برام ورودی مالی و سود داشت؛از خدا خواستم یه ویلای خفن بسازم و با شخصی کار کنم که جایگاه اجتماعی بالایی داشته باشه، تحصیلکرده باشه و بهم بگه: مهندس میخوام بهترین و‌گرون ترین مصالح رو برای ویلام استفاده کنی و دقیقا این اتفاق رخ داد. شخصی که باهاش قرارداد بستم برای ساخت ویلا، ۲ تا دکتری داشت و دانشمند ایرانی که جایگاه اجتماعی خیلی بالایی داشته و من یک ویلای سوپر لاکچری براش ساختم که اون ویلا تو اون منطقه زبانزده. یک ویلای ۵۰۰ متری فول هوشمند با سقف اینتل دک با ارتفاع سقف ۴/۵در طی این مدت،بهترین مسافرت هارو رفتم، بهترین رستوران ها، بهترین لباس ها، بهترین تفریح ها( من هدیه تولد به خودم بلیط هواپیمای تفریحی رو دادم)و اما نتایجم از دوره قانون سلامتی:من سال ها شاید بیش از ۱۰ سال آرزوی تناسب اندام داشتم. دوره قانون سلامتی رو خریدم و از ۱۱۴ کیلو رسیدم به ۷۸ کیلو رسیدم. الان بهترین لایف استایل رو دارم، هر روز میرم پیاده روی، هر روز عضله سازی، بهترین و با کیفیت ترین غذاهارو میخورم، قانون تکامل رو تو این دوره به بهترین شکل ممکن درک کردم، وقتم خیلی پر برکت شده، انرژیم به شدت رفته بالا و هر کاری میتونم بعد این دوره انجام بدم و الان از مرحله تناسب اندام عبور کردم و دارم رو زیبایی اندام کار میکنم و یک هیکل عضلانی زیبا دارم که هر روز لذت میبرم بدن خودمو میبینم، هیکل جذاب و خفنم رو دوست دارم که خودم آروم آروم با زندگی به شیوه دوره فوق العاده قانون سلامتی ساختمش. در شیوه دوره قانون سلامتی یاد گرفتم که بهترین رفتار رو با بدنم دارم؛ بهترین تغذیه، ورزش، ویتامین، مایعات زیاد؛ بهترین رفتاری که هر شخص میتونه با بدنش داشته باشه. نتایجم از کار کردن با آموزه های دوره عزت نفس: الان دارم رو این دوره کار میکنم، سبب شده من تبدیل بشم به کوه عزت نفس، تبدیل بشم به فردی که وقتی راه میرم، حس می کنم زمین زیر پام میلرزه و میتونم هر کاری رو که بخوام، انجام بدم. من قبلا توانایی ارتباط برقرار کردن با ثروتمندا رو نداشتم اما الان با افرادی مذاکره میکنم بابت فروش ملک شون به ارزش ۷۰ میلیارد.به راحتی پا به دل ترس هام می گذارم. کافیه درک کنم از چیزی میترسم، بی کله میرم توش. هر مهارتی رو نیاز داشته باشم، میتونم با این باور که اگر یک نفر تونسته پس منم با تمرین و تکرار میتونم اون مهارت رو کسب کنم. واقعا آموزه های دوره عزت نفس ظرف وجود منو بزرگ کرده، منو قدرتمند کرده، قدرت های خدایی منو بهم شناسونده و من یک آدم ضد ضربه شدم و تضاد هایی که قبلا منو به زانو در میاوردن، الان میگم درسشو گرفتم و رشد کردم و بزرگ شدم. و اما نتایج روابط عاطفی من:من الان در بهترین وضعیت رابطه عاطفی قرار دارم. با فردی در ارتباط هستیم که ما عاشقانه بی نهایت همو دوست داریم، به هم عشق می ورزیم بدون وابستگی، به علایق هم احترام می گذاریم، به تفاوت های هم احترام میذاریم و در کنار هم از زندگی لذت میبریم. این شخص با اینکه از دانشجوهای استاد نیست اما در تمام جنبه ها، رفتارش به گونه ایی هست که انگار کل دوره های استاد رو ۱۰۰۰ با گوش داده و اینجا قانون کبوتر با کبوتر رو من دارم می بینم. من عاشق این شخصم، عاشق رابطه ام هستم و‌ ما با تموم وجود از بودن در کنار هم لذت میبریم من میتونم روزها و‌ماه ها و‌ هزاران صفحه راجب ویژگی مثبت این فرد و ویژگی مثبت رابطمون بگم.و اما از بزرگترین دستاورد من از آموزه های استاد عباس منش، رابطه فوق العاده ایی هست که با خدا دارم. هر روز سپاسگزار تر، هر روز شکرگزارتر، هر روز توحیدی تر، هر روز قلبم سرشار از شور و شعف، هر روز به این نتیجه میرسم که من خوشبخت ترین آدم روی کره زمینم؛ چون خدا همیشه با منه، خدا همیشه کنار منه؛ خدا همیشه و در همه حال منو هدایت میکنه بهترین شرایط و اتفاقات و‌معجزات برام رقم میخوره و چه اسپانسری پیدا کردم و‌دستمو تو دست چه قدرتی گذاشتم. یه قدرتی فراتر از کوه باهامه و من عاشق این خدام، عاشق این نیرو ام که منو به این سایت و این آموزه ها هدایت کرده. 
  • -بیت اله دوستی اوج
    من می خوام از نتایج خانوادگیمون از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی بگم. من و دختر و مادرم با هم زندگی می کنیم:اوضاع جسمی خودم قبل و بعد از دوره قانون سلامتی: قبل از دوره قانون سلامتی، دچار  جوش‌های خال دار و تیرگی زیر بغل بودم اگر روزی کار اداری داشتم، حتما سردرد می شدم و تا نمی خوابیدم هم خوب نمیشد.بعد از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، جوشها برطرف شد و تیرگی زیر بغل به رنگ طبیعی تبدیل شده؛ خوابم بسیار خوب و راحت شده و تمام این موارد عالی شده.وضعیت سلامتی دخترم قبل و بعد از دوره:دخترم پارسال قبل از دوره قانون سلامتی عمل کیست انجام داد. کیست تا حدود 9 سانت بود. اون روزا من خیلی دوست داشتم یک محصول مجدد از استاد بخرم. دخترم رو به خاطر درد به دکتر بردم که سونوگرافی تجویز کرد و در این سونوگرافی 2 تا کیست 35 میلی رو نشون داد. اون روز من داشتم مسیر خانه تا اداره که البته حدود 100 کیلومتر هست رو میومدم و توی این مسیر فقط فایل های استاد عباس منش رو‌ گوش می دادم. توی یکی از فایلها استاد درباره دوره قانون سلامتی صحبت کرد. اون روز من تصمیم گرفتم به جای هزینه بیمارستان و عمل دوباره دخترم، دوره قانون سلامتی رو بخرم و روز زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی رو شروع کردیم.40 روز بعد از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، دکتر مجددا سونوگرافی نوشت و این بار هیچ کیستی نبود. قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، صورت دخترم مثل یه دستگاه تولید جوش بود اما الان به خاطر زندگی به شیوه این دوره، کاملاً پوست صورتش صاف شده قبل از زندگی به شیوه دوره قانون سلامتی، سر دخترم پر از شوره بود و شکمش 2 طبقه بود، اما الان شوره سرش کاملاً رفع شده و چربی های شکمش هم رفته و خیلی عالی شده؛وضعیت سلامتی مادرم قبل و بعد از دوره: مادرم به مدت 25 سال بود که به خاطر فشار خون تحت نظر دکتر بود و هر 3 ماه یکبار معاینه می شد و تنها اتفاقی که می افتاد این بود که دوز قرص ها بیشتر می شد یا نوعشون عوض می شد.از اونجا که من و دخترم و مادرم باهم زندگی میکنیم، به خاطر اینکه تنها غذای ما همون غذاهای مجاز قانون سلامتی پخته می شد، مادرم هم همون شیوه تغذیه رو رفت و وقتی دید کیست دخترم از بین رفته، انگیزه اش بیشتر شد. الان فشار خونش معمولی شده و دارو مصرف نمی کنه و مشکلات سلامتی قبلیش رفع شده.قبل از دوره قانون سلامتی مادرم دچار فراموشی بود که الان خیلی بهتر شده.واقعا خدا رو شکر می کنم چون قبل از دوره قانون سلامتی چقدر باید پول پرداخت می کردیم بابت اونهمه بیماری هایی که خانواده ما درگیرش بود و حتی بیماری های پنهانی که هنوز بروز نکرده بود. اما الان نه تنها اون بیماری ها رفع شده بلکه کلی بیماری پنهان که خبر نداشتیم هم رفع شده.من در طی زندگی به شیوه دوره قانون سلامیت، حتی یک بار هم تقلب نکردم و از شیوه دوره بیرون نرفتم. بعد از رژیم لیکی گات، کلا به شیوه رژیم لیکی گات عمل می کنم و حتی نمی خوام یه سری مواد غذایی حتی مجاز رو هم امتحان کنم که ببینم بهم می سازه یا نه چون یه بار گوشت رو با فلفل دلمه پختم و فرداش گوش درد گرفتم. یادمه قبل از قانون سلامتی هم گوش درد داشتم و بعد به خودم گفتم دیگه اصلا ریسک نمی کنم.سپاسگزار خداوندم که هدایت شدم به زندگی به شیوه عالی دوره قانون سلامتی.
  • -ابوالفضل محمدی
    امروز اولین جلسه از قدم دوم هستم. توی جلسات آخر از قدم اول که جلسه مربوط به هدف گذاری است، هدف گذاشتم که درآمدم رو در طی یک ماه از 30 میلیون به 40 میلیون برسونم. امروز 20 روز از هدف گذاریم گذشته و درآمدم تا اینجا حدود 85 میلیون تومان شده در حالی که هنوز 10 روز هم به پایان ماه مونده. خدایا چه کردی با من. دوست دارم از شوق گریه کنم.من همون ابوالفضلی هستم که حدود 10 سال پیش توی یخچال خونه ش حتی بعضی وقتا نون و پنیر هم نبود که بخوره.استاد عزیزم ازت بینهایت سپاسگزارم و انشالله با نتایج بسیار بیشتر، جواب این همه عشقت رو میدم.
  • -مجتبی محجوب
    بررسی \"من\" در پارسال و \"من\" در هم اکنون به خاطر کار کردن روی آموزه های دوره احساس لیاقت پارسال من همش با خودم و دیگران جنگ داشتم ولی الان خیلی کمتر شده طوری که به وضوح حسش میکنم؛ پارسال من کلمه \"الهامات\" رو مسخره میکردم و یا اینکه میگفتم این برای پیامبرانه ولی الان بدون ترس دارم بهش توجه می کنم، ازش استفاده میکنم. انگار باور دارم که همه این ایده ها الهامات خداوند هست؛ پارسال من از اینکه در جمع افرادی باشم که از لحاظ مالی موفق هستند، خجالت میکشیدم ولی الان خیلی راحت در این جمع ها شرکت می کنم.پارسال من  از ابراز نظراتم در جمع خجالت میکشیدم و میترسیدم با اینکه دلم میخواست نظر خودم رو بیان کنم ولی نظری رو می گفتم که دیگران خوششون بیاد ولی الان خیلی راحت نظر خودم رو می گم بدون ترس از اینکه دیگران خوششون بیاد یا نه؛پارسال میترسیدم از اینکه از توانایی ها و علایقم در جمع صحبت کنم اما الان خیلی راحت در اینباره حرف می زنم؛پارسال موجودی حسابم همیشه صفر بود ولی الان حداقل 20 میلیون تومان تو حسابم هست.پارسال اگر ناراحت بودم و همسرم دلیلش رو میپرسید چیزی نمی گفتم و قهر می کردم چون توقع داشتم خودش بفهمه. اما الان در بیان احساساتم خیلی راحت هستم؛پارسال میترسیدم درخواست اضافه حقوق کنم ولی امسال خیلی راحت درخواست دادم و پذیرفته شد؛ پارسال اصلا سلامت دندون هام برام مهم نبود. اما الان برای جسمم خیلی ارزش قائل هستم و به وضعیت دندونام رسیدگی میکنم و برای حفظ سلامتی شون حاظرم بها پرداخت کنم در حالیکه قبلاً می گفتم جسم رو میخوای چیکار؟! آخرش که میمیری و مار و مور می خورش دیگه. پارسال از استخر رفتن میترسیدم چون شنا بلد نبودم و فک میکردم اونهایی که بلدن از نوزادی بلد بودن اما امسال با پسرم کلاس شنا ثبت نام کردم و دارم این مهارت رو یاد می گیرم. الان جلسه چهارم هستم و تازه فهمیدم که چقد استخر لذت بخشه؛ پارسال همش میگفتم برای کلاس زبان نه وقتش رو دارم و نه پولش رو اما الان جلسه ششم پیشرفته زبان هستم و چقدر دارم لذت میبرم ازش؛ پارسال نظر آدمها من رو له کرده بود ولی الان احساس میکنم خیلی با خودم به صلح رسیدم و نظر دیگران بهم نیست. حسش آنقدر خوبه که انگار دارم تازه نفس کشیدن رو یاد میگیرم پارسال هفته ای دو سه شب از افسردگی میخوابیدم ولی الان زندگیم هدفمند و پر از شور و شوق شده. زمان آزادم همش صرف فایلهای استاد رو گوش دادن، کلاس شنا، کلاس زبان، تفریح با خانواده ام و … میشه؛ پارسال سر مسائل الکی و بی اهمیت، جر و بحث زیادی با همسرم داشتم ولی الان رابطمون عالی شده طوری که همسرم بهم گفت چقدر رابطه ما بهتر شده و از جنگ و دعوا هامون کاسته شده؛ پارسال خیلی نگران آینده همسر و فرزند و خانوادم بودم ولی الان اون نگرانی ها خیلی خیلی کمتر شده و احساس آرامش بیشتری دارم؛ پارسال خیلی سعی داشتم دیگران رو تغییر بدم و یه حالت دلسوزی هم داشتم ولی الان بیشترین تمرکز رو گذاشتم روی بهبود خودم؛پارسال اگه به تضادی می خوردم، کلی بهم میریختم و عصبی میشدم و واکنش نشون میدادم ولی الان به مراتب این کمتر شده و انگار دارم هی بهتر میشم توش؛ پارسال خودم برای خودم تو ذهنم هیچ ارزشی نداشتم، از تنهایی فرار میکردم و مثل خوره بود برام ولی الان انگار خودم رو خیلی دوست دارم. خیلی از وجود خودت کیف می کنم و لذت می برم و دوست دارم که خودم خودم رو ببرم بیرون و بگردونم؛پارسال اصلا آدم سپاسگزاری نبودم ولی الان دارم عادت میکنم به دیدن نعمت های زندگیم و سپاسگزاری بابت اونا و روند رشد این ویژگی شخصیتی رو دارم می بینم؛ پارسال هر اتفاقی می افتاد خودم رو سرزنش میکردم ولی الان میگم قطعا یه خیریتی از سمت پروردگارم هست پارسال خیلی درگیر میشدم با افراد و خیلی بحث می کردم اما الان به محض شروع بحث یادم میاد و سریع سعی در عوض کردن بحث دارم؛ پارسال میترسیدم از اینکه حرف کسی که داره ورودی منفی میده رو قطع کنم ولی الان خیلی راحت تر قطع میکنم یا موضوع رو عوض میکنم یا از اونجا می رم؛ پارسال منتظر بودم خدا کاری کنه برام ولی الان فهمیدم که خودم باید حرکت کنم، روی باورهام کار کنم و برای رشدم قدم های عملی بردارم؛ پارسال فک نکنم رو هم رفته 3 تا کامنت گذاشته باشم اما الان اسمم جز نفرات اول هفته و ماه هست در قسمت ارسال کامنت محصولات هست و این نشون میده که چقدر خوب دارم روی رشد شخصیتیم تمرکز می کنم؛ پارسال میترسیدم به همکارانم بگم چکار کنید یا نکنید ولی الان خیلی راحت بدون ترس از اینکه اونها در مورد من چی فک میکنن، دارم کارها رو پیش میبرم؛ پارسال نمی فهمیدم توحید و روی خدا حساب کردن اصلا چی هست ولی امسال درک کردم که حداقل چی هست پارسال بشدت در هر ثانیه خودم رو با دیگران مقایسه میکردم و همیشه یا بهتره بگم که دائما حالم بد بود ولی الان خیلی بهتر شدم و میزان آرامشم رو متوجه میشم. از افکار و گفتگوی ذهنیم آگاهم و متوجه این هم میشم که ذهنم کی و چه وقتهایی داره مقایسه میکنه و هی دارم تو کنترل ذهنم و کنترل افکار و کانون توجه ام بهتر میشم.پارسال خودخوری، خود سرزنشی و احساس گناهم خیلی زیاد بود اما الان به مراتب کمتر شده؛ پارسال از اینکه برای خودم هزینه کنم بشدت فراری بودم ولی الان راحت تر برای خودم خرج میکنم یعنی تقریبا اولویت اول خودم هستم.وقتی این تغییرات رو نوشتم، متوجه شدم که چقدر نسبت به پارسال رشد کردم. پس به خودم تعهد میدم که از این به بعد کوچک ترین پیشرفت هام رو ببینم و بهشون توجه کنم تا باورهام درباره خودم قوی تر بشه.
1 8 9 10 11 12 39
161 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    افسانه شاکری گفته:
    مدت عضویت: 165 روز

    سلام استاد

    گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم

    وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث‌ میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه

    یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه

    این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 484 روز

    سلام خدای جانم

    سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم

    من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز

    حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….

    بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو

    بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم

    همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    الا رستگار گفته:
    مدت عضویت: 145 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

    به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم ان‌شاءالله

    دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم

    حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم می‌کنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)

    اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..

    گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم

    گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم

    و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .

    و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم

    وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر

    همه ی ترسام خلاص میشم استاد

    همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان می‌کنه به اذن الله

    اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم

    و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم

    حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم

    هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب

    شکسته ی منو داد

    من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی

    ( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد

    تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..

    و هربار اشتباهات جدید

    حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد

    آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم

    تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر

    بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم

    به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم ان‌شاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم

    اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله

    به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود

    خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم

    یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم

    و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه

    لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم

    خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم

    و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره

    ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت

    به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم

    و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم

    آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم

    اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش

    اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه

    همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق می‌کنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست

    وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمی‌دونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت می‌بردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت می‌بردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمی‌دونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمی‌دونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم

    الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار

    زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم

    خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    الماس زیبا وهمسرجان گفته:
    مدت عضویت: 828 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم

    من اصلا یک درصد فکر نمی‌کردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی

    البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمی‌کردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 484 روز

    سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم

    وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد

    خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم

    بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم

    این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 961 روز

    به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم

    این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم

    اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم

    و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه

    و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم

    خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم

    بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه

    این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان

    چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا

    خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    شاد و سلامت و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سیده گفته:
    مدت عضویت: 504 روز

    به نام خداوند قادر مطلق خدایی که این روزا اینقدر باهاش صمیمی شدم که هر لحظه دارم باهاش حرف میزنم

    خدایی غیر از خدایی که قبلاً می شناختمش

    الان هم اومدم نتایج شما دوستان عزیزم رو برای اولین بار توی این قسمت از سایت بخونم ،که خدا یهویی بهم گفت تو هم بنویس

    بنویس که همه باور کنن اگه با من رفیق بشن دیگه نگران هیچی نمیشین.،من میگم چی کار کنن که چرخ زندگی شون روان بشه

    به خدا الان که دارم می‌نویسم اشک از چشمام سرازیره .

    نه از ناراحتی بلکه از سر شوق که چنین خدایی داشتم و ازش بی خبر بودم.

    تازه منی که خیلی ادعای خداشناسی و این حرفا رو داشتم.

    برای همه مادر بودم برا خودم زن بابا

    از بس باورهای خراب تو ذهنم بود

    باور این که خدا دعاهای منو در حق دیگران چقدر زود جواب میده ولی برای خودم نه

    همه ازم التماس دعا داشتم و منم به خدا میگفتم تو که خیلی مهربونه حاجتشون رو بده و جالب این که همه به حاجتشون میرسیدن و البته وصد البته این به خاطر باور خودشون بود که جواب میگرفتن نه به خاطر دعای من

    و

    من اینو میدونستم و به روی خودم نیاوردم.

    و

    به خودم میگفتم چون خدا خیلی دوستم داره

    هی میخواد ازش التماس کنم برای گرفتن حاجت خودم

    و

    با خودم میگفتم هر چه بیشتر دارم اذیت میشم

    پس جایگاه بهتری پیش خدا دارم

    پس اگه اینجا نشد حتما اون دنیا برام بهتره

    و

    این هم یه باور مخرب دیگه و

    هزاران باور دیگه که به خدا میچسپوندم

    البته که این باور در جامعه آیی که بودم تاثیر گرفته بودم و در خودم تقویت کرده بودم متاسفانه.

    اما خدای درون الانم کجا و اون خدا کجا

    که هر لحظه داره منو هدایت می کنه به بهترین راه ها ،

    و این رو مدیون آموزش های استاد عزیزم می‌دونم.

    که زندگی منو عوض کرده از هر لحاظ.

    خدایا شکرت

    همیشه با خودم میگم استاد عزیزم تو که دراستان من در صد کیلومتر متری من سالها زندگی کردی و آغاز تغییرت از اون جا بود

    چرا امن

    من این همه دیر با شما آشنا شدم.

    از فایلهای رایگان که ارزش میلیاردی دارن شروع کردیم و الا با دوازده قدم داریم رو به جلو پیش میریم چ بیشتر از چیزی که می‌شنوم دارم به گفته های استاد عمل می کنم.

    به هر حال خدا را هزاران بار شکر از بودن در کنار شما و این دوستان عزیز و خصوصاً عزیز دلت مریم جان که هر روز با دیدن زندگی پر بهشت دارم در بهشت افکارم زندگی میکنم.

    از لحاظ روابط با همسرم که عالی شده و تا قبل از این که ایشون واقعا یه آدم دیگه آیی شده

    ما هر روز زندگی در بهشت رو با هم میبینم و این همه فراوانی و عشق رو از بودن با شما تجربه می کنیم .

    فایلهای توحیدی استاد عزیزم انقلابی در ما به وجود آورده که الان با قدرت و یقین به هدایت الله با دست خالی و به صورت تکاملی طی مدت یک سال اخیر داریم کاری رو برای اولین بار شروع می کنیم که

    خدا خودش بهم الهام کرده و مجوزش رو هم خودش داده و مطمئن هستم به بهترین شکل پیش می‌ره و ما رو به ثروت و روزی به غیر حساب می‌رسونه.

    در هر حال اینو به دوستان گلم خواستم بگم که هر طوری تو خدا رو توی ذهنت بسازید همون رو می بینی .

    من الان یه جوری باهاش رفیق شدم که دوست ندارم وقتم رو پیش کسی دیگه ایی بذارم.

    من الان هر چه ازش بخوام بهم میده

    و

    مهم تر از همه رفاقت با خودشه .

    حال خوب بودن با خودش.

    دورت بگردم خدای ارحم الراحمین.

    ممنون از شما دوستان عزیزم که کامنت منو خوندید و باور کردید هم حرفای منو

    هم خدای درون وجود خودت رو

    در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
  8. -
    راضیه نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 169 روز

    سلام به خدای مهربانم سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز استاد عزیز من و همسرم 4 ماهه که با فایل های شما اشنا شدیم در اصل خدا مارو هدایت کرد به سمت این فایل ها ولی تو این 4 ماه اندازه ی یک سال من رو خودم کار کردم جوری که صبح که از خواب پامیشدم فقط تو گوشم صحبت های شما بود تا شب که میرم بخوابم یعنی جوری شده که من تو خونه موقع کار تو ماشین تو مهمونی تو خرید هر جا که باشم دارم از صحبت های شما استفاده میکنم من و همسرم خیییلی خوشحال و خوشبختیم که با شما اشنا شدیم و این هم از لطف خداس تو این 4 ماه خیلی چیزا تغیر کرده هم رابطه ی عاطفی ما هم سلامتیمون هم ارامشون هم نعمتهامون ما یه دختر 15 ساله داریم بعد از شنیدن صحبت های شما برای خودش دفتر شکر کزاری و دفتر هدف گزاری درست کرده و من خیلی خوشحالم که شما استاد عزیز مانند یه نور پاک وارد زندگی ما شدید و خیلی شیرین و دوست داشتنی مارو هدایت میکنید خدایا هزارررران بار شکر برای وجود خودت برای وجود استاد عزیز برای اینکه من و خانواده ام لایق این هدایت شده ایم ما هر روز بیشتر و بیشتر تلاش میکنیم تا به بهترین خودمون تبدیل بشیم ممنونم از شما استاد عزیز شما نور الهی هستید برای روشن کردن زندگی دیگران خوش به سعادت شما و خوش به حال ما که شمارو داریم خدارا سپاس برای این لحظه و هر لحظه به امید موفقیت بیشتر و بیشتر خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 21 رای:
  9. -
    خدیجه اعتمادی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    داستان هدایت میرسه به زمستان 1401.زمانی که در شرایط روحی و مالی خیلی‌ بدی قرار داشتم .دو ماه شده بود که پدر نازنینم رو از دست داده بودم و پذیرش نبودش برام غیرممکن بود. غمی که به اندازه ده سال پیرتر شدم .چون وابستگی شدیدی به پدرم داشتم و یجورایی بابایی تمرین آدم خانواده مون بودم. بابرادرم که با آموزشهای شما کلی نتیجه گرفته بود و باهم از لحاظ روحی نزدیکیم . داداشم پیشنهاد داد که باید از خانه بزنی بیرون و یه کاری رو شروع کنی منم که تنها داراییم یه پراید بود تصمیم گرفتم باهاش کار کنم تا هم کمی وضعیت مالی مون بهتر بشه و هم وضعیت روحیم. خلاصه شروع کارم شد شروع آموزشهام . سابقه عضویت من به خیلی قبل‌تر برمیگرده و دلیلشم اینه که برادرم خارج از ایران زندگی می‌کنه و من این پروفایل رو برای ایشون ایجاد کردم و چندتا از دوره های شما رو با پول خودش خریدم .و اگه به خیلی‌ قبل‌تر برگردم من برای اولین بار سال 94 یه فایل از شما دیدم فقط اون تی شرت قرمز رنگ و فضای سبز شمال که اونجا فایل ضبط شده بود یادمه ولی تو مدار دریافت آگاهی نبودم و از حرفا تون هیچی یادم نیست فقط حس خوبی که به من داده بود باعث شد که اسم تون تو ذهنم بمونه . خلاصه من همزمان با کارکردن با پرایدم شروع کردم فایل‌های عزت نفس رو که برای برادرم خریده بودم با اجازه خودش گوش دادن . 6 ماه فقط عزت نفس گوش دادم. تو اون 6 ماه به لطف خدا و آموزش‌ها اولاً پذیرشم در مورد از دست دادن پدرم رفت بالا. دوماً اعتماد به نفس من خیلی‌ تقویت شد و من چالش هایی که در مورد شغلم پیش آمده بود با تکیه بر آموزه های عزت نفس پشت سر گذاشتم و همه بدهی هامون پرداخت کردم .بعد از اون چندین ماه فایل های رایگان رو استفاده کردم .استاد من با فایل‌های توحیدی خدایی در درونم پیدا کردم که رفیق منه و من هر لحظه من در آغوش امن او هستم و این آرامش درونم شروع تحول من بود.ماشینمو عوض کردم و از لحاظ مالی به اندازه تمام 35 سال عمرم پس انداز کردم و سرمایه جمع کردم و به لطف الله از اول سال 1403 من دوره قانون سلامتی رو استارت زدم .

    در شروع دوره چربی خونم 485 . سردرد های تنشی و ضربه ای، افزایش وزن با دور کمر 94 و دور شکم 95 ، غده ای تیله مانند زیر بغلم ، کبد چرب و معده آندوسکوپی شده به دلیل خونریزی و و وزن 61 کیلو و چندین مشکل دیگه که جمعا 22 مورد من در شروع دوره نوشته بودم ولی الان در تاریخ 13 اسفند 1403 به لطف دوره قانون سلامتی چربی خونم کامل برطرف شده و منی که تا یادمه سر درد داشتم هیچگونه سردردی بعد از سه ماه که از دوره گذشت ندارم بدون حتی یه دونه قرص. اوایل دوره وسوسه میشدم که قرص بخورم ولی من خودمو متعهد کرده بودم که با شیوه قانون سلامتی ،سلامتی مو به دست بیارم .دور کمر الان 76و شکم 83،و وزن 48 کیلو خدا را شاهد میگیرم در این مدت حدود 1 سال که به شیوه قانون سلامتی زندگی کردم حتی حتی حتی یدونه قرص نخوردم و این به اعتماد به نفس داد. و انرژی باور نکردنی که حتی من تو18 سالگی اینقدر سالم و پر انرژی نبودم و استفاده از دوره عشق و مودت در روابط که عشق واقعی رو دارم تجربه میکنم عشق بدون وابستگی و در یک کلام مثل دوره نامزدی که همه میگن بهترین دوره مزدوجی هست ولی من با 8 سال زندگی مشترک دارم مثل دوران نامزدی زندگی میکنم . و الان شروع دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند و نتایجی بعدا خواهم نوشت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مریم فرقدانی گفته:
      مدت عضویت: 1188 روز

      به نام خداوند بی همتا

      سلام خدیجه جان ،واقعا تحسینتون میکنم به خاطر موفقیت‌ها و پیشرفتی که کردید.

      ازتون میخوام بپرسم که شما به چه روشی فایلها رو تمرین میکنیدوعمل میکنید ؟؟ که اینقدر نتایج خوب گرفتید.من با اینکه چندین سال است که روی خودم کار میکنم آنطور که باید نتیجه نگرفتم. از همه لحاظ پیشرفت آنچنان نگرفتم و اگر هم بوده یه دوره کوتاهبوده و دوباره به حالت قبل برمیگردم .

      ممنون میشم تجربیات خودتون رو دراختیارمون بزارین.

      در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمندو سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سحر رستمی گفته:
      مدت عضویت: 584 روز

      سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

      سلام به دوستان هم فرکانسی و خدیجه خانم عزیز،مدتها بود کامنت نذاشته بودم،الان با دیدن پیام شما یچیزی درونم گفت دست به قلم شم و بنویسم.

      خدیجه عزیز من هم مثل شما درگیر سردرد های تنشی و میگرن عصبی هستم،که 12 ساله درگیرم کرده،هر شب باید دارو بخورم همیشه کیفام پره دارو هست،یخچال و کابینت های آشپزخونه

      عین پیرزنای 80 ساله فقط با خودم دارو حمل میکنم اینور اونور،من 32 سالمه،الان نزدیک دو ماهه که سردردم یکباره شدید تر شده و حتی داروهای همیشگی خودم هم نتونستن ساکتش کنن،و حتی امروز هم نتونستم برم سرکار مرخصی گرفتم من دبیر هستم،الان یک ماهی بود که با خودم درگیر بودم قانون سلامتی رو بگیرم یا نه،میتونه این سردرد 12 ساله منو درمان بکنه یا نه،همش دو دل بودم،از خدا میخواستم یه نشونه یه پیام یه چیزی از تو سایت بهم نشون بده که دلم رو قرص کنه با خیال راحت قانون سلامتی رو تهیه کنم،تا اینکه امروز از صب تو سایت چرخیدم رفتم تو صفحات مربوط به کامنت های قانون سلامتی کلی اونجا کامنت خوندم وقتی چشمم افتاد به پیام دوست عزیزی که نوشته بود میگرن داشته و بعد از 20 روز عمل به قانون سلامتی بکل سردردش از بین رفته و خوبشده از شدت خوشحالی اشکم ریخت گفتم خدایا شکرت بالاخره جواب دو دل بودنم رو دادی،دیگه مصمم شدم همین هفته این دوره رو تهیه کنم،بعدش هم به پیام شما هدایت شدم بی نهایت خوشحال شدم خدارو سپاسگزاری کردم بابت این جوابی که از طریق دوستان عزیزی چون شما بهم داد.

      خدایا ازت بینهایت سپاسگذارم،بابت جوابهای خوبی که از طریق کامنت های دوستانم بهم گفتی،باورم نمیشه چقدر خوشحالم خیالم راحت که دیگه میتونم با عمل به قانون سلامتی از شر این سردرد چندین ساله خلاص بشم.

      استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم بابت این دوره های فوق العاده هر چقدر از شما سپاسگذاری بکنم بازم کمه.

      خیلی دوستتون دارم استاد جانم

      عاشقتونم مریم عزیزم

      دوستان هم فرکانسی من خیلی دوستتون دارم،نمیدونید با کامنت های شما چقدر از جواب سوالاتم پیدا میکنم.حالم خوب میشه

      امشب این ساعت این لحظه خواستم این رد پارو از خودم بذارم تا بعد از تهیه قانون سلامتی و عمل به آموزه هاش بیام و مثل خدیجه عزیز با خوشحالی از نتایجم بنویسم از سلامتیم.

      خدایااااااااااااا من عاشقتممممممم

      شکررررررررررررررتتتتتتتتتت خدا

      دوستدار شما=سحر

      1404/1/18

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: