نتایج دانشجویان از دوره‌های استاد عباس‌منش

  • -Ramtin Seisan
    استاد درباره نوشتن نتایجم از آموزه های این دوره، نمیدونم از کجا شروع کنم، از کدام قسمت دستیابی به رویاهام بگم. فقط بگم که چقدر راحت و بطور طبیعی تمام رویاهام داره خلق میشه. استاد واقعا تمام حرفهای شما رو باید طلا گرفتو دارم به تک تک حرفهاتون می رسم که می گید چرخ زندگی رون میشه. الان مدتهاست که توی این احساس عالی هستم. استاد دقیقا از زمانی که سعی کردم آگاهی ها رو در عمل اجرا کنم، رفتم سمت کاری که عاشقشم، براش قدم برداشتم، پا روی ترسهام گذاشتم و باورهای هماهنگ با خواسته هام رو دارم براش می سازم و برای اون باورها الگو پیدا میکنم و سعی می کنم هرچی که آموزش دادید رو اجرا کنم، اینقدر قشنگ درها داره برام باز میشه؛ اینقدر قشنگ خدا دستهاش رو برام میفرسته؛ اینقدر قشنگ دارم شرایط دلخواهم رو خلق میکنم که نگو؛ وقتی برای گرفتن مدرک مربیگری یوگا دست به عمل شدم، هنوز مدرکم نیومده بود، اولین مشتری انلاین رو گرفتم. امروز یه دوست فنلاندیم رو اتفاقی دیدم که مسئول یه استودیو یوگاست و وقتی فهمید مربی یوگا هستم بهم پیشنهاد کار توی اون موسسه رو داد. استاد نمیتونم توی یه کامنت، از تک تک لحظه های زندگیم که پر از احساس خوبه بنویسم. زندگیم شده پر از عشق، پر از دستان خداوند؛ پر از معجزه. استاد زندگیم با آموزشای شما زیرو رو شده. اینقدر بین زندگی حال و گذشته ام تفاو می بینم که اصلا باورش سخته که فقط بشه با درک این قوانین و عمل به اونا اینقدر تغییرات وسیع ایجاد کرد. اینقدر حال خوب ایجاد کرد اونم با این شیوه ساده. یعنی از سادگی زیاد درباره راهکار خلق زندگی، باورش برای آدم سخت میشه و گاهی به خودم می گم: اینقدر خلق شرایط دلخواهم راحت بود و من داشتم اینقدر زجر می کشیدم!
  • -ریحانه
    من این دوره را 5 روز پیش خریدم و الان که در جلسه 13 ام این دوره هستم، می بینم که خداوند چه عاشقانه برایم درهای نعمت و برکت رو باز کرده. شاید تعجب کنید چطور به این زودی رسیدم به جلسه 13 ام؟ من از لحظه خریدن دوره، تمام روز حتی موقع غذا خوردن، راه رفتن، توی خیابون، توی حمام و هر جایی که بودم، داشتم به آگاهی های این دوره گوش می دادم تا شب موقع خوابیدن. تازه قبل از خواب هم کامنتای دوستان توی جلسات رو می خوندم بعضی وقتا که نصف شب بیدار می شدم، دوباره یا می رفتم سراغ گوش دادن به توضیحات جلسات یا اینکه کامنت می نوشتم توی بخش نظرات یا اینکه کامنت های بچه های دوره رو می خواندم. توی شروع دوره 2 تا خواسته داشتم: اول اینکه مهاجرت کنم و دوم اینکه: زمان خالی پیدا کنم برای اینکه فرصت کافی برای کار کردن روی باورهام داشته باشم. و باید بگم که خداوند چقدرزیبا همه چیز رو ردیف کرد و کارها رو برام انجام داد. اونهم از یک مسیر ساده و بدیهی. استاد الان از شوق نمیدونم چطور ازتون تشکر کنم. دوست دارم به خاطر این تجربه، بهتون بگم که آموزها ی استاد رو جزء به جزء جدی بگیرید و اجرا کنید. به خداوندی خدا هر خواسته ای که دارید رخ میده اونم ازمسیر ساده وبدیهی. امروز بعد از 5 روز زندگی با آگاهی های این دوره، خداوند چقدر زیبا و ساده اتفاقات قشنگ رو برام استارت زده معجزه پس از معجزه. یعنی اونقدر اتفاقات خوب یکی پس از دیگری رخ میدن که وقتی به قبل خودم نگاه می کنم حیفم میاد که چرا قبلا اینقدر سخت تقلا می کردم و چیزهای بزرگ رو نخواسته بودم. این تجربه باعث شده که تصمیمم رو بگیرم فقط وفقط اموزهای استاد روگوش بدم وهمیشه وهمیشه روی باورهام کار کنم ان شاالله همیشه توی این مسیر ثابت قدم باشم.
  • -فرهاد
    من دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو یک سال پیش خریدم و آموزش خودم رو شروع کردم. واقعا باید تکامل رو طی کرد. باید با ایمان و صبر، مسیر درستی  که داری توی این دوره یاد می گیری رو ادامه و آموزش ها رو جدی بگیری تا قدم به قدم باورهای محدود کننده ات رو بشناسی و رفعشون کنی. من واقعا با هر قدمی که در این مسیر و اجرای آموزه های این دوره برداشتم، دیدم که خداوند داره هزاران قدم برام برمیداره. قدم های معجزه واری که گاهی دهنم از این همه لطف الهی باز میموند. الان که پشت سرمو نگاه می کنم می بینم چقدر راحت به خواسته هام رسیدم:خیلی راحت از کارم اومدم بیرون و کسب و کار خودم رو شروع کردم. خیلی راحت خداوند پروژه های پر سودی رو در مسیرم قرار داد و خیلی راحت به اندازه چندین برابر یک سال پیش درآمد داشتم.تنها کاری که من کردم ایمان به خدا و جدی عمل کردن به آگاهی های این دوره بود که باورهای قدرتمند کننده تری برام ساخت و اون باورهای قدرتمند کننده تر، من رو به سمت گرفتن تصمیمات ساده اما سازنده هدایت کرد و ایمانی رو در دلم ساخت که بتونم با وجود ترس‌، اون تصمیمات رو بگیرم و با وجود سادگیشون، اون تصمیمات رو نتیجه بخش بدونم و اجراشون کنم و چون توی اجراشون پافشاری داشتم، هدایت‌های لازم رو تونستم تشخیص بدم و دریافت کنم . واقعا همه چیز ایمان به خدا و ساختن باورهای قدرتمند کننده درباره خواسته است. همه چی غلبه بر ترسها و گرفتن تصمیماتی هست که به خاطر کار کردن روی ذهنت، بهشون هدایت می شی. وقتی به آموزه های دوره عمل می کنی، این مسیر برات بسیار لذت بخش میشه. چون این آموزه ها گوش دلت رو شنوا می کنه تا هدایتا رو دریافت کنی و با خداوند هم فرکانس بشی.
  • -امپراطور
    عمل به دوره کشف قوانین زندگی و ساختن درآمد دلاری
    من میخوام یکی از نتایجی که با دوره کشف قوانین گرفتم از لحاظ مالی خلق کردم رو بگم: عید بود یه کاری رو شروع کردم برای اینکه درآمد دلاری بسازم. هرچی پیش رفتم دیدم همش ضرر پشت ضرر هست. هر کاری که تونستم کردم اما به پول و درامد نرسیدم. تا اینکه حدود 3 ماه پیش بود که دوره کشف قوانین زندگی رو خریدم و با بالاترین تمرکز نشستم پای آموزشای شما توی این دوره. طبق آموزش های اون جلسات درباره پیدا کردن ترمزها، من شروع کردم و ترمزهام رو درباره دو مورد پیدا کردم: مورد اول شغلم و دومی ترمزای که درباره پول ساختن از اون شغل یا در کل درباره ثروت داشتم. به کمک آگاهی های این دوره، روزی 5 ساعت روی اصلاح اون ترمزا کار می کردم و مرتب ایده ها و روشای جدیدی بهم الهام میشد که مثلا به این شکل باورت رو بهتر کن و منم انجامش می دادم.مثلا زیر دوش حموم بودم و فکرم به پیدا کردن راهکارای بهتر بود که یهو ترمزی رو تو ذهنم پیدا می کردم و سریع داد میزدم کاغذ و خودکار برام بیارید... همه تعجب میکردن کاغذ و خودکار زیر دوش حموم واسه چشه و خب اون ترمز رو مینوشتم و برای برداشتنش راهکار پیدا می کردم. حتی یه وقتایی شبا دیگه داشت خوابم میبرد که یهویی ترمزی رو تو ذهنم کشف می کردم و سریع هوشیار میشدم و اونو مینوشتم. به خاطر این عملکرد و تمرکز، در نهایت ایده ای رو برای پول ساختن توی کارم پیدا کردم و یه چند روز امتحانش کردم دیدم خیلی عالی داره جواب می ده. الان حتی از اون دو سه هفته پیش، باز هم بهتر شده و به معنای واقعی کلمه مثل آب خوردن درآمد فراوان بسیار بسیار عالی با دلار دارم می سازم و یه حساب بانکی هم توی روسیه دارم و حالا این اولشه... امشب که دارم این نتیجه رو می نویسم، تازه جلسه 10 دوره رو تموم کردم. یعنی هنوز دوره تا آخر تموم نشده اما نتیجه ای که می خواستم اومده.
  • -حسن کفاش دوست
    جلسات این دوره چقدر آگاهی دهنده است. به خدا اگر ساعتها و بارها و بارها این جلسات رو گوش کنید بازم کمه. جواب سوالات اساسی رو خصوصا در شروع کسب و کار بهت میده. چقدر از آدما رو می شناسم که به خاطر اینکه جواب چنین سوالاتی رو نداشته اند، هیچ کاری رو شروع نکرده اند. من خودم قبلا یکی از این آدما بودم. من کارمند هستم و دارم بر اساس آگاهی های این دوره، کسب و کار شخصی رو راه اندازی کنم. با شنیدن همین آگاهی ها کار مورد علاقه ام رو پیدا کردم و متعهد شدم به جای تحلیل بازار، فقط با اصول آموزش‌های استاد در این دوره راه اندازی کسب و کارم رو پیش ببرم و فوندانسیون صحیحی برای کسب و کارم بچینم. تا الان که مسیر پر از هدایت و بی نهایت لذت بخش بوده است. یه مثالش این بود که: استاد توی یکی از جلسات به شدت تاکید دارند که برای ایده های کسب و کار روی هدایت خواستن از خدا حساب کن. من دنبال یه دستگاه بودم تا برای کسب و کارم خرید کنم و هیچ تجربه ای درباره کار با اون دستگاه نداشتم. این فقط یه ایده اولیه بود. جلسه رو گوش دادم و از خدا هدایت خواستم. یه جا رو از سایتها و ایستاگرام پیدا کردم که فاصله اش با من خیلی زیاد بود و باید به سختی و زحمت می رفتم برای دیدن. این رو نشونه دیدم که این مسیر پیچیده راهش نیست. دوباره با امید به هدایت الهی سرچ کردم. این بار یه شخصی را پیدا کردم که در شهر خودمان بود و با اون شماره تماس گرفتم و قرار گذاشتیم. چقدر فرد نازنینی بود که من تا الان به عمرم چنینن برخوردی ندیده بودم. کلی من رو راهنمایی کرد و کلی در مورد کار با دستگاه و مواد اولیه و همه چیز بهم ایده داد. اما قیمت دستگاه با پولی که من داشتم خیلی تفاوت داشت و من که از آموزشا یاد گرفتم که وام و قرض خط قرمزم باشه، از خدا هدایت خواستم که راه رو بهم بگه. باورتان نمی شود.. به خدا الان که دارم میگویم مو به تن خودم سیخ می شود: حسی خیلی آرام بهم گفت: تو اول باید کار با دستگاه رو یاد بگیری بعد به فکر خریدش باشی. من هم با اون شخص تماس گرفتم و ایده الهامیم رو گفتم. قرار بر این شده که روزهای مشخصی برم پیشش و شاگردی کنم تا آن کار را درک کنم و یاد بگیرم و به قول قدیمی تر ها ” خم و چم کار دستم بیاید” الان  دقیقا دارم طبق فرمول آگاهی هایی ثروت 3 ، راه اندازی کسب و کارم رو پیش می برم. دارم تمرین می کنم که روی عقل خودم یا عقل دیگران و  تجربیات نادلخواه اونا یا آمار تجزیه و تحلیل بازار حساب نکنم بلکه روی درک قانون و اجراش حساب کنم. این یک تمرین عملی هست برام که و هرچه از اصول کسب و کار به صورت تئوری استاد آموزش میده، در عمل اجرایی کنم.
  • -حامد امیری
    من فکر نمیکنم که آموزه‌ها و تمرینات این دوره هیچوقت تکراری بشه. من همچنان دارم ذهنم رو با این آگاهی‌ها بمباران میکنم. نمیدونم شاید به مدت یکسال همینجوری بیام و توی این دوره کامنت بذارم. هم عاشق به اشتراک گذاری تجربیات، درک و نتایج جدید خودم هستم و هم اینکه فضای این دوره رو خیلی دوست دارم. این دوره به همراه دوره روانشناسی ثروت 3. اصلا یک ترکیب جادویی شده برای اینکه تمرکزی روی خودم کار کنم و با همین کار دارم بهبودهای مستمر را در کل زندگیم گسترش میدم و هر بار بهتر و بهتر میشم. انقدر مسیر رشد برای من هموار و قابل مدیریت شده که فقط میگم خدایا شکرت.خدایا شکرت که این دوره دوباره اومد روی سایت و آپدیت شد. قبلا هم گفتم من به قصد حل کردن مسئله خاصی وارد دوره نشدم. حس من اون ندای درون منو به اینجا کشوند ولی توی آموزشای این دوره، به جواب خیلی از سوالاتم رسیدم و  نتیجه گوش سپردن به هدایت همیشه عالی و فوق العاده بوده. فراتر از عقل انسانی ما بوده. دوست داشتم درک خودم رو تا به اینجای مسیر بنویسم. شاید گاهی این حالت غرور و همه چیز دان بودن سراغ من بیاد که من الان دیگه خودم بلدم همه چیز رو میدونم. این حالت‌ها رو میشناسم چون نتیجه‌اش این میشه که از هدایت استفاده نکنم و از عقل خودم استفاده کنم. بنابراین آگاهی‌ها و تمرینات این دوره به عنوان مسکن استفاده نمی کنم یا اینکه فقط یکی دو روز کار کنم و دوبار انجام دادن تمرینات و برگشتن به روند قبلی، بلکه دارم این آگاهی‌ها رو انقدر تکرار میکنم که بشه اصول بنیادین زندگی من. بشه سبک زندگی من و به همین شیوه زندگی کنم. تا جایی که این اصول و این آگاهی‌ها راهنمای زندگی من باشند.
  • -حسین ملک زاده
    من در خارج از کشور مغازه فرش فروشی داشتم و با برادرم شریک بودم. سال 1387 به تضادهایی خوردم که توی اون سال یک میلیارد تومان پولمان از دستمون رفت و در یک جریانی برادرم نیز جان خود را از دست داد و من با اون همه ثروت کارم به زندان کشید و به اجبار تمام دستاورد ۱۲ ساله ام و هر آنچه داشتم رو فروختم و به زیر صفر رسیدم. شب و روز فقط وسوسه خودکشی داشتم. پسرم یک شب به خاطر تنبیه فیزیکی خونه رو ترک کرد. به زمین و زمان بدهکار بودم. بی حال و بیمار بودم و خانمم برای طلاق از دادگاه حکم گرفته بود و از خدا شاکی بودم. اینارو گفتم تا بگم شرایط من قبل از آشنایی با استاد عباس منش به چه کحا رسیده بود... یه روز صبح خونه تنها بودم و برا خودم نیمرو درست میکردم که بطور اتفاقی یک فایل ویدئویی از استاد عباس منش رو دیدم به نام «چند برابر کردن درآمد در یک سال». اونقدر محو صحبت های استاد شده بودم که نیمرو سرد شد. حرفای استاد کاملا با باورهای من متفاوت بود ولی هرچی میگفت احساس میکردم که راست میگه آره همینه، اصلا جنس حرفاش لحن صداش بوی خدایی میداد. توی سایت عضو شدم و قبل از عید بود که دوره روانشناسی ثروت 1 رو خریدم . شبا تا ساعت ۳صبح پای آموزش های استاد توی این دوره می نشستم و با شور و شوق، نکات کلیدی رو تو گوشیم یادداشت برداری می کردم. توی عید که اکثر مغازه ها به خاطر تعطیلات بسته هست، من شروع کردم به تمیز کردن مغازه ام که یه لحظه چشمم به یک سکه افتاد که بغل صندلم بود وای نمیدونین چقد خوشحال شدم احساس کردم یه چک چند صد میلیونی از طرف خداست، چون استاد تو دوره  بود که با تغییر شخصیت شما نشانه های رشد شروع میشه. فردای اون روز یه مشتری اومد و من به اندازه ۱۸ ماه در آمدم کاسبی کردم و به همین شکل که من به آموزش های عمل می کردم بقول استاد اتفاقات خوب پشت سر هم شروع شد و اوضاع زندگیم روز به روز بهتر شده. الان زندگیم از هر نظر خیلی عالی شده. البته باید بگم به تأکید استاد عباس منش من ورودی های ذهنم رو شدیدا کنترل کردم. یعنی کاملا سعی کردم که هرچی استاد عباس منش بهم آموزش میده رو گوش بدم و بهش عمل کنم. دوره جهان بینی توحیدی و دوره کشف قولنین زندگی استاد عباس منش رو هم خریدم، وای که آموزش های کشف قوانین، درونم و متحول کرد و دیدگاهم رو نسبت به خودم و توانایی هایم و رابطم با خدا عوض کرد. اصلا رنگ عینکم به دنیا عوض شد دوره عزت نفس رو خریدم و کلی پیشرفت کردم. دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها چقد باورامو قوی کرد که من می تونم به خواسته هام برسم. همون پسرم که شب با چشمان گریان خونه رو ترک کرده بود هر دفعه که بهم زنگ میزنه میگه(سلام عشقم). تماما زندگیم پر شده از معجزه.
  • -الهام برزه کار
    داستان هدایت من به سمت آموزش های استاد عباس منش از اینجا شروع شد که من از وقتی یادم میاد همیشه تو وجودم خلاء احساس میکردم . زندگیم پر بود از ترس و نگرانی و کمبود بود و تلاش می کردم این خلا ها رو با وابسته شدن به خانواده و آدمهای دیگه پر کنم. همیشه حالم بد بود. هم به لحاظ روحی و هم از نظر جسمی خیلی بیمار بودم. تا اینکه از طریق فردی که دانشجوی استاد عباس منش بود، با استاد آشنا شدم. اول از فایلای هدیه استاد استفاده می کردم. حرفهایی که از استاد می شنیدم به شدت آرومم میکرد و همون جوابی هایی رو بهم می داد که انگار کل زندگیم دنبالش بودم. اما تغییرات عظیم زندگی من از وقتی شروع شد که دوره عزت نفس استاد عباس منش رو خریدم و آموزش هاش رو با جدیت دنبال کردم. انگار از ته یه چاه بدون نور خورشید و بدون اکسیژن بیرون اومدم. احساس می کردم می تونم نفس بکشم و نسیم رو حس کنم، کلا مسیر زندگیم تغییرکرد تمرینات این دوره، هرچی ترس تو وجودم بود رو پاک کرد. بهم خودباوری داد تا برای تغییر زندگیم قدم بردارم. خدا رو به من شناسوند و من رو با خدا آشتی داد. دیگه از سرترس نمیپرستمش و الان خداوند رفیق صمیمیمه . دیگه خبری از بیماریا نیست و همیشه سالم و پرانرژیی هستم. با خودم در صلحم. شبا راحت میخوابم. برای زندگیم هدف دارم. از تنهاییم لذت میبرم و دوستای جدید و هم فکر با خودم رو دارم و هروز بیشتر از زندگیم لذت میبرم و شادترم. به هیچ کس و هیچ چیز وابسته نیستم. الان دوره دوازده قدم رو خریدم. باید بگم آموزش های این دوره، قانون زندگی و الفبای خوشبختی رو داره بهم یاد میده. هروز با کمک تمرین ستاره قطبی، زندگیمو همونطور که خودم می خوام خلق میکنم. الان اینقدر تغییر کردم که هیچ شباهتی به آدم قبل از آشنایی با آموزش های استاد ندارم. آرامشم بی نهایت شده. درآمدم 3 برابر و حتی بیشترشده و از همه چیز عشق دریافت میکنم.
  • -علی مالک
    راه اندازی و رشد کسب و کار شخصی ام
    سالهای سال در گمراهی زندگی میکردم. باورهای شرک آلود داشتم و دستم به سمت همه دراز بود الی خدا. به رئیسم، به فک و فامیل، به دوستان، به همکاران، به همسرم، به پدرم. تا اینکه به طور اتفاقی بین تمام کلیپ هایی که برام ارسال شده بود، یک فایل انگیزشی از استاد عباس منش دیدم که خیلی روم تأثیر گذاشت. آخر اون فایل نوشته بود گروه تحقیقاتی عباس منش. سایت رو پیدا کردم و عضو شدم و یواش یواش با آموزش های استاد عباس منش شروع کردم به تغییر. اولین دوره آموزشی ای که از استاد خریدم، دوره روانشناسی ثروت 1 بود. گوش دادن به آموزش های این دوره و انجام تمرینات استاد توی این دوره اول از همه آرامشم رو توی زندگی زیاد کرد و از اون دنیای پر استرسی که برای خودم ساخته بودم اومدم بیرون. خودباوریم تقویت شد و تصمیم گرفتم به ترکیه مهاجرت کنم و کسب و کار خودم رو داشته باشم. به خودم قول دادم که بیام ترکیه و از صفر شروع میکنم جایی که حتی زبونشون هم بلد نبودم. اومدم ترکیه و خیلی سریع ارتباطم با افراد زیادی من جمله خانواده ام قطع شد و من موندم و همسرم و آموزش های استاد عباس منش. فرصت مناسبی بود که با کمک این آموزش ها خودم رو رشد بدم. خدا رو شکر الان کار و کاسبی خودم رو دارم. چیزی که همیشه تو آرزوهام بود. و روز به روز داره پیشرفت میکنه. من از استاد یاد گرفتم که هر چیو از خدا بخوام، اگر باورش کنم و براش قدم بردارم، خدا بهم میده. من میخواستم کارم اینترنتی باشه و بهش رسیدم. میخواستم درآمدم ارزی داشته باشم و تونستم بسازمش. از کم شروع شد از 50 لیر اما من ادامه دادم و همینطور پله پله زیاد شد. میخواستم درآمد دلاری هم داشته باشم بهش رسیدم و در عین حال درآمد ریالی هم می خواستم داشته باشم که اون هم اتفاق افتاد. استاد جونم خلاصه که خیلی مردی خیلی بزرگی. دمت گرم که این دوره های آموزشی رو تولید کردی. آموزش هایی که به والله نمیشه روشون قیمت گذاشت و اینقدر ساده و کاربردی مسائل اساسی رو آموزش می دی. آموزش هات با روح آدم عجین هست. استاد تو واقعا کار بزرگی کردی. میلیون ها نفر رو با خدا آشتی دادی.
  • -فروز فرهنگ
    من فروز فرهنگ هستم ساکن آمریکا. چند سال پیش دقیقا شب کریسمس با چشم‌هایی اشک آلود نشستم پشت ماشین و بی هدف شروع به رانندگی کردم. سر از یک خیابان قشنگ در آوردم که در بلندی بود و تمام چراغهای شهر و می‌شد دید و خونه های بسیار زیبایی اونجا بود. همانجا برای اولین بار به این فکر افتادم که «فرق من با آدم‌هایی که این خونه‌ها رو دارند چیه؟ شاید بیشتر از ده دفعه با عصبانیت از خدا پرسیدم ولی اون شب جوابی نشنیدم. شروع کردم به جستجوی بیشتر درباره موفقیت توی یوتیوب و یه فایل از استاد عباس منش دیدم. حرفها‌ی استاد یه جنس متفاوتی داشت. خیلی دلم میخواست بیشتر بشنوم اما آدرس وب سایت رو پیدا نکردم. به چند نفر که داشتند می رفتند ایران سفارش کردم که اگر کتابی یا cd از استاد عباس منش پیدا کردند برام بخرند و بیارن ولی هیچ خبری نشد.... دقیقا شب کریسمس گذشته دوباره با دلی گرفته از زمین و زمان ، نشستم پشت فرمون و رسیدم به همون خیابان قشنگ چند سال پیش. شروع کردم با خدا حرف زدن ولی اینبار عصبانی و منفی نبودم و دنبال جواب بودم. دقیقا جمله های که گفتم این بود: «خداوندم دوباره رسیدم به همون نقطه و ازت سوال می‌کنم ولی این دفعه تا جواب ندی نمیرم. آخه فرق من با این آدم‌ها که این خونه ها رو دارند چیه؟ کجای کار من ایراد داره؟! باهام حرف بزن و یه نشونه بده که من بفهمم و خیلی واضح بگو چاره کار من چیه؟ به محض تموم شدن جمله‌ام، نگاهم افتاد به سه تا خونه جلوتر که یک تابلوی بزرگ جلوی خونه بود و روش بزرگ نوشته بود BELIEVE این رو نشونه دیدم و به محض رسیدن به خونه، تو یوتیوب به انگلیسی نوشتم که چگونه باورهای خود را تقویت کنیم؟ خیلی جالب بود که فایل فارسی استاد اولین فایل بود و آخر فایل آدرس سایت بود. از تعجب دهنم باز مونده بود که چقدر راحت منبع را پیدا کردم. در این مدت که عضو سایت هستم و به آموزش های استاد عمل می کنم، اینقدر تغییر کردم که بعضی وقتها باورم نمیشه که زندگی می تونه چقدر تغییر کنه. بعد از ۶ سال دیگه قرص ضد افسردگی نمی خورم و آزاد شدم. احتیاج به قرص خواب ندارم. به راحتی می خوابم و از زندگی ام نهایت لذت را میبرم. من ۱۵ سال هر یکشنبه سعی کردم کلیسا مو برم و طبق کلام آسمانی زندگی کنم. وقتی وارد سایت شدم، به خاطر تفاوت اعتقادی دو دل بودم ولی خدای درونم به من گفت که چه اهمیت داره که مسیحی باشی یا مسلمان، ما همه یکی هستیم. الان آموزش های استاد عباس منش بهم کمک کرده تا اصول تورات و انجیلی رو بفهمم که یک عمر می خوندم.
1 35 36 37 38 39
161 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    افسانه شاکری گفته:
    مدت عضویت: 188 روز

    سلام استاد

    گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم

    وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث‌ میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه

    یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه

    این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    محمدامین میرآخورلی گفته:
    مدت عضویت: 952 روز

    محد صادق عزیز نمیدونم ولی امیدوارم با کمک خدا این کامنت رو بخونی تا بتونی جوابمو بدی

    ولی اول از همه نمیدونم چند سالت حدودا اما فکرمیکنم هم سن سالیم اولا تبریک برای نتایجی که گرفتی ولی تبریک ویژه برای نتیجه معافیت از سربازی که دقیقا خواسته ای که من دارم بهت تبریک میگم واقعا ذوق کردم و خوشحال شدم اشک تو چشمام جمع شد که توی دوره حال یکی با این قانون توی سن من دقیقا هدفی که شدیدا میخوامش رو بهش رسیده اما دوست دارم کمکم کنی و بهم بگی چه باور های نسبت به سربازی داشتی که مخرب بود و بعد این که چه حسی داشتی که منفی بود و اذیت میکرد تو رو و بعدش در مقابل چه باور هاییی و چه راه هایی رو ساختی تا تونستی برسی به این هدف که رویای منه ممنون میشم ازت مفصل بهم توضیح بدی تا منم بتونم الگو بگیرم ازت و امثال مثل من که قطعا زیاد هستن توی همین جا تا ما هم بتونیم به این هدف برسیم خیلی دوست دارم بفهمم راهی که رفتی باور هایی مثبتی که ساختی و باور های مخربی که نسبت به سربازی و بحث معافیت داشتی منتظر کامنتت اینجا هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    آرام گیان گفته:
    مدت عضویت: 1126 روز

    سلام

    وقتتون بخیر

    از دوستانی که تجربه استفاده از دوره قانون سلامتی رو داشتند و وگان یا وجترین بودند خواهش میکنم اگر این مسیر رو طی کردید برای من از نتایجتون بنویسید و بگید میشه با اصول وگنیسم تطبیقش داد و استفاده ش کرد؟

    بخرمش؟

    ممنون

    .

    من مدت‌هاست احتیاج دارم که این محصول رو خریداری کنم و بهش عمل کنم اما متوجه شدم که احتمالا برای کسی که وگان هست یا غیرممکنه یا سخت

    و یکی از موضوعات اصلی هم راجع به جایگزین کردن پروتئین حیوانی و غیرحیوانی هست که بنظرم میرسه مدیریتش مثل بقیه موارد آسون نیست

    .

    .

    لطفاً لطفاً لطفاً اگر قرار هست بیایید و بنویسید که از وگان بودن دست بکش و باهاش مثل مذهب و دین برخورد نکن و اینا… این کارو نکنید و سعی نکنید نظر من رو تغییر بدید.

    گوشم پره ازین حرفها.

    .

    من چندسال وگان بودن رو تجربه کردم و با کشته شدن و آزار حیوانات واقعا مشکل دارم و موافق نیستم که یک انسان امروزی بخواد برای تهیه غذای خودش از بدن و جان یه موجود زنده ای که گاهی احساسات شبیه به انسان داره بهره ببره

    البته که گیاه هم جون و احساس داره

    ولی احتمالاً مثل یک گاو از دیدن اینکه بچه ش رو جلوش سر ببری حالش بد نمیشه

    یا برای مثال گیاهی که میوه ش رو میندازه روی زمین بعد از رسیدن اون میوه… این رو نمیشه با یک حیوان مقایسه ش کرد

    و هزاران موضوع دیگه که اگر نخواین مغلطه کنید و برای گوشتخواری دلیل و توجیه های سطحی و غیر منطقی بیارید میشه دربارشون هزار ساعت صحبت کرد.

    .

    یه فیلمی هست به نام پی_کِی اونو حتماً ببینید جالبه

    لحظه های آخرش که این آدم فضایی میره به مردمش از زمینی ها میگه

    میگه دوستان اگر رفتید روی زمین و یه نفر گفت من عاشق جوجه یا عاشق ماهی هستم

    بدونید واقعا منظورش این نیست

    و اونها منظورشون اینه که من عاشق اینم که ماهی یا جوجه ی مُرده رو کباب کنم و بخورم!

    .

    و من همیشه وقتی میبینم که افرادی مرغ و خروس و گوسفند دارند و به اونها عشق میوَرزند و در نهایت میکُشنشون و این درحالیه که اون حیوان بهشون اعتماد کرده بوده… بینهایت حالم بد میشه

    و واقعا فکر کنیم به اینکه گربه و سگ چه فرقی با گاو و گوسفند و مرغ و خروس دارن که بین اونها فرق میذاریم و فقط به سگ و گربه ها انقدر عشق بی قید و شرط میدیم اما به مرغ و خروس به شرط اینکه به ما تخم مرغ و گوشت بدن عشق میوَرزیم؟ و جان و حق زندگی رو از بعضی هاشون میگیریم و برای استفاده از شیرشون اذیتشون میکنیم مثل دوشیدن گاوها

    .

    … من نمیتونم راحت بپذیرم از وگان بودن دست بکشم حتی برای سلامتی خودم و این تضاد گاهی آزارم هم میده

    اما باید این مسئله رو حلش کنم

    همونطور که خیلی از وگان ها خلش کردن

    .

    و اعتراف هم میکنم که اگر تمام محصولات وگان دردسترسِت نباشه و اصولی پیش نری واقعا بدنت کم میاره

    منم گاهی کم آوردم

    ولی…. تمایلم اینه بدون آزار حیوانات خودم هم سلامت تر باشم

    یعنی میشه؟ با دوره استاد عباسمنش؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      نگار سهرابی‌فر (مانلیا) گفته:
      مدت عضویت: 1668 روز

      سلام اران جانم … سلام منه شیش سال پیشم :))) سلام قربونت برم که هر کلمه ات منو به یاد نگار پنج سال وجترین وگن انداخت :) سلام گذشته ی من :)))

      از خدا میخوام کمکم کنه بهترین کلام بر من حاری بشه که بهت کمک کنه :)))

      عشقم بدون من اینده ی توعم

      اون فیلم پیکه رو بارها موقع گیاهخواریم دیده ام … حرفات دقیقا کلمات خودم بود اون احساس گناه اون ترحم دلسوزی کردن اشفته بودنت همه چیزت خوده من بود :))) من از 15 تا 20 سالگیم وجترین و وگن بودم :)))) الان 21 سالمه و یک ساله تو دوره ی سلامتی ام به لطف خدا

      از همون پونزده سالگی هم با استاد دارم کار میکنم تاحالا…

      راستش اگه فقط یک نفر باشه که بتونه تک تک کلماتی که گفتی رو درک کنه تو این سایت اون منم و خیلی خوشحالم که هدایت شدم به کامنتت … دقیقا نگاری که پنج سال بود رو تو توصیف کردی … شاید من بدتر و سخت تر از تو هم بودم من تو اون پنج سال هیچ وقت لب به خورشتی که توش گوشت باشه نزدم چه برسه خوده گوشت :)))

      ببین ارام جان عزیزم

      دوست ندارم بهت بگم چه راهی برو چیکار بکن چیکار نکن

      من فکر میکنم ما باید تجربه کنیم

      من خودم به شخصه عاشق اون دوران پنج سال گیاهخواریم هستم

      همون موقع عاشقش بودم و لذت بردم ازش و حتی نتیجه اش باعث شد ایمانم به دوره سلامتی بیشتر بشه که خیلیا این ایمان من رو نداشتن به خاطر شاید اون تجربه ی من …

      تو خیلی خوده گذشته ی منی

      جالب بود برام که فهمیدی که وگنیسم خیلی اصول و قواعد داره که باید رعایت بشه و مضر هست اگه اینجور نباشه …

      حالا من میخوام بهت بگم حتی اگه تموم اصولش هم رعایت کنی بازم جواب نمیده :)))

      در مورد ژن گفتی باید بگم من خودم فکر میکردم چون پنج سال گیاهخوار بودم بدنم عادت کرده به گیاهخواری یا مثلا هندی ها نسل در نسل گیاهخوارن بدنشون بهش عادت کرده … ولی اینحور نیست عزیزکم :)))

      ژن ما سه میلیون ساله ساخته شده

      دو هزار سال هم پوچه هیچی نیست در برابرش و تغییر نمیکنه حتی یک ذره …

      من خیلی حرفا دارم میتونم برات بزنم ولی نمیدونم درسته یا نه

      از طرفی میگم بذار این راهو بره تا اروم اروم هدایت بشه و تحمیل کردن واقعا سخته من خودم یک سال بعد از دوره ی سلامتی رو گیاهخواری موندم و گفتم استاد رو قبول دارم به جز این مورد … یک سال طول کشید تا مقاوتم ریخته بشه و بعد یک سال هم میدونم باور میکنی … با گریه گیاهخواری رو ترک کردم … شبی که حالم بد بود بیمارستان زیر سرم بودم و ارزوم بود ورزش کنم اما جون تو تنم نبود زدم زیر گریه … چون میدونستم هیچ راهی به جز ترک گیاهخواری ندارم و اینقدر گیاهخواری برام عزیز بود حتی فکر ترک کردنش بارها منو به گریه انداخت …

      من از بچگی تقریبا به گیاهخواری علاقه داشتم و برا همین سخت بود … اما میدونی در زمان و مکان مناسب اتفاقا میوفتن نباید عجله کرد … اروم باش دختر اینقدر دنبال چیزی نباش دنبال اثبات کردن نباش نه به من نه به خودت … من رها بودم و خداوند وقتی اماده بودم یکی از بچه های دوره سلامتی رو که قبلا گیاهخوار بود بهم هدایت کرد و با هم دوست شدیمو همو دیدیم و اون کلییییی روم تاثیر گذاشت… تا وارد این دوره بشم …

      من کسی بودم که میگفتم حاضرم بمیرم ولی گوشت نخورم …

      ولی میدونی یه چیزه دیگه ای راجبم بود که نمیدونستم …

      من حیوونارو خیلی دوست داشتم هنوزم دارم …

      اما هیچ چیزی رو تو این دنیا بیشتر از اهدافم دوست ندارم حتی خانواده ام … به موقعش خانواده ام هم برای رسیدن به اهدافم ترک میکنم …

      برای من مهم ترین موضوع زندگیم اهدافم بودن و هنوزم هستن

      و وقتی گیاهخواری مانعی در برابر اهدافم دیدم دیگه تموم شد …

      دیگه همه چیز فاتحه اش خونده شده بود …

      من تو اون پنج سال نمیدونستم گیاهخواری مانع اهدافم هست و اصلا ورزش هم نمیکردم تحرکی نداشتم که بفهمم کم اوردم …

      ولی وقتی رفتم دنبال عشق و علاقه ام ورزش و رقص و دیدم گیاهخواری مانع من هست فاتحه اش رو خوندم با اینکه عاشقش بودم …

      خیلی حرفا دارم میتونم بزنم من قبل دوره سلامتی اومدم باورای گیاهخواریم رو نوشتم و منطقی حلشون کردم هیچ وقت به زور خودمو اجبار نکردم … اروم اروم خیلی اروم میگم یک سال رو خودم اروم کار کردم تا رفتم سمتش …

      ازت میخوام تو هم خودتو اجبار نکنی خیلی اروم پیش برو حتی شده یه سال دو سال طول بکشه اما ادامع بده … برو دنبال سوالاتت … چرا گیاهخواری درسته ؟؟ فرق گوشت سگ و گاو چیه ؟؟ اگه خدا ناراحت میشه از کشتن حیوونا چرا بدنمون رو طی تکامل نیازمند به گوشت بار اورده ؟؟ نگاه خداوند به مرگ و زندگی چیه ایا خداوند به مرگ و زندگی احساسی نگاه میکنه مثل ما ؟؟؟ ایا خداوند ناراحت میشه که یه شیر اهو رو بخوره و اون شیر رو لعنت میکنه ؟؟ یا اون شیر و تکاملش خوده خداوند و همون انرژیه ؟؟

      ایا خداوند از گوشت خوردن من ناراحت میشه ؟؟ پس چرا منو گیاهخوار نیافرید ؟؟

      نتایج بچه ها چی میگه ؟؟ چرا بچه ها بدون دارو خوب شدن درحالیکه مردم دارن تو بیمارستان ها میمیرن ؟؟ چرا ما سگ نمیخوریم چرا گاو میخوریم ؟؟ چرا انسانها گوشت حیوانات گیاهخوار خوردن نه گوشت حیوانات همه چیز خوار یا گوشتخوار ؟؟ نتیجه ی من از گیاهخواری تا به الان چی بوده ؟؟؟ نتیجه ی ادامه اش چبه برام ؟؟

      به همه ی سوالها فکر کن بسین اصلا ساعتها فکر کن

      اگه وگن رو دوست داری ادامه اش بده با عشق و لذت ببر افتخار کن بهش ولی کنارش اروم اروم خودتو به چالش بکش با سوال کردنها

      اشفتگی رو از خودت بیرون کن نترس عقب نمیوفتی میتونی تا دو سال دیگه گیاهخواری رو ادامه بدی هیچ اشکال و عیبی درش نیست :)))

      ما مشکلمون اینه که فکر میکنیم از قافله عقب میوفتیم درحالیکه اصل اینه که لذت ببریم

      اگه از گیاهخواری هنوز لذت میبری انجامش بده منم پنج سال زندگیم لذت بردم

      اما اگه میبینی لذت ها داره کمتر میشه و رنج ها بزرگتر جوریکه نمیتونی انکار کنی اون موقع اس که باید خودتو با سوالها به چالش بکشونی :))))

      دوستت دارم گذشته ی من فعلا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        آرام گیان گفته:
        مدت عضویت: 1126 روز

        سلام عزیزم

        ممنون که حوصله و وقت گذاشتی و از دلت نوشتی

        چقدر خوب نوشتی

        چقدر کامل و عالی نوشتی

        مشخصه خیییییلی خوب و شفاف با خودت همه چی رو حل و فصل کردی

        آفرین بهت دمت گرم. تحسینت میکنم

        .

        حرفات رو من تأثیر گذاشت

        بهشون فکر میکنم و باید چندبار دیگه هم بخونمشون

        .

        بله منم الان کم میارم

        ورزش دیگه نتونستم بکنم

        کارم هم سنگینه ولی جون ندارم

        اما همون مسئله اخلاقیش اذیتم میکنه و اینکه آهِ هر حیوونی موقع مرگش و موقع کشته شدنش منو بگیره

        دوست ندارم کارما و انرژیش بیاد تو زندگیم

        همش خوابشونو میبینم

        اوایل هروقت گوشت و لبنیات میخوردم خواب میدیدم دستم به خون آغشته ست و پاک نمیشه هرچی میشورم

        خواب میدیدم گاوها برای کشته شدن گوساله هاشون گریه میکنن

        یا هزارتا ازین موارد

        .

        .

        اون تیکه که گفتی آیا فکر میکنی خدا به مرگ احساسی نگاه میکنه یا نه؟ ،

        گلِ کلامت بود

        اون تیکه منو میخکوب کرد

        به قول خیام

        این کوزه گر دهر چنین جام لطیف میسازد و باز بر زمین میزندش!

        این همون نقطه‌ایه که خداناباورها هرموقع جنگ و خونریزی میشه تو دنیا

        میگن عدالت مرده! خدا مُرده!

        اگه خدا وجود داره چرا میذاره این همه آدم بیگناه کشته بشن…

        … آره

        تو با اینکه از من کوچیکتری

        ولی پخته تری

        حداقل تو این موردی که داریم باهم حرف میزنیم

        بوس بهت گیان

        (گیان= جان / گیانم = جانم)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          نگار سهرابی‌فر (مانلیا) گفته:
          مدت عضویت: 1668 روز

          ارام گیان عزیز

          بهت پیشنهاد میکنم بیشتر امرکزت رو بذاری روی شناخت خدا

          کتاب چگونه فکر خدا رو بخوانیم بهترین منبع برای شناخت خداوند هست

          خداوندی که سیستمه

          نه یک انسان

          ما باید این سیستم رو بشناسیم

          بازم میگم اصلا عجله ای نداشته باش منوتو هسچ فرقی نداریم هیچ اهمیتی نداره من از تو کوچکیترم یا بزرگتر در چشم کائنات منو تو روحیم و به یک اندازه فرصت داریم … کسی به خاطر سن کمش فرصت از تو بیشتر نداره …

          وقتی به خداوند نکاه سیستمی داشته باشی یه دنیای جدید برات باز میشه

          یه دنیایی که سلامتی بدنت یک ذره نعمتاش هست تو به خیلی چیزای بزرگتر میرسی

          و اینه که مهمه نه اینکه تو گیاهخواری یا گوشتخوار و بخوای با خودت بحث و جدل کنی خودت رو پریشون و نگران کنی

          اصن از خودت بپرس

          چرا گیاهخوار شدی ؟

          برای تجربه ی ارامش بیشتر

          چون این بهت ارامش میده

          حالا چی شده همین باعث شده چنین کابوس هایی ببینی و زندگیت برات جهنم بشه ؟؟

          ایا راه درست راهی نیست که به من ارامش میده و حسمو خوب میکنه ؟؟ پس اگه حسم بده مسیرم اشتباهه … اگه توجهت روی منفی هاست راه اشتباس … حس بد اتفاقات بد بی هیچ چون و چرایی… و تو ارزشمندی هیچ چیز و هیچ کس نباید توی ارزشمند رو ناراحت کنه … اینم یادت باشه ..

          و دقیقا درسته ادما میگن وای جنگ شده ادمای بی گناه مردن پس خدا نیست … یا خدا ظالمه بی عدالته … اما اونا نمیدونن خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند همه چیزه … خداوند انرژیه ، خداوند خاکه ، باده ، اتشه ، زمینه ، منه ، توعه ، دریاست ، همه چیززززههههه …

          خداوند همون شیربه که اهو رو شکار میکنه ، خداوند همون اهوییه که شکار و خورده میشه ، خداوند دندون اون شیره ، هداوند خون اون اهوعه … همه چیز این سیستمه … تمام طبیعت برنامه ریزیه دقیق خودشه …

          اون نگاه دلسوزی نداره …

          اون میگه اگه احساست بده من اتفاقات بدی وارد زندگیت میکنم واسم مهم نیست چه قدر گریه کنی …

          خداوند اینه اس … اون همون چیزیو نشون میده که هستی و انجام میدی بدون هیچ دلسوزی …

          خداوند خود کائناته که فرکانس مارو میگیره ، خداوند خود تکامله ، خداوند خود طبیعته خوده زندگیه خود مرگه همههه چیزه …

          سعی من توی بخش توحیدی خیلی کار کنی روی فایلای توحیدی سایت …

          یه فایلی هست استاد میگه به کبوتر ها غذا ندهیم یعنی به گداها کمک نکنیم …

          این نگاه و دیدگاه خداونده

          اما نکاه انسان اینه که نه گناه داره بدبخت یه نون خشکه ای بهش بدیم نمیره … اما نگاه خداوند چیه اینه مه این ادم باید بمیره یا ثروتمند بشه چون این جهان من لایق بهتریناست من این انسان رو خالق افریدم اکر قرار نیست ثروتمند باشه و به رشد جهانم کمک کنه باید بمیره …

          همین هم برای خیوانات صدق میکنه … خدا خوده همون حیوانات هست و اونارو افریده تا جهان رشد و پیشرفت کنه هم با تولدشون هم زندگیشون هم مرگشون …. و این سه هیچ تفاوتی در نظر خداوند ندارن … چون خداوند یک سیستمه نه یک انسان اون همه چیز رو برای رشد و گسترش افرید نه هیچ چیزه دیگه ای … حتی مارو… زمین و زمان و جهان رو مسخر ما کرد که عزتمند زندگی کنیم و رشد بدیم جهانو …

          توی کامنتی که برام نوشتی قشنگ احساس کردم اروم تر شدی و اون حس خودسرزنشی گناه و پریشونی اشفتگی ازت کم شده و در صلح بیشتری قرار گرفتی … دوست داشتم بازم کمک کنم این حس ارامشت بیشتر بشه چون یه ادم ارام تر جهانی زیباتر برای منه … یک فرد سالم تر جهان و زندگی بهتری برای منه … تو رشد کنی من رشد میکنم … با عشق و لذت و ارامش این مسیر زیبای زندگی رو طی کن چون تو اشرف مخلوقاتی خدا همه همه همه هرررررر چیزی که تو این دنیاست رو برای تو افریده ؛))))))

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        آرام گیان گفته:
        مدت عضویت: 1126 روز

        نگار جان عزیزم

        دوست خوبم

        به حرفهایت دوباره فکر کردم

        و آنجا که گفتی اصلا برای خدا مهم نیست کشته شدن یا نشدن موجودات،

        کمی در علت وگان شدنم شک کردم

        تا اینکه یادم آمد چه قول و قرار و چه توجیهِ موجّهی برای خودم داشتم و دارم

        اول برای خودم و بعد برای تو هم مینویسمشان:

        _بارها برایم پیش آمده، مردی که میخواسته به همسرش خیانت کند، از من درخواست رابطه کرده و وقتی من نپذیرفتم، در نتیجه به سراغ فرد دیگری رفته و در هرصورت خیانت ورزیده، چون تصمیم و قصدش این بوده و مسلماً امتناع من جلوی کار زشتش را نگرفته؛

        اما حداقل من خوشحالم که آن نفر سوم و درواقع شریک جُرمش برای خیانت به همسرش، من نبودم.

        _گاهی برایم پیش آمده که به من یک پیشنهاد کاریِ غیر اخلاقی شده که پول خوبی هم داشته اما من ردش کرده‌ام

        و این رد کردنِ من مسلماً جلوی خطاکاری آن فرد را نگرفته و قطعاً فرد دیگری به جای من آن را به انجام رسانده و پولش را گرفته است؛

        اما حداقل خیالم راحت است که من در آن کارِ خطا، دستی نداشته ام.

        _در بسیاری از کشورها امکان کُشتن دیگری و تجاوز کردن به دیگران بسیار وجود دارد و خیلی ها هم از این فرصت سوء استفاده میکنند و اگر من آنجا باشم و خویشتن داری کنم، تجاوز و قتل نکردنِ من، مسلماً باعث جلوگیری از انجام جُرم در آن منطقه نمی‌شود؛

        اما حداقل وژدانم راحت است که در جُرمهای انجام گرفته، من دستی نداشته‌ام.

        _آدمهای زیادی در سراسر دنیا حیوانات را برای تهیه غذا می آزارند یا می کُشند و مثل روز روشن است که وگان بودن من آنقدرها هم که من فکر میکنم، ناجیِ جانِ موجودات نیست؛ و جلوی کشته شدن آنها را حداقل به زودی نخواهد گرفت،

        اما میدانم که هربار مراقب خوراکم هستم، حداقل در ظرف غذای من، حیوانی نیست و همین قلب و دلم را آرام میکند

        آیا همین کافی نیست؟

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمدرضا گفته:
      مدت عضویت: 1877 روز

      سلام ب شما دوست عزیز

      من تو حوضه ثروت مشکل دارم میرم دوره روانشناسی ثروت و تهیه میکنم و بی چون و چرا ب اموزش های استاد عمل میکنم و نتیجه میگیرم

      من تو حوضه روابط مشکل دارم میرم دوره عشق و مودت و تهیه میکنم و عمل میکنم بی چون چرا و نتیجه میگیرم

      من تو حوضع عزت نفس مشکل دارم میرم دوره عزت نفس و تهیه میکنم اموزش6اشو بی چون و چرا انجام میدم و نتیجه میگیرم

      و همینطور بقیه دوره ها…

      شما اگه از نظر سلامتی مشکلی نداری چرا اصلا میخوای دوره قانون سلامتی رو بخری؟؟؟

      اگر میخوای مشکلی رو از نظر سلامتی حل کنی باید دوره رو بخری و هرچی ک استاد میگن و انجام بدین بی چون و چرا.

      چون این جا بحث قانونه

      و همونطور هم ک خودتون میدونید قانونو نمیشه شخصی سازی کرد

      با تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        آرام گیان گفته:
        مدت عضویت: 1126 روز

        حرفتون رو قبول ندارم

        چون من مثل دیگران استاد و حرفهاشون رو مقدس نمیدونم که فکر کنم عین یک آیه نازل شده باشه و بدون چون و چرا باید بپذیرم!

        من با تمام احترامی که براشون قائلم و خییییلی هم در این سالها ازشون چیزی آموختم و عمیقاً قدردانم

        ولی در بعضی موارد اصلا عقایدم باهاشون همسو نیست و اینطوری نیست که صد در صد قبول کنم

        گاهی شک میکنم به برخی گفته ها و این بد نیست

        .

        اتفاقا خیلی از رهبران مذاهب هم دوست دارن شما بی چون و چرا و بدون شک حرفشونو بپذیری و حتی نقدشون نکنی

        ولی هر آدمی ممکنه اشتباه بکنه.

        گرچه معتقدم قضیه نسبی هست و اشتباه یک مفهوم انتزاعیه

        یعنی مثلا اگر من انتخاب کردم که استایل زندگیم به شکل وگانیست ها باشه، پس هرگونه گوشت‌خواری به هر منظوری در راه و روش و منش من میتونه اشتباه باشه

        اما از دیدگاه شما و ایشون میتونه درست باشه

        پس جنگ و بحثی نمیکنیم باهم

        مگر دلیل و منطق خوبی داشته باشیم که بخوایم آگاه کنیم همو، اون هم با آرامش و متین

        .

        استاد عباسمنش بی نظیر و عالیه

        ولی من هنوز نتونستم با خوردن گوشت موافق باشم

        چون وقتی من وگان شدم فقط و فقط بخاطر حمایت از حیوانات بود نه بخاطر سلامتی خودم

        اونهایی که فقط بخاطر سلامتی خودشون و بعنوان یک رژیم غذایی رفتن سراغ وگانیسم، خب معلومه وقتی خسته شدن هزار و یک منطق و دلیل میارن که ثابت کنن گوشتخواری درسته تا برگردن به سیستم قبلی!

        .

        من کاملا قبول دارم و معتقدم که بدن ما عادت داره به گوشتخواری چون قرنها و سالها اینطور بوده، و بدن و ذهنمون که معتاد گوشتخواریه و معتاد به استفاده از فرآورده های حیوانیه، مسلماً اعتراض میکنه به سیستم گیاهخواری و وگانیسم (که باهم فرق دارن)

        ولی قصه اینجاست که الان دیگه انسان متمدن امروزی با انسان قدیم فرق کرده و ما میتونیم بدون کشتن و آزار حیوانات برای خودمون غذا تهیه کنیم. دلیلی نداره دیگه مثل قبلاً زندگی یه موجود رو بگیریم بخاطر تهیه غذای خودمون.

        و البته که باید چند نسل هممون وگان و وجترین باشیم تا بدنمون بپذیره و یاد بگیره چطور با این استایل پیش بره.

        من هم بهم گاهی فشار اومده و مثلا یک بار بعد از 4سال یه هو دیدم باید گوشت بخورم و رفتم ماهیچه گوسفند خوردم. ولی باز برگشتم به سیستم قبلی. هنوزم اگر ببینم دارم مریض میشم میرم چند روز تخم مرغ میخورم تا قوت بگیرم….

        سیستم وگانیسم اگه درست و اصولی انجام نشه آسیب میرسونه و ضعف بدنی میاره / منکرش نیستم

        اما مثلا شاید اگه استاد بگن باید پروتئین بخوری احتمالاً من برم سراغ پروتئین گیاهی یا نهایتاً تخم مرغ

        نه گوشت

        .

        درمورد این که گفتی اگه مشکلی نیست چرا میخوای بیای دوره رو بگیری هم بگم که اتفاقا احساس نیاز کردم و میخوام بگیرم انشالله

        .

        .

        یه جمله ای هست که میگه:

        اگه دیوار کشتارگاهها شیشه ای بود بعید میدونم کسی دیگه دلش میتواست گوشت بخوره

        .

        و اینکه

        واقعا گاو و گوسفند و مرغ… چه فرقی با سگ و گربه دارن؟

        چرا باید اون سگ و گربه توی ناز و نعمت و دست و بال آدما انقدر عزیز، زندگی کنن اما گاو و گوسفند و مرغ رو بعد از اینکه ازسون نگه داری میکنیم میکُشیم و میخوریمشون؟

        .

        یه فیلمی هست به نام پی_کِی، آخرش که آدم فضاییه برمیگرده به سیارشون

        میگه آهای مردم

        اگه رفتین رو زمین و اونجا یکی گفت من عاشق جوجه یا ماهی هستم باور نکنید

        چون آدمای روی زمین منظورشون اینه که دوست دارن مُرده ی اونا رو کباب کنن و بخورن!

        .

        .

        دوست عزیزم!

        ما آدمای الانیم

        باید یک فرقی با آدمای قدیم داشته باشیم؟

        .

        یه تعریفی هست از تمدن که میگه

        آدمای قدیم به هم سنگ پرت میکردن، آدمای الان به هم کلمه پرت میکنن

        و این یعنی تمدن

        .

        من همیشه پرسشم اینه که آیا معنا و درک و شعور منِ امروز نباید با آدمای غار نشین فرق کنه؟

        .

        چرا ارجاع میدیم همه چی رو به قدیمی؟

        اینکه مدت طولانی گوشتخوار بوده انسان، دلیلی بر درست بودنش نیست

        فقط اینکه بدنمون عادت کرده به اون سیستم

        و حالا که میخوایم تغییر عادت بدیم

        سختشه!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          محمدرضا گفته:
          مدت عضویت: 1877 روز

          سلام مجدد بشما دوست عزیز

          چندین سال پیش خیلی دوست داشتم ک دیگران و قانع کنم یعنی ب هر دری میزدم که بگم حرف من درسته ولی الان اینجوری فکر میکنم که باید هرکسی رو همونجور که هست بپذیرم من ب نظر شما احترام میزارم.

          حرف من خوردن یا نخوردن گوشت یا گیاه نیست

          من فقط میگم یک نفر یک مسیری رو رفته و نتیجه ام گرفته از اون مسیر(قانون سلامتی)حالا اومده گفتی که اقا هر کسی که این نتایج و میخواد باید یکسری کارهارو انجام بده و یکسری کارارو انجام نده ب همین سادگی.حالا شما یا انجام میدید نتیجه دلخواهتونو میگیرید یا انجام نمیدید و …

          درپایان حرفتون و تایید میکنم ک گفتین ادمهای قدیم با ادم های الان باید ی فرقی داشته باشن

          ادمهای قدیم خیلی متعصب تر بودن ولی ادمهای الان با دید باز تر ب مسائل نگاه میکنن

          امیدوارم هرجا هستین موفق و پیروز باشین

          باتشکر

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 508 روز

    سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم

    وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد

    خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم

    بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم

    این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    الا رستگار گفته:
    مدت عضویت: 168 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام علیکم و رحمت الله و برکاته

    به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم ان‌شاءالله

    دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم

    حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم می‌کنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)

    اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..

    گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم

    گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم

    و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .

    و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم

    وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر

    همه ی ترسام خلاص میشم استاد

    همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان می‌کنه به اذن الله

    اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم

    و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم

    حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم

    هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب

    شکسته ی منو داد

    من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی

    ( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد

    تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..

    و هربار اشتباهات جدید

    حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد

    آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم

    تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر

    بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم

    به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم ان‌شاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم

    اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله

    به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود

    خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم

    یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم

    و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه

    لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم

    خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم

    و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره

    ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت

    به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم

    و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم

    آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم

    اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش

    اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه

    همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق می‌کنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست

    وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمی‌دونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت می‌بردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت می‌بردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمی‌دونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمی‌دونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم

    الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار

    زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم

    خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    الماس زیبا وهمسرجان گفته:
    مدت عضویت: 851 روز

    سلام به استاد عزیزم

    خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم

    من اصلا یک درصد فکر نمی‌کردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی

    البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمی‌کردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    معصومه حقی گفته:
    مدت عضویت: 508 روز

    سلام خدای جانم

    سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم

    من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز

    حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….

    بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو

    بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم

    همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    کبری مشتاقی گفته:
    مدت عضویت: 984 روز

    به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم

    این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم

    اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم

    و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه

    و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم

    خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم

    بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه

    این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان

    چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا

    خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم

    خوش باش که هر که راز داند

    داند که خوشی خوشی کشاند

    شاد و سلامت و ثروتمند باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    معصومه کمندی گفته:
    مدت عضویت: 1927 روز

    سلام به استاد مهربون و مریم عزیز

    دانشجوی دوره 12 قدم هستم البته قدم 2

    چندروزه دارم کامنت میخونم و چقدر از نتایج دوستان خوبم خوشحال میشم و شکر میکنم چقدر از ذوق اشک ریختم و امیدوارتر شدم

    من بسیار بسیار انسان منفی هستم در حال حاضر زندگیم داغونه مخصوصا رابطه با همسرم که افتضاحه.

    نمیتونم تمرکز کنم دارم دیونه میشم

    نمیتونم ستاره قطبی و انجام بدم و نتیجه بگیرم

    دوستان عزیزی که خیلی خوب نتیجه گرفتن خواهش میکنم راهنماییم کنن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علیرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1409 روز

      به نام خداوند مهربان وهدایتگر

      سلام دوست عزیزم

      کامنت شما را مطالعه کردم اول اینکه تبریک می گم بهتون که دوازده قدم کار می کنید چقدر از بچه‌های سایت هستن که بالاترین نتایج پایدار را از همین 12 قدم گرفتن و مطالعه داستان زندگی آنها بالاترین انگیزه را به انسان میده ،

      من الان دارم دوره کشف قوانین کار می کنم که دقیقا شبیه 12 قدم شماست و خودم خودم را تشویق می کنم با نتایجم چون اول دوره تعهد دادم و بهش عمل می کنم آنقدر شور واشتیاق سوزان دارم که صبح ها زود که از خواب بیدار میشم و بلافاصله خواسته هایم را می نویسم باور کنید معجزه میشه خودم مبهوت میشم ای خدای من همان چیزی که نوشته بودم اتفاق افتاد واقعا انگیزه می گیرم خوشحال میشم مثلا امروز صبح نوشته بودم یک نقطه آبی را زیر اسمم ببینم ساعت 10 صبح بود وارد سایت شدم دیدم یکی از بچه ها ی سایت پیام داده و البته این اتفاق چند بار تکرار شده یعنی وقتی می نویسم اتفاق می افتد و حتی ملاقات با افراد جدید، فروش بالا ، واریزی پول بیشتر و حتی نوشتم امروز دوست دارم تحسین شوم از سوی 3 نفر تحسین و تشویق شدم اینها همه انگیزه وایمان مرا بیشتر می کنه .

      بهتون توصیه می کنم حتما تمرین های دوره را با علاقه ادامه بده حتی زمانی که نتیجه نمیده شما فقط ادامه بده و فایل را تعداد بیشتری گوش کن و اگر نتیجه آمد هرچند کوچک بسیار شکرگزاری کن و بگو قانون درسته، واگر نتیجه نیامد شما در کد نویسی باید تغییر آتی را اعمال کنی ، تا موفق بشی و به دلخواه خود برسی و اصلا در حین کار کردن در دوره وقفه ایجاد نکن که سم هست .

      بهترین ها را براتون آرزو دارم

      در نور و عشق الهی غرق باشید.

      علیرضا یکتای مقدم

      مشهد مقدس

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      هاشم پرتوی گفته:
      مدت عضویت: 805 روز

      سلام و خسته نباشید. خدمت خانم کمندی. هم خانواده. و هم فرکانسی عزیز.

      من هم مثل شما تازه وارد مسیر 12 قدم شدم. و الان قدم دوم هستم.

      شرایطی که شما دارید. عدم تمرکز و درک نکردن تمرین ستاره قطبی. یه جورایی میشه گفت عادیه.

      و این موقعی اتفاق میفته که ذهن همچنان مسیر زندگی قبلی رو که تمرکز روی اتفاقات ناخوشایند و منفی بوده عادت کرده.

      من خوشبختانه قبل از اینکه وارد 12قدم بشم. در حدود یک سالی برای خودم دفتر شکرگذاری تهیه کردم. وهرشب موقع خواب روی برگه بابت هراتیان خوب اون روز می‌نوشتم که خدایا شکرت. الان خیلی خیلی تمرکزم بالاتر رفته و درک کاملتری از ستاره قطبی دارم. این درحالی بود که من هم قبل از این دوره شکرگذاری دقیقا مثل شما بود.

      میخوام بگم. حتما حتما یه دفتر شکرگذاری داشته باشید. که هرشب اتفاقات خوب اون روز بنویسید و سه بار در یه برگه بنویسید که خدایا بابت……شکرت. با ادامه و استمرار این کار تمرکزتان بالاتر میره.

      به قول استاد بعد از یه مدتی که این تمرین انجام بدین ذهن فقط تمرکزش روی زیبایی ها خواهد بود..در ضمن برای درک بهتر و کامل تر این قوانین و آگاهی ها. توصیه میکنم کتاب شنیداری معجزه شکرگذاری راندا برن و حتما گوش بدید.

      بهتون قول میدم بعد از یه مدتی که این تمرینات جزو عدت زندگی تون بشه. از این همه زیبایی و نعمت در زندگیتون اشک بریزید. و زندگیتون در تمام جنبه ها تغییر میکنه.

      فقط درگیر وسوسه فکر منفی یا همون شیطان نشو. و این مسیرو با استمرار و جدیت ادامه بده. هر زمان هم که خسته و ناامید شدی بیاکامنت بذار و کامنت بچه ها رو بخون.

      آرزوی موفقیت و پیشرفت در این مسیر برای شما خانم کمندی.

      هاشم پرتوی عضو کوچک این خانواده بزرگ.

      ساری

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زهره برزه کار گفته:
      مدت عضویت: 955 روز

      سلام دوست عزیزم معصومه جان منم دقیقا همین شکلی هستم فقط به نکات منفی توجه میکنم اما اینکه اروم شدم بگم من تیکه از وجود خدا هستم و همه ما انسان ها پاره ای از خدا هستیم فایلهای رایگان در پرتو اگاهی بگی ما تو ذهن بقیه نیستیم هر کس مشکل خودشو داره ما نمیتونیم کسی رو تغییر بدیم پس ارامش بگیریم حالمونو خوب کنیم همینکه نفس میکشیم اسمان زمین کشور شهر هرچی نعمتهایی که داریم شکرگزاری خیلی خوبه همه ی اینا جواب میده من همینکه اسمون میبینم کلی شکر میکنم همکارام میگن چی زدی اینقدر همه جا رو زیبا میبینی واقعا هیچی فقط عادت کردم لذت میبرم خیلی خوب شدم نتیجه گرفتم خدایا شکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: