سپردن کارها به خداوند - صفحه 15

دسته بندی: معنویت

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: معنویتسپردن کارها به خداوند
11

سلام به دوستان عزیزم
دوستان یک سوال به بهم گفته شد بپرسم و اینه که کارهای که تا حالا به خداوند سپردی و به طور معجزه آسا انجام شده و همزمانی ها صورت گرفته رو در زیر این سوال بنویسید تا از اینکه ایمانمان نسبت به سپردن کارها به خداوند وانجام شدنش به نحوه احسن بیشتر بشه ومصداق این آیه قرآن رو که آیا خداوند برای تو کافی نیست بهتر درک کنیم ودیگه این همه زور نزنیم و وا بدیم و کارها رو به کاردون بسپاریم و از گذر عمر لذت ببریم
دوستان مطمنا هر کدوم از ما از سپردن کارها به خداوند مثالهای داریم حتی مثالهای کوچک رو هم بنویسید مثل پیدا کردن یک آدرس مثل کمک گرفتن برای بردن یک بازی منچ و خیلی مثالهای بزرگتر یا برنده شدن در یک قرعه کشی
اگه هر کدوم از ما آگاهانه مثالی از کمک خداوند در زندگی روزانه بزنیم چه کولاکی میشه برای قدرتمند کردن این باور عالی و توحیدی

قبلا از تمام دوستان عزیزم که در جواب دادن به این سوال من و تمام دوستان را همراهی میکنن سپاسگزارم

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
1

سلام به یاران غار حرا ،بچه های محله ی خدا🩵🦋
حدود دوهفته ی پیش آی واچ یا همون ساعت هوشمندم گم شد و هرجا گشتم پیداش نکردم،یادم اومد آخرین باری که دستم دیدمش تو ویلای عموم بود ولی ذهنم مطمئن می‌گفت تو ساعتت رو ازونجا گرفتی و قطعا اونجا نیست و معلوم نیست کجا گمش کردی،اما قلبم به شدت آروم بود و میگفتم هرچی هست خیره،یا پیدا میشه یا اگر پیدا نشه میخواد بهتر و با کیفیت ترش بیاد و بعد در رابطه با گم شدن ساعتم به هیچ کس چیزی نگفتم.حتی وقتی میخواستم به زنعموم بگم که اگر دوباره رفتند ویلا دنبال ساعتم بگرده،قلبم می‌گفت الان نه،بیخیال باش به وقتش بهت میگم.
حدود یک هفته بعد یهو به قلبم افتاد الان به زنعمو بگو هروقت رفت ویلا دنبال ساعتت بگرده و تاکیید کن به کسی چیزی درمورد گم شدن ساعت نگه،با اینکه زنعموم گفت ما دیروز اونجا بودیم،کاش زودتر میگفتی ولی گفتم هرچی هست خیره،هروقت دوباره رفتید نگاه کنید اصلا واجب نیست.
تموم این مدت هم داشتم به مراقبه ی فراوانی دوره هم جهت با خداوند گوش میدادم و اصلا هیچ نگرانی به ذهنم نمیومد،تا اینکه دوسه روز پیش تو خیابون بودم که زنعموم زنگ زد گفت سعیده من تموم طبقه های ویلا رو گشتم و ساعتت رو پیدا نکردم متاسفانه …
منم یک نفس عمیق کشیدم و همون موقع که میخواستم بگم اشکال نداره،قلبم گفت بهش بگو مبل هارو بگرده،وقتی بهش گفتم گفت من همه جارو نگاه کردم نبود!
تماسمون که قطع شد،من نگاهم رفت سمت خیابون،دیدم یک آقایی رد شد و پشت لباسش نوشته بود : BILIVE
همون لحظه لبخند زدم و گفتم من به خدا اعتماد دارم.هرچی هست خیره!و فقط چند ثانیه بعد زنعموم زنگ شد گفت سعیده داشتیم همه چیز جمع میکردم در رو قفل کنیم برگردیم،یک لحظه گفتم بزار بالشت یکی ازین مبل هارو بردارم شاید اینجا باشه …
و بله !!!
ساعت پیدا شد…
خدا ساعت رو پیدا کرد …
ساعتم شیک و مجلسی،با سلام و صلوات احترام به مچ دست چپم برگشت.😂😍
و با پیدا شدن ساعت، یاد حرف استاد گفتم این داستان یک درس دیگه ای هم داره،من باید کنجکاوانه دنبال درسش بگردم و بعد فهمیدم من تا الان فکر میکردم اگر گوشیم رو جایی گم کنم میتونم با آی واچ صداشو دربیارم و پیداش کنم،اما الان یاد گرفتم میتونم از اپلیکیشن ساعت توی گوشیم،نتنها صدای ساعت رو دربیارم که از روی لوکیشن ببینم حدودا توی کدوم منطقه ست.
الله اکبر این همه جلااااال،الله اکبر این همه شکووووه
مننن عاااااشقتم خدا!
خدا شکرت چون که بدون چرتکه
حال میدی به همه ادمات مرسی از لطفت
خداشکرت واسه تنفس،واسه تحول
واسه سالم بودن تنم خدا تشکر
خدارو رو دوس دارم ، امتحاناشو دوس دارم
خودمو دوس دارم حتی اشتباهامو دوس دارم
شغلمو دوس دارم موزیکو دوس دارم
یه نردبون گذاشتم به خدا یه بووووووس دادم
مررررسی برای این تاپیک پرازنوووور،مرررررسی برای تموم دیدگاه های نورانیش ،دم همتوون گررررررم😍🤍


1

سلام دوست عزیزم
چیزی که بارها و بارها تو زندگیم برام اتفاق افتاده
دریافت روزی بوده که بخدا سپردم
شوهر من کارش رانندگی و باربریه
همیشه وقتی تو بدترین روزهای بی باری هم که بوده بهش گفتم بیا و حرص نخوریم فقط بسپریم بخدا
بعد بطور معجزه آسایی بار جور میشده
تا همین امروز…حتی یه روزهم بدون بار نبوده
یادمه یه سری مشهد از صبح تا عصر تو باربری بود و گفت…فرشته بار نیست
من گفتم دلسرد نشو
امکان نداره که بار نباشه و مجبور بشی ماشین و بخوابونی
ساعت یازده شب بود که دیگه قرار بود بره بخوابه تو پارکینگ
هنوز وارد پارکینگ نشده یه باری واسش جور تو صدمتری همون جایی که شوهرم بود
یعنی یه مسافت خیلی کوتاهی بود بین ماشین و جای بار
شوهرم بمن زنگ زد و کلی باذوق داشت تعریف میکرد
ولی من اطمینان داشتم از اول،و اصلا تعجب نکردم
من سپرده بودم به خدا
و هرروز خدا واسمون ردیف میکنه
ممنون بابت این سوال عالی



1

سلام فرشته عزیز

چقدر کامنت شما نور امید رو برام روشن کرد

چند روزه به لطف خدا دوره دوازده قدم رو شروع کردم و کانون شما انگار یه نشونه بود برای جلسه دوم قدم اول

ممنونم از شما

1

بنام خدایی که همه چیز میشه همه کس را به شرط ایمان
الان داستان دوستم یادم افتاد که خدا براش همه چیز شد
دوستم یه خانوم متولد ۵۷ هست که ی دختر متولد ۷۵ داره و دوبار از شوهرش طلاق گرفت
بار دوم که طلاق گرفت دخترش ۱۸ سالش بود
دخترش بدون هیچ پشتوانه یی تنها رفت ترکیه و شروع به کار کردن کرد ، مادرش هم دوسال بعدش رفت ترکیه پیش دخترش و کل زندگیشون یه ساک لباس بود
چند سال بعدش دخترش کاراش درست شد رفت کانادا و مادرش که دوست بچه گی منه برگشت ایران چون زندگی تو ایران و دوست داشت
این خانوم دیپلم هم نداره چون خیلی زود ازدواج کرد و ظاهر خیلی خیلی معمولی هم داره ، حمایت خانواده ام که صفر
وقتی برگشت خداوند چنان کمکش کرد که طی دو سال یک خونه ویلایی تو گلشهر کرج خرید
حقوق دلاری داره الان ، ماشین و امکانات در حد عالی و هر وقت هم بخواد سفر میره ، تازه دختر کار اقامت کانادا هم براش درست کرد منتهی خودش ایران و دوست داره
وقتی تسلیم هستی و از بی کسی و نداری به خدا پناه میبری
خدا تنهات نمی زاره
از راه هایی نعمت و در زندگیت جاری میکنه که تمام عالم انگشت به دهن میمونن که چی شد !!!!!
پول میخوای از صاحب گنج های آسمان و زمین بخواه
رابطه قشنگ میخوای از صاحب قلب ها بخواه
سلامتی میخوای از کسی که جسمت و خلق کرده بخواه
اصلا ما دنبال چی هستیم که در خدا پیداش نمیکنم که به غیر خدا متصل میشیم ؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم ؟؟؟؟؟
اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر کنم !!!!!!!!



3

1 سال پیش

سلام سارای عزیز و زیبا

چند روزی میشه که دارم کامنتهای این صفحه رو میخونم و کامنت شما که فوق العاده هست چقدر زمان مناسبی دیدم چون منم دوسدارم طلاق راحت بگیرم ۳۹ سالمه و دخترم ۱۸ سالشه ولی فکر نداشتن خونه ترمزمه .. ممنونم که هستی و کامنتهای زیبات که معلومه از عمق وجودت میاد راهنمای مسیرم شده . امشب پروفایل شما رو ذخیره کردم هر پیامی میذاری برام ایمیل فرستاده شود


1 سال پیش

سلام سارا عزیز

چطور میشه دوستت این همه نعمت از خدا میگیره و من نمیتونم؟فکر کنم دلیلش یه چیزِ که دوستت فقط خدا رو تو ذهنش داره و من نه.

چه خوبه همیشه خودمون رو بی کس و بی یار بدونیم و فقط و فقط خدا رو فرمانروای عالم بدونیم نه در زبان و حرف بلکه در قلب و عمل.

خیلی سپاسگزارم از متن توحیدیت


1 سال پیش

سلام سارای مثبت و عزیز؛ سپاس برای خدایی که دوستانی مثل شما رو تو مسیرم قرار داد؛ بله قطعا با خدا همه چی ممکنه ؛ یادمه سالها پیش زمانی که خیلی مادی گرا و منطق گرا بودم با یاس و نا امیدی به دنیا نگاه میکردم و با خودم میگفتم که آخه این همه مردم این همه جمعیت این حجم عظیم از افراد و خواسته هاشون یعنی خدا صدای همه رو تو این هیاهو چطور میخواد بشنوه و کمکشون‌کنه و افکاری از این قبیل تا اینکه همون روزا اتفاقی یک روز یه مطلب علمی راجع به اثر انگشت خوندم که اثر انگشت یک ویژگی انحصاری و برای هر کس مختص خودشه و نه قبلا کس با اثر انگشت مشابه کس دیگه به این سیاره وارد شده و نه الان هستش و نه بعدها خواهد آمد و همین‌شد اولین نشانه برام که بفهمم همه ما همیشه تحت حمایت ؛ هدایت و نظارت خالقمون که هوش برتر هستش هستیم و حتی خیلی وقتا قبل تر از اونکه بهش خواسته هامون رو بگیم و حتی لزومش رو بفهمیم دست به کار میشه برای بهره مند کردنمون به قول شاعر : که هنوز من نبودم که تو در دلم‌ نشستی.

براتون‌ و برای همه دوستام بهترین ها رو از الله یکتا آرزو میکنم

1

إِنَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ ۚ فَمَنْ نَکَثَ فَإِنَّمَا یَنْکُثُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۖ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِمَا عَاهَدَ عَلَیْهُ اللَّهَ فَسَیُؤْتِیهِ أَجْرًا عَظِیمًا

به یقین کسانی که با تو بیعت می کنند، جز این نیست که با خدا بیعت می کنند؛ قدرت خدا بالاتر از همه قدرتهاست. پس کسی که پیمان می شکند فقط به زیان خود می شکند، و کسی که به پیمانی که با خدا بسته است وفا کند، خدا به زودی پاداشی بزرگ به او می دهد.

به نام خداوند جان و خرد

سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

سلامت خدمت همه دوستان در این سایت بهشتی

خدایا شکرت که دیروز به این قسمت از سایت هدایت شدم و خدا میدونه که از خوندن کامنت هاتون سیر نمیشم دوستان توحیدی و کار درستم، دمتون گرم

الهی که لحظه به لحظه اتصالتون به جریان هدایت بیشتر و بیشتر بشه

منم میخوام یه نمونه از کارهایی که سپردم به خداوند رو براتون بگم

من دانشجوی ارشد بودم در یه شهری که دوساعت و نیم با شهر ما فاصله داشت، یه استاد راهنمای خیلی سخت گیر داشتم که رئیس دانشکده بود و همیشه سرش شلوغ بود، هیچوقت برای من وقت نداشت و درنهایت این بزرگوار خیلی اذیتم کرد(بخاطر شرکی که در وجودم بود و خودم تو ذهنم بزرگش کرده بودم و ازش میترسیدم) با وجود اینکه سال گذشته شهریور ماه پایان نامه و مقاله من آماده بود اجازه دفاع نمی‌داد(هر بار به بهونه های مختلف و بخاطر مثلا یه خط اصلاحیه منو میکشوند تا دانشگاه که هر بار برای من کلی هزینه رفت و برگشت داشت و یک روز کامل درگیر میشدم با کلی خستگی) خلاصه گفت مقاله حتما باید واسه یه مجله خارجی فرستاده بشه بعد مقاله دادیم به گروه ترجمه دانشگاه که حدودا ۲ ۳ ماه طول کشید(یعنی شد اواخر بهمن ماه)،بعد من با کلی خوشحالی همه کارهارو انجام دادم اول اسفند ماه رفتم پیش استادم، ایشون بازهم زحمت کشید چند بار دیگه منو برد و آورد تا شد دوهفته ی آخر اسفند، این بار که میخاستم برم گفتم خدایا من کم آوردم واقعا خسته شدم از این همه رفت و آمدی که بی نتیجه ست، از این همه تلاشی که این خانومو اصلا راضی نمیکنه خودت کمکم کن، اینبار فقط با ایمان و توکل به خودت دارم میرم هوامو داشته باش ، درسته که این خانوم رئیس دانشکده ست ولی دست توعه که بالای همه دست هاست، مدام تو جاده اینارو میگفتم واسه خودم، بعد رسیدم اونجا دید که همه چیز اوکی شده و هیچ ایرادی نمیتونه بگیره گفت که الان چون دوهفته مونده به سال جدید دیگه وقت دفاع ها پر شده و جای خالی هم نداریم شما دیگه فروردین دفاع کن(یعنی دیگه داشتم منفجر میشدم، اصلا بحث کردن باهاشم فایده نداشت) داشتم لپ تاپمو جمع میکردم که برگردم همون لحظه رئیس تحصیلات تکمیلی اومدن تو اتاق(حالا رئیس تحصیلات تکمیلی کیه؟کسی که وقت دفاع میده😎) سره صحبت باز شد و یه حسی بهم گفت ازش بپرس ببین جای خالی ندارن؟ گفتم خانم دکتر من برام مهم بود که قبل از سال جدید دفاع کنم اگر دفاعی کنسل شد منو بذارید تو اولویت
گفت بیا تو اتاقم تاریخ هارو ببینم، خلاصه که رفتیم دیدیم آخرین چهارشنبه یه وقت خالی داشتن، با وجود این بازم استادم مخالفت میکرد میگفت هنوز مقاله رو سابمیت نکردیم، دیگه اون خانوم تحصیلات تکمیلی پا درمیونی کرد گفت عیبی نداره هفته آینده سابمیت مقاله رو بیار و واقعا معجزه وار همه چیز درست شد
و من ۲۳ اسفند به خیر و خوشی دفاع کردم و خداوند بهم ثابت کرد که دسته خودش بالای همه ی دست هاست به شرطی که ما تو ذهنمون آدم هارو بزرگ نکنیم و فقط بر خودش توکل کنیم اونوقت خدا دست هاشو برای یاری ما میفرسته.
ممنون از دوست عزیزی که این سوال فوق العاده توحیدی رو مطرح کردن



1

10 ماه پیش

سلام

چه آیات زیبایی

و چه درس قشنگی

چه درس مهمی

تا زمانی که راه افتادن یا نیفتادن کار خود را

به حال و رفتار خوب یک نفر دیگر

وابسته نگه داشته ای

خیر و لذّتی نمیبینی

اما همین که از غیر بریدی

و به آغوش امن خدا پناه بردی

از شر مخلوقات ضعیفش

(که هر مخلوقی نسبت به این خالق

و هر عبدی نسبت به این معبود

ضعیف و کم‌تأثیر و ناچیز است)

آنگاه دستت را می‌گیرد

به گرمی می‌فشارد

لبخندی می‌زند

و تو را بالا می‌کشد

مشکل اینجاست که به حدّ کافی افتاده نشده ایم

که راهکار های ذهن خود را

(مثلاً افراد کمک‌کننده یا مهارت هایمان)

رها کرده

و بدون قید و بند به سوی اهداف پرواز کنیم

خدا کمکـمان کند که فقط از خودش کمک بخواهیم

خدا کمکـمان کند

که توحید و «وَکَفَىٰ بِاللَّهِ …» های متعدد قرآن را

باور کنیم

خدا کمکـمان کند

قبل از شدت گرفتن ضربات

Submission بزنیم (ابراز تسلیم شدن)

خدایا حساسیت ما به ضربات زندگی را افزایش

و میزان تحمّل درد ما را کاهش بده !

خدایا کمکـمان کن

«حَاسِبُوا أَنْفُسَکُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا»

را اجراء کنیم

تا قبل از اینکه تو با اتفاقات جهانت

نتیجهء فرکانس های ما را نشان دهی

که بعدش تازه بخواهیم درستش کنیم

از قبل،

خودمان آنها را بررسی و اصلاح کنیم

خدایا

کمکـمان کن که وقتی از یک نقطه ضربه خوردیم

و برای مدتی روندمان را اصلاح کردیم

دوباره به آن مسیر زشت و بدفرکانس برنگردیم!

که ما ذاتاً فراموشکاریم… 💔

خدایا

ما را به خودمان وا مگذار

و لطفاً لطفاً

با فضلت با ما برخورد کن

نه فقط عدلت

که تو وعده کردی فضل و مغفرت را

و تو زیر قول هایت نمیزنی عزیز دل و جـانـم ❤️

1

به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم ومریم جان وتمامی دوستان گرامی
درپاسخ به این سوال من هم کارهای کوچک وبزرگی رو به خداوند سپردم .اولین نمونه من شاغلم ودربعضی وقتا که غذا میخام جابیفته غذا رو رو حرارت پایین روی گاز میذارم و به خدا می‌سپارم ومیرم ساعتها بیرون از خونه وایمان دارم که وقتی برمیگردم غذام درست شده خیلی بارها شده واین کار رو انجام میدم وخداروشکر عالی بود . دومین نمونه من هروقت که ازخونه میرم بیرون خونمون رو به خدا می‌سپارم. سومین نمونه میخاستم کار شخصی خودم رو راه‌اندازی کنم اما سرمایه ای نداشتم اما وقتی سپردم به خدا جوری برام چید که من متعجب شدم ،بعداز فوت مادرم چون پدرم تنها هستش وگاراژ خونشون بلا استفاده بود پدرم گفت بیا اینجا ومن رفتم مرتب کردم و ابتدا با چرخ سفید خونگی ویه چرخ سردوز کوچک شروع کردم به کار وتمامی وسایل کارم یواش یواش اومدن ومن شروع کردم و من مزون کوچکم رو زدم وباتوکل به خدا ی مهربونم شروع بکار کردم وتا الان که نزدیک ۳ ماه میشه که دارم کار میکنم وانشاالله خبرهای عالی تا آخر سال دارم براتون چهارمین نمونه من برای کارم احتیاج داشتم به چرخ صنعتی وپول کافی نداشتم و به خدا گفته بودم که نمیخام نه قرض بگیرم نه وام فقط خودت کمکم کنی خدا تو دلم انداخت که تنها دارایی مادی که انگشتر هستش بفروش ومن چرخ رو خریدم بدون اینکه از کسی قرض بگیرم ویا وام بگیرم واز خدا ممنون وسپاسگذارم که همیشه کنارم بوده وهست وکمکم کرده تا به اکنون . خداروشکر بابت استاد ومریم جان گل وشما دوستان ناب . درپناه حق باشید



1

سلام راضیه عزیزم

منو همسرم مث ‌شما یه کسبو کار کوچیک راه انداختیم با هدایت های الله و ما هم مث خودت با همون چیزی که داشتیم بدون یک ریال وام یا قرض. 10ماه پیش.

چقدر توی مسیر این کسب و کار جدا از بحث مالی درس ها گرفتم و

چه قدر گوش دادن به اموزش های استاد بعد از شروع این کسب و کار یا همون حرکت کردنمون فرق میکنه با قبلش. اموزش ها همونه ولی انگار حالا که توی گود هستی جور دیگری میفهمی. تا خودمون با جون و دل تجربه نکنیم و با چالش ها مواجه نشویم اگاهی ها درونی نمیشود. اهرم های رنج و لذت درونی ساخته نمیشود.

چقدر این باور تازگی توی ذهنم تکرار میشود که هرکس به موفقیتی درحوزه ای رسیده چالش هایش را گذرانده و درس هایش پاس شده و این باور بهم کمک می‌کند در مسیر اگه چالشی امد نترسم و مضطرب نشوم. و بدونم مثله هزاران بار قبل هدایت می اید.

موفق با‌شی و خبرهای عالی از کسب و کار و مزونت بشنویم.

پر روزی و پرمشتری باشی دوست خوب من.

1

به نام خدای مهربان
میخوام از تجربه خودم در مورد پریود شدن بگم
چیزی که از وقتی یادم میاد واکنش بدن من در این مورد بسیار متفاوت بوده، یادمه همیشه دوستانی داشتم که توی مدرسه که می‌شد مثلا یکیشون که دقیقا یادمه یک روزی نمیومد مدرسه وقتی راهنمایی بودم
دبیرستانم میدیدم هم کلاسی میگفت بابام منو برد دکتر چون میفهمید من حالم بد و پریود شدم اینا ولی من هیچ وقت یادم نمیاد درد کشیده باشم توی این مورد همیشه تایم های خالی و زنگ تفریح حتی وقتی پریود بودم روزهای وسط به اخر دوره پریودی توپ هندبال دستم بود و میرفتیم تمرین میکردیم
میدویدم
یه مسئله ای درموردش داشتم برام که غیر طبیعی بنظر میرسید اما چون همیشه میگفتن تا این مورد فرصت هست و درست میشد منم هیچ وقت نگرانش نبودم
مطمئنم درموردش به درک بهتر میرسم
اما در کل همیشه اوکی بودم حتی وقتی با مسیر شناخت بیشتر و خدای قدرتمند تر خودم هدایت شدم هم همیشه اوضاع خوب بود نه تنها این مورد بلکه گلو درد و سرماخوردگی هامو خودم حل میکردم میگفتم این بخاطر فلان مورد هست که گلوم درد میکنه
اما از یه جایی که توی مسیر حاشیه های زندگی و جزییات اصل دونستن و از این شاخه به این شاخه پریدن و ترس ها و هدف نداشتن ها قرار گرفتم دردهایی کشیدم که توی عمرم ندیده بودم اصلا برای من غیرررر قابل باور بود خدای من و بشدت ترسناک چون من اصلا هیچ تجربه ای از این درد ها نداشتم اما هر بار که میوفتادم روی دور هدف داشتن و تلاش کردن و یه هدف والا داشتن اوضاع خوب میشد
دلیل اینکه تایم راهنمایی و دبیرستان من توی این قضیه اصلا مشکلی نداشتم بخاطر این بود من بشدت میخواستم بهترین باشم بشدت برام مهم بود بشدت ذهنم درگیر درس بود بشدت درگیر این بود به درسم برسم اصلا وقت نداشتم برای چیزای دیگه
حالا این وسط یکسری باورهای اشتباه داشتم در ورد درس خوندن ولی بشدت میخواستم که هر سال معدلم بالاتر بره که همینم توی راهنمایی اتفاق افتاد و هرسال من معدلم بالاتر رفت بعدش وقتی توی مسابقه هندبال بین مدارس به مدرسه شاهد باختیم من گفتم خدایا من میخوام برم توی این مدرسه درس بخونم من مدرسه دولتی و… اینا حتی وقتی رفتم شاهد دوباره سال سوم خواستم کوچ کنم به یه مدرسه بهتر و با معلم مدرسم که اونجا درس میداد مشورت میکردم
امروز میخوام از روند پشت سر هم بهتر شدنم بگم
امروز صبح بدون درد روز اول پریودی را اغاز کردم خداراشکر
از دفعه قبل بهترم
و دفعه قبل هم از دفعه قبل ترم بهتر بوده
و این روند بهتر شدن دوست داشتم امروز بنویسم که از حالتی که صبح بلند میشدم یهو میوفتادم روی زمین و یکی باید به دادم میرسید دوباره رسیدم به مرحله ای که بدون درد صبح بلند شدم و هیج ضعفی نداشتم خداروشکر میکنم مریم قوی، مریم قوی
یه تجربه دیگه دارم امسال تابستون به خصوص که بشدت ذهنم درگیر کلاس های فوتسال و دویدن های شبانه ام بود من هیج درد خاصی نداشتم
شاید باورش سخت به نظر برسه ولی وقتی پریود هم بودم میرفتم تمرین و 1 ساعت نیم تمرین فشرده داشتیم
ذهنم فشار میاورد که به مربی بگو پریودی، ولی من اصلا دوست نداشتم و ندارم بهونه داشته باشم برای هدفم
نکته جالبش اینکه که برای چند هفته تمرین هام متوقف شد دوباره درد کمر گردن درد لگن درد اومد سراغم
دوباره تمام اون مسائلی که توی بدنم باهاشون مواجه میشدم پدیدار شدن
این بار میخوام اگاهانه تر برم جلو و همشون حل کنم
ولی اینو به عین دیدم وقتی به صورت فشرده مدتی تمرین میری و ذهنت درگیر تمرینات هست اصلا وووووقت نمیکنی فکر کنی آی میخوام پریود بشم آی درد و ناله و این چیزا
اوه مای گاد مریییییم قوی ،مریم باج نمیده، مریم فقط باید یاد بگیری  باید بپذیریش و حلش کنی و قوی ترش کنی، چون مهم احساس خوبته و اگاهانه پیش رفتن
درد کشیدن طبیعی نیست
پریودی برای اینکه هر بار یه رحم جدید و قوی تر داشته باشی مثل داشتن پوست جدید و بهتر داشتن میمونه مثل داشتن موهای بهتر و سالم تر میمونه، مثل داشتن یه معده قوی تر میمونه، نه اینکه درد بکشی
پریود شدن برای اینکه درک کنی قدرت پاک کردن و تغییر داری توی وجودت
هورمون های جنسی که تو داری سیستم خودش داره
بپذیرش
خداراشکر که هدایت شدم دارم بهتر میشم
این تجربه جدید من بود دوست دارم به ثبات بیشتر درموردش برسم و هیچ وقت برام تکراری نشه و باز دوباره بیام درموردش خیلی بهتر قشنگ و قوی تر صحبت کنم.


1

بسم الله الرحمن الرحیم
هوا خواه توام جانا و می دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی و هم ننوشته می خوانی
حمد و سپاس مخصوص آن خدایی هست که رب العالمین است
همانی که که جان جهان است
همانی که که هست، به شدت هم هست، آنقدر که از از بودنش غافل می شویم.
فکر کردن به این حضور، به این وجود، به این نیروی پروراننده هستی عین عبادت است.
هنگامه هایی این فرصت نزدیکتر از هر زمان دیگری است، گویی که این آونگ دوباره از مسیرش بازگشته و نزدیک شده
گویی نشانه های جهان را بهتر می بینی و می شنوی،
راستش را بخواهید این که به میزانی که قدم در راه می گذاری و با وجود نجواهای ذهنی، تصمیم می گیری که به زمزمه ی دل گوش بسپاری و عمل کنی، هر چند سطحی بعد از مدتی دستانش را می بینی که چطور به حمایت و هدایتت می آیند.
واقعیت اینست که ما به طرز تعجب آور و فزاینده ای او را فراموش می کنیم.
صبح ها هر بار که به این سطح مادی می آییم چنان غرق و محو این ظهورات و قالبها و چارچوب ها می شویم که به کل آن اصل عمیق و حقیقتی که از آمده ایم را فراموش می کنیم، چنان غرق بازی این دنیا می شویم که گویی اصلا یادمان نیست که از کجا و برای چه منظوری آمدیم.
می خواهم از غفلتی عجیب و چسبنده ای بگویم که به شدت درگیر آن هستیم، غفلت از رب
غفلتی که در رفتارهایمان ریشه دوانده
یا بهتر بگویم در رفتارهایم!
دیشب با عزیزی صحبت می کردم که از رویداد ها و اتفاقات تلخ و شیرین زندگی اش برایم صحبت می کرد و چقدر صادقانه و تاثیر گذار بود.
نتایج زیبایی را که از اعتماد و سپردن کارها به خدا برایم تعریف می کرد که من شرمنده از ایمانم می شدم.
جالب اینجا بود که این نتایج در بطن زندگی اش و در بدیهی ترین رویدادهای زندگی اش بود و اصلا هم به آن رنگ و لعاب روحانی و معنوی نمی داد.
می خواهم بگویم که چقدر خدا را به نظرم نزدیکتر می کرد، چقدر او را در کارها سهیم و شریک می کرد، چقدر به او اجازه می داد که حمایت و هدایتش کند.
اعتراف می کنم که در بیشتر اوقات حرفش را می زنم، اما او از نتایجش صحبت می کرد، دقیقا مثل استاد عباسمنش
دیشب خدا دستم را گرفت و برد به پیش الگویی که سعی کرده بود که در زندگی اش به او توکل کند، بدون هیچ ادعایی از نشانه هایی صحبت می کرد که فوق العاده و واضح بودند و او را آگاه و هدایت می کردند، نظرات و حرفهایش از یک پختگی دلپذیری نشات می گرفتند.
یکی از ایرادات اساسی ما این است که زود عادت می کنیم، منظورم عادت کردن به صحبت های استاد است!
چون وقتی عادت کنی دیگر عمیق نمی شوی و گویی مُسَکنی موقتی استفاده می کنی و فقط در سطح می مانی و از عمق غافل می شوی.
نمی دانم که چرا اینها را می نویسم!؟ فقط می دانم که باید بنویسم آنهم بعد از وقفه ای چند ماهه
یکی از مهمترین دلایلش هم اینست که از این نگاه نمی شود در هر جایی نوشت
این عزیزی که دیشب با او همصحبت بودم از نتایجش در سپردن کار به خدا می گفت، از ازدواج با فرد مورد علاقه تا خرید خانه و ماشین، تا پیدا کردن یک گردنبد طلا در زمانی که نیاز مالی داشت و از خدا با جدیت و با لحنی طلبکارانه خواسته بود صحبت می کرد. در همه اینها از جنسی از خواسته و طلب حرف می زد که آمیخته با ایمان و تسلیم بود.
اصلا من نمی توانستم با از اسامی و اصطلاحاتی که در این سایت معمول است در صحبت هایم با او استفاده کنم، گویی قرار نبود که در این قالبها باشیم، قرار بود که متوجه نیرویی باشیم که در همه حال و همه جا با ماست و این ماییم که از او غافل می شویم.
می گفت که ما عریان به این دنیا آمدیم و عریان از این دنیا می رویم و فقط امانتداری بیش نیستیم.
به این فکر می کنم که چقدر ما بزرگ هستیم، چقدر از عظمت سرشاریم و خود بی خبریم، چقدر غرق در رحمت خداییم و از آن غافلیم، تمام تلخی ها و شیرینی های زندگی در حال آموختن و یادآوری برای ماست، در حال رشد و توسعه دادن ماست، در حال گسترش ظرف درونی ماست تا بیشتر از آن ظرفیت خداوندی در ما ظهور یابد.
ما بیهوده و بی هدف به این دنیا نیامده ایم، ما برای تجربه صفاتِ ذاتی بی شکل و فرم به این دنیا آمده ایم که بالقوه در درون داریم و باید بالفعل شود، مثل هسته ی خرمایی که باید به نخلی تنومند تبدیل شود. با استفاده از انرژی الهی
خدای مهربان بی همتایم، آنچه حق مطلب تو بود و در احساسات صبح من موج می زد را نتوانستم در این کلمات و سطور ادا کنم، ولی بینهایت سپاسگزار و خرسندم که دستم گرفتی و برایم نوشتی، باشد که در روز در هر هنگامه اش بگویم؛
بسم الله الرحمن الرحیم


1

سلام خدمت همه دوستان
امروز داشتم به باور آسان پیش رفتن کارها فکر میکردم که یادم افتاد به زمانیکه مشغول انجام پایان نامه ام بودم و همون اول بارها شنیده بودم که چقدر پایان نامه نوشتن سخته و چن تا باور مخرب دیگه باعث شده ب موضوعی هدایت بشم که کار پایان نامه ام خیلی سخت و کند پیش بره و دوران ارشدم تا ۳ و نیم سال طول بکشه، یادمه اواخر کارم خیلی خسته شده بودم از مسیر طولانی رفت و آمد به دانشگاه، کارای آزمایشگاهی طولانی و احتمال سنوات خوردنم و همین باعث شده خیلی با حالت درماندگی از خدا بخوام کمکم کنه و معجزه اتفاق افتاد و من با قانون آشنا شدم و در عمل ازش استفاده میکردم و یادمه یکی از عبارتهای تاکیدی ک هر روز میگفتم اونم با احساس عالی این بود که خدایا شکرت که کارهام آسان روان و راحت رخ میده و تونستم ظرف کمتر از ۴ ماه پایان نامه رو با ی نمره خوب دفاع کنم
خدایا شکرت چقدر تو وهاب و بخشنده ای


1

به نام خدای قشنگم
سلام به شما همفرکانسی های نازنینم
خب من باز هم آمدم تا از معجزات دیروزم براتون بگم 😍
من دیروز تعداد کمی مشتری نوبت داده بودم اما خدا واسم مشتری لحظه آخری فرستاد ( این مشتری فرستادن خدا واسم هر روزه ست و‌هر روز هم داره بیشتر میشه به لطف الله مهربان🥹)
مورد بعدی اینکه من یه هنرجو دارم که بعد از سه جلسه کلاس هنوز هزینش رو واریز نکرده بود ،که دیروز به لطف خدا به صورت کامل هزینش رو واریز کرد 😍
دیروز چندتا مشتری برای امروز نوبت گرفتند 😍
من دیروز رفتم باشگاه و به حدی همه باهام خوب رفتار کردند که اصن نگم 😍البته که من لایق بهترین رفتارهام😌
خداروشکر برای اینهمه اتفاقات فوق العاده و‌زیبا💖


1

سلام دوست عزیز

هر روز صبح که از خداوند میخام حین رانندگی در شلوغی خیابان خودش برام رانندگی کنه ومن آرامش داشته باشم،،بارها کمکم کرده که با توجه به بزرگ بودن ماشین وعدم دید مناسب از اتفاقاتی که ممکن بود هزینه زیادی ایجاد کنه،جلوگیری کرده

یا در پرداخت هزینه هایی که برای کلاس فرزندم یا کلاسهایی که خودم میرم ،از راههای مختلفی اون هزینه به حسابم برگشته

یا انرژی خیلی زیاد وانگیزه خوبی که با هدایت خداوند وآزاد شدن ذهنم( از مسائلی که تصمیم گیری رو برای شروع کلاسهای آموزشی وورزشی وتوجه به خودم کم کرده بود )بدنبال تمرکزم روی شکر گزاری اتفاقات خوب روزانه ام ،هر روز ترغیبم میکنه که ادامه بدم وآرامش خوبی رو تجربه میکنم

دوست خوبی که خودش سر راهم قرار داده که از من با خودش در صلح تر ورها تره وچقدر در آرامش ارتباطی وآموزشی فرزندم حضورش کمک کننده است وذهنم برای تجربه زندگی قشنگ تر از نجواها ،آزاد شده ونسبت به قبل همزمانی انجام کارهام وارتباطات زیباتر واحساس لیاقت بیشتری برای دیدن زیبایی های زندگی رو تجربه میکنم

تجربه سورپرایزهای مختلف توسط دوستانم وخانواده ام
وارتباطات زیباتر وتجربه فراوانی بیشتر ودرخواست کردن راحت تر از قبل از خداوند که هر روز تمرکزم روی احساس خوبم وآرامشم بهتر از قبل هست.

سلامت‌ وبرقرار در این مسیر زیبا ادامه بدیم وشکر گزار باشیم


1

سلام به خدای عزیزم و سلام به شما دوستان و استاد عزیزم
دوستان من یک دفترچه دارم تووگوشیم از دو سال قبل ‌.هر موقع حس بد یا اتفاق بدی برام میفتاد رو تو همین یادداشت میکردم و تاریخ هم میزدم
الان چند روزی هست دارم مرورش میکنم
اینقدر تغییرات رو دارم تو خودم میبینم
مثلا یه جاهایی باورهام رو یادداشت کردم الان میبینم چقدر باورام بد بوده
یا چقدر من آدم افسرده و ناراحت و مشرکی بودم ….
خدایا ازت واقعا سپاسگزارم ممنون که منو تو این مسیر آوردی و کمکم کردی تا تغییر کنم
من به خاطر همه چیزهایی که تو بهم دادی ازت ممنونم .هر چند که اینقدر زیادن که اصلا شمرده نمیشن .یه قول دوستان حتی یک عطسه ی ساده .یا خمیازه کشیدن
اینقدر بدن مارو در نهایت دقت آفریدی که همه ی اعضا دارن کار خودشون رووبه درستی انجام میدن من واقعا ازت ممنونم خدای بلند مرتبه ی من.

منی که خودم رو به تو سپردم اینقدر زندگیم قشنگ و با شکوه شده واینقدر نسبت به دوسال قبلم عالی شدم که همش میگم آیا واقعا من اینطوری بودم خدایا شکرت خیلی دوست دارم
خدایا ممنونم به خاطر قدرت نوشتنم. قدرت فکر کردنم یهو نصف شب بلند میشم شروع میکنم به فکر کردن و حرف زدن با خودم
من اصلا خواب ندارم صبح خیلی زود بلند میشم و همش در حال تکاپو هستم .که اعتبارش رو به تو میدم .اگر الان زندگیم خوبه .اگه در آمد دارم .اگه همسرم دوستم داره .بچه ی خوبی دارم …اگه از شرایطم راضی ام و هزاران تا مورد دیگه اعتبارش رو به تو میدم
تو بودی که کمکم کردی و منو به مسیر هدایت کردی الان می‌فهمم یک سری مسائل به خاطر این برام به وجود میومد
که من بهت نزدیک تر بشم تو بهم یاد دادی سپاسگزار. تر باشم
به خاطر همه چیز ممنونم
حتی الان بچم هم از خودم یاد گرفته و همش میگه خدایا شکرت به هزار و یک دلیل دوست دارم خدای خوبم
من خیلی چیزارو بهت سپردم که نتیجش عالی شده
ادامه مسیر زندگیم رو هم به تو می‌سپارم خدایا شکرت ۲۶.۵.۱۴۰۳


1

درود بر شما دوستان عزیز
من هم اتفاقات زیادی را تجربه کردم که فقط میشه اسم معجزه روش گذاشت
اتفاقاتی که هنوز بعد از گذشت سالها خودم باورم نمیشه که رخ داده
الله اکبر به اینهمه عظمت و بزرگی خداوند و این جهانی که خلق کرده
سالها پیش، حدودا سال ۱۳۸۰ یعنی ۲۳ سال پیش من نوجوون بودم و با موتور سیکلت با یکی از دوستانم تو محل در حال چرخ زدن بودیم حدودای ساعت هشت و نه شب که همه جا تاریک بود
من پشت فرمون بودم و دوستم ترک موتور من بود
تو یکی از کوچه های محلمون با سرعت داشتیم می‌رفتیم که یک دفعه با اون سرعت بالا متوجه شدم که عرض کوچه را کاملا حفاری کردن و کانال کندن برای لوله آب که مشکل داشته و ما با اون سرعت اگر می‌خوردیم به اون همه خاک و آسفالت و سنگ هیچی ازمون نمیموند
در واقع انگار می‌خوردیم تو دیوار چون کامل جلومون بسته شده بود
الله اکبر که نمی‌دونم چه اتفاقی افتاد فقط تو دلم البته یکم بلند تر فریاد زدم یا خدا و شاید باورتون نشه کنار این خاکها یه تیر چراغ برق سیمانی بود که به اندازه خیلی باریکی کنارش باز بود و تنها همون راه را گذاشته بودن که آدمها اونهم فقط پیاده و خیلی به سختی از اونجا رد بشن
یعنی اینقدر فاصله بین تیر چراغ برق سیمانی و دیوار کم بود که آدم باید مثل خرچنگ یک طرفی ازش رد میشد و نمی‌دونم چی شد که موتور با اون همه سرعت رفت و از بین اون فاصله خیلی کم گذشت و من و دوستم هر دوتاییمون قفل کرده بودیم که یا رب چی شد
چه اتفاقی افتاد
اینقدر ترسیده بودیم که من توقف نکردم و به مسیرمون ادامه دادیم و رفتیم
چون وقتی ما رسیدیم به اون حجم خاکبرداری با سرعت بالا اصلا فقط در صدم ثانیه تصور کردیم که مردیم و نابود شدیم و دیگه تموم شد
چون همه مسیر بسته بود و راهی برای نجات نبود
اینقدر سرعت موتور بالا بود که فرصت نکردم حتی یه نیش ترمز بزنم
تازه اینکه دقیقا این تپه خاک سر یه پیچ بود یعنی اگر ما می‌رفتیم رو این سنگ و خاک ها اولا که خورد می‌شدیم دوما بعد هم پرت می‌شدیم و می‌خوردیم تو دیوار روبرو
یعنی اونجایی هم که تیر چراغ برق بود فقط راه صافی بود وگرنه اگر تیر چراغ برق این سمت خاکها بود باز هم رد شدن ما از اونجا بدتر بود چون مستقیم می‌رفتیم تو دیوار سر پیچ
واقعا نمی‌دونم چی بگم
فقط هر بار مو به تنم سیخ میشه و خداوند را شکرگزارم بابت این معجزه ای که رخ داد و خداوند عظمتش را به من نشون داد و من همیشه از این خاطره با افتخار یاد میکنم که خدای من اینقدر مهربون و پر قدرته
دقیقا بعد از گذشتن از اون فضا و وقتی نجات پیدا کردیم به دوستم گفتم چرا اینقدر سر من درد می‌کنه من که به جایی نخوردم
دوستم گفت وقتی با اون سرعت موتور رفت به سمت دیوار و تیر برق سمت چپ جاده
سرت جا موند تو سرعت و نزدیک بود بخوره به تیر برق که من با مشت زدم تو سرت که رد بشه
واقعا نمی‌دونم تو اون فرصت دوست من اصلا چطور اینکار و انجام داد فقط همین و درک کردم که همون خدایی که موتور را هدایت کرد بسمت اون دیوار و تیر برق ، همون خدا هم دست دوستم را بلند کرد و سر من را از ضربه خوردن نجات داد
خدایا شکر
بگذریم دوستان معجزه برای من و برای دوستم رخ داد و ما جون سالم به در بردیم
خدا شاهده فردای همون روز به دوستم گفتم دیشب چی شد که ما زنده موندیم
اصلا ما از کجا رد شدیم
مگه راهی بود اونجا
الله اکبر که الان دوباره اشک تو چشمام جمع شده و نمی‌دونم چطور از خداوند سپاسگزاری کنم
ما فردا صبح رفتیم سر همون محل و سر همون صحنه
خدا شاهده ما دونفری از موتور پیاده شدیم و هر کاری کریم که موتور خالی را از بین اون تیر چراغ برق و دیوار رد کنیم نشد که نشد
حتی موتور را کج کردیم ، چرخوندیم ، بالا و پایین کردیم باز هم نشد که نشد که نشد
اصلا بعد از اینهمه سال هیچ کس حرف ما را باور نمیکنه
چون هنوز هم اون دیوار همون‌طور قدیمی هست و همون تیر چراغ برق هست و همون فاصله کم هست و من و دوستمم هستیم و هیچ کس بغیر از من و دوستم باور نمیکنه که این اتفاق افتاده اون هم با اون سرعت که ما دونفر سوار موتور بودیم
بدون اینکه حتی یک زخم بخوریم ما با اون سرعت از اون فاصله رد شدیم و تنها یکی از معجزاتیست که من در زندگیم لمس کردم
اتفاقا بعد از سالها همین هفته پیش از اون کوچه رد شدم و یکم صبر کردم و اون صحنه یادآور شد برام و چقدر خدا را شکر کردم بابت لطفی که به من داشت
آخه ما همون سالها از اون محل رفتیم و الان بعد از چند سال دوباره مسیرم به اون کوچه خورد و دوباره یادآوری شد برام
خداروشکر
خدایا سپاسگزارم بابت همه اتفاقاتی که کنارم بودی و از من مراقبت کردی
دوستان الان درگیر مسئله ای هستم که یکم خداوند را فراموش کرده بودم
با خوندن این سوال الهی و با خوندن کامنت زیبای بچه ها و با نوشتن این خاطره اصلا حالم دگرگون شد خداروشکر میکنم که کنار شما هستم
طولانی میشه ولی دلم نمیاد ننویسم از لطفی که خداوند حدودا دو سال پیش به من داشت و باز هم باعث میشه مو به تن آدم سیخ بشه
هر چند معجزات هر لحظه رخ میدن ولی من دوست داشتم این دو مورد را بنویسم
دوستان عزیزم دوسال پیش برادرم اقدام کرد برای گرفتن جواز کسب مشاوره املاک از طرف بنیاد جانبازان
مغازه اجاره کرد و وسایلش را چید و همون موقع بود که گفتن سایت املاک بسته است و تا چندین ماه باز نمیشه
انتخابات اتحادیه املاک هم بود و خلاصه که حدودا ۸ ماه همین روال ادامه داشت و سایت املاک بسته بود و هیچ ثبت نامی تو منطقه ما انجام نمیشد
یکی دو بار هم خودم پیگیر شدم و گفتن که سایت بسته است و تا چند ماهه دیگه هم باز نمیشه
نمی‌دونم چی بگم ، فقط می‌دونم که یه روز رو کردم به خدا و گفتم یا رب این سایت و این سیستم و کامپیوتر و همه این داستانها را تو خلق کردی و من نمی‌دونم من به تو ایمان دارم و میرم تو دلش امروز خودت کمکم کن
دوستان دل و زدم به دریا و خودم و اتفاقات را سپردم به خدای بزرگ و رفتم به خانمی که مسئول ثبت نام بود گفتم میشه زحمت بکشید ثبت نام ما را انجام بدید ما الان هشت ماهه اجاره مغازه میدیم و مغازه بسته است
گفت آقا سایت املاک بسته است ما که قبلاً بهتون گفتیم
بهش گفتم حالا شما یکبار دیگه امتحان کن
دوباره گفت آقااااااا چند بار بگم آخه میگم سایت بسته است و تا چند ماه دیگه هم باز نمیشه
من دوباره ازش خواستم که فقط یه امتحان بکنه
و اون هم یه جورایی که بخواد منو فقط از سر خودش رد کنه یه جوری با اکراه گفت باشه
رفت پشت سیستم و دو سه دقیقه بعد گفت کد ملیتون چند بود ؟
کد ملی برادرم را گفتم و زد و چند دقیقه بعد اومد
شاید سه چهار دقیقه بعد
دوستان اون خانم اومد ولی دیگه اون خانم قبل نبود
اصلا فکر میکنم زندگیش به دو قسمت تقسیم شد قبل از ثبت نام جواز کسب ما و بعد از اون
خدا شاهده هنگ کرده بود
اومد و یک برگه مهر شده به من داد و گفت سیستم باز شد ثبت نام شما انجام شد و سیستم دوباره بسته شد
الله اکبر
خدایا تو چقدر بزرگی و با عظمت
خدایا چه زیباست که شرط معجزاتت فقط ایمان و اعتماد
ایمان و اعتماد به خدایی که به تنهایی برای ما کافیست
بله دوستان خداوند سیستم را برای من که بهش ایمان داشتم باز کرد و بعد سیستم بسته شد و خدا شاهده تا سه چهار ماه بعد حتی بیشتر یادمه که باز نشد
زمانیکه برادرم برگه را برد فنی و حرفه ای که تحویلش بده و با مدرکش تطبیق بدن و برگه بگیره که اصناف جواز را صادر کنه رییس فنی و حرفه ای گفته بود این برگه را از کجا آوردی
اینکه مهر اصلی داره و جعلی هم نیست
برادرم گفت آره دیگه اصلیه و خود اتحادیه صادر کرده آخه چرا جعلی باشه
رییس فنی و حرفه ای گفته بود اصلا امکان نداره
الان مدتهاست که سایت بسته شده و هنوز هم باز نشده
خلاصه که جواز ما صادر شد و خداوند همچنان لطفش شامل حال ما بوده و هست
و من دوست داشتم این دوتا تجربه را بنویسم و چقدر برای خودم یادآوری شد و حال بهتری دارم نسبت به چند لحظه پیش
خداروشکر بابت اینهمه زیبایی در این جهان که زیباترینش وجود خداییست که همواره از ما مراقبت می‌کنه و هدایت گره ماست
به شرط داشتن ایمان و اعتماد به این خدای بی همتا
دوستان عزیزم
استاد عزیز
و خانم شایسته گرانقدر
برای همه شما عزیزان آرزوی تندرستی دارم
از دوست عزیزمون آقای حبیب الله ایزدی هم سپاسگزارم بابت مطرح کردن این سوال بینظیر و الهی


1

سلام

امروز چنان حال خوب و عجیبی دارم چنان اشتیاقی در وجودم هست که گویی شرابی خوردم که نه از خود بیخودم کرده و نه سرم را بدرد آورده
حالی که تا به امروز تجربه نکردم
امروز وقتی کانکت شدم کیفت اتصال 5g رو تجربه کردم

همه عذاب ها در عدم اتصال به منبع هست ولا غیر

امروز بهم گفت وقتی که ۱۳ یا ۱۴ ساله بودی یادته شب قدر تو مسجد تمام اعمال ها رو کامل انجام دادی از اول وقت رفتی مسجد و تا اذان صبح اونجا بود یادته اون شب انقدر گریه کردی که اون کسی که کنارت نشسته بود متوجه تضرع تو شده بود بهت گفت تو این حال خوب برای منم دعا کن اون روز افکارم این بود که باید به همین که خدا بهت داده قانع باشی و زیاده خواه نباشی وگر نه کفران نعمت کردی

امروز بهم گفت میدونی برای چی میگم نباید بگی من
انجام دادم ویا منیت چیزه خوبی نیست یا به قول استاد متواضع باشی و یادت نره که منِ خدا دارم کارها رو انجام میدم گفت تو
اگه بدون روح تونستی دستت رو بالا بیاری یا نفس بکشی یا هر کاری که میگی مغز متفکرش هستی انجام بدی حرف توی انسان درسته

میدونی چرا گفتم همه بهت سجده کنن گفتم خودت بگو

گفت چون من تو رو انتخاب کردم که خودم رو روی زمین در تو تجربه کنم
گفت یعنی تو لایق این شدی که میزبان من باشی

گفت به همون دلیلی نباید منیت داشته باشی به همون دلیل باید خواسته داشته باشی چون خواسته تو انسان نیستن بلکه خواسته منِ خدا هستن

منِ خدا دوست دارم در زمین مفتخر و برازنده زندگی کنم
تو نمی تونی خودتو کوچک بشماری چون تو بعد از من خاک و فنا میشوی
من اومدم تا تمام لذتهای که در این جهان هست تجربه کنم
و به مراتب هر که لذت های بیشتری در این جهان تجربه کنه به مراتب اون دنیا هم لذت های بیشتری تجربه میکنه

گفت من دوست دارم لذت سقوط آزاد رو تجربه کن
گفت من دوست دارم لذت زندگی در طبیعت با یک ویلا با استخر و تمام امکانات رو تجربه کنم
گفت من دوست دارم لذت سوار شدن بر تویو تای شاسی بلند فوق قدرتمند رو تجربه کنم
گفت من دوست دارم لذت مسافرت به تمام نقاط جهان رو تجربه کنم
گفت من دوست دارم یه ورزشکار عالی و حرفه ای بشم

گفت من دوست دارم بدنی عضلانی مرکب من باشه

گفت من لذت کوهنوردی رو دوست دارم

گفت من لذت شنا کردن در چشمه رو دوست دارم

گفت من لذت موتور سواری با موتور تریل توی ریگ رو دوست دارم
گفت من لذت آزاد بودن از قید زمان و مکان رو دوست دارم
گفت من آسان شدن برای آسانی رو دوست دارم

خدایا سپاسگذارتم که مهر قلب و گوش و چشمم را باز کردی
خدایا شکرت
میدونم منتظر بودی که ببینی یادم موند که شکرت رو بگم
اگر شکرت رو نمی گفتم از زیان کاران بودم
خدایا عاشقتم
خدایا سپاس گذارم برای این سایت الهی
خدایا سپاس گذارم برای وجود تک تک دوستانم
خدایا سپاس گذارم برای وجود استاد و مریم خانم
لبیک
الهم لبیک
لبیک لا شریک لک لبیک
ان الحمده و نعمته لک الملک
لا شریک لک



3

10 ماه پیش

حبیب الله عزیزم سلام

چقدر زیبا با خدا صحبت میکنی،چقدر گفتگوی دوستانه داری با خدا.خیلی تو این مدت ازت یاد گرفتم و ازت سپاسگزارم که مینویسی و این بخش رو ایجاد کردی. باید کیفیت اتصالمون رو بالا ببریم


8 ماه پیش

بنام خدای رحمان

سلام ب دوست عزیزم حبیب الله عزیز

چقد کامنت زیبا بود

چقد قلب منو باز کرد

چقد آرامش عجیبی گرفتم ازش

چقد رابطه ی قشنگی داری با روحت ،خدای درونت

چقد منطقی کرد برای ذهنم ک روح من طالبه تجربه خوشبختی وثروت، آرامش

حال خوب و تمام لذت‌های دنیاست

من بدون روحم، خدای درونم هیچی نیستم

حتی نمیتونم دستم و هم بلند کنم

من اگه خودم و کوچیک و حقیر بدونم یعنی خدای درونم روحم و کوچیک کردم

و قدرت خداوند و عظمتش و نادیده گرفتم

روح من فراوانی و ثروت و باور داره

اما ذهن منه ک محدوده

من باید این فاصله رو ب حداقل برسونم

تا بتونم تجربه کنم چیزایی ک روحم می‌طلبه

و باور پذیر تر میشه برای من رسیدن ب خواسته هام

و این اتفاق وقتی میفته ک من ب احساس خوب برسم

و احساس خوب اتفاقات خوب و برام رقم میزنه

منو ب روحم وصل میکنه

من اومدم ک لذت ببرم از لحظه لحظه ی زندگیم

من همون روحم همون انرژی ک درونم هست ،همون خدای خالق رب قدرتمندم

الهی صدهزار مرتبه شکرت

سپاسگزارم ک بهم فرصت نوشتن دادی

مرسی ازت دوست قشنگ توحیدی

سیمت همیشه وصل باشه ب رب

با سرعت۵G


7 ماه پیش

چقدر زیبا نوشتید برای اولین بار یه کامنت اینقدر منو تکون داد،رفتم پروفایلتون رو چک کردم خیلی جالبتر شد برام وقتی زندگی نامتون رو خوندم دیدم شما چقدر قوی هستید که شیطان اعتیاد رو به یاری الله زمین زدید،آفرین بزرگوار،درود به شما وبه نگاه زیبای توحیدی شما وبه این قلم روان،ساده وزیبا که بد جور به دل نشست وروح وروانم روجلا داد….

1

ببه نام خدا؛ خدایی که همین نزدیکی هاست
با سلام خدمت شما خانواده ی بزرگ استاد عباس منش
امروز میخوام از معجزه ای که برامون از سپردن کارها به خدا افتاد بنویسم برای اینکه ردپایی از خودم و یاد آوری قوانین زیبای هستی باشه ما چند سالیه مسکن ملی ثبت نام کردیم و هر چند ماه پیامکی میاد که مبلغی رو باید واریز کنیم و همیشه یه پس انداز داشتیم امروز همسرم حدود ساعت ۹ونیم صبح به من خبر داد پیام اومده که باید قسط بعدی رو پرداخت کنیم وقتی گفت اولش یه خورده جا خوردم وبعد هم گفتم؛ از خدا بخواه او خودش جورش میکنه وهمسر م در جواب گفتن نوبت واممونم نیست میفته تابستان و….من که قلبا به خدا سپردم باورتون میشه یک ساعت بعد زنگ زدن که نوبت وامتونه یه ماه جلو افتادین…اشک شادی در چشمام حلقه زد….دوستان عزیزم ما فقط و فقط باید رو باورامون کار کنیم و رها باشیم و همه چیز رو به اوبسپاریم…..همواره در پناه خدا ی مهربان


1

سلام به دوستان توحیدی
این صفحه که برای من مسکن آرام بخش هست می‌خوام براتون از اتفاقی که برام افتاد تعریف کنم و بگم چقدر خداوند خیرالحافظین هست من خارج از کشور زندگی می‌کنم و هفته پیش اومدم ایران یک روز بعد از ظهر نزدیک غروب برای چند ساعت با خواهر و مادرم رفتیم بیرون موقع بیرون رفتن من خودم در را قفل کردم و فالله خیر حافظا و هو الرحمن الراحمین گفتم ولی حالا که این آیه را می گویم با اعتقاد قلبی میگویم وقتی برگشتیم خانه دیدیم در خانه باز است بله آقا دزده تشریف آورده بودند 😬
نمی دونید با چه حالی رفتم داخل خانه چون دو هزار دلار داخل کیفم داشتم وقتی رسیدم طبقه دوم و دیدم وسایل داخل کیفم و کوله پشتی را بیرون ریخته دیگه شما حدس بزنید حال من را فقط معجزه پروردگار مهربانم دلارها داخل کیف ودر زیپ کوچک داخل کیف بود فقط اگر زیپ کوچک را باز کرده بود راحت پاکت پول را می دید ولی زیپ را باز نکرده بود و روز قبل پول ایرانی را هم که داشتم جیب بغل کیفم گذاشتم او فقط قسمت اصلی کیفم را بیرون ریخته بود و یک ربع سکه و دو عدد پارسیان گوشه اتاق با بقیه وسایلم بود و گوشی اپلم روی میز خداوند تمام اینها را برای من حفظ کرد تمام اینها دم دست بود خدایا قوربونت بشم ای خیرالحافظین ولی سرویس طلا مادرم که داخل کمدش بود برده بود الخیر فی ما وقع انشاالله دزد دستگیر بشه و طلاهای مامانم پیدا بشه دعا کنید دوستان


1

به نام خدا
سلام
وقتی داشتم کامنت دوستان رو می‌خوندم هدایت شدم به عقل کل و این سوال .
من از سپردن کارها به خدا کلی معجزه ها دیدم .
یه دفتری دارم که در طول یه زمان خاصی عادت داشتم درخواستهایم از خدا را اونجا بنویسم، یه جور نامه به خدا ، پایان نوشته هم تاریخ همون روز می‌نوشتم تا بدونم کی من فلان درخواست از خدا کردم.
متن نامه هم به این صورته که :
خدای من
پروردگارا من
من به تو ایمان دارم
من تو را باور دارم
وبعد خواسته ام را می نوشتم و تاریخ میزدم ‌و با ماژیک سبز می‌نوشتم،
اجابت شد
و می‌گذشت و بعد از مدتی وقتی دوباره سراغ دفترم میرفتم میدیدم خدای من چقدر از درخواست‌های من انجام شده و خداوند چقدر راحت برایم کارهایی را انجام داده که من اصلا یادم نبود.
کامنت امروزم دلیلی شد دوباره چنین دفتری برای خودم درست کنم و شروع کنم با خدا عشق بازی و اینکه آسون بشم برای آسونی ها .
هیچوقت یادم نمیره که بر اثر یه اتفاق مجبور شدم ۳ تا از دندانهایم را ایمپلنت کنم ، آن زمان من هزینه ی این کار را نداشتم و اولش خیلی بهم ریختم ولی بعدش اومدم تو دفترم نوشتم و از خدا درخواست کردم که خودش پول ایمپلنت را جور کنه .
من به خودش سپردم و گفتم خدا من نمیدونم ، در توان من نیست ، از پسش بر نمیام ، خودت یه کاری بکن.
خداوند مثل همیشه خودش پول دندانپزشکی برام جور کرد.
وقتی می‌سپاری به خودش دیگه خیالت راحته، دیگه قضیه را حل شده بدون .
من فکرمیکنم این همون تسلیم شدن هست که باعث میشه اتفاقات به نفع ما پیش بره .
دوست عزیر از شما بابت طرح این سوال سپاسگزارم ،
من باید هدایت میشدم به این صفحه از سایت تا دوباره ایمانم قوی‌تر بشه برای ادامه ی مسیر .
تا به خودم بگم که یادته چه جاهایی خدا دستت گرفت و نجاتت داد .
خدایا سپاسگزار تو هستم برای همین لحظه برای حمایت و هدایت های ات .
در پناه الله یکتا


1

سلام آقای ایزدی دوست توحیدی عباس منشی چقدر این سوال سوال خوب و به جایی بود چقدر از خواندن تجربیات دوستان لذت بردم و حسم خوب شد ازت بی نهایت ممنونم که به ندای قلبت گوش دادی و این سوال رو مطرح کردی و بی نهایت از استاد عباس منش عزیز هم سپاسگزارم که همچین محیطی رو فراهم کردن که بعید می‌دونم تو کل دنیا همچین جایی وجود داشته باشه و چقدر ماها خوش بختیم که عضو کوچکی از این خانواده بزرگ و توحیدی هستیم و اما الان که داشتم تجربیات دوستان رو میخوندم ی حسی بهم گفت تو هم تجربیاتت رو بنویس و من هم گفتم سمعا و طاعتا چند مورد می‌نویسم هم برای تقویت باور دوستان و خودم و هم رد پایی بشه برای بعدها
۱)من ی شغلی داشتم که همیشه ازش ناراضی بودم و هی غر میزدم که این شغل خوب نیست باید سرمایه خیلی زیادی داشته باشی که در آمد خوب داشته باشی بدون سرمایه اصلا نمیشه این شهر اصلا ی شهر کوچیکه و جای رشد ندارد و…… کلی بهانه های الکی تا اینکه با حس بد بخاطر فرار از موقعیتی که داشتم مهاجرت کردم و مسافر کشی میکردم تا اینکه با این مباحث آشنا شدم و شروع کردم به کار کردن رو خودم و همش از خدا میخواستم که خدایا میخوام برا خودم کار کنم میخوام بیزینس خودم رو داشته باشم تا اینکه ی اتفاقی افتاد که به قدری برام سنگین بود و فکر میکردم که دیگه برا من نقطه پایانه هیچ روزنه امیدی نمیدیدم و به کل امیدم رو از دست داده بودم و مجبور شدم بنا به دلایلی برگردم به شهر خودم و با اصرار فامیل علیرغم میل باطنیم و اینکه واقعا تو اون برهه بهترین تصمیم ممکن بود و خودمم بدم نیومد که بیزینس خودم رو داشته باشم و در حین این اتفاقات من داشتم رو خودم کار میکردم تازه وارد سایت شده بودم فایلهای دانلودی رو گوش میدادم سریال زندگی در بهشت رو میدیدم و یاد گرفته بودم که باید با شرایطم کنار بیام و به صلح برسم صبح میرفتم مغازه ته مغازه میرفتم کتاب می‌خوندم فایل گوش میدادم و می‌نوشتم و به لطف خدا مشتری هم میومد و راه مینداختم اما به خداوندی خدا سرمایه من اینقدر ناچیز بود که بگم شاید باورش سخت باشه خودمم هنوز بهش فکر میکنم چیزی جز معجزه خدا به ذهنم نمیاد من با یک پیش زمینه منفی که داشتم برگشتم سر این شغل و تصمیم گرفتم که دیدگاهم رو تغییر بدم و خدا هم انصافا سنگ تمام گذاشت برام با همون سرمایه بسیار کم جوری چرخ کاسیب منو میچرخوند مغازه منو پر میکرد خودش می‌فروخت اصلا خونوادم باورشون نمیشد چون من هم خونه مستاجر بودم هم مغازه مستاجر بودم و هم هزینه هامون هم زیاد بود چون همیشه مهمون زیاد داشتیم و کلی هم قسط داشتم به طرز عجیبی با همون سرمایه کم همه امورات زندگی من به راحتی می‌گذشت دخلم با خرجم برابر بود چون سرمایه من که معلوم بود و حلو‌چشم بود سر ی سال که حساب کردم بدون اینکه به کسی بده کار باشم عین همون پول سر حاش بود و یمبلغ کمی هم بهش اضافه شده بود و اینو بگم همکارای منزل شاید چندین میلیارد سرمایه همش میزدن تو سر کله خودشون که اصلا نمی‌تونیم کاسبی کنیم و همیشه لنگ بودن و جالبه که فکر میکردن من ی سرمایه سنگین دارم خدا شاهده هنوز بهش فکر میکنم هضمش برام سنگینه

۲)قبل اینکه به خودم تعهد بدم چند تایید وام گرفته بودم که کلی قسطش عقب افتاده بود و یهو بانک جلو حساب ضامنم رو بست و داد و بیدادش در اومد و انصافا بد موقع هم حسابشو مسدود کرده بودن تو اوج نوسانات بازار رفته بود تهران خرید کنه که نتونست خرید کنه و کلی براش سنگین تموم شد و بهش قول دادم که تو چند روز آینده تسویه میکنم و این در حالی بود که من هیچی نداشتم که پرداختش کنم فقط همون پولی رو داشتم که باهاش کسب و کارمو میچرخوندم و فقط باید ماشینمو میفروختم باز هم دنیا اندازه سر سوزن برام کوچیک شد و اصلا نمی‌خواستم از کسی قرض بگیرم وانت باز هم خدا وارد عمل شد و از جایی که اصلا انتظارشو نداشتم و تو مخیلم نمیگنجید اون مبلغ پولو برام رسوند و دو روز بعدش من کل اون وام رو تسویه کردم

۳)کلی بدهی داشتم که سالهای سال رو مهم رژه میرفتن بعد سالها کار کردن نه تنها هیچی نداشتم بلکه منفی بودم و سالیان سال من هیچی از زندگیم واقعا نمی‌فهمیدم هر چی کار میکردم می‌رفت جای بدهی درامدم خوب بود اما سر ماه همه می‌رفت و خودم است و پاس و اما باز هم بگو از معجزات خدا اصلا کاری کرد کارستون تو مدت کوتاهی باز هم از جایی که اصلا انتظارشو نداشتم و بهش فکر نمی‌کردم ریال به ریال اون بدهی های ما میمون تسویه شد و من طعم آزادی رو چشیدم و همیشه یاد این قضیه میفتم یاد آیه ای میفتم که خدا میگه آیا بار گران رو از رو دوشت بر نداشتیم؟ایا نام تو روپر آوازه نکردیم ؟ این اگه لطف خدا نیست پس چیه من تو مدت کوتاهی تو بازاری که سالها توش فعالیت داشتم و بشدت ازش متنفر بودم درست زمانی که نگرشم عوض شد زمانی که با خودم با شهرم با مردمم به صلح رسیدم چنان منو سر زبونا انداخت و همه فقط مثال منو میزدم و این زمانی بود که من سرمایه ام همون مبلغی بود که باهاش شروع کردم

۴)من باید مغازمو جابجا میکردم و پول رهن مغازم ی مبلغ بسیار ناچیز و هر مغازه ای که میدیدم برام سنگین بود و تحت هر شرایطی هم به تعهدم پایبند بودم که سمت وام و قرض نرم و باز هم برنامه ریزی بی نظیر خدا از جایی که اصلا انتظارشو نداشتم پول پیش مغازم جور شد و خدا سورپرایزم کرد و ام ی بحث دیگه راجع به جابجایی مغازه هر چقدر می‌گشتم که ی مغازه نزدیک مغازه خودم گیر بیارم پیدا نمیشد و فقط ی مغازه خالی بود که نزدیک ترین بود حس خوبی بهش نداشتم میشد آخرین مغازه تو صنف کاری خودم یعنی هر کی میومد تو بازار باید همه همکارام رو رد می‌کرد تا می‌رسید به من که آخرین مغازه تو شغل خودم با ترس و ارز رفتم قرار دادشو نوشتم و تو دلم گفتم خدایا خودت گفتی من لا مکان و لا زمانم من رازقم این مغازه رو به امید تو گرفتم خودت کمکم کن که کم نیارم هر کدوم از همکارام میومدن پیشم میگفتن مغازه خوبیه ها ولی چه فایده از مسیر بازار پرته تقریبا یکی دو ماه تق و لق بود مشتری میومد ها ولی راضی کننده نبود ولی کل روز ته مغازه سرم تو گوشی بود یا قایل گوش میدادم یا کامنت می‌خوندم با می‌نوشتم یعنی به ذهنم فرصت نمی‌دادم که زیر آبی بره کم کم هر روز اوضاع بهتر میشد مشتری هایی میومدن سمتم که اصلا نمیشناختمشون کل بازار رو رد میکردم و فقط میومدن پیش من بخدا قسم بعضی هاتون میگفتن اصلا حواسم نبود که از بازار رد شدم و درست جلو مغازه من ترمز میکردن و فقط من میدونستم که خدا چشمشون رو میبست تا برسن پیش من و بعد چشمشون رو باز میکرد و هر کی میومد سمت من دیگه جای دیگه نمی‌رفت به لطف آموزه های استاد تو صنف خودم جزو بهترین ها شدم صداقت داشتم و با مردم رو راست بودم هر کی میومد می‌رفت چند نفرو با خودش میاورد تا رسید به جایی که هر کی از همکارام میومد می‌گفت عجب جایی داری پسر عجب ویوی زیبایی داره به چند تا خیابون تسلط داری و…. به خداوندی خدا هیچوقت به هیچ مشتری التماس نکردم که بیا پیش من برام مشتری بفرست به هیچ مشتری زنگ نمیزدم و وقتی که من خرید نداشتم به خاطر نوسانات بازار صبر میکردن که من خرید کنم میشد یک ماه صبر میکردن که به من بفروشن خب این اگه کار خدا نبود پس کار کی بود ؟ایا من بودم خب اگه من بودم چرا اون همه سال که همین کارو با سرمایه خیلی خیلی بیشتر از اینها انجام میدادم نتونستم انجامش بدم که همیشه خدا ده تا خودم از خودم عقب بودم ؟

۵)چند سال من به شغلم ادامه دادم با همون شرایطی که شروع کردم یعنی سرمایه همون سرمایه بود نه کم شده بود نه زیاد (به قول سعیده ایموجی خنده با اشک )نزدیک قرار داد خونه و مغازه رسید و جفتشون ی مبلغی پیشنهاد دادن که با اوضاع من اصلا جور در نمیومد تازه داشتم جا میفتادم شده بودم امین بازار اما رفتم تو حساب کتاب که از کجا بیارم چکار کنم چکار نکنم که رفته رفته حسم بالا پایین میشد تا اینکه نشستم با خونوادم حرف زدم که دیگه وقتش رسیده مهاجرت کنیم و همیشه بحث این مهاجرت تو خونه ما بود اما هر سال به خاطر ترس و وابستگی سرکوب میشد اما این بار دیگه فرق میکرد من در یک صورت میتونستم به همون روال ادامه بدم که پا رو تعهداتم بذارم و اون هم وام گرفتن بود و هر چی کلنجار رفتم با خودم که وام بگیرم یاد اون روزای سختی میفتادم که به خاطر وام به خاطر بدهی به خاطر نزول بهترین روزهای زندگیم با بد ترین شرایط ممکن از جلو چشمامم رد میشد و زندگی رو زندگی نکردم و خونوادم هم میگفتن اون موقع شرایط فرق میکرد تو نظم الان حساب شده جلو میری نظم داری طرز فکرت عوض شده و …. اما من به این نتیجه رسیدم که به هیچ عنوان تحت هیچ شرایطی حتی زمانی که پای مرگ و زندگی در میون باشه باید به قسطو قرض و وام پشت کنی و اینو بگم هر مبلغ وامی که میخواستم هم اعتبارشو داشتم و اینکه کل بازار برا ضمانت با کله میومدن کل دوست و آشنا و فامیل خودشون رو به در و دیوار زدن که منو منصرف کنن اما من مرغم ی پا داشت و تصمیمم قطعی برای پول پیش خونه باز هم پول کم داشتم و باز هم خدا سنگ تموم گذاشت و از جایی که اصلا تو مخیلم نمیگنجید برام جورش کرد به ساده ترین روش ممکن تمام کارای اداری من از باطل کردن جواز و بسان حسابهای بانکی و تسویه اداره مالیات تو یک روز انجام شد تمام اجناس مغازه من حتی لوازمش رو یکجا فروختم یعنی فقط خودم و چند تا کتاب که داشتم از اون مغازه اومدیم بیرون با بهترین شرایط ممکن منو بدرقه کرد و اون مرحله از زندگی ی خاطره شیرینی شد تو پستوی ذهن من

۶)بعد مهاجرتم ی مسافرت چند روزه رفتیم و شد یکی از لذت بخش ترین مسافرت های زندگیم و زمانی که برگشتیم نداشتیم اجاره خونه رو بدیم و هنوز سر کار نرفته بودم باز هم خدا از جایی که اصلا انتظارشو نداشتم اجاره خونه رو برام پرداخت کرد

دوستان اگه بخوام ادامه بدم همین قدری که نوشتم شاید بیشتر میتونم از معجزات خدا بنویسم و این اتفاقات زمانی برای من رقم خورد که من خدای واقعی رو فقط شناختم هنوز کلی راه دارم که بخوام خدا رو باور کنم هنوز من الفبای خدای واقعی رو شناختم یعنی من الان می‌دونم خدا رحمان و رحیمه می‌دونم خدا وهابه،علیمه،حکیمه،قدیره،عزیزه،قدیمه،سلطانه،منانه،حنانه،مسببه،خالقه،مامعه،رافعه،و….. ولی تونستم این صفات خدا رو درک کنم ؟قاطعانه میگم نه من هنوز الفبای خدا رو درک نکردم و این معجزات فقط در حد شناخت سطحی و درک سطحی بود که من از خدا دارم و هر چقدر بیشتر خدا رو درک کنم قطعا معجزات بزرگتری رو خواهم دید
ببخشید دوستان کامنتم خیلی طولانی شد



5

سلام دوست گلم سعید جان

خیلی خوشم اومد از کامنتت خیلی حال کردم که با خداوند رفیقی و هرچی ازش خواستی رو بهت داده

بگو چجور خدارو شناختی که اینقدر خوب و راحت برات همه چیو درست میکنه؟


10 ماه پیش

سلام ب شما آقاسعید دوست عزیزو ارزشمندم

سپاسگزارم بخاطر تجربه های شیرین و معجزه های زیبایی ک برامون باعشق نوشتین و کلی وقت گذاشتین

دستتون سلامت

چقد ایمان منو قوی ترکرد

همیشه از جایی ک فکرش و نمیکنی خداوند برات میفرسته

«وَ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ يَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِبُ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدْرا»

هرکس ذهنش و کنترل کنه خداوند راه خروجی براش قرار میده و از جایی ک فکرش و نمیکنی بهت رزق بی حساب میده

و هرکس برخدا توکل کنه خداوند براش کافیه و..

سپاسگزارم بخاطر این آگاهی های ارزشمند

خییلی ممنونم

دمتون گرم

شاد وموفق و ثروتمند باشید


10 ماه پیش

درود بر شما دوست عزیز خانم لرستانی امروز از خدا نشونه خواستم برای ی چیزی که این نشانه رو از جواب شما دریافت کردم و چقدر آروم شدم خوشحالم که این نوشته که قطعا هدایت خود خدا بود به روند رشدتون کمک می‌کنه موفق و موید باشید


10 ماه پیش

سلام بر شما دوست عزیزم جناب آقای روح الله توانگر چه اسم زیبایی کسی که اسمش روح خدا باشه قطعا بسیار توانگر هست ببخشید دیر جواب سوالتون رو میدم واقعیتش هر چی میخواستم جوابتونو بدم حسم اونجوری که باید باشه نبود به همین خاطر عذر خواهی من رو پذیرا باشید

راستش من به خاطر مسایل بسیاری رفته رفته اصلا خدا ناباور شدم رسیدم به جایی که خدا رو انکار میکردم چه برسه به پیامبر خدا و کتاب قرآن به حدی رسیده بودم که با عالم و آدم سر انکار خدا بحث میکردم حتی هتاکی میکردم بد و بیراه میگفتم مسخره میکردم و چقدر هم به خودم افتخار میکردم که چه خوب شد که به خودم اومدم و الان که بهش فکر میکنم با توجه به کانون توجهم آدمهایی سر راهم قرار میگرفتن که چندین سال زودتر از من خدا رومنکر شده بودن من از زمان بچگی روزه میگرفتم نماز می‌خوندم حتی به زور روزه میگرفتم چون مادرم می‌گفت هنوز واسه تو زوده نمیتونی همیشه تو مراسمات عزا داری که پای ثابت بودم زنجیر میزدم روزای عاشورا خودم سر تا پا گل میگرفتم کلی باورهای مخرب و اما مضحک تا اینکه با ی مشکل مالی برخوردم که الان با توجه به قانون بهش نگاه میکنم مقصر صد در صد خودم بودم اما مثل خیلی ها که با ی تضادی بر میخورن سریع دنبال مقصر میگردن و اولین مقصر هم همیشه خداست که تو کجا بودی چرا نیستی تو چرا اونو سقط نمیکنی و کلی از این اراجیف و هر روز هم شرایطم بد و بدتر میشد به شدت وارد چرخه احساس قربانی شدن افتاده بودم به هر دری میزدم که از دیگران احساس همدردی دریافت کنم و بهم حق بدن که من مقصر نیستم دیگه کم آوردم بریدم همه چی ول کردم و مهاجرت کردم اشتباه در اشتباه مهاجرت که نه از خودم از مشکلاتم فرار کردم و مدام با خودم فکر میکردم که چکار کنم که شرایطم روبهبود بدم که تو اینستا با ی استاد آشنا شدم و حضوری سر کلاساش میرفتم و مباحث کلاساش هم همین مباحث خود شناسی و خود سازی بود که تقریبا ۸ما طول کشید هفته ای یک جلسه بود تو همین کلاس بود که یکی از همکلاسی هام گفت ی فلش بیار که کلی دوره موفقیت دارم برات بریزم گفتم کیه گفت استاد عباس منش من فلشو بردم همه دوره های استاد رو برام ریخت خودشم بنده خدا غیر قانونی خریده بود من فلشو بردم خونه انداختم ی گوشه اصلا یادم رفت تقریبا یکی دو جلسه مونده به پایان ترم آخر از استاد پرسیدم که تمام این مباحثی که تو این چهار ترم به ما گفتین اگه بهتون بگن مهمترین چیزی که شما رو به این موقعیت رسونده چی بوده شما چی میگین و خیلی سریع جواب داد خدا حالا منو بگی انگار آب یخ ریختن روم باور کن اگه می‌گفت برو مثلاً صدها کیلومتر خندق حفر کن میگفتم انجامش میدم گفتم حالا من خدا رو از کجا پیدا کنم اینو کجای دلم بذارم راستش ی چند روزی بد جوری بهم ریختم قاطی کردم حالا من هر روز تمریناتی که تو کلاسا گفته شده بود رو انجام میدادم ولی اصلا حس خوبی پشتش نبود تا اینکه چندین ماه گذشت یهو یاد فلش افتادم رفتم نگاه کردم که تمام دوره های استاد تو فلش هست ریختم رو گوشی چند جلسه رو‌گوش دادم خیلی حرفاش متفاوت بود اوایل خوب بود نتایجی هم گرفتم اما بعدش که اوایل هر فایل استاد عباس منش می‌گفت که من رضایت ندارم خیلی بهم حس بدی میداد و دیگه گوش ندادم هر چی تلاش کردم که وارد سایت بشم نمیشد دل ب دریا زدم همه رو پاک کردم تو گوشیم و بعد تونستم وارد سایت بشم از همین آموزه های استاد کم کم خدا رو شناختم و به ی درک سطحی رسیدم اینقد مقاومت داشتم بعد از چند سال که هر روز به فایلهای استاد گوش میدم که اساس همشون توحیده حس انچنانی ندارم ولی اینکه چطور شد که من این نتایج رو گرفتم که البته اگه بخوام بنویسم خیلی زیاده من قبلاً خیلی چشمم به دست دیگران بود خیلی از دیگران توقع داشتم همش منتظر بودم که ی اتفاقی بیفته دری به تخته بخوره من زندگیم عوض بشه تو هر جمعی حاضر میشدم در مورد هر موضوعی حرف میزدم غر میزدم دروغ میگفتم هر چی رو میشد نگاه میکردم گوش میدادم خلاصه وقتی که وارد سایت شدم کم کم آروم آروم ورودی های ذهنم رو کنترل میکردم کم کم غر زدنام کمتر شد از خیلی جمعا خودمو کشیدم بیرون تا حد توانم سرم رو از زندگی دیگران کشیدم بیرون تمام تلاشم رو میکردم که غیبت نکنم کلا اهنگای منفی رو دیگه گوش ندادم و شروع کردم قرآن رو خوندم هر شب شبی یک ساعت به ترجمه و تفسیر قرآن گوش میدادم و بعد هدایت شدم به دعای جوشن کبیر هزار و یک اسم خدا که خیلی بهم کمک کرد و هر روز ی زمانی رو میذارم و نام های خدا رو با خودم مرور میکنم هر وقت کم میارم سریع میگم خدایا خودت گفتی اگه بترسی ارومت میکنم خودت گفتی رزاقم خودت گفتی به شجاعان پاداش میدم و….. و هر روز بدون استثنا ی فایل دانلودی و یکی از جلسات دوره های که دارم رو گوش میدم هر روز چندین تا کامنت میخونم صبح قبل از اینکه از خونه بزنم بیرون کلی با خدا حرف میزنم نام های مبارکش رو با خودم مرور میکنم وچیزی که خیلی به نظر من تاثیر بسزایی داره برای نزدیک شدن به خدا ادب هست من به شدت در طول روز ادب رو رعایت میکنم چرت و پرت نمی‌گم کسی رو مسخره نمیکنم با کسی شوخی نمیکنم اصلا و ابدا در مورد مشکلات جامعه حرف نمی‌زنم کسی هم حرف بزنه سکوت میکنم آقا اگه فقط بتونی زبانت رو کنترل کنی کلی جلو میفتی هر روز سعی میکنم انسان بهتری باشم سعی میکنم کسی رو قضاوت نکنم البته نا گفته نمونه ها خیلی وقتا در طول روز از دستم در میره حتی ی وقتایی شده به خودم میام اما همون کار اشتباهو ادامه میدم

به نظرم انجام دادن ی کار درست نیست که تو رو به خودت و به خدا نزدیک می‌کنه انجام دادن کلی کارهای درست که البته سخت هم نیست باعث میشه که تو هی نزدیک و نزدیک تر بشی بهتره بگم ی پروسه داره باید هم تکامل طی بشه ممکنه به خودت تعهد بدی مثلاً امروز مودب باشم اما بارها و بارها از دستت در بره مهم اینه که بگی اشکال ندارد از اول و این روند رو هر روز ادامه بدی و خسته نشی مهم کم نیاوردنس مهم ادامه دادنه البته بگم که من هنوز فقط فهمیدم که خدای واقعی رو خیلی مونده که به درک برسم که خدا رزاقه چون هنوز میترسم استرس دارم نگرانم اگه کسی به رزاق بودن خدا ایمان بیاره ترسی بابت امرار و معاش نداره آقا روح الله اگه بخوام بگم تا فردا میتونم بنویسم از خدا میخوام به من به هممون ی قدرت و شجاعتی عطا کنه که بتونیم عمل کنیم عمل کنیم ببخشید خیلی طولانی شد انشالله که براتون مفید باشه

سلام سعید جون داداش گلم

من اصلا یادم نبود همچین کامنتی از شمارو خوندم و همچین سوالی ازتون کردم

تا اینکه یهویی بعد از دوماه الان من اومدم و دیدم شما جواب سوالم رو دادید

این هدایت خداوند بود که بیام و جواب سوالم رو بعداز دوماه دریافت کنم

راستش رو بخواید من امروز برای خودم نشانه ای گذاشتم که این شغلی که الان دارم رو رها کنم یا ادامه بدم(کفش فروشی دارم اما مغازم یه جورایی خالیه خالی شده و خیلی هم بدهی دارم و…)تا اینکه خدا از زبان شما بهم گفت که ادامه بده و تسلیم نشو ،توکل داشته باش ،با حال و احساس خوب بیا سر کارت من خودم کارات رو ردیف میکنم

ممنونم داداش گلم از جوابی که بهم دادی

خیلی خیلی خوشحال شدم که به کامنتت هدایت شدم شاید ندونی ولی دستی از دستان خداوند شدی که توکل کنم به خدای خودم و کارم رو ادامه بدم

مرسی از کامنتی که برام گذاشتی،دمت گرم

1

به نام خدای مهربان و هدایتگر به سمت آسانیها
سلام به استاد عباسمنش و استاد شایسته عزیزم
سلام به دوستای عزیزم در این وادی مقدس نور..
یه تجربه ی زیبایی که همین امسال برام اتفاق افتاد خرید ماشینم بود
من مدتها بود هرچقدر تلاش میکردم نمیتونستم ماشین بخرم، بعد اومدم با خودم دودوتا چهارتا کردم دیدم علت اینکه من نمیتونم ماشین بگیرم شاید اصلا موضوع مالیش نباشه :))
بعد ریزتر شدم تو این موضوع و متوجه شدم که بله من ترمز دارم ، یکی از ترمزها این بود که من خیلی خیلی توجه میکردم به نکات منفی خودروسازهای ایرانی و اومدم فول تمرکزی روش کار کردم و دیدم نمیتونم روی نکات مثبت خودروهای داخلی تمرکز کنم، خیلی خیلی ازم انرژی میگیره
پس رفتم دنبال نکات مثبت خودروهای خارجی و ذهنم رو فقط و فقط با همین موضوع درگیر کرده بودم، تمام توجه و کانون توجهم رو سعی میکردم فقط روی این موضوع بذارم که خداروشکر به مرحله ای رسیدم که اصلا دیگه به هیچ عنوان پیگیر نکات منفی خودروهای داخلی و شرکتهای تولیدکننده شون نبودم ، یعنی اصلا دیگه برام مهم نبودن که چیکار میکنن و چیکار نمیکنن…
و این موضوع که تقریبا حل شد و برام بدیهی شد، دیدم خیلی دارم به خرید ماشین نزدیک میشم، نشانه ها داشتن تایید میکردن رسیدن به این هدفم رو
یه مدت کوتاه گذشت دیدم بازم نتونستم بخرم ماشین رو ، یکم دوباره تو خودم دقیق تر و ریزتر شدم دیدم یه ترمز خنده دار دیگه دارم ، اونم این بود که آقا تو جای پارک ماشین نداری، خونه ت پارکینگ نداره، کوچه هم جای پارک درست حسابی نداره ، ماشین میخوایی بگیری کجا بذاری ماشین رو؟ :)
گفتم نکنه همینه واقعا ! خلاصه اونقدر هر روز خونه هایی که پارکینگ نداشتن و ماشینها رو جلوی درب خونشون پارک کردن رو دیدم و به خودم هی میگفتم : ببین چقدر طبیعی و بدیهیه این موضوع ، این که اصلا مشکلی نداره ، پارکینگ نداری که نداری ، این که دلیل نمیشه بخاطر این دلیل ساده ماشین نداشته باشی،
خلاصه وقتی داشتم کم کم این باور رو منطقی میکردم برای خودم، جلوی خونه مون دو تا تعمیرگاه ماشین افتتاح شد و زمین اونجا رو خریدن و حین ساختنش ، من هم به عنوان همسایه بودن اگر احساس کردم نیاز به کمک داشتم تا جاییکه در توان دارم کمک کنم ، اگر نیاز به ابزار یا وسیله ای داشتن
خلاصه یکی از این تعمیرگاه ها امتیاز برق نداشت، اومد درخواست کرد که اگر امکانش هست تا زمانی که امتیاز برقمون وصل نشده، از شما برق بگیریم، منم گفتم بفرمایید هیچ مشکلی نیست، یکی دیگه از این تعمیرگاهها کلی از ابزارهایی که من تو خونه داشتم رو نیاز داشتن و درخواست کردن و من هم گفتم بفرمایید هر چقدر زمان که نیاز دارید ازشون استفاده کنید هیچ ایرادی نداره
خلاصه این سمت قضیه که من بدون هیچ چشم داشتی انجام دادم و حالم خوب بود و داشتم زندگیم رو میکردم ، شرایطی فراهم شد که با یه استاد کار خودروهای خارجی توسط یکی از دوستانم آشنا شدم، به ایشون گفتم من با توجه به این شرایط چنین ماشینی میخوام، اگر موردی چیزی اومد براتون بهم بگید لطفا.
خلاصه گذشت یه مدتی ، این بنده خدا که فقط یکبار همدیگرو ملاقات کرده بودیم، خودش رفته مشهد، چندتا جا رو گشته و یه ماشین آس و در حد صفر برام پیدا کرده و بهم زنگ زد که من اومدم با خانواده مشهد و یادم از شما اومد ، رفتم چندتا جا رو براتون گشتم و این ماشین با این مشخصات دلخواهتون رو پیدا کردم ، اگر میخوایید که من صحبتارو با بنده خدا کنم ، فردا بیایید برای معامله، از نظر منِ تعمیرکار که 20 سال سابقه ی تعمیر در این برند خودرو رو دارم ، این ماشین عالیه
خلاصه من هم با توجه به آموزه هایی که از استاد یاد گرفتم ، ته ذهنم نگفتم سلام گرگ بی طمع نیست، گفتم خدا جانم اینا نشانه ست، من دارم روی خودم کار میکنم، دارم سعی میکنم ترمزهام رو پاک کنم ، پس تو هم داری دستهات رو وارد زندگیم میکنی، دمتم گرم ، این همه نشانه رو نادیده نمیگیرم و سپاسگزارش هستم
خلاصه فردا رفتم مشهد ماشین رو از نزدیک دیدم از عکسایی که برام فرستاده بود هم قشنگ تر و تمیز تر بود
همون روز تمام کاراش رو انجام دادیم و نقد ماشین رو خریدم و آوردم نیشابور ( اولین تجربه ی رانندگیم :)) )
ماشین رو آوردم نیشابور، چند روزی جلوی در خونه پارک میکردم ماشین رو و همه بهم تبریک گفتن که عجب چیز تمیزی گیر آوردی، گفتم متشکرم، ممنونم ازتون، آره خداروشکر خیلی ماشین خوبیه…
من چون همه جوره تسلیم بودم در زمینه ی خرید این ماشین و به خودش سپرده بودم، همین دو تا تعمیرگاهی که جلوی در خونه مون افتتاح شده بودن، بهم ریموتهای تعمیرگاهشون رو دادن و گفتن شبها ماشینت رو بذار داخل تعمیرگاه ، حیفه ماشینت شبا بیرون نباشه، مغازه از خودته :))
همین امشب که اولین شب واقعا سرد و برفی رو تو نیشابور تجربه میکنیم، ماشین جلوی در خونه پارک بود و تنبلیم میشد ببرم داخل پارکینگ اختصاصی بذارم :) ، دیدم آخر شب تق تق صدای در اومد، خانمم گفت کیه این وقت شب؟ تو دلم گفتم حتما یکی از همین بنده خداهاست که میگه بیا ماشینت رو بذار تو پارکینگ ، امشب خیلی خیلی سرده ماشینت زیر برف نباشه، رفتم جلوی در دیدم، بله ، تو سرمای شدید اومده میگه سویچت رو بده ماشین رو ببرم داخل تعمیرگاه ، وای خدایا شکرت، سوئیچ رو دادم بهش ، کلی هم ازش تشکر کردم ، گفت صبح خودم ماشین رو میام میذارم جلوی در خونه تون، گفتم مرسی عزیزم ، متشکرم ازت.
اومدم خونه با خوشحالی و لبخند، گفتم خدایا شکرت که چقدر خوبی ، چقدر خوبی… الحمد لله
چندین بار هم که یه سری ایرادهای جزئی واسه ماشین بوجود اومده رفتم باهاشون در میون گذاشتم، خودشون اومدن ماشین رو دیدن، و از دستشون اگر بر میومده برطرف کردن ایرادش رو و حتی نمیذارن از دستمزدشون حرف بزنم . :) که اگر واقعا میبردم جای یه تعمیرکار دیگه، کم کم هر کاری که این بندگان خوب خدا انجام دادن رو انجام میدادن ، هر کدومش رو 500 تومن الی 1 میلیون تومن میگرفتن که خداوند اینجوری آسون میکنه آدم رو برای آسونیها … خدایا شکرت واقعا خدایا شکرت
بچه ها به خدا به همین سادگی خدا از قبل پلنش رو برات آماده میکنه و اگر ما دقیق باشیم در دیدن نشانه ها و سپاسگزار باشیم در موردشون ، پازل رحمتش رو به بهترین شکل ممکن برات تکمیل میکنه، جالبه این پازل با هر قطعه ی جدیدی که برات فراهم میکنه ، هر لحظه معنا و تصویر کاملی داره برات ، هیچوقت هم تموم نمیشه ، همیشه هم معنا داره
جالبه نه؟
پازلی که تموم نشده ولی همیشه برات معنا و تصویر کلیش رو نشون میده ..
سپاسگزارم یا رب العالمین
سپاسگزارم ازت دوست عزیز وتوحیدی ، رفیق عزیزم حبیب الله ایزدی …
قلبت سرشار از آرامش الله باشه …



4

10 ماه پیش

سلام مصطفی عزیزم

هم کامنتهات و هم پاسخ هات و هم سوالاتت خیلی توحیدی هستن و من از شما ممنونم.

این صفحه هم کلا رحمت و برکته و شما هم فعال این صفحه هستید.

هر روز که سعی میکنیم توحیدی تر باشیم ،خداوند از بینهایت راه ما رو آسون میکنه برای آسونی ها.

خیلی قشنگ به ذهن آدم میندازه مشکل ذهنته،اصلاح کن،اصلاح میکنی،نعمت از در و دیوار میریزه.

بودن در این سایت و نوشتن و خوندن و شکرگزاری کردن ،یکی از نعمتهای بزرگ خداست که ما رو به مدار رب نزدیکتر میکنه .

قصدم سپاسگزاری از شما مرد بزرگ بود و اینکه توحیدی بودنتون رو سپاس مثل استاد عزیزمون


10 ماه پیش

سلام وعرض ادب دارم جناب آقای پور اذر

خیلی خوشحال شدم از خرید عالی اتوموبیل جدیدتون

من هم استارت خرید ماشین رو زده ام و با دقت به خرف شما چند ترمز پیداکرده ام

من برعکس فکرمیکنم اتوموبیل خارجی کارکرده قطعات یدکی گران دارد احتمال خرابی این ماشین ها بالا میره

جای پارک مناسب نمیتونم درترافیک پیداکنم

هزینه تعمیرات بالا داره

درمورد ماشین های داخلی هم میزان ایمنی بدنه وکیفیت قطعاتشون فکرمن رومشغول کرده جوری شده که وقتی ذیدم این قضیه انرژی زیادی ازمن میگیره کلا فکرخرید اتوموبیل را ازسرم بیرون کردم وحتی با اتوموبیلی که الان دارم هم سرکارنمیرم

به خاطر شلوغی وترافیک ورعایت قانون سلامتی پیاده روی واستفاده از نقلیه های عمومی را شروع کرده ام

الان که نگاه می‌کنم می‌بینم سطح انرژی من چندبرابرشده و میتونم تصمیم گیری های بهتری داشته باشم وخرید ماشین روسپردم به خود خدا وازش خواستم بهترین تصمیم رو دراین زمینه خرید ماشین واسم بگیره

اینم فهمیدم میتونم با کم کردن وابستگی هام به هرچیزی چقدر متمرکز تر روی اهداف مهم زندکی کارکنم لطفا درمورد ترمز های ذهنی من راجع به انواع اتوموبیل من روکمک کنید من ساکن مشهدهستم


10 ماه پیش

سلام و درود خداوند به شما دوستای نازنینم، امیدوارم که هر لحظه در آرامش و حال خوب باشید. سپاسگزارم ازتون واقعا و براتون بهترینها رو از خداوند میخوام.

سپاسگزارم ازت ابراهیم جان، خداوند در تمام لحظه‌های زندگیت یار و یاورت باشه…

خانم علیمی عزیز خیلی عالی دارید پیش میرید بهتون تبریک میگم.

اینکه اصل آسانی رو پذیرفتین و قلبتون رو برای هدایت باز کردین و در حال تسلیم زندگی میکنید اولین و قوی‌ترین نشانه‌ست که اون خواسته در حال تحققه

ترمز اساسا حالتیه که ما خیلی دنبال نکات منفی هستیم و تمرکز میذاریم رو همون نکات منفی، وقتی متوجه این حالت بشین، همونجا حواستون رو جمع کنید که این تمرکزه داره از اون باور محدود کننده یا همون ترمز نشأت میگیره، اینجا میتونید اصطلاحا خرّش رو بگیرید…

خب در مورد ترمز ماشینهای خارجی فرمودین 1-لوازم یدکی گرون‌تری دارن،

2-خرابی بیشتری داره، پس هزینه تعمیراتشم بیشتره

احتمالا خیلی هم زیاد میشنوید که لوازمش پیدا نمیشه

من برای این باورها و ترمزها از این منطق‌ها استفاده کردم

این ترمزها رو با احتمالات رو در رو کردم و خیلی راحت کمرنگ شدن

چون این ترمزها تقریبا قانون احتمالاته اونم از نوع خیلی کمش

مثلا ما فرض میکنیم لوازم ماشینهای خارجی گرونه ، آیا کیفیت قطعات خودروهای داخلی به اندازه‌ی کیفیت خودروهای خارجی هست؟ درسته شاید ارزون‌تر باشه

اما احتمال خرابی کدوم قطعه در این دو حالت بیشتره؟

قطعه با کیفیت زودتر خراب میشه یا قطعه بی‌کیفیت؟

قطعا قطعه با کیفیت، عمر بیشتری داره پس زمان بیشتری میشه ازش استفاده کرد.

قطعه بی کیفیتِ ارزون‌تر، اونم نه خیلی ارزون‌تر، چقدر احتمال داره به دفعات بیشتری خراب بشه و مجبور باشید در یک بازه‌ی زمانی مشابه چندبار خرید کنید و هزینه تعمیر و تعویض بدین؟

مثال عرض میکنم اعداد دقیق نیست

،یک جفت لاستیک خوب باکیفیت ۲سال کار میکنه، هزینه اضافه‌ش مثلا اگر بی کیفیت ۱۰ میلیون باشه

اونا ۱۵ میلیونه

لاستیک بی کیفیت زودتر خراب میشه، استهلاک بیشتری داره و کمک‌ها رو میتونه زودتر مستهلک کنه پس هزینه‌هاش در همون تایم فرضی دو سال بیشتر از نوع با کیفیتش میشه.

اینکه احتمال بدیم خرابیِ ماشین خارجی بیشتره یا داخلی ، منطقت چی میگه؟ صحبت عموم مردم رو در نظر نگیر

منطقت بهت میگه خب قطعا وقتی یه محصول کیفیت ساخت و استاندارد بالاتری داره ، احتمال خراب شدنش به مراتب کمتره

یه منطق قوی که باعث شد راحت‌تر تصمیم بگیرم و ترمز برداشته بشه این بود:

اینکه ما احتمال خرابی رو، احتمال گران بودن قطعات رو، احتمال بالابودن هزینه تعمیرات رو، احتمال کمیاب بودن قطعات رو در نظر بگیریم ولی چرا احتمال تصادف رو در نظر نمیگیریم؟

اگر ذهن نجواگرمون داره با این ترمزهای خنده‌دار ما رو مجاب میکنه جنس بی کیفیت بگیریم ، چرا این احتمال رو جلوش نذاریم؟

درصد رخ دادن اتفاقات و احتمالهای بالا خیلی کمتر از تصادفاته تو ایران، این موضوع رو دارم میگم چون بین دو راهی انتخاب با کیفیت و بی کیفیت قرار گرفتین و با یک سری ترمزهای خنده‌دار ، مجاب میشید اون بی کیفیته رو انتخاب کنید،

وگرنه در صورت کلی، وقتی باورهای سالم و عالی در خودتون ایجاد کنید به مسیری هدایت میشید که انتخاب کردن براتون راحت‌تر میشه

چون نشانه‌های واضحی دریافت میکنید

در ادامه اون احتمال تصادفه، خب کدوم محصول دوام و استقامت بالاتری داره؟

نمیخوام ذهنتون رو درگیر این ترمزها و احتمالات کنید ، قصدم از این مثال این بود که اون ترمزهایی که دارن جلوتون رو میگیرن دقیقا مثل همین موضوع احتمالی تصادف بی پایه هستن

اگر قرار باشه این احتمالات بی پایه و اساس رو بهش توجه کنیم و بهشون انرژی بدیم

یقینا به مسیر درست و آسانی هدایت نمیشیم

من برای ذهن خودم هیچجوره نتونستم منطقی کنم که ماشینها و قطعات داخلی بهترن و خریدشون به صرفه تره

چون تمام احتمالات و‌ترمزهایی که نام بردین احتمال رخدادنش برای خودروهای داخلی بیشتره و هزینه‌های خیلی بیشتری رو دوشم میندازه… پس به سادگی کلا دورش رو خط کشیدم و دیگه اصلا بهشون فکر هم نکردم

برعکس در مورد مزیتهای خودروهای خارجی مدنظرم ،هرچند کارکرده و قدیمی‌تر هم باشه فکر کردم

و الان به لطف اینترنت هیچ خودرویی تقریبا تو ایران نیست که قطعه‌ش پیدا نشه

به قول شما این همه مدت پیاده روی کردیم و لذت بردیم،

بالفرض مثال خودروی خارجی خریدیم و قطعه‌ش اگر یک درصد تو شهر خودمون موجود نبود، مگر اینترنت رو ازمون گرفتن؟ خب سفارش میدیم و یه مدت دوباره همون روال پیاده روی رو انجام میدیم و از لحظه حال لذت میبریم، احتمال رخ دادنش چقدره؟ دوباره برگردین به قانون احتمالات، ما داریم تو این سایت به این باور میرسیم که اگر احساس خوبی داشته باشیم و باورهای خوب بسازیم، الخیر فی ما وقع…

کم ماشین ایرانی تو تعمیرگاهها دیدیم که شاید یک هفته داخل تعمیرگاه مونده بخاطر یک قطعه،

تو همین نیشابور من به وفور دیدم که خودروهای داخلی فلان قطعه‌ش تو هیچ لوازم یدکی فروشی نبوده و اومدن از مشهد خریدن…

خصوصا برای شخص شما تو مشهد هیچ ترمز کمبود قطعه‌ای نباید وجود داشته باشه، شیر مرغ تا جون آدمیزاد تو مشهد پیدا میشه…

خب با همین منطق قبول کردم که این فقط یک باوره اشتباهه که فلان قطعاتش پیدا نشه میخوایی چیکار کنی؟ فلان مشکل بخوره کی هست درست کنه برات؟

که اگر فقط در مورد هر کدوم از ترمزهای خنده‌دار یکم سرچ کنید تو مشهد میبینید فقط تو بلوار جمهوری مشهد قطعه‌ای نیست که پیدا نشه و مشکلی نیست که تعمیرکار مخصوص خودش رو نداشته باشه

حتی تا دلتون بخواد تعمیرکار سیار داره تو مشهد که تخصص چند ده ساله دارن…

خب همه اینارو دارم عرض میکنم که ببینید برخی ترمزها چقدر بی پایه هستن و فقط بدون هیچ دانشی تو دهن مردم افتاده.

حاضرن خداد میلیون تومن پول نازنین رو بدن به یه خودروی بی کیفیت ، چون میگن صفره!!!

که اگر با همون پول سرچ کنن خودروهایی پیدا میکنن که اگر ۱۰ سال سواری بگیری ازش آخ هم نمیگه و فقط بنزین و روغن میخواد

لذت سواری و امنیت اون خودروها رو از خودشون دریغ میکنن، چون حرف مردم تو مغزشون خیلی قوی شده و اون باورها و ترمزهای بی‌پایه و اساس دارن به جاشون تصمیم میگیرن…

خیلی طولانی شد امیدوارم مفید باشه براتون.

در پناه الله مهربان شاد و سالم و ثروتمند در دنیا و آخرت باشید


10 ماه پیش

هزاران درود ومنزلت برشما جناب پوراذرعزیز

چقدربسیط وجامع توضیح دادید چقدر کمک کردید ذهنیت فقیرم رو عوض کنم راجع به خودرو های خارجی وایرانی

وقتی شما اینقدر روی احساس لیاقتتون کارمیکنیدهدایت می‌شوید

به جای پارک مناسب

تعمیرکارخصوصی درب منزل

رفاه وآسایش با خودروی عالی

یک کارگزارخوب ازطرف خدا برای انتخاب خودرووهمون انرژی خدا که به شکل یک اتوموبیل وارد زندگی تون شده

چقدر این رهایی وتسلیم بودن رو چه درزمینه خدمت سربازی وشغل و انتخاب خودرویتان کارساز بوده

نمیدونم چرا خدا خیلی هدایتی به دنبال چالش ترافیک مشهد به من الهام کرد که یک مدت با وجود داشتن خودرو سعی کن از پیاده روی وسیله نقلیه عمومی هم لذت ببری

این کم کردن وابستگی به خودرو یک اتفاقات جالب رو واسم رقم زد دید من بازترشد وقدرت شکرنعمات رو بیشتر پیداکردم فهمیدم بدون خودرو هم میشه لذت وافر برد

1

به نام خدای مهربانم خدایی که بی نهایت بزرگ و قدرتمند ست قدرتی که فهمش و درکش در ذهنمون نمیگنجد
خدایا شکرت سپاسگزارتم
سلام به دوستان عزیزم که یه دنبا مهربونی دارین سپاسگزارتون هستم
سپردن کارها به خداوند آرامش به همراه‌ داره ایمانتو بالا میبره اعتماد به نفس و عزت نفسمون رو بالا می‌برد و این یعنی بسیار عالی سپردن کارها یعنی قبولش داری که میتونه کارها رو برامون انجام بده پس باید بعد از درخواست رها کنیم
من پارسال میخواستم برای اولین بار مغازه ای اجاره کنم رفتم تو دفتر ستاره قطبیم نوشتم با ۲۰ میلیون پول پیش و ۸۰۰ تومن کرایه تو راسته خیابون
خب چی شد: اول با همسرم در میون گذاشتم گفت فکر نکنم منم گفتم میشه چون ازش خواستم او درست میکنه من ایمان دارم این ایمانی که میگم اصلا حتی ۱۰ درصد کم نشد ته دلم نلرزید ذهنمو کنترل کردم احساسه بسیار خوبی داشتم آرامش زیادی داشتم
دو روز طول کشید روز دوم صبح دوباره تو دفتر ستاره قطبی نوشتم و گفتم امروز تو تموم کن خدای خوبم
رفتم چند تا بنگاه دیگه همه میگفتن نمیشه این پولی که شما میگین مغازه نیست اما من با اعتماد به نفس بالا جواب میدادم خدا درست میکنه ظهر شد و یه بنگاه موند که تا رفتم داخل بنگاه خداوند اونجا حضور داشت و صاحب مغازه که اومد من خودم صحبت کردم و انگار خداوند دل بندشو نرم کرده بود و خدا تو قلبش بود و قبول کرد به همین راحتی
و این هدایت خداوند است وقتی بهش میسپاری
که همه بنگاه‌ها تعجب کرده بودن و الان دوسال است که اونجا هستم و خداروشکر میکنم با قدرتش درست کرد برام
این برای من خیلی عالی بود برای منطقی کردن ذهنم
تا ذهنم می‌خواهد حرف بیهوده بزنه سریع به یاد خودم میارم قدرت خدا رو و ذهن آروم میشه
خدایا من لایق و دریافت نعمت و ثروت بی کرانت هستم
همه کارهامو برام درست کن که قدرته مطلقی
خدایا شکرت سپاسگزارتم



1

سلام خانم مشتاقی عزیز

منم خواستم سپردم ب خدا چون ازش خواستم کارمو درست میکنه اونم با برکت زیاد با رشد و تکامل ازش میخوام ب آسانی همه چی رو درست کنه من اصلا توان تحمل این فشار الان رو ندارم خودش میدونه این شرایط الان برا من زیاده

من تلاشمو کردم خدا تلاشمو ب ثمر میرسونع خدواند یک تمام کنندس خدا همه چیو رو با جزئیات از قبل چیده برام فقط باید من صبر داشته باشم

1

به نام خدای زیبایی ها …سلام به همه ی عزیزان دل …
من امروز آمدم از معجزات دو روز کذشته بگم ،چون دیروز نتونستم بیام و بنویسم …
از پنج شنبه شروع میکنم که قرار بود بریم بانک و من مشتری داشتم و میترسیدم بانک شلوغ باشه که همسرم گفت تو برو سالن و بعد از اینکه از سالن اومدی میریم ،و بعدش که رفتیم بانک خیلی خیلی خلوت بود و زودی کارمو انجام دادم 😍
من ناهار نپخته بودم و یهوو مادر همسرم زنگ زد و گفت بیاین خونمون کوفته بخورین 😍
روز پنج شنبه فقط یه مشتری عصر نوبت دادم که خدا اونقدر مشتری واسم فرستاد که وقتام پر شد و یکیشونو رد کردم 😍
روز پنجشنبه دوتا از دوستای قدیمیم بهم پیام دادند و نوبت ابرو گرفتند پیشم 😍
دیروز ما‌تویه سالن تغییر دکوراسیون داشتیم که بابام گفت خیلی کار داره و یه روزه تموم نمیشه ،منم سپردم به خدا و گفتم خدایا خودت تمومش کن که به لطف خدا یه روزه تموم شد و رفت 😍
دلم میخواد موتورمون رو عوض کنیم ،پیروز رفتیم موتور دیدیم و من موتور دلخواهمو پسندیدم و به خدا سپردم که خودش برامون جور کنه 😍
خداروشکر میکنم که زندگیم اینقدر روغن کاریه و همش اتفاقای خوب واسم می افته
من از وقتی هر روز اینجا کامنت میزارم از معجزات و زیبایی روز قبلم ،اتفاقات معجزه آسا و زیبایی ها‌تو زندگیم خیلی بیشتر شده به لطف الله مهربان …انشالله خدا بهم کمک کنه که این تصمیم تداوم داشته باشه‌💖