این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
حضرت ابراهیم کی بوده که حتی خدا به پیامبرای بعد ابراهیمم میگه ایین ابراهیمو پیروی کنید؟
حضرت ابراهیم رها شده تو دستای خدا بوده یه انسان توحیدی به تمام معنا بوده داشته با خدا عشق میکرده در حدی که خدا گفته بچتو سر ببر نگفته شوخی میکنی؟بچمووووو؟مگه میشه؟گفته چشم خداجونم هرچی تو بگی من بهت ایمان دارم تسلیمتم
اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر رب
کسی که تسلیم خداست ترسی نداره کسی که تسلیم خداست غمی نداره
ترس هرکس متفاوته یکی ترس از دست دادن عزیزانش داره
یکی ترس از حرف مردم داره
یکی ترس از قدرت کسی داره
یکی ترس از موجودات دیگه داره
یکی ترس از تاریکی داره
و هزاران ترسای دیگه
وقتی ترس هس یعنی ایمان نداری من جدیدا هروقت ترس سراغم میاد زود به خودم میگم ایمان نداری به خدا بعد تو دلم میگم نه دارم بعد میگم اگه داشتی که ترس نداشتی بعد یه دفعه ای ترسم خاموش میشه
یا وقتی از چیزی یا کسی میترسم زود به خودم میگم یکی از صفات خداوند اینه که حافظ هستش قبول داری؟میگم اره بعد میگم پس چرا میترسی وقتی خدا خودش گفته حافظم؟حافظ بودن خداوند تو قوانینشه
چطور میگیم احساس خوب =اتفاقات خوب احساس بد=اتفاقات بد… خب این قانونه هیچوقت هم تغییری نمیکنه درسته؟خب پس حالا چرا ترس داری؟صفات خداوند قانون الهی هستن وقتی میگه حافظ یعنی قانونش اینه حافظ باشه وقتی میگه رزاق یعنی قانونش اینه رزاق باشه وقتی میگه ستارالعیوب یعنی قانونش اینه گناهای بندشو میپوشونه
وقتی قانون اینه تو از چی میترسی؟قانونی که همیشه و هرجا همینه چه ایران باشی چه اروپا چه امریکا قانون همینه
اینجوری من بالای ۹۰ درصد ترسامو بهش غلبه کردم و هروقت یادم میفته زود به خودم یاداوری میکنم اینارو
وقتی ترس از بی پولی داری به این فکر کن وقتی خدا رزاقه و قانونش اینه که روزی برسونه چرا بترسم؟اصلا خدا عشق میکنه به ماا روزی بده عشق میکنه محافظ ما باشه عشق میکنه عیب های مارو بپوشونه عشق میکنه وقتی توبه کردیم به سمتش برمیگردیم عشق میکنه مارو ببخشه
انگار هر لحظه منتظره به سمتش برگردیم منتظره بگیم خدایا روزی میخوام روزی میده خدایاا عزت میخوام عزت میده وقتی ازش درخواست میکنی و ترسی نداری نگران نیستی و قدرتشو باور داری اون موقس که بهت میده فقط باورش کن
رهاشو نترس ترسی نداشته باش
تو یه قدم بردار اسماعیلتو(ترس هاتو) سرببر خدا ۱۰۰قدم برمیداره برات
“ایمان راسخ به هرآنچه خدا به تو میگوید و جسارت تمام در عمل به آن” همچو ابراهیم!
امروز پروردگارم با من حرف زد، پروردگارم در قالب استاد عباس منش باهام حرف زد و ازم خواست تا جسور باشم!
تا ایمان داشته باشم,
تا به الهاماتم هرچند غیر عقلانی با حس خوب عمل کنم،
تا فقط رضایت اون رو در نظر بگیرم و نه هیچ کس دیگه، حتی اگر پدرو مادر که انقدر عزیز و محترمن هم نظری بر خلاف الهام خدا به من داشتند، این گوش در و اون یکی دروازه!
من امروز متوجه شدم باید بار سفرمو ببندم، یکم نگرانم و ترسیدم ولی ته دلم میدونم وقتی برم توی دلش همه چیز حل میشه!! کول بارمو آماده کردم و آماده ی رفتن توی دل این ناشناخته ام!
جسارت، جسارت جسارت!
توکل، توکل توکل!
حس خوب، حس خوب حس خوب!
اینا همه ی چیزهاییه که برای این سفر لازم دارم! تمام چیزهاییه که منو تحت هر شرایطی حفظ میکنه و بالا میبره. کول بار من هیچ وزنی نداره و تازه سبکمم میکنه!
آذوقه ی من در این سفر این باورهاست :
– پروردگارم تحت هر شرایطی حامی و هدایتگر منه، پشت هر اتفاقی اونه! اون و برنامه ریزی فوقالعاده اش!!
– پاداش بزرگی در ایمان به غیبه! در پا گذاشتن روی ترس ها و عمل بی قیدو شرط به حرفهای ربّ العالمینه! خدا به من وعده ی فزونی داده!
– مهم نیست کی چی میخواد و اوضاع چطور به نظر میاد! زندگی من تنها بازتابی از باور های “منه” نه هیچکس دیگه و چون من به خدا توکل کردم ماهیت هر اتفاق برای من خیره!
خیلی خیلی برام عجیبه که چطور فقط توی سه روز یک انسان میتونه این حجم از آرامشو تجربه کنه، دارم تصور میکنم اگه من فقط بعد از سه روز تعهد اینم، پس بعد از این چهل روز چقدررر متفاوت و حتی میتونم بگم با چهل روز پیشم غریبه خواهم شد!!
دعای آخر روز سوم :
پروردگارم ، از استاد و خانم شایسته ی عزیز بخاطر ایجاد چنین فضایی سپاسگزارم که اینهمه آرامش رو به من هدیه کردن! اون هارو در پناه خودت و در فزون و فراوانی نگه دار. میدونم دعای من تاثیری در سرنوشت کسی نداره اما وقتی به خوشبختیشون فکر میکنم هیجان زده و خوشحال میشم! باشد که هممون سعادتمند دنیا و آخرت باشیم.
پروردگارم، منو در تک تک تصمیماتم متوجه خودت کن که من فقط به تو اعتماد دارم🤍
همیشه پیش خودم میگفتم کاش دینی هم بود که پیروان اون تعصبی نداشته باشن و انسان ها به خاطر اون دین اختلافی نداشته باشن
حالا بعد از این همه سال مسلمونی تازه فهمیدم آره بابا اصلا دینی هم هست که نه پیروانی داره ، نه آیینی داره ، نه مناسکی داره ، نه کتابی داره و اون آیین ، آیین ابراهیمه، آیین یکتاپرستی، و اون آیین اسلام به معنی تسلیم بودنه
بعد این فایل یه سری جستجو هایی کردم البته خیلی کم و به درک کوچیکی رسیدم البته هنوز خیلی جای کار داره و شاید بعضی نظراتی که بگم درست نباشه اما با توجه به درک الانم مینویسم
این که ابراهیم تنها پیامبری هست که به مقام امامت رسیده
یعنی ابراهیم مثل بقیه پیامبر ها فقط راهنما و راهبر نیست بلکه یک الگوی عملی هستش
ما دو نوع پیشوایی داریم
پیشوایی علمی
پیشوایی عملی
پیشوایی علمی یک منزلتی هست که به خاطر شایستگی افراد خداوند به اونها اعطا کرده (مثل تمام پیامبران)
اما پیشوایی عملی یه مقام کاملا اکتسابیه و حاصل تلاش و مجاهدت خود فرده که طبق یه سری معیار های دقیق عبودیت زندگی کرده (مثل حضرت ابراهیم)
یعنی این مقام امامت حضرت ابراهیم آرزو و خواسته خودش بوده که با تلاش خودش به اون مقام رسیده.
همیشه ایمان ابراهیم و تسلیم بودن ابراهیم زبانزد تمام ادیان و تمام اعصار بوده
اما خیلی دوست داشتم بدونم این ایمان ابراهیم و تسلیم بودن ابراهیم دقیقا از کجا نشات گرفته ؟
ابراهیم که توی یه خانواده مشرک و بت پرست بزرگ شده
جامعه ای که در اون قرار داشته همه مشرک و بت پرست بودن
من فکر میکنم ابراهیم یه شخصیت جسور و نترس و کنجکاو و حق گرا
داشت که تونست متفاوت از جامعه اون روز فکر کنه و عمل کنه
خوب توی یک خانواده بت پرست بزرگ شد و تجربه کرد که این بت ها هیچ نفع و ضرری براشون ندارن
بعد رفت دنبال پرستش ستاره و ماه و خورشید که دید اون ها هم نمیتونن خدای اون باشن
و فکر میکنم اینجاست که خدا وقتی ببینه کسی دنبال حقیقت باشه اون را هدایت میکنه
و ابراهیم بعد از این تجربه ها هدایت شد به پرستش خدای یگانه
که در قرآن هم میبینم از خداوند میخواد که نشونه هایی را بفرسته تا ایمان اش کامل بشه و بارها به وسیله دعا از خداوند درخواست یقین و ایمان و تسلیم بودن میکنه
نکته های جالبی که این داستان برای من داشت این که ابراهیم در ایمان و تسلیم بودن هم تکامل اش را طی کرد
یعنی معجزه هایی مثل سرد و سلامت شدن آتش ، فرزند دار شدن در سن کهولت و … را دید
بعد رسید به جایی که زن و فرزندش را در بیابان با توکل به خداوند رها کرد
و در مرحله آخر و نهایت تسلیم بودن خواست فرزند خودش را قربانی کنه
پس این مقام یک شبه به دست نیومد
نکته بعد این که حتی پیامبر ها هم در یک طیف ایمانی قرار دارند و به گفته قرآن بعضی نسبت به بعضی مقام بالاتری دارند یعنی همه ما انسان ها به میزانی که ایمان داشته باشیم و متوکل و تسلیم باشیم دارای درجاتی هستیم چه در دنیا و چه در آخرت
نکته بعد این که بخواهیم بهونه بیاریم که ما تو فلان مملکت با فلان رئیس و روئسا و توی فلان خانواده به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم و بخواهیم عوامل بیرونی را دخیل بدونیم در موفقیت و ایمان خودمون قابل پذیرش نیست چون بودن نمونه هایی که این موارد را نقض کردن
مثلا ابراهیم در یک خانواده و جامعه بت پرست و مشرک میشود پیامبر و دوست و خلیل خداوند
یا مثلا افرادی که در خانواده های و جامعه های فقیر بودن و الان ثروتمند هستن و …
نکته مهم بعدی این که برای رسیدن به بزرگی و سعادت و موفقیت باید بها پرداخت (زمان،پول، کنایه،خانواده و…)
نکته بعد اینه که باور کنیم خدایی که ابراهیم را در اون شرایط هدایت کرد و به اون مقام رسوند ما را هم هدایت میکنه
در مورد این صحبت استاد که بهترین حمایت از بچه ها حمایت نکردنه اونهاست
باید بگم توی موردهایی که خود من حمایت خانواده را نداشتم خیلی محکم تر و قویتر رشد کردم
و حتی در اطرافیانم میبینم خانواده های پر جمعیتی که پدر و مادر اصلا نمیتونستن حمایت کنن از بچه ها ، الان اون بچه ها افراد تقریبا موفق نسبت به بقیه جامعه هستن
تو این مدت که کامنت ها را میخوندم فیلم ابراهیم هم دیدم البته فکر میکنم کلی ایراد داشت اما جمله های آخر فیلمش جالب بود
موقعی که اسماعیل از پدرش پرسید میتونیم کعبه را درست کنیم و ابراهیم گفت
اگه عاشق باشی میتونی
این قدرتی هست که پروردگار در روح ما نهاده
جسم ما فرمان روح را میپذیره
اما یه ترمزی که درکش کردم این بود که ما فکر میکنیم با تسلیم شدن در برابر خداوند تمام تضاد ها و بدبختی ها میریزن سر ما
یعنی تسلیم بودن با سختی و امتحانات سخت مترادف شده برای ذهن ما
اما من جواب میدم به ذهن منطقی که من به خدایی ایمان دارم که هدایتم میکنه
خدایی که وهابه
خدایی که غفوره
خدایی که رحیم
خدایی که پشتیبان منه
پس من تسلیم میشم در برابرش و اون هم در قبلاش من را رشد میده و ظرف وجودی من بزرگتر میشه
که هم به تضاد های کمتری میخورم و هم در مقابل تضاد ها قویتر میشم و بزرگتر میشم پس تضاد ها برای من کوچیکتر میشن
مثلا وقتی بچه بودیم نمیتونستیم تنها راه بریم ، تنها غذا بخوریم، تنها بریم مدرسه،بند کفشون را ببندیم و…
اما امروز که بزرگ شدیم به اون تضاد ها که فکر میکنیم خندمون میگیره …
هنگامی که با او به [مقام] سعی رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب میبینم که تو را ذبح میکنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شدهای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت. (۱۰۲)
فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿١٠٣﴾
پس هنگامی که آن دو تسلیم [خواسته خدا] شدند و ابراهیم، جبین او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند] (۱۰۳)
خوابت را تحقق دادی [و فرمان پروردگارت را اجرا کردی]، به راستی ما نیکوکاران را این گونه پاداش میدهیم [که نیّت پاک و خالصشان را به جای عمل میپذیریم.] (۱۰۵)
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ ﴿١٠۶﴾
به یقین این همان آزمایش روشن بود. (۱۰۶)
وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿١٠٧﴾
و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن] رهانیدیم، (۱۰۷)
وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿١٠٨﴾
و در میان آیندگان برای او [نام نیک] به جا گذاشتیم. (۱۰۸)
سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ ﴿١٠٩﴾
سلام بر ابراهیم. (۱۰۹)
کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿١١٠﴾
[ما] نیکوکاران را این گونه پاداش میدهیم. (۱۱۰)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿١١١﴾
بیتردید او از بندگان مؤمن ما بود، (۱۱۱)
ایمان حضرت ابراهیم .اون زمان فرزندش رو به همراه همسرش دربیابان رها میکنه ومیره
و اعتماد کنیم که خداوند نگهدارش هست وبزاریم بریم
اره چنددرصد از ما این کار رو میکنیم
من خودم اصلا نمیتونم این کار بکنم من ایمان خیلی ضعیفی دارم من خدای که به این عظمت و بزرگی هست ومرا بوجود آورد وبه من همه چیز داده رو هنوز نتونستم بپذیرم ایمان من خیلی ضعیف هست خیلی
خدای که این استاد و این سایت رو به من داده و هزارتا کارهای دیگه برایم انجام داده بهم فرزندان سالم داده و خودم در سلامت هستم وهزاران نعمت دیگه
اره من هنوز ضعیف هستم هنوز نتونستم به خدای خودم ایمان داشته باشم چرا ؟ چون من باور ندارم چون توی دلم هزارتا شک و تردید و دلهره و ترس هست
ترس از آینده ترس از گذشته ترس از اتفاقاتی که هنوز برایم بوجود نیومده و هزارتا ترس وتردیدهای دیگه
بااینکه خداوند هرلحظه داره باهام حرف میزنه ولی من انقدر افکار بیهوده دارم که هنوز نتونستم صدای نوید بخش و الهام بخش وارامش بخش رو بصورت واضح بشنونم
چرا چون خودم رو لایق نمیدونم
ولی دارم کار میکنم روی خودم و تمام سعی رو میکنم تا بتونم به خودم نزدیک بشم و صدای ارامش بخش خداوند رو بشنونم
اره استاد جان تا لحظه مرگم کار میکنم و یقین دارم من هم مثل شما وخیلی از بچه های سایت بالاخره دیوار سیمانی این باورهای پوسیده رو میشنکم وازاد میشم و متولد میشم اون وقت طمع ازادی واقعی رو میچشم
امسال این عید قربان میخام نفسم رو قربانی کنم
وایا امید به الله تمام سعی رو میکنم
استاد جان این رو یاد گرفتم که هرچیزی نیاز به تکامل داره ما یک شبه بوجود نیومدیم میلیاردها سال طول کشیده تا انسان بوجود آمده
پس نباید توقع داشته باشیم یک شبه همه چیز رو درست کنیم
بقول شما استاد جان من باید صبر کنم من باید استقامت داشته باشم
اون وقت هست که خداوند جواب تلاش های من رو میدهد
اینها رو نوشتم تا بدونم من درچه مرحله از رشد هستم
من باید خیلی بیشتر از اینها روی خودم کار کنم
تا بتونم وارد ترسهام بشم
اما باید از ترسهای کوچیک شروع کنم وبعد وارد ترسهای بزرگتر بشم
استاد من قبلا از سگ خیلی می ترسیدم ولی الان نه بعضی موقعها سگها رو نوازش میکنم
الان که فکر میکنم حتی از آدمها هم می ترسیدم ولی الان خیلی بهتر شدم
اینها همون پیشرفتهای کوچک من هست من وارد ترسهام شدم
حتی توی حوزه کاریم به صاحبکار گفتم من میتونم انجام بدم وبه من اجازه داد تا اون کار رو انجام بدم وقتی انجام دادم اصلا استرس ترس نداشتم و همون موقع به خدا توکل کردم وکارم رو عالی انجام دادم
کلا دیگ من اون آدم ترسو نیستم خیلی عوض شدم
مریم مثل قبل نمیترسه از آدمها از سگ از مادرشوهرش حتی از پدرش این مریم ما قبلا خیلی از باباش وحشت داشت الان خیلی باباشو دوست داره اخلاق خوب بابا رو می بینه وخیلی خوشحال هست که عاشق باباش شده
اره استاد جان این مریم خیلی پیشرفت کرده
درست بعضی موقعها مشکلات مریم رو احاطه میکنند اما مریم نباید تسلیم مشکلات بشه چون خودش قربانی میشه
باید راه حل پیدا کنه براشون
ولی قبلا مریم زار زار گریه میکرد و خودش رو قربانی میدونست اما الان تمام سعی اش رو میکنه از مدار قربانی خارج بشه
البته بیشتر از سه روزه سفرنامه رو شروع کردم ولی به خودم قول دادم روی فایلا تمرکز کنمو ببینم چطور میشه در عمل ازشون استفاده کرد
وقتی با خودم داشتم فکر میکردم که توی موضوع هدایت الهیو الهاماتش چطور عمل میکنم
خب! راستش عمل میکنم بهشون و نتیجه های خیلی خوبیم گرفتم هیچوقت به ضررم نشده مگر اینکه هدایتو از نجوا و وسوسه ها اشتباه بگیرم (که اینم حل شده و میتونم تشخیص بدم)
تکلیف خودم دونستم که هررررچی استاد میگه رو انجام بدم موبه مو
و چون استاد گفت درمورد حضرت ابراهیم مطالعه کنید و ببینید خدا چقددرررر متفاوت باهاش صحبت میکنه!
🌸ایمان به خدا وقتی قوی تر میشه که باور کنیم خداوند هیچوقت اشتباه نمیکنه همچیش روی حساب کتابه
🌸وقتی میتونیم بی چون و چرا بپذیریم اونچه رو که خدا گفته؛ اطمینان از عملکرد جهان و خداست
واااقعا چیکار باید کرد تا ایمانمون قوی تر بشه؟
باید خدارو خیلی بهتر بشناسیم و این شناخت تا همیشه ادامه داره…
باید فکر کرد واقعا این همه عظمتی که حتی یه دونه مثلش نیست..
باید فکر کرد که این همه مدت کی مارو هدایت کرده؟ از الان به بعدم خودشه قرار نیست جاش عوض بشه…
استاد وقتی داشتید در مورد تسلیم بودن صحبت میکردید یهو به خودم اومدم و از خودم پرسیدم آیدا الان چه حسی داری؟
گفتم خوبم بعد برای اینکه وجودمو زیر نظر بگیرم😒 بازم پرسیدم مطمئنی خوبی؟
یه چیزی از درون گفت: چرا خوب نباشم وقتی همچی سرجاشه وقتی پیش خدا خدا همین جاست دقیقا همین جااا
از انسانهای نیرومند در عبادت و خیر رسان به مردم بود.
از انسانهای با بصیرتی بود که در بینش او خطا وجود نداشت.
از خلوص ویژهای برخوردار و پیوسته به یادآور آخرت بود.
از برگزیدگان بود؛از نیکوکاران بود.
دارای قلب سلیم (پیراسته از شرک) بود
از نظر کمال، به پایهای رسید که ملکوت آسمانها و زمین را با دیدهی دل مشاهده کرد و دارای ایمان راسخ بود
از نخستین دوران زندگی یک انسان رشید، آگاه، خدا جوی بود
آیه مورد علاقم که همیشه با خودم تکرارش میکنم اینه: پیرو آیین ابراهیم باش که موحد بود و مشرک نبود فوق العاده باهاش احساسم خوب میشه و مثل یه قطب نما میمونه تا حواسم باشه
بحقیقت در این زمانه و درمیان این همه تقلا و تلاش و در بین همهمه و شلوغی های جهان اطراف و وارونه جلوه دادن حقایق ، و اتفاقات نازیبا و زیبا و …….
آیا کسی به راستی و صداقت استاد عباسمنش سراغ داریم ؟
آیا انسانی توحیدی تر و ابراهیم وارتر از عباسمنش سراغ داریم ؟
آیا کسی هست که ظاهر و باطنش یکی باشد ، کم نفروشد ، ارزان نفروشد به بهانه رقابت ، فقط با خدا معامله کند ، جز از خدا نترسد، سرلوحه کارش تعهد به توسعه توحید و باور ابراهیمی باشد ، با عشق زندگی کند، با عشق آموزش دهد ، در خدا و زیبایی های خدا غرق باشد ، از بهترین نعمت ها متنعم باشد ، جز خدا نبیند، به کمتر از بهترینها قانع نباشد ، و……. !!!
چون عباسمنش حداقل من یکی در میان تمام همکارانش سراغ ندارم
راستش اوایل که با فایل های رایگان و اموزشهای استاد عباسمنش آشنا شده بودم تقریبا خیلی باهاش مکالمه داشتم ، البته بخش زیادی هم بخاطر مشکلات مالی و اتفاقات شدیدی که در حوزه مالی برایم افتاده بود نمیتوانستم ذهنم را کنترل کنم و بیشتر قضاوت میکردم ،و در اون شرایط چنبن برداشتی برای من عادی بود و بخودم میگفتم من که اینهمه تلاش شبانه روزی کردم نتیجم شده این حالا بیام بشینم گوشه خونه و تجسم کنم ورد بگم ، عبارات تاکیدی بگم اخه که چی ، بابا ولم کن حوصله داری اینم دلش خوشه ، چهار نفر دورش جمع شدن فکر میکنه پیامبر زمانه هست ( استاد عباسمنش عزیز ببخش صادقانه اینطوری در موردت فکر میکردم و مبگفتم راست میگی یه روز سر جای من باش بعدش بیا و تعریف کنم ببینم بازم ادعای ابراهیمی بودن میکنی )
بعدها بیشتر با نحوه تفکر و باورهای استاد آشنا شدم و رفته رفته شرایط روحی خودم با گذشت زمان بهتر شد ، کمی دست و پام را پیدا کردم
در طی چند سال تلاش فراوانی کردم و به جای سپردن قلبی بخداوند، به بندگانش رجوع میکردم
خیلی در این مدت تلاش کردم که ذهنم راکنترل کنم بویژه که فهمیدم همه چیز از من شروع می شود و بجز خودم کسی مقصر یا مسبب تجربیاتم نیست
کم کم با برگشتم به ایران و زندگی دوباره در ایران روابطم با همکارانم بیشتر شد ، هر چند ارتباطات زیادی با خارج از کشور در زمینه کاریم با افراد متعددی داشتم اما با شرایط تحریم نمیتونستم با وضعیت مالی و اقتصادی خودم بین اینجا و خارج رابطه موفقی ایجاد کنم
از تلاش دست نکشیدم میدانستم ایراد کار از خودم هست ولی فشار زندگی بمن این فرصت واکاوی خودم را بهم نمیداد ، و علیرغم میلم که حرفای استاد را میشنیدم و باید روی خودم سرمایهگذاری کنم ولی بهم ریختگی ذهنی بهم اجازه نمیداد و مرتب بدنبال نتیجه مالی در بیرون از خودم میگشتم ، صدها جلسه و صدها قرارداد امضا کردم و وقت گذاشتم اخرش هیچ ، هیچ
از خدا خواستم که هدایتم کند ،دستم را بگیرد ،بهرکجا که صلاح می داند جایگاهم دهد ، اگر شغل خودم در سرنوشتم نیست شغلی دیگر برایم رقم بزند واقعا بمنای دقیق کلمه بارها و بارها مستاصل شده بودم ، شوخی نیست ۱۰ سال در این وضع نابسامان بودن و درجا زدن که هیچ ، پیشرفت نکردن هیچ ، عقب رفتن بسرعت نور بلای آسایش و آرامشم شده بود
هر بار با خدا خلوت میکردم میگفتم خدایا من که بتو سپردم ، از تو خواستم ، فقط ایاک نعبدوا و ایاک نستعین ورد زبانم شده اخه چرا صراطم را غیر المغضوب علیهم و الضالین قرار داده ای اخه چرا ؟!!
از حدود یکسال پیش حتی المقدور در بسیاری از اتفاقات ناخواسته کنترل ذهنم را بدست گرفتم که البته همین کنترل ذهن را هم از خدا خواسته بودم واز شش ماه پیش با رهایی و سپردن تقریبی بخدا و درخواست از خداوند اتفاقات جالبی در حوزه کاری برایم افتاد ، دوستانی از من تقاضا کردن که مدیریت مالی انها را در خارج از کشور بعهده بگیرم ، تا الان من دنبال ادمها بودم، ولی حالا دیگران بدنبال من هستند و از من کمک میخواهند
حوزه کاری من بدلیل ذات ریسک پذیری ان بویژه در این شرایط (سانکشن) ، هم به شجاعت هم به اعتماد بنفس بالا هم به جسارت و هم توکل و ریسک پذیری بالایی نیاز دارد
از نشانه ها ، درک کردم این پیشنهاد هدایت خداوند است و بشکلی انتظار انرا داشتم چون از چند وقت قبل آرامش بیشتری داشتم، شبا راحتتر میخوابیدم ، احساس بهتری داشتم ، امید به موفقیت در اعماق وجودم بیشتر بود ، و همه این اتفاقات بدون تلاش و وقت گذاشتن بوجود میومدن
و از وقتی درخواست همکاری از من شد بخودم گفتم آفرین بتو محمد داری بندگیت را نشون میدی ،
و این لیاقت توست که مدیریت مالی میلیاردها دلار سرمایه را بتو سپردن
بهر تقدیر من کارم را شروع کردم و اولین اقدام مالی را برای سرمایه گذاری از لندن به ترکیه استارت زدم ، آنچه لازم بود بر اساس تجربه و دانش و تخصص انجام دادم و بخدا گفتم من سهم خودم را با هدایتت انجام دادم ، حالا این گوی و این میدان ببینم چه گلی میزنی ؟!!!
بدلیل کارهای غیر عرف و غیر منطقی سیستم بانکی ترکیه کار با تاخیر و ناهماهنگی ۵ ماه بطول انجامید ، و من چون به هدایت خداوند ایمان داشتم که این پیشنهاد با هدایت خداوند بمن شده است در اصل قضیه شک نداشتم و با تمام وجود وقت میگذاشتم هر چند ایراد و اشکال تا حدی از طرف تیم بانکی من هم بود ولی از این اشتباه کوچک سیستم بانکی ترکیه بیش از حد معمول سو استفاده و منفعت میبردن
با همه دست خالی و اوضاع نابسامان مالی که داشتم با قرض کردن ، برای تهیه بلیط هواپیما فقط برای بلیط رفت از یکنفر ، پول تست پی سی آر از یکنفر ، ۱۴۰۰ لیر پول خرج سفر از یکنفر ، و هزینه هتل هم از طرف گروهی که قرار بود در ترکیه با من همکاری داشته باشند راهی ترکیه شدم
نیمه شب از فرودگاه فقط ۶۰۰ لیر کرایه تاکسی تا هتل دادم و کل پول من شد ۸۰۰ لیر ، و حالا من با این پول اندک اومدم تا ۵۰۰ میلبون یورو را کارسازی کنم و خدا میدونه که چقدر باید اینجا هزینه کنم و از این سر شهر استانبول تا اون سر فقط هر مسیر رفت با تاکسی بیش از ۴۰۰ لیر هزینه دارد ، اما بخودم قول داده بودم که باید ایمانم را نشان دهم و من فقط مسئولیت دارم سهم خودم را انجام بدم و سهم خدا بمن چه ، اصلا خدا خودش گفته من چیکار دارم که چطور و این لحظات بسیار حیرت بر انگیز است که بتوانی نجواهای ذهنت را خاموش کنی و ندای قلبت را گوش بدی وای خدایا فقط کسی که در این شرایط قرار گرفته درک مبکند اونم توی مملکت غریب البته من تجربه های زیادی مثل این سفر داشتم و تازه یک شایعه کرده بودن که پولشویی هم شده و این برای من اگه بکارم ایمان نداشتم کشنده بود چون اتهام بسبار سنگینی هست و فقط شش ماه بدون سوال میندازنت توی بازداشتگاه ، اما قصه من فرق داشت من یاد گرفته بودم از استاد که :
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس ،
که خود راه بگویدت چون باید کرد
یک هفته دنبال کار را گرفتم ، این گروه دوستان عجله زیادی داشتن که زودتر پولدار بشن و هنوز نتیجه روشنی نداشتم با دلخوری و بحث و گفتگو با این گروه جدا شدم ، از درون آرامش عمیقی بهم دست داد ، علیرغم اینکه هنوز مونده بودم که ۳ هزار لیرهتل را چطور تسویه کنم اما ندایی بمن گفته بود نترس ، جواب بده که نمیخوام با شما کار کنم ، تو شهامتت را نشون بده بقیه اش با خداست ، هی مرتب حرفای استاد عباسمنش یادم می امد
اخرای شب در خوف و رجاء بودم قلبم ارامش داشت و ذهنم میگفت تصمیم نادرستی گرفتی ، بابا الان خرجی از کجا میاری ، روابط و آشنا و پارتی تو کی میشه ، اینا را که کنار گذاشتی الان میخوای چیکار کنی ، اصلا با این جیب خالی از کجا میخوای پول بیاری ، اینجا ترکیه است هیچکس یک قدم مفتی برات بر نمیدارد ، اما احساس میکردم باری سنگین از دو راهی تصمیم گیری از دوشم برداشته شد ، کمی ترس داشتم اما قلبم آرام بود
توی همین افکارم غرق بودم که دوستی داشتم با من تماس گرفت و پرسبد چه خبر کارت انجام شد؟!!
و من بیاد این حرف استاد افتادم که میگفت باید درخواست کنی ، و مثال هواپیما و درخواست غذای اضافی از مهماندار یادم اومد ،
بدوستم وضعیت را گفتم و اینکه با این ادما دعوام شده و گذاشتمشون کنار ، گفت شما صبح هتل باش من میام پیشت با هم بر میگردیم منزل ، خانم من الان تا دو هفته دیگه کانادا هستند و من تنهام
اون شب یکی از راحت ترین شبایی بود که تا صبح خوابیدم چون خدا را در وجودم احساس میکردم و میفهمیدم بخاطر تغییر باورهایم خودم دارم اتفاقات زندگیم را رقم میزنم و نشانههای هدایت خداوند بوضوح برایم روشن بود
فردا دوستم اومد باتفاق رفتیم منزل ایشان و پذیرایی شاهانه از من نمودند ، اصلا با حضور ایشان که قطعا هدایت و دست خداوند بودند با آرامش و اطمینان سناریو نویسی کردم و مسیر را باز سازی کردم و همه چیز تغییر کرد .
البته زمانی ایشان از دبی دیپورت شده بودند و من خانم و بچه هاش را خیلی احترام میزاشتم و کمک میکردم و بخودش که بالاجبار ساکن مالزی بود کمک میکردم چون اموال زیادی ازش ضبط کرده بودند
همین توکل من بخداوند و تصمیم درستم موجب شد دوستانی بسیار خوب و دارای اختیارات و ارتباطات عالی در سیستم بانکی و دولتی ترکیه با من آشنا بشوند و با عزت و احترام زیادی تمام کارهای بانکی من را صفر تا صد با عذرخواهی از اینکه شما را در ترکیه اذیت کرده اند انجام دادن و انچه را من نیاز داشتم با نهایت احترام انجام دادند و همبن روزا بر میگردم ترکیه و نه تنها کار قبلی بلکه درخواست های جدیدی که دوستان و کمپانی های بخش خصوصی و دولتی از من دارند وارد قرارداد مبشوم و این فقط هدایت خداوند است فقط باید نترسید و پای در راه گذاشت ، بقیه کارها با خداست ، ایکاش همیشه میتونستم آگاهانه گام بردارم
جالب است سپردن بخدا و رسیدن به خواسته و مطلوب ، پاسخش همان لحظه است شاید نتیجه فیزیکی ان زمان ببرد ولی آرامش قلبی و اطمینان خاطر درونی انرا ادم همان لحظه درک میکند ،تنها نگرانی و ترس موجب فاصله ما با خواسته هایمان هستند
وقتی من از دوستان قبلی با جدیت خداحافظی کردم کمتر از ۲ ساعت همه چیز تغییر کرد و جالب از فردا دوستان قبل با عذرخواهی اومدن و من نپذیرفتم که همکاری را ادامه بدم و چقدر از اینکه با قدرت حرفم را میزدم احساس خوبی داشتم وای از وقتی که بترسی و شجاعتت را از دست بدهی بقول استاد ، خودت اجازه دادی که ادما قدرت داشته باشن و بهت امر و نهی کنند خدایا سپاسگزارم که تونستم این تصمیم سخت را ذر بدترین شرایط اون روز بگیرم
میخوام بگم برای خدا زمان ، مکان ، چطور ، توسط کی معنایی ندارد فقط تو بخواه ، با قدرت ، با اعتماد بنفس با خلوص از خدا بخواه ببین چطور از جایی که فکرش را نمیکنی عزتمندانه بهت میده و درها را بروت باز میکنه
هر جایی تونستم از وسوسه های شیطانی ذهنم بگذرم ، و کنترل اوضاع را بدست بگیرم و از ترسهام بگذرم و با اعتماد بنفس گام بردارم که بنظر من در هر لحظه که ما بتونیم در هر یک از ویژگیهای انسانی خود از مرز فیزیک عبور کنیم مثلا از ترسهایمان بگذریم ، از توقعات خود دست برداریم ، از درخواست از دیگران دست بکشیم ، تحسین را جایگزین حسادت کنیم ، شکرگزاری بر داشته هایمان را جایگزین حرص طمع کنبم ، دست از تحقیر و سرزنش خودمان یا حتی دیگری برداریم ، بجای انتظار از دیگران از خودمان و از خدای خودمان بخواهیم و خلاصه هر آنچه موجب عزت نفس مان میشود و روحیه ما را تقویت و احساسمان را بهتر میکند ، انجام دهیم در تمام این لحظات ما جنبه های خدایی مان را زندگی کرده ایم و از بعد تمناهای انسانی و نجواهای شیطانی گذشته ایم ،در این لحظات در آغوش خدا ، در خدا ، همراه خود ، جنسی از خدا و خدایگونه بوده ایم و احتمالا همه ما در این گونه مواقع تجربیات زیادی داریم و کافیست بتوانی برای دقایقی کنترل ذهنت را بدست بگیری و دقیقا خداوند در همین گذرگاهها نشانه های رحمت و یاری اش را بسمت و بکمک ما میفرستد ، اما متاسفانه ما در ابن مواقع همه را بحساب خودمان میگذاریم و چون خدا را نمیبینیم یا بحساب زرنگی و دانایی و تلاش خودمان میگذاریم تکرار این روند از جنس کمک و همراهی خداوند در زندگی مان قطع می شود و اثر این فراموشی یا اهمال و یا عدم باور به حضور و توانایی خداوند، موجب تضعیف روحیه و ناامیدی مان میشود و این همان رفتاری است که من در بیشتر مواقع و در اثر اتفاقات در گذشته داشته ام و الان خیلی بهتر از گذشته ام هستم و همه این تغییرات را سپاس گذار خداوند م که استاد عباسمنش را سر راه زندگیم قرار داد تا بتوانم از شرایط بسیار سخت و طاقت فرسای ده سال نابسامانیهای بوجود آمده را در بیشتر اوقات کنترل کنم ، و با کوچکترین اتفاق از کوره در نروم و کنترل ذهنم را بدست دیگران ندهم و خیلی کمتر اوضاع بیرون را مسبب وضعیت خودم بدانم و الان تقریبا هیچکس و هیچ مقصری در زندگی من، در افکار من و در باورهای من وجود ندارد و در تمام موارد خودم را مسئول الان و گذشته ام میدانم و این تغییر باور از گوش دادن و عمل کردن به آموزشهای استاد عباسمنش عزیز هست و هر روز دارم بهتر و قویتر میشوم خدایا شکرت
امروز که داشتم فایل سومین روز = روز شمار تحول زندگی من = را گوش میدادم و بدقت در بیان با تمام وجود ابراهیم زمان، از توصیف ایمان ابراهیم علیه السلام لذت میبردم اشک از چشمانم جاری و تا لحظاتی بغض راه گلویم را بسته بود خصوصا انجا که استاد میگفت هر کاری ممکن من برای نجات بچه ام انجام بدم و جانم را فدای وجود و تندرستی او بکنم و این یعنی ایمان بعنی عشق یعنی ایثار
اما این یکی خیلی سخت حتی اگه خدا رو در روت باشه و بگه این منم که دستور میدم و ازت میخوام سر فرزندت را برای من از تن جدا کنی و من امکان ندارد که بتونم حتی برای خدا در اون وضعیت چاقو بردارم و اینکار را انجام بدم الله و اکبر
خدایا چه ایمانی باید یک نفر حتی پیامبر داشته باشد که بتواند برای انجام فرمان خدای نادیده در عالم واقع چنین ایثاری کند !!!!!
یا این موضوع که بشدت من را تحت تاثیر زیادی قرار داد که حضرت ابراهیم از روز جداشدن از همسر و فرزندش بعد از ۲۰ سال بفرمان خداوند برگشت تازه اون هم اومد که فرمان خداوند را اجرا کند و نیامد که بگوید فرزندم دلتنگت بودم و او را در آغوش بگیرد
تازه اومده که اسماعیلش را در راه خدا قربانی کند هزاران الله اکبر به این ایمان خدایا چه میشنویم واقعا باورش برای ما بندگانت سخت است مگر کسی مثل استاد که در مسیر ابراهیم شدن است اونهم بگفته خودش نه برای قربانی کردن فرزندش بدست خودش بلکه برای قربانی کردن خودش برای فرزندش
همه ما پدران تجربه سفرهای زیاد سفرهای تنهایی و بدون همراهی اعضای خانواده را داریم ،بعد از چند روز چقدر احساس دلتنکی برای فرزندانمان و عزیزانمان داریم ، قبل از برگشت میریم براشون سوغاتی میگیریم و هر روز چندین بار تماس میگیریم و تصویری حال و احوال میکنیم باز هم راضی نمیشیم
خدایا اصلا باورش در عمل خیلی سخته ، بارها این مطلب قربانی حضرت ابراهیم را زبان وعاظ و قاریان و مجلس گردانان شنیده بودم همیشه از بچه گی یادم هست پدرم در این روز گوسفندی قربانی میکرد و نذری میداد
اما جنس بیان استاد عباسمنش چیز دیگری بود ، همانی که من و دیگر دوستان عضو سایت نیاز داریم گوش بدیم و صد بار گوش بدیم و هر بار چیزی جدیدتر ازش درک کنیم ،چون اولا استاد خودش از جنس ابراهیم است و پیرو آیین ایراهیم ، و ثانیا ما الان در مداری هستیم که باید باورهایمان را تغییر و تغیبر داده ها را تقویت کنیم
من اونجاهایی که استاد از قرآن مثل می اورد و آیه های قرآن را شرح میدهد حسی دبگر پیدا میکنم از درون متحول میشوم و آرامشی ژرف دارم ناخودآگاه قلبم آرام میگیرد و احساسی عجیب اما آشنا بهم دست میدهد خصوصا در مورد داستانهای خلیل الله
و دیگری هم نامه ۳۱ حضرت علی ع در مورد توصیه به فرزندش امام حسن ، بیشترین تاثیر را من از این آیات قرآنی و نامه امام علی ع میگیرم و روحیه ام عالی و قدرت حرکت و شجاعتم بیشتر میشود
اخه من وقتی به مشکلات ده سال پبش برخورد کردم ، یک استاد علوم ادیان با مشورت قرآن من را آرامش داد و راهنمایی کرد و با تفعل به قرآن دقیقا آیاتی از سوره حضرت ابراهیم آمد و یادم هست که این آتش را ما دستور دادیم که بر تو سرد و سلامت بشود بشرطیکه تو ایمان داشته باشی برای من هم همین اتفاق افتاد ولی دلیل طولانی شدن دوره مشکلاتم فقط بخاطر سست ایمانی خودم بوده است
و اکنون با جمع انچه در سایت از اموزش های رایگان استاد اموحته ام یا از متن های بسیار تاثیرگذار خانم شایسته و از کامنت های متعدد و ارزشمند بچه ها در دانلودها و یا عقل کل که دنیایی از مطالب ارزشمند هست خونده ام حال و احوالم بسیار بهتر ، و روند زندگی و کارهایم خیلی بهتر شده است و کارهای بسیار عالی در حال اجرا دارم و احساس میکتم نتیجه هایی فوق تصور هر لحظه وارد تجربه زندگیم میشود
و با این برنامه روزشمار تحول زندگی من که من هم بخودم قول داده ام با تمام وجود هر روز متعهدانه ردپایی از خودم بگزارم و کامنت بزارم خیلی زودتر از انچه فکرش را میکنم پول و ثروت و موفقیت و خوشبختی وارد زندگیم میشود ، همه نشانه ها حکایت از یک تحول بسیار بزرگ در زندگی و نتایج و دستاوردهای من دارند ،
خدایا برای وجود استاد عباسمنش عزیز صمیمانه سپاسگزارم
استاد عزیز فکر میکنم تا آمدنم به آمریکا و دیدار صمیمانه ات چیزی نمانده ، بیاری خداوند بزودی در آمریکا بهمراه خانواده زیارتت میکنم و با راهنمایی شما ملکی در نزدیکی پرادایس میخرم تا بگویم این هم شاگرد استاد بود و در مکتبش آموخت که همه جیز از خودش شروع میشود ، تا بیشتر درک کنم که همه چیز باور است باور ،
برای تک تک شما همراهان عزیز و ارزشمندم در خانواده صمیمی عباسمنش بهترینها را آرزومندم
ابراهیم که بود؟موسی ،عیسی ،محمد…اینها چگونه انسان هایی بودند که لایق دریافت چنین الهامات محکمی از طرف خداوند شدند؟و به تبع اون انسان های زیادی پیرو اونها شدن؟
به ما گفته بودن که همه چیز در مورد اونها از قبل تعیین شده بوده.اونها انتخاب خدا پیش از ورود به جهان مادی در مورد پیامبری بودن.اونها برای همین کار ساخته شده بودن.
اما الان فکر میکنم که اینطور نبوده،اونها انسانهایی بوده اند مثل ما…ولی راه و روش و فکرشون متفاوت بوده…اونها هیچ اجباری در خوب بودن نداشتن.بلکه به انتخاب خودشون اینگونه بودند…اونها بعد از به دنیا اومدن وزندگی در این جهان و ارتباط بر قرار کردن با نیروی برتر لایق پیامبری شدن نه از قبل…
واین درک بهتری به من در مورد خودم میده…
در مورد ذات آدمی..
اینکه برای همه ما راه های بی نظیری برای ارتباط با خدای خودمون وجود داره.
اینکه ما هم میتونیم جهان ناشناخته ارتباط با مبدا هستیمون رو کشف کنیم..
بستگی به همت خودمون داره…
هر کسی به اندازه میل و رغبت وتلاشش…
ولی اگه یه کم تلاش کنیم…یه کوچولو…برای بر قراری این ارتباط خالصانه…
در حالی که تسلیم هستیم…
غر نمیزنیم
ناسپاسی نمیکنیم
نافرمانی نمیکنیم…
تعیین تکلیف براش نمیکنیم…
اونوقت میتونیم یه کوچولو از طعم این ارتباط زیبا و عاشقانه رو بچشیم…
کافیه که به آسمون نگاه کنیم…
گاهی اگه میون همهمه زندگی یه فرصتی دست بده
میشینم جلوی در اتاق ،رو به ایوون و به آسمون نگاه میکنم…وقتی سرمه ای رنگ و پر ستاره است سحر آمیز تر و زیبا تره…
با اینکه همه جا هست اما آسمان با وسعت و راز آلودگی و بی نهایتیش قلب آدم رو به سمتش میکشه…
آخه اون خودش بی نهایته…
و وقتی به آسمون نگاه میکنم هم انتهایی نمیبینم
اونوقت انگار اون خیلی بهم نزدیکه…
بعد به یاد رگ گردن میفتم…
آه اون همینجاست..
در من…
به همین نزدیکی…
من و او یکی نیستیم؟
آخه رگ گردنم در وجود منه
واو از این رگ هم نزدیک تره…
چه غیر قابل وصف میشود واژه نزدیکی…
حتما ابراهیم در عمق این نزدیکی ها شناور بوده که هر چه گفته شد رو شنیده و هر امری رو روی چشم گذاشته
او این دریای بی کران رو کشف کرده…
او فهمیده که کسی هست…
نیرویی که قلبش رو به سمت اون میکشه
گرم و پرحرارت…
قدرتمند وپرمتانت
و مهربان و متبسم همچون عشق…
زیبا و امیدبخش همچون نور…
هرچند اینها تنها واژگانی هستند قاصر در وصف آن قدرت بی همتا…
اما میدونم هرگاه تسلیم و خالصانه رو به سوی او کنیم یک قدم به مقام ابراهیم نزدیک تر میشیم…
شخصیتی که توی این فایل استاد عزیز بهش پرداختند بسیار منو تحت تاثیر قرار داد چون کسیه که به معنای واقعی کلمه در برابر خداوند تسلیمه و بهش باور قلبی داره و وقتی بهش دستور داده میشه بدون چون و چرا میپذیره و ایمانشو ثابت میکنه حتی در مورد فرزند که میشه گفت عزیز ترین فرد توی زندگی هر آدمیه و
خیلی از آدمها تنها هدف زندگیشون به خاطر بچه هاشونه و کل اهدافشونو فدای بچه هاشون میکنن و هدف زندگیشون فقط دیدن خوشبختی بچه هاشونه
و این حس طبیعیه علاقه به فرزندان و همه لذت میبرن از حال خوب و خوشبختی و رشد و پیشرفت فرزندانشون
ولی نمیتونه هدف زندگی یه فرد فقط بچه هاش باشه
بهترین شکل حمایت از بچه ها اینه که ازشون حمایت نکنیم همونطور که من خیلی از آدمهای موفق رو دیدم که به دلیل رسیدن به این تضاد که از طرف هیچکس حمایت نشدن همه وجودشونو گذاشتن تا تبدیل بشن به بهترین نسخه خودشون
و حضرت ابرهیم فقط دستور خدا رو اطاعت کرد و خدارو باور داشت و فرزندشو رها کرد
و توی این امتحان الهی هم سربلند درمیاد و معنای واقعی اسلام رو که امروزه به اشتباه معنی شده رو به همه نشون میده
و چقد تسلیم خداوند بود یه پله بالاتر از همه چیه
تسلیم به این معنی که رها میکنم و فقط از خداوند اطاعت میکنم و ایمان دارم که خداوند بهم کمک میکنه
و حصرت ابراهیم یه انسان کامل در قرآن معرفی میشه
و میتونه برای ما در همه زمینه الگو باشه به این صورت که بدون هیچ ایده و استعدادی بریم تو دل ترسامون و به خدا توکل کنیم و ایمان داشته باشیم که انجام میشه شاید گفتنش راحت باشه ولی خیلیا نمیتونن انجامش بدن
کسایی که به خداوند ایمان دارند میدونن که خدا بی نهایت دست داره که بهشون از راحت ترین و لذت بخش ترین راه ها کمک کنه
خداوند همیشه هست و حمایت میکنه
و نشانه تسلیم بودن احساس خوبه و نگران نبودنه
و کسی که تسلیم خدا باشه میگه من خسته و ناامید نمیشم و پیش میرم و ترسها منو در برنمیگره من حرکت میکنم و خداوند به من برکت میده
و هر اتفاقی برام بیفته من تسلیم خداوندم
خدا مارو حمایت کنه و اگه یه نفر تونسته به یه مقامی برسه ما هم میتونیم
و چقد علاقمند شدم که به قول استاد با دیدگاه و ذهنیت و روحیه حضرت ابراهیم بیشتر آشنا شم تا دلیل این عشق نابی که خداوند بهش داره رو متوجه شم و از خدا میخوام که هممونو هدایت کنه تا بتونیم مثل پیامبر عزیزش در برابرش تسلیم باشیم
زندگی خیلی زیباست به شرط اگاهی و عمل به آگاهیا
امیدوارم که همیشه در مدارآگاهی و سلامتی و عشق و ثروت و آرامش باشیم
استاد چقدر زیبا گفتید تسلیم بودن به معنای اینکه من رها میکنم خودمو رو من میسپارم خودمو رو به خداوند وقتی که تسلیم خداوند باشیم ما رو هدایت میکنه به مسیر هایی که فقط خیر خوشی خوشبختی هست وقتی که ایمان داشته باشیم به خداوند کارهامون خیلی آسون میشه دیگه نگران نیستیم چون ایمان داریم خداوند هوامون رو داره حمایتمون میکنه هدایتمون میکنه
خداوند کمکم میکنه تا در این مسیر ثابت قدم بمونم
الان که دارم کامنت این قسمت رو مینویسم خیلی حس عالی دارم از وقتی که به خودم تعهد دادم روی شخصتیم و باورهام کار کنم و خداوند مهربون منو هدایت کرد به روز شمار تحویل زندگی من الان حس نابی دارم دیگه مثل قبل کامنت نوشتن برام سخت نیست الان خداوند میگه و من مینویسم وایییی خدای من چقدر من خوشبختم هدایتم کردی به بهترین استاد سید حسین عباسمنش
تفاوت آدم ها تو همین ترس هاست دقیقاااا همینه وقتی که من بترسم نمیتونم حرکت کنم نمیتونم پیشرفت کنم وقتی که من بترسم نمیتونم از منطقه امن خودم بیرون بیام ترس نمیزاره من رشد کنم نمیزاره تجربه های جدیدی رو کسب کنم
غلبه به ترس یعنی آزادی وقتی که به ترس هام غلبه کنم حرکت میکنم رشد و پیشرفت میکنم دنیا رو تجربه میکنم
تسلیم بودن و ایمان داشتن به این معنی که من ایمان دارم خداوند کمکم میکنه
نشونه تسلیم بودن احساس خوبه
نشونه ایمان داشتن احساس خوبه
وقتی که من ایمان و تسلیم باشم میدونم که خداوند خیر منو میخواد میدونم که خداوند به مسیر های درست هدایتم میکنه میدونم که خداوند تنهام نمیزاره من حالم خوبه من احساس خوبی دارم
من حرکت میکنم خداوند به من برکت میده
اگر ابراهیم تونسته اینقدر رو خودش کار کنه من هم میتونم
ابراهیم تونسته دوست خداوند باشه من هم میتونم
استاد تونسته به این زندگی فوق العاده عالی برسه من هم میتونم
فقط باید روی باورهام کار کنم روی شخصتیم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم
روز سوم سفرنامه
سلام دوستای عزیزم
حضرت ابراهیم کی بوده که حتی خدا به پیامبرای بعد ابراهیمم میگه ایین ابراهیمو پیروی کنید؟
حضرت ابراهیم رها شده تو دستای خدا بوده یه انسان توحیدی به تمام معنا بوده داشته با خدا عشق میکرده در حدی که خدا گفته بچتو سر ببر نگفته شوخی میکنی؟بچمووووو؟مگه میشه؟گفته چشم خداجونم هرچی تو بگی من بهت ایمان دارم تسلیمتم
اسلام یعنی تسلیم شدن در برابر رب
کسی که تسلیم خداست ترسی نداره کسی که تسلیم خداست غمی نداره
ترس هرکس متفاوته یکی ترس از دست دادن عزیزانش داره
یکی ترس از حرف مردم داره
یکی ترس از قدرت کسی داره
یکی ترس از موجودات دیگه داره
یکی ترس از تاریکی داره
و هزاران ترسای دیگه
وقتی ترس هس یعنی ایمان نداری من جدیدا هروقت ترس سراغم میاد زود به خودم میگم ایمان نداری به خدا بعد تو دلم میگم نه دارم بعد میگم اگه داشتی که ترس نداشتی بعد یه دفعه ای ترسم خاموش میشه
یا وقتی از چیزی یا کسی میترسم زود به خودم میگم یکی از صفات خداوند اینه که حافظ هستش قبول داری؟میگم اره بعد میگم پس چرا میترسی وقتی خدا خودش گفته حافظم؟حافظ بودن خداوند تو قوانینشه
چطور میگیم احساس خوب =اتفاقات خوب احساس بد=اتفاقات بد… خب این قانونه هیچوقت هم تغییری نمیکنه درسته؟خب پس حالا چرا ترس داری؟صفات خداوند قانون الهی هستن وقتی میگه حافظ یعنی قانونش اینه حافظ باشه وقتی میگه رزاق یعنی قانونش اینه رزاق باشه وقتی میگه ستارالعیوب یعنی قانونش اینه گناهای بندشو میپوشونه
وقتی قانون اینه تو از چی میترسی؟قانونی که همیشه و هرجا همینه چه ایران باشی چه اروپا چه امریکا قانون همینه
اینجوری من بالای ۹۰ درصد ترسامو بهش غلبه کردم و هروقت یادم میفته زود به خودم یاداوری میکنم اینارو
وقتی ترس از بی پولی داری به این فکر کن وقتی خدا رزاقه و قانونش اینه که روزی برسونه چرا بترسم؟اصلا خدا عشق میکنه به ماا روزی بده عشق میکنه محافظ ما باشه عشق میکنه عیب های مارو بپوشونه عشق میکنه وقتی توبه کردیم به سمتش برمیگردیم عشق میکنه مارو ببخشه
انگار هر لحظه منتظره به سمتش برگردیم منتظره بگیم خدایا روزی میخوام روزی میده خدایاا عزت میخوام عزت میده وقتی ازش درخواست میکنی و ترسی نداری نگران نیستی و قدرتشو باور داری اون موقس که بهت میده فقط باورش کن
رهاشو نترس ترسی نداشته باش
تو یه قدم بردار اسماعیلتو(ترس هاتو) سرببر خدا ۱۰۰قدم برمیداره برات
دوستون دارم
ردپایی از روز سوم من در این چِله :
“ایمان راسخ به هرآنچه خدا به تو میگوید و جسارت تمام در عمل به آن” همچو ابراهیم!
امروز پروردگارم با من حرف زد، پروردگارم در قالب استاد عباس منش باهام حرف زد و ازم خواست تا جسور باشم!
تا ایمان داشته باشم,
تا به الهاماتم هرچند غیر عقلانی با حس خوب عمل کنم،
تا فقط رضایت اون رو در نظر بگیرم و نه هیچ کس دیگه، حتی اگر پدرو مادر که انقدر عزیز و محترمن هم نظری بر خلاف الهام خدا به من داشتند، این گوش در و اون یکی دروازه!
من امروز متوجه شدم باید بار سفرمو ببندم، یکم نگرانم و ترسیدم ولی ته دلم میدونم وقتی برم توی دلش همه چیز حل میشه!! کول بارمو آماده کردم و آماده ی رفتن توی دل این ناشناخته ام!
جسارت، جسارت جسارت!
توکل، توکل توکل!
حس خوب، حس خوب حس خوب!
اینا همه ی چیزهاییه که برای این سفر لازم دارم! تمام چیزهاییه که منو تحت هر شرایطی حفظ میکنه و بالا میبره. کول بار من هیچ وزنی نداره و تازه سبکمم میکنه!
آذوقه ی من در این سفر این باورهاست :
– پروردگارم تحت هر شرایطی حامی و هدایتگر منه، پشت هر اتفاقی اونه! اون و برنامه ریزی فوقالعاده اش!!
– پاداش بزرگی در ایمان به غیبه! در پا گذاشتن روی ترس ها و عمل بی قیدو شرط به حرفهای ربّ العالمینه! خدا به من وعده ی فزونی داده!
– مهم نیست کی چی میخواد و اوضاع چطور به نظر میاد! زندگی من تنها بازتابی از باور های “منه” نه هیچکس دیگه و چون من به خدا توکل کردم ماهیت هر اتفاق برای من خیره!
خیلی خیلی برام عجیبه که چطور فقط توی سه روز یک انسان میتونه این حجم از آرامشو تجربه کنه، دارم تصور میکنم اگه من فقط بعد از سه روز تعهد اینم، پس بعد از این چهل روز چقدررر متفاوت و حتی میتونم بگم با چهل روز پیشم غریبه خواهم شد!!
دعای آخر روز سوم :
پروردگارم ، از استاد و خانم شایسته ی عزیز بخاطر ایجاد چنین فضایی سپاسگزارم که اینهمه آرامش رو به من هدیه کردن! اون هارو در پناه خودت و در فزون و فراوانی نگه دار. میدونم دعای من تاثیری در سرنوشت کسی نداره اما وقتی به خوشبختیشون فکر میکنم هیجان زده و خوشحال میشم! باشد که هممون سعادتمند دنیا و آخرت باشیم.
پروردگارم، منو در تک تک تصمیماتم متوجه خودت کن که من فقط به تو اعتماد دارم🤍
۲۷ مهر ۹۹
به نام رب ابراهیم که یگانه است
سلام خدمت استاد عزیز و دوستان بزرگوار
همیشه پیش خودم میگفتم کاش دینی هم بود که پیروان اون تعصبی نداشته باشن و انسان ها به خاطر اون دین اختلافی نداشته باشن
حالا بعد از این همه سال مسلمونی تازه فهمیدم آره بابا اصلا دینی هم هست که نه پیروانی داره ، نه آیینی داره ، نه مناسکی داره ، نه کتابی داره و اون آیین ، آیین ابراهیمه، آیین یکتاپرستی، و اون آیین اسلام به معنی تسلیم بودنه
بعد این فایل یه سری جستجو هایی کردم البته خیلی کم و به درک کوچیکی رسیدم البته هنوز خیلی جای کار داره و شاید بعضی نظراتی که بگم درست نباشه اما با توجه به درک الانم مینویسم
این که ابراهیم تنها پیامبری هست که به مقام امامت رسیده
یعنی ابراهیم مثل بقیه پیامبر ها فقط راهنما و راهبر نیست بلکه یک الگوی عملی هستش
ما دو نوع پیشوایی داریم
پیشوایی علمی
پیشوایی عملی
پیشوایی علمی یک منزلتی هست که به خاطر شایستگی افراد خداوند به اونها اعطا کرده (مثل تمام پیامبران)
اما پیشوایی عملی یه مقام کاملا اکتسابیه و حاصل تلاش و مجاهدت خود فرده که طبق یه سری معیار های دقیق عبودیت زندگی کرده (مثل حضرت ابراهیم)
یعنی این مقام امامت حضرت ابراهیم آرزو و خواسته خودش بوده که با تلاش خودش به اون مقام رسیده.
همیشه ایمان ابراهیم و تسلیم بودن ابراهیم زبانزد تمام ادیان و تمام اعصار بوده
اما خیلی دوست داشتم بدونم این ایمان ابراهیم و تسلیم بودن ابراهیم دقیقا از کجا نشات گرفته ؟
ابراهیم که توی یه خانواده مشرک و بت پرست بزرگ شده
جامعه ای که در اون قرار داشته همه مشرک و بت پرست بودن
من فکر میکنم ابراهیم یه شخصیت جسور و نترس و کنجکاو و حق گرا
داشت که تونست متفاوت از جامعه اون روز فکر کنه و عمل کنه
خوب توی یک خانواده بت پرست بزرگ شد و تجربه کرد که این بت ها هیچ نفع و ضرری براشون ندارن
بعد رفت دنبال پرستش ستاره و ماه و خورشید که دید اون ها هم نمیتونن خدای اون باشن
و فکر میکنم اینجاست که خدا وقتی ببینه کسی دنبال حقیقت باشه اون را هدایت میکنه
و ابراهیم بعد از این تجربه ها هدایت شد به پرستش خدای یگانه
که در قرآن هم میبینم از خداوند میخواد که نشونه هایی را بفرسته تا ایمان اش کامل بشه و بارها به وسیله دعا از خداوند درخواست یقین و ایمان و تسلیم بودن میکنه
نکته های جالبی که این داستان برای من داشت این که ابراهیم در ایمان و تسلیم بودن هم تکامل اش را طی کرد
یعنی معجزه هایی مثل سرد و سلامت شدن آتش ، فرزند دار شدن در سن کهولت و … را دید
بعد رسید به جایی که زن و فرزندش را در بیابان با توکل به خداوند رها کرد
و در مرحله آخر و نهایت تسلیم بودن خواست فرزند خودش را قربانی کنه
پس این مقام یک شبه به دست نیومد
نکته بعد این که حتی پیامبر ها هم در یک طیف ایمانی قرار دارند و به گفته قرآن بعضی نسبت به بعضی مقام بالاتری دارند یعنی همه ما انسان ها به میزانی که ایمان داشته باشیم و متوکل و تسلیم باشیم دارای درجاتی هستیم چه در دنیا و چه در آخرت
نکته بعد این که بخواهیم بهونه بیاریم که ما تو فلان مملکت با فلان رئیس و روئسا و توی فلان خانواده به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم و بخواهیم عوامل بیرونی را دخیل بدونیم در موفقیت و ایمان خودمون قابل پذیرش نیست چون بودن نمونه هایی که این موارد را نقض کردن
مثلا ابراهیم در یک خانواده و جامعه بت پرست و مشرک میشود پیامبر و دوست و خلیل خداوند
یا مثلا افرادی که در خانواده های و جامعه های فقیر بودن و الان ثروتمند هستن و …
نکته مهم بعدی این که برای رسیدن به بزرگی و سعادت و موفقیت باید بها پرداخت (زمان،پول، کنایه،خانواده و…)
نکته بعد اینه که باور کنیم خدایی که ابراهیم را در اون شرایط هدایت کرد و به اون مقام رسوند ما را هم هدایت میکنه
در مورد این صحبت استاد که بهترین حمایت از بچه ها حمایت نکردنه اونهاست
باید بگم توی موردهایی که خود من حمایت خانواده را نداشتم خیلی محکم تر و قویتر رشد کردم
و حتی در اطرافیانم میبینم خانواده های پر جمعیتی که پدر و مادر اصلا نمیتونستن حمایت کنن از بچه ها ، الان اون بچه ها افراد تقریبا موفق نسبت به بقیه جامعه هستن
تو این مدت که کامنت ها را میخوندم فیلم ابراهیم هم دیدم البته فکر میکنم کلی ایراد داشت اما جمله های آخر فیلمش جالب بود
موقعی که اسماعیل از پدرش پرسید میتونیم کعبه را درست کنیم و ابراهیم گفت
اگه عاشق باشی میتونی
این قدرتی هست که پروردگار در روح ما نهاده
جسم ما فرمان روح را میپذیره
اما یه ترمزی که درکش کردم این بود که ما فکر میکنیم با تسلیم شدن در برابر خداوند تمام تضاد ها و بدبختی ها میریزن سر ما
یعنی تسلیم بودن با سختی و امتحانات سخت مترادف شده برای ذهن ما
اما من جواب میدم به ذهن منطقی که من به خدایی ایمان دارم که هدایتم میکنه
خدایی که وهابه
خدایی که غفوره
خدایی که رحیم
خدایی که پشتیبان منه
پس من تسلیم میشم در برابرش و اون هم در قبلاش من را رشد میده و ظرف وجودی من بزرگتر میشه
که هم به تضاد های کمتری میخورم و هم در مقابل تضاد ها قویتر میشم و بزرگتر میشم پس تضاد ها برای من کوچیکتر میشن
مثلا وقتی بچه بودیم نمیتونستیم تنها راه بریم ، تنها غذا بخوریم، تنها بریم مدرسه،بند کفشون را ببندیم و…
اما امروز که بزرگ شدیم به اون تضاد ها که فکر میکنیم خندمون میگیره …
کلام آخر این که ابراهیم خواست که ابراهیم باشه
خواست که دوست خدا باشه
و عمل کرد
و عمل کرد
و عمل کرد
خدایا میدونم افتخار میکنی به ابراهیم
کمک کن ما هم بشیم ابراهیم تو
یا حق
سلام دوست عزیز چه قدر عالی وعمیق بیان کردین .من قسمت اخر کامنتتون رو کپی کردم در نت گوشیم .بسیار خوب درک کردین .عشق کردم وتحسینتون میکنم.
رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِینَ ﴿١٠٠﴾
پروردگارا! مرا فرزندی که از صالحان باشد عطا کن. (۱۰۰)
فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِیمٍ ﴿١٠١﴾
پس ما او را به پسری بردبار مژده دادیم. (۱۰۱)
فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قَالَ یَا بُنَیَّ إِنِّی أَرَىٰ فِی الْمَنَامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ مَاذَا تَرَىٰ ۚ قَالَ یَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِی إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِینَ ﴿١٠٢﴾
هنگامی که با او به [مقام] سعی رسید، گفت: پسرکم! همانا من در خواب میبینم که تو را ذبح میکنم، پس با تأمل بنگر رأی تو چیست؟ گفت: پدرم آنچه به آن مأمور شدهای انجام ده اگر خدا بخواهد مرا از شکیبایان خواهی یافت. (۱۰۲)
فَلَمَّا أَسْلَمَا وَتَلَّهُ لِلْجَبِینِ ﴿١٠٣﴾
پس هنگامی که آن دو تسلیم [خواسته خدا] شدند و ابراهیم، جبین او را به زمین نهاد [تا ذبحش کند] (۱۰۳)
وَنَادَیْنَاهُ أَنْ یَا إِبْرَاهِیمُ ﴿١٠۴﴾
و او را ندا دادیم کهای ابراهیم! (۱۰۴)
قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیَا ۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿١٠۵﴾
خوابت را تحقق دادی [و فرمان پروردگارت را اجرا کردی]، به راستی ما نیکوکاران را این گونه پاداش میدهیم [که نیّت پاک و خالصشان را به جای عمل میپذیریم.] (۱۰۵)
إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِینُ ﴿١٠۶﴾
به یقین این همان آزمایش روشن بود. (۱۰۶)
وَفَدَیْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ ﴿١٠٧﴾
و ما اسماعیل را در برابر قربانی بزرگی [از ذبح شدن] رهانیدیم، (۱۰۷)
وَتَرَکْنَا عَلَیْهِ فِی الْآخِرِینَ ﴿١٠٨﴾
و در میان آیندگان برای او [نام نیک] به جا گذاشتیم. (۱۰۸)
سَلَامٌ عَلَىٰ إِبْرَاهِیمَ ﴿١٠٩﴾
سلام بر ابراهیم. (۱۰۹)
کَذَٰلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ﴿١١٠﴾
[ما] نیکوکاران را این گونه پاداش میدهیم. (۱۱۰)
إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُؤْمِنِینَ ﴿١١١﴾
بیتردید او از بندگان مؤمن ما بود، (۱۱۱)
روز سوم سفرنامه
عیدقربان
ایمان حضرت ابراهیم .اون زمان فرزندش رو به همراه همسرش دربیابان رها میکنه ومیره
و اعتماد کنیم که خداوند نگهدارش هست وبزاریم بریم
اره چنددرصد از ما این کار رو میکنیم
من خودم اصلا نمیتونم این کار بکنم من ایمان خیلی ضعیفی دارم من خدای که به این عظمت و بزرگی هست ومرا بوجود آورد وبه من همه چیز داده رو هنوز نتونستم بپذیرم ایمان من خیلی ضعیف هست خیلی
خدای که این استاد و این سایت رو به من داده و هزارتا کارهای دیگه برایم انجام داده بهم فرزندان سالم داده و خودم در سلامت هستم وهزاران نعمت دیگه
اره من هنوز ضعیف هستم هنوز نتونستم به خدای خودم ایمان داشته باشم چرا ؟ چون من باور ندارم چون توی دلم هزارتا شک و تردید و دلهره و ترس هست
ترس از آینده ترس از گذشته ترس از اتفاقاتی که هنوز برایم بوجود نیومده و هزارتا ترس وتردیدهای دیگه
بااینکه خداوند هرلحظه داره باهام حرف میزنه ولی من انقدر افکار بیهوده دارم که هنوز نتونستم صدای نوید بخش و الهام بخش وارامش بخش رو بصورت واضح بشنونم
چرا چون خودم رو لایق نمیدونم
ولی دارم کار میکنم روی خودم و تمام سعی رو میکنم تا بتونم به خودم نزدیک بشم و صدای ارامش بخش خداوند رو بشنونم
اره استاد جان تا لحظه مرگم کار میکنم و یقین دارم من هم مثل شما وخیلی از بچه های سایت بالاخره دیوار سیمانی این باورهای پوسیده رو میشنکم وازاد میشم و متولد میشم اون وقت طمع ازادی واقعی رو میچشم
امسال این عید قربان میخام نفسم رو قربانی کنم
وایا امید به الله تمام سعی رو میکنم
استاد جان این رو یاد گرفتم که هرچیزی نیاز به تکامل داره ما یک شبه بوجود نیومدیم میلیاردها سال طول کشیده تا انسان بوجود آمده
پس نباید توقع داشته باشیم یک شبه همه چیز رو درست کنیم
بقول شما استاد جان من باید صبر کنم من باید استقامت داشته باشم
اون وقت هست که خداوند جواب تلاش های من رو میدهد
اینها رو نوشتم تا بدونم من درچه مرحله از رشد هستم
من باید خیلی بیشتر از اینها روی خودم کار کنم
تا بتونم وارد ترسهام بشم
اما باید از ترسهای کوچیک شروع کنم وبعد وارد ترسهای بزرگتر بشم
استاد من قبلا از سگ خیلی می ترسیدم ولی الان نه بعضی موقعها سگها رو نوازش میکنم
الان که فکر میکنم حتی از آدمها هم می ترسیدم ولی الان خیلی بهتر شدم
اینها همون پیشرفتهای کوچک من هست من وارد ترسهام شدم
حتی توی حوزه کاریم به صاحبکار گفتم من میتونم انجام بدم وبه من اجازه داد تا اون کار رو انجام بدم وقتی انجام دادم اصلا استرس ترس نداشتم و همون موقع به خدا توکل کردم وکارم رو عالی انجام دادم
کلا دیگ من اون آدم ترسو نیستم خیلی عوض شدم
مریم مثل قبل نمیترسه از آدمها از سگ از مادرشوهرش حتی از پدرش این مریم ما قبلا خیلی از باباش وحشت داشت الان خیلی باباشو دوست داره اخلاق خوب بابا رو می بینه وخیلی خوشحال هست که عاشق باباش شده
اره استاد جان این مریم خیلی پیشرفت کرده
درست بعضی موقعها مشکلات مریم رو احاطه میکنند اما مریم نباید تسلیم مشکلات بشه چون خودش قربانی میشه
باید راه حل پیدا کنه براشون
ولی قبلا مریم زار زار گریه میکرد و خودش رو قربانی میدونست اما الان تمام سعی اش رو میکنه از مدار قربانی خارج بشه
اگر استاد تونسته پس من هم میتونم
به امید روزهای عالی برای همه عزیزان
ردپای روز سومِ سفرنامه…
البته بیشتر از سه روزه سفرنامه رو شروع کردم ولی به خودم قول دادم روی فایلا تمرکز کنمو ببینم چطور میشه در عمل ازشون استفاده کرد
وقتی با خودم داشتم فکر میکردم که توی موضوع هدایت الهیو الهاماتش چطور عمل میکنم
خب! راستش عمل میکنم بهشون و نتیجه های خیلی خوبیم گرفتم هیچوقت به ضررم نشده مگر اینکه هدایتو از نجوا و وسوسه ها اشتباه بگیرم (که اینم حل شده و میتونم تشخیص بدم)
تکلیف خودم دونستم که هررررچی استاد میگه رو انجام بدم موبه مو
و چون استاد گفت درمورد حضرت ابراهیم مطالعه کنید و ببینید خدا چقددرررر متفاوت باهاش صحبت میکنه!
🌸ایمان به خدا وقتی قوی تر میشه که باور کنیم خداوند هیچوقت اشتباه نمیکنه همچیش روی حساب کتابه
🌸وقتی میتونیم بی چون و چرا بپذیریم اونچه رو که خدا گفته؛ اطمینان از عملکرد جهان و خداست
واااقعا چیکار باید کرد تا ایمانمون قوی تر بشه؟
باید خدارو خیلی بهتر بشناسیم و این شناخت تا همیشه ادامه داره…
باید فکر کرد واقعا این همه عظمتی که حتی یه دونه مثلش نیست..
باید فکر کرد که این همه مدت کی مارو هدایت کرده؟ از الان به بعدم خودشه قرار نیست جاش عوض بشه…
استاد وقتی داشتید در مورد تسلیم بودن صحبت میکردید یهو به خودم اومدم و از خودم پرسیدم آیدا الان چه حسی داری؟
گفتم خوبم بعد برای اینکه وجودمو زیر نظر بگیرم😒 بازم پرسیدم مطمئنی خوبی؟
یه چیزی از درون گفت: چرا خوب نباشم وقتی همچی سرجاشه وقتی پیش خدا خدا همین جاست دقیقا همین جااا
ووو مطمئن شدم راهم درسته واقعا وقتی نگرانیِ آدمها رو میبینم تعجب میکنم
یه داستانی بود که وقتی شنیدم همیشه تو ذهنم مرورش میکردم
یه روز خانومی میزرو آماده کرده بود برای همسرش و به شدتتت نگران و ناراحت بود
همسرش میاد خونه و سر میز میشینه وقتی متوجه میشه که خانومش خیلییی حال خوبی نداره ازش میپرسه چیزی شده؟؟؟
خانومش میگه:نگرانم نگران همچی ناراحتم و میترسم که همچی بد بشه
شوهرش میره و لباس مشکی میپوشه!!
خانومش با تعجب ازش میپرسه چرا مشکی پوشیدی؟!
میگه آخه خدا مرده خانوم با تعجب میگه خدا که نمیمیره اصلا مگه میشه
شوهرش میگه اخه نگرانی فکر کردم خدا مرده:)
نشانه ی ایمان احساس خوبه
نشانه ی تسلیم بودن ایمانه
نشانه ی احساس خوب دیدگاه خوب داشتنه
حضرت ابراهیم خلیل خداست واو خلیل خدا بودن چه حس افتخار و باشکوهی داره
اسم حضرت ابراهیم ۶۹ بار توی ۲۵ سوره اورده شده البته صفتای مختلفی به حضرت ابراهیم داده شده نه صرفا خلیل خدا
مثل:«حَنیفاً»، «موقناً»، «صدیقاً»، «نبیّاً»،«عبداً»، «مؤمناً»، «محسناً»، «ذو قلبٍ سلیم»، «اماماً»و«صالحاً»
🌸«وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا بِهِ عالِمِینَ»
🌸«وَ لَقَدِ اصْطَفَیْناهُ فِی الدُّنْیا وَ إِنَّهُ فِی الْآخِرَهِ لَمِنَ الصَّالِحِینَ»
🌸«إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ»
🌸«وَ کَذلِکَ نُرِی إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ»
🌸 «وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهِیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»
🌸«سَلامٌ عَلى إِبْراهِیمَ ـ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنِینَ ـ إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِینَ»
🌸 «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ»
🌸وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ ـ إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ ـ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ»
🌸«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً»
🌸«وَ إِذْ أَخَذْنا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثاقَهُمْ وَ مِنْکَ وَ مِنْ نُوحٍ وَ إِبْراهِیمَ وَ مُوسى وَ عِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ وَ أَخَذْنا مِنْهُمْ مِیثاقاً غَلِیظاً»
🌸 «وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهِیمَ عَلى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٌ»
و….و… آیه های دیگه
از انسانهای نیرومند در عبادت و خیر رسان به مردم بود.
از انسانهای با بصیرتی بود که در بینش او خطا وجود نداشت.
از خلوص ویژهای برخوردار و پیوسته به یادآور آخرت بود.
از برگزیدگان بود؛از نیکوکاران بود.
دارای قلب سلیم (پیراسته از شرک) بود
از نظر کمال، به پایهای رسید که ملکوت آسمانها و زمین را با دیدهی دل مشاهده کرد و دارای ایمان راسخ بود
از نخستین دوران زندگی یک انسان رشید، آگاه، خدا جوی بود
آیه مورد علاقم که همیشه با خودم تکرارش میکنم اینه: پیرو آیین ابراهیم باش که موحد بود و مشرک نبود فوق العاده باهاش احساسم خوب میشه و مثل یه قطب نما میمونه تا حواسم باشه
ووااقعا چقدر یه آدم میتونه توحیدی باشه:)
بنام رب یگانه فرمانروای جان و جهان و جهانیان
سومین برگ از روز شمار تحول زندگی من
سلام به استاد عباسمنش گرانقدر ، ابراهیم زمان ،
خدمت دوستان عزیز و ارزشمندم عرض ادب و احترام
بحقیقت در این زمانه و درمیان این همه تقلا و تلاش و در بین همهمه و شلوغی های جهان اطراف و وارونه جلوه دادن حقایق ، و اتفاقات نازیبا و زیبا و …….
آیا کسی به راستی و صداقت استاد عباسمنش سراغ داریم ؟
آیا انسانی توحیدی تر و ابراهیم وارتر از عباسمنش سراغ داریم ؟
آیا کسی هست که ظاهر و باطنش یکی باشد ، کم نفروشد ، ارزان نفروشد به بهانه رقابت ، فقط با خدا معامله کند ، جز از خدا نترسد، سرلوحه کارش تعهد به توسعه توحید و باور ابراهیمی باشد ، با عشق زندگی کند، با عشق آموزش دهد ، در خدا و زیبایی های خدا غرق باشد ، از بهترین نعمت ها متنعم باشد ، جز خدا نبیند، به کمتر از بهترینها قانع نباشد ، و……. !!!
چون عباسمنش حداقل من یکی در میان تمام همکارانش سراغ ندارم
راستش اوایل که با فایل های رایگان و اموزشهای استاد عباسمنش آشنا شده بودم تقریبا خیلی باهاش مکالمه داشتم ، البته بخش زیادی هم بخاطر مشکلات مالی و اتفاقات شدیدی که در حوزه مالی برایم افتاده بود نمیتوانستم ذهنم را کنترل کنم و بیشتر قضاوت میکردم ،و در اون شرایط چنبن برداشتی برای من عادی بود و بخودم میگفتم من که اینهمه تلاش شبانه روزی کردم نتیجم شده این حالا بیام بشینم گوشه خونه و تجسم کنم ورد بگم ، عبارات تاکیدی بگم اخه که چی ، بابا ولم کن حوصله داری اینم دلش خوشه ، چهار نفر دورش جمع شدن فکر میکنه پیامبر زمانه هست ( استاد عباسمنش عزیز ببخش صادقانه اینطوری در موردت فکر میکردم و مبگفتم راست میگی یه روز سر جای من باش بعدش بیا و تعریف کنم ببینم بازم ادعای ابراهیمی بودن میکنی )
بعدها بیشتر با نحوه تفکر و باورهای استاد آشنا شدم و رفته رفته شرایط روحی خودم با گذشت زمان بهتر شد ، کمی دست و پام را پیدا کردم
در طی چند سال تلاش فراوانی کردم و به جای سپردن قلبی بخداوند، به بندگانش رجوع میکردم
خیلی در این مدت تلاش کردم که ذهنم راکنترل کنم بویژه که فهمیدم همه چیز از من شروع می شود و بجز خودم کسی مقصر یا مسبب تجربیاتم نیست
کم کم با برگشتم به ایران و زندگی دوباره در ایران روابطم با همکارانم بیشتر شد ، هر چند ارتباطات زیادی با خارج از کشور در زمینه کاریم با افراد متعددی داشتم اما با شرایط تحریم نمیتونستم با وضعیت مالی و اقتصادی خودم بین اینجا و خارج رابطه موفقی ایجاد کنم
از تلاش دست نکشیدم میدانستم ایراد کار از خودم هست ولی فشار زندگی بمن این فرصت واکاوی خودم را بهم نمیداد ، و علیرغم میلم که حرفای استاد را میشنیدم و باید روی خودم سرمایهگذاری کنم ولی بهم ریختگی ذهنی بهم اجازه نمیداد و مرتب بدنبال نتیجه مالی در بیرون از خودم میگشتم ، صدها جلسه و صدها قرارداد امضا کردم و وقت گذاشتم اخرش هیچ ، هیچ
از خدا خواستم که هدایتم کند ،دستم را بگیرد ،بهرکجا که صلاح می داند جایگاهم دهد ، اگر شغل خودم در سرنوشتم نیست شغلی دیگر برایم رقم بزند واقعا بمنای دقیق کلمه بارها و بارها مستاصل شده بودم ، شوخی نیست ۱۰ سال در این وضع نابسامان بودن و درجا زدن که هیچ ، پیشرفت نکردن هیچ ، عقب رفتن بسرعت نور بلای آسایش و آرامشم شده بود
هر بار با خدا خلوت میکردم میگفتم خدایا من که بتو سپردم ، از تو خواستم ، فقط ایاک نعبدوا و ایاک نستعین ورد زبانم شده اخه چرا صراطم را غیر المغضوب علیهم و الضالین قرار داده ای اخه چرا ؟!!
از حدود یکسال پیش حتی المقدور در بسیاری از اتفاقات ناخواسته کنترل ذهنم را بدست گرفتم که البته همین کنترل ذهن را هم از خدا خواسته بودم واز شش ماه پیش با رهایی و سپردن تقریبی بخدا و درخواست از خداوند اتفاقات جالبی در حوزه کاری برایم افتاد ، دوستانی از من تقاضا کردن که مدیریت مالی انها را در خارج از کشور بعهده بگیرم ، تا الان من دنبال ادمها بودم، ولی حالا دیگران بدنبال من هستند و از من کمک میخواهند
حوزه کاری من بدلیل ذات ریسک پذیری ان بویژه در این شرایط (سانکشن) ، هم به شجاعت هم به اعتماد بنفس بالا هم به جسارت و هم توکل و ریسک پذیری بالایی نیاز دارد
از نشانه ها ، درک کردم این پیشنهاد هدایت خداوند است و بشکلی انتظار انرا داشتم چون از چند وقت قبل آرامش بیشتری داشتم، شبا راحتتر میخوابیدم ، احساس بهتری داشتم ، امید به موفقیت در اعماق وجودم بیشتر بود ، و همه این اتفاقات بدون تلاش و وقت گذاشتن بوجود میومدن
و از وقتی درخواست همکاری از من شد بخودم گفتم آفرین بتو محمد داری بندگیت را نشون میدی ،
و این لیاقت توست که مدیریت مالی میلیاردها دلار سرمایه را بتو سپردن
بهر تقدیر من کارم را شروع کردم و اولین اقدام مالی را برای سرمایه گذاری از لندن به ترکیه استارت زدم ، آنچه لازم بود بر اساس تجربه و دانش و تخصص انجام دادم و بخدا گفتم من سهم خودم را با هدایتت انجام دادم ، حالا این گوی و این میدان ببینم چه گلی میزنی ؟!!!
بدلیل کارهای غیر عرف و غیر منطقی سیستم بانکی ترکیه کار با تاخیر و ناهماهنگی ۵ ماه بطول انجامید ، و من چون به هدایت خداوند ایمان داشتم که این پیشنهاد با هدایت خداوند بمن شده است در اصل قضیه شک نداشتم و با تمام وجود وقت میگذاشتم هر چند ایراد و اشکال تا حدی از طرف تیم بانکی من هم بود ولی از این اشتباه کوچک سیستم بانکی ترکیه بیش از حد معمول سو استفاده و منفعت میبردن
با همه دست خالی و اوضاع نابسامان مالی که داشتم با قرض کردن ، برای تهیه بلیط هواپیما فقط برای بلیط رفت از یکنفر ، پول تست پی سی آر از یکنفر ، ۱۴۰۰ لیر پول خرج سفر از یکنفر ، و هزینه هتل هم از طرف گروهی که قرار بود در ترکیه با من همکاری داشته باشند راهی ترکیه شدم
نیمه شب از فرودگاه فقط ۶۰۰ لیر کرایه تاکسی تا هتل دادم و کل پول من شد ۸۰۰ لیر ، و حالا من با این پول اندک اومدم تا ۵۰۰ میلبون یورو را کارسازی کنم و خدا میدونه که چقدر باید اینجا هزینه کنم و از این سر شهر استانبول تا اون سر فقط هر مسیر رفت با تاکسی بیش از ۴۰۰ لیر هزینه دارد ، اما بخودم قول داده بودم که باید ایمانم را نشان دهم و من فقط مسئولیت دارم سهم خودم را انجام بدم و سهم خدا بمن چه ، اصلا خدا خودش گفته من چیکار دارم که چطور و این لحظات بسیار حیرت بر انگیز است که بتوانی نجواهای ذهنت را خاموش کنی و ندای قلبت را گوش بدی وای خدایا فقط کسی که در این شرایط قرار گرفته درک مبکند اونم توی مملکت غریب البته من تجربه های زیادی مثل این سفر داشتم و تازه یک شایعه کرده بودن که پولشویی هم شده و این برای من اگه بکارم ایمان نداشتم کشنده بود چون اتهام بسبار سنگینی هست و فقط شش ماه بدون سوال میندازنت توی بازداشتگاه ، اما قصه من فرق داشت من یاد گرفته بودم از استاد که :
تو خود پای در راه بنه و هیچ مپرس ،
که خود راه بگویدت چون باید کرد
یک هفته دنبال کار را گرفتم ، این گروه دوستان عجله زیادی داشتن که زودتر پولدار بشن و هنوز نتیجه روشنی نداشتم با دلخوری و بحث و گفتگو با این گروه جدا شدم ، از درون آرامش عمیقی بهم دست داد ، علیرغم اینکه هنوز مونده بودم که ۳ هزار لیرهتل را چطور تسویه کنم اما ندایی بمن گفته بود نترس ، جواب بده که نمیخوام با شما کار کنم ، تو شهامتت را نشون بده بقیه اش با خداست ، هی مرتب حرفای استاد عباسمنش یادم می امد
اخرای شب در خوف و رجاء بودم قلبم ارامش داشت و ذهنم میگفت تصمیم نادرستی گرفتی ، بابا الان خرجی از کجا میاری ، روابط و آشنا و پارتی تو کی میشه ، اینا را که کنار گذاشتی الان میخوای چیکار کنی ، اصلا با این جیب خالی از کجا میخوای پول بیاری ، اینجا ترکیه است هیچکس یک قدم مفتی برات بر نمیدارد ، اما احساس میکردم باری سنگین از دو راهی تصمیم گیری از دوشم برداشته شد ، کمی ترس داشتم اما قلبم آرام بود
توی همین افکارم غرق بودم که دوستی داشتم با من تماس گرفت و پرسبد چه خبر کارت انجام شد؟!!
و من بیاد این حرف استاد افتادم که میگفت باید درخواست کنی ، و مثال هواپیما و درخواست غذای اضافی از مهماندار یادم اومد ،
بدوستم وضعیت را گفتم و اینکه با این ادما دعوام شده و گذاشتمشون کنار ، گفت شما صبح هتل باش من میام پیشت با هم بر میگردیم منزل ، خانم من الان تا دو هفته دیگه کانادا هستند و من تنهام
اون شب یکی از راحت ترین شبایی بود که تا صبح خوابیدم چون خدا را در وجودم احساس میکردم و میفهمیدم بخاطر تغییر باورهایم خودم دارم اتفاقات زندگیم را رقم میزنم و نشانههای هدایت خداوند بوضوح برایم روشن بود
فردا دوستم اومد باتفاق رفتیم منزل ایشان و پذیرایی شاهانه از من نمودند ، اصلا با حضور ایشان که قطعا هدایت و دست خداوند بودند با آرامش و اطمینان سناریو نویسی کردم و مسیر را باز سازی کردم و همه چیز تغییر کرد .
البته زمانی ایشان از دبی دیپورت شده بودند و من خانم و بچه هاش را خیلی احترام میزاشتم و کمک میکردم و بخودش که بالاجبار ساکن مالزی بود کمک میکردم چون اموال زیادی ازش ضبط کرده بودند
همین توکل من بخداوند و تصمیم درستم موجب شد دوستانی بسیار خوب و دارای اختیارات و ارتباطات عالی در سیستم بانکی و دولتی ترکیه با من آشنا بشوند و با عزت و احترام زیادی تمام کارهای بانکی من را صفر تا صد با عذرخواهی از اینکه شما را در ترکیه اذیت کرده اند انجام دادن و انچه را من نیاز داشتم با نهایت احترام انجام دادند و همبن روزا بر میگردم ترکیه و نه تنها کار قبلی بلکه درخواست های جدیدی که دوستان و کمپانی های بخش خصوصی و دولتی از من دارند وارد قرارداد مبشوم و این فقط هدایت خداوند است فقط باید نترسید و پای در راه گذاشت ، بقیه کارها با خداست ، ایکاش همیشه میتونستم آگاهانه گام بردارم
جالب است سپردن بخدا و رسیدن به خواسته و مطلوب ، پاسخش همان لحظه است شاید نتیجه فیزیکی ان زمان ببرد ولی آرامش قلبی و اطمینان خاطر درونی انرا ادم همان لحظه درک میکند ،تنها نگرانی و ترس موجب فاصله ما با خواسته هایمان هستند
وقتی من از دوستان قبلی با جدیت خداحافظی کردم کمتر از ۲ ساعت همه چیز تغییر کرد و جالب از فردا دوستان قبل با عذرخواهی اومدن و من نپذیرفتم که همکاری را ادامه بدم و چقدر از اینکه با قدرت حرفم را میزدم احساس خوبی داشتم وای از وقتی که بترسی و شجاعتت را از دست بدهی بقول استاد ، خودت اجازه دادی که ادما قدرت داشته باشن و بهت امر و نهی کنند خدایا سپاسگزارم که تونستم این تصمیم سخت را ذر بدترین شرایط اون روز بگیرم
میخوام بگم برای خدا زمان ، مکان ، چطور ، توسط کی معنایی ندارد فقط تو بخواه ، با قدرت ، با اعتماد بنفس با خلوص از خدا بخواه ببین چطور از جایی که فکرش را نمیکنی عزتمندانه بهت میده و درها را بروت باز میکنه
هر جایی تونستم از وسوسه های شیطانی ذهنم بگذرم ، و کنترل اوضاع را بدست بگیرم و از ترسهام بگذرم و با اعتماد بنفس گام بردارم که بنظر من در هر لحظه که ما بتونیم در هر یک از ویژگیهای انسانی خود از مرز فیزیک عبور کنیم مثلا از ترسهایمان بگذریم ، از توقعات خود دست برداریم ، از درخواست از دیگران دست بکشیم ، تحسین را جایگزین حسادت کنیم ، شکرگزاری بر داشته هایمان را جایگزین حرص طمع کنبم ، دست از تحقیر و سرزنش خودمان یا حتی دیگری برداریم ، بجای انتظار از دیگران از خودمان و از خدای خودمان بخواهیم و خلاصه هر آنچه موجب عزت نفس مان میشود و روحیه ما را تقویت و احساسمان را بهتر میکند ، انجام دهیم در تمام این لحظات ما جنبه های خدایی مان را زندگی کرده ایم و از بعد تمناهای انسانی و نجواهای شیطانی گذشته ایم ،در این لحظات در آغوش خدا ، در خدا ، همراه خود ، جنسی از خدا و خدایگونه بوده ایم و احتمالا همه ما در این گونه مواقع تجربیات زیادی داریم و کافیست بتوانی برای دقایقی کنترل ذهنت را بدست بگیری و دقیقا خداوند در همین گذرگاهها نشانه های رحمت و یاری اش را بسمت و بکمک ما میفرستد ، اما متاسفانه ما در ابن مواقع همه را بحساب خودمان میگذاریم و چون خدا را نمیبینیم یا بحساب زرنگی و دانایی و تلاش خودمان میگذاریم تکرار این روند از جنس کمک و همراهی خداوند در زندگی مان قطع می شود و اثر این فراموشی یا اهمال و یا عدم باور به حضور و توانایی خداوند، موجب تضعیف روحیه و ناامیدی مان میشود و این همان رفتاری است که من در بیشتر مواقع و در اثر اتفاقات در گذشته داشته ام و الان خیلی بهتر از گذشته ام هستم و همه این تغییرات را سپاس گذار خداوند م که استاد عباسمنش را سر راه زندگیم قرار داد تا بتوانم از شرایط بسیار سخت و طاقت فرسای ده سال نابسامانیهای بوجود آمده را در بیشتر اوقات کنترل کنم ، و با کوچکترین اتفاق از کوره در نروم و کنترل ذهنم را بدست دیگران ندهم و خیلی کمتر اوضاع بیرون را مسبب وضعیت خودم بدانم و الان تقریبا هیچکس و هیچ مقصری در زندگی من، در افکار من و در باورهای من وجود ندارد و در تمام موارد خودم را مسئول الان و گذشته ام میدانم و این تغییر باور از گوش دادن و عمل کردن به آموزشهای استاد عباسمنش عزیز هست و هر روز دارم بهتر و قویتر میشوم خدایا شکرت
امروز که داشتم فایل سومین روز = روز شمار تحول زندگی من = را گوش میدادم و بدقت در بیان با تمام وجود ابراهیم زمان، از توصیف ایمان ابراهیم علیه السلام لذت میبردم اشک از چشمانم جاری و تا لحظاتی بغض راه گلویم را بسته بود خصوصا انجا که استاد میگفت هر کاری ممکن من برای نجات بچه ام انجام بدم و جانم را فدای وجود و تندرستی او بکنم و این یعنی ایمان بعنی عشق یعنی ایثار
اما این یکی خیلی سخت حتی اگه خدا رو در روت باشه و بگه این منم که دستور میدم و ازت میخوام سر فرزندت را برای من از تن جدا کنی و من امکان ندارد که بتونم حتی برای خدا در اون وضعیت چاقو بردارم و اینکار را انجام بدم الله و اکبر
خدایا چه ایمانی باید یک نفر حتی پیامبر داشته باشد که بتواند برای انجام فرمان خدای نادیده در عالم واقع چنین ایثاری کند !!!!!
یا این موضوع که بشدت من را تحت تاثیر زیادی قرار داد که حضرت ابراهیم از روز جداشدن از همسر و فرزندش بعد از ۲۰ سال بفرمان خداوند برگشت تازه اون هم اومد که فرمان خداوند را اجرا کند و نیامد که بگوید فرزندم دلتنگت بودم و او را در آغوش بگیرد
تازه اومده که اسماعیلش را در راه خدا قربانی کند هزاران الله اکبر به این ایمان خدایا چه میشنویم واقعا باورش برای ما بندگانت سخت است مگر کسی مثل استاد که در مسیر ابراهیم شدن است اونهم بگفته خودش نه برای قربانی کردن فرزندش بدست خودش بلکه برای قربانی کردن خودش برای فرزندش
همه ما پدران تجربه سفرهای زیاد سفرهای تنهایی و بدون همراهی اعضای خانواده را داریم ،بعد از چند روز چقدر احساس دلتنکی برای فرزندانمان و عزیزانمان داریم ، قبل از برگشت میریم براشون سوغاتی میگیریم و هر روز چندین بار تماس میگیریم و تصویری حال و احوال میکنیم باز هم راضی نمیشیم
خدایا اصلا باورش در عمل خیلی سخته ، بارها این مطلب قربانی حضرت ابراهیم را زبان وعاظ و قاریان و مجلس گردانان شنیده بودم همیشه از بچه گی یادم هست پدرم در این روز گوسفندی قربانی میکرد و نذری میداد
اما جنس بیان استاد عباسمنش چیز دیگری بود ، همانی که من و دیگر دوستان عضو سایت نیاز داریم گوش بدیم و صد بار گوش بدیم و هر بار چیزی جدیدتر ازش درک کنیم ،چون اولا استاد خودش از جنس ابراهیم است و پیرو آیین ایراهیم ، و ثانیا ما الان در مداری هستیم که باید باورهایمان را تغییر و تغیبر داده ها را تقویت کنیم
من اونجاهایی که استاد از قرآن مثل می اورد و آیه های قرآن را شرح میدهد حسی دبگر پیدا میکنم از درون متحول میشوم و آرامشی ژرف دارم ناخودآگاه قلبم آرام میگیرد و احساسی عجیب اما آشنا بهم دست میدهد خصوصا در مورد داستانهای خلیل الله
و دیگری هم نامه ۳۱ حضرت علی ع در مورد توصیه به فرزندش امام حسن ، بیشترین تاثیر را من از این آیات قرآنی و نامه امام علی ع میگیرم و روحیه ام عالی و قدرت حرکت و شجاعتم بیشتر میشود
اخه من وقتی به مشکلات ده سال پبش برخورد کردم ، یک استاد علوم ادیان با مشورت قرآن من را آرامش داد و راهنمایی کرد و با تفعل به قرآن دقیقا آیاتی از سوره حضرت ابراهیم آمد و یادم هست که این آتش را ما دستور دادیم که بر تو سرد و سلامت بشود بشرطیکه تو ایمان داشته باشی برای من هم همین اتفاق افتاد ولی دلیل طولانی شدن دوره مشکلاتم فقط بخاطر سست ایمانی خودم بوده است
و اکنون با جمع انچه در سایت از اموزش های رایگان استاد اموحته ام یا از متن های بسیار تاثیرگذار خانم شایسته و از کامنت های متعدد و ارزشمند بچه ها در دانلودها و یا عقل کل که دنیایی از مطالب ارزشمند هست خونده ام حال و احوالم بسیار بهتر ، و روند زندگی و کارهایم خیلی بهتر شده است و کارهای بسیار عالی در حال اجرا دارم و احساس میکتم نتیجه هایی فوق تصور هر لحظه وارد تجربه زندگیم میشود
و با این برنامه روزشمار تحول زندگی من که من هم بخودم قول داده ام با تمام وجود هر روز متعهدانه ردپایی از خودم بگزارم و کامنت بزارم خیلی زودتر از انچه فکرش را میکنم پول و ثروت و موفقیت و خوشبختی وارد زندگیم میشود ، همه نشانه ها حکایت از یک تحول بسیار بزرگ در زندگی و نتایج و دستاوردهای من دارند ،
خدایا برای وجود استاد عباسمنش عزیز صمیمانه سپاسگزارم
استاد عزیز فکر میکنم تا آمدنم به آمریکا و دیدار صمیمانه ات چیزی نمانده ، بیاری خداوند بزودی در آمریکا بهمراه خانواده زیارتت میکنم و با راهنمایی شما ملکی در نزدیکی پرادایس میخرم تا بگویم این هم شاگرد استاد بود و در مکتبش آموخت که همه جیز از خودش شروع میشود ، تا بیشتر درک کنم که همه چیز باور است باور ،
برای تک تک شما همراهان عزیز و ارزشمندم در خانواده صمیمی عباسمنش بهترینها را آرزومندم
آرامش و خوشبختی هدیه هر روز زندگیتان .
بسم الله الرحمن الرحیم
روز شمار تحول زندگی من
روز سوم…
ابراهیم که بود؟موسی ،عیسی ،محمد…اینها چگونه انسان هایی بودند که لایق دریافت چنین الهامات محکمی از طرف خداوند شدند؟و به تبع اون انسان های زیادی پیرو اونها شدن؟
به ما گفته بودن که همه چیز در مورد اونها از قبل تعیین شده بوده.اونها انتخاب خدا پیش از ورود به جهان مادی در مورد پیامبری بودن.اونها برای همین کار ساخته شده بودن.
اما الان فکر میکنم که اینطور نبوده،اونها انسانهایی بوده اند مثل ما…ولی راه و روش و فکرشون متفاوت بوده…اونها هیچ اجباری در خوب بودن نداشتن.بلکه به انتخاب خودشون اینگونه بودند…اونها بعد از به دنیا اومدن وزندگی در این جهان و ارتباط بر قرار کردن با نیروی برتر لایق پیامبری شدن نه از قبل…
واین درک بهتری به من در مورد خودم میده…
در مورد ذات آدمی..
اینکه برای همه ما راه های بی نظیری برای ارتباط با خدای خودمون وجود داره.
اینکه ما هم میتونیم جهان ناشناخته ارتباط با مبدا هستیمون رو کشف کنیم..
بستگی به همت خودمون داره…
هر کسی به اندازه میل و رغبت وتلاشش…
ولی اگه یه کم تلاش کنیم…یه کوچولو…برای بر قراری این ارتباط خالصانه…
در حالی که تسلیم هستیم…
غر نمیزنیم
ناسپاسی نمیکنیم
نافرمانی نمیکنیم…
تعیین تکلیف براش نمیکنیم…
اونوقت میتونیم یه کوچولو از طعم این ارتباط زیبا و عاشقانه رو بچشیم…
کافیه که به آسمون نگاه کنیم…
گاهی اگه میون همهمه زندگی یه فرصتی دست بده
میشینم جلوی در اتاق ،رو به ایوون و به آسمون نگاه میکنم…وقتی سرمه ای رنگ و پر ستاره است سحر آمیز تر و زیبا تره…
با اینکه همه جا هست اما آسمان با وسعت و راز آلودگی و بی نهایتیش قلب آدم رو به سمتش میکشه…
آخه اون خودش بی نهایته…
و وقتی به آسمون نگاه میکنم هم انتهایی نمیبینم
اونوقت انگار اون خیلی بهم نزدیکه…
بعد به یاد رگ گردن میفتم…
آه اون همینجاست..
در من…
به همین نزدیکی…
من و او یکی نیستیم؟
آخه رگ گردنم در وجود منه
واو از این رگ هم نزدیک تره…
چه غیر قابل وصف میشود واژه نزدیکی…
حتما ابراهیم در عمق این نزدیکی ها شناور بوده که هر چه گفته شد رو شنیده و هر امری رو روی چشم گذاشته
او این دریای بی کران رو کشف کرده…
او فهمیده که کسی هست…
نیرویی که قلبش رو به سمت اون میکشه
گرم و پرحرارت…
قدرتمند وپرمتانت
و مهربان و متبسم همچون عشق…
زیبا و امیدبخش همچون نور…
هرچند اینها تنها واژگانی هستند قاصر در وصف آن قدرت بی همتا…
اما میدونم هرگاه تسلیم و خالصانه رو به سوی او کنیم یک قدم به مقام ابراهیم نزدیک تر میشیم…
سفرنامه روز سوم:
شخصیتی که توی این فایل استاد عزیز بهش پرداختند بسیار منو تحت تاثیر قرار داد چون کسیه که به معنای واقعی کلمه در برابر خداوند تسلیمه و بهش باور قلبی داره و وقتی بهش دستور داده میشه بدون چون و چرا میپذیره و ایمانشو ثابت میکنه حتی در مورد فرزند که میشه گفت عزیز ترین فرد توی زندگی هر آدمیه و
خیلی از آدمها تنها هدف زندگیشون به خاطر بچه هاشونه و کل اهدافشونو فدای بچه هاشون میکنن و هدف زندگیشون فقط دیدن خوشبختی بچه هاشونه
و این حس طبیعیه علاقه به فرزندان و همه لذت میبرن از حال خوب و خوشبختی و رشد و پیشرفت فرزندانشون
ولی نمیتونه هدف زندگی یه فرد فقط بچه هاش باشه
بهترین شکل حمایت از بچه ها اینه که ازشون حمایت نکنیم همونطور که من خیلی از آدمهای موفق رو دیدم که به دلیل رسیدن به این تضاد که از طرف هیچکس حمایت نشدن همه وجودشونو گذاشتن تا تبدیل بشن به بهترین نسخه خودشون
و حضرت ابرهیم فقط دستور خدا رو اطاعت کرد و خدارو باور داشت و فرزندشو رها کرد
و توی این امتحان الهی هم سربلند درمیاد و معنای واقعی اسلام رو که امروزه به اشتباه معنی شده رو به همه نشون میده
و چقد تسلیم خداوند بود یه پله بالاتر از همه چیه
تسلیم به این معنی که رها میکنم و فقط از خداوند اطاعت میکنم و ایمان دارم که خداوند بهم کمک میکنه
و حصرت ابراهیم یه انسان کامل در قرآن معرفی میشه
و میتونه برای ما در همه زمینه الگو باشه به این صورت که بدون هیچ ایده و استعدادی بریم تو دل ترسامون و به خدا توکل کنیم و ایمان داشته باشیم که انجام میشه شاید گفتنش راحت باشه ولی خیلیا نمیتونن انجامش بدن
کسایی که به خداوند ایمان دارند میدونن که خدا بی نهایت دست داره که بهشون از راحت ترین و لذت بخش ترین راه ها کمک کنه
خداوند همیشه هست و حمایت میکنه
و نشانه تسلیم بودن احساس خوبه و نگران نبودنه
و کسی که تسلیم خدا باشه میگه من خسته و ناامید نمیشم و پیش میرم و ترسها منو در برنمیگره من حرکت میکنم و خداوند به من برکت میده
و هر اتفاقی برام بیفته من تسلیم خداوندم
خدا مارو حمایت کنه و اگه یه نفر تونسته به یه مقامی برسه ما هم میتونیم
و چقد علاقمند شدم که به قول استاد با دیدگاه و ذهنیت و روحیه حضرت ابراهیم بیشتر آشنا شم تا دلیل این عشق نابی که خداوند بهش داره رو متوجه شم و از خدا میخوام که هممونو هدایت کنه تا بتونیم مثل پیامبر عزیزش در برابرش تسلیم باشیم
زندگی خیلی زیباست به شرط اگاهی و عمل به آگاهیا
امیدوارم که همیشه در مدارآگاهی و سلامتی و عشق و ثروت و آرامش باشیم
ممنونم استاد عزیز برای اشتراک گذاشتن این آگاهیا
خدایا شکرت
به نام خدایی که مرا انسان آفرید
سلامم به استاد عزیزم و مریم جااان❤️
سلام به دوستان هم فرکانسم
درک امروزم از فایل اعتماد به رب
استاد چقدر زیبا گفتید تسلیم بودن به معنای اینکه من رها میکنم خودمو رو من میسپارم خودمو رو به خداوند وقتی که تسلیم خداوند باشیم ما رو هدایت میکنه به مسیر هایی که فقط خیر خوشی خوشبختی هست وقتی که ایمان داشته باشیم به خداوند کارهامون خیلی آسون میشه دیگه نگران نیستیم چون ایمان داریم خداوند هوامون رو داره حمایتمون میکنه هدایتمون میکنه
خداوند کمکم میکنه تا در این مسیر ثابت قدم بمونم
الان که دارم کامنت این قسمت رو مینویسم خیلی حس عالی دارم از وقتی که به خودم تعهد دادم روی شخصتیم و باورهام کار کنم و خداوند مهربون منو هدایت کرد به روز شمار تحویل زندگی من الان حس نابی دارم دیگه مثل قبل کامنت نوشتن برام سخت نیست الان خداوند میگه و من مینویسم وایییی خدای من چقدر من خوشبختم هدایتم کردی به بهترین استاد سید حسین عباسمنش
تفاوت آدم ها تو همین ترس هاست دقیقاااا همینه وقتی که من بترسم نمیتونم حرکت کنم نمیتونم پیشرفت کنم وقتی که من بترسم نمیتونم از منطقه امن خودم بیرون بیام ترس نمیزاره من رشد کنم نمیزاره تجربه های جدیدی رو کسب کنم
غلبه به ترس یعنی آزادی وقتی که به ترس هام غلبه کنم حرکت میکنم رشد و پیشرفت میکنم دنیا رو تجربه میکنم
تسلیم بودن و ایمان داشتن به این معنی که من ایمان دارم خداوند کمکم میکنه
نشونه تسلیم بودن احساس خوبه
نشونه ایمان داشتن احساس خوبه
وقتی که من ایمان و تسلیم باشم میدونم که خداوند خیر منو میخواد میدونم که خداوند به مسیر های درست هدایتم میکنه میدونم که خداوند تنهام نمیزاره من حالم خوبه من احساس خوبی دارم
من حرکت میکنم خداوند به من برکت میده
اگر ابراهیم تونسته اینقدر رو خودش کار کنه من هم میتونم
ابراهیم تونسته دوست خداوند باشه من هم میتونم
استاد تونسته به این زندگی فوق العاده عالی برسه من هم میتونم
فقط باید روی باورهام کار کنم روی شخصتیم ورودی های ذهنم رو کنترل کنم
ایمان داشته باشم به خداوند توکل کنم به خداوند
استاد عاشقتونم😍😘