فاطمه
من چندین ساله که دارم روی باورهام کار میکنم، اما به اون خواستههایی که میخواستم نرسیده بودم.
خیلی برای خودم سؤال بود که چرا توی نتایج من تغییرات اساسی رخ نمیده و نتایج اونطور که میخوام، پررنگ نیست؟!
به خودم میگفتم: من که مرتباً حواسم به کانون توجه و احساسم هست، من که دارم سعی میکنم به خواستهم توجه کنم و...گاهی مسیر خوب پیش میرفت و حتی گاهی چنان به نزدیکی خواسته میرسیدم که انگار توی دستمه؛ اما در بین راه، دوباره زمین میخوردم، مدتی ناامید و خسته میشدم و مدام میگفتم:
\"خدای من، کجای کارم مشکل داره؟ آیا مشکل از باورهامه؟ نکنه من هنوز اصل خواستهم رو درک نکردم؟! داستان چیه؟!\"و دوباره سعی میکردم انگیزههام رو پیدا کنم و به مسیر برگردم.درسته که نسبت به قبل خیلی پیشرفت داشتم، حالم خوب بود، آرامش خوبی داشتم و شرایط زندگیم با بقیه خیلی فرق داشت، اما نتایج مد نظرم هنوز نبود و این سؤال مدام توی ذهنم بود که: راهکار من چیه؟!تا اینکه خداوند پاسخ داد...
و من هدایت شدم به دورهی همجهت با جریان خداوند.وقتی دوره رو خریدم و در جلسه اول، استاد مفهوم مستمر نبودن ارسال فرکانس خواستهم رو بهوسیلهی «قانون مومنتوم» توضیح دادند، متوجه شدم که مسئلهی اصلی بهثمر نرسیدن خواستههام چی بوده.
توی تمرینات دوره که تجربیات مسیرم رو مرور میکردم، بیشتر و بیشتر فهمیدم که این دقیقاً مسئلهی منه، و این دوره، دقیقاً راهکار منه، و اینها پاسخ خداوند به درخواستهام بودن.بله، خداوند بهم پاسخ داد.
قسم میخورم که وقتی روی آموزههای دوره تمرکز کردم و تمرینات رو انجام دادم، فقط چند روز طول کشید تا تفاوت در نتایجم شروع بشه.به قول استاد توی دوره، به لطف خدا، نتایجم مثل یک گلولهی برفی که داره میغلتِه، هر روز داره بزرگتر و بزرگتر میشه...از رابطهم بگم که بعد از ۲۰ سال زندگی مشترک، انگار امروز دوباره متولد شدم. انگار تازه دارم زندگی کردن با عشق رو میفهمم.
«احساس آرامش»، لبخند، سپاسگزاری بابت همه نعمتهای زندگیم، مفهوم جدیدی برام پیدا کرده. از همه چیز لذت میبرم؛ حتی از نگاه کردن به قد و بالای بچههام...از روزی که وارد دورهی «همجهت با جریان خداوند» شدم، واقعاً زندگیم از همه لحاظ با جریان خداوند همراه شده.از نظر مالی، جریانی از نعمتها و ثروتها همینطور خودبهخود داره وارد زندگیم میشه. فقط واریزیها و پیامهای واریزی رو دارم میبینم. برای بعضی از اونها حتی ایدهای ندارم که از کجا اومدن!و این تغییر در نتایج، اونقدر پررنگه که حتی باعث تعجب اطرافیانم شده اما باعث تعجب من نیست؛ چون من داستان مومنتوم رو خوب درک کردم و خوب میفهمم که این نتایج، از کجا دارن آب میخورن.استاد! از سلامتی بگم... از رشد مالی بگم... از روابط پر از عشق و مودت با همسرم بگم که بعد از سالهای دور و دراز، انگار تازه بیدار شدم و دارم طعم واقعی عشق رو میچشم.خدای من، به کدامین نعمتهایت شکر بگویم؟اینجاست که فقط میتونم بگم: خدایا شکرت بابت همهی هدایتهات. این دوره، انگار فقط برای من تولید شده.آگاهیهای دورهی «همجهت با جریان خداوند» برای من، مثل یه هوش مصنوعی عمل می کنه که واقعاً چرخ زندگی من رو روان کرده. همهچیز داره راحت انجام میشه. انگار من فقط میخوام… من فقط اجازه نمیدم مومنتوم منفی شکل بگیره… من به توصیهی استاد، قلبم رو باز میذارم و به احساس منفی حساستر شدم...من فقط دارم زندگی طبیعی خودم رو میکنم، و واقعاً خداوند داره باقی مسیر رو برام انجام میده.
ایوب
این چند وقته مدام برای خودم تکرار میکنم که قوانینی که استاد میگوید، دقیقاً همین است و تغییری نمیکند. لازم نیست کار عجیب و غریبی انجام بدهم، فقط باید آن را باور کنم و ایمان داشته باشم که این قوانین همیشه جواب میدهند.قبلاً وقتی ظاهر قضایا فرق میکرد یا خواستهای دیرتر محقق میشد، دچار تردید میشدم:
نکند جواب ندهد؟ نکند من اشتباه میکنم؟ شاید راه دیگری وجود دارد که من نمیدانم؟
اما با درک مومنتوم مثبت، این شکها خیلی کمتر شده و خیالم راحتتر است، چون حالا میدانم مهمترین اصل برای دریافت خواستهها همین مومنتوم مثبت است.✅ نتایجی که در همین ۳ جلسه گرفتم:
✔ حواسم جمعتر شده و اجازه نمیدهم مومنتوم منفی شکل بگیرد. اگر هم اتفاقی بیفتد، سریع با تکنیک Time Out به مسیر مثبت برمیگردم.
✔ مشتریهای بهتری سراغم میآیند و راحتتر بها پرداخت میکنند.
✔ فروش من چند برابر شده، تا جایی که موجودی انبارم تقریباً تمام شده است!
✔ لباسهایی را فروختم که قبلاً فکرش را نمیکردم به این زودیها به فروش بروند.📌 یکی از مهمترین کارهایی که کمکم میکند، مطالعهی کامنتهای دیگر دانشجویان است.
دیدن تجربههای آنها باعث میشود آموزهها را بهتر درک کنم، از روشهایشان در اجرای مومنتوم الگو بگیرم و در مسیر بمانم.خدایا شکرت که در این مسیر هدایت شدم.
شاهده
از وقتی در دورهی \"همجهت با جریان خداوند\" شرکت کردم، آرامش عمیقی درونم ایجاد شده است. ایمانم قویتر شده، باورم به خداوند عمیقتر شده، و ترکیب این دوره با \"قانون آفرینش\" برایم فوقالعاده بوده است. یکی از مهمترین نتایجی که از این سه جلسه گرفتم، پیدا کردن ترمزهای مخفیام بود.
قبل از این دوره، بارها پیش آمده بود که به 90% خواستهام رسیده بودم اما در لحظات آخر همهچیز از هم میپاشید. اما حالا میبینم که علت آن، مومنتومهای منفی مخفی در ذهنم بود که جلوی تحقق 100% خواستههایم را میگرفتند.✅ نتایجی که تا همین حالا از دوره گرفتهام:1️⃣ هدایت برای شروع دوبارهی فعالیت یوتیوب
بعد از گوش دادن جلسهی اول، چندین نشانه دریافت کردم که باید فعالیت یوتیوبم را که مدتی متوقف کرده بودم، از سر بگیرم. همان روز، بعد از مدتها ویدیو گذاشتم و بازدیدها بهطرز عجیبی بالا رفت.2️⃣ تحقق سفر به دبی در ایام نوروز
مدتی بود که میخواستم برای نوروز همراه دخترم به دبی سفر کنم. اما گذرنامهام نیاز به تمدید داشت و چون از همسرم جدا شدهام، برای گذرنامهی دخترم به اجازهی پدر نیاز داشتم.
💡 طبق آنچه در جلسهی سوم یاد گرفتم، تصمیم گرفتم با خداوند \"تقسیم کار\" کنم و از او نشانه بخواهم.
❗️چند روز بعد، خواهرم وسط صحبتهایش ناگهان گفت: \"راستی میدونی امسال قراره قانونی تصویب بشه که برای گرفتن گذرنامه، دیگه نیاز به اجازهی پدر و همسر نیست؟\"
این نشانهی واضحی برایم بود که باید برای تمدید گذرنامه اقدام کنم.3️⃣ حل آسان مسئلهی گذرنامه
رفتم به پلیس+10، اما گفتند هنوز این قانون تصویب نشده و همچنان به اجازهی پدر نیاز است. اما در همان روز، بهشکل معجزهآسا پدر دخترم خودش آمد و رضایت داد.
👈 نکتهی جالبتر: در فرم امضای رضایت، گزینهی جدیدی اضافه شده بود که پدر میتوانست رضایت \"دائم و همیشگی\" بدهد، و بدون اینکه من درخواست کنم، خودش همین گزینه را انتخاب کرد. علاوه بر این، مسئول اداره که با همه با اخم و ناراحتی برخورد میکرد، با من کاملاً محترمانه و با آرامش رفتار کرد و کارهایم را سریع انجام داد.نتیجه گیری های من:
✔ با درک مومنتوم و همجهت شدن با جریان خداوند، تمام کارهایم بهراحتی و از مسیر هموار انجام شد.
✔ وقتی روی مومنتوم مثبت تمرکز میکنم، خداوند همهچیز را به سادهترین شکل ممکن برایم میچیند.
✔ حالا میفهمم که استاد چرا اینقدر روی مومنتوم تأکید داشتند، و چطور این آگاهی، نتایج نصفهونیمهی زندگیام را به 100% میرساند.
طیبه
امروز فقط وسط خیابون از شدت ذوق، هم خندیدم، هم گریه کردم، هم با صدای بلند جیغ کشیدم و هورا گفتم!
امروز رسماً از خوشحالی میرقصیدم… یک لحظه وایستادم، دور خودم چرخیدم، مثل بچگیها که بیدلیل میچرخیدیم و کیف میکردیم.
من فقط اشک ریختم از خوشحالی، چون یک سال پیش، آرزو داشتم روی دیوار محلهمان نقاشی دیواری کار کنم… و امروز، این آرزو به واقعیت تبدیل شد!✨ چطور اتفاق افتاد؟
چون در این دوره یاد گرفتم که چطور خواستههای نصفه و نیمهام را به ثمر برسانم. این نتیجه برایم مثل یک مدرک شد که اگر این خواستهام محقق شد، پس بقیه هم میشوند. فقط کافی است از مومنتوم منفی جلوگیری کنم و مومنتوم مثبت را تا 100٪ ادامه دهم تا خلق شود!✨ اما اتفاق شگفتانگیزتر این بود:
وقتی یاد روزهایی افتادم که به خانوادهام التماس میکردم اجازه بدهند نقاشی دیواری انجام دهم و آنها مخالفت میکردند، باورم نمیشود که همان آدمها، حالا مرا تحسین میکنند و حمایت میکنند!
نه تنها برادرم تشویقم میکند، بلکه خودش هم به فکر افتاده که نقاشیخط کار کند!💡 امروز، مومنتوم مثبت را در عمل تجربه کردم.
با تکتک ذرات بدنم حس کردم که وقتی استاد میگوید اگر مومنتوم را به 100٪ برسانی، خواستهات خلق میشود، یعنی واقعاً همینطور است. امروز، لحظهای را زندگی کردم که خدا گفت \"موجود باش\" و \"موجود شد\". و امروز، خودم با قدرتی که خدا به من داده، گفتم \"موجود باش\" و خداوند خلق کرد.
خدای ماچماچیم، نمیدانم چطور اینهمه حس خوب را بیان کنم…
علی
استاد عزیز، میخواهم از نتایجی بگویم که با عمل به آگاهیهای این ۳ جلسه گرفتم:
با دانشی که در این مدت یاد گرفتم، مومنتوم مثبتی درباره خواستههایم شکل دادم و دارم به خوبی ادامه میدهم. معجزات یکی پس از دیگری در حال رخ دادن هستند!استاد عزیزم، از وقتی وارد این دوره شدم، انگار در دنیای دیگری سیر میکنم. شما میگفتید که وقتی در بندرعباس بودید، حال دلتان عالی بود و لطیف شده بودید… استاد، من الان همان احساس را تجربه میکنم!
حالم فوقالعاده است و برای اولین بار، آن حس ناب را درک میکنم.💰 نتایج مالی و حرفهای:
📌 مشتریهای عمده با من تماس میگیرند و خریدهای بزرگ انجام میدهند.
📌 واردکنندههای زیادی پیشنهاد همکاری و فروش محصولاتشان را به من دادهاند.
📌 پولهایی از جاهایی که حتی فکرش را نمیکردم، وارد حسابم شدهاند.🔹 نتیجه جالبتر:
همسرم امروز گفت: \"از بس انرژیات خوب شده، من هم کلی انرژی مثبت گرفتهام!\". یاد جمله شما افتادم که میگفتید: \"فرکانس نیاز به گفتن ندارد، همه آن را دریافت میکنند\"🔹 بزرگترین درکی که از این دوره دارم:
الان هیچ چیز مهمتر از ادامه دادن این مسیر برایم نیست. حس میکنم که ادامه دادن این مسیر، همان بندگی واقعی است.اهمیت خواندن کامنتهای دانشجویان دیگر:
استاد همیشه توصیه میکردند که کامنتها را بخوانیم، و من در این دوره تمام نظرات را خواندهام.
الان میدانم که خواندن کامنتها و نخواندنشان، تفاوت بین درک دوره و نفهمیدن آن است!
به همه پیشنهاد میکنم که کامنتهای دیگر دانشجویان را مطالعه کنند، چون فوقالعاده است.✨ استاد عزیز، از شما سپاسگزارم برای این آگاهیهای بینظیر که زندگیام را متحول کرده است.
حامد
تا قبل از ورود به دوره همجهت با جریان خداوند، مسئله تکراریای که جوابش را پیدا نمیکردم این بود که:
\"دلیل نیمهکاره ماندن نتایجی که میخواستم چیست؟!\"
فاکتورهای زیادی را هم بررسی میکردم که به ظاهر تعیینکننده بودند؛ مثلاً دورهها را از اول شروع میکردم، تمرین ستاره قطبی را از سر میگرفتم، شروع به کنترل ورودیها و ایزوله کردن خودم میکردم. اما بعد از مدتی، اشتیاقم فروکش میکرد. با اینکه من از عمل به آموزههای استاد عباسمنش نتایجی که میخواستم را در زندگیام خلق کرده بودم، اما هنوز یک سری نتایج دیگر هم میخواستم، یا خواستههایی که خلق نشده بود یا خواستههایی که بیشتر و بهترش را میخواستم. برایشان هم تلاش ذهنی و اقدامات عملی میکردم اما به نتیجه نمیرسید و نیمهکاره رها میشد.
اینجا بود که سؤال من مطرح میشد:
\"فرکانسهای من چرا به نقطه 100 نمیرسند؟ چه چیزی هست که من به کار نمیگیرم و عامل تعیینکنندهی رسیدن فرکانسها به نقطه 100 است؟\"
تا اینکه دوره همجهت با جریان خداوند منتشر شد. من با ورود به اولین جلسه از این دوره، با قانون مومنتوم آشنا شدم. **قانونی که وقتی استاد عباس منش در جلسه اول توضیحش دادند، من فهمیدم این همان چیزی است که درکش نکرده بودم و در معادلهی خواستههای به ثمر نرسیدهام نگنجانده بودم.
این همان فرمول سادهای بود که با به کار بردنش فرکانس خواستههای من به 100 میرسند و نتیجهی مدنظرم 100 درصد رخ میدهد. با توجه به نشانهها و نتایجی که بر سر راهم قرار گرفت، متوجه شدم که این همان مسیر درستی است که من پیدایش کردهام.
**واقعا خوشا به حال آن کسی که بدون اینکه بخواهد فرمولهای دیگر یا تکنیک دیگری را به کار بگیرد، از همان اول با قانون مومنتوم آشنا شود!
او دیگر راحتترین و لذتبخشترین مسیر خلق و رسیدن به خواستههایش را پیدا کرده و به قول استاد عباسمنش \"از همان ابتدا روی شانههای خداوند مینشیند.\"
بعد از هر بار پیش رفتن و تکرار جلسات – که تا الان جلسه پنجم هستیم – بهتر میتوانم تشخیص دهم حتی چطور تمرین کنم و چطور از قانون خلق خواستهها استفاده کنم.
وقتی قانون مومنتوم را درک کنی، خیلی راحت میتوانی تمریناتی را برای خودت تعریف کنی که تو را در مسیر خواستههایت قرار دهد و حتی با دقت 100٪ آیندهات را پیشبینی کنی. چون میدانی که 2+2=4 است و هیچ چیز غیر از این نیست.
قدرت درک قانون از طریق مثالهای استاد عباس منش
یکی از بهترین ویژگیهای این دوره، مثالهای فوقالعادهی استاد عباس منش است که درک قانون مومنتوم را بسیار ساده و کاربردی میکند.
استاد، واقعاً شما به طرز فوقالعادهای قانون مومنتوم را به دنیای متافیزیک آوردهاید و تشبیهاتی که کردهاید، مثالزدنی است. یعنی ارتباط قانون مومنتوم با زندگی شخصی ما با مثالهایی که زدهاید، بسیار ارزشمند است.
بعد از مدتی تکرار آگاهی های جلسات و انجام تمرینات جلسات، کاملاً متوجه شدم که:
✅ خلق خواستههایم طبیعی است.
✅ ثروتمند بودن طبیعی است.
✅ رسیدن به هر چیزی که در ذهنم بسازم، طبیعی است.
نتایج و اتفاقاتی که در این مدت برایم رخ داده – که اکثر آنها نتایج مالی بودهاند – کاملاً ثابت کرد و تأیید کرد که اگر مسیر درستی را طی کنم و قانون مومنتوم را بفهمم، نتیجهی مدنظر 100٪ رخ خواهد داد و هیچ شک و تردیدی در آن نیست.
حالا دیگر میدانم چگونه در فرکانس خواستههایم بمانم و ادامه دهم تا نتیجهی مدنظرم محقق شود.
استاد، به خاطر این آگاهیهای ارزشمند از شما بینهایت سپاسگزارم.
آزاده
از روزی که وارد این دوره شدم و متعهدانه روی خودم کار میکنم، هر روز یک اتفاق عالی افتاده، یک مشکل حل شده، یا یک هدایت دریافت کردهام. داشتم با خودم فکر میکردم که شاید الان روزی یک اتفاق خوب برایم رخ میدهد، اما در پایان یک سال ۳۶۵ اتفاق خوب در زندگی من ثبت خواهد شد. چند مورد از این تغییرات بزرگ را با شما به اشتراک میگذارم:۱- افزایش فروش و جریان مالی پایدارقبل از ورود به دوره، محصولاتم را برای فروش در یک بوتیک گذاشته بودم، اما شاید هر ۱۰ روز یا دو هفته یک فروش داشتم. از زمانی که وارد دوره شدهام، هر روز فروش داشتهام و هر روز مبلغی از فروش محصولاتم به حسابم واریز شده است.۲- حل مشکلات کاری با سادهترین راهکارهامدتها بود که در کار خیاطی با مشکلی عجیب روبهرو بودم: نخ چرخ خیاطی مدام پاره میشد و از سوزن درمیرفت. تمام روشهای ممکن را امتحان کرده بودم، حتی ویدیوهای یوتیوب را جستجو کردم، اما راهحلی پیدا نکردم.در دوره، یاد گرفتم که \"راهحل هر مشکلی، درون همان مشکل نهفته است.\" یک روز ایدهای به ذهنم رسید: شاید قرقرهای که استفاده میکنم بیش از حد بزرگ است و چرخ توان چرخاندنش را ندارد. یک قرقره کوچکتر امتحان کردم و به طرز معجزهآسایی، مشکل برای همیشه حل شد. زمان و انرژیام چند برابر بهتر مدیریت شد و کیفیت کارم فوقالعاده بالا رفت.۳- تغییر باورهای مالی و دریافت پیشنهاد از بانکبرای اینکه منظورم از این نتیجه رو بگم، باید کمی درباره وضعیت قبلیم در رابطه با رابطه ام با بانک براتون توضیح بدم. وقتی مهاجرت کردم، همیشه دنبال این بودم که در بانکهای مختلف اعتبار دریافت کنم، کارتهای اعتباری طلایی بگیرم و از مزایای ویژه استفاده کنم. برای این کار التماس میکردم، برای مشاوران بانکی هدیه میبردم و دنبال پارتی میگشتم. فکر میکردم اگر بدون موجودی بتوانم خرید کنم، موفقتر خواهم بود.اما با گذشت زمان و تجربه شکستهای مالی، درک کردم که این مسیر بر خلاف قانون تکامل است. تصمیم گرفتم همهچیز را از صفر شروع کنم. به سادهترین و معمولیترین بانک رفتم و از خداوند خواستم که فقط یک حساب ساده به من بدهد، بدون اعتبار، بدون وام، بدون کارتهای طلایی. در شرایطی که احتمال داشت هیچ بانکی برایم حساب باز نکند، در عرض ده روز، همان حساب سادهای که خواسته بودم را دریافت کردم. به تعهدم پایبند ماندم، بدون قرض و اعتبار خرج کردم، و به اندازه موجودیام زندگی کردم. نتیجه؟و اما در طی این مدت که وارد دوره هم جهت با جریان خداوند شدم و دارم روی درک و اجرای مومنتوم کار می کنم، درآمدم بالا رفته، حسابم پر شده و حالا بانک خودش با من تماس گرفته و پیشنهاد استفاده از مزایای ویژه را داده است. اما این بار، من نیازی به آن ندارم. همهی این تغییرات فقط در مدت کوتاهی پس از ورود به دوره اتفاق افتاده است.🔹 افزایش درآمد و فروش روزانه
🔹 حل مسائل کاری با سادهترین راهکارها
🔹 تحول مالی و تغییر رفتار بانک نسبت به مندوره \"همجهت با جریان خداوند\" به من یاد داد که راهحلها همینجا هستند، فقط باید در مسیر درست قرار بگیری و مومنتوم مثبت بسازی.
غزل
اگر کامنتهای قبلی من را خوانده باشید، گفته بودم که یک مصاحبه با یک دانشگاه در خارج از کشور دارم. در ایمیل اول به من گفته بودند که این مصاحبه بهصورت تستی است و باید آمادگی داشته باشم. راستش من تازه یادگیری این مفاهیم را شروع کرده بودم و اصلاً نمیدانستم باید چکار کنم.اما بهجای نگرانی، یک ایمیل طولانی نوشتم و در آن، شرایط زندگی، مسیر تحصیلی و تجربیاتم را توضیح دادم. بعد از ارسال ایمیل، پاسخی دریافت کردم که همهچیز را تغییر داد. آنها نوشتند که \"نیازی نیست نگران باشی، فقط در این مصاحبه حضور پیدا کن.\"حالا حدس بزنید چه شد وقتی که در مصاحبه حاظر شدم. الان که یادم میاد هم موهای تنم سیخ شده و بغض گلویم را گرفته. این جلسه اصلاً شبیه مصاحبه و تست نبود، فقط زیبایی بود و حس خوب. تنها چیزی که از آن پروفسور محترم دریافت کردم، احترام، عشق و تحسین بود.من فوقالعاده از پسش بر آمدم. انگلیسی را روان صحبت کردم و بدون استرس جواب دادم. و بعد… بهم گفت: \"قبول شدی و من به هیئت علمی دانشگاه خیلی سفارشت را میکنم.\"\"ایمیل من را داری، تا زمانی که به اینجا بیایی، با من در تماس باش. به دانشگاه ما خوش آمدی. تابستان روی این موارد کار کن و آماده باش. چقدر من را تحسین کرد، چقدر خدا دل این آدم را برای من نرم کرده بود.باورم نمیشود. اگر به کسی که در این حوزه کار میکند بگویی، اصلاً باورش نمیشود همچین چیزی ممکن باشد. این آدم کل فرم مصاحبه و تست را عوض کرد. این آدم در رابطه با من، به شکل دیگری رفتار کرد.
این آدم برای من سایتهای مفید فرستاد که بتوانم یاد بگیرم.استاد، همین الان که این کامنت را مینویسم، اشک در چشمانم جمع شده است.الان میفهمم چرا شما اینقدر روی تحقیق دربارهی این دوره وقت گذاشتید و چرا با \"مومنتوم\" شروع کردید. حالا میفهمم که \"چرا میگویید درک مومنتوم مثبت، همهی خواستههای نصفهونیمه را به ثمر میرساند.\"✅ کافی است خودت را در جریان مثبت قرار بدهی
✅ پافشاری کنی روی ادامهی این جریان
✅ و بعد، معجزه را ببینیجهان به شکلی متفاوت با تو رفتار میکند، وقتی مومنتوم مثبت بسازی و واقعا روی دوش خداوند می نشینی و خداوند کارها رو به ساده ترین شکل برات انجام میده.
شادی سعادتمندنزدیک به ۱۰ ساله که خدای مهربون شما رو در مسیر زندگیم قرار داده، طول کشید تا نتایج ملموس در زندگیم اتفاق بیفته چون هنوز آونقدر به آموزش ها خوب عمل نکرده بودم که آنقدر تغییر در باورهام ایجاد بشه که منجر به عمل و اقدام بشه. اولش فکر میکردم اگه فقط مثبت فکر کنم و تجسم کنم، جهان برام معجزه رقم میزنه. اما واقعاً زمانی میتونیم بگیم باورهامون تغییر کرده که این آگاهی ها خودش رو در رفتار و شخصیت ما نشون بده و وقتی من شروع کردم به اجرای واقعی آموزه ها، همونطور که شما تاکید دارید، زندگی من از همه لحاظ تغییر کرد:
خیلی خوشحالم که مدتهاست هر دورهای که منتشر میکنید، توانایی خریدش رو در ساعات اولیه دارم. در حالی که قبلاً این شرایط رو نداشتم و چقدر دلم میخواست همون روز اول ثبتنام کنم، اما ماهها طول میکشید تا بتونم در مدار دوره جدیدی قرار بگیرم که در سایت منتشر می کردید.
تو این چند سال، تغییرات مثبتی داشتم، خیلی زیاد:
تقویت ارتباط معنوی با خدا
عزت نفس بیشتر
قطع ارتباط کامل با تمام آدمهای نزدیک و دور که برام مخرب بودن
مهاجرت از شهری که سالها توش زندگی کرده بودم به یه شهر جدید، بدون هیچ پولی
شروع کسب و کار خودم و افزایش ۱۰۰ برابری درآمدم
شغلی که عاشقشم و هر روز برام لذتبخشه
خرید ماشین، بهترین لباسها، بهترین سفرها در اوج رفاه و لذت
خورد و خوراک عالی، طوری که قبلاً چند ماه یکبار رستوران میرفتیم، اما الان هفتهای حداقل ۴ بار بهترین رستورانها رو تجربه میکنیم
پرداخت تمام بدهیها و اضافه شدن بهترین امکانات به خونمون، از لوازم ورزشی گرفته تا وسایلی که همیشه دوست داشتم داشته باشم، مثل تردمیل، میز تنیس و بهترین گیتار
اینها در حالی اتفاق افتاد که قبلاً زیر فشار بدهی بودیم و همیشه حسابمون صفر بود. حتی برای خرید پوشاک ضروری هم قدرت مالی نداشتیم.
از نظر روابط هم رشد زیادی کردیم. وابستگیهامون به خانوادهها کمتر شد. قبلاً به خاطر وابستگی، آسیبهای زیادی میدیدیم، اما به محض اینکه روی این موضوع کار کردیم، رفتار خانوادههامون کاملاً متفاوت شد.
من و همسرم با هم در این مسیر هستیم و از هر نظر با هم هماهنگیم. همونقدر که من رشد کردم، همسرم هم کلی نتایج عالی کسب کرد. امروز وقتی مسیرم رو مرور کردم، دیدم چقدر زندگی من با عمل به دورههای آموزشی شما متحول شده.
اسماعیل حاجی اسفندیاریدو سال از روزی که من با آموزه های استاد عباس منش کار می کنم می گذره و زندگی من به خاطر عمل به آموزه های استاد از هر نظر متحول شده.
روزی که برای اولین بار وارد سایت elmeservat.com شدم، از لحاظ روابط در وضعیت خیلی بدی بودم. خودم رو دوست نداشتم و حتی نمیدونستم که باید خودم رو دوست داشته باشم. از بچگی بهمون یاد داده بودن که باید دیگران رو دوست داشته باشیم، اما کسی نگفته بود که خودمون هم مهمیم. اما الان، نهفقط دیگران، بلکه خودم، تمام کیهان و جهان هستی رو دوست دارم. و از روزی که این تغییر در من اتفاق افتاد، جهان هر روز به من ثابت میکنه که چقدر ارزشمند و دوستداشتنی هستم.
قبل از آشنایی با آموزه های استاد عباس منش من حتی شبها خواب راحتی نداشتم، بارها از خواب میپریدم اما الان زندگیم از نظر آرامش هم دگرگون شده. شبا خیلی راحت می خوابم. خیلی وقتها صبح که بیدار میشم، به خدا میگم: \"چطوری اینقدر زود صبح شد؟ انگار فقط یک ثانیه پیش خوابیدم!\" همون لحظهای که سرم روی بالش میره، به اندازهی شمارش یک، دو، سه خوابم میبره و صبح با انرژی روزم رو شروع میکنم.
از نظر سلامتی، در این دو سال حتی یک قرص هم نخوردم، در حالی که قبلاً تقریباً هر روز چندین قرص مصرف میکردم. قبلاً فکر میکردم زندگی کردن سخته، اما الان فهمیدم که چقدر راحت و لذتبخشه.
رابطهام با خدا هم کاملاً متحول شده. نمیتونم بگم بینقص شدم، اما اینو میدونم که اجازه دادم خدا وارد زندگیم بشه. همیشه میخواست وارد بشه، اما ما با ذهن و ترسهامون جلوشو میگیریم. از وقتی که همهچیز رو سپردم به خدا، خیلی از اطرافیان بهم میگن: \"چرا اینقدر بیخیالی؟ چرا نگران نیستی؟\" اما واقعیت اینه که وقتی فقط شنوندهی آموزشها نبودم و عمل کردم، دیدم که خدا چطور همهچیز رو برام رقم میزنه.
از نظر درآمد، اوایل بین ۴ تا ۸ میلیون درآمد داشتم، اون هم بعضی ماهها. همیشه اوایل ماه خوشحال بودم، اما از ۱۰ یا ۱۱ برج که میرسید، استرس میگرفتم. از وقتی که روی خودم کار کردم، تغییرات شروع شد.
تو یه تعویض روغنی پیش برادرم کار میکردم، از صبح تا غروب، بعدشم تا نیمهشب با ماشین مسافرکشی میکردم. با این همه کار، همیشه هشتم گرو نهم بود. اما وقتی روی خودم کار کردم، تصمیم گرفتم فقط روی همون تعویض روغنی تمرکز کنم و مسافرکشی رو کنار بذارم. نتیجه این شد که با زمان کمتر و فعالیت کمتر، درآمدم بیشتر شد.
کمکم درآمدم اضافه شد و بعد از یک سال 4 برابر بیشتر شد. در کنارش، هزینههای ناگهانی که قبلاً پیش میاومد، کمتر و کمتر شد. تونستم پسانداز کنم و آرومآروم سرمایهی کسبوکار شخصی خودم رو جمع کنم.
۱۹ روزه که مغازهی کبابی خودم رو افتتاح کردم. از روز اول، درآمد عالی داشتم و هر روز بیشتر میشه. توی همین ۲۰ روز، بیش از درآمد ماه های قبلیم درآمد داشتم. این مغازه سالها مشاور املاک بود و کسی فکر نمیکرد اینجا یه کسبوکار موفق بشه، اما من تغییر کردم و شرایطم هم داره تغییر میکنه.
یه تغییر دیگهای که در من اتفاق افتاد این بود که بعد از ۱۲ سال سیگار کشیدن، ترک کردم. از وقتی که آموزشها رو یاد گرفتم و تصمیم به تغییر گرفتم، نزدیک به ۲ ساله که حتی یکبار هم به سیگار یا هر چیزی که منو از خدا دور کنه، لب نزدم و هرگز هم نخواهم زد.
سلام استاد
گفته بودین که باور کمبود کجاها توی زندگیتون هست میدنم که خیلی خیلی وجود داره ولی چند تاش که تونستم پیدا کنم من خیاط هستم وهمیشه میخاستم که یکی کمکی داشته باشم ولی باورم این بود که خیاط خوب نیست اگرم باشهاگر خیاط بگیرم حقوقش رو چه جوری بدم اگر درامد کافی نداشته باشم یا مثلا ایده به ذهنم میومد یه رگال لباس تولید کنم مشتری هام که میان از رگال هم دیدن کنن وبفروشم دوباره فکر منفی میومد که اگر فروش نره چی رودستت بمونه چی وهمین ترس باعث شده که هیچ وقت قدمی برندارم
وبابت اینکه گفتین باچه مساعلی روبرو شدید که فکر میکردین راه حلی نداره من با پسرم که الان پونزده ساله خیلی بحث میکریم فکر میکردم میتونم کنترل کنم وبعضی وقتا دیگه اینقد عاجز میشدم تو خلوتم گریه میکردم یروز از خدا خاستم که کمکم کنه همون روزا بود که خواهرم یه کلاسی رو معرفی کرد که برای فرزند پروری بود اونجا بود که فهمیدم مشکل پسرم نبوده خودم بودم با افکار منفی که ممنتوم میگرفتن منو با پسرم دذگیر میکرد واز من بعد از اون چند جلسه کلاس نه تنها دیگه با پسرم درگیر نبودم بلکه باهم دوستو رفیق هم شدیم الان همه چی رو میاد برام تعریف میکنه در صورتی که قبلا اگر میپرسیدم هم چیزی نمیگفت الان خودش میاد بغلم میکنه بوسم میکنه
یوقتایی که صداشو بلند مبکنه میاد معذرت خاهی میکنه
این اولین دوره ای هست که ازتون گرفتم امیدوارم به دستاورهای بزرگتری برسم وبیام باهاتون در میون بزارم بازم ممنون
سلام خدای جانم
سلام استاد عزیزم ودوستان مهربونم
من دیروز فایل دوم استاد رو گوش دادم در مورد راحت کارها براشون انجام میشه وبا هدایت پیش میرن دیروز تصادف کرده بود همسرم خداروشکر اتفاق بدی نیافتاده بود مقصرم نبودن رفته بودن بیمه اونجا کروکی ازشون خواستن وهمسرم رو 4تاکلانتری فرستاده بودن دنبال کروکی هر جا روفته بود جای دیگه ایی رو گفته بودن بره و…کلی درد سر داشتن دیروز
حالا امروز همسرم وقت نداشت بره سرکار بود به من گفت برم کروکی رو بگیرم به خیال خودمون کلانتری مورد نظر رو پیدا کرده بودیم گفت برو اونجا بگیرش منم رفتم گفتن سرهنگ فلانی اینجا نیست برو فلان کلانتری بازم یه جای دیگه منم تو دلم گفتم چرا این جوری شد من برا نیم ساعت مرخصی گرفتم نکنه خیلی طول بکشه منو الکی این ور واون ور بفرستن بعد یاد حرف استاد افتادم گفتم خدایا منو هدایتم کن من به راحت ترین راه بتونم کارمو انجام بدم برم خیلی سریع کارم راه بیافته و…بعد به گروهبان گفتم آدرس رو تو نشان برام من علامت بزن با همون مسیر یاب برم چون من اونجارو بلد نبودم وقتی که به مقصد رسیدم دیدم تو اون منطقه اصلا کلانتری وجود نداره از یه آقایی پرسیدم این خیابون کلانتری هست منو اینجا فرستادن ایشونم خیلی آدم مطلعی بود گفتن نه اصلا کلانتری نداره واون کلانتری که گفته بودن بهم گفت که خیلی از اینجا دوره و….
بعد کلی راهنمایی کرد که کروکی فلان بگیری اگه دست نویس کردن بیمه قبول نمیکنه وووو
بعد رفتن منم با ماشین راه افتادم دیدم این آقا به سمت ماشین من میاد منم نگه داشتم گفتن این خیابون یه طرفه س تهش از اینجا نمیتونی دور بزنی یه راهنمایی رانندگی هم چند تا کوچه بالاتر هست اگه بری از اونا بپرسی چون اداره کل شونه بهتر راهنماییت میکنن آدرس داد منم رفتم خیلی راحت پیداش کردم رفتم پرسیدم فلان جا تصادف کردیم و…کجا برم آدرس قبلی رو بهم دادن گفتم اونجا رفتم یه کلانتری دیگه روگفتن سرهنگ فلانی اینو که گفتم گفتن سرهنگ اینجاس در رو باز کردن بیا تو من شوکه شده بودم چون فقط رفته بودم آدرس بپرسم که کدوم کلانتری برم
همون جا کروکی رو بهم دادن راحت وآسان خداروشکر انقدر ذوق زده شدم از این اتفاق که نمیتونم براتون توصیفش کنم اشکم دراومد که ببین استاد میگفت این طوری شد هدایت خواستم کارها برام آسون شد منم کارم آسون پیش رفت خداروشکر من اینو معجزه میدیدم واقعا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمت الله و برکاته
به اذن الله و هدایتش دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو تهیه کردم قبلا قانون سلامتی رو تهیه کرده بودم و بعدش توی قلبم گفتم انشاءالله
دوره ی روان شناسی ثروت رو تهیه میکنم اما هربار به یه مانع میخوردم
حس میکردم ناخالصی و بیقراری و عجله و استرس اذیتم میکنه با اینکه نزدیک به پنج ساله همش سعی میکنم روی خودم کار کنم (و پنج ساله که با استاد بزرگوارم آشنا شدم)
اما همش می کوبیدم به جاده خاکی و باز خراب میکردم هربار ..
گاهی پر از غم و حسرت میشدم و گریه ها سر میدادم و هدایت می طلبیدم و همه چی آسون و بهتر میشد و همین که میخواستم دور بگیرم و یا نزدیک دور گرفتنم بود همون قانون مومنتوم که استاد بزرگوارم گفتند ولی من خودم همه چیزو خراب میکردم و زمین و زمان و همه کس و همه چیز رو مقصر میدونستم غیر از خودم
گاهی زندگی و جهانم رو خودم آگاهانه یا ناآگاهانه پر از تراژدی میکردم خودم رو به تضاد و درد سر مینداختم با دستای خودم دیگه از بس رفتمو برگشتم هزار بار شد و خسته شدم
و بعد از کلی جنگیدن با خودم و به اذن الله بازم بیدار شدم و با خودم گفتم قانون سلامتی رو تهیه کردی قبل از قانون سلامتی توی جهنمی بودی که هربار تا لبه ی قبر می رفتیو برمیگشتی و بعد به اذن الله هدایت شدی به قانون سلامتی و همه چیز عالی شد معجزه ها شد .
و از ته قلبم سپاسگزار الله متعالم و زیباترین دعاها رو در حق استاد بزرگوارم کردم
وقتی راجب خداوند و توحید و شرک نورزیدن حرف میزنید من اشکم میاد و قلبم پر از شادیو امید و عشق میشه و زنده میشم و لذت میبرم و لذت میبرم ولذت میبرم قلبم پر از شجاعت میشه و از شر
همه ی ترسام خلاص میشم استاد
همیشه توی قلبم با شما حرف میزنم و میگم که دوستون دارم و بهتون افتخار میکنم ینی وقتی که گوش میدم به حرفاتون تموم حرفاتون حرفای قلب منه و لحظه به لحظه صداقت رو حس میکنم و همین صداقت شما استوار موندتون و شجاعتتون منو پر از ایمان میکنه به اذن الله
اگرچه اینجا قرار بوده که دیدگاهمو راجب به دوره ی هم جهت با جریان خداوند بنویسم اما من با قلبم نوشتم
و چون متاسفانه ایملم رو گم کردم نتونستم این حرف قلبمو توی نظرات قانون سلامتی بنویسم
حس میکنم وقتی شکستم از همه نظر و خودمو برای الله خالص کردم و دعا کردم الله یکتا نجاتم بده و شرک نورزیدم اون وقت هدایت شدم به قانون سلامتی ینی حس میکنم توحید من رو به شما وصل کرد یعنی چون شرک نورزیدم هدایت شدم به سمت قلب شما استاد بزرگوارم و من با تموم وجودم به این خصوصیت یکتاپرستی شما و شجاعت و شهامتتون افتخار میکنم
هدایت رو خودم چشیدم با تموم وجودم الله پاسخ منو داد رب العالمین پاسخ قلب
شکسته ی منو داد
من تکرار میکردم با خودم با اخلاص واقعی
( ای خدایی که جز تو خدایی نیست منو به سمت خواسته ام هدایت کن ؛ خواسته ام شفای کامل و سلامتی کامل قلبو روحو جسمم است) و بعدش معجزه شد و با قانون سلامتی همه چی روز به روز عالی تر شد
تا اینکه من تصمیم گرفتم دوره ی روانشناسی ثروت رو تهیه کنم اما گفتم که هر بار با موانع..
و هربار اشتباهات جدید
حسم بد بود ینی سعی میکردم بد نشه بد نمونه یه چیزایی از درون و بیرون عذابم میداد
آشوب میشدم یه جورایی عجله و استرس و ناامیدی کلی چیزای دیگه میومد سراغم
تا اینکه سعی کردم خودمو آروم کنم و دعا کنم و نظافت کنم جهانمو یعنی هم درونم رو هم بیرونم همم از همه نظر
بعدش کمی بهتر شدم اما هنوز هیجان رو حس میکردم توی درونم
به سایت سر میزدم و همین دوره ی هم جهت با جریان خداوند رو دیدم حسم خوب شد با خودم گفتم انشاءالله بعدا تهیش میکنم فعلا نمیشه و اصلا بهش توجه نکردم گفتم توجهم رو روی روانشناسی ثروت فعلا میذارم
اما به خاطر دعاهام چن تا نشونه اومد و منم به نشونه ها و حرف قلبم اعتماد کردم و این دوره ی زیبا رو تهیه کردم به اذن الله
به محض اینکه تهیش کردم آروم شدم و تازه اولین جلسه رو گوش دادم سه بار و بعضی حرفاتون رو استاد بزرگوارم بارها و بارها گوش دادم و نوشتم و نکته برداری کردم حالم خیلی بهتر شده حس میکنم دارم بهتر میشم و بیشتر می فهمم بیشتر از قبل به اذن الله جهانمم زیباتر شده و ایمان دارم زیباترم میشه دیدگاهای دوستانمم خوندم عالی بود
خیلی دوس دارم منم از نتایجم بگم
یکی از نتایجم همزمان با خریدن دوره بود اینکه اون استرس و حس بد و ناخوشی که داشتم تونستم تا حدودی بهش غلبه کنم و البته اینبار آگاهانه تر و واقعی تر غلبه کردم و لذتشم چشیدم و خدا رو بابتش هزاران بار شکر کردم
و دومیش اینکه از روی محبت و عشق و انسانیت و دلسوزی به خاطر خدا به شخصی گرفتار پول قرض دادم با اینکه خودمم خیلی نیاز داشتم و بهم قول داد که برمیگردونه و حتی جبران کنه و تا آخرین لحظه ی عمرش فراموش نمی کنه که توی چه
لحظه ی سختی که کسی حاضر نبود کمکش کنه من کمکش کردم
خوشحال بودم که تونستم بنده ای از بندگان الله رو شاد کنم اما فقط چند روز طول کشید بنا به دلایلی اون شخص خیلی گند از آب دراومد فقط به این خاطر که از من چیزی خواست که من نمیتونستم انجام بدم و نه از قلبم و نه از خدام اجازشو نداشتم و البته اینم بگم که قبول میکنم خودم اجازه دادم که ناراحتم کنه و خودم به دنیای خودم جذبش کردم با اعمالم و گفتارم کردارم و احساسم پذیرفتم که خودم کردم اشتباه از خودم بود ضعف خودم بود به گردن گرفتم که ضعف خودم بود و سعی میکردم حتی توی قلبم اون شخص رو سرزنشم نکنم و رهاش کنم
و رابطمم باهاش قطع کردم چون حسم رو بد میکرد و قطع کردم بعدشم بهش گفتم حقم رو پس بده و ماه ها گذشت و خبری از پس دادنش نبود و حتی جوری حرف میزد و رفتار میکرد که انگار طلب کاره
ینی دیگه جوری شد از خیرش گذشتم و گفتم عاقا اصلا نخواه که حقتو بگیری ولش همون که شرش کم بشه قطع ارتباط بشه کافیه اما واقعا قلبم میگفت حقتو پس بگیر حتی به قیمت جونت چون لیاقتشو نداشت
به هر راهی میرفتم که حقمو بگیرم بن بست آهنین میشد اما همین که نیت کردم دوره رو تهیه کنم طرف مسیج داد که تا یه ماه دیگه پولتو پس میدم ینی اصلا حس میکردم ترس خدای من افتاده توی قلبش و اصلا راهی نداره جز اینکه حق منو پس بده و بعداز تقریبا پونزده روز حقمو پس داد خوشحال شدم چون موقعه ای پس داد که باید میداد و برای چیزای خیلی خوبی بهش احتیاج داشتم
و سوم اینکه قبل ازینکه به این دوره هدایت بشم حالم یه جوری شده بود با خودم گفتم بهتره برم
آرام بخش مصرف کنم و کردمم اما ناراحتم میکرد آرامشش سطحی و بد بود حال قلبم رو بد میکرد یه جور انگار قلبم خوش نبود حال نمیکردم ولی از ترس میگفتم حالا بخورم فعلا نکنه نتونم بخوابم
اما با گوش دادن جلسه ی اول دیگه نخوردمش
اگرچه هنوز اول راهم اما واقعا حال دلم بهتر شده و انگار جهانم داره واضح و شفاف میشه
همیشه من میگفتم لحظاتی داشتم که انگار توی آغوش خداوندم و هیچی نمیتونه آرامشمو بهم بزنه اما این حس خراب میشد آرزو میکردم بازم تجربش کنم و الان انگار کم کم دارم به اون حس میرسم ولی اینبار فرق میکنه فرقش اینه که نمیترسم تموم بشه و یا از دستش بدم و همین خیلی زیباست
وقتی هنوز دوره رو نخریده بودم و فقط نیتشو داشتم رفته بودم خرید ولی نمیدونم چرا اینقد خوشحال بودم یه آرامشو شادی سراسر وجودمو گرفته بود انگاری حس میکردم خداوند دستمو گرفته و بهم میگه دیگه رهام نکن بخدا همین حس رو داشتم و الان که می نویسم اشک توی چشمام جم شده و حس میکردم مث قبل توی گذشته یا آینده نیستم توی زمان حال بودم عصبی نبودم و از همه چی لذت میبردم دلم میخواست به همه لبخند بزنم و همه رو بغل کنم همه چیز زیباتر شده بود آسمونو زمین همه چی پراز زیبایی بود و برخلاف گذشته توی مغزم سروصدا نبود سکوت بود آروم بودم ینی حس میکردم خودم تنهام با خداوند هیچ چیز و هیچ کس رو نمی دیدم و پر از شادی بودم با خودمو خدام فقط لذت میبردم خرید زیادی هم نکردم ولی خیلی خوش تر از قبل گذشت خوش تر از همیشه و اینکه همش میخواستم این شادی و آرامش رو پخش کنم به همه چیز ببخشم به همه کس اول از همه همسرم و پسرم پس قلبم گفت براشون هدیه بخر و خریدم بعدش مادرشوهرم که دو ماه بود نمی تونستم بر خلاف گذشته که همیشه می بخشیدمش اینبار دو ماه بود که نتونسته بودم ببخشمش و واقعا تلخی رو می چشیدم و هرچی با خودم جنگیدم نتونستم ببخشمش تا اینکه همون روز آزادش کردم ذهنی و قلبی بخشیدمش رهاش کردم نمیدونم چطور شد قلبم فقط جوری بخشیدمش که قلبم براش غل میزد و دلتنگش شدم و نمیدونم اصلا چجوری شد که حتی به خاطر وجودش و سلامتیش خدا رو شکر کردم و حتی از نزدیک منزلشم راهم خورد قلبم دوس داشت برم پیشش بغلش کنم ببوسمش اما چون غروب شده بود باید برمیگشتم ولی از ته قلبم بخشیدمش بعدش بازم لبریز از شادی و آرامش بودم میخواستم همش این حس رو هدیه بدم وجالب بود تا وقت برگشتنم تا رسیدنم به خونه چهار نفر دیگه رو شاد کردم خدمت جزیی انجام دادم اما هنوز لبریز از شادی و آرامش بودم و همش دلم میخواست این حس رو به دیگران و اطرافیانم ببخشم
الحمدلله رب العالمین به خاطر هرلحظه و هر نفس و تمومه هدایت ها و وجود شما استاد بزرگوار
زیباترین دعاها رو در حق شما و خونواده ی زیباتون میکنم
خیلی دوس دارم شما دیدگاه منو بخونین
سلام به استاد عزیزم
خدای مهربانم هرچه دارم ازتودارم
من اصلا یک درصد فکر نمیکردم بتونم تا قبل از زمان تخفیف دوره رو بخرم بصورت ناگهانی
البته چند وقتی هست که همسرم در برنامه های استاده وخیلی تمایل به خرید این دوره داشت همش میگفت یه جوری این دوره رو بخریم قبل از عید توسط یکی از دوستان غرفه روسری زدیم وخداروشکر پول دوره برامون جفت و جور شد حتی چند برابرش ….وتمام مخارج عیدمون رسید نزدیک به 10میلیون عیدی سوغات بردم اصلا فکرشو نمیکردم ..ایام عید کلی بهم خوش گذشت ….مادر شوهرم کلی بهمون سوغات داد البته مادر شوهرم زنی دست ودلبازن ….وخداروشکر نتایج دارن میان اینها رو داشته باشین تا نتایج بیشتر رو هم بیام بنویسم
سلام خدای جانم مهربان ترینم عزیزم هادی ام هستی ام آرامشم خدای زیبایم خدای رحمانم رحیمم سخائم ستارم
وسلام ودرود بر استاد عزیزم خیلی خیلی دوستون دارم برام خیلی باارزشینخداروشکر خدا منو به سمت شما هدایت کرد
خواستم تو دفتر یادداشتم اینو بنویسم ولی حسم گفت بیام واینجا بنویسم
بنویسم وتقاضای هدایت کنم از خدای عزیزم برای کسب وکاری که میخوام راه بندازم شروع کنم خدایا مدرسم باش هدایتم کن چطور شروع کنم کجا برم چه چیزهایی بخرم خودت کمکم کن تایم خالی برام باز کن من با آرامش و وقت کافی بتونم کارمو شروع کنم
این رو به عنوان یه رد پا برای خودم گذاشتم توکل علی الله
به نام خدای مهربانم خدای خوب و قدرتمندم
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم سلام به دوستان همفرکانسم
این روزها با اینکه هنوز نتونستم دوره رو تهیه کنم
اما متوجه شدم به خداوند خیلی نزدیک تر شدم
و راحت تر خواسته هامو میخوام و بهم داده میشه
و الان اومدم کامنتها رو بخونم چقدر قشنگ نوشتن دوستانم من فدای شما بشم
خیلی خوشحالم که نتایج عالی گرفتین در این مدت کم
بعضی از دوستان گفتن بعد از دو یا سه جلسه تمرین حل کردن نتایج عالی رو گرفتن خب خیلی خوبه
این مشخص میکنه چقدر دوره مهمیه چقدر بازخورد گرفتن دوستان
چقدر تلاش ذهنیشون بالا بوده و برای من درس داره که روی هر دوره ای تمرکزی کار کنی پاسخ مثبت میده تحسینتون میکنم مرحبا مرحبا
خدارو شکر میکنم برای داشتن همچین استادی و همچین دوستانی الهی شکرت سپاسگزارتم
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
شاد و سلامت و ثروتمند باشین
به نام خداوند قادر مطلق خدایی که این روزا اینقدر باهاش صمیمی شدم که هر لحظه دارم باهاش حرف میزنم
خدایی غیر از خدایی که قبلاً می شناختمش
الان هم اومدم نتایج شما دوستان عزیزم رو برای اولین بار توی این قسمت از سایت بخونم ،که خدا یهویی بهم گفت تو هم بنویس
بنویس که همه باور کنن اگه با من رفیق بشن دیگه نگران هیچی نمیشین.،من میگم چی کار کنن که چرخ زندگی شون روان بشه
به خدا الان که دارم مینویسم اشک از چشمام سرازیره .
نه از ناراحتی بلکه از سر شوق که چنین خدایی داشتم و ازش بی خبر بودم.
تازه منی که خیلی ادعای خداشناسی و این حرفا رو داشتم.
برای همه مادر بودم برا خودم زن بابا
از بس باورهای خراب تو ذهنم بود
باور این که خدا دعاهای منو در حق دیگران چقدر زود جواب میده ولی برای خودم نه
همه ازم التماس دعا داشتم و منم به خدا میگفتم تو که خیلی مهربونه حاجتشون رو بده و جالب این که همه به حاجتشون میرسیدن و البته وصد البته این به خاطر باور خودشون بود که جواب میگرفتن نه به خاطر دعای من
و
من اینو میدونستم و به روی خودم نیاوردم.
و
به خودم میگفتم چون خدا خیلی دوستم داره
هی میخواد ازش التماس کنم برای گرفتن حاجت خودم
و
با خودم میگفتم هر چه بیشتر دارم اذیت میشم
پس جایگاه بهتری پیش خدا دارم
پس اگه اینجا نشد حتما اون دنیا برام بهتره
و
این هم یه باور مخرب دیگه و
هزاران باور دیگه که به خدا میچسپوندم
البته که این باور در جامعه آیی که بودم تاثیر گرفته بودم و در خودم تقویت کرده بودم متاسفانه.
اما خدای درون الانم کجا و اون خدا کجا
که هر لحظه داره منو هدایت می کنه به بهترین راه ها ،
و این رو مدیون آموزش های استاد عزیزم میدونم.
که زندگی منو عوض کرده از هر لحاظ.
خدایا شکرت
همیشه با خودم میگم استاد عزیزم تو که دراستان من در صد کیلومتر متری من سالها زندگی کردی و آغاز تغییرت از اون جا بود
چرا امن
من این همه دیر با شما آشنا شدم.
از فایلهای رایگان که ارزش میلیاردی دارن شروع کردیم و الا با دوازده قدم داریم رو به جلو پیش میریم چ بیشتر از چیزی که میشنوم دارم به گفته های استاد عمل می کنم.
به هر حال خدا را هزاران بار شکر از بودن در کنار شما و این دوستان عزیز و خصوصاً عزیز دلت مریم جان که هر روز با دیدن زندگی پر بهشت دارم در بهشت افکارم زندگی میکنم.
از لحاظ روابط با همسرم که عالی شده و تا قبل از این که ایشون واقعا یه آدم دیگه آیی شده
ما هر روز زندگی در بهشت رو با هم میبینم و این همه فراوانی و عشق رو از بودن با شما تجربه می کنیم .
فایلهای توحیدی استاد عزیزم انقلابی در ما به وجود آورده که الان با قدرت و یقین به هدایت الله با دست خالی و به صورت تکاملی طی مدت یک سال اخیر داریم کاری رو برای اولین بار شروع می کنیم که
خدا خودش بهم الهام کرده و مجوزش رو هم خودش داده و مطمئن هستم به بهترین شکل پیش میره و ما رو به ثروت و روزی به غیر حساب میرسونه.
در هر حال اینو به دوستان گلم خواستم بگم که هر طوری تو خدا رو توی ذهنت بسازید همون رو می بینی .
من الان یه جوری باهاش رفیق شدم که دوست ندارم وقتم رو پیش کسی دیگه ایی بذارم.
من الان هر چه ازش بخوام بهم میده
و
مهم تر از همه رفاقت با خودشه .
حال خوب بودن با خودش.
دورت بگردم خدای ارحم الراحمین.
ممنون از شما دوستان عزیزم که کامنت منو خوندید و باور کردید هم حرفای منو
هم خدای درون وجود خودت رو
در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند و سعادتمند باشید.
سلام به خدای مهربانم سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز استاد عزیز من و همسرم 4 ماهه که با فایل های شما اشنا شدیم در اصل خدا مارو هدایت کرد به سمت این فایل ها ولی تو این 4 ماه اندازه ی یک سال من رو خودم کار کردم جوری که صبح که از خواب پامیشدم فقط تو گوشم صحبت های شما بود تا شب که میرم بخوابم یعنی جوری شده که من تو خونه موقع کار تو ماشین تو مهمونی تو خرید هر جا که باشم دارم از صحبت های شما استفاده میکنم من و همسرم خیییلی خوشحال و خوشبختیم که با شما اشنا شدیم و این هم از لطف خداس تو این 4 ماه خیلی چیزا تغیر کرده هم رابطه ی عاطفی ما هم سلامتیمون هم ارامشون هم نعمتهامون ما یه دختر 15 ساله داریم بعد از شنیدن صحبت های شما برای خودش دفتر شکر کزاری و دفتر هدف گزاری درست کرده و من خیلی خوشحالم که شما استاد عزیز مانند یه نور پاک وارد زندگی ما شدید و خیلی شیرین و دوست داشتنی مارو هدایت میکنید خدایا هزارررران بار شکر برای وجود خودت برای وجود استاد عزیز برای اینکه من و خانواده ام لایق این هدایت شده ایم ما هر روز بیشتر و بیشتر تلاش میکنیم تا به بهترین خودمون تبدیل بشیم ممنونم از شما استاد عزیز شما نور الهی هستید برای روشن کردن زندگی دیگران خوش به سعادت شما و خوش به حال ما که شمارو داریم خدارا سپاس برای این لحظه و هر لحظه به امید موفقیت بیشتر و بیشتر خدایا شکرت
داستان هدایت میرسه به زمستان 1401.زمانی که در شرایط روحی و مالی خیلی بدی قرار داشتم .دو ماه شده بود که پدر نازنینم رو از دست داده بودم و پذیرش نبودش برام غیرممکن بود. غمی که به اندازه ده سال پیرتر شدم .چون وابستگی شدیدی به پدرم داشتم و یجورایی بابایی تمرین آدم خانواده مون بودم. بابرادرم که با آموزشهای شما کلی نتیجه گرفته بود و باهم از لحاظ روحی نزدیکیم . داداشم پیشنهاد داد که باید از خانه بزنی بیرون و یه کاری رو شروع کنی منم که تنها داراییم یه پراید بود تصمیم گرفتم باهاش کار کنم تا هم کمی وضعیت مالی مون بهتر بشه و هم وضعیت روحیم. خلاصه شروع کارم شد شروع آموزشهام . سابقه عضویت من به خیلی قبلتر برمیگرده و دلیلشم اینه که برادرم خارج از ایران زندگی میکنه و من این پروفایل رو برای ایشون ایجاد کردم و چندتا از دوره های شما رو با پول خودش خریدم .و اگه به خیلی قبلتر برگردم من برای اولین بار سال 94 یه فایل از شما دیدم فقط اون تی شرت قرمز رنگ و فضای سبز شمال که اونجا فایل ضبط شده بود یادمه ولی تو مدار دریافت آگاهی نبودم و از حرفا تون هیچی یادم نیست فقط حس خوبی که به من داده بود باعث شد که اسم تون تو ذهنم بمونه . خلاصه من همزمان با کارکردن با پرایدم شروع کردم فایلهای عزت نفس رو که برای برادرم خریده بودم با اجازه خودش گوش دادن . 6 ماه فقط عزت نفس گوش دادم. تو اون 6 ماه به لطف خدا و آموزشها اولاً پذیرشم در مورد از دست دادن پدرم رفت بالا. دوماً اعتماد به نفس من خیلی تقویت شد و من چالش هایی که در مورد شغلم پیش آمده بود با تکیه بر آموزه های عزت نفس پشت سر گذاشتم و همه بدهی هامون پرداخت کردم .بعد از اون چندین ماه فایل های رایگان رو استفاده کردم .استاد من با فایلهای توحیدی خدایی در درونم پیدا کردم که رفیق منه و من هر لحظه من در آغوش امن او هستم و این آرامش درونم شروع تحول من بود.ماشینمو عوض کردم و از لحاظ مالی به اندازه تمام 35 سال عمرم پس انداز کردم و سرمایه جمع کردم و به لطف الله از اول سال 1403 من دوره قانون سلامتی رو استارت زدم .
در شروع دوره چربی خونم 485 . سردرد های تنشی و ضربه ای، افزایش وزن با دور کمر 94 و دور شکم 95 ، غده ای تیله مانند زیر بغلم ، کبد چرب و معده آندوسکوپی شده به دلیل خونریزی و و وزن 61 کیلو و چندین مشکل دیگه که جمعا 22 مورد من در شروع دوره نوشته بودم ولی الان در تاریخ 13 اسفند 1403 به لطف دوره قانون سلامتی چربی خونم کامل برطرف شده و منی که تا یادمه سر درد داشتم هیچگونه سردردی بعد از سه ماه که از دوره گذشت ندارم بدون حتی یه دونه قرص. اوایل دوره وسوسه میشدم که قرص بخورم ولی من خودمو متعهد کرده بودم که با شیوه قانون سلامتی ،سلامتی مو به دست بیارم .دور کمر الان 76و شکم 83،و وزن 48 کیلو خدا را شاهد میگیرم در این مدت حدود 1 سال که به شیوه قانون سلامتی زندگی کردم حتی حتی حتی یدونه قرص نخوردم و این به اعتماد به نفس داد. و انرژی باور نکردنی که حتی من تو18 سالگی اینقدر سالم و پر انرژی نبودم و استفاده از دوره عشق و مودت در روابط که عشق واقعی رو دارم تجربه میکنم عشق بدون وابستگی و در یک کلام مثل دوره نامزدی که همه میگن بهترین دوره مزدوجی هست ولی من با 8 سال زندگی مشترک دارم مثل دوران نامزدی زندگی میکنم . و الان شروع دوره بی نظیر هم جهت با جریان خداوند و نتایجی بعدا خواهم نوشت .
به نام خداوند بی همتا
سلام خدیجه جان ،واقعا تحسینتون میکنم به خاطر موفقیتها و پیشرفتی که کردید.
ازتون میخوام بپرسم که شما به چه روشی فایلها رو تمرین میکنیدوعمل میکنید ؟؟ که اینقدر نتایج خوب گرفتید.من با اینکه چندین سال است که روی خودم کار میکنم آنطور که باید نتیجه نگرفتم. از همه لحاظ پیشرفت آنچنان نگرفتم و اگر هم بوده یه دوره کوتاهبوده و دوباره به حالت قبل برمیگردم .
ممنون میشم تجربیات خودتون رو دراختیارمون بزارین.
در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمندو سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.
سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
سلام به دوستان هم فرکانسی و خدیجه خانم عزیز،مدتها بود کامنت نذاشته بودم،الان با دیدن پیام شما یچیزی درونم گفت دست به قلم شم و بنویسم.
خدیجه عزیز من هم مثل شما درگیر سردرد های تنشی و میگرن عصبی هستم،که 12 ساله درگیرم کرده،هر شب باید دارو بخورم همیشه کیفام پره دارو هست،یخچال و کابینت های آشپزخونه
عین پیرزنای 80 ساله فقط با خودم دارو حمل میکنم اینور اونور،من 32 سالمه،الان نزدیک دو ماهه که سردردم یکباره شدید تر شده و حتی داروهای همیشگی خودم هم نتونستن ساکتش کنن،و حتی امروز هم نتونستم برم سرکار مرخصی گرفتم من دبیر هستم،الان یک ماهی بود که با خودم درگیر بودم قانون سلامتی رو بگیرم یا نه،میتونه این سردرد 12 ساله منو درمان بکنه یا نه،همش دو دل بودم،از خدا میخواستم یه نشونه یه پیام یه چیزی از تو سایت بهم نشون بده که دلم رو قرص کنه با خیال راحت قانون سلامتی رو تهیه کنم،تا اینکه امروز از صب تو سایت چرخیدم رفتم تو صفحات مربوط به کامنت های قانون سلامتی کلی اونجا کامنت خوندم وقتی چشمم افتاد به پیام دوست عزیزی که نوشته بود میگرن داشته و بعد از 20 روز عمل به قانون سلامتی بکل سردردش از بین رفته و خوبشده از شدت خوشحالی اشکم ریخت گفتم خدایا شکرت بالاخره جواب دو دل بودنم رو دادی،دیگه مصمم شدم همین هفته این دوره رو تهیه کنم،بعدش هم به پیام شما هدایت شدم بی نهایت خوشحال شدم خدارو سپاسگزاری کردم بابت این جوابی که از طریق دوستان عزیزی چون شما بهم داد.
خدایا ازت بینهایت سپاسگذارم،بابت جوابهای خوبی که از طریق کامنت های دوستانم بهم گفتی،باورم نمیشه چقدر خوشحالم خیالم راحت که دیگه میتونم با عمل به قانون سلامتی از شر این سردرد چندین ساله خلاص بشم.
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگذارم بابت این دوره های فوق العاده هر چقدر از شما سپاسگذاری بکنم بازم کمه.
خیلی دوستتون دارم استاد جانم
عاشقتونم مریم عزیزم
دوستان هم فرکانسی من خیلی دوستتون دارم،نمیدونید با کامنت های شما چقدر از جواب سوالاتم پیدا میکنم.حالم خوب میشه
امشب این ساعت این لحظه خواستم این رد پارو از خودم بذارم تا بعد از تهیه قانون سلامتی و عمل به آموزه هاش بیام و مثل خدیجه عزیز با خوشحالی از نتایجم بنویسم از سلامتیم.
خدایااااااااااااا من عاشقتممممممم
شکررررررررررررررتتتتتتتتتت خدا
دوستدار شما=سحر
1404/1/18