اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من میخواهم تجربه خودم از باوری که نسبت به خداوند و باوری که معلم پرورشی من نسبت به خداوند داشت را براتون بگم.
من در دوران راهنمایی یک معلمپرورشی داشتم که بسیار بد اخلاق و مذهبی بود باوری که اون داشت این بود که خداوند بسیار سختگیر است و اگر کسی کار اشتباهی بکند خداوند اورا نمی بخشد وبه من و همکلاسی هایم میگفت ک چون شما حجابتان را رعایت نمیکنید و موی سرتون از مقنعه زده بیرون همتون به جهنم میروید و فقط عده کمی به بهشت میروند اونقدر ان حرفها را تکرار کرده بود که من باور کردم خداوند سختگیر و عذاب دهنده است و در زندگی تجربه کردم. یه روز من و هم کلاسیهایم را برای دیدن فیلم سیاحت غرب به کارگاه برد تا با دیدن ان مثلا به خدا ایمان داشته باشیم من بعد از دیدن فیلم نه تنها ایمان نیاوردم بلکه چنان استرس و ترسی گرفتم که باورکردم خداوند عذاب دهنده است من از اون روز ببعد نه خواب راحتی داشتم نه زندگی خوب هرشب با استرس و تپش قلب و خوردن قرص خواب اور خوابم میگرفت خلاصه زندگی برایم معنایی نداشت چون خداوند را اونطوری باور کردم سالها با این باور زندگی کردم که بعد از سالها از طریق یکی از دوستانم فایل رایگان استاد رو بهم فرستاد و گفت اگه خوشت اومد گوش کن منم گوش کردم و گوش کردم یه جرقه ای تو ذهنم زد ک فهمیدم مسیرم اشتباهه و از طریق استاد باورمو تغییر دادم و باور کردم خداوند مهربان و بخشنده است از وقتی باورمو تغییر دادم کمکم خواب پر استرس من تبدیل شد به خواب راحت بدون خوردن قرص منیکه هرماه سرمامیخوردم تبدیل شد به سلامتی ک الان ماههاس سرمانخوردم
و ی خاطره دیگه ک تو یه جمعی بودیم و داشتیم تن ماهی میخوردیم اونا باور داشتن تن ماهی مریضی میاره منم از همون تن ماهی خوردم و شروع کردم به شکرگزاری درمورد نعمت خداوند درحالی ک اونا ناسپاسی میکردن فردای ان روز سه نفر از اونا مسموم شدن و راهی بیمارستان شدند و منم خدارو شکر سالم بودم چون باورهامون فرق میکرد دوست دارم مسیر توحیدیو ادامه بدم تا نتایج بیشتری دریافت کنم.
عرض سلام و ادب و تبریک سال نو 404 به استاد فرهیخته و همسر نازنینشون و دوستان عزیزممن سالهای زیادی هست که استاد رو میشناسم و با آموزه های ایشون اول قانون جذب و بعد هم قانون جهان هستی رو بیشتر شناختم ولی مرتب انواع و اقسام استادای داخلی و خارجی رو تست میکردم و دیدگاه همه رو بررسی میکردم و خب معلومه هیچ وقتم هیچی نداشتم نه رابطه خوب با همسرجان نه با بچه هام و… مرتب خودمو زندگیمو با آدمای اطرافم مقایسه میکردم ینی خونه هرکدوم از فامیل میرفتم البته بعضی هاشون، تا یکی دو روز تو دام مقایسه بودم حالمم خرااااب میشد اعصاب خودمو خانواده رو خورد میکردم که چرا فلانی اونجوریه فلان چیزو داره چقد اعتماد بنفس داره چرا من فلان چراهمسرم فلان و…. تا اینکه یکی از شعارهای
اصلی استاد عزیزم عباسمنش رو دریافتم که (توجه به نکات مثبت) هست و دیدم که چقدرررر استاد توجه دارن به این گفتهٔ خودشون و مثالایی که میزنن و یاداوری هایی که میکنن نشون میده واااااقعا خودشون دارن از این قانون بخوبی استفاده میکنن و همه داریم نتایج بزرگ ایشونو می بینیم
بعد من شروع کردم توجه کردن رو نکات مثبت اون طرفی که بهش حسات میکردم و خودم باهاش مقایسه میکردم و تک تک اخلاقای خوبشو تحسین کردن و تلاش و پشتکارشو احسنت گفتن و کم کم به این نتیجه رسیدم که بایدم اوضاش از تو بهتر باشه وقتی اینقد داره تلاش میکنه تو چی؟ همیشهٔ خدا که حالت با خودتو بقیه خوب نیست و بدخلقی میکنی هیچ کار فیزیکی و متافیزیکی هم که انجام نمیدی انتظار نتایج خوبم داری بقول استاد که میفرمان به اندازه ای که روی خودت کار میکنی نتیجه میگیری باورتون نمیشه که کم کم حسم به اون طرف خوب شد باهاش رفتو آمد کردم خونه زندگیشو تحسین کردم تعریف میکردم و دیگه از اون به بعد خودمو باهاش مقایسه نکردم جالب اینکه میدیدم که اون چقدر میپرسه از من که چیکار میکنی شوهرت دوستت داره ( آخه همسرجان هم عباسمنشی هستن) و من دیدم چه کمبودهایی داره که من خدارو شکر اصلا ندارم
و یکی اینکه من قبلا زیاد حس خوبی نسبت به همسرم نداشتم چون میگفتم چرا ورشکست شده چرا گذاشته سرشو کلاه بزارن چرا خونه مونو فروخت پولشو چیکار کرد من چرا اینقد ساده بودم گذاشتم که سهم منم که به نامم بود بفروشه و…. این کارایی که کرده بود حالمو نسبت بهش خراب میکرد و دائم دعوا و بحث داشتیم که البته بعدها با گوش کردن فایلای استاد عزیزم فهمیدم تمام اون بلاهارو خودم سر زندگیم آوردم با احساس قربانی داشتن و احساس عدم لیاقت و حس از دست دادن
و خداروشکر خدارو هزاران مرتبه شکر با هدایت الله مهربونم هدایت شدم به اون فایلی که توجه رو نکات همسر بود و شروع کردم به نوشتن لیستی از کارای خوبی که همسرم از اول آشناییمون برام انجام داده بود بعد به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم و مینویسم که این طفلی منو به خیلی از خواسته هام رسونده و خدارو بابت داشتنش شکر کردم و دیدم خیییلی از مردای اطرافیانم بهتر و مهربونتر و دست و دلبازتر و خانواده دوست تره خداروشکر الآنم به لطف الله یکتا زندگی خوبی دارم دخترای قشنگم عباسمنشی هستن و دختر بزرگم با کار کردن روخودش با تمرینای استاد عزیزم مهاجرت کرد به اینگلیس و با همسرش ساکن لندن هستن و مرتب با تماس تصویری میگه مامان کار کن رو ارتعاشت تا بیاین پیش ما کنار هم باشیم بخدا بهشته اینجا و حیفه که شما این همه زیبایی رو نبینین
خدارو شکر و سپاسگزارم که به توصیه دخترم این اولین کامنتم رو نوشتم البته 20 تا کامنت عزیزان رو خوندم و با بعضیاشون اشک شوق ریختم که میشه ببین برای اینا شده برا منم میشه مطمئنم که خدای مهربونم که هر لحظه داره منو هدایت میکنه بهترینا رو هم سر راهم قرار میده چون من لایق و شایستهٔ دریافت زیباترین نعمتهای خداوند هستم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
متشکرم از استاد عزیزم و از همسر مهربونم و دختر قشنگم با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان که بهترین هستید
سلام به استاد عزیز و تمامی دوستان که کامنت های فوقالعاده ای رو میزان وباعث میشه که شوروی شوق در ما ایجاد بشه که مسیر رو ادامه
بدیم
ازهمه سپاسگزارم و خوشحالم که همچنان در این مسیر هستم و دارم ادامه میدم وامیدوارتر میشم
که مسیر درستی رو انتخاب کردم خدارو صدهزار مرتبه شکر
استاد جان خواهر منم هفته پیش از تهران اومده بودن شهرستان وگفت میخوام که از فلافلی فلانی
باید بخرم هیچ کسی مثل این فلافلی فلافل درست نمیکنه عالیه من که اهل فلافل نیستم خلاصه همسرم با همسرش رفتن وآوردن وبا چه به وچه چه میخورد وکیف میکرد من نگاهی به فلافل کردم
ویژه چیزایی متوجه شدم ولی شک داشتم حرفی نزدم پسرم از بیرون اومد وشروع کرد به خوردن
سریع متوجه شد و دیگه نخورد گفت اینکه فلافل فلانی نیست بعد خواهرم متوجه شد وکلی خندیدیم
گفتم شد بستنی بهروز با بستنی آفریقا وهمگی زدن زیر خنده اینم تجربه ما وباورهایی که تو رهنمون ایجاد میشه
خدارو شکر میکنم که استاد رو دارم وهر روز دارم کلی آگاهی دریافت میکنم
یکی از درخواستهای من این روزا تهیه دوره هم جهت با جریان خداوند هست و ایمان دارم که خداوند کمک میکنه به راحتی و به آسانی و در زمان مناسبش تهیه میکنم
من خداروشکر تقریبا یک سال و نیم که با استاد و سایت آشنا شدم و دوره های عزت نفس، احساس لیاقت، عشق و مودت و چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو تهیه کردم و تقریبا هرروز رو دورهام کار میکنم و فایل های دانلودی رو هم میبینم و میشنوم و یاد میگیرم و تو این مدت تعقیرات و اتفاقات زیبایی واسم رقم خورده ، اولین تعقیر امیدداشتنمه بهبود افکار و باورهامه تعقیر مثبت تو شخصیتم بهبود اعتماد بنفسم ، کنترل ذهن بهتر و آرامش بیشر ، باز شدن قلبم و دریافت الهامات و هدایت های خداوند ، الهاماتی که اوایل که شروع به دریافتشون میکردم شک و تردید داشتم که این الهامات خداوند ؟ هدایت خداوند ؟ یا نه ساخته و پرداخته ذهن خودمه و مسیریه که خودم انتخاب کردم ؟ اما با ادامه دادن کار رو افکار و باورهام میدیدم با نشانه ها با شرایط و اتفاقات با همزمانیا که الهامات خداونده و خداروشکر چند وقتی که الهامات رو به نسبت قبل سریع تر و واضح تر متوجه میشم حتی دلیل اینم خدا بهم گفت : چون وقتی یه سری از الهماتم و هدایت هام بهت مسجل شد در صورتی که ذهن منطقیت مقاومت داشت و ته دلت خدا خدا میکردی که ای کاش همچین چیزی هدایت خدا نباشه … ولی تسلیم بودی و گفتی چشم خدا برام خیر مطلق خدا برام عزت و سربلندی میخواد خدا برام آسونی میخواد خدا میدونه از چه راهی و چگونه برام بهتره و به خواسته هام میرسم ، جوری که هم رشد کرده باشم و آماده باشم و دریافت کنم و داشته باشم ، این دلیل سریعتر و واضح تر دریافت کردن الهاماتمه ، سرسپردگی که استاد تو خیلی از فایل هاشون مثل فایل های توحیدی آموزش میدن . و اتفاقات زیبایی که برام افتاده که الان فقط میخواستم از یه اتفاق زیبا و جالب که همین دو روز پیش برام افتاد بگم ، اینکه من تو این روزا قصد یه سری خرید داشتم برای خودم و چیزایی که میخواستم رو عکسشو دانلود کردم و از اونجایی که تعدادشون زیاد نبود تو ذهنم لیست کرده بودم و از خدا هدایت خواستم که چیزایی که میخوام رو با کیفیت خوب با قیمت خوب با فروشنده خوب تو زمان خوب برام اکی کنه و تو این بین یه عینک آفتابی هم میخواستم که بین عینک اصلی و کپی مونده بودم به دلیل قیمت بالای عینک های اصلی و چون خریدهای دیگه هم داشتم … و از خدا هدایت خواستم که بهم بگو کدوم الان واسم بهتره اصلی یا کپی ، و خداوند بهم فهموند که چشم هایی که بهم داده ارزشمنده و باید قدرشو بدونم و ازشون مراقبت کنم و عینک اصلی دارای فناوری uv400 بگیرم ، و خیلی زود خداوند منو متوجه یه عینک اصلی از یه برند جدید کرد که قیمتش هم از برندهای قدیمی و معروف مناسب تر بود و شروع کردم به سرچ کردن اون مدل تو سایت های مختلف شهر تهران چون تو روزهای تعطیل اول سال بود ، یه سایت زده بود ارسال بعد تعطیلات یه سایت زده بود موجود نیست یه سایت قیمت رو خیلی بالاتر از سایت های دیگه گذاشته بود یه سایت که تا مرز خرید پیش رفتم پیام داد درگاه پرداخت به مشکل خورده شماره کارت میدم واریز کن که من شک کردم و به خدا گفتم خدایا چه کنم اگه هدایت خودته که خودت جور کن واسم و بعد این آخری هدایت شدم به یه سایتی که هم قیمتش مناسب بود هم زده بود ارسال رایگان بعد دیدم آدرسش شهر قم ولی قلبم گفت خودشه ، زنگ زدم به شمارش و سریع هم جواب دادن و گفتم این مدل همین قیمتی که تو سایتتون زدین با ارسال رایگان؟ گفت بله ، گفتم من تهرانم کی به دستم میرسه ؟ گفت پنجم ارسال میکنیم ششم یا هفتم میرسه دستتون، گفتم باشه الان تو سایت واریز کنم تمومه و سفارشم ثبت میشه ؟ گفت بله واریز کردم و وقتی با فروشنده داشتم صحبت میکردم مطمئنتر شدم که این فروشگاه هدایت خداونده ، و اما نکته جالبش همون عینکی که سفارش داده بودم به دستم رسید در حالی که یه هدیه هم برام فرستاده بودن یه ماشین اصلاح از همون برند که مدلشو تو هر سایتی زدم قیمتش دو برابر عینکی بود که خریدم ، و چقدر خوشحال شدم و خداروشکر کردم بابت هدایتهاش بابت باز کردن قلبم چقدر ذوق کردم بابت قوانین خداوند که دقیق داره کار میکنه بابت بهبود افکار و باورهام بابت دوره احساس لیاقت که برای بار سوم دارم روش کار میکنم بابت باورهای توحیدی که داره تو جونم میشینه و دارم نتایجش رو میبینم .
و استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم ازتون بابت آموزش های نابتون مخصوصا باورهای توحیدی که من خیلی خیلی بهش نیاز داشتم و دارم و تو هیچ جا نمونش پیدا نمیشه
سلام استاد جان عید شما مبارک باشه دوست دارم کامنت منم بخوانید البته ببخشید من خیلی تایپ بلد نیستم نوشتن برام سخته میخوام بگم واقعا تمام کلمات شمارو من تجربه کردم و الان صددرصد ایمان دارم که همه چیز مربوط به ذهن انسانهاست مثلا چند روز پیش تن ماهی خریدم برای نهار وقتی سر سفره نشستیم پسرم گفت این تن ماهی مزه خوبی نداره شاید هم فاسد شده و مرتب به همسر و دخترش میگفت نخورید این غذاطعم بدی داره خلاصه تاوقتی سفره پهن بود غر می زد من نگاهی به تن ماهی کردم گفتم این ماهی خیلی گرونه بالاترین قیمت داره همه تن ماهی 85 تومن هستند اما این 115 تومنه مزه ماهی دودی میده ی دفعه اومد جلو تمام ماهی رو بااشتهای زیاد خورد و بازهم میگفت میخوام بارها پیش اومده که چیزی خریدم و دوست نداشتن اما وقتی گفتم قیمتش خیلی بالاست یا از خارج اومده همه میخواستن اونو ببرن برا خودشون الان میفهمم که ذهن چقدر قوی عمل میکنه استاد دوره هم جهت با جریان خداوند بسیار بسیار خوب عملکرد ذهن را توضیح میده واقعا سپاسگزارم دارم مومنتوم افکار مثبت و منفی را یاد میگیرم و چقدر روی روابط من با دیگران تاثیر داره البته هنوز خیلی باید تمرین کنم
درودعشق خدمت استادنازنینم ومریم جان پرازمهروهمه ی دوستانم. منم یه تجربه دارم که دوست داشتم به اشتراکت بذارم. چندسال پیش یکی ازآشناهامون که بنده خداعصاداشت ویکی ازپاههاش کوتاه بودومجبوربودکه ازعصااستفاده کنه فیبروم داشت ومجبورشدکه عمل کنه وچون بعدازعمل بایدراه می رفت که آمبولی نکنه کمکش می کردم که بلندبشه وباعصاراه بره بهم می گفت شکمم خیلی بخیه خورده می گفتم نه بابایه ذره بیشترنیست. اولشم که ازبیمارستان آوردمش مجبورشدم به دروغ بهش بگم یه ذره ست بعدشم هروقت می پرسیدهمین وبهش می گفتم. تااینکه خوب شدویهوجابخیه شودیدوچون زیرشکمش بودمی ترسیدکامل نگاهش کنه. ولی اخرسروقتی دیدش گفت واییی انقدرشکمم برش خورده بودوبخیه شده وتوبه من نگفته بودی تازنده ام این دروغتوفراموش نمی کنمولی اگرواقعیتوبهم می گفتی ازترس نمی تونستم راه برم وبااینکارم کمکش کردم واون هم کاراشومی کردوخداروشکرزودم خوب شد
سلام بر استاد عزیز و خوشتیپم جیگرررررررررر ،مرد خدا
و همچنین سلام به استاد شایسته ی نازنین
استاد جونم چقدر حرفایی که میزنید رو دارم تجربه میکنم،البته تجربه خوب و ثروتی و شیرینی
به به ، به شما که اینقدر عالی هستید
این سایت شبیه بهشت هست که خداوند عزیزم داره هدایتش میکنه و قشنگگگگ فرمون دستشه به سمت پول ، نعمت ، حال خوب،خوشبختی،شادی،عشق، پیشرفت، رسیدن به خواسته ها و عشق کردن با زندگیم در هر لحظه،
استاد جونم نفس جان،چقدر همزمانی قشنگی بود این قسمت ، با دوره دوازده قدم که من به لطف پروردگار شروعش کردم ، وای که نگم چقدرررر به خواسته هام رسیدم
اهاییییی پویا مرادقصراحمدی اینا عادی نیستاااا،با تغییر باورهات و شخصیتت یه دست اومده ،پس ادامه بده تا بیشتر عشق کنی و لذتتتت ببری
باشه؟
چشم حاجی چشم،
استاااااد جونم با همین تمرین ستاره قطبی مثله بنز دارم اتفاقات هر روزمو رقم میزنم ، پول میاد تو حسابم،باشگاه مورد علاقتو ثبت نام کردم که همه باکلاس و توی سطح بالایی هستن ، همه ثروتمند هستند و چقدرررر با دیدن این ها بازم باورهام قوی تر میشه،
چه بدن عضلانی دارم میسازم ، چقدر دختر کُشه(خنده )خخخخ
چقدر این دنیا از دروازه چشم هام لطیف و زیبا شده
وای وای اینو بگم
هر شبی که میگردم مثله یک سرچر عالی ،اتفاقات خوب اون روز رو توی دفتر سپاسگزاریم مینویسم،فرداش بوممممم اتفاقات بهتری میوفته
پلی استیشن موردعلاقمو خریدم
به پوستم رسیدم
کلیییییی لباس خریدم و همش استایل های خفن میزنم
خیلیییییی باحاله این دنیا
قشنگ دارم خلق میکنم
دارم میبینم که خیلیا توی همین شیراز ، بنز جی کلاس دارن سوار میشن,بی ام و ای هشت سوار میشن،که فقط ماشین زیر پاشون بیست و پنج میلیارد ،فقط داره باورهامو تقویت میکنه،و همینطور دارم لذت میبرم و پیشرفت میکنم
به خدا که بعد دوسال آشنایی با شما کم کم دارم میفهممم که اقاااا اره این ذهن من داره اتفاقات رو رقم میزنه،پس این ذهن چموش رو تربیت کن با منطق های خوب ،و پله به پله بهتر شو،فکرم نکنی باید به پله صد برسی تا نتیجه بگیریا،،،،
نه بابا ،ازپله یک یه کوچولو بری بالا نتایجت به کل عوض میشه مثله بمب
حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.
میخوام یک مثال صریح بزنم از تأثیر پلاسیبو
آقا همون شده که توی حموم هستیم و شامپو وارد چشممون بشه بعد بیاید ببینید وقتی حساس میشید: وای شامپو رفت توی چشمم
مطمئنا چشمتون میسوزه حتما میسوزه
ولی اگه اصلا به روی خودتون میارید اصلا هیچ سوزشی رو احساس نمیکنید بگید نه بابا آب بود
باور کنید نمیسوزه من یک 5 سالی هست شامپو نرفته توی چشمان(البته که رفته ولی من با این پیش فرض اینکه آب بود و هیچی نمیشه احساسش نکردم )
حتی وقتی مسواک میزنید و خمیر دندون تنده
من دیشب مسواک میزدم و با خودم گفتم چقدر تنده مسواک یکدفعه در آن واحد چنان سوزشی زیر دندونم بعد فهمیدم داستان رو و گفتم آقا این مسواک هیچ مزه ای نداره و واقعا تندیش تموم شد من رفتم بشورم دهنمو دیدم نه تند نیست.
واقعا وقتی با پیش فرض اینکه مثلا هوا چقدر بده جایی میریم ذهن ما و خود ما ناخودآگاه به اون باد سردی که میزنه اون خاکی که از زمین بلند میشه توجه میکنیم.
و وقتی به خودمون میگیم آقا صابون رفت توی چشمم و یا مسواک چقدر تمدن در واقع بدن ما فقط اون سوزش رو حس میکنه و ما فقط اون قسمت سوزش رو احساس میکنیم و این یک مثال صریح و واضح از این اثر هستش.
برای همین من هیچ وقت روی حرف بقیه با کسی وارد رابطه نمیشم، قبلا وقتی میخواستم با یکی ارتباط بر قرار کنم و کسی دیگه پشت تون گفته بود مثلا آدم قُدیه (همون مغرور) من خیلی کارم سخت میشد و گاهی اصلا ارتباط برقرار نمیکردم و یکی از دوستان بود که هیچ جوره با وجود اینکه خود طرف خواهان برقراری ارتباط با من بود چون تقریبا هر کسی رو که باهاش دوست بود رفیقای من بودن و چون من تقریباً با 80 درصد مدرسه سلام علیک داشتم همه رفیقاش و همکلاسی هایش رو میشناختم و خودم گفتم این منو تحویل نمیگیره و آدم نامناسبیه و یکی از دوستان دیگه بهم میگفتن دعوایی و دو سه بار درگیر شده با غریبه ها و با فلان معلم دعوا کرده و من با خودم گفتم آقا اصلا اینا این حرف رو میزنن، من که با هرکسی ارتباط خوب برقرار میکنم مشکلی نخواهم داشت رفتیم و صحبت کردیم و بعد اومدیم بیرون و گفتم خدایا چقدر آدم ساده ای بود واقعا آدم ساده ای بود یکی از داستان های درگیری رو پرسیدم گفتم داستان چیه گفت و اصلا درگیری فیزیکی در کار نبود و یک سؤ تفاهم بود و خیلی صریح توضیح داد و دیدم اصلا حرفایی که پشتش میگفتم درست نبود و حتی تعریف هایی که کرده بودن رو من ندیدم.
استاد تشکر میکنم از شما اشک توی چشمام جمع شد وقتی راجب نگاه خودمون نسبت به خدا صحبت کردید که دقیقاً من این تجربه رو توی زندگی داشتم و همیشه خدا رو کسی میدیدم که مثل افسر رانندگی منتظر اشتباه ماست و دارم رو باور هام کار میکنم که من چقدر لایق هستم برای رفاقت به خدا و چقدر خدا میتونه با ورود به بدن باعث سلامتی بشه و من یکساله که سرما نخوردم (البته دوستان در نظر داشته باشید 17 سالمه(
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
من میخواهم تجربه خودم از باوری که نسبت به خداوند و باوری که معلم پرورشی من نسبت به خداوند داشت را براتون بگم.
من در دوران راهنمایی یک معلمپرورشی داشتم که بسیار بد اخلاق و مذهبی بود باوری که اون داشت این بود که خداوند بسیار سختگیر است و اگر کسی کار اشتباهی بکند خداوند اورا نمی بخشد وبه من و همکلاسی هایم میگفت ک چون شما حجابتان را رعایت نمیکنید و موی سرتون از مقنعه زده بیرون همتون به جهنم میروید و فقط عده کمی به بهشت میروند اونقدر ان حرفها را تکرار کرده بود که من باور کردم خداوند سختگیر و عذاب دهنده است و در زندگی تجربه کردم. یه روز من و هم کلاسیهایم را برای دیدن فیلم سیاحت غرب به کارگاه برد تا با دیدن ان مثلا به خدا ایمان داشته باشیم من بعد از دیدن فیلم نه تنها ایمان نیاوردم بلکه چنان استرس و ترسی گرفتم که باورکردم خداوند عذاب دهنده است من از اون روز ببعد نه خواب راحتی داشتم نه زندگی خوب هرشب با استرس و تپش قلب و خوردن قرص خواب اور خوابم میگرفت خلاصه زندگی برایم معنایی نداشت چون خداوند را اونطوری باور کردم سالها با این باور زندگی کردم که بعد از سالها از طریق یکی از دوستانم فایل رایگان استاد رو بهم فرستاد و گفت اگه خوشت اومد گوش کن منم گوش کردم و گوش کردم یه جرقه ای تو ذهنم زد ک فهمیدم مسیرم اشتباهه و از طریق استاد باورمو تغییر دادم و باور کردم خداوند مهربان و بخشنده است از وقتی باورمو تغییر دادم کمکم خواب پر استرس من تبدیل شد به خواب راحت بدون خوردن قرص منیکه هرماه سرمامیخوردم تبدیل شد به سلامتی ک الان ماههاس سرمانخوردم
و ی خاطره دیگه ک تو یه جمعی بودیم و داشتیم تن ماهی میخوردیم اونا باور داشتن تن ماهی مریضی میاره منم از همون تن ماهی خوردم و شروع کردم به شکرگزاری درمورد نعمت خداوند درحالی ک اونا ناسپاسی میکردن فردای ان روز سه نفر از اونا مسموم شدن و راهی بیمارستان شدند و منم خدارو شکر سالم بودم چون باورهامون فرق میکرد دوست دارم مسیر توحیدیو ادامه بدم تا نتایج بیشتری دریافت کنم.
درپناه خدا
درود و خدا قوت خدمت استاد عباس منش عزیز
تجربه خودم می خاستم بگم .
من سال اول راهنمایی مردود شدم وبه همین
دلیل خیلی غمگین و ناراحت بودم .وقتی همکلاسیهام من را هرروز غمگین می دیدند
من را داریوش صدا میزدند(خواننده)من تا اون
موقع داریوش را نمی شناختم.انها بخاطر غمگین بودنم به من داریوش می گفتند.
اما من فکر میکردم حتما صدام شبیه داریوش هست
و باور کردم که داریوش هستم .رفتم هرچی
نوار کاست داریوش بود گوش دادم و حفظ کردم
استاد باورت نمیشه چنان شبیه به داریوش
میخوندم که اگه با خود داریوش مسابقه
میدادم برنده میشدم .نکته جالب این بودکه درسن
نوجوانی که صدا به پختگی نرسیده بود این کار کردم.وتا سالها من با داریوش صدا میزدند.الان فهمیدم
ان زمان من حرف دوستام باور کردم .بعد از آن هم
باور کردم میتونم تقلید صدا کنم و صداهای
گوینده راز بقا،بوشوگ(سگ لوک،خوش شانس،و چندین کارکتر دیگر را صداسازی و تقلید کردم
با سپاس فراوان
عرض سلام و ادب و تبریک سال نو 404 به استاد فرهیخته و همسر نازنینشون و دوستان عزیزممن سالهای زیادی هست که استاد رو میشناسم و با آموزه های ایشون اول قانون جذب و بعد هم قانون جهان هستی رو بیشتر شناختم ولی مرتب انواع و اقسام استادای داخلی و خارجی رو تست میکردم و دیدگاه همه رو بررسی میکردم و خب معلومه هیچ وقتم هیچی نداشتم نه رابطه خوب با همسرجان نه با بچه هام و… مرتب خودمو زندگیمو با آدمای اطرافم مقایسه میکردم ینی خونه هرکدوم از فامیل میرفتم البته بعضی هاشون، تا یکی دو روز تو دام مقایسه بودم حالمم خرااااب میشد اعصاب خودمو خانواده رو خورد میکردم که چرا فلانی اونجوریه فلان چیزو داره چقد اعتماد بنفس داره چرا من فلان چراهمسرم فلان و…. تا اینکه یکی از شعارهای
اصلی استاد عزیزم عباسمنش رو دریافتم که (توجه به نکات مثبت) هست و دیدم که چقدرررر استاد توجه دارن به این گفتهٔ خودشون و مثالایی که میزنن و یاداوری هایی که میکنن نشون میده واااااقعا خودشون دارن از این قانون بخوبی استفاده میکنن و همه داریم نتایج بزرگ ایشونو می بینیم
بعد من شروع کردم توجه کردن رو نکات مثبت اون طرفی که بهش حسات میکردم و خودم باهاش مقایسه میکردم و تک تک اخلاقای خوبشو تحسین کردن و تلاش و پشتکارشو احسنت گفتن و کم کم به این نتیجه رسیدم که بایدم اوضاش از تو بهتر باشه وقتی اینقد داره تلاش میکنه تو چی؟ همیشهٔ خدا که حالت با خودتو بقیه خوب نیست و بدخلقی میکنی هیچ کار فیزیکی و متافیزیکی هم که انجام نمیدی انتظار نتایج خوبم داری بقول استاد که میفرمان به اندازه ای که روی خودت کار میکنی نتیجه میگیری باورتون نمیشه که کم کم حسم به اون طرف خوب شد باهاش رفتو آمد کردم خونه زندگیشو تحسین کردم تعریف میکردم و دیگه از اون به بعد خودمو باهاش مقایسه نکردم جالب اینکه میدیدم که اون چقدر میپرسه از من که چیکار میکنی شوهرت دوستت داره ( آخه همسرجان هم عباسمنشی هستن) و من دیدم چه کمبودهایی داره که من خدارو شکر اصلا ندارم
و یکی اینکه من قبلا زیاد حس خوبی نسبت به همسرم نداشتم چون میگفتم چرا ورشکست شده چرا گذاشته سرشو کلاه بزارن چرا خونه مونو فروخت پولشو چیکار کرد من چرا اینقد ساده بودم گذاشتم که سهم منم که به نامم بود بفروشه و…. این کارایی که کرده بود حالمو نسبت بهش خراب میکرد و دائم دعوا و بحث داشتیم که البته بعدها با گوش کردن فایلای استاد عزیزم فهمیدم تمام اون بلاهارو خودم سر زندگیم آوردم با احساس قربانی داشتن و احساس عدم لیاقت و حس از دست دادن
و خداروشکر خدارو هزاران مرتبه شکر با هدایت الله مهربونم هدایت شدم به اون فایلی که توجه رو نکات همسر بود و شروع کردم به نوشتن لیستی از کارای خوبی که همسرم از اول آشناییمون برام انجام داده بود بعد به خودم اومدم دیدم دارم گریه میکنم و مینویسم که این طفلی منو به خیلی از خواسته هام رسونده و خدارو بابت داشتنش شکر کردم و دیدم خیییلی از مردای اطرافیانم بهتر و مهربونتر و دست و دلبازتر و خانواده دوست تره خداروشکر الآنم به لطف الله یکتا زندگی خوبی دارم دخترای قشنگم عباسمنشی هستن و دختر بزرگم با کار کردن روخودش با تمرینای استاد عزیزم مهاجرت کرد به اینگلیس و با همسرش ساکن لندن هستن و مرتب با تماس تصویری میگه مامان کار کن رو ارتعاشت تا بیاین پیش ما کنار هم باشیم بخدا بهشته اینجا و حیفه که شما این همه زیبایی رو نبینین
خدارو شکر و سپاسگزارم که به توصیه دخترم این اولین کامنتم رو نوشتم البته 20 تا کامنت عزیزان رو خوندم و با بعضیاشون اشک شوق ریختم که میشه ببین برای اینا شده برا منم میشه مطمئنم که خدای مهربونم که هر لحظه داره منو هدایت میکنه بهترینا رو هم سر راهم قرار میده چون من لایق و شایستهٔ دریافت زیباترین نعمتهای خداوند هستم
خدایاشکرت
خدایاشکرت
خدایاشکرت
متشکرم از استاد عزیزم و از همسر مهربونم و دختر قشنگم با آرزوی بهترینها برای شما عزیزان که بهترین هستید
به نام الله
سلام به استاد عزیز و تمامی دوستان که کامنت های فوقالعاده ای رو میزان وباعث میشه که شوروی شوق در ما ایجاد بشه که مسیر رو ادامه
بدیم
ازهمه سپاسگزارم و خوشحالم که همچنان در این مسیر هستم و دارم ادامه میدم وامیدوارتر میشم
که مسیر درستی رو انتخاب کردم خدارو صدهزار مرتبه شکر
استاد جان خواهر منم هفته پیش از تهران اومده بودن شهرستان وگفت میخوام که از فلافلی فلانی
باید بخرم هیچ کسی مثل این فلافلی فلافل درست نمیکنه عالیه من که اهل فلافل نیستم خلاصه همسرم با همسرش رفتن وآوردن وبا چه به وچه چه میخورد وکیف میکرد من نگاهی به فلافل کردم
ویژه چیزایی متوجه شدم ولی شک داشتم حرفی نزدم پسرم از بیرون اومد وشروع کرد به خوردن
سریع متوجه شد و دیگه نخورد گفت اینکه فلافل فلانی نیست بعد خواهرم متوجه شد وکلی خندیدیم
گفتم شد بستنی بهروز با بستنی آفریقا وهمگی زدن زیر خنده اینم تجربه ما وباورهایی که تو رهنمون ایجاد میشه
خدارو شکر میکنم که استاد رو دارم وهر روز دارم کلی آگاهی دریافت میکنم
یکی از درخواستهای من این روزا تهیه دوره هم جهت با جریان خداوند هست و ایمان دارم که خداوند کمک میکنه به راحتی و به آسانی و در زمان مناسبش تهیه میکنم
باتشکر فراوان
در پناه الله
بنام خداوند مهربان
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان
من خداروشکر تقریبا یک سال و نیم که با استاد و سایت آشنا شدم و دوره های عزت نفس، احساس لیاقت، عشق و مودت و چگونه فکر خدا رو بخوانیم رو تهیه کردم و تقریبا هرروز رو دورهام کار میکنم و فایل های دانلودی رو هم میبینم و میشنوم و یاد میگیرم و تو این مدت تعقیرات و اتفاقات زیبایی واسم رقم خورده ، اولین تعقیر امیدداشتنمه بهبود افکار و باورهامه تعقیر مثبت تو شخصیتم بهبود اعتماد بنفسم ، کنترل ذهن بهتر و آرامش بیشر ، باز شدن قلبم و دریافت الهامات و هدایت های خداوند ، الهاماتی که اوایل که شروع به دریافتشون میکردم شک و تردید داشتم که این الهامات خداوند ؟ هدایت خداوند ؟ یا نه ساخته و پرداخته ذهن خودمه و مسیریه که خودم انتخاب کردم ؟ اما با ادامه دادن کار رو افکار و باورهام میدیدم با نشانه ها با شرایط و اتفاقات با همزمانیا که الهامات خداونده و خداروشکر چند وقتی که الهامات رو به نسبت قبل سریع تر و واضح تر متوجه میشم حتی دلیل اینم خدا بهم گفت : چون وقتی یه سری از الهماتم و هدایت هام بهت مسجل شد در صورتی که ذهن منطقیت مقاومت داشت و ته دلت خدا خدا میکردی که ای کاش همچین چیزی هدایت خدا نباشه … ولی تسلیم بودی و گفتی چشم خدا برام خیر مطلق خدا برام عزت و سربلندی میخواد خدا برام آسونی میخواد خدا میدونه از چه راهی و چگونه برام بهتره و به خواسته هام میرسم ، جوری که هم رشد کرده باشم و آماده باشم و دریافت کنم و داشته باشم ، این دلیل سریعتر و واضح تر دریافت کردن الهاماتمه ، سرسپردگی که استاد تو خیلی از فایل هاشون مثل فایل های توحیدی آموزش میدن . و اتفاقات زیبایی که برام افتاده که الان فقط میخواستم از یه اتفاق زیبا و جالب که همین دو روز پیش برام افتاد بگم ، اینکه من تو این روزا قصد یه سری خرید داشتم برای خودم و چیزایی که میخواستم رو عکسشو دانلود کردم و از اونجایی که تعدادشون زیاد نبود تو ذهنم لیست کرده بودم و از خدا هدایت خواستم که چیزایی که میخوام رو با کیفیت خوب با قیمت خوب با فروشنده خوب تو زمان خوب برام اکی کنه و تو این بین یه عینک آفتابی هم میخواستم که بین عینک اصلی و کپی مونده بودم به دلیل قیمت بالای عینک های اصلی و چون خریدهای دیگه هم داشتم … و از خدا هدایت خواستم که بهم بگو کدوم الان واسم بهتره اصلی یا کپی ، و خداوند بهم فهموند که چشم هایی که بهم داده ارزشمنده و باید قدرشو بدونم و ازشون مراقبت کنم و عینک اصلی دارای فناوری uv400 بگیرم ، و خیلی زود خداوند منو متوجه یه عینک اصلی از یه برند جدید کرد که قیمتش هم از برندهای قدیمی و معروف مناسب تر بود و شروع کردم به سرچ کردن اون مدل تو سایت های مختلف شهر تهران چون تو روزهای تعطیل اول سال بود ، یه سایت زده بود ارسال بعد تعطیلات یه سایت زده بود موجود نیست یه سایت قیمت رو خیلی بالاتر از سایت های دیگه گذاشته بود یه سایت که تا مرز خرید پیش رفتم پیام داد درگاه پرداخت به مشکل خورده شماره کارت میدم واریز کن که من شک کردم و به خدا گفتم خدایا چه کنم اگه هدایت خودته که خودت جور کن واسم و بعد این آخری هدایت شدم به یه سایتی که هم قیمتش مناسب بود هم زده بود ارسال رایگان بعد دیدم آدرسش شهر قم ولی قلبم گفت خودشه ، زنگ زدم به شمارش و سریع هم جواب دادن و گفتم این مدل همین قیمتی که تو سایتتون زدین با ارسال رایگان؟ گفت بله ، گفتم من تهرانم کی به دستم میرسه ؟ گفت پنجم ارسال میکنیم ششم یا هفتم میرسه دستتون، گفتم باشه الان تو سایت واریز کنم تمومه و سفارشم ثبت میشه ؟ گفت بله واریز کردم و وقتی با فروشنده داشتم صحبت میکردم مطمئنتر شدم که این فروشگاه هدایت خداونده ، و اما نکته جالبش همون عینکی که سفارش داده بودم به دستم رسید در حالی که یه هدیه هم برام فرستاده بودن یه ماشین اصلاح از همون برند که مدلشو تو هر سایتی زدم قیمتش دو برابر عینکی بود که خریدم ، و چقدر خوشحال شدم و خداروشکر کردم بابت هدایتهاش بابت باز کردن قلبم چقدر ذوق کردم بابت قوانین خداوند که دقیق داره کار میکنه بابت بهبود افکار و باورهام بابت دوره احساس لیاقت که برای بار سوم دارم روش کار میکنم بابت باورهای توحیدی که داره تو جونم میشینه و دارم نتایجش رو میبینم .
و استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم ازتون بابت آموزش های نابتون مخصوصا باورهای توحیدی که من خیلی خیلی بهش نیاز داشتم و دارم و تو هیچ جا نمونش پیدا نمیشه
سلام و درود براستادعزیزم و مریم جانم
وسلام بر تمام دوستان عزیزم در سایت بهشتی.
صبح توستاره قطبیم نوشتم خدایا امروزم رو زیبا کن خدایا چشمم رو بر روی زیبایی ها بینا کن.
گوش هام رو برای شنیدن حرفهای زیبا شنواتر کن.
خدایا این سفر رو تو برام زیباترش کن.
چی بگم از پلن و برنامه ی خدا.
از صبح با حال خوب ،فرکانس بالا ،قلبی پراز ارامش و حس خوب. هر لحظه فقط زیبایی و زیبایی رو می میبینم.
زبانم از گفتن این همه زیبایی ناتوانه.
سفری که خدا برام چیده مگه غیر از این میشه.
فقط با دیدن این همه زیبایی میگم خدایا شکر ،خدایا سپاس که بهم چشم بینا دادی که ببینم .
خدایا شکر که پاهای سالم دادی که بر روی زمینت راه برم.
خدایا سپاس که قلبی سالم دادی که احساس کنم این همه نور و عشق تورا.
هرکجا نگاه کردم فقط تو بودی .
فقط عظمت و بزرگی تو بود.
فقط عشق توبود .
خدایا سپاس بخاطر این همه نعمت و حال خوب.
خدایا سپاس بابت استاد عزیزم که چشمان مرا برای دیدن این زیبایی ها باز کرد.
خدایا سپاس برای وجود استادم که راه زندگی رو بهم نشان داد.
دوستتون دارم استادعزیزم.
سلام استاد جان عید شما مبارک باشه دوست دارم کامنت منم بخوانید البته ببخشید من خیلی تایپ بلد نیستم نوشتن برام سخته میخوام بگم واقعا تمام کلمات شمارو من تجربه کردم و الان صددرصد ایمان دارم که همه چیز مربوط به ذهن انسانهاست مثلا چند روز پیش تن ماهی خریدم برای نهار وقتی سر سفره نشستیم پسرم گفت این تن ماهی مزه خوبی نداره شاید هم فاسد شده و مرتب به همسر و دخترش میگفت نخورید این غذاطعم بدی داره خلاصه تاوقتی سفره پهن بود غر می زد من نگاهی به تن ماهی کردم گفتم این ماهی خیلی گرونه بالاترین قیمت داره همه تن ماهی 85 تومن هستند اما این 115 تومنه مزه ماهی دودی میده ی دفعه اومد جلو تمام ماهی رو بااشتهای زیاد خورد و بازهم میگفت میخوام بارها پیش اومده که چیزی خریدم و دوست نداشتن اما وقتی گفتم قیمتش خیلی بالاست یا از خارج اومده همه میخواستن اونو ببرن برا خودشون الان میفهمم که ذهن چقدر قوی عمل میکنه استاد دوره هم جهت با جریان خداوند بسیار بسیار خوب عملکرد ذهن را توضیح میده واقعا سپاسگزارم دارم مومنتوم افکار مثبت و منفی را یاد میگیرم و چقدر روی روابط من با دیگران تاثیر داره البته هنوز خیلی باید تمرین کنم
درودعشق خدمت استادنازنینم ومریم جان پرازمهروهمه ی دوستانم. منم یه تجربه دارم که دوست داشتم به اشتراکت بذارم. چندسال پیش یکی ازآشناهامون که بنده خداعصاداشت ویکی ازپاههاش کوتاه بودومجبوربودکه ازعصااستفاده کنه فیبروم داشت ومجبورشدکه عمل کنه وچون بعدازعمل بایدراه می رفت که آمبولی نکنه کمکش می کردم که بلندبشه وباعصاراه بره بهم می گفت شکمم خیلی بخیه خورده می گفتم نه بابایه ذره بیشترنیست. اولشم که ازبیمارستان آوردمش مجبورشدم به دروغ بهش بگم یه ذره ست بعدشم هروقت می پرسیدهمین وبهش می گفتم. تااینکه خوب شدویهوجابخیه شودیدوچون زیرشکمش بودمی ترسیدکامل نگاهش کنه. ولی اخرسروقتی دیدش گفت واییی انقدرشکمم برش خورده بودوبخیه شده وتوبه من نگفته بودی تازنده ام این دروغتوفراموش نمی کنمولی اگرواقعیتوبهم می گفتی ازترس نمی تونستم راه برم وبااینکارم کمکش کردم واون هم کاراشومی کردوخداروشکرزودم خوب شد
سلام بر استاد عزیز و خوشتیپم جیگرررررررررر ،مرد خدا
و همچنین سلام به استاد شایسته ی نازنین
استاد جونم چقدر حرفایی که میزنید رو دارم تجربه میکنم،البته تجربه خوب و ثروتی و شیرینی
به به ، به شما که اینقدر عالی هستید
این سایت شبیه بهشت هست که خداوند عزیزم داره هدایتش میکنه و قشنگگگگ فرمون دستشه به سمت پول ، نعمت ، حال خوب،خوشبختی،شادی،عشق، پیشرفت، رسیدن به خواسته ها و عشق کردن با زندگیم در هر لحظه،
استاد جونم نفس جان،چقدر همزمانی قشنگی بود این قسمت ، با دوره دوازده قدم که من به لطف پروردگار شروعش کردم ، وای که نگم چقدرررر به خواسته هام رسیدم
اهاییییی پویا مرادقصراحمدی اینا عادی نیستاااا،با تغییر باورهات و شخصیتت یه دست اومده ،پس ادامه بده تا بیشتر عشق کنی و لذتتتت ببری
باشه؟
چشم حاجی چشم،
استاااااد جونم با همین تمرین ستاره قطبی مثله بنز دارم اتفاقات هر روزمو رقم میزنم ، پول میاد تو حسابم،باشگاه مورد علاقتو ثبت نام کردم که همه باکلاس و توی سطح بالایی هستن ، همه ثروتمند هستند و چقدرررر با دیدن این ها بازم باورهام قوی تر میشه،
چه بدن عضلانی دارم میسازم ، چقدر دختر کُشه(خنده )خخخخ
چقدر این دنیا از دروازه چشم هام لطیف و زیبا شده
وای وای اینو بگم
هر شبی که میگردم مثله یک سرچر عالی ،اتفاقات خوب اون روز رو توی دفتر سپاسگزاریم مینویسم،فرداش بوممممم اتفاقات بهتری میوفته
پلی استیشن موردعلاقمو خریدم
به پوستم رسیدم
کلیییییی لباس خریدم و همش استایل های خفن میزنم
خیلیییییی باحاله این دنیا
قشنگ دارم خلق میکنم
دارم میبینم که خیلیا توی همین شیراز ، بنز جی کلاس دارن سوار میشن,بی ام و ای هشت سوار میشن،که فقط ماشین زیر پاشون بیست و پنج میلیارد ،فقط داره باورهامو تقویت میکنه،و همینطور دارم لذت میبرم و پیشرفت میکنم
به خدا که بعد دوسال آشنایی با شما کم کم دارم میفهممم که اقاااا اره این ذهن من داره اتفاقات رو رقم میزنه،پس این ذهن چموش رو تربیت کن با منطق های خوب ،و پله به پله بهتر شو،فکرم نکنی باید به پله صد برسی تا نتیجه بگیریا،،،،
نه بابا ،ازپله یک یه کوچولو بری بالا نتایجت به کل عوض میشه مثله بمب
خدایا شکرت که اینقدر دارم لذت میبرم
سپاس استاد جونم عشقم.
سلام
سلامی گرم به تمام دوستان خطه کشور از آذربایجان تا سیستان
و البته استاد و خانم شایسته و همه دوستان مقیم این جهان گیتی
کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ
حکم جهاد بر شما مقرّر گردید و حال آنکه بر شما ناگوار و مکروه است، لکن چه بسیار شود که چیزی را مکروه شمارید ولی به حقیقت خیر و صلاح شما در آن بوده، و چه بسیار شود چیزی را دوست دارید و در واقع شرّ و فساد شما در آن است، و خدا (به مصالح امور) داناست و شما نادانید.
میخوام یک مثال صریح بزنم از تأثیر پلاسیبو
آقا همون شده که توی حموم هستیم و شامپو وارد چشممون بشه بعد بیاید ببینید وقتی حساس میشید: وای شامپو رفت توی چشمم
مطمئنا چشمتون میسوزه حتما میسوزه
ولی اگه اصلا به روی خودتون میارید اصلا هیچ سوزشی رو احساس نمیکنید بگید نه بابا آب بود
باور کنید نمیسوزه من یک 5 سالی هست شامپو نرفته توی چشمان(البته که رفته ولی من با این پیش فرض اینکه آب بود و هیچی نمیشه احساسش نکردم )
حتی وقتی مسواک میزنید و خمیر دندون تنده
من دیشب مسواک میزدم و با خودم گفتم چقدر تنده مسواک یکدفعه در آن واحد چنان سوزشی زیر دندونم بعد فهمیدم داستان رو و گفتم آقا این مسواک هیچ مزه ای نداره و واقعا تندیش تموم شد من رفتم بشورم دهنمو دیدم نه تند نیست.
واقعا وقتی با پیش فرض اینکه مثلا هوا چقدر بده جایی میریم ذهن ما و خود ما ناخودآگاه به اون باد سردی که میزنه اون خاکی که از زمین بلند میشه توجه میکنیم.
و وقتی به خودمون میگیم آقا صابون رفت توی چشمم و یا مسواک چقدر تمدن در واقع بدن ما فقط اون سوزش رو حس میکنه و ما فقط اون قسمت سوزش رو احساس میکنیم و این یک مثال صریح و واضح از این اثر هستش.
برای همین من هیچ وقت روی حرف بقیه با کسی وارد رابطه نمیشم، قبلا وقتی میخواستم با یکی ارتباط بر قرار کنم و کسی دیگه پشت تون گفته بود مثلا آدم قُدیه (همون مغرور) من خیلی کارم سخت میشد و گاهی اصلا ارتباط برقرار نمیکردم و یکی از دوستان بود که هیچ جوره با وجود اینکه خود طرف خواهان برقراری ارتباط با من بود چون تقریبا هر کسی رو که باهاش دوست بود رفیقای من بودن و چون من تقریباً با 80 درصد مدرسه سلام علیک داشتم همه رفیقاش و همکلاسی هایش رو میشناختم و خودم گفتم این منو تحویل نمیگیره و آدم نامناسبیه و یکی از دوستان دیگه بهم میگفتن دعوایی و دو سه بار درگیر شده با غریبه ها و با فلان معلم دعوا کرده و من با خودم گفتم آقا اصلا اینا این حرف رو میزنن، من که با هرکسی ارتباط خوب برقرار میکنم مشکلی نخواهم داشت رفتیم و صحبت کردیم و بعد اومدیم بیرون و گفتم خدایا چقدر آدم ساده ای بود واقعا آدم ساده ای بود یکی از داستان های درگیری رو پرسیدم گفتم داستان چیه گفت و اصلا درگیری فیزیکی در کار نبود و یک سؤ تفاهم بود و خیلی صریح توضیح داد و دیدم اصلا حرفایی که پشتش میگفتم درست نبود و حتی تعریف هایی که کرده بودن رو من ندیدم.
استاد تشکر میکنم از شما اشک توی چشمام جمع شد وقتی راجب نگاه خودمون نسبت به خدا صحبت کردید که دقیقاً من این تجربه رو توی زندگی داشتم و همیشه خدا رو کسی میدیدم که مثل افسر رانندگی منتظر اشتباه ماست و دارم رو باور هام کار میکنم که من چقدر لایق هستم برای رفاقت به خدا و چقدر خدا میتونه با ورود به بدن باعث سلامتی بشه و من یکساله که سرما نخوردم (البته دوستان در نظر داشته باشید 17 سالمه(
امیدوارم بهترین ها نصیبتون بشه️