درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 17 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    111MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

258 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Zhila J گفته:
    مدت عضویت: 3475 روز

    سلام به موفق ترین استاد روی زمین

    من اوایل مثل بقیه دنبال سحر وجادو میگشتم فکر میکردم اگه چند تا فرمول ویا جادو بلد باشم وانجامش بدم دیگه همه چی درست میشه ولی با استاد عباسمنش فهمیدم که فرمول یه دونه است ولی استفاده از آن مادام العمری ست

    زندگی با حس خوب در لحظه ی حال

    که میشه همون توجه وتمرکز به خوبیهای آدمها وزندگی وجهان هستی

    میشه همون شکر گزاری

    همون فرستادن فرکانس های مثبت

    میشه همون موندن در مدار مثبت حتی در شرایط بد

    تحسین ونیکی واعمال صالح انجام دادن

    دوست داشتن خود ودیگران

    توحیدی بودن ویکتا پرست بودن

    شناخت خود وخدا وبازسازی باورهای جدید

    تغییر پیش فرضها وباورهاوافکار غالب غلط به درست

    تغییر ترمزها وزنجیر هایی که خودمون ساختیم به گاز وتسریع سرعت رشد وتکامل

    .

    .

    .

    امسال سال پیدا کردن پیش فرضهای غلط وتصحیح وجایگزین آنها با باورهای قدرتمند ودرست برای من

    اینهمه سال تلاشم برای تغییر بقیه بود ودرمورد خودم لاکپشتی عمل میکردم نه خارپشتی ، من دانسته هامو زیاد میکردم وهمش نگران آینده ی بچه ها بودم ونگران حال بقیه

    داشتم از خونه خواهرزادم میاومدم خونه خواهرم گفت بذار براتون اسفند دود کنیم بعد برو توکه خودت قبول نداری ومن به این فکر میکردم که منم درونم هنوز این پیش فرض وجود داره که اینو میشنوم ، اینکه دود کردن اسفند چشم زخم وهفتادو دو بلا رو دور میکنه چقدر اینو شنیدیم

    اینکه ثروتمند بشی بقیه چشمت میزنن وبهت حسادت میکنن نباید به دیگران آرزوهاتو بگی ، اگه بگی نمیرسی

    برای موفقیتت بایستی قربونی کنی ، خونه خریدی ماشین خریدی چند تا تخم مرغ بشکنی ، چقدر این تخم مرغا قدرت داشتن من نمیدونستم، حتی به اینم فکر نمیکردیم ، نمیگم حیف عمرمون به چیا گذشت وتسلیم چه افکاری بودیم ، میگم خدایا شکرت که آگاهی پیدا کردیم ورستیم از این خرافات ،از یه طرفم میگم شاید ما هنوز واقعیتهای آفریده هارو نمیدانیم چون خدا هیچ چیز رو بیهوده نیافریده…

    من سالهای زیادی با خارش شدید گوشام ساختم پیش فرض من این بود که گوشام درمورد صحبتهای منفی وغیبت وتهمت زدن عکس العمل نشون میده وگوشدرد وخارش میگیرم اینو همه بهم میگفتنو منم باور کرده بودم واز اونجایی که یکی از خواهرام بشدت محجبه شده بود وحتی تولد وعروسی بچه اش هم با چادر روشو میپوشوند وگوشاش همینطور بود من دیگه مطمئن شده بودم همین دلیلشه ولی بعدسالها که رفتم گوشهام رو ساکشن کردم دیدم گوشام خوب شدن ودیگه خارش گوش ووزوز گوش نداشتم خدارو شکر

    من خدا را خیلی دور از خودم میدیدم ، شاید مسخره به نظر بیاد ولی آنقدر احساس گناه بهم داده شده بود که فکر میکردم خدا منو دوست نداره، محرم که میشد ما تلویزیون آهنگ میدیدیم وبه ما گفته میشد موسیقی گوش دادن گناهه ،خندیدن گناهه اگه بخندین دهنتون کج میشه …

    خیلی طول کشید تا باور کنم خدا منو دوست داره ومن راحت میتونم همه چی ازش بخوام ولی وقتی باورش کردم خیلی حس خوبی پیدا کردم الآنم راحت باهاش حرف میزنم وهمه چی رو با عژّت ازش میخوام .

    ازش میخوام همه ی ما رو در تجربه ی آرزوهامون توفیق بده ودر نیکی به دیگران ما روثابت قدم کنه

    سیزده بدرتون مبارک، امروز سیزده بدر بود رفتیم بیرون چند جا نظرمون بود که به خاطر شلوغی کنسل کردیم وداشتیم برمیگشتیم که هدایت خوب خواستم یه جای بهتر وفوق العاده عالی با جای پارک خوب هدایت شدیم وجاتون سبز خیلی خوش گذشت ویه کار قشنگ کردیم منقل کباب رو گذاشتیم بالای سکوی کنار راه وباعث شدیم بقیه ی عزیزانی که می اومدن از ما تقلید کردن اینطوری دور از جمعیت وبه جای دولا شدن سرپایی کبابها رو آماده کنیم منظره ی جالبی از منقلها کنار هم در روی سکو بوجود اومده بود. میخوام بگم اگه ما اینکارو نمی کردیم همه مثل قبل لا بلای جمع دود منقل رو راه مینداختن .در مورد عدد سیزده هم همیشه سیزده رو نحص دونستن ودر پلاک خونه ها به جای سیزده ،دوازده بعلاوه یک مینویسن، من هیچوقت این روباور نکردم اکثر پلاکهای خونه هایی که زندگی کردم سیزده بوده الآنم پلاک مجتمعمون 13 هستش وهمیشه بهترین ها نصیبم شدهوزندگی ایده الی داشتم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    فاطمه نوری گفته:
    مدت عضویت: 531 روز

    سلام استاد عزیزم

    خیلی برام مثال های بچها جالب بود و چقد درست گفته بودند مثال هایی که واقعا توی زندگیم همیشه بوده و مشاهده ش کردم

    ….

    من خواهر بزرگتری دارم که ازدواج کرده و دوتا بچه داره …استاد به طرز عجیبی نگران سلامتی خودشونن و همیشه از مریضی و بیماری فرارین به قول خودشون طوریکه هرسال قبل از شروع فصل آنفولانزا و سرماخوردگی،خودش و شوهرش و دوتا بچش واکسن آنفولانزا میزنند که سرما نخورند و آنفولانزا نگیرند ….

    و نکته ی جالبش این جاست که خداشاهده هر دوماه یکبار در سال(تقریبا سالی پنج الی شیش بار) همشون بلااستثنا هر چهارتاشون مریض میشن دقیق سر تایم مشخص

    و هروقت من زنگ زدم احوالی بگیرم بالاخره یکی سرما خورده و بقیه هم درگیر کرده…

    و من و بابا و مامانم اصن درگیر این چیزا نیستیم سالی یبار شاید اونم شااااید درگیر سرماخوردگی بشیم …

    البته خودم که طبق آموزه های شما خیلی وقته که سرما نخوردم و اصن یادم نمیاد چجوری بود…

    خداروشکر بابت این آگاهی های نابتون استاد عزیزم مرسی از نگاهتون‌…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2338 روز

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم عزیزم

    چه جالب من بیشتر این کامنت ها رو خونده بودم تجربه دوستان خیلی عالی بود

    برای من هم خیلی پیش اومده و با ها دیدم میوه شبیه هم را با قیمتهای متفاوت ارایه میدند

    یا تو کسب و کار خیلی اون مورد هست که راحت قبول میکنیم یه شغلی پولساز هست و راحت قبول میکنیم یه شغلی پول ساز نیست

    راحت قبول میکنیم فلان برند از لوازم برقی را بگیریم تا آخر عمر کار می‌کنه ولی اگه بریم برند دیگه ای بگیریم سر یه سال باید عوضش کنیم

    راحت قبول میکنیم تو این اوضاع دیگه نمیشه سرمایه‌گذاری کرد راحت قبول میکنیم فقط با وام گرفتن میشه پیشرفت کرد و جالبه شرایط وام گرفتن نداریم پس پیشرفت هم‌نمیکنیم

    استاد خیلی روان و قابل فهم مطالب را بیان میکنید

    ممنون و سپاسگزارم بابت این همه آگاهی تمرکزم تو دوره هم جهت با خداست ولی از فایلهای هدیه غافل نمیشم

    دیشب اونجایی بودم که فرمودید با دوستتون صحبت کردید و اینکه درباره اتفاق ناجالب زندگیتون تو این چند سال صحبت نکردید

    من چون سالهاست با شما هستم و تمامی فایلها رو دیدم حدس زدم اتفاق چی باشه البته نمی‌دونم حدسم درست هست یانه؟ نمی‌گم چون اگه نیاز بود خودتون عنوان می‌کردید ولی همون موقع هم برام جالب بود همش با خودم میگفتم استاد چه قدر عالی این قضیه رو مدیریت می‌کنه هیچ صحبتی نمیکنه حتی یکی از دوستان تو معرفی قانون آفرینش از شما سوال کرد شما در حد یک جمله جواب دادید تضاد برای رشد لازمه تنها جمله ای که من از شما شنیدم

    قشنگتر اینکه تو دوره فرمودید من قول دادم طبق قانون پیش برم میدونستم اگه سربلند بیرون بیام خدا پاداش خوبی برام در نظر گرفته

    من هم تو یه مسله ای بودم در موردش با کسی صحبت نکردم و سربلند بیرون اومدم و پاداشش هم شرکت در دوره احساس لیاقت و هم جهت با خدا بود که از طریق خواهرم خریداری شده بود بهترین پاداش برام من آگاهی هست اون هم از زبان شما استاد عزیزم

    خیلی دوستتون دارم

    راهی به جز کامنت گذاشتن ندارم برای تشکر کردن بارها تو دفتر شکر گزاریم می‌نویسم خدایا شکرت هدایت کردی به استاد عباس منش که اگه نبود من خودمو نابود کرده بود با غصه خوردن برای دیگران با از خودگذشتگی با ندونستن قانون

    دیروز دخترم شمع آب میکرد و تو ظرف مورد علاقه می‌ریخت یه قسمت ظرف طرح گل یه قسمت ظرف مربعی شکل یه قسمت استوانه ای

    یه لحظه گفتم چه جالب خدا به شکل ظرفی در میاد که ما می‌خواهیم و تصورش را داریم

    من خدا را هااااااااااااااااادی می‌دونم چون همیشه داره هدایتم می‌کنه به سایت عباس منش هدایتم کرده به حرکات اصلاحی برای دخترم هدایتم کرده به خونه عالی هدایتم کرده به شغل عالی هدایتم کرده به کتاب شکر گزاری هدایتم کرده به انجام مدیتیشن توسط استاد خوب هدایتم کرد به دل نوشته و نیایش با خدا تو یوتیوب و……

    هر چه قدر تشکر کنم کمه هر چه قدر بنویسم کمه

    کاش میشد ویس بفرستم براتون

    خدا بهتون صدها سال عمر بده تا انسانها را آگاه کنید که زندگی بهتری داشته باشیم

    عاشقتم استاد جان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    حامد احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1922 روز

    به نام تنها فرمانروای هستی

    با سلام خدمت همه دوستان و استاد عزیزم

    من هم وقتی فکر می‌کنم همچین تجربه‌ای در مورد این موضوع در گذشته داشتم

    یادمه 10 سال پیش زمانی که می‌خواستم از چنگال بیماری اعتیاد رها شوم و در روزهای اول خیلی بی‌قراری می‌کردند و خیلی حالم بد می‌شد

    یک دوستی داشتم که خیلی هوای من را داشت و خودش هم این دردها را قبلاً کشیده بود و تجربه زیادی در این زمینه داشت

    من هم خیلی او را قبول داشتم و هر کاری که می‌گفت قبول می‌کردم و انجام می‌دادم

    یک شب خیلی حالم خراب بود و تشنج کرده بودم و خیلی از اطرافیان ترسیده بودند می‌خواستند من را به دکتر ببرند همان دوست که من او را دایی صدا می‌کردم 1 عدد قرص به من داد و گفت که اشکال ندارد بعد از چند روز یک دونه قرص مصرف کنی و این را بخور و امشب راحت بخواب

    و من اون قرص را خوردم و بعد از چند شب نخوابیدن،خوابم برد با این باور که من مورفین مصرف کردم

    بعد که از خواب بیدار شدم به دایی گفتم که چرا به من قرص دادی،کاش می‌گذاشتی بیشتر درد بکشم و به من قرص نمی‌دادی تا زودتر این سموم از بدنم خارج شوند و با خوردن این قرص من باید چند روز بیشتر درد را تحمل کنم

    دایی خندید و گفت آن قرصی را که من به تو دادم و خوردی قرص معده بود و هیچ ربطی به مورفین نداشت و تو تلقین کردی و آرام شدی و خوابیدی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    شهیده گفته:
    مدت عضویت: 943 روز

    خداوند رو سپاسگزارم که این فایل رو در این زمان

    به من رسوند

    امروز صبح قصد داشتم برنامه های داریم رو مرتب کنم برای بعد از تعطیلات اما مدام ندایی منو سوق می‌داد به سمت سایت عباس منش

    و مطمئنم که قبل از اینکه برنامه‌ها رو ردیف کنم نیاز داشتم که این صحبت‌ها رو بشنوم و یک بار دیگه یه سری باورها رو در خودم تقویت کنم

    اعتراف می‌کنم با وجود اینکه سال گذشته زیاد تلاش کردم فکر می‌کردم که باورهام رو تقویت کردم

    اما الان در نقطه صفر هستم

    امروز در نقطه صفر هستم

    ولی در این لحظه خودم رو بر روی سکوی پرتاب می‌بینم و و می‌دونم که خداوند بیشتر از خود من می‌خواد که به خواسته‌هام برسم خیلی سریع

    پس این باور رو تقویت می‌کنم که سال 1404 سال جهش من به سمت موفقیت‌هایی است که بارها تصویرشون رو ساختم اما با باورهای محدود و منحرفم ازش دور شدم

    امروز این کامنت رو گذاشتم تا همیشه یادم بمونه و حواسم جمع باشه که من مسئول افکار خودم و باورهای خودمم به واسطه اون‌ها باید آینده روشنی رو برای خودم رقم بزنم و و خداوند همراه من و راهنمای منه تا برسم

    خدا را شکر به خاطر هدایت امروز به خاطر وجود این سایت و به خاطر وجود استاد عباس منش و اینترنت عالی امروز گوش‌هایی که شنیدند و ذهنی که دریافت کرد خدایا سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    حمیدرضا محمدی گفته:
    مدت عضویت: 3773 روز

    چه محتوای عمیق و الهام‌بخشی!

    “خداوند را آن‌گونه که می‌اندیشی، تجربه می‌کنی…”

    این جمله به تنهایی کلیدی است برای باز کردن دری از خوشبختی و هم‌جهتی با جریان بی‌پایان نعمت‌های الهی.

    استاد عباس‌منش عزیز، سپاسگزارم برای این درس‌های ارزشمند که مثل چراغی، مسیر درک “قانون خداوند” را برایمان روشن می‌کنند. داستان شخصی شما و آن گفتگوی روح‌افزای با خداوند—«فقط ادامه بده…»—یادآوری قدرتمندی است که وقتی باور کنیم او پشتمان است، هر خواسته‌ای نه‌تنها ممکن، بلکه اجتناب‌ناپذیر می‌شود.

    برای من، این بخش عمیق‌ترین بصیرت را داشت:

    “اگر باور کنی خداوند بیشتر از تو می‌خواهد که در خوشبختی زندگی کنی، ترس از مسیر محو می‌شود.”

    این اصل، تحول عظیمی در نگاهم به چالش‌ها ایجاد کرد. دیگر موانع، سنگ‌فرش‌های راه نیستند، بلکه نشانه‌هایی هستند که می‌گویند: «حمایت الهی در کار است، قدم بعدی را بردار!»

    سوالی که الان در ذهنم ایجاد شد:

    – امروز چطور می‌توانم “فرکانس حامی‌بودن خداوند” را در کوچک‌ترین رفتارها و انتخاب‌هایم جاری کنم؟

    دوستان عزیزم بیایید با هم به این وعدهٔ الهی تکیه کنیم: «کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟» و هر روز، قدم‌هایمان را با اعتماد به این حقیقت برداریم.

    دستمریزاد استاد!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  7. -
    سمیرا سعادتمند گفته:
    مدت عضویت: 1511 روز

    بنام خالق یکتا و دانا و‌توانا

    الهی شکرت

    هر آنچه دارم از فضل و کرم توست جان جانانم

    ای عشق الهی ام ، ای پروردگار یکتای بی همتا عاشقانه دوستت دارم ،

    درود براستاد عشق ‌و توحید و مریم بانوی نازنینم و همه دوستای هم مداری در سایت

    این مجموعه فایلهای اخیر و نوشتم و کامنتهای دوستان در سایت و تا جایی که تونستم خوندم ، چه باورهای قوی و محدودکننده ای در قالب این همه مثال تو کامنتها و‌تجربیات دوستان اومده بود .

    یادمه از دوران کودکی ، پدرم که همیشه مسجد میره و‌نماز اول وقت و روزه هاش ترک نشدنی ان ، در میان اقوام و دوستان و فامیل مرد پاک و‌مومنی شناخته شده بود ، وقتی اطرافیان و دوستان و …یک ناراحتی جسمی حتی یک دل درد و گریه شدید کودک داشتند میومدند خونه مون و بابا چند تا حبه قند و یک استکان آب ورم میکرفت ، روی حبه قندها حمد و‌سوره میخوند و فوت می‌کرد چند بار و بعد بهشون میداد که با آب به نیت شفا بخورند و این کار پدرم چقدر طرفدارای خودش و داشت و بهش ایمان داشتند .

    با این سری فایلها و خوندن‌ کامنتهای بچه ها ، منم یاد این خاطره افتادم . اینکه این باور و ایمان و اعتقاد افراد به خوبی و‌پاکی پدرم باعث شده بود فکر کنند این کار بابا و خوندن ذکرها و آیات حمد و‌سوره ، حالشون و بهبود میده .

    و اینکه باورها و ذهنیت های ما مثبت و منفی زندگی ما ، آینده و حال ما را شکل میده ، به سادگی و راحتی .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    ایوب همتی دیناروند گفته:
    مدت عضویت: 717 روز

    به نام خدا

    سلام خدمت استاد گرامی ، خانم شایسته و تمامی دوستان

    یه مثال داشتم راجع به قدرت ذهن و تاثیر پذیری اون که واقعیتش تا قبل از گوش‌کردن این جلسات دلیل رفتارهای اون اشخاص رو که داخل مثال هستن رو نمی‌دونستم .

    پسر عموی بنده که آزمون استخدامی قبول شده بود. چند تا از دوستاش بهش گیر داده بودن که دعوتشون کنه و به قول خودشون آبکی براشون بیاره . بنده خدا پسر عموی ماهم که خیلی آدم مثبتی بود و اصلا تو فاز این جور برنامه ها نبود. با من مشورت کرد که چکار کنه.من هم گفتم که بی رو در بایستی بهشون بگو که تو این فازها نیستی.

    خلاصه تصمیم گرفت یه دونه آب جو بدون درصد (دلستر) که جلد خیلی شیک و نوشته های روش هم همه انگلیسی نوشته شده بود که داخل همه مغازه ها ازش پیدا نمیشد و یه درب چوب پنبه ای هم داشت رو بگیره و به جای اون نوشیدنی که خواسته بودن بهشون بده .

    روز دعوت رسیده بود و بعداز صرف نهار ،دلستر رو که میاره میگذاره وسط همه دهنشون باز میمونه که چه جنس درجه یکی

    بی صبرانه شروع میکنن به خوردن . باورتون نمیشه پسر عموم ازشون فیلم گرفته بود و بهم نشون داد ، حرکاتشون خیلی جالب بود . با اینکه میدونستم که بارها مشروبات استفاده کرده بودن . کاملا جواب داده بود و به قول خودشون که داخل فیلم میگفتن حالشون رو خوب کرده بود.(یکیشون آهنگ پاهام چرا اینقدر کج و راست میشه رو میخوند و ……)

    من تا قبل از گوش دادن این فایل فکر میکردم که اونها نقش بازی میکردن و حرکاتشون همش دروغه. و از خواندن کامنت های دوستان و مثالهای زیادی که تو اطرافیان دیدم قدرت ذهن و تاثیر پذیریش رو بیشتر باور کردم.

    و امیدوارم که همه ما این مسئله رو و تمام آموزش های استاد رو در جهت حرکت رو به جلو و توجه آگاهانه به خواسته ها و توجه نکردن آگاهانه به ناخواسته ها در عمل به کار ببریم .تا بیشتر و بیشتر به قدرت ذهن پی ببریم . و خوراک خوب بهش بدیم تا نتیجه خوب بهمون بده .

    خدا یا شکرت که قدرت خلق زندگیمون رو بهمون دادی

    خدایا ممنونم از اینکه صدامو و فرکانس ها مو جواب میدی واین منو بسیار ذوق زده میکنه

    خدایا سپاسگزارم به خاطر قرآنی که برای هدایتمون فرستادی

    خدایا ممنونم ازت که استاد رو بهم معرفی کردی

    استاد عزیز دوستتون دارم و بی صبرانه منتظر دیدارتون هستم

    در پناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    به نام هدایت الله

    سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی

    خدا را شکر می‌کنم امروز هم با فایل ارزشمند چقدر عالی و فوق العاده است زیرا طبق قانون خداوند، تو همان‌طور که خداوند را در ذهنت می‌سازی، ویژگی‌های این نیرو در تجربه‌ی زندگی‌ات ظاهر می‌شود.اگر خداوند را حامی خودت می‌بینی، خداوند به عنوان حامی و کارساز تو در زندگی‌ات ظاهر می‌شود.

    اگر به خاطر گذشته، احساس گناه داری و خود را لایق دریافت نعمت‌ها و هدایت‌ها نمی‌دانی، این باور، دسترسی تو را به این برکت‌ها قطع می‌کند.اگر باور کرده‌ای که باید زجر بکشی تا لایق هدایت‌ها و نعمت‌های خداوند شوی، در این مدار قرار می‌گیری و زندگی برایت به رنجی تمام‌نشدنی تبدیل می‌شود

    اما اگر باور کنی خداوند—به‌عنوان نیرویی که تمام جهان را مدیریت می‌کند—بیشتر از تو می‌خواهد که در خوشبختی زندگی کنی من تا به حال در گمراهی محض بودم و خداوند به وسیله دوره هم جهت با جریان خداوند من را هدایت کرد به مسیر درست. خدا به من نشون داد که میشه زندگی خیلی عالی داشت بدون هیچ گونه از اون دغدغه‌های قبل،میشه بهترین زندگی رو زندگی کرد بدون نگاه کردن به دست این و اون،میشه عاشق شد و طوری زندگی کرد که دیگه نگران از دست دادن اون شخص نباشی،میشه هر زمان هرجا که خواستی هر چقدر که خواستی با هر کسی که خواستی باشی،همه اینا میشه باشه اما به یه شرط،

    به شرط اینکه با خدا باشی. وقتی با خدا باشی دیگه هیچ محدودیتی نداری،چون وصلی به قدرتی که هیچ محدودیتی در وجودش نیست،چون وصلی به نیرویی که تنها منبع خیر و برکت در جهانه،چون وصلی به منبعی که هر چیزی که بخوای رو از ساده‌ترین راه‌ها بهت می‌رسونم. همین یک باور، همین یک باور که خداوند میخواهد ما ثروتمند باشیم، چطور داره به ما میفهمونه که ما تحت حفاظت و حمایت کامل خداوندیم. اینطوری هرجایی که میریم، منتظریم که اتفاقات برامون خوب پیش بره. چون از خداوند « انتظار » داریم همه چیز رو برامون خوب رقم بزنه. که این خودش دوباره مرتبطه با درس هایی از یک توت فرنگی 19 دلاری. چون داره انتظار ما از خدا رو تعیین می‌کنه. خداوند رو چطور می‌بینیم!؟ خداوند رو چطور باور کردیم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    افسانه الماس زاده گفته:
    مدت عضویت: 1903 روز

    به نام خداوند بی همتا

    سلام به استاد عزیز و بانو شایسته گرامی و دوستان همراه

    امشب با داستان این توت فرنگی یاد یه خاطره جالبی افتادم از خواهرم

    چندین سال پیش خواهرم به همراه دوستانش توی بازار بودن که اتفاقی وارد یه فروشگاه لوازم آشپزخونه

    میشن و توی یه دکوری از مغازه یه سری ماگ چیده شده بوده که توجه خواهرم رو جلب میکنه بین اون همه ماگ خواهرم دست می بره که یک ماگ شیشه ای رو برداره و انتظارش از اون ماگ این بوده که وزنش سنگین باشه مثل لیوان چای و حالا یکم سنگین تر چون بزرگتر از لیوان بوده ، به محض برداشتن ماگ متوجه سبکی بیش از حدّ ماگ میشه و غش می کنه که البته قبل از غش کردن سریع ماگ رو سرجاش میذاره . با این اتفاق به پزشک مراجعه میکنه که علت رو جویا بشه . و پزشک در جواب خواهرم این رو میگه که : شما چون ذهنت انتظار داشته اون ماگ وزنش سنگین باشه و بعد از بلند کردن روبرو میشه با وزن بسیار بسیار سبک ذهن هنگ میکنه و این باعث افت فشار در مغز و غش کردنت میشه .

    موندم چرا اون آدما بعد از فهمیدن این موضوع که تفاوتی بین توت فرنگی هایی که خوردن و نظر متفاوت دادن بر اساس باور ذهن شون چرا غش نکردن؟!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: