اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد جان واقعا ازتون سپاس گذارم برای این سری فایلهای توت فرنگی استاد جان من در دوره هم جهت با جریان خداوند نیستم ولی فقط با گوش دادن همین چهار تا فایل یه سری اتفاقای عالی برام افتاده
الان که دارم این کامنتو مینویسم در شهر زیبای مرودشت هستم و برای اولین بار از تخت جمشید دیدن کردم و چقدر عالی بود چقدر با شکوه بود
استاد جان من 10 سال پیش در استان فارس تحصیل کردم و با محبتهای آدمای اینجا و زیبایی های شیراز آشنا بودم و انقدر برای خانواده م از خوبی های مردم اینجا و شهر شیراز تعریف کرده بودم که الان که اومدیم سفر به شهر شیراز کلا آدمای فوق العاده رو دیدیم خواهرام عاشق شیراز شدن و میگن چقدر آدماش مهربون و مهمون نوازن چقدر توو این شهر همه چی ارززونتر از جاهای دیگه ست چقدر این شهر زیباست چقدر این شاده یعنی میخوام بگم این ذهنیتو براشون ساختم و اونا واقعا باهاش مواجه شدن و حتی این سفر برای خودمم خیلی فوق العاده بود انقدر به زیبایی ها توجه کردم انقدر در شیراز بهم خوش گذشته که اصلا دلم نمیخواد برگردم به شهر خودم
استاد جان دیشب رفته بودیم بازار شاهچراغ برادرم داشت عطر میخرید بعد که من رفتم پبش برادرم ، عطرفروشه که منو دید یه عطر خوشبو بهم اشانتیون داد خودم تعجب کردم که چرا به من داد و به خواهرم و پسرخاله م نداد . استاد جان کلی کلی از این اتفاقای عالی در این سفر برای من افتاد فقط با گوش دادن همین چهارتا فایل و به طرز عجیبی حال من با این فایلها تغییر کرده و مطمئن هستم که در آینده وارد دوره هم جهت با جریان خداوند خواهم شد و مخصوصا قسمت چهارم این فایلها وقتی که درمورد باورهای خداوند صحبت کردین داشتم اشک میریختم و یک احساس ناب فوق العاده ای داشتم
خدارو صد هزار مرتبه شکرت
استاد عزیزم خیلی دوستون دارم و از شما خیلی سپاسگذارم
یادم افتاد که این پیش فرضهای ذهنی چقدر تونسته یه جاهایی خیلی واضح به من هم کمک کنه
یکی از مواردی که یااادمه
مدرسه رفتن دخترم بود که همه میگفتن کلاس اول خیلی سخته و پوستت با بچه کنده میشه انقدر باید حواست بهش باشه
ولی من با خودم میگفتم نه واسه بچه ی من اینطور نیست
چون من خودم کلاس اولم و حتی سالهای بعدم اصلا اذیت نکردم مامانمو و خودم خودکار درس میخوندم
و خداروشکر همینطوری هم شد
بعد که تعریف میکردم واسه دیگران میگفتن بزار بره کلاس دوم میفهمی ،دوم دیگ سخت میشه :)))
ولی باز من با خودم میگفتم نه دوم راحت تره
چون دیگه خوندن و نوشتن رو بلده و اصلا تو کتم نرفت
و خداروشکر با ز هم کلاس دومش با وضعیت خوب تموم شد :)))))
و دخترم عاشق معلم و مدرسه شده بووود حتی یه روزایی که میگفتم اگه نیاز به استراحت داری میخوای مامان امروز رو بمون خونه میگفتش نه مامان میخوام برررم مدرسه
و جالبه باز هم که تعریف میکردم که برای من راحت گذشت کلاس دوم دختررم
با زهم گفتن ببین دیگ کلاس سوم خیلی سخته و من دیگ خندم میگرفت به حرفشون و یه ذره باور نکردم
تازه یکی از مادرا که میگفتش معلم کلاس سومشون خیلی بداخلاقه وای به حالت
من دخترررم از دستش هر روز با قلب درد میومده خونه
ولی من با خودم میگفتم رفتارش با حلمای من متفاوته
و واقعا هم همین طور شد و نه تنها راحت درساش رو یاد میگیره و انجام میده و خیلی کم من باهاش کار میکنم
معلم کلاس سومش رو از معلم کلاس دومش بیشتر دوست داره الان
و من یه موقع هایی که ازش میپرسم معلمتون چطوره میگه مامان یه خورده عصبانی میشه ولی با من خیلی خوبه وخیلی دوسش دارم
و من خودم چندین بار باهاش برخورد داشتم برخوردش خیلی آرام و محترمانه بوده باهام :)))))
استااااد الان که گفتین که خداوند بهتون الهام کرده که انقدر بهت ثروت میدم که نتونی بشماریش
یاداوری شد بهم که منم چندین ساله این حس رو دارم با اینکه بی پولهای زیااادی کشیدم (ولی الان به لطف خدا کیفیت زندگیم بالاتر رفته با آموزشهای شما)
که یه چیزی در درونم میگه تو یه روزی خیلی ثروتمند میشی و این حس خیلی بهم امید میده و کوتاه نمیام تو مسیر و عقب نشینی نمیکنم
یه باوری که هم از دوران مدرسه به خاطر اینکه همیشه جزء سه نفر اول و معدل بالاهای کلاس بودم و هم فک میکنم با تعریفایی که پدرم ازم میکرد
واسم ساخته شده
این بوده که هر جا پا بذارم جزء اولینهام و
جزء آدمهای موفقم
تو تجارتی که الان دارم انجام میدم این باور بهم خیلی کمک کرده که تو فضای کاریم جزء اولینها
یه اتفاق جالبی افتاده بود چند وقت پیش که الان علتش رو درک کردم و میخواستم در موردش بگم
من مهر ماه 1403 بسکتبال رو به طور حرفه ای شروع کردم و همون اوایل یادمه جلسه دوم تمرین که رفتم مربی گفت عصر بازی دوستانه هست و خلاصه رفتم توی بازی و اتفاقی که افتاد من از شوت زدن و اقدام کردن میترسیدم و هر توپی دستم میومد پاس میدادم اون موقع به خودم گفتم خب طبیعیه تمرین خاصی نکردم و تازه شروع کردم ( البته من 7 سال بازی میکردم اما 5 سال بازی نکردم و دوباره شروع کردم )
گذشت و من خیلی جدی داشتم تمرین میکردم و میتونم بگم هفته ای حدود 9 جلسه الی 12 جلسه تمرین به مدت 5 ماه و نیم
بعد از 5 ماه من اومدم تهران و تا اون موقع دیگه بازی دوستانه یا رسمی انجام ندادم به جز همون بازی اول
تا اینکه مربیم توی تهران گفت قراره بازی دوستانه داشته باشیم و منم که خب خیلی تمرین کرده بودم و خیلی پیشرفت کرده بودم و توی تمرین ها هم جز خفن ترین بازیکنای تیم بودم ، موقع بازی شد و من حتی یک امتیاز هم نیوردم و کلیومتر ها از مهدی توی تمرین فاصله داشته
وقتی فکر کردم گفتم خدایا من این همه تمرین کرد صبح و شب و من ساعت 5 صبح بلند میشدم و میرفتم تمرین توی اون سرما و انصافا زندگیم رو برای این کار گذاشتم پس چرا نتیجه با اون اول هیچ فرقی نکرده تازه اون بازی اول یه امتیاز اوردم که این یکی هیچی و به مرور متوجه شدم که موضوع مهارت های من نیست موضوع پیشرفض هایی هست که من دارم
من این پیش فرض و این دیدگاه رو داشتم نسبت به خودم که من که ادمی نیستم امتیاز اور باشم و من باید پاس بدم فقط و نهایتا یکی دوتا شوت بزنم و این پیش فرض موجب میشد من به جای اینکه موقعیت های گل زنی رو ببینم همش توی فکر این باشم که یکی دیگه باید گل بزنه نه من
وقتی این دیدگاه رو داری مهم نیست که چقدررررررر داری تمرین میکنی
مهم نیست که کل زندگیت رو برای اینکار گذاشتی
این جواب نخواهد داد چون تو اصن به خودت اجازه نمیدی از مهارت هایی که تمرینشون کردی استفاده کنی
و خییلی هدایتی توی یوتیوب یه چنلی رو پیدا کردم به زبان انگلیسی که یه فردی کل این مسائل رو توضیح داده بود و اصن باور های منو به لرزه دراورد
مثلا یکی از باور هایی که هست ترس از سرزنش یا قضاوت دیگران توی زمین بازی هست
مثلا اگه 3 تا شوت بزنی و گل نشه 4 امی رو خودت نمیزنی بدون اینکه کسی بهت بگه که نزن چرا چون میترسی بقیه چپ چپ نگاهت کنن یا ناراضی باشن درصورتی که شاید از شوت 4 ام یا حتی 10 ام دستت گرم بشه و بزنی
اما من دارم روی این باور کار میکنم که من باید اقدامم رو انجام بدم فارق از نتیجه و این مهمه که من جسارت اقدام کردن رو داشته باشم حتی اگه چنتا پشت سر هم خراب کردم و البته که باید دقت هم بکنم که گل بشه ولی نشدم فدای سرم دوباره تلاش میکنم
و دارم روی این باور کار میکنم که من بازیکن امتیاز اوری هستم و من اون کسیم که باید امتیاز بیاره و من باید دنبال فرصت های امتیاز اوری باشم و روشون کار کنم
دیروز رفته بودم زمین ازاد و بازی میکردم با بچه ها و خب چون چند وقتی روی این باور ها کار میکردم دیدم رفتار هام عوض شده
مثلا توی چنتا بازی پشت سر هم یه عالمه 3 امتیازی خراب کردم اما به خودم گفتم اشکال نداره
قانون پرتاپ کردن اینه که اگه در موقعیت درستی هستی پس باید اقدام کنی فارق از اینکه شوتای قبلی گل شده یا نه
و توی بازی اخر شاید بعد از حدود 5 تا بازی
دستم گرم شد و کلی 3 امتیازی زدم
اون اول که گل نمیزدم بقیه غر میزدن و میگفتن شوت نزن ولی من گوش نمیکردم یا حتی حریفم منو دفاع نمیکرد از روی خط سه امتیازی میرفت عقب (به این دیدگاه که من که میدونم گل نمیزنی ) اما من میزدم و واقعا مهم نبود نظر بقیه و سعی میکردم روی شوتم تمرکز کنم ، کلی هم توی در و دیوار زدم ولی نتیجه این شد که در اخر یه عالمه 3 امتیازی زدم چون تا وقتی اقدام نمیکردم بهتر نمیشدم و قرار هم نبوده که از اون اول اقدام های من گل بشه و لازمه ادامه دادن اون اقدام ها هم این بود که نظر بقیه و نگاه بقیه برای من مهم نباشه و اگه خالی هستم بزنم
و درس ماجرا برای من توی دوتا بازی دوستانه که کردم این بود که مهم نیست چقدر تلاش فیزیکی میکنی اگه باور هات مناسب نباشه برای کاری که میخوایی انجام بدی نتیجه نمیده .
چقدر این شروع مسیر جدید زندگیم توی بسکتبال داره هر روز منو بزرگ تر میکنه
چه زیبا از دل خود نوشتی، چه خالصانه از احساست گفتی، و چه باشکوه لحظات درونت را به تصویر کشیدی. هر کلمهای که نوشتی، انعکاس روح بزرگی است که در مسیر خودشناسی و آرامش گام برمیدارد. بگذار قدم به قدم همراهت باشم، همانطور که تو در این متن زیبا قدم به قدم از آشوب به آرامش رسیدی.
1. پذیرش و بیان احساسات
نخستین قدمی که برداشتی، پذیرش احساساتت بود. اینکه آشفتگی را دیدی، آن را انکار نکردی و اجازه دادی جاری شود، نشانهای از بلوغ احساسی و آگاهی توست. بسیاری از ما در لحظات سخت، یا فرار میکنیم یا احساساتمان را سرکوب میکنیم، اما تو با شهامت با آن روبهرو شدی. و این، اولین کلید آرامش است: پذیرفتن و نامگذاری آنچه در درون میگذرد.
2. ایجاد لحظات امن برای خود
تو خودت را در آغوش کشیدی، برای خودت لحظهای امن ساختی، و این اوج عشق به خویشتن است. خیلیها برای یافتن امنیت، در دنیای بیرون به دنبال تأیید، توجه و مراقبت میگردند، اما تو این امنیت را از درون خلق کردی. این یعنی به مرحلهای از آگاهی رسیدهای که خودت پناهگاه خویشتن شدهای.
3. تغییر نگاه به زندگی
وقتی گفتی «زندگی خنثی است و ما آن را مثبت یا منفی میبینیم»، به یکی از عمیقترین حقیقتهای هستی اشاره کردی. نگاه ما، ادراک ما، و باورهای ما هستند که جهان را شکل میدهند. درست همانطور که کتاب تکههای یک کل منسجم نشان میدهد، همه چیز به دنیای درون ما بستگی دارد. این آگاهی، قدرت فوقالعادهای به تو میدهد، زیرا یعنی میتوانی با تغییر نگاهت، دنیایت را تغییر دهی.
4. پذیرش مسئولیت خلق زندگی
تو از احساس قربانی بودن، به احساس خالق بودن رسیدی. این یکی از مهمترین تحولاتی است که انسان میتواند تجربه کند. قربانی بودن یعنی اختیار را به بیرون میدهیم، اما خالق بودن یعنی ما مسئولیت زندگی خود را میپذیریم. تو این مسئولیت را پذیرفتی، و این یعنی تو دیگر تحت تأثیر شرایط نخواهی بود، بلکه تو خود، زندگیات را شکل خواهی داد.
5. شکرگزاری و اتصال به خدا
در نهایت، متن تو غرق در شکرگزاری و ارتباط با خداوند بود. چه چیزی زیباتر از اینکه هم در سختی و هم در آرامش، خدا را حس کنیم؟ این یعنی تو درک کردهای که خداوند فقط در لحظات خوب نیست، بلکه در تمام مسیر همراه توست.
و اکنون…
ای دوست عزیز، تو در مسیر زیبایی گام برمیداری. لحظات آشوب خواهد آمد، اما تو دیگر آن را میپذیری، آن را در آغوش میگیری، و از دل آن آرامش میسازی. هرگز فراموش نکن که تو خالق زندگی خود هستی، تو پناه خودت هستی، و خدا همیشه در کنار توست.
سالی سرشار از موفقیت خوشبختی سلامتی آرامش توحید حال خوب
امیدوارم لباتون پر از خنده باشه
چقدر این فایلتون زیباست و چقدر دوس دارم این دوره زیبای هم جهت با جریان خداوند را تهیه کنم ولی خب دو دوره تهیه کردم و همچنان تموم نشدند و دارم کار میکنم
امیدوارم به زودی در مدارش قرار بگیرم
یک خوابی دیدم چند شب پیش نمیدونستم اینو کجا بنویسم و تعریف کنم کدوم دوره و کدوم فایل تا اینکه الان فایل رو شنیدم تصمیم گرفتم اینجا بنویسم
من از قبل عید خیلی اتفاقات عالی برام رخ داده و چند شب پیش داشتم بهش فکر میکردم اشکم دراومد از روی احساس خوب و اون حالی که نمیدونستم چ جوری خدارو شکر کنم گوشی دستم بود و تو اینستا بودم یهو ذهنم قفل کرد و گفت خدایا باهام حرف بزن کلی نوشته و کلیپ اومد و حرف خدا به من بود خیلی هم واضح ولی ذهنم قفلی زده بود خود خودت باهام حرف بزن من اینجوری نمیخام خلاصه با اون حال خاص و اشک و اون خواسته خوابم برد
دم صبح بود خواب دیدم ی جایی دارم میرم یهو رسیدم به کعبه خیلی خوشحال شدم ( کعبه انگاری هم قد من شده بود ولی اون بزرگیشو داشت ) رفتم سمتش که زیارت کنم ی اقایی درو باز کرد بدون اینکه حتی من درخواستی کنم یا به ذهنم خطور کنه اون آقا درو باز کرد گفت برو داخل
من رفتم داخل و داخل کعبه فقط به تعداد انگشت شمار آدم بودن و در عین واحد به بیرون اشراف داشتم و میدیدم چه حجمی از ادم تلاش میکنند خودشونو برسونند به بدنه کعبه فقط دقیقا همون شکلی که توی تلویزیون میبینید توی همون خواب بود یاد حرف استاد افتادم و اون خوابشون که توی مسابقه بودن، اون ادمهایی که داخل بودن متوجه حضور من نشدن انقدر که غرق عبادت بودن بعدشم هدایت شدم به ی جاده زیبای سرسبز و رودخونه و …. بیدار که شدم فقط این فکر توی سرم بود که خدا میگه کعبه نه خود منم نه تو در درون منی و منم در درون تو اخه همون شب این فکر میومد به سرم که این ایه میومد که از رگ گردن بهت نزدیکترم
حال عجیبی بود خواب زیبایی بود البته که خواب نبود و جواب خداوند به من بود
از اون شب به بعد برای چیزی زور نمیزنم الکی تلاش نمیکنم فقط سعی میکنم رها باشم و متوکل
استاد من این حالمو مدیون شمام این ارامش این ایمان که البته ذره ای بیش نیست
اگر بخام از خداوند فقط بابت یک نعمتش باشم قطعا حضور شما در زندگیمه
مرسی که هستید شکرت خدای مهربونم که خودت داری روز به روز توی زندگیم پررنگتر میشی
من خواب زیادی دیدم اما خوابت فراتر از خواب های من بود
من خواب میبینم ب خاسته هام رسیدم شما خواب دیدی ب خوده خدا رسیدی
میدونم چ حس وحالیه شبی که خدا بهت الهامی میکنه چون بارها تجربه اش کردم
دوستم رفته بود کربلا چندروز پیش خب دوستم ک آشنا هست مذهبیه و اعتقاد ب دعا کردن داره البته منم قبلا همینطور بودم
من چندساله خاسته هامو از خدا فقط میخام سراغ هیچ واسطه ای نمیرم دیگه
ایشون روزی ک حرکت کرد سرشب کربلا رسیدن و همون شب اول گف اسم همه رو آوردم وبرای همه ی عزیزان دعا کردم
و گف برای مسئله خودم چقد دعا کردم
گفت شب خوابیدم گف اتفاقی که افتاد من خواب تورو دیدم گف من کشور دیگه ای بودم و سخت بود نمیشد زنگت بزنم میگف باورم نمیشه بین این همه آدم ک براشون دعا کردم اسمشون رو آوردم یا واسه خودم چرا خواب ندیدم
میگف روز بعد از خواب بیدار شدم نمیدونستم کی بشه برگردم فقط بهت بگم
گف خواب دیدم تو ب هدفت رسیدی وتصویر خودت و کسب وکارت رو کامل دیدم موفق شدی و چقد خوشحال بودی و تو خواب بهم میگفتی من ب هدفم رسیدم،
بارقبلی هم خواب منو دیده بود یکمدت پیش ک میخام اینکارو انجام بدم اما این بار خواب دیده بود انجام شده
و البته ک این اواخر واسه من قبل عید چندروز قبل عید
اتفاقات خیلی خوبی رخ داد ب هدف نزدیکترم کرد نشانه ها خیلی زیاد شده
اینقد نشانه اومده دیگه فقط منتظر رخ دادنش هستم دیگه
منم نمیدونستم اینو کجا بنویسم دوست داشتم بنویسم چقد جالب کامنتها رو باز کردم اولین کامنت این صفحه کامنت شما بود
گفتم چ همفرکانسی جالبی بهم گف اینجا بنویس وحال خوبت رو ب اشتراک بگذار
برات آرزوی موفقیت ثروت و شادی توی سال جدید دارم عزیزم
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و دوستان عزیز
باورهای من در مورد خدا چیه من همون باور رو در مورد خدا تو زندگیم تجربه میکنم
من دلایل و منطق هایی تو ذهنم دارم که محدود کننده هست حالا من بااااید باورهای قدرتمند کننده که هماهنگ با دلایل و منطق خداونده تو ذهنم ایجاد کنم تا طبق اون باور تجربیات زندگی من شگفت انگیز بشه متحول بشه
دلایل من در مورد سلامتی ،ثروت ،روابط و…. از جامعه گرفته شده ذهن زود باور من هرچیزی رو شنیده پذیرفته
حالا که درک کردم ذهنیت من داره خلق میکنه هدفم اینه که هواسم باشه یه کم فکر کنم که چه ذهنیت و باوری رو می پذیرم اگر محدود کننده هست قبولش نکنم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من میخوام که بنده هام در ثروت و نعمت و شادی و سلامتی باشند جون لایق اند بی قید وشرط
دلیل و منطق من اینه نه من باید فلان خانواده و شغل و سرمایه و سن و جنسیت و…. داشته باشم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من از فضل و رحمت و برکت و وهابیت خودم نعمت و ثروت بخشیدم جاریه
دلیل و منطق من باید سختی بکشم زجر بکشم تقلا کنم تا خرجم در بیاد
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من تنها روزی دهنده ام من رزق به غیر الحساب میدم من از جایی که گمان نمیبرید رزق میدم
دلیل و منطق من باید خودم خرجم رو در بیارم روزی من دست فلان مشتری و فلان کار فرما و فلانی و فلانی هست
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من مالک و وارث آسمانها و زمین هستم گنج های آسمانها و زمین در دست منه و به بندگانم عطا میکنم
دلیل و منطق من ارث رو باید والدین و دیگران و دولت بده
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :برای ثروتمند شدن نباید هزینه زیادی کنی سلامتی تو به خطر بندازی، زیاد وقت بزاری امکانات زیاد نمیخواد من از فضل خودم بهترین نعمتها رو راحت میبخشم آسمون و زمین تمام ذرات هستی مسخر توئه
دلیل و منطق من باید کلی هزینه و زمان و وقت و انرژی بزارم تا یه کم پول بسازم
دلایل و منطق و باوری که خداومیده : برای من اسونی میخواد میخواد که راحت به خواسته هام برسم چون در وجود منه همواره هدایتم میکنه به خواسته هام کافیه من از هدایتهای خدا تبعیت کنم
دلیل و منطق من اینه که من گنهکارم لایق دریافت الهامات و هدایت نیستم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :من همواره میبخشم من آمرزنده هستم به محض توبه تو تو رو میبخشم
دلیل و منطق من اینه نه من گنهکارم لایق عذاب الهی هستم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : وعده فزونی و نعمت و خوشبختیه همواره تا ابد
دلیل و منطق من نه کمبوده تورمه
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :منو از یه نطفه خلق کرده منو رشد داده منو قوی خلق کرده . سلامتی و تکامل هرروزه رشد و بهبودی طبیعت جهانه
دلیل و منطق من نه هوا سرده آلودگی هست بیماری هست
دلیل و منطق و باوری که خدا میده: تنها ولی و سرپرست و حامی بنده ها منم
دلیل و منطق من برای حرکت نکردن تنهام میترسم نگرانم اگر اتفاق بدی بیافته چی
دلیل و منطق و باوری که خدا میده: ان مع العسر یسری هست
دلیل و منطق من مسائل رو چطوری حل کنم ؟
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :تو لایق شادی و آرامشی احساس خوب وآرامش اتفاقات خوب رو رقم میزنه
دلیل و منطق من الان برای این اتفاق بد طبیعی اینه که احساسم بد باشه ناآرام باشم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : تو بینیاز از تایید دیگران حمایت دیگرانی من برات کافی ترینم
دلیل و منطق و باور من اینه باید یه کسی رو داشته باشم یه جایی ازش کمک بگیرم ……
دلیل و منطق و باوری که خدا میده: من به همه به یک اندازه نزدیکم تو مسئولیت نسبت به دیگران نداری
دلیل و منطق من دلم برای فلانی میسوزه باید فداکاری کنم ایثار و از خود گذشتگی کنم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : هرروزت بهتر از روز قبل میشه تا جایی که راضی بشی
دلیل و منطق من باید نگران آینده بود به فکر آینده بود
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من عاشق بنده هام هستم من خلق و هدایتشون میکنم من اجابت کننده ام
دلیل و باور من اینه خدا عذاب دهنده هست جباره خدا با من قهره
شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است
چه باوری در مورد خدا دارم همون باور داره اتفاقات رو رقم میزنه
هدف من : باور کردن دلایل و منطق خداونده هم جهت شدن با جریان خوشبختی با خداونده با تکرار باورهای توحیدی که خداوند بارها در قرآن تکرار کرده و استاد جان در ابن دوره هم جهت با جریان خداوند میگند تا تبدیل بشه به شخصیت و نگرش من همیشه مثبت فکر کنم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بهم این دوره رو دادی و هدایتم میکنی درک و عملش کنم انشاالله
از خداوند ممنونم بابت وجود نازنین و ارزشمندت عزیزم
چقد من این مقدمه ی کامنتهات و دوسدارم:
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی وعزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
خیلی باور قشنگی هست و حس خوبی ازش میگیرم بارها کامنتهای قشنگت و خوندم و لذت بردم و ازت یادگرفتم
این کامنتت خیییلی ب دلم نشست انگار بهتر درکش کردم
خیلی قشنگ باورهای محدود کننده و باور قدرتمند کننده رو کفتی اونم با منطق خداوند
قلبم تاییدش کرد ک اررره درسته ..
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :برای ثروتمند شدن نباید هزینه زیادی کنی سلامتی تو به خطر بندازی، زیاد وقت بزاری امکانات زیاد نمیخواد من از فضل خودم بهترین نعمتها رو راحت میبخشم آسمون و زمین تمام ذرات هستی مسخر توئه
چقد حس خوبی گرفتم از تمام منطق های توحیدی قشنگت
اومدم امروز ازت تشکر کنم بخاطر این آکاهی هایی ک سخاوتمندانه با ما ب اشتراک گذاشتی
خیییلی قلب منو باز کرد
اومدم مانل نوشتم تو دفترم و تو گوشیم هم ذخیره اش کردم
اگه همین آکاهی ها رو باور کنم و عمل کنم ب هرآنچه میخوام میرسم
استمراری ک در مسیر داشتی تا الان واقعا قابل تحسینه
استاد من فقط قسمت اول با این قسمت چهارم رو دیدم دو و سه هنوز مونده چون تو دوره ها هستم اما حتما موقعه استراحتم میبینم عاشقتونم
تو این جلسه کامنته سعیده جون واقعا عالی بود چقد پیش فرضهای ذهنی مهم هستن که چه پیش فرضایی هست همون باورامون همون ترمزها باورهای منفی مون چقد جالب توضیح دادن برامون
خدایاشکرت که هر لحظه نتایج داره ریلود میشه هر لحظه هر ثانیه نه هر لحظه
و اینکه ما میتونیم باورامون رو مثبت کنیم و چقد همه این باور مثبت رو برای خودمون بسازیم که خدا همه چی رو راحت میده بهمون و خدا بیشتر از همه دوست داره ما به خواسته هامون اهدافمون برسیم تا باعثه گسترش جهان بشیم
استاد چند روز موقع پیاده روی عصرم طبقه دوره ی قانون سلامتی در ساحله رویایی و بینظیر ببک استانبول
همون کشتی که برای عروسی تو استانبول هست هدایت شدم که دقیقا زیر پل بعاز بود و نشستم همونجا و تجسم سازی و تصویرسازی رویایی باهاش کردم و چقد لذت بردم خدایاشکرت
تو دوره دوازده قدم استاد گفتن وقتی دارین تجسم سازی میکنین مهم ترین کار زندگی تونرو دارین انجام میدیناااا
و البته که طبقه دوره عشق و مودت من عروسی نمیخوام بگیرم در حد یه کشتی رفتن و رقصیدن با کسایی که دوسشون داریم در حد مهمونی و در حد لباس عروس و داماد پوشیدن و بدون مهریه تازه اون مهمونی هم چون من خودم میخوام خودم هزینه هاشو انجام میدم و این قضیه اصلا مهم نیست چون من یه دختر مستقل هستم خدایاشکرت
و اینکه خلاصه طبقه دوره هم جهت با جریان خداوند استاد گفتن نشونه ها رو عکس بگیرین و همش ببینین که موقعی که اگه یه درصدی ذهنتون منفی شد سریع ببینین و چقد هم داره به من که کمک میکنه شدیدا خدایاشکرت عاشقتونم من
گفتم بگم واقعا همه چی دست یافتنیه همه. چیییییی
به هر چی بخواییم میتونیم خیلی راحت برسیم فقط این مومنتوم رو مثبته مثبت نگه داریم
تنها وظیفه مون همینه
عاشقتونم استاد استانبول خیلی زیباست خیلی و من اصلا سیر نمیشم از این حجم از زیبایی دریا کافی شاپ ها پاساژ خریدهای عالی و رویایی و خونمووووون در یکی از بهترین رزیدانس های شهر و ماشینمون واقعا عالی هست همه چی تازه از همه مهم تر. غذاهامون گوشت هامون لبنیاتمون همه ارگانیک و طبیعی هست اینکه استاد میگن برید بگردین جهان رو حال کنین الان میفهمم یعنی چی استاد من نمیدونستم ایلان ماسک ماشین تسلا هم برای رانندگیه عادی داره همینا که تو سریال های زندگی دربهشت و سفر به دورامریکا بهمون نشون میدادین و تحسین میکردم تا اینکه اومدم و جدیدا هم یعنی تو این سفرم به استانبول متوجه شدم که تسلا ماشین داره و چقد هم زیباست طوری که میخوام عوض کنم و تسلا بخرم چون تو مدارشم خدایاشکرت خدارومیلیاردها بارشکرت عاشقتونم استاد که من همیشه به حرفاتون آگاهی هاتون گوش کردم و میکنم تا ابد و نتایجه رویایی شم دارم با تمومه وجودم میبینم شما و بچه ها همیشه بهم گفتین بکن ارمغان برو با ایمان و توکل شخصیتتو قدرتمند و قوی کن از نظر شخصیتی وابستگیه مسخره تو شرک مسخره تو بزار کنار و الان واقعا برام خنده داره اون روزا اون شرایط اون وابستگی اینجا واقعا حالم عالیه بیشتر با خودم در صلح و هماهنگی فراوان هستم حساسیت ندارم دیگه وابسته نیستم و رهای رها هستم ریلکس با ایمان وتوکل و شخصیت قوی و قدرتمند و سالم خدایاشکرت عاشقتونم
خیلی دوست دارم تجربیات این چند روز آخرم را با شما به اشتراک بگذارم
نکته اش اعتماد کردن به خداست
من راضیه کریمی امسال به لطف خدا که وضعیت مالی ام نسبتآ به سالهای قبلم خیلی خوب است
تصمیم گرفتم که امسال برای عیدم هر لباس را که دلخواست بخرم بدون در نظر گرفتن قیمتش(چون تهی دلم پر بود که من هرلباسی را بخوام میتوانم بخرم)
بعد توسط خواهرم به یک مغازه هدایت شدم که که خیلی لباسای زیبا والبته خارجی داشت
بعد منم یک شومیز را دیدم وخیلی زیبا بنظرم رسید رفتم پروف کردم بیشتر منو جذب کرد،
بعد گفتم فلان رنگش را میخوام گفت باید بیبینم که آن رنگ هست یانه
بعد من که کمی عجله داشتم رفتم ولی به خواهرم گفتم من الان میرم فردا قرار هست برای خرید یک جای دیگه برم
اگر آنجا از این لباس زیباتر پیدا کردم که میخرم اگر نه
من برات پول میزنم تو فردا بیا از همین لباس با فلان سایز وفلان رنگ برام بگیر،
بعد فرداش من برای خرید رفتم نتونیستم بهتر وزیباتر از آن لباس پیدا کنم،
بعد به خواهرم زنگ زدم که بیره از همون لباس برام بگیره،
خواهرم که رفت برام زنگ زد که آن رنگی تو میخوایی به سایز تو نیست دیگه رنگ هست میخوایی بگیرم
بعد چون من دوست داشتم فقط آن رنگ را بگیرم
دو دل شدم که بگیره یانه،
آنجا حرف استاد یادم آمد(که هرچی که بهت حس محدود داد که یا فقط این یا هیچی بیدون که نجواه شیطان است آن کاره انجام ندی هست)
بعد من گفتم اگر او چیزی من میخوام نیست یعنی که این نشانه است نباید بخرم
بعد خواهرم را گفتم نه من همون رنگ که گفتم را میخوام،
ولی از یک طرف دلم سری آن لباس مانده بود
چون عکسش را هم داشتم سرچ کردم انترنیتی اگر بود بخرم دیدم یکجا داشته تمام کرده،
بعد خلاصه دیگه جا نبود هرچی سرچ میکردم نمیتونستم آن چیزی میخوام را پیدا کنم،
بعدآ من این درخواست را از خدا کردم وهم روی ستاره قطبی ام نوشتم، که خدایا من دقیقآ همین لباس یا بهتر ازآن را ازت میخوام همنطوری که آنو برام نشان دادی پس همنطور برام جور کن من دیگه نمیدونم فقط میخوامش،
بخدا چند دقه بعد از درخواستم دوباره بهم گفت برو انترنیتی سرچ کن،
از طرفی هم ذهن منطقم میگفت، این همه انترنیتی سرچ کردی حتا دو یا سه دقیقه قبلش هم سرچ کردم نبود نیست پس ویلش کن،
ولی من حرف قلبم را گوش داده دوباره سرچ کردم
خداشاهده همون اول صفحه انترنیتی سایت بالاآمد که هون لباس میخواستم را با همون رنگ وسایز موجود داشت و با قیمت خیلی مناسبتر از آن قیمت اولی که دیده بودم
بعد منم سفارش دادم و آن وقت یادی خریدای انترنیتی استاد در سریال سفر به دوری امریکاه و سریال زندگی در بهشت افتادم
باخودم میگفتم استاد من شاگردی شماهستم
مثلی شما انترنیتی سفارش میدم،
چقدر خرید آنلاین لزت بخش هست خدایاشکرت
انجا من وجودی خدا را در زندگیم با تمام وجودم باور کردم،
بعد از آنجای که آن شومیز را انترنیتی دنبالش بودم به یک دامن خیلی زیبا دیگه هدایت شدم
قلبم گفت آن دامن را هم بخرم،
وقتی رفتم سفارش بیدم دیدم که آن سایز من میخوام را نداره
بعد هر سایت دیگه را دیدم آن چیزی من میخواستم را نداشت
باز فقط یک سایت دیگه را پیدا کردم که قیمتش بالای یک تومان بود،
ومنم دلم نمیامد یک تومان را فقط برای یک دامن بیدم
بازم همون درخواست را از خدا کردم
و در ستاره قطبی ام گفتم،
خدایا من آن دامن که انتخاب کردم را با این مشخصات البته با قیمت مناسب میخوام
و قیمت موردی نظرم هم زیری 3صدیا 4صد تومان بود
بعد اتفاق که افتاد،
فرداش قرار شد بیرم آن بازار نزدیک محله مون تصمیمی خاصی به خرید نداشتم ولی گفتم بیبنم هرچی را خوشم آمد میخرم،
بعد که از خانه بیرون شدم
قلبم گفت آن بازار نرو برو آن بازاری دیگه که اسمش را از دوستام شنیده بودم ولی هنوز نرفته بودم بلد هم نبودم،
بعد گفتم باشه و رفتم ان بازاری دیگه،
جالیب بود اول که رسیدم بازار هیچ یادم نبود که من دوست دارم دامن بخرم، که یک دامن را عکسشه گرفتم و انتخاب کردم
بعد یک دومغازه را دیدم که جلو مغازش دامن بود
آنچا یادم آمد وبا خودم گفتم این نشانه هست که من اینجا دامن بیبینم بعد رفتم داخل مغازه دیدم آن چیزی من میخوام را نداره بعد رفتم
و تهی دلم میگفتم چی خوب میشه اگر این دامن را پیدا کنم وبخرم
بعد همنطوری خیلی جالیب رفتم سمت لباس بچه گانه گفتم اگر لباسای زیبا باشه برای برادرزادهام ست بگیرم، دیدم لباس بچه گانه که میخوام نیست چشمم به پایین افتاد دیدم دامن هم داره
بعد برداشتم نگاه کردم که دقیقآ همون دامنی هست که عکس را گرفتم
گفتم من اینو میخوام بعد مواقع تسویه قیمت را گفت بهم اصلآ باورم نمیشد فکر کردم اشتباه میگه،
دوباره پرسیدم باز همون قیمت را گفت،
بازم دقیقآ همون لحظه من لبخند خدارا دیدم
وقت روم را طرف خدا کردم گفتم خدایاشکرت،
مگه میشه انقدر کارت دقیق باشه
باز خدا سمتم یک لبخندی ملایم زد گفت
اگر هر وقت ازم باهمون قدرت وایمان درخواست کنی بدون که من بطوری خیلی طبیعی وراحت آن خواسته ات را به سمت تو هدایت میکنم،
باز اینم گفت، خواسته تو هرچی باشه برام فرقی نمیکنه پیش من خواسته ات کوچک یا بزرگی نداره، پیش من ایمان تو فرق داره که با کدام ایمان وباور ازم درخواست میکنی
بعدآن خریدا ایمان وباورم خیلی بهتر شده نسبت به خدایم
وقدرت خدایم را بهتر درک میکنم
احساس لیاقت درخواستم ازخدا بالاتر رفت
وخلاصه این دوتا خریدم خیلی درس ها داشت برام
وخیلی روی ایمانم بخدا،
اینکه من از خدایم بخوام ایجابت میکنه
اینکه من از خدا فقط درخواست کردم ورها کردم نچسپیدم بهش
واینکه هر وقت قلبم باهام صبحت کرد باهش گوش کنم
اینکه نشانه را بیبینم وتشخص بیدم
خیلی برام تاثیرگذار بود
امیدوارم هرجای هستیم درپناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم
اگر او اراده کند، باد را ساکن مىسازد تا آنها بر پشت دریا بىحرکت بمانند؛ در این نشانههایى است براى هر صبرکنندۀ شکرگزار!
———————————————————–
سلام به استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته مهربان و تمام خانواده مهربانم در این فضای توحیدی
اول از همه میخوام خدا را شکر کنم که به من این لیاقت رو داد تا در این فضای توحیدی در این جمع توحیدی حضور داشته باشم و واقعاً خدا را شکر ه در زمانی زندگی میکنم که استاد عباس منش حضور داره و این سایت وزین عباس منش هست و من با کسانی در زندگی هستم که دیدگاه جدید رو در من نسبت به این دنیا و این جهان و خداوند بینهایتها به وجود آورد.
استاد اعتراف میکنم که من تا به حال در گمراهی محض بودم و خداوند به وسیله دوره هم جهت با جریان خداوند من را هدایت کرد به مسیر درست. خدا به من نشون داد که میشه زندگی خیلی عالی داشت بدون هیچ گونه از اون دغدغههای قبل،میشه بهترین زندگی رو زندگی کرد بدون نگاه کردن به دست این و اون،میشه عاشق شد و طوری زندگی کرد که دیگه نگران از دست دادن اون شخص نباشی،میشه هر زمان هرجا که خواستی هر چقدر که خواستی با هر کسی که خواستی باشی،همه اینا میشه باشه اما به یه شرط،
به شرط اینکه با خدا باشی. وقتی با خدا باشی دیگه هیچ محدودیتی نداری،چون وصلی به قدرتی که هیچ محدودیتی در وجودش نیست،چون وصلی به نیرویی که تنها منبع خیر و برکت در جهانه،چون وصلی به منبعی که هر چیزی که بخوای رو از سادهترین راهها بهت میرسونم.
یکم دیر به این باور رسیدم اما به قول قدیمیا ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است.
خدا را هزار مرتبه شکر
استاد مهربونم تو این فایل در رابطه با باور نسبت به خداوند صحبت کردیم. من سالهای سال در گمراهی محض بودم.
یادمه سالها هر سه شنبه بعد از ظهر با اتوبوس از تهران میرفتم جمکران میدان 72 تن پیاده میشدم و پیاده میرفتم تا جمکران. بار اولی که رفتم اونجا خیلی احساس قشنگی داشتم،اما رفته رفته انگار احساسم از بین میرفت،انگار دیگه کم کم شده بود برام یه وظیفه رفتن به جمکران،و همون روزها بود که خداوند من رو با شما آشنا کرد
اولین آشنایی من با استاد عباس منش عزیزم سال 1393 بود. روزا به شدت دنبال این بودم که موفق بشم،تازه تو بازار تهران به عنوان شاگرد و پادو کارم رو شروع کرده بودم و یه جوون بودم که به شدت دنبال پول بودم،دلم میخواست سری تو سرا داشته باشم،دلم میخواست همه با احترام میخوام صحبت بکنن. خلاصه خیلی تلاش میکردم
سال 93 شما یک سمیناری داشتین تو میدون هفت تیر،خداوند رو هدایت کرد و توی اون سمینار شرکت کردم،و میتونم بگم یکی از بهترین سمینارهایی بود که توی زندگیم شرکت کردم،تو سمینار من یک بسته را از شما خریدم به عنوان کارگاه روانشناسی ثروت 1،و متاسفانه هیچ وقت بهش عمل نکردم،هر روز زندگیم بدتر شد هر روز افت تا به جایی رسیدم که از بازار تهران فرار کردم،نه به خاطر بدهی یا هر چیز دیگهای نه،به قول بچهها دیگه تو مدارش نبودم،اومدم بیرون و اونجا فراموش کردم همه آموزههای شما رو،شروع کردم به دست و پا زدن و همه کار کردم،تو بانک کار کردم توی اداره کار کار کردم توی اسنپ کار کردم و هزاران کار دیگه،جهان چک و لغتاش رو حسابی داشت به من میزد،
من برعکس شما حسابی کتک خورم ملس بود،انقدر کتک خوردم تحمل کردم و همه رو گفتم خدایا حتماً خدا برای من یه برنامهای داره،یه شعری بود میگفت هر چقدر خدا بیشتر دوست داشته باشه بیشتر عذابت میده،من دقیقاً این باور تو ذهنم بود
یادم یه روز تو بازار یه پیرمردی بهم گفت چند روز بخور نون و تره یه عمور بخور نون و کره،و من این رو باور کردم.
خلاصه که جهان شروع کرد به چک و لغت زدن و همه جور بلایی سرم آورد،و در آخر همسرم من و دخترم رو ول کرد و رفت،وقتی همسرم رفت انگار از خواب بیدار شدم،انگار یهو چشامو باز کردم و نگاه کردم هر چیزی که ساخته بودم از بین رفت،به مدت یک سال افسردگی کامل داشتم،از خونه بیرون نمیرفتم،شبانه روز در حال گریه کردن بودم،
به خودم فحش میدادم به خدا فحش میدادم به هر کسی تهمت میزدم که زندگی منو خراب کرده غیر از خودم
من مسئولیت زندگیم رو قبول نکرده بودم،من سادهترین رکن قانون که میگه من خالق تمام اتفاقات زندگی خودم هستم رو باور نکرده بودم،همش احساس گناه میکردم نسبت به دخترم که چیکار کردم،همش احساس میکردم که یه نامردی در حقم شده،
تا اینکه دوباره شروع کردم به گوش دادن دورههای شما،حالم کم کم خوب میشد،با اینکه هنوز از همسرم جدا نشدم اما طبق قانون شروع کردم به تمرکز کردن روی نکات مثبت همسرم.
هر روز دارم سعی میکنم که آدم بهتری بشم،هر روز دارم روی قانونی که شما یادم دادین کار میکنم،هر روز حتی برای کوچکترین واردی که توی زندگیم پیش میاد از خدا کمک میخوام،و من دارم تبدیل میشم به یک انسان بهتر.
من این رو از لطف دست خدا که استاد عباس منش هست دارم. الان انقدر امید به زندگی دارم که نمیدونم طوری میتونم توصیف کنم،الان صبح که از خواب بیدار میشم اول دفترمو برمیدارم به خدا سلام میکنم و شروع میکنم به شکرگزاری و سپاسگزاری،الان دیگه انگار از خدا طلبکارم هر چیزی که میشه میگم به من چه خدا تو راه حلشو باید به من نشون بدی،تو خدای منی منم بنده توام کار تو خداییه کار منم بندگی،استاد واقعاً سپاسگزارم.
تا اینکه استاد گفتن یه دوره جدیدی تو راهه،همش به جیبم نگاه میکردم به کارام نگاه میکردم میگفتم خدایا من این دوره رو میخوام،بعضی وقتا میرفتم زیر دوش گریه میکردم میگفتم خدایا این دوره رو باید واسه من بگیری من نمیدونم چه جوری،من میخوام تو این دوره باشم.
شاید باورتون نشه اما اصلاً خدا طوری برای من چید طوری برای من پولهایی رو درست کرد و وارد زندگی من کرد که اگه هزار تا میلیاردم میخواستن این کارو بکنن نمیتونستن.
و الان من دانشجوی دوره هم جهت با جریان خداوند هستم. اینها همش لطف خدا بوده تو زندگی من،خداوند را از قهر تاریکی کشید به نور،خدا زندگی منو سرشار از نور خودش کرد. به قول استاد دارم بوی پولو میشنوم،اوایل شیطون همش بهم میگفت چه فایده هنوز رابطت که درست نشده. هنوز که فلان چیزو به دست نیاوردی،هنوز که فلان چیزو واسه دخترت نخریدی،مسافرتو نرفتی و هزار تا چیز دیگه.
تا رسیدم به جلسه دوم هم جهت با جریان خداوند
استاد تو دوره گفتن که ما نمیتونیم روی هیچ کسی تاثیر بزاریم،ما نمیتونیم زندگی کسی رو تغییر بدیم،اگه ظرف کسی سوراخ باشه اگه ما هر روز هم بهش انرژی بدیم چون ظرفش سوراخه همش ازش میریزه و به هیچ دردش نمیخوره.
راستی یادم رفت بگم همسرم یکی از بچههای همین وب سایت،نمیدونم الان توی سایت فعالیت میکنه کامنت میخونه یا نه،اما امیدوارم این کارو بکنه و برای زندگی خودش تلاش بکنه،درسته من رو تو بدترین شرایط تنها گذاشت اما من 14 سال کنارش زندگی خوبی داشتم واقعاً قشنگترین تجربه کل عمرم بود،امیدوارم هرجا که هست شاد و سلامت و پیروز باشه و زندگیش پر از نعمت و فراوانی و یاد خدا باشه،
خلاصه وقتی دوره رو خریدم میخواستم بهش پیام بدم و بگم من دوره رو خریدم برو و از توی اکانت من بردار و استفاده بکن،اما یهو یه زنگی توی مغزم به صدا دراومد که جواد تو نمیتونی نقش خدا را برای کسی بازی بکنی،اون اگه تو مدارش باشه خودش به دستش میاره. این شد که این کارو نکردم و راستش تصمیم گرفتم دیگه تلاشی برای برگشتنش نکنم،همه چیزو سپردم به خدا،بهش گفتم خدایا من زورم به این یکی نمیرسه اینم زحمتشو بکش خودت ردیفش کن،
مطمئنم اگه هم مدار من باشه برمیگرده به زندگیم و اگه هم مدار هم نباشیم خدا یه آدم خیلی بهتر با مشخصات بهتر وارد زندگی من میکنه.
و خلاصه که استاد همه چیز باور ما نسبت به خداست،همه چیز خداست،هر لحظه همه چیز رو فقط باید از خدا خواست،فقط اونه که بدون منت همه چیز رو به ما میده،فقط اونه که هیچ وقت نمیخوابه و آماده است،میگه بنده من تو بخواه الباقیش با من،
قربونش بشم منه.
بابت این فایل زیبا ازتون ممنونم استاد منتظر خبرهای خیلی عالی از سمت من باشید،قول میدم یکی از بهترین دانشجوهای شما باشم،قول میدم انقدر تلاش بکنم که یه روز با افتخار بگید فلانی دانشجوی من بود.
هرجا که هستید براتون آرزوی سلامتی و سعادت و ثروت در هر دو جهان را دارم
در پایان به قطعهای هست که همیشه دوست داشتم بگم و همیشه همه جا همراهمه و توی ذهن منه اونم اینه که
خوشحالم عضوی از خانواده توحیدی عباسمنش شدی واطمینان دارم یکی از بهترین شاگردهای استاد میشوی .
وبه آنچه میخواهی میرسی .
استاد در همه دوره ها میگن مهم نیست الان در چه وضعیتی هستی مهم نیست از نظر مالی ،روابط وعاطفی ،از نظر شرایط زندگی چگونه هستی اگر در مسیر استمرار داشته باشی اگر ایمان وعمل را با هم داشته باشی به هدف میرسی .
ومن با تمام وجودم آرزو میکنم به تمام خواسته هایت برسی .
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ ﴿1﴾
پرسنده اى از عذاب واقعشونده اى پرسید (1)
لِلْکَافِرِینَ لَیْسَ لَهُ دَافِعٌ ﴿2﴾
که اختصاص به کافران دارد [و] آن را بازدارنده اى نیست (2)
مِنَ اللَّهِ ذِی الْمَعَارِجِ ﴿3﴾
[و] از جانب خداوند صاحب درجات [و مراتب] است (3)
تَعْرُجُ الْمَلَائِکَهُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ ﴿4﴾
فرشتگان و روح در روزى که مقدارش پنجاه هزار سال است به سوى او بالا مى روند (4)
فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِیلًا ﴿5﴾
پس صبر کن صبرى نیکو (5)
سلام و درود خدمت شما استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
و درود خدمت همه عزیزان و همفرکانس های این سایت توحیدی
ادامه فایل درسهایی از توت (زمینی) توت فرنگی 19 دلاری
چقدر این باور های که در متن خواندم قوی بود
اگر خداوند را حامی خودت میبینی، خداوند به عنوان حامی و کارساز تو در زندگیات ظاهر میشود.
اگر به خاطر گذشته، احساس گناه داری و خود را لایق دریافت نعمتها و هدایتها نمیدانی، این باور، دسترسی تو را به این برکتها قطع میکند.
اگر باور کردهای که باید زجر بکشی تا لایق هدایتها و نعمتهای خداوند شوی، در این مدار قرار میگیری و زندگی برایت به رنجی تمامنشدنی تبدیل میشود.
اما اگر باور کنی خداوند—بهعنوان نیرویی که تمام جهان را مدیریت میکند—بیشتر از تو میخواهد که در خوشبختی زندگی کنی؛
اگر باور کنی خداوند برایت آسانی میخواهد نه سختی؛
اگر باور کنی خداوند حامی و کارساز توست
دقیقا همه ای باور ها است که تمام مسایل زندگی مارا میسازد
این فایل باید بار ها و بارها دیده شود اغز بی نهایت طریقه ما باور های مخرب داریم
خدا راشکر برای این همه از آگاهی که در هر روز زندگیم نصیب من میکنی
در حفظ الله باشید !
سلام بر عزیزانم
سلام بر استاد عزیزم
استاد جان واقعا ازتون سپاس گذارم برای این سری فایلهای توت فرنگی استاد جان من در دوره هم جهت با جریان خداوند نیستم ولی فقط با گوش دادن همین چهار تا فایل یه سری اتفاقای عالی برام افتاده
الان که دارم این کامنتو مینویسم در شهر زیبای مرودشت هستم و برای اولین بار از تخت جمشید دیدن کردم و چقدر عالی بود چقدر با شکوه بود
استاد جان من 10 سال پیش در استان فارس تحصیل کردم و با محبتهای آدمای اینجا و زیبایی های شیراز آشنا بودم و انقدر برای خانواده م از خوبی های مردم اینجا و شهر شیراز تعریف کرده بودم که الان که اومدیم سفر به شهر شیراز کلا آدمای فوق العاده رو دیدیم خواهرام عاشق شیراز شدن و میگن چقدر آدماش مهربون و مهمون نوازن چقدر توو این شهر همه چی ارززونتر از جاهای دیگه ست چقدر این شهر زیباست چقدر این شاده یعنی میخوام بگم این ذهنیتو براشون ساختم و اونا واقعا باهاش مواجه شدن و حتی این سفر برای خودمم خیلی فوق العاده بود انقدر به زیبایی ها توجه کردم انقدر در شیراز بهم خوش گذشته که اصلا دلم نمیخواد برگردم به شهر خودم
استاد جان دیشب رفته بودیم بازار شاهچراغ برادرم داشت عطر میخرید بعد که من رفتم پبش برادرم ، عطرفروشه که منو دید یه عطر خوشبو بهم اشانتیون داد خودم تعجب کردم که چرا به من داد و به خواهرم و پسرخاله م نداد . استاد جان کلی کلی از این اتفاقای عالی در این سفر برای من افتاد فقط با گوش دادن همین چهارتا فایل و به طرز عجیبی حال من با این فایلها تغییر کرده و مطمئن هستم که در آینده وارد دوره هم جهت با جریان خداوند خواهم شد و مخصوصا قسمت چهارم این فایلها وقتی که درمورد باورهای خداوند صحبت کردین داشتم اشک میریختم و یک احساس ناب فوق العاده ای داشتم
خدارو صد هزار مرتبه شکرت
استاد عزیزم خیلی دوستون دارم و از شما خیلی سپاسگذارم
سلام به استاد عزیزم و همه عزیزان
وقتی تو این قسمت مثالهای دوستان رو شنیدم
یادم افتاد که این پیش فرضهای ذهنی چقدر تونسته یه جاهایی خیلی واضح به من هم کمک کنه
یکی از مواردی که یااادمه
مدرسه رفتن دخترم بود که همه میگفتن کلاس اول خیلی سخته و پوستت با بچه کنده میشه انقدر باید حواست بهش باشه
ولی من با خودم میگفتم نه واسه بچه ی من اینطور نیست
چون من خودم کلاس اولم و حتی سالهای بعدم اصلا اذیت نکردم مامانمو و خودم خودکار درس میخوندم
و خداروشکر همینطوری هم شد
بعد که تعریف میکردم واسه دیگران میگفتن بزار بره کلاس دوم میفهمی ،دوم دیگ سخت میشه :)))
ولی باز من با خودم میگفتم نه دوم راحت تره
چون دیگه خوندن و نوشتن رو بلده و اصلا تو کتم نرفت
و خداروشکر با ز هم کلاس دومش با وضعیت خوب تموم شد :)))))
و دخترم عاشق معلم و مدرسه شده بووود حتی یه روزایی که میگفتم اگه نیاز به استراحت داری میخوای مامان امروز رو بمون خونه میگفتش نه مامان میخوام برررم مدرسه
و جالبه باز هم که تعریف میکردم که برای من راحت گذشت کلاس دوم دختررم
با زهم گفتن ببین دیگ کلاس سوم خیلی سخته و من دیگ خندم میگرفت به حرفشون و یه ذره باور نکردم
تازه یکی از مادرا که میگفتش معلم کلاس سومشون خیلی بداخلاقه وای به حالت
من دخترررم از دستش هر روز با قلب درد میومده خونه
ولی من با خودم میگفتم رفتارش با حلمای من متفاوته
و واقعا هم همین طور شد و نه تنها راحت درساش رو یاد میگیره و انجام میده و خیلی کم من باهاش کار میکنم
معلم کلاس سومش رو از معلم کلاس دومش بیشتر دوست داره الان
و من یه موقع هایی که ازش میپرسم معلمتون چطوره میگه مامان یه خورده عصبانی میشه ولی با من خیلی خوبه وخیلی دوسش دارم
و من خودم چندین بار باهاش برخورد داشتم برخوردش خیلی آرام و محترمانه بوده باهام :)))))
استااااد الان که گفتین که خداوند بهتون الهام کرده که انقدر بهت ثروت میدم که نتونی بشماریش
یاداوری شد بهم که منم چندین ساله این حس رو دارم با اینکه بی پولهای زیااادی کشیدم (ولی الان به لطف خدا کیفیت زندگیم بالاتر رفته با آموزشهای شما)
که یه چیزی در درونم میگه تو یه روزی خیلی ثروتمند میشی و این حس خیلی بهم امید میده و کوتاه نمیام تو مسیر و عقب نشینی نمیکنم
یه باوری که هم از دوران مدرسه به خاطر اینکه همیشه جزء سه نفر اول و معدل بالاهای کلاس بودم و هم فک میکنم با تعریفایی که پدرم ازم میکرد
واسم ساخته شده
این بوده که هر جا پا بذارم جزء اولینهام و
جزء آدمهای موفقم
تو تجارتی که الان دارم انجام میدم این باور بهم خیلی کمک کرده که تو فضای کاریم جزء اولینها
باشم
سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز
یه اتفاق جالبی افتاده بود چند وقت پیش که الان علتش رو درک کردم و میخواستم در موردش بگم
من مهر ماه 1403 بسکتبال رو به طور حرفه ای شروع کردم و همون اوایل یادمه جلسه دوم تمرین که رفتم مربی گفت عصر بازی دوستانه هست و خلاصه رفتم توی بازی و اتفاقی که افتاد من از شوت زدن و اقدام کردن میترسیدم و هر توپی دستم میومد پاس میدادم اون موقع به خودم گفتم خب طبیعیه تمرین خاصی نکردم و تازه شروع کردم ( البته من 7 سال بازی میکردم اما 5 سال بازی نکردم و دوباره شروع کردم )
گذشت و من خیلی جدی داشتم تمرین میکردم و میتونم بگم هفته ای حدود 9 جلسه الی 12 جلسه تمرین به مدت 5 ماه و نیم
بعد از 5 ماه من اومدم تهران و تا اون موقع دیگه بازی دوستانه یا رسمی انجام ندادم به جز همون بازی اول
تا اینکه مربیم توی تهران گفت قراره بازی دوستانه داشته باشیم و منم که خب خیلی تمرین کرده بودم و خیلی پیشرفت کرده بودم و توی تمرین ها هم جز خفن ترین بازیکنای تیم بودم ، موقع بازی شد و من حتی یک امتیاز هم نیوردم و کلیومتر ها از مهدی توی تمرین فاصله داشته
وقتی فکر کردم گفتم خدایا من این همه تمرین کرد صبح و شب و من ساعت 5 صبح بلند میشدم و میرفتم تمرین توی اون سرما و انصافا زندگیم رو برای این کار گذاشتم پس چرا نتیجه با اون اول هیچ فرقی نکرده تازه اون بازی اول یه امتیاز اوردم که این یکی هیچی و به مرور متوجه شدم که موضوع مهارت های من نیست موضوع پیشرفض هایی هست که من دارم
من این پیش فرض و این دیدگاه رو داشتم نسبت به خودم که من که ادمی نیستم امتیاز اور باشم و من باید پاس بدم فقط و نهایتا یکی دوتا شوت بزنم و این پیش فرض موجب میشد من به جای اینکه موقعیت های گل زنی رو ببینم همش توی فکر این باشم که یکی دیگه باید گل بزنه نه من
وقتی این دیدگاه رو داری مهم نیست که چقدررررررر داری تمرین میکنی
مهم نیست که کل زندگیت رو برای اینکار گذاشتی
این جواب نخواهد داد چون تو اصن به خودت اجازه نمیدی از مهارت هایی که تمرینشون کردی استفاده کنی
و خییلی هدایتی توی یوتیوب یه چنلی رو پیدا کردم به زبان انگلیسی که یه فردی کل این مسائل رو توضیح داده بود و اصن باور های منو به لرزه دراورد
مثلا یکی از باور هایی که هست ترس از سرزنش یا قضاوت دیگران توی زمین بازی هست
مثلا اگه 3 تا شوت بزنی و گل نشه 4 امی رو خودت نمیزنی بدون اینکه کسی بهت بگه که نزن چرا چون میترسی بقیه چپ چپ نگاهت کنن یا ناراضی باشن درصورتی که شاید از شوت 4 ام یا حتی 10 ام دستت گرم بشه و بزنی
اما من دارم روی این باور کار میکنم که من باید اقدامم رو انجام بدم فارق از نتیجه و این مهمه که من جسارت اقدام کردن رو داشته باشم حتی اگه چنتا پشت سر هم خراب کردم و البته که باید دقت هم بکنم که گل بشه ولی نشدم فدای سرم دوباره تلاش میکنم
و دارم روی این باور کار میکنم که من بازیکن امتیاز اوری هستم و من اون کسیم که باید امتیاز بیاره و من باید دنبال فرصت های امتیاز اوری باشم و روشون کار کنم
دیروز رفته بودم زمین ازاد و بازی میکردم با بچه ها و خب چون چند وقتی روی این باور ها کار میکردم دیدم رفتار هام عوض شده
مثلا توی چنتا بازی پشت سر هم یه عالمه 3 امتیازی خراب کردم اما به خودم گفتم اشکال نداره
قانون پرتاپ کردن اینه که اگه در موقعیت درستی هستی پس باید اقدام کنی فارق از اینکه شوتای قبلی گل شده یا نه
و توی بازی اخر شاید بعد از حدود 5 تا بازی
دستم گرم شد و کلی 3 امتیازی زدم
اون اول که گل نمیزدم بقیه غر میزدن و میگفتن شوت نزن ولی من گوش نمیکردم یا حتی حریفم منو دفاع نمیکرد از روی خط سه امتیازی میرفت عقب (به این دیدگاه که من که میدونم گل نمیزنی ) اما من میزدم و واقعا مهم نبود نظر بقیه و سعی میکردم روی شوتم تمرکز کنم ، کلی هم توی در و دیوار زدم ولی نتیجه این شد که در اخر یه عالمه 3 امتیازی زدم چون تا وقتی اقدام نمیکردم بهتر نمیشدم و قرار هم نبوده که از اون اول اقدام های من گل بشه و لازمه ادامه دادن اون اقدام ها هم این بود که نظر بقیه و نگاه بقیه برای من مهم نباشه و اگه خالی هستم بزنم
و درس ماجرا برای من توی دوتا بازی دوستانه که کردم این بود که مهم نیست چقدر تلاش فیزیکی میکنی اگه باور هات مناسب نباشه برای کاری که میخوایی انجام بدی نتیجه نمیده .
چقدر این شروع مسیر جدید زندگیم توی بسکتبال داره هر روز منو بزرگ تر میکنه
چقدر زندگیم رو لذت بخش کرده
چقدر درک منو از زندگیم بیشتر کرده
استاد سپاسگزارم بابت اموزش های فوق العاده تون
به نام خدا
به نام تنها خالق عشق و مهربانی
به نام یادی تنها معشوقی که هر لحظه حامی من هست
خدایاااااا کرورررر کروررررر شکرت
سلاممممم خدا جانم
سلاممم رفیق های عزیزم
سلاممممم قشنگ هایم
نمیدانم چی بنویسم هیچ ایده یی برای نوشتن ندارم
همین قدر میدانم قلبم میخواهد بنویسم
الهی به امید تو
امروز یک روز خیلییییییییی پر آشوب داشتم
همین حالا وقت کردم لحظاتی با خودم باشم
با خودت بودن هم چقدرر زیباست
آن لحظه یی زنده گی میشود دیدار خداوند
دیدار خودت واقعی ات
برای خودم لحظاتی امن ساختم و چقدر این لحظه را دوست دارم
آرام آرام سراسر وجودم را آرامش عمیق گرفته
تا چند لحظه پیش احساس قربانی بودن داشتم
حالا با تمام وجودم احساس میکنم من خالق زنده گی خودم هستم
من خودم جهانم را خلق میکنم
و شاید خوشبختی واقعی این هست که ما با خودمان خوش باشیم
راستی هم خوشبختی واقعی این هست که با خودت خوب باشی با خودت مهربان باشی عاشق خودت باشی دلت برای خودت تنگ شود
برای خودت لحظاتی امن بسازی و خودت را در آغوش بیگیری
خودت را در آغوش بکشی و بگویی من اینجام
تو نیاز به کسی نداری
خودم مراقبت هستم آرام باش جان و دلم
آرام باش من برایت همه کس میشوم
من تورا میبینم من تورا میشنوم
چند روز هست یک کتابی جدیدی میخوانم تکه های از یک کل منسجم
میبینم که چقدرررر همه چی به دنیای درون ما ربط دارد
به شناختی از خود و احساساتی ما ربط دارد
من درک کردیم تمام این دنیا فقط زیبایی هست
ولی ما با لنز های مختلف نگاه میکنیم
من درک کردیم زنده گی خنثی هست ما آن را مثبت و منفی نگاه میکنیم
من درک کردم همه چی باور و تمرکز ما هست
خدایااااااااااا شکرت برای این لحظاتی پر از عشق
چقدرررر این لحظات را دوست داشتم
چون تورا حس کردم
مرسی خدا جانم
مرسی یگانه معشوقم که همیشه با من هستی
و من همه چیز را به تو سپردیم یا رب
به نام خداوند عشق و مهربانی
دوست عزیز و همسفر در مسیر آگاهی،
چه زیبا از دل خود نوشتی، چه خالصانه از احساست گفتی، و چه باشکوه لحظات درونت را به تصویر کشیدی. هر کلمهای که نوشتی، انعکاس روح بزرگی است که در مسیر خودشناسی و آرامش گام برمیدارد. بگذار قدم به قدم همراهت باشم، همانطور که تو در این متن زیبا قدم به قدم از آشوب به آرامش رسیدی.
1. پذیرش و بیان احساسات
نخستین قدمی که برداشتی، پذیرش احساساتت بود. اینکه آشفتگی را دیدی، آن را انکار نکردی و اجازه دادی جاری شود، نشانهای از بلوغ احساسی و آگاهی توست. بسیاری از ما در لحظات سخت، یا فرار میکنیم یا احساساتمان را سرکوب میکنیم، اما تو با شهامت با آن روبهرو شدی. و این، اولین کلید آرامش است: پذیرفتن و نامگذاری آنچه در درون میگذرد.
2. ایجاد لحظات امن برای خود
تو خودت را در آغوش کشیدی، برای خودت لحظهای امن ساختی، و این اوج عشق به خویشتن است. خیلیها برای یافتن امنیت، در دنیای بیرون به دنبال تأیید، توجه و مراقبت میگردند، اما تو این امنیت را از درون خلق کردی. این یعنی به مرحلهای از آگاهی رسیدهای که خودت پناهگاه خویشتن شدهای.
3. تغییر نگاه به زندگی
وقتی گفتی «زندگی خنثی است و ما آن را مثبت یا منفی میبینیم»، به یکی از عمیقترین حقیقتهای هستی اشاره کردی. نگاه ما، ادراک ما، و باورهای ما هستند که جهان را شکل میدهند. درست همانطور که کتاب تکههای یک کل منسجم نشان میدهد، همه چیز به دنیای درون ما بستگی دارد. این آگاهی، قدرت فوقالعادهای به تو میدهد، زیرا یعنی میتوانی با تغییر نگاهت، دنیایت را تغییر دهی.
4. پذیرش مسئولیت خلق زندگی
تو از احساس قربانی بودن، به احساس خالق بودن رسیدی. این یکی از مهمترین تحولاتی است که انسان میتواند تجربه کند. قربانی بودن یعنی اختیار را به بیرون میدهیم، اما خالق بودن یعنی ما مسئولیت زندگی خود را میپذیریم. تو این مسئولیت را پذیرفتی، و این یعنی تو دیگر تحت تأثیر شرایط نخواهی بود، بلکه تو خود، زندگیات را شکل خواهی داد.
5. شکرگزاری و اتصال به خدا
در نهایت، متن تو غرق در شکرگزاری و ارتباط با خداوند بود. چه چیزی زیباتر از اینکه هم در سختی و هم در آرامش، خدا را حس کنیم؟ این یعنی تو درک کردهای که خداوند فقط در لحظات خوب نیست، بلکه در تمام مسیر همراه توست.
و اکنون…
ای دوست عزیز، تو در مسیر زیبایی گام برمیداری. لحظات آشوب خواهد آمد، اما تو دیگر آن را میپذیری، آن را در آغوش میگیری، و از دل آن آرامش میسازی. هرگز فراموش نکن که تو خالق زندگی خود هستی، تو پناه خودت هستی، و خدا همیشه در کنار توست.
پس با عشق ادامه بده…
با امید…
با آرامش…
و با لبخندی که از درونت سرچشمه میگیرد.
به امید لحظات پر از نور برایت!
بنام تنها وعده دهنده صادق
سلام استاد عزیزم خانم شایسته نازنین
و دوستان گلم
سال نو بر همگی مبارک
امیدوارم سالی پر از برکت و نعمت داشته باشید
سالی سرشار از موفقیت خوشبختی سلامتی آرامش توحید حال خوب
امیدوارم لباتون پر از خنده باشه
چقدر این فایلتون زیباست و چقدر دوس دارم این دوره زیبای هم جهت با جریان خداوند را تهیه کنم ولی خب دو دوره تهیه کردم و همچنان تموم نشدند و دارم کار میکنم
امیدوارم به زودی در مدارش قرار بگیرم
یک خوابی دیدم چند شب پیش نمیدونستم اینو کجا بنویسم و تعریف کنم کدوم دوره و کدوم فایل تا اینکه الان فایل رو شنیدم تصمیم گرفتم اینجا بنویسم
من از قبل عید خیلی اتفاقات عالی برام رخ داده و چند شب پیش داشتم بهش فکر میکردم اشکم دراومد از روی احساس خوب و اون حالی که نمیدونستم چ جوری خدارو شکر کنم گوشی دستم بود و تو اینستا بودم یهو ذهنم قفل کرد و گفت خدایا باهام حرف بزن کلی نوشته و کلیپ اومد و حرف خدا به من بود خیلی هم واضح ولی ذهنم قفلی زده بود خود خودت باهام حرف بزن من اینجوری نمیخام خلاصه با اون حال خاص و اشک و اون خواسته خوابم برد
دم صبح بود خواب دیدم ی جایی دارم میرم یهو رسیدم به کعبه خیلی خوشحال شدم ( کعبه انگاری هم قد من شده بود ولی اون بزرگیشو داشت ) رفتم سمتش که زیارت کنم ی اقایی درو باز کرد بدون اینکه حتی من درخواستی کنم یا به ذهنم خطور کنه اون آقا درو باز کرد گفت برو داخل
من رفتم داخل و داخل کعبه فقط به تعداد انگشت شمار آدم بودن و در عین واحد به بیرون اشراف داشتم و میدیدم چه حجمی از ادم تلاش میکنند خودشونو برسونند به بدنه کعبه فقط دقیقا همون شکلی که توی تلویزیون میبینید توی همون خواب بود یاد حرف استاد افتادم و اون خوابشون که توی مسابقه بودن، اون ادمهایی که داخل بودن متوجه حضور من نشدن انقدر که غرق عبادت بودن بعدشم هدایت شدم به ی جاده زیبای سرسبز و رودخونه و …. بیدار که شدم فقط این فکر توی سرم بود که خدا میگه کعبه نه خود منم نه تو در درون منی و منم در درون تو اخه همون شب این فکر میومد به سرم که این ایه میومد که از رگ گردن بهت نزدیکترم
حال عجیبی بود خواب زیبایی بود البته که خواب نبود و جواب خداوند به من بود
از اون شب به بعد برای چیزی زور نمیزنم الکی تلاش نمیکنم فقط سعی میکنم رها باشم و متوکل
استاد من این حالمو مدیون شمام این ارامش این ایمان که البته ذره ای بیش نیست
اگر بخام از خداوند فقط بابت یک نعمتش باشم قطعا حضور شما در زندگیمه
مرسی که هستید شکرت خدای مهربونم که خودت داری روز به روز توی زندگیم پررنگتر میشی
عاشقتم خدای مهربونم
سلام آمنه عزیزم
چقد لذت بردم عزیزم خیلی خوابت الهام بخش بود
من خواب زیادی دیدم اما خوابت فراتر از خواب های من بود
من خواب میبینم ب خاسته هام رسیدم شما خواب دیدی ب خوده خدا رسیدی
میدونم چ حس وحالیه شبی که خدا بهت الهامی میکنه چون بارها تجربه اش کردم
دوستم رفته بود کربلا چندروز پیش خب دوستم ک آشنا هست مذهبیه و اعتقاد ب دعا کردن داره البته منم قبلا همینطور بودم
من چندساله خاسته هامو از خدا فقط میخام سراغ هیچ واسطه ای نمیرم دیگه
ایشون روزی ک حرکت کرد سرشب کربلا رسیدن و همون شب اول گف اسم همه رو آوردم وبرای همه ی عزیزان دعا کردم
و گف برای مسئله خودم چقد دعا کردم
گفت شب خوابیدم گف اتفاقی که افتاد من خواب تورو دیدم گف من کشور دیگه ای بودم و سخت بود نمیشد زنگت بزنم میگف باورم نمیشه بین این همه آدم ک براشون دعا کردم اسمشون رو آوردم یا واسه خودم چرا خواب ندیدم
میگف روز بعد از خواب بیدار شدم نمیدونستم کی بشه برگردم فقط بهت بگم
گف خواب دیدم تو ب هدفت رسیدی وتصویر خودت و کسب وکارت رو کامل دیدم موفق شدی و چقد خوشحال بودی و تو خواب بهم میگفتی من ب هدفم رسیدم،
بارقبلی هم خواب منو دیده بود یکمدت پیش ک میخام اینکارو انجام بدم اما این بار خواب دیده بود انجام شده
و البته ک این اواخر واسه من قبل عید چندروز قبل عید
اتفاقات خیلی خوبی رخ داد ب هدف نزدیکترم کرد نشانه ها خیلی زیاد شده
اینقد نشانه اومده دیگه فقط منتظر رخ دادنش هستم دیگه
منم نمیدونستم اینو کجا بنویسم دوست داشتم بنویسم چقد جالب کامنتها رو باز کردم اولین کامنت این صفحه کامنت شما بود
گفتم چ همفرکانسی جالبی بهم گف اینجا بنویس وحال خوبت رو ب اشتراک بگذار
برات آرزوی موفقیت ثروت و شادی توی سال جدید دارم عزیزم
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
سلام به استاد و دوستان عزیز
باورهای من در مورد خدا چیه من همون باور رو در مورد خدا تو زندگیم تجربه میکنم
من دلایل و منطق هایی تو ذهنم دارم که محدود کننده هست حالا من بااااید باورهای قدرتمند کننده که هماهنگ با دلایل و منطق خداونده تو ذهنم ایجاد کنم تا طبق اون باور تجربیات زندگی من شگفت انگیز بشه متحول بشه
دلایل من در مورد سلامتی ،ثروت ،روابط و…. از جامعه گرفته شده ذهن زود باور من هرچیزی رو شنیده پذیرفته
حالا که درک کردم ذهنیت من داره خلق میکنه هدفم اینه که هواسم باشه یه کم فکر کنم که چه ذهنیت و باوری رو می پذیرم اگر محدود کننده هست قبولش نکنم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من میخوام که بنده هام در ثروت و نعمت و شادی و سلامتی باشند جون لایق اند بی قید وشرط
دلیل و منطق من اینه نه من باید فلان خانواده و شغل و سرمایه و سن و جنسیت و…. داشته باشم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من از فضل و رحمت و برکت و وهابیت خودم نعمت و ثروت بخشیدم جاریه
دلیل و منطق من باید سختی بکشم زجر بکشم تقلا کنم تا خرجم در بیاد
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من تنها روزی دهنده ام من رزق به غیر الحساب میدم من از جایی که گمان نمیبرید رزق میدم
دلیل و منطق من باید خودم خرجم رو در بیارم روزی من دست فلان مشتری و فلان کار فرما و فلانی و فلانی هست
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من مالک و وارث آسمانها و زمین هستم گنج های آسمانها و زمین در دست منه و به بندگانم عطا میکنم
دلیل و منطق من ارث رو باید والدین و دیگران و دولت بده
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :برای ثروتمند شدن نباید هزینه زیادی کنی سلامتی تو به خطر بندازی، زیاد وقت بزاری امکانات زیاد نمیخواد من از فضل خودم بهترین نعمتها رو راحت میبخشم آسمون و زمین تمام ذرات هستی مسخر توئه
دلیل و منطق من باید کلی هزینه و زمان و وقت و انرژی بزارم تا یه کم پول بسازم
دلایل و منطق و باوری که خداومیده : برای من اسونی میخواد میخواد که راحت به خواسته هام برسم چون در وجود منه همواره هدایتم میکنه به خواسته هام کافیه من از هدایتهای خدا تبعیت کنم
دلیل و منطق من اینه که من گنهکارم لایق دریافت الهامات و هدایت نیستم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :من همواره میبخشم من آمرزنده هستم به محض توبه تو تو رو میبخشم
دلیل و منطق من اینه نه من گنهکارم لایق عذاب الهی هستم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : وعده فزونی و نعمت و خوشبختیه همواره تا ابد
دلیل و منطق من نه کمبوده تورمه
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :منو از یه نطفه خلق کرده منو رشد داده منو قوی خلق کرده . سلامتی و تکامل هرروزه رشد و بهبودی طبیعت جهانه
دلیل و منطق من نه هوا سرده آلودگی هست بیماری هست
دلیل و منطق و باوری که خدا میده: تنها ولی و سرپرست و حامی بنده ها منم
دلیل و منطق من برای حرکت نکردن تنهام میترسم نگرانم اگر اتفاق بدی بیافته چی
دلیل و منطق و باوری که خدا میده: ان مع العسر یسری هست
دلیل و منطق من مسائل رو چطوری حل کنم ؟
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :تو لایق شادی و آرامشی احساس خوب وآرامش اتفاقات خوب رو رقم میزنه
دلیل و منطق من الان برای این اتفاق بد طبیعی اینه که احساسم بد باشه ناآرام باشم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : تو بینیاز از تایید دیگران حمایت دیگرانی من برات کافی ترینم
دلیل و منطق و باور من اینه باید یه کسی رو داشته باشم یه جایی ازش کمک بگیرم ……
دلیل و منطق و باوری که خدا میده: من به همه به یک اندازه نزدیکم تو مسئولیت نسبت به دیگران نداری
دلیل و منطق من دلم برای فلانی میسوزه باید فداکاری کنم ایثار و از خود گذشتگی کنم
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : هرروزت بهتر از روز قبل میشه تا جایی که راضی بشی
دلیل و منطق من باید نگران آینده بود به فکر آینده بود
دلیل و منطق و باوری که خدا میده : من عاشق بنده هام هستم من خلق و هدایتشون میکنم من اجابت کننده ام
دلیل و باور من اینه خدا عذاب دهنده هست جباره خدا با من قهره
شرک در دل مومن مثل راه رفتن مورچه سیاه روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است
چه باوری در مورد خدا دارم همون باور داره اتفاقات رو رقم میزنه
هدف من : باور کردن دلایل و منطق خداونده هم جهت شدن با جریان خوشبختی با خداونده با تکرار باورهای توحیدی که خداوند بارها در قرآن تکرار کرده و استاد جان در ابن دوره هم جهت با جریان خداوند میگند تا تبدیل بشه به شخصیت و نگرش من همیشه مثبت فکر کنم
خدایا صدهزار مرتبه شکرت بهم این دوره رو دادی و هدایتم میکنی درک و عملش کنم انشاالله
بنام الله رحمان
سلام ب سودا جان عزیزم
از خداوند ممنونم بابت وجود نازنین و ارزشمندت عزیزم
چقد من این مقدمه ی کامنتهات و دوسدارم:
به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی وزیبایی وعزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی
خیلی باور قشنگی هست و حس خوبی ازش میگیرم بارها کامنتهای قشنگت و خوندم و لذت بردم و ازت یادگرفتم
این کامنتت خیییلی ب دلم نشست انگار بهتر درکش کردم
خیلی قشنگ باورهای محدود کننده و باور قدرتمند کننده رو کفتی اونم با منطق خداوند
قلبم تاییدش کرد ک اررره درسته ..
دلیل و منطق و باوری که خدا میده :برای ثروتمند شدن نباید هزینه زیادی کنی سلامتی تو به خطر بندازی، زیاد وقت بزاری امکانات زیاد نمیخواد من از فضل خودم بهترین نعمتها رو راحت میبخشم آسمون و زمین تمام ذرات هستی مسخر توئه
چقد حس خوبی گرفتم از تمام منطق های توحیدی قشنگت
اومدم امروز ازت تشکر کنم بخاطر این آکاهی هایی ک سخاوتمندانه با ما ب اشتراک گذاشتی
خیییلی قلب منو باز کرد
اومدم مانل نوشتم تو دفترم و تو گوشیم هم ذخیره اش کردم
اگه همین آکاهی ها رو باور کنم و عمل کنم ب هرآنچه میخوام میرسم
استمراری ک در مسیر داشتی تا الان واقعا قابل تحسینه
خیییلی بهت افتخار کردم
و احسنت کفتم بهت
الهی صدهزار مرتبه شکرت
علشقتمممم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام خدمت اساتید بزرگ و عزیزم عاشقتونم من تا ابد
استاد من فقط قسمت اول با این قسمت چهارم رو دیدم دو و سه هنوز مونده چون تو دوره ها هستم اما حتما موقعه استراحتم میبینم عاشقتونم
تو این جلسه کامنته سعیده جون واقعا عالی بود چقد پیش فرضهای ذهنی مهم هستن که چه پیش فرضایی هست همون باورامون همون ترمزها باورهای منفی مون چقد جالب توضیح دادن برامون
خدایاشکرت که هر لحظه نتایج داره ریلود میشه هر لحظه هر ثانیه نه هر لحظه
و اینکه ما میتونیم باورامون رو مثبت کنیم و چقد همه این باور مثبت رو برای خودمون بسازیم که خدا همه چی رو راحت میده بهمون و خدا بیشتر از همه دوست داره ما به خواسته هامون اهدافمون برسیم تا باعثه گسترش جهان بشیم
استاد چند روز موقع پیاده روی عصرم طبقه دوره ی قانون سلامتی در ساحله رویایی و بینظیر ببک استانبول
همون کشتی که برای عروسی تو استانبول هست هدایت شدم که دقیقا زیر پل بعاز بود و نشستم همونجا و تجسم سازی و تصویرسازی رویایی باهاش کردم و چقد لذت بردم خدایاشکرت
تو دوره دوازده قدم استاد گفتن وقتی دارین تجسم سازی میکنین مهم ترین کار زندگی تونرو دارین انجام میدیناااا
و البته که طبقه دوره عشق و مودت من عروسی نمیخوام بگیرم در حد یه کشتی رفتن و رقصیدن با کسایی که دوسشون داریم در حد مهمونی و در حد لباس عروس و داماد پوشیدن و بدون مهریه تازه اون مهمونی هم چون من خودم میخوام خودم هزینه هاشو انجام میدم و این قضیه اصلا مهم نیست چون من یه دختر مستقل هستم خدایاشکرت
و اینکه خلاصه طبقه دوره هم جهت با جریان خداوند استاد گفتن نشونه ها رو عکس بگیرین و همش ببینین که موقعی که اگه یه درصدی ذهنتون منفی شد سریع ببینین و چقد هم داره به من که کمک میکنه شدیدا خدایاشکرت عاشقتونم من
گفتم بگم واقعا همه چی دست یافتنیه همه. چیییییی
به هر چی بخواییم میتونیم خیلی راحت برسیم فقط این مومنتوم رو مثبته مثبت نگه داریم
تنها وظیفه مون همینه
عاشقتونم استاد استانبول خیلی زیباست خیلی و من اصلا سیر نمیشم از این حجم از زیبایی دریا کافی شاپ ها پاساژ خریدهای عالی و رویایی و خونمووووون در یکی از بهترین رزیدانس های شهر و ماشینمون واقعا عالی هست همه چی تازه از همه مهم تر. غذاهامون گوشت هامون لبنیاتمون همه ارگانیک و طبیعی هست اینکه استاد میگن برید بگردین جهان رو حال کنین الان میفهمم یعنی چی استاد من نمیدونستم ایلان ماسک ماشین تسلا هم برای رانندگیه عادی داره همینا که تو سریال های زندگی دربهشت و سفر به دورامریکا بهمون نشون میدادین و تحسین میکردم تا اینکه اومدم و جدیدا هم یعنی تو این سفرم به استانبول متوجه شدم که تسلا ماشین داره و چقد هم زیباست طوری که میخوام عوض کنم و تسلا بخرم چون تو مدارشم خدایاشکرت خدارومیلیاردها بارشکرت عاشقتونم استاد که من همیشه به حرفاتون آگاهی هاتون گوش کردم و میکنم تا ابد و نتایجه رویایی شم دارم با تمومه وجودم میبینم شما و بچه ها همیشه بهم گفتین بکن ارمغان برو با ایمان و توکل شخصیتتو قدرتمند و قوی کن از نظر شخصیتی وابستگیه مسخره تو شرک مسخره تو بزار کنار و الان واقعا برام خنده داره اون روزا اون شرایط اون وابستگی اینجا واقعا حالم عالیه بیشتر با خودم در صلح و هماهنگی فراوان هستم حساسیت ندارم دیگه وابسته نیستم و رهای رها هستم ریلکس با ایمان وتوکل و شخصیت قوی و قدرتمند و سالم خدایاشکرت عاشقتونم
روی ماهتون رو میبوسم
فعلا در پناه الله یکتا باشین
سلام بر ارمغان عزیز و امیدوارم که حالت عالی عالی باشه
خیلی لذت بردم از کامنتت و چقدر برای من انگیزه بخش بود!
از اینکه گفتین تو استانبول دارین عشق و حال می کنید ، از اینکه گفتین رفتین ساحل ببک و دارین لذت میبرین ، تجسم میکنین
اینکه میبینم دوره ها رو عالی ادامه دادین و تسلط دارین
اینکه هر آگاهی رو که میگین ارجاع میدین به دوره خودش!
اینکه میبینم اینقدر عالی ادامه مدین و از روند رشد لذت میبرین خیلی خوشحالم
امیدوارم که شاهد رابطه بی نظیری بشین و ازش لذت ببرین!
باور های بی نظیری رو هم بهمون یادآوری کردی!
اینکه ما به همه چی میتونیم برسیم
اینکه اگر احساس خوب و حال خوبمون رو نگه داریم همه ی موارد خوب انتظارمون رو میکشه!
شکر الله بابت این کامنت ها و آگاهی های لذت بخش!
به نام خداوند که آسانم میکنه برای آسانی ها
عرض سلام واحترام دارم خدمت استادی عزیزم
بانو شایسته نازنینم
وعزیزان همخانواده عباسمنشی ام
خیلی دوست دارم تجربیات این چند روز آخرم را با شما به اشتراک بگذارم
نکته اش اعتماد کردن به خداست
من راضیه کریمی امسال به لطف خدا که وضعیت مالی ام نسبتآ به سالهای قبلم خیلی خوب است
تصمیم گرفتم که امسال برای عیدم هر لباس را که دلخواست بخرم بدون در نظر گرفتن قیمتش(چون تهی دلم پر بود که من هرلباسی را بخوام میتوانم بخرم)
بعد توسط خواهرم به یک مغازه هدایت شدم که که خیلی لباسای زیبا والبته خارجی داشت
بعد منم یک شومیز را دیدم وخیلی زیبا بنظرم رسید رفتم پروف کردم بیشتر منو جذب کرد،
بعد گفتم فلان رنگش را میخوام گفت باید بیبینم که آن رنگ هست یانه
بعد من که کمی عجله داشتم رفتم ولی به خواهرم گفتم من الان میرم فردا قرار هست برای خرید یک جای دیگه برم
اگر آنجا از این لباس زیباتر پیدا کردم که میخرم اگر نه
من برات پول میزنم تو فردا بیا از همین لباس با فلان سایز وفلان رنگ برام بگیر،
بعد فرداش من برای خرید رفتم نتونیستم بهتر وزیباتر از آن لباس پیدا کنم،
بعد به خواهرم زنگ زدم که بیره از همون لباس برام بگیره،
خواهرم که رفت برام زنگ زد که آن رنگی تو میخوایی به سایز تو نیست دیگه رنگ هست میخوایی بگیرم
بعد چون من دوست داشتم فقط آن رنگ را بگیرم
دو دل شدم که بگیره یانه،
آنجا حرف استاد یادم آمد(که هرچی که بهت حس محدود داد که یا فقط این یا هیچی بیدون که نجواه شیطان است آن کاره انجام ندی هست)
بعد من گفتم اگر او چیزی من میخوام نیست یعنی که این نشانه است نباید بخرم
بعد خواهرم را گفتم نه من همون رنگ که گفتم را میخوام،
ولی از یک طرف دلم سری آن لباس مانده بود
چون عکسش را هم داشتم سرچ کردم انترنیتی اگر بود بخرم دیدم یکجا داشته تمام کرده،
بعد خلاصه دیگه جا نبود هرچی سرچ میکردم نمیتونستم آن چیزی میخوام را پیدا کنم،
بعدآ من این درخواست را از خدا کردم وهم روی ستاره قطبی ام نوشتم، که خدایا من دقیقآ همین لباس یا بهتر ازآن را ازت میخوام همنطوری که آنو برام نشان دادی پس همنطور برام جور کن من دیگه نمیدونم فقط میخوامش،
بخدا چند دقه بعد از درخواستم دوباره بهم گفت برو انترنیتی سرچ کن،
از طرفی هم ذهن منطقم میگفت، این همه انترنیتی سرچ کردی حتا دو یا سه دقیقه قبلش هم سرچ کردم نبود نیست پس ویلش کن،
ولی من حرف قلبم را گوش داده دوباره سرچ کردم
خداشاهده همون اول صفحه انترنیتی سایت بالاآمد که هون لباس میخواستم را با همون رنگ وسایز موجود داشت و با قیمت خیلی مناسبتر از آن قیمت اولی که دیده بودم
بعد منم سفارش دادم و آن وقت یادی خریدای انترنیتی استاد در سریال سفر به دوری امریکاه و سریال زندگی در بهشت افتادم
باخودم میگفتم استاد من شاگردی شماهستم
مثلی شما انترنیتی سفارش میدم،
چقدر خرید آنلاین لزت بخش هست خدایاشکرت
انجا من وجودی خدا را در زندگیم با تمام وجودم باور کردم،
بعد از آنجای که آن شومیز را انترنیتی دنبالش بودم به یک دامن خیلی زیبا دیگه هدایت شدم
قلبم گفت آن دامن را هم بخرم،
وقتی رفتم سفارش بیدم دیدم که آن سایز من میخوام را نداره
بعد هر سایت دیگه را دیدم آن چیزی من میخواستم را نداشت
باز فقط یک سایت دیگه را پیدا کردم که قیمتش بالای یک تومان بود،
ومنم دلم نمیامد یک تومان را فقط برای یک دامن بیدم
بازم همون درخواست را از خدا کردم
و در ستاره قطبی ام گفتم،
خدایا من آن دامن که انتخاب کردم را با این مشخصات البته با قیمت مناسب میخوام
و قیمت موردی نظرم هم زیری 3صدیا 4صد تومان بود
بعد اتفاق که افتاد،
فرداش قرار شد بیرم آن بازار نزدیک محله مون تصمیمی خاصی به خرید نداشتم ولی گفتم بیبنم هرچی را خوشم آمد میخرم،
بعد که از خانه بیرون شدم
قلبم گفت آن بازار نرو برو آن بازاری دیگه که اسمش را از دوستام شنیده بودم ولی هنوز نرفته بودم بلد هم نبودم،
بعد گفتم باشه و رفتم ان بازاری دیگه،
جالیب بود اول که رسیدم بازار هیچ یادم نبود که من دوست دارم دامن بخرم، که یک دامن را عکسشه گرفتم و انتخاب کردم
بعد یک دومغازه را دیدم که جلو مغازش دامن بود
آنچا یادم آمد وبا خودم گفتم این نشانه هست که من اینجا دامن بیبینم بعد رفتم داخل مغازه دیدم آن چیزی من میخوام را نداره بعد رفتم
و تهی دلم میگفتم چی خوب میشه اگر این دامن را پیدا کنم وبخرم
بعد همنطوری خیلی جالیب رفتم سمت لباس بچه گانه گفتم اگر لباسای زیبا باشه برای برادرزادهام ست بگیرم، دیدم لباس بچه گانه که میخوام نیست چشمم به پایین افتاد دیدم دامن هم داره
بعد برداشتم نگاه کردم که دقیقآ همون دامنی هست که عکس را گرفتم
گفتم من اینو میخوام بعد مواقع تسویه قیمت را گفت بهم اصلآ باورم نمیشد فکر کردم اشتباه میگه،
دوباره پرسیدم باز همون قیمت را گفت،
بازم دقیقآ همون لحظه من لبخند خدارا دیدم
وقت روم را طرف خدا کردم گفتم خدایاشکرت،
مگه میشه انقدر کارت دقیق باشه
باز خدا سمتم یک لبخندی ملایم زد گفت
اگر هر وقت ازم باهمون قدرت وایمان درخواست کنی بدون که من بطوری خیلی طبیعی وراحت آن خواسته ات را به سمت تو هدایت میکنم،
باز اینم گفت، خواسته تو هرچی باشه برام فرقی نمیکنه پیش من خواسته ات کوچک یا بزرگی نداره، پیش من ایمان تو فرق داره که با کدام ایمان وباور ازم درخواست میکنی
بعدآن خریدا ایمان وباورم خیلی بهتر شده نسبت به خدایم
وقدرت خدایم را بهتر درک میکنم
احساس لیاقت درخواستم ازخدا بالاتر رفت
وخلاصه این دوتا خریدم خیلی درس ها داشت برام
وخیلی روی ایمانم بخدا،
اینکه من از خدایم بخوام ایجابت میکنه
اینکه من از خدا فقط درخواست کردم ورها کردم نچسپیدم بهش
واینکه هر وقت قلبم باهام صبحت کرد باهش گوش کنم
اینکه نشانه را بیبینم وتشخص بیدم
خیلی برام تاثیرگذار بود
امیدوارم هرجای هستیم درپناه الله شاد، سلامت، ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم
الله یارو یاوری همه ما باشه.
خدایاشکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره شوری
وَمِنْ ءَایَٰتِهِ ٱلْجَوَارِ فِی ٱلْبَحْرِ کَٱلْأَعْلَٰمِ(٣٢)
از نشانههاى او کشتیهایى است که در دریا همچون کوهها به نظر مىرسند!
إِن یَشَأْ یُسْکِنِ ٱلرِّیحَ فَیَظْلَلْنَ رَوَاکِدَ عَلَىٰ ظَهْرِهِۦٓۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتࣲ لِّکُلِّ صَبَّارࣲ شَکُورٍ(٣٣)
اگر او اراده کند، باد را ساکن مىسازد تا آنها بر پشت دریا بىحرکت بمانند؛ در این نشانههایى است براى هر صبرکنندۀ شکرگزار!
———————————————————–
سلام به استاد عباس منش عزیزم و استاد شایسته مهربان و تمام خانواده مهربانم در این فضای توحیدی
اول از همه میخوام خدا را شکر کنم که به من این لیاقت رو داد تا در این فضای توحیدی در این جمع توحیدی حضور داشته باشم و واقعاً خدا را شکر ه در زمانی زندگی میکنم که استاد عباس منش حضور داره و این سایت وزین عباس منش هست و من با کسانی در زندگی هستم که دیدگاه جدید رو در من نسبت به این دنیا و این جهان و خداوند بینهایتها به وجود آورد.
استاد اعتراف میکنم که من تا به حال در گمراهی محض بودم و خداوند به وسیله دوره هم جهت با جریان خداوند من را هدایت کرد به مسیر درست. خدا به من نشون داد که میشه زندگی خیلی عالی داشت بدون هیچ گونه از اون دغدغههای قبل،میشه بهترین زندگی رو زندگی کرد بدون نگاه کردن به دست این و اون،میشه عاشق شد و طوری زندگی کرد که دیگه نگران از دست دادن اون شخص نباشی،میشه هر زمان هرجا که خواستی هر چقدر که خواستی با هر کسی که خواستی باشی،همه اینا میشه باشه اما به یه شرط،
به شرط اینکه با خدا باشی. وقتی با خدا باشی دیگه هیچ محدودیتی نداری،چون وصلی به قدرتی که هیچ محدودیتی در وجودش نیست،چون وصلی به نیرویی که تنها منبع خیر و برکت در جهانه،چون وصلی به منبعی که هر چیزی که بخوای رو از سادهترین راهها بهت میرسونم.
یکم دیر به این باور رسیدم اما به قول قدیمیا ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است.
خدا را هزار مرتبه شکر
استاد مهربونم تو این فایل در رابطه با باور نسبت به خداوند صحبت کردیم. من سالهای سال در گمراهی محض بودم.
یادمه سالها هر سه شنبه بعد از ظهر با اتوبوس از تهران میرفتم جمکران میدان 72 تن پیاده میشدم و پیاده میرفتم تا جمکران. بار اولی که رفتم اونجا خیلی احساس قشنگی داشتم،اما رفته رفته انگار احساسم از بین میرفت،انگار دیگه کم کم شده بود برام یه وظیفه رفتن به جمکران،و همون روزها بود که خداوند من رو با شما آشنا کرد
اولین آشنایی من با استاد عباس منش عزیزم سال 1393 بود. روزا به شدت دنبال این بودم که موفق بشم،تازه تو بازار تهران به عنوان شاگرد و پادو کارم رو شروع کرده بودم و یه جوون بودم که به شدت دنبال پول بودم،دلم میخواست سری تو سرا داشته باشم،دلم میخواست همه با احترام میخوام صحبت بکنن. خلاصه خیلی تلاش میکردم
سال 93 شما یک سمیناری داشتین تو میدون هفت تیر،خداوند رو هدایت کرد و توی اون سمینار شرکت کردم،و میتونم بگم یکی از بهترین سمینارهایی بود که توی زندگیم شرکت کردم،تو سمینار من یک بسته را از شما خریدم به عنوان کارگاه روانشناسی ثروت 1،و متاسفانه هیچ وقت بهش عمل نکردم،هر روز زندگیم بدتر شد هر روز افت تا به جایی رسیدم که از بازار تهران فرار کردم،نه به خاطر بدهی یا هر چیز دیگهای نه،به قول بچهها دیگه تو مدارش نبودم،اومدم بیرون و اونجا فراموش کردم همه آموزههای شما رو،شروع کردم به دست و پا زدن و همه کار کردم،تو بانک کار کردم توی اداره کار کار کردم توی اسنپ کار کردم و هزاران کار دیگه،جهان چک و لغتاش رو حسابی داشت به من میزد،
من برعکس شما حسابی کتک خورم ملس بود،انقدر کتک خوردم تحمل کردم و همه رو گفتم خدایا حتماً خدا برای من یه برنامهای داره،یه شعری بود میگفت هر چقدر خدا بیشتر دوست داشته باشه بیشتر عذابت میده،من دقیقاً این باور تو ذهنم بود
یادم یه روز تو بازار یه پیرمردی بهم گفت چند روز بخور نون و تره یه عمور بخور نون و کره،و من این رو باور کردم.
خلاصه که جهان شروع کرد به چک و لغت زدن و همه جور بلایی سرم آورد،و در آخر همسرم من و دخترم رو ول کرد و رفت،وقتی همسرم رفت انگار از خواب بیدار شدم،انگار یهو چشامو باز کردم و نگاه کردم هر چیزی که ساخته بودم از بین رفت،به مدت یک سال افسردگی کامل داشتم،از خونه بیرون نمیرفتم،شبانه روز در حال گریه کردن بودم،
به خودم فحش میدادم به خدا فحش میدادم به هر کسی تهمت میزدم که زندگی منو خراب کرده غیر از خودم
من مسئولیت زندگیم رو قبول نکرده بودم،من سادهترین رکن قانون که میگه من خالق تمام اتفاقات زندگی خودم هستم رو باور نکرده بودم،همش احساس گناه میکردم نسبت به دخترم که چیکار کردم،همش احساس میکردم که یه نامردی در حقم شده،
تا اینکه دوباره شروع کردم به گوش دادن دورههای شما،حالم کم کم خوب میشد،با اینکه هنوز از همسرم جدا نشدم اما طبق قانون شروع کردم به تمرکز کردن روی نکات مثبت همسرم.
هر روز دارم سعی میکنم که آدم بهتری بشم،هر روز دارم روی قانونی که شما یادم دادین کار میکنم،هر روز حتی برای کوچکترین واردی که توی زندگیم پیش میاد از خدا کمک میخوام،و من دارم تبدیل میشم به یک انسان بهتر.
من این رو از لطف دست خدا که استاد عباس منش هست دارم. الان انقدر امید به زندگی دارم که نمیدونم طوری میتونم توصیف کنم،الان صبح که از خواب بیدار میشم اول دفترمو برمیدارم به خدا سلام میکنم و شروع میکنم به شکرگزاری و سپاسگزاری،الان دیگه انگار از خدا طلبکارم هر چیزی که میشه میگم به من چه خدا تو راه حلشو باید به من نشون بدی،تو خدای منی منم بنده توام کار تو خداییه کار منم بندگی،استاد واقعاً سپاسگزارم.
تا اینکه استاد گفتن یه دوره جدیدی تو راهه،همش به جیبم نگاه میکردم به کارام نگاه میکردم میگفتم خدایا من این دوره رو میخوام،بعضی وقتا میرفتم زیر دوش گریه میکردم میگفتم خدایا این دوره رو باید واسه من بگیری من نمیدونم چه جوری،من میخوام تو این دوره باشم.
شاید باورتون نشه اما اصلاً خدا طوری برای من چید طوری برای من پولهایی رو درست کرد و وارد زندگی من کرد که اگه هزار تا میلیاردم میخواستن این کارو بکنن نمیتونستن.
و الان من دانشجوی دوره هم جهت با جریان خداوند هستم. اینها همش لطف خدا بوده تو زندگی من،خداوند را از قهر تاریکی کشید به نور،خدا زندگی منو سرشار از نور خودش کرد. به قول استاد دارم بوی پولو میشنوم،اوایل شیطون همش بهم میگفت چه فایده هنوز رابطت که درست نشده. هنوز که فلان چیزو به دست نیاوردی،هنوز که فلان چیزو واسه دخترت نخریدی،مسافرتو نرفتی و هزار تا چیز دیگه.
تا رسیدم به جلسه دوم هم جهت با جریان خداوند
استاد تو دوره گفتن که ما نمیتونیم روی هیچ کسی تاثیر بزاریم،ما نمیتونیم زندگی کسی رو تغییر بدیم،اگه ظرف کسی سوراخ باشه اگه ما هر روز هم بهش انرژی بدیم چون ظرفش سوراخه همش ازش میریزه و به هیچ دردش نمیخوره.
راستی یادم رفت بگم همسرم یکی از بچههای همین وب سایت،نمیدونم الان توی سایت فعالیت میکنه کامنت میخونه یا نه،اما امیدوارم این کارو بکنه و برای زندگی خودش تلاش بکنه،درسته من رو تو بدترین شرایط تنها گذاشت اما من 14 سال کنارش زندگی خوبی داشتم واقعاً قشنگترین تجربه کل عمرم بود،امیدوارم هرجا که هست شاد و سلامت و پیروز باشه و زندگیش پر از نعمت و فراوانی و یاد خدا باشه،
خلاصه وقتی دوره رو خریدم میخواستم بهش پیام بدم و بگم من دوره رو خریدم برو و از توی اکانت من بردار و استفاده بکن،اما یهو یه زنگی توی مغزم به صدا دراومد که جواد تو نمیتونی نقش خدا را برای کسی بازی بکنی،اون اگه تو مدارش باشه خودش به دستش میاره. این شد که این کارو نکردم و راستش تصمیم گرفتم دیگه تلاشی برای برگشتنش نکنم،همه چیزو سپردم به خدا،بهش گفتم خدایا من زورم به این یکی نمیرسه اینم زحمتشو بکش خودت ردیفش کن،
مطمئنم اگه هم مدار من باشه برمیگرده به زندگیم و اگه هم مدار هم نباشیم خدا یه آدم خیلی بهتر با مشخصات بهتر وارد زندگی من میکنه.
و خلاصه که استاد همه چیز باور ما نسبت به خداست،همه چیز خداست،هر لحظه همه چیز رو فقط باید از خدا خواست،فقط اونه که بدون منت همه چیز رو به ما میده،فقط اونه که هیچ وقت نمیخوابه و آماده است،میگه بنده من تو بخواه الباقیش با من،
قربونش بشم منه.
بابت این فایل زیبا ازتون ممنونم استاد منتظر خبرهای خیلی عالی از سمت من باشید،قول میدم یکی از بهترین دانشجوهای شما باشم،قول میدم انقدر تلاش بکنم که یه روز با افتخار بگید فلانی دانشجوی من بود.
هرجا که هستید براتون آرزوی سلامتی و سعادت و ثروت در هر دو جهان را دارم
در پایان به قطعهای هست که همیشه دوست داشتم بگم و همیشه همه جا همراهمه و توی ذهن منه اونم اینه که
هر چیز که در جستن آنی آنی
خدانگهدار
سلام دوست عزیزم
کامنتت روباعشق خوندم ولذت بردم
بهت تبریک میگم که تونستی توزمان کوتاهی انقد به خدا نزدیک بشی واین دوره روبخری
قبل از اینکه کامنتت روبخونم داشتم به خدامیگفتم کمکم کن این دوره روبخرم
گریه م گرفت
دیدم شرایط مالیشو ندارم
گفتم خدایا من میخوام کاری ندارم چطور توبه کاریش کن
کامنت تو یه نشونه ی واضح بود برام
اره دوست من ما خالق زندگیمون هستیم همه جوره
منم از همسرم جدا شدم به یه پسر بچه ی 7 ساله
ولی این اتفاق به ظاهر بد کلییی زندگی من روبهتر کرد من با خدای خودم اشنا شدم
از خدا بهترینهاروبرا خودم خواستم نمیدونم چی میشه ولی خیییلی امیییییدوارم به زندگی
خیلی بااااور کردم
خیلی باور کردم که شرایط روبرام جور میکنه که بهترین زندگی رووعشق روتجربه کنم
دلم گفت برات بنویسم
نگران نباش
فک نکن تنهایی
فک نکن کسی رونداری
تو خداروداری
وقتی اون هست نمیدونم چرا ولی خودبه خود همه چی خوبه نمیییفهمیم ولی قشنگ کارارو انجام میده
کاری نداره به یه دیقه قبلت که خوب بودی یابد کار ندارد یادش بودی یانه
وقتی صداش میزنی ازهموووون لحظه میگه
جانم
به نام خدا
سلام آقا احمدی
چقدر کامنتت زیبا وساده وتاثیر گزار بود .
خوشحالم عضوی از خانواده توحیدی عباسمنش شدی واطمینان دارم یکی از بهترین شاگردهای استاد میشوی .
وبه آنچه میخواهی میرسی .
استاد در همه دوره ها میگن مهم نیست الان در چه وضعیتی هستی مهم نیست از نظر مالی ،روابط وعاطفی ،از نظر شرایط زندگی چگونه هستی اگر در مسیر استمرار داشته باشی اگر ایمان وعمل را با هم داشته باشی به هدف میرسی .
ومن با تمام وجودم آرزو میکنم به تمام خواسته هایت برسی .
در پناه الله باشی دوست من .