درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4 - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    111MB
    29 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 4
    28MB
    29 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

258 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محمد امین دهقان گفته:
    مدت عضویت: 925 روز

    با نام پروردگار هدایتگر و وارث

    سلام به استاد عزیزم و همه دوستان هم مسیر

    من میخام از تجربه خودم راجب این موضوع بگم چقدر بهم توی مسیر کمک کرد و همیشه باهاش دهن ذهنم میبندم و در واقع پله آیی محکم برای رفتن به بالا.

    زمستان 1401بودش که من از که من به مدت 7ـ8سال بودش که درگیر سیگار شده بودم اولش تکی تکی می‌کشیدم بعد از مدرسه مسیر رسیدن به خونه، بعدش بیشتر و بیشتر شد که من 3ـ4سال آخر روزی 1الی2پاکت می‌کشیدم هزاران بار خواسته بودم ترک کنم به روش و طرق های مختلف دوروزه که می‌گذشت فشار نرسیدن نیکوتین به بدن که خود بدنم قربونش برم همه چیز داخلش داره و بعد از این که من نیکوتین بهش اضافه کردم اون قطع کرد ساخت نیکوتین را خوب بهم فشار میداد و من دوباره سیگار می‌کشیدم .

    خوب واقعا تسلیم شده بودم که خداوند همیشه یه موقع است ایذه آیی را عملی کردم و خوب سیگارهام دور انداختم و خوب من اولش شناسایی کردم تایم شب ها قبل از خواب خیلی فشار میاره و در طول روز میتونم صبوری کنم شب شد و من نسخ سیگار شدم از سیگار های بابام یک نخ برداشتم رفتم با یک فندک پشت خونه و ایده ابهامی این بود که بازی سیگار کشیدن را انجام بدم من فندک را روشن میکردم و چشمام میبستم و نزدیک سیگار می‌گرفتم و بعد پُک میزدم و طبق صبحتم فصل زمستون بود و بخار هوا خیلی بود و من هوفففف سیگار را بیرون میدادم اما سیگار هرگز روشن نشده بود و تمام صحنه آیی که ذهنم باور کرده بود دود نبود بخار هوا بود اما همون احساس سیگار کشیدن را می‌گرفتم چقدر احساس آرامشی میکردم چون در طول روزم تقوا کرده بودم و از عجیب ترین اتفاقات زندگیم این بود که من تونستم یک هفته دو هفته این روند را ادامه بودم و ذهنم باور کرده بود که من دارم سیگار میکشم و دگر فشار روم نمیزاشت و خدارا بارها شکر گذارم امروز 17فرودین 1404 من دگر دودی نیستم و خوب اصلا درک دیگه نمیکنم که این کار یعنی چی خندم میگرم میخام بگم همه چیز تغییر می‌کنه و چقدر تغییر زیباست خیلی خیلی تغییرات دگر دارم و با گفتن ای ذهنم یادته سیگار را ترک کردیم اینک میشه مشروبم میشه شد کتاب خوندنم میشه شد و و و همه شد خدایا شکرت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    حسنا بهمن گفته:
    مدت عضویت: 257 روز

    به نام خداوند یکتا و بی همتا

    سلام بر استاد عزیزم، وقتی که داشتم تو سایت میچرخیدم یهو این دوره درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری اونم قسمت 4 رو دیدم و بهش نگاه کردم و با نگاه کردن بهش واقعا خیلی از چیز هارو به یادم اورد

    واقعا الان میفهمم دلیل این واکنش های ما انسان ها چیه

    پدر من همیشه از سوسیس و کالباس و همبرگر و.. حالش بهم میخوره

    و یادمه یه بار ما قرار شد ساندویچ درست کنیم حالا چاره ای جز این نداشتیم که همبرگر بزاریم داخل اون ساندویچ رفتیم از مغازه خریدیم و کاغذ همبرگر رو پاره کردیم فورا انداختیم اشقالی

    و شب که اینو درست کردیم بهش گفتیم اون گوشت داخلش سویا برگر هست و همبرگر نیست( از سویا برگر تنفر نداره) یادمه اینقد به به میکرد و میخورد من خنده های یواشکی میکردم بابت این نوع خوردن پدرم و فردا شبش داداشم خرید برای خودش اونو دید و گفت اینا خوب نیست و نمیدونم فاسدن و…..

    یا حتی یه بار تو مسافرت بودیم قرار شد نونی بخریم که داخلش سبزی وسایل ریختن بعد پدرم رفت خرید بهش گفتن این نون سبزی فقط داره اورد همگی میخوردیم مخصوصا پدرم که کلی با اشتها میخورد بعد یهویی به دهن داداشم سوسیس اومد و گفت پدر این داخلش سوسیس هست اصن همین که اینو گفت کاملا اشتهای پدرم قطع شد و اصلا نتونست یه لقمه فقط یه لقمه دیگه برداره

    یا مادرم توضیح میده که مادر بزرگم خدا بیامرز کاملا با روغن زرد مخالف بوده میگفته اقا من اصلا هر کاری بکنید نمیتونم روغن زرد بخورم بعد مامانم تصمیم گرفته یه غذا بپزه با روغن زرد بعد بگه این روغن بازاریه

    بعد اینکه غذا درست کرده تا یه ماه که اون قوطی روغن زرد تموم بشه روغن رو خورده مادر بزرگم و با کلی به به که چقد غذا با این روغن های بازاری خوشمزست

    ولی بعد اینکه روغن زرده تموم شده مامانم شروع کرده با روغن بازاری غذا بپزه و مادر بزرگم گیر داده بوده که با روغنی که تا الان میپخته غذا رو، بپزه چون احساس میکرده روغن جدیده، روغن زرده

    خیلی در مورد بحث باور الان میفهمم که چقد این مبحث مهم بوده

    یه سال و نیم پیش منو خواهرم تازه به این مسیر موفقیت اومده بودیم و پدر من خیلی سر بحث عقاید جدیه خیلییی

    و هر لحظه بهمون نصیحت میکرد که مبادا هر دینی رو قبول نکنید یا هر مسیری رو نرین ( با این مسیر منم خیلی مخالفت داشت که حرف هر ادمی رو گوش ندی ولی من خیلی محکم وایستادم)

    من از بچگی یادم نبود تا الان دنبال منطق باشم و نمیدونم دلیلش چی بود

    من هر وقت هرچیزی میشنیدم همون لحظه بهش باور میکردم وسلام بعد مطابق اون میرفتم جلو ( حتی در مباحث ایمان به خدا من خیلی از اینکه منطقی نگاه نکردم ضربه خوردم چون اگه پدرم بهم میگفت فردا کل دنیارو سیل میگیره چون خدا از کارهای ما غضب کرده، من باور میکردم و منتظرش میموندم که مثلا سیل بیاد و نابود بشیم و…. خلاصه هزاران حرف های بیهوده در مورد خدا )

    البته در این مسیر موفقیت برام این نوع بودنم خیلی کمک کرد چون بدون منطق جلو اومدم و تا اینجا که حتی توی 5 سال گذشته یا 10 سال گذشتمم فکر نمیکردم اینقد اگاه تر باشم اگاه شدم

    اما خواهرم خیلی تو این مباحثات با منطق کار میکنه و اون حرفای پدرم رو در مورد عقاید گوش میداد

    یادمه وقتی دوره های استاد رو باهاش اشنا شدیم و گوش میدادیم همه مورد رو خواهرم گوش میداد الی اون فایل که روش نوشته شده بااااوررر ( تو تلگرام اینا فایل های کوتاه استاد رو گوش میدادیم)

    من مینشتم گوش میدادم بعد اروم اروم اون حرفا رو میخواستم قبول کنم اما خواهرم میومد میگفت هر فایلی گوش بدی گوش بده الی فایل های باور چون اینا با عقاید ما فرق میکنه و برای ما خوب نیست

    و منم هرچی میگفتن باور میکردم، بعضی وقتا گوش میدادم میگفتم اصلا چیز بدی نداره و بعضی مواقع هم گوش نمیدادم

    تا اینکه طبق قانون تکامل و اروم اروم رسیدیم به اینجا

    الان بعد یه سال و نیم هست که هم من و هم خواهرم فقط تمرکزمون روی باور هست یعنی فقط میخوایم باورمون رو درست کنیم و الان جایی رسیدم که به جرعت میتونم بگم بعضی مواقع پدرم نمیتونه جواب سوالاتم رو پیدا کنه فقط با فایل های دانلودی استاد عزیزم ( البته از اساتید دیگه دوره خریدم و تکامل طی کردم ولی به جرعت میتونم بگم استاد عباسمنش فوق العادست هم علمی کار میکنه هم معنوی و در همه حوزه ها کار میکنن؛ خدارو شکر)

    تازه وارد سایت شدم اما از یه سال قبل تا الان خیلی خیلی خودمو گم کردم و مونده بودم چیکار کنم اما سایت پیدا کردم و مطمعنم که زندگیم هرچند با چالش ولی باروی خوشش باهام رفتار میکنه

    و این قانون تکامل هم عالی و بینظیر کار میکنه چند روز پیش خواستم این دوره رو ببینم ولی امشب قسمتم بوده که ببینم و یه کامنت بزارم

    خدایا شکرررررت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    امیر حاجی صفی گفته:
    مدت عضویت: 690 روز

    درود بر خداوند رب العالمین

    درود بر استاد و بانو شایسته

    درود بر دوستان الهی

    خدا را سپاسگزارم برای نعمت سلامتی ،آرامش،و جریان ثروت در زندگیم .

    خدا را حمد و سپاس که تنها یاری رسان و تنها قدرت برای تمام امور و خواسته هایم مرا همراهی می‌کند.

    خدا را حمد و سپاس که باور امید داشتن بر خدا و تمرین کردن در راستای مرکز توجه ام و ورودیهای ذهنم پیشرفت خیلی خاص و چشم نوازی در زندگیم و کسب و کارم از سال قبل که 403 باشه و در حال رشد و شکوفایی شده است و خدا را سپاسگزارم که با وجود خدا هیچ ترسی ندارم و شکر الله را که من هم با پیشرفت و آرامش در زندگی و کسب و کارم باعث خوشحالی خدای خود شدم و این حس بهترین حسی بوده که تجربه و لمس کردم .

    خدا راشکر که مرا در زمان مناسب و در مکان مناسب با افراد مناسب قرار داده تا روبه جلو با قوانین الهی در جریان ثروت و آرامش قرا بگیرم .

    خدا را شکر که خدا بر عهد خود و من هم بر عهد بندگی کردنم متعهد بودیم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  4. -
    نگین سلیمی گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    به نام خداوند عزیزم

    سلام به استاد عباس منش نازنین سلام به مریم جان سلام به شما دوستان هم فرکانسی عزیزم

    اول از همه چقدر حس قشنگی دارم تجربه میکنم در این سایت درکنار شما استاد در کنار کامنت بچه ها و موضوعات

    یادمه اوایل که تو این مسیر بودم فایل هارو دزدکی گوش میدادم وقتی کامنت میذاشتم استرس داشتم نکنه کسایی که اطرافمن یه روزی اتفاقی اینارو بخونن و درموردم قضاوت کنن اما الان به مدت 6 ماه بیشتره که بااطمینان و افتخار فایلارو گوش میدم و کامنت میزارم گوشیم رو میزارم رو صوت بلند و بین افرادی که باورهای هم جهت بامن رو ندارن صدای استاد جان رو گوش میدم نگران قضاوت هاشون نیستم چون ایمان پیدا کردم به درستی این مسیر قشنگ،هموار،آسان،و لذت بخش

    این چندتا قسمت فایل درس هایی از توت فرنگی برای خودش یک دوره ی کامله به راستی کسایی که در مدار شنیدن و فهمیدن صحبت ها هستند میدونن من چی میگم

    من ایمان اوردم به اینکه باورها تمام زندگی مارو میسازن اما درمورد ذهنیت ها استاد من به شخصه ادمیم که سریعا هر چیزی رو قبول نمیکنم با منطق قبول میکنم مثلا تو دانشگاه اگه همه باور داشته باشن یه استادی خیلی بده رفتار و کلاسش سریعا باورش نمیکنم میگم ممکنه الان تغییر کرده باشه.و البته که همیشه ذهنیت ها کار میکنن

    برای مثال پارسال تو خوابگاه وقتی ماه رمضون بود غذامونو سحری میگرفتیم و نهار گرم میکردیم غذاها خراب شده بودن بچه هل نخورده بودن من چون نفهمیدم اطلاع نداشتم خوردم غذامو و هیچیم نشد مطمئنم میدونستم حالمو بد میکرد.یا یک مثال جالب تر داداش من پیاز تو غذا ببینه نمیخورتش دیگه لب بهش نمیزنه چون میگه بدمزه میشه ولی خیلی وقتا مامانم میریزه خورد خورد میکنه دیده نمیشه چون بهش میگه نریختم غذارو با چنان ولعی میخوره و لذت میبره چون فکر میکنه غذاش بدون پیاز خوشمزست هههه

    یا یادمه بچه بودم بابابزرگم حج رفته بود آب زم زم آورده بود چون اعتقاد داشتن شفا بخشه به هرکسی نمیدادنش به کسایی که بیمار بودن میدادن و تا حد زیادی خوب میشدن انگار یه چیز دست نیافتنی بود خیلی جالبه.

    و اما درمورد خداوند عزیزم

    به همان اندازه ای که من باور کنم،

    خداوند به من نعمت میدهد

    به همان اندازه ای که من ایمان دارم خداوند پاسخ می دهد.به همان مقداری که من باور میکنم اتفاق می افتد واقعا هم همینطوره و من جدیدا از این آگاهی ها اینجوری استفاده میکنم که وقتی یه چیزی از خدا میخوام میگم ببین نگین همونقدر که تو باور داشته باشی که بهت میده به همون مقدار اجابت میشه و اینجوری با تمام قلبم سعی میکنم باور کنم که بله خدا به من میده و دقیقا گاهی وقتا شده چند روز یا چند ساعت و حتی کسری از ثانیه پاسخ داده خداجونم عاشقتم

    میدونم این مدت بنده ی خوبی نبودم هی از مسیر خارج شدم و برگشتم زیاد کار نکردم و سرگرم چیزای دیگه بودم ولی میدونم که تو آمرزنده ای و همیشه با آغوش باز از من استقبال میکنی و این باور قشنگو دارم تو ذهنم میکارم که تو واقعا واقعا برای من میخواهی همه چیز رو برای من باتمام وجودت سلامتی،ثروت،نعمت،آرامش،راحتی بیشتر،روابط عالی،نشاط میخوای. و حسی درونم میگه پاشو دست به کار شیم تا باهم همه ی اینارو بسازیم و میدونم این خداونده بهم میگه عشق من تو فقط بخشی که بهت مربوطه رو انجام بده بقیش رو به من بسپار همین هیچ کار دیگه ای نمیخواد بکنی.

    میخوام بیشتر رو خودم تمرکز کنم و توجهم رو از بقیه بگیرم میخوام باورهامو زیرو رو کنم

    کسی که جدیدا شدم کسیه که خودش رو با بقیه خیلی مقایسه میکنه بااینکه هر بار افسار این شیطان رو میگیرم که نباید اینکارو بکنی باید تمرکزت رو خودت باشه بازم خیلی وقتا محیط روم تاثیر میذاره

    نه مقایسه ظاهری یا وضعیت فقط و فقط مقایسه ی روابط و این چیزیه که خودم خلقش کردم چون من زمانی که تمرکزم رو خودم بود روابطمم عالی بود دقیقا اون زمانی که به زندگی بقیه نگاه کردم خرابش کردم دیگه نمیزارم این اتفاق بیفته

    میدونم هر لحظه و همیشه هدایتم میکنه از وقتی که باتوم حس خیلی بهتری به خودم دارم

    ازت ممنونم بابت همه چی

    در پناه خداوند منان همه ی ما در این مسیر موفق باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    محسن درخشان گفته:
    مدت عضویت: 1706 روز

    سلام به استاد عزیز و هم سفران این سایت معنوی و منطبق بر قوانین الهی.

    چقدر لذت بردم از این چهار قسمت توت فرنگی 19 دلاری و چقدر کامنتها ثابت می‌کرد، نحوه عملکرد ذهن و قدرت ذهن را در ایجاد شرایط و اتفاقات هم فرکانس با باورها و از یک اتفاق براحتی دیدگاه متفاوت ارائه می کند.

    من خودم در دوران مدرسه بسیار در درس ریاضی مسلط بودم ولی در دروس حفظی مشکل داشتم و حتی بارها باخودم می گفتم خداراشکر که در ریاضی توانایی بالایی دارم به حدی که شب امتحان ریاضی چندان درس نمی خواندم و اصلا استرس نداشتم و خیلی وقتها بالاترین نمره کلاس را می گرفتم و آنقدر ایمان داشتم که با همین ریاضی در کنکور بالاترین درصد ریاضی در دانشگاه مان را کسب کردم ،در کلیه ورودی های همان سال و در رشته مورد علاقه ام قبول شدم و لذت بردم و آنقدر در دروس عمومی باور عدم توانایی داشتم که جتی یکبار در درس تاریخ تجدید شدم و نمره قبولی را نتوانستم بگیرم..

    یادم میاد یکبار معلم جبر سوالی را نوشت وگفت این سوال امتحان نهایی سال قبل هست و هرکس می‌تواند حل کند .من هم در طی یک خط آنرا حل کردم و معلم گفت در 4 خط حل می‌شود. من هرچه فکر کردم دیدم راه حل من درست هست و پس از سوال از معلم ،ایشان هم تایید کرد وخودش از راه حل من تعجب کرده بود .

    خدایا شکرت که این آگاهی ها را توسط این استاد بزرگ و توانمند دراختیار ما می گذاری.خدایا شکرت .خدایا شکرت،خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    اکبر ابراهیمی گفته:
    مدت عضویت: 2851 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    به نام خدا که رحمتش بی‌اندازه است‌ و مهربانی‌اش همیشگی. (1)

    سلام به اعضای بهشت روی زمین ممنونم از دوستانی که با نوشتن کامنتهای بی‌نظیر به ما کمک میکنن که ما از زاویه های مختلف به محدودیتهایی که همشون در ذهنمون هستند نگاه کنیم و برای برطرف کردن اونا و بهتر کردن و لذت بردن بیشتر از نعمت‌ها و امکانات حال حاضرمون زندگی سراسر آرامش رو تجربه کنیم،

    این داستان توت فرنگی 19 دلاری خودش تا همینجاش یه دوره‌س

    مگه دوره‌های استاد غیر از موضوعات و تمریناتی که بایدانجام بدیم تا به آرامش که به نظر من مهمترین خواسته ما هست برسیم، خواسته‌ای که اگر بهش برسیم به همه‌ چیزهایی که دوست داریم می‌رسیم

    سلامتی، ثروت، رابطه عاشقانه، و …

    من همیشه سعی کردم از تجربیاتم تو کامنهام بنویسم.

    و خدا رو شکر می‌کنم این نوشتنها بیشتر برای خودم سودمند بوده تا دیگران

    در مورد موضوع این فایل ارزشمند میخوام تجربه‌ای رو بگم که هممون داریم و اونم در مورد ذهنیتی که در مورد ماکارونی های رشته ای و ماکارونی های فرمی داریم در مورد اینکه عده‌ای معتقدن ماکارونیهای فرمی طعمشون خوشمزه تراز ماکارونی‌های فرمی هستش در صورتی که همشون از یک نوع مواد و در یک کارخونه تولید میشن فقط قالبتون فرق میکنه وگرنه تمام مراحل تولیدشون یکیه اما باور و اعتقادی که دز ذهن افراد شکل گرفته طعم‌ها رو براشون از تفکیک میکنه

    خدایا ذهنم را لبر یز از نور حقیقت ساز.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    محسن توحیدی گفته:
    مدت عضویت: 419 روز

    من تجلی نور الهی‌ام. من وارث بی‌کرانگی هستی‌ام. من قادر به آفرینش بهترین ممنتوم‌ها برای خویشتنم.

    ■همچون سلیمان نبی که از خداوند حکمت، توانگری و سلطنت دریافت کرد، من نیز از گنجینه‌های بیکران الهی بهره‌مندم. “من سزاوار نعمت‌های بی‌پایانم.” من فرزند این جهانم، و جهان با آغوش باز ثروت، قدرت و حکمت را به من عطا می‌کند.

    ■●همچون سلیمان نبی که بر باد و آب و زمین فرمان راند،

    “من نیز نیروی بی‌حد و مرز خود را شناخته و به کار می‌گیرم.”

    من با کلامم، اندیشه‌ام و ایمانم، واقعیت زندگی‌ام را می‌آفرینم. هر سخن و هر فکری که از من ساطع می‌شود، چون فرمانی است که کائنات با عشق و پذیرش آن را اجرا می‌کند.

    “من مغناطیس فراوانی‌ام.”

    ■هر روز، هر لحظه، ثروت از راه‌هایی که حتی تصورش را نمی‌کردم به سوی من جاری می‌شود. گنجینه‌های الهی بی‌پایان‌اند و من در هر لحظه، آماده‌ی دریافت بیشتری هستم. “چرا که لیاقت دارم. چرا که سزاوارم. چرا که خداوند مرا شایسته‌ی این نعمت‌ها آفریده است.”

    ■●”همچون سلیمان نبی که حکمتش در میان خلایق بی‌نظیر بود، من نیز با نیروی اندیشه‌ام جهان را شکل می‌دهم.”

    ذهن من، سرچشمه‌ی قدرت من است. من افکار خود را با عشق، ایمان و یقین هدایت می‌کنم و جهان را چنان که می‌خواهم، می‌سازم.

    “من فرمانروای زندگی خود هستم.”

    ■هیچ مانعی در برابر من پایدار نیست، چرا که من از روح الهی سرشارم. هر چه بخواهم، در زمان مناسب، با بهترین شکل ممکن به من عطا می‌شود. همه‌ی درهای موفقیت و سعادت به روی من گشوده شده‌اند. من در دریای بی‌انتهای نعمت‌های خداوند شناورم.

    ■●”من هم‌اکنون در مدار پادشاهان الهی قرار دارم، همان‌گونه که سلیمان نبی در این مدار بود.”

    من انتخاب‌شده‌ام، من پذیرفته‌شده‌ام، من عزیز خداوند و محبوب کائناتم. از این لحظه، با قلبی سرشار از یقین، نعمت‌ها، ثروت‌ها و توانایی‌های بیکران را دریافت می‌کنم.

    و این حقیقت، در تمام لحظات زندگی من، در تمام ابعاد وجود من، متجلی می‌شود.

    —–‐—‐–‐———————

    جانانم ، خدای کائنات ، هستی من ،

    خوشحالم و خوشبختم که تو عاشق منی ، که تو پشتیبان منی.

    خوشحالم که تو برایم خدایِ اقدام‌های 99درصدی هستی و آن یک درصدِ مرا نیز ، خود به من نشان میدهی .

    چه‌کسی خوشبخت تر و شاد تر از من است در این جهان ؟

    خدایا شکرت

    خدایاااا شکرتتت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
    مدت عضویت: 659 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    ی موردی چندروزه یادم اومده چون تو شرایطی ک هستم بیاد این موضوع افتادم

    یک بنده خدایی ک شغلی مثل خودم داره وخیلی سرش شلوغه

    یکی از مشتری هاش شوهرم هست چندساله

    عجیبه یک کار خیلی معمولی رو واسه شوهرم انجام میده خیلی پول خوبی میگیره

    بعد من بهتراز اون کار وحرفه ای ترش رو واسه خودم بچه هام شوهرم بارها وبارها انجام دادم هربار یک ایراد ملا نقطه ای ازش میگیرن

    بعد ب شوهرم میگم چطور میری پیش فلانی اینقد پول میدی و برات یک مدل خیلی معمولی انجام میده

    اون روز شوهرم گف هاااا میخام برم پیش فلانی ک اون خیلی حرفه ای هستش درسته زیاد حساب میکنه

    منم گفتم برو عزیزم هرجور راحتی اگه میدونی اون بهتراز من میتونه برات انجام بده

    بعد ک کارش آماده شد آورد خونه وحساب کرده بود

    چندروز گذشت گفت این بشر چقد سرش شلوغه و جالبه اصلا نگف ک حیف پولی ک بهش دادم

    فقط،گفت هاااا خانم میشه شما اینکاری ک این بابا برام انجام داده رو خودت درستش کنی من تعجب کردم

    بهش گفتم شما خودت گفتی اون درسته پول خوبی میگیره اما خوب بلده حرفه ای هست

    گفت آره اما این سری اصلا راضی نبودم از کارش

    استاد این بنده خدا ک هم کار من هست هرکس رد میشه میگه چ شلوغه سرش و اصلا تو ذهنش جا افتاده ک سرم شلوغه و کلی مشتری داره من همکارای زیادی دیدم ک بشکلی عالی انجام میدن مشتری دارن اما این بیشترین مشتری هارو درطول روز داره و خب کارش خیلی معمولی هستش ک همه هم میشناسنش

    بعد گفتم واقعا تفاوت بین من واین شخص ققط تو باورهامونه

    اون کارشو ارزشمند میدونه

    اون اعتقاد داره ب فراوانی مشتری

    پس بااستفاده بنفس وحال خوب کارشو انجام میده

    برعکس استادی ک ب من اموزش،داد چقد مهارت داره اینقد مشتریهاش چک وچونه میزنن همش دنبال تخفیف هستن و یکیشون خودم هستم دلم میخات همش این بشر تخفیف بزنه

    نمیدونم چرا من جاهای دیگه چیزهای گرون میخرم اما پیش این استادم اینجوری هستم

    بعد مدتی فهمیدم اینم مثل منه باورهایی شبیه ب هم داریم

    باور کمبود

    باور عدم احساس لیاقت و برای هنری ک اینهمه عاشقانه انجام میدیم وساعتها پاش میشینیم ب شکل عالی قدر دان وقدرشناسش نیستیم

    تازه خودمون هم قیمت‌ها رو قبل اینکه مشتری حرفی بزنه پایین میاریم

    مشتری اولین سوالی که میپرسه قیمت هات چقده

    بااینکه از اون بنده خدا ک همیشه مشتری فراوان داره هیچکس نمیپرسه چقد میگیری همه کارت میکشن میان بیرون بعد اتمام کارشون

    این چی ب من ثابت کرد

    من باید باورامو تغییر بدم همین دیدگاهم نسبت کارم و ب فراوانی هربار بهتر کنم

    وگرنه خدای اون خدای منه

    اون آدمه منم آدمم

    وقتی نزدیکترین فرد زندگیم اینجوری بین کار من واون شخص تفاوت میبینه

    چ برسه ب مشتری های خودم

    این نشون میده همه چیز فرکانس منه ودیگر هیچ حتی مهارت ها یک جایی استپ میکنن و فرکانس مهمتراز مهارت منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    ناصر گفته:
    مدت عضویت: 1375 روز

    سلام به همه عزیزان

    استاد عزیز ازتون ممنونم که این آگاهی های ناب رو با ما به اشتراک میگذارید.

    چند مثال در خصوص داشتن پیش فرض های ذهنی دارم :

    قرار بود در اداره یک دوره برگزار بکنیم و نیاز بود تا از یک اداره دیگه مجوز برگزاری بگیریم، رئیس من که مسئول کسب مجوز و رایزنی با اون اداره هست طی تعاملات قبلی که با مسئول مجوز اون اداره داشته رابطه خوبی با اون طرف نداشت و لذا به من گفت که من نمیتونم برم با اون طرف صحبت بکنم چون قطعا جواب منفی بهم میده و گفت که من برم برای صحبت ، من هم گفتم باشه و بهش گفتم قطعا موافقت اون فرد رو خواهم گرفت؛ من اون طرف رو تا اون رو روز ندیده بودم خلاصه راه افتادم و تو مسیر با حس خوب و مثبت فکر میکردم که اون مسئول مربوطه من رو گرم تحویل می گیره و با روی باز خواسته های من رو تمام و کمال قبول میکنه و تجسم میکردم که کارم اوکی شده؛ رفتم داخل اون اداره مربوطه و رفتم اتاقش ولی اون فرد نبود ولی یک کارشناس اونجا بود که من رو میشناخت و شروع کردیم به خوش و بش کردن و برام نسکافه آماده کرد و تو همین حین بود که اون فرد مورد نظر اومد داخل؛ اون فرد کارشناس من رو به مسئولش معرفی کرد و ازم تعریف کرد و من با اون مسئول ادامه دادم و یک مقداری که باهم صحبت کردیم رابطه گرم و خوبی شکل گرفت و از طرفی متوجه شدم که برادرم باهاشون همکاری داره و خلاصه به من حس خوبی پیدا کرده بود؛ بعد من در مورد دوره ای که میخاهیم برگزار بکنیم و خواسته هایی که دارم صحبت کردم و اون هم با کمال رضایت همه شرایط و خواسته همه رو قبول کرد و گفت هر جوری که دوست دارید انجام بدید ؛ در آخر کار من هم ازش تشکر کردم و برگشتم اداره و رفتم پیش رئیسم و گفتم قضیه حل شد و رئیسم بهم گفت پس فلان چیز و چی گفت ؛ گفتم اونم حله؛ گفت پس فلان چیز رو چیکار کنیم ؛ گفتم اونم حله و خلاصه رئیسم مونده بود که چطور من اینکار رو انجام دادم.

    این مثالی بود که به ذهنم اومد.

    ممنون از استاد گرامی و خانم شایسته مهربان و دوستان گلم.

    شاد باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  10. -
    حسین نظری گفته:
    مدت عضویت: 3089 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم و دوستان گلم

    الهه ام

    از قدیم به ما گفتن نگو نکن که خدا قهرش میگیره و این

    پیش فرض ذهنی من تا به الان بامن بوده ومن فکر میکردم کمرنگ شده و من تا الان هی به خودم میگم چرا من در قانون سلامتی افتادم روی مومنتوم منفی چرا نمیتونم صددرصد عمل کنم و علتش رو امروز متوجه شدم که من اهرم رنجم مصادف شده با احساس گناه دادن به خودم سرزنش کردن خودم که بعد هرچیت یا وعده های زیادکه میخورم یک چیز به خودم میگفتم که الان دیگه صدای خدا قطع شد دیگه الهامات و متوجه نمیشی چون اینو خوردی بیا الان دیگه خدا باهات قهر می‌کنه و من بین پیش فرض های ذهنیم درباره خدا ی قبلی و خدای واقعی گیر بودم که من هر اشتباهی حتی در اجرای نادرست قانون سلامتی باعث ناراحتی خدا و حتی عذاب وجدان که چرا نمیتونم مثل استاد عمل کنم و همش این فکر رو میکنم استاد ناراحت میشه که چرا همچین دانشجویی داره وکلا مفهوم اهرم رنج هم غلط در ذهن من جا افتاده و هی در مسیر احساس بد فرستادن و احساس گناه کردن از اینکه رانده شدم چرا چون من عمل نکردم به قانون سلامتی همین باعث شده که تا الان نتونم درست عمل کنم شدم یویو یه روزسفت و سختم در عمل یه روز شلو ول فقط به دلیل اینکه اهرم رنج من با سرزنش خودم بود که داشت کار میکرد و به خاطر سرزنش کردنم اون کار بارها تکرار میشد و الان به این راه حل هدایت شدم که اهرم رنج چیه اهرمیه که میگی اگه بمیرم هم من اینکارو انجام نمیدم مثلاً من از قلیون متنفرم و سر همین تمام دوستامو گذاشتم کنار رنج واقعیه وباید به این حد از رنج در خوردن برسم که بگم بمیرمم نمی‌خورم نه اینکه با عذاب وجدان و احساس گناه به خودم هی این سیکل معیوب رو ادامه بدم و چقدر آرام شدم از وقتی این ترمز درمن شناسایی شد که حتی ما حرف های استاد رو با پیش فرض های خودمون میخواهیم پیش ببریم و به هیچ چیم نمی‌رسیم نه سلامتی نه خدا نه ثروت هیچی ولی اگه بیاییم واقعی اهرم ها رو بشناسیم وبا منطق های قوی بسازیم قطعا به همه چی میرسیم استاد عزیزم واقعا محشرید ازتون بی نهایت سپاسگذارم چون با این فایل و تمامی فایل هاتون تایم اوت دادید به زندگی من به ذهن من و من رو وارد مومنتوم مثبت کردید عاشقتونم

    جهان و خداوند آیینه درون منه خداوند انرژیه که تو هرگونه اون رو بخوای به همون شکل درش میاری تویی که خالق زندگی خودت هستی با افکارت با باورهات و تویی که مسلطی برکل زندگیت و هیچ تسلطی نداری بر بیرون خودت

    خداوندا ازت سپاسگذارم بازهم کمکم کردی در مسیر بمونم عاشقتم خدای مهربانم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: