آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 21 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سونا شریف نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1578 روز

    بنام خداوند یکتا

    سلام به استاد و مریم عزیز

    سلام به دوستان گرانقدر

    تغییر دادن دیگران با توجه به قانون (، به هر آنچه که ما انسانها توجه میکنیم آن ، در زندگی ما پدید می آید و رشد میکند ) یعنی ما به دنبال اشکالات و ایراد های اطرافیان هستیم و آدم های ایراددار را بخودمون جذب میکنیم و وقتی هم که پای درددل های آنها می‌نشینیم و دلمون به حالشون میسوزه و میخواهیم بهشون کمک کنیم فقط در حال اتلاف انرژی هستیم چون یادمون رفته که هر کسی هرکجاست جای درستشه اون فرد با توجهات بد خود به اوضاع بد گیر کرده و تنها خودشه که با تغییر در کانون توجه و رفتارهاش می‌تونه زندگیشو تغییر بده و خداوند وقتی مبینه طرف واااااقعا میخواد تغییر کنه و تسلیم شده از بینهایت مسیر بهش کمک می‌کنه و این یک طرف قضیه هست و طرف دیگر قضیه این هست که ما وقتی تصمیم به تغییر دادن شرایط و اوضاع زندگی دیگران میکنیم مرتکب شرک شدیم چون خدا رو یادمون رفته و فکر میکنیم ما میتونیم نجات بخش دیگران باشیم .

    استاد عزیزم شما این مطلب را بارها و بارها در فایلها گفتید و من به اندازه ای که درک کردم به آن عمل میکنم در مورد اطرافیان مثل مادرم ، خواهرم و برادرم و بقیه که دورترند راحت میتونم انجام بدم و خیلی حواسم هست اما در مورد بچه هام و همسرم تا حالا فکر میکردم که دنبال تغییر دادنشون نیستم اما حالا که خوب فکر میکنم یه جاهایی هنوز کار دارم مثلاً وقتی استاد گفتن که همین الان امکان داره شما تصمیم گرفته باشید همین فایلو به کسی از اطرافیان بفرستید خندم گرفت چون واقعا میخواستم بفرستمش به همسرم که ضمن اینکه داره کارهاشو می‌کنه گوش بده .

    همسرم در خانواده ای پر جمعیت بزرگ شده که جزو بچه های وسطی هست یعنی نه فرزند ارشد خانواده و نه ته تغاری اما هم حواسش به خواهر و برادرهای بزرگترشه هم کوچیکتر چه مشاوره ای چه ساپورت های مالی و طبق داستان های استاد عزیزم و خیلی‌ها همیشه حرف می‌شنوه و عاقبت کارش به ناراحتی می‌کشه

    منم در اکثر موارد فقط شاهد ماجرا هستم و فقط بخودم یادآوری میکنم میگم ببین چقدر استاد درست میگه ، هم شرکه و هم صرف انرژی بیخود هم کانون توجه به چیزای بده .

    قبلنا که وارد سایت نشده بودم توی کتابی خونده بودم که از تغییر دادن دیگران دست بردارید و هی به همسرم میگفتم که داری انرژیتو برای خانوادت هدر میدید بجاش بیشتر تو فکر خودت و زندگی خودت باش اما اما همین رفتار من هم تغییر دادن همسرم بود

    دیگه ولی گذاشتم همسرم راحت باشه و خودش عواقب کاراشو ببینه و تجربه کنه

    و حرف استاد را که میگن تو خانوادشون نصیحت گوی بی عمل داشتند و این باعث شده تا خودشون مرد عمل باشند من هم آنقدر شاهد رفتارهای ناجی بودن و پشتیبان خانواده بودن و همیشه پی مسائل اطرافیان بودن و قهرمان بازی های همسرم بودم که در مورد تغییر دادن شرایط و احوال دیگران خییییلی حواسم جمع که نکنم این کارو

    خداوندا منو به راه راست هدایت کن راه کسانیکه که به آنها نعمت دادی و نه راه کسانیکه گمراه شدند

    واقعا استاد راست میگید که اینقدر تو این سایت در مورد خدا حرف زده میشه که تو مساجد گفته نمیشه

    خدایا شکرت که من هم عضو این سایت هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    سعید گنجی گفته:
    مدت عضویت: 1873 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیز و خانم شایسته و همه دوستان

    خیلی از افرادی که اوایل اگاهی هایی را دریافت میکنن خیلی دوست دارن برن با بقیه صحبت بکنن و بهشون توضیح بدن ، کلا در هر موضوعی افراد اینچنین هستن . من خودم یادمه اوایل با دریافت هر مطلبی که از استاد یاد میگرفتم خیلی دوست داشتم صحبت کنم با دوستام و براشون توضیح بدم ، بخاطر همین موضوع خیلی انرژی میزاشتم و آخرشم یا مسخره میشدم یا کلا فقط تحسین الکی میشدم یا به قول استاد مسکن یکروزه میشدم برای افراد و همون افراد باز میرفتم دنبال همون روزمرگی خودشون و باز بعد چندوقت اگه حالشون بد میشد میومدن که باهاشون صحبت کنم و بعد دوباره راه خودشون را میرفتن و… دریغ از تاثیری به زندگیشون . توی خانوادم توی رابطه خودم تلاش میکردم تغییر را در زندگی اطرافیانم درست کنم انرژی زیادی میزاشتم هرروز صبح تا شب تلاش میکردم تا تغییر بدم و آگاهتر کنم از قوانین جهان و بعد دیدم نه تنها نمیتونم تغییری بدم بلکه خودم دارم از راه بیرون میرم دارم بدتر حالمو بد میکنم و بیشتر توی احساس بد میمونم و هربار زندگیم برام سخت تر میشه ، اونجا بود که دیگه گفتم من توانایی تغییر دیگران را ندارم و فقط روی خودم کار میکنم و دست کشیدم . مدت ها گزشت و دیگه تمایلی به صحبت با کسی نداشتم مگر اینکه یکی از من خودش بخواد . انسان خود به خود کم حرفتر میشه و دوست داشتم فقط روی خودم کار کنم . میدونستم در جایگاهی نیستم که دیگران را تغییر بدم . دوست داشتم تنها باشم توی خلوت خودم و باخدا بیشتر صحبت کنم به اهدافم فکر کنم و… یادمه بعد اون جرقه های زندگیم زده شد اتفاقات یکی پس از دیگری پشت سر هم برام افتاد وارد رابطه ای شدم هدایتی که چقدر لذت میبرم در زندگیم چون طرف مقابلم هم توی مدار اگاهی های من هست باهم برای مهاجرت اماده میشیم و زندگیم هرروز داره بهتر از قبل میشه . خواستم بگم دوستان عزیز فقط روی خودتون کار کنید جهان خودش همچیز رو براتون مرتب میکنه اونطور که خودتون دوست دارین . به فکر تغییر دیگران نباشید به فکر رشد خودتون و تغییر خودتون باشید مابقی همچیز تغییر میکنه اونطور که میخواهید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  3. -
    مجاهد حیدری گفته:
    مدت عضویت: 313 روز

    سلام استاد عزیزم واقعان خیلی ممنونم ازینکه این موضوع را گفتید وممنون از خانم شایسته واین دوست عزیز مون که این قد خوب این موضوع را درک کرده است

    استاد واقعان من خودم یکی از ادمهای هستم که دوست دارم بقیه را نصیحت کنم ودوست دارم زنده گی بقیه را تغیر بدم

    ومن خیلی ضربه خوردم بار ها این موضوع من را اونقدر دور کرده از قوانین که خودم رو گوم کردم ودوباره به روز های اولم برگشتم با مشکلات با سختی ها و این اگاهی ها از ذهنم رفتن کلان

    طبق که اشاره کردین گفتی حتمن در ذهن شما امده که این روبرید به فلانی بگید اقا تغییر دیگران خوب نیست در ذهن من هم یک دو نفر اومد همون لحظه که برم این حرف های شمارو به انها هم بزنم واقعا

    ویک چیزی که در قلبم احساس کردم وخداچند بهم الهام کرد این بود اگه میخوایم به جهان وبه مردم جهان وبه ادمها کمک کنیم بهترین کمک همونی هست که زنده گی خودمان را تغییر بدبم ومسایل ومشکلات خودم رو تغییر بدم اگر من تمرکزم در زنده گی ام باشه وبه هدف ها وزنده گی خودم تمر کز بیشتری داشته باشم

    مثلان الان زمیستون هست من برم بخاری برای گرمای خودم بخرم ویک کمک به بخاری ساز وبخاری فروش کردم

    وهمه چیز خوبه در زمان درستش ومن احساس میکنم خودم هم دوست ندارم کسی حتی یک نصیحت کند به من و از اینکه چیزی را که به خود نمیپسندی به دیگران هم مپسند

    ومیتونم ازین خیلی راحتر بر این موضوغ غلبه کنم که همین طوری که دوست ندارم که دیگران به من نصیحت کند خودم هم باید دیگران را نصیحت کنم هیچ وقت از خدا وند میخوام من را در راه راست هدایت کنه وخیلی ممنونم استاد بابت این موضوع که واقعان نیاز داشت فکرم قلبم واحساسم خدایا شکرت ومن

    هی در ذهنم میاد وخودم با خودم میگم به تو ربطی نداره واگه راست میگی خودت عمل کن

    میدانم که تو گفتی من در جا تغییر نمیکنم وسعی کنم در روز های اینده چند درصد تغییر کدم ویواش یواش این درصد را کوشش کنم بالا ببرم خدا یا بهم کمک کن الهی امین دوست دارم عاشقتم استاد عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1649 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام به استادعزیزم وسلام به مریم بانوی مهربانم

    وسلام به تک تک دوستانم….

    دقیقه 30 این فایل پراز اگاهی ونور الهی، شما استاد قشنگم گفتید من دقیقا به اونچه که میگم عمل کردم ونتایجش هم مشخصه!!!!

    خب شما به لطف الله مهربان در مورد هر چیزی که نیاز یه انسان هست برای شناخت خودش وخداوند وجهان رو بهمون آموزش دادید….

    وقتی منه مینا میگم یعنی ادعا میکنم بعد 4 سال بودن با شما ویادگیری آموزشهای شما دیگه واقعا سوال بی پاسخی توی ذهنم نیست دروغ نگفتم…

    چون در تمام مدتیکه که من دارم از شما می آموزم هر سوالی که در تمام عمرم دنبال جوابش بودم رسیدیم وتازه هر سوالی هم که توی مسیر بهش برخوردم به لطف الله بازم شما پاسخش رو دادید…

    خیلی از ماها که اینجا هستیم این تجربه رو داریم، ما توخونه هام توی زندگی هامون نشستیم داریم به یه چیزی فکر می کنیم که ذهنمون رو درگیر کرده و شاید اصلا به زبون هم نیاوردیمش، فقط در حد علامت سوال توی ذهنمون هست بعد الله شمارو هدایت میکنه به شما الهام میکنه که بیاین یه فایل در موردش آماده کنید وبذارید رو سایت…

    وبعد من مینا و هزاران نفر دیگه از موهبت این اگاهی ها بهرمند میشیم….

    زندگی تکرار تکرار هاست…..

    ما اکثرا در مورد روابط مسئله داریم…

    در مورد کسب وکار مسئله داریم…

    در مورد درآمد و رزق وروزی مسئله داریم….

    در مورد سلامتی مسئله داریم….

    در مورد معنوییت و توحید ویکتاپرستی مسئله داریم….

    خب اکثر ماها هم از شما دوره تهیه کردیم وداریم ازشون استفاده می کنیم، ولی از اونجایی که تمرکز صد درصدمون در طول روز یا هفته روی دوره ها شاید نباشه ویا یه بخشی از اون اگاهی ها یادمون بره، این فایلهای هدیه شما بسیاااااار کمک میکنه که ما تمرکزمون برگرده سمت خودمون ، وچه بسا تواین فایلهای هدیه اگاهی های گفته میشه که تکمیل کننده ویا مهر تایید زننده بر اگاهی های دوره های بی نظیر شماست، خصوصا دوره بی نظیر 12 قدم که بدون شک یه پکیج کامل از اگاهی ها در مورد تمام جنبه های یک زندگی ایده آل هست….

    و کامنت هایی که دوستان عزیز دلم میان روی این فایلهای هدیه میذارند میشه برکت و ذکات این فایلها….

    یعنی دیوانه کننده است، نشستی توی خونه ات، سوال داری، ذهن مشغولی داری، تضاد پیش اومده برات، اصلا حالت خوبه ولی دلت یه نفس تازه میخواد یه اهرم میخواد که تکونت بده هولت بده چندتا پله بری بالاتر و به شادی بیشتر به آرامش بیشتر به رزق بیشتر به سلامتی وامنیت وآسودگی بیشتر به ایمان وتوحید بیشتر برسی، میای کامنت هارو میخونی، قلبت باز میشه، دلت شاد میشه اصلا حس میکنی خدا اومده نشسته روبروت داره میگه خب اینو میخواستی؟ این سوالو داشتی؟ دلت گرفته بود؟ دنبال این ایده بودی؟ این راه گشا رو برای بن بست های ذهنت میخواستی؟؟؟

    منو میخواستی؟؟؟؟؟؟

    من اینجام….ودارم باهات حرف میزنم…

    الهی هزاران بار الله مهربان رو بابت این همه نعمت وبرکت اگاهای…

    خب برسیم به حرف شما که گفتید من دقیقا عمل کردم که این نتایج رو هم بدست آوردم….

    آیا منه مینا هم دقیقا به اونچه که میدونم سخن الله هست از زبان شما ودر کامنت دوستان و مقاله های بی نظیر مریم جان که بدون شک از عمل به قوانین میاد، عمل می کنم؟؟؟

    یا میگم حالا نمیخواد مثل فرشته ها زندگی کنم، نمی خواد بدون خطاء واشتباه زندگی کنم، حالا نمیخواد به هر چی که می بینم ومی شنوم ودیگران گفتن فلانی گفته عمل کنم، من خودم خوب خودم رو بهتر میدونم!!!!!!

    یا با بهانه بزرگ ذهن که بابا حالا نمیخواد خودتو با مریم واستاد و دیگران مقایسه کنی قرار نیست که مثل اونها عمل کنی ، بهانه دست خودم بدم که قوانین رو دور بزننم ویا نادیده بگیرم!!!!!!

    وباز از همون مسیر تکراری واشتباه برم!!!!

    گفتنش راحته، من بیام بگم من دارم به قوانین عمل می کنم….

    از اونور هم کنترل ذهن وافکار خیلی سخته وقتی خودم رو بذارم تو منگه و خودم رو مجبور کنم که مراقب تمام افکار وگفتار. ورفتارم باشم وبخوام مثل یه پیشگو همه چیز زندگیم رو پیشگویی کنم وخلقش کنم…..

    اصلا نیاز نیست بخدا انقدر به خودمون سخت بگیرم، فقط نیازه، در طول شبانه روز، 24 ساعت توی تایم هایی که بیداریم وداریم امورات زندگیمون رو انجام میدیم، هوشیارانه زندگی کنیم…

    من خودم این سبک وروش بهم جواب داده، اینکه وقتی صبح بیدار میشم وتمرین ستاره قطبیمو می نویسم باور دارم 80 درصد کار به نحو احسنت انجام شده تا شب، چون میدونم خداوند سهمش رو درست انجام میده، می مونه 20 درصد سهم خودم که باید با کار ذهنی وفیزیکی انجامش بدم خب اون رو هم باز شراکتی با خداوند انجام میدم….

    مثلا بهش میگم بیا اینکارو باهم انجامش بدیم، وبعد به طور معجزه آسایی کار ساده وسریع وعالی به اتمام میرسه….

    این شراکتی کار کردن وتقسیم کار با خداوند باعث میشه که هم هرکاریو با نام ویادش وحضورش انجام بدی و مطمعن هستی که اگر نتیجه بدون نقص هم نشده حتما خیری درش هست ودیگه احساس ندامت وپشیمانی وسرزنش واحساس گناه سراغت نمیاد…..

    خب این روی خوب ماجرا بود، اماااااا، یه وقتی می بینی داری مسیر خودت رو میری، کار خودت رو میکنی، یه دفعه یکی میاد یه حرفی میزنه یه کاری انجام میده که درست نیست و یه جورایی خرابکاری میشه، اوضاع خوب پیش نمیره، و اصلا از قبل قابل پیش بینی نبوده، یا شرایط یه جوری پیش میره که از کنترل تو خارجه و کسی یا کسانی وشرایطی بیرون از تو، اون موقعییت رو برات رقم زدند که دلخواهت نیست و تضادی میشه در مسیر راهت، که اون رو هم باید بازم با نام ویادخدا وکمک خداوند حلش کنی……..

    میخوام بگم در طول شبانه روز، فقط برای یک روز، مراقبت از خود وکنترل ذهن وتمرکز گذاشتن روی خود خیلی خیلی کمک کننده هست که این مسیر زندگی آسانتر برامون سپری بشه….

    که نه تو گذشته باشیم نه تو آینده….

    گذشته تموم شد با تمام ظلم به خودهایی که کردیم به خودمون، وآینده یعنی فردا حتی چند لحظه بعد هم معلوم نیست که زنده باشیم، و اینکه میگن در لحظه زندگی کنید همینه، فقط برای یک روز فقط برای چند ساعت حتی چند دقیقه….

    تمام جهان من، خلاصه میشه در من وتمام، وهیچکس وهیچ چیز از بیرون روی من تاثیری نداره…..

    من وقتی از صبح بلند میشم وقتم رو صرف اصلاح شخصیت وامورات زندگی خودم بکنم به الله قسم که وقت نمی کنم اصلا یاد کسی دیگه ای غیر خودم بیفتم…واتفاقا گاهی حس میکنم کل جهان منو فراموش کردند، وفقط من هستم وخدا…وکارهایی که باید دوتایی انجامش بدیم….

    باهم غذا بخوریم، باهم صحبت کنیم باهم فیلم ببینیم، باهم بنویسیم، باهم وباهم وباهم وبدون هیچکس…

    حتی گاهی میشه چندین وچندساعت توی اتاقم هستم ودارم با خدا دوتایی صحبت میکنیم و همفکری و ….ویادم میره اصلا پسرمم هم توی اتاق کناری من توی خونه ام هست…

    وجالبه تو جاهای شلوغ وتو محل کارمم امتحانش کردم، بارها شده که توی جمع بودم ولی نه میدیدم ونه میشنیدیم وآگاهانه تمرکزم روی گفتگو با خدا بود….وچقدر هم لذت بخشه وقتی یار وغمخوار و همراه و دوست ورفیقت وصاحب اختیارت خداته..

    بارها شده مشتری اومده زیر دست من نشسته شاید کارش 6و7ساعت طول کشیده، شروع کرده از خودش وزندگیش گفتن، من قبل اینکه برم سر کار تو ستاره قطبیم اول با خدا تقسیم کار میکنم وازش میخوام کسی رو برام بیاره به عنوان مشتری که آدم توحیدی باشه وشکر خدا به طرز فوق العاده ای کساییکه بامن هم کلام میشند انگار همشون عباسمنشی هستند وگاهی تعجب میکنم از اینهمه هم فرکانسی وشکرگزاری میکنم از خدا بابت این لطفش که ادمهای اگاه رو سر راهم قرار میده، واگر استثناء هم پیش بیاد یکی بخواد منفی صحبت کنه یا نااگاه باشه من حرف رو عوض میکنم به شکلی که اخر کار طرف برمیگرده میگه وااای مینا جان چقدر حالم خوب شد با شما هم صحبت شدم یا اومدم پیش شما….حالا چرا؟؟؟

    چون من درد همدلی ودل به دل ،درد دل کردنهای دیگران با خودم وخودم با دیگران رو کشیدم زیااااااد….

    من درد فوضولی تجسس و دخالت توی زندگی دیگران رو با اسم دلسوزی وترحم کردن رو، کشیدم زیااااد….

    من در گذشته،ساعت ها وساعت ها وقت ادمهایی رو گرفتم که ازشون مثلا کمک ومشاوره میخواستم ولی اخرش رفتم باز کار خودم رو کردم…وهمنطور برعکس…

    من ادمی بودم که کلی از وقت وانرژی و پول خودم رو گذاشتم که به کسی کمک کنم و در نهایت نه تنها کمکی نتونستم بکنم ویا برخلافش جبران وتشکری ندیدم، بلکه به خودمم کلی آسیب زده شد….

    من این جنس رفتارها رو دیگه میشناسم، من این جنس حرفهارو میشناسم، من این جنس فکرهارو میشناسم، و توی همون نطفه خفشون میکنم، واگاهانه تمرکزم رو میارم روی قوانین وبه خودم هشدلر وتذکر میدم…

    فقط با یاد اوری این جمله ها((( هرکسی هر جایی هست جای درستش هست، تو فقط مسئول خودت هستی، تو فقط می تونی الگوی خوبی باشی، تو فقط باید عشق بلاعوض بدی بدون توقع، تو مازاد پول و انرژی و عشقت رو باید ببخشی، تو خدای کسی نیستی، توباید اجازه بدی طرفت مثل خودت مسیر تجربه های خودش رو بره، نصیحت کردن بدترین کار دنیاست، هرکسی به راحتی به خداوند دسترسی داره وباید راهشو خداشو پیدا کنه،مهمترین کار دنیا مراقبت از افکار وگفتار ورفتار خودت هست، بزرگترین ومهمترین کار دنیا حفظ رابطه ی خودت و خداست….تو پیامبر نیستی مینا، تو اونقدر بد زندگی کردی انقدر جاهل بودی که دیگه باید فقط تلاش کنی بعد این درست زندگی کنی برای خودت زندگی کنی و خودت از خودت راضی باشی وخداوند از تو راضی باشه ))

    این ها نشانه غرور وخودخواهی نیست، من چون یقین دارم خودم مسئول صد درصد زندگیم هستم تمرین میکنم سعی میکنم چیزی از خودم نشون وبروز بدم که وقتی اثزش برگذشت بهم نگم باز که گند زدم نگم باز که اشتباه کردم….

    بسه دیگه تکرار اشتباهات واعمال وگفتار تکراری وغلط…

    حالا پیش میاد این وسط من در لحظه زندگی کردن وفقط برای یک روز زندگی کردن ومراقبت از خود رو فراموش میکنم درگیر روزمرگی میشم، حالا خطایی میکنم یا حرفی میزنم ورفتاری میکنم که مثل گذشته هام از روی نادانی وبی فکری بوده، اوکی، عیبی نداره، ناامید نمیشم از خودم ، دوباره ادامه میدم ولی سعی میکنم دیگه تکرارش نکنم…

    اصلا من مدتهاست از هر چیز تکراری توی زندگیم خسته ام، به جز تکرار گفتگو وعشق بازی با خداوند….

    یعنی من از خود تکراریم خسته میشم وهمش به همه چیز در درون وبیرونم تنوع میدم…تا برام جذاب و دوست داشتنی باشه ولذت بخش…

    من حتی از اینکه هر روز کامنت بذارم هم خسته میشم، چون همین کامنت گذاشتن هم باید دلی باشه، باید گفته بشه، باید خداوند اذن واجازشو بده وانجام دادنش رو اعلام کنه وگرنه نمیشه نمیاد….

    برای همین یه روز فایل می بینم، یه روز کامنت میذارم، یه روز کامنت میخونم، یه روز فقط فایل گوش میدم، بعضی وقت هام کل اینکارهارو باهم انجام میدم…..

    زمان برام خیلی باارزشه، اینکه برای خودم جبران کنم، نه صرفا برای الگو شدن، برای ثروتمند شدن، برای معروف شدن، برای یکه تاز شدن، برای دیده شدن…..نه به الله قسم…

    اگر به من بود که ترجیح میدادم یه چوپانی بودم در دل کوه ودشت و دمن وفقط مسئولیت ووظیفه ام نگهداری وبه چرا بردن گوسفندانی بود که تازه مال خودمم نبودند، یعنی انقدر دلم میخواست که دور باشم .. گمنام ….وکم مسیولییت…. و قانع …(( تو پرانتز یه چیز بگم بخندید خودمم وقتی گفتم کاش چوپان بودم و کم مسیولییت، یاد گرونی گوشت افتادم، بنده خداها چقدر باید مراقب باشند گوسفندا گم نشند یا گرگ نزنه بهشون، شکلک خنده‌.خخخ)))

    ولی خب حالا که اینجام و باید همونی باشم که خالقم میخواد و وظیفه ام رو توی این زندگی درست انجام بدم واین فقط به لطف وهدایت وکمک الله امکان پذیر هست، اما خدا هم به کسی کمک میکنه وبه کسی پاسخ میده که ازش بخواد…..

    اینارو نوشتم که به یاد خودم بیارم، که تمرکزم رو بذارم روی خودم و بیشتر مراقب خودم باشم، که خودم مهمترین فرد زندگیم هستم، منکه سر جای خودم باشم همه چیز در جهان سرجای خودش هست…

    نیاز نیست من با ذهن ناتوانم وجسم ناتوانم کسی رو یا چیزی رو یا موقعییتی رو درست کنم یا تغییر بدم…

    استاد عزیزم خیلی خیلی ازتون بابت اینهمه عشقی که به ما میدید سپاسگزارم، خیر دنیا وآخرت نسیبتون باشه ان شالله، امین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    Sheyda amani گفته:
    مدت عضویت: 1474 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی دوست داشتنی

    و تمام دوستان

    این فایل رو که گوش دادم بارها و بارها جاهایی که صحبت کردم و انرژی گذاشتم از جلوی چشمم گذشتن و به یاد اوردم

    یه عادت ناجالبی که دارم این که دوست دارم صحبت کنم

    اگر کتابی بخونم یا فایلی گوش بدم که منو به وجد بیاره یا چیز جدیدی بهم یاد بده دوست دارم برم با کسی درموردش حرف بزنم و اون هم همراهیم کنه

    که 99درصد مواقع این همراهی اتفاق نمیفته

    از وقتی که فایل ما از تغییر دیگران ناتوانیم رو گوش دادم و شما همیشه توی صحبت هاتون گفتین تمرکز و انرژیت رو بزار برای خودت خیلی کمتر شده

    و خیلی وقتا به وجد میام اما به خودم میگم اگر بری بیانش کنی اون رو هیچ وقت عملی نمیکنی و اون شخص شاید اصلا تو مدار شنیدن این صحبت نباشه و همراهی نکنه و انرژیت رو بیرون میریزی

    خیلی وقتا که میخوام نصیحتی کنم یا راهنمایی کنم برای چند ثانیه از خودم میپرسم که چقدر به این حرف عمل کردی؟

    چه تغییری از این حرفی که میخوای بزنی توی زندگیت به وجود اوردی که فکر میکنی لایق گفتن این صحبت هایی کسی میتونه چیزی بگه که دستاورد داشته باشه نه تویی که شنونده بودی

    خیلی وقتا دوست دارم بشینم پای صحبت ادم ها که بفهمم تو زندگیشون چه خبره و این از اخلاق های بسیار بده که دارم

    و فکر میکنم اگر کسی بیاد مشکلاتش رو بگه یعنی تو ادم خوبی هستی و تو ادم امن زندگی بقیه ای

    در صورتی که من میشم مسکن یا ذهنم میشه اشغال دونی بقیه

    و میگم شنیدن این صحبت ها چه کمکی بهت میکنه؟

    چه باوری رو درونت به وجود میاره یا تقویت میکنه؟

    چه احساسی بهت میده؟

    چه کمکی میکنه که باورت تغییر کنه و زندگی بهتری داشته باشی؟

    چقدر به بهتر شدن زندگیت کمک میکنه؟

    چه ورودی به ذهنت میده؟

    اما خیلی وقتا بخاطر این که اون شخص رو ناراحت نکنم چیزی نمیگم وفقط میشنوم

    فکر میکنم این کارم بهم احساس ارزشمندی و مهم بودن میده و فکر میکنم ادم مهم و خوبی هستم

    اما طبق جلسه سوم احساس لیاقت

    که فرمودین مرزها رو مشخص کن

    باید بتونم این مرز رو تو زندگیم به وجود بیارن که افراد نیان پیش من و از مشکلات شون بگن

    اما کاملا محترمانه بیان کنم

    فکر میکنم شرک هم باشه یعنی میترسم شخص از حرفم ناراحت بشه و اون رو تو زندگیم از دست بدم

    استاد خیلی وقتا وقتی به رفتارم فکر میکنم میبینم‌ من ناخواسته دنبال تاییدم

    دنبال اینم بگن فلانی خیلی ادم خوبیه

    دوست دارم همیشه مورد توجه بقیه باشم

    همیشه ازم به عنوان ادم خوب توی جمع ها یاد بشه

    که همش برمیگرده به شرک و احساس بی لیاقتی

    عالم بی عمل بودن

    من ناتوان در تغییر زندگی دیگرانم و توانا در تغییر زندگی خودم

    اگر واقعا میتونی و جواب مسائل رو میدونی زندگیت خودت رو تغییر بده

    ممنونم از استاد و خانم شایسته و تمام دوستانی که تجربیاتشون رو در اختیارمون میزارن

    در پناه خدا باشین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سولماز ستاری گفته:
    مدت عضویت: 2335 روز

    با سلام خدمت استاد گرامی و خانم شایسته گل و همه دوستان خوبم:

    من از بچگی شنیده بودم که آدمی اگر برای دیگران کاری نکند ،که زندگی اش ارزش ندارد،یعنی همینکه بیاد و زن و بچه و همه لذات و نعمات رو داشته باشد و بعدش هم بمیرد چه فایده داره؟

    انسان واقعی کسی هس که یه فایده ای برای انسانهای دیگه داشته باشه،مثل دانشمندان و مخترعان و پزشکان و… .

    این ادمهای معمولی که هنری نکردن .

    خلاصه این تو ذهن من از بچگی بود که همیشه باید راهنمای مردم باشم،وگرنه زندگی ام به درد نخور هس.

    منم از وقتی با قوانین آشنا شدم،از دل و جون برای خواهرم وقت میزاشتم ولی چند وقت بود که قشنگ فهمیده بودم هر انچه که من میگم از گوش دیگر خواهرم بیرون میرود و هیچ ارزشی حرفای من نداره،و ایشون فقط دنبال دردل کردن هس.

    و چون احساس دین میکردم بهشون دلم نمیومد که گوش نکنم و از اون عین همون تجربیات منفی برام اتفاق میافتاد،و هر بارم میگفتم من نمیتونم و وقت ندارم باهات صحبت کنم قهر میکرد و میگفت کلاس میزاری،منم باز دلم میسوخت و چندین بار بیشتر زنگش میزدم،خلاصه اینقدر بلا سرم اومد که دیگه به خودم گفتم من دارم با زندگی ام چه کار میکنم؟

    من دردل هاشو گوش میدم که در اخر بگم خواهر من این راهه و این چاهه.

    اما نتیجه این بود که هزاران بهانه میاورد که نه ،حرف خودم درست هس،و تو اصلا متوجه وضعیت من نیستی.

    بارها و بارها ادرس سایت استاد رو دادم و حتی براش اکانت درست کردم،چون میگفت بلد نیستم،ولی همش بهونه بود.

    خلاصه بعد از چندین و چند سال،گفتم وقتی حرفای من براش ارزشی نداره ،تا میتونم مکالمه رو کوتاه میکنم و جهت حرفا رو عوض میکنم،و نهایت اگر ازم نظر خواست میگم خواهر جان ،شما که به حرف من گوش نمیدی و حتی تست هم نمیکنی،پس برای چی وقتت رو بگیرم ؟؟؟

    دیگه از ته ته ته دل ،وجدانم آسوده هس که من هیچ وظیفه ای در قبال ایشون ندارم ،و خودش هر وقت خواست سوال میپرسه و خدا هدایتش میکنه.

    در مورد همسرم هم همینطور بودم و بارها بارها بحث پیش میومد ،ولی وقتی رهاش میکردم ،خودش علاقه نشون میداد که بیاد و مثلا یه فایل گوش کنه و حتی مطلب گفته شده رو از من بهتر درک کنه.

    من فکر میکنم ما در مورد نزدیکانمون خیلی علاقه داریم که سوپر من باشیم.

    ولی این روش جواب نمیده و فقط راهمون رو دور میکنه.

    کار درست این هس که مثلا به همسر یا بچه یا نزدیکانمون که عاقبت راهی که میری از نظر من اینه،حالا شما خودت انتخاب کن،این راهی که من میگم و فکر میکنم درسته رو اگر بری من هم حامی ت میشوم و هر کمکی در توانم باشه انجام میدم،ولی اگر راه نادرست رو رفتی،خودت و تنها خودت عواقبشو پذیرا باش،و فکر نکنی که حالا چون شوهر یا زن یا بچه یا افراد نزدیکم هستی باید خودمو فدات کنم،اینجوری دیگه خیالمون هم راحته.

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      نسترن نیشابوری گفته:
      مدت عضویت: 1313 روز

      سلام سولماز جان عزیز

      خداقوت ایام به کام

      من هم در مسیر دلسوزی برای اطرافیانم همه‌این حرفا رو شنیدنم

      آی کلاس میزاری

      آی خودتو میگیری

      آی دیدی ما بهت نیاز داریم جو گیر شدی

      و…….

      دقیقااااا نکته عطف داستان همینجاست

      که ما‌ گول این‌حرفا رو نخوریم

      میدونی به نظر من دلیل اینکه به صورت پیش فرض همه ما (در اثر همون افکار و باور های غلط که شما هم فرمودین یک عمر تو مغزمون توسط خونواده جامعه و اطرافیان نقش بسته ) میخوایم‌سوپر‌من ناجی یا مرجع گفت و شنود های اطرافیانمون باشیم‌چیه؟؟

      عدم خودباوری و عزت نفس

      ما در اصل برای دریافت تحسین تشویق و احساس عشق از سمت آدم های اطرافمون

      یا

      ترس از ترد شدن و قطع رابطه کردن همون آدم های اطرافمون

      میریم تو همچین نقش هایی

      و هرچقدر احساس عشق تحسین و نزدیکی از آدم ها میگیریم انگار از درون جوونن میگیریم حالمون خوب میشه

      اما اما اما

      غافلیم از اینکه ما حالمون شاید لحظه ای خوب بشه

      ولی در نهایت دقیقاااا همونطور که شما هم فرمودین

      ما میشیم جاذب اتفاقاتی از جنس چالش هایی که بقیه برامون تعریف کردن و بهشون راهکار داریم

      این نتیجه خیلی طبیعی و درست

      خوب ما با شنیدن حرفا و افکار و اعمال نادرست دوستان

      توجه و تعمق میکنیم در مورد اون مسائل راهکار میدیم

      ما میتونیم خودمون رو گول بزنیم

      اما جهان فرکانسی رو که نمیتونیم گول بزنیم

      میتونیم!!!

      طبق گفته استاد جان ما در هر لحظه که بیداریم مشغول فرستادن فرکانس به جهان هستیم

      و جهان هم هم سنگ همون فرکانس ها به ما اتفاقات رو نشون میده

      اولین شرطی که استاد جان فرمودن

      فیلتر کردن وسواس گونه و آگاهانه اخبار تلوزیون و همه مسائل این چنینی

      دلیلش هم اینه که بعضا حتی ناخودآگاه باعث احساس بد ما میشه

      من قبل از اینکه به این شکل با مسائل آشنا بشم(چون به صورت خدادادی این نعمت رو دارم که با صدای شیوا لحن عالی و انرژی خوبی صحبت میکنم همه میگفتن چرا نمیری مشاور بشی) و من با لذت و شوقق بیشتری براشون وقت و انرژی میزاشتم

      در پایان اون مباحثه دقیقا میدیدم اونادر اثر انرژی که از من‌گرفتن عالی رفتن

      ولی حال بدشون رو منتقل کردن به من

      و از وقتی با آموزه های استاد جان آشنا شدم

      فهمیدم علتش اینه که در اصل کانون توجهم بد میشه فرکانسم بد میشه

      و در نتیجه

      ناخوآگاهم جذب میکنه

      بدون اینکه حتی متوجه باشم

      با حرف زدن در مورد غم های بقیه شنیدن غم هاشون و دادن راهکار

      دقیقا همون مسائل رو جذب میکنم

      قطعا همه ما اینقدر این موضوع فرکانس موضوع در معرض افکار و اخبار منفی قرار نگرفتن رو از استاد جان شنیدیم‌که فکر میکنیم میدونیم هاااا

      اما همین مشاوره دادن به آدم ها

      همین شنیدن غم و درداشون مارو به ورطه نابودی میکشونه

      حالا قسمت دردناک ترش به نظر من اینجاست که حرف میزنن و ما میفهمیم

      که ایراد محض از سمت همین دوست یا عزیزی هست که داره با ما به اصطلاح درد دل میکنه و میشه به راحتی با کمی‌تغییر و کار کردن روی خودش قدم برداره درمسیر تغییر شرایط و کم‌کردن این فشارر

      ولی شوربختانه درد اینجاست که حتی به همین اندازه هم نمیفهمن

      و تهش باز خودمون محکوم میشیم

      (و ای وایی بر خود من که با دونستن همه این ها یک مقطعی تو این سیاهچاله افتادم)

      پس نتیجه اینکه در مواجه با دیگران

      به قول کلام قرآن کر کور و لال بشیم

      چون آنها نمیخواهند بدانند

      دقت کنیم دوستان

      نمیخواهند نه نمیتوانند

      تمام تلاشی که ما برای بقیه میکنیم به این دلیل که فکر میکنیم‌نمیتوانند

      چرا نمیتوانند؟؟؟؟

      مگر ما توسط یک خالق و در وضعیتی مشابه آفریده نشدیم؟؟؟

      پس چرا اگر ما خواستیم و هر کدوم به طرزی جادویی پس از کلی آزمون و خطا هدایت شدیم به بهشت عباس منشی

      بقیه اگر بخوان هدایت نشن؟؟؟؟

      به نظرم کافیه همه‌ما

      اول از همه‌خود من نسترن به این درک برسیم همه اتفاقات ما از ریشه نخواستن نه نتوانستن

      و به محض درک این موضوع

      رهاا میکنیم

      رهایی از جنس آرامش

      رهایی از جنس عشق و لذت

      روی دیگه این داستان هم دقیقا به همین شکل

      اگر احساس کنیم از سر نتوانستن اتفاقات سخت برای اطرافیانمون میوفته فکر میکنیم رسالت مایی که تونستیم این راه رو کشف کنیم اینه که نقش هادی رو برای بقیه رو بازی کنیم راهنمایی و هدایتشون کنیم به مسیر درست

      و این میشه سرآغاز چسبیدن به آدم ها

      چسبیدنی از نوع ترس

      غم فشار استرس

      و در نتیجه جذب اتفاقاتی هم سنگ همون افکار و همین احساسات

      پس

      باز هم میرسم به همون‌جمله معروفم

      توروخدا

      توروخداااااا

      توروخدااااااااا

      ای همه اهالی بهشت عباس منشی بیایید و سکوت پیشه کنیم

      تا حداقل خودمون رو بتونیم هندل کنیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سولماز ستاری گفته:
        مدت عضویت: 2335 روز

        با سلام خدمت شما دوست خوبم:

        بسیار زیبا توضیح دادین و کامنتتون رو برای خودم ذخیره کردم تا بارها مرور کنم، بله ،مسئله همون عدم اعتماد به نفس هس،و ترس از اینکه مثلا خواهر من ،از دستم ناراحت بشه که مثلا پای دردل هاش ننشستم،در صورتیکه اگر من برای خودم ارزش قایل باشم ،باید به خودم یاد اوری کنم که همه مون به یه اندازه به خداوند دسترسی داریم ،پس دیگه بی خود براشون دست و پا نزنم.

        اصلا باید این دست ،کامنتها رو ،روزانه مرور کنم ،چون واقعا ذهن ،همش میخواد به همون باورهای محدود برگرده و مثلا میگه،حالا این دفعه هم گوش کن حرفا و دردل ها رو ،گناه داره خواهرت که جز تو کسی رو نداره،ولی در جواب این ذهن باید بگم ،آخه من هزار بار دیگه دردل دل گوش کردم در حد خودم راه حل دادم یا خیلی از جاها منم ‌وارد غیبت یا تهمت به دیگران شدم برای فقط خواهرم رو همراهی کرده باشم،اما ته همه ی اون ها،حال بد بود و از مسیر خارج شدن بوده،وقتی به خودم یاد اوری کنم ،پس یا هر طور شده حرف رو عوض میکنم یا به یه بهانه ای مکالمه رو قطع میکنم.

        بسیار بسیار سپاسگزارم از کامنت عالی تون ،بهترینها رو براتون میخوام.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    آزاده زمانی جوهرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1980 روز

    به نام خدای زیبا ،مهربون ودوست داشتنی .سلام به نابترین استاد دنیا ،مریم عزیزم دوستان هم فرکانسی ام در این سایت بهشتی.سپاسگزار خدای مهربونم که در بهترین زمان ،نابترین آگاهی ها رو به قلب استاد جاری می کنه و من هم در مدار دریافتش هستم .استاد عزیزم این روزها به طور جدی ومتعهدانه بر روی این پاشنه آشیل حامی وهدایت کننده بودن خوب کار می کنم ،اهرم رنج ولذت نوشتم وچقدر تکاملی دارم بهبود پیدا کردم ولی باید تا لحظه ی آخر عمرم مواظب علف های هرز این باور محدود کننده باشم .وقتی مسیر تکاملی خودم رو تو این 4 ساله که عضو سایتم ودارم روی بهبود باورهام کار می کنم تحلیل می کنم متوجه میشم از این ناحیه خیلی مسیر سنگلاخی رو تجربه کردم ولی به لطف فایلهای رایگان الگوهای تکرار شونده وآگاهی های ناب دوره کشف قوانین وحل مسائل به خوبی این ترمز رو شناسایی کردم وهر روز کمی بهتر از روز قبل شدم .من ایمان دارم وقتی خداوند تعهد بنده ش رو در جهت بهبود باورهاش ببینه به زیبایی واز راههای متفاوتی بنده ش رو حمایت می کنه .چقدر موشکافانه دلیل رفتارها وجنس آدمهایی که هدایت شدند سمتم رو بررسی کردم ودر این لحظه فقط به همین باور محدود کننده رسیدم .اینکه خودم را مسئول هدایت وحمایت دیگران می دونستم .اونقدر این باور در من ریشه داشت که یادمه با پیدا کردن این ترمز جهان سریعا منو به شرایطی هدایت کرد که کلی درس ازش یاد گرفتم وکلی آگاهی برام داشت .هر چقدر تو این موضوع خوب روی خودم کار کردم جنس آدمهای زندگیم با کیفیت تر شده ،وهر لحظه باید مواظب این باور محدود کننده باشم .جلسه ی 3 قدم 4 آگاهی های نابی تو این زمینه داره که آرامش عمیقی تو وجودم جاری می کنه .سپاسگزار خدای مهربونم بابت این مسیر زیبا وآگاهی هایی که برقلب وکلام استاد عزیزم جاری می کنه .استاد نابم عاشقانه دوستت دارم ودستان پرمهرتون رو می بوسم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    فاطمه تقی زاده گفته:
    مدت عضویت: 2380 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربانم که هرآنچه دارم از آن تو دارم

    سلام به استاد عزیزم ومریم جانم انشاالله هر کجا هستین شاد وسالم وتندرست باشین

    سلام به تمام دوستان نازنینم

    سپاسگزار خداوندم هستم که امروز این فایل بی‌نظیر رو روزیم کرد‌.

    سپاسگزارم استاد عزیزم به پیشنهاد مریم جان وندای قلبتون گوش دادین واین فایل بی نظیر رو واسمون ظبط کردین.

    سپاسگزارم مریم جانم که اینقدر مهربان وخوش قلبین وهمه جوره هوای بچهای سایت رو دارین

    استاد راستش امروز4 صبح قبل از اینکه برم نونوایی وارددسایت که شدم فایل جدید رو دیدم بلافاصله دانلود کردم موقع مشغول به کار فایل رو گوش دادم

    بعد کار هم کلاس خیاطی وبعد ناهارو کار خونه واستراحت والان هم قبل از رفتن به شیف بعداز ظهری کار نونوایی گفتم کامنت بزارم اول از شما ومریم جانم سپاسگزاری کنم وانشاالله باز مجددا برای این فایل کامنت بزارم.

    سپاسگزارم استاد عزیزم ومریم جانم که هر لحظه فرشته ی نجات هستین ودستی از دستان خداوند هستید برای ما تا دراین مسیر الهی درست وکامل قدم برداریم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    ســــــمـــــیـــه گفته:
    مدت عضویت: 1534 روز

    به نام الله یکتا

    ««خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم »»

    ای که مرا خوانده ای راه نشانم بده

    در شب ظلمانی ام ،ماه نشانم بده

    یوسف مصری زچاه گشت چنان پادشاه

    گر که طریق این بود، راه نشانم بده

    چند روزه که این بیت شعر همراه من شده و آگاهانه و نا آگاهانه در طی روز هی تکرارش میکنم .

    که خدای خوبم

    تویی که من و آوردی تا اینجا ،راه رو نشونم بده .

    خسته ام

    از این که دیگه بخوام تو زندگیم نقش یه زن قدرتمند رو اجرا کنم و تمام بار دیگران رو به دوش بکشم و بخوام تمام تلاشم رو بکنم تا اونها درست زندگی کنند .

    در صورتی که نمی‌خوان!!!!

    چقدر این روزها از مسیر توحید ،از مسیر خودشناسی دور شدم .

    با این که هزاران بار از استاد شنیدم که ما هیچ توانایی در تغییر دیگران نداریم

    هر کسی هر جایی هست جای درستش هست

    ولی من به عنوان یه مادر همیشه خواستم خدایی کنم برای فرزندانم ،

    برای خانواده ام

    برای همسرم ،

    ولی متوجه شدم که چقدر ابن کارم تو این روزها ،باعث شد که خودم رو ،مسیرم رو ،

    گم کنم .

    و به نوعی من رو با خودشون کشیدن پایین

    غافل از ذره ایی، تغییر ،

    چقدر با مشاوره دادنم به نزدیکانم ،خودم رو از مسیر

    قشنگی که داشتم قدم به قدم ،پیشرفت میکردم . دور و دور و دورتر کردم .

    منی که مدام مشغول شکر گزاری و حال خوب بودم . و تمام وقتم غرق در عشق بازی با خدای خودم بودم .

    چنان افت انرژی و حال خوب پیدا کردم ،که کلی از مسیر دور شدم .

    یه چیزی رو امروز تو کامنت یکی از بچه ها متوجه شدم که وجودم رو لرزوند که اشکم رو در آورد .

    این که از زمانی که وارد سایت شدم و دارم روی خودم کار میکنم ،و به اندازه ای که روی خودم کار کردم و توجه ام رو تا حدودی روی خودم و حال خوب و شکر گزاری قرار دادم ،

    چقدر نتیجه گرفتم .

    ولییییببی

    فکر میکردم همین کافیه که اعراض کنم از ناخواسته ،ها و تمام توانم رو برای تغییر خودم بزارم ،

    ولی این شده بود برای من فرار از حل مسئله!!!

    یه توجیه اشتباه

    که من که دارم روی خودم کار میکنم و وقتی به ثبات فرکانسی برسم ،جهان خودش کارها رو برام درست می‌کنه .

    ولی به قول استاد

    ایمانی که عمل نیاورد ،حرف مفت هست

    من همون آدمی هستم که خیلی قشنگ بقیه رو نصیحت میکنم . ولی تو زندگی خودم اندر خم یه کوچه ام .

    نمیتونم برم تو دل ترسم و این زندگی بیست ساله رو رها کنم

    خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم . من رو به راه راست هدایت کن ،راه کسانی که به انهانعمت و ثروت و برکت دادی

    خدایا کمک کن ،دستم و بگیر و بهم قدرت بده تا حرکت کنم ،

    خدا یا،هدایتم کن قدم به قدم ،

    مسیر و برام مشخص کن .

    خدایا ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2265 روز

    آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1

    اگر انرژی و آگاهی الهی در وجودم جاری شود دیگر هیچ محدودیتی در خلق خواسته هایم ندارم

    بنام خدای وهاب و بخشنده و مهربانم که هر آنچه دارم از آن اوست و خدا رو شکر تعهدی دادیم که روی خودمان کار کنیم و طبق تعهدم هم فقط به خداوند توکل کنیم

    درود و وقت بخیر خدمت استادان عزیز نازنینم و همه ی دوستانی که در این فضای بهشتی ساکن هستند

    استاد عزیزم ممنون و سپاسگذارم که هر روز با خواندن کامنت های این سایت روزتون رو شروع میکنید و شکر خدا این روش زندگی شما سبب خیر شده که من هم هر روز صبح مثل شما با خواند کامنت دوستان شروع میکنم و شبها هم با خواند کامنت دوستان در فایل های دانلودی و عقل کل بخواب میروم خدارو سپاسگذارم که لایق هستم که با چنین استادان توحیدی در چنین سایت ارزشمند الهی که بیشتر از هر مسجدی اسم خداوند در آن ذکر شده حضور داشته باشم خدا رو هزاران هزار بار شکرگذارم

    تمام انسانها زمانی تغییر میکنند که آماده ی تغییر باشند

    اگر من در مدار درستی باشم آدم مناسب خودش وارد مدار من میشود نیازی نیست بخواهیم بزور و بسختی ناجی او باشیم و بخواهیم او را به مسیر خودمان راهنمایی کنیم و با او را با خود همراه کنیم

    وقتی من زمان و وقت و انرژی خودمو صرف دیگران کنم ذهنم درگیر مسایل و مشکلات دیگران میشود چون طبق قانون کانون توجه ی من به هر آنچه باشد از آن کانون توجه بیشتر و بیشتر وارد زندگی من میشود و من هم از مسیر ثلی خودم دورتر میشوم ..و بعضا آن مشکلات و مسایل دیگران وارد زندگی من هم میشود .چون من در جایگاهی نیستم که بخواهم افکار دیگران را تغییر بدهم

    طبق قانون

    تمام اتفاقات زندگی ما بدون استثناء نتیجه ی ارسال فرکانس ها و باورهای خودمان است چه آگاهانه و چه ناآگاهانه

    به  هر  آنچه  که  توجه  می کنیم  از  ریشه  و  اساس  همون  موضوع  وارد  زندگی مون میشه

    پس طبق این قانون ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه با احساس خوب فقط و فقط روی خودمون کار کنیم

    اینکه پاسخ کانون توجه مون رو می گیریم

    اینکه پاسخ افکارمون رو می گیریم

    اینکه پاسخ باورها مون رو می گیریم

    پس باید همیشه فقط روی باورها مون کار کنیم

    من هم در گذشته دوست داشتم اطرافیانم را بخصوص فرزندانم را به این مسیری که هدایت شده ام تشویق و ترقیب کنم ولی نه تنها از عهده ی اینکار برنیومدم بلکه دشمن من و این سایت و این مسیر و استادم شدند و مدام در معرض قضاوت و تمسخر قرار میگرفتم . چون اونها فقط به نتایج من توجه داشتند و اصلا به حرفهای من گوش نمیدادن .. اگر هم سوالاتی میکردند فقط میخواستند ببیند آیا من نتیجه ی مالی گرفتم یا نه ?

    من فهمیدم که آنها فقط دوست داشتند که بدانند من چیکار میکنم تا بیشتر مسخره ام کنند.. پیش خودشان میگفتند : چه دل خوشی داره و حِر حِر حِر پوزخند می‌زدند . حتی مسخره ام میکردن که چرا صبح زود و سپیده دم و غیره برای سپاسگذاری و مدیتیشن بیدار میشدم و یا چرا مثل آنها نیستم و یا من چرا همش گوشیم توی دستمه و دارم فایل گوش میدم و یا چرا خلوت گزینی میکنم . خلاصه بارها می‌شنیدم که چه چیزهایی بصورت پوزخند بارم میکردند …

    تا جایی که دیگر تصمیم گرفتم به هیچ عنوان در مورد این مسایل به هیچ وجه صحبتی نکنم .

    زمانی فهمیدم که نباید صحبت کنم که به خودم رجوع کردم و از خودم سوالاتی کردم و پرسیدم .. خب رویا خانم خودت چه جوری وارد این مسیر شدی؟؟؟ مگه کسی تورا مجبور کرد . و یا اصلا چطوری فهمیدی که باید وارد این مسیر توحیدی بشی!!؟؟؟

    کمی با خودم فکر کردم و گفتم .. خب من در آن زمان سال 97 بعد از آن تضادهای پی پر پی در تمام جوانب زندگیم و با ساک و چمدان رفتم منزل خواهرم … مدام توی تلگرام بدنبال پیج های موفقیت بودم و همچنین کتاب های قانون توانگری و یا چهار اثر از اسکاویل شین را می‌خواندم و یا بدنبال اساتید ایرانی و خارجی و آنتونی رابینز . باب تراکتور و فیلم راز و دیگر افرادی که بنحوی از قانون جذب و موفقیت. صحبت میکردند را دنبال میکردم در واقع خودم را آماده ی دریافت این آگاهی ها میکردم و چون به مدیتیشن و مسایل روانشناسی علاقه داشتم مطالعه میکردم و مدام به دنبال راه حل برای مسایلم می‌گشتم چون به تضادهای مالی و ورشکستگی های مالی و بدنبال آن حل مسایل و تضادهای دیگری که در تمام جنبه های زندگیم پیش آمده بود بودم .. و من همچنان در مسیر پیدا کردن راه حلی بودم تا اینکه یک روز خواهرم از طریق همکارانش در گروه تلگرامی بازنشستگان بانک بهم پیشنهاد داد و گفت تو که همش دنبال این افراد موفقیت و قانون جذب هستی بیا این فایل ها را گوش کن .. سه فایل چگونه درآ مد خود را در یکسال سه برابر کنید برام فرستاد و از آنجایی که من تکاملمو طی کرده بودم پس آماده ی شنیدن این آگاهی ها بودم هر چند هنوز گنگ بودم ولی حرفهای استاد در آن فایل ها بدان نشست و موضوع باورها را آنجا فهمیدم و با گوش کردن این فایل ها و تمرینات و تمرکز به گفته های استاد خیلی با اطمینان همش بدنبال دیگر فایل های استاد بودم تا اینکه وارد کانال تلگرامی استاد عباسمنش دات کام شدم . بعد از مدت خیلی کوتاهی حالم بهتر شد و توانستم کمی آرامش پیدا کنم و آرام آرام داشتم خودمو پیدا میکردم بعد از چند مدت کوتاه دوست داشتم وارد سایت بشم ولی از آنجایی که نـــــه گوشی مناسبی داشتم و نه پولی برای تهیه ی گوشی لمسی کمی طول کشید تا وارد سایت بشم ولی توی تلگرام مدام حضور داشتم و هر روز منتظر فایل های جدید استاد بودم . پولی خدای من چقدر ذوق میکردم استاد فایل های جدید میگذاشت . چقدر خوشحال بودم که وارد تلگرام استاد شده بودم چون تمام فایل ها رو می‌تونستم آنجا پیدا کنم … آنموقع ها حتی توانایی خرید نت هم نداشتم چه برسه به اینکه گوشی اندروید بخرم .. ولی همچنان بفکر خرید گوشی بودم و خواسته ام رو نوشتم تا اینکه بکمک خواهرم و با پول قرضی تونستم یک گوشی هواوی سفید خوشکل بخرم .و بعدش یک هفته طول کشید تا با گوشی جدیدم کار کنم و یادش بگیرم !!! تازه بعد از آن بلد نبودم وارد سایت بشم یعنی همش تکاملی پیش رفتم فقط بخاطر اینکه مدام داشتم روی باورهام کار میکردم چون میخواستم نتیجه بگیریم هر چند با آن تضادها و ذهن آشفته ای که داشتم و هنگ بودم ولی مدام تلاش میکردم با خودم صحبت میکردم مدام هندی فری توی گوشم بود فقط صدای استاد را می‌شنیدم و چون بغیر از شنیدن این فایل ها امیدی نداشتم به همین دلیل به. این ریسمان الهی چنگ زدم … در واقع بقول استاد عزیزم اینگونه هدایت شدم به این مسیر الهی..بعدش بکمک یکی از دوستان در همسایگی قبلیمون که کارش کامپیوتر بود تونستم وارد سایت بشم … البته تمام داستانمو بطور مفصل داخل پروفایلم نوشتم..

    تمام این داستان ها را بخودم یادآوری کردم. یعنی همیشه گذشته ام را بخودم یادآوری میکنم و بخودم نهیب میزنم که هر کسی باید خودش اقدام به تغییر خودش کند و بقول معروف جوینده یابنده است و خدا رو شکر از وقتی که فهمیدم نباید با کسی راجب این مسایل صحبت کنم افرادی که مشکل دارند برای مشاوره اصلا وارد زندگیم نشدند . چون من یک باور قدرتمند در افکارم بوجود آوردم که من فقط و فقط باید با نتایجم صحبت کنم در غیر اینصورت من با هیچکسی هیچ حرفی ندارم.. من فقط و فقط مسعول افکار و زندگی خودم هستم ..

    من وقتی تکاملو طی کردم و آماده شدم خداوند از طریق خواهرم منو بسمت استاد عباسمنش دات کام هدایت کرد . در صورتی که خواهرم با هزاران مسایل و مشکلات اصلا وارد این سایت نشد هر چی براش با شوق و ذوق توضیح میدادم و قوانین را توضیح میدادم با بی تفاوتی و نگاه های مسخره و با بی حوصلگی آن مواجه میشدم .. البته خواهرم رفت بسمت آقای عرشیانفر و الان هم اصلا نمی‌دونم آیا هنوز در مسیر این آگاهی ها هست یا نه!! یعنی یادمه فایل های صوتی ایشون رو بیشتر قبول داشت و گوش میکرد

    آنموقع ها خیلی از این مسیر و سایت و این آگاهی ها تعریف میکردم چون خیلی هیجانی شده بودم بخاطر اینکه فقط کمی به آرامش رسیده بودم و تغییرات را احساس میکردم و حالم خوب شده بود و مدام تمرینات رو انجام میدادم و کلا بسمت مسیر درست و مناسب هدایت شده بودم و می خواستم آنها هم مثل من خوشحال بشن ولی آنها با تمسخر به من نگاه میکردن و قضاوتم میکردن و حتی پسر و دخترم هم منو قبولم نداشتند .. یعنی هنوز هم همینطور هستند .. بمرور با گوش دادن به این آگاهی ها خیلی زود فهمیدم که غیر قابل تغییرترین افراد همان نزدیکان من هستند اطرافیانم خیلی خیلی بدتر از دیگران و یا غریبه ها هستند حد اقل غریبه ها با شنیدن این آگاهیها کمی صبور هستند و گوش میدن ولی من برای نزدیکانم یک دشمن شده بودم ..بخصوص اگر فایل های سفر به دور آمریکا و یا زندگی در بهشت را میدیدند که دارم تماشا میکنم بیشتر عکس العمل نشون میدادن و یک حسادت عجیب و غریب به استاد داشتن .. بخاطر همین سعی کردم چراغ خاموش حرکت کنم و به هیچ عنوان و به هیچ وجه راجب مسیرم دیگه هیچ توضیحی ندادم م و فهمیدم که من فقط باید سعی کنم با نتایجم صحبت کنم … و آنروزی که نتایجم آنقدر به چشم بیاد حتما میآیند از من سوال میکنند که چطوری موفق شدم آنروز میگویم بروید سایت عباسمنش دات کام. برای آنها وقتی نتایج قابل درک هست که نتایج بزرگ پولی و مالی و یکشبه رو نشونشان بدهی .. در واقع تکامل برای این افراد سخت و طاقت فرسا و غیر قابل قبول هست

    البته به این نتیجه رسیدم که این مسیر برای هر کسی نیست و هر آگاهی و دانش و علمی برای همه نیست .

    البته درسته من هنوز نتایج بزرگی از نظر دیگران نگرفتم ولی خدا رو شکر خیلی از مسایل زندگیم بمرور حل شد چون من در تمام ابعاد زندگیم دچار تضاد شده بودم و برای دریافت و عمل کردن به قوانین باید روی هر موضوعی بقدر کافی کار میکردم که این تغییرات برای من زمانبر بود تا به مدار آگاهی های بیشتری هدایت شوم ..

    خدا رو شکر از آن دره های تاریکی بسمت نور و روشنایی حرکت کردم و بلطف خدای هدایت گرم و بلطف آموزش های استاد بزرگوارم بسمت این آگاهی ها هدایت و وارد این مسیر توحیدی شدم

    خدایااا ممنون و سپاسگذارم که نعمت و قدرت شکرگذار بودن را بمن عطا بخشیدی

    بقول استاد عزیز ما هیچ قدرتی برای خوشحال کردن فردی که سالهای متمادی، بر نکات منفی هر موضوعی متمرکز شده، نداریم، حتی اگر بهشت را به او نشان دهیم

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: