آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 23 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فرهاد و عسل گفته:
    مدت عضویت: 3768 روز

    درود خدمت شما استادعباس منش عزیزم

    خدا قوت و ممنونم از این جلسه ی فوق‌العاده

    استاد عزیزم خبرهای خیلی خوبی دارم خدا رو صد هزار مرتبه شکر

    .

    استاد عزیزم این روزها هدف و تمرکز من روی دوره دوره فوق العاده راهنمای عملی دستیابی به رویاها است جلسه اول همین دوره سه هدف که برام بی‌نهایت ارزشمند و مهمه رو انتخاب کردم

    . هدف اولم به لطف خدا مهاجرت به شهر مورد علاقه‌ مون بود

    . هدف دومم خرید ماشین شاسی صفر کیلومتر

    هدف سومم راه اندازی کسب و کارم در شهر مورد علاقمون است

    استاد عزیزم الان 40 روزه مهاجرت کردیم به کرج و خیلی خیلی مهاجرت لذت بخشه و الان درکرج ساکن هستیم و به لطف خدا کسب و کارمم که بزرگترین ترس من بوده داره شروع میشه و خیلی عالی من و خانمم ودخترمون و پسرمون داریم به محیط اینجا سازگار می‌شیم و خیلی خیلی دور بودن از فامیل و دوستان و خانواده داره کمک می‌کنه که روی باورهای خودمون کار کنیم و به لطف خدا تقریباً همیشه داریم یا به فایل‌های شما گوش میدیم یا سفر به آمریکا یا زندگی در بهشت رو از اول داریم می‌بینیم

    ماشین سواریمون که یک ساینا بوده رو با یک ماشین دنا ی فوق العاده معاوضه کردیم و ثانیه به ثانیه شکر گذاریم

    اینها خبرهای خوشی بود که قبل از شروع کامنتم دوست داشتم بگم

    استاد عزیزم در مورد گوش شنوا بودن و اینکه سرم رو از تو زندگی دیگران در بیارم و به مشکلات و گرفتاری‌های دیگران توجه نکنم خیلی خیلی به لطف خدا کتک‌های زیادی از این باور اشتباه خوردم خیلی مسخره شدم خیلی اون دیگران منتظر یک اشتباه از سمت من بودند تا مچ من رو بگیرند و بهم بفهمونند که دیدی داشتی اشتباه می‌کردی

    در گذشته خیلی خیلی انرژیم رو برای هدایت دیگران می‌ذاشتم

    این بی ایمانی من بوده که می‌خواستم کار خدا رو انجام بدم و با این همه فایل گوش دادن از شما در دوره فوق العاده احساس لیاقت در جلسه اولش متوجه شدم که تمام توجه و تمرکزم اگر روی خودم باشه می‌تونم به اهدافم برسم و اگر توجه و تمرکزم رو تیکه تیکه کنم و به دیگران توجه کنم و بخوام فقط به فکر نصیحت باشم و عالم بی‌عمل بودن باشم هیچ نتیجه‌ای در زندگیم نمی‌بینم

    پس از شروع دوره احساس لیاقت از همون روز اول تصمیم گرفتم که فقط روی خودم کار کنم و تمام صحبتم با خانمم باشه چون با هم دوره رو شروع کردیم و بهترین دوست و رفیق برای هم همیشه بودیم

    بلطف خدا از شروع دوره نتایج خیلی فوق العاده‌ای رو در زندگیمون دیدیم و در نهایت در پایان دوره انرژی فوق‌العاده‌ای داشتیم و خداوند ایمان زیادی در دل ما انداخت که از شراکت 13 ساله با برادر بزرگترم که یک بیل مکانیکی رو با هم شریک بودیم جدا شدیم و به لطف خدا بیل مکانیکی خودم رو خریدیم و تمام وام هام و بدهی هام رو هم پرداخت کردم و این بزرگترین لطف خدا به من بود که تونستم با این کار خیلی خیلی به خودم کمک کنم و بی‌نهایت این اتفاق به آرامش من و به حال خوب من کمک کرد

    چون در خانواده پرجمعیتی هستم و من فرد کوچک خانواده هستم همه فکر می‌کنند که باهوش‌تر و با تجربه‌تر هستند و خیلی مواقع نمی‌ذاشتند که من اهداف خودم رو دنبال کنم به ایده‌هام عمل کنم ایده‌هایی مثل مهاجرت که سال‌ها آرزوی من بود که بعد از این اتمام شراکت و تسویه بدهی‌هام به لطف خدا اتفاق افتاد

    استاد عزیزم حالا بیشتر از هر وقت دیگه‌ای می‌تونم به این گوشه شنوا مشکلات دیگران نبودن وکار کردن روی باورهای فوق العاده ی استاد عزیزم کار کنم و این بزرگترین شکرگزاری ماست که از دیگران آگاهانه دور شدیم الان می‌تونیم روی باورهای خودمون کار کنیم

    دقیقاً استاد عزیزم اینکه پدرت در بیاد تا کسی رو تغییر بدی و اینکه وقتی طرف تغییر کرد بیاد بهت بگه که من خودم تونستم راه راست رو پیدا کنم یا اینکه از فلان جا یاد گرفتم که باید در این زمینه تغییر کنم خیلی خیلی برای من هم اتفاق افتاده این‌ها همه بهمون نشون میده که اگر سرمون توی زندگی خودمون نباشه خیلی خیلی اذیت میشیم

    بی‌نهایت از دیدن شما استاد عزیزم خوشحال شدم از شما ممنونم بابت این فایل‌های فوق العاده

    20آذر1403

    انشالله در پناه فرمانروای کیهان همیشه در اوج سالم سلامت ثروتمند قدرتمند لیاقتمند و خوشحال باشیم

    بدرود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    حمید خالقی گفته:
    مدت عضویت: 3950 روز

    چرا من دارم فایلها رو گوش میدم؟

    دلیلی که دارم این فایلها رو گوش میدم چیه واقعا؟

    آیا به قصد تغییر شرایط زندگیمه؟ آیا میخام زندگیمو از اینی که هستم تغییر بدم و از لحاظ مالی رشد کنم‌و ثروتمند بشم؟‌

    درونم‌میگه نه؛

    درونم‌میگه تو به قصد تغییر و بهبود شرایط مالی زندگیت گوش نمیدیتو به قصد حال کردن داری گوش میدی

    تو به قصد کیف کردن از شنیدن این حرفها داری گوش میدی

    تو قصدت عمل کردن نیست

    تو نمیخای به این حرفهایی که میشنوی عمل کنی و یه جورایی حتی گاها داری اذیت هم‌میشی

    تو قصد واقعیت عمل کردن به این حرفها نیست

    تو فقط به دنبال یه مسکن هستی مثل یه ادم‌معتاد که یکی دوساعت حالتو خوب نگه داره

    تو اصلا مال این حرفها نیستی

    در درونت خودت با خودت رودربایستی داری

    اومدی ولی چون مسکن شده برات نمیتونی ازش دل بکنی

    عمل کردن به این حرفها یه مقداری خودخواهی و قدی میخام

    یه مقدار پر رویی میخام

    مخصوصا یه مقدار خودخواهی میخات که تو تو این سالها خیلی خیلی آدم دلسوزی شدی

    دلسوزی از روی جهل و نادانی از روی احساسات

    … اینکه داری به اطرافیانت که گمان میکنی مثل خودت نیستن و یا نمیتونن پیشرفت کنن در صورتی که میتونن ولی نمیخان و یا توانستن و بهتر از تو هم تونستن ولی تو نمیخای ببینی چون از حس دلسوز بودن داری لذت میبری تو دلسوزی کردن و محبت بیجا لذت میبری

    داری از انتقال حس قربانی بودن و قربانی شدن لذت میبری

    باید کمی بی‌رحم باشی

    باید کمی خودخواه باشی

    چرا از تغییر و رشد و جدا شدن از شرایط الانم ترس دارم؟

    چون میترسم تنها بمونم تنهای بی‌کس

    چون نمیدونم آینده تغییر چه خواهد شد؟ آیا واقعا موفق خواهم شد یا ممکنه شکست بخورم و از الانم هم بدتر بشم؟

    علت ترس از تنهایی دو چیز هستش؛

    یکی شرک و دیگری باورهای غلط

    همیشه در دوران بچگی از تنها موندن و حمایت نکردن بزرگتر ها صحبت شده برام همیشه هشدار دادن اگه طبق گفتهشون عمل نکنم دیگر از من حمایت نخواهند کرد و منرا تنها خواهند گذاشت منرا ترسانده اند ترس از حمایت نکردنهاشون

    شرک هم در ادامه این ترس تکلیفش مشخص میشه …

    من ترس از تنها ماندن دارم ولی قرار نیست و نبوده که کسی برات منو حمایت و یا ساپورت خاصی بکنه قرار بوده و هست و خواهد بود که خود الله و خداوند منرا یاری. حمایت کنه

    قراره خداوند خودش برای من دوست بشه حمایت و حمایتگر بشه

    برام پول و ثروت بشه

    خونه و ماشین رویاهام بشه

    خود واقعی رویاهام بشه

    قراره خداوند خودش مسیر رو برام روشن کنه

    قدم به قدم با من همراه بشه و دستمو بزارم تو دست خدا و چشمامو ببندم

    قراره خداوند خودش راهنما بشه

    خودش قوت قلب بشه

    اصلا هر کسی هر کاری و یا هر وعده ای رو میده قرار خداوند اون رو به من بده از این دستش نشد از دستان دیگرش استفاده میکنه نگران نباش

    خداوند خودش قراره برای من امید بشه یه امید واقعی نه امید واهی

    همونی که بهت قول داد اگه تو بورس باهاش سرمایه گذاری کنی فلان قدر سود میکنی؛ کو سودش؟ کو پولش؟ اصل پولت رو هم نتونست بهت برگردونه تازه بعد چند سال

    قراره خداوند خودش برات همسر بشه تو دنبالش نیفتاد

    قراره خداوند خودش برات مادر بشه تو دنبالش نباش

    قراره خداوند خودش برادر و خواهر بزرگتر و کوچکتر بشه و همه کارهاتو انجام بده تو به دنبالشون نباش

    قرار خداوند خودش برات عید نوروز بشه تو دنبالش نباش

    قراره خداوند خودش بیدارت کنه برای کار و تلاش و لذت بردن

    هر چیزی رو که از هرکسی انتظارشو داری قراره خداوند خودش همون باشه برات تو دنبال راضی کردنشون و یا جلبشون نباش

    خداوند برات ماشین دلخواه میشه نگرانش نباش

    خونه دلخواه میشه تو فقط قدم بردار

    خداوند اونطرف خواسته های تو منتطر تو هستش تا تو قدم برداری و بری سمتش حتی بهت قول میدم تو طول مسیر هم حمایتت خواهد کرد اون تنهات نمیزاره فقط کافیه قدم برداری

    تمرینات رو خوب انجام بده و رو تمرینات خوب تمرکز کن بهت قول میدم که نتیجه میگیری

    بهت قول میدم که خداوند ازت حمایت میکنه تو فقط قدم بردار

    خداوند و خواسته های تو اونطرف پل رودخانه منتظر تو وایستاده بهت قول داده که روی پل هم ازت حمایت میکنه تو فقط کافیه قدم برداری

    محکم قدم بردار و نگران قضاوتهای مردم و برادرت و خانواده ات هم نباش

    تو هر کاری بکنی هستن کسانی که تو را قضاوت کنن و مورد قضاوت قرارت بدن

    نگران چرندیات و مزخرفات اونا نباش

    اونا حرفهای دل خودشونو دارن میزنن

    اونا از قانون آگاه نیستن که دارن صحبت میکنن

    نگران نباش خداوند هیچکدام از این خصوصیات اخلاقی که مردم دارند رو نداره هیچکدوم از بدیهای مردم رو نداره

    قضاوتت نمیکنه

    دروغ نمیگه

    فریبت نمیده

    تنهات نمیزاره

    اوقات تلخی نمیکنه

    سرزنشت نمیکنه

    او برای تو اعتماد به نفس میشه چطور که برای ابراهیم (ع) شد به او توکل کن

    برای تو قدرت و قوت قلب میشه چطور که برای مادر موسی(ع) شد قوت قلب رو در نظر مثبت مردم دنبال نکن

    برای تو عزت نفس میشه چطور که برای محمد (ص) شد عزت نفس رو در مردم نجوی

    اون قول داده و وعده کرده همه چیز میشه برای تو

    پس تو به حمایت و مهربانی و لطف و نعمت و … غیره یِ هیچ کس و هیچ چیز نیازی ندارم.فقط و

    فقط به خداوند نیاز دارم چون او همه چیز است و همه چیز باهم است

    انشا الله از عاملان به آگاهی ها باشم و خداوند را باور کنم من نیاز ندارم هیچ کس و هیچی غیر از خداوند رو باور کنم

    خداوند رو باور کنم همه نعمتهای دنیا و آخرت را باهم و یکجا باور کردم و بدست آوردم انشاالله

    در پناه الله یکتا شاد موفق و پیروز باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مجید کدخدایی گفته:
    مدت عضویت: 2037 روز

    سلام به استادجانها که دستی از دستان الله شده برای هدایت ما به مسیر هدایت و روشنگری

    راستش استاد عزیز باور بفرمایید از زمانیکه من به فایلهای شما گوش میدم و با تمرکز بیشتری روی آنها کار میکنم به همون اندازه هم از این مساجد که به اصطلاح برای عبادت و بالابردن نام الله از اونا استفاد ه میشه دور میشم چون واقعاً الان در مساجد ما بخصوص مناطق شمال غرب و کردستان تنها برای مجالس ترحیم و بحث در مورد احادیث و روایات عجیب و غریب استفاده میشن و با آیات الهی بیگانه شده اند و همش حرفهایی که میزنن با جمله ،،، قال رسول الله ،،،، شروع میشه و خبری از گفتن جمله ،،( قال الله تعالی) نیست ،

    حال واقعاً در این سایت بیشتر از مساجد ما آیات الهی تفسیر میشه و بحث توکل و توحید خیلی پر رنگتره و این هم خودش جای شکر داره واقعاً ،، و من ترجیح میدم بیشتر وقتم رو در جایی سپری کنم که بهم اصل دین که همان توحید و توکل است رو یاد بده حال هر جایی که باشه ،و این سایت به الله قسم یکی از اونجاهاست چون نتایج زندگیم بیانگر و تایید کننده این گفته ام است.

    استاد عزیز چه ضربه های فنی و حساب شده ای از این کمک ناخواسته به دیگران من خورده ام ،،

    یکی از اونا همسر خودم بود که اصلا باور نداشت به اون مشکلی که در زندگیش بود و داشت نابودش میکرد و من شده بودم ناجی زندگی اون و اسم خودم رو اسپایدرمن گذاشته بودم که در نهایت با کله خوردم زمین و من آدم نامرد زندگی ایشان شدم و چه ضربه های کاری که نخوردم .

    یا به فرض مثال در مورد کمک کردن به برادرم که بچه شیطون و بدکاره ای داشت و ما میخواستم به زور زندگیش رو با برادرم تغییر بدیم که متأسفانه دوتامون با مصیبتها و مشکلات خیلی عجیب و غریبی روبه رو می‌شدیم و درماند ه و آواره پا پس میکشیدیم.

    یا مثالی دیگر از کمک کردن به دانشجویان و دانش آموزان در دانشگاه و مدرسه دارم که میخواستم فردین بازی در بیارم و آب جاری نشده رو به جوی برگردانم که با ناملایمات زیادی روبه رو شده ام و من مقصر داستان شناخته شده ام و در نهایت انگشت اتهام به سمت من گرفته شده است .

    یا مواردی هست که من میخواستم از نظر مالی به دوستانم کمک کنم و نیت خیر داشتم که خدا خودش شاهده ، در نهایت ضرر مالی متوجه خودم شده و تا قرقره در قرض و مشکلات مالی گرفتار شده ام .

    یا در مورد آشنا شدن با این سایت و اینکه میخواستم اعضای خونواده رو باهاش آشنا کنم و در نهایت باعث دور شدن خودم از مسیر کارکردن روی خودم شده و چه ضربه های که نخوردم و هزاران مثال دیگه …

    واقعاً استاد عزیز این سخنان شما که برگرفته از آیات محکم الله در قرآن است و از تجربیات ارزنده شما کسب شده در هیج جای این کُنهِ پهناور و این جهان هستی پیدا نمیشه ،

    واقعاً اگه تنها بابتِ بودن در این سایت و گوش دادن به این آگاهیها شب و روز از خداوند سپاسگزاری کنم بازم کمه و نمیتونم قدردان این یه ذره از نعمتهای الله یکتا باشم .

    حال در ادامه گوش جان میسپارم به تفسیر زیبای شما استاد عزیز از آیات الهی به امید رنگ دادن آنها در زندگیمان و سعادتمند شدن در هر دو دنیا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    زهرا رحمتی گفته:
    مدت عضویت: 773 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان همفرکانسی ام

    واااای استاد خودتون میدونین چه لذتی داره وقتی نقش عقل کل و برای ادمای دیگه در میاری چون تجربه شو داشتین میفهمین من از چه لذتی حرف میزنم وقتی یکی میومد و بنا به شرایط زندگیش خواه روابط نامطلبوش بود خواه ورشکستگی و خواه دیدگاه نامناسبش به زندگی به خدا به خودش میگفت و تا لب باز میکرد من میشدم” بهترین سخنران انگیزشی ایران زهرا رحمتی “خخخخخ

    اره استاد بدترین سم زندگی من همون تشویقهای بود که بقیه ازم میکردن و منم با کلی احساس خوب کاذب سرمو بلند میکردم اخ جون فلانی با دوساعت گوش دادن به حرفای من مثل حالت یه بشکن از امروز زندگیش متحول شده و دیگه از این لحظه به بعد قراره اون فرد ورو ابرا ببینم و منم این پایین دست براش تکون بدم و از فردا میدیدم با کلی باور منفی دیگه سراغم اومده رفتارش از قبل بدترشده و ساعتها حرص میخوردم ولی اون حس هیجان زیادم بودکه باعث میشد مثل بلبل نان استاپ حرف بزنم و حرف بزنم و متوجه گذر زمان نمیشدم که هیچ احساس میکردم تازه الان حرفامون داره گرم میشه خخخخ و شب وقتی سرمو رو بالش میزاشتم میگفتم اخیش اخرش فلانی رو قانع کردم با دلیلای منطقی ام که حرف درست و من زدم و دیگه اون بابا ازفردا متحول میشه ولی استاد به محض اینکه مکالممون تموم میشد یه حس خیلی بدسراغم میومد از اون همه ورودی منفی از اونهمه ساعت بحث کردن منو اون بابا که هردومون سعی در این داشتیم همو متقاعد کنیم و همین باعث احساس بد در وجودم میشد حالت یه معتادی که بعد از یه نعشگی خووووب به یه خماری میرسیدم که کل شب و کابوس میدیدم و برعکس من طرف مقابلم شب و با یه مسکن خوب خوابیده بود و فردا صبحش باز از من راهنمایی میخاست و منم همون احساس هیجاناتم دوباره فعال میشد و …بازهم همون اش و هون کاسه این داستان سالها طول کشید و من چون زیاد دنبال فرعیات بودم کافی بود یه چیز جدید و نامفهومی در اون سر دنیا گفته میشد به هزاران طریق معجزه اسا به اون اگاهیها دسترسی پیدا میکردم یعنی همین الانم بهش فکر میکنم مبهوت میشم یبار درگیر سمینارها و کتابهای پاکسازی هواپونوپونو میشدم یبار درگیر تغییر چهره با سابلیمینان میشدم و با مشاورهای انگیزشی اشنا میدم که در اون تایم باورهامم همون قد کار میکرد چون من میگفتم تو این جهان به هرچی بخای میشه رسید پس منم الا و بلا همین بابا رو میخام و دقیقا جواب باورهامو میگرفتم و در مسیری قرار گرفته بودم که کسانی بودن در این حوزه فعالیت میکردن و من چقدر چقدر چقدر از خدا از اصل قانون حاکم بر جهان هستی دور میشدم فکر کنین دیگه به اون مشاوره ها پول میدادم و یه تکنیکهای عجیب و غریب مثل 369رو اموزش میدادن یا یه تکنیکای بود که با روشن کردن شمعهای عجیب و غریب میخاستن به حال و روزم کمک کنن ایناهمه به کنار این وسطم شده بودم سخنران کل فک و فامیل وخانواده و همکاران و انقدر تشویق میشدم که تا زمان اشناییم با شما زندگیم رو این روال بود چه چک و لگدهای که من این وسط خوردم انقدر زیر فشار جهان هستی له شده بودم که من به سرچشمه ی معرفت و اگاهی و یکتا پرستی رسیده بودم اونم هدایت خدا بود با شما اشنا شده بودم ولی نای حرکت کردن نداشتم نای اینو نداشتم بازم برم خودکار و دفتر بگیرم نای اینو نداشتم از سپاسگزاری بنویسم از بس که چندین وچندسال من با توجه به مداری که درش بودم و با مشاورانی سروکار داشتم که صبح تا شب بهم میگفتن سپاسگزاری نداشته هاتو بکن تا به دستشون بیاری و منم دفترها پر میکردم ساعتها و ساعتها روزها و ماه ها و سالها…این وسطم ذهن منطقیم داد میزد چی داری مینویسی کدوم باهم بودنتون؟؟این وسط ترسهام امونم رو میبرد اگه این سپاسگزاریهای فیکت به سرانجام نرسید چی؟؟یعنی من با کلی حس ترس نگرانی و مسخره شدن ذهنم اون کار و ادامه دادم دقیقا برخلاف قانون جهان هستی پرشده بودم از حس بد(حالا بماند اگه این کار و میکردم و شخص خاصی و در نظر نمیگرفتم الان با 3تا بچه داشتم زندگی میکردم خخخ چون نه ترسی بود نه نگرانی یه درخواستی بود از جنس رهایی نه یک شخص خاص)خلاصه اینکه استاد قبل اشناییم باشما تظاهرات ایران شروع شد و من به کلی رفتم تو جو جامعه و حرص و جوش خوردن از اینکه چرا فلانی برخلاف عقیده ی من فکر میکنه همون حرف خودتون که گفتین شماهای که دنبال ازادی و روشنفکری هستین شماهام عین همون مسئولین دارین بقیه رو وادار میکنین که باید مثل ما فکر کنین و عمل کنین!من اینجا دستمو بعنوان اعتراف کردن بالا میبرم که رفته بودم رو منبرم و کسی حالا حالاها نمیتونست منو بکشه پایین و همون توجه به نکات منفی بحث کردن و اون استوریهای اینستا باعث شد همون یه ذره وصل بودنم به قانون جذب کلن از بیخ پاره بشه و دیگه هیچی …روزای وحشتناکی بود بالاخره شما فکر کن تا دیروز خودت سخنران انگیزشی بودی و سنگینی نگاه اطرافیان و سنگینی تیکه های که بهت مینداختن که خانم انگیزشی چخبر؟؟به کجاها رسیدی؟؟ و شماتصور کنین دیگه چه فشاری روم بود چند سال تو با قانون (فرع)پیش بری وتازه طرف مقابل حتی یه نخ بهت نده ….و تازه خودتم با سهل انگاری و با اکثریت جامعه حرکت کردن رسما به پوچی مطلق برسی فقط اینو بگم در سیاه ترین خط فرکانسی قرار گرفته بودم دیگه با مشاورهامم کار نمیکردم که بهم دلگرمی بدن امیدتو از دست نده ادامه بده دیگه حتی تو اون فرکانسم نبودم که یه کلمه ی الهام بخش بشنوم و اینم اضافه کنم که سالها بهم گفته شده بود پیش خدام نباید بگی من نمیتونم باید بگی از پسش برمیام باید بگی من میتونم و همینم باعث شده بود پیش خدا یه کلمه حرف نزنم و سالها منم منم بکنم برا خدا و کمک نخوام ..یادمه یه شب محرم همه ی خانواده بیرون بودن و تنها خونه بودم اشکام در اومد بعد 3سال داشتم گریه میکردم نمیدونستم چی بگم چکار کنم چطوری با خدا حرف بزنم که نزنه تو سرم بگه چرا از ناتوانی پیش من حرف میزنی خلاصه اینکه دیگه توان فیلم بازی کردنم نداشتم دیگه بریده شده بود باهرسختی که بود گفتم خدایا نجاتم بده مگه چکار کردم انقدر از تو دورشدم کمکم کن بتونم بازم حالم خوب باشه بخدا قسم یهویی بهم الهام شد لایو استاد عرشیانفر و استاد عباسمنش و ببینم و اینبار فقط شنیدن نبود اگاه شده بودم انگار تازه داشتم حرفای استادعباسمنش و میشنیدم گفتم اع چقدر حرفاش منطقیه چقدر درست میگه که این جهان دو قطبیه چقدر درست میگه تو این جهان همه چی هست مریضی هست سلامتی ام هست فقر هست ثروتم هست برخلاف چیزی بود که سالها شنیده بودم خدا عشق مطلقه فقط ثروت هست فقط روابط خوب هست فقط خوبی هست و اینجا بود کلمه به کلمه ی استاد اب رو اتیش بود چون اولین بار بود ذهنم در برابر حرفای انگیزشی مقاومت نمیکرد براحتی میپذیرفت و هدایت من به سمت استاد و اصل قانون از یه درخواست ساده از خداوند شروع شد که سالها جرئت به زبون اوردنشو نداشتم بعد چند روز باز یادمه رفتم تو گوگل یه کلمه ای بعنوان جذب عشق یا همچین چیزی زدم که تصویر استاد و تو پرادایس دیدم همون فایلی که گفتی نمیشه تو بیابون باشی و بخای برنج بکاری اقا جان من تا اون فایل و دیدم گوشیمو قفل کردم گفتم تموووووووووووم شد من دیگه اون بابا رو نمیخام بخدا پاشدم تو اتاق میرقصیدم رفتم یه لیوان اب خنک خوردم بدون دلیل میخندیدم البته این نبود بگم با یه حرف ذهن من قبول کرد زندگیم زیر و رو شد نه جریان این بود من در زمان مناسب به حرف مناسب هدایت شدم اماده ی شنیدن اون حرفا بودم من اصلا تشنه ی شنیدن اون حرفا بودم و قلبم و ذهنم و وجودم با جان و دل پذیرفت شما فکر کن زهرای چند سال پیش که با تمام وجودش باور داشت با این قانون حتما حتمااااا به فرد دلخواهم میتونم برسم و یه نفر این فایل و برای من میزاشت بنظر شما ری اکشن من چی بود؟بخدا قسم اگه یک درصد میتونستم قبول کنم میگفتم این حرفا دور از جون استاد چرته .‌.و من چون تمااااااااااام تکنیکهای دنیا رو رفته بودم خسته شده بودم از اینهمه تقلا از این همه ترس از این همه نگرانی دیگه خودمم خسته بودم اون طنابه نازک و نازک و نازک شده بود از یه موهم ظریف تر فقط یه منطق میخاست که قانع کنه منو و دیگه هیچی اقا من گاری ده ساله رو که به پشتم بسته بودم و پرت کردم اون پایین مسیرمو از راه سنگلاخ به اسفالت زیبا عوض کردم ازاااااااااد شدم ننه ایشاءالله ازاااادی قسمت همه اینم داخل پرانتز بگم که تو سایت کامنت یه سری افراد و دیدم اومدن یه انتقاد کردن و دیگه هیچ خبری ازشون نبوده دلیلش چی میتونه باشه اون فرد در زمان مناسبش هدایت نشده بود و من منطق این کلمه ی هدایت شدن در زمان مناسب و با اون کامنتها متوجه شدم

    حالا نمیدونم چه زنگی در وجودم به صدا در اومده بود که شب و روز فکر کن استاد از صبح ساعت 7 تا 2 بعدظهر پشت سرهم سریال زندگی در بهشت و میدیدم و میرفتم یه لقمه غذا میخوردم و بازم میومدم تاشب موقع خواب من سریالو میدیدم نان استاپ نه اینکه بخام باورهامو تغییر بدم نه چون تشنه ی همچین سریالی بودم عشق میکردم نمیدونستم این سریال داره باورهامو تغییر میده البته قبلش درخواستمو داده بودم که تو یکی دیگه از کامنتهام توضیحش دادم و چقدرررررر باورهام عوض شده بود زهرای که میگفت اولین ویژگی که طرف مقابلم باید داشته باشه اینه غیرتی باشه از اون غیرتی نگرانها منظورمه از اون غیرتیهای که ما لکها اسمشون و گذاشتیم غیرتی بابا اون فرد مریضه که به همه شک داره به همه گیر میده حتی به خانومش گیر میده چرا با داداشم صمیمی بودی چرا اون حرف و زدی چرا اون لباس پوشیدی! و حالا ما لر و لکها اسم این مریضی فکری روگذاشتیم غیرت گذاشتیم مردونگی خخخ منم از اون لک غیرتی ها میخاستم از اون ابهت دارها که با یه نگاه حرفتو قورت بدی و ادامه ندی یعنی جرئت نکنی یه کلمه دیگه به زبون بیاری …الان با دیدن سریال زندگی در بهشت شده بودم دختری که حالش از همچین شخصیتهای بهم میخورد تحمل نداشتم رابطه ای رو ببینم که ازادی و ارامش توش موج نمیزنه استاد من بازهم با دیدن سریال زندگی در بهشت بلندگو دستم گرفتم تو خانواده دوست و اشنا آآآآآی مردم بدویید خبر براتون دارم خخخ یه سریال هست تو سایته و بیاید ببینید چقدر ارامش دهنده است چقدر خوبه و اینا تا اینکه یبار خونه دوستم بودم بهش گفتم راستی سریال و نگاه میکنی؟گفت نه یه قسمتشو دیدم احساسم میگه اینا اومدن دارایشونو به رخ ما بکشن و چند تا نکته ی منفی دیگه گفت که همونجا ناخوداگاه قسمش دادم ادامه نده بهش گفتم من با یه دیدگاه دیگه دارم این سریال رو میبینم لطفا با حرفات منو هم تحت تاثییر قرار نده دیدم یه لبخند تمسخری کرد و هیچی نگفت بازم رفتم به ابجیم گفتم تو دیدی سریالو گفت نه بابا خوشم نمیاد اینا که همش درخت قطع میکنن چیز جالبی نداره نمیدونم چرا اینبار دیگه مقاومت خاصی نداشتم دیگه راجبش باهاشونم حرف نزدم هیچ فایلی از سایت گوش نمیکردم انگار ذهنم به قول اقا جمال نیاز به سکوت داشت استاد با چند ماه دیدن سریال زندگی در بهشت به یک زهرای خنثی و خونسرد تبدیل شدم انقدرررر خونسرد که یه روز ساعتها گریه کردم از این شخصیت جدیدم میترسیدم هیچ اتفاقی نه خوشحالم میکرد نه ناراحت ولی از حق نگذریممیه طورایی خوب بود بعد من بدون اینکه ده تا فایل رایگان و ببینم هدایت شدم به خرید دوره ی عشق و مودت واونم با پولی که خودم خلق کردم و بعدش ردپاهای که تو سایت گذاشتم الان خداروشکر من تو یک هفته از صحبتهاتون چندتا خودکار و دفتر تموم کردم تازه بعد اینهمه سال من سکوت میکنم و باورتون نمیشه استاد انقدر که من سکوت کردم یکی ازم راهنمایی میخاد قفل میشم میگم خدایا چی بهش بگم تنها جوابی که دارم برید سایت استاد اونجا هزاران کامنت و فایل هست که کمک کننده است یعنی اگه اون لحظه دلمم بخاد حرف بزنم زیاد حرفی برای گفتن ندارم البته اینو بگم تو این یک سالی که باشما هستم شاید یکی دو مورد پیش اومده که ازم مشورت خاستن اونم بخاطر تغییر فرکانسهامه تغییر کانون توجه مه در اخر استاد الان اینم یادم افتاد اون روحیه ی که شده بودم سخنران باعث شده بود به نکات منفی همون ادمها بیشتر توجه کنم مثلا شب قبلش من به اون طرف میگفتم از فردا راجب بی پولی حرف نزن بعد فردا صبحش میدیم اون بابا مکالمه چند ساعته گرفته داره از نداشتهاش میگه تو اون چند ساعت تو دلم به خودم و اون شخص بد و بیراه میگفتم و همینم باعث شده بود بشم کسی که تو موضوعات شخصی دیگران دخالت میکنه اونم واقعا ناخوداگاه وقتی دیگه زیاد حرصم میگرفت خوده اون شخص اخرش میگفت تو کاری نداشته باش دوست دارم که اینطوریم و چقدرررر من بهم میرختیم که چرا متوجه نیست من دارم برای حال خوب خودش میگم و این احساس بد همواره با من بود ….

    استاد خدا خیرت بده که اسوده خاطرم کردی من مسئول زندگی خودمم و و منطقشم توضیح دادی هرکسی خدای هدایتگر خودشو داره و هربار با یاداوری این حرفتون رها میشم از دیگران و رو خودم تمرکز میکنم عاشقتم استاد به امید دیدار شما ومریم عزیزم در بهترین زمان و مکان همین الان حسم بهم گفت سال جدید یه گردهمایی بر پامیشه امیدوارم با کارکردن روی خودم در فرکانسش باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    فاطمه و علی گفته:
    مدت عضویت: 1883 روز

    سلام

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان در مورد این فایل بی‌نظیر که موضوعش به قول خودتون شاید یه موضوع تکراری بود و قبلاً بارها در موردش شنیده بودیم ولی کلی آگاهی داشت و انگار یک بار دیگه یادآوری بود و خیلی جالبه که گاهی اوقات فکر می‌کنی که آره قانون رو دیگه متوجه شدی و داری عمل می‌کنی ولی یهو مثل اینجور فایلی که میاد و با دل و جون گوش میدی می‌بینی که کجاها داری خطا میری و داری اشتباه انجام میدی یا دچار یه سوء تفاهم شدی منم دقیقاً مثل این دوست عزیزمون که کامنتشون باعث شد شما این فایل رو ضبط کنین خودم رو ناجی می‌دیدم به شکل وحشتناک یعنی خیلی خیلی جدی و جالبه که این در نظر من شرک نبود به نظر من این بود که من یک وظیفه‌ای دارم چون بهتر فهمیدم این مطلب رو چون بهتر قانون رو درک کردم این وظیفه منه وبا نشر اگاهی و  یا پیگیری افراد برای درست شدن و به راه راست هدایت شدن و هر گونه کم کاری،مدیونم و کم لطفی کردم در قبال اون آگاهی که خدا بهم داده و استاد به طرز عجیبی من تو یک منجلاب آدم‌ های مشکل دار بودم و ً تبدیل شده بودم به یک مسکن براشون و هرچی باهاشون صحبت می‌کردم راهکار می‌دادم بعضاً خودم یه سری قسمت‌های زندگیشونو پیش می‌بردم حالا چه مسائل کاری بود فکر می‌کردم باید مثلاً دستشونو بگیرم راهشون بندازم چه مسائل عاطفی بود و در حدی من مداخله می‌کردم به خاطر اینکه حالا یه جورایی باوری هم داشتم که هنوزم این باورو دارم که به قولی نسبت به اطرافیانم که بتونم مسائلشونو حل کنم و به خاطر اون ذوقی که خودم داشتم جهت یادگیری قوانین یا مثلاً در مورد هر چیزی تو روابط یا تو مسائل مالی و من به خاطر تشویقی که می‌شدم اینکه چقدر جالب مثلاً اصلاً بهش نمیاد از نظر سنی و این مطالبو می‌دونه من هی ذوقم بیشتر می‌شد و واسطه می‌شدم برای بعضاً افرادی که جای پدر مادر منو داشتن و جالبه که اونا هم میومدن سراغم می‌گفتن که تو صحبت کن ما داریم کیف می‌کنیم مثلاً بعد تایید می‌کردن و دریغ از یک شاید بگم زیر 5 درصد تغییر و واقعاً حرص می‌خوردم و خدایا چرا اینایی که راه درستو من بهش گفتم، دقیقاً بهش گفتم اینو چه جوری باید انجامش بده یا مثلاً ضامن شدم برای این قضیه که من فکر می‌کردم ناجیم، زمانم که گذشت..هیچ … انرژیم رفت…خیلی پول از دست دادم…میگم چون مخصوصاً اون اشخاص بعضیاشون از من بزرگتر بودن دیگه یه رودروایسی هم داشتم که باید از لحاظ مالی هم بهشون کمک کرد و خودم در خلوت خودم یه جورایی دلگیر بودم از خدا و شاید طلبکار که من دارم مثلاً به این بندگان خدا کمک می‌کنم خب خوبه‌ها این مقدار درآمدی که دارم یا این مسائلی که دارم چرا ولی باید انقدر به سختی نمی‌فهمیدم که داره از کجا آب می‌خوره و این در واقع پاشنه آشیل منه و من گاهی اوقات مجدد برمی‌گردم تو اون حالتی که کمک کنم و جالبه که منو قشنگ دعوت می‌کردن تو جمع‌هاشون که من نصیحت کنم که من حرف بزنم براشون که من راهکار بدم در مورد همه چیا چون من خودم یه آدمی بودم که تقریباً سعی می‌کردم در مورد همه مسائل بدونم و این و بعد الان حدود یک ساله که من متوجه شدم ای دل غافل اونا فقط دلشون می‌خواد اون لحظه‌شون رو حالا با حرف‌های قشنگ سپری کنند من یه جورایی خودم احساس می‌کردم که آدم مفیدی هم دارم اثر می‌ذارم توی زندگی بقیه و رسالتمو اجرا می‌کنم و میشم بنده خاص خدا یعنی در واقع من احساس می‌کردم باید یه کاری انجام بدم که ارزشمند بشم مفید باشم و این کاملاً اشتباه بود و جالبه که الان حدود یک ساله که من تقریباً خیلی بهتر از قبل شدم و آگاهانه خیلی جاها رو نمیرم یا آگاهانه خیلی صحبت‌ها رو نمی‌کنم و اظهار بی‌اطلاعی می‌کنم در مورد بعضی از موارد و بهشون میگم البته اینم کمک گرفتم از کامنت یکی از بچه‌ها که شما هم اتفاقاً در موردش صحبت کردین اینکه خودتون بهتر میدونید  که چه طور مسائلتون رو حل کنین …

    یه مورد خفن دیگه که اصلاً خودم هم از رفتارم متعجب شده بودم اینکه یکی از بستگان ما که بسیار هم برای من عزیز هستند کارشون به جدایی کشید و همه به من می‌گفتند که تو برو باهاشون صحبت کن  و نذار که اینا کارشون به جدایی برسه و سر هیچ و پوچ داره دارن از هم جدا میشن و از طرف پدرم این درخواست بود که من برم و صحبت کنم صحبت‌های من معتمد هر دو طرف هستم و یادمه که کاملاً قاطع برگشتم به پدرم گفتم که با تمام احترامی که براتون قائلم ولی می‌دونم که من هیچ تاثیری تو زندگی بقیه ندارم و من باهاشون نبودم باهاشون زندگی نکردم و هیچ آگاهی ندارم و استاد یه خبر خوب اینکه تقریباً همه فامیل و دوستان رفتن باهاشون صحبت کردن به غیر از من و همسرم و و این خیلی برای من تغییر بزرگ بود اگر قبلاً بود من اصلاً اجازه به کسی نمی‌دادم که بره صحبت کنه غیر از خودم…

    مرسی از اینکه قوانین رو به این وضوح به ما یادآوری می‌کنین و در آخر اعتراف کنم که الان خیلی راحت‌ترم احساس می‌کنم آدمای اطرافم مسائلشون حل شده و من کاملاً سرم رو تا حد زیادی از زندگی بقیه کشیدم بیرون و خوشحالم و ارامم،مرسی از وجود ارزشمندتون و همچنین وجود ارزشمند خانم شایسته عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    مژگان لادانی گفته:
    مدت عضویت: 2530 روز

    با سلام دورد به استاد عزیزم …

    وهمه خانواد عزیزم

    استاد من یکی از همون مادری هستم ک تازه وقتی با این قانون اشنا شدم میخواستم فرزندم زندگیشی تغییر و کمک کنم تا خوش بخت بشد ..

    من مادری بود ک فکر میکردم مسول بچام و بدبخت شدن بچام من بود وهمیشه تلاش میکردم ک هر کاری بکنم تا اونا توی زندگی خوش بخت بشد …

    من سه تا فرزند دارم دوتا پس و یک دختر…اولی فرزندم پسر هست و من از لحاظ عاطفی خیلی بهش وابسته بود و همیشه زندگی میکردم طوری ک اون خوشحال باشد …

    و حالا این کامنت مینویسم فقط بخاطر اینک به خودم یاداوری کنم ک تموم عملگرد های من نبود ک باعث تغییر زندگی اون شد ….

    اون وقتی تغییر کرده ک خودش خواست ..

    من ازسال 97 باشما و اموزش های شما اشنا شدم استاد .سریع دورهای شمارا از کشف قواینن زندگی شروع کردم روی خودم کار کردن …

    از اونجا ک هنوز به طوری درست اماد نبود توی این میسر اشتباه بیشتری کردم ک باعث شد ن تنها اون نتجیه درست نگیریم بله خیلی وقتا سختی های زیادیم کشید ‌….

    و اینک میخواست با این قانون زندگی پسر برزگ ک دوچارد اعتیاد بود نجات بدم ..سال 98 خونم فروختم وداد تا اون باهش کار کنندو به قول معروف برام پول بساز و هم خودش و هم من خوش بخت بشم …نه تنها این ک نشد هیچی تازه همه چیز خیلی بدترهم شد….

    و من هر بیشتر با این قواینین اشنا شد ودرک کردم قانون جهان و به طوری جدید سرم از زندگی دیگران حتی فرزندان اوردم بیرون و فقط روی خودم متمرکز شد ….

    اروم اروم شرایط تغییرکرد و سال 99 پسر یه دفعه خودش تصمیم گرفت ک خودش از اون وضیعت نجات بده و شکر خدا موفق هم بود و سال گذشت هم تصمیم گرفت ازوداج کنند .و خیلی راحت وارد رابطه خوب و قشنگی شده با انتخاب خودش ک خیلی هم راضی هست …

    و منم از این شرایط راضی هستم . و منم سعی خودم میکنم ک هرچه بیشتر قواینین درک میکنم درمورد دوفرزنددیگ بیشتر بهش عمل کنم…

    و طور جدید فقط تمرکزم روی خودم و خواسته های خودم باشد ..

    و ناگفته نمناد ک من با استفاد از دوردوزاده قدم و قانون اعراض کردن از ناخواسته و تمرکز کردن روی خودم باعث اون معجزه توی تغییر زندگی فرزندم و خودم افتاد…واین به معنای واقعی بهم ثابت کرد ک من هیچ تاثیری توی زندگی دیگران حتی اونای ک بهم نزدیک هستم ندارم حتی فرزندانم و اونا هم توی زندگی من هیچ تاثیری ندارند و هرکسی خودش فقط خودش ک میتوند خودشا خوش بخت یا بدبخت کنند ..

    وحالا به طور درست این قانون درک کردم و هرجای ک تنوستم درست بهش عمل کنم نتیجه اون طوری بود ک دوست داشتم و هرجای ک نتونستم نتیجه نادلخواه بود..

    و توجه به قانون تکامل اینم خیلی دیر به درکش رسید …و حالا همش سعی میکنم به بهتر بهش عمل کنم ..واز خودخود خدا کمکم میخواهم ک توی درک درست قواینین جهان بهم کمک کنند و اسانم کنتد برای اسانها .و حالا فقط هر مسله و شرایط میگم خدای خودت میدونی ک من چه مسله دارم چ خودم وچ فرزندانم خودت از اون جای ک میدونه بهمون کمک کن .چون نه من می دانا و ن توانای دارد خودت راه مسله حل کن …و با توکل کردن و تسیلم بود دربرابر نیرو هدایت اون ارامش را داشته باشم تا خودش کمکم کند و هرروز سعی میکنم توی امور جاری زندگیم تسیلم تر و متوکل تر باشم و ایمان را توی عمل به نشانه بدم خداوندهم هموار دارد روند زندگی برام روان تر اسان تر د ساده تر میکنند ….خدای هزارهزار بارازت سپاسگزارم ک منا با این قانون جهان اشنا کردی .و این اگاهی درست روزی من کردی برای بهتر زندگی کردن ..استاد عزیزم از شماهم بی نهایت سپاسگزار بابت این فایل عالیه ک می زارید روی سایت .و به قول خودتون اگر هزاربارهم گوش کنیم بازم ی اگاهی تازی ازش دریافت میکنم ….

    خداوند ازت درخواست میکنم ک منا توی مداردریافت این اگاهی ها و درک واقعی این قانون قرار بده امین …

    درپناه الله یکتا ..شاد ثروتمند وسعادتمندباشید ……

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    خداوند را ممنون هستم که من را به این فایل فوق العاده هدایت کرد

    همیشه درگیر این بودم که چرا فلان دوست من ناراحت است

    همیشه حال بد دیگران برای من خیلی مهم بود

    چقدر وقت می گذاشتم که با دوستان و افراد تحت کار خودم کمک کنم

    چقدر برای صحبت کردن با آنها وقت می گذاشتم

    چقدر درگیر ناراحتی و گرفتاری آنها بودم

    در نهایت من خودم درگیر آنها می شدم

    جالب اینجا است که وقتی از آنها می خواستم که کاری انجام بدهند و آنها انجام نمی دادند من ناراحت می شدم

    من بهم می ریختم

    با خودم فکر می کردم که بیهوده رفته ام

    بیهوده کار انجام داده ام

    چقدر این صحبت های استاد عزیز شامل حال من بود

    از زمانی که من با سایت استاد اشنا شدم و به قدرت باور و درک فرکانس رسیدم

    فهمیدم که همه ما نتیجه افکار و باورهای خودمان را می گیریم

    اکنون به این درک رسیده ام که من نمی توانم زندگی دیگران را تغییر بدهم

    من هیچ نقشی در زندگی دیگران ندارم

    من خودم خالق زندگی خودم هستم

    نکته فوق العاده دیگری که برای من مهم این بود که فهمیدم دیگران هم هیچ تاثیری در زندگی من ندارند

    من خودم خالق زندگی خودم هستم و من هستم که می توانم حال خوب را برای خودم درست کنم

    در نهایت یک آرامش فوق العاده برای من به وجود آمد

    دیگران خودشان باید به این درک برسند که افکار و باورها و ذهنیت خودشان است که در زندگی خودشان تاثیر دارد و مهم است

    اما و اما کسی که راه و روش خودش را می رود

    کسی که باور غلط و منفی و کمبود دارد

    من چطور می توانم او را تغییر بدهم

    من چطور می توانم روی کسی تاثیر بگذارم

    این واقعا برای من درس داشت و دارد

    من زمانی که دنبال حل کردن مسائل و مشکلات دیگران بودم خیلی حال و روئحیه خوبی نداشتم

    در نهایت روزهایی می شد که حال خراب خیلی بدی پیدا می کردم و دوست داشتم که تنها باشم

    وای که چه روزهایی داشتم

    به خودم می گفتم این همه به دیگران کمک کردن حال که نیاز دارم هیچ کدام از آنها در کنار من نیستند

    اکنون می دانم که راه و مسیر من اشتباه بوده است

    حال می فهمم که من خودم به خاطر باورهای غلطی که داشتم این شرایط برای من رخ می داده است

    یک درس یاد گرفتم

    چرا من به دنبال آدم ها بدوم

    این من هستم که با افکار و باورهای خوبی که دارم جوری رفتار خواهم کرد که دیگران به دنبال من بیایند

    همه اینها از زمانی شروع شد برای من که دست به دستهای خدای مهربان خودم گذاشتم و از او کمک خواستم

    او را شریک خودم کردم

    از او کمک گرفتم

    او همیشه در کنار من است و همیشه با کمال میل در حال کمک کردن به من است

    سپاس از خدای هدایتگر خوب خودم

    سپاس از خدای مهربان خودم

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    آیه بانو گفته:
    مدت عضویت: 1343 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته گرانقدر

    و سلام به همه دوستان گرامی

    استاد جان اول از همه از شما تشکر می کنم که اینقدر باعث شدید زندگی برایم در آرامش ذهنی بیشتر و بدون ترس ( از آینده ) و غم (از گذشته و حال) سپری شود.

    از شما سپاسگزارم که چشم ما را به نور الهی که در قلب همه مان روشن است و ما را هدایت می کند باز کردید.

    از شما بی نهایت سپاسگزارم که توقعمان را از بیرون به درون مان سوق دادید.

    من از آخرین سوره قرآن شروع به خواندن و درک آیات قرآن بر اساس ریشه های کلمات کرده ام و الان سوره ابراهیم هستم. چقدر لذت می برم در این راه و باز هم از شما سپاسگزارم که این هم به دلیل روشنگری بود که شما استاد عزیزم انجام دادید.

    این روزها مسائلی کمرشکن در زندگیم هست که اگر همه این آموزه ها نبود شاید چنین واکنش هایی در اوج آرامش درونی از من نبود. چقدر آرامش دارم وقتی همه چی را و همه کس را به خداوند قادر یکتا می سپارم و در اوج آرامش و رضایت سرم را می گذارم و می خوابم و صبح از خدا می پرسم چه جوری می خوای حلش کنی.

    و دخالت نمی کنم و سمت خودم را انجام می دم.

    الان که داشتم فایل شما از تغییر دیگران ناتوانید را گوش می دادم داستانها و اتفاقات مهمی از جلوی روم رد شد که تصمیم به نوشتن گرفتم.

    من از اول که وارد دنیای این سایت شدم درباره مطالبش با کسی نمی گفتم و از آنجا که تقریبا توی هیچ کدام از دور همی های دوستان و آشنایان و فامیل نداریم کسی را که حتی نزدیک به اینگونه هم فکر کند من تقریبا در گفتگوهاشون شرکت نمی کنم و یک فاصله ای گرفته ام.

    تنها کسی که خیلی بهش اصرار کردم (قبلا) که فایلهای شما را گوش بده همسرم هست که زیاد هم فایده ای نداشت.

    این سوال همیشه با گوش دادن به فایلهای شما در ذهن من می پیچید و به نظرم اینجا جای مناسبی است برای مطرح کردنش.

    و دارم به مادری فکر می کنم که اینگونه به خاطر فرزندش از خودگذشتگی می کنه به خاطر اون کورسوی امیدی که شاید تأثیرگذارباشه و فرزندش تغییر کنه.

    من را به فکر فرو برد. آیا کار این مادر درست بود؟ آیا اگر فرزندش به زندان می رفت ممکن بود اصلاح شود؟

    چرا فرهنگ ما اینقدر از خودگذشتگی را برای مادران ما تعریف می کند؟ آنها با عشق از خودشون برای فرزندانشون مایه می گذارند و ای کاش که فرزندان این همه عشق بی توقع را درک کنند و ای کاش که مادران در این تله فرهنگی نیفتند که خود را فدای فرزندانشون کنند. این کاریه این روزها مادر خودم را درگیرش کرده.

    و شما این موضوع را چقدر خوب در دوره عزت نفس توضیح دادین که من حالا بیشتر درکش کردم.

    دارم به این فکر می کنم که این مادر که با تمام وجود آنچه که فکر می کنه درسته را برای فرزندش انجام می ده آیا لیاقت داشتن یک فرزند نیکو و درستکار را نداره؟

    یک مادر هر کاری بتونه برای فرزندانش انجام می ده که درستکار باشند و زندگی سالمی داشته باشند. چی می شه که در بعضی از موارد اونجوری نمی شه. این مادر خودش را و تربیتش را مقصر می دونه. استاد شما چطور در سن کودکی بیرون از خانه زندگی کردین و مادرتون این لیاقت را داشت که شما به دام اعتیاد نیفتید؟ اما یه بچه ای به راحتی با همه مواظبت هایی که ازش می شه دچار مشکل می شه؟

    و

    استاد اگر افرادی که ما داریم باهاشون زندگی می کنیم اونجوری باشند که درسته خب این هم بخشی از خواسته های ماست. اینکه خانواده نزدیک ما سلامت باشند از هر لحاظ از لحاظ جسمی، روحی، روانی، مالی و…… خب این ماییم که لذتش را می بریم.

    خود شما قبل از قانون سلامتی آیا از بیماری قند مادرتون دلگیر و ناراحت نبودید. چیزی که نمی تونستید تغییرش بدین.؟

    سوال برام پیش اومده اما نمی دونم چه جوری بگم که درست برداشت بشه.

    درسته که خواسته های ما همش به خودمون مربوطه و تلاش ذهنی و عملی که برای بدست آوردنش می کنیم. اما بخش دیگه ای از خواسته های ما هم اینه که اطرافیانمون که دوستشون داریم هم در شرایط خیلی خوبی باشند.

    الان مادر شما استاد جان چقدر از داشتن فرزندی مثل شما لذت می برند و به خودشون می بالند و چی می شه که ایشون لیاقت داشتن چنین پسری را دارند و حتی پدر شما هم چقدر به شما افتخار می کنند؟

    چی می شه که یک پدر و مادری لایق داشتن چنین فرزندی می شود و یک پدر و مادری مثل همونی که در پست توضیح دادین؟

    شاید استاد جان شما بفرمایید که اگر فرکانس ما تغییر کنه دوستان و افرادی اطراف ما را می گیرند که در فرکانس بهتری هستند اما آیا هیچ کسی می تونه خانواده ما بشه؟ آیا هیچ کسی می تونه برای شما مثل پسرتون بشه؟

    برای من که اینطوریه که اگر در بهترین مکان و به همراه بهترین همسفرها هم اگر باشم دلم می خواد اونایی که دوستشون دارم هم اونجا باشند بخصوص خانواده ام. حداقل اینکه خانواده ام در سلامت کامل باشند. می دونم که نمی تونم تغییرش بدم اما چطور اینجوری باشه.

    ما افرادی را می شناسیم که زندگیشون از هر لحاظ عالیه و از لحاظ فرزندان هم. همگی موفق، سلامت، شاد، دوست داشتنی.

    چی می شه که یک نفر از داشتن چنین خانواده ای محروم می ماند.

    نظر من اینه که فقط باید با کامنتهایی وقت دوستان را گرفت که ارزشمند باشه.به همین دلیل خیلی طولانیش نمی کنم.

    از همینجا دوباره و صد باره از همه فایلهای ارزشمندی که در سایت در دسترس ما قرار می دهید تشکر می کنم.

    آیه

    روز. 1٠66 در سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    سید محمد رضا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 314 روز

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،

    سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق در تک تک ظاهر و جسم های مختلف مخلوقات الله کریم ،،

    قشنگترین مثالی که برای منطقی کردن برای ذهنمون ، این موضوع که ما نمی‌توانیم هیچ کمکی به هیچ کس بیرون خودمون داشته باشیم می‌تونه این سوال باشه ؟!

    شده تا حالا بخوای دست و پاهای ی مورچه رو بگیری و بگی بیا عزیزم از اینجا برو اینجا به صلاح توعه این راه برو !!!؟؟؟

    یا به ی گربه بخوای درس عشق و رابطه پایدار بدی و بهش بگی سعی کن کمتر وحشی بازی در بیاری یا خودتو آنقدر لیس نزن !!!؟؟

    و اون توی دلش بگه آخ چقدر دوسم داره این یارو ،،

    یاد سگ لوک خوش شانس ( بوشوِگ کبیر ) افتادم

    بزرگوار ناموسا ته مثبت اندیشی بود ،،

    داستان پیامبری که خواست خدایی کردن و کنترل کردن تغذیه حیوانات و برای یک روز تجربه کنه و چه بلوشوری درست شد ،،

    دقیقاً با لحن دوست‌داشتنی خود استاد که می فرایند ،،

    نَ ( بسیار محکم و قاطع )

    کار مانیست پا تو کفش خدا کردن

    وقتی خود خداوند می‌فرماید ای نوح از جاهلان نباش اون پسر آنقدر از تو فاصله گرفته آنقدر غرق در هوای نفسش شده که حتی فرزند تو نیست .

    دنیا دنیای دلسوزی برای این و اون نیست

    گدایی و گدا پروری نیست بخدا قسم گدایی آخر بی خداییِ

    خدا ،،

    خدای مهربانم ،،

    خدا جونم ،،

    کمکم کن کنترل ذهن و قلبم را در اختیار خودم بگیرم و در لحظه با یاری ات با تمرکز لیزری شاکر شاکر تر بشوم و سکوت کنم و نظاره گر باشم و هرآنچه شَر و کفر هست هر آنچه غیر از توست از خودم دور کنم و سراسر تسلیم خواست و اراده تو باشم

    بی نهایت و بی کران زیبایی را به قدرت عطایی تو بیافرینم و صوت زنان در این باغ های سرسبز و این سرای فراوانی ات لذت ببرم و با چرخ های روان و روغنکاری شده توی ثروت و سلامتی و آگاهی های روز افزونت ،، هم جهت تو همسوی تو به سمت خودت حرکت کنم ،،

    شکرت ای تنها قدرت زندگی من

    تنها قدرت موجود در هستی ات ،،

    شکرت که تمرکز لیزری خودم را فقط بر روی رشد و تعالی خودم صرف میکنم و به یاری ات انرژی خلق تک تک هر آنچه خواسته ام از زیبایی و لذت هایت را بکار میبرم ،،

    شکرت

    شکرت

    شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 2535 روز

    سلام به استاد عزیزم

    من هر وقت از بالا به زمین نگاه نکردم در مورد خودم و بقیه احساساتی شدم

    هر وقت کانون توجه ام را کنترل نکردم خودمو گم کردم و بقیه آدم هاو جهان را نامنظم و در فقر و مشکلات و بدبختی دیدم

    اینکه خداوند در وجود همه ی انسان ها هست و همه را داره هدایت میکنه را هر وقت یادم رفته فکر میکنم که همه نیاز به راهنمایی و کمک دارن حتی خودم

    خدا را یادم بره فکر میکنم فکر می‌کنم هیچیز و هیچکسی در امان نیست همه باید مبارزه کنند تا زنده بمون

    من خیلی وقته همیشه سعی می‌کنم بجای آگاهی دادن به بقیه به خودم آگاهی چون نتیجه اش را دیدم وقتی قانون را به خودم یادآوری میکنم بیرون همه چی خوب میشه حتی آدم هایی که فکر می‌کردم نیاز به کمک و آگاهی در مورد مسائل هایشان لازم هست به طور جادویی میدیدم صد قدم حتی از من جلوتر رفتن.

    با گذر زمان به این نتیجه رسیدم اصل خود من هستم هر چه بهشم نزدیک تر می‌شدم و می‌شوم بیرون بهترتر میشه از همه نگاه ها.

    مشکل من اینجاست که نزدیک تر شدن به این اصل تا کجا ادامه داره هرچی که جلو میرم می‌بینم بازم ادامه داره،در این راستا اگر دوستان آگاهی بیشتر دارن لطفاً به اشتراک بگذارند تشکر و سپاس فراوان از همه و بخصوص استاد محترم عباس منش.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: