آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1
    40MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

612 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمیه علی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2400 روز

    سلام سلام و صد سلام به استاد عزیزتر از جانم به مریم بانوی عزیز که پشت صحنه مشغول هستند و مدتهاست تصویر زیبا و صدای دلنشینشون رو نشنیدیم مریم عزیز سلطان رزق و روزی حسابی دلم براتون تنگ شده

    استاد جان چرا انقدر عشقی؟ چرا انقدر ماهی؟چراانقدر خاطرخواه داری ؟چرا انقدر صداتون ارامش میده ؟ چه جوری صحبتهاتون انقدر دست اوله ؟بخدا پونصدتا مفسر هم جمع بشند نمیتونه سوره لیل رو سوره ضحی رو سوره اعراف رو بخوبی شما تفسیر کنند

    سالها پیش دنبال مفسر قران بودم خدا شما رو به من هدیه داد کلامتون پر از اگاهی هست

    بریم سراغ مطالب ارزنده فایل هدیه

    من خودم دقیقا این ادم هستم و بخاطر این موضوع خوب شنونده بودن ؛احساس مفید بودن احساس از خودگذشتگی و صدها رفتار و عمل بظاهر خوب ولی از درون ویران کننده بودم به لطف اگاهی های شما به لطف مقاله ها ی مریم جان در تمام دوره ها و فایلهای رایگان و کمک خداوند توانا تونستم به این حسهام غلبه کنم چه قدر من بخاطر اینکه میتونستم ساعتها پای درد و دل بقیه گوش کنم تشویق شدم

    چه قدر از واژه ی (تو چه قدر مهربونی )برام استفاده کردند چه من متنفر شدم از این واژ ها

    واقعا جای اهرم رنج و لذت تو ذهنم عوض شده

    قبلا چه قدر خودخواهی برام واژه ی کثیفی بود و ایثار چاژه ی مقدس و خدا پسندانه ای بود

    الان چه قدر واژه ی خوددوستی برام لذت بخشه و واژه ی ایثار و از خودگذشتگی زحر اور

    قبلا واژه ی مهربانی با دیگران چه قدر تو ذهنم خوشگل بود الان واژه ی مهربان بودن با خودم برام خوشگل شده

    استاد بعد از دوره بی نظیر احساس لیاقت که مشغول بررسی خودم شدم متوجه شدم از اونجایی دیگران برام مهمتر شدند که وقتی توی اتوبوس راحت روی صندلی نشسته بودیم به محض ورود( یه خانم مسن یا بچه به بغل یا باردار )مادرم سریع بلند میشد و صندلیشو میداد به اون خانم این رفته تو ذهن من که خودتو به زحمت بنداز برای اینکه ثواب داره برای اینکه خدا ازت راضی باشه برای اینکه اون دنیا بری بهشت و هزاران دلیل دیگه و چندین هزار مثال دیگه از این دست رفتارها رو با ما انجام دادند و ما شدیم از خودگذشته ما شدیم فداکار ما شدیم ناجی دیگران و لذت می‌بریم از این کار

    چه قدر من در ابتدای مسیر فایلهای با ارزش شما را راحت در اختیار دیگرانی قرار ‌میدادم که هیچ تعهدی به تغیر نداشتند الان خیلی خسیس شدم تو این مورد بخدا استاد انقدر شما برام‌معنوی هستید انگار دلم نمیاد برای هرکسی بفرستم و فقط میگم خدایا خودت هدایتش کن با طب کردن تکامل در نهایت برسونش به استاد جان

    یه مثال واضح بزنم برای تغیر دیگران

    تابستون دختر من شپش افتاد روی سرش روزهای اول تمام ملافه ها رو تختی رو بالشی ها رو شستم روی مبلها ملافه انداختم و همش مینداختم تو ماشین بعد از چند روز دیگه خسته شدم از خدا هدایت خواستم یکدفعه یه ایده اومد که سمیه تو بجای اینکه بیای محیط اطراف رو تغیر بدی بیا یه اسکارف بزار سر دخترت که دیگه شپش جدید وارد موهاش نشه چرا میخای تمام فضا رو پاکسازی کنی

    یاد اون مثلی افتادم که طرف میره دکتر و دکتر بهش میگه شما باید تمام محیط اطرافت سبز باشه بعد میاد خونه و تمام دیوارها رو رنگ سبز میزنه و همه جارو به رنگ سبز در میاره جلسه بعد که مراجعه میکنه به دکتر میگه واقعا نسخه ی گرونی بود دکتر میگه چرا بیمار میگه خیلی هزینه برداشت برام همه جا رو سبز کردم دکتر تعجب می‌کنه میگه میتونستی با خرید یه عینک سبز همه جارو سبز ببینی

    این فقط یه حکایت هست ولی تو دنیای واقعی هم همینه ما بجای اینکه بیایم روی خودمون کار کنیم تا ارامش داشته باشیم میگیم اول همه چی اوکی بشه فرزندم همسرم تغیر کنه محیط پیرامون عوض شه در بدترین حالت رژیم تغیر کنه حکومت عوض شه ارزونی بشه تا من بتونم خوب زندگی کنم

    واقعا تغیر دادن خودمون راحتر نیست ؟تا تغیر این همه موضوع ؟

    استاد کاش برمیگشتم به سال 96 اولین کاری که میکردم خساست به خرج میدادم تو انتشار کلام مقدس شما

    دومین کاری که میکردم از فایلهای رایگان شروع میکردم به نوشتن و تمرین دفتری و عملی

    سومین کاری که میکردم این بود تلاش نمیکردم حتی به همسرم و فرزندم بگم چطوره فکر کنند و رفتار کنند بهتره

    باز هم خداروشکر میکنم از راه راست منحرف نشدم و ادامه دادم

    الان تو دوره احساس لیاقت هستم که خواهر عزیزم زحمت خریدشو کشیدن و مثل غذای خوشمزه ای که یواش یواش و با لذت میخوری که تموم نشه دارم اگاهی ها رو مینویسم کامنتها رو میخونم تا بره تو گوشت و استخونم

    ممنونم از استاد جان که انقدر سخاوتمنده که آگاهیهای جدید رو انتشار میده تا ما هم استفاده کنیم عمل کنیم و لذتشو ببریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    Yalda khodabandelu گفته:
    مدت عضویت: 1319 روز

    سلام استاد عزیزم و مریم نازنینم

    خدارو شاکرم هر روز صبح ک دخترم رو ب مدرسه میرسونم در مسیر برگشت ب فایلی ک استاد بارگزاری می‌کند گوش میدهم

    امروز ک صفحه رو باز کردم با فایل جدید روبرو شدم برایم جالب بود ک هنوز نظری ثبت نشده

    گفتم شاید باید بنویسم نوشتن برایم سخت هست و بگمانم این دومین نظری هست ک ثبت میکنم باید این موضوع راهم تمرین کنم

    استاد عزیزم خدارو شکر این موضوعی ک صحبت کردید از موضوعاتی بود ک من قبلا مثل همه ی آدمها در آن بسیار ضعیف بودم کسی ک خودش را مسئول زندگی دیگران می‌داند رنگ آرامش را در زندگی نمی‌بیند

    از وقتی برای اولین بار این قانون رو ک هر کس مسؤل زندگی خودش هست را از شما شنیدم از خیلی وقت پیش واقعا سعی کردم ب آن عمل کنم اولین قدم در برخورد با نزدیکانم بود حتی فرزندانم وهمسرم.. وقتی خدای بزرگ ک فرمانروای جهان هست گفته ک ما توانایی تغییر دیگران را نداریم مگر اینکه هر کس خودش بخواهد ک تغییر کند …ومن تسلیم شدم در برابر این موضوع وایمان دارم ک الخیرُ فی ما وقَعَ..و خدای مهربانم ب من آرامش رو هدیه داد..

    استاد عزیزم

    وقتی از خدا میخوام منو آسان کنه برا آسانی ها

    خدا هم منو هدایت میکنه

    موضوع جدا شدن از همسرم ک توی این مدت 2 ساله ک جدا از هم زندگی می‌کنیم ودر رفت وامدهای دادگاه ومحیط ش همیشه سعی کردم طبق آموزه های شما عمل کنم

    بشدت ذهنم رو کنترل میکردم واقعا برای خودم هم قابل تحسین میشدم وقتی حال درونی خودم رو میدیدم ک همراه با ارامش و سپاسگزاری هست و هروز کارها واوضاع بهتر از روز قبل پیش می‌رفت دیگران رونده دادگاه طلاق رو بسار پیچیده و سخت می‌دانستند اما من ایمان داشتم ک چون سپردمش ب خدا پس برای خدا ک کاری نداره و همینطور هم شد ک قاضیِ بشدت سخت گیر همون مرحله اول رای جدایی رو صادر کرد ..

    استاد عزیزم من توی همه این روزهای سخت و پر تنش پر از ارامش بودم چون قوانین خدا رو فهمیدم و طبق آموزه های شما عمل کردم و میکنم

    در ازای حس و حال خوب هست ک جهان ب شما هرآنچه را ک بخوایید می‌دهد

    من قدر دان زحمات شما و مریم عزیزم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    سحر احمدی گفته:
    مدت عضویت: 2641 روز

    سلام به همه دوستان

    چند سال پیش پدرم مریض شد اون فردی بود که همیشه در حال تلاش بود و اصلا نمیدونست مریضی چی هست. به ندرت مریض میشد. بعد از بیماری که مجبور شد عمل کند کلا خودش باخت همش مریض بود اصلا غذا نمیخورد. کلا طوری بود که هر ماه چند روز میرفت بیمارستان و یکی دو هفته بستری میشد.

    من بارها باهاش حرف زدم هر کاری که به عقل جن نمیرسید میکردم که از مدار مریضی خارج شود و نشد. هر چی دکتر میشناختم بردمش و…..

    آخرش هم نمیدونم به چه دلیلی فوت کرد. من نتونستم به پدرم کمک کنم که ذهنش عوض کنم .اما کلا با من بد شده بود چون من اجازه نمیدادم هرچیزی بخورد یا هرکاری انجام دهد. فهمیدم نمی شود هیچکس عوض کرد به هیچ روش…

    من تبدیل به شخصیتی شدم که همش میخاد کارهای دیگران را انجام دهد. دارم تلاش میکنم به هیچ کس کمک نکنم مگر اینکه ازم بخواهد و جدی باشد. من یه طوری هستم که حتی وقتی از من کاری نمیخواهند خودم کارهاشون میکردم. الان یکی و دو سال جلوی خودم می گیرم نمیتونم بگم عالی شدم اما خیلی خیلی بهتر شدم. تمام تلاش میکنم اما بارها شده مچ خودم وسط کار می گیرم. استاد ممنونم و امیدوارم این فایل شماکمک کند من اهرم رنج قویتری بسازم. و دست بردارم از کمک بی مورد به دیگران.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    علی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    بنام خداوندی که اگر پیروی کنیم از قوانینش ما را به خودش میرساند

    دوستان قبل از هرچیزی سپاسگذاری کنیم از اینکه ما از این قوانیم مطلعیم، بخدا نعمت بینهایت بزرگیه که هرچقدر قدردانش باشیم کمه…

    دوستان 90٪ آدم ها از این قوانین بیخبرن و تمام زندگیشون در جنگو تشویشه

    ما با این جامعه متفاوتیم…

    بابت این تفاوت، هزاران بار شکر کنیم خدارو…

    سلام استادِ جان و خانم شایسته زیبا

    و تمام دوستای گلم

    استاد شما روز به روز خوش استایل تر و جذابتر میشه بگردم دور شما..

    الله جاری سازد کلامم را…

    وای استاد من با دونه به دونه حرف هایی که میزنی بزرگ شدم.. با پوست و گوشت و استخونم درک میکنم که چی میگید

    و چقدر حق و بجا میگی…

    تعریف میکنم‌ براتون

    – (مادرم) –

    خانواده مادری من 5 برادر و دو خاهر هستن، یعنی 7 نفر..

    که مادر من فرزند بزرگ این خانوادس

    و سال ها پیش، این خانواده پدر و مادر خودشون رو از دست دادند

    از همون موقه مامان من احساس مسئولیت خیلی زیادی در قبال این خانواده میکرد، و یه جورایی از تمام زندگی خودش زده بود، از زمان، از مکان، از انرژی، از تعالی خودش زده بود تا به این خانواده برسه…

    با وجود اینکه اونها همشون توی سنی بودن و شرایط این رو داشتن که از پس خودشون بر بیان

    اما مادر من دوست داشت که راهنمایی کنه، که نصیحت کنه، که مشاوره بده، که به دیگران راه و چاه رو نشون بده و… چرا؟چون عقیده داشت اینجور به خداوند نزدیکتر میشه

    دوستان دقیقا طبق گفته استاد، سالهای سال از اون دوران میگذره، همه دایی هام و خاله هام دو سه تا بچه دارن، خونه زندگی دارن، اما تا کوچکترین مشکلی براشون پیش میاد، زود میان سراغ مادر من، یعنی تمام خوشیاشون در کنار خانواده خودشونه، تا یه بحث کوچیک پیش میاد میان سراغ مادر من، تا یک آشوب، یه بیماری، یک اتفاق، یک حادثه، یک درگیری پیش میاد، زود میان سراغ مادر من، و متاسفانه همچنان به کار خودش ادامه میده مادرم…

    البته اخیرا بهتر شده…

    جالبه بدونید نه فقط خانوادش، بلکه افرادی که دورش جمع میشن، از قبیل هم باشگاهی هاش، دوستاش، همسایه هاش و… ایشون رو به عنوان یک مرحم میدونن، و هرکی در اطرافش هست راجب مشکلاتش باهاش حرف میزنه…، برای همین مامانم 80٪ روزش فقط درگیر افکار و تخیلات و تلاطم و آشوب ذهنیه فقط برای مشکلات دیگران که هیچوقت تمومی نداره…

    این فایل رو که شنیدم، صداشو بلند کردم که شاید مادرم بشنوه ولی چیزی نگفتم، ولی دیدم خود استاد گفت بعضی از شما همین فایل رو برای یکسریا میزارید که زندگیشون تغیر کنه…

    درسته، هیج تغیری پیش نیومد، چون مادرم آماده نبود، چون درخواست نکرده بود از خدا که هدایت بشه و از این مورد خارج بشه، برای همین هیچ تاثیری نداشت… برای همین هدایت رو نشنید..

    اما برای من عین وحی منزل بود چون به چشم دیدم نتایچ این باور مخرب رو…

    نتیجه:

    هرگز نباید تلاش کنم برای اینکه بخوام زندگی یک شخص رو تغیر بدم

    چون نتیجش دقیقا میشه هدر رفتن انرژیم، بهم خوردن آرامشم، هدر رفتن زمانم، و در نهایت حال و احساس بد که نتیجش میشه شرایط و اتفاقات ناخوش‌آیند

    کامنتم رو با غزلی از حضرت مولانای جااان تمام میکنم:

    هر کسی گَر عَیْبِ خود دیدی زِ پیش

    کِی بُدی فارغ وِیْ از اِصْلاحِ خویش؟

    غافل‌اَند این خَلْق از خود ای پدر

    لاجَرَم گویند عَیْبِ هَمدِگَر

    من نَبینَم رویِ خود را ای شَمَن

    من بِبینَم رویِ تو، تو رویِ من

    آن کسی که او بِبینَد رویِ خویش

    نورِ او از نورِ خَلْقان است بیش…

    در پناه قادرِ مطلق باشد️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    مهدیه ح گفته:
    مدت عضویت: 440 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام به استاد عزیزومریم جانم

    سلام به دوست های هم فرکانسم

    استاد من در طی این مدتی که باشما وقوانین آشنا شدم این موضوع در من بوده اون اوایل که دوست داشتم همه رو به راه راست هدایت کنم بعد دیدم نه این راهش نیست وتو فایلهای شما شنیدم که گفتین این کاررو نکنیم ولی درک نکردم که چرا برای خودم مشکل ایجاد میشه بعدهااگ بحثی میشد دوست داشتم که بگم آره درست اینه واعتقادات خودموبگم که درسته وثابت کنم چند روز پیش در گام چهاردهم داشتم با یک نفر صحبت میکردم که گارد داشتم نسبت بهش چون خیلی آدم مذهبیه درباره قرآن بود موضوع وگرنه درباره قوانین و اینا اصلا دیگ با کسی حرفی نمیزنم وسط مکالمه مون حسی بهم گفت تمومش کنم انگار که مکالمه مون رو از دور داشتم میدیدم یه لحظه به خودم گفتم چرا من دارم دست وپا میزنم دوباره که بگم من راهم درسته؟وقتی من درک کردم خدای هدایتگرم رو که چطور راهنمایی میکنه برای هرقدمی که میخوام بردارم .آروم شدم همون لحظه از خدا خواستم که تموم بشه و حواس هامون به مهمونها رفت و تمام و در مکالمه های عادی دیدم چقدر اون آدم خوبیه ما فقط عقایدمون باهم فرق داشت و لذت بردم از هم کلامی باهاش و اونشب نوشتم که من حق ندارم دیگ حتی درباره قرآن یا خدا هم حرفی بزنم و روز بعدش گام پانزدهم دوباره جایی بودیم و چون زیاد رفت وامد داریم شناخته شده ست رفتارها واخلاقیاتش و اون شخص که صحبت می‌کرد و با دیدن رفتارهاش باز تو ذهنم بود که این غلطه براچی داره اینطوری میکنه یا مثلا چون اینطوری میکنه این تجربه هم براش پیش میاد

    وقتی شب اومدیم خونه موقع خواب داشتم به عملکرد اون روز فکر میکردم که چطور بودم چون وقتی در جمع قرار میگیرم بیشتر خطا میکنم و دارم کار میکنم روی خودم که بتونم رفتار طبق قوانین درست داشته باشم و هم اینکه در این گام به گام که تعهد دادم به خودم که بیشتر رفتارهای رو بررسی کنم خلاصه یه لحظه حسم گفت این یه جاییش غلطه فهمیدم که بلههههههه من در همین یکسال هرکسی رو که دیدم تا حرفی زده سریع تو ذهنم قضاوت کردم و فکر کردم و تمام وجودم بهم میگفت دلیل این نتایج همینه

    من چرا مثبت هارو نمیبینم؟آیا اون رفتار ونتیجه اشتباهی که در افراد دارم کشف میکنم رو خودم دارم درست وعالی انجام میدم؟من فقط همونارو وارد زندگیم کردم .اون آدم کلی رفتار ونتیجه مثبت داره چرا چشم من اونارو توجه نمیکنه وداره دنبال چیزهای ناجالب میگرده؟این قفل بزرگی بود که من باید پیداش میکردم واصلاحش میکردم من مدتیه از نظر سلامتی یکمی چالش دارم داشتن فک میکردم به این موضوعات و این به ذهنم رسید که من مدتها هر آدم بیماری رو که میدیدم همینطوری تو ذهنم میگفتم این باید فلان کار رو بکنه که خوب بشه شده بودم عالم بی عمل درسته نمیگفتم اما به خودم که میگفتم خب حالا بیا خودتو خوب کن تو که 6 ماهه درگیری چرا این همه علمت رو به کار نمیگیری .انگار رو سرم آب یخ ریختن موندم همه ی این ذهنیتم تو این مدت مرور شد برام منی که فک میکردم دیگ خیلی عالی دارم عمل میکنم .من اونشب به خدا گفتم که بهم کمک کنه که بتونم این موضوع رو در خودم حل کنم. همه ی ما برای خداوند عزیز هستیم و همه ی ما قدرت تصمیم گیری وانتخاب داریم همه ما در هر جایی که هستیم در هر موقعیتی درست ترینه و این عدالته من از خداوند بسیار خواستم که سوالهای ذهنم رو جواب بده وهدایت شدم خدا جواب همه رو میده .حالا من باید فقط به خودم فکر کنم و درست ترین کار رو انجام بدم .اگ دوست دارم پیدا کردن قوانین رو در دیگران حداقل بیام به نتایج خوبی که گرفتن فک کنم تا کم کم بتونم این عادتم رو بذارم کنار .اینکه اون شخص مثلا عاشق خونه بزرگ بوده و الان به دستش آورده یا یکی از نزدیکان خیلی دوست داشت تو محیط بهتری باشه واقعا خیلی هدایتی به یک جای خوب هدایت شد و خونه خرید که ما اصلا فکرشو نمی‌کردیم. و…خیلی الگوهای خوبی تونستم پیدا کنم بعد متوجه شدم چقدر قشنگی ونتیجه خوبی رو آدم های اطرافم گرفتن که من اصلا نمیدیدم چونکه من فقط درحال ایراد گرفتن بودم .

    حتی متوجه شدن این اشکالات برام ناراحت کننده بود که اینقدر دیر من متوجه شدم اما الان خوشحالم و این بنظرم بخاطر این گام به گام حرکت کردنه .

    یه مشکل دیگ ای که بود این بود که مدتها میخواستم جهاد اکبری راه بندازم و دوباره یه خونه تکونی داشته باشم اما با یه اشتباه میگفتم نه باید از دوباره شروع کنم این بود که من مدتها هرروز از اول شروع میکردم وحس بدی بهم میداد اما یه روز یاد خوابم افتادم و با خودم گفتم که بهتره همینطوری که خدا بهم گفت هرروز تلاشم رو بیشتر کنم و حسم بهم گفت هفته ای یک ارزیابی بکنم عملکردم رو ،و این شد که امروز 18 روز میگذره و توی این 18 روز هرروز یه دری برام بازشده یه روز هدایت شدم به یک کامنتی که خییلی تاثیر گذار بود برام یه روز پیجم رو که مدتهاست میخواستم راه بندازم رو انجام دادم ووووو هر روز من رشد کردم و چیزی یاد گرفتم و اصلاح کردم و خداروشاکرم برای بودن در جمع شما وقتی از نتایجتون میخونم وقتی از تجربه هاتون میخونم کلی لذت میبرم و یاد میگیرم ازتون. از خداوند برای همه سلامتی وحال خوب و جیب پر پول میخوام

    از استاد عزیزم و مریم قشنگم بینهایت ممنونم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    علیرضا طاهرزاده اصفهانی گفته:
    مدت عضویت: 1786 روز

    درود بر شما استاد عزیزم.

    خداروشکر میکنم با یه استاد عالی در این مسیر همراه هستم.

    نقشی که شما در زندگی ام دارید این هست که من عملا میانبر میزنم توی رسیدن به خواسته هام.

    و باز هم مثل همیشه یک فایلی آماده شد که دقیقا برای اکنون من هست و چقدر عالی این جریان هدایت کار می‌کند.

    ان شاءالله شخص علیرضا طاهرزاده همواره بیاد بیاره که باید تو این مسیر زیبا حرکت کنه و موحد باشه و مشرک نباشه.

    ان شاءالله همواره بتونم درک کنم جریان هدایت را و عمل کنم به آگاهی ها. که در این مسیر هم از خداوند کمک و هدایت میطلبم.

    واقعا توی چند فایل قبلی یه موضوعی را شما خیلی عالی بهش اشاره کردید و وقتی نشستم و تفکر کردم به این موضوع دیدم واقعا همینه.

    اون موضوع این هست:

    هر آنچه در زندگی ام دارم را خداوند به من عطا کرده است

    این جریان هدایت.

    این جریان خیر حاکم بر جهان هستی.

    این جریان قانون گذار.

    این جریانی که قادر مطلق هست.

    این جریانی که عالم و دانای مطلق هست.

    این جریانی که خالق هست.

    این جریانی که قدرت خلق به من داده است.

    این جریانی که بینهایت هست.

    این جریانی که تنها فرمانروای هستی است.

    رب العالمین هست.

    این جریانی که وهاب هست

    این جریانی که رحمان رحیم هست

    این جریانی که قطعا هدایت می‌کند.

    این جریانی که مارا آگاه می‌کند.

    این جریان هست که هر آنچه میخواهیم را به ما عطا می‌کند. هدایتمون می‌کند به مسیری که میخواهیم. وظیفه خودش کرده هدایت کند. این جریان قطعا مارا آسان میکند برای آسانی ها

    و استاد بینهایت از شما سپاسگزارم که این آگاهی ها را با ما به اشتراک می‌گذارید.

    استاد در مورد موضوع این فایل باید بگم، که شخصا توی همین چند وقت اخیر دوباره داشتم درگیر این موضوع میشدم.

    که بخواهم بقیه را راهنمایی کنم و هدایت کنم. و پیگیر باشم.

    ولی همواره شکر خدای یکتا این احساس و این نوار در ذهنم تکرار می‌شد که تو خدا نیستی

    تو فقط توانایی ایجاد تغییر در زندگی خودت را داری.

    تو هیچ مسئولیتی در قبال دیگران نداری.

    از بودن با دیگران لذت ببر.

    از زندگی هاشون یاد بگیر.

    ببین قوانین چجوری داره عمل میکنه.

    ولی نخواه که تغییری ایجاد کنی.

    اتفاقا توی همین کار جدیدی که رفتم یه موردی را برخوردم.

    یک شخصی هست که از شرایط عالی، به شرایط نازیبایی رسیده. به دلیل اعتیاد.

    و یک شخص دیگه ای خیلی دلش میخواد به اون کمک کنه.

    من این وسط یه چیزی به اون نفر دوم گفتم.

    این قانون که هر کسی هر شرایطی داره، خودش برای خودش ساخته. وگرنه اون شخص میتونست الان در بهترین درجات کاری و اجتماعی باشه.

    بنابراین دل نسوزان برای این دست از افراد.

    ولی در همان لحظه به خودم اومدم دیدم خودم هم دارم این کار را میکنم.

    اول سپاسگزار خداوند شدم، که درک کردم، دوم به همینجا بسنده کردم. و به قول شما زیپ دهنمو بستم.

    همیشه توی یسری از جمع ها به من می‌گویند تو خیلی ساکتی.

    ولی موضوعی که هست همواره دارم سعی میکنم، شرایط هر کسی را نسبت به قانون بسنجم.

    تا درس بگیرم و خودم را بدرستی اصلاح کنم.

    این ها درسهایی است که از شما آموختم. و البته خداوند هم در قرآن گفته است از پیرامونتان و از نگاه به آسمان ها و زمین بیاموزید.

    خلاصه استاد نمیگم خیلی عالی دارم علم میکنم. البته میدونم هر چقدر موحد تر و با ایمان تر باشم، بهتر و راحت تر مسیر را طی میکنم.

    اما دارم عمل میکنم و راضی هستم از این عملکردم.

    که البته اینها همه اش بخاطر ایمان به خداوند هست.

    خداروشکر. یه قدرتی بهم میده که عمل میکنم.

    واقعا خداروشکر.

    نمیدونم خوب منظورم را رسوندم یا نه.

    اما بینهایت از خداوند بخاطر هدایتش سپاسگزارم.

    هدایت به سایت شما.

    هدایت برای مومن بودن و موحد بودن.

    هدایت برای عمل به آگاهی ها.

    عاشقتونم استاد عزیزم.

    ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    Shahla گفته:
    مدت عضویت: 2627 روز

    سلام استاد عزیزم. سلام خانم شایسته نازنین

    و سلام دوستان عزیز.

    استاد دقیقا منم سلولی چنین تجربه ای را قبلا داشتم توی زندگیم و چقدر دردش را هم کشیدم.

    چقدر دلسوزانه و بخیال خودم خیرخواهانه با اطرافیانم یا دوستانم حرف میزدم. یموقع هایی کارهای خودم نیمه کاره مونده بود و داشتم ساعتها مثلا با فلان دوستم صحبت می‌کردم که هم آرومش کنم هم کمکش کنم برای تغییر ولی درنهایت آدم بده داستان من میشدم.

    که تمام این رفتارهای من ریشه در چندین نقص داشت.

    یکی ازون ریشه ها نداشتن اعتماد به نفس و عزت نفس بود که اون خلأهای درونی خودمو و نادیده گرفته شدن ها و سرکوب ها را اینجا میخواستم پرکنم با تحسین و تایید شدن از طرف اون اشخاصی که مثلا میخواستم تغییر بدم. انگار فرصتی پیدا کرده بودم که خودمو مطرح کنم البته تمامش ناخودآگاه بود و اصلا متوجش نبودم.

    یکی ازون ریشه ها دلسوزی بود که بازم ریشه در شرک داشت که اون اقداماتی که از سردلسوزی و خیرخواه بودن انجام می‌دادم بیشتر برای اعضا خانوادم بود.

    یه باور اشتباه دیگه که خیلی درین قضیه خودشو نشون میداد این بود که به خودم میگفتم این گناهه وقتی میبینی کسی داره راه را اشتباه میره و جلوی پاش چاه هست و تو داری اون چاه را می‌بینی و نخوای بری دست طرف را بگیری ببریش تو یه مسیر دیگه که تو چاه نیفته. و احساس گناه شدید که به آدم دست می‌داد.

    یه باور اشتباه دیگه این بود که فکرمیکردم من مسئول دیگران.

    و خیلی ریشه های دیگه.

    و استاد آخر کار که آدم بده داستان میشدم چقدر حس نفرت، ناراحتی و رنجش از اون شخص میومد تو وجودم و واقعا چقدر اون انرژی و زمان که آدم میتونست برای خودش صرف بکنه را خرج دیگران میکردم.

    استاد بعد که تصمیم گرفتم دیگه کاری به کسی نداشته باشم چقدر انرژی و زمان صرف کردم تا اون رنجش ها را از وجودم بیرون کنم. که اون همه زمان و انرژی را اگر برای خودم و اهداف خودم هزینه کرده بودم چه پیشرفتی میتونستم داشته باشم.

    ولی استاد خیلی ساله که دست از همه کشیدم و تمام تمرکزم اومد روی خودم و درون خودم تموم اون آدمها کلا حذف شدن از زندگیم. دیگه اصلا کسی تو زندگیم پیدا نمیشه که بخواد بشینه درددل کنه و اگرم یموقعی درحد کم بخواد درددل کنه اصلا گوش نمیدم و اجازه اینکار را نمیدم. و چقدر آرامش خودم بیشتر شده. چقدر پیشرفتم زیاد شده چقدر احساس رهایی و آزادی میکنم. چقدر موحدتر و ارزشمندترم. و اون بعد نیاز به تحسین هم از آدم های هم فرکانس باخودم بدون اینکه نیاز باشه به اینکه بخوام کاری براشون انجام بدم را دارم دریافت میکنم همونطور که در دوره عزت نفس درموردش صحبت کردین.

    چقدر شادتر و رهاتر هستم. الهی صدهزار مرتبه شکر.

    و استاد دقیقا و سلولی من رسیدم به این کلام شما که اگر کسی بخواد تغییر کنه و قدمی برای خودش برداره دنیا به بینهایت روش به کمکش میاد اگرم نه که من کاری نمیتونم براش انجام بدم.

    رسیدم بجایی که بایستم یه دایره دور پاهای خودم روی زمین بکشم و همیشه درنظر داشته باشم تنها کسی را که میتونم بهش کمک کنم و تغییرش بدم اونیه که درون این دایرس. و عاجزم برای تغییر هرکسی که خارج ازین دایره هست.

    و همین دیدگاه باعث شده برای کلامم، وقتم، انرژیم و دیدگاهم ارزش قائل بشم و هم اینکه نه دلسوزی کنم نه غصه بخورم نه دنبال تایید از دیگران باشم. و بیشترین تاثیر خوبی که برام داشته اینه که موحدترم. نمیخوام تو کار خدا دخالت کنم. نمیخوام خدایی کنم برای دیگران و از سرراه خدا رفتم کنار. از رو صندلی خدا پاشدم و گذاشتم خودش بشینه رو صندلی خودش و خدایی کنه.

    استاد عزیزم ممنونم بخاطر سخاوتتون.

    درپناه خدا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    انسیه زمانی مهر گفته:
    مدت عضویت: 762 روز

    سلام استاد عزیزم

    واقعا زبانم قاصر است از بیان این همه دقت و لطف پروردگار استاد از دیروز یک احساسی به من می‌گفت استاد درهمین روزها یک فایل جدید می‌گذارد و امروز صبح درخواست کردم خداوند من را از استوارترین راه‌ها هدایت کند و مسیری را برای من باز کند استاد اولین هدایت من به آیات سوره بقره بود که درباره گاو بنی اسرائیل بود که هدایت الله شاید اولش غیر منطقی باشد اما تو باید اطاعت کنی واینکه مسیر الله گام به گام است واگر بخواهی کل مسیر را بدانی کار را بر خود سخت میکنی

    ونشانه دوم فایل شما بود که من نمی‌توانم زندگی دیگران را تغییر بدهم و نباید مسیر هدایت الله را به خاطر دیگران نادیده بگیرم

    استاد واقعا نمی‌دانم چه چیزی در انتظار من است اما میدانم سعادت من در اطاعت از آن است

    واما نکته دیگر که خیلی دوست دارم بگویم این باور است که استاد شاگردان شما در دوره دوازده قدم آنهایی که تا انتها آمده اند و جدی گرفته اند آینده سازان جهان هستند این یک آگاهی بود که من دریافت کردم و احساس میکنم این دوره رشد دهنده انسان‌هایی است که در زمانه ما توحید را انتخاب کرده اند

    درپایان استاد عزیزم بینهایت به خاطر این آگاهی ها از شما سپاسگزارم وشمارا به خاطر توانایی تان در گسترش مدارتان تحسین میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1784 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام استاد عزیزم چقدر خوشحال شدم که فایلی جدید آماده کردید من امروز صبح از خدا خواستم که خبر خوبی بهم بده و چقدر زودتر از حد انتظارم برآورده شد و من خوشحال شدم که شما رو دیدم دلم براتون تنگ شده بود انشالله که هر کجا هستید خوب و سلامت و شاد باشید استاد عزیزم.

    و مهتر از همه آگاهی این فایل که چقدر عالی و راهنمایی بخش هست برای منی که در مسیر تغییر هستم و قوانین رو میخوام بهتر درک کنم و همواره آسان باشم برای آسانی ها و لذت ها و از مسیر راحتی و لذت بخش مسیر زندگیم را طی کنم .

    استاد از شما سپاسگزارم که مثل همیشه اصل را از فرع جدا میکنید و رفتار و اعمال توحیدی و شرک آلود رو برامون باز میکنید .

    دقیقا من همیشه این مشکلات رو داشتم که وظیفه منه که کمک کنم به خانواده ام و پیششون باشم و مواقع اضطراری مسائلشون رو حل کنم یا در کنارشون باشم در حالی که من خودم خانواده دارم و مکان زندگیم هم ازشون دوره اما چون خود من هم این نوع دیدگاه رو پذیرفته بودم یا میرفتم و بسیار خودم رو از مسیر درست دور میکردم و وارد مدار اونها میشدم و کلی مسئله و مشکلات و بدهی برای خودم ببار می آوردم و یا اگر نمی‌رفتم عذاب وجدانی که برای خودم ایجاد میکردم هم منو در مدار احساس بد و اتفاقات بد می انداخت‌. اما من به لطف خدای مهربانم هدایت شده ام به مسیر درست و آگاهی های که خیلی خوب خودم رو از اون باورهای اشتباه دور کرده ام و کمرنگ شده در ذهنم و آرامشی که با باور های درست و درک بهتر قانون از شما یاد گرفتم باعث شده که هم اتفاقات بهتری را دارم تجربه میکنم هم روابطم بهتر شده هم رزق و روزیمون بیشتر شده هم انتظارات اونها از من خیلی کم شده و از زمانی که دیگه نخواستم مشرک باشم و فکر کنم من قدرتی دارم که بخوام مسائل دیگران را حل کنم و توجه ام رو از روی مسائل اونها برداشتم دیگه براشون مسئله ای پیش نیومده یا اگر هم آمده به من نمیگن و همیشه زمانی که من تماس میگرم خدا طوری زمان بندی میکنه که اونها در حالت احساسی خوب و اتفاقات خوب زندگیشونو برام میگن شکر خدا و من درک کردم که من هیچ قدرتی در حل کردن مسائل زندگی دیگران را ندارم و هیچ کسی هم قدرت حل کردن مسائل من رو نداره و همه ما داریم با افکار و فرکانس های جداگانه خودمان زندگیمونو خلق می‌کنیم به یک اندازه همه ما به خدانزدیک هستیم .و من تنها و تنها قدرتی که دارم تغییر افکار و باورها و زاویه ای دید خودم رو دارم که به احساس بهتری برسم و با منبع به هماهنگی برسم و آسان بشوم برای آسانی ها و از هموارترین و زیبا ترین و راحترین جاده ای که برای خودم می‌سازم زندگی میکنم ‌

    خدارو شکر میکنم که امروز هم به من فرصت داد تا بهش نزدیک تر باشم و آگاهی ها را بشنوم و زندگی بهتری را حداقل برای امروزم تجربه کنم .

    من از خدا میخوام که همواره منو در راه راست و همواری و سعادتمندی ثابت قدم و پایدار نگه دارد که من هر آنچه دارم از آن اوست خدایاشکرت

    سپاسگزارم ازتون استاد خوبم و خانم شایسته مهربانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    مهدی رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 2003 روز

    سلام به استاد عزیزم استادی که با قلبش با ما سخن میگوید نه با ذهنش…

    چققققققققققققدددددددرررررر این فایل در زمان مناسب بود الله اکبر الله اکبر الله اکبر چقدر همزمانی الله اکبر الله اکبر الله اکبر ….

    چقدر خداوند به همه ی ما به یک اندازه نزدیکه …

    الله اکبر… الله اکبر…. الله اکبر….

    چقدر شما به قلبتون وصلید استاد درود خداوند بر شما …

    چقدر شما تسلیم هستین وقتی قلبتون میگه در مورد این موضوع صحبت کن راحت متوجه میشید و میاین با عشق زمان میزارین و صحبت میکنید …

    احسنت ،احسنت ،احسنت چقدر خوبه تسلیم باشیم .

    دقیقا دیروز با عزیز دلم صحبت میکردم که در کارم مشاوره رو شروع کنم ازونجاییم که علاقه شدیدی دارم زندگی دیگران رو تغییر بدم و کلام تاثیر گذاری دارم انگیزه و اشتیاقم چنان شعله ور شده بود که اگر این فایل روی سایت نمی یامد خدا میدونه چقدر از مسیرم گمراه می شدم .

    خدایا شکرت برای این همزمانی که بوجود اومد و من متوجه شدم که مشاوره رو برای همیشه به پایان برسونم و فقط آگاهی دهنده در مسیر باشم و آنچه رو که در زندگی خودم تاثیر گذاشته رو آموزش بدم اصلا این مسیر قابل مقایسه با اون مسیر مشاوره نیست …

    اگر بدنبال لذت از زندگی و شغلم هست باید تو این مسیر باشم …

    چقدر مراکز مشاورهایی هستن و افراد مراجعه میکنن و نتیجه نمیگیرن چون از ریشه مشکل دارند چون از ریشه باید روی باورهاشون کار کنن تا نتیجه خلق بشه….

    خود من برای اینکه درک کنم قانون رو در این مسیر اومدم و با عشق اومدم روی خودم دارم کار میکنم دیگران هم همین باید باشند.

    اگر بدنبال نتایج پایدار هستیم باید فضایی رو فراهم کنیم که دیگران در اون محیط بیان و روی خودشون کار کنند نه اینکه من مشاوره بدم و نتایج موقتی بگیرن …

    من خودم اصلا دوس ندارم که نتایج موقتی بگیرم

    میخوام نتایج پایدار بگیرم پس اگر دیگران رو دوس دارم و میخوام رشد کنند باید با دیگرانم همانند خودم رفتار کنم مشاوره ندم و بجای مشاوره اون اصل رو به دیگران آموزش بدم.. همین و تمام…

    شکرگزار وجودتم استاد عباسمنش عزیزم شما مسیر درست زندگی رو به ما می آموزید …

    شما مفهموم لذت بردن از زندگی رو به ما آموزش میدید ..

    سپاسگزار خداوندم ما رو هدایت کرده به این مسیر زیبا و رویایی الهی شکرت…

    چقدر لذت بردم گفتین در هیچ مسجدی در جهان اینقدر نام خداوند شنیده نشده…خدای من شکرت …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: