آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 20 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد عزیزم عاشقتم
دیشب ساعت حدودا یک و دو نیمه شب بود بعد از سپاسگزاریم خواستم سایت و ببینم و بخوابم طبق عادت همیشه ام
و یه دفعه به چهره جدید و نورانی استادم در فایل جدید روبرو شدم
استاد اول تیپ جدیدتون من و جذب کرد کلاه جدید خوشگل تیشرت خیلی ساده و با رنگی متفاوت خیلی ذوق کردم خیلی خوشحال شدم از خداوند سپاسگزاری کردم قبل خواب چهره جدید استادم و دیدم فایل جدیدش اومد و شنیدم من هنسفری تو گوشم گذاشتم و فایل و گوش دادم و خوابیدم و الان صبح هم بعد از تمریناتم و نوشتن سپاسگزاری هام دارم گوش میدم
استاد خدارو شکر من از همان اول که به سایت شما اومدم نخواستم کسی را نصیحت کنم یا مطلبی که یاد گرفتم و به کسی آموزش بدم یا مواردی که در فایل فرمودید فقط یه بار برای پسرم یه فایلتون را فرستادم و دیدم که اون اشتیاقی نداره دیگه نه صحبتی کردم نه اصراری
استاد من حتی در خانواده ام دنبال ارشاد فرزندانم یا همسرم هم نبودم و نیستم الان چند ساله من در سایتم و دانشجو شما هستم فرزندانم هم میدونند خیلی هم دوست دارم اونام تغییر کنند ولی همیشه به صحبت شما که( کاری به کسی نداشته باشید اگر کسی بخواهد خودش هدایت میشود )گوش دادم
البته استاد برای من که مادرم یه کمی سخته و دائم درونم کشمکشی هست برای فرزندانم چون اونا کارهایی میکنند یه چیز هایی هست در زندگیشون که نباید باشه و همیشه اذیتم و وقتی به این چیز ها فکر میکنم همیشه در خلوتم براشون دعا میکنم میگم خدایا من فقط این دوتا پسرم را سپرده ام به خودت خودت هدایتشون کن
استاد من نمیخواهم تاثیری تو زندگی اونا بزارم یا دنبال ارشادشون باشم ولی جاهایی که نگرانشون هستم فقط به خدا گفتم خدایا من بلد راه نیستم خدایا تو ما را هدایتمون کن همیشه از خداوند هدایت میخواهم
استاد به طرز عجیبی جدیدا متوجه شدم که تمام افرادی که دورو برم هستند تمام شرایطی که تا کنون تجربه کردم فقط و فقط خودم با افکارم خلقشون کردم
رفتم به سالها قبل یه خانمی تو زندگیم بود خیلی اذیتم میکرد اون روزها همیشه میگفتم خدایا چرا این خانم تو زندگی من هست چرا انقدر منفی هست من که کاریش ندارم چرا من و اذیت میکنه
الان بعد از سالها فهمیدم من از بس از کودکیم به چنین رفتارهایی و چنین آدم هایی فکر میکردم وقتی ازدواج کردم چنین شخصی را خودم در زندگیم خلقش کردم و از پروردگارم خیلی ممنونم که چنین آگاهی به من داده خدایا من الان میخواهم به اون چیز هایی که در زندگیم هست و من نمیخوام به ناخواسته هام که قبلا خودم ساختمشون و الان دارم تجربه میکنم و نمیخواهمشون دیگه توجه نکنم و از زندگیم برن بیرون خدایا هدایتم کن تا بتوانم حریف ذهنم بشم خدایا کمکم کن تا بتوانم به چیز هایی که میخواهم فکر کنم توجه کنم خدایا اگه هدایت تو نباشه من هیچم خدایا هدایتم کن
استاد از اون آدم هایی که مثال زدین که نصیحت کنند ه های خوبی هستند و دریغ از یه دونه از اون حرفهاشون که خودشون عمل کنند
من هم یه مورد خیلی عالی در نزدیکانم دارم که دقیقا همینطوره و اگر به زندگیش دقت کنی هیچ کدام از اون حرفهاشو برای خودش اجرا نمیکنه خودش عمل نمیکنه فقط خوب نصیحت میکنه
استا من خودم خدارو شکر به جرات میتونم بگم تا الان که 54سالمه اصلا نصیحت کننده نبودم و خیلی از اینکه چنین آدمی باشم متنفر بودم همیشه سعی کردم که خودم رو تغییر دهم و روی خودم کار کنم
خدایا شکرت
خدایا من نمیخواهم جاهل باشم خدایا هدلیتم کن
خدایا ممنونم به من گفتی که :
ما هرگز توانایی تغییر زندگی کسی را نداریم ولی توانایی تغییر زندگی خودمون به صورت صد در صد داریم.
خدایا دوست دارم بهتر و بهتر این قانون را درکش کنم
در پناه الله یکتا باشید
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به بانو شایسته ی مهربان
سلام به خانواده ی بهشتیم
قبل از اینکه وارد این جلسه ی ارزشمند بشم به دلم افتاد که بیام و کامنتی بنویسم و خداوند هدایتم میکنه
هر زمانی که فایل جدیدی روی صفحه قرار میگیره هدایتی بوده از طرف خداوند بر قلب مهربان استاد عباسمنش عزیز و اگاهی که در فایل گفته شده درخواستی بوده که بچههای سایت به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه به جهان فرستادن و به این صورت این فایل ها گفته شده و در سایت بارگذاری میشه و بعدش هم زمانی به وجود میاد و فردی که این درخواست داشته شب از خواب بیدار میشه و به دلش میفته تا بره تو سایت و میبینه که یه فایل جدید اومده و دقیقا اون چیزی بوده که لازم داشته و یا اول صبح به دلش میفته که یک نشونه از سایت بگیره یا بیاد سایت چک کنه و میبینه به به فایل جدید اومده و دقیقا اون چیزی هست که لازم داشته بشنوه ،بارها واسه خودم پیش اومده و واسه همه پیش اومده .
واقعا من کجا هستم اینجا کجاست ؟؟
آیا صدای منادی را که پیغام میرسونه خوب میشنوم و خوب عمل میکنم ؟؟
چقدر دنبال تغییر بیرونم هستم؟؟
چقدر تا به حال تونستم تمرکزم رو خودم بذارم؟؟
چقدر میخوام برای بیرون از خودم دلسوزی کنم ؟؟
چقدر توکل دارم ؟؟
یه بار واسه همیشه تمرکزم رو خودم بذارم ببینم چی میشه ،به هر حال بقیه همه خدایی دارن و من خدای دیگران نیستم و تنها خدای زندگی خودم هستم .
قربون قلب پاکت برم استاد عزیزم ،شکی ندارم که میام میبینمت ،تازه در سن 33 سالگی به علاقه ای که از بچگی داشتم رسیدم و دارم روش کار میکنم و جواب میگیرم من عاشق استفاده کردن از صدام هستم و خیلی مهارت بالای در خلق صداهای مختلف از صدای بهشتیم دارم و عاشق تلاوت قرآن هستم و همیشه در صف با تقلید از صدای عبدالباسط قرآن میخوندم با هدایت الله میام پرادایس و واستون با صدای بهشتیم قرآن تلاوت میکنم ،میخوام یار شما باشم برای گسترش جهان میخوام در کنار شما باشم برای گسترش جهان ،میخوام سلمان فارسی باشم در کنار شما ،استاد جانم میام پیدات میکنم
تو تمرین ستاره قطبی امروز از خدا خواستم که یه کامنتی بنویسم و قبل از دیدن فایل اینا را نوشتم وقتی با حال خوب ازش درخواست کردم خودش هم داره جواب میده و میدونم که میشه و من میخوام در کنار شما کار کنم به هر حال این هم یک خواستست ،((چون خودتون بارها گفتین بزرگ فکر کنید ))
این قسمت آخر اینجا نوشتم و میخوام در گوشیم ذخیره کنم تا بخونم و به خودم تعهد بدم که سمت خودم انجام بدم تا زمانی که به آمریکا اومدم و اومدن پیشتون بهتون نشونش بدم و میدونم که میشه
الهی شکر
با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام دوستان سایت عباس منش
من تقریبا 4 سال هست که با شما آشنا شدم ولی این اولین باری هست که دارم کامنت مینویسم
استاد آنقدر کلماته شما درسته که باید با طلا بنویسم و بزارم جلوی چشمم که یادم نره
من در طول زمانی که با شما آشنا شدم همیشه تلاش کردم خودم رو درگیر تغییر دادن دیگران نکنم و حتی در مورد همسرم هم بزارم خودش برای خودش تصمیم بگیره تا دوماه پیش، من یک برادری دارم که بخاطر یک اشتباه مالی نزدیک به دوساله که داخل زندان هستش و اینم بگم شرایط خانواده من از نظر مالی بد نیس یعنی توانایی این رو که آزادش کنیم داریم و هیچ کس برای آزادیش تلاشی نمیکنه جز من که از دوماه پیش شروع کردم به قانع کردن افراد خانوادم و تلاش برای آزادی داداشم هرچی تلاش کردم هیچ اتفاقی نیوفتاد و تمام تمرکز من از زندگی خودم برداشته شد و برای حله مسأله اون استفاده شد تا یک ماه پیش که روزه پنجشنبه در مغازم نشسته بودم که مامور های پلیس اومدن داخل مغازه و خودم بخاطر هیچ بازداشت کردن و بخاطر اینکه روز تعطیل بود من تا شنبه بازداشت بودم روز شنبه هم قاضی مرخصی بود و تا روز دوشنبه نگهم داشتن و من هیچ حکمی نداشتم تا خود قاضی اومد سر کار و متوجه بیگناهی من شد و ازادم کرد
من از همون ثانیه اولی که این مشکل برام پیش اومد فهمیدم خودم با توجه پیش از حد و دلسوزی برای داداشم این اتفاق رو ساختم
این ماجرا هم از نظر مالی و هم نظری اعتباری آسیبی به من زد که واقعا درک کردم هرکسی در هر جایگاهی هست جای درستشه و من نمیتونم برای نزدیک ترین افراد زندگیم تصمیم بگیرم
استاد واقعا ازت ممنونم که خدارو به من نشون دادی آرزوی سلامتی موفقیت برای خودت خانوادت دارم و بینهایت ازت سپاسگزارم
سلام استاد عزیز ومریم جان
چه فایل به موقع و زیبایی
استاد جان این نکته که ما قادر به تغییر دیگران نیستم رو شما بارها بارها تو فایلهاتون گفتنی ولی این سری تمرکزی فقط راجع به این موضوع که ما نتوانیم در تغییر دیگران وهر کس هر جا هست جای درستش همه ما اعضا سایت را انگار دقیق تر شدیم به این موضوع چون همه ما حتی شده یکبار این کار که با کمک به افراد میتوانم زندگیشون تغییر بدیم انجام دادیم و چه قدر هم بابت ضربه خوردیم که همه دوستان اذعان داشتن بهش
به قول یکی از دوستان چون تو همه کارتونهای بچگی بهمون یاد دادن که از خود گذشتگی کنیم .که البته فکر میکنم همه اینها برای تایید گرفتن از دیگران هم بوده.
ولی این فایل انگار یه جوری شخم زدن تمام اون باور ها که همش از عدم آشنایی به قانون جهان بوده
واقعا چه ظلمی در حق خودمون کردیم که دیگران رو بر خودمون ترجیح دادیم.
هر چقدر این فایل رو گوش میدید انگار باز نیاز داریم هی بشنویم آنقدر که بشکنیم اون سیمان سفت که ما خلق شدیم که به دیگران کمک کنیم.وای خدای من ما با خودمون چه کردیم.
وای خدا چقدر وقت گذاشتیم برای شنیدن پردو دل دیگران وهمدردی کردن باهاشون آخرش چی شده خیلی قشنگ تو روت نگاه میکند میگن چقدر هم همدردی کردی ؟وای ….
اینهمه ازت وقت و انرژی گرفتن برای خالی کردن خودشون ولی آخرش چی شد؟طلبکار شدن
اینکه شما استاد عزیز یه فایل اختصاص دادین به این موضوع یعنی ما هم باید تمام تمرکز بزاریم روی این که همه انسانها به یک اندازه به خدا نزدیک هستن
دیگه اینکه ما ناتوانیم ناتوانیم از تغییر دیگران
خیلی زرنگیم خودمون تغییر بدیم تا دنیامون تغییر کنه.
دوستتون دارم که اینقدر سخاوتمند هستید در آموزش این آگاهیهای ارزشمند.
مرسی که هستید.
سلام استادخوبم
من جزافرادی بودم که تادلتون بخوادمشاوره وراهنمایی میدادم وچنان بودکه مغرورهم شده بودم که من عقل کل هستم وبرای هرکسی میشدم معلم وهمه چیزدان علاوه بر مشاوره نصیحت وسرزنش هم چاشنی حرفهام بود وبعدهم چقدبخودم اجازه میدادم که قضاوتشون کنم که فلانی چرااینکاروکردمیتونست اینکاروانجام بده خب دیگه من عقل کل بودم وازدیدخودم به دیگران نگاه میکردم وحتی دیگران رو بی ارزش میدونستم ازاینکه ازمن مشاوره وراهنمایی میگرفتن من چقدذوق میکردم وبیشترمغرورمیشدم وجالب اینجاست متوجه شدم که ادمهافقط موقعیکه مشکل دارن سراغ من رومیگرفتن توروزهای خوششون خبری ازشون نبودتازه خبرخوشی داشتن من ازدیگران میشنیدم ازشون ناراحت میشدم چطورموقع ناراحتی من خوب بودم امابراخوشحالیهاتون خوب نیستم ویاباایده ومشاوره من به نتیجه خوب رسیدن بازهم ازنتیجه خوبشون بمن چیزی نمیگن وحتی تشکرخشک وخالی هم نمیکردن وبازهم ناراحت میشدم ویابهشون راه حل میدادم امانجام نمیدادن بازهم ناراحت میشدم خلاصه تابه اینجارسیدم که باقانونجذب اشناشدم وکتابهاروخوندم ودر خودم فرورفتموبهخودموزندگیم توجه کردم که اقادیگران روقضاوت نکن اقاتومسیول دیگران نیستی اقاخیلی راست میگی به زندگی خودت سروسامان بده اقاخودت به زندکی ایده الت برس دیگران توروالگوشون قرارمیدن اقااینقدرمنم منم راه ننداز اقاتوهم انسانی مثل بقیه اقاتوفقط یه انسانی که همونکارهای انهاروبوقت ش انجام میدی دیدم دنیاچنان میچرخیدهموناتفاقهابرام میافتادوهمون رفتاربقیه روانجام میدادم اقادیدم که هرچی دارم به دیگران سفارش میکنم درواقع داشتم بخودم یاداوری میکردم وقتی به یکی میگفتم بابابرو شادی کن واززندگیت لذت ببر گورشوهروبچه وکمی برای خودت وقت بذاردرواقع بایدبخودم یاداوری مکردم واینکارهاروخودم انجام میدادم هرچی سفارش میکردم برای دیگران یا دیگران میاومدن برام از مشکلاتشون میگفتن دقیقاهمون مشکل در زندگی خودم بوداماچنان درگیر دیگران وزندگی دیگران ومغرورشده بودم که مشکلاتم رونمیدیدم مثل کسی که سرش روکرده باشه توبرف ونقش یاتظاهرمیکردم که زندگیم ایده ال و انچه میخوام دارم وهستم درحالی که هیچی نبودم درحالی که اصلاخودم رونمیشناختم چون اصلاحواسم بخودم نبود اصلاتوی این خونه وزندگی نبودم توعالم هپروت که میخواستم دنیای اطرافم روزیباوقشنگ کنم تااینکه من خوب دیده بشم تااینکه من هم به زندگی خوب برسم تااینکه دنیام قشنگ بشه دنیام که قشنگ نشده بودهیچ قانون حذب پتکی بودکه زده شدتوسرم وازخواب وخیال بیدارم کردتاخودم روبیشتربشناسم کمترکاربه دیگران داشته باشم مشکل دیگران بمن ربطی نداره حواسم روبدم به خوبیهای اطرافم حالامیخوادخوبی دیگران باشه یاخوبی محیط اطرافم باشه تاخوبیهابیان سراغم شنونده باشم امادرگیرمشکل دیگران نشم درصورتیکه خودشون بخوان که بمن بگن ویادرخواست کمک کردن مشکلی نیست بهرحال انسانیت هم خوبه.
خداروشکر میکنم که بعدازچندین سال که درخواب بودم بیدارشدم ورشدم عالی بوده وبهترهم خواهدشد.ممنونم ازاین اگاهیهاتون که ارامشی برایم بود
به نام خدای مهربان سلام
خداروشکر میکنم که از روح خود در من دمید و به من ارزشمندی و قدرت خلق زندگیم رو داد از اون لحظه
تجربه ، درک و درس من از این فایل
از دست همسرم حرص خوردم برای ماشین یاد گرفتن
منم مثل استاد این تجربه رو داشتم و یکیش که خیلی بلد هست برام یادگیری ماشین هست که خانمم داشت
اون اول خیلی میترسید که یاد بگیره و همیشه میگفت که باید یاد بگیرم و خب منم ذهنی حمایت میکردم و نمی ترسوندمش و میگفتم که خیلی خوبه که یاد بگیری و من چند وقت شب ها سه نفری با پسرم و همسرم میرفتیم بیرون و تمرین میکردیم و خب این موضوع شاید چندی بار انجام شد و تقریبا کلاج ترمز رو شناخت و تونست حدود صد متری ماشین رو ببره و دور بزنه
این قضیه گذشت تا چند وقت بعدش رفت و گواهینامه اش رو گرفت ،و خب تمرین کرد و با دختر خاله اش هم بیرون میرفت و دستش راه افتاد و یه روزه هم رفت تا محل مادرش که بزرگترین ترسش بود و دیگه راه افتاد
خب اون موقعی که من ماشین رو دستش میدادم ماشین کاملا صفر بود و اتفاقا همه به من میگفتن که نده ماشین رو دستش ، خراب میکنه ،و حتی برادر خانمم هم گفت نده بابا این خرابش میکنه و میزنه جایی ماشین صفر رو
و من میگفتم که خدا حافظ هست و احساسم خوب بود و سعی میکردم که به چیزهای خوب توجه کنم تا ناخواسته ها
و این گذشت تا همین چن وقت پیش که مثلا پسرم رو میبرد مدرسه و کارهاش رو انجام میداد و قبلش همش باید یکی میبردش و الان خودش انجام میده
گفت که خداروشکر که من ماشین رو یاد گرفتم و خدا پدر افسانه رو بیامرزه که به من یاد داد ماشین رو و همراهم اومد
اقا این رو که گفت من دیدم درونم شعله ای فوران کرد
انگار این تو فکرم اومد که خدا پدر بیامرز کی شرایط رو فراهم کرد، تو که میترسیدی و اون اولش که خیلی ترس داشتی من بودم که شب میرفتیم وتمرین میکردی و من بودم که ماشین صفر رو جرات کردم دادم که بری و گرنه که الگوش کنارت هست که ماشین دست خانمش نمیده میگه خراب میکنه
و من بودم که ترس ننداختم تو دلت
بگذریم از مسائل باوری که هر کس خودش زندگی خودش رو رقم میزنه
ولی این تو فکر من هست و خب بعضی مواقع میگه که خدا پدر فلانی رو بیامرزه ، و حتی من یه بار گفتم که بابا منم فلان کردم ،گفت تو کجا بودی آخه
و خب این فکر از ذهنم عبور میکنه که اوکی ،اون بود، حالا برو بقیه کارهاتم از اون بگیر دیگه
مشکلی نداره
ولی خب چون استاد این موضوع رو اشاره کرد من یاد داستان خودم افتادم
این موضوع این درس رو به من داد که من هیچ نقشی در زندگی افرادندارم ، و افراد خودشون اگر آماده باشن خداوند خیلی بهتر از من بلده که هدایتشون کنه و من فقط میتونم که کاسه داغ تر از آش بشم برای خداوند
تصمیم گرفتم که دیگه به هیچ عنوان نخوام که کسی رو با کوچکترین کلمه ای تغییر بدم و این رو به خودم میگم که حتی اگر به اندازه کلمه و لحظه ای روی دیگران تمرکز کنم خودم رو از مسیر خوشبختی و سعادت و خداوند دور کردم
داستان بعدی در تربیت فرزند و کلاس زبان
پسرم چن وقت پیش به گفته ما کلاس زبان میرفت و چند وقت بعدش گفت دیگه دوست ندارم نمیرم ولی من خودم خیلی زبان رو دوست دارم و هر روز بعد از سر کار و قبلش زبان میخونم و بشدت لذت میبرم ازش
وقتی که این رو دیدم ،اولش گفتم که باباجان برو خوبه ، و تشویقش کردم و گفتم اگر بری این میشه و اون میشه ،و حتی یه روز نشسته بود من یه جمله گفتم و اون گفت این میشه ،و من گفتم آفرین این بخاطر کلاسی هست که رفتی و بعدش گفتم اگر بری نتیجه اش این میشه واون میشه و فلان و بهمان دیدم رفت یه کتاب اوردو شروع کردبه خوندن و بعد از فردا همه چیز ول شد
و گفتم شاید چون بچه اس این کارو میکنه و باید دائم بالاسرش باشی
ولی دیدم که چطور از بین این همه چیز در اطرافش به بازی کامپیوتری علاقه منده و هر چی میگی میگه چشم که فقط بره به اون کار برسه
و حتی من بردمش آرایشگاه و پیادش کردم دم در وگفتم برو تو تا من ماشین رو پارک کنم نرفت تو ، تا من بیام
ولی بعدش که آرایشگاه تمام شد و رفتیم براش کارت بازی بخریم من که گفتم برو از مغازه دار بپرس که داره سه تا مغازه رو خودش میرفت میپرسید و میگفت نداره و مغازه چهارم اومد گفت داره
کسی که تا چند دقیقه قبلش روش نمیشد بره داخل آرایشگاهی که همیشه میریم و اونها رو میشناسه ، میره چهارتا مغازه غریبه برای خواسته ای که داره سوال میپرسه و نه از نه شنیدن نگرانه و نه از سوال پرسیدن
این چی رو نشون میده ؟ نشون میده که من اشتباه فک میکردم که بچه حالیش نیست ، و باید دائم بالاسرش باشی، و یاد کودکی خانمی که مترجم معروفی هم هست و من اسمش رو یادم نیست افتادم که از همین سن کودکی کلاس زبان میره و انقد دوست داشته و ادامه میده با اینکه پدر مادر اولش میگن ولش کن این ادامه میده
پس این نشون میده که من اشتباه میکردم و من فک میکنم که باید هدایت کنم افراد رو در صورتی که هدایت کار خداونده و من نباید کاسه داغ تر از آش برای خداوند باشم
و بعد از این قضیه ،گفتم من میسپارم به خداوند و بجای اینکه هی بخوام اعصاب خودم رو خورد کنم و بخوام هی بگم فلان کن و بهمان کن که در نهایتش بخوام خودم احساس ارزشمندی بگیرم که من چقد پدر خوب و فداکاری ام بیام روی خودم کار کنم
به قول استاد اگر مرد هستم بیام خودم زبانم رو قوی کنم ،اگر مرد هستم خودم رو تغییر بدم و اون اگرآماده اش باشه با یه جمله یا یه کلمه خودش مسیر رو میره
اگر هم آمادش نباشه که من اگر خونه رو هم بکنم کلاس زبان باز تغییر نخواد کرد و کاری انجام نمیشه
و چقد این دیدگاه به من در تربیت فرزند احساس آرامش داد
این باور خیلی به من کمک میکنه که خداوند کارها رو انجام میده و اگر نیاز به کاری توسط من باشه خداوند به من میگه و من انجام میدم و کارها خیلی خوب و راحت انجام میشه
خدیاشکرت
استاد عزیزم بی نهایت از شما سپاسگزارم
سلام و درود
استاد عزیز زمانی که در مدار دریافت این آگاهیها نبودم همیشه به دنبال پیشرفت بودم و با توجه به شنیده ها و باورهای عموم مردم من هم به این فکر بودم که اگه بتونم جایی گنج پیدا کنم دیگه به همه خواسته هام میرسم و سعادت دنیا و آخرت نصیب من میشه
اما از وقتی که در مدار این آگاهیها قرار گرفتم و شروع کردم به درک قوانین جهان فهمیدم که روی گنج نشستم
قوانینی که شما آموزش میدید قابل مقایسه با هیچ مقدار ثروت نیست چون همه چی را به آدم میده نه فقط ثروت
در مورد تغییر دیگران یک مثال واضح از خانواده خودم دارم و وقتی اولین بار سالها پیش عدم توانایی ما در تغییر دیگران را از شما شنیدم تمام تجربیات گذشتم در ذهنم مرور شد
که چطور مادر خودم خودش را فدای تغییر و پیشرفت بچه هاش کرد اما نه خودش به آرامش رسید و نه تونست به بچه هاش کمک کنه
برادرم به مواد اعتیاد داشت و این مادر ما هر راهی که میتونست رفت تا این بچه را نجات بده اما نشد
حتی برادرش را مدتها آورد خونمون تا شش دانگ نگهبان پسرش باشه تا مواد مصرف نکنه از هر امام زاده و دعایی استفاده کرد همیشه در خونه دعانویس بود تا بتونه وضعیت پسرش را درست کنه اما هر چقدر تلاش مادر بیشتر میشد مسیر پسر منحرف تر تا مادر به رحمت خدا رفت و وقتی برادرم خودش خواست تغییر کرد و آدمی که آواره کوچه و خیابان بود تا جایی که وسایل و حتی کولر خانه پدرش را میبرد بفروشه برای مصرف موادش الان بعد از فوت پدر و مادرش همون خونه 650 متری در بهترین لوکیشن را از وراث خرید و در اون خونه سکونت داره
برای خودش باغ ویلا درست کرد در بهترین نقطه شهر
درآمد عالی داره
همیشه پول نقد تو حسابش داره
به اطرافیانش کمک میکنه
الان اون آدم معتاد که همه ازش فراری بودن اعتبار و شهرت داره ثروت داره احترام و عزت داره
فقط از زمانی که خودش خواست که تغییر کنه نه اون زمانی که مادرش میخواست تغییرش بده
و این تجربه که تو زندگی خودم دیدم خیلی راحت تر این حرفهای گهربار شما را با جان و دل میپذیرم که ما فقط و فقط میتونیم خودمون را تغییر بدیم و نه هیچ کس دیگه ای را
هر چند هنوز هم نمیتونم بگم خیلی عالی میتونم به این قانون عمل کنم و اجازه بدم که انسانها خودشون به مرحله تغییر برسن چون تو خانواده خودم در حال حاضر همسرم جز اون افرادیکه که امروز اگه چیزی را میشنوه و میگه میخوام تغییر کنم اما فردا دوباره همون مسیر قبلی خودش را میره و من هم تلاشی برای تغییر همسر و فرزندانم نمیکنم و خیلی بهتر از قبل شدم
و با توجه به صحبت های شما میدونم که اگه تا آخر عمرم تلاش کنم که خانواده خودم را تغییر بدم هرگز نمیتونم و اگر خودشون بخوان تغییر کنن به راحتی تغییر میکنن تا جایی که من ازشون الگو بگیرم و حرکت کنم همچنان که برادرم الان الگوی من هست و تحسینش میکنم و با دیدن موفقیت هایش انگیزه میگیرم
نتایجی که با عمل به این آگاهیها گرفتم وقتی بود که تازه با شما و سایت شما آشنا شده بودم و تصمیم گرفتم کاری به کار دیگران نداشته باشم و فقط خودم را تغییر بدم چون قبل از آن خودم را عالم دهر میدونستم و در هر موردی برای اطرافیان نسخه میپیچیدم
همین تغییر در این رفتار باعث شد وضعیت زندگیم بهتر بشه و از مدار بدبختی و فقر و بیماری خارج بشم و با اعتمادی که به قانون خدا داشتم فهمیدم که من نمیتونم زندگی دیگران را چه به سمت خوب و چه به سمت بد تغییر بدم و احساساتی هم نشدم اگر بدبختی و فقر و بیماری دیگران را میدیدم اعتراض میکردم و فقط در صدد تغییر خودم بودم و همین تغییر زندگیم را از این رو به اون رو کرد
استاد عباس منش بزرگوار از شما سپاسگزارم
خداوند حافظ و نگهدار شما باشه
به نام رب هدایتگرم
سلام و صلوات به روح خدایی تمام دوستان عزیزم و استاد گرامی .سعادت و نعمتهای بیشمار براتون آرزومندم.
خدایاشکرت که در این سایت الهی عضوم و سعی و تلاش میکنم برای ساختن شخصیت بهتری از خودم.
خدایاشکرت که در مدار شنیدن این فایل عالی قرار گرفتم.
خدایاشکرت که در مدار نوشتن قرار گرفتم.
خدایا هدایتم کن همواره به این آگاهی ها عمل کنم و در مسیر توحید،ثابت قدم بمونم.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
موضوع این فایل رو همه ما بدون استثنا درگیرش بودیم و منم در برهه ای حس «عالم همه چی دان » رو داشتم که به دلایل مختلفی دلم میخاسته بقیه رو به مسیری که فکر میکردم درسته هدایت کنم ، به بقیه بگم چی خوبه چی بده .
گاهی به دلیل دوست داشتن بقیه ،مثلا من مادرمو دوست دارم دیگه باید آگاهش کنم که داره راه غلطی رو میره !
گاهی به دلیل اینکه ثابت کنم حرفی برای گفتن دارم و جبران خلا اعتمادبنفسی ، شروع میکردم به هدایت بقیه در زمینه های مختلف و مشاوره دادن!
گاهی به دلیل هیجانات زودگذر که موضوعی رو درک کردم ،میخاستم بلندگودستم بگیرم و به همه بگم چی فهمیدم شمام بیایید تو راهی که من میرم!!
گاهی به دلیل اثبات وجود خودم و دیده شدنم که مثلا من آدمِ خوبه داستانم ، شروع میکردم به نصیحتهای تلخی که بگم توزندگی خیلی عمیق نگاه میکنم !!
و میدیدم چقدر آدمهای مشکلداری رو جذب میکنم اما ریشه رو نمیفهمیدم کلا بفکر نبودم که چرا جذبم میشن درواقع یجورایی خوشحالم میشدم که هستن، بخاطر عدم احساس لیاقت درونی ، وقتی افراد میگفتن تو چقدر خوبی و پیش تو خیلی راحت میتونیم دردودل کنیم ، از خوشحالی پر درمیاوردم و احساس ارزش میکردم !
فکر میکردم من آدم خیلی خوبی ام که افراد به راحتی پیشم درددل میکنن و همه زندگیشونو میدونم!
ببین طرف حتی به مادرش یا همسرش یا …این حرفها رو نمیگه و به من میگه!!!
و یجورایی غرور کاذب داشتم!!!!
البته کمتر کسی ام به راهنمایی ها وحرفام عمل میکرد در واقع همه حرفامو تایید میکردن به به و چه چه میکردن و میدونستن خب این حرف خیلی درسته اما میگفتن ما که نمیتونیم عمل کنیم ! ما نمیتونیم!
(تو پرانتز بگم : وقتی آدم مشکلداری جذبم میشد احساس میکردم از اونها برترم چون مشکلاتی که میگفتن رو نداشتم و یجورایی درگیر مقایسه و غرور مخرب میشدم و این مورد کمبود احساس لیاقتم رو تغذیه میکرد و برام خوشایند بود که این چرخه رو ادامه بدم)
یعنی من سالهای سال این چرخه رو ادامه دادم تا جایی که متوجه شدم یسری مشکلاتی که قبلا فقط شنیده بودم و درموردشون برای بقیه توضیح داده بودم وارد زندگیم میشدن، و بسیاری از مشکلاتم حتی شدیدتر از مال اونا بود و حالا خودم بودم که نیاز به مشاوره داشتم!!
وقتی به مشکلات بقیه دچار شدم ،فهمیدم تمام حرفام به بقیه پوچ بوده و من یه «عالم بی عمل» هستم که نمیتونم حتی به یک درصد از دانسته هام عمل کنم!
مشکلاتی برام پیش اومد که از بقیه توقع داشتم «همونطور که خودم همراهشون بودم و امید میدادم به درددل ها گوش میدادم»دلم میخاست بهم امید بدن یا مشکلمو حل کنن ولی به طرز معجزه آسایی هیچکسی همراهیم نمیکرد و همه از اطرافم فرار کردن ، این اتفاق خیلی برام سخت بود ولی در عمق قضیه خدا میخاسته هدایتم کنه.
(استاد جان ی نکته دیگه بگم : ما وقتی به حرفها و مشاوره هامون ایمان نداشته باشیم یعنی جز ویژگی های شخصیتی ما نباشن یجورایی از بقیه متوقع میشیم که در شرایط مشابه اونهام باید به کمکمون بیان چون فکر میکنیم ما چه کار بزرگی در حق بقیه انجام دادیم با این حرفها ! ومن اینو داشتم)
از اونموقع به بعد نصیحتها ومشاوره هام به بقیه کمتر شد چون به یکباره فرو ریخته بودم در مقابل مشکلات و از طرفی ناراحت بودم چرا کسی همراهم نکرد میگفتم دستم نمک نداره و ازین حرفها که برای هممون آشناس .
مدتهای زیادی گذشت و با فایلهای استاد آشنا شده بودم در مدار تقریبا درستی بودم به یک درکی رسیدم که اتفاقا بقیه بهترین کارو انجام دادن که خودشونو درگیر مشکلاتم نکردن اونها فقط درگیر زندگی خودشونن و این راه درسته، یعنی وقتی ناراحتیم از بقیه کمتر شد ،تونستم این قضیه رو بهتر بفهمم که هرکسی فقط مسئول زندگی خودشه و من اگر قبلا بهترین صحبتها رو برای دیگران داشتم ولی خودم تو مشکلاتم ناتوان بودمواز پس چالشهای زندگیم بر نیومدم پس هنوز خیلی جای کار دارم و نباید چیزی که خودم در انجامش عاجزم به بقیه بگم .
//////////////////////////////////////////////////
در حال حاضر این مشاوره ها و حرفهام صفر نشده یجاهایی مثلا ذوق و شوق دارم حرفی بزنم یا چیزی که میدونم درسته به بقیه بگم اما به میزان خیلی خوووووبی کم شده .
بلاخره انسان فراموشکاره و یادش میره نباید تو کار خدا دخالت کنه !
مجدد وقتی چیزی رو به کسی یادآوری میکنم و از مسیر اصلی خارج میشم ،اون فرد با رفتارش یا حرفش ، کاری میکنه که احساسم بد شه سریع میگم اع ببین احساسم آلارم داد! دوباره خراب کردی ! دوباره یادت رفت! اصلا تو چیکاره زندگی بقیه هستی؟ برای بقیه خدایی نکن
دوباره حس ناجی بودن بهت دس داد، هرکسی هرجوری دلش میخاد باید زندگی کنه و تو هیچ حقی نداری کسی رو قضاوت کنی !!!!
چون بنظرم من اول طرف مقابلو تو ذهنم قضاوت میکنم و بعد بهش مشاوره میدم ! مثلا ببین فلانی راهش غلطه نابود میشه (تا فیهاخالدون راهشو تو ذهنم تجسم میکنم) پس برم به راه درست هدایتش کنم و یا ببین چقدر کارای نادرستی میکنه چقدر آدم بدیه ! من برم کمکش کنم..!
محتوای این فایل مثل تمام فایلهاتون عالی بود خیلی خیلی مفید بود .
///////////////////////////////////////////////////////
من به زمانبندی خداوند باور دارم
این فایل در بهترین زمان به دستم رسید و نکات خوبی از خودم کشف کردم .
الهی شکرت
ممنونم استاد جان.
منتظر قسمت دوم هستیم…
در پناه حق تعالی همیشه خوشبخت باشید.
سلام خدمت استاد عزیزم و مریم عزیز
استاد گرامی چقدر فایل ها عالیه وقتی ارائه میشه که من شدید بهش نیاز دارم
قبلاً من از خودتون شنیدم که هرکس مسئول زندگی خودشه وشکر خدا تونستم با همین دیدگاه دیگه نخوام کسی رو راهنمایی بکنم
چون من فقط میتونم خودمو تغییر بدم من 13سال تلاش کردم که شوهرمو تغییر بدم و نصیحت میکردم و نتونستم کاری بکنم بعد از آشنایی با شما تصمیم گرفتم فقط روی خودم کار بکنم شوهرمو رها کردم و به خدا سپردم و به خدای خودم گفتم که از تغییر شوهرم عاجزم و به خودت میسپارم
من بعد هفت ماه کار کردن رو خودم تغییرات رو کم کم احساس کردم شوهرم دقیقا تغییر کرد و زندگی ما بهشت شوده و از شما ممنونم
سلام استادجان عاشقتونم ممنون برای این فایلی ک هدیه بما دادین عالی و ارزشمند و پراز آگاهی هست و دقیقا انگار خدا برای من آماده ش کرد
برای منی ک از دختر11ساله م دور هستم و روزانه بارها تماس و پیام و .. و حودم متوجه این میشدم ک دارم از مسیر درست خارج میشم ولی احسایات مادرانه جلو دیدمو میگرفت .
خداجونم باید دخترم رو در پناه تو رها کنم این جدایی فعلی ما حتماااا و قطعا سرشار از خیرو برکت هست برای هر دومون برای قدرتمندتر شدنمون و برای قدردان شدنمون
استادجان من بدلیل اینکه ک چندماهیی هست هم پدرم هم مادر برای پسرم.. هم مرد خونه هستم هم خانم خونه و .. کلی مسعولیت دارم ور فصل جدید زندگیم، کم سر میزنم ، ولی همیشههه موقعی ک باید میام و آگاهی های بی نظیر رو به وجودم میرسونم و دقیقققاااا هم همونه ک باید باشه. همون چراغ راهی ک خدا منو هدایت میکنه
بسته ب شرایطی ک هستم دقیقا همونی ک لازمش دارم خدا به شما الهاممیکنه و هدایت میشیم به زیباترین شکل ممکن
شکرت خدا برای آرامش قلبی ک دارم و اینهمه حال خوبی ک بهم از بینهایت طریق میدی خدای جانم
ممنون مریم عزیز ک یاداوری کردی برای این فایل عالی دوستت دارم بانوی گل
استاد جانم ممنونم عاشقتونم
ک انقدر زیبا مفهوم آمادگی و هدایت و همزمانی ها رو حتی در ریزترین موضوعات توضیح میدید و چقدرم فصیح و توانمندید
شکر ک شاگرد شماییم. خدا برای ما شمارو نگهداره