آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 19 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
سلام به استاد عزیزم بله منم خیلی دوست دارم به آدم ها کمکم کنم و چیز های که خودم یادگرفتم به دیگران بگم ولی امروز با این فایل عالی فهمیدم که من فقط باید روی خودم کار کنم باور های خودم درست کنم اول از الله مهربان ممنون بعد از شما استاد عزیزم الان میفهم که چرا روی خودم کار میکنم همه چیز عالی میشد ولی بعد از این که با کسی حرف میزدم که بیا زندگیت درست کن همیش میخواستم به دیگران یاد بدم زندگی خودت بسازید بعد خودم میدیدم همه چیز برای من خراب میشه دیگه از پول زیاد شادی آرامش خبری نبود تا چند ماه که دورباره روی خودم کار میکردم همه چیز درست میشد همیشه به این فرکر میکردم چرا باید همه چیز خراب شه تا این که امروز این فالی عالی عالی دیدم فهمیدم مشکل من چی بود از تاریخ 1403/9/20 به خودم قول میدم که سرم به کارم خودم باشه کاری به کسی و زندگی کسی نداشته باشم
بازم ممنون استاد عزیزم
درود بر استاد عباس منش عزیز
استاد خوبم خداروشکر بخاطر وجود شما
من حدود 10سال از زندگیم رو هر چقدر کار میکردم خرج مشکلات خونوادم میکردم هر پولی که به دست می اوردم ازسر دلسوزی به خونوادم خرج میکردم تا زمانیکه دیدم همه خونوادم از من متنفر شدن هرچقدربیشتر خرج میکردم مشکلات خونوادم بیشتر میشد چون تمام فکر من این بود که نکنه خونوادم به مشکل بربخورن من باید خودمو اماده کنم تا سریع حل کنم تااینکه دیدم فایده نداره نه تنها حل نمیشه بلکه هرروز اوضاعشون بدتر میشه واقعا به این نتیجه رسیدم که من به هیچ وجه نمیتونم با حل مشکلات خونوادم اونارو نجات بدم فقط تنها توانایی من تغییر خودم هستش
ازاستاد عزیزم تشکر میکنم بابت این آگاهی های ناب
سلام
داشتم به این فکر میکردم که چجوریه این مسئله رو یه ذره هم ندارم
یادم به خودم افتادم خیلیی وقتها میشد بیماری گریبان گیرم بود دکترها هم نمیتونستند کاری کنند تا اینکه خداوند وارد میشد البته بعد عجز من و دست کشیدن از غیر خدا و دکتر و فلان
خیلی وقتها تو رابطه های اشتباه بودم و نمیتووونستم بیرون بیام ,نمیتونستم ببخشم ,نمیتونستم رها بشم بخدا نمیتونستمممم هیچی از من بر نمیومد,حالا هرچقد کتاب بخونم از دیگران مشاوره میگرفتم و هر چییزی ,تا اینکه خداوند وارد میشد
اصلا تو هر زمینه ای تا خداوند وارد نمیشد من نادان ترین و بیچاره ترین بودم,اصلا هیچی به جز خداوند وجود نداره
همه ی ایناروکه کنار هم بزارم,میفهمم چرا من این باور کمک به دیگرانو ندارم یعنی ته بی تفاوتیم تو تغییر دیگران ,اخه وقتی طرف خودشم نمیتونه کاری کنه برای خودش بدون خداوند من چییییکاره ام !!!
من تو زندگی خودمم اگه خدا هدایت نکنه هیچ کارم بعد بیام برا دیگران لقمه بپیچم
تمام مدت این فایل داشتم به اخرین باری که فوضولی کردم و نخود اش بقیه شدم فکر میکردیم,راستش حتی یادمم نیمد تنها چیز یادمه که چندوقت قبل یه دوستام یه تلفن یک ساعته به من زد و بعد صحبتو برد راجب مشاوره خواستن که اصلا و ابدا خوشم نیمد ,یه بار دیگم تلفنی همین کارو کرد که دیگه باهاش حرف نزدم,
واقعا به من هییییچ ربطی نداره, سایت استاد هست
ولی تو بقیه چیزها و ادمها یادم نیمد اصلا , واقعا بزرگترین استاد تجربه ست, حالا نه اینکه لزوما خودم تجربه کنم تجربیات بقیه و من خیلی خوب رو این موضوع کار کردم روی خودم یکی از لحاظ مباحث توحیدی و یکی دیگم از نظر احساس لیاقتی ,پارسال تو دوره لیاقت هم جلسه پنج نوشتم راجب دوستم که این روحیه حمایتگرش تو روابط عاطفی چه پسرهای داغونی تو میورد تو زندگیش و خودمم خب این تجارب رو داشتم, فکر کنم همه یه دوره ای دلمون میخواست واسه بقیه خدایی کنیم حالا کم یا زیادش بستگی به احساس لیاقتمون داشته
اصلا بحث حمایت و هدایت و دلسوزی میشه من کلا مغزم الارم میده
استاد واقعا اون رقمی که من پرداخت کردم برا دوره لیاقت هزاررررر برابر جلوگیری کرد از ضرر های اینده, از آسیبهای آینده , اصلا همین یه جلسه حمایتگریش کلی عوض کرد همه چیزو.
استاد عاشقتم , واقعا بخاطر حضورتون در این دنیا از خدا ممنونم
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته و دوستان
من اوایلی که وارد این فضاها شدم یجوری بود که انگار دلم میخواس به هرکس میرسم از این مباحث بگم، انگار که بقیه توی یه جزیره متروکه افتادن و فقط من می فهمم و فقط من میدونم چی به چیه!
از اون همه زمان و انرژی ای هم که گذاشتم فقط دو نفر توی مسیر موندن! و به مرور فهمیدم تلاش برای تغییر بقیه فقط یه تلاش مذبوهانه س
کل این کارا فکر نمیکنم از 2، 3 ماه بیشتر شد و همون اوایلی بود که اتفاقا خودم بیشتر از هر کسی نیاز به تغییر و آگاهی داشتم ولی بجای تمرکز روی خودم دنبال نجات دادن بقیه بودم، انگار که خودم هیچ ایرادی نداشتم و اصلاح شده بودم، دیگه نوبت بقیه شده بود!
بعد از اون زمان دیگه حتی 5 دقیقه هم برای کسی زمان نذاشتم که بخوام توضیحی بدم، جز همین سایت و قسمت عقل کل که اونم هدفم در درجه اول تکرار مکرر قانون و آگاهی ها برای خودمه وگرنه کسی اگه در مسیر باشه از فایل ها استفاده میکنه و اگه نباشه هم که نیس، من چرا انرژی ذهنی بذارم برای موضوعی که روی زندگی من تاثیر مثبتی نداره و فقط از زندگی منو میندازه..
تازه یه مورد هم بود که وقتی این سایت رو بهش معرفی کردمو از فایل ها استفاده کرد خیلی سریع مسیرش عوض شد و الان باورش به اینه که ما وقتی می میریم مجدد همین زندگی دنیا رو داریم ولی توی یه کالبد متفاوت، از نظرش بهشت و جهنم و این چیزا هم وجود نداره … این موضوع به من نشون میده که اگه کسی در مسیر باشه که واردش میشه چه من تلاش کنم و چه نکنم، و اگه هم مدار نباشه بازم به میل من نیس و خارج میشه
تمرکز روی خودمون بذاریم که بیشتر از هر کسی خودمون نیاز به تغییر و رشد داریم
در پناه الله یکتا
سلام دوست عزیزم امیدوارم که حالتون عالی باشه، من دیدگاه های شمارو همیشه دنبال میکنم مخصوصا در عقل کل، یه سوال داشتم میشه منو راهنمایی کنید،من دارم دوره های دوازده قدم رو کار میکنم و خیلی پیشرفت کردم ذره ذره و تکاملی دارم تغییر میکنم تو همه زمینه ها ولی تو یه زمینه خیلی مقاومت داره ذهنم و اونم اینه که یه فردی با من خیلی خیلی رقابت داره و هرکار من انجام میدم اون هم انجام میده من آنلاین شاپ زدم اونم یک ماه بعد من همین کارو کرد، هرکی با من دوست میشه یا مشتری من میشه میره باهاشون دوست میشه و میاد به مشتری های من محصولشومیفروشه هر مدل استوری من میزارم همون شکل میزاره چندبار ذیگران بهم گفتن که این پشت سرت حرف زده ولی باز من اهمیت ندادم تا حالا خیلیم اعراض کردم، یه مدت فوکوس کردم رو نکات مثبتش و مدام بهش محبت کردم ولی فایده نداشته، تنها کاری که کردم فاصله گرفتم ولی چون تقریبا از نزدیکانمه لاجرم میبینمش و باهم در ارتباطیم، این مسئله واقعا منو کلافه کرده، میشه راهنماییم کنید چطوری ذهنمو تو این مسئله کنترل کنم؟ ممنون میشم
سلام دوست عزیز
ممنون از لطف شما
اعراض … اصلا کار نداشته باش چیکار میکنه با کی حرف میزنه چطوری زندگی میکنه .. کامل اعراض کن .. خودشو حتی ایگنور کن.. از نزدیکان بودنش مهم نیس، شما وقتی مدارت عوض شه لاجرم یا حذف میشه و یا باهات هماهنگ میشه
شما انقدر باید تمرکزت روی خودت باشه که اصلا با خبر نباشی از کاراشو زندگیش .. نه فقط این شخص بلکه هر کسی
بعد می بینی چقدر ارامش داری ، چقدر حالت خوب میشه وقتی توی دنیای حصار کشیده ذهنی خودت زندگی میکنی
روزی رسان شما هم خداس
شما بازتاب باورهات رو می بینی، پس اینکه اون ادم چطوری پول درمیاره به شما ارتباطی نداره، شما فقط باورهای خودت رو قوی تر کن تا نعمت ها و مشتری ها و ثروت ها رو جذب کنی
جهان فراوانی هاس ، کمبودی نیس نه برای شما و نه اون شخص
با خدا باش و پادشاهی کن/ بی خدا باش و هر چه خواهی کن
سلام سرور جان
ممنونم که پاسخم رو دادین
بله باید روی اعراض کردن خیلی کار کنم، این روزا که دارم دوازده قدم انجام میدم اتفاقا همین چندروز پیش متوجه شدم که من از ناخواسته هام اعراض نمیکنم و اینکه توی توجه به نکات مثبت در طول روز ضعف دارم و باید خیلی روی این دو مورد کار کنم به قول شما باید یه دنیای حصار کشیده ذهنی بسازم برای خودم،
ممنونم دوست عزیزم دوستت دارم
سلام استاد عزیزم وخانم شایسته مهربانم
استاد منم این مشکل را دارم، همین امروز با خواهرم می گفتم چی کار کند من این کار ها را کردم نتیجه گرفتم، تو هم انجام بده استاد دقیقا منم با خواهر زاده ام حرف زدم که هرچی می خواهی از خدا بخوا چون خیلی مهربان هست به همه خواسته هایت میرسی، جالبش این جاست که ساعت ها حرف زدم و گفتم از خدا بخوا به خواهرم مادرم چند روز بعد زنگ زدم دیدم رفتن امام زاده سفره صلوات انداخته، به خودم گفتم واقعا حرف من هیچ فایده نداشته، کلی بگم فکر می کردم من کسی هستم که زندگی همه را تغییر میده من عوض شدم به همه کمک کنم،
استاد واقعا خیلی راست هست چقدر حال آدم بد میشه از مسیر خارج میشی من تا چند روز فکرم مشغول مشکل اون بود حالم را بد می کرد، بعد تازه حالم خوب می شود که دوباره زنگ می زد، بهش گفتم دیگه به من نگو از مشکلات خود از خدا کمک بخوا خداراشکر که الان دیگه زنگ نمی زند، الان خودم خیلی حالم بهتر شده، من دوره احساس لیاقت را از ایمیل آدرس شوهرم خریدم خیلی نتیجه گرفتم الان به خودم نگاه می کنم اون عاطفه سابق نستم، خیلی پیشرفت کردم باور هایم قوی شده، نظر مردم دیگه ناراحت ام نمی کند، خودم را مقایسه نمی کنم، خودم را دوست دارم، فکرم مثبت شده، دور برم از آدمای عالی مثبت شده، خیلی انگیزه وشور شوق دارم در زندگی ام، رابطه ام با همسرم عالی شده سلامتی ام بهتر شده خدایا شکرت که باز هم دستم را گرفتی به راهی راست مستقیم هدایت کردی، هیچ وقت به حال خودم رها نکن، منو به مسیری خوشبختی وسلامتی ثروت هدایت کن، استاد عزیزم ممنون از حرف های بسیار زیبا شما چقدر بهم کمک کرد، دیگه دنبال تغییر خانواده ام نباشم روی خودم کار کنم،
سلام و درود خدمت انرژی مقدس خالق و فرمانروای کل کائنات یگانه خالق آفرین من ،،
سلام و درود خدمت دوستان عزیزم ،،
در ادامه
چقدر زیبا میفرمایند استاد عزیزم به اندازه ای که ما ناتوان هستیم در برابر تغییر زندگی دیگران ،، توانایی داریم برای تغییر زندگی خودمون ،،
الله اکبر ،،
همزمانی پشت همزمانی ،،
خدایا شکرت صد هزار مرتبه شکرت ،،
انرژی که من میزارم تا روی ذهن طرف مقابلم کار کنم برای تغییرش ( آب تو هونگ کوبیدن )
دقیقاً انرژی که باید بزارم روی بهتر کردن توانایی های خودم ، همونایی که یکم توشون سر رشته دارم همونایی که بلدم و بهتر کنم همین ،،
ن اینکه امروز مثلاً فنی کار هستم و دارم تعمیر انجام میدم یاد میگیرم فردا بگم خوب یه حرفه جدید بیام پیانو کلاس اسم بنویسم ،،
بچه ها دقیقاً اسم این اینه که چرا قیمه هارو میریزی تو ماستا !!!
باید با ذهنت با خودت با مجموعه اندام و درونت دوست باشی
باید به خودت عشق بدی
اصلاً مهم نیست هزار نفر دورت باشن بهت عشق بدن یا ندن ،، مهم اینه که تو آیینه که نگاه میکنی بگی به به ،، حال کنی ،، نه از ظاهر و چهره و هیکل ها ،،
از خودت ،،
مخلص آقا سید محمد رضا گل گلابم هستیمااا
سلام سلام ،،
ردیفی ،،
کیفت کوک سلطان ،،
چقدر هزار ماشاالله داری زیبا تر و زیباتر میشی هر روز عزیزم ،،
ای جان دلم ،،
جان جانان من چطوره ،،
چه چشمای خوشگلی داری سلطان ،،
ینی تو لحظه همینجور باید قربون صدقه خودت بری هر بار که خودتو تو آینه میبینی
خودش کلی حال خوب کنه ،،
آهنگایی که بی کلام باشه و حال خوب کن باشه ،،
ورزش کردن
رقصیدن
پیاده روی
کلی چیزایی که انرژی آدم میتونه افزایش بده
باید روی همین چیزای کوچولو کوچولو کار کرد تا نتایج روز به روز بزرگتر و بزرگتر بشن به یاری الله کریم ،،
خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای آگاهی های روز افزونی که بهم عطا میکنی
الهی شکرت،که آنقدر قدرت درکمو از حکمتت تو بالا بردی
،وامروز یک پله ایمانم قوی تر شد ک این نشانه رو توسط استاد عزیزم عباس منش بهم گفتین،
دقیقا مشابه این منم داشتم انجام میدادم،ولی میدیدم بازم همون سوالاتی ک چند وقت پیش پرسیده بودنمو دوباره دارن میپرسن دوستام،خودم دیگه یکجای بهم برخورد حس کردم داره ارزشم پائین میاد و دیگه چیزی بکسی نگفتم،اینستاگرام.تلویزیون .دوستام.کلا پاکردم و تعهد دادم بخودم والان خداروشکر جهان همه رو خودش از زندگی من دور کرده.
این واقعا خیلی ازم انرژی میگرفت واقعا ذهنمو درگیر میکرد حس کردم دارم میشم مثل قبلنای خودم،
این دفعه تمرکزی نشستم روز وردیهام ذهنم کارکردم آگاهنه تاجایی ک تونستم والانم حسم عالیه و یکیم 1دقیقه میخواد با من گپ بزنه میفهمم تو فرکانسمه یان چون من کاری ک دارم شرایطش طوریه با آدما خیلی سرو کاردارم.
ب لطف خدام من دیشب طبق یک نشانه ک مثل روز برام روشن بود هدایت شدم ب دوره 12قدم وهر 12قدمو همشو یکجا گرفتم،و اولین دوره بود ک گرفتم بعداز2سال گوش کردن فایلهای دانلودی شما ممنون بجونم نمیدونم با چ کلماتی از شما وارد خدا تشکر کنم والان یکمی ب قدرت تمرکز کردن پی برم .چقده آرامش دارم چقدر حالم عالیه تازه بعد 26سال دارم اسم و قدرت قوانین خدارو درک میکنم.
والانم تشکر میکنم ازت استا عزیم خانم شایسته عزیز خداوند هرآنچه از ذهنتون رد میشه رو بهتون بده.
ممنون ازتون
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
خیلی سپاس گذارم که ی فایل جدید برامون گذاشتید.
استاد نمیدونم چی بگم که یک سری از ایراد ها توی شخصیتم هست که از بتن سفتر چسبیده و درست نمیشه
منالان دو سه ساله دارم توی سایت کار میکنم .
دوره و فایل های رایگان.و هر روز یعنی هروز بالای 3ساعت صدای شمارو میشنوم ولی انگار هنوز در مدار شنیدن حرف هاتون نیستم.
هزاران بار توی این مسیر نا امید شدم از تغییر خودم ولی باز ی حسی منو کشونده جلو .
استاد قلبم میگه و تایید میکنه حرف هاتون و این مسیر رو ولی ذهنم برعکسش رو میگه.
خلاصه این در گیری ذهنی انرژی ام رو میگیره.
پری شب رفتم جای داداشم که اونم عضو سایته
گفت بهم ی ایده الهام شده که افکارم رو هر چی میاد بنویسم رو کاغذ تا ببینم چی توی ذهنم میگذره.
و منم دیروز ی کم آگاهانه دقت کردم به افکارم .
دیدم وای وای چقدر من در طول روز ذهنم روی کنترل دیگرانه.
روی قضاوت کردن دیگرانه
چقدر ذهنم ترس از مسایل مالی و آینده داره و هی توی این زمینه افکاری منفی منتشر میکنه.
و میدونم که باید تعهد بدم
باید از اعماق وجودم بخوام تغییر کنم.
استاد اخر هفته عروسیمه و سعی میکنم واقعا اروم باشم.
به خودم هزار بار دارممیگممن قدرت کنترل عروسی رو ندارم .
میندازم گردن خدا.
خودش همزمانی رو انجام بده .خودش همه چی رو ردیف کنه.و آروممیشم.
ولیباز افکار میاد .استرس دوربر هم میاد
ولی من باید روی ذهنم کار کنم تا آروم بشه.
چون از خدا خواستم توی روز عروسی ام اروم آروم باشم.
بهش بسپارم و خیالم راحت باشه.
بگماینروز فقط برای منه و من حقمه که فقط لذت ببرم و آروم باشم چون کارگردانش خداست.
اونانرژی و اون قدرتی که همه چیز از اوست و همه چی رو کنترل میکنه.
خدا رو شکر میکنمکه در مسیر شما خوبان هستم.
به به سلام شاه دوماد… آقا مبارک باشه این اتفاق فرخنده… امیدوارم خداوند مهربان نه تنها روز عروسیت بلکه روزهای بعدش رو هم پر از آرامش و لذت و زیبایی کنه…
خیلی خیلی اتفاقی به این کامنت برخوردم و یه حسی گفت برات بنویسم که محمدرضای عزیز همه ی ما این سردرگمی رو اول داشتیم و کم کم مسیر رو پیدا کردیم یکی سردرگمی یه هفته طول کشیده چون خیلی ذهنی و فرکانسی آماده بوده یکی یکسال یکی سه سال و یکی ده سال!! اصلا شاید یکی نرسه به اون مرحله که انگار از فضای مه آلود که جلوی دیدش رو گرفته بوده رد میشه و تازه چشمش میفته به اینهمه زیبایی که بوده ولی چشماش نمی دیده… یه قدمی اون انتهای مه هستا ولی شک می کنه اسیر دام شیطان میشه که شک می ندازه تو دل آدم و میگه شاید من راه رو اشتباهی دارم می رم…
امید اولین چیزیه که هرگز نیاید از دستش داد…
اصلا نمی دونم شما در چه شرایط و فرکانسی هستی اما چیزایی که به ذهنم می رسه سنگی باشه در این مسیر و باید ازشون دوری کنیم بدترینش مقایسه کردن با دیگرانه که واقعا سمه… دوم گفتار و افکار منفی و ناخواسته… من هنوز خودم خیلی کار دارما دارم اینا رو بیشتر به خودم می گم… من تازه تو دوره ی احساس لیاقت که بودم فهمیدم عههه این سلف تاکینگ چه قدرتی داره مارموز بی سروصدا کار خودش رو داره هر روز و هرثانیه می کنه که خودت بهش اشاره کردی تو کامنت. ولی یه مرحله قبل از اون اینه که حرفی که منفیه نزنیم… اگه صبح پا شدم چشمم قرمز بود هی بلند نگم نمی دونم چرا چشمم قرمزه امروز همش می سوزه!! ( اولین مثالی که به ذهنم اومد چون چشمم صبح قرمز بود و می سوخت… با این تفاوت که دلیلش رو می دونم… خخخ) یا دوری از حرفای منفی… واقعا این جهاد اکبر می خواد… می دونم که همه ی اینا رو خودت می دونی چون می بینم که از بچه های اکتیو سایت هستی و کامنت زیاد می نویسی… ولی میگم به خودم بیشتر دارم یاداوری می کنم. که اون لحظه که فکرش میاد تو ذهنم که یه گله یا شکایت کنم، و سریع یه ندایی تو ذهنم می گه نه اینو به زبون نیار منفیه، ایگنورش نکنم… مچ ذهنم رو بگیرم و بگم کور خوندی حرفی نمی زنم راجع بهش… تازه می رم یه فایل گوش می دم یا فلان موسیقی رو یا قران رو گوش می دم که نتونم حتی بهش فکر کنم… خلاصه که اول و آخر دست خداست دیگه همه مون تئوریش رو بلدیم… فقط باید بخورونیمش به ذهنمون حک کنیمش رو قلبمون و باور کنیم، دلی، که بابا قدرت مطلق اونه… من بخشی از اون قدرت و رحمت مطلقم من وصلم بهش پس کمکم کن خداجونم رب من…
ببخشید اگه بدیهیات رو اینجا تکرار کردم، حسم گفت بنویسم و نوشتم…
فقط یادت باشه خواسته ای که خلق شده همون لحظه خلق نتیجه ش هم کلید خورده… ریش و قیچی دست منه و این ذهن مبارک و یه قانون ساده ی ساده احساس خوب=اتفاقات خوب
مطمئنم که مراسم عروسی و قبل و بعدش عالی پیش می ره و میای برامون از حس خوبت و هدایتهای ری العالمین می گی…
در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشی…
سلام
سپاس برای کامنتی که برام نوشتید.
امیدوارم هر لحظه رو به پیشرفت باشید.
همه ما ی راه و مسیر جدیدی رو اینجا کنار هم شروع کردیم و هروز آدم میتونه یک تعهد و یک تصمیم برای بهتر شدن بگیره چون قانون رو اینجا ما از طریق دستان خدا یاد میگیریم
بعدش دیگه به خودمون بستگی داره که چقدر روی خودمون کار کنیم.
خیلی خوشحالم کردی ممنون.
آرزوی بهترین ها برای شما و خانواده محترمتون
استاد جانم سلااااام، سلامی به وسعت آسمان و پهناوری دشت، به شما و خانم شایسته ی نازنینم، وای استاد دلم براتون یه ذره شده بود، چقدر خوشحال و شاکرم برا شنیدن این آگاهی ها و دیدن دوباره ی شما، استاد جان جانانم نمیدونین با هر فایلی که روی سایت میزارین با قلب ما چه میکنین، چقدر قلبم باز شد، چقدر لذت بردم، چقدر تحسین کردم این قدرت تمرکز و متفاوت نگریستن شما به مسئله ها رو، استاد جونم خیلی دوستون دارم و هر بار دارم سعی میکنم متعهدتر بشم به قانون، استاد جونم تصمیم گرفتم بشینم برا دکترا تخصصی بخونم، از اونجایی که رشته ی من روانشناسی تربیتی هست، عجیب مستعد افتادن تو این دام تغییر دیگرانم، نجواهای ذهنم به محض شنیدن فایل شروع کرد به اینکه دکتری میخوای چیکار، ول کن نخون دختر، عمرتو از سر راه اوردی، اینم شد رشته ی درسی، مشکل حل کن بقیه، حلال مسائل، و همینجا بود که به خودم گفتم چون باوری داری مبنی بر سختی قبولی دکتری، ذهنت دست پیش گرفته که پس نیفته، استاد جونم من در حال حاضر توی حوزهی تخصصی کودک و نوجوان فعالیت میکنم، و هر بار که میرم تو اتاق درمان میگم خدایا من نمیدونم، من تسلیمم، تو بگو، تو منو هدایت کن، و استاد جانم این هیچی نبودنم در برابر خدا چنان آرامشی به من داده، چنان درخششی به من داده که مدیریت کلینیکمون میگه خانواده ها سرو دست میشکنن بیان پیش شما، ولی امشب دریچه ی باز جدیدتری برام باز کردین استاد جونم، چقدر این خواسته برام مطرح شد که برم سمت آموزش، برم سمت تولید محصول، استاد جان من، نمیدونین که چقدر این سایت، به من انرژی داده، چقدر هر بار اومدم تو سایت بند کفشمو محکم تر کردم و به خودم گفتم صد بار اگر توبه شکستی باز ای، چقدر گاز و ترمز رو دارم بهتر یاد میگیرم، چقدر بهتر دارم میفهمم که هر چه بیشتر عمل کنم و کمتر حرف بزنم، نتایجم شگفت انگیز تر میشه، استادم، استاد عزیز و بزرگوارم، نمیدونین چه جوش و خروشی توی وجودم ایجاد میشه هر بار که فایل های ارزشمندتون رو گوش میکنم، منی که تلاش میکردم خونه دار بمونم و ناخودآگاهم تمام تلاششو میکرد که نتونم خلق ثروت کنم، حالا تنها با دو روز در هفته اونم دو تا سه تا چهار ساعت نهایت، به راحتی دارم خلق ثروت میکنم، جایگاه اجتماعی مختص خودم رو دارم، هر بار که واریزی میاد به کارتم، میبینم اسم پیامکم اینه، ثروتمند شدن معنوی ترین کار دنیاست، استادم، میدونم و خوب واقفم که هر بار که فایل هاتون رو گوش میکنم باز نکات ارزشمندتری رو متوجه میشم و با هربار عمل کردنش موحد تر و توحیدی تر و تشنه تر میشم، استاد جونم میدونم هنوز خیلی خیلی جای کار دارم، ولی اینقدر از دیدنتون ذوق زدم و اینقدر حال دلم با کلام توحیدی تون قشنگ تر شد که دلم نیومد بخوابم و دوست داشتم بنویسم از این حس و حالم، الان ساعت چهار و پنجاه دقیقه بامداده و من نمیدونم چجوری سپاسگزار خداوند باشم برای این لطافت احساسم، استادجانم میدونین ایمان، عمل، حرف مفت چقدر این سه تا کلید واژه آدمو دعوت میکنه به خودش، که آقا چندچندی، استاد جونم تحسین میکنم تمرکز لیزری شما رو، تحسین میکنم تک تک دوره ها و جلسات و فایلاتون رو، که با عشق برامون آمادش میکنین، کلامی رو بهمون آموزش میدین که حتی تو خوابمونم یه روز نمیدیدیم که اینهمه تغییر کنیم، باورهامون، عملکرد و رفتارمون، چیزهایی که مثل سیمان چسبیدن ولی هر بار میاین و روند بهبود روزافزونش رو تسهیل میکنین، جنس صحبت هاتون ایمانه، پس زمینه ی صحبتاتون عمل و من تحسین میکنم و آرزو میکنم روزی برسه که بتونم از نزدیک ببینمتون و از نتایجم با یه دنیا ذووووق براتون بگم، استاد جونم، شما و خانم شایسته ی نازنینم، همنشین خیلی از لحظه های من و همسرم هستین، به برکت حضورتون شعار زندگی ماشده
in God we trust
استاد جونم خیلی خیلی دوستون داریم و براتون صحت و سلامتی و شادابی و نشاط و انرژی فوق العاده رو آرزو دارم، دوس دارم هدایت بخوام برای ادامه ی تحصیلم و تسلیم باشم و اجازه بدم خداوند از هر طریقی که خودش میدونه نعمت هارو وارد زندگیم کنه، استاد چقدر دوست دارم یه روز برسه که جنس کلمه به کلمه تون رو با قلبم احساس کنم و با ذره ذره ی وجودم عمل کنم، مرسی که زمان گذاشتین، مرسی که فایل ارزشمندی که مثل یه دوره ی آموزشی محتوا داره رو با عشق در اختیارمون گذاشتین، امید که باعمل کردنمون و نتیجه گرفتنمون بتونیم قدردان این عشق جاری در وجودتان باشیم. آمین ️
به نام خداوند هدایتگرمهربان
ستایش میکنم خداوندم را برای تکمیل نعمتهای او وتسلیم بودن دربرابر بزرگی او وایمن ماندن ازنافرمانی او،ودر رفع نیازهایم ازاو یاری میطلبم،چراکه هرکس ازخداوند هدایت بطلبد هرگزگمراه نشود و هرکس که خدارا دشمن بداند هرگز نجات نیابد
پس ستایش میکنم خداوندی راکه برترین گنجی است که ارزش ذخیره شدن دارد
سلامو درود خداوند برشما دویارعزیز و گرانقدرم
سپاسگزارم ازلطف شما عزیزان که همیشه مارو در زمان وموقعیت مناسب آگاه کردید تا به مسیر راستی و درستی برگردیم و بدون هیچ قضاوتی ازدیگران در پی راه سعادت خودمون باشیم
چقدر این فایلهای همزمانی بااتفاقات زندگیم رو دوست دارم و چقدر بر دلوجان مینشیند،وقتی که خداوند انقدر زود من رو بیدار میکنه و میگه حواست باشه که از مسیر درست دور نشی…
این مدت چندین مورد اتفاق رو تجربه کردم که بقول استاد عزیز فکر میکردم چون من از قانون خبردارم و دیگه یجورایی احساس ارزشمندی میکنم باید منجی عزیزانم باشم و اونهارو از قانون باخبرکنم و بهشون تذکر بدم که این راهی که میره کاملا غلط و اشتباهه،و بخیال باطل خودم فکر میکنم چون فلانی خواهرمه یا همسرمه یا ازهمه به من نزدیکتر پدرمادرمه،من باید دستی از دستان خدا بشم تا اونها رو مثل یک انسان بالغ و فهیم انذار بدم و راهشون رو از چاه نشون بدم…
چقدر استاد با تک تک صحبتهاتون موافقم و چقدر خیلی جاها مورد تمسخر واقع شدم و بعد از یک مدت که انقدر فریاد میزدم که فلانی مسیرت اشتباهه،میبینی اون نفر یروزی یجایی تورو میبینه و میگه من با حرف فلانی نجات پیداکردم خدا خیرش بده؛درصورتیکه من قبلش خیلی واضحتر و با دلیل و منطق بهتری قبلا بهش گفته بودم که مسیرت اشتباهه…
چقدر دورواطرافم میبینم درحوزه ی سلامتی،افرادی هستند که بسیاربسیار مشکل دارند و ازهرلحاظی که فکرشو بکنید اون درحوزه ی سلامتی بامشکلات زیادی برخوردار هستند ولی جالبیش اینجاست که نصیحت کننده ی خوبی برای دیگران هستند و ادعاشون میشه که کلی اطلاعات درمورد داروها و خوراکی ها دارند،اما دریغ از یک اپسیلون عمل برای خودشون که حداقل اون چربی های اضافه ی بیش از حد بدنشون رو آب کنند!
تازه وقتی هم که بهشون میگی بااینهمه اطلاعات چراخودت یکم عمل نمیکنی،میگه بدن من کارش از حد گذشته و دیگه هیچ عملی روی اون تأثیر گذارنیست!
خیلی ازما هم تواین مسیر دراین گمراهی افتادیم که خیلی به این آگاهیا عمل نمیکنیم و مثل یک عالم بی عمل فقط دوست داریم چهارکلام حرف رو به دیگران بلغور کنیم و اگه طرف یه سوال ازمون بپرسه میمونیم تو اون سوال و نمیتونیم جواب بدیم،بخاطراینکه خودمون درست به قانون عمل نمیکنیم و انتظار داریم بادوتا کلام حرف زدن طرف رو به راه راست هدایت کنیم
ولی اگه واقعا مرد عمل باشیم هیچوقت به خودمون اجازه نمیدیم که بخوایم به دیگران نصیحت کنیم
من همیشه سعی داشتم به دخترم بفهمونم که هیچوقت کلام زشت و نامناسب بر زبونش جاری نکنه،کلی وقتو انرژی ها گذاشتم تا به این درک برسونمش که فلان حرف بی تربیتی رو نباید فلان جا بزنی
یروزی درکمال ناباوری دیدم دخترم یک حرفهای میزنه که من چندین بار بهش گفته بودم این حرفها رو نباید بزنی،وخیلی راحت جلوی هرکس اون رو تکرار میکرد،بعد که بهش تذکر دادم درجوابم بهم گفت مامان خودت و بابا این حرفو خیلی تکرار میکنید،خوب حتما این حرف خوبه که شماهم میزنید!
همین حرفش برای من کافی بود و انگار مثل یک پتک این حرفش تو سر من خورد که ببین وقتی خودت به اون چیزی که میگی عمل نکنی،نباید انتظار داشته باشی که فرزندت درست عمل کنه،فرزندت زمانی درست عمل میکنه که خودت بتونی ازهرلحاظ خوب عمل کنی،درغیراین صورت هیچانتظاری نیست که بخوام فرزندم درست تربیت بشه
خلاصه اون برای من تجربه شد که دیگه نخوام چیزی رو به فرزندم نصیحت کنم که خودم نتونستم خوب بهش عمل کنم،و ازهمون روز به بعد من چنان اون حرف دخترم برام تکان دهنده بود که دیگه تصمیم گرفتم تو چیزی دخترمو نصیحت کنم که خودم دارم درست بهش عمل میکنم
میدونم که بازهم اون نصیحت کردنه ممکنه خیلی هم تأثیرگذارنباشه،اما بلاخره بخاطر اون احساساتی که بین مادرو فرزند هست،باعث میشه خیلی جاها احساساتمون غلبه کنه و بخواییم بلندگوی نصیحت رو دستمون بگیریم و به فرزندانمون راه رو ازچاه نشون بدیم،اما خیلی هم اجازه میدم که فرزندم با آزمونو خطاها تجربه کسب کنه،وتو خیلی از موارد بهش میگم که فلان کاررو انجام بدی نتیجش این شکلی میشه،و دیگه میذارم خودش تصمیم بگیره که به چه شکل عمل کنه یا تصمیم بگیره
این یک مورد درمورد فرزندم…
مورددیگه اینکه یک خانمی تو فامیلمون هست که بسیار کتک خورش ازجهان ملسه،مخصوصا فرزندانش،و اگه هم آدم نخواد قضاوت کنه،ولی درظاهربسیار پر واضحه که اونها دارن چوب چه رفتارو گفتارایی رو میخورن…
دوماه پیش اون خانم که نسبت فامیلی نزدیک به هم داریم،سراغ من اومد و یه حالت مظلوم وارانه بهم گفت نمیدونم چیکارکنم،دیگه کم اووردم،دیگه هیچنوع بلایی نیست که منو بچه هام نچشیده باشیم،چاره ی کارمنو شاید تو بدونی،چون تورو همیشه میبینم یک هندزفری توی گوشته و خیلی توی کلامت از خدا میگی،به من بگو چیکارکنم…
اولش بهم گفت توروخدا برامنو بچهام دعاکن تو کاری به کسی نداری و مطمئنم خدا دعای تورو میشنوه،اول یکم خندم گرفت،باخودم گفتم من چیکارم که بخوام برای شمادعا کنم تا شما نجات پیداکنید،بعدش یه حالت احساساتی بهم دست داد و بهش گفتم میخوای چندتا فایل برات بفرستم تااونهارو گوش کنی؟
شاید بااین حرفا خدا یه راهیو جلوی راهتون گذاشت…
بااینکه هیچوقتی برای اون نذاشتم که بخوام ازقانون و از نتیجه ی افکاروباورها براش بگم،ولی یلحظه ازلین حرفم هم پشیمون شدم که گفتم بااین فایلهایی که برات میفرستم،راه نجات رو خدا جلوی پاتون میذاره،بخاطراینکه وقتی این حرف رو زدم اصلا انگار نه انگار که باایشون بدم و باز دوباره گفت،حالا توبرامون دعاکن،خدا دعای تورو میشنوه!
وقتی دیدم این حرف تو سرش نمیره،گفتم باشه دعامیکنم فقط اگه میخوای دیگه ازین بلاها سرتون نیاد،به جای فیلمو سریالهایی که میبینی و خودت رو بخیال خودت مشغول میکنی که چیزی از مشکلات نفهمی این چندفایل رو بشین وگوش کن…
خلاصه من چند فایل از توحید عملی و از فایلهای چطور شخصیتمون رو تغییربدیم براش فرستادم و تأکیدکردم که اگه خوب بهشون گوش کنی خودبخود وضعیت زندگیت تغییرمیکنه…
اما کو گوش شنوا….واقعا با گوشتو پوستو استخوانم درک کردم که نمیشود بالاجبار کسی رو که نمیخواد مشکل رو ازخودش بدونه به راه راست هدایت کرد
من چندین روز ایشون رو زیر نظرداشتم و یه جاهایی که باهم برخورد داشتیم،دیدم که اصلا حتی درمدار شنیدن اون فایلها هم نبوده،و یروز باکلی نگرانیو ناراحتی منو مقصرکرد و گفت تو هیچ فایلی برای من نفرستاده بودی و من هرکارکردم اون فایلهاتو پیدانکردم!
خودم باورم نمیشد دوباره موبایلش روگرفتم و دیدم که اتفاقا ایشون به اون پوشه ی فایل نتونسته هدایت بشه و متأسفانه درمدار شنیدن اون آگاهیا نبود
بعد برای اینکه ثابت کنم که من براش فرستادم،یکی ازون فایلهارو براش پلی کردم و گفتم الان بشین اون روگوش کن…
بخداقسم اونجا فهمیدم که بابا به زور نمیشه کسی رو هدایت کنی،یعنی به محض اینکه استاد توی فایل گفتن سپاسگزارخداوندم…ایشون فایل رو استپ کرد و گفت حالا یه وقت دیگه گوش میکنم….!
وگذشتو گذشت تا اینکه یک هفته پیش بود دوباره اون رو دیدم و دیدم که بله بازهم ازهمون جنس اتفاقات به شکل جدید و عجیب غریب دوباره سراغ این خانم و بچه هاش اومده!و انگار نه انگار که من همون نیم ساعت وقت رو براش گذاشتم و گفتم این فایلها مطمئن باش بهت کمک میکنه و یجورایی فکر کرد شاید اون رو قال گذاشتم که بهش این توصیه رو کردم
بخاطرهمین دیگه اون تصمیم اول و آخر من بود که حتی بخوام ازین دست فایلها به کسی بدم که اصلا حتی گوش شنوا هم نداره و هروز به دنبال مقصر دونستن خدا و اطرافیان هست….
یک مورد دیگه اینکه همسرمن،دقیقا شده مسکن خانوادش و هرکدوم از افراد خانوادش مشکلی باهمسرش پیدامیکنه بلافاصله به همسرم زنگ میزنن و ازون راهو چاه میخوان،اما متأسفانه و بدبختانه اینه که هرموقع همسرم اونهارو نصیحت کرده یا دلداری داده نه تنها اون حرف توی گوششون نمیره،بلکه فقط به عنوان یک مسکن میان و درد دلشون رو برای همسرم میگن و دوباره باهمونرفتار وهمون شخصیت با همسرانشون درگیر هستند و بامشکلات عجیب غریبی روبرو میشن
چندین بار به همسر از روی دلسوزی بهشتذکر دادم که ببین ماخودمون هنوز نتونستیم تو رابطه ی زناشوییمون یاتو خیلی ازموارد زندگیمون به شکل درستش عمل کنیم،پس لطف کن دایه ی دلسوزتر از مادر برای اطرافیانت نباش،چون ازجنس همون اتفاقات رو توزندگی خودمون تجربه میکنیم
ولی بازهم کو گوش شنوا،وقتی بهش این حرف رو میزنم اولش میگه خوب به من زنگ نزنن پس به کی زنگ بزنن،وبعدش میگه من فقط گوش میدم و میگم این راهه این چاهه،ولی خوب قشنگ میفهمم چقدر همسرم درگیر اون مسائل میشه که کلی اتفاقات عجیب غریب برای خودهمسرم پیش میاد که میدونم نتیجش از دلسوزی های بیش ازحدی هست که برای اطرافیان نشون میده…
و خیلی جالبه که اونها فقط موقع مشکلاتشون یادشون میوفته که برای همسرمن زنگ بزنند،ولی وقتی هیچ مشکلی ندارند و حالشون خوبه،و دورهمی جمع میشن یادشون میره که همسرم رو هم دعوت اون دورهمی کنند!!!
من کاملا میفهمم قانون داره درست اجرامیشه،ولی خیلی اوقات میشه که همسرم ازدست اونها دلخورمیشه که چرا توی مهمونی هاشون و خوشی هاشون دعوتش نمیکنند…
قانونه دیگه…باکسی شوخی نداره و خداروشکر من خیلی دارم سعی میکنم که نخوام منجی دیگران بشم،حتی منجی پدرمادرم…
شده خیلی اوقات پدرمادرم نتایجی توزندگیشون میگیرن که من راحت میفهمم بخاطر فلان باورشونه،ولی تا میبینم رگ غیرتم میخواد بالا بزنه و میخواد دهانم شروع به نصیحت کنه،سریع اون فضارو ترک میکنم وبخودم اجازه نمیدم حرفی رو بزنم که هنوز خودم درست بهش عمل نکردم،یا حرفی رو بزنم که نه تنها اثری نداره بلکه چارتا فحش هم نثار خودم میشه و این گوش درمیشه و اون گوش دروازه….
درهرصورت خیلی ازشما استاد عزیز ومریم جان که باعث شدن این فایل ارزشمند ضبط بشه،سپاسگزارم و با جانودل به این آگاهی ناب عمل خواهم کرد و همون یکم نصیحتی که به نزدیکانم میکردم دیگه اون نصیحت رو هم کنار میزنم،و سعی میکنم خودم یک عالم عمل کننده باشم،نه اینکه فقط فَکَم تاب بخوره و بخواد مثل یک طوطی سخنگو حرف بزنه….
خداروسپاسگزارم که همیشه درمدار شنیدن بروزترین آگاهیای این سایت مقدس هستم و ازخداوندمیخوام که همیشه و تاآخرعمرم به من این توفیق رو بده تا بتونم همیشه یک ورژن بهتری ازخودم ارائه بدم ان شالله….
هرکجاهستید شادوپیروزوسربلند باشد..