سپردن کارها به خداوند - صفحه 6

دسته بندی: معنویت

جواب‌های «عقل‌کل»دسته بندی: معنویتسپردن کارها به خداوند
11

سلام به دوستان عزیزم
دوستان یک سوال به بهم گفته شد بپرسم و اینه که کارهای که تا حالا به خداوند سپردی و به طور معجزه آسا انجام شده و همزمانی ها صورت گرفته رو در زیر این سوال بنویسید تا از اینکه ایمانمان نسبت به سپردن کارها به خداوند وانجام شدنش به نحوه احسن بیشتر بشه ومصداق این آیه قرآن رو که آیا خداوند برای تو کافی نیست بهتر درک کنیم ودیگه این همه زور نزنیم و وا بدیم و کارها رو به کاردون بسپاریم و از گذر عمر لذت ببریم
دوستان مطمنا هر کدوم از ما از سپردن کارها به خداوند مثالهای داریم حتی مثالهای کوچک رو هم بنویسید مثل پیدا کردن یک آدرس مثل کمک گرفتن برای بردن یک بازی منچ و خیلی مثالهای بزرگتر یا برنده شدن در یک قرعه کشی
اگه هر کدوم از ما آگاهانه مثالی از کمک خداوند در زندگی روزانه بزنیم چه کولاکی میشه برای قدرتمند کردن این باور عالی و توحیدی

قبلا از تمام دوستان عزیزم که در جواب دادن به این سوال من و تمام دوستان را همراهی میکنن سپاسگزارم

نمایش:  به ترتیب تاریخ   |  به ترتیب امتیاز   
2

سلام حبیب الله ایزدی عزیز که این سوال فوق العاده رو نوشتی
خدا که همیشه داره کارها و انجام میده
ما نمیبینم
به خدا اگر حواسش بهمون نبود اصلا زنده نمیموندیم :)
بدهیم که تو ذهن من خیلی بزرگ بود پرداخت شد به خدا نقد
دو سال بود نمیدونستم چطوری بدم یا همش میخواستم بقیه حلش کنن
وقتی تسلیم شدم و گفتم می‌خوام حل بشه شد
آرزوم بود تو بوکس حرفه ای بازی کنم وقتی آمادش بودم یه کسی از بیرون به سمت من هدایت شد همه چیز جوری پیش رفت تا من بازی حرفه ایم رو انجام بدم
گوشیم خیلی داغون بود همش مینوشتم خدایا شکرت به خاطر گوشی جدیدم ، یه روز دوستم زنگ زد گفت می‌خوام برات گوشی بخرم و الان این گوشی که دستمه برام خریده شده،
خیلیه آخه
من یه مغازه میخواستم مدتی بود تو ذهنم تجسم میکردم که دارمش یعنی می‌دونی یه جوری بود که واقعا حسش می‌کردم
بابام اومد گفت بیا می‌خوام مغازه بزنم برات
به تضادی برخوردم حسم گفت برم ترکیه
خداشاهده فقط و فقط با باورهای خوبی که از قبل تو ذهنم بود فقط حسمو خوب نگه داشتم
من با اتوبوس می‌تونستم برم
و همش تجسم میکردم که هدایتم می‌کنه بهم میگه کجا باید برم چیکار باید بکنم کار از کجا گیر بیارم کجا بخوابم
وای
اگر علی قبل بودم اصلا نمیتونستم فکر کنم به این قضیه
از وقتی نشستم تو اتوبوس دستمو گرفت
هدایتم کرد
حتی ۱ ساعت هم من تو استانبول تو اون سرما بی سرپناه نمودم ،کسی رو کنارم قرار داد که کامل به ترکی مسلط بود و اصلا لیدر بود ،و برد منو سر جای درست و ده ها کار دیگه ای که اونجا برام انجام داد که عقل جن هم بهش نمی‌رسید
حالا
دلیل این اتفاقات اصلا چیه؟
کی می‌تونه این اتفاقات رخ بده؟!
۱- وقتی که اعتماد کنیم و اجازه بدیم کارها و انجام بده و همش هم کار ذهنیه،
۲- این کار ذهنی باعث میشه که تو ایمانت حفظ بشه یعنی ترسی نباشه غمی هم نباشه ،
۳- حرکت، حرکته با ایمان، مثل وقتی که میخوای از یه بلندی بپرس تو آب,
تو میخوای بپری تو آب یعنی هدف میشه پریدن تو آب
خب اولش ترس ها اجازه نمیدن با خودت صحبت می‌کنی ذهنتو قانع میکنی براش منطقی میکنی براش باور پذیر میکنی که میتونی بپری تو آب و چیزیت نمیشه
اگر الگو کنارته که پریده تو اون آبه بیشتر باور میکنی که میشه
اگر ده نفر پشت سر هم بیان برن بپرن تو آبه تو خیلییی بیشتر باور میکنی که تو هم میتونی بپری
حالا
اگر هزاران الگو به خودت نشون بدی و هزار ساعت هم با خودت صحبت کنی و ایمان بیاری ولی نپری تو آب هیچ اتفاقی برات نمی افته
خدا نیمیاد آبو از اون پایین بیاره بالا بلکه تو تنت به آب بخوره
تو بیاد بپری
اصلا کی میفهمی ایمان آوردی کی میفهمی باور کردی وقتی که میپری تو آب
حالا یه بار پریدی تو آب دیدی عه چه حااالی داد هیچ اتفاقی هم نیفتاد زنده هم اومدم بیرون
سری بعدی برات راحت تر میشه
باز سری بعدی راحت تر
راحت تر
راحت تر
و اینقدر تکرار میکنی که اصلا هیجان داری برای اون کار
فقط میگی بریم اون جا که من از اونجا بپرسم تو آب،
روند اعتماد کردن به خداوند هم همینه
بیاید کوچولو کوچولو بهش اعتماد کنیم تو هر مسئله ای و حرکت کنیم و اقدام کنیم
خیلی از مواقع اقدامات منظور کار ذهنیه
مثلا شما همه کاری برای کسب و مارت کردی همه ی اقدامات عملی رو انجام دادی اما نتیجه نداده
اینجا وقتی مثلا صحبت های استاد رو در مورد قانون می‌شنوی
یه زمانی طول می‌کشه که تو اصلا بشنوی استاد چی میگه
بعدش تازه میفهمی چی میگه
بعدش یه ذره بیشتر میفهمی چی میگه
وقتی میرسه به مرحله ی عمل و اقدام یعنی تازه داری روند باور کردن رو شروع می‌کنی
وقتی اون اقدام ذهنی رو انجام میدی و بعد میبینی عه مشتری ها دارن بیشتر میشن عه درآمدم دارت بیشتر میشه عه جنس آدم ها داره عوض میشه
بیشتر باور میکنی
و هر بار که بیشتر باور کنی
جنس اقداماتت عوض میشه
در نتیجه نتایج بزرگ تر میشه،
مثلا تو کار ذهنی وقتی درآمدت شد ۲ برابر باور میکنی که میتونی بکنی ۴ برابر وقتی شد ۴ برابر باور میکنی که میشه ۸ برابر و هر بار میری برای عدد های بزرگ تر
،
و حالا هر کدوممون تو یک سری از موارد بهتریم اونم به خاطر اینکه بیشتر رفتیم تو دل اون داستان و ترسهاشو گذروندیم و توش قوی شدیم و برامون عادی شده،
تو یک سری از موارد که تازه کاریم هنوز باورامون قوی نشده،
ولی خوبی باور کردن خداوند و اعتماد کردن بهش و امتحان کردنش اینه که خیلی کلیه
یعنی برای هر کار میتونیم ازش استفاده کنیم
همه جا به کار میاد
باور باور
همه چی باوره واقعا،


2

سلان دوست عزیز
سوال عالی و خوبی پرسیدید
نمونه این هدایت و کمک خداوند برای من با یکی از دوستان خودمامروز خارج از شهر بودیم
ماشین نداشتیم و داشتیم پیاده مسیری را می آمدیم به خودم گفتم خدای من یک وسیله خوب برای من بفرست
شاید چند دقیقه بیشتر نشد که یک ماشین سمند چند متر جلوتر ما ترمز زد
دنده عقب گرفت و ما را سوار کرد و به داخل شهر آورد

این شعر همیشه برای من معجزه کرده است

تو خود پای به راه در نه و هیچ مپرس
خود راه بگویدت که چون باید کرد

قدم در راه می گذارم و به او توکل می کنم و واقعا نگران راه و فردا نیستم خود برای من همه چیز را مهیا می کند



3

1 سال پیش

سلام اقا سعید گل‌

من وقتی در این شرایط قرارا میگیرم مثلا جایی منتظر ماشینم تا به شهری برم

بر خلاف‌بقیه که میگن ماشین نیست و الاف شدیم تو گرما

من رو یادم داد خداوند که بگم خداوند اون ماشین که مد نظره منه رو میفرسته پس‌ دیر یا زودش هم خیره باید زمانش برسه

و بارها شده ماشینی اومده گفتم ببین این ماشین مال من بود ها تا من‌رو به مقصد برسونه اینو خدا رسوند

یا یکبار سر‌چهاراه ی رسیدم تا خونه نزدیک ده کیلومتر راه بود یک اشنا اومد با ماشین سوارم کرد برد تا سر خیابون خودمون رسوند

وقتی اومد و سوار شدم گفت منتظر بودم تو کارواش ماشین رو بشورم یک ماشین سنگین تو صف‌بود و دیدم طول میشکه بیخال شدم

یا یک بار هم‌ با مادرم از قزوین میخاستیم بیایم ب سمت خونه نزدیک ۴۰‌کیلومتر راهه از قزوین تا روستای ما

منتظر ماشین بودیم یک‌ماشین اونجا بود که میرفت نزدیک‌ روستای ما و من گفتم بهش مارو میبری دربست گفت اره بعد اون مسافرهای که اونجا بودن رو هم میخاست سوار کنه که من گفتم نه من دربست این کرایه رو میدم و سوار نشدیم

و چند دقیقه نگذشت یک‌ماشین اومد با همون‌کرایه مارو دربست برد تا مقصد

بعد اصلا با خودم‌ میگم این ادم از کجا اومد واقعا بابا ما تو جهانی زندگی میکنیم که مالک و فرمانروایی قدرتمند و شنوا و بینا و دانا داره

بقول‌استاد اینا طبیعیه ما باید باهاش راحت بشیم خجالت نکشیم روی خودش حساب کنیم تکامل همینه دیگه ما چون میخایم ب صد برسیم قید یک و دو و سه و ده رو میزنیم که چی من این چیزارو بخام از خدا اره دیگه بخاه تا باورت شکل بگیره تا یقین بیاری تا ایمانت قوی شه

شب و روزت بخیر باشه اقا سعید گل

دلم خاست برات بنویسم منم نوشتم


9 ماه پیش

چند شب پیش من یه مبلغ پولی نیاز داشتم و خیلی خیلی برام مخم بود یه جورایی پای آبروم درمیان بود

از طرفی گوشیم هم خیلی خراب شده میخوام گوشیو هم تعویض کنم یکی نو بگیرم

پولی که لازم داشتم شاید چند برابر قیمت گوشیم بود

هدایتی اومدم تو عقل کل و این سوالو دیدم و نگاه که کردم دیدم ۱۲۰ تا جواب اومد نشستم حدود ۲۰ تاشو خوندم و ایمانم به خداوند قوی تر شد

با خدا صحبت کردم بهش گفتم هم اون مبلغ پول رو میخام برای کاری که آبروم درمیانه(آبروی واقعی دست خداونده این شرک منه که اینطور گمان میکنم) هم گوشیو میخام و از طرفی خودت به استاد گفتی که به ما برسونه شخص با ایمان دنبال قرض و وام نمیره پس سراغ قرض و وام هم نمیرم

ولی ته دلم‌میگفتم آخه چه جوری؟ از کجا؟ جایره میخات برام دربیاد؟ ته دلم میترسیدم ولی به هیچ کسی نمیگفتم چمه و یه ندایی ته دلم میگفت از خدا بخواه و او به تو خواهد داد همین روند رو ادامه بده نترس نترس ما هستیم ما فقط میخایم ایمانتو بهت نشون بدیم وایسا ادامه بده

منم بهش گفتم پس خودت جورش کن…. و حدود یک شب و یا دوشب گاه و بیگاه با خدا صحبت میکردم که ببین من نمیدونم خودت گفتی از جایی که فکرشو نمیکنی برات روزی میرسونم منم الان میگم این خواسته های منه راهشو هم بلد نیستم تو برام فراهم کن

تو محل کارم یکهو بدون مقدمه همکارم بدون پیش زمینه برگشت گفت کتاب معجزه شکر گزاری رو تا حالا خوندی ؟ و در این مورد چند کلمه ای باهم صحبت کردیم

این دوستم اصلا تو این فازها نیست اتفاقا من قبلا این کتابو بارها و بارها خونده بودم ولی مدتی بود کنار گذاشته بودم

پیش خودم گفتم این یه نشونه است نشونه واضح و شفاف که برم سراغ کتاب

چند صفحه اولشو pdf خوندم و بازم ایمانم قوی ترشد

فردای همون روز شاید بیش از ۲ یا ۳ برابر کل پولی که لازم داشتم برام فراهم شد

نه قرض گرفتم

نه وام‌گرفتم

نه خواسته ها مو کوچیک کردم

راحت و آسوده برام فراهم شد چند برابرش

خدایا صد هزاران مرتبه شکرت واقعا کارت معجزه است

و امروز تو قنوت نمازم این آگاهی بهم داده شد که هیچ اتفاق به ظاهر بزرگ و یا کوچکی مثل تورم و …. نمیتونه جلوی ورود نعمت خداوند به زندگیت رو بگیره …

منم به خدا میگم پس تو که اینقدر هوامو داری منم خواسته هامو نه تنها ادامه میدم بلکه بیشتر و بزرگترشو ازت طلب میکنم انشاالله

خدایا شکر و سپاس فراوان بزرگی تو را

در پناه الله یکتا شاد موفق پیروز و سلامت باشید


8 ماه پیش

با خدا صحبت میکردم که ببین من نمیدونم خودت گفتی از جایی که فکرشو نمیکنی برات روزی میرسونم منم الان میگم این خواسته های منه راهشو هم بلد نیستم تو برام فراهم کنه

به خدا میگم پس تو که اینقدر هوامو داری منم خواسته هامو نه تنها ادامه میدم بلکه بیشتر و بزرگترشو ازت طلب میکنم

سلام

این دو تا جمله طلایی بود الماس بود..جواهر بود

ممنونم ازتون

خیلی کمکم کرد امروز

2

بنام خداوند بخشنده مهربان

سلام به همگی، چند ماه پیش همسرم برای مغازه اش باید جواز کسب میگرفت کاری که دو سال بود دنبالش میرفت و بهش جواز نمی‌دادند و البته این موضوع با من نگفته بود که درگیر مسائلش نشم ، یک روز اومد خونه و خیلی ناراحت بود و جریان رو تعریف کرد ، گفت امروز دیگه آب پاکی رو روی دستم ریختن و گفتن شغل شما نباید در فلان مسیر باشه و این چند سال هم نباید ادامه میدادید و باید مغازه رو جمع کنی ، من بهش گفتم خدا بزرگ چون روی بنده هاش حساب کردی جواز نمیدن ! روی خدا حساب کن بهت قول میدم اونا بتو زنک بزنن بگن بیا جوازت ببر،خلاصه هم خودم و هم همسرم اومدیم نوشتیم و کار رو بخدا سپردیم و من بمدت ۱۰ روز ، هر روز بابت جوازی که خدا برامون صادر کرده سپاسگزاری کردم ، یک روز همسرم تماس گرفت و گفت اون شخص اصلی که باید جواز صادر کنه اتفاقی اومده مغازم و جریان بهش گفتم گفته فردا صبح بیا و فردای اون روز خدا جواز مغازمون رو صادر کرد و بهمون تحویل داد ، چیزی که بنده خدا میگفت نه و باید تخته کنی !
اگه دلمون بخدا وصل باشه هیج کاری نشد نداره، فقط باید راه رسیدن رو بخودش بسپارم.


2

سلام به همه ای دوستان عزیزم
ایمیل خانم توحیدی سایت سعیده شهریاری آمده بود زدم بینم چی کامنت گذاشتن هدایت شدم به این صفحه سایت گفتم باشه یه چیزی برام اتفاق افتاده منم مینویسم برای دوستانم در سایت
منم می خوام از سپردن کارها به خداوند بگویم، من در ستاره قطبیم نوشته بودم امروز ۱۴۰۳.۱۲.۱۲ فعلا اینجایکه ایران هستم باشم یا بروم افغانستان چون یکسال بیشتر میشه ایران هستم گفتم باید بیش از سال جدید بروم یا نزدیک عید فطر از خداوند مهربان کمک خواستم یک نشانه برام نشانم بده امروز برادری کوچکم برام پیام داده فعلا باش تا چند مدت منم بعد از ظهر بود تلفنم رو چک کردم دیدم گفتم خدایا شکرت که درخواستم رو تایید کردی برام نشانه فرستادی منم گفتم چشم باشه هستم، این نشانه برام خیلی ها واضح بود.
با احساس خوبی نوشته بودم حالا خیلی آرام شدم چون از یک حالت نامعلوم برطرف شدم تا نشانه های بعدی باشم خیلی لذت میبرم از این سپردن کارها به خداوند واقعا هر جایکه هر کاری رو به خداوند سپردم یا به موقعش رسیدم یا همزمان اتفاق افتاده است برام.
خدایا صد هزاربار شکرت
این اتفاق رو گفتم بنویسم چون هدایت شده بودم به این بخش سایت تا ردی پای از ما باشه.


2

به نام خدا ،سلام به همه ی همراهان نازنینم ..
من فاطمه هستم و آمدم از معجزات این مدت بگویم …راستش در این تعطیلات ،کامنت زیادی ننوشتم ،اما دوباره از امروز همه چیز را متعهدانه شروع کرده ام …

این تعطیلات عید برای من عالی بود …دوره ی احساس لیاقت را به لطف الله مهربان خریدم ،کلی دید و بازدید رفتیم ،کلی با همسرم وقت گذراندیم …کلی استراحت کردم و خداراشکر همه چیز عالی بود …امسال هم اولین سالی ست که من سالن خودم را دارم و سالم با عروس زدن شروع شد و خداوند یک عالمه محفلی برایم فرستاد ،در صورتی که فروردین سال های قبل اصلا خبری از مشتری نبود …اما دلم سفر میخواست ،همسرم میگفت سفر در ایام عید شلوغ است ،من هم قبول کردم نرویم البته که عاشق عید دیدنی هم هستم …خلاصه همسرم ۱۶ام به سرکار رفت و ساعت ۳عصر زنگ زد و گفت شیراز بهمام میدهند بگیرم ؟ برای ۱۸ام تا ۲۲ام ،من هم خوشحال شدم و گفتم بگیر …خلاصه رفتیم شیراز و‌دیروز برگشتیم و‌جقدر خوش گذشت ،جیبمان هم پر پول بود ..قبل از رفتن هم رفتیم با پولی که خودم ساخته بودم به لطف الله دکوراسیون جدید برای سالنم خریدم و بنا شده که اخر هفته با همسرم دکوراسیون سالنم را عوض کنم …
اتفاق زیبای دیگری که افتاد این بود که من ازمون مربی گری داده بودم که سالن زیبایی ام را اموزشگاه کنم که هم خدمات اراعه دهم و هم اموزش و مدرک فنی حرفه ایی ،که در تاریخ ۱۶ام جواب ها امد و‌من قبول شدم ،حالا بماند که من هیچ کلاسی نرفته بودم و زمانی از ما ازمون گرفتند که اخرین روز کاری شان بود و به جای سه تا داور ،یک داور مهربان بود و همه چیز عالی پیش رفت ..
و من از فردا میخواهم بروم دنبال کارهای تاسیس اموزشگاه زیبایی فاطمه عطایی😍
پارسال این موقع ها بود که پدرم گفت باید سالن زیبایی خودت را بزنی و من چقدر ترسیدم و چقدر نگران بودم که حالا چه میشود و ایکاش پدرم اصرار نمیکرد که سالن بزنم ،اما امسال درگیر کارهای اموزشگاه زدنم هستم به لطف الله مهربان …🥹


2

با سلام خدمت دوستان توحیدی عزیز

اتفاق امروز این بود من امروز می خواستم با همسرم به مرکز استان بریم و مسافت بین دو شهر ۱۲۰ کیلومتر است و بعضی وقتها کار آژانس بین شهری انجام میدم ودرست لحظه که این حرف بین من و همسرم زده شد ده دقیقه هم نشد که یک سرویس برای من جور شد که یک نفر رو ببرم تا فرودگاه و با مسافر صحبت کردم برای اینکه اگه مشکلی نداره همسرم رو هم همراهم بیارم که ایشان هم قبول کردن و این هم شد همزمانی که خداوند برای من رقم زد
دوستان عزیزم هدف من از این سوال این نبود که فقط یک جواب به این سوال داده بشه باید خودم رو متعهد کنم تا حتی المکان هر روز یک نمونه از کارهای که خداوند برامون انجام داده رو کامنت کنم تا این باور بشه ملکه ذهنم و هیچ وقت فراموش مان نشود که فقط و فقط خداوند است که کارها رو انجام میده و این باور رو در وجود خودم نهادینه کنم لذا از دوستان عزیز میخواهم که برای تقویت این باور قدرتمند، من و تمام دوستان این سایت بی نظیر را همراهی کنید

واقعا نمیتوانم با کلمات برای نوشتن این کامنت های توحیدی از شما دوستان عزیزم سپاسگذاری کنم عاشقانه دوستتان دارم
استاد عزیزم بی نهایت ،بی نهایت از شما سپاس گذارم

در پناه الله یکتا شاد و سلامت و ثروتمند باشید



1

سلام دوستان عزیز

صدای منو می شنوید از هم زمانی دیگه یک ساعت مونده به حرکت به سمت فرودگاه یه دفعه برادر خانمم زنگ زد که ما داریم شما کاری ندارید و الان خانمم داره با داداشش میره و من مسافرم رو می رسانم میرم دنبال خانمم به همین راحتی و آسونی

الله اکبر

الله اکبر

2

بنام خدای وهاب وروزی دهنده ی بی منت
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته
و اقا حبیب الله عزیز
راستش چند وقت بود که میخواستم از نتایجم بنویسم و تنبلی میکردم
اما امشب که همسر گلم این کامنت و برام فرستاد و سوال و جواب های دوستان و خوندم گفتم حتما باید امشب بنویسم تا حال خودم و بقیه بهتر بشه و یه رد پا هم از خودم بزارم تا یادم نره که هرچی دارم از خداست

من حدودا سه سال پیش با استاد و سایت از طریق همسرم آشنا شدم
اون زمان بدلیل شروع پندمیک شغل دومم که کار توی اژانس بود و به اجبار کنار گذاشتم و اون اجبار همزمان شد که هدایت بشم به اموزه های استاد و مشاور املاک در روستای محل زندگی خودمو افتتاح کنم
اون زمان به یاری خدا و فایل های رایگانی که ازاستاد میشنیدم کارمو با یه مغازه اجاره ای با امکانات کم یعنی جوری که مبلمان مغازه رو یکی از همسایه ها بهم داد که میخواست اونا رو دور بندازه شروع کردم چون میدونستم وشنیده بودم از استاد که باید با اون چیزی که دارم شروع کنم
خلاصه کارمو شزوع کردم و از اون جایی که خیلی دوست داشتم محصولات و بخرم یه روز همسرم صبح گفت اگه امروز قولنامه نوشتی دوره دوازده قدم و میخریم و اینو یه نشونه گذاشتیم و من همون جا گفتم خدایا من میخوام این دوره رو بخرم و خودت برام جورش کن و همون روز من یه قولنامه نوشتم و به صورت معجزه وار کمسیونی که گرفتم دقیقا قیمت قدم اول بود و وقتی به خانمم گفتم ساعت ها اشک شوق ریختیم و دوره و خریدیم و شروع کردیم با ایمان بیشتر روی خودمون کار کردن
بعد این موضوع من و همسرم خیلی دوست داشنیم به شهر بریم و اونجا زندگی کنیم چون توی روستامون مدرسه و مراکز اموزش خوبی برای بچه هامون وجود نداشت و من با اینکه یک ماه از مدارس گذشته بود و پسرمو توی مدرسه روستا ثبت نام کردیم با اینکه پولی برای رهن نداشتیم با همسرم شروع کردیم به گشتن دنبال خونه توی شهر نزدیک روستا و من همونجا دوباره بخدا گفتم من دوست دارم برم و تو باید برام خونه جور کنی و باز هم خدا معجزه کرد و یه وام بیست و پنج میلیونی خانوادگی که نزدیک به پنج سال بود قسط میدادم و به من نیوفتاده بود به من افتاد و دقیقا یادمه وقتی مسئول وام زنگ زد و گفت اینترنت قطعه که توی گروه مراسم قرعه کشی انلاین و برگزار کنیم و اگه میخواید یکساعت دیگه بیاین خونمون برای قرعه کشی من با باور بهش گفتم من نمیام مراسم ولی شماره همراه من و دم دست داشته باش چون وام این ماه به من میوفته و این حرف ها رو خدا داشت میگفت و دقیقا یکساعت بعد زنگ زد و گفت وام به شما افتاد و دوباره اشک شوق و من و خانمم جاری شد وخیلی سریع به خانمم گفتم باید طلاهاتم بفزوشیم و بریم یه خونه رهن و اجاره کنیم و دو روز بعد نوی دیوار یه خونه توی محله عالی توی شهر پیدا کردیم و با کرایه عالی رفتیم ساکن شدیم و خیلی چالب بود برام چون مدرسه نزدیک خونه بود و رفتم برای ثبت نام پسرم و مدیر مدرسه گفت یه هیچ وجه ثبت نام نداریم چون کلاس ها پره من و همسرمم چون میدونسنیم قانون چیه مثل قبل از کوره در نرفتیم و شروع کردیم به توجه کردن به نکات مثبت مدیر مدرسه و مدرسه وبعد ناظم مدرسه گفت برین اداره اموزش و پرورش تا ازاونجا به مدیر بگن و کارتون حل بشه وقتی رفتم اموزش پرورش اونجا هم گفتن راهی نیست و خود مدیر تصمیم میگیره بعد داشتم از اداره بیرون میومدم که یه اشنایی رو دیدم و پرسید اینجا چی میخوای قضیه رو براش گفتم و اونم گفت مدیر اونجا اصلا زیر بار نمیره و تنها راهش اینه بری التماس و گریه زاری کنی تا دلش رحم بیاد همونجا گفتم خدایا خودت جورش کن من که اهل التماس نیستم من تسلیمم و فرداش رفتم پرونده پسرم و گرفتم و اومدم رفتم پیش مدیر مدزسه و مدیر مدرسه تا منو دید گفت خوب که اومدید و یه جا توی کلاس باز شده و ثبت نامش کرد
توی همین مدت یکسال کلی معجزه ریز و درشت دیدم و به یاری الله مبلمان خونمو با فرش که دوازده سال نتونسته بودم عوض کنم به صورت نقد عوض کردم و کلی وسیله برای خونم خریدم
توی این مدت یه اتفاق های توی معاملات میوفتاد و یه پول ها و مشتری هایی از جاهای مختلف به سمتم سرازیر میشد که تعریف کردن هرکدومشون ساعت ها طول میکشه
مثلا مشتری که من زمینش و فروختم و کمسون دو میلیون میشد خودش ده میلیون زد بحسابم
یا خریدار و فروشنده خودشون همدیگه رو توی دیوار پیدا میکردن و به با هدایت الله میومدن تا من قرار دادشونو بنویسم و بعد هم میشدن مشتری خودم
یا مثلا وقتی که صاحب مغازم گفت باید مغازه رو خالی کنید با هدایت الله و توجه من به زیبایی ها و سپاسگزاری و تسلیم بودن یه تکه زمین تجاری بنیاد مسکن که متولی زمین های روستامون بود به من پیشنهاد داد و مغازه ساختم و همونجوری که تجسم میکردم بعد دوسال توی مغازه خودم بودم خیلی شیک و مجلسی به قول استاد

یا وقتی که سر سال صاحب خونه گفت باید خونه رو خالی کنید خیلی سخت بود برام و جای دیگه هم پول پیش زیادی میخواست اما بازم صبح ها میرفتم کوه و باخدا حرف میزدم و ازش میخواستم کمکم کنه و باز معجزه شد و یکی از اشناها مبلغ پول رهن و داد و گفت این هدیه از طرف من و باز اشک شوق من و همسرم جاری شد و یه خونه بهتر و زیباتر گرفتم و رفتیم
و به لطف الله همیشه پول دارم و منی که همیشه توی خرج خونه و زندگی میموندم الان جوری شده که پس اانداز دلاری دارم و در همه زمینه ها رفاه زندگیم بهتر شده و به قول استاد چرخ زندگیم راجت تر میچرخه و باز به قول استاد که میگه چندسال بعد میفهمین که من چی میگفتم خداروشکر الان تقریبا فهمیدم استاد چی میگفت
وباز به لطف الله امسال نشونه گذاشتیم و روز پنجم عید من معامله نوشتم و دوره روانشناسی ثروت و خریدم
و به محض شروع دوره یکی از کسایی که توی معاملات منطقه پای ثابت هست و همه ی مشاورین املاک دوست دارن باهاش کار کنن و یه جورایی خودشونو میچسبونن بهش و حتی به منم پیشنهاد میکردن برو توی دست و پاش تا به یه نون و نوایی برسی ولی من باز هم به لطف الله و آموزش های استاد پیش خودم میگفتم اگه به قانون باور داری روی خودت کار کن اون خودش میاد و به شکلی جادویی خدا هدایتش کرد به سمت من و دوتا معامله بزرگ براش انجام دادم و کمسیون خوبی گرفتم و دقیقا به لطف الله توی این موضوع خیلی ایمانم رانشان دادم و تسلیم بودم که بقیه میگفتند لااقل شمارشو داشته باش بعد پیش خودم میگفتم اون باید از من شماره بگیره و روزی که برای اولین معامله به بنگاه من امد گفت یه تک زنگ بزن تا شمارت برای من بیوفته من گفتم شماره شمارو ندارم و اون تعجب کرد و خودش شماره منو گرفت و به من تک زنگ زد و همه ی این کارها را خدا انجام دا د
به لطف الله در این مدت به طور معجزه اسایی همسرم صاحب یک تکه زمین کشاورزی شد که الان دارم کارهاشو میکنم و میسازمش
به لطف الله برای پسرهام ایکس باکس خریدم گوشی خریدم و کلاس های اموزشی میبرمشون و پسرم توی تیم بسکتبال شهرمون انتخاب شده
یه لطف الله همسرم با استفاده از آموزش های استاد مدرک مربیگریش و گرفته و خیلی موفق توی کار و ورزشش هست
به لطف الله خودم بیماری سنگ کلیه داشتم که دوساله به کل خوب شده و اثری ازش نیست
و تمام این نتایج و خودم حس میکنم با پوست و گوشت و خونم که وقتی اتفاق افتاده که من تسلیم پروردگارم بودم و خیلی جاها هم که من روی مغز خودمحساب کردم
اتفاقات اونجوری که من میخواستم نشده
و یه خواهشی دارم ازتون کسایی که این کامنت و میخونین بخدا این قوانین که استاد میگه عین واقیعت هست و قبولش کنید چون من انقدی که باور کردم نتیجه گرفتم و خدا میدونه چقد میتونه بهتر بشه اگه من با ایمان بهتری این مسیر و ادامه بدم
البته خیلی اتفاقات دیگه افتاده که حالا فراموش کردم ولی همین قد بگم که من زندگیم 180درجه نسبت به قبل بهتر شده منی که یادمه پول پنیر نداشتم بخرم یه پنیر خامه ای کوچک میخریدم برای چندروز منی که توی یه سوییت بالای خونه پدر خانمم زندگی میکردم که حتی کولر هم نداشتم ولی به لطف الله الان برای مغازم کولر گازی دارم.

الان که گفتم کولر گازی دوست دارم اخرین باری که کارو بخدا سپردم و تسلیم شدم هم براتون بگم.
مغازمو که ساختم کولر نداشتم و پولی هم برای خرید کولر برام نمونده بود و به خودم هم قول داده بودم که قسطی نخرم و فقط یه پنکه داشتم ولی واقعا جواب نمیداد و گرم بوذ و هر کدوم از دوستانم میومدن و میگفتن ما اشنا داریم بیا بریم چکی بردار و منم میگفتم چک ندارم و حتی یکیشونم پیشنهاد داد چکش و من میدم و من باز قبول نکرذم و با همون پنکه سر میکردم و با اینکه گرم بود و حتی باد گرم میزد تو صورتم ولی یه روز دفترمو برداشتم و نوشتم خدایا من کولر گازی میخوام و ببین حتی جای کولر هم گذاشتم توی مغازه و خودتم میدونی من چکی و قسطی هم نمیخوام خودت برام اوکیش کن و باز هم معجزه شد و فردای اونروز یه معامله انجام دادم و مشتری که برای نوشتن قولنامه به بنگاه اومده بود گفت اینجا چقد گرمه منم گفتم تازه مغازه رو ساختم و هنوز کولر نخریدم و اون گفت من یه کولر گازی و یخچال کوچک دارم میخوام بفروشم و همون یخچال و کولر گازی شد کمسیون معامله اون شخص که خدا هدایتش کرد به سمت من…
خدایا شکرت
ممنون که وقت گذاشتین و خوندین
امیدوارم کمک بشه به خودم و بقیه دوستان
خیلی خوشحالم که توی این مسیر هستم و همیشه از خدا میخوام ایمانم و قوی تر کنه تا توی این مسیر محکم تر قدم بردارم
خدا نگهدارتون باشه


2

بنام خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست
قَالَ ارْکَبُوا فِیهَا بِسْمِ اللَّهِ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا ۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٌ رَحِیمٌ ﴿۴١﴾

و نوح گفت: در آن سوار شوید که حرکت کردنش و لنگر انداختنش فقط به نام خداست، یقیناً پروردگارم بسیار آمرزنده و مهربان است.
بنده در تریا دانشگاه کار میکنم که بخاطر ماه رمضان یکماه تعطیل شده و ما تا تاریخ ۱۲/۱۱/ رفتیم سرکار و تنها حقوق همین ۱۱ روز ماه اسفند طلب من بود و آمدم خانه و حدودا چهار روز قبل زنگ‌زدم به صاحبکارم که همین چند روز را برایم واریز کند و بنده هیچ منبع درامد دیگه ای ندارم و طلبم حدودا سه میلیون تومن میشد و صاحیکارم گفت مسافرتم و من قطع کردم و فقط یک پیام دادم که برام واریز کنن و فردا دیدم چهار میلیون پانصد آمد به کارتم و گفتم خدا رو شکر که واریز کرد و یکمم بیشتر زده و خلاصه خوشحال و سپاسگزار تا اینکه امروز دیدم دو میلیون خرده ای ازش مونده و گفتم خدا خودش کارتم رو شارژ میکنه تو این لحظات حساس و سخت باید ایمانم‌را نشان بدم و بعدش دیدم یک پیامک آمد از سمت صاحبکارم که عید رو تبریک گفته و پنج میلیون زدن بکارتم بابت طلبم و چقدر هیجانزده شدم و متوجه شدم آن چهار میلیون و پانصد رو ایشون واریز نکرده و هنوزم نمیدونم از کجا اومده بحسابم بقول استاد تو خدا رو بعنوان تنها منبع قدرت و رزق قبول کن از جاهایی بهت کمک میکنه که فکرشم نمیکنی
وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ وَمَن یَتَوَکَّل عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمرِهِ ۚ قَد جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیءٍ قَدرًا﴿۳﴾
و او را از جایی که گمان ندارد روزی می‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، کفایت امرش را می‌کند؛ خداوند فرمان خود را به انجام می‌رساند؛ و خدا برای هر چیزی اندازه‌ای قرار داده است!
و خواستم به دوستان عزیز بگم شما اعتماد بکنید بخدا و گوش به نجواهای ذهن نکنید قطعا به نتیجه میرسید و نتایج اولش بقول استاد کوچولو هستن و با قدرتمند تر شدن باورها نتایج هم بزرگتر میشوند باور به ربوبیت الله بعنوان تنها منبع رزق جهان کلید تمام گنجهای جهان دست خداست تو باورش کن اول
شکر الله


2

بسم الله الرحمن الرحیم
لیستی از تمام کارهایی که به خدا سپرده بودم تو ذهنم بود که بنویسم و گفتم امروز بعد همین کارم که انجام شه بیام همه رو بنویسم امروز صبح رفتم سکه ای که داشتم میخواستم برای ثبت نام خانه بفروشم بخدا گفتم خدایا منو در بهترین زمان دربهترین مکان قرار بده و کارم راحت و آسان همون موقع انجام بشه وارد بازار شدم اولین مغازه گفتم حالا قبل از اینکه برم پیش آشنامون قیمتی بگیرم رفتم همون موقع نگاه کرد گفت 73 میخرم برات واریز میکنم حالا برو پرس و جو کن هر جا بیشتر خریدن نوش جونت اگر هم کمتر بیا میخرم ازت رفتم پیش آشنامون که فرستاد چند جا که بیشترین جایی قیمت دادن 72.800 رفتم پیش همون بنده خدا همون موقع برام واریز کرد

چند روز تعطیلی که پشت سر هم مدارس تعطیل بود و خیلی وقت بود بیرون جایی نرفته بودیم حالم یه خرده گرفته بود گفتم پسرم ببرم بیرون بگردونم تولد حضرت علی هم بود گفتم همه جا جشنه میریم خوش میگذره تو راه چند جا رفتیم هیچ خبری نبود بعد گفتم بریم پارک پسرم گفت نه از خدا هدایت خواستم گفتم خدایا منو جایی ببر امروز خیلی خوش بگذره که ذهنم گفت حالت خوب نیست در فرکانس خدا نیستی هدایت دریافت نمیکنی همینجوری تو خیابونا رفتم دیدم خبری نیست گفتم میرم سر مزار بابام یه سر میزنم میریم خونه چند سالی نرفته بودم نزدیک اونجایی که میرفتم شدم دیدم مسیر عوض شده و کلا تغییر کرده و وارد یه اتوبان شکلی شدم که تابلو زده بود به طرف تله کابین همون مسیر ادامه دادم رسیدم ماشین پارک کردم به پسرم گفتم بزار بپرسم بازه میام بریم باهم بعدش گفتم نه بیا باهم بریم راه افتاده یا نه چند تا کار گر همونجا داشتن کار میکردن ازشون پرسیدم گفتن بله وارد شدیم خدای چه مکان تفریحی که تازه افتتاح شده همه چی نو و تمیز بسار تمیز و قشنگ اصلاً با پسرم شگفت زده شدیم الهی شکرت خیلی خوش گذشت

روز مادر بود که همسرم نرفت سر کار منم گفتم حتما یه نشونه اس خیلی وقته میخاستم یه روز من و مامانم دو تایی باهم تنها باشیم سریع کارام کردم به همسرم گفتم اونم موافقت کرد زدم بیرون تو راه همش گفتم خدایا خودت کاری کن امروز بسیار بهمون خوش بگذره نمیدونستم هدیه بخرم کیک بخرم گل بخرم بلاخره فکر کردم با مامانم ناهار بریم بیرون از مامانم نظر خواستم کحا بریم خارج شهر بازار قدمگاه گفتن بریم بازار و رفتیم باهم قدم زدیم مغازه ها نگاه کردیم و یه ناهار سنتی و عالی هم با هم خوردیم اینقدر همه چی عالی به موقع زمانبندی و جفت و جور شد من به موقع به خونه رسیدم حتی موقع بیرون همسرم زنگ نزد و مامانم تا مدت ها اینقدر خوشحال شد و گفت خیلی بهش خوش گذشته

انتقالی دانشگاهم و یک سوم شدن شهریه دانشگاهم که عین معجزه بود و هست برام البته اون موقع ها اصلاً قانون نمیدونستم به خدا گفتم خدایا من هنوز خیلی ضعیف هستم برم شهر دیگه میخام کنار خانواده ام باشم انتقالی بدون حتی یک ترم خواندن در مبدا موافقت شد طوریکه هیچوقت و هیچکس تا اون موقع بدون پارتی و یا اعضای دانشگاه امکان پذیر نبوده شهریه دانشگاه که عین معجزه حتی بدون من بدونم یا بخواهم با لطف خودش چون پدرم بازنشسته علوم پزشکی حساب شدن یک سوم شد
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت بی نهایت لطف و رحمت هایی که وارد زندگیم کردی



2

7 ماه پیش

سلام

خیلی ارزشمنده که برلی مادرت ارزش قائل شدید و جایی که دوست داره مهمونش کردید.

همه اتفاقات بر اساس ایمان و عمل اتفاق می افته و حس خوب رو با اتفاقات خوب پاسخ میدن.امیدوارم همیشه اتفاقات عالی براتون ردیف بشه

سپاسگزارم ابراهیم جان و خیلی دیدگاهتون خودندم و تحسینتون میکنم با تمرکز اینقدر در عقل کل فعالیت دارید میخونید همه کامنتها و مینویسید احسنت

و جه جالب همیشه در تک تک سوالات رد پای شما پای کامنتهای بچه ها هست

برای شما و خودم صبر استقامت و پایداری در مسیر صراط مستقیم کسانی که نعمت عطا فرمودی طلب میکنم

2

سلام دوباره؛ منم خدایی از خدا خواستم برای هدایت به این سوال همونطور که خدا شما دوست عزیزمون رو الهام کرد برای پرسیدن این سوال منم هدایت کرد برای سوالم من چندبار سرچ کردم تو درخصوص این سوال به جوابی برسم اما پیدا نشد توکل کردم و رسیدم به این سوال .دیشب هم کامنت گذاشتم. کامنتای دوست عزیزمون با نام کاربری فاطمه و مسعود رو خوندم که در صفحه دوم راجع به ورودش به کسب و کار گفت که ذهنم گفت اگر منم وارد شم و دفعه اول موفق نشم چگونه ذهنمو متقاعد کنم و آرومش کنم برای شروع دوباره که تو قسمتی که مربوط به نتایج دوستان از آموزه های سایت هست به کامنت دوستی برخوردم که گفت من بار دوم دوباره وارد کسب و کار خودم شدم و الان خونه ویلایی خودمو ساختم و ماشین صفر و حتی چند زمین برای سرمایه گذاری خریده بودن و کللللی نام و اعتبار نیک جمع کردن واقعا این صفحه و این سوال و پاسخ هایش یک گنجینه است😍.
باید جهادی اکبر راه بیاندازم باید چنان ایمانی بسازم که با حرفهای کوچک و حرف های منفی به هم نریزد .من در عقل کل جهاد اکبر بپا میکنم به یاری خدا…🔥🔥🔥



2

5 ماه پیش

درود به شما …خوشحالم که کامنت من در شما انگیزه ایی ایجاد کرده ..و امیدوارم که شروع کرده باشید و قدم اول رو برداشته باشید …و یادتون باشه جایی که راه نیست،خدا راه باز میکنه…

در پناه الله مهربان

باز هم سپاسگزارم از شما و جناب مسعود عزیز بله ایده خوبی دارم و به دو چیز علاقه دارم و از خدا هدایت خواستم که برام واضح کنه که کدومو انجام بدم یا تلفیقی از هردو رو انجام بدم و همین روزا عملیش میکنم قدم اول رو برمیدارم تا باقی مسیر رو خدا بهم بگه.بازهم سپاسگزارم.

2

سلام به همه دوستان با این کامنت های عالیتون
خدایا شکرت
مثال زیاد دارم بزنم ،ولی مهم ترینش ازدواجمه ،که هر بار با یاد آوریش میکوبمش تو صورت ذهن چموشم که بشینه سر جاش و نجوا نکنه
من ۱۴ سالم بود که خواستگار اومد برام و نامزد کردم ،بعدش که میرفتم مدرسه و شیطونی بچه هارو میدیدم همش با خودم میگفتم نکنه من اشتباه کردم کاشکی اینقدر زود نامزد نمیکردم خلاصه یادمه خیلی فکر میکردم ، حتی روم نمیشد به خانوادم بگم مثلا نامزدی رو به هم بزنن .
تو همون عالم بچگی با خدا حرف میزدم میگفتم اگه به صلاحمه چنان مهرش رو بنداز به دلم که نخوام رابطه رو به هم بزنم اگرهم برام خوب نیست خودت یه جوری به همش بزن که من نخوام چیزی بگم
خدا شاهده چنان مهرش رو به دلم انداخت که فکر میکردم دیگه بهتر از این ادم وجود نداره
خداروشکر الانم بعد از ۱۶ سال همون فکرو میکنم
من تا الان مردی به صبوری و خوش اخلاقی شوهرم ندیدم
تو همه کارها کمکم میکنه
همیشه حمایتم میکنه
بهم ازادی میده هرجا میخوام میرم هر جور دوست دارم لباس میپوشم
ثروتمند ترین مرد فامیلمونه
تا فردا بخوام بگم میتونم ویژگی های مثبتش رو بنویسم
امااز همه مهم تر اون منو با قانون جذب و قدرت ذهن اشنا کرد همون موقع که با هم اشنا شدیم کتاب های زیادی میخوند در این مورد خیلی دوست داشت برای منم توضیح بده اما من اون موقع نمیفهمیدم که چی میگه اما بعدش خدا منو هدایت کرد
در هر صورت تا ذهنم میاد ناشکری کنه و بگه خدا کیه قلبم این خاطره رو به یادم میاره که من بچه بودم و ازدواجم رو سپردم به خدا و اونم بهترینش رو نصیبم کرد حالا چرا پیدا کردن شغلم رو به خدا نمیسپارم چرا همه ی ارزوهام رو مثل همون دفعه در نهایت تسلیم بودن به خدا نمیسپارم
خدایا شکرت کمکم کن تسلیم باشم مثله همون دختر ۱۴ ساله که هیچ پناهی نداشت جز خودت
الهی شکرت


2

قَالَتْ یَا وَیْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَٰذَا بَعْلِی شَیْخًا ۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَیْءٌ عَجِیبٌ
گفت واقعا !!!!! آخه چطوری میشه ؟ من پیر هستم شوهرم هم پیرمردِ !!!!! خیلی عجیبِ !!!!!
قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ
گفتند تعجب میکنی از کار خدا ؟؟؟ از رحمت خدا ؟؟؟؟ از برکات خدا به اهل خانه ات ؟؟؟
بابا این خدایی که میگیم حمید و مجید هستش ها ، یادت رفته ؟!
میدونید خیلی این آیات بینظیر هستن ، قشنگ خدا میدونسته آدم ها خیلی منطقی هستن و باید مثال هایی بزنه که آروم بشن و ایمان بیارن
زن ابراهیم و مثال میزنه که بگه بابا هر چقدر هم تو زندگیت معجزه رخ داده بازم برای معجزه بعدی باید ایمان و قوی کنی وگرنه شک و تردید ، ایمانت و از بین میبره
بخدا که خدا خیلی باحاله و کارش درسته
باید هر روز تمام معحزاتی که یادمون میاد از گذشته رو مرور کنیم تا بشه انرژی واسه ایمان ساختنمون
و این کار ماست باید انجامش بدیم
یادمه دخترم ۵ یا ۶ ماهش بود و یکی از چشم هاش همیشه اشک می‌اوند و بردمش دکتر که گفت کیسه اشکش بسته اس و باید میل بزنیم تا خوب شه منتهی باید بعد از ۷ ماهگی این عمل و انجام بدیم
اصلا هدایتم به خود همین دکتر هم عالی بود
رفته بودم واکسن شو بزنم که اون خانوم پرستار چشمش و که دید آدرس دکتری و بهم داد که کوچه پایین خونه ام بود و دکتر ( فوق تخصص چشم کودک )
اینقدر این دکتر معروف و فوق العاده و با اخلاقی بود که هنوز چهره اش یادمه
خلاصه کنم ، گفت خانوم باید یکی ، دو ماه دیگه براش وقت عمل بگیری و عمل راحتی هم هست و خیلی از بچه ها این مشکل و دارن
منم تشکر کردم از مطب اومدم بیرون
یادمه هر روز که با چایی چشم دخترم تمیز میکردم میگفتم خدایا خودت درستش کن و یه روز متوجه شدم چشمم خوب شده و دیگه حتی برای معاینه دکتر هم نرفتیم
آخه این خدایی که چشم و سالم کرد نمیتونه کارهای دیگه رو انجام بده ؟؟؟؟!!!
باید بیاد بیاریم اتفاقاتی و که به خدا سپردیم و به راحتی برامون انجامش داده
من سال ۸۶ از اصفهان برمیگشتم تهران از جاده قدیم ،زمستونم بود
تو گردنه قرقچی تصادف کردم
اومدم نزنم به ماشین جلویی فرمون کشیدم سمت شونه جاده منتهی چون سرعتم خیلی زیاد بود ماشین رفت رو تپه و نمی‌دونم چند تا ملق خورد و طوری که باک بنزین هم سوراخ و کلا ماشین مچاله شد
من صحیح و سالم حتی یه زخم کوچک رو دستم هم نبود ،اومدم بیرون اما شوکه شدم که چی شد
ماشین های تو جاده با پلیس تماس گرفتن ، افسر که اومد فکر کرد راننده مرده و بردنش بیمارستان وقتی گفتم من راننده ام باورش نمی‌شد !!
خب اگه خدا نبود پس کی من و سالم از ماشین آورد بیرون ؟؟؟؟
تازه هفته بعدش هم ی ماشین رویایی انداخت زیر پام ؟!!!!!
بخدا که این خدا خیلی بخشنده و مهربانه
این خدا خیلی خیلی خیلی قدرتمند و کار درسته
من باید هر روز یادم بیاد یکی یکی معجزاتی که برام کرده تا با ایمان روزم و شروع کنم
حبیب الله عزیزم عاشقتم برای سوال بینظیری که پرسیدی و زندگی پر از معجزه مو به یادم آوردی
دمت گرم و ایمانت محکم



2

خداروشکر

بخاطر تمام معجزاتی که داره به یادمون میاره

آره درسته سارای عزیز

ما فراموشکاریم

و یادمون میره خدا برامون چه کارها کرده

و معجزات بزرگ از بیاد آوردن همین معجزات بیرون میاد

واقعا این صفحه پر از عشقه پر از معجزات

بیتظیر خداست

خدایا شکرت.

سلام سارا خانم خواهر عزیزم

سپاس گذارم از شما برای نوشتن همزمانی های زندگیتان و معجزاتتان

که باعث زیاد شدن ایمان و مهمتر اینکه به خداوند اعتماد کنیم

من هم اگر بخواهم از گذشته ام یاد کنم تا حالا سه دفعه خداوند مرا از مرگ رهانیده وبه من زندگی دوباره داده همیشه به خودم یاد آوری میکنم تو حتما یک رسالتی داری که باید انجام بدی وگرنه توی یکی از این سه بار باید میرفتی پس هر وقت زمانش برسه خواهی رفت پس نگرانی ها را کنار بگذار و تسلیم رب شو تا به انجام رسالتت برسی

بازم ممنونم از اینکه می نویسی به خداوند قسم طراح سوال خودشه و خودش از سوالش دفاع میکنه

الله اکبر

الله اکبر

2

به نام خداوند مهربانم
طبق تعهدم هر روز باید بیایم و اتفاقات خوب روز قبل و معجزه هاش رو بنویسم
دیروز هم یه روز فوق العاده بود …
از صبح که بیدار شدم و گل های نازمون رو دیدم
نزدیک ظهر بود که من داشتم خونه ی قشنگمون رو تمیز کزدم دیدم پست چی اومد و گاردی که سفارش داده بودم رو اورد(این در حالی بود که سایت گفته بود گارد ثبت نشده و پول تا ۷۲ساعت به حسابم برمیگرده)و خیلییی خوشحال شدم ..
مورد بعد عصر رفتم سالن و دوتا مشتری دارم که خدا کاراشونو انجام داد و کلییی راض بودن و برای عید هم نوبت زدن
مورد بعدی خدا یه مشتری یهویی واسم فرستاد و من ازش پرسیدم منو از کجا میشناسید که گفت یه روز رفته بودم ترمیم ناخن که اونجا داشتن تعریفتونو میکردن و میگفتن کارتون عالیه
مورد بعدی شب با همسرم رفتیم بیرون و من میخواستم زیر مانتویی بخرم که یدونه پسندیدم خیلییی ناز بود اما رنگش یکم حس کردم به کتم نمیاد به خدا گفتم خدایا من نمیدونم براش مناسبه یا نه اگر بهش نمیاد خودت یه زیر مانتویی دیگه بهم نشون بده که تا که از پرو رفتم بیرون یدونه دیگه دیدم که رنگش دقیقا همون بود که میخواستم و کلیم بهم اومد و خریدمش
مورد بعدی اینکه دلم یه سری لباس خاص و راحتی میخواست که دیشب رفتیم با همسرم بیرون و دقیقا چیزی که میخواستم رو پیدا کردیم و خریدیم
واقعا خدارو بی نهایت شکر💖


2

بنام خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست
بنده در یک تریا کار میکردم بمدت ۶ ماه تا اینکه صاحبکار وظایف اضافه ای را بر عهده بنده گذاشت و من بخاطر شرایط مالیم و کرایه خانه یکماهی رو تحمل کردم و از اونجا که استاد گفتن تحمل نکنید و باعث نشتی انرژی شده بود برا من و یک روز ظهر بهم الهام شد الان برو خانه منم یکدفعه خداحافظی کردم و همه تعجب کردند و آمدم خانه و اعصابم ارام بود و کنترل ذهن میکردم و سپردم بخدا و گفتم خودش برام شرایط رو درست میکنه تا پنج روز بیکار بودم که امروز از جایی دیگه تماس گرفتن با ساعت کاری کمتر و همون حقوق گفتن بیا سرکار و خداوند گفته هر کسی تقوی الهی داشته باشد راهی برایش باز میکنم و یرزقه من حیث لایحتسب فقط باید روی باورهامون مدام کار کنیم تا نشانه ها رو ببینیم و در مسیر بمانیم و صاحبکارم حقوقمو برام واریز کرد و مبلغی بیشتر برایم واریز کرد که واقعا تعجب کردم و این پول از سمت خدا بود بنده ها دستان خدا هستند یا حق


2

به نام خداوند رحمان و رحیم
موضوع:سپردن کارها به خداوند
همین الان که این دیدگاه رو مینویسم ۴۰۳/۱۱/۱۹ ساعت ۲۳:۰۶پسر بزرگ من که ۱۳ ساله هستش توی اتاق عمل برای آپاندیسش هستش
و من بخاطر پسر هشت ساله ام توی خونه هستم
به خدا گفتم هدیه ای که خودت به من دادی براش تو اتاق عمل دکتر باش،مادر باش،آرامش باش
و پسرم و به راحتی عمل کن و سلامت از اتاق بیرونش بیار
چقدر من بزرگ شدم که الان که دارم مینویسم دلم قرص از سپردن کار عمل پسرم به خدا
منی که اگر یه زخم کوچیک براشون به وجود میومد آروم و قرار نداشتم،الان در آرامش(البته انسانم هرازچندگاهی کنترل از ذهنم خارج میشه)اما بیشتر به سمت آرامشم)دارم دیدگاه میذارم
خدایا شکرت که منو به این مسیر آوردی-خدایا سپاسگزارم که منو‌ رشد دادی تو این مسیر،خدایا شکرت



1

واقعا واقعا واقعااااا تحسین تون میکنم بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این کامنت الانم ساعت 23:52 دقیقه 11 فروردین هست که من این کامنت رو خوندم واقعا اشک از چشمام سرازیر شد…

جا پای مادر موسی بذارید انشالله!!!!

2

سلام و نور خدا به قلب همه کسانی ک با عشق روی خودشون کار میکنن

خدارو هزاران مرتبه سپاسگزارم ک منو به آین مسیر بهشتی هدایت کرده

روزی ک از خداوند خواستم کمکم کنه تا هدایت هاشو دریافت کنم در مورد شغل جدیدی ک شروع کرده بودم سردرگم بودم ..میدونستم ک راهم درسته ولی گیج بودم ک الان قدم بعدیم چیه ؟؟چ کنم خدا ..یه شب احساس کردم یه فشار شدیدی پس ذهنم هست ک نمیزاره اروم بگیرم و مرتب بهم میگه پاشو و کانال جدید بزن .‌..پاشووو تکون بخور ..یه کانال جدید توی تلگرام بزن و نحوه انجام کارت رو اول با توضیح بنویس و فردا و پس فردا کلیپ بگیر بزار ..خیلی سعی کردم انجام ندم ..بگم حال ندارم ..کانال بزنم ک چی بشه ؟؟دیدم ن ارومم نمیزاره …پاشدم و با توکل به خدا انجام دادم …فرداش میخواستم کلیپ بگیرم ..کسی جز دختر هفت سالم نبود ..اومد و گوشی رو دادم دستش و گفتم از روی دست من فیلم بگیر …بچه هم هر جوری بود بلاخره کلیپ رو برام گرفت ..کیفیت بالایی نداشت ..اصلا استاندارد آموزشی رعایت نشده بود اما آموزشم کامل بود ..حرفام دلی بود ..راهنمایی هام کامل بود . خلاصه اینها رو گذاشتم توی یه کانال خصوصی توی تلگرام . گذشت و گذشت تا چند روز پیش دیدم یکی از بچه ها توی گروه همکارابه مشکلی برخورده و دنبال راه حل میگرده .من بهش گفتم الان برات یه کلیپ میفرستم ببین ..کلیپرو بهش دادم و بعد از اون اومد پی وی . وکلی تشکر کرد و گفت چقدر کامل توضیح دادی . تشکر میکنم مشکلم حل شد .چقدر تقدیم کنم ؟؟یه مبلغی بگو تا واریز کنم ؟؟خیلی اصرار کرد . این مکالمات بین من و ایشون همون لحظه جرقه ای رو توی ذهنم زد ک بابا بیااااا این دوره ای ک آماده کردی توی کانالت گذاشتی رو بفروش . همون شب با اینکه دیر وقت بود یه بنر آماده کردم و توی گروه همکارا تبلیغ رفتم ک دوره آموزشی دارم به قیمت مناسب . خداوند همون شب سه نفر رو به من هدایت کرد واریز انجام دادن و لینک کانال رو گرفتن . روزهای بعد هم همینطور ..و همینطور ..ادامه داره و چقدر لذت بخش بوده برام ک یه تایمی بزاری و آموزش بدی فیلم بگیری و بعد اونو هزاران بار بفروشی براحتی ‌ . هر روز میگم خدایا شکرت روزی رسان من تویی ..اون حسی ک اون شب منو مجبور کرد کانال تشکیل بدم اون خود خود تووووو بودی خدای من ..عاشقانه میپرستمت و دوستت دارم بابت همه راهنمایی های ک به من کردی و نتیجه گرفتم ازت با تک تک سلولهای بدنم سپاسگزارم . سکرت خدا شکرت خدا شکرت خداااااا


2

به نام الله که یادش همیشه آرامش بخش دلهاست
سلام به دوستان عزیز مهربانم
ممنونم از برادر عزیز با این سوال بی نظیرش که امروز من را واداشت تا فکر کنم کار هایی که به خداسپردم چقدر آسان انجام شد
من پارسال در ایران خودرو برای قرعه کشی ماشین شرکت کردم هروز تو دفتر شکر گذاری ام مینوشتم خداوندا هزار بار شکرت مثل آب خوردن پژو پارسمان را تحویل گرفتم
میگفتم خدا به راحتی وبدون دردسر ماشین را به من میدهد
وهمینطور شد پول را واریز کردم تا تحویل گرفتنش ۲۰ روز بیشتر نکشید وواقعا به راحتی ماشین را تحویل گرفتیم
مثال دیگه هم که به خدا سپردم واقعا گفتم خدایا خودت کار را برام درست کن غیر از تو هیچ کس دیگری نمیتونم برام کاری بکنه
پارسال برای ثبت نام مدرسه پسرم که میخواست رشته برق خودرو را انتخاب کنه اما هدایت تحصیلیش را خوب جواب نداده بود وثبت نشده بود رشته برق خودرو را نیاورد همسرم خیلی به آموزش پرورش رفت تا شاید کاری برامون انجام بدن حتی پارتی هم پیدا کردیم اما قبول نکردن
شهرمان کوچیکه فقط سی تا دانش آموز ثبت نام میکردن
پسرم هم میگف من اگه برق خودرو نشه مدرسه نمیرم
ده روز از مهر گدشته بود وپسرم مدرسه نرفت من طی این ده روز هروز مینوشتم پارتی من خداست خدا مثل کوه پشتمه
واقعا خدا معجزه کرد مدیر مدرسه زنگ زد به همسرم
گفت نمیدونم چرا یک دانش اموز انصراف داده الان بیاین پسرتان را ثبت نام کنین
من خدارا با تمام وجودم حس کردم وشکر گذاری کردم واشک شوق ریختم به خاطر این که وقتی دیدم از بنده خدا کاری ساخته نشد با وجود پارتی هم پسرم را ثبت نام نکردن
به خودم امدم وبا تمام وحود از خدا یاری خواستم کارمان عالی درست شد
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت


2

به نام خداوندی که کناره منه با منه الهی شکرت
سلام دوستان عزیزم
وقتی کارها رو به خداوند می‌سپاری از ته قلبت و با ایمان کامل هم خیالت راحته هم جواب میده نتیجه مثبت داره
دوست داشتم بیام از نوشتن درخواستم تو دفتر ستاره قطبیم و باایمان کامل به خداوند بگم چی شد و درخواستم اجابت شد
من مغازه پوشاک زنانه دارم
دیروز جمعه بود اول صبح طبق معمول ستاره قطبیم رو نوشتم
من اینو از خدا خواستم
خدایا با اینکه امروز جمعه و مغازه ام م بسته ست
من کار ندارم به چجوری و چطوری خودت برام مشتری باش
دفترمو بستم رفتم دنبال کارهام بعد از نهار دعوت بودم خونه دوستان جشن مولودی
رفتم خونه دوستم هنوز مجلس شروع نشده بود دوستم به من گفت برو برام دوتا حوله دست بیار
چون مغازه نزدیک خونشون بود رفتم براش آوردم با خودم گفتم این اولیش خدایا شکرت میدونم داری درست میکنی من ایمان دارم
آخر مجلس یکی از دوستان دیگم گفت میخوام بیام مغازه لباس لازم دارم
اونم اومد یه شال و یه شومیز برداشت و خدا رو شکر کردم
دوست داشتم بیام از ایمان به خدا و سپردن کارها به او بنویسم براتون شاید این درخواست کوچیک باشه اما وقتی برای ذهن منطقی بشه و هی با دیدن نتایج ایمانت بالا بره
درخواست‌های بزرگتر هم همینطور به راحتی اجابت می‌شود
به شرطه ایمان داشتن ما به خداوند ست
خدایا ممنونتم برای اینکه درخواستهامو اجابت میکنی
من ممنونتم سپاسگزارتم


2

به نام خداوند مهربانم …سلام به استاد عزیزم و‌دوستان نازنینم …من فاطمه ام و آمدم که یک شعر بسیار زیبا از مولانای جان برایتان بخوانم …

هِلِه نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند،نه که فردات بخواند ؟
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا
ز پس صبر،تورا او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه ره ها و گذر ها
رهِ پنهان بنماید ،که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر،چو سر میش ببرد
نهلد کشته ی خود را،کُشد آنگاه کِشاند
چو دَمِ میش نماند ،زِ دمِ خود کُنَدَش پُر
چو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مَثَل گفته ام این را ،و اگر نه کرم او
نکشد هیچکسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من،گرد جهان گشت و نیابید مثال
به که ماند ؟ به که ماند ؟به که ماند ؟ به که ماند؟


2

به نام الله مهربان
امروز هم آمدم از معجزات این دو‌ روز براتون بگم که چقدر همه چیز فوق العاده پیش رفت
در روز پنجشنبه که خدا برایمان یک غذای خوشمزه پخت و عصر هم یک عالمه مشتری برایم فرستاد و من بیشتر از مبلغی که در ستاره نوشته بودم درآمد داشتم به لطف خدا و همه چیز هم عالی بود

در روز جمعه هم با دوستانم به طبیعت رفتیم و اتفاقا چقدر خوش گذشت و همه چیز عالی و شب هم با همسرم رفتیم و خوراکی موردعلاقه مان را خوردیم 😍و بعد دوتایی با پلی استیشن بازی کردیم و کلی خوش گذشت 😍
خوشحالم برای زندگی ام ،خیلی خوشحال😍