سلام به دوستان عزیزم
دوستان یک سوال به بهم گفته شد بپرسم و اینه که کارهای که تا حالا به خداوند سپردی و به طور معجزه آسا انجام شده و همزمانی ها صورت گرفته رو در زیر این سوال بنویسید تا از اینکه ایمانمان نسبت به سپردن کارها به خداوند وانجام شدنش به نحوه احسن بیشتر بشه ومصداق این آیه قرآن رو که آیا خداوند برای تو کافی نیست بهتر درک کنیم ودیگه این همه زور نزنیم و وا بدیم و کارها رو به کاردون بسپاریم و از گذر عمر لذت ببریم
دوستان مطمنا هر کدوم از ما از سپردن کارها به خداوند مثالهای داریم حتی مثالهای کوچک رو هم بنویسید مثل پیدا کردن یک آدرس مثل کمک گرفتن برای بردن یک بازی منچ و خیلی مثالهای بزرگتر یا برنده شدن در یک قرعه کشی
اگه هر کدوم از ما آگاهانه مثالی از کمک خداوند در زندگی روزانه بزنیم چه کولاکی میشه برای قدرتمند کردن این باور عالی و توحیدی
قبلا از تمام دوستان عزیزم که در جواب دادن به این سوال من و تمام دوستان را همراهی میکنن سپاسگزارم
برای پاسخ به سؤالات، لازم است که عضو سایت باشید و (با ایمیل و رمز عبورتان) وارد سایت شوید.
به نام الله مهربانم
سلام به دوستان عزیزم …
آمده ام از اتفاقات زیبای دیروزم برایتان بنویسم ،که چگونه خدا کارهارا انجام میدهد …
دیروز صبح وقتی از خواب بیدار شدم و روزم قشنگم را شروع پیامی از طرف یکی از دوستانم که به من بدهکار بود دریافت کردم و گفت میخواهد بیاید و بدهی اش را پرداخت کند (چند روزی بود که درستاره ام مینوشتم که بیاید که آمد خداراشکر)
مورد بعدی دیروز غذایم ته گرفت اما به خدا گفتم نمیخواهم مزه ی غذای ته گرفته بدهد و خودت درستش کن که باورتان نمیشود موقع سرو اصلا و اصلا هیچ اثری از مزه ی ته گرفته نمیداد
مورد بعدی دیروز به خدا گفتم من برای امروز مشتری میخواهم که خداروشکر تا این لحظه دو نفر را برایم فرستاده است و مطمئنم بیشتر هم میفرستد
مورد بعدی اینکه ما دیروز به گلخانه رفتیم و دلم سبد فلزی میخواست که خداروشکر پیدا کردیم
مورد بعدی اینکه ما دیشب میخواستیم به یک رستوران برویم و من در دلم گفتم که کاش یک رستوران موسیقی زنده باحال برویم،اینستارو باز کردم و رفتم سرچ کردم رستوران ،اولین موردی که اورد یه رستوران لوکس با موسیقی زنده بود که اتفاقا توی مسیرمون هم بود ،خلاصه رفتیم و وقتی رسیدیم هم شلوغ و پر شور و حال بود هم دیشب یه مهمون از کانادا داشتن که خواننده بود و اومده بود برای شام اونجا،که یه دوتا ترک خیلی زیبا هم خوند و خلاصه جاتون خالی خیلی خوش کذشت ،این هم از لطف و هدایت خدا بود که ما دقیقا شبی بریم اون رستوران که اون اقا اونجا باشن و کلی فضا باحال تر بشه
مورد بعدی اینکه ما دیروز رفتیم کلیی خرید کردیم برای خونمون و یه مبلغی کارتمون شارژ داشت ،که با اینکه خریدامون زیاد بود اما به راحتی شارژ کارتمون جوابگو بود و حتی یه تومن هم برامون باقی موند …
مورد بعدی اینکه دیروز یه کراپ خیلی خوشگل خریدم که خیلییی دوسش دارم ..
مورد بعدی اینکه من خیلی دنبال اسپری خوش بو کننده هوا با بوی انبه بودم ،تا اینکه دیشب خیلی هدایتی تو گلخونه پیداش کردم و خریدیمش
مورد بعدی اینکه ما خیلی دلمون گل غوره ایی پر میخواست و خیلی گلخونه هارو گشته بودیم که خداروشکر دیشب پیداش کردیم ،.
من نمیدونم چطوریه که هر وقت میام تو این تاپیک کامنت میزارم یه اتفاق خوب واسم می افته ،مثلا همین الان دو نفر پیام دادن و برای عید نوبت گرفتند😍
خداروهزاران مرتبه شکر برای این سایت الهی
من یه خواسته ایی دارم که مطمئنم امروز محقق میشه،فردا میام و واستون مینویسم
بنام خدایی که هر لحظه در حال حمایت و هدایت ماست
بنده همیشه سعی میکنم با حس سپاسگزاری در فرکانس خدا بمانم که گاهی وارد ذهن میشوم و از فرکانس خدا خارج میشوم و جایی آنچنان عرصه بمن تنگ شد که گفتم خدایا تسلیم مطلق تو هستم و دیگه وا دادم من وارد یک رابطه ای شده بودم حدود دو ماهی و انقدر خدا بمن نشانه میداد که از رابطه خارج بشوم و من با ذهنم میگفتم نه این به نفع من است و با شدت تمام سعی داشتم طرف مقابل رو تغییر دهم تا اینکه دو شب پیش چنان سیلی از خدا خوردم که هنوز دارم تلو تلو میخورم هنوز گیج و منگم از داغ سیلی خدا و با حال بد کلا طرف رو مسدود کردم و اومدم بیرون اولش شک بدی خوردم بعدش گفتم خدایا من یادم رفته بود کارها رو بتو سپردم و تسلیم شدم اما تو که یادت نرفته بود و سر بزنگاه درست جاییکه آماده سقوط بودم خداوند نجاتم داد در دقیقه نود و واقعا ایمانم زیادتر شد از اینکه جاییکه تسلیم شویم خودش حواسش به ما هست جاییکه ما اصلا حواسمون نیست داریم کجا میریم زدیم تو خاکی آی برو که رفتیم میگه کجا بیا اینجا تا بهت بگم تهش چی میشه و واقعا خدا رو سپاسگزارمکه بین بنده هاش اصلا فرق نمیگذاره و ما با ایمانمون بخدا در زندگیمون شکل میدهیم و خدا گفته ما به همه کمک میکنیم هم به آنانی که به سمت بهشت میروند هم به آنانی که به سمت جهنم میروند کمک میکند برای رسیدن اللهم اهدنا الصراط المستقیم
ایاک نعبد و ایاک نستعین الهی صد هزار مرتبه شکر برای حمایتها و هدایتهایت
و چند روز پیش هنگامرانندگی من یک ماشین پیچید جلوم و کوچه تنگ بود مجبور شدم دنده عقب بروم و زدم تو یک تیبا صفر و سپرش کمی شکست و به لطف الله راننده مردی بسیار خوش برخورد و مودب و کل پول تو حسابم دو ملیون و خرده ای بود که با دو میلیون خسارت راضی شد و گفت مابقیشو خودم میدم و خداوند بخاطر اینکه من خودمو نباختم و احساسمو خوب نگه داشتم بخیر تمامش کرد الهی شکر که هر اتفاقی به ظاهر بد می افتد قطعا به نفع ماست سپاسگزارم یا الله
با سلام خدمت دوستان و سروران
در جایی که کار می کنم شرایط طوری تغییر کرد که رئیسم با اینکه خودش عامل معرفی من به اون پروژه شده بود از من بدش آمد و رفتارش کاملا با من عوض شد و اضافه کاری های منو برای 3 الی 4 ماه پرداخت نکرد. راستش خیلی به این در و اون در زدم به هر کسی که فکرم رسید گفتم که برای من کاری بکنه و بهش سفارش کنه ولی کاری از کار پیش نرفت و اوضاع باز هم بدتر و بدتر شد و ایشان از من عصبانی تر شد. بعدا یاد فایل های استاد افتادم و به خودم حالا که دورهاتو زدی و کاری نتونستی بکنی بلکه اوضاع خراب تر کردی بیا از اینجا به بعد از خدا بخواه. راستش شروع کردم به نوشتن و هر روز در شکرگزاری هام می نوشتم
خدایا شکرت برای اینکه تو خدای قادر و توانا هستی. خدایا شکرت برای اینکه همانطور که دل فرعون را برای موسی نرم کردی، همانطور که مهر و محبت پیامبر را در دل مردم انداختی (فبما رحمه من الله) همانطور هم دل رئیسم را برای من نرم می کنی. خدایا شکرت از اینکه تو بینهایت هستی و لا مکان و بی زمان اما بقدر فهم من کوچک می شوی و به اندازه آرزوی من گسترده می شوی و به اندازه نیاز من فرود می آیی و به اندازه ایمان (باور) من کارگشا می شوی.
به این نتیجه رسیدم که اگر خدا برای ابراهیم آتش را به گلستان تبدیل کرد به این دلیل بود چون ابراهیم خدا را به آن اندازه باور کرده بود. اگر خدا برای موسی دریا را شکافت چون موسی او را به این اندازه باور کرده بود. اگر خدا دریا را برای طفل مادر موسی بستری نرم و آرام قرار داد چون مادر موسی او را به این ادازه باور کرده بود.
به همین دلایل تصمیم گرفتم که باور کنم خدا قادر است و می تواند کارها را انجام دهد و سعی کردم به خدا اعتماد کنم و دست و پای الکی نزنم. و اجازه بدهم خدا کارها را درست کند
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر / آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر / هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر / رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
من سعی کردم فراموش کنم و با جدیت بیشتر کار کردم ولی واقعا این اتفاق افتاد و جالب است بقیه ی مسئولین خودشان پیگیر کار من شدن . با من تماس گرفتند و گفتند که چرا اسم تو در اسامی افراد که اضافه کاری میگیرند نیست؟ و خودشان دست به کار شدن و کارم در حال درست شدن هست. در حقیقت خدا به اندازه ایمان من کارگشا می شود و این هم نشانه ی عدل خداوند است و دخالتی در کار کسی نمی کند بلکه به اندازه ای که توانایی خدا را باور داریم برای ما کارگشا می شود.
به نام خداوند مهربانم
طبق تعهدم هر روز باید بیایم و اتفاقات خوب روز قبل و معجزه هاش رو بنویسم
دیروز هم یه روز فوق العاده بود …
از صبح که بیدار شدم و گل های نازمون رو دیدم
نزدیک ظهر بود که من داشتم خونه ی قشنگمون رو تمیز کزدم دیدم پست چی اومد و گاردی که سفارش داده بودم رو اورد(این در حالی بود که سایت گفته بود گارد ثبت نشده و پول تا ۷۲ساعت به حسابم برمیگرده)و خیلییی خوشحال شدم ..
مورد بعد عصر رفتم سالن و دوتا مشتری دارم که خدا کاراشونو انجام داد و کلییی راض بودن و برای عید هم نوبت زدن
مورد بعدی خدا یه مشتری یهویی واسم فرستاد و من ازش پرسیدم منو از کجا میشناسید که گفت یه روز رفته بودم ترمیم ناخن که اونجا داشتن تعریفتونو میکردن و میگفتن کارتون عالیه
مورد بعدی شب با همسرم رفتیم بیرون و من میخواستم زیر مانتویی بخرم که یدونه پسندیدم خیلییی ناز بود اما رنگش یکم حس کردم به کتم نمیاد به خدا گفتم خدایا من نمیدونم براش مناسبه یا نه اگر بهش نمیاد خودت یه زیر مانتویی دیگه بهم نشون بده که تا که از پرو رفتم بیرون یدونه دیگه دیدم که رنگش دقیقا همون بود که میخواستم و کلیم بهم اومد و خریدمش
مورد بعدی اینکه دلم یه سری لباس خاص و راحتی میخواست که دیشب رفتیم با همسرم بیرون و دقیقا چیزی که میخواستم رو پیدا کردیم و خریدیم
واقعا خدارو بی نهایت شکر💖
سلام به همه ای دوستان عزیزم
ایمیل خانم توحیدی سایت سعیده شهریاری آمده بود زدم بینم چی کامنت گذاشتن هدایت شدم به این صفحه سایت گفتم باشه یه چیزی برام اتفاق افتاده منم مینویسم برای دوستانم در سایت
منم می خوام از سپردن کارها به خداوند بگویم، من در ستاره قطبیم نوشته بودم امروز ۱۴۰۳.۱۲.۱۲ فعلا اینجایکه ایران هستم باشم یا بروم افغانستان چون یکسال بیشتر میشه ایران هستم گفتم باید بیش از سال جدید بروم یا نزدیک عید فطر از خداوند مهربان کمک خواستم یک نشانه برام نشانم بده امروز برادری کوچکم برام پیام داده فعلا باش تا چند مدت منم بعد از ظهر بود تلفنم رو چک کردم دیدم گفتم خدایا شکرت که درخواستم رو تایید کردی برام نشانه فرستادی منم گفتم چشم باشه هستم، این نشانه برام خیلی ها واضح بود.
با احساس خوبی نوشته بودم حالا خیلی آرام شدم چون از یک حالت نامعلوم برطرف شدم تا نشانه های بعدی باشم خیلی لذت میبرم از این سپردن کارها به خداوند واقعا هر جایکه هر کاری رو به خداوند سپردم یا به موقعش رسیدم یا همزمان اتفاق افتاده است برام.
خدایا صد هزاربار شکرت
این اتفاق رو گفتم بنویسم چون هدایت شده بودم به این بخش سایت تا ردی پای از ما باشه.
به نام حضرت دوست که هر چه دارم از فضل اوست
سلام آقا حیبیب واقعا چه سوال زیبایی پرسیدید اتفاقا خودم هم داشتم سرج میکردم توی عقل کل
گفتم خدایا تو بگو چی سرچ کنم تا به جواب سوالم برسم برای اینکه ایمان نیسبت به تو بیشتر بشه یهو دیدم گفت
بنویس داستان
بعد که نوشتم دیدم خودش اون پایین سرچ چندتا سرچ پیشنهادی اورد برام و زدم روی بندکان خاص الله
و در انتها به کامنت ها و توشته هایی هدایت شدم که اصن کولاک توحید و باورهای بسیار قدرمندکننده درباره توحید هستن که اصل و اساس خوشبختی و همه جیز هستن
وافعا همین کامنتا رو بخونیم هر روز تکرارشون کنیم ببین جه باورهای توحیدی درونمون شکل میگیره
و در انتها به کامنت شما هدایت شدم
من دوست دارم واقعا اینو بیستر و بیشتر درک و باور کنم
که تک تک انتخاب و ها و تصمیم های من حتب کوچیکترین هاش که میخوام برم مثلا آشپزخونه یهو میرم اتاق پبش بخاری گرمم بشه اینم هدایت معشوق هست و مبدونم هر جی بیشتر باورش کنم زندکیم راحت تر میشه و این باور قدرت میگیره که خداوند برام من کافی است و کافیست او راهنما و یاورم باشد
خیلی دوس داشتم کامنت هایی از زندگی دوستان رو بخونم که معجزه خدا رو دیدن تو زندکیشون که کارها رو بهش سپاردن و معشوق براشون انجام داده هدایتشون کرده حمایتشون کرده
داشتم کامنت شما رو میخوندم یهو یاد معجزات زندکی خودم افتادم که بگم براتون
من حدود ۲۰۰ ملیون بدهی داشتم و چند ماه گذشته بود ازش و اونا هم قبل عید پولشون رو میخواستن
و منم صفر و این جند ماه هر چی تلاش کرذم نتونستم پول جور کنم یهو ول کردم اومدم تهران توی رستوران مشغول به کار بشم نه برای اینکه کار کنم اینجا تا بدهی هامو بدم
فقط برای اینکه ندای عشق گفت برو تهران
و منم دیدم چندین بار و نفر دارن کمک میکنن که من راحت تر برم تهران گفتم پس حقه که برم
اومدم اینجا از ته دلم گفتم خدایا من نمیدونم من از تو میخوامش
سپردمش به خودت و خودت بدهی هامو بده
بخدا چند ماه بود هر چی دویدم برا پول پیدا نشد نه وام نه کسی بهم قزض داد یهو عمم زنگ زد گفت یه بنده خدایی پیدا شده بهت پول قرض بده که بدهی هاتو بدی و تو به حاش ماهانه حقوقت رو بدی بهش و منم از خدا خواسته قبول کردم
و جالبیش اینه که من باید پول هاشون با سود میددادم بهشون چون برای سرمایه کذاری گرفته بودم و جون تکامل رو طی نکردم ضرر شد و تحربه خیلی عالی بدست اوردم
و این جالب بود اون بندهای خدا گفتند ما اصن سود نمیخوایم ازت تو فقط بتونی دوباره جون بگیری دوباره کارتو شروع کنی ما راضیم اگه تونستی تا قبل خود پول رو بهمون بده فقط
و بخدا قسم منی که خودمو پاره کردم که پول بیاد
نیومد اون چند ماه ولی به قول شعر معروف حضرت مولانا
هر لحظه که تسلیمم در کار گه تقدیر
آرام تر از آهو بی باک تر شیر
هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر
رنج پی رنج آید و زنجیر پی زنجیر
به ولله قسم خدا هر چی بخواد به بندش بده
با عزت میده با حس لیاقت میده
اصن خودش میارش براش نیاز نیست بدش
بدو و منی که چندین بار دیوم اینو که هر وقت تسلیم
بودم در درگاه حق و فقط گفتم خدایا من سپردمش به خودت
و سعی کردم زندگیمو ادامه بدم
خودش میدومده
خودش جور شده
ایده بهم رسید
کاره جور شد
پوله اومد
فلان شخص بهم زنک زد
کارم درست شد
چکم پاس شد
و……….
فقط کافیه از صمیم قلبم و ته دل موضوع رو بهش بگی
با امید ایمان توکل
اون شنوای داناست
اون میدونه توی دلت چه خبره
آیا قادر نیست معجزه بفرستت
الیس الله بکاف عبده
بخدا که خدا برای بندش کافیه
واسه بندهایی که تسلیم امرش هست
واسه بندهایی که کارهاشو واگذار کنه به معشوقش
گر پای شود لنگ خداذبا ما هست
گر سینه شود تنگ خدا با ما هست
دل را به خریم عشق بسپار رو برو
فرسنگ به فرسنگ خدا با ما هست
ترس به خود را مده کافیسن پروردگارت راهنما و یاور تو باشد
من الان که دارم به زندکی خودم نگاه میکنم میبینم پر از معجزات هست که میتونم بگم و بنویسم ولی باز یادم رفته بود
و چه بسا آدمی فراموش کار هست و دیدم تنها راه کار
صراط المستقیم اینه که
امروز مسیر مستیم رفتی فردا هم همینو باید بری
یه مستقیم یه فرعی فایده نداره
پیوسته …… تکراا تکرار تکرار شاه کلید این ماجراست
امیدوارم این کامنت که هدایت شدم بنویسمش
و قطعا بی دلیل تو هم نخوندی این مامنت رو و هدایت شدی به سمتش طبق درخواست مون بوده امیدوارم هر روز این کامنت ها ادامه دار باشه و هر چه زودتر سرچشمه عشق درونت رو پیدا کنی ممنون که خوندید
امیرحسین اسدی 12/12//03
سپاس گزارم از خدا ک نشانه ی واضحی برام بفرسته تا بدونم در این لحظه ک سردرگمم بدونم چیکار کنم و کامنت شما پر بود از نشانه برام .و بکلی از سوالای دیگه ذهنم جواب داد سپاس گزارم از نوشتن درسهای ک گرفتید
سلام به دوستان عزیزم در این جمع زیبا …
من هم تصمیم گرفتم که هر روز صبح بیام و اتفاقات و معجزه های روز قبل رو بنویسم 😍
دیروز یه روز عالی بود ،و فوق العاده
من دیروز یه مساله داشتم که نیاز داشتم به یک سری لوازم ،اما حالشو نداشتم برم بیرون و اصلا نمیدونستم که چه چیز هایی برای انجام اون کار مد نظرم مناسب تره، که دختر خالم دستی از دستان خدا شد و خودش چیز هایی که واسم مناسب بود رو اورد و بهم داد و من خیلییی خوشحال شدم …
مورد بعدی اینکه من رفتم سالن رو باز کنم و دیدم برق نیست ،و من همون موقع مشتری نوبت داده بودم که خودش پیام داد و گفت فردا میاد
مورد بعدی من یه اینه واسه سالن سفارش داده بودم که دیروز زنگ زدند و گفتند امادست ،با همسرم رفتیم اوردیمش اما من دوست داشتم که یه نفر بیاد کمک همسرم و همه ی کارای سالن رو واسم همون موقع انجام بده،که خلاصه یه وسیله ایی نیازمون شد که پدرشوهرم داشت و بهش گفتیم واسمون اورد و کلی کمکون کرد و به لطف خدا همه ی کارای سالن انجام شد
مورد بعدی ،این بود که من هیچی شام نپخته بودم وگشنمونم بود که مادرشوهرم گفت من اش رشته پختم و بیاین سهمتون رو بخورید براتون کنار گذاشتم
مورد بعدی ،من چند وقتی بود که دلم یه ادکلن میخواست که هم قیمتش مناسب باشه و هم خیلی خوش بو و خط دار باشه که یکی از مشتری هام انلاین شاپ ادکلن زده و چندروز پیش یه ادکلنی زد واومد که من عاشق بوش شدم و بهم گفت که دکانت میگیره یعنی شیشه های ده گرمی از ادکلن اورجینال پر میکنه که هم اصله وهم مناسب درمیاد که بهش گفتم واسم بیاره و دیشب به دستم رسید که چقدرررر همخوشبو و عالی بود
مورد بعدی اینکه من دیروز هوس فست فود کردم و یادم افتاد امروز اخرین روزیه که رستوران ها ظهر هت بازن و از فردا ماه رمضونه و زنگ زدم پینو سفارش دادم که جاتون خالی کلی هم چسبید 😍
من خداروشکرررر هر روز بیشتر از دیروز خدارو تویه زندگیم حس میکنم😍😍😍
سلام خدمت دوستان گلم با کامنت های بسیاز تاثیر گذار آموزنده
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر / آرام تر از آهو بی باک ترم از شیر / هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر / رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر
خواستم منم یکی از کارهایی که معجزه آسا حل شدن را بنویسم..
یه روز میخواستم برم سر کار( شغل فعلیم خیاطی است از شهر فاصله دارم ) دورکعت نماز شکر گذاری خواندم واز خدا طلب کردم خدایا امروز امروز یه آدم هم فرکانسی گیرم بیاد که تا اونجا با هم راحت حرف بزنیم..
وقتی رفتم کنار خیابون هوا سرد بود دیدم یه پراید ک خیلی ظاهرش شیک بود اومد ایستاد من. سوار
کرد یه آدم خوش برخورد خوش خنده
دیدم داره حرفای یکی استادهای م کلاس های انگیزشی ب برگزار میکنند داره گوش میکنه..( منم از آنجایی که از روزی که با استاد آشنا شدم همه چیزم شده حرفها وراهنمایی هی استاد تا الان که الان هست یک قدم از فایل های أستاد خدارو شکر فاصله نگرفتم ونتیجه ها شبانه روزی داره برام رقم میخورن )منم داشتم صحبت های أستاد عزیزتر از جونم را گوش میکردم.
ازم پرسید شاگرد کدوم أستاد هستی گفتم عباسمنش
گفت همون که خارج از این است گفتم بله..
خلاصه کلی صحبت درآبطه با موفقيت با هم کردیم..
خواستم اینو یاد آوری بشم ما اگه خدارو شناختیم بوسیله ی أستاد عزیزمان بود خداوند همیشه طول عمر وشاد وسر حالش بکنند..
تا زمانی که ما بر آموزههای أستاد مثل وحی منزل عمل بکنیم در زندگیمون. نتایج ها خلق میکنیم…. خدايا هزاران بار شکرت
موسی شهلی بر از بلوچستان
بنام خدای که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست و تشکر از آقای ایزدی عزیز بخاطر هدایت دانشجویان به سمت نور
بنده که در تریا دانشگاه کار میکنم و امروز بخاطر ماه رمضان روز آخر کار ما بود و من یکماه بیکارم میشوم بدون حقوق و ساعت آخر که در حال جمع و رفت تریا و شست و شو بودیم صاحبکارم که یک خانم هست گفت بعد بیا کارت دارم و رفتم منو برد فروشگاه ،برنج و روغن و مرغ و تخم مرغ و کلی اجناس برایم خرید در حالیکه من اصلا فکرشو همنکرده بودم و گفتم روزی دست خداست حالام بیکار باشم (و یرزقه من حیث لایحتسب) دقیقا تو تمرین ستاره قطبی نوشتم یه نشانه مالی میخواهم که بدانم در مسیر درست هستم و سپردم بخودش و چقدر قشنگ برایم روزی فرستاد از جاییکه فکرش رو هم نمیکردم و وقتی با تمام سلولهایت تسلیم خدا شوی و بگویی من نمیدانم نمیفهم بلد نیستم باید که پارو نزد واداد خودش هر جا تورا برد بدان ساحل همانجاست خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
با تشکر از استاد عزیز و خانم شایسته
به نام خدا …
سلام به استاد عزیزم و همه ی دوستان همفرکانسی ام در این سایت الهی …
من چند روزی هست که دارم کامنت های این تاپیک فوق العاده رو مطالعه میکنم و کیف میکنم و رابطم با خدا خیلی خیلی زیباتر و نزدیک تر شده …
امروز قلبم بهم گفت که بیام و من هم بنویسم از معجزاتی که از این خدای وهاب و مهربون دیدم …الان هیچ ایده ایی ندارم ،اما ایمان دارم که هدایت میشوم به انچه که باید بنویسم…
خب اول از داستان سالن زدنم شروع میکنم …من ۳سال بود که در حرفه میکاپ فعالیت میکردم و در سالن های دیگر مشغول بودم،تا اینکه در اواخر فروردین ماه امسال ،یک شب که به خانه ی پدرم رفته بودیم ،پدرم خیلی بی مقدمه و یک دفعه گف تو باید سالن بزنی و بروی برای خودت مستقل شوی و بایییدی ست و هیچ بهانه ایی قوبل نیست ، و من که بسیار مقاومت داشتم و میترسیدم از سالن زدن بهداین دلیل که مشتری هایم کم است و من هنوز امادگی ندارم و هنوز زوده و هزاران دلیل گفتم توروخدا نه ،اما پدرم همان موقع زنگ زد به خاله ام کخ مغازه داشت وگفت فاطمه میخواهد بیاید انجا و سالن خودش را بزند ومغازع را به کسی اجاره نده …خلاصه خدا خودش کارهای سالن را انجام داد و از بی نهایت طریق پول رساند و بهترین پرسنل را برایم فرستاد و من در خرداد ماه سالن خودم را افتتاح کردم و الان که تقریبا ۹ماه از افتتاح سالنم میگذرد ،در امد من نسبت به سال قبل ۱۰ برابر شده ،یک عالمه توی کارم پیشرفت کردم ،یک عالمه مشتری گرفتم ،یک عالمه اعتبار کسب کردم ،یک عالمه رشد روحی کردم و ورق کلا برگشت و همه چیز به طرز جادویی عالی پیش رفت …و واقعا این یک نقطه عطف در زندگیم بود که خدا به بهترین نحو انجامش داد …
مورد بعدی ازدواجم بود ،که من بارها در کامنت های قبلی ام گفته ام که همسر من فوق العاده است ،و یک مرد همه چیز تمام در تمام جنبه هاست ،که اصلا زمانی که من بهدازدواج فکر هم نمیکردم خداوند برایم فرستادش و چقدر همه چیز را خودش پیش برد …
به قول مولانا
اگر چراغ دلی ،دان که راه خانه کجاست
وگر خدا صفتی ،دان که کدخدات منم
آمده بودم در این سایت که ثروتمند شوم ،به خدا رسیدم💖
سلام به آقای ایزدی عزیز
بنظرم اینکار شما یک هدایت الهی بوده که هرزمان ناامید شدیم و خسته شدیم بیاییم نگاه کنیم که چقدر زمانی که سپردیم به خدا و ایمان داشتیم انجامش میده برامون چجوری از راهی که اصلا فکرش رو هم نمیکردیم انجام شده
و موضوع دوم اینکه ما انسان ها فراموشکاریم وقتی خدا برامون درستش میکنه بعد چند وقت یادمون میره و دوباره اون ترس میاد تو ذهنمون که نکنه نشه و نمیتونیم یاداوری کنیم بابا اونجا شد فلان موقع انجام شد الانم میشه چرانشه اخه
از آخرین بار که سپردم به خدا رو بخوام بگم زمانی بود که همچی واقعا بهم ریخته بود و من خیلی دست پا زدم تا درستش کنم و جالبی اینجا بود که هرچی بیشتر دست پا میزدم بیشتر همچی خراب میشد دیگه اینقدر خراب شد اوضاع که نشستم و قبول کردم کاری ازم برنمیاد همون لحظه گفتم خدایا من نمیدونم خودت درستش کن باز من تو کارت دخالت کردم باز من خواستم بگم نه من میدونم چجوری حلش کنم گفتم خدایا من تسلیمم خودت درستش کن راهشو نمیدونم فقط میدونم اگر قراره بشه ، خودت میتونی فقط درستش کنی و بعد اصلا همچی به سمتی پیش رفت که اون آدمایی که مخالف بودن و تمام مدت من سعی داشتم راضیشون کنم خودشون اومدن صحبت کردن که چجوری مسئله حل بشه و زمانی که من آروم شدم و ذهنم رو کنترل کردم ایده ها اومد کهچجوری با کی اصلا صحبت کنم و الان واقعا مسیر هموار شده من هرلحظه فقط میگم خدایا خودت درستش کن من نمیدونم همش رودوش خودته من فقط میخوام از مسیرش لذت ببرم
بنام خداوند مهربان و هدایتگر
سلام به همه دوستان و همراهان عزیز در این خانواده صمیمی و دوستداشتنی ،تشکر فراوان از اقای ایزدی عزیز بخاطر مطرح کردن این سوال زیبا و معنوی و سپاس از همه دوستان که با کامنت نوشتن و بیان کردن مواقعی که کارهاشون رو بخدا سپردن و نتایج عالی گرفتن باعث تقویت ایمان و باور بقیه شدند ٠
بله قطعا همه ما در مواقع زیادی وقتی احساس ناتوانی از انجام کاری کردیم یا اینکه فهمیدیم به قدرتی مافوق قدرت انسان نیاز داریم کارا رو بخدا سپردیم و نتایج عالی گرفتیم ، و حتی انهایی که در مدار بالاتری قرار دارند در مواقع بسیار عادی هم اینکار را انجام میدهند ،اما انسان طبق گفته قران فراموشکار أست و زود از یاد میبرد ٠
خود من از جمله این افراد هستم مدتهاست دارم کامنت ها رو میخونم یادم نمیامد که چه زمانی این اتفاق برای من افتاده تا اینکه تصمیم گرفتم از اون روز که شروع کردم به خواندن جوابهای این سوال به این موضوع دقت کنم و وقتی انجام شد بیام و اینجا بنویسم ،
بله بعد از خواندن تقریبا هرشب من احساس کردم مدارم بالاتر رفته احساس ارامش و امنیت بیشتری میکنم و کارا انگار دارن روانتر انجام میشوند ٠
مثلا در مورد یه قرارداد احتیاج به سرمایهگذار در شرکتمون داشتیم تا قراردادی رو انجام بدیم یادمه دقیقا بعد از خوندن اولین ص این موضوع با خشوع کامل و ایمان از خدا خواستم خدایا همینطور که برای این دوستانم که کار رو بهت سپردن انجام دادی برای منم انجام بده میسپرم به خودت و دلم روشن بود که جواب میگیرم چند روز گذشت و یک نفر بدون اینکه ما باهاش در میان بگذاریم مطرح کرد سرمایه ای داره و میخواد باهاش کاری انجام بده که ما هم مورد خودمون رو مطرح کردیم و پذیرفت و امروز توافقنامه فیمابین رو امضا کردیم ٠خدایا شکر شکر
دقیقا یک هفته هست حتی درخواستهای کوچیک من انجام میشه و این ایمان من رو قویتر میکنه .خدایا شکر شکر شکر
بخاطر تعهدی که به خودم داده بودم امروز این موضوع را اینجا نوشتم تا رد پایی از خودم بگذارم و بعد از گرفتن نتیجه اینجا دوباره به اشتراک خواهم گذاشت
سعادت دنیا و اخرت را برای همه خواستارم
سلام خدمت دوستان عزیزم
تقریبا چهل روز پیش مستاجر من شش ماه زودتر از موعد خونه رو خالی کرد
یه خواسته توی وجودم شکل گرفت که خونه رو بدم به یک موسسه و شرکت و بتونم دو برابر کرایه بگیرم
کارو سپردم به خداوند
حدودا یک ماهی طول کشید اول نشونه ها اومد ولی من به دلیل حرفهای اطرافیان و نپسندیدند یک شرکت اول مراجعه کننده یه کم دلسرد شدم ولی ته دلم ایمان داشتم که خداوند جواب میدهد
و به برکت دوره جدید استاد با اولین جلسه من یه ترمز مهم رو توی وجودم کشف کردم
و با کار کردن به صورت تمرکزی روی افکار خداوند دست بکار شد و یه موسسه پیدا شد
هر تغییر بعلاوه هزینه پکیج رو برای خونه خودش انجام بده
کرایه دو برابری و پرداخت در اول ماه شروع قرارداد
یعنی دیروز شروع قرارداد کرایه ماه اول پرداخت شد
خونه به مدت تقریبا هشت ماه خالی هست
خدایا شکرت برای این سایت الهی
خدایا سپاسگزارم برای این سوال ارزشمند
خدایا سپاسگزارم برای نوشتن کامنت های ارزشمند دوستانم
سلام من یک ماهه همین مشکل و دارم دوست عزیز
بارها و بارها و بارها هم سپردم به خدا و رها کردم ، تو ستاره قطبی نوشتم ، تو تمرین کدنویسی روزانه نوشتم ، افکار منفی و دلسوزی بیجا برای مستاجر قبلی که دوست داشت کماکان بدون اجاره بشینه هم کنار گذاشتم
اما نتیجه نگرفتم
ولی
واقعا نمیدونم دیگه چه کاری باید انجام بدم
حتی چند روز هیچ کاری هم نکردم و همه رو سپردم به خدا و گفتم من هیچی نمیدونم تسلیم تسلیمم
خودت انجامش بده
میشه دقیقا بگید چیکار کردید که نتیجه داد ؟؟ سپاسگزارم
سلام به نگین عزیز
مستاجر قبلی من شیش ماه کرایه رو یکجا به من پرداخت کرد چون کارش زیاد بود یادش میرفت هی باید یاد آوری میکردی بهش بهش گفتم خوب شیش ماه رو یه دفعه تسویه کن اونم به راحتی قبول کرد و این کار باور من رو نسبت به مستاجر ثروتمند بیشتر کرد
دیدن الگوی مشابه من توی یک شهر دیگه زندگی میکنم دو تا از اقوام منزلشونو اجاره داده بودن به یک شرکت با تقریبا دو نیم برابر یک کرایه معمولی
بعد یه باوری بود که شرکت ها خونه رو مستعمل میکنن اینم باید تعهد اول کار حل میشد که بعد از اتمام قرارداد خونه رو عین اولش بهم تحویل بدن
من یه روز تعطیل توی شهرمون با ماشین گشتم و تمام شمارهای املاک رو برداشتم و کاری که کردم این بود به تمام املاکی ها مشخصات خونه رو پیامک کردم و گفتم جهت اجاره به شرکت ها
ولی اینا کافی نبود ضربه آخر رو خداوند بهم از دوره هم جهت با هدایت خداوند بهم گفت که اون ذوق و اشتیاق اینکه خداوند چگونه میخواهد من رو سورپرایز کنه و ادامه دادن این اشتیاق به مدت سه روز که بهم الهام شد
که آگهی خود رو توی دیوار استان که یک چیز غیر منطقی بود انجام بدم چون اصولاً باید توی دیوار شهرستان آگهی میگذاشتم
و به این الهام من عمل کردم و بعد از ده دوازده ساعت یک مشتری پیدا شد از طریق همون سایت دیوار استان و منجر به بستن قرارداد شد
و خداوند اینگونه کارها رو ساده و آسان انجام میده
سلام مجدد
و عرض تشکر فراوان
این سه تا ایده خیلی خوب بود حتما انجام میدم
1، ذوق و اشتیاق اینکه خداوند چگونه میخواد من و سورپرایز کنه و ادامه دادن این اشتیاق
2، پیامک به تمام املاکی های شهر
3، آگهی توی دیوار استان
این سومی رو نمیدونستم که میشه
الان امتحانش میکنم
ولی این باور و دارم که خدا اتفاقا از همون املاکی که فکرش و نمیکنم برام مشتری عالی میفرسته
انشالله با خبرخوش میام
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو
این صفحه از سایت یکی از صفحات مورد علاقه بنده هست که سعی می کنم هر چند وقت یکبار به آن مراجعه کنم. این صفحه تذکری هست برایم تا که از بند ذهن فراموش کارم رها شوم
نوشتن در این سایت یعنی پناه بردن به خداوند از شر شیطان رانده شده
یادم می آید که سال گذشته ایامی که با اشتیاق و امید بر روی باورهایم کار می کردم و اتفاقات و همزمانی های خیلی خوبی برایم رخ می داد که بسیار سودمند است تا دوباره اینجا برای خودم یاد آوری کنم.
ماشینم یک پراید مدل 84 بود که شاسی اش جوشی بود و آنرا هم از خواهرم گرفته بودم و پولش را هم خیلی راحت به او پرداخته بودم (یادم هست که یکی از برادر هایم می گفت که این ماشین ها خیلی سخت فروش هستند!!)
پراید را داشتم و برایش خرج اساسی هم کرده بودم که در یکی از مسافرت ها با دوستم ایده تعویض ماشین را از جانب او دریافت کردم. بعد از آن این خواسته را جدیتر دنبال کردم البته با رهایی
جالب بود که هر از چند گاهی برای ماشین پرس و جو می کردم و نشانه ها را دنبال می کردم یکی از دوستان هم برایم یک ماشین گیر آورده بود که قرار بود که بروم و آنرا ببینم.
خواسته بنده این بود که ماشینم را بدهم و یک ماشین بهتر دیگر بگیرم، یعنی نمی خواستم که پیاده بمانم، لذا در یکی از آن شب ها که با برادرم صحبت می کردم او پیشنهاد ماشین هیوندای ورنا و آونته مدل های پایینتر را به بنده داد و اینکه شنیده بود که ماشین های خیلی خوب و با کیفیتی هستند و البته به قیمت برای مصرف کننده
همانجا وارد برنامه دیوار شدم و اسم ماشین را سرچ کردم، یک ماشین بود و اصلا من با این ماشین آشنا نبودم و گویی اصلا چنین ماشینی را ندیده بودم
نشانه جالبش این بود که در آخر توضیحات کپشن بعد از توضیحات در مورد ویژگی ها و آپشن ها نوشته بود؛ معاوضه با کوییک، ساینا و پراید مدل پایین!!!!!
وقتی این جمله را دیدم چشمانم برقی زد و قلبم گواهی داد که این همان ماشینی است که می خواهم
همین قدر بگویم که از دیدن این آگهی در دیوار تا معاوضه سوییچ ها و سوار شدنم به این ماشین و آمدن به پیش برادم 72 ساعت هم طول نکشید. همه چیز در کمتر از سه روز انجام شد و آن پرایدی که فروختنش را داستان می دانستند به راحتی با یک ماشین خارجی معاوضه کردم.
باید اعتراف کنم و افتخار کنم که همه چیز با هدایت او رقم خورد. وقتی که الآن به آن فکر می کنم واقعا یک معجزه بود، چون برای پرداخت ما به التفاوت پولش هم به بانک نرفته بودیم، چند تا سکه داشتم که در نهایت شگفتی به پیش طلا فروشی که از آن خریده بودم رفتیم و او گفت که پول را در چند روز آینده به حساب فروشنده ماشین می زند و چون او هم طلا فروش را می شناخت خیلی راحت قبول کرد. همه این همزمانی ها و آشنایی ها کار خدا بود، اصلا خود خدا بود که برایم همه اینها شد.
بعد از اتمام کار به نزد مغازه برادم آمده بودم و با ماشین جدید بوقی زدم، اول که نشناخت وقتی که دوباره بوق زدم او هم دقت کرد و وقتی مرا دید خیلی تعجب کرد و ذوق زده بود. اینکه در کمتر از سه روز با یک ماشین جدید به پیشش بیایم!!!!!. با ذهنیتی که از بنده داشت شاید انتظار این اتفاق را نداشت.
راستش را بخواهید خودم هم نداشتم ولی از آنجایی که کار خدا سوپرایز کردن هست این اتفاق در نهایت آسانی و شگفتی رقم خورد.
الهی شکرت
این را برای ذهن بیمارم نوشتم برای ذهن فراموشکاری که اینهمه لطف و اعجاز را به سادگی بعد از چند روز به دست نسیان و فراموشی می سپارد
خدایا از تو طلب رحمت و برکت و ثروت می کنم همانطور که به بنده و بندگان عزیزت در این سایت دادی و می دهی
مهربانم به هر خیری که از جانبت برسد فقیرم
الهی شکرت
به نام خداوندی که کناره منه با منه الهی شکرت
سلام دوستان عزیزم
وقتی کارها رو به خداوند میسپاری از ته قلبت و با ایمان کامل هم خیالت راحته هم جواب میده نتیجه مثبت داره
دوست داشتم بیام از نوشتن درخواستم تو دفتر ستاره قطبیم و باایمان کامل به خداوند بگم چی شد و درخواستم اجابت شد
من مغازه پوشاک زنانه دارم
دیروز جمعه بود اول صبح طبق معمول ستاره قطبیم رو نوشتم
من اینو از خدا خواستم
خدایا با اینکه امروز جمعه و مغازه ام م بسته ست
من کار ندارم به چجوری و چطوری خودت برام مشتری باش
دفترمو بستم رفتم دنبال کارهام بعد از نهار دعوت بودم خونه دوستان جشن مولودی
رفتم خونه دوستم هنوز مجلس شروع نشده بود دوستم به من گفت برو برام دوتا حوله دست بیار
چون مغازه نزدیک خونشون بود رفتم براش آوردم با خودم گفتم این اولیش خدایا شکرت میدونم داری درست میکنی من ایمان دارم
آخر مجلس یکی از دوستان دیگم گفت میخوام بیام مغازه لباس لازم دارم
اونم اومد یه شال و یه شومیز برداشت و خدا رو شکر کردم
دوست داشتم بیام از ایمان به خدا و سپردن کارها به او بنویسم براتون شاید این درخواست کوچیک باشه اما وقتی برای ذهن منطقی بشه و هی با دیدن نتایج ایمانت بالا بره
درخواستهای بزرگتر هم همینطور به راحتی اجابت میشود
به شرطه ایمان داشتن ما به خداوند ست
خدایا ممنونتم برای اینکه درخواستهامو اجابت میکنی
من ممنونتم سپاسگزارتم
بسم الله الرحمن الرحیم
لیستی از تمام کارهایی که به خدا سپرده بودم تو ذهنم بود که بنویسم و گفتم امروز بعد همین کارم که انجام شه بیام همه رو بنویسم امروز صبح رفتم سکه ای که داشتم میخواستم برای ثبت نام خانه بفروشم بخدا گفتم خدایا منو در بهترین زمان دربهترین مکان قرار بده و کارم راحت و آسان همون موقع انجام بشه وارد بازار شدم اولین مغازه گفتم حالا قبل از اینکه برم پیش آشنامون قیمتی بگیرم رفتم همون موقع نگاه کرد گفت 73 میخرم برات واریز میکنم حالا برو پرس و جو کن هر جا بیشتر خریدن نوش جونت اگر هم کمتر بیا میخرم ازت رفتم پیش آشنامون که فرستاد چند جا که بیشترین جایی قیمت دادن 72.800 رفتم پیش همون بنده خدا همون موقع برام واریز کرد
چند روز تعطیلی که پشت سر هم مدارس تعطیل بود و خیلی وقت بود بیرون جایی نرفته بودیم حالم یه خرده گرفته بود گفتم پسرم ببرم بیرون بگردونم تولد حضرت علی هم بود گفتم همه جا جشنه میریم خوش میگذره تو راه چند جا رفتیم هیچ خبری نبود بعد گفتم بریم پارک پسرم گفت نه از خدا هدایت خواستم گفتم خدایا منو جایی ببر امروز خیلی خوش بگذره که ذهنم گفت حالت خوب نیست در فرکانس خدا نیستی هدایت دریافت نمیکنی همینجوری تو خیابونا رفتم دیدم خبری نیست گفتم میرم سر مزار بابام یه سر میزنم میریم خونه چند سالی نرفته بودم نزدیک اونجایی که میرفتم شدم دیدم مسیر عوض شده و کلا تغییر کرده و وارد یه اتوبان شکلی شدم که تابلو زده بود به طرف تله کابین همون مسیر ادامه دادم رسیدم ماشین پارک کردم به پسرم گفتم بزار بپرسم بازه میام بریم باهم بعدش گفتم نه بیا باهم بریم راه افتاده یا نه چند تا کار گر همونجا داشتن کار میکردن ازشون پرسیدم گفتن بله وارد شدیم خدای چه مکان تفریحی که تازه افتتاح شده همه چی نو و تمیز بسار تمیز و قشنگ اصلاً با پسرم شگفت زده شدیم الهی شکرت خیلی خوش گذشت
روز مادر بود که همسرم نرفت سر کار منم گفتم حتما یه نشونه اس خیلی وقته میخاستم یه روز من و مامانم دو تایی باهم تنها باشیم سریع کارام کردم به همسرم گفتم اونم موافقت کرد زدم بیرون تو راه همش گفتم خدایا خودت کاری کن امروز بسیار بهمون خوش بگذره نمیدونستم هدیه بخرم کیک بخرم گل بخرم بلاخره فکر کردم با مامانم ناهار بریم بیرون از مامانم نظر خواستم کحا بریم خارج شهر بازار قدمگاه گفتن بریم بازار و رفتیم باهم قدم زدیم مغازه ها نگاه کردیم و یه ناهار سنتی و عالی هم با هم خوردیم اینقدر همه چی عالی به موقع زمانبندی و جفت و جور شد من به موقع به خونه رسیدم حتی موقع بیرون همسرم زنگ نزد و مامانم تا مدت ها اینقدر خوشحال شد و گفت خیلی بهش خوش گذشته
انتقالی دانشگاهم و یک سوم شدن شهریه دانشگاهم که عین معجزه بود و هست برام البته اون موقع ها اصلاً قانون نمیدونستم به خدا گفتم خدایا من هنوز خیلی ضعیف هستم برم شهر دیگه میخام کنار خانواده ام باشم انتقالی بدون حتی یک ترم خواندن در مبدا موافقت شد طوریکه هیچوقت و هیچکس تا اون موقع بدون پارتی و یا اعضای دانشگاه امکان پذیر نبوده شهریه دانشگاه که عین معجزه حتی بدون من بدونم یا بخواهم با لطف خودش چون پدرم بازنشسته علوم پزشکی حساب شدن یک سوم شد
خدایا هزاران مرتبه شکرت بابت بی نهایت لطف و رحمت هایی که وارد زندگیم کردی
سلام
خیلی ارزشمنده که برلی مادرت ارزش قائل شدید و جایی که دوست داره مهمونش کردید.
همه اتفاقات بر اساس ایمان و عمل اتفاق می افته و حس خوب رو با اتفاقات خوب پاسخ میدن.امیدوارم همیشه اتفاقات عالی براتون ردیف بشه
سپاسگزارم ابراهیم جان و خیلی دیدگاهتون خودندم و تحسینتون میکنم با تمرکز اینقدر در عقل کل فعالیت دارید میخونید همه کامنتها و مینویسید احسنت
و جه جالب همیشه در تک تک سوالات رد پای شما پای کامنتهای بچه ها هست
برای شما و خودم صبر استقامت و پایداری در مسیر صراط مستقیم کسانی که نعمت عطا فرمودی طلب میکنم
سلام خدمت همه دوستان و استاد و خانم شایسته ی عزیز، چند روز قبل باجناقم بهم زنگ زد و گفت که یه ماشین میخواد بخره و ازم خواست که باهاش برم و کمکش کنم تا یه ماشین تر و تمیز و سالم متناسب با میزان پولی که داره پیدا کنیم و بخریمش، من با توجه به شناختی که از اونا دارم اول خواستم ردش کنم چون چون وضعیت افکار و باورهاش خیلی ناجوره و فکر کردم که یه ماشین واسش میخرم و بعد ناجور درمیاد و من میمونم این وسط با کلی حرف و حدیث، بعد از کمی حرف زدن تو دلم گفتم من که دوست دارم کمکش کنم و اینارو میدونم، باهاش کاری ندارم من خودم از خدا هدایت میخوام که منو ببره پیش یه آدم صادق و کاردرست و از یه ماشین خوشگل و سالم برای باجناقمون بگیره و تمام کارها رو سپردم به خدا توی دلم و به باجناقم گفتم باشه میام و با هم میریم از آستارا به سمت تالشو به نمایشگاه ها سر میزنیم و یه ماشین خوشگل و سالم واست میخریم 😊، کاری ندارم که توی راه به چندین نمایشگاه وارد شدیم و صحبت کردیم و اینا هم مدام از خصوصیات بد دلالان ماشین و نمایشگاهی ها میگفتند و هی حرفهای منفی و… و از کلاهبرداری و… ولی من میخندیدم و میگفتم آقا ما با این چیزهایی که شما میگین کاری نداریم ما میریم سراغ آدمهای سالم، صادق و درستکار و ضمنا ما ماشین رو به اهل فن هاش نشون میدیم واسه چی اینقدر نگرانید خواهش میکنم نگید این حرفها رو و بهشون گفتم به جای این حرفها بیایید از خدا خواهش کنیم که ما رو هدایت کنه به یه نمایشگاه کاردرست و صادق تا یه ماشین سالم ازشون بخریم، همین طور داشتیم میگشتیم و رسیدیم به شهر تالش، یه نمایشگاهی چشممو گرفت و نگه داشتم و گفتم بریم اینجا، رفتیمو با صحبت هایی که کردیم و نگاه کردن به ماشین ها، از یه پژو پارس سفید خوشمون اومد، باز باجناقم در اون حین بهم گفت، محسن دلهره داره منو خفه میکنه، لبخندی زدم بهش و گفتم واسه دلهره داری، آروم باش، خلاصه قیمت و اینا رو صحبت کردیم گفتیم که ببریمش به یه مکانیک و کارتکس نشون بدیم و بعد معامله رو تموم کنیم، آقا اینا باز ول کن نبودن من ماشین بردم مکانیک نشون بدم تا موتورش رو نگاه کنه، پسر باجناقم گفت که نه نمیشه این فروشنده با ماست و اینجا هر مکانیکی بریم این آقا رو میشناسن و بهم راستشو نمیگن و سرمون کلاه میذارن و ایرادات ماشینو نمیگن به ما،من دیگه تو دلم گفتم خدایا یه مکانیک کاردرست و صادق هم خودت برا ما ردیف کن، با اینکه اون فرد رو اصلا نمیشناختم هدایت شدم سمتش، خلاصه فنی ماشینو واسم چک کرد همرو، هرچند خودم هم شغلم مرتبط با ماشینه و سر در میارم ولی متخصص هر کاری بهتره که ببینه یکی دوتا ایراد جزئی و هم خرج داشت و کلا اکی بود ماشین، در حین دور زدن با ماشین مکانیک صادقمون گفت واسه کارتکس و تشخیص رنگ هم ببرید پیش فلانی در فلان جا همون نزدیکیها بود و رفتیم اونجا هم ماشین کلا بدون رنگ و ضربه تشخیص داده شد و کارتکسش رو گرفتیم و متوجه شدیم که بهترین و کاردرست ترین مرکز تشخیص رنگ اون شهر همونجا بوده که ما هدایت شده بودیم و خلاصه ما ماشین رو با خوشی و به راحتی همون روز خریدیم و یه ماشین خیلی سالم و خوشگل خدا برامون ردیف کرد از یه نمایشگاهی که 4 نفر نفر جوان صادق و درستکار در اونجا مشغول خرید و فروش ماشین بودند، و موقع برگشتن توی راه باجناقم گفت که محسن تو راست گفتی، من این حرص و جوش خوردنم بیخودی بود و ما شانس آوردیم اینا آدمهای خوبی بودن و یه ماشین سالم به دادن و من هم لبخندی زدم و گفتم بله، ولی توی دلم گفتم
شانس؟! 😄 شانس چیه خدا به درخواست های من پاسخ داد و کارها رو برام انجام داد به نحو احسن و منو هدایت کرد به سمت دستان خودش برای خدمت رسانی به من
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به تمام دستان بی نظیر خدای من در جهان زیبا
با به وجود اومدن سوال اینکه چطوری جهت فکریم رو به مسیر دلخواه تغیر بدم هدایت به عقل کل ، به این سوال ها و پاسخ شما عزیزان شدم
بعد از مطالعه دیدگاه های شما عزیزان ، کنجکاو شدم که عه بزار منم قانون و قدرت سپردن کار به خدا رو امتحان کنم و مسئله ای که در مورد پکیج محل کارم باهاش درگیر بود یک آن به ذهنم اومد و انتخاب کردم
پکیج ما چند وقتیه که خود به خود فشار آبش بالا میره و من دوست داشتم خودم این مسئله رو حل کنم
چند تا ایده و حرکت هم روش زدم ، فشار پایین میومد ولی دوباره بعد از کار کردن بالا میرفت ، قبل از مطالعه دیدگاه ها برق رفت و فشار هم روی ۲ بود و اصولا تو این مواقع تا ۳ هم بالا میره بعد از شیر تخلیه فشارو پایین میارم
ولی همزمان که در حال مطالعه دیدگاه های دوستان بودم ، این ایده اومد سرم که حل این موضوع رو به خدا بسپارم و دقیقا چند ثانیه بعدش به سمت پکیج رفتم و دیدم که فشارش اومده رو حد استانداردش ، جالب بود برام ولی شگفت انگیز نبود
چون قانون اینه بقول دوستمون کارو باید سپرد به کار دونش و برات میچینه و رقم میزنه
الان هم دقیقا یه فکر و درخواست دیگه تو ذهنم هست که میخوام بسپارمش به خدا
همگی در پناه الله مهربان ، شاد ، سلامت ، ثروتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام خدمت دوستان عزیزم
امروز در حین پیاده روی داشتم از قوه تخیل برای لذت بردن از خواسته های که دوست دارم محقق بشن استفاده میکردم و لذت میبرم یه دفعه توی همون عالم تخیل بعد از برآورده شدن خواسته ام دیدم یه نگرانی اومد سراغم و یه لحظه یه ندای بهم گفت پایه و اساس این جهان بر لذت بردن انسان طراحی شده و یکی از قوانین اصلی این جهان دادن حس لذت و دور کردن نگرانی از انسان است و خداوند این جهان را به گونه ای پایه ریزی کرده که حس شادی رو برای انسان دائمی کنه و نگرانی رو دور کند وبهم گفت ببین دلیل برآورده نشدن خواسته ات همین حس نگرانی هست که تو وجودت حس کردی
حالا نگرانی چی بود
خواسته من یک تویوتای شاسی 2025 بود که داشتم از سواری ازش لذت میبردم و مسافرت بودم و شب رفتم یه هتل خوب و پنج ستاره که بخوابم دیدم من نگران اون تویوتای توی پارکینگ هستم توی وجودم گفتم چیزی که بخای براش نگران بشی درست نیست
گفت این یکی از ترمزهای تو هست که تو رو از رسیدن به خواسته هات دور میکنه به این دلیل که هر چیزی که تو رو نگران کنه منه خدا ازت دور میکنم پس خواسته هات رو با حس خوب تخیل کن اگه دیدی با تجسم خواسته هات نمی تونی ارتباطی با حس خوب بگیری بدون اون تجسم درست نیست هنوز نتونستی خودت ،خودت رو قبول کنی
حالا راه بر طرف کردن این ترمز شاید تکامل باشه در تجسم خواسته ها البته این نظر منه
دوست دارم نظر شما دوستان عزیزم رو در این مورد بدونم تا برای بر طرف کردن این ترمز مخفی در وجودم یه جواب دندان شکن بدم و بتونم این ترمز مخفی رو بر طرف کنم
مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ ۖ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیِّئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ ۚ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا ۚ وَکَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِیدًا
[ای انسان!] آنچه از نیکی به تو رسد، از سوی خداست و آنچه از بدی به تو رسد، از سوی خود توست. و [ای پیامبر! از نیکی هایی که از سوی ماست اینکه] تو را برای مردم به پیامبری فرستادیم، و گواه بودن خدا [بر پیامبریِ تو] کافی است.
و در این آیه هم خداوند به این موضوع اشاره کرده که خداوند فقط و فقط منبع خیر و خوبی هست یعنی خداوند در همه حال در حال دادن حس آرامش به انسان و دور کردن حس نگرانی است
منتظر شنیدن نظرات شما دوستان عزیزم هستم
دوستتان دارم
با تمام وجود
سلام حبیب الله عزیز
وقتی شما تا این حد به خدا اعتماد داری و همه چیز رو بهش می سپاری به محض پارک کردن بگو بهت سپردم و این همون ایمان شماست که این صفحه پر برکت رو ایجاد کرده.
استاد میگه این همه سال که این همه چیزم باز بود نه تنها خونه ام بلکه همه چیز،هیچ اتفاقی برام نیفتاده.این یعنی همون چیزی که خودت هم داری.
سپاسگزارم
سلام و احترام
آقای ایزدی اولا ممنونم از اینکه سوالی پرسیدبد که باعث شد اینهمه تجربه عالی بخونیم و بعد در جواب سوال اخیر تون برای رفع ترمز، میخواستم تجربه خودم رو بگم. اگر درست بگم، استاد در جلسه ۶ قدم ۲ میگن اگر حستون خوب باشه، ترمزی هم اگر داشته باشید خداوند ترمز رو به شما میگه، اگر قراره باوری رو بسازید اون رو هم بهتون میگه.( قانون احساس خوب اتفاق خوب، همیشه ثابته) بر این اساس من اگر به جای شما باشم از خود خدا میخوام که راهکار رفع این ترمز رو هم به من بگه. قطعا خدایی که ترمز رو بهتون گفته، راهکار رفعش رو هم بهتون خواهد گفت. در پناه خداوند شاد و سلامت باشید.
سلام و درود به یاران توحیدی ام
در خانواده ی بزرگ عباسمنش
چه جالب که من دو روز پیش یه هدایت قشنگ شدم از سمت خدا و دلم میخواست که تو سایت یه ردپا بزارم از این موضوع و امشب هدایت شدم به این صفحه…
من چند روز پیش از خدا خواستم که یه مشتری ثابت داشته باشم که در عین حال که دارم آموزش میبینم و تکرار و تمرین میکنم یه درآمدی هم داشته باشم واسه تهیه ی مواد اولیه و بعد از یکی از بهترین قنادی های مشهد بهم زنگ زدن و گفتن لطفا واسه ما تاپر درست کنین و منم شاد و خوشحال از این همه لطف و عنایت خدا
یکی از سفارش ها یه عالمه گل های رنگی بود که باید مرتب بسته بندی میشد و منم چیزی نداشتم برای بسته بندی ،به همسرم گفتم برام یه جعبه و آکاسیو بگیر که اینا مرتب بسته بندی بشه ایشونم گفت خرج اضافی نکن بریز تو یه کارتن بده بره،،،،،
منم که حساس …گفتم شرمنده من اینطوری محصول نمیدم دست مشتری …لباس پوشیدم رفتم چندتا مغازه دنبال آکاسیو و جعبه و هیچکدوم نداشتن ….اومدم تو خیابون گفتم خدایا میدونم که همه کاره خودتی من یه جعبه میخوام با یه آکاسیو که گل هام به قشنگی توش جا بشه خدا جونم که خیلی باحاله فرمودن پیاده برو تا مغازه ی لوازم آرایشی منم رفتم اونجا یه جعبه بود دقیقا سایز مناسب و یه آکاسیو تروتمیز که انگار فقط واسه چیدن گل ها برش داده بودن آقا من و میگی چشام اشکی شد گفتم خدایا همینقدر ساده هدایت میکنی
همینقدر بخشنده ای ….
وقتی رفتم خونه همسرم از دیدن جعبه هاج و واج شد گفتم خدا اینطوری کار میکنه واسه بنده هاش …
خیلی وقت ها خدا جوابمونو میده به سادگی فقط باید باور کنیم و از حضورش لذت ببریم
خدایا شکرت…
سلام عرض میکنم خدمت همه دوستان عزیز وممنونم ازهمه به خاطر به اشتراک گذاشتن هدایتهایی که شدن.
یادمه یکی دوهفته پیش مادرمو داشتم میبردم دکتر توی یکی از محله های شلوغ تهران چون من بچه شهرستانیم وهمیشه نگران اینکه آیاجاپارک گیرم میاد یانه یادمه موقعیکه رسیدم به بیمارستان دیدم اصلا جای پارک نیست و اولش یه کم ترسیدم ولی گفتم توکل به الله وسریع آروم شدم دیدم یه پیکان وانتی که پارک کرده بود راه افتاد ومن رفتم جای اون به راحتی پارک کردم وسریع همون موقع نه تودلم بلکه واضح به مادرم هم گفتم که این کار خدا بود واین درحالی بود که من کسایی رو میدیدم که بعد ما میومدن وجاپارک پیدا نمیکردن وچقدر اذیت میشدن خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت که هستی خدایا شکرت
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
💫💫💫💫💫
التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاکِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ ۗ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ(١١٢توبه)
💫💫💫💫💫
توبهکنندگانند، پرستندگانند، ستایندگانند، روزهدارانند، رکوع کنندگانند، سجدهکنندگانند، امر کنندگان به معروف و نهى کنندگان از منکرند و حافظان حدود خدایند. و مؤمنان را بشارت ده.
=====================================
رودها از خود نه طغیان میکنند
آنچه میگوئیم ما، آن میکنند
ما، به دریا حکم طوفان میدهیم
ما به سیل و موج فرمان میدهیم
نسبت نسیان بذات حق مده
بار کفر است این، بدوش خود منه
=====================================
سلام به آقای ایزدی برادر توحیدی و ارزشمندم و تموم دوستان عزیزم
امروز داشتم به توحید عملی ٩ گوش میدادم که بهم الهام شد که این کامنت رو در این تاپیک شگفت انگیز بنویسم.
(سپردن کارها به خداوند)
ظهر پنج شنبه متوجه شدم که شارژر گوشیم خراب شده و هرکاری میکنم گوشی رو شارژ نمیکنه،لباس پوشیدم و راه افتادم به دنبال مغازه ای که این مسئله رو برام حل کنه،طبق معمول از خداوند طلب هدایت کردم و خیابون هارو طی کردم تا رسیدم به مغازه ی مذکور،ازش پرسیدم اگر باید برم داخل این مغازه لطفا بهم یک نشونه ی واضح بده،چشمم خورد به یک گوشه ی کوچیک از تابلوی بزرگ مغازه که نوشته بود هوالرزاق
وقتی رفتم داخل مغازه و موضوع رو توضیح دادم،ایشون گفتن که احتمالا قسمت اصلی شارژر خراب شده متاسفانه و هزینه ش هم زیاده،بعد شارژر رو باز کرد از هم و دوباره سرهمش کرد و گوشیمو زد به شارژ وبعد گوشی شروع کرد به شارژ شدن!!!!!
حتی خودشونم تعجب کرده بودن که چطور یک دفعه این اتفاق افتاد و خلاصه ش اینکه من برگشتم خونه و گوشی رو فول شارژ کردم و با خیال راحت ازش استفاده کردم تا شب که دوباره نیاز به شارژ داشت!
و بله !دوباره شارژر کار نکرد!
و باز طلب هدایت از خداوند کردم و این ایده اومد که عمه و دختر عمه م هر دو آیفون دارند و میتونی درخواست کنی شارژر یکی رو قرض بگیری تا شنبه که مغازه ها باز شه!
درخواست شد،سریع اکسپت شد،اما گفتن ما فلان جا هستیم و بیا شارژر رو ببر،اما من شرایط رفتن نداشتم و ازشون تشکر کردم و توی قلبم به خدا گفتم میدونم که شارژر رو برام میاری دم خونه !
چند دقیقه ی بعد زنگ خونه به صدا درومد،شارژر محترم با عزت و احترام و ماشین شخصی به دستم رسید:)فقط گفتن که گوشیتو شارژ کردی میام ازت میگیرم چون شارژر ما بهم نمیخوره !
گوشیم دوباره فول شارژر شد،بازهم خودشون اومدن شارژر رو بردند ومنم با خیال راحت خوابیدم که با همین فرمون فردا یعنی جمعه هم گوشی بدون شارژ نمیمونه و خدا کمکم میکنه !
غروب جمعه دوباره گوشی در حال خاموش شدن بود و منم داشتم فکر میکردم چیکارش کنم که باز عمه م بدون درخواست همون موقع بهم sms داد من گوشیم فول شارژه و دیگه تا شنبه به شارژر احتیاج ندارم،بیا ببرش!
منم با راننده ی شخصی:) داداش عزیزم ،با آهنگ و بزن و برقص رفتیم دنبال شارژر محترم و بعد باز هم به راحتی فول شارژ شدن گوشی …
همون موقع بهم الهام شد که فعلا از گرگان برو و برگرد فریدونکنار …
همه چیز خیلی یهویی شد،جمع و کردن وسایل و راه افتادن و رسوندن ما تا ساری توسط داداشم…و شارژری که دست من مونده بود …
با اینکه داداشم گفت نگران نباش شمارو رسوندم و برگشتم گرگان،میرم شارژرو پس میدم،اما بخاطر مسافت زیاد بین خونه ی ما و عمه م خیلی ذهنم مشغول بود که خدایا همه چیز رو خودت ردیف کردی،این شارژر رو هم جوری دست صاحبش برسون که هم من امانت دار خوبی باشم هم شرمنده ی داداشم نشم که اذیت شه…
و الله اکبر …
به عمه م زنگ زدم و پرسیدم عمه جون تا ساعت ١٢ شب بیداری ،امیر شارژر رو برات بیاره ،عمه م گفت من مهمونی ام،خونه ی فلانی …کوچه ی بالایی خونه ی بابات …بگو بیاره اینجا ….!!!
و همون لحظه !همون لحظه !همون لحظه !
نه یک دقیقه ی بعد و نه یک دقیقه ی قبل:
یک کامیون از جلوم چشمم رد شد و روی تابلوی بالای سرش نوشته بود:یدالله فوق ایدیهم
و اینجوری شد که این ٢ روز نتنها گوشی من یک لحظه خاموش نشد،نتنها شارژر با عزت و احترام به دستم میرسید،نتنها در بهترین حالت امانت به دست صاحبش برگشت …!که فردا صبح شارژرم رو بردن برای تعمیر و گفتن این فقط سیمش خراب شده:))) و نه قسمت اصلی شارژر که کلی هزینشه…و به جای اون سیم فرسوده یک سیم دومتری برام خریده شد که وقتی میزنیش به برق میتونی کل کرهی زمین رو با گوشی دور بزنی و هیچ مشکلی پیش نیاد :))))
و بعللللله !کار خوبه خداااا درست کنه،سلطان محمود خر کیه :)))))
الهی شکرت !خدارو صدهزار مرتبه شکرت برای فرصت یک صلات دیگه و وصل شدن به نور تو و نوشتن از عشقی که تاروپود همه ی ما باهاش عجین شده…
خدایا برای همه ی قدرتِ اراده ی کن فیکونت ازت سپاسگزارم.
ای زندگی! تن و توانم همه تو
جانی و دلی، ای دل و جانم همه تو
تو هستیِ من شدی، از آنی همه من
من نیست شدم، در تو از آنم همه تو
سلام سعیده زیبا قلب
خیلی هم عالی، کار خوبه خدا درست کنه
با خدا باش پادشاهی کن
هر چقدر اعتماد زیادتر جواب راحتتر و زیادتر
منم پریروز برای عوض کردن برف پاک کن ماشین دنا رفتم مکانیکی ،ولی ایشون گفت درست میشه و حتی لاستیکشم عوض نکرد و کمی با پیچ گوشتی و آچار کج و راست کرد و درست شد
چند از من گرفت بیست هزار تومن باور میکنی بیست هزار تومن
اصلا عجیب خدا داره منو سورپریز میکنه
میترسم عادت کنم به این کارهای خدا و بعدا طلبکار بشم
خب طلبکار بشم ،مگه چیزی از خدا کم میشه!!!!
چقدر خوبه ایمان بیاریم و خدا رو باور کنیم و همه چیز بدونیم.
سپاسگزارم خواهر عزیزم که هستی و مینویسی❤️
سلام بر ابراهیم
ارادتمندم هرچی دنا سوار هست
من در دریم بوردم عکس دنا پلاس سفید گذاشتم
رویای من واقعیت توست
الحمدلله رب العالمین
الحمدلله رب العالمین
سلام احمد جان
انشاالله بزودی ماشین مورد علاقه ات رو میگیری و لذت میبری. همین الان هم لذت ببر از هر چی داری و شکرگزارش باش.تو ذهنت تجسم کن و تو رویاهات سوارش شو.بزودی صاحبش میشی.
ابراهیم جان
خیلی ممنونم از دعای خیرت
یک دنا سوار که این دعا انجام بده
دوتا دنا سوار دیگه هم بیان برای من کامنت بزارن
حتما حتما به قول قرآن قطعا پاسخ خواهیم داد
برای خدای آسمان ها و زمین فرقی نمیکنه به من دنا بده یا اف ایکس این ذهن محدود و معلول و مشرک و بیمار من که جفتک میندازه
بنام الله رحمان
سلام ب سعیده ی شیرین دلبرم
من عاشقتمممم
الهی صدهزار مرتبه شکر بخاطر هدایتم ب کامنت پراز نور و عشقت
چقددد خندیدم ب سیم دومتری شارژرت ک گفتی میتونی کل کره ی زمین و دور بزنی خخخخ
خداوند جقد قشنگ داره همه چی و برای ما میچینه و هدایت میکنه
ان علینا للهدی *
هدایت شما بر ماست
ن فقط ما
بلکه کل هستی
کل موجودات
پرنده های مهاجر
حیوانات
پروانه ها
گیاهان
درختان
ستاره ها
سیارات
کهکشان ها
روز وشب
خورشید و ماه
چند وقت پیش ی مستندی دیدم ک واقعا انگشت ب دهن موندم ک خدا چطور همه چی و اینقدر دقیق و منظم برنامه ریزی کرده
ی پرنده ای بود ب اسم مرغ منشی
قدش ب اندازه ی ی بچه ی ۷ ساله بود و پاهای درازی داشت
تو آفریقای جنوبی زندگی میکنه
لونه ی این مرغ دقیقا بالای درخت اقاقیاست اگه اشتباه نکنم
هیچ سایه ای نداره و دمای هوا تو ظهر تا۳۷ درجه هم میرسه و جوجه اش آب بدنش و از دست میده بخاطر تابش مستقیم نور خورشید
و این گرما میتونه باعث مرگ جوجه اش بشه اگه بهش آب نرسه
و مرغ منشی تنها پرنده اییه ک این آپشن و داره ک آب بیاره ب لونه اش
برای جوجه قشنگش
واقعا خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم
از اینکه خداوند فکر همه چی رو از قبل کرده و همه چی تحت کنترل و سیطره ی ربه
هیچ برگی،هيچ برگی بدون اذنش از درخت نمی افته
خداوند حائل بین من و قلبمه
نزدیک تراز فاصله ی چشم تا دیدن
نزدیک تراز رگ کردن
اوبا شماست هرجا ک باشید
هر دانه ای ک در زمین فرو میرود و برمیآید، هرچه از آسمان نازل میشود و بالا میرود را میداند
اوبا شماست هرجا ک باشید
خداوند همراه ماست هرجا ک باشیم درهرلحظه هدایتمون میکنه
خییلی تحسینت کردم بخاطر اینکه هرروز داره قوی تر میشه فرکانست
زندگیت روان تر و شیرین تر
پیام خداوند واضح و روشن دریافت میکنی و قلبت هرروز بزرگتر ،بازتر و نرم تر میشه
منم میخوام تجربه اش کنم با تمام سلول ب سلول تنم
الهی صدهزار مرتبه شکرت
گفت: ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پنهان و پیدایت منم
مرد راهم باش تا شاهت کنم
۱۰۰ چولیلا گشته در راهت کنم
این پیامیه ک این چند روز هی داره تکرار میشه برام
خدایا منو در مدار این خواسته ام قرار بده
آسانم کن برای آسانی ها
خدایا تنها تورا بندگی میکنم
و تنها از تو یاری میخوام
من رو ب راه راست ،راه کسانی ک ب اونها نعمت دادی هدایت کن
منم خییلی وقت پیش ک کله ی شارژرم سوخته بود خواستم بگیرم دیدم میگه ۲۳۰ تومن
پولشو نداشتم
گفتم خدایا خودت هدایتم کن ب ی دونه خوب و با کیفیت و قیمت مناسبش
بعد چند روز ک رفتم بازار هدایت شدم ب ی مغازه ک بهم گفت ۱۸۰
بعد ک خواستم حساب کنم خودش گفت ۱۵۰ برات حساب میکنم
برام هم تستش کرد و هنوز دارمش برای گوشی قدیمیم هست
و این گوشی ک الان دارم درخواست دادم ب خداوند ک مدل a34میخوام
ولی پولم کم بود گفتم a15میگیرم اشکال نداره
ولی خداوند داداشم و مامور کرد ک برام a35بگیره
و خداوند واقعا منو سوپراییز کرد
ب قول دوستمون
خداوند در آرامش کارها رو انجام میده
و کار خدا سوپراییز کردنه
خدایا شکرت ک بهم فرصت دادی امروزم ردپا بزارم
ردپای ۷ اسفند ۱۴۰۳
مررسی سعیده جانم بخاطر وجود پراز خیر و برکتت
عاشقتمممم
سلام زکیه ی عزیز و مهربونم
پیغام الله،از دستان پر نورت به قلب من نشست و در بهترین زمان و مکان به دستم رسید.
ازت ممنونم بی نهایت،باید چندبار نوشته هات رو بخونم که بیشتر و بیشتر به جانم بشینه….
دوستت دارم رفیق،قلب روشنت رو میبوسم🤍
الله یارت باشه همیشه 💫🤍
سلام آقای احمد آقا خان بزرگوار
دیشب بدنبال ایمیلی که از فعالیت سعیده جان شهریاری عزیزم دریافت کردم دیدم توی عقل کل پاسخ گذاشته و وقتی که کلیک کردم به این صفحه و از جمله دو کامنت شما هدایت شدم
میخواستم براتون پاسخ بزارم که خدای دلبر و از مادر خیلی مهربونترم بمن گفت عزیزم از نیمه شب گذشته و وقت لالات آلردی دیر شده، الآن کار درست اینه که بری لالا کنی! منم گفتم چشم خدا جانم… این شد که امروز دارم پاسخ میزارم
عاقا من نفر بعدی هستم که خداوند از فضل و کرم خودش دنا پلاس توربو شارژ اتومات نصیبم کرده و سندشو بنامم زده و با افتخار برای شما دعا می کنم:
الهی که خیلی زود و به سادگی و به راحتی هرچه تمامتر به ماشین مورد علاقه ات و حتی خیلی بالاتر از اون برسی
مدل ماشینو مخصوصاً ذکر کردم که خواسته تونو با یه مدل بالاتر تجسم کنید
و همونطور که آقا ابراهیم عزیز گفتن، از بیشمار نعمتی که همین الآن دارید لذت ببرید و شکرگزار باشید، خواسته توی راهه و بزودی به دستون میرسه…
راستی این اولین کامنتم در بخش عقل کل هست، این رو بفال نیک میگیرم که از این به بعد در عقل کل هم فعال باشم
بهترین ها رو براتون آرزو می کنم
سلام حاج خانم سلیمی عزیز
ای جانم ای جانم ای جانم
هر چی ایمیل برای من از سایت میاد می بینم بچه ها در دوره جدید گذاشتند و منم که حضور ندارم در این دوره
خداروشکر بابت دنا پلاس توربو شما الحمدالله رب العالمین الحمدالله رب العالمین
یک نفر دیگر برای من کامنت بزاره که راننده دنا پلاس باشه دعای من مستجاب میشه خخخخ
وقتی ریموت در جیبتون بود و اومدید به صورت بدون کلید سوار دنا پلاس بشید من یاد کنید
خداروشکر بابت حضور شما
حضور دخترهای عزیز شما در سایت
الحمدالله رب العالمین
الحمدالله رب العالمین
الحمدالله رب العالمین
یک جوری اون خونه شما در طالقان در ذهنم ساختم انگار منم رفتم اونجا
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
دست شما درد نکنه
خیلی ممنونم به دخترها سلام برسونید
نسرین خانم در کانادا
سمیه خانم در شیکاگو
یاسمن خانم در همه جا(آمریکای شمالی)
اون یکی دخترتون اسمش فراموش کردم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام سعیده نورانی ،نور خداوند بر تو جاری ،خیلی وقت پیش میخواستم چیزی در جوابی که نوشتی بنویسم ،ولی نشد ،حالا مدرک محمکتری دارم برای نوشتنش ،میدونی اون موقع که نوشته ت رو خوندم این فکر اومد تو ذهنم که خدا میتونست یه کاری کنه سیم شارژت درست بشه اصلا چرا اینقدر پیچ وتابش دادی سعیده مستقیم میخواستی شارژرت کار کنه ، این فکر از معجزاتی اومده که خدا برام انجام داده ،بعد میدونی همون لحظه جواب گرفتم ،گفت این کارها لازمه تا سعیده بنویسه هوالرزاق بنویسه یدالله فوق ایدیهم ،بنویسه قدرت منو ،وتو بخونیش واشکت بریزه ،نمیدونم شایدم باور ماست که اینجوری میشه ،از بس تو این داستانها خوندیم زندگیمونم مثل داستانها شده ،نه ازین رمان آبکی ها ازینا که راز دارن زیر لایه شون یه لایه دیگه است ،مدرک محکمم اینه ؛پول دوره جدید استاد رو نداشتم ،هیچی تو حسابم نبود ،دنبالش بودم جور بشه ،داشت کم کم جور میشد ،یه تومن ،سه تومن ، عجله ای نداشتم چون برای تخفیف هنوز وقت بود ،بعد خدا هدایتم کرد به اون دکمه بالای صفحه ،دیدم نوشته صفر روز تا خرید بعدی آفرینش ،گفتم اع اگه دوره رو الان بخرم با پولی که بهم برمیگرده میتونم این قسمت رو هم بخرم واینکه درست هدایتی فهمیدم امروز آخرین روزه خودش نشونه است،از شوهرم درخواست کردم مقداری که کم داشتم رو بریزه به حسابم ،اصلا نپرسید واسه چی میخوام یه ثانیه از پیامم نگذشته بود واریز کرد ،اینم دومین نشونه ،دوره رو خریدم ،دیدم حسابم خالی شد صدتومن هنوز کم داشتم واسه خرید آفرینش ،زدم رو دکمه دیدم نوشته یک روز مانده تا تخفیف ،الله اکبر ،نشونه سوم ،گفتم توکل به خودت ،ذهنم گفت تو کارت همسرت دستته اشکال نداره صدتومن انتقال بده به کارت خودت ،رفتم تا جلوی عابر بانک ،نتونستم پیاده شم ،گفت به من اعتماد کن خودم میخوام بریزم به حسابت ،دوباره دکمه رو زدم نگاه کردم تا مطمئن شم وقت هست ،نوشته یک روز ،پیاده نشدم گفتم میدونم میخوای برام معجزه کنی تا باورام قوی بشه ،معجزه کرد شبش یه اتفاقی افتاد که نه صدتومن بلکه یه میلیون به حسابم واریز شد .الله اکبر .میدونی میخوام چی بگم میتونست خیلی راحت سیم شارژرتو درست کنه تا وقتش که بری درستش کنی ولی این کارا رو میکنه تا باورمون به قدرتش بیشتر بشه تا به خودمون بگیم خدایی که این کارو کرده کارهای دیگه هم انجام میده .
آیه 124 آل عمران .عاشقشم.
نوشتن معجزات خداوند معجزه میکنه ،نوشتن معجزات خداوند معجزه میکنه ،نوشتن معجزات خداوند معجزه میکنه .
همین الان داشتم مینوشتم معجزاتشو در دفترم ،که اتفاقی برام افتاد از جنس همون مدرک محکم ،اینجا بود که یهو اومدی تو ذهنم گفتم این معجزه الانم دیگه یعنی برو بنویس این اتفاقات رو .عاشق این نویسندگیشم ،داستانو یه جوری پیش میبره ،یه تعلیقی بهش میده که اخرش خر کیف بشیم .اینها همش به خاطر خودمونه.اگه داره میپیچونه واسه خودمونه. بهش اعتماد کنیم .