توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سارا سهیلی گفته:
    مدت عضویت: 1825 روز

    سلام به استاد عزیزم و بقیه دوستان

    استاد چه قدرررر به موقع این فایلها ی جدید توحید عملی داره میاد روی سایت

    من این چند روز دنبال مفهوم غرور و عزت نفس داشتن توی رابطه های افراد بودم چون نشونه هاش رو دیده بودم که چه قدر یه جاهایی مغرورم

    یادمه از آقای نارنجی ثانی عزیز یک کامنت دیدم توی عقل کل در مورد غرور توی قرآن صحبت کرده بودن

    و من قشنگ حس کردم این حرفا درسته و امروز شما این فایل رو گزاشتین

    از قسمت قبلی توحید عملی من یاد گرفتم اعتبار هر کاری رو بدم به خدا

    و تو این قسمت یاد گرفتم آقا جان بپرس

    تمرین:

    به تجربیات خود درباره مفهوم این فایل فکر کن و در بخش نظرات این فایل بنویس:

    الف) درباره چه تجربیاتی فکر کردی خودت می دانی، به مهارت و کاربلدی خود آنقدر مغرور شدی، خود را بی نیاز از هدایت های خدا دیدی و سراغ ایده های خودت یا راهکارهای دیگران رفتی اما به طرز غیر قابل انتظاری، نتیجه خوب از آب در نیامد یا دچار خطا و اشتباه شدی؟

    استاد برای کنکور دادنم که وای نگم براتون

    چه قدر من سخت کنکور دادم

    کلی مشاور کنکورم رفتم و هزینه کردم که بهم بگن تو باید چه طوری درس بخونی

    یادمه یکی از دوستام خیلی ریلکس بود اصلا این هزینه ها رو نمیکرد

    مثل من روزی 12 13 ساعت درس نخوند ، میخوندا ولی مهمونیهاشم میرفت

    آخر سر رتبش خیلی بهتر از همه ی ماهایی شد که کلی درس خوندیم

    یه قسمت دیگه از زندگیم که خودم سعی داشتم همش برم جلو همون قسمت پول ساختنم بود

    رو خودم همش حساب میکرد یه تایمی فکر میکردم من اگر روانشناسی ثروت رو داشته باشم این مسئلم حل میشه

    ولی به یه جایی رسیدم اینقدر به قول شما پس گردنی خوردم تا به عجز افتادم پرسیدم و هدایت شدم

    در عوض کجاها با وجود مهارت و کاربلدی، متواضعانه از خداوند طلب هدایت کردی، سپس به ایده هایی هدایت شدی که کارها با روانی و آسانی انجام شد یا نتیجه حتی بارها بهتر از انتظار شما پیش رفت؟

    استاد من بارها و بارها توی سفارشات نقاشیهام به خاطر شیوه ی متفاوت سفارش هام از خدا کمک گرفتم

    شیوه ی سفارش های من به این شکل بود که برای شخصیت یک فردی من باید داستان میساختم و اونو به تصویر در میاوردم

    کار واقعا سختی بود و خیلی جاها من اصلا دستی نداشتم تو ساختن داستان این سفارشات

    همیشه گفتم خدا تو بگو چیکار کنم

    تو بگو چه طوری بهترش کنم

    تو بهم بگو چه طوری اجراش کنم

    قلم رو تو تو دستت بگیر من بلد نیستم

    با اینکه بیشتر از 10 ساله من دارم نقاشی میکشم

    و الان که از هر کدوم از اون سفارشات میگزره میگم من واقعا از کجا این ایده ها به ذهنم رسیده اون موقع آخه

    یه مورد دیگه افزایش درآمدیم توی این 4 ماه اخیر بود

    میگفتم خدایا من نمیدونم چه طوری و از کجا ولی میخوام این درآمدها رو

    میخوام بیشتر پول بسازم

    و جالبه هی هدایت میشدم که آقا جان این حوزه ثروتو یکم ولش کن این روابطتتو بیا درست کن

    منم به حرفش گوش کردم و واقعا درآمد من هر ماه رفت بالا

    با اینکه توی این 4 ماه من تنها یک سفارش داشتم و یکی از کارهام به فروش رفت

    من از جاهای دیگه دیدم پول و لباس و بقیه چیزا چه طوری اومد

    استاد یادمه یه روز برادرم چسب کاغذیمو برداشت بعد یه لحظه انگار تو ذهنم مرور شد خدایا من این چسبمو بدم بهش؟ گفت بده بهش

    تو فاصله نیم ساعت بعد 3 تا چسب کاغذی نو دستم بود

    ب) وقتی چرخ زندگی شما به روانی می چرخد و کارها به خوبی پیش می رود، آیا می توانی ارتباط این جنس از روانی در انجام کارها را با نگرش “تواضح در برابر خداوند” حتی با وجود حرفه ای بودن، تشخیص دهی و برعکس؟

    روانترین اتفاقی که افتاد دقیقا ساختن داستان جدیدترین سفارشم بود

    من باید یک داستان تصویری راجب به طلب بخشش و پشیمونی میساختم

    روزای اول هیچ ایده ای به ذهنم نمیرسید مدام هم بهم گفته میشد تو الان باید ذهنت رو آروم نگه داری

    باورتون نمیشه من داشتم اینکارو میکردم یهو یه عکس دیدم

    جرقش خورد

    بعد اومدم و هدایت شدم به عکسای مربوطه

    و تموم شد داستان ساخته شد

    قبلن من اینکارو براش سه روز تمام وقت میزاشتم ولی چون بهتر شده بودم اینبار یه نصفه روزم وقت نزاشتم

    این فایل دقیقا خوب موقعی اومد روی سایت استاد چون من واقعا مغرور شده بودم که خب هر مسئله ای پیش اومد من سریع میرم سراغ دوره حل مسائل و کشف قوانین

    چون قبلن یکی از عظیم ترین مشکلات زتدگیم که پول ساختن دائمی از هنرم بود از راه حل شده بود

    یا هر موقع ترمزی پیدا کردم قطعا جوابش تو عقل کل هست میرم اونجاها و دنبالش میگردم

    من داشتم آروم آروم حساب میکردم روی این مباحث و خب وقتی سوال نکنی منم دقیقا مثل آقا ابراهیم عزیز همه ی کارها رو امتحان میکردم تا نهایتا هدایت بشم به راه درسته وقتی دیدم کلی راه دیگه جواب نداده

    حنی اینم روزای زیادی خواستم بوده که خدایا من نمیخوام اینقدر سخت و با زجر برسم به خواسته هام

    نمیخوام اینقدر سخت پول بسازم

    تو بهم بگو باید چیکار کنم

    و جواب درخواستم قطعا این مورد بوده خدارو شکر به خاطر این فایل عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  2. -
    حسین شریفی گفته:
    مدت عضویت: 742 روز

    درود براستاد عزیز خانم شایسته ودوستان هم فرکانسم…

    واقعا ایمان استاد رو تحسین میکنم چون توی وجود منم باور پذیره که وقتی ازخدا بخواهی برات انجام میده ووقتی ازکسی مثل استاد عباس منش این رو میشنوم تازه بهم یادآوری میشه که خودمم خیلی جاها ازش استفاده کردم و جوابم گرفتم….

    حالا یک دلیل پیداکردم ک چرا نمیتونم همیشه ازخدا بخوام و اونم اینه که بهردلیلی یا از هرجایی باورم شده که چون خدا زود جواب نمیده پس باید خودم دست بکار بشم ….

    یادمه مامانم میگفت صبر خدا 40 ساله…یعنی هرچی رو ازخدا بخوای باید تا40 سال صبرکنی که خدا بهت جواب بده و اینو ازمادرم شنیدم پس برام حرف درستی بوده و اونو باور کردم و همین باعث شده که خودم دست بکار بشم چون 40سال نمیتونم صبرکنم….

    یادمه سال 88بعد از دوسال خواستن از خدا که میخوام شغلم رو عوض کنم به یک باره شب که مغازه ام رو بستم دیگه هیچوقت بازش نکردم مگر اینکه بخوام جنساشو پس بدم و وارد کار کنونی ام شدم….

    یادمه اوائل ثانیه به ثانیه باخدا حرف میزدم…خدایا من این شغل رو نمیشناسم ،آدم های بازارش رو نمیشناسم،چجوری نولید کنم چجوری وکجا بفروشم؟کی قارچ میخره اصلا؟؟

    4سال تمام کارکردم و توی همین کار معروف شدم اینقد که منطقه هجوم آوردن سمت قارچ…چون تنهاکسی که میتونست بمن کمک کنه فقط خدابود..من کسیو نداشتم کاروبلد نبودم و تو هرلحظه میگفتم خدا من مشتری میخوام ،من درآمد میخوام برا خودم کارگرام زندگیم ،خدایا من بلد نیستم میشه توراهو بهم نشون بدی؟ خدایا منو به شرکتی که امپراطوری قارچ هست وصل میکنی؟ شاید حرفام شرک آمیز هم بود ولی دقیقا میدونستم که فقط خدا میتونه بهم کمک کنه…

    بعد 4سال خودمو توانا دیدم ،خودمو بزرگ بازار منطقه دیدم،خودمو حرفه ای تو رشته خودم دیدم،

    درخواست ازخدا بخاطر ترسهام بود..برا نشدن برا کم نیاوردن برا رسوای خلق نشدن بود…

    اون 4سال صده تمرکزم رو کارم بود وبعد که احساس توانایی کردم حضورم تو کار کمرنگ شد..تولید به مشکل خورد فروش به مشکل خورد و قبل از اینامنم بخاطر موفقیت زیادم مشکل درارتباط با همسرم پیداکردم وبخاطر توقعات زیادم ارتباطات نامشروع پیداکردمو کامل تمرکزم از کار برداشته شد و کسب وکارم ازهم پاشید…

    دوباره 6ماه روتخت خابیدم انگار جهان روسرم خراب شده بود و فقط ازخدا میخواستم راه نشونم بدد وبازهم خدا منو هدایت کردبه سمت آموزش و بعد دوباره خرید وفروش وتولید و همه چی برگشت خیلی بیشتر….

    منظورم داستان تعریف کردن نبود فقط میخواستم بگم همونجاهایی که نتیجه گرفتم باتمام وجودم از خدا کمک خواستم و وقتی توانا شدم خدا رو فراموش کردم و فکرکردم خودمم و زرنگی خودم میدونستم ….

    خدارو هزاران بار شاکرم که باز خداوند منو به طریق سایت استاد هدایت کرد و منو به این فایل هدایت کرد که یادم نره کسیک باید ازش کمک بخوام خداونده…مشتری میخوام ،بار با کیفیت میخوام, درآمد بالا میخوام،،مکان دلخواه میخوام، خونواده خونگرم و صمیمی میخوام،اعتبار میخوام، شهرت میخوام، پول وثروت میخوام ، آزادی مکانی میخوام،،تفریح و مسافرت میخوام ،هرچی میخوام از خدا میخوام منو به سمتش هدایت کنه چون من نمیدونم باید چیکارکنم که به اینابرسم فقط خودشه که میتونه بهم کمک کنه و من بهش اعتماد میکنم چون قبلا هم بهم جواب داده…

    از همتون سپاسگزارم

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  3. -
    آرزو کریمی گفته:
    مدت عضویت: 1757 روز

    بنام خدای هدایتگرم

    هر لحظه ک تسلیمم درکارگه تقدیر

    ارام‌تر از آهو بی بابک تر از شیرم

    هر لحظه ک میکوشم

    درکار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج اید زنجیر پی زنجیر

    حدود یک ماهی میشه ک توی روابط عاطفی درگیر یسیری مسائلم

    و یسری اقدامات فیزیکی هم انجام دادم اما همچنان فعلا بینتیجه و سردرگم موندم

    دیشب توی خلوت خودم

    دقیقا از همون نقطه عجز و ناتوانی ک بهش رسیدم داشتم با خدا حرف میزدم

    خدایا من نمیدونم چیکار کنم

    خدایا هیچی نمیدونم تو عالمی

    تو میدونی تو آگاهی تو خیر منو میدونی من بهت نیاز دارم

    اشک میریختم و زیر لب تکرار میکردم

    خدایا تو هدایت منو بر خودت واجب کردی

    از لحظه ای ک ب دنیا اومدم تا الان کلی مراقبم بودی بارها شده تا یک قدمی مرگ رفتم نجاتم دادی

    خورت کمکم کن خودت بگو چیکار کنم تصمیم درست چیه اومدم توی سایت ک بزنم روی نشانم

    دیدم نشانه خودش زودتر از درخواست من اجابت شده

    وقتی دیدم توحید عملیه و استاد داره حرفایی ک چند ثانیه پیش ب خدامیزدم و میگه

    چند لحظه خشکم زد باورم نمیشد انقدر واصح صریح جوابم گرفتم

    گیری ک الان هفته هاست توی زندگیمه و خودم داشتم زور میزدم ک حلش کنم

    خدایاشکرت الان آروم شدم

    دوباره حسم خوب شد

    همون حس ارامشه ک میدونم تهش فقط برام خیر و برکته

    سلام ب عزیزترین استاد دنیا

    مثال خواهرتون دقیقا تجربه این روزای منه

    منم مدت ها از گواهی نامم میگذشت اما ب دلیل یسری از تجربیات گذشتم اصلا جرات پشت فرمون نشستن نداشتم

    با اینکه یکسال و نیمم از زانی ک واسه خودم ماشین خریدم گذشته اما میترسیدم پشت فرمون بشینم

    یه شب نشستم با خودم سنگام واکردم و اهرم رنج و لذتش نوشتم و از فرداش شروع کردم اولین قدم یه مربی فوق العاده گرفتم با اینکه میگفتن مردا بد اخلاقن اما این مربی اقا بهترین بود توی اموزش برام بسیار شوخ طبع بود از اولی ک کنار من مینشست فقط ارامش و اعتماد ازش میگرفتم

    و الان دو سه ماهی میشه ک من رانندگی میکنم ب تنهایی اونم با شجاعت خیلی زیاد

    مسافرت و رانندگی توی جاده

    99 درصد مواقع ک یادم میمونه ب محض اینکه در ماشین و باز میکنم اول از خدا هدایت میخوام ک منو در بهترین مکان و زمان قرار بده توی موقعیتای امن

    و حتی موقع رانندگی هم دارم ازش هدایت میخوام ک خدایا خودت مراقبم باش من هیچ توانایی ندارم تو خودت رانندگی کن خودت منو بخیر و سلامت برسون

    و جالبه ک امن ترین و با کیفیت ترین رانندگیم شده

    اما بعضی روزام ب خودم مغرور میشم و پارو میزارم رو گاز و خیلی بی کله و جوگیر رانندگی میکنم

    نه دست اندازارو میبینم نه ماشینی ک از بغل داره بهم نزدیک میشه یا اتوبوسی ک چون سرم تو گوشی بود نزدیک بود برم زیرش

    و همون موقع سریع این حسه میاد ک باد برت نداره فکر نکنی خبریه رانندگیم دیگه خوب شده تو هر لحظت هر دم و بازدمت محتاج منی

    تو حتی قدرت و اختیار پلک زدنت و نفس کشیدنتم دست خودت نیست ب چیت دلخوش کردی

    در رابطه با اجرای قانون و کار کردن روی باورام هم دقیقا همینطورم

    یه وقتایی ک خودمو میبندم ب اموزشا و کنترل ورودی ها و حسابی حالم با خودم و خدا خوبه

    از درو دیوار خیروبرکت ب سمتم میاد

    اما همین ک درامدم میره بالا و فکر میکنم خبریه و منم ک توی کارم خفنم و کار کردن روی خودمو شل میگیرم دقیقا از همون لحظه ای ک فکر میکنم قانون و بلدم و خیلی حالیمه از همون جایی ک کنترل ورودی هامو ول میکنم و نقطه سقوطم از همونجا شروع میشه

    وقتی برای اولین بار میخوام ب یه مقصد ناشناخته ک تا حالا نرفتم سفر کنم

    دو دستی میچسبم بخدا

    هر لحظه و هر قدمی ک برمیدارم ازش هدایت میخوام

    باهاش حرف میزنم

    خودمو میسپارم‌دستش

    قشنگ از رگ گردن ب خودم نزدیک تر حسش میکنم

    خیلی شجاع میشم

    مثل اولین سفر تنهایی ک ب شمال داشتم

    جنگلی ک تنهایی رفتم هرکسی منو میدید چپ چپ نگام‌میکرد

    ک یه دختر تک و تنها توی این جنگل چی میخواد هر مردی اونجا منو میدید میپرسید کجا میخوای بری تنهایی میگفتم میخوام برم آبشار

    اونم ابشاری ک توی دل جنگل بود باید از یه رود خونه با پای پیاده رد میشدم

    میگفتن خیلی خطر ناکه

    میخوای باهات بیایم

    اما هیچ خطری هیچ تنهایی حس نمیکردم حالم خوب بود مزمعن بودم بهش

    میگفتم نه ممنون خودم میرم

    و تودلم میگفتم خدایا تو باهامی من ک تنهانیستم مراقبم باش

    و چقدر بعد از این تجربه اعتماد بنفسم شجاعتم بیشتر شد

    همه چیز توحیده همه چیز

    و این فایل تک تک کلماتش برای من بود استاد برای

    من بودک خدا ب دلتون انداخت ک این فایل اماده بشه

    هیچ وقت ب این واضحی بهم جواب نداده بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  4. -
    خانم موفق گفته:
    مدت عضویت: 1501 روز

    سلام و درود بر استادعزیز وتوحیدی و خانم شایسته عالیقدر و دوستان همراهم

    بعد چندبن بار گوش دادن به این فایل و کنکاش در زندگی روز مره ام متوجه شدم ای وای من منم همینطوری بودم اوایلش برای رسیدن به خواسته ام فقط روی خدا حساب باز میکردم و تلاشهام اما بعد یه مدت کم کم روی خودم و باهوش بودن و استمرارم در رسیدن به خواسته هام حساب بازمیکردم و هرچه جلوتر میرفتم کارها به سختی پیش میرفت و گاها متوقف میشد .

    وبعد گوش دادن به این سری فایلهای توحیدی به لطف الهی متوجه شرکهای درونم شدم والان طوری شده مثلا فلش رو میزارم روی مبل بعد که میرم بردارم اول میگم خدایا تو بهم بگو من هیچی نمیدونم باورتون میشه بعد چند ثانیه بلافاصله پیدا میشه .

    که با مثالی که استاد از نحوه برخورد با مسایل سایت در مورد آقا ابراهیم عزیز زد که دوراشو میزنه وبعد به ته خط داره میرسه جواب بهش گفته میشه اینو خوب درک کردم که منم تا الان اینجوری بودم اما از الان نه .

    واقعا نمیدونیم استاد عزیز چطور باید ازشما تشکر کنیم که اینقدر با توحید مسایل زندگیمون داره راحت تر حل میشه . وچرخهای زندگیمون روانتر میشه .

    همین یه دونه فایل هدیه به لطف الهی کل چرخهای زندگیمونو تاعمر روانتر میکنه البته اگه حواسمون باشه .واین فایلها اصلا نمیشه روشون قبمت گذاشت . بی نهایت سپاسگزارم .

    الان یه مدت هست که دارم سریال سفر به دور آمریکا رو دوباره نگاه میکنم اما با یه دید دیگه .

    متوجه شدم شما توفایلهاتون یه عبارت همش درحال تکرار هست .حتی برای یه موضوع ساده .

    به امید الله . ان شااله. هدایت شدیم .توکل به الله . و…

    وحتی توفایل 107 سریال سفر به دور آمریکا برام ملموس تر شد . و مریم جان هرچی میگفتند تو جملاتشون که مثلا بریم اونجا رو اکسپلور کنیم یا فلان چیز روتست کنیم و… فقط شما میگفتید به امیدالله باتوکل به خدا و…

    اونجا بود که به خودم اومدم که من چقدر خودم رو توحیدی میدونستم اما تو عمل نه . شاید مثلا یکی دوبار تو طول روز از این واژه استفاده کنم اما شما تو سکانس 20 دقیقه ای بیش از 20 بار میگفتید .

    تازه دارم میفهمم توکل یعنی چی؟

    بعد یه موضوع دیگه که بیشتر انگیزه نوشتنم تو این قسمت شد یکی از ترمزهام بود که از طرف خداوند بهم الهام شد ویکی از ترمزهایی که باعث شد جلوی هدایتهام رو بگیرم که بی ربط به این فایل هم نیست واون این هست که من همش تصورم این بود که وقتی به دیگران کمک کنم خداوند بهم کمک میکنه واین رو اصل توحید ومعنویت میدونستم وحتی شده بارها خودم رو دچار دردسرهای عجیب میکردم اما به خاطر این باور مخرب به دبگران کمک میکردم .

    میگفتم این طوری خدا دستم رو جایی ازش کمک بخام میگیره و این قانون کارما هست و..‌.

    واتفاقا از دوربربام هم میشنیدم که به فلانی کمک کن ثواب داره . یا تو دست مردم رو بگیری خدا دستت رو میگیره . یا دعا میکردن که به حق فلان امام روز بدنبینی ‌ دلمون رو شاد کردی خدا دلت رو شادکنه .

    وباعث میشد من خودم رو به آب واتیش میزدم تا طرف کارش راه بیافته . واهرم رنج ولذت در ذهنم بد شکل گرفت .

    اما سر آخر از همون طرف بدترین حرفها رومیشنیدم .

    و یه جورایی کمک به دیگران تو ذهنم معنویت ونزدیکی به خدا بود و آنقدر زیاد شده بود که هرچی ادم گرفتار بود به پست من میخورد .

    میرفتم دستگاه خودپرداز کارت به کارت کنم ادمهای زیادی به پستم میخوردن که ما سواد نداریم برامون کارت به کارت کن .

    یا تو خیابون میرفتم مرتب ازم آدرس میخاستن . یا خونه خواب بودم در میزدن و ادرس خونه یکی دیگه رو میخاستن . وکلی نمونه های اینچنینی اصلا کل روزم شده بود بازیگر نقش حامی در زندگیم .

    چون من هدایت خدا رو در رندگیم وصل کرده بودم به حل کردن مسایل دیگران و ان را معنوی میدونستم ومانع پیشرفت من در زندگیم شد .

    چون من بااین باور مخرب جلوی هدایت الهی رو در زندگیم گرفتم کمک به دیگران مساوی هدایت الهی وکمک به من .

    و نه تنها بااین باور هدایتها بهم گفته نمیشد چون من چقدر میخاستم در طول روز به دیگران کمک کنم که خداوند بخاد برام جبران کنه .

    واتفاقا افرادی مثل خواهرم رو میدیدم که تقریبا کاری برای کسی انجام نمیداد و به فرد خودخواه معروف بود اما کارهاش به طرز باورنکردنی انجام میشد و من مونده بودم که چرا قانون برعکس کار میکنه .

    دوستان قانونی نبود خودم خاستم نقش حامی باشم همین .

    و الان متوجه شدم خداوند هرلحظه داره همه ما رو بدون چشمداشتی کمک میکنه و شرط و شروطی هم نزاشته که به کسی کمک کنی من الهامات رو بهت میگم در غیر اینصورت شرمنده ‌ .

    منی که قبلن بهم میگفتند ساده ای . الان به لطف الهی بهم میگن گرگ بارون دیده . وخیلی خوشحالم بابت شنیدن این جور توصیفات .

    چون نشون میده به لطف الهی باورها ومتعاقبا رفنارهام تغییر کرده و دیگران دارن بهم میگن .

    پس با حساب کردن روی خودمون و هوشمون وتجربیاتمون و خدا رومثل انسان فرض کردن که شرط وشروط برای هدایت ما گذاشته جلوی هدایت لحظه به لحظه خدای مهربون رو نگیریم و بتونیم رشد کنیم .

    باسپاس فراوان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  5. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1474 روز

    به نام مهربان ترین مهربانان

    سلام خدمت استاد توحیدی و ابراهیمی که خواست وشد ابراهیم خدا،خواست و شد بنده ی ناب خدا،خواست و شد پیامبر زمانه که خیلی راحت داره کلام خدا رو منتقل میکنه و اون قدری شیرین و جذابه که هر چقدر میشنوی سرمست تر میشی!!!

    استاد امروز از ته دلم به حال و احساس نابتون با خدا،به نزدیکی و خلوص نیتتون،به تکیه کردنتون در هر حالی به خودش با همه ی توانایی هاتون،غبطه خوردم!!!غبطه خوردم به این احساس پاک و خدایی تون،به این درجه از ایمان و توکل،به اعتقادتون که در عمل نشون میدین،به اینکه برای هر کاری از خدا هدایت میخوایین،برای در لحظه لحظه بودنتون با خدا،برای اینکه فکر کنم تمام روز رو دارین با خدا صحبت می کنید،برای اینکه فوق العاده وصله وصلید،برای این ایمانی که نه روزمرگی و شهرت و نه اعتبار و ثروت شما رو از بودن در این مسیر دور نمیکنه!!!برای حال خوبتون امروز غبطه خوردم،برای این خشوع و تواضع،برای شنیدن صدای خدا در هر لحظه،برای اینکه از خدا خواستید ابراهیمش باشید و شدید و خوشا به سعادتتون که سعی و تلاش هاتون نتیجه داده و شدید استادی که تک تک شاگردان و دانشجویانش آرزوی رسیدن به این درجه از خلوص و ایمان رو دارند…

    چقدر زیبا و رسا پیام خدا رو انتقال دادین ،چقدر کاره ما رو راحت تر می کنید که میگین اگه من!بتونم تو هر کاری از خدا هدایت بخوام،اگه روزمرگی ها منو از مسیر درست دور نکنه،اگه دستمو بزارم تو دست خدا!!!همه ی کارها آسون میشه ولی چی میشه که من مغرور میشم و میگم خودم!!!!خودم!!!

    چرا با این راهکار ساده،تمام امورات زندگی رو نسپارم بهش!؟

    چقدر مسئله های سخت زندگی رو برامون آسون می کنید!!!

    چقدر بار سنگین همه چی رو از رو دوشمون بر میدارید استاد با دادن این آگاهی ها!؟که هیچی سخت نیست !!!اگه از خدا برای انجام هر کاری هدایت بخواییم…

    استاد از دیروز چندین بار این فایل رو گوش کردم و اشک ریختم از اینکه چقدر سخت کردیم همه چی رو برای خودمون با داشتن چنین خدایی…

    من اگه از سره راه خدا کنار برم و اجازه بدم خدا برام همه ی کارها رو آسون میکنه…

    اوایل شروع کارم همین حس اولین رانندگی رو داشتم!!!دائم از خودش کمک میخواستم،دائم میگفتم اگه تو کمکم نکنی من هیچی نیستم ولی بقول خودتون وقتی مهارتت بیشتر میشه انگار میگی دیگه خودم بلدم و کمک نمیخوام مثل کودکی که تا دوران ابتدایی وابسته ی پدر و مادرش هست و برای انجام هر کاری کمک میخواد و اجازه میگیره ولی بعده ورود به دوره ی راهنمایی منم منم هاش شروع میشه!من امروز فهمیدم در پیشگاه خدا باید همیشه بچه دبستانی باشم!!!ازش بخوام و کمک بگیرم تا بهم داده بشه!!!

    ممنون از شما استاد عزیز که هر روز ما رو به این خدای بسیار بخشنده،نزدیکتر میکنید…

    استاد جان!همیشه این جور فایل ها رو صوتی گوش میدم ولی احساس شما رو باشنیدن این فایل توحیدی،بیشتر حس کردم و دوباره فایل تصویری رو دانلود کردم!بخش های آخره فایل یه حس فوق العاده ایی داشتین که انگار فقط کلام خدا بود که از زبانتان جاری میشد و شما در حال عجیبی بودید و من این حس رو درک کردم و چقدر اشک ریختم از این نزدیکی تون بخدا!!!من خودم هر وقت حالم عالی باشه یه متن نوشته ی عالی یا یه آهنگ خاص میزارم و گوش میدم و اون لحظه فکر میکنم من و خدا باهمیم و هیچ فاصله ای بین ما نیست من توی این فایل این احساس رو از شما گرفتم و چقدر تحسینتون کردم که به این درجه از عرفان و خداشناسی و خود شناسی رسیدین و دعای آخره فایل،حس و حال کامل شما رو انتقال داد…

    مانا باشید استاد که مارو با این خدای بسیار مهربان آشتی دادید…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 31 رای:
  6. -
    سمانه صفائی مهر گفته:
    مدت عضویت: 1707 روز

    سلام استاد عزیزم، خیلی دلم براتون تنگ شده بود، خداروشکر که با یک فایل بی نظیر دوباره روی ماهتون رو دیدیم

    چقدر این فایل و صد البته کامنتهای دوستان به جان ادم میشینه، انقدر کامنتها زیباست که دلم نمیاد ازشون بگذرم، هر کسی یه تجربه شیرین از اعتماد به رب رو نوشته که وقتی میخونی باورهات قوی تر میشه

    استاد عاشقتونم که از هر صحبتی که با اطرافیانتون دارید یه نکته سازنده بیرون میکشید، و قانون رو از جهات مختلف به ما اموزش میدید. وقتی فایلو کامل نگاه کردم انقدر این موضوع برام جدید بود که احساس کردم باید چندین و چندمرتبه دیگه با تمرکز گوشش کنم تا برام جا بیوفته.

    من اصلا فکرنمیکردم شرک چقدر میتونه در لایه های زیرین نهفته باشه! خدارو صدهزارمرتبه شکر که این اگاهی رو روزی ما کرد

    دوست دارم یکی دو مورد از تجربه های خودمو بگم :

    7 سال پیش که میخواستم گواهی نامه بگیرم، برای امتحان شهری، خیلی استرس داشتم. یادمه اون روز از لحظه ای که از در خونه بیرون اومدم چقدر خدا رو صدا زدم و ازش کمک خواستم که هوامو داشته باشه

    خداروشکر اون روز اولین نفری بودم که مهر قبولی به پرونده اش خورد. وقتی امتحانم تموم شد با ذوق فراوان رفتم خونه، چون برادر خواهرام بار دوم سوم قبول شده بودن، گفتم منننن همون بااار اول قبول شدم، احساس زرنگی و باهوشی میکردم

    یک ساعت بعد، از اموزشگاه تماس گرفتن که یه افسر دیگه اومده میخواد کار افسر قبلی رو بررسی کنه برای همین از کسایی که قبول شدن میخواد دوباره امتحان بگیره. از من خواستن مجدد به محل امتحان برم

    من که فکر میکردم کاری نداره که، بار اول قبول شدم، دیگه اصلا خدا رو صدا نزدم، گفتم بلدم دیگه …

    نشستم پشت فرمون همون اول کار، خراب کردم، اونم یه دور زدن ساده تو خیابون پهن و خلوت ((:

    افسر تعجب کرده بود خانم شما چطور قبول شدی !!! میخواست قبولیمو خط بزنه … اونجا بود که دوباره دست به دامن خدا شدم … افسر یکم نگا نگا کرد بعد گفت از چهره ات مشخصه هول شدی برو بسلامت قبولی !

    همیشه میگفتم چرا برای یه دور زدن ساده انقدر خراب کردم؟ مثل کسی بودم که اولین باره پشت فرمون نشسته!

    یاد آیه 10 سوره یونس افتادم، خداوند میفرماید :《هنگامی که به انسان زیان و ناراحتی رسد ما را در هر حالی، خوابیده، نشسته، ایستاده می خواند اما هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم چنان میرود گویی هرگز ما را برای حل مشکلی نخوانده است!》

    یه تجربه شیرین از هدایت الله براتون بگم :

    پدرم چند سال پیش یه گاوصندوق برای خونه گرفت که شاید 10 دفعه ازش استفاده نکردیم. بخاطر اسباب کشی موقت گذاشتیمش تو انباری، تا اینکه بعد 3 سال دوباره رفتیم سر وقتش.

    ولی نحوه بازکردن و رمزش رو کلا فراموش کرده بودیم. با نمایندگیش تماس گرفتیم گفتن اگر رمز نداشته باشید هیچ راهی برای بازکردنش نیست جز بریدن، که باعث میشه کلا در گاوصندوق خراب بشه

    یاد حرف شما استاد عزیز افتادم که میگفتید من برای ساده ترین چیزها از خداوند سوال میکنم اونم جوابمو میده

     گفتم خدایا من هیچییی از این رمز یادم نیست، حتی نمیتونم حدس بزنم، تو بهم بگو

    اولش بهم گفت برو مدل گاوصندوق رو سرچ کن یادت بیاد اصول بازکردنش به چه صورت بود، فهمیدم 3 تا عدد دورقمی رو باید هر کدوم چند دور به راست یا چپ بچرخونیم.

    دوباره ازش کمک خواستم. گفتم خدایا من یک رقم رو هم یادم نیست، خودت بهم بگو این اعداد چی بودن!

    باورکنید یک آن صدایی واضح در وجودم اعداد رو برام خوند، سه تا عدد دورقمی که اصلا رند نبودن و بخاطر اوردنشون بعد 3 سال تقریبا غیر ممکن بود (:

    پدرم به قدری خوشحال شد که همون موقع چند میلیون به عنوان شیرینی بهم هدیه داد. الهام شدن یک طرف، روزی بی حساب خداوند از طرف دیگه! آخه چقدر لطف این خدای مهربون بی نهایته (:

    خداروشکر سر اون جریان به همه گفتم لطف خدا بود که بیادم اورد وگرنه من هیچی یادم نبود، ذره ای کردیتش رو به خودم ندادم

    وقتی با قانون رهایی از خداوند سوال میکنی خیلی سریع و واضح جوابتو میگیری

    چند روز پیش یه سوالی درباره کیفیت ویدیو ها داشتم، گفتم خدایا چطور میتونم حجم ویدیو هارو پایین بیارم ولی از کیفیتشون کم نشه؟!

    خداوند کلمه bitrate رو به ذهنم انداخت!

    رفتم برنامه پریمیر رو نصب کردم و در قسمت خروجی گرفتن، این گزینه رو دیدم. دقیقا وقتی بیت ریت رو تا حد درست پایین بیاری حجم فایلت کاهش پیدا میکنه بدون افت کیفیت!

    واقعا اگر به این خدای مهربووون اعتماد کنیم چقدر زندگی میتونه لذت بخش تر و راحت تر بشه

    استاد جان اول از خداوند بعد از شما بسیار سپاسگزارم برای تهیه این فایل ارزشمند، چقدر بیان توحید از زاویه های مختلف میتونه درک ما رو بهتر کنه

    و ممنون از همه دوستان خوبم که با کامنتها و تجربه های زیباشون به درک عمیق تر موضوع کمک میکنن.

    در پناه خداوند شاد و سلامت باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 32 رای:
    • -
      مصطفی خدابخشی گفته:
      مدت عضویت: 2106 روز

      سمانه عزیز

      چقددر لذت بردم و تحسین کردم این حد از پذیرا بودن الهاماتت و همینطور این حد از فروتنی که راحت اعتبار رو بدی به خالق که کل فایل همین 2 اصل ساده بود اگر من نوعی بتونم هی آگاهانه مرورش کنم که خدایا من بدون تو هیچم و تو هدایتم کن. تو بهم بگو و تو بهم راه رو نشون بده که تو هدایتگر آسمون و زمینی و آنچه که بینش قرار گرفته.

      خدا رو شکر بخاطر دوستان همفرکانسی فوق‌العاده مثل شماها.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 759 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    امروز 253 روز عضویتم در این سایت پر از آگاهی هست

    و خوشحالم که اینجا هستم و میخوام بنویسم

    1403/2/1

    3/2/1

    شروع

    الان که دیدگاهمو نوشتم هدایت شدم اینستاگرام استوری استادم رو باز کردم ، یه ترم از آموزش پیانو رو ازش خریده بودم چند سال پیش نوشته بود چه تاریخ پر معنایی

    3/2/1

    خدا منو هدایت کرد تا ببینم و سعی کنم شروع کنم بیشتر ایمانم رو امروز در عمل به خدا نشون بدم

    چقدر جالب همیشه موقع شروع مسابقه ای یا کاری میگن

    3/2/1

    حرکت ، شروع

    خدایا کمکم کن بی نهایت به کمکت و هر آنچه خیر هست که از تو به من برسه محتاجم

    نمیدونم این چندمین بار شد که دیدگاهم رو برای این فایل بسیار زیبا و پر از آگاهی مینویسم

    من دیشب بعد نوشتن رد پام در روز شمار رفتم تا برنج بپزم و آبش رو هر شب به صورتم بزنم باتوجه به خاصیت زیادی که داره

    که البته تمام خاصیت ها با قدرت خداست که اثر گذاری داره

    بعد برنجشو چون استفاده نمیکنم و همیشه میریزیم به پرنده ها ، میخواستم تو یه ظرف بریزم یهویی حس کردم بهم گفته شد نگه ندار برای فردا

    همین الان برو پشت بوم و بریز اونجا تا صبح پرنده ها بخورن گفتم آخه این وقت شب من برم پشت بوم ؟

    باز شنیدم آره برو گفتم بذار ببینم مادرم تو لباس شویی لباسارو شسته ،لباس هم هست که ببرم آویزون کنم به بند رخت

    بعد به مامانم گفتم گفت آره ببر و بعد رفتم همین که کارم تموم شد

    به آسمون نگاه کردم انقدر صاف و زیبا بود و ستاره ها رو نگاه کردم ،و شروع کردم به سپاسگزاری و با خدا حرف زدن

    همین که میخواستم برگردم یه حسی بهم میگفت نرو بمون وبیشتر حرف بزن با خدا ، بعد که شروع کردم به حرف زدم گریم گرفت و دو تا خواسته ازش درخواست کردم و بعد بازم حرف زدم و برگشتم

    دیروز داشتم خونه رو جارو میکردم یهویی یه چیزی از دلم جاری شد که گفتم خدا منظورت چیه ؟ که خونه رو تمیز کن مهمون بیاد …؟

    شب هم در رابطه با اون نمیدونم چجوری شد تو حرف زدنم با خدا درخواستمو که به همین مهمون بود که گفته شد درخواست کردم و گفتم باقی با خودت

    و صبح هم خواب دیدم که شده

    خدایا سپاسگزارم ازت

    دیشب بعد اینکه از پشت بوم اومدم پرسیدم خدا وسیله هام خیلی سنگینه من فردا میرم کلاس رنگ روغن تجریش ، آیا با خودم نقاشیامم ببرم تا مترو بفروشم

    انقدر قشنگ حس میکنم این گفتگو رو تا میپرسم بهم میگه جدیدا هم ، دو سه باری اینو حس کردم که وقتی حتی از دلم میگذره که مثلا کاری انجام بدم تا به زبون نیاورده جواب میشنوم که انجام بده با انجام نده

    بعد که پرسیدم حس کردم باید پاشم و تو کیف دستی پارچه ای بذارم و فردا ببرم با خودم

    پرسیدم خدا من کجا بفروشم دیگه هرچی تو بگی

    یهویی شنیدم که اگر تو قدم برداری و ایمانت رو به من نشون بدی چنان بهت عطا میکنم که راضی باشی میتونی فردا ایمانت رو به من نشون بدی ؟؟؟ میتونی فردا تو مترو تو واگنش وسیله هات رو در بیاری و نشون بدی ؟ این کارو بکن من بهت قول میدم که خیره سعیتو بکن ببین چی میبینی

    گفتم خدا دلم میخواد ، ولی وقتی میرم نمیتونم حرف بزنم تو کمکم کن اراده ای بهم بده که بتونم حرف بزنم ، مثل اونروز نمیخوام بشه که من هی فکرم به تئاتر شهر بود و تو جوری منو بردی اونجا که بهم بگی خواسته تو به تنهایی تو رو به چیزی نمیرسونه

    این با خدا بودن و وصل شدن به خداست و از خدا طلب کمک کردنه و ایمانت رو در عمل نشون دادنه که تو رو به همه چی میرسونه

    بعد هرچی که بود رو گذاشتم تو کیف دستی ، باز پرسیدم خدا باید کجا ببرم پهن کنم رو زمین تا بفروشم

    و سوالمو گفتم و رفتم تا بخوابم

    وقتی دیشب اومدم بخوابم دو روز بود بهم گفته میشد که چند روزه قرآن نمیخونی و فکر نمیکنیا ،،قرآن بخون و من نمیخوندم نمیشد بخونم چند روزو

    دیشب که رفتم بخوابم باز بهم گفته شد قرآن بخون ، وقتی گوشیمو برداشتم و اپلیکیشن قرآن رو باز کردم گفتم خدا چه سوره ای رو باید بخونم و به گفته هات فکر کنم و سعی کنم تا عمل کنم؟

    اپلیکیشن رو که باز کردم آیه ای از سوره احزاب بود اول صفحه که همیشه یه آیه رو میذاره هر بار که باز میکنی اپلیکیشن رو ، که نوشته بود

    وَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ وَکِیلٗا 3

    و بر خدا توکل کن؛ و کافى است که خدا نگهبان و کارساز باشد

    پرسیدم کدوم سوره خدا بگو

    یهویی چشمم به کاف وکیلا افتاد گفتم کدوم سوره با ک هست

    یهویی گفته شد کهف رو بخون

    نمیدونستم قبلا خوندم یا نه چون هر بار که قرآن رو میخونم یا هر سوره ای میخونم بار بعدی که میخونمش کاملا برام جدیده انگار اولین باره میخونم

    بعد که آیه به آیه خوندم تازه یادم اومد که یه بار خوندم سوره کهف رو ولی مطالبش برام کاملا جدید بود

    حتی آیه به آیه اش منو یاد خودم و تمام اتفاقات این روزا مینداخت و حتی تمام حرفای استاد عباس منش که تو فایلا میگفتن یادآوری میشد برام

    همین که خوندم و با هر آیه ای که میخوندم بهش فکر میکردم و بعد از اواسطش، یهویی نخوندم و اومدم آخرای سوره

    دیدم نوشته

    إِنَّ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّـٰلِحَٰتِ کَانَتۡ لَهُمۡ جَنَّـٰتُ ٱلۡفِرۡدَوۡسِ نُزُلًا 107

    مسلماً کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام داده اند، بهشت هاى فردوس جاى پذیرایى آنان است

    خَٰلِدِینَ فِیهَا لَا یَبۡغُونَ عَنۡهَا حِوَلٗا 108

    در آن جاودانه اند و از آن درخواست انتقال به جاى دیگر نمى کنند

    بهشت فردوس رو که خوندم یه حسی بهم گفت که باید بری همینجا بهشت فردوس تا وسایلاتو بفروشی

    گفتم خدا مگه اینجا تو تهران بهشت فردس هست ؟؟

    رفتم گوگل نوشتم بهشت فردوس یهویی دیدم نوشته باغ فردوس و دیدم یه جای خیلی زیباست که نوشته محلیه که عکاسا علاقه زیادی دارن به عکاسی وطبیعت زیبایی داره

    من تاحالا نرفتم اونجا، گفتم خدا من بعد کلاس چجوری برم اگر مسیرش دور باشه؟ وسیله هامم سنگینه ،

    وقتی داشتم میگفتم یهویی دیدم نوشته که در حوالی میدان تجریش است خیلی باحال بود اینو خوندم گفتم خوب بلدی چجوری همه چیزو بچینی کنار هم که من راه دور نرم و نزدیک ترین مسیر باشه برام بعد کلاسم

    خیلی حس خوبی داشتم خدا از آیه قرآن اسم جایی که باید 1 اردیبهشت میرفتم و وسیله هامو میفروختم رو بهم گفت

    1 اردیبهشت

    اردیبهشت هم بهشته

    باغ فردوس هم بهشته که تو قرآن گفت بهشت های فردوس

    خیلی خوشحالم خیلی

    یه چیزی هم حس کردم یادمه تو یکی از فایل های استاد که گفتن 107 آرزو و خواسته تونو بنویسید وقتی آیه 107 سوره کهف رو خوندم یاد 107 تا آرزو و خواسته ام اعتادم که تو دفترم نوشتم

    عمیقا حس خوبی دارم ،الان که دارم مینویسم اگر خدا بخواد امروز ایمانم رو به خدا سعی میکنم بیشتر نشون بدم و در عمل بهش نشون بدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای:
  8. -
    عاطفه خواجه گفته:
    مدت عضویت: 1840 روز

    سلام به استاد من به عزیزدل استاد و به دوستان عزیزم

    گاهی انقدر در عشق خدا غرق میشم که انگار هیچی جز اون وجود نداره، انگار منم و اون

    انگار فقط نشسته رو به روم و داره با عشق نگام میکنه

    یادمه وقتی نوجوون بودم یا حتی تا همین یکی دوسال پیش شایدم تا چند ماه پیش…نمیدونم دقیقا از کی، ولی یادمه همیشه با خودم میگفتم کاش همینجوری که عاشق آدما میشم مثلا عاشق یه جنس مخالف میشم همینطوری عاشق خدا بشم، همیشه اینو دلم میخواست، انگار شکرگزاری هام و نماز هام و..‌

    از سر اجبار و عادت بود، هیچ حسی نداشتم، اصلا نمی فهمیدم عشق به خدا یعنی چی

    شعرای عرفا رو نمی فهمیدم، من ادبیات خوندم وقتی سر کلاس به شعرای عرفانی و الهی می رسیدم انگار هیچ درکی نداشتم، میگفتم آخه چطوری میشه انقدر عاشق خدا بود، واقعا نمی فهمیدم، احتمالا الان هم درکی از مدارهای بالاتر توحید ندارم، مثلا یک سال دیگه می بینم چقدر بیشتر عاشق خدا شدم و میفهمم که یک سال قبل هیچی نمی فهمیدم

    ولی از خدا میخوام که هر روز و هر روز و هر روز فقط قطره ای از عشق خودش و توحید رو به من بچشونه برای تمام عمرم کافیه

    هیچکس دیگه مهم نیست، دلم میخواد به همه انسان ها عشق بورزم بدون وابستگی بدون اینکه عشق گدایی کنم وقتی که خدای عظیم و مهربونم بی نهایت عشق رو به من میده دنبال چی باشم؟

    آخ که چقدر از گوش دادن به این فایل لذت میبرم خدا خیر و عشق بی نهایت بده به خواهر عزیز استاد که باعث ایده این فایل شدن که انسان های زیادی ازش استفاده کنن

    خدایا شکرت خدای عزیزم شکرت خدای مهربونم شکرت شکرت شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  9. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1441 روز

    سلام استاد

    به عنوان کسی که تجربه زندگی جاده جنگلی دوازده قدم و دوره های دیگه رو دو سال داشته

    وضعیت الانم داره پوستمو میکنه

    یعنی مگه میشه لذت هدایت خدا و بچشی و تشکر نکنی ازش

    بخدا قسم دیشب ازش خواستم ببین من گیییییر کردم جون من کمکم کن

    بخدا قسم چه قدر اشک ریختم گفتم خدا فردا نشونه من تو سایت باشه جواب راهکار مسائلم

    بخدا قسم بریدم

    دیگه تحمل ضربه های جهانم ندارم دیگه

    صبح بلند شدم اومدم تو سایت دیدم بعد از یک ماه که فایلی نبوده ببین جوابت اومد

    توحید

    استاد نمیدونی چقدر گریه کردم وقتی گفتی ما هیچی بلد نیستیم هی خدا خدا میکنیم …

    اره تو رانندگی تجربش کردم وقتی بلد نبودم متر به متر هدایت الله بود متر به متر میگفتم خدا بلد نیستما! متر به متر تو وسط ترافیکای تهران که واسه من بی تجربه غول مرحله اخر بود میگفتم خدا کمک خدا کمک

    اره اولش که میخاستم کنکور بدم روز به روز ساعت به ساعت میگفتم خدا کمک منم کسی ندارم جز تو

    اون موقع که موجودی حسابم صد هزارتومان بود حالم خوب بود چون پشتم با خدا گرم بود

    یه تبلیغی بود تو تلویزیون چند سال پیش میگفت :

    پشتم گرمه

    اگر سرحالم اگه شادم واسه اینه که پشتم گرمه …

    اره میدونی

    نه دوستی داشتم نه پارتنر نه تو رشته مورد علاقم نه ماشین داشتم نه پول نه کار نه هیچی

    ولی حالم خوب بود بخدا

    چون پشتم به خدا گرم بود

    همون خدایی که پشتم بهش گرم بود همه چی بهم داد اندازه ایمانم

    بهم پارتنر داد که برام میمیره

    رشته مورد علاقه داد

    ماشین داد

    پول داد

    مسافرت های باحال داد

    کار داد

    خیلی چیزا که حتی نمیتونم شکر گذارش باشم

    من چکار کردم؟ با چند تا تضاد یادم رفت مسیرم یادم رفت کسی که عامل نتایجم بوده

    حالا این چند تا تضاد یک سال زندگی من زجر تمام کرده

    منی که یادم رفته بود بچه لوسی بودم همش اشکم دم مشکم بود دو سال با آموزشای شما حتی تا نزدیکی این حال اشک ریختن نرفته بودم

    الان روزی چند بار گریه میکنم

    بهم بگی پخ میزنم زیر گریه

    استاد چقدر زشته که ادم باباش شاخص باشه پولدار باشه بهش تکیه میکننه ولی من به خدا نمیکنم

    چقدر زشته واقعا

    چقدر زشته اون روزی که برم پیش خدا بگه بنده من تو همش گوش به فرمان شیطان بودی غلام حلقه به گوش اون بودی

    چرا واقعا؟!

    یعنی فقط چون خدا رو نمیبینم نمیتونم بهش اعتماد کنم؟! دیگه باید چی ببینم ازش که باورش کنم

    من زمانی که هیچ چیزی نداشتم حالم خوب بود

    الان همه اون ارزوهای دو سال پیشم دارم ولی حالم خوب نیست

    اره خلا درون ادم با این چیزا پر نمیشه

    دیشب داشتم بخدا میگفتم دلم یه ادم میخاد صبح تا شب حواسش بهم باشه …

    شرک میبینی تو این جمله؟! مگه خدا همیشه پیشم نیست حواسش بهم نیست

    چه کردم با اون همه باوری که ساخته بودم با اون ادم که دلش قرص بود به هدایت الله

    شدم ادمی که ترسو شدم بزدل شدم میترسم از همه چی از همه کس از هر کاری اعتماد به نفسم خورد شده

    بیشتر دوره ها رو دارم ولی دیگه نمیدونم راهکار چیه

    چکار کنم که برگردم

    تضادا بد زدن من زمین

    منم بهشون دنده دادم و الانم دارم پاسخش میدم

    استاد نشونه امروزم راجب پیغام هدایتگرانه تضاد ها بود

    خدا میگه عباس اروم باش

    بخدا درست میشه

    ولی استاد من ضعیفم نمیتونم به حرف خدا گوش بدم

    عاجزم نمیتونم توکل کنم

    دیشب بخدا گفتم چرا نمیتونم بهت توکل کنم

    چرا نمیتونم به حرفات گوش بدم

    تو میگی من هم میشنوم

    ولی جون ندارم عمل کنم اینقدر له شدم زیر چرخ دنده جهان

    دیگه له لهم

    ولی لذت تکیه به خدا خیلی شیرینه

    چشیدمش

    خیلی خوبه خیلی

    واسه همینه میگم خیلی درد داره

    وگرنه در ظاهر من الان دارم تو ارزوها دوسال پیشم زندگی میکنم

    ولیی درونا خالیم

    تهی

    پوچ

    فقط خدا نیست درونم

    دورام رفتم زدم

    تو راه برگشتم

    ولی طول میکشه همونی بشم که بودم

    طول میکشه برسم به اونجایی به اون مداری که بودم

    به اون رابطه خوبم با خدا

    به اون آرامش

    اره الان فقط میخام به آرامش برسم

    حرف مشترک من با همه اینه تو زندگیم یه چیزی کم یه چیزی میلنگه ولی نمیفهمیدم بابا رابطتت با الله با ربت خراب شده

    با فرمانروا جهان

    با پادشاه

    این کامنت همش با اشک بود دلی دلی بود

    ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ

    ستایش فقط مخصوص خداست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  10. -
    یاسمن زمانی گفته:
    مدت عضویت: 2460 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

    الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ

    مَالِکِ یَوْمِ الدِّینِ

    إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَإِیَّاکَ نَسْتَعِینُ

    اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ

    صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ

    سلام به روی ماه استاد نازنینم،

    سلام به مریم بانو در پشت صحنه،

    و سلام به هم خانواده ای های دوست داشتنی!

    خدایا خودم رو به تو می سپارم و ازت طلب هدایت و آگاهی می کنم. به این بنده ی نا آگاهت ببار که دانش من در برابر علم تو یک قطره در مقابل اقیانوس هم نیست.

    چقدر این مهمه که یادمون باشه وقتی برای اولین بار میخواستیم یه کاری بکنیم چقدر خدا خدا میکردیم و در واقع همیشه باید اینجوری باشیم و از خدا هدایت و کمک بخوایم، فکر نکنیم دیگه تو یه زمینه ای حرفه ای شدیم و به کمک خدا احتیاج نداریم.

    اولین باری که هر کاری رو انجام دادیم چقدر خاشع بودیم و نیازمند میدونستیم خودمونو به خدا…چقدر فقیر بودیم به هر خیری که خدا بخواد به ما عطا کنه.

    به خدمون گوشزد کنیم همیشه که من بدون هدایت خداوند هیچی نیستم!

    نکته ی مهم: بعضیا فکر میکنن اگر ما خیلی متواضع باشیم و بگیم نمیدونم نمیدونم، داریم ندونستن رو به ذهنمون می قبولونیم، باور بلد نبودن رو داریم به ذهنمون می قبولونیم! در صورتی که هرچقدر من در مقابل خداوند بگم نمیدونم، بیشتر از الهامات خداوند دریافت می کنم، قلبم بازتره، خداوند به من هدایت ها رو دقیق تر و واضح تر میگه، و به همون نسبت من زندگی بهتر و راحت تری دارم. وقتی دستم رو تو دست خداوند میذارم، وقتی رو شونه ی خداوند میشینم، اعتماد به نفسم هم میچسبه به سقف! این اعتماد به نفس از خشوع و تواضع در مقابل خداوند میاد.

    وقتی شما بدونی خداوند هدایتت میکنه احساس stuck شدن یا گیر کردن نداری…که گیر کنی توی یه وضعیتی! احساس نمیکنی راهی نیست، دیگه کاری نمیشه کرد …همیشه یه احساس اطمینانی داری که خدا داره هدایتت میکنه و در زمان مناسب حتی اگر الان هم نمیدونی باید چیکار کنی، خیالت راحته، به موقعش بهم میگه باید چیکار کنم. چون من دارم می شنوم، گوشامو تیز کردم، من آماده ی دریافتم، پذیرفتم که من نمی دونم!

    من به وضوح توی زندگیم دارم می بینم که وقتی کارامو به خدا می سپارم و نگران نیستم، خدا به بهترین شکل کارامو پیش میبره یه جوری که شبیه معجزه ست. دو هفته ست که به مکان جدید، کار جدید، آدمای جدید مهاجرت کردم و توی این مدت تلاش کردم حواسم باشه که لحظه به لحظه از خدا هدایت بخوام، برای تمام مسائل ریز و درشت، و انصافاً دارم نتیجه ش رو می بینم که چه جوری کارام به نرمی انجام میشه. چند روز مونده به اومدنم، خونه ای که میخواستم بگیرم یه گیری توش ایجاد شده بود، ولی من ذهنمو کنترل کردم و گفتم خدایا، هرجا که خوبه من برم همونو برام جور کن و سعی کردم نگرانی رو از خودم دور کنم، یک ساعت بعدش یه ایمیل اومد که اون مشکل خود به خود برطرف شد. برای ورود به آمریکا اول نگران یه سری مسائل بودم و کلی داکیومنت آماده کرده بودم، ولی بعد بی خیالش شدم و سعی کردم اون مسئله رو به طور کلی از ذهنم خارج کنم و خودم رو بسپارم به خدا. نتیجه این شد که آفیسر به جز اون برگه ی ورود اصلیم هیـــــــــچ مدرک دیگه ای ازم نخواست و هیچ سوالی نکرد. حتی وقتی مسئله ای برام پیش میاد که به ظاهر خوشایند نیست، سعی می کنم به خودم بگم اشکال نداره، من نمی دونم، حتماً یه دلیلی داره، الخیر فی ما وقع وقتی که من دارم روی خودم کار می کنم و احساسم خوبه. البته که به قول استاد اینو باید حواسمون باشه با مسائل پر تکرار زندگیمون اشتباه نکنیم، که اون مسائل باید ریشه ای حل بشن!

    استادجان عاشقتونم و به قول معروف مرسی که هستین و به قول سعیده بوس به کله ی مبارکتون :))))

    به امید روزی که از نزدیک در آغوشتون بگیرم و از نتایجم بگم (قلب های رنگارنگ)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 30 رای: