توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ندابشارتی گفته:
    مدت عضویت: 1450 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته ی زیبا

    برم سر اصل مطلب ک تجربه ی همین روزهای اخیرمه!

    من با خشوع و تواضع،با تسلیم بودنه کامل،هدایت خدارو دریافت کرده بودم و باشگاه (هوم جیم) زده بودم

    در شروع کار ورودی های مالی،شاگرد،…نتیجه به جهت همون تسلیم بودنا و من بلدنیسمو تو بگوها ایجاد شده بود!

    6ماه گذشت…

    دو هفته ی اخیر بعد از تموم شدن تعطیلات عید،مجدد شروع به کار کردم

    دیدم یکی در میون شاگردام کنثل میکنن!

    البته ک من بخاطر احساس لیاقتم ،شهریمو بالاتر برده و با وجود نجواها ک الان شاگردات میرن،طردت میکنن،تو تنها میشی،اشتباه کردی ندا … و هزاران سرزنش که از بازی ذهن میومد

    طی همین دو هفته،با کمک فایلای احساس لیاقت و البته که یاداوری همون انرژی،همون منبع،همون اصل،همون نور،همون الله،همون پرودگار،همون خدا که در شروع کار ،ازش درخواست میکردم که تو بهم بگو چطور،تو بهم بگو از کجا ،تو بهم بگو چگونه؟

    من هیچی نمیدونم خدا

    من هیچی بلد نیسم

    من اولشم که شروع کردم همش کار تو بود

    کلاسامو پر کردی،ادمهای خوبتو برام فرستادی

    تو کردی

    حالا بازم با تو…

    همین دیروز ،ی پیام دریافت کردم که نداجون من نمیتونم بیام کلاس…

    چشمامو بستم،گفتم خدایا من میدونم کار تو بود..

    من میدونم که جا باز کردی برای بهترش..

    من میدونم که داری یه جریان جدید توی این اقیانوس زندگیم راه میندازی..

    من میدونم که قراره این بدن و این ندارو ببری برای تجربیات بهتر..

    من میدونم که قرار چیزهای جدید بهم نشون بدی..

    ذهن اروم بود..

    قلبم میتپید شکر..

    باشگاهی دارم که خودم میتونم تمرین کنم،چی ازین بهتر..بدون محدودیت… شکر

    هنوز شاگردای خوبی دارم و شب باهاشون کلاس دارم شکر…

    رسیدم خونه،شروع کردم غذا درست کردن،منی ک مدتها بود همیشه از بیرون غذا سفارش میدادم ،اما انگار این الهام بود ک بلندشو ،ذهنتو ببر ی جایی ک نخواد تورو پایین بیاره،البته ک نمیتونست،چون من خیلییییی اروم بودم ،حس کوه بودن داشتم،محکمو استوار

    به ابجی لیلا (لیلا بشارتی،یکی از دستای خدا برای اشنایی با مسیر استاد) زنگ زدم

    گفتم ابجی این روزها این اتفاقا داره میفته و البته ک من هیچ غمو ترسی ندارم

    هرکی از بیرون ب این کاره من نگاه میکرد،میگفت این دختر دیوانست،شهریرو بیشتر کرده دونه دونه شاگرداشم کنثل میکنن،این میخنده و بهشون میگه موفق باشی

    اره من دیوونم ،دیوونه ی همون عشق،دیوونه ی همونی که دلم بهش قرصه،که خودش برای من همه کسه..

    بعد از صحبتمون با ابجی ،دراز کشیدمو چشامو بستمو گفتم،ای عشق تو همه چیزی،من واقعا ندای قبل ندای پارسال نیستم،چون تورو پیدا کردم

    چشام گرم شدو خوابم برد

    مسیج اومد..

    پیام واریز…

    شاگرد خصوصی،4میلیون

    نگاه به سقف کردم..

    گفتم جواب دادی به ارامشم به توکلم..

    داغی اشکام هنوز روی گونم حس میشد..

    دوبار دینگگگ پیام..

    شاگرد خصوصی قدیمم..

    هم تمرین خصوصی هم رژیم..8میلیون

    دیگ اشکام بند نیومد…

    12میلیون کمتر از نیم ساعت

    4برابر همون ادمهایی ک کنسل میکردنو من لحظه ای شک نداشتم که خدا نشسته و داره با چشمای پر از عشقش،هی میگه دخترم دخترم نترسی،من هستم یوقت فکر نکنی داری تنها میشی،من اینجام

    اره من صداشو توی وجودم میشنیدم..اهنگ علی زندوکیلی و هق هقای من که به پهنای صورتم و چشمایی که نمیدیدو تلاش میکردم بنویسم

    از عشقش

    از بزرگیش

    از …

    از بس که عمری خورده ام بغض گلویم را

    دریا دلم حالا ببند ای عشق جویم را

    بی پرده با من باش این مردُم نمیدانند

    تنها حجابت فاش کرده مو به مویم را

    این چند قطره اشکِ تو عشق است یا بازی

    که میبرد این چند قطره آبرویم را

    من صحبتم با زندگی جز عشق چیزی نیست

    چون خوانده ام دستِ حریفِ روبرویم را

    زیباترین رویایی، حتی در این تنهایی

    من اینهمه زیبایی، هرگز ندیدم

    شبیهِ کوه دردم، هر شب صدایت کردم

    تا به خودم برگردم، تو را شنیدم

    در سینه ات، یک راز پنهان است و میخواهم

    پایان دهم، امشب عذابِ جستجویم را

    در سینه ام، یک آرزو دارم نمیگویم

    شاید خودت پیدا کنی آن آرزویم را

    زیباترین رویایی، حتی در این تنهایی

    من اینهمه زیبایی، هرگز ندیدم

    شبیهِ کوه دردم، هر شب صدایت کردم

    تا به خودم برگردم، تو را شنیدم

    من پر از انرژی،پر از امید رفتم برای کلاسهای شبم

    و دوباره لطفو برکتش از طریقای شاگردای شبم،که برام کادو خریده بودن

    و اما امروز،از امروز بگم که همین توحید با من چه ها نکرد

    با هدایت های همون الله ،من به خرید ماشین صفر دنا پلاس رسیدم

    ماشین هاچ بک پراید مدل 91ام رو با تمام عشقبازی که کرده بودیم،فروخته بودم

    توی پروسه فروشش به دلیل توقیف حجاب که من روحمم خبر نداشت،پلاک زدن به مشکل خورده بودو داستای تعطیلیه عیدو این چیزا…

    همه ی اعضای خانواده من،دنبال پارتی یا رشوه به افسرو ازین داستانا بودن،من اوایل اسفند ماشینو فروختم و تقریبا یکماه ازاین پروسه پارکینگو قوانینه مردم(نه قوانین منو خدا) گذشته بود

    امروز اقای خریدار زنگ زد،گفت من ماشینو سند زدم بالاخره

    و کاراشو انجام دادم

    گفتم هزینه ی پارکینگو جرثقلیل چقد شده،پرداخت کنم..

    گفت هیچی نشده…

    گفت قیمته ماشین بالا رفته،راضی باشین شما…

    من به‌چه خریداری هدایت شده بودم که این همه صادقو امین بوده..

    میتونست یه عددی بگه..

    اما ادم درستکار…

    اونروزا ک همه حرفه رشوه و پارتی میزدن،من چشم دوختم به اون بالایی ،گفتم تو ،توی قضیه طلاقم،وقتی از خودت خواستم،وقتی چشمم به خودت بود نه بندت ،نه وکیل،نه قاضی…برام انجامش دادی…

    اینبارم انجامش میدی،من هیچ راهی بلد نیسم تو بهم بگو..

    و حالا انجامش داده..

    حالا انجامش داده

    انجامش داده..

    اره معلومه ک انجام میده

    معلومه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      نگار گفته:
      مدت عضویت: 2214 روز

      ندای عزیزم سلاااام

      بعد از مدتها ب کامنتت هدایت شدم

      پارسال وقتی برای اولین بار روز شمار رو‌شروع کردم

      توی خوندن کامنتها ب شما هدایت شدم که با ی اختلاف 4 یا 5 روزه از من جلوتر بودین

      و اون زمان هنوز باشگاه نداشتین و تو کامنتها نوشته بودین دلتون میخواد داشته باشین …

      خوشحال شدم نگم چقدهاااا

      یعنی با ذوووق داشتم کامنت میخوندم

      وقتی فهمیدم که باشگاه خودت راه انداختی

      مرحبا

      در مورد شهریه و‌کنسلی

      منم بعد از سال نو

      به شاگردهام پیام دادم

      و اعلام کردم که شهریه کلاس در سال جدید با …. مبلغ برگزار میشه

      اولین زبان اموزم

      فقط وقت جلسه بعد رو رزرو کرد

      زبان اموز دومم هم‌همینطور

      فقط گفت که از فردا میخواد بیاد کلاس

      ولی زبان اموز سومم

      که مبلغ و سطح کلاسش از بقیه بالاتر

      وقتی اعلام‌ کردم مبلغ شهریه در سال جدید … هست

      گفت اطلاع میده ک کلاس میاد یا نه

      و تا الان هم هنوز خبر نداده

      وقتی میخواستم مبلغ شهریه جدید رو‌محاسبه کنم

      خود ذهنم مقاومت داشت که زیاااده

      و اینا قبول نمیکنن

      یا میاد دوباره‌کلی چونه میزنه

      ( تو پرانتز بگم

      من با این زبان اموزم کم و‌بیش رفت و امد داریم

      و چ پولهایی که خرج نمیکنن

      مثلا عید دنبال تابلو‌فرش ابریشم بود که از 42 میلیون شروع قیمتش

      300 کیلومتر بکوب برو ی شهر دیگه

      2 تومن بده ی لباس برا دختر 3 ساله بخر

      عکاسی رزرو کن کنار دریا

      و …

      کلی بریز و بپاش دیگه

      ولی برای پرداخت 280 تومن کلاس زبان

      باید فکر کنه

      خب چرا این خانم ک اینقدررر خرج میگنه

      ب من‌که میرسه برای پرداخت زورش میاد

      چون من خودم لایق اون مبلغ نمیدونم

      چون من اون فرکانس میفرستم‌که خیلی میشه در دراز مدت که پسر این خانم میخواد کلاس بیاد

      یعنی من بجای اونا حساب کتاب میکنم

      امروز صب عجب بارونی داشت میزد

      تو خونه تنها بودم

      رفتم تو حیاط

      دستم گرفتم زیر بارون

      گفتم خدایا بارون رحمتت داره میباره

      ب اسونی

      باران رحمتت، سلامتی، ثروت و شادی رو هم ب زندگیم حاری کن

      گفتم خدایا میدونم اگه کلاس کسرا کنسل شده

      چون تو میخوای با ی مشتری بهتر برام پرش کنی

      برای ذهنم مثال از مشتری های دست ب نقد و محترمی که داشتم اوردم که زودتر شهریه چندین جلسه رو‌پرداخت ‌میکردن

      خیلی اروم شدم

      دفترم اوردم و شکرگزاری نوشتم

      و الان هدایت شدم ب کامنت شما

      ک موضوعش مشابه تجربه من بود

      برات ارزوی بهترینها رو‌دارم

      موفق باشی ندا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      Sajjad Abolhasani گفته:
      مدت عضویت: 1189 روز

      سلام به ندا خانوم توحیدی عزیز

      کامنتتون اشک از چشمام سرا زیر کرد

      خیلی به این کامنتتون نیاز داشتم

      و‌تحسینتون میکنم ندا خانوم به خاطر ایمانتون

      راستی یادمه روز شمار رو‌ تقریبا با شما اما یه نمه عقب تر شروع کردم و یادمه تازه میخواستی باشگاه بزنین

      انشالله موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    نفیسه کرمی گفته:
    مدت عضویت: 648 روز

    سلام به استاد عزیزم

    صبح به این نیت از خواب بیدار شدم که بروم و در آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنم و گفتم تا صبحانه بخرم سفر به دور آمریکا را هم نگاه کنم دیشب نشانه هدایت من رفتن و یاد گرفتن رانندگی بود و خیلی واضح به من گفته شد حالا وقت عمل کردن و دیشب به خودم قول دادم اولین کار فردا ثبت نام کردن است همیشه به خاطر ترس عقب انداخته بودم یه زمانی میگفتم ما که ماشین نداریم

    بعد که ماشین خریدیم به لطف الله بهانه های دیگه و بعد با راهنمایی های شما فهمیدم ترسه و باید وارد ترسها شد و وقتی اومدم توی سایت و فایل جدید را دیدم گفتم خدایا شکرت توحید عملی که من عاشق شنیدن حرفهای استادم و اصل همینه و وقتی صحبت‌های شما شروع شد شوکه شدم در مورد رانندگی و ترس خواهرتان بودباخودم گفتم خدایا دوباره هدایت برای رانندگی خدایا شکرت خدایا داستان این رانندگی چیه؟در دقیقه های اولیه فایل دائما حرف رانندگی و مثال رانندگی

    را می‌شنیدم و بعد از خوردن صبحانه و قبل از تمام شدن فایل لباس پوشیدم و رفتم سمت آموزشگاه و قبل از وارد شدن به آموزشگاه ایستادم و گفتم خدایا توکلم به توست من را هدایت کن به ذهنم اومد بپرسم ببینم کدام مربی بهتره یک دفعه گفتم نه خدا من را به این واضحی هدایت کرده بقیه هم با خدا احتیاج به کسی ندارم خدا برای من کافیست و کارهارو درست میکنه و رفتم داخل با حس خوب و وقتی از شرایط و قیمت پرسیدم خشکم زد متصدی گفت اگه فقط تا امروز ثبت نام کنید دو میلیون تومان کمتر پرداخت میکنید از فردا

    تعرفه قیمت جدید اجرا میشه و باید دو میلیون تومان بیشتر پرداخت کنید و فقط گفتم خدایا شکرت تویی که آگاهی تویی که عالمی تویی که اولی تویی که آخری .

    در صورتیکه من اصلا از قیمت و هیچی خبر نداشتم و آموزشگاه دیگری رفتم در صورتیکه آنجا تعرفه جدید را اجرا می‌کردند و فقط همون آموزشگاهی که من رفتم با قیمت قبل بود

    من زمانیکه تازه وارد سایت شده بودم وقتی شما می‌گفتین هدایت نمی فهمیدم شما چی میگید برام تازه و عجیب بود که خدا با ما حرف میزنه با اینکه درک نمیکردم ولی حرفهای شما را گوش میدادم هر روز و هرروز .

    برای عید امسال می‌خواستیم بریم مسافرت دقیقا شب قبل مسافرت خواب دیدم پدرم به من زنگ زده و به من میگه شناسنامه با خودت ببر در صورتیکه اصلا خبر نداشتن که ما می‌خواهیم بریم مسافرت و بعد داییم گوشی را گرفت وگفت مسافرت به شما خوش بگذره

    وقتی رفتیم برای اجاره خانه از شوهرم کارت ملی خواستن و شوهرم نداشت ومن گفتم من شناسنامه دارم و دادیم و خانه را اجاره کردیم و سفر هم خیلی به ما خوش گذشت چقدر حرفهای شما درسته خدا برای همه چیز و هرموردی که بخواهیم هدایت میکنه و چقدر احساس خوبی داره

    در مورد سوال ایده های خودم هیچ کدام به نتیجه نرسید و فقط عذاب و سختی برایم داشت و نزدیکترین آدم به ما به من و شوهرم و بچه ام توهین و بی احترامی میکرد فکر میکردم آن شخص تنها کسیه که میتونه به من کمک کنه و بسیار تحمل کردم آن موقع نمی‌دانستم که من فقط به خدا احتیاج دارم و فقط خدا برای من کافیست هرروز صدای شما را می‌شنوم که با صدای بلند میگفتید دوستان هیچکس تاکید می‌کنم هیچکس نمیتونه به شما کمک کنه فقط و تنها کسیکه میتونه به شما کمک الله یکتا است فقط از خدا بخواه روی هیچ انسانی حساب باز نکن فقط روی خدا حساب باز کن چقدر زیبا و باشکوهه چقدر عالیه چقدر آرامش‌بخش که به هیچ انسانی نیاز نیست

    خدایا قلب مرا خانه خودت قرار بده تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم مرا به راه راست و نعمتهایت هدایت کن

    از شما سپاسگزارم سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  3. -
    مهرک الهی گفته:
    مدت عضویت: 1738 روز

    سلام به استاد عزیزم وشایسته ی جانم

    وتموم همکلاسیهای هم مسیرم.

    من اومده بودم که ثروتمند بشم،اومده یودم که قدرتمند بشم،اومده بودم که ازبیزاری ازخودم فرارکنم،

    اومده بودم که سرمو گرم کنم تا ازشکستهایی که حتی فکرشم نمیکردم بخورم،دوربشم وبه یاد نیارمشون

    نمازمیخوندم ولی دریغ ازاینکه سرسوزنی خدارو حس کنم

    بایکدنیا سوال ازخداوند خشمگینی که ادعادمیکرد ،عادله.

    سرگشته وحیران درانتهای وجودم فقط میپرسیدم وجوابی نبود

    بلاخره رهاکردم وپذیرفتم که تقدیرم اینه ومثل کسی که درمسابقه ای که باختن مساوی مرگه ،خودم رو بازنده یافتم.

    وقتی فایلی ازشمارو دریک گروه تلگرامی دیدم وفقط به این علت دانلودش کردم که نوشته های فرستنده اون فایل،خیلی واسم قابل درک بود.

    نه اینکه دیده باشمش،فقط چون کامنتاش قلبا به من اثرمیکرد.

    بعداز اون پرسیدم اینی که تواین فایل صحبت میکنه کیه؟چیز دیگه ای هم ازش دارید؟

    وهمینطوراومدم تاعضوسایت شدم وارزوی خرید دوره ای ازشما.

    تشنه بودم وجرعه جرعه ازاین دریا مینوشیدم وباز بزرگترین قسمتی که نمیتونستم هضمش کنم اینجمله بود

    که خدا همه گناهان رو میبخشه الا شرک

    ومن تشنه انقدرنوشیدم،تااینکه عدالت خداوندم برام واضح شد ومعنی توحید

    ،آشکار

    وحالا عاشقانه دوره هارو خریدم وحس میکنم دیگه سوال خاصی ندارم که بپرسم ودیگه نمیخوام دوره ای رو بخرم

    الای اینکه فهمیدم که من به چه چیزی نیاز دارم؟

    جواب ،«««« توحیده. »»»»

    من چی میخوام؟

    «««میخوام موحدباشم ومشرک نباشم»»»»

    وقتی امروز به سایت سرزدم و سرتیترفایل جدیدو دیدم

    قلبم به وجد اومد ،وفهمیدم که حالا ،،،،

    تنها چیزی که میتونه به من حس خوشبختی بده ««««توحیده.»»»»

    ازوقتی درمسیر قوانین قدم گذاشتم،دارم خوشبختی رو درتموم وجوه زندگیم لمس میکنم

    ومطمئنم که تا آخرعمرم فقط رو به جلو خواهم بود,,, اگر دراین موضوع بهتربشم

    ولی اون چیزی که منو به سمت وعشق به توحید دعوت میکنه،فقط موفقیت نیست،

    یک وجه عالی ازخودموپیدادکردم که عاشق توحید شده وحظی که این مقوله به من میده قابل قیاس با هیچ چیزی نیست.

    نمیدونم چقدرتونستم این موضوعو توضیح بدم واصلا این روال درسته یا نه

    واصلا اهمیتی هم نداره که روالش همین باشه

    احساس میکنم که اون جوونی هستم که به نگاهی عاشق شده وبه حرف هیچکس اهمیتی نمیده.

    انگارهمه چیز دنیابسیارکمرنگترازاین موضوعه .

    وفقط دلم میخواد وارد سایت بشم وفایل توحید عملی ببینم

    ودوره توحیدی بخرم

    چون چیزی مهمترازاین نیست.

    روزموساختی استاد خوبم.

    توحید عملی قسمت دهم رو تقریبا هرروز میشنوم واین فایل هم ،مثل دوره هام ،سیو شده وجزو لیست نامبروان قرارگرفته.

    امروز سوپرایز شدم وازاین خیربزرگی که روزیم شده ،بسیارازخداوندم وشما سپاسگزارم.

    آرزو میکنم این حس ناب روزی همه همکلاسیهای خوبم بشه

    وخودم هرروز بهترولایقتربشم برای دریافتش..

    بامهر

    عاشقتونم

    مهرک

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  4. -
    حمید حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1887 روز

    یارب العالمین

    سلام به دوزوج خوشبختی

    سلام به تک تک دوستان توحیدی وباعشقم

    استاد عزیزم خیلی خوشحالم روی ماهتون رو میبینم

    استاد عزیز تبربک میگم به خواهرتون که با کارکردن رو خودشون تونستند یه ماشین عالی رو جذب کنند.

    چقدر به نکته عالی اشاره کردید،اکثر انسانها وقتی اول کار میخوان هرکاری رو شروع کنند، اولش اون احتیاط شدیدهست و یجورایی بیشتر خداروصدا میزنند وازش هدایت و کمک میخوان، وبعدش تویه اون کار به مهارت میرسن یه غرور خاصی میاد، ویجورایی دیگه از هدایت خداوند و احتیاط دور میشن، یجورایی منیت میگیرن.

    یاد این آیه زیبا از قرآن سوره الاسرا میفتم

    وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا ﴿67﴾وزمانی که در دریا سختی و آسیبی به شما رسد، هر که را جز او می خوانید ناپدید و گم می شود، و هنگامی که شما را [با سوق دادنتان] به سوی خشکی نجات دهد [از خدا] روی می گردانید. و انسان [با اینکه الطاف خدا را همواره در زندگی خود لمس می کند] بسیار ناسپاس است.

    من یادمه اول رانندگی بسیار محتاط بودم و یادمه انقدر از خدا کمک میخواستم وچنان دقت و احتیاط بود که هرلحظه از خداوند کمک میخواستم، بعداز یمدت دیگه دیدم اون مهارت عالی شدم و غرور گرفتم، ولی از وقتی بامباحث شما اشنا شدم، هروقت سوار ماشین میشم میگم خدایا فرمون زندگیم دست تو، توهدایت کننده ای تو محافظ منی،هیچ برگی بدون اذن تو به زمین نمیفته. خودت هدایتم کن بمکان و زمان درست.خودت یاری دهنده و محافظم باش

    حتی یادمه قبلنا انقدر کتاب و مطالب انگیزشی میخوندم و خودم رو عقل کل میدونستم، ولی از یجایی به بعد از خداوند هدایت خواستم که من رو با قوانین خالصت هدایت کن، دستمو گرفت و به این سایت الهی و توحیدی دعوت کرد، هیچوقت نقطه عطفم رو که چقدر واضح هدایتم کرد به این سایت و دوره12قدم، هیچوقت یادم نمیره.

    من قبلنا وقتی به هردستاوردی میرسیدم، چنان غرور من رو میگرفت انگار، نه انگار که قبلش تو کویر بودم، یادم رفته بود چقدر از خداوند درخواست میکردم‌، چقدر ساعتها باهاش صحبت میکردم، ولی وقتی بهش میرسیدم و به اصطلاح امروزی، خرم از پل میگذشت، انگار دیگه همه چی رو بخودم نسبت میدادم، براحتی فراموش میکردم که خداوند از طریق دستانش داشت کارامو انجام میداد، ولی العان نمیگم عالی شدم، چون بمحض اینکه بگم عالی ام باز غرور ومنیت، میگیرم، هر موفقیت کوچک و بزرگ برام شه، بخدا میگم خدایا مرسیکه از طریق دستانت داری بهم عشق میدی،کارامو راه میندازی،بخدا من هیچم، مرسیکه من رو خالق زندگیم آفریدی، من درخواست میدم، و توهم برام مهیا میکنی، بشرط بندگی تو، بعضی جاها واقعا خیلی از خواسته هام نشده، بخدا میگم خدایا میدونم جهانت رو بینقص آفریدی، منم بعضا یجاهایی ترمزایی دارم، تکاملی روشون کار مبکنم و تمرکزبزارم میدونم بدون استثنا بهم میدی، دیگه مثل قبل غر نمیزنم

    حتی من تو ماشینم یه نماد قلب باتسبیح، برادرزدم برام درست کرده و یه پلاک الله هست اون رو، رو آینه ماشین آویزون کردم که وقتی سوار میشم من رو یاد خداوند بندازه(صدالبته اینا فرع هست) که بهم یادواری کنه حمید این ربی که میپرستی قدرت جهان دستشه، همه کیهان رو داره مدیریت میکنه با بالاترین دقت که تو عقل آدمی هم نمیگنجه، فقط از این بخواه، بابا ارباب جهانه، کل این آدما، جانواران، سیارات رو اون خلق کرده، فقط روی نیازت به این باشه، فقط به این وابسته شو، چون میدونم یه لحظه از یادش غافل میشم قدرت رو میدم به عوامل بیرونی، من بشخصه خیلی خیلی باید روی باورای توحیدیم کار کنم،استاد باوراتون واقعا عالیه.

    خدایا تو اگر هدایتم نکنی هیچی نیستم،اگر راه رو بهم نشون ندی من هیچکاری بلد نیستم، تو هستی که بلدی،توهستی که علیمی،تو هستی که رزاقی، اگر رزق ونعمتی که تو زندگی من هست،بخاطر حضور توعه،بخاطر رحمت توعه

    استاد عزیز بینهایت ازتون سپاسگزارم که باز به ندای قلبتون لبیک گفتید و این فایل زیبا وپرمحتوارو که نیاز خیلی از ماهاست، ازجمله خودم رو که حمید تو هیچی نیستی در مقابل پروردگارت، رو با صدای واضح وقویتر بهم رسوندی.

    عاشق همتونم باعشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  5. -
    نسیم زمانی گفته:
    مدت عضویت: 1680 روز

    سلام سلام به استاد عزیز

    سلام به مریم جان شایسته

    و سلام به همه دوستان و همکلاسی های عزیز

    چقدر فایل خوبی بود، وقتی دیدم فایل جدید فایل توحید عملیه اصن گل از گلم شکفت:) عاشق این فایلای توحید عملی هستم و چقدر لذت بردم از کلمه به کلمه ش… وای اون آخرش، با اون آهنگ، اون لبیک ها، تصاویر… چنان غلیان احساساتی داشتم که قابل وصف نیست، اشکم همینجوری سرازیر بود و به شدت احساس سپاسگزاری و خوشحالی و اپرشییشن داشتم از این سعادت که تونستم همچین مفاهیمی رو ببینم و درک کنم

    این توضیح استاد چقدر خوب بود، که قاطی نکنیم تواضع در برابر خدا رو با احساس منفی بلد نبودن و نا آگاهی و اینا:

    هر چقدر که من در مقابل خداوند، بگم نمیدونم، بیشتر از الهامات خداوند دریافت میکنم، قلبم بازتره، و به همون نسبت هم زندگی بهتر و راحت تری دارم چه تعبیر قشنگیه!!! ینی یه تقلب خیلی عالی بهمون رسوند استاد:)) حالا تقلب نه، کلید، اگه همیشه حواسمون به این تعبیر و این فرمول باشه چه نتایجی میتونیم ازش بگیریم.

    وقتی بدونیم خدا کمکمون میکنه، احساس گیر کردن نمیکنیم تو هیچ مسئله ای

    وای وای این که واسه خود من بارها پیش اومده، ینی یه مسئله ی ساده ای حتی، وقتی اصن حواست نیست که بابا من میتونم تو همینم از خدا کمک بگیرم، بعد هی فقط رو خودت حساب میکنی، راهایی که از قبل بلد بودیم امتحان میکنیم، هی بیشتر گیر میکنیم، عین قاشق تو عسل:)) حالا الانا من وسطش یادم میفته که بابا بسپرم به خدا، از خدا براش کمک و راه حل بخوام… و بعد چنان به راحتی اون مسئله حل میشه که آدم میمونه متحیر

    خداروشکر جدیدا بیشتر حواسم به این قضیه هست. تو مسائل کاری که خیلی وقتا یه مشکلایی برای بعضی پرونده ها پیش میاد، دیگه پنیک نمیکنم، از همون اول میگم خدا هست، اینو میسپرم به خدا و میدونم به بهترین شکل پیش میره… و واقعا همین میشه:)

    مثالهاتون عالیه استاد، خیلی ملموس و قابل درک و فهمه

    وای اون مثال چت جی پی تی قشنگ برای من بود:)) ما خب تو کارمون خیلی از چت جی پی تی استفاده میکنیم، برای ادیت و بهبود انواع نامه هایی که مینویسیم، اتفاقا جدیدا همین حالت برای من پیش اومده که انگار دیگه چت جی پی تی هم مثل قبلنا قشنگ و درست جواب نمیده، و الان میفهمم دلیلشو… من اصلا حواسم نبود که آگاهانه در ذهن داشته باشم که چت جی پی تی هم از دستای خداست، که موقع استفاده از اون هم اول از خدا بخوام که اون درست برام کار کنه… خدایا چقدر توحید قشنگه و چقدر میتونه در عین سادگی پیچیده باشه، یا شرک چقدر راحت و مخفی و بی سر و صدا میاد یواشکی خودشو یه گوشه ی ذهن جا میده!

    خدایا شکرت برای این آگاهی های نابی که استاد توحیدیمون رایگان در اختیارمون میذاره

    فقط کافیه حواسمون باشه همه چی رو صرفا از خدا بخوایم، همه چی رو از خدا بدونیم، بعد اون زندگی راحتی که استاد میگه تجربه میکنیم، که در تمام جنبه ها زندگیمون خیلی راحت پیش بره، تو بحث سلامتی، روابط، کاری، مالی… بدون اینکه زجری بکشیم براشون (نه اینکه کاری نکنیم ها، زجری نکشیم)

    به خاطر اینکه فرمون رو دادیم دست خدا

    خدایا کمکم کن همیشه یادم باشه و حواسم باشه فرمونو بدم دست تو، هوا برم نداره بگم نه خودم بلدم

    تا آدم ها و موقعیت ها و شرایط خوب تو زندگیم وارد بشه

    و این به معنای اعتماد به نفس پایین نیست، این فقط در مقابل خداست، جایگاه ما و جایگاه خدا

    و اتفاقا هرچی جلوی خدا خاشع تر باشیم، جلوی دیگران سرمون بالاتره

    خدایا شکرت، من که احساس میکنم اون موقعیت ها و شرایط خوب و البته آدمهای خوب خیلی نزدیکن، که بیان تو زندگیم، البته که همین الانم خیلی اومده تو زندگیم، ولی اون موقعیت آنچنانی و پروموشن و پیشرفت رو دارم حس میکنم که بهم نزدیکه

    چقدر قشنگ میشه روزمون وقتی هرروز با این آیه ها شروع بشه

    ایاک نعبد و ایاک نستعین

    اهدنا الصراط المستقیم

    صراط الذین انعمت علیهم

    غیر المغضوب علیهم و لا الضالین

    خدایا شکرت

    وای این مثال درس خوندن و امتحان دادن، الان که میخوام چندهفته دیگه آیلتس بدم:)

    من اینو تجربه هم کردم، سری قبلی هم که آیلتس دادم سال 2019 همین قانون رو حالا با درک اونموقعم تجربه کردم، اون موقع ها بیشتر تجسم رو بلد بودم و بارها تجسم کردم که مثلا تو اسپیکینگ همون موضوعی که تمرین کردم، از همون سوال میاد، و چندتا موضوع بیشتر رو کار نکردم… وای وقتی اگزمینر سوالش رو پرسید ناخودآگاه لبخند زدم از ذوقی که کردم، همون موضوعی که روز قبلش تمرین کرده بودم همون رو پرسید و عالی دادم امتحانمو

    حالا این سری هم حتما همینطور خواهد شد و بهتر، حتما بهتر، چون این دفه اون ایمان قویتر و از خدا خواستن هم هست

    خدایا شکرت برای هدایتت

    خدایا شکرت برای ربوبیتت

    خدایا شکرت برای ظرفم و سعادتم در دریافت این آگاهی ها

    وای فقط آخر فایل… چقدر لحنش زیبا و روحانی و دلنشینه

    یاد چند روز پیش افتادم که خسوف کامل داشتیم اینجا تو کانادا و آمریکا

    اون لحظه که ساعت 3 بعد از ظهر یه دفه همه جا تاریک شد… اونم یه لحظه ی روحانی ای بود، یه احساس عجیبی داشت، حضور خدا و قدرت خدا رو انگار آدم بیشتر و از نزدیک تر حس میکرد

    خدایا شکرت

    استاد یه دنیا ممنون برای این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
    • -
      آیناز حیدری گفته:
      مدت عضویت: 1590 روز

      نسیم جان چقدر من دید گاه های شما رو دوست دارم چقدر زیبا می نویسید انشالله امتحان رو عااالی قبول میشید چه سعادتی داشتند بچه های آمریکا و کانادا که خسوف زیبا رو تجربه کردند اینکه همه چی با نظم و قدرت الهی در جریانه همه چی سر جای خودش ،دل آدم قرص میشه به نیرویی که چقدر زیبا همه چی رو هدایت میکنه

      ممنون و سپاس برای کامنت زیباتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فائزه مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1096 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزممم خیلییی دوستتون دارم و مثل همیشه میگم نوش جونتون که آنقدر خوش بخت هستید

    از کجا شروع کنم که حق مطلب ادا بشه

    از ستاره ای قطبی که هر روز توش مینویسم خدایا تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میخواهم

    من را به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشان نعمت داده ای نه گمراهان

    اسفند ماه سال پیش ی پس گردنی خوردم من رنگ کار ی سالن هستم و اون سالن به قول خود صاحب سالن تخصصی مو هستش و کار خودشون فر دائم

    یک سال میشه که تو اون سالن کار میکنم و اما از مشتری بگم کلا این سالن در ماه دو تا مشتری فر داشت ،قبل از عید سالن ی جا به جایی داشت و از خیابان بهشتی کرج امد عظیمیه با 5٠ میلیون تومن اضافه تر از اون پول پیش قبلی جایی تعجبه کسی که کرج بلده این دو تا لوکیشن خیلییییی تفاوت دارن خلاصه اسفند ماه ١٠٠ برابر افضایش مشتری و در آمد داشتن اول خوشحال بود برای خانم مدیریت این در صورتی بود که من مشتری هامم افت کرده بود اسفند و اما نکتش کجاست من پیش خودم میگفتم من دارم روی خودم کار میکنم خونم خیابان اصلی گوهردشت ماشین زیر پام فلان در حالی که این خانم نه موقعیت مالی خوبی داره نه خانواده ای انچنانی ،به ماند. درامد این خانم تویی اسفند ١٠٠ برابر شد ی پس گردنی به من بود که بچه جان کم توهم خوب بودن بزن وقتی غرور میگیرت و میگی اینااا که کلا در حد من نیستن خدا ی جوریی بلندشون کرد که اگه از نزدیک نمیدیدم باورم نمیشد چند هفته است که دارم به خدا میگم خدایا من نمیدونم من هیچی نمیدونم کمکم کن

    اول حالم گرفته بود

    رفتم سراغ دوره احساس لیاقت و جلسه اول خودم رو باکسی مقایسه نکنم و احساس لیاقت کنم حال خودمو خوب کردم که احساس خوب اصله بعد از خدا کمک خواستم ی ایده های بهم الهام شد که سالن بزنم به خدایا گفتم اگه خوبه خودت به راحتی انجامش بده که انجام نشد الان ی ایده ای دیگه امده امیدوارم خدا کمکم کنه خیلییی دوست دارم خیلیییییی درامد داشته باشم سرم تو کار خودم باشه انشالله خدا کمکم میکنه تویی این مرحله از زندگیم باید کنترول ذهن داشته باشم و احساس خودم رو خوب نگه دارم

    و اینکه این امد برام

    شراب لطف خداوند را کرانی نیست

    اگر کرانه نماید قصور جام بود

    ظرفم رو بزرگ کنم و از منم هام کم کنم خدا به منم میده ظرف که بزرگ بشه حله

    اینم بگم که چرخ زندگیم خیلییی روان ی جاهای ی پس گردنی لازم دارم که به خودم بیام اما کلا زندگی ام خیلییی روان خداروشکر جایی که ازش کمک میخوام میگم اوسا کریم من نمیدونم خودت درستش کن درست میشه جایی که منم منم دارم پس گردنیش میزنه میگی بدو دنبالم بچه پرو

    این اتفاقات مال یک ماه پیش جایی که این خانم مدیر کارها رو به خدا سپرد با چشم خودم دیدم چقدر آسان شد برای آسانی

    و درک این مطلب که هر کسی هر جایی هست جایی درستشه هیچ بی عدالتی نشد هر کسی با افکار و باورش سر جایی درستش قرار داره چه اون خانم که در امدش به ١٠٠ برابر میرسه چه من که افت در امد دارم این اینجا نوشتم و هر روز با خودم تکرارش میکنم چون این نکته پاشنه آشیل منه

    خدایا قدرت درک و عمل به قوانینت رو بهم بده

    خدایا ظرف وجودم را بزرگ کن

    خدایا بهم رزق بی حساب بده

    خدایا بهم سلامتی بده

    خدایا بهم احساس خوب بده

    خدایا بهم کنترول ذهن بده

    خدایا من را آسان کن برای آسانی

    خدایا بهم در برابر خودت تواضع بده

    خدایا بهم ایمان بده

    خدایا بهشت را در دنیا و آخرت نصیب من کن

    خدایا تنها تورو میپرستم و تنهااااااااا از تو یاری میخواهم من را هدایت کن به راه راست راه کسانی که بهشان نعمت داده ای نه گمراهان

    دوستتون دارم و ازتون ممنونم استاد قشنگم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
  7. -
    زلیخا جهانگیری⁦ گفته:
    مدت عضویت: 2320 روز

    سلام

    یعنی این فایل دیروز چنان منو فرو ریخت که امروز که اومدم دوباره کار کنم، دست و دلم نمی رفت با ترس و لرز بازش کردم (شکلک خنده)

    متعهد شدم حداقل 100 بار گوشش کنم و کار کنم، چون دقیقاً پاشنه ی آشیل منه.

    فایل زندگی در بهشت قسمت 191 مرتبط به این فایل نیست، بلکه پیش نیاز این فایل هستش، مثل دروس پایه، کاش اون فایل رو در قسمت متن قرار بدید و بنویسید که پیش نیاز این دوره (این فایل).

    چون به دلیل اینکه من به شخصه همیشه خودم دست به کار می شدم و تلاش می کردم به خواسته هام برسم، برای چی بود؟ برای اینکه خدا رو موافق خواسته های خودم نمی دیدم!!! توی جامعه این نگرشه: اگه یکی بچه نداره، خدا نخواسته، اگه فقیره خدا نخواسته، اگه آزادی نداره، خدا نخواسته!!! خب وقتی از بچگی و مداوم و پیوسته این نگرش جاری بود، منم اگه به خواسته هام نرسیده بودم، نتیجه -> خدا نخواسته برام! خب تضاد ها هم هستن، پس خودم تمام تلاشمو می کنم به خواسته هام میرسم.

    اون فایل زندگی در بهشت 191 و البته تکرار چندین باره و تفکر و دلیل و مثال آوردن، که در کامنت قبلیم نوشتم، قدم اول اینو به من فهم کرد که: در راستای گسترش جهان، خداوند بیشتر از خودم می خواد که من به خواسته هام برسم. تمام! پس خدا با منه و در تیم منه و (در یارکشی ها) یار منه که من به تمام خواسته هام برسم.

    بعد که چند روزی، روی پیش نیاز این دوره کار کردم، حالا آماده شدم براش. که حالا که هدف و مسیر من و خدا یکیه، حالا که خدا مشتاقانه میخواد منو راهبری کنه تا به هدف برسم، حالا که اون قدرت و توانایی خیلی خیلی خیلی بی نهایتی داره، اجازه بده اون انجام بده.

    سه تا مثال خیلی خیلی آشکاره برام، که من بخاطر اینکه واقعاً در توانم نبود، از بیخ و بن سپرده بودم به خدا، یکیش خرید خونه مون: که با میزان پولی که ما داشتیم، وقتی می رفتیم خونه رو ببینیم، نزدیک 20 نفر می گفتن پشیمون شدیم! باورتون میشه؟ مگه میشه؟ جور نمیشد بخریم! بعد که دروناً از ناتوانی رها کردیم، خداوند یه خونه ی بسیار بسیار بهتر و پربرکت تر برامون جور کرد، و با فضل عظیمش، فراتر از انتظار ما رقم زد.

    و مثال دوم زندگیم، خواسته ی ازدواجم بود، طبق شخصیتی که داشتم، اصلاً و ابداً در توانم نمی دیدم که من بخوام همسر مناسب و ارزشمند پیدا کنم، و سپرده بودم به خدا و بازم از نتیجه ی این کار خیلی راضی هستم. اصلاً قابل ذکر نیست که خدا چطور فراتر از انتظار من رقم زد و چه خیر و برکتی وارد زندگیم کرد.

    یکی دیگه اش کارم بود، اون موقع که تازه مدرک فوق دیپلمم گرفته بودم، بدون سابقه کاری خاص، و بدون هیچ گونه پارتی، من عملاً می دونستم که باید خدا انجام بده، نمی دونم شاید چون پارتی و سابقه کاری نداشتم اینطور بود، بعد خیلی جالب از نتیجه ی اینم راضی بودم، یک کارخانه نیمه دولتی، با تمام مزایا، با حقوق قانون کار و مناسب اون موقع ام، در واحد شبکه و مرتبط با رشته ام، محیط سالم و ظاهر تمیز و شیک اداری و… و کلی خیر دیگه…

    و مثال هایی که خودم گفتم من میدونم، من میتونم، من بلدم، خودم میدونم:

    1- قبل از ازدواج چندتا کتاب خونده بودم واقعاً فکر می کردم دیگه بلدم چطور زندگی مشترک رو پیش ببرم، و تضادهایی رو این نگرش برام به همراه داشت.

    2- وقتی با قانون جذب، با این سایت و این محتوا و نگرش ها، آشنا شدم، بازم فکر کردم که راه رو پیدا کردم، آهان! الان میشینم تجسم می کنم، به نکات مثبت توجه می کنم، یا هر تمرینی که هست، خودم، من انجام میدم، این من هستم که راهشو پیدا کردم، بلد نبودم، الان فهمیدم. درواقع خداوند از دایره تقریبا بیرون بود، فقط خدا بهم این راهو نشون داده بود، نه اینکه هر لحظه خدا انجام بده، و همه چی اون باشه، نه اون فقط منو با این مباحث آشنا کرده و این من هستم که دارم پیش می برم. البته با استمرارم در این مسیر نتایجی هم داشتم، ولی بعضی هاش به سختی بود، بعضی هاش اجابت نشده، بعضی هاشم کم اجابت شده. و اونایی هم که اجابت شده، بیشتر در درونم این نگرش بود که چون من از قانون استفاده کردم، چون من طبق قانون پیش رفتم، نتیجه گرفتم، بازم دلیل اجابت رو عمل خودم میدیدم نه حضور و لطف خدا. (البته به خودم سخت نمی گیرم، و اشکالی نداره، چون من مرز و تفاوت بین این دو نگرش که من خالق زندگیم هستم و این نگرش که من هیچی نیستم و خدا همه چیو داره انجام میده رو درک نکرده بودم، الانم خیلی واضح درک نکردم)

    3- در مورد مثالی که در مورد کدنویسی مدیر فنی سایت گفتید، یه دور قمری میزنن بعد به جواب هدایت میشن، دقیقاً مثال من هستش، من حرکت کردم، سایت زدم، محتوا تولید کردم، و خب کارمند که نداشتم تنهایی همه چیو انجام میدادم، ولی برای هر مساله جزئی گاهی روزها درگیرش میشدم. اینقدر که پای کار می نشستم ولی کار نه تنها اون طور که باید پیش نمی رفت، بلکه کلافه ام می کرد، و دست از اون شاخه (سایت داری در وردپرس) برداشتم. یه مثال جالبی که در این باره دارم، اول که تمپلت سایت رو بالا آوردم، منو (menu) چپ چین بود و من میخواستم بیاد راست، کلی گزینه و روش و هرآنچه بلد بودم، یا سرچ کردن توی stackoverflow تست کردم، نمی شد، بعد که همه ی راه هایی که بلد بودم رو انجام داده بودم و نشده بود، تسلیم شدم، هدایتی گزینه ی تنظیم منو، روی left زدم و منو اومد راست! (شکلک تعجب) درحالیکه left چپ نیست مگه؟؟!!! برعکس بود. یاد اون صحبت تون با مدیر فنی افتادم که گفتن یک کد کامنت شده در روند سایت تون اختلال ایجاد می کرد، درحالیکه کد کامنت شده هیچ وقت کامپایل نمیشه. یعنی واقعاً خداوند تمام علم هارو داره، و کامپایلرهای نوشته شده توسط انسان ها، به دلیل اینکه کامل و بی عیب و نقص نیست، ممکنه مثل این دو مورد خطا داشته باشه و خداوند بهش آگاهه.

    ————————————————-

    یه حالت شخصیتی که تکیه بر خود داشتن، در من ایجاد کرده بود، چون فکر می کردم تمام این نتایجم در طی این 5 سال رو من رقم زدم، من عالم هستم، من خیلی بلد هستم، من می دونم و بقیه نمی دونن شده بود، و تقریباً با نزدیکانم، مثلاً خواهرم، از این زاویه، با این غرور، با این حالت فرکانسی صحبت می کردم. نه اینکه ظاهرم و لحن گفتارم قلدری باشه ها (شکلک خنده)، نه، اون موضوعاتی که مثلا شروع می کردم به راهنماییش کردن، اون فرکانس غرور بود. اینکه میگم دیروز من فرو ریختم، یعنی فرو ریختم هاااااا (شکلک خنده).

    ———————————————–

    در مورد اون قسمتی که گفتید وقتی همون اول یه غروری میاد خدا میزنه پس کله، اون قسمت اینقدر برام جالب بود و برای من چیزی روشن شد، کلی خندم گرفته بود، آخه برای منم بارها این اتفاق افتاده بود، ولی نمی دونستم چرا اینطوره. مثلا دستاوردهای عاطفی یا ثروت پیش می اومد برام، به دوستم یا به خواهرم می گفتم، و فردای اون روز همه چی دوباره خراب می شد، یعنی به این الگو رسیده بودم که در موردش حرف میزنم، دستاورده پوچ میشه، (شکلک خنده) ولی دلیلشو نمی دونستم، ولی فهمیده بودم که یه فرکانسی پشت این گزارش دستاوردهام هست که من درکش نکردم هنوز. با خودم فکر می کردم، یعنی واقعاً چشم زخم وجود داره؟؟؟؟ یعنی وقتی تعریف می کنم چشم میزنن؟؟؟ (اصلا فکر می کنم نگرش اعتقاد به چشم زدن اینطوری شکل گرفته) ولی بیشتر احتمال میدادم من به این دلیل دارم به نزدیکانم تعریف می کنم که اونام جدی تر روی خودشون کار کنن، (تمرکز روی دیگران) راستش فکر می کردم دلیل خراب شدن دستاوردهام تمرکز روی دیگرانه، ولی الان متوجه شدم، شاید یه مقداری اونم باشه ولی بیشتر همینی که توضیح دادید هستش، چون من فکر می کردم خودم ایجادش کردم دستاوردمو، فرکانس غرور و منم منم ها، ارسال میشد (حالا با هر لحن متواضعانه ای که بود یا در زبان می گفتم خدا برام فلان کار کرد، ولی دروناً این بود که من خودم این دستاورد رو خلق کردم)

    —————————————–

    ولی بازم استمرار در این مسیری که خداوند خلق و هدایتمون کرده، بازم بخاطر اینکه خداوند منبع خیر هستش و میخواد مارو به راه راست هدایت کنه، هربار چه با زبان خوش، چه با تضاد، هدایتمون می کنه که درس هامون رو یاد بگیریم. یعنی اینهمه برای کارم تقلا کردن و هنوز درآمد آنطور که باید نداشتن، اصلا منو بی رمق کرده بود، که سوال درونی در من شکل بگیره آخه چرا؟! با اینکه قدم های عمل برداشتم، و برمیدارم، با اینکه تمرینات قانون جذب مثل تمرکز بر موفقیت ها، تمرکز بر نکات مثبت، تمرکز بر توانایی های خودم، و خیلی تمرینات این زمینه، چرا نتیجه اونطور که باید نشده؟! و بخاطر همین که دیروز به این فایل هدایت شدم، فروختن غرور رو دردناک تجربه کردم.

    خداوند خیر دنیا و آخرت به همه مون عطا کنه. بسیار سپاسگزارم برای این آگاهی های مقدس و الهی و ارزشمند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 26 رای:
  8. -
    صفاگنجی گفته:
    مدت عضویت: 1816 روز

    به نام خدای بخشنده ی رحمت گستر

    سلامودرود به استادعزیزوتوحیدی ام

    استادجان ازت ممنونم که داری بااین دست از فایل های گهربارتون ازبچه هاتون یک انسان توحیدی میسازید

    میخواستم بگم بعداز شنیدن چندین باره ی این فایل دیروز خدا شجاعتی دردلم انداخت که سالها ازون موضوع میترسیدم و کلی اون موضوع برام معظل بزرگی توی ذهنم شده بود

    واون موضوع اینه که من مدتها بود که میخواستم دندونای عقلم رو بکشم ولی اونقدر از رفتن تو دل این موضوع ترس داشتم که احساس میکردم توانایی تحمل دردش رو ندارم و ممکنه کار به جاهای باریک بکشه

    بعداز شنیدن این فایل بخداقسم اونقدر در دلم ایمان وشجاعت ایجادشد،که دیروزصبح زود به دندون پزشک شهرمون رفتم و تا رسیدم به اونجا،فقط باخدای خودم حرف میزدم و میگفتم خدایا تو صاحب قدرت و نیرویی،قدرت همه ی عالم دست توئه،به من چنان قدرت و نیرو بده،که هیچ ترسی نتونه منو تهدید کنه

    خلاصه وقتی که رسیدم به دندون پزشک،اولین معجزه ای که همون اول برام رخ داد این بود که بدون هیچ نوبتِ از قبلی،دکتر قبول کرد دندونم رو بکشه،چون هرکسی میمومد دکتر قبول نمیکرد که دندونش رو بکشه و براش تا ده روز دیگه نوبت میداد

    اما به محضی که من داخل مطب رفتم بهم گفت دندونای عقلت خیلی کارمیبره تا بکشم ولی از پسش برمیام برو بشین تا صدات بزنم

    و من اونقدر یلحظه احساس شجاعت بهم دست داده بود که ازش درخواست کردم که دوتااز دندونای عقلم رو همزمان باهم بکشه،و خیلی جالب بود که ایشون قبول کردن

    چون اکثر دکترای دندون پزشک همون یکیش رو هم باکلی التماس میکشن و به بیمار توصیه میکنن که حتما به فوق تخصص مراجعه کنن

    ولی در کمال ناباوری ایشون کشیدن همزمان هردو دندونم رو قبول کردن،و بسیاربسیاراون دکتر یک آقای خوش اخلاق و متین و بزرگواری بودن

    الان که یادم میوفته من چطور تونستم دوتا دندون عقل به این سختی رو تحمل کنم و چیزی نگم،فقط میگم این خوده خدا بود که به دلم قدرتو نیرو داد،بهم شجاعت داد

    منی که یک دندون میخواستم بکشم کلی حالم بدمیشد و حالت آدمای افسرده میشدم، تا مدتها یک احساس ضعفی بهم دست میداد،اما الان خدارو شکر فقط چند ساعت یکمی بی حال بودم ولی خیلی زود سرحال و قبراق شدم

    این فایل گرانبها باعث شد من پا روی این ترسم بذارم

    همیشه ادعام میشد که من پا روی ترسام تاحدود بسیارزیادی گذاشتم،ولی هیچوقت این یکیو تو لیست ترسام نمیذاشتم و با بهونه های الکی از رفتن به دندون پزشک مانع میشدم

    خداروصدهزارمرتبه شکر،که خوده‌خدا معجزش رو بهم نشون داد و قدرت و نیروی لایتنهایش رو بهم ثابت کرد،که هر کاری شدنیه بشرطی که برای انجام هرکاری قدرت خدارو شریک کارهامون کنیم

    خیلی خیلی ازتون ممنونم استاد بزرگوارم که توحید رو بهم داری باعشق درس میدی،ومنم دارم باعششق ازتون درس توحیدویکتاپرستی رو یادمیگیرم

    منی قبلا وقتی کوچکترین مسئله ای برام پیش میومد باصدای بلند میگفتم یاپنج تن،یاامام رضا یا قمربنی هاشم به دادم برس⁦:'(⁩

    الان فقط تودلم خدارو فریادمیزنم،نه اینکه بخوام تُن صدام رو بالاببرم،و اون خدای همیشه اجابت کننده دستانش رو برام میرسونه

    شما دستی ازدستان خداشدید تا شرک رو اززندگیم دورکنم،شما دستی ازدستان خدا شدید تا خدای واقعیم رو بشناسم

    سپاسگزارم ازتون مرد مؤمن و موحد،این شجاعتی که تودلم افتاده برای انجام خیلی ازکارهای به ظاهر ترسناک همش رو مدیون آموزشهای شماهستم

    خدایاشکرت خدایاشکرت

    عاشقتونم و به خدای بلندمرتبه میسپارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  9. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 912 روز

    سلام استاد دلم براتون خیلی تنگ شده بود

    سلام به خانم شایسته عزیزم که این روزا همش دارم تحسینش میکنم( در ادامه میگم…)

    سلام به همه دوستایی که این کامنت رو می‌خونن و در این فضای بهشتی دارن از لحظه لحظه هاشون لذت میبرن.

    اول اینکه استاد واقعاً لذت بردم که از راه دور چقدر با محبت و مهربون از تجربیاتتون برای خواهرتون گفتین و چقدر باعث دلگرمیش شدین و صد در صد کلی تشویق و تحسینش کردین که ادامه بده.

    من می‌دونم که خواهرتون خیلی خوشحاله از وجود برادری مثل شما .

    و خداروشکر برای تکنولوژی که اصلا فاصله معنا نداره …

    ازتون ممنونم برای تیکه اخر فایل چقدر دلنشین بود

    لبَّیک اللّهمّ لبَّیک، لبَّیک لا شریک لک لبَّیک، إنّ الحمد و النّعمه لک و الملک، لا شریک لک لبَّیک.

    گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، خدایا گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم، فقط تو هستی که سزاوار ستایش و بزرگی هستی، تمام نعمت‌ها از جانب توست، همه چیز به تو تعلق دارد و تو بر همه چیز مسلط هستی، هیچ چیزی همتای تو نیست، گوش به‌فرمانم و به‌سوی تو می‌شتابم.

    و یه تصویر دیگه توی ذهنم ایجاد کرد (وقتی این جملات رو میشنیدم تصورم همش اون صحنه ای بود ک توی بچگی داخل تلویزیون میدیم چرخیدن به دور کعبه)

    فقط اینبار بود که دلم هوایی شد اشک از چشمام میومد یه حسی میگفت اها اینه اون حسی ک از شنیدن این جملات فوق العاده باید بیاد تو ذهنت «توحید»

    استاد راستش من دیروز یه سوال ذهنمو درگیر کرده بود

    هدف امسالم رو برای 12 قدم احساس لیاقت بیشتر تعیین کردم.

    هرروز از خدا داخل سایت هدایت میگرفتم

    وخداروشکر ک چقد خدا قشنگ هدایت میکنه

    خلاصه یه سوالی تو ذهنم بود ک اگه من بگم من توانا هستم ، من بااستعداد و باهوشم برای حس عزت نفس خب پس اینکه استاد داخل فایل توحید 10 گفتن من هیچ وقت خودمو انسان باهوش و با استعدادی نمیدونم بلکه میگم خدای من خدای خاصی هست

    چی میشه… (واقعا تکامله دیگه میدونم قیمه هارو ریختم تو ماستا نوشتم و گفتم به قول سپیده عزیز در جواب به فرهاد در گفتگو با استاد همه جوابا تو سایت هست و خدا هدایتم میکنه داخل دفترم نوشتم و گفتم خدایا سوال از من جواب از تو دوستت دارم)

    (البته من در اینده خودمو سرزنش نمیکنم بخاطر سوالام چون حتما وقتی بعدها کامنت های خودمو بخونم میگم آخه دختر اینم سوال بوده داشتی ولی خب من دارم تکامل طی میکنم و تا زمانی که مدارم بالا نره هرچی هم

    یه جمله رو بشنوم درک نمیکنم… )

    استاد راستش دیروز هدایت شده بودم به مصاحبه با شما قسمت 9 خدا گفت تو که همیشه عادت داری از نصفه شروع نکنی اینبارم برو از اولین قسمت شروع کن و جالبه اول فایل خودتون گفتین از قسمت اول نگاه کنید.

    خلاصه من از قسمت اول شروع کردم پله پله

    تا رسیدم قسمت 4 (و بله بعضی از دوستان در جوش و خروش بودن و من خنده م گرفته بود با خودم میگفتم استاد همه رو انداختی به جون هم

    البته منم حدود 10 درصد و دقیقا بخاطر باورهای محدودم و گذشته خودم مقاومت داشتم

    اما بخاطر تجربیات چندسال گذشته م میدونستم درسته ولی اون قسمت تولید نجوای من داشت خودشو کتک میزد ) ک من اهمیت نمیدادم

    خلاصه فایل 6 رو شنیدم

    (چقدر مریم جان و شمارو تحسین کردم اصلا کیف کردم براتون استاد)

    و چون داخل چکاپ فرکانسی کلی سوال که باز هم از خدا خواستم بگه تا من بنویسم سوالایی ک اون باورهای اشتباه و محدود منو میکشه بیرون… و جالبه تند تند میومد و من مینوشتم بدخط … وقتی رفتم ک جواب بدم میگفتم وای زهرا اینارو صدسال دیگه هم خودت نمیتونستی بگی…

    دیروز یه سوال بزرگ و چالشی دیگه هم بیرون اومد،

    نوشتم زهرا تاحالا روی چه کسایی حساب کردی و چه نتیجه ای گرفتی

    (خلاصه از من گریه از خدا بغل با محبت )

    میگفتم وای من تمام این مدت روی هرکی حساب کردم روی هرچی حساب کردم خورده تو دیوار از آدم تا پول و کارو….

    گریه م برای این بود ک خدایا تو دیگه کی هستی میدیدی من دارم شرک میورزم ولی باز با مهربونی منو از بینهایت خطراتی ک هرلحظه منو و هرکسی رو تهدید میکنه از هر اتفاقی تو نجاتم دادی و مراقبم بودی

    و همش میگفتی توهم یه روز سربراه میشی…

    امروز هم که این فایل، قبل از پلی شدن بهم گفت ببین با جون و دل گوش کن ک جواب تمام سوالات چند روز گذشته داخلشه.

    استاد من هروقت از خدا خواستم منو دربهترین زمان و بهترین مکان قراربده

    برام معجزه کرده.

    ولی هربار عقل کل بازی دراوردم از کاری ک اصلا صد درصد منطق میگفت این کلش سوده چنان ضررهای مالی و روحی میدادم ک نگو و نپرس.

    امروز همش میگفتم خدایا ارتباط با تو از ادما راحتتره

    تو حتی خیلی راحتتر از یه مادرکه با فرزندش ارتباط برقرار میکنه  ، با من در ارتباطی

    و جالبه من سال های خیلی خیلی زیادی  با این حس حرف میزدم میگفتم  جواب میشنیدم و دوباره اون میگفت من جواب میدادم

    و هروقت تو این حالو هوا بودم انگار روی کره زمین نبودم اصلا ی حس عجیبی بود

    اما بعداز اون همه وقت الان درک میکنم ک خدا بوده.

    یادمه پدرم همیشه بهمون میگفت از بچگی،

    خدا اینقدر با بنده هاش مهربونه ک هر بنده ای فکر میکنه این خدا فقط خدای منه و بجز من بنده دیگه ای نداره….

    وقتی کامنت هارو میخونم این جمله پدرم بارها و بارها تکرار میشه

    و درسته همه فکر میکنن خدا فقط همون یه بنده رو داره…..

    و چقدر خدا از مادر مهربونتره با بنده هاش

    خیلی دوستتون دارم

    و از خدا برای خودم واستاد و مریم جانم

    و همه اعضا این بهشت زیبا

    درک توحید بیشتر رو خواستارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      محمدرضا گفته:
      مدت عضویت: 1867 روز

      سلام ب شما دوست عزیز

      کامنتتون از اون کامنتهایی بود ک نمیشد فقط با لایک کردن ازش گذشت

      دوتا جمله تو کامنتتون بود ک وقتی من خوندم یک حس خاصی که مثل ی تلنگر بود برام بهم دست داد

      اولیش این جمله بود ک

      ((با خدا خیلی راحتتر میشه ارتباط برقرار کرد تا ادمها))این جمله واقعا از نظر من خیلی حرف توش داره

      دومیشم سوالی بود که از خودتون پرسیدید

      که تا الان رو کی حساب کردی و چه نتیجه ای گرفتی؟؟

      واقعا فوق العاده بود

      این باعث شد ک منم بیام از خودم سوال کنم واقعا رو کی حساب کردم و چه نتیجه ای گرفتم

      از شما خیلی ممنونم بابت کامنتتون

      و سپاسگذار خداوندم که همیشه داره هدایتم میکنه

      موفق و پیروز باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        زهرا گفته:
        مدت عضویت: 912 روز

        سلام اقا محمدرضا

        سپاسگزارم بابت انرژی زیبایی ک بهم دادین

        و خداروشکر ک هرلحظه تحت هدایت خدای مهربون هستین

        امیدوارم خداوند به همه ما ظرف و ظرفیت بیشتر بده برای دریافت اگاهی و درک قوانین جهان

        تا ماهم راحت بشیم برای راحتی ها

        لحظه هاتون پراز یاد خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    Sorur Yaghubi گفته:
    مدت عضویت: 2091 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان

    اولین بار که در مورد دریافت الهامات شنیدم برام یکی از جدیدترین موضوعات بود .. نه اینکه گارد بگیرم ولی جذاب بود و بنظرم جالب بود

    انگار اینجوری فک میکردم که از اون مدل ارتباط با خدا که چیزی گیرم نیومد و حسی نبود.. یه مدت اینجوری فک کنم ، ضرری نداره که، شاید خوشمم بیاد

    واقعا حس زیباییه که سعی کنیم «آگاهانه» خودمون رو در مدار خداوند قرار بدیم تا صدای نجواهای الهی از شیطانی بلندتر بشه و اینجوری هدایت رو دریافت کنیم

    1-بپذیریم که ما لایق دریافت الهامات خدا هستیم . چون ما افریده خدا هستیم و ما رو رها نکرده و با ما صحبت میکنه

    2-بپذیریم که چیزی از خودمون نداریم،هر آنچه هست از خداست و دانشی که ما داریم در برابر خداوند دانا ذره ای نیس . پس بسپریم به خدا که با علم خودش ما رو پیش ببره نه اینکه به خودمون غره بشیم

    من معنی «ایاک نعبد و ایاک نستعین/ اهدنا الصراط المستقیم» رو از فایل توحید عملی 2 یاد گرفتم و چقدر زیبا توضیحش میدین .. که همیشه خودمون رو نیازمند خدا بدونیم ، که واقعا بدون راهنمایی و هدایت خدا نمیتونیم موفق بشیم

    سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای: