اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام استاد عزیزو بزرگوارم مریم بی نظیرم بنده های عزیز شده ی خدا و دوستان عزیزم همه ی کسانی که در این سایت هستند مورد لطف خدا هستند
حتی شروع کردن با نام خدا رو هم از استاد عزیزم آموختم و چقدر وقتی این تیتر از شروع رو می نویسم در دفترم وجودم پر از عشق و انرژی میشه
اعتقاد قلبی من اینه که در هر دوره کسانی باید باشند تا هدایتگر بنده های خدا باشند و استاد عباسمنش عزیزم پیامبر زمان ماست که برای هدایت ما از طرف خداوند نازل شدند
اخه ادم لذت میبره این مگه به غیر از اینه که آدم مورد لطف و رحمت خدا باشه اینکه از همه ی جوانب کامل باشی و زیبا زندگی کنی انقدر وجودت پر از عطر خدا باشه و انقدر بی نظیر زندگی کنی بخدا که همش زیر سره توحیده اگر استاد فقط یک ماه توحید رو کنار بزاره (استاد رو مثال میزنم که انسان توحیدی کاملی هستش ) تمام زندگیش از این رو به اون رو میشه توحید اصله و استاد اصل رو پیدا کرده وقتی اصل رو داشته باشی همه چیز رو داری باهم داری
توحید اصله که استاد با وجود توحید آرامش داره ثروت داره لذت های دنیایی و اخرتش رو داره وقتی میاد چنین فایلی میزاره که وجوده هزاران نفر رو پر از عشق به خدا میکنه خداوند در بهشت براش خانه ای بنا کرده من آدمی رو ندیدم مثل استاد که تو زندگی همه چیز رو باهم داشته باشن بلاخره هر کسی از ی جایی میلنگه مگر کسی که از شاگردان استاد باشه و شبیه استاد عمل کنه توحید زیباترین اصلی هست که وقتی ترس کنار میره نگرانی کنار میره جاش نعمت و ثروت قرار میگیره
مرد بزرگ سید عزیز با وجود نازنیت انقدر عاشق قرآن شدم انقدر ازش لذت میبرم هر بار که میخونم نکات جدید که دیدم رو تغیر داده قرآن کتابی هست که به من داره یاد میده چطور زندگی کنم انقدر زیبا شده کتاب قرآنم مثل کتابهای درسی پر از هایلایت زیر نکات مهم و زیبا یادداشت آیات فرکانسی و قانون جذبی و در هر صفحه کاغذ چسبوندم و آیات زیبا اون صفحه رو برای خودم بازکردم و اینها رو شما به من یاد دادی و خداوندی که من رو هدایت کرد ه به سایت شما و من چه کردم که بنده ی عزیز خدا شدم که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بی نظیر مگه میشه ادم سنش بالاتر بره ولی زیباتر و جذاب تر و سالم تر از قبل بشه بله شما رو میگم استاد عزیزم چقدر با تغیر فیزیکتون احساس میکنم تکاملتون در فن بیانتون هم عالی تر و بهتر و زیباتر شده چقدر فایل های توحیدیتون رنگ و بوی دیگری پیدا کرده من خیلی وقته که هیچ کامنتی در سایت نزاشته بودم ولی الان با گوش دادن به این فایل زیبا خونم به جوش اومد اخه چقدر بی نظیری استاد چقدر روز به روز داری کلامت شیواتر فیزیکت بهتر و ایمانت قوی تر میشه
استاد عزیز ی تجربه هم از خودم بگم در مورد ایمان قوی به خداوند
من حدود 3 سال پیش خواهرم رو از دست دادم و حواسم به زندگی فرزندان غذا تحصیل همه چی خلاصه بود در زندگی خواهرم و این قضیه باعث شد من خیلی رشد کنم انقدر ی در این دوره ایمان و توکلم به خداوند زیاد شده بود که احساس میکردم در آغوش خدا هستم و بعد از 1 سال و نیم که همسر خواهرم ازدواج کرد من یک هفته بعدش تو خواب دیدم که ی الهی به من گفت که تو شدی اهدنا صراط مستقیم
صراط الذین انعمت الیهم تا اینجای آیه و گفت سوره وضحی برای تو برو بخون و من انقدر اشک ریختم که واقعا خداوند هیچوقت خوبیهای ما رو دست کم نمیگیره و به من با این خواب یاد آور شد که من حواسم هست تو چیکار کردی در صورتی که من تنها دوره ی از زندگیم که بدون چشم داشت و بدون توقع و لذت میبردم از خدمت به خانواده ی خواهر م این کارارو انجام میدادم و همیشه وقتی یاد خوابم میفتم وجودم پر از عشق میشه که وقتی که با تمامیتت فقط و فقط برای رضای خودش کار انجام بدی چطوری جواب میگیری و ناگفته نمونه که تنها دوره ی از زندگیم که از لحاظ مالی پیشرفت کردم و تونستم دوتا خونه بخرم فقط اون دوره بود و من الان هم مات و مبهوت از اینکه چطوری ما این خونه ها رو خریدم اصلا بگم باورتون نمیشه با پول نقد خیلی کم و کاملا هدایتی واقعا توحید همه چیزه همه چیز
استاد عزیزم و دوستان عزیزم خدا رو شکر میکنم که در کنار انسانهایی قرار دارم که همگی عطر خدا در وجودشون جاریه
– متواضع باشیم در مقابل خداوند و همواره بهش بگیم که خدایا هر خیری که در زندگیم رخ داده رو تو به من گفتی، هر ایده هر اتفاق خوب هر شرایط خوبی که تو زندگیم بوجود اومده رو تو انجام دادی و من نمیدونستم
– مغرور نشویم و وقتی اتفاقات خوبی می افته یا در شرایطی هستیم که فکر میکنیم من همه چیز رو بلدم به خودمون یاد آور بشیم که من نمیدونم، من بلد نیستم، خداوند بلده، خداوند هدایت میکنه، خدایا من هیچی نیستم در برابر تو، من نمیدونم و تو هستی که میدونی و هدایت میکنی
– زمانی الهامات رو دریافت می کنیم که در مقابل خداوند متواضع باشیم و بگیم من نمیدونم. تا وقتی که میگی من میدونم و من بلدم و من حرفه ای هستم هیچی دریافت نمی کنی و خداوند میگه خب خودت انجام بده و بعد میبینی که نتیجه بد میشه چون دلیل خوب انجام شدن کارها هدایت و کمک خداوند بوده نه دانش تو نه حرفه ای بودن تو چه بسا خیلی ها میگن ما راننده های حرفه ای هستیم اما بزرگترین تصادف ها رو میکنن چون میگن من بلدم اما تو اگر میخواهی کارها درست انجام بشه باید بگی خدایا من نمیدونم من بلد نیستم تو آگاهی تو هدایت میکنی تو در گذشته به من گفتی و اتفاقات خوب افتاد
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه بگم که من نمیدونم و من بلد نیستم و خدایا تو بودی که هدایت کردی و تو هستی که هدایت میکنی و هر خیری به من رسیده از جانب تو بوده و مغرور نشم
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
سوال بزرگی که من داشتم و همیشه بهش فکر میکردم این بود که من بدون اینکه کتابی رو مطالعه کنم در گذشته در کسب و کارم عالی عمل کردم و نفر اول ایران شدم و دلیلش فقط عمل کردن به ایده های الهامی بود اما چرا دیگه این الهامات رو دریافت نمیکنم؟ چرا کسب و کارم ترکید و من نتونستم جمعش کنم. الان با فایل فوق العاده ی استاد فهمیدم دلیلش چی بوده. دلیلش این بوده که من فکر کردم دیگه بهترین هستم و بهترین شدم و کار من بوده این نتایج و من بودم که این شکوه رو ایجاد کردم این نتایج عالی رو ایجاد کردم و دلیلی که خداوند با من صحبت نمیکرد و به من نمیگفت که چطور شرایط رو بهبود بدم این بود که من مغرور شدم و به این باور رسیدم که من بلدم و مهر گذاشته شد بر قلبم. دلیل اینکه الهامات رو دریافت نمیکنم این هست که من میگم خودم بلدم. دلیلش این هست که من میگم این فایل های استاد هست که میتونه من رو به ثروت برسونه. یعنی یک ابزار رو قاطی کردم در مقابل قدرت خداوند و دارم شرک میورزم. در صورتی که من باید بگم آقا من بلد نیستم و فایل های استاد نیست که کار میکنه بلکه این خداونده که هدایت میکنه. انقدر شنیدم که اگر فلان محصول رو داشته باشی ثروتمند میشی که باور کردم من تا زمانی که اون محصول خاص رو بدست نیارم باید قید ثروت رو بزنم چون باورهام ثروتمند کننده نیست در صورتی که مگر من قبل از اینکه با این آگاهی ها آشنا بشم چطور ثروت ایجاد میکردم؟ مگر غیر از این بود که خداوند من به مسیر های ثروت آفرین هدایت میکرد و مهم تر از اون وقتی این ثروت ایجاد شد من باید در مقابل خداوند متواضع باشم و بگم که خدایا این تو بودی که این اتفاقات رو رقم زدی و من بلد نیستم که اگر نگم به مشکل میخورم. مگر غیر از این هست که بسیاری از افراد هیچ کدوم از این آگاهی ها رو ندارن و این کتاب ها و این محصولات رو استفاده نکردن اما ثروت بی شمار تولید میکنن؟ به خاطر اینکه اونها به الهامات خداوند عمل کردن و تا زمانی که این ارتباط هست این الهامات خوب و آدم های خوب و آگاهی های خوب بهشون داده میشه از طرق مختلف. مگر غیر از این هست که زمانی که من مرتب این سوال رو میپرسیدم که خدایا مشکل کار من چیه چرا من هر چی تلاش میکنم ثروت ایجاد نمیشه در همون زمان ها بود که هدایت شدم به سایت عباس منش دات کام و خداوند پاسخ رو داد که باید روی این آگاهی ها کار کنی. خیلی وقت ها هست که میبینم یک فردی میاد با سایت استاد آشنا میشه از همون فایلهای رایگان چنان نتایج مالی ای میگیره که منی که چند سال کار کردم این نتایج رو نمیگیرم. دلیل تفاوت نتایج فقط در میزان تلاش ما یا عملگرایی ما نیست بلکه دلیل تفاوت نتایج در این هست که اون فرد به الهاماتش عمل میکنه و توکلش به خدا هست و نمیگه من بلدم ولی من میگم که خدایا من بلد شدم که اگر این فایلها رو بیشتر گوش بدم نتیجه میگیرم در صورتی که من باید بگم خدایا من نمیدونم قدم بعدی رو تو به من بگو که من باید چی کار کنم نه اینکه بچسبم به فایل. بگذارم خداوند هدایت کنه که من باید چی کار کنم. قدم بعدی چی هست. شاید قدم بعدی این باشه که من صد بار اون فایل رو گوش کنم شایدم این باشه که من برم یک مهارت جدید یاد بگیرم و اصلا نیازی به فایل گوش کردن در اون برهه زمانی نباشه. چقدر سخت هست این نوع فکر کردن چون کاملا برخلاف سیستم فکری من هست. اینکه بگیم من بلد نیستم خدایا تو بگو خدایا هر نتیجه ای بوده حتی از فایل گوش کردن هدایت تو بوده. تو بگو من باید چی کار کنم.
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
متوازع باشم در مقابل خداوند و مغرور نشم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم و هدایت های او و نگم من بلدم و من حرفه ای هستم و من بودم که این نتایج رو ایجاد کردم و نتایج رو لطف خداوند بدونم و همین فایل رو بارها گوش کنم.
سپاسگزاری میکنم از استاد عزیز بابت اینکه این فایل فوق العاده و بسیار ارزشمند رو آماده کردین و پاسخ سوالی که مدت ها داشتم رو دادید که چرا نتایج افراد متفاوت میشه، چرا من در برهه ای نتایجم بزرگ بوده و بعد داغون میشه. چون من ابتدا توکلم به خدا بوده و مرتب از خدا میخواستم که بهم بگه چی کار کنم و بعد گفتم خودم بلدم یا من دیگه حرفه ای شدم دیگه کار بلد شدم دیگه عالی شدم و بعد با مغز خوردم زمین.
هروقت به کامنتات رسیدم گفتم وای امروز چه چیز زیبا باید اینجا کسب کنم
محمدجان کامتتات عالی هستن عالیی مثل همین کامتت چقد آگاهی نابی درش بود که دقیقا یاد آیه شریفه خدا افتادم که به پیامبران یا به حضرت عیسی گفت تو به بندگان من گفتی ترا بجای من بپرستن این حرف خدا دقیقااااا داره حدیث طلایی پیامبر و یاداوری میکنه که استاد همیشه میگن
شرک در دل مومن همانند راه رفتن مورچه هست بر روی سنگ سیاه در دل شب
بله یعنی ذهن منطقی و شیطانی میاد میگه این پیامبر خداست این نماینده خداست این وحی بهش رسیده این منتخب خداست میتونی اونم بپرستی وواین شده مذهبیون در دل تاریکی شب مورچه رو بروی سنگ سیاه نمیبینن و میگن اصل پیامبر اصل حرفای پیامبر اصل استادعزیزماست اصل دوره های استاد ووووووو
که این ذهن محدویت میاره برای ما و چقددددد زیبا بیان کردین دوست من برادر من حرفای تو در این کامتت محشره محشررررر بابا تو دیگه کی هستی حرفی که زدی رو خیلی ها شاید ذهنشون نپذیره چون همون شرک مخفی هست نمیزاره من خودم تا امروز که کامتت شمارو خونده دقیقا فکرم این بود که برای اینکه بترکونم حتماااا باید دوره روانشناسی ثروت و احساس لیاقت و قانون سلامتی رو تهیه کنم و چندوقته گیر دادم خدایا چرا برام ردیف نمیکنی من میخوام بترکونم و ازینجور حرفا الان فهمیدم چه شرکی داشتم به بهههه شاگرد استادی که توحیدی ترین استاده اینجوری به شرک چسبیده و این لطف خدا بود چون تصمیم گرفتم بصورت هدایتی فعلا هیچ جا نرم تو همین فایل قسمت 10و11 فایل توحید عملی باشم و آگاهیی توحیدی و باورهای توحیدی بسازم و با کمک خداوند و هدایت او برم جلو دیگه هیجی نمیگم چون اگه لازم باشه خودش دوره استاد و برام هدیه میاره یعنی هم پولشو بهم نیده هم میگه کدوم و بخرم و یا لازم باشه به هر طدیق دیگه هدایتم میکنه دقیقا کاری که در این یکسال واندی اینجا بامن کرد و باعث تکاملم شد با فایل های ناب و رایگان استاد عزیز
خدایاااااا توبه میکنم که ابزار و اصل دیدم دستان ترو اصل دیدم و خیلی راحت در آغوش تو نشستم و به دیگری قدرت میدم مرا ببخش
الهی متاسفم لطفا مراببخش متشکرم دوستت دارم
الهی استغفرالله ربی واتوب الیه
از تو طلب بخشش میکنم و به سوی تو باز میگردم
الهی سپااااااس که مرا از یک شرک مخفی دیگه بوسیله بنده نازنینت محمدعزیز آگاه کردی روشنم کردی .
استاد عباس منش توحیدی ترین آدم دنیا دوستت دارم….
محمد عزیز خنده انرژی مثبتی داری تو عکس پروفایلت دمتگرررررم که عالی مینویسی و زیبا می اندیشی
کامنتت بی نظیر بود خیلی آگاه شدم و خداروشکر که در برابر شنیدن حقانیت یک مغناطیس مقاومت ناپذیرم الهی شکررررر این واقعا یک سرمایه بزرگی است بقول استادم در فایل سرمایه اصلی تان چیست؟
اینکه در برابر حق و دربرابر توحید عملی هیچ مقاومتی ذهنم نداره خیلی خوبه وخیلی خوش بحالم باید باشه من خداروشکر از روز اول تغییرم تا به امروز هرچیز جدیدی که شنیدم در ارتباط با نزدیک شدن بخدا هیج مقاومتی نشون ندادم خصوصا اونجایی که از باورهای مذهبی خودم کندم خیلی راحت بدون هیچ عذاب وجدانی من کارهایی کردم که خیلی ها نتونستن و میترسن انجام بدم چون میخواستم خودم باشم و هر کاری انجام میدم عُجب عبادت منو نگیره خیلی باورهای غلط یا درستم و تخریب کردم تا از نو بسازم طریقه عبادت کردنم و عوض کردم چون داشت به عُجب در طاعت و عبادت تبدیل میشد من خیلی خوشحالم که اینجام با وجود اینکه هنوز موفقیت های مالی کسب نکردم ولی حال دلم خوبه امید و انگیزه ام عالیه صبر و پایداریم عالیه چون میدونم بهترین خودم خواهم شد اینکه تونستم از سیگار.مشروبات .مواد.برای همیشه کناره گیری کنم این بزرگترین دستاورد من بود که اگه خدارو نداشتم با خدا نبودم امکان پذیر نبود که نبود من مال مجید قبلی نبودم من خیلی زودتر باید تو این راه میومدم چون من مال اینجا هستم من به توحید ی بودن تعلق دارم من نمیتونم مشرک باشم روحیه ام به زیبایی میخوره تا نازیبایی وخداروشکررر رر
محمدجان طولانی شد چون کامنت تو باعث شد حرف بیام و دلم نمباد تمومش کنم هرچی از آگاهی کامنتت بگم کمه باید هزار بار این کامنتتو خوند پراز آگاهی توحیدی این کامنتت تیر خلاص بود برای رهایی من دیگه خیلی حواسم بیشتر است چیکار کنم سپااااااااااااااااااس محمدعزیز سپاس
چقدر بی نظیر بود کامنت شما ،تک به تک حرف هایی که درونت بود رو قشنگ نوشتی و چقدر به دل من نسشت چون این حرف ها حرف های دل من بود
منم واقعا از یک جایی به بعد تکیه کرده بودم به فایل و دوره ها ،فکر میکردم حتما این فایل ها منو به موفقیت رسوندن ،وقتی این صحبت های استاد تو این فایل توحیدی شنیدم متوجه شدم که چه اشتباه بزرگی و چه شرک خفی رو داشتم
به این مرحله رسیده بودم که اقا من دیگه بلدم ،چراااا ،چون فایل گوش میکنم
درصورتی که خیلی ها این فایل ها رو گوش نمیدن و کلی نتایج عالی رو میگیرین
سلام فاطمه عزیز. سپاسگزارم بابت لطف و محبتت و اعتبار تمام این نوشته ها به خدا میرسه که هدایت میکنه. واقعا اینطور نیست که این فایلها ما رو به موفقیت میرسونن چون خیلیها این فایلها رو گوش نمیدن اما چون به الهامات خداوند عمل میکنن به نتایج عالی میرسن. یکیش همین ایلان ماسکه که خدا هدایتش کرده و الهاماتش رو جدی گرفته مثل رباتیک کردن تسلا که باعث شد در دوران پندمیک چنان رشد کنه که بقیه به گرد پاش هم نرسن. خیلی ها هم با همین آگاهی ها زندگیشون متحول میشه چون به الهامات خدا عمل میکنن و میگذارن خدا هدایتشون کنه و هر جایی که مغرور بشن چه این آگاهی ها رو داشته باشن یعنی چه فایل گوش بدن چه ندن چون مغرور شدن نتایج ازشون گرفته میشه چون فکر میکنن خودشون باید یک کاری انجام بدن و نتایج قبلی به خاطر کارهای قبلیشون بوده. این آگاهی خیلی فراره و من خیلی زود مغرور میشم و باید بارها تمرین کنم که نعمت ها رو به خدا نسبت بدم. فایل توحید عملی 10 و 11 که هدایت خدا بوده درهایی از آگاهی رو به من باز کرده که به خدا توکل کنم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم. همین دیروز فایل توحید عملی 10 رو گوش میدادم و میگفتم خدایا هر آنچه دارم از تو دارم و تو همه چیز رو به من دادی به من ثروت بیشتر بده و چندین مشتری ازم خرید کردن! گفتم خدایا چرا زمانی که از تو خواستم اجابت کردی من این همه رو خودم که بلدم حساب کردم هیچ اتفاقی نیفتاد ولی تا گفتم که هر آنچه دارم از توست خودت ثروت بده این افراد هدایت شدن و خرید کردن. امیدوارم که هممون متواضع باشیم در مقابل خداوند و نتایجش رو بگیریم.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان ارزشمندم
شکرگزار خداوند مهربان هستم برای حضور و نفس کشیدن در مسیر توحید و توکل و یکتاپرستی
چند روزی بود که به دنبال بلیط قطار برای همسرم و بچه ها بودم که آخر هفته و تعطیلات رو به اصفهان سفر کنند. و مجدد لطف و رحمت و عنایت خداوند شامل حالم بشه که تنها بشم و متمرکزتر روی خودم و کارهام ، کار کنم. بلیط برگشت اوکی شده بود ولی برای بلیط برای امروز پیدا نمی شد و تصمیم گرفتیم که اگر بلیط پیدا نشد من با ماشین بچه ها رو ببرم و بلافاصله به تهران برگردم. تو این گرما و شلوغی تعطیلات کار سختی بود و همچنین وقت من رو هدر می داد و در ضمن ماشین هم مقداری کار داشت.90 درصد اتوبوس های کشور هم برای مراسم عاشورا و زائرین کربلا اختصاص داده شده بود و عملا ما به این نتیجه رسیدیم که بلیط پیدا نمیشه و باید امشب حرکت کنیم.
دیشب خیلی تصادفی گوشی رو برداشتم و متعجبانه دیدم که 5 نفر قطار اصفهان جا میده ! تا بخوام اطلاعات رو وارد کنم جا پرشد و ضد حال بدی خوردیم. دختر و پسرم هم خیلی دوست داشتند که سفر با قطار رو تجربه کنند. دیشب موقع خواب به خدا گفتم که خدایا ، می دونی که تصمیم من چیه .
می دونی که چقدر تعهد دادم به خودم که از تعطیلات این چند روز نهایت استفاده رو برای تمرکز تمام روی خلق دوره خودم بذارم و کلی برنامه برای خودشناسی و تنهایی و ادامه دوره 12 قدم و احساس لیاقت و … دارم. خودت کمک کن تا بلیط پیدا بشه و بتونم به آسانی بچه ها رو بفرستم اصفهان.
خودم هم باورم نمیشه که اون لحظه ای که 5 نفر برای چند دقیقه باز شد ، در وجودم یک شرکی شکل گرفت که این اتفاق تصادفی بوده و ربطی به هدایت الله نداشته !!!
وقتی کلی صفحه رو رفرش کردم و دیدم که هیچ خبری نیست ، بعد از نیم ساعت رفتم که بخوابم و برنامه این شد که امشب حرکت کنیم که کمتر گرما بخوریم.
وقتی روی تخت دراز کشیدم ، با خودم گفتم که آیا من شرک نورزیدم ؟؟
یعنی آیا من ، اون لحظه که 5 نفر خالی شد ، تو ذهنم این اتفاق رو به هدایت خدا ربطش ندادم ؟؟!!!
همون جا گفتم خدای من رو ببخش
خدایا من رو ببخش که خطا کردم …
طلب استغفار کردم
و سعی کردم بلافاصله خودم رو ببخش و به خودم بگم که جواد ، همین که سریع مسیر اشتباه رو فهمیدی و از مسیر برگشتی خوبه. باید از زاویه ای به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم.
بعدش به خدا قسم کاملا هدایتی و به شکل معجزه وار هدایت شدم به صفحه ای که پاسخ یکی از دوستان به کامنت من بود!
صفحه سوم پاسخ به کامنت ها رو زدم که صفحه
پاسخ افسانه عزیز ، جمال عزیز ، ارکان عزیز ، ژیلا عزیز و جمال عزیز درباره کامنت خودم و هدایت شدم به خوندن کامنت مجدد خودم
حس بسیار عجیبی وجودم رو فرا گرفت . احساس غریبی پیدا کردم . یادم افتاد که 17 اسفند برای من و خانواده یک معجزه بزرگ رقم خورد.
آتشی که گلستان شد برای ما
و من نمی دونم چرا کلمه ابراهیم تو اون کامنت و در همون لحظه نوشتن گلستان شدن آتش به قلبم جاری شد . چند وقت پیش یکی از دوستان عزیز در پاسخ کامنتم به من ابراهیم خطاب کرده و بعد خود این دوست عزیزم همین ادامه داد که نمی دونم چرا ابراهیم به شما خطاب کردم .
و این کلمه ابراهیم و خوندن این کامنت دیشب برای من الهام بخش شد. بعدش بلافاصله هدایت شدم به گلچین این فایل که روزهاست دارم گوش می کنم و ایمانم رو قوی تر می کنم. کلی با خدا حرف زدم و اون هم با من حرف زدم و تو نت گوشی نوشتم و قلبم باز شد. بعدش پیش خودم گفتم آخه پسر ! چرا باز هم یادت رفت که روی خدا حساب باز کنی ؟
چرا یادت رفت که همه چیز خداست ؟
چرا یادت رفت که خدا همه کارها من رو می تونه انجام بده و خواسته هام رو اجابت کنه ؟
چرا ؟
یک لحظه از خودم و رفتارم نادم و پیشمون به خدا گفتم که خدایا تو می دونه که من انسان و ناشکر و فراموش کار ولی ، تو ربی و صاحب عزت و عظمت و قدرت و شوکت ، تو اگر من رو نبخشی من پیش کی برم ؟
مگه من غیر از تو کسی رو دارم ؟
خدایا همراه و محافظ و پشتیبان و خالق و مالک و صاحب اختیار من تویی ،
خودت من رو هدایت کن به مسیر نعمت و ثروت و آسانی و زیبایی و راحتی.
بعد با همین حال زیبا خوابم برد.
صبح که بیدار شدم بلافاصله بعد از قطه کردن آلارم گوشی ، خداوند بهم گفت بنده من خواسته تو اجابت شد ، برو و سایت بلیط قطار رو چک کن …
به خدا قسم باورم نمی شد که 20 نفر ظرفیت جدید روی سایت وجود داشته باشه…
بعدش با لپ تاپ یک کوپه بلیط رو اوکی کردم و پرداخت رو زدم و دقیقا چند دقیقه بعد تمام ظرفیت تکمیل شد.
اینقدر خوشحال و شاد بودم که نمی دونستم چطور از خدا تشکر کنم.
اون لحظه این اومد به ذهنم که
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان باور اعتقاد
واقعا چقدر لذت بخشه باور داشتن فقط به رب
چقدر شیرین که فقط از خودش بخوای بعد آروم به کارهات برسی و ایمان داشته باشی که اجابت میشه
چقدر شیرین ترِ وقتی که خواسته ها از همین روش اجابت میشه و باعث تقویت باورها میشه
چقدر شیرین بندگی کردن خداوند و رها کردن امور و دست و پا نزدن.
عصر امروز که می خواستم از محل کار بیام خونه ، نجوای ذهنم گفت که کارت شناسایی فرودگاه رو همراهت ببر که بتونی از گیت چک و بازرسی ایستگاه راه آهن رد بشی و وارد قطار بشی و تو جابجا کردن چمدان ها کمک کنی.
یک لحظه که کارت رو برداشت به الله قسم همون جا گفت که آیا به من اعتماد داری ؟
گفتم بله که دارم
گفت : اگه اعتماد داری به کارت نیازی نیست!
امشب ساعت 9 شب که رسیدیم راه آهن ، بعد از مدتی خط شماره 5 روی برد اطلاعات قرار گرفت و دیدم که این لاین جزو لاینی هست که چک خیلی دقیقی انجام میشه ، ولی خط 1 و 2 چک خاصی نداشتند.
پیش خودم گفتم عیبی نداره ، بدون اذن خداوند برگی از درخت بر زمین نمی افته ، خدا خودش ردیف می کنه.
بعد از چند دقیقه ، بهم گفت که برو برد اطلاعات رو دوباره چک کن ! در نهایت تعجب دیدم که خط قطار اصفهان به خط 2 تغییر کرده !! همون خطی که مانیتور و چک و بازرسی دقیق نداشت و وقتی در باز شد اولین نفر به راحت ترین شکل ممکن وارد لاین 2 شدیم و به بچه ها کلی کمک کردم و گفتیم و خندیدم.
همون موقع مامور واگن اومد جلو و مثل یک فرشته ای که از طرف خداوند اومده باشه ، با لبخند بسیار زیبا و با لهجه زیبای مشهدی گفت ، اگر بچه ها کمکی میخوان بفرمایید من انجام می دم ، گفتم اگه لطف کنید تو مقصد چمدان ها رو کمک کنید ممنون میشم دست همسرم درد می کنه ، بعد شماره کوپه رو پرسید و بعد از چند دقیقه گپ و گفت شیرین خداحافظی کردیم.
بعد از حرکت قطار یاد حرکت مستر بین افتادم و کلی تو لحظه حرکت قطار بچه ها رو خندوندم و خداحافظی کردم .
و الان که دارم این کامنت رو می نویسم از ایستگاه راه آهن برگشتم و تومسیر از خدا برای نوشتن این اتفاقات عالی و اجابت الله ، هدایت خواستم که این جلسه رو واضح برام الهام کرد.
چند روز پیش برای مطالب دوره و معرفی دوره مجددا از خداوند ایده خواستم ، به خدایی که می پرستم یک ایده بی نظیر رو به من الهام کرد که همون لحظه تایپ کردم ، 2 روز پیش که تو یوتیوب پادکست های چند پزشک مطرح آمریکا رو نگاه می کردم ، دیدم دقیقا همون الهام من رو اون پزشک مطرح ، در اول پادکست خودش بیان کرد!!!
این اتفاق به قدری ایمان من رو قوی کرد ، به قدری خیالم رو برای ادامه دادن مسیر و برداشتن قدم های بعدی راحت کرد که گفتم ببین ! وقتی سعی کنی ایمانت رو حفظ کنی و احساس خوب داشته باشی و نترسی و قدم برداری و تغییر کنی و وارد دل ترس هات بشی ، خداوند بهترین و ناب ترین ایده ها رو بهت میده . فقط باید باورت رو قوی کنی.
فقط باید با قلبت بگی من نمی دونم تو می دونی
الله مهربان تو عالمی
تو بصیری
تو کاملی
تو منزه و سبحان هستی
تو اول و آخری
تو از تمام امور آگاهی و به همه چیز احاطه داری
تو صاحب عزت و رحمت و ثروت و هدایت هستی
بهترین و عالی ترین و لذت بخش ترین و تنهاترین راه درست زندگی ، سپردن امور به توِ
هوشمندانه ترین کار اینِ که روی خودم حساب نکنم ، بلکه روی توانایی کسی که من رو خلق کرده حساب کنم
عاقلانه ترین راه حرکت و رشد و بینش و نگرش ، فراموشی کردن تجارب و پندها و صحبت ها و روش های زندگی گذشتگان و جامعه و فرهنگِ.
خدایا شکرت ، همین چند سال پیش من هم مثل بقیه ، لباس سیاه تنم بود
من هم مثل بقیه خودم رو بی ارزش خطاب می کردم
من هم مثل بقیه تو سرم می زدم و عربده می زدم و عزاداری می کردم
و فکر می کردم راه درست همینه
شرک می ورزیدم و از غیر خدا طلب می کردم
از عمر و زندگی و انرژی که خدا به من عطا کرده برای حرکت و توحید و خلق ارزش و خدمت به انسان ها و گسترش جهان و لذت بردن از زیبایی ها و زندگی ، بدو بدو می رفتم مجلس ، و هر کاری رو که اون شخصی که میکرفون دستش بود می گفت رو انجام می دادم و اگر کسی انجام نمی داد ، مورد خطاب و سرزنش قرار می گرفت.
من هم همین روزها مثل بقیه ، تو غم و اندوه و عزایی بودم که فقط داستانش رو شنیده بودم و یک بار هم با خودم فکر نکرده بودم آیا این رفتارها و فرهنگ و عزا و ماتم و شرک ورزیدن ، با قوانین خدا هماهنگِ؟
آیا خدا ما رو اشرف مخلوقات خطاب کرده یا سگ در خونه فلانی و بهمانی ؟
آیا وظیفه من دیدن زیبایی ها و تصدیق اونها و تمرکز و توجه بر قشنگی ها و شادی و تحسین انسان هاست ، یا لعن و نفرین و کینه و بغض و غضب نسبت به انسان های گذشته تاریخ ؟؟
آیا وظیفه من دیدن نکات مثبت امامان و درس گرفتن از رفتارهای درست اونهاست یا توسل کردن و شرک ورزیدن و وایطه قرار دادن اونها ؟
آیا ارباب و صاحب اختیار و آقا و سرپرست و ولی من خداست یا غیر خدا؟؟
آیا هدف خلقت ما نوکر بودن در خونه امامان و ارباب بودن آنها بوده ، یا تجربه کردن خودمون و کار کردن روی ایمان و گسترش زیبایی و ارزش در جهان ؟
آیا برای شفای جسمی و روحی باید به دنبال نذری خوردن رفت ، یا باید طبق قوانین الهی عمل کرد و توحید و توکل و عمل صالح و احساس خوب و شادی و نشاط رو علت شفا و حال خوب و سلامتی و تندرستی دونست ؟؟
ادامه راه پدران و جامعه و مردم ، همون نتایج اونها رو به همراه داره.
اون موقع که چنین باورهای ریشه دار و عجیب و غریبی رو داشتم ، چیزی از خدا و هدایت و الهامات و توحید و لذت بردن از داشته ها و هدفمند بودن و توانایی ها و گیفت های الهی و توانایی خلق ارزش و در کل ، چیزی به نام خالق بودن رو نمی دونستم.
اون موقع اتفاقا اهل بدرفتاری با همسرم و همکارانم بودم
اون موقع اهل غیبت و دروغ و تهمت بودم و هیچ انگیزه ای و برنامه ای برای بهبود شخصیت نداشتم . چون خودم در نتایج و شرایط و اتفاقات زندگی ، دخیل نمی دونستم. و فکر می کردم با توسل کردن امامان و اشک ریختن و شاد نبودن و ریش گذاشتن و سینه زدن و ماتم داشتن ، دل امامان رو به دست میارم ، اونها هم میگن آفرین عجب آدم خوبی ، بعد اونا میرن پیش خدا و من رو به خدا معرفی می کنند و سفارش دو قبضه می کنند و بعد ثروت وارد زندگیم میشه. کارهام درست میشه ، سلامت تر میشم و ….
فکر می کردم چون 60 روز محرم و صفر رو مشکی پوشیدم و خوب سینه زدم و عزاداری کردم و قشنگ به قاتلین فحش و بد و بیراه گفتم و لعن کردم ، الان دیگه بهترین بنده خدا شدم و جزو مقربین شدم !!!
و جالبه این که به دلیل باورهای غلط خودم هر کسی که در راه مذهب نبود رو در ذهنم نکوهش می کردم و قضاوت های شدید می کردم و برچسب های مختلفی بهش می زدم . اینها تازه نجوا بود و اگر پا میداد امر به معروف و نهی از منکر می کردم.
.
.
الهی فقط و فقط شکرت
شکرت که به من رحم کردی
هدایتم کردی به مسیر راست
به مسیر زیبا بینی
به درک بهتر قرآن و قوانین بدون تغییر
خدایا شکرت که مابقی زندگی رو عالی طی خواهم کرد ولو برای یک روز!
خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو ، شناخت خودم ، شناخت توانایی هام و رسالت و هدف خلقت خودم هدایتم می کنی
خدایا شکرت که در مسیر رشد و موفقیت و بهبود در سایت عباسمنش دات کام هستم
خدایا شکرت که بهترین استاد توحید و یکتاپرستی و موفقیت رو سر راهم قرار دادی
خدایا شکرت برای وجود ارزشمند استادم و تمام دوستانم در این سایت مقدس و بی نظیر
الهی شکرت که شامل لطف و رحمت و فضل و رحمانیت و رحیم بودن تو هستیم
الهی شکرت که امید و توکل مون فقط به توست
الهی شکرت که حرکت می کنیم و ایمان داریم که هر آنچه برای تغییر و رشد و بهبود و خلق زیبایی و ارزش نیاز داریم رو به ما در زمان و مکان مناسب الهام می کنی.
خدایا شکرت که در مسیر آباد کردن دنیا و آخرت قدم بر می داریم
الهی شکرت که خودمون رو دوست داریم و برای خودمون ارزش قائل هستیم .
زندگی هر چقدر زیبا باشه بازهم می تونه زیباتر باشه ، به شرطی که به تو وصل باشم
زندگی هر چقدر آسان و راحت و لذت بخش باشه بازهم می تونه بیشتر آسان و راحت و لذت بخش باشه ، به شرطی که به تو در تمام کارها حتی کارهایی که فکر می کنم توش حرفه ای هستم ، روی خودم حساب نکنم و از تو کمک و هدایت بخوام.
رشد مالی و موفقیت های کاری هر چقدر بیشتر باشه باز هم می تونه بیشتر و عالی باشه ، به شرطی که در تمام امور روی قدرت و هدایت تو حساب کنم نه روی عقل ناقص خودم.
در پناه الله بزرگ و منزه و مهربان ، شاد و موفق تندرست و خوشبخت و ثروتمند باشید.
ممنونم بابت تمام فایلهایی که مستقیما در مورد توحید صحبت میکنید. ازتون هزاران بار سپاسگذارم این فایلها مثل نور قلب من رو روشن میکنن.
من در مورد سپردن کارها به خدا و یا انجام دادن کاری به تنهایی و به قول شما غره شدن به خودم میخوام در مورد مهاجرتم صحبت کنم.
مورد اول که خواستم خودم همه کارها رو انجام بدم :
من قصد مهاجرت به کانادا رو داشتم ولی اون موقع شما رو نمی شناختم و اصلا به خدا این شکلی باور و اعتقاد نداشتم، شروع کردم به خوندن زبان و کارم رو رها کردم چون فکر میکردم چند ماهه قضیه تموم هست. ولی نگم از گاری هایی که به من وصل بود و خودم هم بیشترش کردم، کتابخونه ها بابت کرونا بسته شد و کانادا درها رو بست ولی من ول کن نبودم خوندم و بعد از دوسال امتحان دادم و نمره بسیار عالی گرفتم و با خوشحالی پرونده ام رو ثبت کردم ولی بابت کرونا چون کلی پرونده از قبل مونده بود من با وجود امتیاز خوب بابت شرایط تحصیلی، سن و نمره پذیرفته نشدم و کلا ماجرا مهاجرت برام بسته شد. اما نکته اصلی و بهترین دست اورد اون سالها برای من اشنایی با افرادی بودن که شما رو میشناختن و شما و سایت شما رو به من معرفی کردن و من شروع کردم به گوش دادن به فایل ها و ویس های سایت و تمرین و ارتباط مدام با دوستانی که دوره های شما رو میخریدن و تمرین انجام میدادن.
بار دوم وقتی مسیر رو با توکل به خدا انجام دادم:
تقریبا یک سال و نیم بعد با صحبتهای مدیر منابع انسانی شرکت مون( که مطمئنم از طرف خدا بود) من تشویق شدم برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد در ایتالیا، من خیلی راحت و ساده شروع کردم به جمع کردن تمام مدارک هام و اینقدر در مسیرم ادمهای مهربون و خوب قرار گرفتن که حد نداشت مدارک هام به بهترین شکل ممکن جمع شد و من برای پذیرش اقدام کردم و پذیرش گرفتم. من همیشه میگفتم اون زمانی که برای زبان قبلی گذاشتم بیهوده نبوده و خدا خیر این قضیه رو یک جایی به من نشون خواهد داد و خیرش برام محقق شد باید آیلتس آکادمیک میگرفتم( آزمون قبلی ام جنرال بود )، شروع کردم به خوندن و فقط 45 روز فرصت داشتم و نمیتونستم کارم رو ترک کنم پول رو لازم داشتم صبح ها پنج بیدار میشم عصرها هم تا شب درس میخوندم ولی تمام مدت به خدا میگفتم تو من رو هدایت کن به شرایط بهتر و امتحان ساده تر، دو روز مونده به امتحان ایران تمام امتحانات ایلتس کتبی رو کنسل کرد و من موندم هاج و واج و گریان تو راهرو شرکت که یکبار دیگه دست خدا رسید و من رو هدایت کرد و با کمک مدیرم ازمون رو تو استانبول رزرو کردم و امتحان دادم، یه معجزه شگفت انگیز در مورد بخش اسپیکینگ بود که من پایین تو کافه منتظر بودم که زمان امتحانم برسه به خدا گفتم من الان نمونه سوالات ایلتس ها رو باز میکنم تو هم سوالات رو به من میگی من که تا اینجا صد خودم رو گذاشتم دیگه نوبت تو، و به قول استاد الله اکبر نمیتونم بهتون حسم رو بگم دقیقا سوالات ازمون رو خوندم و رفتم بالا، اگزمینری که همه میگفتن بسیار بد اخلاق و لهجه بدی داره دقیقا همون سوالات رو با روی خوش و خندان از من پرسید و حتی کمک هم کرد و من نمره عالی تو ازمون گرفتم حتی نیم نمره بالاتر از نمره مورد نیازم. برگشتم ایران و فهمیدم گرفتن وقت سفارت به شدت بهم ریخته و همه دارن به دلال ها کار رو میسپرن به چندتا دلال گفتم ولی هیچی، بعد یادم اومد کی تا اینجا تو رو اورده دلال اصلی تو اون توکل کن به اون. شاید باورتون نشه یکی از دلال ها بهم پیام داد که شما خیلی خانم محترم و مهربونی هستین دلم نیومد بهتون نگم به سفارت ایمیل بدین و شرایط تون رو بگین بهتون خودشون وقت میدن. منم هر روز کلی ایمیل میفرستادم و نقطه عطف جایی بود که یکی از دوستانم که با افراد زیادی در ارتباط به منگفت چرا به من نگفتی من برات وقت بگیرم؟ تو خودخواه و مغروری حالا هم دیر شده ولی من برات تلاش میکنم، نمیدونین چه حالی شدم رفتم تو ماشینم زدم زیر گریه که خدایا من از خودت وقت میخوام این ها حق ندارن من رو اینجوری بشکنن، و مدام تو ذهنم تصویرسازی میکردم که وقت رو گرفتم و به اون دوستم زنگ زدم و گفتم خدای من وقت رو برام گرفت. در ضمن در تمام این مدت من هرشب با دوستم میرفتیم دو سه ساعت پیاده روی و فقط در مورد آموزشهای استاد صحبت میکردیم و من به همه اینها به چشم تمرین و فرکانس نگاه میکردم. و شد آنچه که باید میشد و از سفارت به من زنگ زدن و وقت دادن و اونقدر حس شگفت انگیزی بود که برای همه تون آرزوش میکنم، و میدونین که به دوستم زنگ زدم و لذت پز دادن خداوند قدرتمندم رو بردم️. بعد نوبت رسید به خرید دو هزار یورو، همه بچه ها تو کانالها میگفتن اصلا الان یورو نیست فقط و فقط حواله دلار هست برای اون هم باید یک روز کامل بری تو صف بمونی، من چندتا صرافی زنگ زدم و همه به من گفتن یورو ندارن و برای حواله دلار هم باید از شش صبح بیای صف وایستی، یکی از صرافی ها بعد از اینکه بهشون توضیح دادم دانشجو هستمگفت ما صفی نیستیم ولی من شماره تون رو یادداشت میکنم که اگر حواله ایی اومد بهت زنگ میزنم. منم یکی از فایلهای استاد رو گذاشتم تو گوشم و شروع کردم به ظرف شستن و اینکه دیگه به موضوع فکر نکنم، و شد آنچه باید میشد یک ربع بعد خانم تماس گرفت و گفت تو چقدر خوش شانسی همین الان حواله یورو یک مورد برامون ازاد شده و صرافی در فاصله یک ربعی با خونمون بود و من رفتم و خریدم، برای تحویلش هم تمام بانکها زمان میدادن برای چهل پنجاه روز بعد ولی مسئول بانک که ازش هزاران بار ممنونم با من همکاری کرد و همون روز یورو ها رو بهم داد. موردی که بچه ها شاید یک ماه درگیرش بودن برای من در کمترین و اسان ترین شکل ممکن انجام شد. بعد ویزام اومد و من و مامانم تصمیم گرفتیم یه مهمونی بگیریم، مامانم که رفت خرید میگفت فاطمه هرجا که میخواستم خرید کنم پنجاه درصد تخفیف بود و همه چیز با کمترین قیمت ممکن خریداری شد و اقوام برای من کلی کمک مالی انجام دادن به عنوان هدیه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم، یکی از دوستانم کمک کرد مابقی یوروهای موردنیازم رو به بهترین قیمت ممکن خریدم. بلیط خریدم و برای تحویل بارها که رفتیم مسئول تحویل چمدونها نگام کرد و گفت چی دیگه داری و تمام چمدونهام رو تحویل گرفت و من کمترین بار ممکن رو طی سفر با دست حمل کردم. وقتی رسیدم ایتالیا ادمها خودشون می اومدن و چمدونهام رو برام جابجا میکردن من به شدت حمل بار برام سخت و همیشه از خدا در این مورد کمک میخوام. برای کارهای ثبت نام که رفتم تمام موارد من به شکل کامل و بی نقص انجام شده بود و حتی مسئول ثبت نام به من گفت تو خیلی دختر خوش شانسی هستی، و من واقعا بابت داشتن چنین خدای مهربونی بی اندازه خوش شانسم. در مورد اجاره خونه هم باید بگم بزرگترین مساله تو ایتالیا قبض برق و گاز، ولی من خدایی دارم بزگتر از تمام کهکشانها، بله شد آنچه که باید میشد و من و دوستم خونه ایی کرایه کردیم که تمام قبض ها با اجاره بود یک خونه بزرگ نورگیر و دنج و راحت و من اینجا حتی از ایران هم راحت تر هستم. و معجزات و روندشون اینجا همچنان ادامه داره و من منتظر اتفاقات بسیار شگفت انگیزتری هستم.
مورد دیگه ایی که وقتی دیدم و متوجه شدم برای همه دوستانم تعریف کردم تین هست که من مدام فایلهای سایت رو میدیدم و استاد از فلوریدا و اب و هوا و بارون اونجا میگفتن و من مدام اون تصاویر رو میدیم و الان تو شهری هستم که کاملا کاملا شبیه فلوریداست از لحاظ اب و هوا و بافت طبیعیت. حقیقتا الله اکبر️️️
فقط چند مورد که به نظرم مهم میاد رو بگم که استاد کاملا درست میگن وقتی ما روی مدارهامون کار میکنیم به جای درست هدایت میشیم و همه چیز درون ماست نه بیرون درون رو که درست کنیم بیرون درست میشه و هیچ شکی نباید داشته باشیم. مهم ترین موضوع ایمان و توکل و من از خدای بزرگ میخوام که به من کمک کنه ایمانم بهش هر روز بیشتر و بیشتر بشه.
استاد عزیزم ازتون ممنونم که شدید بهترین دست خداوند برای هدایت من به مسیر روشنتر و زندگی راحت تر.
چقددد لذت بردم از این داستان زیبای توحیدی تون چقد لذت بخش وقتی تو کشتی هستی که رو آبی شناور که خدا سکان دارش هست وای این حس و حال چقددد دوست دارم این حس امینیت و اعتماد و چقد دوست دارم تو عرشه کشتی رو صندلی تاشو دراز کشیده ای و غرق رویایی غرق لذت خدا داره کشتی رو برات میرونه نووووووش قاطمه جان نوش جانت این لدت توحیدی که تمام کارهاتو رله کرده بدون اینکه آب تو دلت تکون بخوره منم دلم میخواد برم در بهترین جای دنیا زندگی کنم جایی که همه آدمای خوب اونجا باشن و چشم و گوش و زبانم باشه خدا و من فقط عشق دنیارو ببرم و تمام کارامو بسپارم به او مثل استاد نازنین که داره عشق دنیارو میکنه و بدون محدویت پول میسازه ثروت میسازه عشق میسازه خدایا شکرت که خودتو در کارهای فاطمه عزیزمون نشون دادی تا انگیزه ای شود برای بالابردن ایمان ما
فاطمه عزیز ازت ممنونم که داستان زیبایی را برامون به اشتراک گذاشتی داستان مهاجرت فاطمه عزیز به بهترین مکان دنیا نووووووش
دوماه قبل این داستان ب ی خانومی زنگ زدم ک باهاش دوس شم
با شمام هنوز اشنا نشده بودم ولی حس میکردم امادم برا امتحان خدا
زنگ زدیم صحبت کردم این بنده خدا گف من شوهر دارم پ بچم دارم
منم معذرت خواهی خدافظی تا…
ما رفتیم ستاد فرماندهی دو روز قبلش ی اقایی زنگ زد تهدید کردن ک پیدات میکنم فلانت میکنم اینا من اصن نمیدونستم بابا این کیه چی میگه
شمارشو زدم توواستاپ دیدم زده فلان یگان امداد
فرماندهی ک کار میکردیم رئیس حفاظت خیلی می اومد سر میزد یهو ب سرم زد عکس این یگان امداد نشون بدم شاید بشناسه اقا نشون دادیم شانس منم عکسا توی پیجش همه نظامی گف اره میشناسمش چی شده توضیح دادم براش ک زنگ زده تهدید کرده و اینا
گف دهنشو سرویس میکنم هم باید جپاب تورو بده هم جواب اینو ک چرا عکس نظامی مارو پخش کرده
گذشت اون روز شیف بیمارستان بودش این یگان امداد
ب فرداش می اومد ک کارمون تموم شده بود کاشی کاریمون تو ستاد
اقا اول صب روز بعد زنگ زد اقای فلانی شما کی هستی گفتموالا شما زنگ زدی فوش دادی و تهدید کردی گف شرمندم داداش اشتباه شده یسر بیا اینجا درستش کنیم بره
بخدا میدونستم بوی گندش داره میاد و ی خبری هس
ولی میگفتم من میرم خدا بزرگه امتحان خداست میرم جلو
ب این درجه خدایی نرسیده بودم خب الان از اون موقعم خیلی بهتر شدم ولی خب خیلیم جای کار دارم
اقا ما رفتیم چشتون روز بد نبینه اونخانومه ک من باهاش چتکرده بودم زن این بنده خدا بود
با هم مشکل داشتن قبلا
زنه میخاسته اعتماد شوهره رو جلب کنه میگه این شخص بهم پیام داده و…
در صورتی ک من بخدا فهمیدم شوهر داره معذرت خواهی کردم و خدافظی و رقتم دوماه بعدش این پیگیر شده بود
اقا مارو بردن چک اولو ک خوردم کلا خدا یادم رفت و بعدش میدونین دیگه شرایط بدتر شد.اینو بگم با این همه داستان و ی شب بازداشتگاه و بازجویی فرداش ازاد شدم
و فهمیدم ب ادا کردن نیس
دقیقا جایی امتحان میشی ک نقطه ضعفته
امتحان من ترس بود
و امتحانو مردود شدم و باز هم خداوند یک لحظه تنهام نذاشت
جدیدا تو کار پیک رستوران بودم 2سالی تقریبا میشد این کارمو ادامه دادم و حقیقتا خسته شده بودم دوست داشتم شغلمو عوض کنم از صندوق داری رستورانم خیلی خوشم میومد کلا ا فروشندگی.ی روز ا مرخصی داشتم برمیگشتم یکی از فایلا 12 قدمفککنم قدک9 بودش دقیق یادم نی از تغییر صحبت میکردین استاد
همونجا اومد ک برو بگو میخای بیای بیرون ا اینکار
خیلی خوشحال بودم اولش
اقا ما رفتیم صحبت کردیم مدیریت اول قبول نمیکرد چون کارم عالی بود روابط عمومیم بالا بود و…
دوس نداشت من برم
من اونجا حرف خدارو گوش دادم و منطقیم بود اقا از این کارت خوشت نمیاد خب اولش باید بیای بیرون دیگه تا بری ی کاری دیگه
من چن روز همش میگفتم اقای فلانی مدیریت عزیز من میخام برم داداش ب فکر باش
کم کم اگهی زدن برا پیک
خداشاهده استاد
یکی تو ذهن میگف بدبخت شدی
الان دیگه جا خواب نداری
میخای چیکار کنی
کار نداری
دیوونه شدی و…
از اینورم میپرسیدن هم بچه ها هم مدیره
ک اقا میخای کجا بری خب بگو کمکت کنم حرف من این بود ک بخدا نمیدونم
خیلی سرزنش میکردن ک دیوونه شدی فلان شدی نمیدونی حتی میخای چیکار کنی بری راه بزگشتی نیس دیگه و…
انصافا خب سختم بود دیگه چون هیچکیو تو تهران نداشتم ن جا خوابی ن پولی ن غذایی ن اشنایی سخت بود
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
خداوند رو بسیار سپاسگزارم که به من فرصت داد تا بازهم در این فرصت ردپای دیگه ای از خودم در فایل مقدس توحید عملی 11 به جا بذارم.
واقعا اگه کل زندگیم رو روی همین یه فایل کار کنم، باز هم جا داره که بیشتر در دریای قدرت الهی غوطه ور بشم. مخصوصا برای من، اعتماد کردن همیشه کار سختی بوده! یادمه از بچگی کار تیمی رو کلا بلد نبودم. یعنی دوست داشتم همیشه کارارو یه نفره انجام بدم. بلد نبودم اعتماد کنم و بسپارم.
توی دوران دبستان، موقع فوتبال بازی کردن اینقدر به خودم فشار می اوردم که مامان و بابام میگفتن تو داری به جای کل تیم می دوی!
سنم که بیشتر شد، توی کار اداری، مسئولیتی رو در آستان قدس به دست گرفتم که یه کار اجرایی بود. و حدود 50 نفر نیروی زیرمجموعه داشتم. اما باز اعتماد کردن و سپردن رو بلد نبودم و می خواستم هرجوری شده خودم همه کارارو انجام بدم و به همه کارا نظارت داشته باشم. یعنی این چیزی بود که در شخصیت من نهادینه شده بود.
طبعا در مقابل خداوند هم همین بودم. و هستم! یه غرور بیجایی در وجود من هست که خیلی موقعا من رو از مسیر درست دور می کنه. و این غرور در مقابل خداوند هم وجود داشته و داره. جوری بودم که انگار خودم بلدم و خودم می دونم که چیکار کنم.
حاصلش چی بوده؟! دویدن های بی حاصل. تلاش کردن های بی نتیجه و به قول مرحوم پدرم همیشه نون سواره بود و من به دنبالش پیاده! تا این که سال گذشته بنا به تضادی به نقطه عطف رسیدم. رسیدم به جایی که دیدم واقعا هیچی از دستم برنمیاد.
اون موقع با همه عجزم رو به خود خدا کردم و ازش کمک خواستم. باورتون نمیشه که از همون لحظه معجزات زندگی من یکی یکی شروع شدن. و شرایط از این رو به اون رو شد. اما امان از انسان فراموشکار که باز فکر کردم نتایجی که ایجاد شده از سمت خود من بوده. و همین که این فکر ایجاد شد دوباره اتفاقات گذشته شروع به تکرار کردن.
یعنی تا انتهای عمرم باید تلاش کنم که همیشه این باور رو درون خودم ایجاد کنم که من هیچی ندارم و هرچی که هست از آن خداست ولاغیر.
از استاد عباس منش عزیزم برای طرح این آموزه های فوق العاده سپاسگزارم
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
این فایل نشانه هدایت امروز من بود …جبرِ زندگیِ قبل از اشنایی با استاد عزیز بارها بمن اموخت غرور و تکبر نتیجه ای جز از دست دادن هر انچه داری برات نداره… هر زمان که از خدا هدایت خواستم در مسیر درست قرار گرفتم و هر وقت که گمان میکردم سکان زندگی در دست خودمه و فراموش کردم چطور بدست اومده همه چیو از دست دادم و نتیجه ای که داشت از بین رفتن زندگی و تمام داراییم بود ..استاد عزیز من با اموزه های شما مسیر زندگیمو تغییر دادم و هر روز صبح درابتدا وارد سایت شما میشم و به نشانه ام هدایت میشم وفایل امروز هدایت من بود که برای شروع کار جدیدم فقط هدایت پروردگارو طلب کنم واز اون بخوام که چراغ راهم بشه و منو به مسیر درست هدایت کنه که البته بارها و بارها من هم صدای هدایتش رو به گوش شنیدم و البته که باز هم خواهم شنید ….
استاد خیلی داغون بودم که این فایل رو دیدم و الان تو فکرم ذهنم خیلی درگیره واقعا که گفتید جاهل یعنی اینکه من بگم آره خودم میدونم . واقعا ما چی میدونیم ؟!
وای این فایل چقدر برای من بود چقدر من گفتم من توی فلان چیز تبحر دارم و همیشه سوالم این بود که چرا گیر کردم چرا جلو نمیرم با اینکه ذهنمو تا حدودی دارم کنترل میکنم اما هیچ نتیجه ای نیست واقعا معنیstuck واقعی که میگید منم . هرجا میرفتم درها به روم بسته بود چووووون میگفتم بابا من خدای این کارم . من توی این کار دیگه نتونم پاشو جمعش کن و من من من من من و….
وای نمیدونم شرمنده بشم یا فکر کنم به اینکه باید درستش کنم .
هرجا هدایت شدم آدمایی که اونجا بودن رو قضاوت کردم و گفتم بابا من که بیشتر از این حالیمه و همیشه کتکش رو خوردم ولییییییی نمیدونستم اینا کتکه که من به خودم بیام . اذیت میشدم از این اتفاق ولی هیچ وقت به چشم اینکه ازش درس بگیرم نبوده اما همین من که خیلییییی جا ها منم منم کردم چه جا هایی که توی مسایل ساده خیلیییی ساده بخش اعتماد کردم و سوال کردم و جواب داده و من حیرت کردم واییییی خیلی احساس شرمندگی دارم فقط از خودش میخوام هدایتم کنه به مسیر خودش چون واقعا من ذره ای هستم و اون چندین ساله خدایی کرده و من …..
اصلا حالمو نمیدونم . نه گریم میاد نه نمیدونم اصلا فقط میدونم که ازش کمک میخوام که بهم کمک کنه واقعا تا اینو بفهممممممم که تانیا تو به جز خدا هیچی نیستی . هرچی تا الان بارته از خداست .
این الگو آنقدر ساده بوده که توی ذهنم مونده .
یه بار حال غذا پختن نداشتم گفتم خدایا چی بپزم واسه ناهار بهم قشنگ گفت که همبرگر و من تعجب کردم که چرا همبرگر چون همسرم دوست نداره . همونجا بار پرسیدم و بازم همون جواب بود و من دوباره هنگ بودم . گفتم بذار زنگ بزنم از خود همسرم بپرسم که چی درست کنم . سه کلمه حرف زدیم . سلام . واسه ناهار چی درست کنم. اونم جواب داد همبرگر و من خشکم زد و خجالت زده از اینکه چرا گوش نمیدی اخهه.
و این یه الگوی خیلی ساده اما بزرگی بود برام که تو ذهنم مونده و اینو توی این جلسه توحید عملی نوشتم تا ازم به جا بمونه .
خدایا منو هدایتم کن .
واقعا عاشق این نجوا شدم که
اللهم لک لبیک . لا شریک لک لبیک
خدایا منم یادم بره تو همیشه هدایتم کن و منو به خودم واگذار نکن پروردگارم . خدایا شکرت بابت این مسیر زیبایی که هدایتم کردی ممنونم ازت از عمق قلبم . عاشقتم خداجونم .
استاد ممنونم ازتون که به خدا اعتماد کردید و این فایل رو گذاشتید توی سایت
به نام خدایی که هر چه دارم همه رو او به من داده من هیچم در برابر قدرت و توانایش
خدایا هر لحظه هدایتم کن که من محتاج توام من به تو وابسته ام
سلام به استاد عزیزم سلام به مریم مهربانم
دیروز نتونستم کامنت بذارم دلمون برای همتون تنگ شده دلم برای نوشتن و صحبت کردن با خدا و استاد عزیزم تنگ شده بود
بعداز چند بار گوش دادن به این فایل هر دفعه نکته ای تازه متوجه میشوی به قول استاد عزیزمون چون هر لحظه ما با کار کردن روی خودمون مدارمون عوض میشه و خیلی خوشحالم از بالا رفتن مدارم
همه انسانها همینطوری هستن وقتی کاری رو میخوان شروع کنن خیلی عمیق از خدا کمک میخوان و به قول معروف دست به دامن خدا میشن و هر قدم هی میگن خدایا کمکم کن به تو میسپارم دستمو بگیر و اما با یکی دوبار انجام دادن دیگه ذهن شروع میکنه به نجوا کردن دیگه تو الان بهتر شدی تو خودت میتونی اونجا اولش بود بلد نبودی و خیلی چیزهای دیگه که باعث میشه غرور پیدا کنی و از خدا فاصله میگیری و شکست میخوری و بعد میفهمی اشتباه کردی
اما اگر قانون رو بدونی و قدم برداری
و یه درصد این قانون رو میدونن و خیلی خوشحالم که من جزو اون یه درصد هستم از اول و تا آخر باید همه کارهاتو از صفر تا صد به خودش بسپاری چون ما وقتی به اون وصل میشیم قدرت میگیریم و گرنه ما تنهایی هیچیم نباید یادمون بره و مدام با گوش کردن به این فایلهاو تکرار و تکرارشون باعث میشه در همه موارد زندگی از او کمک بخوایم و بعد قدم اول رو با ایمان و جسارت برداریم بی شک قدم های بعدی رو او برامون برمیداره و راحت و آسون کارها رو برامون انجام میده
منم چند سال پیش بوده از خداوند یادم رفته کمک بگیرم و کارهامو نتونستم انجام بدم و خیلی کند و سخت پیش رفته و چقدر اذیت شدم ولی به شکر الله مهربان و هدایتهایش الان تو مسیر درست هستم و برای هر کاری میرم سریع کدشو تو ذهنم و بعد هم رو دفتر پیدا میکنم و با آرامش و ایمان درخواستم میدم و خداوند هم سریع و آسون دستاشو میفرسته و تمام کائنات به کمکم می آیند و کارهام به راحتی انجام میشه خدایا شکرت سپاسگزارتم
چند ماه پیش ما از تهران میخواستیم شب برگردیم به شهر خودمون که10 ساعت فاصله داره همسرم خیلی خسته بود ولی گفت حرکت میکنیم خودش میگفت یهویی از خدا خواستم و بهش گفتم اگه الان حرکت کنم خوبه یا صبح و خدا هم بهش الهام کرد و گفت الان خطرناکه صبح حرکت کن و خیلی خوشحالم که هدایت خداوند رو پذیرفت و شب رو استراحت کردیم و صبح زود به کمک خداوند حرکت کردیم
خدایا امروز من لایق بهترین مشتریها هستم
خدایا من امروز لایق خبرهای خوب هستم
خدایا من امروز لایق هدایتهای زیبات هستم
استاد مهربانم و مریم عزیزم در پناه خداوند بهترینها نصیبتون
بنام خداوندی که همه چیزم از انه اوست
سلام استاد عزیزو بزرگوارم مریم بی نظیرم بنده های عزیز شده ی خدا و دوستان عزیزم همه ی کسانی که در این سایت هستند مورد لطف خدا هستند
حتی شروع کردن با نام خدا رو هم از استاد عزیزم آموختم و چقدر وقتی این تیتر از شروع رو می نویسم در دفترم وجودم پر از عشق و انرژی میشه
اعتقاد قلبی من اینه که در هر دوره کسانی باید باشند تا هدایتگر بنده های خدا باشند و استاد عباسمنش عزیزم پیامبر زمان ماست که برای هدایت ما از طرف خداوند نازل شدند
اخه ادم لذت میبره این مگه به غیر از اینه که آدم مورد لطف و رحمت خدا باشه اینکه از همه ی جوانب کامل باشی و زیبا زندگی کنی انقدر وجودت پر از عطر خدا باشه و انقدر بی نظیر زندگی کنی بخدا که همش زیر سره توحیده اگر استاد فقط یک ماه توحید رو کنار بزاره (استاد رو مثال میزنم که انسان توحیدی کاملی هستش ) تمام زندگیش از این رو به اون رو میشه توحید اصله و استاد اصل رو پیدا کرده وقتی اصل رو داشته باشی همه چیز رو داری باهم داری
توحید اصله که استاد با وجود توحید آرامش داره ثروت داره لذت های دنیایی و اخرتش رو داره وقتی میاد چنین فایلی میزاره که وجوده هزاران نفر رو پر از عشق به خدا میکنه خداوند در بهشت براش خانه ای بنا کرده من آدمی رو ندیدم مثل استاد که تو زندگی همه چیز رو باهم داشته باشن بلاخره هر کسی از ی جایی میلنگه مگر کسی که از شاگردان استاد باشه و شبیه استاد عمل کنه توحید زیباترین اصلی هست که وقتی ترس کنار میره نگرانی کنار میره جاش نعمت و ثروت قرار میگیره
مرد بزرگ سید عزیز با وجود نازنیت انقدر عاشق قرآن شدم انقدر ازش لذت میبرم هر بار که میخونم نکات جدید که دیدم رو تغیر داده قرآن کتابی هست که به من داره یاد میده چطور زندگی کنم انقدر زیبا شده کتاب قرآنم مثل کتابهای درسی پر از هایلایت زیر نکات مهم و زیبا یادداشت آیات فرکانسی و قانون جذبی و در هر صفحه کاغذ چسبوندم و آیات زیبا اون صفحه رو برای خودم بازکردم و اینها رو شما به من یاد دادی و خداوندی که من رو هدایت کرد ه به سایت شما و من چه کردم که بنده ی عزیز خدا شدم که من رو هدایت کرد به این فایل زیبا و بی نظیر مگه میشه ادم سنش بالاتر بره ولی زیباتر و جذاب تر و سالم تر از قبل بشه بله شما رو میگم استاد عزیزم چقدر با تغیر فیزیکتون احساس میکنم تکاملتون در فن بیانتون هم عالی تر و بهتر و زیباتر شده چقدر فایل های توحیدیتون رنگ و بوی دیگری پیدا کرده من خیلی وقته که هیچ کامنتی در سایت نزاشته بودم ولی الان با گوش دادن به این فایل زیبا خونم به جوش اومد اخه چقدر بی نظیری استاد چقدر روز به روز داری کلامت شیواتر فیزیکت بهتر و ایمانت قوی تر میشه
استاد عزیز ی تجربه هم از خودم بگم در مورد ایمان قوی به خداوند
من حدود 3 سال پیش خواهرم رو از دست دادم و حواسم به زندگی فرزندان غذا تحصیل همه چی خلاصه بود در زندگی خواهرم و این قضیه باعث شد من خیلی رشد کنم انقدر ی در این دوره ایمان و توکلم به خداوند زیاد شده بود که احساس میکردم در آغوش خدا هستم و بعد از 1 سال و نیم که همسر خواهرم ازدواج کرد من یک هفته بعدش تو خواب دیدم که ی الهی به من گفت که تو شدی اهدنا صراط مستقیم
صراط الذین انعمت الیهم تا اینجای آیه و گفت سوره وضحی برای تو برو بخون و من انقدر اشک ریختم که واقعا خداوند هیچوقت خوبیهای ما رو دست کم نمیگیره و به من با این خواب یاد آور شد که من حواسم هست تو چیکار کردی در صورتی که من تنها دوره ی از زندگیم که بدون چشم داشت و بدون توقع و لذت میبردم از خدمت به خانواده ی خواهر م این کارارو انجام میدادم و همیشه وقتی یاد خوابم میفتم وجودم پر از عشق میشه که وقتی که با تمامیتت فقط و فقط برای رضای خودش کار انجام بدی چطوری جواب میگیری و ناگفته نمونه که تنها دوره ی از زندگیم که از لحاظ مالی پیشرفت کردم و تونستم دوتا خونه بخرم فقط اون دوره بود و من الان هم مات و مبهوت از اینکه چطوری ما این خونه ها رو خریدم اصلا بگم باورتون نمیشه با پول نقد خیلی کم و کاملا هدایتی واقعا توحید همه چیزه همه چیز
استاد عزیزم و دوستان عزیزم خدا رو شکر میکنم که در کنار انسانهایی قرار دارم که همگی عطر خدا در وجودشون جاریه
به نام خدا
موارد اساسی و نکات کلیدیِ این فایل چیست؟
– متواضع باشیم در مقابل خداوند و همواره بهش بگیم که خدایا هر خیری که در زندگیم رخ داده رو تو به من گفتی، هر ایده هر اتفاق خوب هر شرایط خوبی که تو زندگیم بوجود اومده رو تو انجام دادی و من نمیدونستم
– مغرور نشویم و وقتی اتفاقات خوبی می افته یا در شرایطی هستیم که فکر میکنیم من همه چیز رو بلدم به خودمون یاد آور بشیم که من نمیدونم، من بلد نیستم، خداوند بلده، خداوند هدایت میکنه، خدایا من هیچی نیستم در برابر تو، من نمیدونم و تو هستی که میدونی و هدایت میکنی
– زمانی الهامات رو دریافت می کنیم که در مقابل خداوند متواضع باشیم و بگیم من نمیدونم. تا وقتی که میگی من میدونم و من بلدم و من حرفه ای هستم هیچی دریافت نمی کنی و خداوند میگه خب خودت انجام بده و بعد میبینی که نتیجه بد میشه چون دلیل خوب انجام شدن کارها هدایت و کمک خداوند بوده نه دانش تو نه حرفه ای بودن تو چه بسا خیلی ها میگن ما راننده های حرفه ای هستیم اما بزرگترین تصادف ها رو میکنن چون میگن من بلدم اما تو اگر میخواهی کارها درست انجام بشه باید بگی خدایا من نمیدونم من بلد نیستم تو آگاهی تو هدایت میکنی تو در گذشته به من گفتی و اتفاقات خوب افتاد
کدامیک از این موارد به شما بیشتر کمک کرده است؟
اینکه بگم که من نمیدونم و من بلد نیستم و خدایا تو بودی که هدایت کردی و تو هستی که هدایت میکنی و هر خیری به من رسیده از جانب تو بوده و مغرور نشم
چه تجربیات آموزنده ای در این باره دارید؟
سوال بزرگی که من داشتم و همیشه بهش فکر میکردم این بود که من بدون اینکه کتابی رو مطالعه کنم در گذشته در کسب و کارم عالی عمل کردم و نفر اول ایران شدم و دلیلش فقط عمل کردن به ایده های الهامی بود اما چرا دیگه این الهامات رو دریافت نمیکنم؟ چرا کسب و کارم ترکید و من نتونستم جمعش کنم. الان با فایل فوق العاده ی استاد فهمیدم دلیلش چی بوده. دلیلش این بوده که من فکر کردم دیگه بهترین هستم و بهترین شدم و کار من بوده این نتایج و من بودم که این شکوه رو ایجاد کردم این نتایج عالی رو ایجاد کردم و دلیلی که خداوند با من صحبت نمیکرد و به من نمیگفت که چطور شرایط رو بهبود بدم این بود که من مغرور شدم و به این باور رسیدم که من بلدم و مهر گذاشته شد بر قلبم. دلیل اینکه الهامات رو دریافت نمیکنم این هست که من میگم خودم بلدم. دلیلش این هست که من میگم این فایل های استاد هست که میتونه من رو به ثروت برسونه. یعنی یک ابزار رو قاطی کردم در مقابل قدرت خداوند و دارم شرک میورزم. در صورتی که من باید بگم آقا من بلد نیستم و فایل های استاد نیست که کار میکنه بلکه این خداونده که هدایت میکنه. انقدر شنیدم که اگر فلان محصول رو داشته باشی ثروتمند میشی که باور کردم من تا زمانی که اون محصول خاص رو بدست نیارم باید قید ثروت رو بزنم چون باورهام ثروتمند کننده نیست در صورتی که مگر من قبل از اینکه با این آگاهی ها آشنا بشم چطور ثروت ایجاد میکردم؟ مگر غیر از این بود که خداوند من به مسیر های ثروت آفرین هدایت میکرد و مهم تر از اون وقتی این ثروت ایجاد شد من باید در مقابل خداوند متواضع باشم و بگم که خدایا این تو بودی که این اتفاقات رو رقم زدی و من بلد نیستم که اگر نگم به مشکل میخورم. مگر غیر از این هست که بسیاری از افراد هیچ کدوم از این آگاهی ها رو ندارن و این کتاب ها و این محصولات رو استفاده نکردن اما ثروت بی شمار تولید میکنن؟ به خاطر اینکه اونها به الهامات خداوند عمل کردن و تا زمانی که این ارتباط هست این الهامات خوب و آدم های خوب و آگاهی های خوب بهشون داده میشه از طرق مختلف. مگر غیر از این هست که زمانی که من مرتب این سوال رو میپرسیدم که خدایا مشکل کار من چیه چرا من هر چی تلاش میکنم ثروت ایجاد نمیشه در همون زمان ها بود که هدایت شدم به سایت عباس منش دات کام و خداوند پاسخ رو داد که باید روی این آگاهی ها کار کنی. خیلی وقت ها هست که میبینم یک فردی میاد با سایت استاد آشنا میشه از همون فایلهای رایگان چنان نتایج مالی ای میگیره که منی که چند سال کار کردم این نتایج رو نمیگیرم. دلیل تفاوت نتایج فقط در میزان تلاش ما یا عملگرایی ما نیست بلکه دلیل تفاوت نتایج در این هست که اون فرد به الهاماتش عمل میکنه و توکلش به خدا هست و نمیگه من بلدم ولی من میگم که خدایا من بلد شدم که اگر این فایلها رو بیشتر گوش بدم نتیجه میگیرم در صورتی که من باید بگم خدایا من نمیدونم قدم بعدی رو تو به من بگو که من باید چی کار کنم نه اینکه بچسبم به فایل. بگذارم خداوند هدایت کنه که من باید چی کار کنم. قدم بعدی چی هست. شاید قدم بعدی این باشه که من صد بار اون فایل رو گوش کنم شایدم این باشه که من برم یک مهارت جدید یاد بگیرم و اصلا نیازی به فایل گوش کردن در اون برهه زمانی نباشه. چقدر سخت هست این نوع فکر کردن چون کاملا برخلاف سیستم فکری من هست. اینکه بگیم من بلد نیستم خدایا تو بگو خدایا هر نتیجه ای بوده حتی از فایل گوش کردن هدایت تو بوده. تو بگو من باید چی کار کنم.
برنامهی شخصیِ شما برای اجرای «آن مورد اساسی در عمل» چیست؟
متوازع باشم در مقابل خداوند و مغرور نشم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم و هدایت های او و نگم من بلدم و من حرفه ای هستم و من بودم که این نتایج رو ایجاد کردم و نتایج رو لطف خداوند بدونم و همین فایل رو بارها گوش کنم.
سپاسگزاری میکنم از استاد عزیز بابت اینکه این فایل فوق العاده و بسیار ارزشمند رو آماده کردین و پاسخ سوالی که مدت ها داشتم رو دادید که چرا نتایج افراد متفاوت میشه، چرا من در برهه ای نتایجم بزرگ بوده و بعد داغون میشه. چون من ابتدا توکلم به خدا بوده و مرتب از خدا میخواستم که بهم بگه چی کار کنم و بعد گفتم خودم بلدم یا من دیگه حرفه ای شدم دیگه کار بلد شدم دیگه عالی شدم و بعد با مغز خوردم زمین.
سلام و درود بر محمدصادق عزیز و دوست داشتنی
هروقت به کامنتات رسیدم گفتم وای امروز چه چیز زیبا باید اینجا کسب کنم
محمدجان کامتتات عالی هستن عالیی مثل همین کامتت چقد آگاهی نابی درش بود که دقیقا یاد آیه شریفه خدا افتادم که به پیامبران یا به حضرت عیسی گفت تو به بندگان من گفتی ترا بجای من بپرستن این حرف خدا دقیقااااا داره حدیث طلایی پیامبر و یاداوری میکنه که استاد همیشه میگن
شرک در دل مومن همانند راه رفتن مورچه هست بر روی سنگ سیاه در دل شب
بله یعنی ذهن منطقی و شیطانی میاد میگه این پیامبر خداست این نماینده خداست این وحی بهش رسیده این منتخب خداست میتونی اونم بپرستی وواین شده مذهبیون در دل تاریکی شب مورچه رو بروی سنگ سیاه نمیبینن و میگن اصل پیامبر اصل حرفای پیامبر اصل استادعزیزماست اصل دوره های استاد ووووووو
که این ذهن محدویت میاره برای ما و چقددددد زیبا بیان کردین دوست من برادر من حرفای تو در این کامتت محشره محشررررر بابا تو دیگه کی هستی حرفی که زدی رو خیلی ها شاید ذهنشون نپذیره چون همون شرک مخفی هست نمیزاره من خودم تا امروز که کامتت شمارو خونده دقیقا فکرم این بود که برای اینکه بترکونم حتماااا باید دوره روانشناسی ثروت و احساس لیاقت و قانون سلامتی رو تهیه کنم و چندوقته گیر دادم خدایا چرا برام ردیف نمیکنی من میخوام بترکونم و ازینجور حرفا الان فهمیدم چه شرکی داشتم به بهههه شاگرد استادی که توحیدی ترین استاده اینجوری به شرک چسبیده و این لطف خدا بود چون تصمیم گرفتم بصورت هدایتی فعلا هیچ جا نرم تو همین فایل قسمت 10و11 فایل توحید عملی باشم و آگاهیی توحیدی و باورهای توحیدی بسازم و با کمک خداوند و هدایت او برم جلو دیگه هیجی نمیگم چون اگه لازم باشه خودش دوره استاد و برام هدیه میاره یعنی هم پولشو بهم نیده هم میگه کدوم و بخرم و یا لازم باشه به هر طدیق دیگه هدایتم میکنه دقیقا کاری که در این یکسال واندی اینجا بامن کرد و باعث تکاملم شد با فایل های ناب و رایگان استاد عزیز
خدایاااااا توبه میکنم که ابزار و اصل دیدم دستان ترو اصل دیدم و خیلی راحت در آغوش تو نشستم و به دیگری قدرت میدم مرا ببخش
الهی متاسفم لطفا مراببخش متشکرم دوستت دارم
الهی استغفرالله ربی واتوب الیه
از تو طلب بخشش میکنم و به سوی تو باز میگردم
الهی سپااااااس که مرا از یک شرک مخفی دیگه بوسیله بنده نازنینت محمدعزیز آگاه کردی روشنم کردی .
استاد عباس منش توحیدی ترین آدم دنیا دوستت دارم….
محمد عزیز خنده انرژی مثبتی داری تو عکس پروفایلت دمتگرررررم که عالی مینویسی و زیبا می اندیشی
کامنتت بی نظیر بود خیلی آگاه شدم و خداروشکر که در برابر شنیدن حقانیت یک مغناطیس مقاومت ناپذیرم الهی شکررررر این واقعا یک سرمایه بزرگی است بقول استادم در فایل سرمایه اصلی تان چیست؟
اینکه در برابر حق و دربرابر توحید عملی هیچ مقاومتی ذهنم نداره خیلی خوبه وخیلی خوش بحالم باید باشه من خداروشکر از روز اول تغییرم تا به امروز هرچیز جدیدی که شنیدم در ارتباط با نزدیک شدن بخدا هیج مقاومتی نشون ندادم خصوصا اونجایی که از باورهای مذهبی خودم کندم خیلی راحت بدون هیچ عذاب وجدانی من کارهایی کردم که خیلی ها نتونستن و میترسن انجام بدم چون میخواستم خودم باشم و هر کاری انجام میدم عُجب عبادت منو نگیره خیلی باورهای غلط یا درستم و تخریب کردم تا از نو بسازم طریقه عبادت کردنم و عوض کردم چون داشت به عُجب در طاعت و عبادت تبدیل میشد من خیلی خوشحالم که اینجام با وجود اینکه هنوز موفقیت های مالی کسب نکردم ولی حال دلم خوبه امید و انگیزه ام عالیه صبر و پایداریم عالیه چون میدونم بهترین خودم خواهم شد اینکه تونستم از سیگار.مشروبات .مواد.برای همیشه کناره گیری کنم این بزرگترین دستاورد من بود که اگه خدارو نداشتم با خدا نبودم امکان پذیر نبود که نبود من مال مجید قبلی نبودم من خیلی زودتر باید تو این راه میومدم چون من مال اینجا هستم من به توحید ی بودن تعلق دارم من نمیتونم مشرک باشم روحیه ام به زیبایی میخوره تا نازیبایی وخداروشکررر رر
محمدجان طولانی شد چون کامنت تو باعث شد حرف بیام و دلم نمباد تمومش کنم هرچی از آگاهی کامنتت بگم کمه باید هزار بار این کامنتتو خوند پراز آگاهی توحیدی این کامنتت تیر خلاص بود برای رهایی من دیگه خیلی حواسم بیشتر است چیکار کنم سپااااااااااااااااااس محمدعزیز سپاس
سلام اقا محمد
چقدر بی نظیر بود کامنت شما ،تک به تک حرف هایی که درونت بود رو قشنگ نوشتی و چقدر به دل من نسشت چون این حرف ها حرف های دل من بود
منم واقعا از یک جایی به بعد تکیه کرده بودم به فایل و دوره ها ،فکر میکردم حتما این فایل ها منو به موفقیت رسوندن ،وقتی این صحبت های استاد تو این فایل توحیدی شنیدم متوجه شدم که چه اشتباه بزرگی و چه شرک خفی رو داشتم
به این مرحله رسیده بودم که اقا من دیگه بلدم ،چراااا ،چون فایل گوش میکنم
درصورتی که خیلی ها این فایل ها رو گوش نمیدن و کلی نتایج عالی رو میگیرین
سلام فاطمه عزیز. سپاسگزارم بابت لطف و محبتت و اعتبار تمام این نوشته ها به خدا میرسه که هدایت میکنه. واقعا اینطور نیست که این فایلها ما رو به موفقیت میرسونن چون خیلیها این فایلها رو گوش نمیدن اما چون به الهامات خداوند عمل میکنن به نتایج عالی میرسن. یکیش همین ایلان ماسکه که خدا هدایتش کرده و الهاماتش رو جدی گرفته مثل رباتیک کردن تسلا که باعث شد در دوران پندمیک چنان رشد کنه که بقیه به گرد پاش هم نرسن. خیلی ها هم با همین آگاهی ها زندگیشون متحول میشه چون به الهامات خدا عمل میکنن و میگذارن خدا هدایتشون کنه و هر جایی که مغرور بشن چه این آگاهی ها رو داشته باشن یعنی چه فایل گوش بدن چه ندن چون مغرور شدن نتایج ازشون گرفته میشه چون فکر میکنن خودشون باید یک کاری انجام بدن و نتایج قبلی به خاطر کارهای قبلیشون بوده. این آگاهی خیلی فراره و من خیلی زود مغرور میشم و باید بارها تمرین کنم که نعمت ها رو به خدا نسبت بدم. فایل توحید عملی 10 و 11 که هدایت خدا بوده درهایی از آگاهی رو به من باز کرده که به خدا توکل کنم و دلیل نتایجم رو خداوند بدونم. همین دیروز فایل توحید عملی 10 رو گوش میدادم و میگفتم خدایا هر آنچه دارم از تو دارم و تو همه چیز رو به من دادی به من ثروت بیشتر بده و چندین مشتری ازم خرید کردن! گفتم خدایا چرا زمانی که از تو خواستم اجابت کردی من این همه رو خودم که بلدم حساب کردم هیچ اتفاقی نیفتاد ولی تا گفتم که هر آنچه دارم از توست خودت ثروت بده این افراد هدایت شدن و خرید کردن. امیدوارم که هممون متواضع باشیم در مقابل خداوند و نتایجش رو بگیریم.
به نام خدای بزرگ و منزه و مهربان
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم و همه دوستان ارزشمندم
شکرگزار خداوند مهربان هستم برای حضور و نفس کشیدن در مسیر توحید و توکل و یکتاپرستی
چند روزی بود که به دنبال بلیط قطار برای همسرم و بچه ها بودم که آخر هفته و تعطیلات رو به اصفهان سفر کنند. و مجدد لطف و رحمت و عنایت خداوند شامل حالم بشه که تنها بشم و متمرکزتر روی خودم و کارهام ، کار کنم. بلیط برگشت اوکی شده بود ولی برای بلیط برای امروز پیدا نمی شد و تصمیم گرفتیم که اگر بلیط پیدا نشد من با ماشین بچه ها رو ببرم و بلافاصله به تهران برگردم. تو این گرما و شلوغی تعطیلات کار سختی بود و همچنین وقت من رو هدر می داد و در ضمن ماشین هم مقداری کار داشت.90 درصد اتوبوس های کشور هم برای مراسم عاشورا و زائرین کربلا اختصاص داده شده بود و عملا ما به این نتیجه رسیدیم که بلیط پیدا نمیشه و باید امشب حرکت کنیم.
دیشب خیلی تصادفی گوشی رو برداشتم و متعجبانه دیدم که 5 نفر قطار اصفهان جا میده ! تا بخوام اطلاعات رو وارد کنم جا پرشد و ضد حال بدی خوردیم. دختر و پسرم هم خیلی دوست داشتند که سفر با قطار رو تجربه کنند. دیشب موقع خواب به خدا گفتم که خدایا ، می دونی که تصمیم من چیه .
می دونی که چقدر تعهد دادم به خودم که از تعطیلات این چند روز نهایت استفاده رو برای تمرکز تمام روی خلق دوره خودم بذارم و کلی برنامه برای خودشناسی و تنهایی و ادامه دوره 12 قدم و احساس لیاقت و … دارم. خودت کمک کن تا بلیط پیدا بشه و بتونم به آسانی بچه ها رو بفرستم اصفهان.
خودم هم باورم نمیشه که اون لحظه ای که 5 نفر برای چند دقیقه باز شد ، در وجودم یک شرکی شکل گرفت که این اتفاق تصادفی بوده و ربطی به هدایت الله نداشته !!!
وقتی کلی صفحه رو رفرش کردم و دیدم که هیچ خبری نیست ، بعد از نیم ساعت رفتم که بخوابم و برنامه این شد که امشب حرکت کنیم که کمتر گرما بخوریم.
وقتی روی تخت دراز کشیدم ، با خودم گفتم که آیا من شرک نورزیدم ؟؟
یعنی آیا من ، اون لحظه که 5 نفر خالی شد ، تو ذهنم این اتفاق رو به هدایت خدا ربطش ندادم ؟؟!!!
همون جا گفتم خدای من رو ببخش
خدایا من رو ببخش که خطا کردم …
طلب استغفار کردم
و سعی کردم بلافاصله خودم رو ببخش و به خودم بگم که جواد ، همین که سریع مسیر اشتباه رو فهمیدی و از مسیر برگشتی خوبه. باید از زاویه ای به این موضوع نگاه کنم که به احساس بهتری برسم.
بعدش به خدا قسم کاملا هدایتی و به شکل معجزه وار هدایت شدم به صفحه ای که پاسخ یکی از دوستان به کامنت من بود!
صفحه سوم پاسخ به کامنت ها رو زدم که صفحه
پاسخ افسانه عزیز ، جمال عزیز ، ارکان عزیز ، ژیلا عزیز و جمال عزیز درباره کامنت خودم و هدایت شدم به خوندن کامنت مجدد خودم
https://elmeservat.com/fa/the-logbook-of-abasmaneshs-intimate-family-5/comment-page-17/#comment-1340914
حس بسیار عجیبی وجودم رو فرا گرفت . احساس غریبی پیدا کردم . یادم افتاد که 17 اسفند برای من و خانواده یک معجزه بزرگ رقم خورد.
آتشی که گلستان شد برای ما
و من نمی دونم چرا کلمه ابراهیم تو اون کامنت و در همون لحظه نوشتن گلستان شدن آتش به قلبم جاری شد . چند وقت پیش یکی از دوستان عزیز در پاسخ کامنتم به من ابراهیم خطاب کرده و بعد خود این دوست عزیزم همین ادامه داد که نمی دونم چرا ابراهیم به شما خطاب کردم .
و این کلمه ابراهیم و خوندن این کامنت دیشب برای من الهام بخش شد. بعدش بلافاصله هدایت شدم به گلچین این فایل که روزهاست دارم گوش می کنم و ایمانم رو قوی تر می کنم. کلی با خدا حرف زدم و اون هم با من حرف زدم و تو نت گوشی نوشتم و قلبم باز شد. بعدش پیش خودم گفتم آخه پسر ! چرا باز هم یادت رفت که روی خدا حساب باز کنی ؟
چرا یادت رفت که همه چیز خداست ؟
چرا یادت رفت که خدا همه کارها من رو می تونه انجام بده و خواسته هام رو اجابت کنه ؟
چرا ؟
یک لحظه از خودم و رفتارم نادم و پیشمون به خدا گفتم که خدایا تو می دونه که من انسان و ناشکر و فراموش کار ولی ، تو ربی و صاحب عزت و عظمت و قدرت و شوکت ، تو اگر من رو نبخشی من پیش کی برم ؟
مگه من غیر از تو کسی رو دارم ؟
خدایا همراه و محافظ و پشتیبان و خالق و مالک و صاحب اختیار من تویی ،
خودت من رو هدایت کن به مسیر نعمت و ثروت و آسانی و زیبایی و راحتی.
بعد با همین حال زیبا خوابم برد.
صبح که بیدار شدم بلافاصله بعد از قطه کردن آلارم گوشی ، خداوند بهم گفت بنده من خواسته تو اجابت شد ، برو و سایت بلیط قطار رو چک کن …
به خدا قسم باورم نمی شد که 20 نفر ظرفیت جدید روی سایت وجود داشته باشه…
بعدش با لپ تاپ یک کوپه بلیط رو اوکی کردم و پرداخت رو زدم و دقیقا چند دقیقه بعد تمام ظرفیت تکمیل شد.
اینقدر خوشحال و شاد بودم که نمی دونستم چطور از خدا تشکر کنم.
اون لحظه این اومد به ذهنم که
خداوند همه چیز می شود همه کس را به شرط ایمان باور اعتقاد
واقعا چقدر لذت بخشه باور داشتن فقط به رب
چقدر شیرین که فقط از خودش بخوای بعد آروم به کارهات برسی و ایمان داشته باشی که اجابت میشه
چقدر شیرین ترِ وقتی که خواسته ها از همین روش اجابت میشه و باعث تقویت باورها میشه
چقدر شیرین بندگی کردن خداوند و رها کردن امور و دست و پا نزدن.
عصر امروز که می خواستم از محل کار بیام خونه ، نجوای ذهنم گفت که کارت شناسایی فرودگاه رو همراهت ببر که بتونی از گیت چک و بازرسی ایستگاه راه آهن رد بشی و وارد قطار بشی و تو جابجا کردن چمدان ها کمک کنی.
یک لحظه که کارت رو برداشت به الله قسم همون جا گفت که آیا به من اعتماد داری ؟
گفتم بله که دارم
گفت : اگه اعتماد داری به کارت نیازی نیست!
امشب ساعت 9 شب که رسیدیم راه آهن ، بعد از مدتی خط شماره 5 روی برد اطلاعات قرار گرفت و دیدم که این لاین جزو لاینی هست که چک خیلی دقیقی انجام میشه ، ولی خط 1 و 2 چک خاصی نداشتند.
پیش خودم گفتم عیبی نداره ، بدون اذن خداوند برگی از درخت بر زمین نمی افته ، خدا خودش ردیف می کنه.
بعد از چند دقیقه ، بهم گفت که برو برد اطلاعات رو دوباره چک کن ! در نهایت تعجب دیدم که خط قطار اصفهان به خط 2 تغییر کرده !! همون خطی که مانیتور و چک و بازرسی دقیق نداشت و وقتی در باز شد اولین نفر به راحت ترین شکل ممکن وارد لاین 2 شدیم و به بچه ها کلی کمک کردم و گفتیم و خندیدم.
همون موقع مامور واگن اومد جلو و مثل یک فرشته ای که از طرف خداوند اومده باشه ، با لبخند بسیار زیبا و با لهجه زیبای مشهدی گفت ، اگر بچه ها کمکی میخوان بفرمایید من انجام می دم ، گفتم اگه لطف کنید تو مقصد چمدان ها رو کمک کنید ممنون میشم دست همسرم درد می کنه ، بعد شماره کوپه رو پرسید و بعد از چند دقیقه گپ و گفت شیرین خداحافظی کردیم.
بعد از حرکت قطار یاد حرکت مستر بین افتادم و کلی تو لحظه حرکت قطار بچه ها رو خندوندم و خداحافظی کردم .
و الان که دارم این کامنت رو می نویسم از ایستگاه راه آهن برگشتم و تومسیر از خدا برای نوشتن این اتفاقات عالی و اجابت الله ، هدایت خواستم که این جلسه رو واضح برام الهام کرد.
چند روز پیش برای مطالب دوره و معرفی دوره مجددا از خداوند ایده خواستم ، به خدایی که می پرستم یک ایده بی نظیر رو به من الهام کرد که همون لحظه تایپ کردم ، 2 روز پیش که تو یوتیوب پادکست های چند پزشک مطرح آمریکا رو نگاه می کردم ، دیدم دقیقا همون الهام من رو اون پزشک مطرح ، در اول پادکست خودش بیان کرد!!!
این اتفاق به قدری ایمان من رو قوی کرد ، به قدری خیالم رو برای ادامه دادن مسیر و برداشتن قدم های بعدی راحت کرد که گفتم ببین ! وقتی سعی کنی ایمانت رو حفظ کنی و احساس خوب داشته باشی و نترسی و قدم برداری و تغییر کنی و وارد دل ترس هات بشی ، خداوند بهترین و ناب ترین ایده ها رو بهت میده . فقط باید باورت رو قوی کنی.
فقط باید با قلبت بگی من نمی دونم تو می دونی
الله مهربان تو عالمی
تو بصیری
تو کاملی
تو منزه و سبحان هستی
تو اول و آخری
تو از تمام امور آگاهی و به همه چیز احاطه داری
تو صاحب عزت و رحمت و ثروت و هدایت هستی
بهترین و عالی ترین و لذت بخش ترین و تنهاترین راه درست زندگی ، سپردن امور به توِ
هوشمندانه ترین کار اینِ که روی خودم حساب نکنم ، بلکه روی توانایی کسی که من رو خلق کرده حساب کنم
عاقلانه ترین راه حرکت و رشد و بینش و نگرش ، فراموشی کردن تجارب و پندها و صحبت ها و روش های زندگی گذشتگان و جامعه و فرهنگِ.
خدایا شکرت ، همین چند سال پیش من هم مثل بقیه ، لباس سیاه تنم بود
من هم مثل بقیه خودم رو بی ارزش خطاب می کردم
من هم مثل بقیه تو سرم می زدم و عربده می زدم و عزاداری می کردم
و فکر می کردم راه درست همینه
شرک می ورزیدم و از غیر خدا طلب می کردم
از عمر و زندگی و انرژی که خدا به من عطا کرده برای حرکت و توحید و خلق ارزش و خدمت به انسان ها و گسترش جهان و لذت بردن از زیبایی ها و زندگی ، بدو بدو می رفتم مجلس ، و هر کاری رو که اون شخصی که میکرفون دستش بود می گفت رو انجام می دادم و اگر کسی انجام نمی داد ، مورد خطاب و سرزنش قرار می گرفت.
من هم همین روزها مثل بقیه ، تو غم و اندوه و عزایی بودم که فقط داستانش رو شنیده بودم و یک بار هم با خودم فکر نکرده بودم آیا این رفتارها و فرهنگ و عزا و ماتم و شرک ورزیدن ، با قوانین خدا هماهنگِ؟
آیا خدا ما رو اشرف مخلوقات خطاب کرده یا سگ در خونه فلانی و بهمانی ؟
آیا وظیفه من دیدن زیبایی ها و تصدیق اونها و تمرکز و توجه بر قشنگی ها و شادی و تحسین انسان هاست ، یا لعن و نفرین و کینه و بغض و غضب نسبت به انسان های گذشته تاریخ ؟؟
آیا وظیفه من دیدن نکات مثبت امامان و درس گرفتن از رفتارهای درست اونهاست یا توسل کردن و شرک ورزیدن و وایطه قرار دادن اونها ؟
آیا ارباب و صاحب اختیار و آقا و سرپرست و ولی من خداست یا غیر خدا؟؟
آیا هدف خلقت ما نوکر بودن در خونه امامان و ارباب بودن آنها بوده ، یا تجربه کردن خودمون و کار کردن روی ایمان و گسترش زیبایی و ارزش در جهان ؟
آیا برای شفای جسمی و روحی باید به دنبال نذری خوردن رفت ، یا باید طبق قوانین الهی عمل کرد و توحید و توکل و عمل صالح و احساس خوب و شادی و نشاط رو علت شفا و حال خوب و سلامتی و تندرستی دونست ؟؟
ادامه راه پدران و جامعه و مردم ، همون نتایج اونها رو به همراه داره.
اون موقع که چنین باورهای ریشه دار و عجیب و غریبی رو داشتم ، چیزی از خدا و هدایت و الهامات و توحید و لذت بردن از داشته ها و هدفمند بودن و توانایی ها و گیفت های الهی و توانایی خلق ارزش و در کل ، چیزی به نام خالق بودن رو نمی دونستم.
اون موقع اتفاقا اهل بدرفتاری با همسرم و همکارانم بودم
اون موقع اهل غیبت و دروغ و تهمت بودم و هیچ انگیزه ای و برنامه ای برای بهبود شخصیت نداشتم . چون خودم در نتایج و شرایط و اتفاقات زندگی ، دخیل نمی دونستم. و فکر می کردم با توسل کردن امامان و اشک ریختن و شاد نبودن و ریش گذاشتن و سینه زدن و ماتم داشتن ، دل امامان رو به دست میارم ، اونها هم میگن آفرین عجب آدم خوبی ، بعد اونا میرن پیش خدا و من رو به خدا معرفی می کنند و سفارش دو قبضه می کنند و بعد ثروت وارد زندگیم میشه. کارهام درست میشه ، سلامت تر میشم و ….
فکر می کردم چون 60 روز محرم و صفر رو مشکی پوشیدم و خوب سینه زدم و عزاداری کردم و قشنگ به قاتلین فحش و بد و بیراه گفتم و لعن کردم ، الان دیگه بهترین بنده خدا شدم و جزو مقربین شدم !!!
و جالبه این که به دلیل باورهای غلط خودم هر کسی که در راه مذهب نبود رو در ذهنم نکوهش می کردم و قضاوت های شدید می کردم و برچسب های مختلفی بهش می زدم . اینها تازه نجوا بود و اگر پا میداد امر به معروف و نهی از منکر می کردم.
.
.
الهی فقط و فقط شکرت
شکرت که به من رحم کردی
هدایتم کردی به مسیر راست
به مسیر زیبا بینی
به درک بهتر قرآن و قوانین بدون تغییر
خدایا شکرت که مابقی زندگی رو عالی طی خواهم کرد ولو برای یک روز!
خدایا شکرت که در مسیر شناخت تو ، شناخت خودم ، شناخت توانایی هام و رسالت و هدف خلقت خودم هدایتم می کنی
خدایا شکرت که در مسیر رشد و موفقیت و بهبود در سایت عباسمنش دات کام هستم
خدایا شکرت که بهترین استاد توحید و یکتاپرستی و موفقیت رو سر راهم قرار دادی
خدایا شکرت برای وجود ارزشمند استادم و تمام دوستانم در این سایت مقدس و بی نظیر
الهی شکرت که شامل لطف و رحمت و فضل و رحمانیت و رحیم بودن تو هستیم
الهی شکرت که امید و توکل مون فقط به توست
الهی شکرت که حرکت می کنیم و ایمان داریم که هر آنچه برای تغییر و رشد و بهبود و خلق زیبایی و ارزش نیاز داریم رو به ما در زمان و مکان مناسب الهام می کنی.
خدایا شکرت که در مسیر آباد کردن دنیا و آخرت قدم بر می داریم
الهی شکرت که خودمون رو دوست داریم و برای خودمون ارزش قائل هستیم .
زندگی هر چقدر زیبا باشه بازهم می تونه زیباتر باشه ، به شرطی که به تو وصل باشم
زندگی هر چقدر آسان و راحت و لذت بخش باشه بازهم می تونه بیشتر آسان و راحت و لذت بخش باشه ، به شرطی که به تو در تمام کارها حتی کارهایی که فکر می کنم توش حرفه ای هستم ، روی خودم حساب نکنم و از تو کمک و هدایت بخوام.
رشد مالی و موفقیت های کاری هر چقدر بیشتر باشه باز هم می تونه بیشتر و عالی باشه ، به شرطی که در تمام امور روی قدرت و هدایت تو حساب کنم نه روی عقل ناقص خودم.
در پناه الله بزرگ و منزه و مهربان ، شاد و موفق تندرست و خوشبخت و ثروتمند باشید.
خدانگهدار.
سلام به استاد عزیز
ممنونم بابت تمام فایلهایی که مستقیما در مورد توحید صحبت میکنید. ازتون هزاران بار سپاسگذارم این فایلها مثل نور قلب من رو روشن میکنن.
من در مورد سپردن کارها به خدا و یا انجام دادن کاری به تنهایی و به قول شما غره شدن به خودم میخوام در مورد مهاجرتم صحبت کنم.
مورد اول که خواستم خودم همه کارها رو انجام بدم :
من قصد مهاجرت به کانادا رو داشتم ولی اون موقع شما رو نمی شناختم و اصلا به خدا این شکلی باور و اعتقاد نداشتم، شروع کردم به خوندن زبان و کارم رو رها کردم چون فکر میکردم چند ماهه قضیه تموم هست. ولی نگم از گاری هایی که به من وصل بود و خودم هم بیشترش کردم، کتابخونه ها بابت کرونا بسته شد و کانادا درها رو بست ولی من ول کن نبودم خوندم و بعد از دوسال امتحان دادم و نمره بسیار عالی گرفتم و با خوشحالی پرونده ام رو ثبت کردم ولی بابت کرونا چون کلی پرونده از قبل مونده بود من با وجود امتیاز خوب بابت شرایط تحصیلی، سن و نمره پذیرفته نشدم و کلا ماجرا مهاجرت برام بسته شد. اما نکته اصلی و بهترین دست اورد اون سالها برای من اشنایی با افرادی بودن که شما رو میشناختن و شما و سایت شما رو به من معرفی کردن و من شروع کردم به گوش دادن به فایل ها و ویس های سایت و تمرین و ارتباط مدام با دوستانی که دوره های شما رو میخریدن و تمرین انجام میدادن.
بار دوم وقتی مسیر رو با توکل به خدا انجام دادم:
تقریبا یک سال و نیم بعد با صحبتهای مدیر منابع انسانی شرکت مون( که مطمئنم از طرف خدا بود) من تشویق شدم برای ادامه تحصیل در مقطع ارشد در ایتالیا، من خیلی راحت و ساده شروع کردم به جمع کردن تمام مدارک هام و اینقدر در مسیرم ادمهای مهربون و خوب قرار گرفتن که حد نداشت مدارک هام به بهترین شکل ممکن جمع شد و من برای پذیرش اقدام کردم و پذیرش گرفتم. من همیشه میگفتم اون زمانی که برای زبان قبلی گذاشتم بیهوده نبوده و خدا خیر این قضیه رو یک جایی به من نشون خواهد داد و خیرش برام محقق شد باید آیلتس آکادمیک میگرفتم( آزمون قبلی ام جنرال بود )، شروع کردم به خوندن و فقط 45 روز فرصت داشتم و نمیتونستم کارم رو ترک کنم پول رو لازم داشتم صبح ها پنج بیدار میشم عصرها هم تا شب درس میخوندم ولی تمام مدت به خدا میگفتم تو من رو هدایت کن به شرایط بهتر و امتحان ساده تر، دو روز مونده به امتحان ایران تمام امتحانات ایلتس کتبی رو کنسل کرد و من موندم هاج و واج و گریان تو راهرو شرکت که یکبار دیگه دست خدا رسید و من رو هدایت کرد و با کمک مدیرم ازمون رو تو استانبول رزرو کردم و امتحان دادم، یه معجزه شگفت انگیز در مورد بخش اسپیکینگ بود که من پایین تو کافه منتظر بودم که زمان امتحانم برسه به خدا گفتم من الان نمونه سوالات ایلتس ها رو باز میکنم تو هم سوالات رو به من میگی من که تا اینجا صد خودم رو گذاشتم دیگه نوبت تو، و به قول استاد الله اکبر نمیتونم بهتون حسم رو بگم دقیقا سوالات ازمون رو خوندم و رفتم بالا، اگزمینری که همه میگفتن بسیار بد اخلاق و لهجه بدی داره دقیقا همون سوالات رو با روی خوش و خندان از من پرسید و حتی کمک هم کرد و من نمره عالی تو ازمون گرفتم حتی نیم نمره بالاتر از نمره مورد نیازم. برگشتم ایران و فهمیدم گرفتن وقت سفارت به شدت بهم ریخته و همه دارن به دلال ها کار رو میسپرن به چندتا دلال گفتم ولی هیچی، بعد یادم اومد کی تا اینجا تو رو اورده دلال اصلی تو اون توکل کن به اون. شاید باورتون نشه یکی از دلال ها بهم پیام داد که شما خیلی خانم محترم و مهربونی هستین دلم نیومد بهتون نگم به سفارت ایمیل بدین و شرایط تون رو بگین بهتون خودشون وقت میدن. منم هر روز کلی ایمیل میفرستادم و نقطه عطف جایی بود که یکی از دوستانم که با افراد زیادی در ارتباط به منگفت چرا به من نگفتی من برات وقت بگیرم؟ تو خودخواه و مغروری حالا هم دیر شده ولی من برات تلاش میکنم، نمیدونین چه حالی شدم رفتم تو ماشینم زدم زیر گریه که خدایا من از خودت وقت میخوام این ها حق ندارن من رو اینجوری بشکنن، و مدام تو ذهنم تصویرسازی میکردم که وقت رو گرفتم و به اون دوستم زنگ زدم و گفتم خدای من وقت رو برام گرفت. در ضمن در تمام این مدت من هرشب با دوستم میرفتیم دو سه ساعت پیاده روی و فقط در مورد آموزشهای استاد صحبت میکردیم و من به همه اینها به چشم تمرین و فرکانس نگاه میکردم. و شد آنچه که باید میشد و از سفارت به من زنگ زدن و وقت دادن و اونقدر حس شگفت انگیزی بود که برای همه تون آرزوش میکنم، و میدونین که به دوستم زنگ زدم و لذت پز دادن خداوند قدرتمندم رو بردم️. بعد نوبت رسید به خرید دو هزار یورو، همه بچه ها تو کانالها میگفتن اصلا الان یورو نیست فقط و فقط حواله دلار هست برای اون هم باید یک روز کامل بری تو صف بمونی، من چندتا صرافی زنگ زدم و همه به من گفتن یورو ندارن و برای حواله دلار هم باید از شش صبح بیای صف وایستی، یکی از صرافی ها بعد از اینکه بهشون توضیح دادم دانشجو هستمگفت ما صفی نیستیم ولی من شماره تون رو یادداشت میکنم که اگر حواله ایی اومد بهت زنگ میزنم. منم یکی از فایلهای استاد رو گذاشتم تو گوشم و شروع کردم به ظرف شستن و اینکه دیگه به موضوع فکر نکنم، و شد آنچه باید میشد یک ربع بعد خانم تماس گرفت و گفت تو چقدر خوش شانسی همین الان حواله یورو یک مورد برامون ازاد شده و صرافی در فاصله یک ربعی با خونمون بود و من رفتم و خریدم، برای تحویلش هم تمام بانکها زمان میدادن برای چهل پنجاه روز بعد ولی مسئول بانک که ازش هزاران بار ممنونم با من همکاری کرد و همون روز یورو ها رو بهم داد. موردی که بچه ها شاید یک ماه درگیرش بودن برای من در کمترین و اسان ترین شکل ممکن انجام شد. بعد ویزام اومد و من و مامانم تصمیم گرفتیم یه مهمونی بگیریم، مامانم که رفت خرید میگفت فاطمه هرجا که میخواستم خرید کنم پنجاه درصد تخفیف بود و همه چیز با کمترین قیمت ممکن خریداری شد و اقوام برای من کلی کمک مالی انجام دادن به عنوان هدیه که من حتی فکرش رو هم نمیکردم، یکی از دوستانم کمک کرد مابقی یوروهای موردنیازم رو به بهترین قیمت ممکن خریدم. بلیط خریدم و برای تحویل بارها که رفتیم مسئول تحویل چمدونها نگام کرد و گفت چی دیگه داری و تمام چمدونهام رو تحویل گرفت و من کمترین بار ممکن رو طی سفر با دست حمل کردم. وقتی رسیدم ایتالیا ادمها خودشون می اومدن و چمدونهام رو برام جابجا میکردن من به شدت حمل بار برام سخت و همیشه از خدا در این مورد کمک میخوام. برای کارهای ثبت نام که رفتم تمام موارد من به شکل کامل و بی نقص انجام شده بود و حتی مسئول ثبت نام به من گفت تو خیلی دختر خوش شانسی هستی، و من واقعا بابت داشتن چنین خدای مهربونی بی اندازه خوش شانسم. در مورد اجاره خونه هم باید بگم بزرگترین مساله تو ایتالیا قبض برق و گاز، ولی من خدایی دارم بزگتر از تمام کهکشانها، بله شد آنچه که باید میشد و من و دوستم خونه ایی کرایه کردیم که تمام قبض ها با اجاره بود یک خونه بزرگ نورگیر و دنج و راحت و من اینجا حتی از ایران هم راحت تر هستم. و معجزات و روندشون اینجا همچنان ادامه داره و من منتظر اتفاقات بسیار شگفت انگیزتری هستم.
مورد دیگه ایی که وقتی دیدم و متوجه شدم برای همه دوستانم تعریف کردم تین هست که من مدام فایلهای سایت رو میدیدم و استاد از فلوریدا و اب و هوا و بارون اونجا میگفتن و من مدام اون تصاویر رو میدیم و الان تو شهری هستم که کاملا کاملا شبیه فلوریداست از لحاظ اب و هوا و بافت طبیعیت. حقیقتا الله اکبر️️️
فقط چند مورد که به نظرم مهم میاد رو بگم که استاد کاملا درست میگن وقتی ما روی مدارهامون کار میکنیم به جای درست هدایت میشیم و همه چیز درون ماست نه بیرون درون رو که درست کنیم بیرون درست میشه و هیچ شکی نباید داشته باشیم. مهم ترین موضوع ایمان و توکل و من از خدای بزرگ میخوام که به من کمک کنه ایمانم بهش هر روز بیشتر و بیشتر بشه.
استاد عزیزم ازتون ممنونم که شدید بهترین دست خداوند برای هدایت من به مسیر روشنتر و زندگی راحت تر.
شاد سربلند سلامت موفق و ثروتمند و پیروز باشید
سلام و درود بر فاطمه عزیز
چقددد لذت بردم از این داستان زیبای توحیدی تون چقد لذت بخش وقتی تو کشتی هستی که رو آبی شناور که خدا سکان دارش هست وای این حس و حال چقددد دوست دارم این حس امینیت و اعتماد و چقد دوست دارم تو عرشه کشتی رو صندلی تاشو دراز کشیده ای و غرق رویایی غرق لذت خدا داره کشتی رو برات میرونه نووووووش قاطمه جان نوش جانت این لدت توحیدی که تمام کارهاتو رله کرده بدون اینکه آب تو دلت تکون بخوره منم دلم میخواد برم در بهترین جای دنیا زندگی کنم جایی که همه آدمای خوب اونجا باشن و چشم و گوش و زبانم باشه خدا و من فقط عشق دنیارو ببرم و تمام کارامو بسپارم به او مثل استاد نازنین که داره عشق دنیارو میکنه و بدون محدویت پول میسازه ثروت میسازه عشق میسازه خدایا شکرت که خودتو در کارهای فاطمه عزیزمون نشون دادی تا انگیزه ای شود برای بالابردن ایمان ما
فاطمه عزیز ازت ممنونم که داستان زیبایی را برامون به اشتراک گذاشتی داستان مهاجرت فاطمه عزیز به بهترین مکان دنیا نووووووش
سلام عرض میکنم خدمت استاد عزیزم و خاتوم شایسته عزیز
این فایل چقددددددد خفن بود
چقد بی نظیررررر بود
خیلی از این حرفا تو دوره ها گفته شده ولی انگاری امادش نیسی ک اون موقع متوجه نمیشی ولی الان مث بمب ذهنتو درگیر میکنه
من خیلی تجربه اینجوری دارم خیلیی
ی یکی ا تجربه هام ک این بود تازه ماشین خریده بودم گواهینامه نداشتم خب کمو بیش رو خودم کار میکردم خداهم تو ذهنم بود دیگه
اقا ما رفتیم شمال ی بار بردیم بدون گواهینامع از تهران
رقتنی شب رفتیم خیلییییم حال داد
برگشتنی ا جاده هراز اومدم اصنم نفهمیدم چرا پلیسه گف بزن کنار
اقا از من مدارک خواست منم خو گواهینامه نداشتم کامل مدارک ماشینو دادم بیمه و کارت معاینه و اینا برگشت گف گواهینامتم بده
اون لحظه دقیقا مث روز برام روشنه استاد
خداشاهده در حد یک ثانیه تو دلم گفتم خدایا همین
جمله من تو قلبم فقط این بود خدایا
چون میدونستم ماشین باریه
گواهینامم خیلی مهم اگه تصادف بشه مقصر صد در صدی اصن معلوم نیس قوانینو رعایت کنی یا اتفاقی بیقته عمد حساب میشه
بخدا ی 30 تا 40 ثانیه رفت اونور پلاکو نوشت
پیش خودم گفتم خو گندش در اومد داشتم وسیله هامو جم میکردم منتظر بودم بیاد بگه اقا بیا پایین ماشین مستقیم میره پارکینگ
انتظارم این بود
اومد مدارکامو داد فعمیده بود ندارم دیگه
گف برو
همین
اصن من ماتو مبهوت این بودم چن ساعت ک بابا من فقط در حد ی ثانیه اسمتو اوردم اگه تو همه تک تک لحظاتم ازت بخام کمکمکنی اون موقع چی میشه
این یکی ا تجربه خوبام بود ک ا خدا کمک خواستم
انصافا الان هرچی میگردم ک ی تجربه منفس باشه چیزی ب ذهنم نمیاد
حتی اگر ی وقتاییم ب یادش نبودم اون ب یادم بوده و تو سخت ترین شرایطا ولم نکرده
بذارید اینم بگم الان یادم افتاد
چنوقتی بود خیلی رو خودم کار میکردم از لحاظ معنویت
همیشم میگفتم ک خدایا من امادم میخام امتحانم کنی
اخ اخ
اقا ی اتفاقی افتاد ما شانسی رفتیم ستاد فرمانداری کاشی کاری برا اونجا
دوماه قبل این داستان ب ی خانومی زنگ زدم ک باهاش دوس شم
با شمام هنوز اشنا نشده بودم ولی حس میکردم امادم برا امتحان خدا
زنگ زدیم صحبت کردم این بنده خدا گف من شوهر دارم پ بچم دارم
منم معذرت خواهی خدافظی تا…
ما رفتیم ستاد فرماندهی دو روز قبلش ی اقایی زنگ زد تهدید کردن ک پیدات میکنم فلانت میکنم اینا من اصن نمیدونستم بابا این کیه چی میگه
شمارشو زدم توواستاپ دیدم زده فلان یگان امداد
فرماندهی ک کار میکردیم رئیس حفاظت خیلی می اومد سر میزد یهو ب سرم زد عکس این یگان امداد نشون بدم شاید بشناسه اقا نشون دادیم شانس منم عکسا توی پیجش همه نظامی گف اره میشناسمش چی شده توضیح دادم براش ک زنگ زده تهدید کرده و اینا
گف دهنشو سرویس میکنم هم باید جپاب تورو بده هم جواب اینو ک چرا عکس نظامی مارو پخش کرده
گذشت اون روز شیف بیمارستان بودش این یگان امداد
ب فرداش می اومد ک کارمون تموم شده بود کاشی کاریمون تو ستاد
اقا اول صب روز بعد زنگ زد اقای فلانی شما کی هستی گفتموالا شما زنگ زدی فوش دادی و تهدید کردی گف شرمندم داداش اشتباه شده یسر بیا اینجا درستش کنیم بره
بخدا میدونستم بوی گندش داره میاد و ی خبری هس
ولی میگفتم من میرم خدا بزرگه امتحان خداست میرم جلو
ب این درجه خدایی نرسیده بودم خب الان از اون موقعم خیلی بهتر شدم ولی خب خیلیم جای کار دارم
اقا ما رفتیم چشتون روز بد نبینه اونخانومه ک من باهاش چتکرده بودم زن این بنده خدا بود
با هم مشکل داشتن قبلا
زنه میخاسته اعتماد شوهره رو جلب کنه میگه این شخص بهم پیام داده و…
در صورتی ک من بخدا فهمیدم شوهر داره معذرت خواهی کردم و خدافظی و رقتم دوماه بعدش این پیگیر شده بود
اقا مارو بردن چک اولو ک خوردم کلا خدا یادم رفت و بعدش میدونین دیگه شرایط بدتر شد.اینو بگم با این همه داستان و ی شب بازداشتگاه و بازجویی فرداش ازاد شدم
و فهمیدم ب ادا کردن نیس
دقیقا جایی امتحان میشی ک نقطه ضعفته
امتحان من ترس بود
و امتحانو مردود شدم و باز هم خداوند یک لحظه تنهام نذاشت
جدیدا تو کار پیک رستوران بودم 2سالی تقریبا میشد این کارمو ادامه دادم و حقیقتا خسته شده بودم دوست داشتم شغلمو عوض کنم از صندوق داری رستورانم خیلی خوشم میومد کلا ا فروشندگی.ی روز ا مرخصی داشتم برمیگشتم یکی از فایلا 12 قدمفککنم قدک9 بودش دقیق یادم نی از تغییر صحبت میکردین استاد
همونجا اومد ک برو بگو میخای بیای بیرون ا اینکار
خیلی خوشحال بودم اولش
اقا ما رفتیم صحبت کردیم مدیریت اول قبول نمیکرد چون کارم عالی بود روابط عمومیم بالا بود و…
دوس نداشت من برم
من اونجا حرف خدارو گوش دادم و منطقیم بود اقا از این کارت خوشت نمیاد خب اولش باید بیای بیرون دیگه تا بری ی کاری دیگه
من چن روز همش میگفتم اقای فلانی مدیریت عزیز من میخام برم داداش ب فکر باش
کم کم اگهی زدن برا پیک
خداشاهده استاد
یکی تو ذهن میگف بدبخت شدی
الان دیگه جا خواب نداری
میخای چیکار کنی
کار نداری
دیوونه شدی و…
از اینورم میپرسیدن هم بچه ها هم مدیره
ک اقا میخای کجا بری خب بگو کمکت کنم حرف من این بود ک بخدا نمیدونم
خیلی سرزنش میکردن ک دیوونه شدی فلان شدی نمیدونی حتی میخای چیکار کنی بری راه بزگشتی نیس دیگه و…
انصافا خب سختم بود دیگه چون هیچکیو تو تهران نداشتم ن جا خوابی ن پولی ن غذایی ن اشنایی سخت بود
ی مقداری حقوقممیشد کپیش خودم میگفتم نهایت میرم مهمانسرا
بلاخره خدا هدایت میکنه
خیلی نجوا می اومد خییلی
بیشتر با فایلای معنویت فایلا شجاعت در اخذ تصمیمات اساسی و… اوناروگوش میکردم اروممیشدم
خلاصه جدالی بود بین نجوا و من
اخرش گفتم من نمیدونم من خومو سپردم هرچی میخاد بشه بشه
نمیدونم استاد
نمیدونم شاید با گفتن من شما فقط باور کنید
اگهی دادن برا پیک
ی مدیر داخلیم داشتن ک در نبودشون دست راستشون بود دیگه
پیک ک جا من اومد بود اومد ی پیک دیگم بودن کلا 2تا
با من 3تا میشیدم
اونقدیمیه گف تا تو هستی بذا منم برم بیام دو سه روزه دیگه برو
قبول کردم
تو این دو سه روز چن تا اتفاق افتاد مدیر داخلی کدست راستشون بود اخراج شد و من شدم مدیر داخلی اونجا
اصن گفتم خدایا چقد قشنگ میچینی
من فکمیکردم اول ک باید کلا از این رستورانه برم
نمیدونسم ک قرار مثلا ی شغل دیگه بهم بدن تو همین محل قبلیم
پیش خودم میگفتم خب خدا گفته بروبگو میخام برم نیسمدیگه
منم پیش خودم میگفتم قدم بعدیمنمیدونمممم چیه فقط میدونم ک باید از این رستوران برم
ک در نهایت مدیر داخلی رستوران شدم با چ عزت وحرمتی و…. بماند دیگه
اره کافیه فقط اسمشو بیاری و ا ته دل باورش کنی همه کاری برات میکنه همه کار
.ممنونم ازش ک پیامبری رو برای هدایتمون فرستاده
ممنونم ازتون استاد جون
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام و عرض ادب و احترام خدمت استاد عباس منش عزیزم، بانو شایسته همراه و همدل و همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
خداوند رو بسیار سپاسگزارم که به من فرصت داد تا بازهم در این فرصت ردپای دیگه ای از خودم در فایل مقدس توحید عملی 11 به جا بذارم.
واقعا اگه کل زندگیم رو روی همین یه فایل کار کنم، باز هم جا داره که بیشتر در دریای قدرت الهی غوطه ور بشم. مخصوصا برای من، اعتماد کردن همیشه کار سختی بوده! یادمه از بچگی کار تیمی رو کلا بلد نبودم. یعنی دوست داشتم همیشه کارارو یه نفره انجام بدم. بلد نبودم اعتماد کنم و بسپارم.
توی دوران دبستان، موقع فوتبال بازی کردن اینقدر به خودم فشار می اوردم که مامان و بابام میگفتن تو داری به جای کل تیم می دوی!
سنم که بیشتر شد، توی کار اداری، مسئولیتی رو در آستان قدس به دست گرفتم که یه کار اجرایی بود. و حدود 50 نفر نیروی زیرمجموعه داشتم. اما باز اعتماد کردن و سپردن رو بلد نبودم و می خواستم هرجوری شده خودم همه کارارو انجام بدم و به همه کارا نظارت داشته باشم. یعنی این چیزی بود که در شخصیت من نهادینه شده بود.
طبعا در مقابل خداوند هم همین بودم. و هستم! یه غرور بیجایی در وجود من هست که خیلی موقعا من رو از مسیر درست دور می کنه. و این غرور در مقابل خداوند هم وجود داشته و داره. جوری بودم که انگار خودم بلدم و خودم می دونم که چیکار کنم.
حاصلش چی بوده؟! دویدن های بی حاصل. تلاش کردن های بی نتیجه و به قول مرحوم پدرم همیشه نون سواره بود و من به دنبالش پیاده! تا این که سال گذشته بنا به تضادی به نقطه عطف رسیدم. رسیدم به جایی که دیدم واقعا هیچی از دستم برنمیاد.
اون موقع با همه عجزم رو به خود خدا کردم و ازش کمک خواستم. باورتون نمیشه که از همون لحظه معجزات زندگی من یکی یکی شروع شدن. و شرایط از این رو به اون رو شد. اما امان از انسان فراموشکار که باز فکر کردم نتایجی که ایجاد شده از سمت خود من بوده. و همین که این فکر ایجاد شد دوباره اتفاقات گذشته شروع به تکرار کردن.
یعنی تا انتهای عمرم باید تلاش کنم که همیشه این باور رو درون خودم ایجاد کنم که من هیچی ندارم و هرچی که هست از آن خداست ولاغیر.
از استاد عباس منش عزیزم برای طرح این آموزه های فوق العاده سپاسگزارم
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و سالم و پیروز و سربلند و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
11/2/1403
21:11
سلام استاد عزیز و مریم جان مهربان…
و تمام دوستان این خانواده صمیمی…
این فایل نشانه هدایت امروز من بود …جبرِ زندگیِ قبل از اشنایی با استاد عزیز بارها بمن اموخت غرور و تکبر نتیجه ای جز از دست دادن هر انچه داری برات نداره… هر زمان که از خدا هدایت خواستم در مسیر درست قرار گرفتم و هر وقت که گمان میکردم سکان زندگی در دست خودمه و فراموش کردم چطور بدست اومده همه چیو از دست دادم و نتیجه ای که داشت از بین رفتن زندگی و تمام داراییم بود ..استاد عزیز من با اموزه های شما مسیر زندگیمو تغییر دادم و هر روز صبح درابتدا وارد سایت شما میشم و به نشانه ام هدایت میشم وفایل امروز هدایت من بود که برای شروع کار جدیدم فقط هدایت پروردگارو طلب کنم واز اون بخوام که چراغ راهم بشه و منو به مسیر درست هدایت کنه که البته بارها و بارها من هم صدای هدایتش رو به گوش شنیدم و البته که باز هم خواهم شنید ….
متشکرم از انرژی خوبی که به امروز من دادید….
موفق و سربلند باشید
به نام الله
سلام استاد وقتتون بخیر
استاد خیلی داغون بودم که این فایل رو دیدم و الان تو فکرم ذهنم خیلی درگیره واقعا که گفتید جاهل یعنی اینکه من بگم آره خودم میدونم . واقعا ما چی میدونیم ؟!
وای این فایل چقدر برای من بود چقدر من گفتم من توی فلان چیز تبحر دارم و همیشه سوالم این بود که چرا گیر کردم چرا جلو نمیرم با اینکه ذهنمو تا حدودی دارم کنترل میکنم اما هیچ نتیجه ای نیست واقعا معنیstuck واقعی که میگید منم . هرجا میرفتم درها به روم بسته بود چووووون میگفتم بابا من خدای این کارم . من توی این کار دیگه نتونم پاشو جمعش کن و من من من من من و….
وای نمیدونم شرمنده بشم یا فکر کنم به اینکه باید درستش کنم .
هرجا هدایت شدم آدمایی که اونجا بودن رو قضاوت کردم و گفتم بابا من که بیشتر از این حالیمه و همیشه کتکش رو خوردم ولییییییی نمیدونستم اینا کتکه که من به خودم بیام . اذیت میشدم از این اتفاق ولی هیچ وقت به چشم اینکه ازش درس بگیرم نبوده اما همین من که خیلییییی جا ها منم منم کردم چه جا هایی که توی مسایل ساده خیلیییی ساده بخش اعتماد کردم و سوال کردم و جواب داده و من حیرت کردم واییییی خیلی احساس شرمندگی دارم فقط از خودش میخوام هدایتم کنه به مسیر خودش چون واقعا من ذره ای هستم و اون چندین ساله خدایی کرده و من …..
اصلا حالمو نمیدونم . نه گریم میاد نه نمیدونم اصلا فقط میدونم که ازش کمک میخوام که بهم کمک کنه واقعا تا اینو بفهممممممم که تانیا تو به جز خدا هیچی نیستی . هرچی تا الان بارته از خداست .
این الگو آنقدر ساده بوده که توی ذهنم مونده .
یه بار حال غذا پختن نداشتم گفتم خدایا چی بپزم واسه ناهار بهم قشنگ گفت که همبرگر و من تعجب کردم که چرا همبرگر چون همسرم دوست نداره . همونجا بار پرسیدم و بازم همون جواب بود و من دوباره هنگ بودم . گفتم بذار زنگ بزنم از خود همسرم بپرسم که چی درست کنم . سه کلمه حرف زدیم . سلام . واسه ناهار چی درست کنم. اونم جواب داد همبرگر و من خشکم زد و خجالت زده از اینکه چرا گوش نمیدی اخهه.
و این یه الگوی خیلی ساده اما بزرگی بود برام که تو ذهنم مونده و اینو توی این جلسه توحید عملی نوشتم تا ازم به جا بمونه .
خدایا منو هدایتم کن .
واقعا عاشق این نجوا شدم که
اللهم لک لبیک . لا شریک لک لبیک
خدایا منم یادم بره تو همیشه هدایتم کن و منو به خودم واگذار نکن پروردگارم . خدایا شکرت بابت این مسیر زیبایی که هدایتم کردی ممنونم ازت از عمق قلبم . عاشقتم خداجونم .
استاد ممنونم ازتون که به خدا اعتماد کردید و این فایل رو گذاشتید توی سایت
درود خدا به شما
صداقتتون
محبتتون
و شرافتتون
شیفته ی تک تک حس کلماتی هستم که با نام و ترویج توحید بیان میکنید
تسلیم و خشوع
برای یاران خدا
الزامیست
تا
جهان ثابت کنه یاران خدا نه غم دارن و نه ترس
باز هم سپاس از بذل نور توحید الهی
و
مهر شما عزیز دل
به نام خدای مهربان و بخشنده
به نام خدایی که هر چه دارم همه رو او به من داده من هیچم در برابر قدرت و توانایش
خدایا هر لحظه هدایتم کن که من محتاج توام من به تو وابسته ام
سلام به استاد عزیزم سلام به مریم مهربانم
دیروز نتونستم کامنت بذارم دلمون برای همتون تنگ شده دلم برای نوشتن و صحبت کردن با خدا و استاد عزیزم تنگ شده بود
بعداز چند بار گوش دادن به این فایل هر دفعه نکته ای تازه متوجه میشوی به قول استاد عزیزمون چون هر لحظه ما با کار کردن روی خودمون مدارمون عوض میشه و خیلی خوشحالم از بالا رفتن مدارم
همه انسانها همینطوری هستن وقتی کاری رو میخوان شروع کنن خیلی عمیق از خدا کمک میخوان و به قول معروف دست به دامن خدا میشن و هر قدم هی میگن خدایا کمکم کن به تو میسپارم دستمو بگیر و اما با یکی دوبار انجام دادن دیگه ذهن شروع میکنه به نجوا کردن دیگه تو الان بهتر شدی تو خودت میتونی اونجا اولش بود بلد نبودی و خیلی چیزهای دیگه که باعث میشه غرور پیدا کنی و از خدا فاصله میگیری و شکست میخوری و بعد میفهمی اشتباه کردی
اما اگر قانون رو بدونی و قدم برداری
و یه درصد این قانون رو میدونن و خیلی خوشحالم که من جزو اون یه درصد هستم از اول و تا آخر باید همه کارهاتو از صفر تا صد به خودش بسپاری چون ما وقتی به اون وصل میشیم قدرت میگیریم و گرنه ما تنهایی هیچیم نباید یادمون بره و مدام با گوش کردن به این فایلهاو تکرار و تکرارشون باعث میشه در همه موارد زندگی از او کمک بخوایم و بعد قدم اول رو با ایمان و جسارت برداریم بی شک قدم های بعدی رو او برامون برمیداره و راحت و آسون کارها رو برامون انجام میده
منم چند سال پیش بوده از خداوند یادم رفته کمک بگیرم و کارهامو نتونستم انجام بدم و خیلی کند و سخت پیش رفته و چقدر اذیت شدم ولی به شکر الله مهربان و هدایتهایش الان تو مسیر درست هستم و برای هر کاری میرم سریع کدشو تو ذهنم و بعد هم رو دفتر پیدا میکنم و با آرامش و ایمان درخواستم میدم و خداوند هم سریع و آسون دستاشو میفرسته و تمام کائنات به کمکم می آیند و کارهام به راحتی انجام میشه خدایا شکرت سپاسگزارتم
چند ماه پیش ما از تهران میخواستیم شب برگردیم به شهر خودمون که10 ساعت فاصله داره همسرم خیلی خسته بود ولی گفت حرکت میکنیم خودش میگفت یهویی از خدا خواستم و بهش گفتم اگه الان حرکت کنم خوبه یا صبح و خدا هم بهش الهام کرد و گفت الان خطرناکه صبح حرکت کن و خیلی خوشحالم که هدایت خداوند رو پذیرفت و شب رو استراحت کردیم و صبح زود به کمک خداوند حرکت کردیم
خدایا امروز من لایق بهترین مشتریها هستم
خدایا من امروز لایق خبرهای خوب هستم
خدایا من امروز لایق هدایتهای زیبات هستم
استاد مهربانم و مریم عزیزم در پناه خداوند بهترینها نصیبتون