توحید عملی | قسمت 11 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری توحید عملی | قسمت 11
    632MB
    67 دقیقه
  • فایل صوتی توحید عملی | قسمت 11
    64MB
    67 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1244 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1157 روز

    به نام خدایی که رب العالمین است.

    سلام به استاد عزیز و خانوم شایسته و کل دوستان گرامی.

    وای خدای من چقدر به موقع بود این فایل

    چقدر دقیق رب العالمین جواب هارو میگه واقعا اشکم درومد الان.

    من یک بار گوش دادم این فایل رو انقد قلبم باز شده الان که خدا بهم گفت کامنت رو بزار بعد هزاران بار این فایل رو گوش بده.

    وایی خدای من با هر جمله استاد دقیقا اون خاطره هایی که تو کارم یا روابط یا سلامتی

    وقتایی که من فکر کردم بلدم و کاره خیلی راحته ولی خیلی سخت پیش رفت و به مشکل خوردم و زمانی که کاری رو برای اولین بار خواستم انجام بدم گفتم خدایا هدایتم کن من هیچی نمیدونم تو بگو اونوقت دیدم کاری که تاحالا انجام ندادم به‌راحتی پیش رفته الان فهمیدم داستان چی بوده.

    آره من دیگه یک ساله اومدم تو این شغلم و یادمه چون تو سایت هم بودم و داشتم ورودی های خوب به ذهنم میدادم . هرکاری رو که بار اول میخاستم انجام بدم میگفتم خدایا من نمیدونم تو بگو خیلی خیلی خیلی رو خدا حساب میکردم و چقدر عالی من تو انجام بعضی از قسمت های شغلم خوب شدم

    و دقیقا همین یک ماه پیش بود دیگه کاری که قرار بود پنج دیقه طول بکشه و تحویل مشتری بدم گفتم چقدر آسون وراحت این تمومه که کاری نداره. و انگار واقعا حتی نگفتم خدایا شکرت.

    چه برسه به این که بگم خدایا من که بلدم و راحته برام ولی تو بهم یاد دادی و تو بهتر میدونی.

    این کاری که قرار بود پنج دیقه طول بکشه

    با یک اشتباه خیلی خیلی جزعی من باعث شد کاره 5 روز به مشکل بخوره و بعد با سختی و سود خیلی کم تموم بشه

    الان من امشب بعد دوسال تو سایت بودن و اینو فهمیدم و هزاران مثال مث این دارم که الان داره هی یادم میاد

    و میگم خدای من

    من انگار کل آگاهی هایی که قبلا دریافت کردم یه طرف این یک فایل یه طرف

    خدایا شکرت.

    چقدر این ذهنیت که من هیچی نمیدونم خدا می‌داند و هدایت میکنه چقدر عالیه.

    یک. نمونه اش همین امروز برام اتفاق افتاد و من ایمانم صد برابر شد و هدایت شدم به این فایل که خدا انگار قانون رو دوباره بهم درس داد واقعا خدایا شکرت.

    من بعد از یک سال کار کردن با بقیه تازه میخام مغازه بزنم تو شهر خودمون.ومن چون چند ساله شهر دیگه ای بودم اصلا آشنا نیستم به شهرمون یعنی اینجوری بگم مغازه ای که پیدا کردم آدرسش رو نمیدونم کجاست دقیقا تا این حد.

    امروز قرار شد با داداشم بریم دنبال یک ام دی اف کار برای دکور مغازه. من 23 سالم شده تازه چند روز پیش و داداشم 25سالشه.

    و اون همش ذهنیتش اینه که باید از صد نفر بپرسیم تا تو پاچمون نکنن و باید گرگ باشی. اتفاقا صب گفت بین گرگ ها باید گرگ باشی و من همون لحظه تو ذهنم اومد خدا هدایت میکنه به بهترین ها.

    و من خب چند روزه ترس داشتم که خب اگه مغازه بزنم و مشتری نیاد چی. اجاره رو در نیارم چی.

    یا اگه جای مغازم بد باشه چی.

    و کلی نجوا شیطان که من خب خیلی باور هارو هی تکرار میکردم و منطق می‌آوردم که مکان که مهم نیست و اینا و خدا میتونه از بینهایت طریق هدایت کنه نعمت هارو به سمت من.

    اتفاقی که امروز افتاد من اول صبح گفتم خدایا من تسلیمم من نمیدونم تو هدایتم کن و احساسم خوب شد

    و خیلی جالبه ما خیلی راحت هدایت شدیم به یک ام دی اف کار تو کوچه پس کوچه ها که اصلا تو خیابون اصلی نبود یعنی آدرس اون شخص رو یکی اگه میداد هم خیلی سخت میشد پیداش کرد.

    من رفتم هدایت شدم به یک آدم خیلی فوق العاده و درست که اصلا قلبم بهم گفت این بنده خدا چقدر آدم درست کاریه.

    اونجا بود که خداوند خیلی خیلی عالی قانون رو بهم یاد داد

    که تو اگه تسلیم باشی بزاری من کاررو انجام بدم وروی من حساب کنی فقط اون شخصی که مناسب تو باشه هرجایی باشه به‌راحتی هدایتت میکنم به سمتش از جایی که فکرشو نکنی خیلی راحت.

    و درس دوم این بود ببین مهدی تو اگه تسلیم باشی اصلا مکان تو مهم نیست هرجایی باشی مشتری های عالی مناسب تو هدایت میشن به سمتت خیلی راحت خیلی خیلی راحت

    گف ببین خدایی که تورو انقد راحت هدایت کرد به این کوچه پس کوچه ها به این مغازه

    خب تو تسلیم باش هرجایی باشی مشتری و اتفاقات رو خیلی راحت به‌سمتت هدایت میکنه.

    آره الان فهمیدم من چون صبح واقعا گفتم خدایا من نمیدونم من نمیدونم من تسلیمم.

    الان اشکم درومد واقعا

    وخدا چقدر عالی پاسخ داد بهم

    هدایتم کرد به یک آدم فوق العاده درست کار و اصلا باورم روتقویت کرد که مکان مهم نیست تو تسلیم باش فقط بزار خدا کارارو انجام بده.

    ببینید درخواست اول من در تمرین ستاره قطبی امروزم.

    (03/01/25

    به نام خدایی که رب العالمین است.

    خدایا شکرت امروز میخام تسلیم تو باشم و با احساس خوب خالق بودن خودم رو حس کنم

    خدایا تنها تورا میپرستم و. تنها از تو یاری می‌خواهم. هدایتم کن به مسیر نعمت ها و آسونی ها.

    خدایا شکرت امروز میخام تمرکزم بر زیبایی ها و سپاسگزاری و نعمت هام باشه و لذت ببرم و احساس عشق و آرامش داشته باشم.

    خدایا شکرت امروز میخام تسلیم باشم و در تموم ایده ها و آدم ها و حرف ها تو کارارو برام انجام بدی.

    میخام هدایتم کنی به ایده های مناسب با آدم های مناسب در زمان مناسب در مکان مناسب. و خیلی راحت دکور مغازه رو عالی جمع کنم.)

    این درخواست من بود و امروز خدا انقد راحت هدایتم کرد به این آدم خوب که همزمان گفت تو درمسیر درست باشی هدایت میشی به آدم های درست به‌راحتی.

    هرجایی که باشی خداوند کارارو انجام بده فقط نعمت وارد زندگیت می‌شه

    امروز من اینو با به یاد آوردن خاطرات و تجربه امروزم با تموم وجودم درک کردم

    که من فقط باید تسلیم باشم

    بگم من نمیدونم من نمیدونم من تسلیمم خدایا تو هدایتم کن

    به اون جاده جنگلی.

    خدایا شکرت

    عاشقتونم همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
    • -
      سارا مرادی همت گفته:
      مدت عضویت: 1122 روز

      بنام خدایی که همین نزدیکیست

      سلام به روی ماهت مهدی جان

      چقدر لذت بردم از کامنتت ، خیلی تحسینت کردم عزیزم که با این سن و سال اینقدر زیبا داری توحیدی عمل میکنی

      با همین روند پیش برو که پاداش عظیم که خداوند وعده شو داده در انتظار توست

      ایشالا خداوند به جلال و جبروتش ثروت بغیر الحساب بهت بده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    میترا اسکندری گفته:
    مدت عضویت: 1532 روز

    به نام خدای مهربونم

    سلام ‌‌‌‌‌‌به استاد عباس منش عزیز، مریم جان شایسته و همه دوستان.

    استاد قشنگم اول از همه باید تشکر ویژه کنم بابت فایلهای توحیدیتون که واقعا احساسی رو که در وجود آدم ایجاد می‌کنه قابل توصیف نیست.

    من عاشق تک تک فایل های داخل سایت هستم چه فایل های هدیه وچه محصولاتی که خرید کردم اما صدها برابر بیشتر عاشق فایلهای توحیدی هستم حتی اگه هزار بار هم گوششون کنم باز تشنه تر ومشتاق تر میشم به شنیدنشون نمی‌دونم انگار یه جوری جنسشون ناب تر مخصوصا این فایل که آخرش هم اون کلیپ زیبا رو گذاشته بودید بی نظیر بود

    خود من نیاز دارم هزاران بار گوشش کنم خیلی حال خوبی بهم داد این فایل، تصمیم دارم به امید خدا هر روز صبح این فایل رو گوش کنم

    خلاصه اینکه از خدای مهربونم می‌خوام عمر با عزت و طولانی به شما استاد عزیز ما بده تا بیشتر کلام خدا رو به گوش ما برسونید .

    راستی استاد تیشرت زیباتون هم که با کلاهتون ست بود خیلی بهتون میومد ماشالا .

    و اما تجربیات خودم راجع به این موضوع تا جای که ذهنم یاری کنه به امید الله:

    من حدود 10 سالی هست که گواهینامه رانندگی دارم و رانندگی میکنم میتونم بگم تقریبا همیشه با شروع نشستم برای رانندگی آیت الکرسی رو میخونم

    واز وقتی هم که از استاد یاد گرفتم که این جمله تاکیدی ( خدایا مارو در زمان مناسب در مکان مناسب قرار بده) رو یاد گرفتم بعد این جمله رو بلافاصله میگم .

    خداروشکر تا حالا هم هیچ وقت مشکلی برام پیش نیومده فقط یک بار که تنها بودم لاستیک ماشینم پنچر شد که همون لحظه که این اتفاق افتاد قبل از این که خودم متوجه بشم یه ماشین دیگه که دوتا جوون متشخص بودن بهم اطلاع دادن خودشون وایساده با این که کت و شلوار و لباس مرتب تنشون بود لاستیک منو تعویض کردن ورفتن ومن حتی یک دقیقه هم معطل نشدم خداروشکر

    یا اینکه همیشه قبل از این که به مکان مورد نظرمون برسیم از خداوند درخواست جای پارک مناسب میکنم و تقریبا همیشه حتی تو مکانهای خیلی شلوغ هم برای ما جای پارک هست خداروشکر .

    من دست پخت خوبی دارم خداروشکر ولی وقتی که مهمون داریم یا یادم هست که از خداوند کمک بگیرم تا غذام خوشمزه تر بشه به طور جادویی غذام خیلی خوشمزه تر از قبل میشه به طوری که حتی با گذشت زمان زیاد هم مهمون ها هنوز از طعم غذایی که خونه ما خوردن تعریف میکن.

    در پناه خدای مهربونم باشید استاد عزیز و دوستان بی نظیر سایت

    راستی استاد اگه براتون مقدور یه لایو بزارید خیلی دلم تنگ شده به طور زنده ببینمتون خیلی وقت لایو نداشتیم .

    خداروشکر بابت وجود پر از برکتتون استاد جان .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  3. -
    غزل گفته:
    مدت عضویت: 638 روز

    به نام خالقی که هر چه دارم از اوست

    سلام به استاد عزیزم و مریم خانم مهربان

    استاد جان چقدر منتظر فایل جدیدی ازتون بودم که با این فایل غوغا کردید،چقدر هیکلتون زیباتر و وپوستتون شفاف تر شده

    امروز که تو تمرین ستاره قطبی داشتم با خدا صحبت میکردم گفتم خداجون

    من گوشمو تیز میکنم برای شنیدن الهامات

    دقیقا جمله ای که استاد گفتن… خدای من تو چقدر بزرگی تو کی هستی که با یه فایل کلی نشانه میدی به کسی که میخواد باهات حرف بزنه،تو کامنتا این مطلب رو بقیه دوستان هم نوشته بودن که متن صحبتشون با خداوند تو حرفای استاد تو این فایل بود،اینجاست که استاد میگه ما در مقابل اون مثل قطره در مقابل دریا هم نیستیم

    واقعا درسته من هر وقت اعتبار کاری رو به خودم دادم حتی وقتی عالی بودم توش خرابکاری کردم ولی وقتی اعتبارش رو به خداوندمیدی همه چیز عالی پیش می‌ره

    ما رمیت اذ رمیت لکن الله رمی وقتی کاری رو خوب انجام میدم و سریع چند بار این بخش آیه رو تکرار میکنم، قبل اینکه دچار غرور بشم

    تو رانندگی هم برام اتفاق افتاد دقیقا موقعی که با غرور رانندگی میکردم به یه موتوری زدم و برام درس عبرت شد اعتبار رانندگی کردن رو به خدا بدم

    خیلی لذت بردم از شنیدن این فایل خدا داشت باهام صحبت میکرد،وای چه خدایی جااااانم

    فقط آخر فایل من مشغول درست کردن کاردستی کعبه برای درس قرآن دخترم بودم گفتم خدایا یعنی فایل استاد تموم شده من که قبلش تو اینترنت داشتم عکس مدل های مختلف کاردستی کعبه رو میدم گفتم شاید دستم به فایل صوتی راجبش خورده وقتی چک کردم و مطمئن شدم آخر همین فایل توحید عملی گذاشتید دیگه مبهوت این همزمانی و نشانه آخر پروردگارم شدم،چه خدایی جااااانم

    دوست دارم خدای مهربونم بازم مرسی

    ممنون از استاد عزیزم به قول یکی از دوستان که میگن شاید بقیه به ثروت و امکاناتتون غبطه بخورن ولی من به ایمانتون غبطه میخورم من هم به ایمانتون،به شنیدن واضح صدای الهامات،کلا به اینکه تونستین فکر خدا رو بخونید غبطه میخورم کاری که من با خودم اینهمه مدت قرآن نتونستم بهش برسم

    سلامت باشید و شاد استاد عزیزم بمونید برامون در پناه الله یکتا و بی همتا

    1402/01/25

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای:
  4. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 762 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    نهمین دیدگاه من برای این فایل پر از آگاهی

    امروز سرشار از درس بود برام و تمام اتفاقایی که افتاد درسی بزرگ بود که از خدا سپاسگزارم که خیلی زود بهم گفت که یادم باشه

    صبح که بیدار شدم، در مورد کلاس طراحی که از اینستاگرام ثبتنام کردم و از تلگرام کانال آموزشش رو گذاشته بود

    چند روری بود که هرچی دانلود میکردم نمیشد و چون کانال خصوصی بود نمیشد ذخیره کرد

    امروز خدا بهم کمک کرد تا یه برنامه ای پیدا کنم و بشه که خیلی راحت فایلای دانلودی رو به گوشیم انتقال بدم تا تو گالری گوشیم داشته باشم

    بعد ظهر من و مادرم رفتیم تجریش تا بفروشم آینه دستیا و کش مو و جاکلیدیامو و مادرم رزماری هایی که دیشب رفتیم چیدیم از پارک رو میخواست نشون مغازه ها بده

    بعد که رفتیم با مترو تا تجریش که رسیدیم من باز رفتم همون جایی که یه پله مونده به در خروجی تجریش سمت بازارش وایسادم و وسایلامو پهن کردم تازه پهن کرده بودم که سه تا مشتری اومد

    خدا نذاشت اینبار یه عکس هم بگیرم بلافاصله مشتری آورد برام

    البته مشتری شد برام

    من خیلی ذوق داشتم یه آقا برای بچه هاش 2 تا جاکلیدی 2 تا جفت ،کش مو خرید 35 شد

    یه خانم هم 2 تا کش مو با یه دیوار کوب که زیر لیوانی هم میشد استفاده کرد خرید 110 شد

    و یه خانم 50 تمن شد جاکلیدی و کش مو گرفت بعد بهم گفت که شماره مو بدم تا بعد سفارش اگر داشت بهم بگه

    بعد که رفتن نن انقدر ذوق داشتم که چند نفری هم اومدن و هی گفتن کارت خوان و دیدن ندارم مثل روزای قبل رفتن و این تضاد باعث شد به فکر گرفتن کارت خوان از بانک باشم

    بعد یه آقا اومد و دو تا جاکلیدی و بعد دو نفر هم اومدن دوتا جاکلیدی خریدن

    همینجوری نشسته بودم که یهویی دیدم یکی با سرعت به سمتم اومد و گفت خانم پاشو چرا اینجا بساط کردی مگه مترو جای فروشه ، گفت اینبارو وسایلاتو جمع نمیکنم یه بار دیگه ببینمت میگیرم وسایلاتو

    من خندیدم و تو دلم گفتم هیچ کاری نمیتونی بکنی خدای من محافظ من هست

    بعد که جمع کردم و رفتم بالا به مادرم زنگ زدم گفت بیا بازار تجریش رفتم و بعد یکم نشستیم تا ناهار بخوریم که از خونه برده بودیم

    تو راه من دائم از خدا میپرسیدم که خدا دیدی که اینجا نشد حتما یه جای دیگه برام روزی داری و قدم بعدی رو بهم بگو

    بعد داشتم با مادرم حرف میزدم که دیدم یه خانم که لباسای رنگی پوشیده بود اومد سمتمون و پرسید اینا چی هستن و من گفتم رزماریه و برای فروشه ، بعدش یکم حرف زد درمورد فروش و گفتم که من میفروشم و الانم مترو بودم از اونجا اومدم اینجا و جریان اینو که مامور گفت وسایلاتو بردارم بهش گفتم که نباید میگفتم

    در اصل توجه بود که نباید میگفتم تا توجه نکنم بهش

    بعد گفت شبا بیاری بفروشی ،اینجا کاری ندارن

    بعد یهویی بین حرفاش گفت میرم پارک ملت اونجا یکم بگردم

    وقتی گفت پارک ملت عین یه چراغ برام روشن شد که من باید برم اونجا

    چون تو راه از خدا پرسیدم قدم بعدی رو بگو مترو نشد یکم شد بشینم حالا کجا برم

    تو خیال خودم تئاتر شهر بود ولی وقتی پارک ملت شنیدم گفتم من باید برم اونجا

    خدا بهم نشونه داده ، حتی خانمی که داشت حرف میزد چند بار گفت ببخشید اومدم باهاتون حرف زدم نمیدونم چجوری شد که اومدم باهاتون حرف زدم

    منم تو دلم گفتم همه اش کار خداست که از زبون شما به من بگه برو مارک ملت اونجا بفروش

    بعد مادرم رفت زیارت کنه تو امامزاده صالح ،من نشسته بودم یکم دیر کرد تو دلم گفتم نیومد بذار دفتر طراحیمو بردارم و طراحی کنم دستمو بردم سمت کیف تا دفترمو بردارم شنیدم که

    نه ، برندار الان مامانت میاد گفتم باشه و همین که دستمو کشیدم دیدم مامانم اومد گفت بریم

    اون لحظه خندم گرفت گفتم خدا تو داری چیکار میکنی با من ایول بابا خیلی باحالی

    بعد که رفتیم به مامانم گفتم من میرم پارک ملت و از هم جدا شدیم ،وقتی رسیدم نمیدونستم کجا وایسم هی میپرسیدم خدا تو بگو کجا برم

    اول رفتم نشستم کنار تاب و سرسره که بچه ها بازی میکردن گفتم خدایا تو پارک که کسی نیست ولی باشه میشینم بعد بچه ها توپ بازی میکردم که بلند شدم و رفتم که از ورودی پارک رفتم سمت غرفه هایی که وسیله میفروختن

    رو صندلی نشستم و اول گذاشتم آینه هارو رو صندل بعد دیدم نمیشه رو زمین خواستم بچینم حتی خدا اجازه چیدنم بهم نداد همون اول مشتری اومد و 3 تا ازم خرید کرد و گفت که خیلی خوبه کارات بعد گفت تاحالا تو این پارک ندیدمت من زیاد میام خونمون اینطرفه گفتم من تازه بار اوله اومدم و رفته بودم تجریش اونجا مامور نظارت گفت پاشو

    من که داشتم میگفتم یه صدایی حس میکردم که نگو نگو نگو و این نگو نگو ها بلند بود و اصلا بهش توجه نکردم و گفتم به اون خانم

    بعد رفتنش من که نقاشیامو چیدم رو زمین یکم نشسته بودم نگهبانی پارک اومد و گفت جمع کن

    من یه لحظه بغضم گرفت و نتونستم جلوی گریه مو نگه دارم گریم گرفت تو دلم گفتم خدا خودت گفتی بیا اینجا پس چرا مثل مترو مامور اومد گفت جمع کن

    مگه خودت نگفتی بیام اینجا و اون لحظه نتونستم کنترل کنم ذهنم رو وقتی جمع کردم و رفتم دو سه قدم اونور تر به خودم گفتم طیبه آروم باش

    کنترل کن خودتو اینجور جاهاست که باید خودتو کنترل کنی

    بعد رفتم نشستم ایستگاه بی آر تی گفتم خدا ببخش منو من به خودم ظلم کردم نباید گریه میکردم تو برای من زود مشتری فرستادی من ناشکری کردم و گفتم چرا

    بعد گفتم خدا میدونم بخشیدی منو سعی میکنم دیگه تکرار نشه حالا میگی کجا برم بهم میگی؟؟

    بعد یه حسی بهم گفت پاشو برو

    باز تو خیال خودم به پارک‌ تئاتر شهر فکر میکردم انگار یه چیزی پس ذهنم بود که اونجا خوب میفروشم در صورتی که اینا مهم نبود

    مهم خدا بود که همه کارامو به خدا بسپرم مثل دفه های قبل که نذاشته بود کامل بچینم زود برام مشتری آورد

    وقتی رفتم با بی آر تی ،گفتم دیگه برم خونه و قرار بود ایستگاه مولوی پیاده بشم تا خط عوض کنم ولی وقتی تئاتر شهر نگه داشت فکر کردم اون ایستگاهه و نمیدونم چی شد یهویی پیاده شدم

    البته اون لحظه پرسیدم چرا؟ من که میخواستم برم خونه چرا یهویی پیاده شدم

    بعد جواب خودمو دادم گفتم حتما اینجا یا باید درسی یاد بگیرم یا برم بفروشم

    وقتی رفتم دیدم همه دست فروشا وسایلاشونو زمین پهن کردن و منم یه جا گشتم و از خدا میخواستم که یه جا باشه و وایسم اونجا که دیدم یه آقایی کار نقاشی با خودکار گذاشته بود و گفتم و کنارش وسایلامو پهن کردم یک ساعتی وایسادم کسی ازم نخرید ولی داشتن نگاه میکردن

    پرسیدم خدا چی شد ؟؟؟؟

    تو که وفتی من میخواستم نقاشیامو بذارم زمین لحظه اول مشتری میاوردی چی شد الان چرا یک ساعته اینجام کسی نیومده ؟؟

    این باعث شد من فکر کنم از اول روز تا اون لحظه ام و از خودم پرسیدم طیبه چه رفتارایی داشتی ؟؟؟ چی شد ؟؟ و جوابی نداشتم

    وقتی دیدم شب شد جمع کردم تا برگردم خونه

    سوار بی آر تی شدم اونجایی که باید پیاده میشدم باز نشناختم و دو ایستگاه بعدش دوباره برگشتم

    وقتی آروم داشتم فکر میکردم یهویی مثل جرقه ، گفته شد که

    طیبه یک اینکه تو یادته شنیدی نگو نگو نگو و گفتی

    بازگو کردی به اون خانمی که گفت میره پارک ملت اتفاق رو که مامور اومد و گفت باید جمع کنی و بعد تو پارک ملت هم به مشتری اولت گفتی

    بعد گریه کردی و گفتی خدا چرا؟؟؟

    یکم فکر کن

    خدا مقصر نیست ،این تو بودی که با توجه کردن به جریان اول و با بازگو کردنش باعث شدی دوباره برات رخ بده و بگن جمع کن وسیله هاتو

    وقتی اینا تو یه لحظه بهم گفته شد و یادم اومد گفتم وای آره من خودم مسئولش بودم و فکر میکردم خدا نذاشته یا جایی که از طریق اون خانم بهم گفت بیام نشد بفروشم

    و بعد گفتم خدایا منو ببخش من به خودم ظلم کردم

    اول اینکه باید به نگو نگو های تو توجه میکردم و نمیگفتم دوم اینکه باید کاملا رها بودم

    بار اول شاید ممکنه توجه خودم نبود ولی چون توجه کردم بار دوم رخ داد

    و بعد فکر کردم گفتم خب حالا چرا تو تئاتر شهر هیچی نفروختم و وقتی که فکر کردم تو راه برگشت به خونه متوجه شدم که بله من تو خیال خودم فکر میکردم اونجا مشتری زیاده در صورتی که مشتری و جمعیت زیاد مهم نیست

    مهم خداست

    مهم اینه که ایمانم رو نشون بدم و هیچی نگم و بذارم خدا کاراشو انجام بده خداست که مشتری میاره حتی اگه آدمای کمی باشن خدا جوری مشتری میاره که خودش خوب بلده

    امروز با این اتفاقات دو تا درس خدا بهم یاد داد و سعی میکنم همیشه یادم باشه

    اینکه به قول حرفای استاد تو این فایل، فکر نکنم که خودم میدونم و اون لحظه که همه اش فکرم این بود تئاتر شهر بیشتر میخرن خدا بهم گفت باشه برو تئاتر شهر برو ولی هیچ کس نمیخره ازت و هرکس میومد نگاه میکرد یه نفر دیگه مانعش میشد تا نخره و من اونموقع فهمیدم که من یه رفتاری داشتم که نمیخرن چی بوده و انقدر فکر کردم و از خدا خواستم تا بهم درسارو گفت

    که تا عجزت رو در مقابل من ،فقیر بودن و ناتوان بودنت رو نشون ندی هیچ کمکی بهت نمیشه

    درسته وقتی اون فکرو داشتم که تئاتر شهر فروش داره ولی در کنارش از خدا هم میخواستم که بگه کجا برم که ازش سپاسگزارم که هم تو مترو و هم پارک ملت جمعا 245 فروختم

    و همه کار خدا بود هم کمکم کرد و هم درس یادم داد که همیشه یادم باشه و عاجز باشم در برابر خدای خوبم

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  5. -
    ماریا اکبری گفته:
    مدت عضویت: 1911 روز

    به نام مهربان پروردگارِ سخاوتمندم که هدایتم رو بر خودش واجب کرده

    سپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم که یکتا پرستی رو اشاعه میدید

    « ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم»

    خدایا تنها ترا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم ، منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی.

    استاد عباس منش عزیزم سالها قبل در کتابی خوندم که وقتی به یه شهر غریبی میرید خدارو دائم یادمیکنید تا راه رو پیدا کنید و به مسیرهای خوبی هدایت شید اما به محض ورودتون به شهر خودتون که همه جاشو بلدید دیگه خداوند از یادتون می‌ره ،

    این جمله رو بیش تراز ده سال قبل خوندم و توجهمو جلب کرد اما درک نکردم،

    وحالا بعد از مدتها کار کردن روی خودم و درک نسبی از توحید ،،، دراین فایل فوق‌العادتون ،باتوضیحات فوق العاده زیبای شما،کمی بهتر از قبل متوجه شدم که از چی حرف میزنید، فعلا به اندازه ی مداری که دراون هستم درک کردم اگر باهمین انرژی ،برای بهبود پیش برم حتما درک بهتری از این آموزش ها پیدا خواهم کرد و حتما خیلی بیشتر از الان آسان میشم برای آسانی ها ،

    خدایا من به هر خیری از جانب تو فقیرم منو به راه راست هدایت کن مهربان پروردگارم.

    امروز که پسرمو رسوندم مدرسه ،خلاف روتین هرروز مجبور شدم که سمت دیگر مدرسه پیادش کنم و وقتی داشت از عرض خیابون رد میشد، گفتم خدایا سپردمش بتو خودت نگهدارش باش،

    همون لحظه به یاد آگاهی های این فایل افتادم ، خجالت کشیدم ،باچشمی که پراز اشک بوداز خداوند هدایت خواستم ، با گفتم ماریا الان اگه خودت میخواستی از عرض خیابون رد شی هیچ یاد الله مهربان نمیوفتادی چون به اطلاعات و توانایی خودت مطمئن بودی ، ماریا استاد داره ازاین جنس از توحید و یکتاپرستی و لحظه به لحظه یاد مبدا بودن حرف میزنه، ببین در طول 24 ساعت کجاها یادشی ، یکی اول صبحه که داری تمرین ستاره قطبی رو می‌نویسی و یکی آخر شب وقت خواب ، در طول روز زمانی که تو سایت سپری میکنی رو بیادشی و زمانی که داری فایل گوش میدی و می‌نویسی ، و چند تا مورد انگشت شمار دیگه ،

    بقیه ی کاراتو اکثرا توش مهارت داری و اکثرا روتین زندگیته ، باید انقدر این فایل و ازاین دست فایل هارو تو سایت گوش کنی تا با پوست و خونت یکی بشه که خداوند رو دعوت کنی در تمام لحظات زندگیت ، در تمام جاهایی که روتین شده برات و تمام جاهایی که مطمئنی بر طبق اطلاعات گذشتت بلدی ، باید اینارو تغییر بدی و از خداوند برای انجامشون هدایت بطلبی ،

    ماریا یادت بیار که تو موضوعی که شیش ماه اخیر باهاش زندگی می‌کنی چطور چشاتو بستی و گفتی خدایا من نمی‌دونم تو می‌دونی ، و خداوند چطور ترو ، روی شونه هاش نشوند و تو فقط از مسیر لذت بردی ، ماریا همیشه می‌تونه انقدر آسان و لذت بخش باشه اگر تو تسلیم باشی در مقابلش اگر تو صدای هدایت رو بشنوی اگر تو دنبال شنیدن این صدای آرامش بخش باشی….

    خدایا تنها ترا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم ، خدایا من به هر خیری ازجانب تو فقیرم منو هدایت کن به راه راست ، راه کسانی که به آنها نعمت دادی نه کسانی که به آنها غضب ورزیدی ونه گمراهان.

    استاد عباس منش عزیزم انگار وارد مرحله ی جدیدی از درک توحید و یکتاپرستی شدم، من می‌شنیدم اما درکی از شنیده هام نداشتم ،

    الان کمی درک میکنم که حتی تو جاهایی که توش حرفه ای هستم هم به اطلاعاتم اکتفا نکنم و بگم خدایا من نمی‌دونم تو می‌دونی ، خودت هدایتم کن.

    کمی درک کردم که وقتی چیزی رو صد درصد بلدم بگم خدایا من فکر میکنم اینجوری باید باشه ، اما تسلیم توأم تو هدایتم کن، هرچی تو بگی همونو انجامش میدم ،

    این اواخر یعنی شیش ماه اخیر صدتا مثال دارم که به خداوند گفتم من نمی‌دونم تو می‌دونی و تو انجامش بده من تسلیمم و حالا که به نتایجشون نگاه میکنم میبینم شیرین تر از عسلن برام و من به شدت از نتایجشون راضی هستم .

    اما انسان انقدر فراموشکاره، که حتی با وجود داشتن نتیجه ، باز یادش می‌ره که باید طبق همون الگویی پیش بره که این نتایج رو براش خلق کردن .

    وشما و آموزش های شما و فایل های شما هستند که مثل برج مراقبت ، راه رو بهم نشون میدن ، برام تصحیح مسیر میکنن و منو در این مسیر توحیدی و یکتا پرستی حفظ میکنن ،

    من بی نهایت ازتون سپاسگزارم بابت این فایل ها، بنظرم خیر دنیا و آخرت رو دارید با اشاعه توحیدی که سالهاست پیش گرفتید.

    دوستتدارم و سپاس گزار مهربان پروردگارِ سخاوتمندم هستم که هدایتم کرد به این آگاهی ها، که هدایتم کرد به سمت آسان زندگی کردن و آسان شدن برای آسانی ها.

    سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 34 رای:
    • -
      Im enough گفته:
      مدت عضویت: 4027 روز

      سلام بر خانم اکبری شما نماد واقعی توحید عملی هستین شما تونستین برنین تو دل ترسهاتون و پارو غرورتون بزارین و لکنتتون رو درمان کامل کنین الله اکبر به این اراده، قدرت، به این ایمان کاری کردین که شاید هیچ فرد دارای لکنت نتونسته شما جوری لکنت رو درمان کردین نه تنها گیر ظاهری ندارین بلکه حتی در هیچ لحظه ای در زندگیتون حتی فکرش هم نمیاد، تمام خاطرات روزهای با لکنت رو فراموش کردین و اصلا نه تنها صحبتی نمیکنین دربارش بلکه حتی پاسخی هم ندارین براش جهان باید این عظمت رو ببینه من همیشه با دوستایی که لکنت دارن میگم حاضرم یک نفر رو بیارم براتون که تونست لکنت رو درمان کنه و حتی یک گیر که چه عرض کنم حتی یک تپق هم نداره و این کاملا از بی تفاوتتیون مشخصه ولی اونا میگن محاله و طرف حتما داره وانمود میکنه که خوب شده و توهم زده آخه اونا استاد‌ رو ندارن و مثل شما به این قضیه ایمان ندارن که چون شما باور کردین پس خوب شدین پس فقط باید باور کرد و اونا خیلی نادانن که فکر میکنن نیاز به تمرین زیاد هست

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    هدیه سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 1306 روز

    به نام خدای مهربان سلااااام استاد جاان

    سلام خانم شایسته ی نازنینم سلام به همه ی دوستان گل

    خدااااااای من چی بگم چی بگم زبان قاصر

    است از این همه خوب بودن خدای مهربانم

    تو زمانی که 13روز به کنکور مونده و من علیرغم اینکه با خودم حرف میزنم و سعی میکنم بگم آرامم و این جملرو تکرار میکنم دوستان خدا نه غمگین میشوند و نه ترسی دارند با خودم حرف بزنم و بگم تو که تنها نیستی خدارو داری ولی روز به روز که به اولین نوبت کنکور نزدیک میشه ،فقط خودم میفهمم که چقد استرس و نگرانی دارم از اینکه قراره چطور بشه با اینکه در ظاهر پیش بقیه و خودم احساسم خوبه مثلاا

    اما امروز داشتم به این فکر میکردم که دیگه نمیشه و چون دیر شروع کردم و خیلیا از من جلوترن دیگه فایده ای نداره

    خداجونم درست به موقع رسید و در زمانی که احساس ناتوانی میکنم و میخوام که ادامه ندم این چنین فایلی رو میفرسته و باهام صحبت میکنه از زبان استاد عزیزم

    خدارو صدهزار مرتبه شکر میکنم

    که فهمیدم لازم نیست که برای داروساز شدن حتما بایدروزی 14و 15 ساعت بخونم تا قبول بشم

    خداروشکر که فهمیدم که هر چی رو سخت بگیرم سخت میشه

    خداروشکر که این صدایی که یه موقع هایی باهام حرف میزد و میگفت اینجوریام نیست انقدرم سخت نیستا مثل بقیه فکر نکن و من سرکوبش میکردم و میگفتمم نه نه باید هفته چند هزار تست نمیدونم باید جون بکنی باید از خوابت بزنی و … و حالا میفهمم که اون دختر کوچولوی درونم که مثل بچه ها فکر میکرد و همه چیزو آسون میگرفت اون درست میگفت و این ذهن منطقی من بود که اشتباه میکرد که هر کی بیشتر بخونه قبوله نههه هر کی بیشتر خودش رو لایق بدونه برای قبول کنکور قبوله هر کی آرام تر باشه و هدایت خداوند رو قبول کنه قبوله وگرنه خیلی افراد دیدم با وجود دانش زیاد ولی کنکورخوبی نداشتن و حالا میفهمم که داستان از چه قراره

    این به معنای این نیست که من درس نخونم به هیچ وجههه به این معناست که باور کنم که هر چی خوندم خدا برام انجام داده و امشب با حس و حال بهتری درس میخونم کتابارو عاشقانه میخونم و آسون میگیرم و لذت و میبرم و لذت

    مدت هاست که کامنت نذاشتم چون اون حسی که میگه کامنت بذار رو نداشتم ولی نشانه هارو چک میکردم که چند روزی بود که حال و هوای این روزهای نزدیک کنکور باعث شد که فیلم های نشانه ی امروز من رو هم نبینم تا اینکه امشب اومدم و وقتی دیدم فایل جدید گذاشتید یه حسی بهم گفت اول اینو ببین و تا آخر گوش کن بدون اینکه رو سرعت1/5بذاری بدون هیچ عجله ای و چقدر خوشحالم که به این حس که شما میگید هدایت خداوند؛ گوش کردم و این صحبت های شمارو شنیدم

    خددااااااای من پس داستان کنکور هم همش هدایته آرررره به خداااااا که درست میگید استاد جانممممم الان که فکر میکنم میبینم که وقتی درسی رو کامل خوندم و میگم بلدم و میرم تست بزنم با اطمینان و اینکه من خیلی خوب این مبحثارو کار کردم وقتی پاسخنامه رو تحلیل میکنم میبینم که بله یه جاهایی رو حواسم نبوده و یا حتی ندیدمم و اشتباه کردم !!! دقیقااااااا استااااد من همیشه به اطرافیانم میگم خدا رو غرور خیلی حساسه انگار خط قرمز خدا متکبر و مغرور بودنه و اینو بهش ایمان دارم که تا کمی مغرور میشی با کله میخوری زمین مثل اون موقع که گفتم من خیلی خفنم و ریاضی رو یه سال جلوتر از بقیه کار کردم نیاز نیست تمرین کنم و همون سال تجدید شدم (:

    ولی شده که بگم خدایا من این قسمت رو ضعیفم تو بهم بگو کدوم و دقیقا خیلی خوب بهم میگه

    پس من هم مثل شما از همین امشب که 13 روز به کنکور اردیبهشت و 70روز به کنکور تیر مونده به خدای هدایتگرم به خدایی که خیلی هوامو داره و اینجوری بهم روحیه میده و اینجوری امیدی که داشت ناامید میشد رو روشن میکنه ازش میخوام که اگر به صلاحه منه و برام خوبه که رشته و دانشگاهی که میخوام رو قبول بشم و اگر هم صلاح نیست من پشت کنکور بمونم و در این یکسالی که وقت دارم هدایت بشم

    خیلی ممنون استاد شاید شما درک نکنید که چقدر من به این صحبت های شما نیاز داشتم تک به تک کلمه هایی که به زبان آوردید دقیقا همون چیزی بود که باید میشنیدم درست همین امروز و همین لحظه

    خدایا خیلی ممنونم خیلی خوبی چند وقتیه در مورد اینکه باید در لحظه ی حال باشم و صدای خدای درونم رو بشنوم و از این غوغای ذهن و شلوغی هاش خلاص بشم فکر میکرم میگفتم اگه بتونم ذهن رو آرومش کنم و انقدر حرف نزنه اونوقت هدایت های خداوند رو میفهمم اونوقت الهام میشه بهم و میگفتم من اصلا تو این مورد خوب نیستم و اصلا نمیتونم چون همیشه در حال گفتگوی ذهنی هستم و مدام این( فکر) هست ولی چند روزیه که متوجه شدم یه لحظه هایی حسش میکنم و چیزی که گفته میشرو انجام میدم و بعد میبینم که آره باید همون کار رو انجام میدادم مثلا گوش دادن به این فایل بی نهایت ارزشمند که یه حس هدایتم کرد که به اینجا بیام و با اینکه فایل های جدیدی که میذارید من معمولا بعدا میبینم و اولویت با فایل های نشانست ولی یه صدای آرومی در درونم گفت که این فایل رو ببین و اون هدایت خدابود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 33 رای:
  7. -
    عاطفه نکویی گفته:
    مدت عضویت: 3922 روز

    سلام استاد عزیز و توحیدی من که یه بار نیست یه فایل توحیدی نگذارین و اینقدر این فایل ناب و حالص باشه فرکانسش که ز اول تا آخرش اشک از چشمام جاری نشه . خوشا به احوالتون . خداوند روزی من هم بکنه انشاءالله این همه خلوص و خضوع را در برابر پروردگار و اینهمه فروتنی در عین بزرگی در برابر بندگان او . خیلی خوشحالم ، خیلی خداوند را شاکرم که از اول شما را استاد من کرد تا مسیر خودش را توسط شما که توحیدی هستنی بهم نشون بده چون اصل همینه . گرچه مسائل مالی و روابط و سلامتی و خوشبختی و به قول شما پکیج خوشبختی بسیار بسیار بسیار نیازند برای موندن و ثابت قدم بودن در حس توحیدی . چون یه وقتایی فشار زندگی به علت نبود پکیج خوشبختی اونقدر به من فشار میاره که از خیلی مسائل دور میشم و همون موقع یاد صحبت شما تکی قانون آفرینش یا روانشناسی 2 میفتم که میگین هرکی میگه پول به درد نمیخوره دستش بهش نرسیده . واقعا باید به پکیج خوشبختی برسیم تا خدارا بیشتر و بهتر درک کنیم . استاد عزیز چقدر جالب بود که فایل با رانندگی و مثالهایی توی این زمینه شروع شد چون خداوند به من دقیقا توی رانندگی پس گردنی محکمی زد تا بفهمم بدون او هرگز . من از 20 سالگی پشت فرمونم . رانندگیم بسیار عالی و کسی هستم که با شرایط سخت آموزش و قبولی در گذشته (احتمالا شما یادتونه) همون بار اول از لطف خدا قبول شدم . پدرم پایه 1 دارن و بارها به برادرام گفتن رانندگی آجیت بهتر از شماهاس . جاهایی بوده که آقایون میگفتن نمیشه رفت یا نمیشه پارک کرد و من انجامش دادم و این را شنیدم که تاحالا یه مرد هم ندیدیم که اینطوری پارک کنه . ( اینها مقدمه ی چیزیه که میخوام بگم) . در عین حال توی کوچه ها و سر پیچها به شدت ملاحظه میکنم و سعی در رعایت قوانین دارم . اینها را داشته باشین تا برگردم به زمانیکه اون اتفاق افتاد …

    اینها همه را من انجام میدادم . مننن . با یه غرور کاذب تا اینکه از خداوند خواستم مسیر توحید را بهم نشون بده . یه روز باید میرفتم دنبال دخترم ، سر کوچه ترمز کردم ، سمت چپ را با دقت دیدم ولی ندیدم باورتون میشه ؟ خدا پرده انداخت روی چشمام . اصلا نمیدونم چی شد ولی استاد من توی اون دنیا و اون کوچه نبودم . هیچی نبودم هیچ کس نبودم . (اشک فراوان ) و یه ماشین با سرعت فراوان جلوی ماشین منو کامل برد . داغون شد و باز من هیچی نمیفهمیدم . تا اینکه به خود اومدم . برگشتم به اونجا و اون حس ، اونکه در گوشم بهم میگه و ازش بینهایت سپاسگزارم بابت اون اتفاق بهم گفت تو بدون من هیچی . اگر یه لحظه رهات کنم نیستی . خییییلی اتفاق دردآوری بود . ظاهر ماشین برام خیییلی مهمه مخصوصا با باورهای بیمار گونه مردهای ایرانی ( البته بجز آقایون این سایت امیدوارم البته) . توی شرایط مالی ای نبودم که خیلی روبراهش کنم و مقصر هم من بودم ، جالبه اون آقا نمیدونم به چه دلیل نموند تا پلیس بیاد و خسارتش را از بیمه بگیره . اما از خدا خواستم همیشه اون قضیه را به یاد داشته باشم و همیشه تکرار کنم که اگه کمتر از آنی ازم روگردان کنه نابودم.

    یه داستان دیگه درمورد مرغمه . یه مرغ سبرایت داشتم که با اصرار وارد خونم شد . چون من معتقدم یا حیوان نباید نگه داشت یا اگه نگه میداری باید کاملا شرایط را براش فراهم کنی . جوجه بود و مادرم از شهرستان آوردنش ولی از بس جیک جیک میکرد حوصله نگه داشتنش را نداشتن و من میدیدم اذیت میشه . آوردمش خونه و ازش مراقبت کردم تا بزرگ شد . اسمش از همون اول شد اشی مشی چون شبیه کنجشکک اشی مشی بود . باورتون نمیشه باهام حرف میزد استاد . حرفهاشو میفهمیدم ، مونس روز های دردناکم شده بود که قبلا براتون گفتم . از صبح میومد روی پام مینشست و با هم فایلهاتون را میدیدیم . اگرم وسطش نگه میداشتم و میفرفتم کاری انجام بدم و بیام معترض میشد و میومد دنبالم تا برگردم و نوک میزد روی کیبورد تا صحبتاتون را پلی کنم . یه روز کرچ شد ، چند تا تخم گذاشتیم براش و یه جوجه توی سحر اردیبهشت سال قبل به دنیا اومد و اسمش شد سحر خیز . عجیب از این جوجه مراقبت میکرد . باورتون نمیشه مثل اینکه یه انسان بود . سحر خیز بزرگ شده بود و اون بالش را مینداخت روی بدنش تا گرمش کنه و بخوابونتش ، یه چیز عجیبی بود ، همه انگشت به دهن میموندن از کاراش . خیلی بهش وابسته شده بودم . یه بار گفتم من بدون اشی مشی نابودم . خیلی دوسش دارم . و 3 روز بعد بدون هیچ دلیلی اشی مشی مرد . واقعا شوکه شده بودم . شاید زشت یا خنده دار باشه ولی خیلی گریه میکردم و اون حس بهم گفت تو فقط باید به من تکیه کنی . استاد پسرشونو از دست دادن . تفاوت انسانها را متوجه میشی ؟ و از اون به بعد همیشه سعی کردم فقط سعی کردم قدتش یادم باشه تا حدی که برای یه مساله ای از دخترم آزمایش گرفته شد و آزمایش یه بیماری خطر ناک کبدی را نشون داد و من سعی کردم تلاش کنم و یاد آور بشم که اون قدرت مطلقه و خودم را آروم کردم و بهش گفتم هرکاری میکنی فقط بهم صبر بده و کاری کن ایمانم حفظ بشه . و اون توی آزمایش بعدی همه چیز را درست کرده بود . مرگ اشی مشی خیلی درد داشت ولی بهم یاد داد و فهموند تو فقط بدون خدا نابودی . بهم یاد داد تسلیم باشم . و البته که دارم سعی میکنم اینطوری باشم .

    مثال خیلی زیاد دارم . ولی باید برم دنبال دخترم . آخریش این بود که داشتم توی پیاده رو راه میرفتم یه موتوری از پشت بهم گفت برو کنار خفاش چون من چادری هستم . و بعد به شدت زد بهم و یه حرف بسیار بسیار زشتی زد و رفت . خییییلی خییییلی خییییییلی اون حرفش آزارم میداد . خیلی تلاش برای کنترل ذهنم کردم ولی نمیتونستم و نمیدونستم چیکار کنم . رسیدم خونه رفتم سر گوشیم دیدم ایمیل اومده از فعالیت جدید خانم سعیره شهریاری عزیزم که پیگیر کامنتهاشون هستم . حوصله نداشتم بازش کنم . بهم گفت بازش کن . اومدم مقاومت کنم . گفت بازش کن . بازش کردم و ایشون درمورد روابط نوشته بودن و قدم 7 از 12 قدم . و همون فایلها حالمو خوب کرد و راه را بهم نشون داد و بهم فهموند ایرادم چیه . خداجونم شکرت . ازت بینهایت سپاسگزارم که همیشه از فضلت و از مهربونیت با منه سرکش و تغیانگر که قولم را بهت فراموش میکنم رفتار میکنی . بینهایت سپاسگزارم از دوستانم توی سایت . بینهایت سپاسگزارم استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم .

    خداراشکر بابت اینهمه نعمت .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
    • -
      لیلا احمدی گفته:
      مدت عضویت: 608 روز

      سلام خانم نکویی مصداق بارز این مثال تون تو زندگی منم بود .تویه برهه ای از زندگی من یه بچه گربه پیشی ناز تیتیش مامانی داشتم که خیلی دوسش داشتم عین یه بچه ازش مراقبت میکردم خواب و خوراک و تفریح و بازی هاش با من بود اونم خیلی به من وابسته شده بود به طوری که شبا میومد روتخت کنار من آروم میخابید تا صبح که من چشم باز میکردم اونم سریع بیدار میشد باهم میرفتیم برا صبونه و کارهای روزمره زندگی روزها گذشت واین پیشی بزرگتر و خوشگلتر شد جوری شده بود کل روز دنبال من بود میشستم رومبل میومد بغلم میخابید خودشو ملوس می‌کرد ومن نازش میکردم باهاش بازی میکردم تا اینکه بعدچندماه یه شب که نبودم رفته بودم مهمونی از تراس پریده بود پایین رفته بود اصلا سابقه نداشت ازاون مسیر بره بیرون اما رفته بود به سادگی ومن موندم و با کلی ناراحتی وسرزنش های من ذهنی که چرا نبردم جرا تراس باز گذاشتم وهزارتا چراهای دیگه وابستگی همیشه تهش بن بسته حتی فرزندت باشه عزیزترین کس زندگیت باشه جهان وقتی میبینه وابستگی پیدا کردی اولش یه گوش مالی کوچیک میده بهت میگه به خودت بیا بشر اگر متوجه نشدی دفعه بعد با مخ میای نقش زمین میشی اونوقت دیگه دیرشده وگاها کار از کار گذشته خدایا کمک کن بی قید وشرط عشق بورزیم نه عشقی زمینی وپوشالی عشقی ازجنس خودت لطیف و ماورایی خداجونی تنها تویی که لایق عشق ورزی و پرستش هستی کمک کن از غیر تو دل بکنم ورها بشم ازپرستش بت های دنیوی روبیارم به منبع لایزال لایتناهی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        عاطفه نکویی گفته:
        مدت عضویت: 3922 روز

        سلامی گرم و صمیمی خدمت دوست عزیزم لیلا خانم احمدی

        هم نکاتتون عالی بود هم دعاتون .

        ممنونم از شما که کامنت من را خوندین و پیامی گذاشتین .

        دقیقا همینه که میفرمایید . وابستگی فقط باید به خودش باشه . گرچه رسیدن به اون مرحله هم تکاملی طی میشه ولی باید ازش بخوام همیشه بهم یادآوری کنه ، چون انسان فراموشکاره . منکه دیگه بعد از اون تصادف ذره ای روی خودم و تواناییهام میترسم حساب کنم همش بهش میگم تو بگو ، همش هزار بار بهش متوسل میشم تا میخوام راه بیفتم . تازه دارم میرسم به اون مرحله که استاد زرنگ بودن و از اول گفتن من بلد نیستم تو بگو . دیشب با دختر بزرترم برای یه کاری بیرون بودیم ، وقتی کارمون تموم شد تقریبا 9 و نیم شب بود ، بارون قشنگی میومد و همه جا زیبا بود و البته که ترافیک بسیار شدید . من چند تا مسیر را توی ذهنم مرور کردم برای برگشت ولی گفتم ننننه ، خداجونم من خیلی خستم و حوصله ترافیک ندارم ، خودت بهم بگو از کدوم مسیر برم . لطفا از مسیری ببرم که خلوته . چند بار تو ذهنم بهش متوسل شدم . نشستیم تو ماشین حس کردم باید گوگل مپ را روشن کنم . باورتون نمیشه از میانبری منو از چهار باغ بالا رسوند به توحید در عرض 5 دقیقه ، و بعد از مسیر توحید منو برد که جزو گزینه های ذهنی من نبود چون همیشه اونطرف خییییلی ترافیکه مخصوصا اون وقت شب. و من از دروازشیراز تا کاوه را با اون شرایط در کمترین و راحت ترین زمان و با آرامش و بدون ترافیک طی کردم . خب این لطف و هدایت پروردگار بود. نمیدونم دوره ی کشف قوانین استاد را دارین یا نه ، ولی اگه ندارین از خدا بخواین بهتون بده ، دوره ی بسیار روشنگر و آگاهی دهنده ایه .

        بازم ازتون تشکر میکنم و از خدا میخوام کاری کنه همیشه تسلیمش باشیم و فقط و فقط به خودش وابسته بشیم . انشاءالله

        براتون آرزوی موفقیت روزافزون دارم عزیزدلم (گل و قلب)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          لیلا احمدی گفته:
          مدت عضویت: 608 روز

          سلام عاطفه جان ممنونم بابت کامنت پرمغزتون برای شخص بنده که مفیدبود وباعث شد عمیق تفکر کنم وکنکاش داخل ذهنم من دارم درس یاد میگیرم از امثال شما داخل سایت وتقریبا چندماهی میشه عضو سایت شدم به لطف یگانه یکتا که منو هدایت کرده به این دانشگاه بزرگ انسان ساز که هروز که میگذره چشم دلم روشن ترمیشه با آگاهی های ناب و خالص این سایت وبچه هایی که زمانی مثل من تازه قدم گذاشتن تو این وادی مقدس و با آزمون وخطا وتجارب تلخ وشیرین تبدیل شدن به ورژن جدیدی از نسخه قدیمی شون من متاسفانه هنوز موفق به تهیه دوره ای نشدم امیدوارم خدابه زمان مناسبش شرایط شو برام فراهم کنه تا منم از این خوان پرنعمتی که گسترده شده بتونم نهایت بهره روببرم. وغذای سالم وپاک به خورد جسم وذهنم بدم .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اشرف مخلوقاتم گفته:
      مدت عضویت: 1030 روز

      سلام و درود بر عاطفه خانم عزیز خواهرگلم

      چقد لذت بردم از کامنتتون ووازاینکه درس بسیااااار زیبا و عالی در داستان تصادف و مردن جوجوی اشی مشی که میدونم خیلی سخته دل کندن از چیزی که دوست داری من خودم به شخصه گنجیشک طوطی پرنده خیلیییی دوست دارم یکی از چیزایی که ازشون نگهداری نمیکنم دقیقا همین وابستگیشه نمیدونم چرا ما آدما اینقد زود به حیوانا وابسته میشیم البته اونایی که حیوون دوست دارن همه اینجوری نیستن معلوم نیست علتش چیه و خوشحالم که داستان زندگی شما مسله وابستگی را بهتر و زیباتر برام روشن کرد که حواسم باشه اگه کسی و دوست دارم سعی نکنم بهش بچسبم همه رو باید از دریچه خدا دوست داشت و عشق ورزید این به این معنی نیست که خداوند چقد خودخواهه اتفاقااااا خداوند عاشق ماست چون نمیخواد بما آسیب برسونه میگه وابسته جیزی جز او نشیم چون همه رفتنی هستیم و فقط خداست که میماند واگه ما به هر چیزی یا کسی وابسته بشیم با از دست دادنش نابود میشیم دخلمون میاد وخدا نمیخواد ما همچین تجربه تلخی داشته باشیم به هر طریقی بما میفهمونه تا حواسمون باشه و چقد مهربونی خدارو میرسونه که حواسش بما هست الهی شکرررررررت

      کمک کن تا همه ما وابسته یک چی باشیم اونم خود خود خودت باشی الهی ربی سپاااااااس

      عاطفه خانم گل سپاس از روشنگری زیبایی که کمکمون کردی درک کنیم

      موفق و پایدار و خرم باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        عاطفه نکویی گفته:
        مدت عضویت: 3922 روز

        به نام پروردگار کل کیهان

        سلام خدمت آقای بختیار پور . سپاسگزارم که کامنت من را خوندین. خداراشکر که کامنتم تاثیر گزار بوده ، راستش اولش خجالت میکشیدم درمورد همچین چیزی صحبت کنم ولی خب .. با خودم گفتم خداوند از این طریق به من درس بهتر عمل کردن در توحید را یاد داد ، پس بهتره بنویسمش ، و خداراشکر که دوستان متوجه منظور من از نوشتن این مطلب شدند .

        بله درست میفرمایید وابستگی و احساس نیاز به هرچیز و هر کسی غیر از خودش ، انسان را نابود میکنه و این حرف خیلی عمیقه که امیدوارم به درک واقعیش برسم و بتونم عمل کنم . منکه شخصا بارها متوجه شدم بدون خودش هیچم ، هیچ به معنی واقعی کلمه . یه لحظه فراموشش کنم دچار اشتباهات جبران ناپذیری میشم که به شدت دردناکه .

        من هم ازش میخوام یاریم کنه که همیشه و همیشه به یادش باشم و بدونم بدون اون هیچم .

        باز هم از شما ممنونم و سپاسگزارم بابت کامنتتون که باز بهم یادآوری کرد که هر لحظه و ثانیه باید بهش متوسل باشم و مراقب باشم خودم یا دیگری را شریکش نکنم .

        آرزوی سلامتی و موفقیت روزافزون برای شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1239 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    توحید عملی واقعا یکی از مهمترین نکاتی است که من باید در زندگی خودم همیشه و همیشه مراقب آن باشم

    چرا که من زمانی می توانم آرامش همیشگی داشته باشم که از خدای خودم کمک بخواهم و او را همیشه مراقب خودم بدانم و بدانم که او بهترین و تنها کسی است که می تواند همیشه به من کمک کند

    هر زمان از دیگران کمک خواستم این برای من سبب می شد که در نهایت دچار آشفتگی بشوم

    همیشه محتاج آنها باشم

    همیشه درگیر محبت آنها باشم و بخواهم که این لطف آنها را جبران کنم

    همیشه منت آنها روی من بود

    اما خدای من بی هیچ مزد و منتی همیشه من را هدایت و راهنمایی کرده است

    مغرور نشدن به خودم

    خودم را همیشه در این بدانم که خدای من همیشه من را هدایت می کند این بهترین راه و بهترین گزینه نجات است

    این فایل برای من این حکم را دارد و باید همیشه از هدایت های خدای مهربان کمک بگیرم

    همیشه از او بخواهم که او دستهای من را بگیرد

    همیشه از او بخواهم که در بهترین زمان ممکن و در بهترین شرایط عالی من را قرار بدهد

    این واقعا شیرین و لذت بخش است

    باورهای عالی در این فایل من باد گرفتم

    باورهایی که اگر سرلوحه زندگی خودم قرار بدهم من همیشه سربلند خواهم بود

    خودم را لایق هدایت خداوند بدانم

    در کار خودم همیشه از دستهای هدایتگر او کمک بخواهم

    هیچ وقت مغرور و متکبر نشوم

    دستاوردها و موفقیت های خودم را به خدای خودم نسبت بدهم

    این بزرگترین نکته کلیدی برای من بود

    ((( کمک گرفتن همیشگی از هدایت های خداوند )))

    ((( زمانی که من ایمان داشته باشم که من نمی ندانم و او بی شک به من کمک خواهد کرد)))

    بارهای بار هدایت خداوند را در زندگی خودم دیدم

    چه موقع هایی کسانی در سر راه من سبز شدند که آنها همگی واقعا به هیچ چشم داشتی کار من را انجام دادند

    راننده خوب اسنپ

    فروشنده با اخلاق

    مغازه دار عالی

    قراردادهای عالی و فوق العاده

    کارفرماهایی با اخلاق

    اینها واقعا برای من جز هدایت خدای مهربان هیچ چیز نبوده است و نیست

    و این مهمترن نکته این فایل بود

    آدم زرنگ کسی است که بگذارد خدای مهربان کارهای او را انجام بدهد

    آدم زرنگ کسی است که بگذارد که خدای مهربان کارهای او را انجام بدهد

    آدم زرنگ و موفق کسی است که بگذارد که خدای مهربان کارهای او را انجام بدهد

    این جمله را باید بارهای بار برای خودم بنویسم

    این باید سرلوحه زندگی من باشد

    واقعا ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل ارزشمند

    سپاس از خدای هدایتگر خودم

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
  9. -
    مصطفی شهنواز گفته:
    مدت عضویت: 960 روز

    به نام لله زیبا و هدایگر من

    سلام استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و تمامی دوستانم

    بازم فایل توحیدی بازم خداوند با زبون استاد با ما حرف میزنه خدایا عاشقتمااا

    خداوند همیشه دست منو گرفته حالا من بعضی وقتا بازیگوشی میکنم دستو ول میکنم میرم یه چیزیو زودتر ببینم زمین میخورم بعد. خداوند خودش میاد. لباسمو میتکونه یه بوسم میکنه دوباره دستمو میگیره میگه صب کن خودم دارم اونجا میبرمت که بازی کنی لذت ببری من کنارتم خدایا سپاسگذارتم

    تو مثال رانندگی که گفتین من بارها شده مثلا همین چند روز پیش شاگردم گفت اونجا نگاه کن داشت چیزیو نشونم میداد یه حسی بهم گفت جلوتو ببین نگاه کردم دیدم دارم میرم تو جدول وسط جاده خود. خداوند فرمونو چرخوند بارها این اتفاق افتاده

    یه ایده که خود. خداوند بهم داد که یه میز کوچلو درست کن داری فایل گوش میدی بزاری زیر دستت راحت بنویسی و همون یه ایده س که پول بسازی یه جاش گیر کردم جای گوشی چطور بسازم که پیچش معلوم نشه کاربردی باشه دیگه مونده بودم انقدر زیبا و قشنگ بهم گفت این جوری بساز بعد. سریع گفتم خب این جاش چی گفت اینم اینجوری اوکی انقدر قشنگو عالی بهم گفت طرح اولیه رو هم درست کردم حالا همون ایده عالی رو دوباره برام عالی تر میکنه بارها همین کارو برام انجام داده من قبلنا همین مدلی فکر میکردم به گوشه گوشه ی کار واون فکر خداوند بود قشنگ همجارو برام به بهترین شکل ممکن طراحی میکرد اماا الان دقیقاا آگاهانه خودم میگم طراح شمایی من فقط اجرا کننده ام و به بهترین شکل ممکن کارو برام طراحی میکنه خدایا دوستت دارم

    چقدر زیباست خدارو داشتن دقیقاا یه لحاظات شده ایده ی نداشتم برای کارام دیدم که هیچی نیستم اگر خداوند کنارم نباشه اما وقتی خدامو دارم از همه کس بی نیازم

    خود خداوند دست تک تک ما هارو گرفت آورارد تو این سایت هدایت بالاتر از این داریم ما بچه های سایت خیلی خوشبختیم ما بچه های سایت انسان های خاص خداوندیم خداوند عاشق منه من عزیز خداوندم من دست خداوندم من محبوب خداوندم خدایا سپاسگذارتم

    خدایا هزار مرتبه سپاسگذارتم

    استاد عزیزم سپاسگذارم

    خانوم شایسته نازنین خواهر قشنگم سپاسگذارم

    و تمامی دوستانم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
  10. -
    لیلا شریفی گفته:
    مدت عضویت: 1242 روز

    ب نام خدای مهربان! سلام ب روی ماهتون استاد جانم ومریم عزیزم وسلام ب دوستای گلم درسایت بی نظیر ! استاد جان چقدر منتظرتون بودم تا فایل جدیدی ازتون ببینم خدارو شکر باز سعادتی شد چهره دوس داشتنی شمارو باز دیدم استاد جان کلامتون همیشه بهم آرامش داده می‌دهد ی دنیا ازتون ممنونم واما درمورد موضوعی ک درموردش صحبت کردین اینکه دربرابر خداوندما خضوع داشته باشیم تسلیم خداوند باشیم ما در برابر خداوند هیچی نیستیم اگ الان هستیم و هرنعمتی ک ما دراختیار داریم همه اذان خداونده .استاد جان من هرجا ک مغرور شدم منم منم کردم چوبشو عجیب خوردم درحالیکه نمیدونستم چرا برای چی الان با صحبتای شما متوجه شدم چرا وبرای چی ، استاد جان ی نمونه ازخودم مثال میزنم همین چندروز پیش تو عید مهمونی داشتم فامیل همسرم نزدیک 20 نفر برای شام دعوت کردم از اونجایی من دسپتختی خوبی دارم مثل همیشه شروع کردم ب آشپزی اونروز من ب خودم اطمینان کامل داشتم گفتم این کار بارها انجام دادم نیازی نیس دقت کنم حساس باشم ب قول شما برام عادی شده بود استاد یجورایی غرور برم داشت تودلم گفتم ک من قیمه ای درست بکنم ک توفامیل همسرم تک باشه خلاصه من رو خودم حساب کردم خورش درست کردم برنج دم کردم ولی ن خورشتم خوشمزه شد ون برنجم خوب دراومد دلیلش الان میفهمم ک چرا هیچی درست از آب درنیومد درحالیکه من بارها برای مهمونی آشپزی کرده بودم غذام خیلی خوشمزه میشد پس چی شد اونروز غدای جالبی درست نکردم دلیلش برمیگرده ب همون عادی شدنه ب همون غرور ب همون منم منم کردنه خدارو کمرنگ دیدن وقتی خدا تو زندگیت جایگاه اول داشته باشه یعنی پررنگ میبینیش ونتیجه میشه همه چی عالی غذای عالی رابطه عالی رانندگی عالی تفریح عالی وووولی وقتی خدا کمرنگ میبینی نتیجش میشه برعکس ، وااای خدا چقدر همه چیو دقیق بهمون میگی ولی ما باز همون اشتباه تکرارمیکنیم خدایا کمکمون کن ایمانمان قوی‌تر شه فقط روی تو حساب کنیم ن غیرتو بحق ک خدایی لایق توست ای مهربانترین مهربانان ..استاد جان بی نهایت ازت سپاسگزارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 36 رای: