اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خانم شایسته عزیز که با مقاله ها و توضیحات خوبش ، من بهتر می تونم جلسه و بفهمم ، خدا قوت.
استاد من دارم هر روز سعی می کنم که با باورهای توحیدی که خدا بهم همه چیز میده ، به شرط ایمان ، توکل ، عمل.
وقتی من باور داشته باشم…
وقتی من با این ذهنیت که تربیت ش کنم که همه چیز خداست، و کل زندگی من او داره مدیریت می کنه اما به شرط اجازه بدم به او ، پس دگه حله.
اگه بخوام در زمینه ی کسب کارم بگم، ….
من نزدیک به 7/8 ماهست که استارت زدم و از هیچ شروع کردم.
چون با این ذهنیت که فاطمه تو بلند شو، حرکت کن و باور داشته باش خودش قدم به قدم میگه.
من از سه ، چهار میلیون تومان شروع کردم ، از یه خوراکی که سوغات مهم شهرم به حساب میادکه در گذشته های دور تو خونه مادریم، دیده بودم فقط دیده بودم حتی خودم هیچ وقت تنهایی اون کار و انجام نداده بودم، هر وقت هم که خودم می خواستم او محصول خوراکی و تو خونه داشته باشم از راهنمایهای مادرم استفاده می کردم.
اما روزی که تصمیم گرفتم خودم شروع کنم ، خودم یاد بگیرم با هزینه خیلی کم شروع کردم و ازش پول بسازم
یادمه از پنج کیلو شروع کردم…
و آروم آروم تا اینجا اومدم که به ده کیلو گاهی اوقات به بیست کیلو هم میرسه.
اما مهم اینه که شروع کردم.
مهم اینکه که الان تنهایی خودم می تونم.
مهم اینکه اون روز اول یک محصول بود، اما امروز رسیده به هفت نوع محصول.
من در این مدت یا توجه به باورهایی که من می توانم ، می شود، و ایمان دارم هدایت میشم.
من از خونه شروع کردم و هنوزم تو خونه کار می کنم ، در این مدت با هدایت های خداوند و پشتکار خودم آروم آروم رسیدم به اینجایی که الان می تونم با قدرت و جرأت بگم که تو شهرم حتی تو استان م، من تنهاترین فردی هستم که هم کیفیت عالی داره محصول م، و هم طعم و مزه ای که هیچ فردی تابه حال نتونسته انجام بده.
اما من به لطف خدا خودم اختراع ش کردم خودم دارم با کار کردن به مراتب بالاتر هم میرسم.
من با باورهای توحیدی دارم رو خودم کار می کنم که این ذهنم و طوری تربیت کنم که به قول استاد اگه در پایین شهر و با کمترین امکانات باشم مشتری برام میاد و فراوان هست.
در زمینه ی روابط…
من بیست و چند سال که از زندگی م میگذره امروز دارم با این باور که تمام آنچه می بینم خلق خودم هست.
یک ماه پیش که همزمان با ورود به دوره ی جدید هم جهت با جریان خداوند…
وقتی با این باور که خدا هست و خودش هدایت میکنه ، تو کافیست بلند بشی، حرکت کنی و با یک عمل ایمان ت و نشون بدی، من انجام دادم امروز چقققققدر رها و چقققققدر آرامم.
زندگی هم این روزای آخر تبدیل شده بود به یک دریای مواج طوفانی که هر روز ترس و نگرانی و برام می آورد.
وقتی باورکردم که خدا هست و تو فقط رها باش و بزار مومنتوم شکل بگیره به بعدش کار نداشته باش، من آغوش باز خدا و حس کردم، و سوار دوش او شدم و رها ، و رها ، و رها….
امروز زندگی من در هر جنبه ای که فکر می کنم، اگه تغییر هست که هست فقط با این باور که خدا هست خودش هدایت می کنه.
من با این ذهنیت دارم تربیت می کنم،
من با این ذهنیت دارم باور می کنم.
و چون باور می کنم هر لحظه نشانه ها و دارم می بینم.
شکر گزاری همسرم و زیاد می بینم ، و تکه ی کلامش در هر جمع و محفل، که میگه خدا بزرگه، فقط باید بلند شد و توکل کرد.
آرامش بچهها و می بینم ، شادی ها و حال خوبشون، که همه چیز داره خوب میشه چون خدا هست و خودش راه و نشون میده.
استاد من با این ذهنیت دارم این روزا چقققققدر زندگی می کنم.
همه میگن خدا هست ، همه میگن خودش درست می کنه،
من قسم می خورم با این باور قدرتمند دارم پیشرفت می کنم، چقققققدر ایدهها وارد زندگیم میشه، چقققققدر شرایط ، آدم ها فقط بر وفق مراد من داره پیش میره.
بنام خداوندی که خالق،مدبر ومالک هستی است ،اوست که برتمام امور آگاه وتواناست .وهدایت او کامل ترین وبی نقص ترین راه برای رسیدن به سعادت هست
بنام اوکه هرچه دارم ازاوست ومن به هر خیری از جانب او محتاجم
خدایا شکرت بخاطر یه فرصت دیگه ویه صلاه دیگه
خدایا شکرت بخاطر این رزق پربرکت وبی حساب
سلام به استاد عزیزم ،به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
استاد جان از شما سپاسگزارم کامنت فروغ عزیز مرو خیلی تحت تاثیر قرار داد ومهر تاییدی بود برای اتفاقی که دیشب تجربه کردم که تا این حد باورها وذهنیت ما میتونه بر عملکرد ورفتارهای ما تاثیر بگذارد
دیشب وقتی همسرم آمد خونه گفت بریم بیرون خیلی باران باریده ،گفتم بریم بعد که برگشتیم از پله که میومدم بالا، یه لحظه ذهنم رفت سمت اینکه اگر نتونی دو پله باقیمانده رو بری بالا چی مثل دفعه قبل ،من دقیقاً توانایی خودم را فراموش کردم ووجودم پرشد از ترس واسترس ،همسرم گفت یه نفس عمیق بکش بیا دیدم اصلاً از عهده ذهنم برنمیام خلاصه با کمک همسرم آمدم بالا واین در صورتی هست که عرض پله ها خیلی کم هست که اصلاً نمیشه گفت پله ولی آن ذهنیت منفی قبل، مرا فلج کرد وجالب تر وقتی آمدم داخل ساختمان براحتی خودم راه میرفتم ،امروز که داشتم به قضیه شب قبل فکر میکردم بخودم گفتم چی شد ؟،میدونی این اتفاق همان ذهنیت منفی هست که نسبت به بعضی از اتفاقات داریم ،دقیقاً شبیه داستان توت فرنگی 19 دلاری ،بعد بخودم گفتم تو هزار بار پله بالا وپایین رفتی به راحتی ،آنهم پله هایی که عرض آنها از این پله ها خیلی بیشتر بود پس چرا فکر کردی نمی تونی این پله ها را براحتی بالا بیای ،چرا فقط آن یکبار که آن اتفاق را افتاد دیدی ؟
بعد از این شروع کردم با تکرار این باور که من پاهای توانا وقدرتمندی دارم ،من براحتی این توانایی را دارم که پله ها را حتی به تنهایی بالا برم ویا پایین بیام دفعاتی که در همین شرایط الانم به تنهایی پله را بالایا پایین رفته بودم به خودم یاد آوری کردم وسعی کردم این ذهنیت منفی را در ذهنم خنثی وبعد با یک باور قدرتمند کننده جایگزین کنم
واین فایل تاییدی بود بر گفتگوهای من با خودم
تجربه بعدی من برمیگرده به موقعی که دانشگاه قبول شدم، آن زمان هیچ کدام از دوستانی که با من بودند قبول نشدند وهمه پشت کنکوری شدند یادمه وقتی رفتم مدارکم را برای ثبت نام وانتخاب رشته از دبیرستان محله امان بگیرم یکی از آشناها کنار ما ایستاد من بودم ومامانم گفت قبول شدی مامانم هم گفت بله، بعد پرسید چه رشته ای گفت رشته بهداشت حرفه ای ،ایشون هم در جواب گفتند نه اصلاً رشته بهداشت فایده نداره وبه درد نمیخوره بهتر اصلاً بی خیال دانشگاه بشه وسال بعد دوباره کنکور امتحان بده وهمه بیکار هستند واز این حرفا مامانم هم گفت حالا ببینیم چی میشه توکل بر خدا ،
فردای آن روز باید میرفتم دانشگاه ثبت نام ،مامانم گفت چیکار میکنی مامان، گفتم میخوام برم قرار نیست هرچی اونا میگن درست باشه اگر فایده نداشت دانشگاه همچین رشته ای را تدریس نمیکردند ،ثبت نام کردم ورفتم دانشگاه، اولین جلسه کلاسمون یکی از دروس تخصصی بود که استاد خیلی خوبی داشت با دانش بالا ،که البته در طول ترم متوجه شدیم بعد از اینکه حضور وغیاب کرد به ما گفت حتماً همه بهتون گفتند رشته اتان بدرد نمیخوره واصلاً بهتره بی خیال دانشگاه بشی واز این حرفا …ما همه گفتیم درسته استاد گفت رشته شما رشته جدیدی که بازار کار وزیرشاخه های بسیاری دارد پس همه آن حرفها را بریزید دور وبچسبید به درس ،وما حرف استادمون را باور کردیم دقیقاً به محض فارغ التحصیلی وارد محیط کار شدیم وبعد از دوسال از فارغ تحصیلی به فارغ التحصیلان این رشته عنوان مهندسی داده شد واکثر افرادی که با ما همدوره بودند همه بدون استثنا وارد محیط کار شدند وحتی تا مقطع دکترا پیش رفتند والان این رشته شده جزء یکی از رشته های انتخابی بچه های علوم تجربی
با توجه به اینکه شهر ما یک شهر صنعتی است ، بازار کار خیلی خوبی داردبا حقوق ومزایای بالا ومن همیشه خداروشکر میکردم که حرفهای آن آشنامون را باورنکردم وگفتم با توکل بخدا هر چی خیره ،ودقیقا نتیجه آن همان چیزی شد که میخواستم ،فقط به این دلیل که نپذیرفتم چیزی که بقیه در مورد رشته ای که علمی بهش ندارند می گویند درست هست پیشرفت کردم
خدایا شکرت ….
استاد جان صمیمانه از شما سپاسگزارم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
استاد باتوجه به صحبتهایتان وخواندن کامنتهای جالب میخواستم بگم من هم تجربه های جالبی شنیدم یا حتی داشتم چندین سال پیش همسرم تعریف میکردن که یکی از آشنایان که در شهر دیگری زندگی میکردن با مادر همسرم تماس میگیره ودر مورد رابطه داغون خودش وهمسرش واینکه همسری بی عاطفه داره صحبت میکنه والتماس که اگر میشه یک دعا براش بگیرن که مهر همسرش به دلش بیفته وهزینه اش هر چی بشه حاضره پرداخت کنه وقتی خداحافظی می کنند همسرم که اون زمان مجرد بوده خیلی با این مسئله مقاومت نشون میده ومیگه من حالا از داخل مفاتیح یه دعا یا آیه از قرآن مینویسم ویک دعای معمولی ووقتی به دست اون بنده خدا میرسونن بعد چند روز زنگ میزنه ومیگه وای دعا معجزه کرده وشوهرم به شدت عالی شده وبه زندگیش توجه داره وبسیار به خانومش محبت میکنه
واما تجربه خودم من 45 سالم بود یعنی دوسال پیش برای گرفتن یک مدرک تخصصی مجبور شدم در رشته ای امتحان بدم اون هم با یک کتاب پرحجم پر محتوا ذهنم طبق معمول میگفت تو نمیتونی ودیگه سن تو از این حرفها گذشته واصلا هم یاد نمیگیری ما 8نفر توی یک
کلاس بودیم من گفتم این باورها درهم میشکنم وباورتون نمیشه نمره ی من با این ایمانی که داشتم از همه بالاتر شد ومنچقدر خوشحال
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خدا را شکر میکنم امروز هم با آگاهیهای خوب استاد و کامنتهای بینظیر دوستان چقدر لذت بخش و انرژی خوبی گرفتم اتفاقات به خودی خود هیچ معنای خاصی ندارند، اما این پیشفرضها ذهن و باورهای ما هستند که به آن اتفاقاتِ خنثی معنا میبخشند و آنها را به واقعیت زندگیمان تبدیل میکنند.ما در تمام جنبههای زندگی خود، داریم اثر پیشفرضهای ذهنیمان را تجربه میکنیم؛ در کسبوکار، در روابط، در سلامتی چه زیباست که دنیای ما رو اتفاقات ذهن و باورهای ما میسازد و زندگی میتواند انقدر ساده و راحت باشد که حد نداشته باشد
.میخوام بگم این باوره که همه اتفاقات زندگی ما را داره رقم میزنه و خلق داریم میکنیم زندگیمون را نگاه به تجربه افراد نکنید هر کسی تجربه متفاوتی داره هرکسی توی این دنیا با دیدگاه و باور های خودش ثانیه بعدی زندگیشو خلق میکنه عجب بحث جالب و پرطرفداری که هر قسمتش کلی درس و آگاهی داره و کاملا برای همه مون قابل درک و فهمه و حداقل هر کدوممون بارها تجربیات دراین رابطه داریم اکثرا به دلیل فکر کردن به چگونگی از چه طریقی در چه زمانی عجله کردن و تمایل به دور زدن قانون تکامل توجه به مشکلات پیش رو داشتن تجربیات نامناسب گذشته عدم داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی مقایسه ی خود با دیگران باور به امکان پذیر نبودن بسیاری از خواسته ها بسیار بیشتر از امکان پذیر بودن آن هم چنان وجود داشته و نشانگر این است که باید بسیار بیشتر بر روی باورهای خود و تغییر آنها زمان و انرژی صرف کنیم
آیا رسیدن به خواستهها را برایم آسان میکنند یا سخت؟ بسیاری از پیش فرض ها و باورهای ذهنی ما خصوصا در زمینه ی مالی تحقق ساخته ها را بسیار سخت و حتی غیر ممکن می داند وقتی برمیگردم به گذشته نظر میندازم میبینم کل تجربیات گذشته م روی باورها چرخیده و زندگی الانم بر پایه باورها رقم خورده
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
سلام به استاد عزیز و دوستان،بدون شک ما خالق زندگی خودمون هستیم و هر اتفاقی بازخورد باورهای ماهستش و باورهای ما از ورودیها و فرکانسهای ما شکل میگیرد،من تو کار مبلمان هستم و تعمیرات انجام میدم یه کارگاه خیلی ساده در محله خاکسفید تهرانپارس دارم بدون هیچ دکور خاص یا تبلیغاتی 4 سالی هست که کسب کار خودمو دارم اجاره ماهیانه کمی پرداخت میکنم اما فاکتورهایی که میزنم برابری میکنه با فاکتور هایی همکارم در محله پاسداران با اجارهای سرسامآور میزنه،تیراژ کارم برابری میکنه بلکه بالاترم هست،باور من این هست که کارخوب مشتری خودشو داره و مکان مهم نیست مهم اینه که من کارمو به نحو احسن انجام بدم و صد خودمو بذارم بهترینمو رو کنم و روی خودم کار کنم و سعی داشته باشم بدون ایراد کارمو تحویل بدم،این باور منه که کار درست هم برکتش زیاده هم مشتری میاره من تو این سالها که کسبوکار خودمو دارم حتی یه صندلیام برگشت نخورده و مشتریام یکماه قبل بهم سفارش میدن چون میدونن که همیشه سرم شلوغه حتی الان که 6 فروردین هستش مغازه پراز مبل که باید تعمیر بشه،آره همینه این باورهاست که کارهارو انجام میده اما اگه درست کاری توش نباشه بهترین جا تو بهترین منطقه رو داشته باشی تهش با کلی بدهی باید کارو کاسبیتو جمع کنی،مثال دیگش خود استاد عباس منش هست من با تمام وجود اینو احساس کردم که میخواد به شاگرداش ماهی گیری یاد بده نه ماهی بده،کار درستشه که براش مشتری میاره فکرشو بکنید باورهای درست + کار درست و صادقانه چه اتفاقاتی رو رغم میزنه
امیدوارم که بتونیم این موارد را باور کنیم و تو زندگیمون ازش استفاده کنیم.
وقتی توانایت فعلا در یک حدی باشه و الان اون شرایط رو نداری که بهترین تولید را داشته باشی اون موقع چی آیا اون موقع هم درآمد داری؟ شما میگید که کار اگر درست نباشه درآمد نداره پس اون توت فرنگی 19$ چه خاصیت خاصی داشت که همه ازش با کمال اشتیاق ازش استفاده کنند و بخرند چه کاری درست در تولید توت فرنگی کرد که نتیجه گرفت وقتی شما میگید که تنها کار درست تنها بهترین محصول تنها همه جنبه های محصول را در نظر گرفتن باعث درآمد میشه
ممنونم بابت این فایل فوق العاده و اینکه کامنت بچه ها رو خوندید و راجبش حرف زدید من فکر که کردم دیدم خودم هم این تجربه رو داشتم.
تجربه من در مورد قرآن بود که سالها این باور رو توی مغز من کرده بودن که فهم و درک آیات قرآن کار هر کسی نیست و سالها باید مطالعه کرده باشی و گاها افرادی که تمام عمرشون در حال مطالعه هستن و علامه شدن اونا میتونن ی مقداری قرآن رو بفهمن برای همین هر وقت شروع به خوندن قرآن میکردم احساس میکردم نمیتونم درکش کنم و با پیش فرض هایی که داشتم فقط آیاتی که در مورد عذاب و جهنم و اینا بود می دیدم و حسم بد میشد میترسیدم و احساس گناه میومد سراغم . من اون روزها منظورم قبل از آشنایی با شماست خیلی مذهبی بودم ی وقتایی هم میرفتم تفاسیر قرآن رو میخوندم برای هر آیه ای چند صفحه تفسیر نوشته شده بود و شان نزول داشت و خلاصه میگفتم من نمیتونم بفهمم و هر بار از خوندن قرآن منصرف میشدم
من لیسانس عمران دارم و روزهایی که دانشجو بودم باور داشتم که درسهای محاسباتی رو خیلی خوب متوجه میشم و توی درکشون خیلی باهوشم درس استاتیک توی دانشگاه معروف بود به افتاتیک برای اینکه همه می گفتن خیلی سخته و ی بار می افتادن و دفعه دوم پاس می کردن ولی به نظر من ساده ترین درس بود و من کلی کتاب راجبش خوندم و کلی تمرین حل کردم و نمره 20 گرفتم ترم های بعد از نظر بقیه بچه ها درس ها سخت تر میشد و من بیشتر حال میکردم و باورم تقویت میشد که وای من چقدر باهوش و با استعدادم در صورتی که من تمرکز و باور درست تری داشتم و باعث میشد با علاقه بیشتری کلی تمرین حل کنم ولی اونا چون باور داشتن سخته و نمی فهمند تمرین هم حل نمی کردن .من کتاب های 500 صفحه ای محاسباتی رو توی دو روز میخوندم و 20 میشدم و همه انگشت به دهن میموندن ولی از خیلی سال پیش این باور شکل گرفته بود و کم کم تقویت شده بود تا به اینجا رسیده بود
ولی در مورد قرآن گفته بودن و من باور کرده بودم که قرآن 7 بطن داره و توی هر بطنش هم نمی دونم چند تا بطن داره و قابل درک برای همه نیست و…
تا اینکه من با شما آشنا شدم و با اینکه چندین ساله فایل های شما رو گوش میدم الان که فکر میکنم می بینم فایل های دانلودی که در مورد قرآن بود سریع ازش می گذشتم و اصلا هم نمیرفتم توی قرآن دنبالش ببینم مثلا بقیه آیه هایی که در مورد حزن بوده چی بوده فقط فایل های شما رو گوش می کردم و می گفتم شما خیلی مطالعه کردید و توی این قضیه درکتون خیلی بالاست و به همون اکتفا می کردم تا اینکه چند ماه پیش واقعا دلم میخواست قرآن بخونم ولی مقاومت داشتم و خداوند منو هدایت کرد به خرید دوره دوازده قدم و استاد جان جلسات قرآنی این دوره واقعا عالیه ذهنیت من رو در مورد خدا و قرآن تغییر داد.
من دیروز برای اولین بار بعد سالها و با ذهنیت و باور جدید که قرآن بسیار ساده و قابل درکه و با زبان ساده خداوند با ما صحبت کرده شروع کردم به خوندن سوره آل عمران و باورم نمیشد که دارم می فهمم و هر جا که مثلا گفته بود خدا به هر کس بخواهد روزی به غیر الحساب می دهد می رفتم نگاه می کردم نوشته یشا می گفتم این مربوط به اراده خدا نیست مربوط به مشیت الهیه پس تو هم میتونی مانیا طبق قانون عمل کنی و صد در صد نتیجه بگیری.
استاد جان شما توی مغز من این باور رو تغییر دادید و خیلی خیلی خوشحالم که الان دیگه میتونم بهترین کتاب این عالم رو بارها و بارها بخونم کتاب قوانین الهی رو بخونم و باورم نسبت به خیلی چیزها تغییر کنه واقعا دیروز باورم نمیشد قرآن اینقدر ساده و راحت و قابل درک باشه و خداوند اینقدر ساده با ما صحبت کرده باشه جالبه که دیروز وقتی قرآن میخوندم دیگه فقط آیه های عذاب رو نمی دیدم خیلی خیلی زیاد قدرت و لطف و محبت خداوند و آمرزنده بودن خدا رو میدیدم .
استاد جان بابت دوره فوق العاده 12 قدم بی نهایت سپاسگزارم که زندگی من تبدیل شده به معجزه و به راحتی به راحتی به خواسته هام میرسم هر چیزی رو فقط ی بار شاید از قلبم بگذره که فلان چیز رو میخوام و به طرز باور نکردنی وارد زندگیم میشه و بعد یادم میاد من ی لحظه از قلبم و مغزم گذشت که چه خوب میشه فلان اتفاق بیفته یا فلان چیز رو داشته باشم .
به به عجب خونه ی زیبایی ،یک نور ملایم در بک گراند شما که تمام قفسه ها ی کتاب را روشن کرده و روبروی این کتابخانه یک پنجره ی بزرگ که خدا میدونه چه منظره ی زیبایی رامیشه دید
تو این فضا حال میده یه عود دست ساز ملایم بذاری و بشینی با خدای خودت صحبت کنی همون چیزی که من دوست دارم و تجسم میکنم که دقیقا تو این صحنه دیدم خدارا شکر که انقدر زود اجابت میکنی
ــ هرکسی هر چیزی میگه و باور های مخرب که احساس ترس و ضعف میده را قبول نکنم و خودم واسش پیش فرض هایی بسازم که بهم احساس بهتری میده و حالم خوب میکنه مثل سحر عزیز در دانشگاه که باور بقیه نسبت به استادش را نپذیرفته و با منطق اینکه من درس خون هستم و رفتار استاد با من فرق میکنه به سمتی رفته که همون استاد ایشون تشویق کردن و به عنوان نمونه معرفیشون کردن .تحسینت میکنم سحر عزیز که این چنین در عمل پیش فرض ذهنت را به سمتی بردی که بازخورد خوبی از جهان اطرافت گرفتی .
داشتم تجسم میکردم که محمد عزیز وقتی قرص ها را به بچه ها داده چه هیجانی درونشون به وجود اومده و چقدر انرژی گرفتن و چطور خواستن برن و مسابقه بدن .تحسینت میکنم محمد عزیز که در اون لحظه با یک ایده ی آسان و باور سازی برای ذهن این چنین نتیجه ی بزرگی را در بچه ها به وجود آوردی و بچه ها خیلی شگفت انگیزن و من عاشقشونم.
ــ الله اکبر از این پیش فرض ذهنی چه میکنه که وقتی از قبل نسبت به یک سایتی یا یک کشور یا یه شهری یا خانواده ای یا یک شخصی تعریفهای بد شنیده باشی دیگه هر اخباری که ازشون بشنوی با فیلتر بد بهش نگاه میکنی تا این پیش فرض ذهنی تایید بشه مثل مثال خانواده فروغ عزیز در نرفتن به یک عروسی با پیش فرض بی کلاس که وقتی فروغ بهشون عکس یک عروس دیگه که خیلی زیباست و لباس زیبایی داره را نشون میده با همون پیش فرض بی کلاسی تایید میکنن که ما درست میگفتیم و چقدر زشت و بی کلاس .
ــ چون من تو ذهنم اینو ساختم که خدا برای خوردن قهوه ی خوب هدایتم میکنه همیشه به هرکجا که رفتم و قهوه خوردم خیلی فوق العاده بوده و واقعا به بهترین ها هدایت میشم .
ـ چطور باورهای ما رفتار ما را تغییر میده ؟؟؟چطور ذهنیت ما تمام جنبه های زندگی ما را تغییر میده ؟؟؟ پسر جوان نظافت چی معادله ای را حل کرده که همه فکر کردن این جوابی نداره و چون این جوان نظافت چی ذهنیت خنثی به این معادله داشته به آسانی حلش کرده چون باور اینکه این معادله جواب نداره در ذهنش نبوده تونسته حلش کنه .
ــ اگر برای استاد امکان پذیر شده که در تمام جنبه ها به شرایط دلخواه خودشون برسن برای منم میشه اگر استاد از علاقه و عشقشون به استقلال مالی رسیدن برای منم میشه
ــ یک ماه پیش با دست خالی به تهران اومدم که نه جایی داشتم و نه کاری داشتم و خودم را متعهد کردم که فقط از علاقم پول بسازم و علاقه ی منم دوبله کردن و قصه گویی برای کودکان و استفاده از صدام تا الان در یک خوابگاه شیک و با امکانات هستم و داره شرایطی برام ردیف میشه که با این مهارتم پول بسازم و عشق کنم و به آسانی میشه اگر تا الان به این وضعیت و شرایط رسیدم پس با روند تکاملی و ماندن در این مومنتوم مثبت شرایط هر روز بهتر و بهتر میشه .
ــ خدایا شکرت بابت این سایت بهشتی که در آن عضو هستم و با اختلاف بسیاری در صدر جدول موفقیت و پیشرفت فردی قرار داره ((در جهان ))که از لحاظ بازدید و تعداد اعضا بسیار ارقام بالایی داره و کامنتها بی نهایت با کیفت و هیولا آگاهی دهنده است که این همه دستاورد از نتیجه ی شما استاد عزیز به وجود اومده سپاس گذارم ازتون استاد .
ــ نکته ی جالبتر اینه که این همه کیفیت و امار هیولا وار از این سایت بهشتی تنها با 3 نفر میچرخه که با خود استاد میشن 4 نفر و هر مومن اندازه ی 10 نفر است انگار 40 نفر دارن این سایت میچرخونن .
ــ اگر واسه استاد این چنین شرایط به آسانی پیش میره و به آسانی همه چیز آماده میشه منم به آسانی میتونم دوبله کنم و از هرچیزی که دارم استفاده کنم تا قدم بعدی بهم گفته بشه .
ــ همه چی از اینی که هست آسانتر و بهتر و لذت بخش تر و نتیجه دار تر میشه به شرط باور پذیری و عمل به ایده ها .
-اگر ذهن ما پیش فرض های نامناسبی از اشخاص داشته باشد رفتارها و نکات منفی آنها را دریافت کرده و در حالت دوم با داشتن پیش فرض های مناسب رفتارها و نکات مثبت آنها را دریافت می کند
-اگر باور کنیم خوردن قرص یا دریافت دعای خاص می تواند به افزایش توانایی ما منجر شده و نتیجه ی خوبی برای ما به همراه داشته باشد حتما اثر بخش خواهد بود
-ذهنیت و نگرش سایر افراد بر قضاوت ها و پیش فرض های ذهنی ما تاثیر گذار هستند به همین دلیل باید مراقب نظر دیگران و شنیده ها یمان باشیم
-ذهنیت و باورهای ما باعث می شود علی رغم مناسب یا نامناسب بودن شرایط آنها را مطابق با پیش فرض های شکل گرفته در ذهن خود به صورت مثبت یا منفی تفسیر کنیم
-باورها در ذهنیت ما نسبت به شرایط و موقعیت ها تاثیر گذار هستند
-ذهنیت ما حتی می تواند در حس لامسه ی ما تاثیر گذار باشد
-آگاهانه می توانیم پیش فرض هایی در ذهن خود ایجاد کرده که به نفع یا به ضرر ما عمل کند
-پیش فرض های ذهنی ما درباره ی سخت یا آسان دانستن قابل حل بودن یا نبودن مسئله بر گرفتن نتایج مثبت یا منفی موثر هستند
-باورهای ما عملکرد ما را تغییر می دهند
-باورهای ما رفتار ما را تغییر می دهند
-باورهای ما تمام جنبه های زندگی ما را کنترل می کنند
-اغلب ما باورهای محدود کننده در زمینه های مختلف داشته که باعث عدم موفقیت و پیشرفت ما شده است
-با تکرار میلیون ها باره ی باورهای مخرب آنها را پذیرفته و تلاشی برای تغییر و حتی شک کردن به آنها از خود نشان نداده ایم
-باید با پرسیدن چرایی باورهای مخرب خود را شناسایی کرده و آنها را تغییر دهیم
-با تغییر باورها جهان ما تغییر می کند
-با در نظر گرفتن هدایت های خداوند تحقق تمام اهداف و حل مسائل به راحتی امکان پذیر است
-با داشتن باورهای مناسب نتایج ما نسبت به دیگران بسیار متفاوت و بزرگتر خواهد بود
-در تمام زمینه ها نشانه ی پیش فرض ها و باورها را به صورت مشهود مشاهده می کنیم
-با داشتن باورهای مناسب تحقق تمام اهداف به راحتی امکان پذیر است
-از طریق مشاهده ی الگوها می توانیم برای ذهن خود باور پذیر کنیم افراد علی رغم داشتن شرایط یکسان نتایج متفاوتی کسب می کنند و تفاوت نتایج تنها به دلیل تفاوت باورهایشان است
-نسبت دادن عوامل بیرونی به موفقیت مانع تحقق اهداف ما می شود
-با داشتن باورهای مناسب به شرایط افراد موقعیت ها ایده های بهتر هدایت می شویم
• آیا این پیشفرضهایی که خیلی راحت پذیرفتهام و هرگز درستی آنها را زیر سؤال نبردهام، به من کمک میکنند یا به من آسیب میزنند؟
-بیشتر پیش فرض هایی که در زمینه های مختلف داشتیم باعث ضربه زدن به ما شده و اکنون با وجود کار کردن بر روی آنها در بسیاری از موارد هم چنان تغییر نکرده است با وجود اینکه فکر می کنیم باورهای ما تغییر یافته در عمل هنگام مواجه شدن با تضادها و چالش ها مشاهده می کنیم که تنها کمی واکنش ما بهتر شده و دیدمان به مسائل مثبت تر شده است
• آیا در خدمت من و خواستههایم هستند یا بر علیه من؟
-باورهایی که از استاد در دوره های مختلف می شنویم همیشه به نفع ما عمل کرده اما باورهای گذشته در اکثر مواقع منفی و نامناسب بوده و مانع تحقق خواسته های ما خصوصا در زمینه ی مالی شده است
• آیا این پیشفرضها، باور به امکانپذیر بودن خواستههایم را در ذهنم پرورش میدهند یا باور به غیرممکن بودن آنها را؟
-اکثرا به دلیل فکر کردن به چگونگی از چه طریقی در چه زمانی عجله کردن و تمایل به دور زدن قانون تکامل توجه به مشکلات پیش رو داشتن تجربیات نامناسب گذشته عدم داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی مقایسه ی خود با دیگران باور به امکان پذیر نبودن بسیاری از خواسته ها بسیار بیشتر از امکان پذیر بودن آن هم چنان وجود داشته و نشانگر این است که باید بسیار بیشتر بر روی باورهای خود و تغییر آنها زمان و انرژی صرف کنیم
• آیا رسیدن به خواستهها را برایم آسان میکنند یا سخت؟
-بسیاری از پیش فرض ها و باورهای ذهنی ما خصوصا در زمینه ی مالی تحقق ساخته ها را بسیار سخت و حتی غیر ممکن می داند
مثلاً:
• پیشفرضهایی که دربارهی کسبوکار دارم، آیا به رشد کسبوکارم کمک کردهاند یا باعث شدهاند که موفقیت شغلی را غیرممکن تصور کنم؟
-با توجه به باورهای نامناسب و تجارب منفی گذشته در زمینه ی مالی موفقیت شغلی را منوط به کسب تجربه ی بیشتر عدم مقایسه خود با دیگران لذت بردن از مسیر به جای تمرکز بر میزان درآمد می دانیم
• پیشفرضهایی که دربارهی روابط دارم، آیا موجب تجربهی یک رابطهی عاشقانه، محترمانه و پایدار شدهاند یا من را به این باور رساندهاند که «پسر خوب» یا «دختر خوب» کم است و داشتن یک رابطهی موفق و عاشقانه، اصولاً غیرممکن است؟
-پیش از این بارها شنیده ایم که روابط عاشقانه ی پایدار وجود ندارد و با گذشت زمان روابط عاطفی به تدریج از هم پاشیده خواهد شد ممکن است شروع رابطه بسیار جذاب باشد اما ختم به خیر نخواهد شد اکنون با کار کردن بر روی باورهایمان به این نتیجه دست یافته ایم که افراد متناسب با باورهای ما به ما واکنش نشان می دهند تنها کافی است بر روی باورهای خود کار کرده و تمرکز خود را از روی طرف مقابل برداریم خداوند در زمان مناسب افراد مناسب را به سمت ما هدایت کرده یا به راحتی آنها را حذف می کند
پیش فرض های ما در سایر زمینه ها مثل سلامتی با عمل کردن به دوره ی بی نظیر استاد به کلی تغییر کرده و نسبت به گذشته از اتفاقات نامناسبی که ممکن است در آینده برای ما رخ داده و بیماری هایی که ممکن است ما را زمین گیر کرده برطرف کرده است اکنون اطمینان داریم با رعایت قانون سلامتی سلامتی ما تا پایان عمر تضمین شده است
هم چنین پیش فرض های ذهنی ما نسبت به مرگ اطرافیان تا حد زیادی تغییر کرده و برای مرگ آنها نسبت به گذشته متاسف نشده و احساس خود را بد نمی کنیم فایل استاد به نام ما بی انتها هستیم به پیش فرض های ذهنی ما درباره مرگ و علاوه بر آن لذت بردن بیشتر از تک تک لحظات زندگیمان سخت نگرفتن به خاطر گذرا بودن زندگی کمک زیادی کرده است
باورهای ما در زمینه ی بخشش به دیگران چه از لحاظ مالی یا صرف زمان و انرژی با شنیدن سخنان استاد تغییر کرده و تنها در صورتی می بخشیم که با رضایت کامل خودمان و از مازاد باشد
باورهایمان در زمینه ی عزت نفس و احساس ارزشمندی تغییر کرده و این تغییرات نتایج مثبت زیادی برای ما به همراه داشته است که همه ی آنها به دلیل بارها و بارها شنیدن آموزه های استاد وحی منزل و کلام خداوند دانستن آنها و عمل کردن به آنها در حد درک و فهممان بوده است
چقدرزیبا وتاثیر گذار بود این کامنت زیباتون چقدربه نکات مهمی دراین درس توجه کردید
چقدر خواندن کامنت شما به من احساس خوبی داد
این نکته بیشتر ازهمه روی من تاثیر داشت که؛
اشاره کرده بودید به یکی ازفایل های استاد بنام(ما بی انتها هستیم.)
وقتی شما دوستان این آگاهی هایی که ازفایل هایی که یادگرفته اید درکامنتتون مینویسید من بیشتر توجه میکنم بیشتر یاد میگیرم،بیشتر دقت میکنم که استاد چی میگه ومن عمل کنم.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته نازنین
استاد چند سال پیش من یه خاله ای داشتم که معده درد گرفت بردیم دکتر و یه سری آزمایشات فراوان بعد از مدتی در بیمارستان بستریش کردن ،چندین دکتر بررسی کردن مشخص شد که سرطان معده و روده داره ، و دکتر ها میگفتن تا به حال ما همچین موردی ندیدیم که به صورت دیوار کشیده شده… گفتن تو بیمارستان موندنش هم اصلا فایده نداره برا شما بیخود هزینه میشه ببریدش تو خونه خودش … گفتن سه روز تا یه هفته بیشتر زنده نمیمونه ، ما آوردیمش خونه خودمون و به همه گفتم که پیشش هیچ صحبتی از بیماریش نکنین و تا حدودی اجازه ملاقات فامیل و آشنا رو نمیدادم ( و اشاره کنم که خاله من بچه نداشت بیشتر من پیشش میموندم) یه شیشه به ما داده بودن از پاتولوژی که من نگه داشته بودم دو سه روز گذشت یکم حال خالم که بهتر شد گفت من چه بیماری دارم فهیمه چی شده گفتم هیچی بیماری خاصی نداری که یه غده بود تو معده ات ایناهاش در آوردن ( شیشه رو نشونش دادم گفتم اینه) الان باید یکم استراحت کنی تا خوب بشی...
استاد کاملا باور کرد که دیگه هیچ بیماری نداره و چون دکترها گفته بودن یه هفته بیشتر زنده نمیمونه، شیمی درمانی هم نکردن و این باعث شد خالم کاملا باور کنه که هیچ بیماری نداره و روزبه روز حالش بهتر و بهتر شد و ما و مامانم و همه فامیل تصمیم گرفتیم عادی برخورد کنیم باهاش که سالمه سالمه فقط یه دکتر خانوادگی داشتیم که اونم در جریان بود بهش گفته بود برات ویتامین مینویسم تا یکم قوی تر بشی و حالت بهتر و بهتر بشه
استاد خاله من بعد از یک هفته بلند شد از رختخواب به زندگی خودش ادامه داد و با اون سرطانی که دکتر ها گفته بودن یه هفته بیشتر زنده نمیمونه شش سال هم زندگی کرد بعد از شش سال چون به سیگار کشیدن ادامه داد متاسفانه فوت کرد
استاد من اون موقع آگاهی که الان دارم ونداشتم و نمیدونستم که ما میتونیم با باورهامون زندگی خودمونو خلق کنیم … من فقط از دیگران شنیده بودم که نباید به کسی که بیماره. بهش بگی خوب نمیشی باید بگی تموم شد چیزیت نیست
استاد من خیلی خوشحالم که تو این سایت هستم و از خدا ممنونم که منو به اینجا هدایت کرد
استاد این همه مدتی که با شما آشنا شدم تازه یه ماهه که میفهمم حس خوب یعنی چی به خدا اعتماد کردن یعنی چی
استاد بی نهایت سپاسگزارم ازتون که این آگاهی ها رو در اختیار ما میزارین
به نام خدای مهربان
استاد عزیزم سلام
بچهها که این دلنوشته و می خوانید سلام.
خانم شایسته عزیز که با مقاله ها و توضیحات خوبش ، من بهتر می تونم جلسه و بفهمم ، خدا قوت.
استاد من دارم هر روز سعی می کنم که با باورهای توحیدی که خدا بهم همه چیز میده ، به شرط ایمان ، توکل ، عمل.
وقتی من باور داشته باشم…
وقتی من با این ذهنیت که تربیت ش کنم که همه چیز خداست، و کل زندگی من او داره مدیریت می کنه اما به شرط اجازه بدم به او ، پس دگه حله.
اگه بخوام در زمینه ی کسب کارم بگم، ….
من نزدیک به 7/8 ماهست که استارت زدم و از هیچ شروع کردم.
چون با این ذهنیت که فاطمه تو بلند شو، حرکت کن و باور داشته باش خودش قدم به قدم میگه.
من از سه ، چهار میلیون تومان شروع کردم ، از یه خوراکی که سوغات مهم شهرم به حساب میادکه در گذشته های دور تو خونه مادریم، دیده بودم فقط دیده بودم حتی خودم هیچ وقت تنهایی اون کار و انجام نداده بودم، هر وقت هم که خودم می خواستم او محصول خوراکی و تو خونه داشته باشم از راهنمایهای مادرم استفاده می کردم.
اما روزی که تصمیم گرفتم خودم شروع کنم ، خودم یاد بگیرم با هزینه خیلی کم شروع کردم و ازش پول بسازم
یادمه از پنج کیلو شروع کردم…
و آروم آروم تا اینجا اومدم که به ده کیلو گاهی اوقات به بیست کیلو هم میرسه.
اما مهم اینه که شروع کردم.
مهم اینکه که الان تنهایی خودم می تونم.
مهم اینکه اون روز اول یک محصول بود، اما امروز رسیده به هفت نوع محصول.
من در این مدت یا توجه به باورهایی که من می توانم ، می شود، و ایمان دارم هدایت میشم.
من از خونه شروع کردم و هنوزم تو خونه کار می کنم ، در این مدت با هدایت های خداوند و پشتکار خودم آروم آروم رسیدم به اینجایی که الان می تونم با قدرت و جرأت بگم که تو شهرم حتی تو استان م، من تنهاترین فردی هستم که هم کیفیت عالی داره محصول م، و هم طعم و مزه ای که هیچ فردی تابه حال نتونسته انجام بده.
اما من به لطف خدا خودم اختراع ش کردم خودم دارم با کار کردن به مراتب بالاتر هم میرسم.
من با باورهای توحیدی دارم رو خودم کار می کنم که این ذهنم و طوری تربیت کنم که به قول استاد اگه در پایین شهر و با کمترین امکانات باشم مشتری برام میاد و فراوان هست.
در زمینه ی روابط…
من بیست و چند سال که از زندگی م میگذره امروز دارم با این باور که تمام آنچه می بینم خلق خودم هست.
یک ماه پیش که همزمان با ورود به دوره ی جدید هم جهت با جریان خداوند…
وقتی با این باور که خدا هست و خودش هدایت میکنه ، تو کافیست بلند بشی، حرکت کنی و با یک عمل ایمان ت و نشون بدی، من انجام دادم امروز چقققققدر رها و چقققققدر آرامم.
زندگی هم این روزای آخر تبدیل شده بود به یک دریای مواج طوفانی که هر روز ترس و نگرانی و برام می آورد.
وقتی باورکردم که خدا هست و تو فقط رها باش و بزار مومنتوم شکل بگیره به بعدش کار نداشته باش، من آغوش باز خدا و حس کردم، و سوار دوش او شدم و رها ، و رها ، و رها….
امروز زندگی من در هر جنبه ای که فکر می کنم، اگه تغییر هست که هست فقط با این باور که خدا هست خودش هدایت می کنه.
من با این ذهنیت دارم تربیت می کنم،
من با این ذهنیت دارم باور می کنم.
و چون باور می کنم هر لحظه نشانه ها و دارم می بینم.
شکر گزاری همسرم و زیاد می بینم ، و تکه ی کلامش در هر جمع و محفل، که میگه خدا بزرگه، فقط باید بلند شد و توکل کرد.
آرامش بچهها و می بینم ، شادی ها و حال خوبشون، که همه چیز داره خوب میشه چون خدا هست و خودش راه و نشون میده.
استاد من با این ذهنیت دارم این روزا چقققققدر زندگی می کنم.
همه میگن خدا هست ، همه میگن خودش درست می کنه،
من قسم می خورم با این باور قدرتمند دارم پیشرفت می کنم، چقققققدر ایدهها وارد زندگیم میشه، چقققققدر شرایط ، آدم ها فقط بر وفق مراد من داره پیش میره.
خدایا شکرت که هستی و آرامش دل منی.
بنام خداوندی که خالق،مدبر ومالک هستی است ،اوست که برتمام امور آگاه وتواناست .وهدایت او کامل ترین وبی نقص ترین راه برای رسیدن به سعادت هست
بنام اوکه هرچه دارم ازاوست ومن به هر خیری از جانب او محتاجم
خدایا شکرت بخاطر یه فرصت دیگه ویه صلاه دیگه
خدایا شکرت بخاطر این رزق پربرکت وبی حساب
سلام به استاد عزیزم ،به استاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
استاد جان از شما سپاسگزارم کامنت فروغ عزیز مرو خیلی تحت تاثیر قرار داد ومهر تاییدی بود برای اتفاقی که دیشب تجربه کردم که تا این حد باورها وذهنیت ما میتونه بر عملکرد ورفتارهای ما تاثیر بگذارد
دیشب وقتی همسرم آمد خونه گفت بریم بیرون خیلی باران باریده ،گفتم بریم بعد که برگشتیم از پله که میومدم بالا، یه لحظه ذهنم رفت سمت اینکه اگر نتونی دو پله باقیمانده رو بری بالا چی مثل دفعه قبل ،من دقیقاً توانایی خودم را فراموش کردم ووجودم پرشد از ترس واسترس ،همسرم گفت یه نفس عمیق بکش بیا دیدم اصلاً از عهده ذهنم برنمیام خلاصه با کمک همسرم آمدم بالا واین در صورتی هست که عرض پله ها خیلی کم هست که اصلاً نمیشه گفت پله ولی آن ذهنیت منفی قبل، مرا فلج کرد وجالب تر وقتی آمدم داخل ساختمان براحتی خودم راه میرفتم ،امروز که داشتم به قضیه شب قبل فکر میکردم بخودم گفتم چی شد ؟،میدونی این اتفاق همان ذهنیت منفی هست که نسبت به بعضی از اتفاقات داریم ،دقیقاً شبیه داستان توت فرنگی 19 دلاری ،بعد بخودم گفتم تو هزار بار پله بالا وپایین رفتی به راحتی ،آنهم پله هایی که عرض آنها از این پله ها خیلی بیشتر بود پس چرا فکر کردی نمی تونی این پله ها را براحتی بالا بیای ،چرا فقط آن یکبار که آن اتفاق را افتاد دیدی ؟
بعد از این شروع کردم با تکرار این باور که من پاهای توانا وقدرتمندی دارم ،من براحتی این توانایی را دارم که پله ها را حتی به تنهایی بالا برم ویا پایین بیام دفعاتی که در همین شرایط الانم به تنهایی پله را بالایا پایین رفته بودم به خودم یاد آوری کردم وسعی کردم این ذهنیت منفی را در ذهنم خنثی وبعد با یک باور قدرتمند کننده جایگزین کنم
واین فایل تاییدی بود بر گفتگوهای من با خودم
تجربه بعدی من برمیگرده به موقعی که دانشگاه قبول شدم، آن زمان هیچ کدام از دوستانی که با من بودند قبول نشدند وهمه پشت کنکوری شدند یادمه وقتی رفتم مدارکم را برای ثبت نام وانتخاب رشته از دبیرستان محله امان بگیرم یکی از آشناها کنار ما ایستاد من بودم ومامانم گفت قبول شدی مامانم هم گفت بله، بعد پرسید چه رشته ای گفت رشته بهداشت حرفه ای ،ایشون هم در جواب گفتند نه اصلاً رشته بهداشت فایده نداره وبه درد نمیخوره بهتر اصلاً بی خیال دانشگاه بشه وسال بعد دوباره کنکور امتحان بده وهمه بیکار هستند واز این حرفا مامانم هم گفت حالا ببینیم چی میشه توکل بر خدا ،
فردای آن روز باید میرفتم دانشگاه ثبت نام ،مامانم گفت چیکار میکنی مامان، گفتم میخوام برم قرار نیست هرچی اونا میگن درست باشه اگر فایده نداشت دانشگاه همچین رشته ای را تدریس نمیکردند ،ثبت نام کردم ورفتم دانشگاه، اولین جلسه کلاسمون یکی از دروس تخصصی بود که استاد خیلی خوبی داشت با دانش بالا ،که البته در طول ترم متوجه شدیم بعد از اینکه حضور وغیاب کرد به ما گفت حتماً همه بهتون گفتند رشته اتان بدرد نمیخوره واصلاً بهتره بی خیال دانشگاه بشی واز این حرفا …ما همه گفتیم درسته استاد گفت رشته شما رشته جدیدی که بازار کار وزیرشاخه های بسیاری دارد پس همه آن حرفها را بریزید دور وبچسبید به درس ،وما حرف استادمون را باور کردیم دقیقاً به محض فارغ التحصیلی وارد محیط کار شدیم وبعد از دوسال از فارغ تحصیلی به فارغ التحصیلان این رشته عنوان مهندسی داده شد واکثر افرادی که با ما همدوره بودند همه بدون استثنا وارد محیط کار شدند وحتی تا مقطع دکترا پیش رفتند والان این رشته شده جزء یکی از رشته های انتخابی بچه های علوم تجربی
با توجه به اینکه شهر ما یک شهر صنعتی است ، بازار کار خیلی خوبی داردبا حقوق ومزایای بالا ومن همیشه خداروشکر میکردم که حرفهای آن آشنامون را باورنکردم وگفتم با توکل بخدا هر چی خیره ،ودقیقا نتیجه آن همان چیزی شد که میخواستم ،فقط به این دلیل که نپذیرفتم چیزی که بقیه در مورد رشته ای که علمی بهش ندارند می گویند درست هست پیشرفت کردم
خدایا شکرت ….
استاد جان صمیمانه از شما سپاسگزارم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
سلام ودرود برشما استاد بی نظیر
استاد باتوجه به صحبتهایتان وخواندن کامنتهای جالب میخواستم بگم من هم تجربه های جالبی شنیدم یا حتی داشتم چندین سال پیش همسرم تعریف میکردن که یکی از آشنایان که در شهر دیگری زندگی میکردن با مادر همسرم تماس میگیره ودر مورد رابطه داغون خودش وهمسرش واینکه همسری بی عاطفه داره صحبت میکنه والتماس که اگر میشه یک دعا براش بگیرن که مهر همسرش به دلش بیفته وهزینه اش هر چی بشه حاضره پرداخت کنه وقتی خداحافظی می کنند همسرم که اون زمان مجرد بوده خیلی با این مسئله مقاومت نشون میده ومیگه من حالا از داخل مفاتیح یه دعا یا آیه از قرآن مینویسم ویک دعای معمولی ووقتی به دست اون بنده خدا میرسونن بعد چند روز زنگ میزنه ومیگه وای دعا معجزه کرده وشوهرم به شدت عالی شده وبه زندگیش توجه داره وبسیار به خانومش محبت میکنه
واما تجربه خودم من 45 سالم بود یعنی دوسال پیش برای گرفتن یک مدرک تخصصی مجبور شدم در رشته ای امتحان بدم اون هم با یک کتاب پرحجم پر محتوا ذهنم طبق معمول میگفت تو نمیتونی ودیگه سن تو از این حرفها گذشته واصلا هم یاد نمیگیری ما 8نفر توی یک
کلاس بودیم من گفتم این باورها درهم میشکنم وباورتون نمیشه نمره ی من با این ایمانی که داشتم از همه بالاتر شد ومنچقدر خوشحال
الهی صد هزار مرتبه شکر
به نام هدایت الله
سلام خدمت استاد و خانم شایسته و همه دوستان خوبم در این سایت الهی
خدا را شکر میکنم امروز هم با آگاهیهای خوب استاد و کامنتهای بینظیر دوستان چقدر لذت بخش و انرژی خوبی گرفتم اتفاقات به خودی خود هیچ معنای خاصی ندارند، اما این پیشفرضها ذهن و باورهای ما هستند که به آن اتفاقاتِ خنثی معنا میبخشند و آنها را به واقعیت زندگیمان تبدیل میکنند.ما در تمام جنبههای زندگی خود، داریم اثر پیشفرضهای ذهنیمان را تجربه میکنیم؛ در کسبوکار، در روابط، در سلامتی چه زیباست که دنیای ما رو اتفاقات ذهن و باورهای ما میسازد و زندگی میتواند انقدر ساده و راحت باشد که حد نداشته باشد
.میخوام بگم این باوره که همه اتفاقات زندگی ما را داره رقم میزنه و خلق داریم میکنیم زندگیمون را نگاه به تجربه افراد نکنید هر کسی تجربه متفاوتی داره هرکسی توی این دنیا با دیدگاه و باور های خودش ثانیه بعدی زندگیشو خلق میکنه عجب بحث جالب و پرطرفداری که هر قسمتش کلی درس و آگاهی داره و کاملا برای همه مون قابل درک و فهمه و حداقل هر کدوممون بارها تجربیات دراین رابطه داریم اکثرا به دلیل فکر کردن به چگونگی از چه طریقی در چه زمانی عجله کردن و تمایل به دور زدن قانون تکامل توجه به مشکلات پیش رو داشتن تجربیات نامناسب گذشته عدم داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی مقایسه ی خود با دیگران باور به امکان پذیر نبودن بسیاری از خواسته ها بسیار بیشتر از امکان پذیر بودن آن هم چنان وجود داشته و نشانگر این است که باید بسیار بیشتر بر روی باورهای خود و تغییر آنها زمان و انرژی صرف کنیم
آیا رسیدن به خواستهها را برایم آسان میکنند یا سخت؟ بسیاری از پیش فرض ها و باورهای ذهنی ما خصوصا در زمینه ی مالی تحقق ساخته ها را بسیار سخت و حتی غیر ممکن می داند وقتی برمیگردم به گذشته نظر میندازم میبینم کل تجربیات گذشته م روی باورها چرخیده و زندگی الانم بر پایه باورها رقم خورده
در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیز و دوستان،بدون شک ما خالق زندگی خودمون هستیم و هر اتفاقی بازخورد باورهای ماهستش و باورهای ما از ورودیها و فرکانسهای ما شکل میگیرد،من تو کار مبلمان هستم و تعمیرات انجام میدم یه کارگاه خیلی ساده در محله خاکسفید تهرانپارس دارم بدون هیچ دکور خاص یا تبلیغاتی 4 سالی هست که کسب کار خودمو دارم اجاره ماهیانه کمی پرداخت میکنم اما فاکتورهایی که میزنم برابری میکنه با فاکتور هایی همکارم در محله پاسداران با اجارهای سرسامآور میزنه،تیراژ کارم برابری میکنه بلکه بالاترم هست،باور من این هست که کارخوب مشتری خودشو داره و مکان مهم نیست مهم اینه که من کارمو به نحو احسن انجام بدم و صد خودمو بذارم بهترینمو رو کنم و روی خودم کار کنم و سعی داشته باشم بدون ایراد کارمو تحویل بدم،این باور منه که کار درست هم برکتش زیاده هم مشتری میاره من تو این سالها که کسبوکار خودمو دارم حتی یه صندلیام برگشت نخورده و مشتریام یکماه قبل بهم سفارش میدن چون میدونن که همیشه سرم شلوغه حتی الان که 6 فروردین هستش مغازه پراز مبل که باید تعمیر بشه،آره همینه این باورهاست که کارهارو انجام میده اما اگه درست کاری توش نباشه بهترین جا تو بهترین منطقه رو داشته باشی تهش با کلی بدهی باید کارو کاسبیتو جمع کنی،مثال دیگش خود استاد عباس منش هست من با تمام وجود اینو احساس کردم که میخواد به شاگرداش ماهی گیری یاد بده نه ماهی بده،کار درستشه که براش مشتری میاره فکرشو بکنید باورهای درست + کار درست و صادقانه چه اتفاقاتی رو رغم میزنه
امیدوارم که بتونیم این موارد را باور کنیم و تو زندگیمون ازش استفاده کنیم.
سلام
وقتی توانایت فعلا در یک حدی باشه و الان اون شرایط رو نداری که بهترین تولید را داشته باشی اون موقع چی آیا اون موقع هم درآمد داری؟ شما میگید که کار اگر درست نباشه درآمد نداره پس اون توت فرنگی 19$ چه خاصیت خاصی داشت که همه ازش با کمال اشتیاق ازش استفاده کنند و بخرند چه کاری درست در تولید توت فرنگی کرد که نتیجه گرفت وقتی شما میگید که تنها کار درست تنها بهترین محصول تنها همه جنبه های محصول را در نظر گرفتن باعث درآمد میشه
سلام استاد جان
ممنونم بابت این فایل فوق العاده و اینکه کامنت بچه ها رو خوندید و راجبش حرف زدید من فکر که کردم دیدم خودم هم این تجربه رو داشتم.
تجربه من در مورد قرآن بود که سالها این باور رو توی مغز من کرده بودن که فهم و درک آیات قرآن کار هر کسی نیست و سالها باید مطالعه کرده باشی و گاها افرادی که تمام عمرشون در حال مطالعه هستن و علامه شدن اونا میتونن ی مقداری قرآن رو بفهمن برای همین هر وقت شروع به خوندن قرآن میکردم احساس میکردم نمیتونم درکش کنم و با پیش فرض هایی که داشتم فقط آیاتی که در مورد عذاب و جهنم و اینا بود می دیدم و حسم بد میشد میترسیدم و احساس گناه میومد سراغم . من اون روزها منظورم قبل از آشنایی با شماست خیلی مذهبی بودم ی وقتایی هم میرفتم تفاسیر قرآن رو میخوندم برای هر آیه ای چند صفحه تفسیر نوشته شده بود و شان نزول داشت و خلاصه میگفتم من نمیتونم بفهمم و هر بار از خوندن قرآن منصرف میشدم
من لیسانس عمران دارم و روزهایی که دانشجو بودم باور داشتم که درسهای محاسباتی رو خیلی خوب متوجه میشم و توی درکشون خیلی باهوشم درس استاتیک توی دانشگاه معروف بود به افتاتیک برای اینکه همه می گفتن خیلی سخته و ی بار می افتادن و دفعه دوم پاس می کردن ولی به نظر من ساده ترین درس بود و من کلی کتاب راجبش خوندم و کلی تمرین حل کردم و نمره 20 گرفتم ترم های بعد از نظر بقیه بچه ها درس ها سخت تر میشد و من بیشتر حال میکردم و باورم تقویت میشد که وای من چقدر باهوش و با استعدادم در صورتی که من تمرکز و باور درست تری داشتم و باعث میشد با علاقه بیشتری کلی تمرین حل کنم ولی اونا چون باور داشتن سخته و نمی فهمند تمرین هم حل نمی کردن .من کتاب های 500 صفحه ای محاسباتی رو توی دو روز میخوندم و 20 میشدم و همه انگشت به دهن میموندن ولی از خیلی سال پیش این باور شکل گرفته بود و کم کم تقویت شده بود تا به اینجا رسیده بود
ولی در مورد قرآن گفته بودن و من باور کرده بودم که قرآن 7 بطن داره و توی هر بطنش هم نمی دونم چند تا بطن داره و قابل درک برای همه نیست و…
تا اینکه من با شما آشنا شدم و با اینکه چندین ساله فایل های شما رو گوش میدم الان که فکر میکنم می بینم فایل های دانلودی که در مورد قرآن بود سریع ازش می گذشتم و اصلا هم نمیرفتم توی قرآن دنبالش ببینم مثلا بقیه آیه هایی که در مورد حزن بوده چی بوده فقط فایل های شما رو گوش می کردم و می گفتم شما خیلی مطالعه کردید و توی این قضیه درکتون خیلی بالاست و به همون اکتفا می کردم تا اینکه چند ماه پیش واقعا دلم میخواست قرآن بخونم ولی مقاومت داشتم و خداوند منو هدایت کرد به خرید دوره دوازده قدم و استاد جان جلسات قرآنی این دوره واقعا عالیه ذهنیت من رو در مورد خدا و قرآن تغییر داد.
من دیروز برای اولین بار بعد سالها و با ذهنیت و باور جدید که قرآن بسیار ساده و قابل درکه و با زبان ساده خداوند با ما صحبت کرده شروع کردم به خوندن سوره آل عمران و باورم نمیشد که دارم می فهمم و هر جا که مثلا گفته بود خدا به هر کس بخواهد روزی به غیر الحساب می دهد می رفتم نگاه می کردم نوشته یشا می گفتم این مربوط به اراده خدا نیست مربوط به مشیت الهیه پس تو هم میتونی مانیا طبق قانون عمل کنی و صد در صد نتیجه بگیری.
استاد جان شما توی مغز من این باور رو تغییر دادید و خیلی خیلی خوشحالم که الان دیگه میتونم بهترین کتاب این عالم رو بارها و بارها بخونم کتاب قوانین الهی رو بخونم و باورم نسبت به خیلی چیزها تغییر کنه واقعا دیروز باورم نمیشد قرآن اینقدر ساده و راحت و قابل درک باشه و خداوند اینقدر ساده با ما صحبت کرده باشه جالبه که دیروز وقتی قرآن میخوندم دیگه فقط آیه های عذاب رو نمی دیدم خیلی خیلی زیاد قدرت و لطف و محبت خداوند و آمرزنده بودن خدا رو میدیدم .
استاد جان بابت دوره فوق العاده 12 قدم بی نهایت سپاسگزارم که زندگی من تبدیل شده به معجزه و به راحتی به راحتی به خواسته هام میرسم هر چیزی رو فقط ی بار شاید از قلبم بگذره که فلان چیز رو میخوام و به طرز باور نکردنی وارد زندگیم میشه و بعد یادم میاد من ی لحظه از قلبم و مغزم گذشت که چه خوب میشه فلان اتفاق بیفته یا فلان چیز رو داشته باشم .
به نام خدای مهربان
سلام به همه ی عزیزانم
به به عجب خونه ی زیبایی ،یک نور ملایم در بک گراند شما که تمام قفسه ها ی کتاب را روشن کرده و روبروی این کتابخانه یک پنجره ی بزرگ که خدا میدونه چه منظره ی زیبایی رامیشه دید
تو این فضا حال میده یه عود دست ساز ملایم بذاری و بشینی با خدای خودت صحبت کنی همون چیزی که من دوست دارم و تجسم میکنم که دقیقا تو این صحنه دیدم خدارا شکر که انقدر زود اجابت میکنی
ــ هرکسی هر چیزی میگه و باور های مخرب که احساس ترس و ضعف میده را قبول نکنم و خودم واسش پیش فرض هایی بسازم که بهم احساس بهتری میده و حالم خوب میکنه مثل سحر عزیز در دانشگاه که باور بقیه نسبت به استادش را نپذیرفته و با منطق اینکه من درس خون هستم و رفتار استاد با من فرق میکنه به سمتی رفته که همون استاد ایشون تشویق کردن و به عنوان نمونه معرفیشون کردن .تحسینت میکنم سحر عزیز که این چنین در عمل پیش فرض ذهنت را به سمتی بردی که بازخورد خوبی از جهان اطرافت گرفتی .
داشتم تجسم میکردم که محمد عزیز وقتی قرص ها را به بچه ها داده چه هیجانی درونشون به وجود اومده و چقدر انرژی گرفتن و چطور خواستن برن و مسابقه بدن .تحسینت میکنم محمد عزیز که در اون لحظه با یک ایده ی آسان و باور سازی برای ذهن این چنین نتیجه ی بزرگی را در بچه ها به وجود آوردی و بچه ها خیلی شگفت انگیزن و من عاشقشونم.
ــ الله اکبر از این پیش فرض ذهنی چه میکنه که وقتی از قبل نسبت به یک سایتی یا یک کشور یا یه شهری یا خانواده ای یا یک شخصی تعریفهای بد شنیده باشی دیگه هر اخباری که ازشون بشنوی با فیلتر بد بهش نگاه میکنی تا این پیش فرض ذهنی تایید بشه مثل مثال خانواده فروغ عزیز در نرفتن به یک عروسی با پیش فرض بی کلاس که وقتی فروغ بهشون عکس یک عروس دیگه که خیلی زیباست و لباس زیبایی داره را نشون میده با همون پیش فرض بی کلاسی تایید میکنن که ما درست میگفتیم و چقدر زشت و بی کلاس .
ــ چون من تو ذهنم اینو ساختم که خدا برای خوردن قهوه ی خوب هدایتم میکنه همیشه به هرکجا که رفتم و قهوه خوردم خیلی فوق العاده بوده و واقعا به بهترین ها هدایت میشم .
ـ چطور باورهای ما رفتار ما را تغییر میده ؟؟؟چطور ذهنیت ما تمام جنبه های زندگی ما را تغییر میده ؟؟؟ پسر جوان نظافت چی معادله ای را حل کرده که همه فکر کردن این جوابی نداره و چون این جوان نظافت چی ذهنیت خنثی به این معادله داشته به آسانی حلش کرده چون باور اینکه این معادله جواب نداره در ذهنش نبوده تونسته حلش کنه .
ــ اگر برای استاد امکان پذیر شده که در تمام جنبه ها به شرایط دلخواه خودشون برسن برای منم میشه اگر استاد از علاقه و عشقشون به استقلال مالی رسیدن برای منم میشه
ــ یک ماه پیش با دست خالی به تهران اومدم که نه جایی داشتم و نه کاری داشتم و خودم را متعهد کردم که فقط از علاقم پول بسازم و علاقه ی منم دوبله کردن و قصه گویی برای کودکان و استفاده از صدام تا الان در یک خوابگاه شیک و با امکانات هستم و داره شرایطی برام ردیف میشه که با این مهارتم پول بسازم و عشق کنم و به آسانی میشه اگر تا الان به این وضعیت و شرایط رسیدم پس با روند تکاملی و ماندن در این مومنتوم مثبت شرایط هر روز بهتر و بهتر میشه .
ــ خدایا شکرت بابت این سایت بهشتی که در آن عضو هستم و با اختلاف بسیاری در صدر جدول موفقیت و پیشرفت فردی قرار داره ((در جهان ))که از لحاظ بازدید و تعداد اعضا بسیار ارقام بالایی داره و کامنتها بی نهایت با کیفت و هیولا آگاهی دهنده است که این همه دستاورد از نتیجه ی شما استاد عزیز به وجود اومده سپاس گذارم ازتون استاد .
ــ نکته ی جالبتر اینه که این همه کیفیت و امار هیولا وار از این سایت بهشتی تنها با 3 نفر میچرخه که با خود استاد میشن 4 نفر و هر مومن اندازه ی 10 نفر است انگار 40 نفر دارن این سایت میچرخونن .
ــ اگر واسه استاد این چنین شرایط به آسانی پیش میره و به آسانی همه چیز آماده میشه منم به آسانی میتونم دوبله کنم و از هرچیزی که دارم استفاده کنم تا قدم بعدی بهم گفته بشه .
ــ همه چی از اینی که هست آسانتر و بهتر و لذت بخش تر و نتیجه دار تر میشه به شرط باور پذیری و عمل به ایده ها .
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
چگونه ذهن ما اتفاقات را رقم می زند؟
-اگر ذهن ما پیش فرض های نامناسبی از اشخاص داشته باشد رفتارها و نکات منفی آنها را دریافت کرده و در حالت دوم با داشتن پیش فرض های مناسب رفتارها و نکات مثبت آنها را دریافت می کند
-اگر باور کنیم خوردن قرص یا دریافت دعای خاص می تواند به افزایش توانایی ما منجر شده و نتیجه ی خوبی برای ما به همراه داشته باشد حتما اثر بخش خواهد بود
-ذهنیت و نگرش سایر افراد بر قضاوت ها و پیش فرض های ذهنی ما تاثیر گذار هستند به همین دلیل باید مراقب نظر دیگران و شنیده ها یمان باشیم
-ذهنیت و باورهای ما باعث می شود علی رغم مناسب یا نامناسب بودن شرایط آنها را مطابق با پیش فرض های شکل گرفته در ذهن خود به صورت مثبت یا منفی تفسیر کنیم
-باورها در ذهنیت ما نسبت به شرایط و موقعیت ها تاثیر گذار هستند
-ذهنیت ما حتی می تواند در حس لامسه ی ما تاثیر گذار باشد
-آگاهانه می توانیم پیش فرض هایی در ذهن خود ایجاد کرده که به نفع یا به ضرر ما عمل کند
-پیش فرض های ذهنی ما درباره ی سخت یا آسان دانستن قابل حل بودن یا نبودن مسئله بر گرفتن نتایج مثبت یا منفی موثر هستند
-باورهای ما عملکرد ما را تغییر می دهند
-باورهای ما رفتار ما را تغییر می دهند
-باورهای ما تمام جنبه های زندگی ما را کنترل می کنند
-اغلب ما باورهای محدود کننده در زمینه های مختلف داشته که باعث عدم موفقیت و پیشرفت ما شده است
-با تکرار میلیون ها باره ی باورهای مخرب آنها را پذیرفته و تلاشی برای تغییر و حتی شک کردن به آنها از خود نشان نداده ایم
-باید با پرسیدن چرایی باورهای مخرب خود را شناسایی کرده و آنها را تغییر دهیم
-با تغییر باورها جهان ما تغییر می کند
-با در نظر گرفتن هدایت های خداوند تحقق تمام اهداف و حل مسائل به راحتی امکان پذیر است
-با داشتن باورهای مناسب نتایج ما نسبت به دیگران بسیار متفاوت و بزرگتر خواهد بود
-در تمام زمینه ها نشانه ی پیش فرض ها و باورها را به صورت مشهود مشاهده می کنیم
-با داشتن باورهای مناسب تحقق تمام اهداف به راحتی امکان پذیر است
-از طریق مشاهده ی الگوها می توانیم برای ذهن خود باور پذیر کنیم افراد علی رغم داشتن شرایط یکسان نتایج متفاوتی کسب می کنند و تفاوت نتایج تنها به دلیل تفاوت باورهایشان است
-نسبت دادن عوامل بیرونی به موفقیت مانع تحقق اهداف ما می شود
-با داشتن باورهای مناسب به شرایط افراد موقعیت ها ایده های بهتر هدایت می شویم
-جهان به باورها و افکار ما پاسخ می دهد
خدایا شکرت
عاشقتونیم
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
• آیا این پیشفرضهایی که خیلی راحت پذیرفتهام و هرگز درستی آنها را زیر سؤال نبردهام، به من کمک میکنند یا به من آسیب میزنند؟
-بیشتر پیش فرض هایی که در زمینه های مختلف داشتیم باعث ضربه زدن به ما شده و اکنون با وجود کار کردن بر روی آنها در بسیاری از موارد هم چنان تغییر نکرده است با وجود اینکه فکر می کنیم باورهای ما تغییر یافته در عمل هنگام مواجه شدن با تضادها و چالش ها مشاهده می کنیم که تنها کمی واکنش ما بهتر شده و دیدمان به مسائل مثبت تر شده است
• آیا در خدمت من و خواستههایم هستند یا بر علیه من؟
-باورهایی که از استاد در دوره های مختلف می شنویم همیشه به نفع ما عمل کرده اما باورهای گذشته در اکثر مواقع منفی و نامناسب بوده و مانع تحقق خواسته های ما خصوصا در زمینه ی مالی شده است
• آیا این پیشفرضها، باور به امکانپذیر بودن خواستههایم را در ذهنم پرورش میدهند یا باور به غیرممکن بودن آنها را؟
-اکثرا به دلیل فکر کردن به چگونگی از چه طریقی در چه زمانی عجله کردن و تمایل به دور زدن قانون تکامل توجه به مشکلات پیش رو داشتن تجربیات نامناسب گذشته عدم داشتن احساس لیاقت و ارزشمندی مقایسه ی خود با دیگران باور به امکان پذیر نبودن بسیاری از خواسته ها بسیار بیشتر از امکان پذیر بودن آن هم چنان وجود داشته و نشانگر این است که باید بسیار بیشتر بر روی باورهای خود و تغییر آنها زمان و انرژی صرف کنیم
• آیا رسیدن به خواستهها را برایم آسان میکنند یا سخت؟
-بسیاری از پیش فرض ها و باورهای ذهنی ما خصوصا در زمینه ی مالی تحقق ساخته ها را بسیار سخت و حتی غیر ممکن می داند
مثلاً:
• پیشفرضهایی که دربارهی کسبوکار دارم، آیا به رشد کسبوکارم کمک کردهاند یا باعث شدهاند که موفقیت شغلی را غیرممکن تصور کنم؟
-با توجه به باورهای نامناسب و تجارب منفی گذشته در زمینه ی مالی موفقیت شغلی را منوط به کسب تجربه ی بیشتر عدم مقایسه خود با دیگران لذت بردن از مسیر به جای تمرکز بر میزان درآمد می دانیم
• پیشفرضهایی که دربارهی روابط دارم، آیا موجب تجربهی یک رابطهی عاشقانه، محترمانه و پایدار شدهاند یا من را به این باور رساندهاند که «پسر خوب» یا «دختر خوب» کم است و داشتن یک رابطهی موفق و عاشقانه، اصولاً غیرممکن است؟
-پیش از این بارها شنیده ایم که روابط عاشقانه ی پایدار وجود ندارد و با گذشت زمان روابط عاطفی به تدریج از هم پاشیده خواهد شد ممکن است شروع رابطه بسیار جذاب باشد اما ختم به خیر نخواهد شد اکنون با کار کردن بر روی باورهایمان به این نتیجه دست یافته ایم که افراد متناسب با باورهای ما به ما واکنش نشان می دهند تنها کافی است بر روی باورهای خود کار کرده و تمرکز خود را از روی طرف مقابل برداریم خداوند در زمان مناسب افراد مناسب را به سمت ما هدایت کرده یا به راحتی آنها را حذف می کند
پیش فرض های ما در سایر زمینه ها مثل سلامتی با عمل کردن به دوره ی بی نظیر استاد به کلی تغییر کرده و نسبت به گذشته از اتفاقات نامناسبی که ممکن است در آینده برای ما رخ داده و بیماری هایی که ممکن است ما را زمین گیر کرده برطرف کرده است اکنون اطمینان داریم با رعایت قانون سلامتی سلامتی ما تا پایان عمر تضمین شده است
هم چنین پیش فرض های ذهنی ما نسبت به مرگ اطرافیان تا حد زیادی تغییر کرده و برای مرگ آنها نسبت به گذشته متاسف نشده و احساس خود را بد نمی کنیم فایل استاد به نام ما بی انتها هستیم به پیش فرض های ذهنی ما درباره مرگ و علاوه بر آن لذت بردن بیشتر از تک تک لحظات زندگیمان سخت نگرفتن به خاطر گذرا بودن زندگی کمک زیادی کرده است
باورهای ما در زمینه ی بخشش به دیگران چه از لحاظ مالی یا صرف زمان و انرژی با شنیدن سخنان استاد تغییر کرده و تنها در صورتی می بخشیم که با رضایت کامل خودمان و از مازاد باشد
باورهایمان در زمینه ی عزت نفس و احساس ارزشمندی تغییر کرده و این تغییرات نتایج مثبت زیادی برای ما به همراه داشته است که همه ی آنها به دلیل بارها و بارها شنیدن آموزه های استاد وحی منزل و کلام خداوند دانستن آنها و عمل کردن به آنها در حد درک و فهممان بوده است
خدایا شکرت
عاشقتونیم
سلام به شما دوستان بهشتیم
چقدرزیبا وتاثیر گذار بود این کامنت زیباتون چقدربه نکات مهمی دراین درس توجه کردید
چقدر خواندن کامنت شما به من احساس خوبی داد
این نکته بیشتر ازهمه روی من تاثیر داشت که؛
اشاره کرده بودید به یکی ازفایل های استاد بنام(ما بی انتها هستیم.)
وقتی شما دوستان این آگاهی هایی که ازفایل هایی که یادگرفته اید درکامنتتون مینویسید من بیشتر توجه میکنم بیشتر یاد میگیرم،بیشتر دقت میکنم که استاد چی میگه ومن عمل کنم.
سپاسگذارم ازشما دوستان عزیزم
خداوند حافظ ونگهدارتون باشه.
سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته نازنین
استاد چند سال پیش من یه خاله ای داشتم که معده درد گرفت بردیم دکتر و یه سری آزمایشات فراوان بعد از مدتی در بیمارستان بستریش کردن ،چندین دکتر بررسی کردن مشخص شد که سرطان معده و روده داره ، و دکتر ها میگفتن تا به حال ما همچین موردی ندیدیم که به صورت دیوار کشیده شده… گفتن تو بیمارستان موندنش هم اصلا فایده نداره برا شما بیخود هزینه میشه ببریدش تو خونه خودش … گفتن سه روز تا یه هفته بیشتر زنده نمیمونه ، ما آوردیمش خونه خودمون و به همه گفتم که پیشش هیچ صحبتی از بیماریش نکنین و تا حدودی اجازه ملاقات فامیل و آشنا رو نمیدادم ( و اشاره کنم که خاله من بچه نداشت بیشتر من پیشش میموندم) یه شیشه به ما داده بودن از پاتولوژی که من نگه داشته بودم دو سه روز گذشت یکم حال خالم که بهتر شد گفت من چه بیماری دارم فهیمه چی شده گفتم هیچی بیماری خاصی نداری که یه غده بود تو معده ات ایناهاش در آوردن ( شیشه رو نشونش دادم گفتم اینه) الان باید یکم استراحت کنی تا خوب بشی...
استاد کاملا باور کرد که دیگه هیچ بیماری نداره و چون دکترها گفته بودن یه هفته بیشتر زنده نمیمونه، شیمی درمانی هم نکردن و این باعث شد خالم کاملا باور کنه که هیچ بیماری نداره و روزبه روز حالش بهتر و بهتر شد و ما و مامانم و همه فامیل تصمیم گرفتیم عادی برخورد کنیم باهاش که سالمه سالمه فقط یه دکتر خانوادگی داشتیم که اونم در جریان بود بهش گفته بود برات ویتامین مینویسم تا یکم قوی تر بشی و حالت بهتر و بهتر بشه
استاد خاله من بعد از یک هفته بلند شد از رختخواب به زندگی خودش ادامه داد و با اون سرطانی که دکتر ها گفته بودن یه هفته بیشتر زنده نمیمونه شش سال هم زندگی کرد بعد از شش سال چون به سیگار کشیدن ادامه داد متاسفانه فوت کرد
استاد من اون موقع آگاهی که الان دارم ونداشتم و نمیدونستم که ما میتونیم با باورهامون زندگی خودمونو خلق کنیم … من فقط از دیگران شنیده بودم که نباید به کسی که بیماره. بهش بگی خوب نمیشی باید بگی تموم شد چیزیت نیست
استاد من خیلی خوشحالم که تو این سایت هستم و از خدا ممنونم که منو به اینجا هدایت کرد
استاد این همه مدتی که با شما آشنا شدم تازه یه ماهه که میفهمم حس خوب یعنی چی به خدا اعتماد کردن یعنی چی
استاد بی نهایت سپاسگزارم ازتون که این آگاهی ها رو در اختیار ما میزارین