اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
چقدر این فایل انرژی مثبتی داره و چقدر بهم کمک میکنه که قوانین را بهتر و درست درک کنم و بتونم
اتفاقات و شرایط را به نفع خودم رقم بزنم به قول استاد عزیزمون حالا که جهان خر تو خره، هر جوری که فکر کنی، باور کنی همون میشه چرا ما نیایم
به نفع خودمون کار کنیم.
ذهن هر آدمی دقیقا مثل یه نقاش عمل میکنه هرجوری که تو بخوای برات نقاشی میکشه کاری هم نداره که تو دوست داری یا اینکه اصلا بدت میاد یعنی طبق داده هایی از قبل تو مغزت تعریف
کرده ای برات کار انجام میده و برای هر شخص متفاوت داره کار انجام میده ممکنه برای من تو ذهنم این باشه که ثروتمندان آدمای بدی هستند اون پیش فرض و داده هایی که دارم برام این تعریف شده باشه حالا ذهن کاری را که انجام میده اینه که وقتی یه آدم ثروتمندی را ببینم شخصیت بد اون آدم را برای من رو میکنه یا بر عکس، یعنی، طبق همون داده های من برام پردازش میکنه و برای هر شخصی این متفاوت عمل میکنه و این روش و ویژگی ذهن است.
من میگم حالا که ذهن اینجوری داره کار میکنه هر جوری بهش ورودی بدی همون میشه چرا من نیام
ورودی های خوب، داده هایی که بهم کمک میکنه را به ذهنم ندم،
چرا من نیام داده هایی را به ذهنم ندم که کمکم بکنه ثروت بیشتری تو زندگی ام نیاد با دنبال الگوهای موفق رفتن، با سپاسگذاری کردن به خاطر
نعمت هایی که به خاطر بعد از تغییر باورهام تو
زندگی ام اومدند در صورتی که قبلا هیچ کدوم از اینها نبوده و این کاری است که من تا ابد باید ادامه بدم.
تو مثال توت فرنگی هم همین اتفاق تو ذهن میافته چون طبق تعریف هایی که از از قبل داشته
که هر چیزی که گرون باشه حتما دیگه همون
جنس خوبه هست،
یا این محصولی که اومده از خارج اومده و دیگه تموم شده و دیگه نیست و ذهن جوری مدیریت میکرده که دیگه نهایت استفاده را ازش میکردیم.
استاد عزیزم مرسی بابت این آگاهی های نابتون که در اختیار ما قرار میدهید واقعا شما فرشته الهی
از طرف خدای بزرگ هستید من به شخصه از شما و خانم شایسته عزیز سپاسگذارم.
3فروردین.یه حس خیلی خوبی به امسال دارم و اسم امسالو برای خودم:
«« سال تیک خوردن خاسته ها گذاشتم»»
حرفای شمارو تایید میکنم استاد
همین امروز یه شامپو جدید برا موهام میخاستم بگیریم و نظرهارومیخوندم و قبلشم این کارو کرده بودم تعداد نظرهای خوب خیلی ببشتر از نظرهای بد بود.سر همون اصلا ذهنم تمایلی به خوندن نظرهای بد نداشت حتی اگه میخوندمم سریع ازش رد میشدم ولی نظرهای مثبت رو چند بار میخوندم.
برای خرید اینترنتی خیلی این کارو میکنم و حتی بعضی وقتا توی خریدای حضوریم به قیمت نگاه میکنم
مثلا وقتی میخام قطعه ای برا ماشینم بخرم اونیو میخرم که گرون تره و البته تو ببشتر وقتا هم به نفعم بوده
من یه دوره ی اموزش فروش مجازی از اینستاگرام شرکت کردم (همون آنلاین شاپ) توی یه قسمتی مدرس اون دوره میگفت که باید محصولتو دوست داشت باشی .برا محصولت ارزش قاعل باشی که این حسو به مخاطبتم منتقل کنی
مثلا یه سری از لباس فروشیا هستن که وقتی میخان لباسشونو معرفی کنن اونارو پرت میکن یا میخابن روشون و میگفت وقتی این کارو بکنی به مخاطب حس خوبی منتقل نمیشه
و میگفت قیمت اصلا مهم نیست فقط این که از کیفیت محصولت خیالت راحت باشه و اونو درست و با احترام معرفی کنی.
تازگیا یه کلمه ای باب شده تو ایران که اکثرا فروشنده های آنلاین ازش استفاده میکنن و اونم
کلمه ی«« اقتصادی»» هست
به شدت از این کلمه حالم بهم میخوره هروقت این کلمه رو میشنوم باور کمبود. و پول کمه و همه چی گرونه و دلار و …. بهم دست میده
من خودم به شخصه اگه از چیزی خوشم بیاد ولی طرف این کلمه رو به کار ببره نمیخرمش.
اون طرفم فک میکنه که اگه این کلمه رو بگه بقیه میگن به به چَه چَه چقد خوبه بریم بخریم
به جای این کلمه خیلی راحت و خوشگل تر میتونه بگه قیمت مناسب. که حس خوبیم منتقل میکنه حس این که هم کیفیت خوبی داره هم قیمتش برا اون کیفیت مناسبه.
و راجب افرادم این تجربرو داشتم وقتی از کسی پیشم بد گفتن حتی اون فردو اگه نمیشناختم توی ذهنم یه مقاومتی برام پیش اومده نسبت بهش .
چقد خوبه از این قدرت برای رسیدن به خاسته ها استفاده کنیم .وقتی راجب چیزی یا کسی یا موقعیتی شناختی نداریم باورهای خوبی راجبش بسازیم و دقیقا همون باورها انجام میشه.
دقیقا همون چیزی که میگن ذهن فرق خنده ی واقعی و مصنوعی رو نمیدونه و میشه گولش زد.
من هم توی زندگیم فکر میکردم که با چنین چیزی مواجه نشدم ولی کمی که فکر کردم دیدم که من هم با چنین صحنه های مواجه شدم یکی از اون ها این بود که من از سگ به شدت میترسیدم و یک جا خونده بودم که اگر آیه 33 سوره رحمان رو بخونی هر چهار پایی که داره بهت حمله میکنه سریعا از تو دور میشه. خلاصه من این آیه رو حفظ کردم و روزی با پدرم با موتور به صحرا رفتیم و در مسیر سگ های گله دایی ام که حدود 10 تا بودند به دور ما ریختند و نزدیک بود که منو گاز بگیرند . حدودا در چهل سانتی متری ما بودن که من آیه 33 سوره رحمان رو خوندم و به طور باور نکردنی از ما دور شدند. چندین سال پیش من اعتقاد شدید به خواص آیات داشتم مثلا در جایی خواندم که اگر سوره فلان رو بخونی هیچ حشره ای داخل خانه ات نمیآید و من اینکار را انجام دادم و این اتفاق افتاد.
اما الان که بهش فکر میکنم میبینم که این باور من بود که باعث شد اون سگ ها از من دور بشن و یا حشره ها داخل خانه نباشن .
مثال دیگری که چند روز پیش اتفاق افتاد این بود:
مقدمه کوتاه: آب روستای ما کمی مشکل داره برای همین چندین سال هست که از یک چشمه معروف آب برای خوردن می آوریم .
این آب رو بعضی ها میگویند فلانی (تازه خودشون هم نه) رفته آزمایش کرده گفته بهترین آب در این منطقه هست . چند روز پیش یکی از فامیل های ما که از شهر میآمد رفته بود از اون چشمه، آب آورده بود و شبی که ما خانه او رفته بودیم گفت فکر نکنم که آب این چشمه آنقدر که میگن خوب باشه شاید شما که خیلی مصرف کردید مزه آن را نمیفهمید من که آب را بو کردم مزه لجن را احساس کردم. البته پدرم نپذیرفت و خیلی از افراد دیگه در روستا و حتی شهر های مختلف که مشکل آب هم ندارن از این چشمه آب میآورند یعنی نه یک ظرف بلکه صدها ظرف رو با وانت آب میکنن و حتی برای ماه ها اب رو مصرف میکنن . استاد شاید باورش سخت باشه اما من هم ازین. آب میخورم و هیچکجا چنین آبی ندیده بودم و دلیلش هم که بعد از دیدن این ویدیو مشخص شد.
ذهن ماجوری برنامه ریزی شده که اطلاعات ورودی جوری تفسیرمیکنه که هماهنگ باشه باباورهاش
مثلااکه باورش باشه پول نیست دختروپسرخوب نیس و…
اطلاعات ورودی جوری تفسیرمیکنه که باورهاشوتاییدکنه
یادمه خودم بارهاموفقیت های بقیه درهرزمینه لنکارکردم که دروغه وهزارتاقضاوت دیگه کرردم چون باورنمیکردم چون دوس داشتم مثل قبل فکرکنم یااصلاتوجه نمیکردم
درموردقانون سلامتی من به خیلی هاکه بیماری داشتن میگفتم این دوره شرکت کنین ولی اصلاباورنمیکردن فکرمیکردن دروغه مگه میشع اخه بایدپدرت دربیاد یااصلابیماریشونوغیرقابل درمان میدین اصلانمیتونستن فکرکنن میشه درمان بشه نگاهشون اینومیگفت اززبان چهره شون متوجه میشدم که باورنمیکردن وحتی به زبون میاوردن که نه بابادروغ میگن وعده وعیدمیدن که مردم بدوشن
چون باورشون این بوداصلانمیشه امکان نداره ووعدم باور هم باعث میشداصلانرم سمتش ودارن همین الانم بازجرزندگی میکنن چون فکرمیکنن اصلاراهی نداره
درموردریووها الان که فکرکردم دیدم واقعااستادراست میگه من به خودم شخصه وقتی یه نظرمنفی میخونم اصلااون برنامه دبگه دانلودنمیکنم یااگربگیرم انتظارم وتوجه روی همون نقص ومشکلی که شنیدم ازش وبعدش بخاطرعدم رضایت پاکش کردم
مثلاازشخصی خوشم نمیومد وتوحهم رونکات منفیش بود هروقت میدمش انتظارم این بوداین الان دوباره میخوادهمون رفتارها حرف هاروبزنه اصلامنتظربودم وهمینم میشد وهربارمن بیشترازقبل به این باورمیرسیدم که این چه ادمیه این چه اشغالی بوداومدتوخانواده ما یعنی من باتمرکزروی نکات منفی این شخص این ادم تبدیل کرده بودم به هیولا توذهنم واصلا دوس نداشتم توصورتش نگاه کنم وهروقت میدمش میترسیدم یه حس بدی یه انتظاربدکه این دوباره میخوادشروع کنه وواقعابه تمام معنااحساس میکردم تویه حهنم خودساخته ای هستم که نمیتونم ازش فرارکنم وفقط تسلیم شدم وازخداهدایت خواستم خدایاکمک کن چون هربارنفرت واحساس من بدترمیشد وبیشتروبیشتررفتارهای منزجرکننده میدم وبه حایی رسیدم گفتم خدانجاتم بده وواقعا خداشاهده ازهمون لحظه خدااروم اروم منوهدایت میمردوقلبم اروم میکرد وهربارکه میدیمش انتقاداتش کم ترمیشد وبه همون نسبت که ذهنیت من مثبت ترمیشد رفتارمم بهترمیشد واون هم واکنش نشون میدادبه رفتاربهترمن وکم تربه من گیرمیداد چون من ازلحاظ ذهنی ولش کرده بودم اون هم ول کرد یه ارامشی تجربه میکردم که تاحالاتجربه نکرده بودم یابعضاماه هااصلانمیدمش درصورتی هفته ای یه بارخونمون بود
وبه وضوح من دیدم ازوقتی ذهنیت ورفتارهای من بهنرشد واکنش جهان ورفتارجهان بامن تغیییرکرد
وحتی ازش اهرم میسازم درخیلی مواقع که ذهنم میخوادشروع کنه درموردنکات منفی هرکسی تمرکزکنه اینوبه یادم میاره مراقب باش یه سیکل منفی بی اتتهایی شروع میشی که هرباربیشترتوش غرق میشی
سلام استاد نازنینم خدا قوت بابت هر فایلی که آماده میکنید واقعاًچقدر عالیه که از یک برنامه به ظاهر عادی وطنز گونه این حجم از آگاهی هست اگر شما با این دید به موضوع نگاه نمیکردید شاید بصورت طبیعی از این برنامه اگر من میدیدم گذر میکردم واین بخش به من این آگاهی را میدهد که با نگاه متفاوت تر به دنیای اطرافم نگاه کنم و دقیق تر این لحظه را بگذرانم بدون حاشیه و مسائل بیهوده.
سلام میکنم به بانو شایسته جان ودوستان آگاهم
چند مدت پیش
وقتی سایت را باز کردم شکل توت فرنگی جذبم کرد ودیدم که استاد خیلی وقت نیست که این فایل را آماده کرده وکسی هم هنوز هیچ دیدگاهی ننوشته خیلی خوشحال شدم تک و تنها در سایت در این لحظه پس گوش دادم ودیدم که شارژ خیلی کم شده بنابراین صبر کردم تا تلفن شارژ بگیرد والان اینجا اومدم با کلی دیدگاه البته تا قسمت سوم را گوش دادم وکامنت هم خوندم خیلی خیلی عالی بود تجربه های دوستان
داستان اصلی پیش فرض است پیش فرض ذهن انسان هر کجا که میخواهد باشد با هر اعتقادی اینکه شما قرار شد چند فایل را برای همین چند لحظه خندهٔ زود گذر ،آماده کنید
برایم خیلی با ارزش بود این نوع تفکر و تلاش برای بهتر فهمیدن قوانین و بازی ذهن .اینکه چطور این پیش فرض ها شکل افکار مارا میسازد یک پروسهٔ ابدی است چون ما هر روز این افکار را آنالیز میکنیم یا تکرار میکنیم چه خوب چه بد
وقتی مادرم تنها بود وآن اتفاق برایش افتاد خیلی ناراحت بود قبلاًدر موردش حرف زدم من از همان شب شروع کردم به ماساژ دادن آرام پاهایش کتف ها ودستهایش وهمینطور که ماساژ میدادم به مادرم میگفتم مامان اصلاً این ماساژ خیلی خیلی کاربردی من هر روز میآیم وتورا به این شکل ماساژت میدهم تا زود خوب خوب بشی خلاصه من هر روز میرفتم و به شکل خاصی مادرم را ماساژ میدادم و مرتب به مادرم میگفتم مامان ببین ورم پاهات داره از بین میره نگاه کن و او نگاه میکرد و میگفت ان شاءالله ،دیدم مادرم شجاعانه بعدازظهر یک روز گفت میخوام برم دستشویی و در کمال تعجب به من گفت نمی خواهد دستم را بگیری خودم بلند می شوم و مادرم بلند شد روز بعد وضو گرفت بی آنکه برایش ظرفی بیاوریم وهمین طور من مرتب به مادرم می گفتم حالت خوب خوبه هیچیت نیست تو شجاعی تو قوی هستی عزیزم حتی یک استخوان از تو نشکست ببین چقدر خدا مراقبته هیچی نیست خوب خوب میشی نگران نباش ،حالا خواب مادرم مشکل داشت بخاطر گردنش و حاضر نبود روی تخت بخوابه چند بار امتحان کردیم و مادرم میگفت نمی تواند …بهر حال باید دردش فروکش میکرد که می شد او را برای ام آر آی برد والبته من به خانواده ام گفتم این ترس که مامان نمیخواد بخوابه خلاصه تلاش کردیم دیدم اصلاًحاضر نیست بعد به خواهر کوچیکم گفتم که امشب اینجا هستی خلاصه سعی کن ببین مامان میخوابه روی تخت یا نه
خواهرم به مامانم اینطور گفت :هشت روز شده نرفتی روی تخت ما نمیدونیم پس الان چکار کنیم مامان مشکلت را ما نتوانسیم حل کنیم امشب به شوهرم میگم فردا شمارا ببره بیمارستان اونجا عکسبرداری و هم چیز هست اونها حتماً می فهمند که چه مشکلی هست مامانم گفت بیمارستان برم نه نه الان پا میشوم و میروم روی تخت می خوابم خب مامانم رفت وبعد از مدتی خروپف کرد خواهرم فیلم خوابیدن مادرم را برایم فرستاد گفت بعد از هشت روز مامان خوابید روی تخت وگفت که چطور موفق شد به نظرم اینجا ذهن مادرم چون علاقه به بیمارستان نداشت ترجیح داد که روی تخت بخوابد واین بار بر ترسش غلبه کند من از خودم سؤال کردم چرا مامان اینطور مقاومت کرد در حالیکه شاید روزهای اول طبیعی بود از شدت درد یا ترس از تکرار یک اتفاق مثل افتادن ولی بعد چی ؟
مطمئن بودم مادرم ترسیده بود. کم کم من نیز با تلقین هر روزم در ماساژ دیدم که حال مادرم چقدر خوب شد تا حس کار کردن داشت ویک شب که میخواستیم همگی پیش مادرم افطار کنیم دیدم که حتی عصا را رها کرده بود و دوست داشت در کنار ما حلوا وفرنی آماده کند.
اطلاعات ورودی وقتی بشکلی غلط باشد پیش فرضها شکل منفی به خود میگیرد و اتفاقات همین طور منفی و بد خواهد بود .
تعریف دیگر دربارهٔ نان سنگک ونان بربری است که من خودم خیلی به خوردن این نان ها علاقه دارم یک مدت پیش یعنی پارسال یکی داشت حرفی از نانواهای منطقهٔ خودشان را تعریف می کرد که او میگفت آرد ما آرد گندم نیست ذرت است و من از آن روز دیگر این نان را نخریدم به او گفتم حالا اگر همین موضوع را برعکس بشنوی دوباره این نان را میخوری ؟یعنی یک نانوای دیگری بگوید نه چنین چیزی نیست وفلان گفت خب باید از شکل نان بفهمم گفتم چطور گفت معمولاً نانی که سبوس دارد تیره تر است خلاصه حرف زدیم ولی من در ذهنم قانع نشدم هر چند در منطقهٔ ما نان بربری وسنگک اصل پخت نمیشود بهر حال این هم از تغییر دیدگاه
یک مورد دیگر که برایم جالب بود بگویم سالها پیش مردی به منطقهٔ ما آمد که می گفتند دستش شفا است واو را به خانه هایشان راه میدادند وکلی هم از او پذیرایی میکردند وبعضی ها هم میگفتند واقعاً دستش شفا است من به مادرم گفتم مامان پیش این آدم نری تورا بخدا ولی مادرم رفت ولی حاضر نشد کاری انجام دهد به او گفتم که چرا پس گفت مامان دست آدمها را میگیرد من دوست ندارم گفتم خدا روشکر دوست نداشتی بعدها در مورد این آدم با یک انرژی خاص گفتند که او یک فریب کار بوده ! وشیادی کرده
یک مورد دیگر اینکه زن دایی من خیلی به نوشته های قرآنی من اعتقاد دارد یک روز به من بیست وپنج هزار تومن داد وگفت برایم سورهٔ فلان را بنویس گفتم زن دایی من که ملا نیستم ،نمیدونم چی نیستم !گفت یادت میآید برایم سوره حمد را نوشته بودی گفتم من بچه بودم (دورهٔ دبیرستان ودانشگاه )شما گفتی بنویس من هم نوشتم فکر کردم وقت نداری خودت بنویسی گفت خیلی خوب بود ولی پاره شد حالا تو را بخدا برایم بنویس واقعاً مانده بودم چه بگویم دخترانش گفتند به تو اعتقاد دارد گفتم ای بابا من دوست ندارم بیخیال. چند شب پیش بعد از این همه مدت گذشت و گذشت یعنی سالها.دوباره در دعوتی مامانم گفت ازت میخواهم برام سورهٔ یس بنویسی کلی خندیدم گفتم این هم جریان توت فرنگی 19$
وکلی خندیدم و ایشان اصرار داشتند …تازه گفت 100هزار تومن پول میدهد خدای من !!!!!گفتم ای بابا خاله برو پیش کسی اگه اینقدر لازم داری گفت نه تو باید برام انجام بدیمن به دستت اعتقاد دارم واقعاً کلمهٔ اعتقاد را می شود برای چنین چیزهایی گفت ؟؟!!! ای خداااا
چه کنیم استاد ؟!
نمیدونم چرا بعد از این همه مدت دوباره از من چنین درخواستی داشت؟!
یک مورد دیگر که به ذهنم خطور کرد این بود که خیلی ها دوست دارند با تغییر اسم زندگیشان را تغییر دهند چند وقت پیش کسی از فامیل اسمش را عوض کرده بود و ما باهم بعد از سالها دیدار داشتیم ارتباط خاصی با هم نداریم من موضوع را نمیدانستم و وقتی داشتیم باهم حرف میزدیم من به اسم خودش برایش آرزوی بهترین ها را کردم واو گفت اسم من فلان است گفتم چی گفت اسم من این شده گفتم خب ببخشید اطلاع نداشتم فلانی گفت نه من اسمم اینه اینطور صدام کن ی مکث کردم وگفتم اوکی سعی میکنم یادم باشد
به نظرم اینها همان پیش فرضهای بسیار قوی هستند که قهوه ترک خوردن را و توت فرنگی ویا رستوران فلان را در ذهن بزرگ یا کوچک میکنند و باید از ریشه به این پیش فرضها رسیدگی کرد ریشه ای که فکر کنم در دورهٔ هم جهت با جریان خدا تبدیل به یک پیش فرض عالی شود اگر آگاه باشیم از خودمان
واقعاً استاد نازنین چقدر شما برای خودتان وقت گذاشتید تحسین میکنم شما را .
سپاسگزارم که چشم ما را به این نکات باز میکنید خیلی با ارزش بود ومن خیلی لذت بردم.
و سپاس بابت این فایل های ارزشمند که برای امسال با شروع سال جدید برای ما قرار دادید و هم دوره هم جهت با جریان خداوند تا بیشتر این قوانین درک کنیم که همه چیز باور ما هست و ذهن ما هم با باور های ما کار میکنه ، در مورد خودم مثلا در روابط چون یه باوری دارم و میبینم افراد که از قبل میشناسم و حتی اون افراد جدید که وارد زندگیم میشوند طبق باوری که من دارم باهام رفتار میشه و بعد من میگفتم دیدی نظرم درست بود در صورتی من چون باور داشتم اون افراد که دوست نداشتم وارد زندگیم میشدن و در آخر از اون رفتاری که منو آزار میده همون رفتار داشتن با من ، این نمیشه که همه یه جور باشن و همون رفتار با من داشته باشن فقط ظاهر آدم ها فرق میکرد معلومه باور منه که این رفتار میبینم که باهام میشد ، یا بارها گول برند و ارگانیک بودن داشتم اما بعد دیدم بهم با قیمت بالاتر انداختن ، ترکیه رفتم بارونی چرم برند گرفتم اما با یک بار پوشیدن پوسته انداخت ، چون باورم این بود ترکیه اجناسش ارجینال هست ،
درسی که برای من داشت هیچ کاری مهم تر از تربیت ذهنم در جهت خواسته هام و مثبت بودن نیست و فقط کارم این باشه که روی باورهام کار کنم.
قبل خواب بحث درباره داروهای تقویتی بود به من گفت یکی از قرصات بده من بخورم
منم قرص منیزیوم بهش دادم
طبق شناختی که ازش داشتم میدونستم شبها اصلا خوابش نمیبره و خیلی جابجا میشه واینو به شوهرمم گفتم ولی صبح بیدار شدم دیدم همونطور که شب خوابیده حتی جابجا هم نشده بود خودش بیدار شد و گفت عجب قرصی بهم دادی من تا صبح خوابم برد و عکس از جعبه داروت بگیر بهم بفرست
البته ناگفته نماند که من بهش گفته بودم داروم خارجیه و ساخت انگلیس و خریدمش 500هزار تومن در صورتی که بعد جعبه اش دیدم و فهمیدم خریدم 120هزار تومن
و اون فرد باور کرد که این دارو بهترین دارو هستش و راحت خوابید در حالی که با قرص خواب هم خواب نمیره
خیلی مثال مشابه توت فرنگی هست و من ازین موضوع خیلی استفاده کردم
همیشه غذایی که میپزم خواصش بیان میکنم و میگم این غذا برا فلان بیماری که داری خیلی خوبه یا خواص میوه ها میگم و آدما یجوری میخورن و مدتی بعد بیماریشون خوب خوب میشه
ایجاد این ذهنیت مثبته یا حتی ذهنیت منفی خیلی رو ما آدما تاثیر داره
و حتما یادم باشه تو فایل بعدی جریان بچه دار شدنم تعریف کنم که یکی از نتایج عالی زندگیمه که با کمک قانون خیلی راحت بهش رسیدم
استاد نشانه امروز منو مطالعه کن و کیف کن -خدا الان بمن الهام کرد کامنت بنویس برای استادت این نشانه- گفتم چشم .
سوره محمد
به نام خداوند بخشنده مهربان
ایه 35)پس شما ای اهل ایمان درکاردین سستی روامدارید ودعوت به صلح مکنید که شما برکفارغالب وبلند مقامترخواهیدبودوخداباشماست
وازاعمال شما هیچ نمی کاهد.
سوره فتح
به نام خداوند بخشنده مهربان
ایه 1)ماتورابه فتح آشکاری درعالم پیروز می گردانیم
2)تا ازگناه گذشته وآینده تو درگذریم ونعمت خود را برتو به حد کمال رسانیم وتورابه راه مستقیم شرع اسلام به وحی خود هدایت کنیم .
3)وخدا تورابه نصرتی باعزت وکرامت یاری خواهدکرد.
4)اوست خدایی که سکینت و وقار بردلهای مومنان آورد تابریقین وایمانشان بیفزاید وکامل تر ازآن که بودند گرداند وبدانید که سپاه قوای زمین وآسمانها همه لشکرخداست وخدا به حکمت نظام آفرینش داناست .
5)برای آن بود که خدامیخواست مردان وزنان مومن راتا ابد دربهشت هایی که زیر درختانش نهرها جاری است داخل گرداند وگناهانشان راتمام ببخشدواین به حقیقت نزد خدافیروزی بزرگ وسعادت ابداست .
7)وبدانید که سپاه قوای زمین واسمانها لشکرخداست وخدابسیار مقتدروبه تدبیر نظام عالم داناست .
8)ماشخص تورابه عالم فرستادبم که شاهد نیک وبد امت باشی وخلق رابه لطف ورحمت حق بشارت دهی وازقهر وعذاب اوبترسانی .
9)تا توخود به صالحان امتت ایمان آورده ودبن اورایاری کنید وبه تعظیم وجلالش صبح وشام تسبیح اوگویید .
ابتدا سال جدید رو حضور شما عزیزان تبریک میگم و چقدر خوشحالم توی آغاز سال جدید بعد از اینک اهداف امسالم رو نوشتم و از خداوند تغییر خواستم داره درهای جدیدی روی من باز میشه
نگاهم تغییر میکنه
و همه اینها رو از شما استاد عزیزم دارم و سپاسگزارم از شما و خداوند متعال ک من رو به مسیر شما هدایت کردن.
استاد من نمونه بارزم برای کسی ک به شدت باورهاش دارن اتفاقات زندگیش رو رقم میزنن
و میدونم و بازم برای تغییر خیلی هاشون کاری انجام نمیدم.
استاد چقدر به فکر فرو رفتم
دیدم بخصوص زمانهایی ک برام سخته و در شرایط سخت قرار میگیرم مثلا بیماری پسرم من مریم ک دارم روی خودم کار میکنم واقعا ذهنم باتوجه به باورهام مسیر برام میسازه
مثلا ی سرماخوردگی کوچیک رو میکنه ی آلرژی و ی دوره درمان میسازه براش بعدش باید دنبال اسپری بگردم بعد باور کردم ک اسپری خارجی خوبه چون پزشک پسرم اصرار داشتن روی اون
و بعد نتونستم تهیه کنم و احساس خوبی نسبت به اسپری ایرانی نداشتم و اومدم باور کردم ک اسپری ایرانی نزدم بهتره و بعد یک پزشک دیگ گفته اسپری دهانی نیست اشکال ندارد این اسپری بینی هر شب بزن خیلی عالیه و باعث میشه پسرت راحت بخوابه و من با اصرار به پسرم خواستم ک اون اسپری بینی رو هر شب بزنه تا بهتر بشه
چون باور دارم ک پزشک ها حتما اطلاعات زیادی دارن حتما پشت صحبتهاشون علم هست و من چون اطلاعات علمی ندارم من چون نمیدانم پس بهتره اعتماد کنم به این پزشک
رفتم آزمایش خون گفتن کم خونی من تا قبل از اینکه بدونم داشتم زندگیمو میکردم اما از وقتی رفتم پیش پزشک و بهم گفتن تو خیلی کم خونی تو چطور کارهای روزانه است رو انجام میدی ذخیره آهن بدنت صفره و….و همین باعث شده ک زودتر خسته بشم و….
هر بار قلبم میگه بیماری رو باور نکن سنگ کلیه رو باور نکن
بدنت خودش این قدرت رو داره ک خودش رو بهبود ببخشه شفا بده
استاد تغییر باورهایی ک سالهاست توی وجودمون هست باید فوکوس بشه روش تا تغییر کنه باید براش زمان بذاریم یک شبه ایجاد نشده ک یک شبه تغییر کنه
من از وقتی توی دورهای شما شرکت کردم و آگاهی های زیادی به دست آوردم خیلی خیلی بهتر از قبل شدم من یک مریم دیگ شدم ولی من هنوز خیلی خیلی جای کار دارم روی خودم.
خیلی باورها دارم ک توی زمانهای خاصی یکهو میاد بیرون و من میگم عععع چرا من چنین باوری توی پستوی ذهنم مخفی داشتم پس دلیل اتفاقاتم همینه
اصلا دلیل اینک یک سری اتفاقات برای ما رقم نمیخوره و یک سری نتایجی ک میخوایم از دوره ها بگیریم نمیگیریم همین باورهایی هستن ک نتونستیم پیداشون کنیم.
توی دوره هم جهت با جریان خداوند ما داریم یاد میگیریم ک چطور جلوی مومنتوم منفی رو بگیریم
و خب اصلا همین افکار منفی از کجا میان از باورهامون از اون زمینه فکری ک ما نسبت به موضوعات داریم .
استاد شما هر بار توی کلامتون و توی صحبتهاتون چ توی دوره ها چ توی همین فایلهای هدیه یک در جدید روی ما باز میکنین .
من توی کامنت بچها خوندم ک چقدر جالب با تجسم و ایجاد باور تونستن اتفاقات جالبی رو رقم بزنن
و من همین الان قلبم گفت اگر تو نتونستی برای اینک تو ترسیدی از انجامش
تو از تجسم کردن میترسی
تو از اینک بشینی و روی یک سری باورهای کلیدی کار کنی میترسی
چرا ترس ،ترس از چی
ترس از اینک نکنه برای من نشه
و اگر تجسم کردم و نشد
اگر باوری رو تغییر دادم و نشد تمام ذهنتیتت ممکنه خراب بشه به این موضوع که با تغییر باورها و افکار میشه زندگی دیگ ای رقم زد واسه همینه ک دارم فرار میکنم ازش ،
الان و در همین لحظه ک دارم تایپ میکنم اینو متوجه شدم توی وجودم.
همین دلیلی است ک توی دوره هم جهت با جریان با خداوند داریم روش کار میکنیم من قبل از اینک بخوام کاری رو انجام بدم دارم به نتیجه اش فکر میکنم.
همین ک میگم اگر بشه یا اگر نشه و…. همین فکر نمیذاره من قدمی بردارم
الله اکبر به این آگاهی ها
صحبتهای شما همشون یک تکه از یک پازل هستن و من هر بار تازه دارم میفهمم تازه دارم یکسری آگاهی ها رو دریافت میکنم. و قطعا تازه توی مدار درکشون قرار گرفتم چون شما همیشه توی همه ی دوره ها و فایل هاتون دارید در همین خصوص صحبت میکنین.
وقتی شما میگین قرآن رو بدون پیش زمینه قبلی بخونین بدون هیچ تعصبی یا ….هر چیز دیگ
استاد باید سکوت بیشتری کنم چقدر این روزها به سکوت نیاز دارم به یک خلوت ک بشینم ببینم دارم چه میکنم با خودم
هر چند اونقدر احساسم فوق العاده است و خدا رو سپاسگزارم ک در این روزهای بسیار زیبا و این هوای فوق العاده من دارم آگاه تر میشم بزرگتر میشم.
من عاشق بهارم بخصوص عاشق شکوفه زدن درختها
وقتی درختهای شکوفه دار میبینم میگم آره مریم تو میتونی این درخت تا بیست روز پیش یک چوب خشک بود الان ببین پر از شکوفه است الان شروع کرده به زندگی الان بیدار شده و میخواد سرسبز بشه میخواد میوه بده
خدایا شکرت
استاد عزیزم با چشمانی پر از اشک و قلبی ک الان احساس میکنم باز شده براتون ی دنیا عشق میفرستم و سپاسگزارم.
به نام خداوند بخشنده و مهربان.
سلام به استاد عزیزم.
چقدر این فایل انرژی مثبتی داره و چقدر بهم کمک میکنه که قوانین را بهتر و درست درک کنم و بتونم
اتفاقات و شرایط را به نفع خودم رقم بزنم به قول استاد عزیزمون حالا که جهان خر تو خره، هر جوری که فکر کنی، باور کنی همون میشه چرا ما نیایم
به نفع خودمون کار کنیم.
ذهن هر آدمی دقیقا مثل یه نقاش عمل میکنه هرجوری که تو بخوای برات نقاشی میکشه کاری هم نداره که تو دوست داری یا اینکه اصلا بدت میاد یعنی طبق داده هایی از قبل تو مغزت تعریف
کرده ای برات کار انجام میده و برای هر شخص متفاوت داره کار انجام میده ممکنه برای من تو ذهنم این باشه که ثروتمندان آدمای بدی هستند اون پیش فرض و داده هایی که دارم برام این تعریف شده باشه حالا ذهن کاری را که انجام میده اینه که وقتی یه آدم ثروتمندی را ببینم شخصیت بد اون آدم را برای من رو میکنه یا بر عکس، یعنی، طبق همون داده های من برام پردازش میکنه و برای هر شخصی این متفاوت عمل میکنه و این روش و ویژگی ذهن است.
من میگم حالا که ذهن اینجوری داره کار میکنه هر جوری بهش ورودی بدی همون میشه چرا من نیام
ورودی های خوب، داده هایی که بهم کمک میکنه را به ذهنم ندم،
چرا من نیام داده هایی را به ذهنم ندم که کمکم بکنه ثروت بیشتری تو زندگی ام نیاد با دنبال الگوهای موفق رفتن، با سپاسگذاری کردن به خاطر
نعمت هایی که به خاطر بعد از تغییر باورهام تو
زندگی ام اومدند در صورتی که قبلا هیچ کدوم از اینها نبوده و این کاری است که من تا ابد باید ادامه بدم.
تو مثال توت فرنگی هم همین اتفاق تو ذهن میافته چون طبق تعریف هایی که از از قبل داشته
که هر چیزی که گرون باشه حتما دیگه همون
جنس خوبه هست،
یا این محصولی که اومده از خارج اومده و دیگه تموم شده و دیگه نیست و ذهن جوری مدیریت میکرده که دیگه نهایت استفاده را ازش میکردیم.
استاد عزیزم مرسی بابت این آگاهی های نابتون که در اختیار ما قرار میدهید واقعا شما فرشته الهی
از طرف خدای بزرگ هستید من به شخصه از شما و خانم شایسته عزیز سپاسگذارم.
در پناه حق.
🟨به نام رب وهاب🟨
سلام دوباره از سال جدید و پربرکت 1404..
3فروردین.یه حس خیلی خوبی به امسال دارم و اسم امسالو برای خودم:
«« سال تیک خوردن خاسته ها گذاشتم»»
حرفای شمارو تایید میکنم استاد
همین امروز یه شامپو جدید برا موهام میخاستم بگیریم و نظرهارومیخوندم و قبلشم این کارو کرده بودم تعداد نظرهای خوب خیلی ببشتر از نظرهای بد بود.سر همون اصلا ذهنم تمایلی به خوندن نظرهای بد نداشت حتی اگه میخوندمم سریع ازش رد میشدم ولی نظرهای مثبت رو چند بار میخوندم.
برای خرید اینترنتی خیلی این کارو میکنم و حتی بعضی وقتا توی خریدای حضوریم به قیمت نگاه میکنم
مثلا وقتی میخام قطعه ای برا ماشینم بخرم اونیو میخرم که گرون تره و البته تو ببشتر وقتا هم به نفعم بوده
من یه دوره ی اموزش فروش مجازی از اینستاگرام شرکت کردم (همون آنلاین شاپ) توی یه قسمتی مدرس اون دوره میگفت که باید محصولتو دوست داشت باشی .برا محصولت ارزش قاعل باشی که این حسو به مخاطبتم منتقل کنی
مثلا یه سری از لباس فروشیا هستن که وقتی میخان لباسشونو معرفی کنن اونارو پرت میکن یا میخابن روشون و میگفت وقتی این کارو بکنی به مخاطب حس خوبی منتقل نمیشه
و میگفت قیمت اصلا مهم نیست فقط این که از کیفیت محصولت خیالت راحت باشه و اونو درست و با احترام معرفی کنی.
تازگیا یه کلمه ای باب شده تو ایران که اکثرا فروشنده های آنلاین ازش استفاده میکنن و اونم
کلمه ی«« اقتصادی»» هست
به شدت از این کلمه حالم بهم میخوره هروقت این کلمه رو میشنوم باور کمبود. و پول کمه و همه چی گرونه و دلار و …. بهم دست میده
من خودم به شخصه اگه از چیزی خوشم بیاد ولی طرف این کلمه رو به کار ببره نمیخرمش.
اون طرفم فک میکنه که اگه این کلمه رو بگه بقیه میگن به به چَه چَه چقد خوبه بریم بخریم
به جای این کلمه خیلی راحت و خوشگل تر میتونه بگه قیمت مناسب. که حس خوبیم منتقل میکنه حس این که هم کیفیت خوبی داره هم قیمتش برا اون کیفیت مناسبه.
و راجب افرادم این تجربرو داشتم وقتی از کسی پیشم بد گفتن حتی اون فردو اگه نمیشناختم توی ذهنم یه مقاومتی برام پیش اومده نسبت بهش .
چقد خوبه از این قدرت برای رسیدن به خاسته ها استفاده کنیم .وقتی راجب چیزی یا کسی یا موقعیتی شناختی نداریم باورهای خوبی راجبش بسازیم و دقیقا همون باورها انجام میشه.
دقیقا همون چیزی که میگن ذهن فرق خنده ی واقعی و مصنوعی رو نمیدونه و میشه گولش زد.
سلام استاد عزیز!
خیلی واقعاً خوشحالم که دارم این متن رو مینویسم
من هم توی زندگیم فکر میکردم که با چنین چیزی مواجه نشدم ولی کمی که فکر کردم دیدم که من هم با چنین صحنه های مواجه شدم یکی از اون ها این بود که من از سگ به شدت میترسیدم و یک جا خونده بودم که اگر آیه 33 سوره رحمان رو بخونی هر چهار پایی که داره بهت حمله میکنه سریعا از تو دور میشه. خلاصه من این آیه رو حفظ کردم و روزی با پدرم با موتور به صحرا رفتیم و در مسیر سگ های گله دایی ام که حدود 10 تا بودند به دور ما ریختند و نزدیک بود که منو گاز بگیرند . حدودا در چهل سانتی متری ما بودن که من آیه 33 سوره رحمان رو خوندم و به طور باور نکردنی از ما دور شدند. چندین سال پیش من اعتقاد شدید به خواص آیات داشتم مثلا در جایی خواندم که اگر سوره فلان رو بخونی هیچ حشره ای داخل خانه ات نمیآید و من اینکار را انجام دادم و این اتفاق افتاد.
اما الان که بهش فکر میکنم میبینم که این باور من بود که باعث شد اون سگ ها از من دور بشن و یا حشره ها داخل خانه نباشن .
مثال دیگری که چند روز پیش اتفاق افتاد این بود:
مقدمه کوتاه: آب روستای ما کمی مشکل داره برای همین چندین سال هست که از یک چشمه معروف آب برای خوردن می آوریم .
این آب رو بعضی ها میگویند فلانی (تازه خودشون هم نه) رفته آزمایش کرده گفته بهترین آب در این منطقه هست . چند روز پیش یکی از فامیل های ما که از شهر میآمد رفته بود از اون چشمه، آب آورده بود و شبی که ما خانه او رفته بودیم گفت فکر نکنم که آب این چشمه آنقدر که میگن خوب باشه شاید شما که خیلی مصرف کردید مزه آن را نمیفهمید من که آب را بو کردم مزه لجن را احساس کردم. البته پدرم نپذیرفت و خیلی از افراد دیگه در روستا و حتی شهر های مختلف که مشکل آب هم ندارن از این چشمه آب میآورند یعنی نه یک ظرف بلکه صدها ظرف رو با وانت آب میکنن و حتی برای ماه ها اب رو مصرف میکنن . استاد شاید باورش سخت باشه اما من هم ازین. آب میخورم و هیچکجا چنین آبی ندیده بودم و دلیلش هم که بعد از دیدن این ویدیو مشخص شد.
از شما بابت چنین ویدئویی ممنونم
ذهن ماجوری برنامه ریزی شده که اطلاعات ورودی جوری تفسیرمیکنه که هماهنگ باشه باباورهاش
مثلااکه باورش باشه پول نیست دختروپسرخوب نیس و…
اطلاعات ورودی جوری تفسیرمیکنه که باورهاشوتاییدکنه
یادمه خودم بارهاموفقیت های بقیه درهرزمینه لنکارکردم که دروغه وهزارتاقضاوت دیگه کرردم چون باورنمیکردم چون دوس داشتم مثل قبل فکرکنم یااصلاتوجه نمیکردم
درموردقانون سلامتی من به خیلی هاکه بیماری داشتن میگفتم این دوره شرکت کنین ولی اصلاباورنمیکردن فکرمیکردن دروغه مگه میشع اخه بایدپدرت دربیاد یااصلابیماریشونوغیرقابل درمان میدین اصلانمیتونستن فکرکنن میشه درمان بشه نگاهشون اینومیگفت اززبان چهره شون متوجه میشدم که باورنمیکردن وحتی به زبون میاوردن که نه بابادروغ میگن وعده وعیدمیدن که مردم بدوشن
چون باورشون این بوداصلانمیشه امکان نداره ووعدم باور هم باعث میشداصلانرم سمتش ودارن همین الانم بازجرزندگی میکنن چون فکرمیکنن اصلاراهی نداره
درموردریووها الان که فکرکردم دیدم واقعااستادراست میگه من به خودم شخصه وقتی یه نظرمنفی میخونم اصلااون برنامه دبگه دانلودنمیکنم یااگربگیرم انتظارم وتوجه روی همون نقص ومشکلی که شنیدم ازش وبعدش بخاطرعدم رضایت پاکش کردم
مثلاازشخصی خوشم نمیومد وتوحهم رونکات منفیش بود هروقت میدمش انتظارم این بوداین الان دوباره میخوادهمون رفتارها حرف هاروبزنه اصلامنتظربودم وهمینم میشد وهربارمن بیشترازقبل به این باورمیرسیدم که این چه ادمیه این چه اشغالی بوداومدتوخانواده ما یعنی من باتمرکزروی نکات منفی این شخص این ادم تبدیل کرده بودم به هیولا توذهنم واصلا دوس نداشتم توصورتش نگاه کنم وهروقت میدمش میترسیدم یه حس بدی یه انتظاربدکه این دوباره میخوادشروع کنه وواقعابه تمام معنااحساس میکردم تویه حهنم خودساخته ای هستم که نمیتونم ازش فرارکنم وفقط تسلیم شدم وازخداهدایت خواستم خدایاکمک کن چون هربارنفرت واحساس من بدترمیشد وبیشتروبیشتررفتارهای منزجرکننده میدم وبه حایی رسیدم گفتم خدانجاتم بده وواقعا خداشاهده ازهمون لحظه خدااروم اروم منوهدایت میمردوقلبم اروم میکرد وهربارکه میدیمش انتقاداتش کم ترمیشد وبه همون نسبت که ذهنیت من مثبت ترمیشد رفتارمم بهترمیشد واون هم واکنش نشون میدادبه رفتاربهترمن وکم تربه من گیرمیداد چون من ازلحاظ ذهنی ولش کرده بودم اون هم ول کرد یه ارامشی تجربه میکردم که تاحالاتجربه نکرده بودم یابعضاماه هااصلانمیدمش درصورتی هفته ای یه بارخونمون بود
وبه وضوح من دیدم ازوقتی ذهنیت ورفتارهای من بهنرشد واکنش جهان ورفتارجهان بامن تغیییرکرد
وحتی ازش اهرم میسازم درخیلی مواقع که ذهنم میخوادشروع کنه درموردنکات منفی هرکسی تمرکزکنه اینوبه یادم میاره مراقب باش یه سیکل منفی بی اتتهایی شروع میشی که هرباربیشترتوش غرق میشی
وبایاداوری قانون کنترل ذهن دستم میاد .
به نام خداوند جان وخرد خداوند مقتدرم
سلام استاد نازنینم خدا قوت بابت هر فایلی که آماده میکنید واقعاًچقدر عالیه که از یک برنامه به ظاهر عادی وطنز گونه این حجم از آگاهی هست اگر شما با این دید به موضوع نگاه نمیکردید شاید بصورت طبیعی از این برنامه اگر من میدیدم گذر میکردم واین بخش به من این آگاهی را میدهد که با نگاه متفاوت تر به دنیای اطرافم نگاه کنم و دقیق تر این لحظه را بگذرانم بدون حاشیه و مسائل بیهوده.
سلام میکنم به بانو شایسته جان ودوستان آگاهم
چند مدت پیش
وقتی سایت را باز کردم شکل توت فرنگی جذبم کرد ودیدم که استاد خیلی وقت نیست که این فایل را آماده کرده وکسی هم هنوز هیچ دیدگاهی ننوشته خیلی خوشحال شدم تک و تنها در سایت در این لحظه پس گوش دادم ودیدم که شارژ خیلی کم شده بنابراین صبر کردم تا تلفن شارژ بگیرد والان اینجا اومدم با کلی دیدگاه البته تا قسمت سوم را گوش دادم وکامنت هم خوندم خیلی خیلی عالی بود تجربه های دوستان
داستان اصلی پیش فرض است پیش فرض ذهن انسان هر کجا که میخواهد باشد با هر اعتقادی اینکه شما قرار شد چند فایل را برای همین چند لحظه خندهٔ زود گذر ،آماده کنید
برایم خیلی با ارزش بود این نوع تفکر و تلاش برای بهتر فهمیدن قوانین و بازی ذهن .اینکه چطور این پیش فرض ها شکل افکار مارا میسازد یک پروسهٔ ابدی است چون ما هر روز این افکار را آنالیز میکنیم یا تکرار میکنیم چه خوب چه بد
وقتی مادرم تنها بود وآن اتفاق برایش افتاد خیلی ناراحت بود قبلاًدر موردش حرف زدم من از همان شب شروع کردم به ماساژ دادن آرام پاهایش کتف ها ودستهایش وهمینطور که ماساژ میدادم به مادرم میگفتم مامان اصلاً این ماساژ خیلی خیلی کاربردی من هر روز میآیم وتورا به این شکل ماساژت میدهم تا زود خوب خوب بشی خلاصه من هر روز میرفتم و به شکل خاصی مادرم را ماساژ میدادم و مرتب به مادرم میگفتم مامان ببین ورم پاهات داره از بین میره نگاه کن و او نگاه میکرد و میگفت ان شاءالله ،دیدم مادرم شجاعانه بعدازظهر یک روز گفت میخوام برم دستشویی و در کمال تعجب به من گفت نمی خواهد دستم را بگیری خودم بلند می شوم و مادرم بلند شد روز بعد وضو گرفت بی آنکه برایش ظرفی بیاوریم وهمین طور من مرتب به مادرم می گفتم حالت خوب خوبه هیچیت نیست تو شجاعی تو قوی هستی عزیزم حتی یک استخوان از تو نشکست ببین چقدر خدا مراقبته هیچی نیست خوب خوب میشی نگران نباش ،حالا خواب مادرم مشکل داشت بخاطر گردنش و حاضر نبود روی تخت بخوابه چند بار امتحان کردیم و مادرم میگفت نمی تواند …بهر حال باید دردش فروکش میکرد که می شد او را برای ام آر آی برد والبته من به خانواده ام گفتم این ترس که مامان نمیخواد بخوابه خلاصه تلاش کردیم دیدم اصلاًحاضر نیست بعد به خواهر کوچیکم گفتم که امشب اینجا هستی خلاصه سعی کن ببین مامان میخوابه روی تخت یا نه
خواهرم به مامانم اینطور گفت :هشت روز شده نرفتی روی تخت ما نمیدونیم پس الان چکار کنیم مامان مشکلت را ما نتوانسیم حل کنیم امشب به شوهرم میگم فردا شمارا ببره بیمارستان اونجا عکسبرداری و هم چیز هست اونها حتماً می فهمند که چه مشکلی هست مامانم گفت بیمارستان برم نه نه الان پا میشوم و میروم روی تخت می خوابم خب مامانم رفت وبعد از مدتی خروپف کرد خواهرم فیلم خوابیدن مادرم را برایم فرستاد گفت بعد از هشت روز مامان خوابید روی تخت وگفت که چطور موفق شد به نظرم اینجا ذهن مادرم چون علاقه به بیمارستان نداشت ترجیح داد که روی تخت بخوابد واین بار بر ترسش غلبه کند من از خودم سؤال کردم چرا مامان اینطور مقاومت کرد در حالیکه شاید روزهای اول طبیعی بود از شدت درد یا ترس از تکرار یک اتفاق مثل افتادن ولی بعد چی ؟
مطمئن بودم مادرم ترسیده بود. کم کم من نیز با تلقین هر روزم در ماساژ دیدم که حال مادرم چقدر خوب شد تا حس کار کردن داشت ویک شب که میخواستیم همگی پیش مادرم افطار کنیم دیدم که حتی عصا را رها کرده بود و دوست داشت در کنار ما حلوا وفرنی آماده کند.
اطلاعات ورودی وقتی بشکلی غلط باشد پیش فرضها شکل منفی به خود میگیرد و اتفاقات همین طور منفی و بد خواهد بود .
تعریف دیگر دربارهٔ نان سنگک ونان بربری است که من خودم خیلی به خوردن این نان ها علاقه دارم یک مدت پیش یعنی پارسال یکی داشت حرفی از نانواهای منطقهٔ خودشان را تعریف می کرد که او میگفت آرد ما آرد گندم نیست ذرت است و من از آن روز دیگر این نان را نخریدم به او گفتم حالا اگر همین موضوع را برعکس بشنوی دوباره این نان را میخوری ؟یعنی یک نانوای دیگری بگوید نه چنین چیزی نیست وفلان گفت خب باید از شکل نان بفهمم گفتم چطور گفت معمولاً نانی که سبوس دارد تیره تر است خلاصه حرف زدیم ولی من در ذهنم قانع نشدم هر چند در منطقهٔ ما نان بربری وسنگک اصل پخت نمیشود بهر حال این هم از تغییر دیدگاه
یک مورد دیگر که برایم جالب بود بگویم سالها پیش مردی به منطقهٔ ما آمد که می گفتند دستش شفا است واو را به خانه هایشان راه میدادند وکلی هم از او پذیرایی میکردند وبعضی ها هم میگفتند واقعاً دستش شفا است من به مادرم گفتم مامان پیش این آدم نری تورا بخدا ولی مادرم رفت ولی حاضر نشد کاری انجام دهد به او گفتم که چرا پس گفت مامان دست آدمها را میگیرد من دوست ندارم گفتم خدا روشکر دوست نداشتی بعدها در مورد این آدم با یک انرژی خاص گفتند که او یک فریب کار بوده ! وشیادی کرده
یک مورد دیگر اینکه زن دایی من خیلی به نوشته های قرآنی من اعتقاد دارد یک روز به من بیست وپنج هزار تومن داد وگفت برایم سورهٔ فلان را بنویس گفتم زن دایی من که ملا نیستم ،نمیدونم چی نیستم !گفت یادت میآید برایم سوره حمد را نوشته بودی گفتم من بچه بودم (دورهٔ دبیرستان ودانشگاه )شما گفتی بنویس من هم نوشتم فکر کردم وقت نداری خودت بنویسی گفت خیلی خوب بود ولی پاره شد حالا تو را بخدا برایم بنویس واقعاً مانده بودم چه بگویم دخترانش گفتند به تو اعتقاد دارد گفتم ای بابا من دوست ندارم بیخیال. چند شب پیش بعد از این همه مدت گذشت و گذشت یعنی سالها.دوباره در دعوتی مامانم گفت ازت میخواهم برام سورهٔ یس بنویسی کلی خندیدم گفتم این هم جریان توت فرنگی 19$
وکلی خندیدم و ایشان اصرار داشتند …تازه گفت 100هزار تومن پول میدهد خدای من !!!!!گفتم ای بابا خاله برو پیش کسی اگه اینقدر لازم داری گفت نه تو باید برام انجام بدیمن به دستت اعتقاد دارم واقعاً کلمهٔ اعتقاد را می شود برای چنین چیزهایی گفت ؟؟!!! ای خداااا
چه کنیم استاد ؟!
نمیدونم چرا بعد از این همه مدت دوباره از من چنین درخواستی داشت؟!
یک مورد دیگر که به ذهنم خطور کرد این بود که خیلی ها دوست دارند با تغییر اسم زندگیشان را تغییر دهند چند وقت پیش کسی از فامیل اسمش را عوض کرده بود و ما باهم بعد از سالها دیدار داشتیم ارتباط خاصی با هم نداریم من موضوع را نمیدانستم و وقتی داشتیم باهم حرف میزدیم من به اسم خودش برایش آرزوی بهترین ها را کردم واو گفت اسم من فلان است گفتم چی گفت اسم من این شده گفتم خب ببخشید اطلاع نداشتم فلانی گفت نه من اسمم اینه اینطور صدام کن ی مکث کردم وگفتم اوکی سعی میکنم یادم باشد
به نظرم اینها همان پیش فرضهای بسیار قوی هستند که قهوه ترک خوردن را و توت فرنگی ویا رستوران فلان را در ذهن بزرگ یا کوچک میکنند و باید از ریشه به این پیش فرضها رسیدگی کرد ریشه ای که فکر کنم در دورهٔ هم جهت با جریان خدا تبدیل به یک پیش فرض عالی شود اگر آگاه باشیم از خودمان
واقعاً استاد نازنین چقدر شما برای خودتان وقت گذاشتید تحسین میکنم شما را .
سپاسگزارم که چشم ما را به این نکات باز میکنید خیلی با ارزش بود ومن خیلی لذت بردم.
شاد وثروتمند باشید
به نام خداوند مهربون که هر چه دارم از اوست ،
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
و سپاس بابت این فایل های ارزشمند که برای امسال با شروع سال جدید برای ما قرار دادید و هم دوره هم جهت با جریان خداوند تا بیشتر این قوانین درک کنیم که همه چیز باور ما هست و ذهن ما هم با باور های ما کار میکنه ، در مورد خودم مثلا در روابط چون یه باوری دارم و میبینم افراد که از قبل میشناسم و حتی اون افراد جدید که وارد زندگیم میشوند طبق باوری که من دارم باهام رفتار میشه و بعد من میگفتم دیدی نظرم درست بود در صورتی من چون باور داشتم اون افراد که دوست نداشتم وارد زندگیم میشدن و در آخر از اون رفتاری که منو آزار میده همون رفتار داشتن با من ، این نمیشه که همه یه جور باشن و همون رفتار با من داشته باشن فقط ظاهر آدم ها فرق میکرد معلومه باور منه که این رفتار میبینم که باهام میشد ، یا بارها گول برند و ارگانیک بودن داشتم اما بعد دیدم بهم با قیمت بالاتر انداختن ، ترکیه رفتم بارونی چرم برند گرفتم اما با یک بار پوشیدن پوسته انداخت ، چون باورم این بود ترکیه اجناسش ارجینال هست ،
درسی که برای من داشت هیچ کاری مهم تر از تربیت ذهنم در جهت خواسته هام و مثبت بودن نیست و فقط کارم این باشه که روی باورهام کار کنم.
سلام استاد خیلی خیلی جالب بود این فایل
تو روزمرگی هام خیلی ازین موارد دیدم
چند روز پیش یه نفر اومد خونمون وشب خوابید
قبل خواب بحث درباره داروهای تقویتی بود به من گفت یکی از قرصات بده من بخورم
منم قرص منیزیوم بهش دادم
طبق شناختی که ازش داشتم میدونستم شبها اصلا خوابش نمیبره و خیلی جابجا میشه واینو به شوهرمم گفتم ولی صبح بیدار شدم دیدم همونطور که شب خوابیده حتی جابجا هم نشده بود خودش بیدار شد و گفت عجب قرصی بهم دادی من تا صبح خوابم برد و عکس از جعبه داروت بگیر بهم بفرست
البته ناگفته نماند که من بهش گفته بودم داروم خارجیه و ساخت انگلیس و خریدمش 500هزار تومن در صورتی که بعد جعبه اش دیدم و فهمیدم خریدم 120هزار تومن
و اون فرد باور کرد که این دارو بهترین دارو هستش و راحت خوابید در حالی که با قرص خواب هم خواب نمیره
خیلی مثال مشابه توت فرنگی هست و من ازین موضوع خیلی استفاده کردم
همیشه غذایی که میپزم خواصش بیان میکنم و میگم این غذا برا فلان بیماری که داری خیلی خوبه یا خواص میوه ها میگم و آدما یجوری میخورن و مدتی بعد بیماریشون خوب خوب میشه
ایجاد این ذهنیت مثبته یا حتی ذهنیت منفی خیلی رو ما آدما تاثیر داره
و حتما یادم باشه تو فایل بعدی جریان بچه دار شدنم تعریف کنم که یکی از نتایج عالی زندگیمه که با کمک قانون خیلی راحت بهش رسیدم
خدانگهدارتون
سلام به همه عزیزان واستادم
استاد نشانه امروز منو مطالعه کن و کیف کن -خدا الان بمن الهام کرد کامنت بنویس برای استادت این نشانه- گفتم چشم .
سوره محمد
به نام خداوند بخشنده مهربان
ایه 35)پس شما ای اهل ایمان درکاردین سستی روامدارید ودعوت به صلح مکنید که شما برکفارغالب وبلند مقامترخواهیدبودوخداباشماست
وازاعمال شما هیچ نمی کاهد.
سوره فتح
به نام خداوند بخشنده مهربان
ایه 1)ماتورابه فتح آشکاری درعالم پیروز می گردانیم
2)تا ازگناه گذشته وآینده تو درگذریم ونعمت خود را برتو به حد کمال رسانیم وتورابه راه مستقیم شرع اسلام به وحی خود هدایت کنیم .
3)وخدا تورابه نصرتی باعزت وکرامت یاری خواهدکرد.
4)اوست خدایی که سکینت و وقار بردلهای مومنان آورد تابریقین وایمانشان بیفزاید وکامل تر ازآن که بودند گرداند وبدانید که سپاه قوای زمین وآسمانها همه لشکرخداست وخدا به حکمت نظام آفرینش داناست .
5)برای آن بود که خدامیخواست مردان وزنان مومن راتا ابد دربهشت هایی که زیر درختانش نهرها جاری است داخل گرداند وگناهانشان راتمام ببخشدواین به حقیقت نزد خدافیروزی بزرگ وسعادت ابداست .
7)وبدانید که سپاه قوای زمین واسمانها لشکرخداست وخدابسیار مقتدروبه تدبیر نظام عالم داناست .
8)ماشخص تورابه عالم فرستادبم که شاهد نیک وبد امت باشی وخلق رابه لطف ورحمت حق بشارت دهی وازقهر وعذاب اوبترسانی .
9)تا توخود به صالحان امتت ایمان آورده ودبن اورایاری کنید وبه تعظیم وجلالش صبح وشام تسبیح اوگویید .
استاد ببین چه شاگردی آموزش دادی
خدابهمون افتخارمیکنه به من وشما
خدایاشکرت عاشقتم خیلی خوشحالم :)))
به نام الله مهربان
سلام استاد عزیزم
سلام مریم بانوی دوست داشتنی و عزیز
سلام به دوستان
ابتدا سال جدید رو حضور شما عزیزان تبریک میگم و چقدر خوشحالم توی آغاز سال جدید بعد از اینک اهداف امسالم رو نوشتم و از خداوند تغییر خواستم داره درهای جدیدی روی من باز میشه
نگاهم تغییر میکنه
و همه اینها رو از شما استاد عزیزم دارم و سپاسگزارم از شما و خداوند متعال ک من رو به مسیر شما هدایت کردن.
استاد من نمونه بارزم برای کسی ک به شدت باورهاش دارن اتفاقات زندگیش رو رقم میزنن
و میدونم و بازم برای تغییر خیلی هاشون کاری انجام نمیدم.
استاد چقدر به فکر فرو رفتم
دیدم بخصوص زمانهایی ک برام سخته و در شرایط سخت قرار میگیرم مثلا بیماری پسرم من مریم ک دارم روی خودم کار میکنم واقعا ذهنم باتوجه به باورهام مسیر برام میسازه
مثلا ی سرماخوردگی کوچیک رو میکنه ی آلرژی و ی دوره درمان میسازه براش بعدش باید دنبال اسپری بگردم بعد باور کردم ک اسپری خارجی خوبه چون پزشک پسرم اصرار داشتن روی اون
و بعد نتونستم تهیه کنم و احساس خوبی نسبت به اسپری ایرانی نداشتم و اومدم باور کردم ک اسپری ایرانی نزدم بهتره و بعد یک پزشک دیگ گفته اسپری دهانی نیست اشکال ندارد این اسپری بینی هر شب بزن خیلی عالیه و باعث میشه پسرت راحت بخوابه و من با اصرار به پسرم خواستم ک اون اسپری بینی رو هر شب بزنه تا بهتر بشه
چون باور دارم ک پزشک ها حتما اطلاعات زیادی دارن حتما پشت صحبتهاشون علم هست و من چون اطلاعات علمی ندارم من چون نمیدانم پس بهتره اعتماد کنم به این پزشک
رفتم آزمایش خون گفتن کم خونی من تا قبل از اینکه بدونم داشتم زندگیمو میکردم اما از وقتی رفتم پیش پزشک و بهم گفتن تو خیلی کم خونی تو چطور کارهای روزانه است رو انجام میدی ذخیره آهن بدنت صفره و….و همین باعث شده ک زودتر خسته بشم و….
هر بار قلبم میگه بیماری رو باور نکن سنگ کلیه رو باور نکن
بدنت خودش این قدرت رو داره ک خودش رو بهبود ببخشه شفا بده
استاد تغییر باورهایی ک سالهاست توی وجودمون هست باید فوکوس بشه روش تا تغییر کنه باید براش زمان بذاریم یک شبه ایجاد نشده ک یک شبه تغییر کنه
من از وقتی توی دورهای شما شرکت کردم و آگاهی های زیادی به دست آوردم خیلی خیلی بهتر از قبل شدم من یک مریم دیگ شدم ولی من هنوز خیلی خیلی جای کار دارم روی خودم.
خیلی باورها دارم ک توی زمانهای خاصی یکهو میاد بیرون و من میگم عععع چرا من چنین باوری توی پستوی ذهنم مخفی داشتم پس دلیل اتفاقاتم همینه
اصلا دلیل اینک یک سری اتفاقات برای ما رقم نمیخوره و یک سری نتایجی ک میخوایم از دوره ها بگیریم نمیگیریم همین باورهایی هستن ک نتونستیم پیداشون کنیم.
توی دوره هم جهت با جریان خداوند ما داریم یاد میگیریم ک چطور جلوی مومنتوم منفی رو بگیریم
و خب اصلا همین افکار منفی از کجا میان از باورهامون از اون زمینه فکری ک ما نسبت به موضوعات داریم .
استاد شما هر بار توی کلامتون و توی صحبتهاتون چ توی دوره ها چ توی همین فایلهای هدیه یک در جدید روی ما باز میکنین .
من توی کامنت بچها خوندم ک چقدر جالب با تجسم و ایجاد باور تونستن اتفاقات جالبی رو رقم بزنن
و من همین الان قلبم گفت اگر تو نتونستی برای اینک تو ترسیدی از انجامش
تو از تجسم کردن میترسی
تو از اینک بشینی و روی یک سری باورهای کلیدی کار کنی میترسی
چرا ترس ،ترس از چی
ترس از اینک نکنه برای من نشه
و اگر تجسم کردم و نشد
اگر باوری رو تغییر دادم و نشد تمام ذهنتیتت ممکنه خراب بشه به این موضوع که با تغییر باورها و افکار میشه زندگی دیگ ای رقم زد واسه همینه ک دارم فرار میکنم ازش ،
الان و در همین لحظه ک دارم تایپ میکنم اینو متوجه شدم توی وجودم.
همین دلیلی است ک توی دوره هم جهت با جریان با خداوند داریم روش کار میکنیم من قبل از اینک بخوام کاری رو انجام بدم دارم به نتیجه اش فکر میکنم.
همین ک میگم اگر بشه یا اگر نشه و…. همین فکر نمیذاره من قدمی بردارم
الله اکبر به این آگاهی ها
صحبتهای شما همشون یک تکه از یک پازل هستن و من هر بار تازه دارم میفهمم تازه دارم یکسری آگاهی ها رو دریافت میکنم. و قطعا تازه توی مدار درکشون قرار گرفتم چون شما همیشه توی همه ی دوره ها و فایل هاتون دارید در همین خصوص صحبت میکنین.
وقتی شما میگین قرآن رو بدون پیش زمینه قبلی بخونین بدون هیچ تعصبی یا ….هر چیز دیگ
استاد باید سکوت بیشتری کنم چقدر این روزها به سکوت نیاز دارم به یک خلوت ک بشینم ببینم دارم چه میکنم با خودم
هر چند اونقدر احساسم فوق العاده است و خدا رو سپاسگزارم ک در این روزهای بسیار زیبا و این هوای فوق العاده من دارم آگاه تر میشم بزرگتر میشم.
من عاشق بهارم بخصوص عاشق شکوفه زدن درختها
وقتی درختهای شکوفه دار میبینم میگم آره مریم تو میتونی این درخت تا بیست روز پیش یک چوب خشک بود الان ببین پر از شکوفه است الان شروع کرده به زندگی الان بیدار شده و میخواد سرسبز بشه میخواد میوه بده
خدایا شکرت
استاد عزیزم با چشمانی پر از اشک و قلبی ک الان احساس میکنم باز شده براتون ی دنیا عشق میفرستم و سپاسگزارم.
در پناه الله مهربان باشید.
سلام عرض ادب عشق خدمت استاد باعشقم
استاد عباس منش عزیز
وخانم شایسته بزرگوار
اول ابنکه خدارو شکرکه هدایت شدم واین فایل ارزشمندو دیدم وواقعا از توضیحات استاد عباس منش
لذت بردم
وبعد اینکه این جریان توت فرنگی منو یاد دوران بچگی خودم انداخت وفکر میکنم اکثرا تجربه کرده باشن .
قدیم وقتی حمام عمومی میرفتیم بعد که میامدیم بیرون به ما نوشابه کاندا زرد میدادن وهنوز مزه اون
نوشابه ها تو دهن همه ما هست ومن پرسیدم که میگن الان مزه همین نوشابه ها از قدیم خیلی هم بهتره
اما اون موقع با عشق اونوشابه رو به میدادن وتعریف میکردن که کاندا زرد خیلی خوشمزست
ماهم طعم خوشمزه احساس میکردیم
وتو این جریان توت فرنگی که استاد توضیح دادن هم
باور انسان اینو خوشمزه کرده گرچه که تمام توت فرنگیا از ی نوع واز یک جعبه بود
ونتیجه این که افکار مثبت مثل توت فرنگی 19دلاریه
وافکار منفی مثل توت فرنگی ارزون
پس میشه رو افکار مثبت هم تمرکز کرد و همیشه ساده ترین کارهارو با عشق انجام داد وبهره بزرگی ازش گرفت
درپایان تشکر میکنم از خدایی که منو هدایت کرد که این فایل خوشکلو ببینم
وبعدشم ممنون شما استاد عزیزم
در پناه حضرت عشق ارزوی بهترینهارو دارم واستون
عاشقتونم