درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 27 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    112MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

333 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهدی بیرانوند گفته:
    مدت عضویت: 1838 روز

    سلام دوستان عزیز درود ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

    برای این فایل کلی مثال و نکته های مختلف به ذهنم رسید که خواستم بیام بنویسم .

    مثل هر دفعه از خدا میخوام که به ذهنم نظم بده و کمکم کنه تا دونه دونه نکاتو رو بنویسم .

    اول از همه میرم سراغ یه مفهوم خیلی مهم

    »»واقعیت««

    مفهومی که خیلی وقت ها ذهنم رو درگیر کرده . خیلی وقت ها فکر میکردم دیگه هرچی رو که بتونیم تو دستمون بگیریم واقعیه. الان میبینم که واقعیت اون هم تحت تاثیر ماعه .

    همیشه برام سوال بود وقتی میگن یه فیلم واقع گرایانس ، یعنی چی ؟ چه دیدگاهی داره که اینو میگن ؟ یه دیدگاه خشن و منفی تا حد زیادی ؟ مگه دیدگاه امیدوارانه خیلی از فیلم ها واقعی به حساب نمی یاد ؟

    واقعیت چیه ؟

    بزارید یه مثال از داستان یه پسر بچه بزنم . یه پسر بچه که تعطیلات عیدش بشدت خراب شده بود . نمیتونست بیرون بره . نمی تونست هنر مورد علاقشو کار کنه. باید تمام وقت می موند مغازه . چون فروشنده شون رفته بود و پدرش هم شدیدا در گیر کار های غرفه عید بود . کلا تو اون مدت خانوادش رو روزی چند ساعت فقط میدید.

    چند وقت گذشت ولی متاسفانه فروشنده ای پیدا نشد و خانوادش رفتن مسافرت و اون پسر بچه مجبور بود تمام مدت بمونه مغازه . تو تمام این مدت فقط چند هفته اخر پدرش بهش یکم پول داد بابت موندن .

    حالا این وسط هم که همه رفتن تفریح، این اقا یکی از کلاسای دانشگاهشم افتاده چند روز قبل عید . همه تو مسافرتن ، ایشون میره سر کلاس .

    خیلی به اون پسر بچه سخت گذشت ؟ واقعیته دیگه

    نه ؟

    راستشو بگم این داستان خودم بود . گذاشته بودمش تا برای تمرین و بحث احساس قربانی شدن انجامش بدم . ولی دیدم خیلی مناسب اینجا بود .

    تا اینجا چقدر حرفام واقعی بود ؟ پدرش خیلی ادم بدی بود ؟ احساس میکنید باید دلسوزی کنید برام ؟

    حالا بزارید چیزی که خودم تجربه کردم رو بگم . داستان بالا رو انجور که خودم توش بودم و تجربه کردم بگم .

    نزدیکای عید بود . از استاد فایلی دیدم مربوط به تمرکز بر هدف . به خودم گفتم باید هدفی انتخاب کنم برای سال جدید . بنا به دلایلی که قبلا گفته بودم ایجاد یه رابطه عاشقانه رو انتخاب کردم . شروع کردم به کار کردن و هدایت شدم به دوره عزت نفس . رو خودم کار کردم .

    فایلی که از استاد دیده بودم درباره تمرکز 100 در صد بر خواسته بود . این همش تو ذهنم بود . چون خیلی توش ایراد داشتم . همش به خودم میگفتم نمیتونم نمیشه من کلی کار فرعی دارم .

    همین الانشم سختمه دربارش حرف بزنم . کلا سختمه درباره نقاط ضعف و ترسهام صحبت کنم ولی میکنم تا برم تو دلش .

    درباره تمرکز به خودم گفتم بیام تلگراممو پاک کنم تا بهتر تمرکز کنم . من کلا تو فضای مجازی نیستم ولی خیلی الکی هی تلگراممو چک میکردم . پاکش کردمو با تمرکز بیشتری رو خودم کار کردم . ماه رمضون هم نزدیک بود و هی تو ذهنم میومد که من حتما بخاطر تفاوت عقایدم باخانوادم بحثم میشه . ولی میگفتم خدا هدایت میکنه .

    تکامل داشت طی میشد . یروز دیدم پدرم اومد گفت فروشندمون دیگه نمیاد خودشم درگیر کارای غرفه ایه که برای عید تو نمایشگاه گرفته . گفت که من برم مغازه بمونم تا ببینیم چی میشه .

    من اولش خیلی بهم ریختم . چون نمیتونستم رو هنرم کار کنم و احساس میکردم شرایطی بهم تحمیل شده . من مخالفت کردم و خانوادم هم گارد گرفتن که وظیفته و اینا .

    خیلی سریع اومدم گفتم خیر فی ما وقع . اول به خودم گفتم که گارد خانوادم به خاطر جبهه گرفتن خودمه .

    دقیقا مثل تفاوت واکنش اب وقتی بهش مشت میزنی و وقتی اروم نوازشش میکنی دستتو توش فرو میبری .

    بهشون حق دادم چون کسی نبود بره مغازه . با خودم گفتم پدرت به تو اعتماد کرده و اگر نه داداشتم بود . ولی خیلی وقت ها پدرم دلش نمیخواد کارشو بده بهش . دوس داره من باشم .

    الان که فکر میکنم اون موقع داشتم کم کم به واقعیت ها شکل میدادم .

    اومدم به خودم گفتم تو قدم های اولتو برای کار کردن رو خودت برداشتی . سعی کردی فضایی برای خودت ایجاد کنی . الان هم خدا کمکت کرده و داره هدایتت میکنه که تو مغازه خودت و خودت تنها باشی .

    اینو که میگفتم فکر میکردم دارم خودمو گول میزدم اما الان میگم داشتم خلق میکردم .

    به شخصه نمیخواستم جایی برم . دوس داشتم تنها باشم و این همون شرایط بود . ساعت ها تنهای تنها برا خودم بودم . فایل گوش میدادم و کار میکردم . خیلی شرایط عالی بود . از خانواده دور بودم . کمکم کرد خودمو اونجور که میخوام شکل بدم . واقعا یه فرصت عالی .

    برای هدفم که رابطه عاشقانه بود قدم برداشتم . سعی کردم تو این مدت خودمو بشناسم . بعد روابطمو اصلاح کنم . خیلی این تجربه مغازه موندن و صحبت با افراد مختلف کمکم کرد که اعتماد بنفسمو تو روابط ببرم بالا . بعد اومدم گفتم تو حرف زدن با خانم ها ایراد دارم باید خودمو اصلاح کنم .

    خدا هم طبق معمول شنید .

    این وسط در بهترین زمان ممکن یه کلاس داشتم که گره های دونفره بود و با کمال تعجب من با یه خانم همگروه شده بودم . صرفا منظورم اینه درحالت عادی اینطور نبود . دختر ها و پسر ها جدا بودن. ولی من و شما که میدونیم این هدایت خدا برای من بود .

    با خودم گفتم که اره این یه فرصته تا خیلی عادی رفتار کنم . سلام عادیمو داشته باشم و کلا یه رفتار عادی داشته باشم . چون در این زمینه ایراد دارم و دارم روش کار میکنم . بخاطر پیشینه مذهبی که از خانوادم دارم هنوز خیلی دیدگاه های منفی نسبت به ارتباط بین دختر و پسر دارم که دارم روشون کار میکنم .

    کلاس خیلی عالی گذشت . و چیزی هم که اخیرا من متوجه شدم من تمام ماه رمضون یه جورایی از خانوادم دور بودم . ارتباطی باهم نداشتیم . اصلا هیچ جوره ناراحتی پیش نیومد . واقعا خودم هم نمیدونستم خدا چطور میخواد این مسئلمو حل کنه . اثلا اصلا اسلا باورم نمیشد ‌. تازه اوایل همش بابت غرفه ناراحت بودم که چرا پدرم غرفه گرفته و من الان مجبورم بمونم مغازه . ولی من و داداشم کنار غرفه پدرم وسایل خریدیم و گذاشتیم و پول خوبی هم ساختیم . تجربه خیلی قشنگی بود .

    غرفه عید که تموم شد و وقت پدرم ازاد شد, با خودم گفتم یعنی فرصتم تموم شد ؟ نمیتونم دیگه رو خودم کار کنم ؟

    فهمیدم خانواده قصد رفتن به مسافرت دارن . خیلی دوس داشتم تنها بمونم خونه و رو خودم کار کنم .

    دیدم شرایط جوری پیش رفت که فقط مادرمو و داداشم میخواستن برن مسافرت . فکر نمیکردم بزارن که من بمونم .

    تو این مدت هم اینقدر خوب مغازه رو مدیریت کرده بودم که پدرم خودش میخواست اصلا مغازه دست من باشه. اومد گفت این هزینه بهای مغازه بودنت و روزانه مبلغی رو تعیین کرد برام . قرار شد که من و پدرم بمونیم . نصف روز احتمالا پدرم مغازه بمونه و نصف روز من و عملا من هنوز در تنهایی خودم بسر میبرم و رو خودم کار میکنم .

    الان هنوز هم احساس میکنید که قربانی شرایط شدمو باید برام دلسوزی بشه ؟

    کدومش واقعی ؟

    هر کدوم که تو بگی واقعیه . من خیلی راحت میتونستم فکر کنم که داره وقتم تلف میشه مجبورم بمونم مغازه . و واقعا هیچ ایده ای برای زمانم تو مغازه به ذهنم نمیرسید و از بیکاری کلافه میشدم و واقعا سخت میگذشت .

    میتونستم اینجوری هم که الان فکر کردم فکر کنم .

    کلا وقتی داری میگی خیر فی ما وقع و تلاش میکنی به نکات مثبت توجه ، اصلا به این معنا نیس که خودتو گول میزنی .

    ⁦ฅ⁠^⁠•⁠ﻌ⁠•⁠^⁠ฅ⁩ تو داری شرایطتو میسازی ⁦ฅ⁠^⁠•⁠ﻌ⁠•⁠^⁠ฅ⁩

    این تجربه برا خودم خیلی درس داشت که از شرایطی که فکر میکردم خیلی بده . اومدم و بهترین عیدمو ساختم . طوری که اصلا باورم نمیشه، زمانی فکر میکردم بهم ظلم شده .

    یه بحث دیگه که دوستان بیان کردن

    »»اینکه چیزی ساده بدست بیاد ، بی ارزشه««

    دوستان اشاره کردن که تو ذهن ما چیزی که سخت بدست بیاد ارزش داره .

    مثلا این توت فرنگی که 20 دلار قیمت داره . حتما خیلی به به عه .

    شاید بخاطر همینه که خیلی افراد نمیان از همین اسمون بالاسرشون لذت ببرن . چون راحت در دسترسه .

    اولین بار که میدیدم بعضی از بچه های کلاسمون عکس اسمون رو تو گروه میزارن و از زیباییش میگن واقعا برام جالب بود . تازه میدیدم که خیلی از دختر های کلاسمون هم از گل و چیز های ساده و در دسترس عکس های قشنگ میزارن .اینارو به خودم میگم که یاد اوری کنم به خودم چه ادم های فوق العاده ای تو دنیا هست و داشتن یه رابطه زیبا ممکن و بلکه بسیار اسان است .

    اصلا نیازی هم نیس که سخت باشه تا قشنگ باشه ها .

    مثل همین اسمون بالا سرمون ، مثل همون توت فرنگی معمولی ،

    مثل یه اشنایی ساده …

    این باور که چیز های ساده هم قشنگن ، باعث میشه همین روزمره ترین اتفاقات زندگیمونو جور دیگه ای ببینیم . که حتی با خوردن همچین توت فرنگی معمولی اینقدر لذت ببریم .

    من خودم انیمیشن خیلی دوس دارم . ولی بخاطر کنترل ورودی هام خیلی حواسم هست چی میبینم . هر چیزی نمیبینم . اون انیمیشن هایی هم که میدیدم ، صحنه های خیلی زیبایی از زندگی رو نشون میداد . داشتم فکر میکردم این صحنه ها از کجا میان ؟ یه اسمون ابی ؟ یه جاده بارونی ؟ یه تابلو خیس تو خیابون ؟ یه گل کنار جاده ؟ افرادی که دارن میرن سر کارشون ؟ گربه ای که خودشو لیس میزنه ؟

    خیلی صحنه های زیبا از روز مره ترین چیز ها و میدیدم . با خودم میگفتم یعنی دنیا میتونه اینقدر قشنگ باشه ؟ شهر کوچیک من که نمیتونه قشنگ باشه . میتونه ؟

    به خودم گفتم من الان کارگردان یه انیمه ام . دنبال سکانس های زیبا برای برای فیلمم میگردم .

    هر وقت میرفتم بیرون این تو ذهنم بود . از در و دیوار عکس میگرفتم . باورم نمیشد که میشد تمام اون چیز های تکراری رو اینقدر قشنگ دید . تمام اون ساختمون های قدیمی وقتی تصور میکردم که لوکیشن یه انیمه معروفن ، تو ذهنم قشنگ میشدن . عکس هایی که از ساختمون های خراب شهر میگرفتم برای دوستام خیلی جالب بودن . اصلا باورشون نمیشد میشه اینطوری هم نگاه کرد .

    کلا دیدم نسبت به همه چی عوض شد . با خودم گفتم الان فلان شهر که بنظرت خیلی رمانتیک و خاطره انگیزه ، بخاطر اینه که لوکیشن یه فیلم سینمایی قشنگ بوده .

    خوب مگه شهر تو الان چشه ؟ اینم لوکیشن فعلی فیلم زندگی توعه . از این خاطره انگیز تر ؟

    وقتی میرفتم بیرون جوری نگاه پرنده های درحال پرواز میکردم انگار اوپنینگ شیر شاه بود .

    هوای ابری حس خیلی خوبی برام داشت . عاشق اون نم و قطره های ابی بودم که همه جا بود .

    کنار دریا میرفتم فکر میکردم این الان ساحلیه که تو یه فیلم عاشقانه دو تا دوست باهم اشنا میشن .

    تو اتاقم میرفتم فکر میکردم این الان اتاق شخصیت اصلی فیلمع . جایی که توش احساس ارامش میکنی .

    خیلی کمکم کرد دیدم نسبت به روز مره ترین چیز هایی که به سادگی دم دستمونه عوض بشه.

    واقعا همین الانم احساس خوبی نسب به همین صدای بخاری کنارم دارم که داره جلز و ولز میکنه . صدای لاستیک ماشین ها وقتی میرن تو چاله اب ،‌ برگ درختا …

    همش قشنگه . حتی بنظرم یکی از پرنده هایی که کلا نادیده گرفته شده گنجشکه . چون همه جا هست و اصلا هیچ کی نمیبینش . همین الان داشتم از پشت پنجره مغازه یکیشو میدیدم . چقدر قشنگ بود . طرح خیلی قشنگی از قهوه‌ای و سیاه . راه رفتنش خیلی بامزه بود .

    به قول یه بازی که وایبشو دوس داشتم

    Love is in small things

    میشه به همین اتفاقات بظاهر ساده معنای دیگه ای داد .

    حالا اگه بخوایم از این نکته بگذریم

    نکته دیگه ای که به ذهنم رسید

    »»قضاوت بر اساس پیش فرض های قبلی««

    این یکی ایراد خودمه بشدت و میخوام نکاتی رو بخودم گوشزد بکنم . از اینجا به بعد مخاطب حرفام بیشتر خودمم .

    خیلی وقت ها یه فیلم رو از رو پوسترش قضاوت میکردم و یا چون تو اون ژانر یه فیلم بد دیده بودم میگفتم حتما این هم بده.

    کلا فیلم و انیمشن های زیادی ندیدم . با وسواس زیادی فیلم هامو انتخاب میکنم . خیلی وقت ها شده صرفا از با قضاوت از رو ظاهر یه فیلم خوب از دستم در رفته ولی وقتی میبینم ریوی هاش خوبه و بهش فرصت میدم و میبینمش میفهمم که اشتباه قصاوت کرده بودم .

    اینو ربط میدم تو ارتباطم با ادما و ایرادی که در زمینه ایجاد رابطه عاشقانه دارم .

    ادم هایی رو که میشناسم ، خیلی دوست دارم و همیشه سعی میکنم با یه دید مثبت برم سمتشون .

    ولی نسبت به افراد جدید یه کمال گرایی دارم . مخصوصا الان که بحث رابطه عاشقانه برام مطرحه.درباره کمالگرایی بگم که اولا مگه خودم بی ایرادم ؟ بعد بنظرم دیدگاه مناسبتر نسبت به فرد مقابلت اینه که

    ⁦ฅ⁠^⁠•⁠ﻌ⁠•⁠^⁠ฅ⁩ اون فرد کلی نکته مثبت داره که باید بتونی ببینیشون و میتونی ازشون کلی درس بگیری . و کلی پتانسیل اماده شکوفا شدن تو وجودش هست که میتونید در کنار هم رشد کنید . ⁦ฅ⁠^⁠•⁠ﻌ⁠•⁠^⁠ฅ⁩

    اصلا میدونید چرا موسیقی نواختن یک نوازنده اینقدر زیباس ؟ ولی خیلی وقت ها میگن اجرا موسیقی ، نت به نت توسط کامپیوتر و ربات یکنواخت و بی روحه ؟ کامپیتر که دقیقا چیزی که بهش داده شده رو مینوازه . ثانیه به ثانیه . با شدت صدای کاملا دقیق و بدون خطا

    چون موسیقی که نوازنده ها مینوازن درکنار تمام نکات مثبتشون . پر از ایراده . هیچ دو نتی دقیقا شدت یکسانی ندارن . سرعت اجرا مقدار کمی بالا پایین میشه در طول اجرا. بعضی نت ها کمی جابجا میشن .

    اصلا برای اینکه اجرای کامپیوتر پر احساس بشه ، این ایرادات انسانی رو به طور مصنوعی بهش وارد میکنیم .

    همینه که ما -ادم ها- رو خاص می‌کنه

    مسئله دیگه ای هم که دارم ،خیلی وقت ها با یسری پیش فرض ها به یسری ادم ها نگاه میکنم . مثلا تو ذهنم اینه هر کی اینستا داره ، کمبود توجه داره و ضعیفه .

    از همه دوستان معذرت میخوام ⁦¯⁠\⁠⁠(⁠ツ⁠)⁠⁠/⁠¯⁩

    اینا همه تو اعماق ذهنمه دارم کنکاشش میکنم . میاد بیرون دیگه ( استیکر خنده با یه چیکه اب رو سرش )

    داشتم فکر میکردم من اینستا ندارم ولی تو همون تلگرام که دارم همش عکس پروفایلمو عوض میکنم . درسته اینقدر اعتماد بنفس دارم که راحت از خودم عمس میزارم ولی دیگه احساس کردم دارم برای همون نیاز به توجه اینکارو میکنم . مثلا اوایل عکس از طبیعت دانشگاه میزاشتم گروه . واقعا تجربه عالی بود . ولی از یه جایی به بعد احساس کردم دارم اینکارارو میکنم که منو ببینن . خب میبینیم که بحثی که مطرحه ، پاسخ ما نسبت به یه نیاز درونیه . اصلا صرفا بحث داشتن یا نداشتن این پلتفرم به تنهایی نیست . خیلی از دوستام دارن توش کار میکنن اصلا .

    اینارو به خودم میگم چون برای روابط ، احساس میکردم ادم مناسب نیس . ولی داشتم سطحی نگاه میکردم . همش داشتم با پیش فرض هام نگاه میکردم . مثل اون فیلمی که بدون اینکه بدونم چیه ردش میکردم .

    مثلا من به ازادی اعتقاد دارم . به خودمم میگم نباید به کسی اسیب بزنه . این خط قرمز منه . باز با این حال چون از یه خانواده مذهبی اومدم . هر دختری که پوششی که پیش فرض تو ذهن من هست رو نداشته باشه یه برچسب منفی میخوره .

    حالا خودم به اجبار و پوشش به اون شکلی که عرف هست اعتقاد ندارم ولی بازم هم یه برچسب منفی میخوره. هر چقدم کمرنگ .

    مثلا قبلا دیگه همینکه کسی رو میدیدم بی روسری هست فکر میکردم که من اصلا باید ازش دوری کنم . خیلی وقت ها ادم هارو با پیش فرض هام فضاوت کردم و شده باهاشون اشنا شدم و دیدم چقدر اشتباه میکردم .

    مثلا بنده خدایی بود با لحجه کردی . شلوار گشاد . بدن نسبتا استخوانی و پوست تیره . انگشتش هم اسیب دیده بود . این بنده خدا تو کلاسمون بود . به خودم گفتم احتمالا نباید برم سمتش . همین .

    گذشت و من و اون پسر الان صمیمی هستیم . چقدر این ادم گله . یا مثلا چند تا دوست خیلی خوب دارم بعدا فهمیدم از عزیزان افغانستانیمون هستن . با خودم گفتم اگه از اول بدون اینکه بشناسمشون اینو میفهمیدم ، چقدر پیش فرض هام تو قضاوتم تاثیر داشت ؟

    خدارو شکر رابطم با پسر های دانشگاه عالیه . هر کی رو میبینم میرم سمتش با این پیش فرض که حتما ادم عالیه . میرم و خودشو همونجور که هست میشناسم . بجای اینکه به حرف مردم گوش بدم.

    ولی در ارتباط با دختر های کلاس ، چون به شخصه ارتباطی ندارم و صرفا از دور میبینم . پیش فرض هام خیلی تاثیر دارن . مخصوصا الان که بدنبال رابطه عاشقانم. میخوام پیش فرض هامو اصلاح کنم .

    مثلا خانم شایسته مثال خیلی واضحیه برام . ایشون کسی هستن که من تحسینشون میکنم .برای مثال پوشش خودشونو دارن و اصلا این همون شجاعتیه که من دنبالشم . شجاعت میخواد خودت باشی .

    خدایا همونطور که الان مثل همیشه هدایتم کردی تا این کامنت تو ذهنم مرتب بشه و بتونم سخنانتو به قلم بیارم در این مسیر کمکم کن تا ثابت قدم باشم .

    میترسم

    ولی قدم برمیدارم …

    همتونو به اغوش گرم خدا میسپارم

    عاشق همه شما عزیزان هستم

    عید همتونو مبارک باشه

    سالی پر از آرزوهای جدید

    انگیزه های بسیار

    و اهدافی که به تحققشون می‌بالید

    شجاع باشید

    فعلا ⁦(⁠◕⁠ᴗ⁠◕⁠⁠)⁩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    فریبرز کاوه گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    درود بر استاد بزرگوارم جناب سید حسین عباس‌منش و بانو مریم شایسته‌ی عزیز و یکایک دست‌اندرکاران سایت الهی عباس‌منش و همه‌ی همراهان هم‌فرکانسم

    خدایا پروردگارا سپاس بیکران دارم که مرا در این مسیر زیبای آگاهی و رشد قرار دادی و خورشیدهای هدایت را بر سرم نهادی تا راه گم نکنم.

    خوب اگه قرار نبود که هدایت بشم، چرا از این‌جا سردرآوردم؟ اونم در وقتایی که مردم پی دید و یازدیدهای نوروزی هستند و من نشستم تو خونه و نرفتم برای مثلا عید سیاه مادر خانمم! پس قرار بود که من بنشینم و این‌ مطالب را بشنوم و ببینم تا هدایت بشم!

    مثلا همین چند وقت پیش بود که پس از یک جلسه‌ی کاری با لیدر توانمندمان یهویی یه فکری تو ذهنم جرقه زد و اونم این بود که؛ خداوند وهّآب در قرآن کریمش میگه که ای انسان گول ظاهر دنیا را نخور و یا این‌که چند جا به پیامبرش میگه که مال و اموال اینان( کافران) حواس تو را پرت نکنه و اشتباه نکنی! هم داره میگه که مال دنیا در برابر آخرت هیچ نیست و هم این‌که می‌خواد به ما بگه که؛ فکر نکنید که داشتن مال و ثروت بسیار سبب بالا بودن کسی است و اونا را نفوذناپذیر نبینید! اونا را هم می‌تونی( منظورم خودم هست) برای محصولات بی‌نظیری که نماینده‌ش هستی و حتا برای موقعیت درآمدزایی و پلن درآمدزایی شرکت پرزنت کنی! همه چیز به تو( من) بستگی داره و بس! اگه تو این‌جوری فکر کنی و باور کنی و تصّور کنی که اونا ازت استقبال می‌کنند، استقبال می‌کنند! و اگر باورت این باشه که مورد استقبال قرار نمی‌گیری، خوب ازت استقبال نمیشه!

    برهمین اساس رفتم و با چندین فرد ثروتمند درباره‌ی محصولات گفتگو کردم و اونا را پرزنت کردم و کاملا مورد استقبال قرار گرفتم! همین من که از نزدیک شدن به دفتر اونا هم می‌ترسیدم و مانند یه آدم نیازمند بهشون نگاه می‌کردم. این‌بار به خودم گفتم ببین؛ تو تنها به خدا و پروردگار جهانیان که تنها فرمانروای جهانیان است نیازمندی و بس و اوست که صاحب همه چیز است و اونا و ما هیچ فرقی نداریم و همه در پیشگاه خداوند یکسان هستیم و ثروتمندان و ما صاحب هیچ چیزی نیستیم و همش مال خداست!

    حالا از فردا روزهای پیگیری اونا میاد و تازه روز به روز هم افراد ثروتمند بیشتری را برای محصولات و پلن درآمدزایی شرکت پرزنت و پیگیری می‌کنم تا از اونا مشتریان دائمی و وفادار و یا اعضایی بسیار قدرتمند بسازم!

    هیچ فکر نمی‌کردم که بتونم بدون همسرم زندگی کنم. خوب، خدا کمک کرد و ایشان پس از 27 زندگی در کنار من، یهویی تصمیم گرفت( البته از سالیان پیش زمینه داشت) برای زندگی به تهران برود و اونجا به کاری هم مشغول بشه که انجام شد. اوائل کار برام سخت بود (ولی من که تو این مسیر هستم و البته همسرم مخالف صددرصد این درس‌ها و اندیشه‌هاست و کاملا انسانی منفی‌گرا و افسرده است) ولی کم‌کم فهمیدم که خداوند یگانه‌ی بسیار بخشاینده‌ی بسیار مهربان خواسته و کمک کرده تا من تنها باشم و بتونم راه را ادامه بدم و بدون مزاحم رشد کنم. حالا با این باور و با این‌که همسرم دو مسافرتی را که برای نوروز برنامه‌ریزی کرده بودم را به‌هم زده ولی من خوشحالم چون وقتی داشتم قرآن می‌خواندم، خداوند من را به شکیبایی دعوت کرده بود و بهم گفت که اگر شکیبا باشی، کم‌کم تو را راحت می‌کنم و شرایط همونی میشه که دلت می‌خواد! برام هیچ چیزی مهم‌تر از آزادیم نیست! دلم می‌خواد که با هدایت الله هم به آزادی مالی، آزادی مکانی و آزادی زمانی برسم و هیچ کسی نتونه به کارهام دخالت کنه! و خدا را سپاس که این مقدمه‌اش است!

    آره واقعا همینه و دنیای ما با تصورات و باورهای ما ساخته میشه و بس!

    استاد بزرگوارم از این‌که خدا من را در این مسیر زیبای آگاهی و رشد قرار داده بسیار سپاسگزار درگاه پرمهرش هستم!

    ارادتمند شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    میترا محسنی گفته:
    مدت عضویت: 292 روز

    سلام بر استاد و مریم خانم و همه ی خانواده ی بزرگ عباسمنش

    سال نو همگی مبارک

    انشالله از تمام لحظه ها و روزهای این سال از نعمت اینترنت و گوشی هامون استفاده ی مفید کنیم برای ساختن باورهای قدرتمندو مثبت برای ساختن یه زندگی قشنگ

    نکته ی مهم فایل( مثبت اندیشی، مثبت نگری و خوش بینی است)

    اینکه ذهنیت مثبت به هر چیزی داشته باشیم

    وچقدر این باور قدرتمندو زیباست

    این کاملا پذیرفته شده است که اگر دکتر دارویی میده و تاکید به خوردن دارو در زمان های مشخص با آب یا بعد غذا میکنه نه برای اثربخشی واقعی اون دارو بلکه برای ایجاد باور و تلقین بیشتره در ذهن بیمار

    یا قیمت کالایی هرچه بیشتر باشه صرفا باور ذهن بر اینه که کیفیتش بهتره

    در فایل نحوه ی برخوردبا تهمت قسمت2 استاد فرمودن که پسرشون رو در فلوریدا در مدرسه ای ثبت نام کردن که مدرسه سیاهپوستان بوده و چون استاد و مایک اطلاعی نداشتن از این موضوع و پاک بوده ذهنشون و ذهنیت منفی نداشتن به این مسئله هیچ مشکلی هم پیش نیومده براشون

    و این یک نگاه کلی باید باشه که اگر در مورد کسی یا چیزی ذهنیت منفی نداشته باشی همیشه روی مثبت آن شخص را می بینی نسبت به همه چیز حتی کشورها ،شهرها ،قومیت ها دیدمنفی نداشته باشیم مثبت نگر باشیم تا اتفاقات مثبت برامون اتفاق بیفته

    به قول استاد ویژگی منفی رو با دید منفی برانگیخته نکن

    ویژگی مثبت رو با دید مثبت برانگیخته بکن

    ذهن طوری برنامه ریزی شده که اطلاعات ورودی رو با باورهای مثبت یا منفی که دارد تفسیر وتعبیر میکند تا هماهنگی به وجود بیاورد با باور خودش یعنی اگر ذهن باور به کمبود داره ورودیهایش جوری تفسیر میشوند که تایید کنند باور کمبود رو و فرکانس ارسالی در نتیجه ی این باور محدود نتیجه اش دیدن محدودیت وفقر بیشتری هست که تجربه میکند حالا اگر این وسط ذهن نمونه هایی ببیند از رفاه و فراوانی که برخلاف باور کمبود خودش است چون اون باور قدرتمند کمبود همچنان پابرجاهست وتغییری نکرده ذهن این اطلاعات ورودی رو قبول نمیتواند بکند و با توجیهات قدیمی مثل ربط دادن به شانس و به دست آمدن این ثروت از راههای نادرست سعی در کنترل شرایط دارد

    یه همچین ذهن مارمولک و زبلی داریم خخخ

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  4. -
    محمدرضا شیری گفته:
    مدت عضویت: 1369 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام عرض میکنم خدمت تمامی دوستان گرامی و همچنین استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان

    فکر میکنم دو سه روزی بود که مدام این فایل مربوط به توت فرنگی به چشمم میخورد امروز بالاخره تونستم به ذهنم غالب بشم و این فایل بینظیر رو ببینم.

    واقعا برای خودم که جاداره درک کنم این افکار چه نعمتی هستند و چقدر قدرتمند…

    اتفاقا امروز با خانواده ام رفته بودیم زیارت شاه عبدل العظیم

    من به سر و صدا و شلوغی حساسیت دارم و یکی از پاشنه های آشیلم همین مورد کنترل ذهن در اجتماع هست که بتونم ذهنم رو روی جریان های مثبت نگه دارم و متمرکز باشم روی خودم و به هر چیزی واکنش نشون ندم مخصوصا که اصلا اتفاق نیافتاده باشه.

    کمی درگیر شدم و ذهنم رفت به سمت منفی شدن که به یک باره یاد اصل کنترل ذهن افتادم و شروع کردم به گفتن این جمله ها در ذهنم

    و از این قبیل نجواهای قدرتمند کننده که به یکباره احساس کردم در عرض چند ثانیه سبک شدم.

    ذهنم دیگه شلوغ نبود..

    احساس سنگینی در اطراف خودم نداشتم و احساسم به طرز قابل مشاهده ای در کسری از دقیقه بهتر شده بود

    در ادامه چند ساعتی که مشغول زیارت و خرید از بازار اونجا بودیم باز هم مورد حمله ذهنم قرار گرفتم ولی با همین ترفند که بهم الهام شده بود تونستم از قدرت گرفتن جریان افکار منفی جلو گیری کنم و طبق گفته استاد عزیزم همین که ما بتونیم از افکار و باورهای منفی و محدود کننده خودمون رو دور کنیم به دلیل اینکه جریان این جهان رو به خیر هستش پس ما هم در مسیر اتفاقات و موقعیت ها و تجربه های خیر و مثبت قرار میگیریم.

    بازهم در ادامه این مجموعه فایل بینظیر در خدمت شما خواهم بود و انشالله فردا با کامنت دوم برای فایل دوم برمیگردم خدمت پر عشق شما

    در پناه الله یکتا شاد و سالم و پیوسته پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    شهیده گفته:
    مدت عضویت: 940 روز

    وای که چقدر ممنونم از شما استاد که این فایل رو آماده کردین

    مدتی بود که در دلم از بعضی از اطرافیان دلخور بودم که چرا فلان اسپری رو که اصلا مشخص نیست چی هست و هیچ اطلاعاتی ازش نیست صرف اینکه روش نوشته USA با قیمت بالا خریدن درحالی که من همون محصول رو شناسنامه دار و مطمئن و ایرانیزه شده دارم البته که چون روزی رسان رو خدا می دونم ناراحت نبودم از اینکه از من نخریدن فقط پیش خودم می گفتم که چرا اینقدر زود اعتماد می کنند در حالی که هیچ مشخصه ای نداره

    الان دیگه دلخور نیستم چون فهمیدم این باورهاس که این کار رو می کنه و اگر من هم جای اونا بودم با باورهایی که اونها دارند حتما همون کار رو می کردم

    امیدوارم که باورهای نادرست خودم رو بشناسم و تصحیحون کنم و تمرکز کنم روی باورهایی که باعث رشد من میشه

    بازم تشکر از شما استاد عباس منش عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    محمدرضا امینی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 923 روز

    به نام الله

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان …

    وسلام به همه ی دوستان

    این فایل منو یاد چند سال پیش خودم انداخت سال 1389.

    من توی جمع دوستان نشسته بودم یکی از بچه ها تعریف میکرد که اگر یه گربه سیاه ببینی پول در میاری واین رفت تو ذهن من و اون موقعه من آتلیه فیلمبرداری داشتم .

    فردای اون روز یه گربه ی سیاه تو‌ خیابان دیدم و پیش خودم گفتم اوفی امروز مراسم عروسی رزرو میکنم و اون روز من مراسم عروسی گرفتم و من اینو باور کرده بودم و تو روز های بعدی این اتفاق افتاد برا من .

    و من میرفتم تو خیابان دنبال گربه ی سیاه می‌گشتم و چقدر رو من این تاثیر گذاشته بود ولی به هر کی می‌گفتم مسخره میکرد .

    اون موقعه نمی‌دونستم قوانین چیه ولی الان با آکاهی های این سایت فهمیدم من این را باور کرده بودم و چقدر باور برا ما کار می‌کنه .

    استاد این فایل شما واقعا ارزش میلیون دلاری داره واقعا ازتون ممنونم .

    خدا نگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  7. -
    محمدحسین امانی گفته:
    مدت عضویت: 1329 روز

    سلام به استاد عزیزم

    عاشقتم به خدا

    میخواستم بگم این مثال اخر شما منو یاد کارتون میتیکومان انداخت که داداش کاییکو وقتی دستمال قدرت رو میبست انرژی خودش رو صد برابر میکرد

    خیلی جالبه برام

    یا مثلا توی فیلم شمشیر زن دوره گرد اون شخصیت اول فیلم همیشه شمشیر مخصوصی داشت که با اون قدرتش چند برابر میشد و بهتر شمشیر میزد

    یا مثلا پر فروش تری سیگار توی دکه ها سیگار ماربرو سفید هستش با اینکه هم گرون تر و هم ارزون تر از اون سیگار توی فروشگاه ها هست اما همه دنبال ماربرو سفید هستن

    وای که چقدر ذهن ادم ها اونها رو هدایت میکنه به خرید چیزهای که ذهن قبول کرده که این بهتره و ما چقدر راحت میتونیم از این قانون به نفع خودمون استفاده کنیم و شرایط مالی خودمون رو بهتر کنیم

    عاشقتم استاد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    آتنا شکیب گفته:
    مدت عضویت: 241 روز

    به نام خداوند مهربون که هر چه دارم از اوست ،

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته عزیز

    و سپاس بابت این فایل های ارزشمند که برای امسال با شروع سال جدید برای ما قرار دادید و هم دوره هم جهت با جریان خداوند تا بیشتر این قوانین درک کنیم که همه چیز باور ما هست و ذهن ما هم با باور های ما کار میکنه ، در مورد خودم مثلا در روابط چون یه باوری دارم و میبینم افراد که از قبل میشناسم و حتی اون افراد جدید که وارد زندگیم می‌شوند طبق باوری که من دارم باهام رفتار میشه و بعد من میگفتم دیدی نظرم درست بود در صورتی من چون باور داشتم اون افراد که دوست نداشتم وارد زندگیم میشدن و در آخر از اون رفتاری که منو آزار میده همون رفتار داشتن با من ، این نمیشه که همه یه جور باشن و همون رفتار با من داشته باشن فقط ظاهر آدم ها فرق می‌کرد معلومه باور منه که این رفتار میبینم که باهام می‌شد ، یا بارها گول برند و ارگانیک بودن داشتم اما بعد دیدم بهم با قیمت بالاتر انداختن ، ترکیه رفتم بارونی چرم برند گرفتم اما با یک بار پوشیدن پوسته انداخت ، چون باورم این بود ترکیه اجناسش ارجینال هست ،

    درسی که برای من داشت هیچ کاری مهم تر از تربیت ذهنم در جهت خواسته هام و مثبت بودن نیست و فقط کارم این باشه که روی باورهام کار کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    یوسف علیزاده گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش

    این قضیه بارها برای خودم پیش اومده که وقتی به چیزی زیاد فکر کنی تبدیل میشه به باور و اگر اون باور رو ادامه بدی تبدیل میشه به واقعیت زندگی ، در هر مورد و موضوعی میتونه باشه چه مالی چه سلامتی چه روابطی، اصلا فرقی نمیکنه چون قانون بدون تغییر خداونده

    اگه ما کاملا سالم باشیم و هیچ درد و نقصی تو بدنمون نباشه ولی بترسیم یا فکر کنیم به اینکه نکنه من مریض بشم نکنه فلان اتفاق واسم بیفته و این فکرو ادامه بدیم قطعا اون اتفاق میفته و برعکس اگه یه بیماری داشته باشیم و بگیم من همین فردا خوب میشم و باور داشته باشیم بدن ما قوی هست و از هر عامل بیرونی قوی تره و خودش میتونه خودشو بازسازی کنه و ادامه ش بدیم قطعا فردا خوب میشیم، چون داریم اون فکر و باور رو تغذیه میکنیم؛ پس جهان در برابر دستور ما کرنش میکنه

    اگه اتفاقی خنثی باشه این ذهن ماست که از اون اتفاق برداشت مثبت یا منفی ، پس اینجاست که ذهن مثبت نگر و منفی نگر از هم متفاوت میشن

    جهان داره به باورهای ما پاسخ میده چه مثبت باشه چه منفی و ما هستیم‌که داریم اتفاقات زندگی خودمون رو انجام میدیم

    در تستی که انجام شد اکثریت جامعه همینطورند، اگه هر دو‌توت فرنگی که بهشون دادی بگی یکی 19 دلار و اون یکی 35 سنته اکثریت باور میکنن و ذهن جوری مزه اون دو تا توا فرنگی رو از‌ هم متفاوت میکنه که فکر میکنی واقعا با هم فرق دارن ولی این درحالیه که هر دو توت فرنگی 35 سنت و از مغازه خیلی معمولی خریداری شدن

    تو مثال های دیگه هم میشه این قضیه رو تجربه کرد، مثلا اگه به مردم یه جامعه ای مثل ایران بگی اوضاع هرروز داره بدتر میشه و تو این شرایط اصلا نمیشه پیشرفت کرد و مملکت داره به قهقرا میره اکثریت این قضیه رو باور میکنن و اصلا تلاشی برای بهبود خودشون و شرایطشون نمیکنن و واقعا هم براشون همین اتفاق میفته ولی این در حالیه که تعداد بسیار قلیلی هستن که دارن خوب پول در میارن تو همین کشور و با همین شرایط پس چرا من مثل اون تعدا قلیل نباشم و نباید مثل بقیه برگی در باد باشم، یادمه تو یکی از جلسات 12 قدم گفتید اصلا فکر نمیکردم اینترنت یک کشور قطع بشه ، اون موقعی بود که دولت ایران اینترنت رو قطع کرد و دیدیم که مردم یک‌جامعه با ذهن فقیر و ستیزه جو و ایراد گیر هر بلایی رو میتونن تجربه کنن و این قانون جهانه این در حالی بود که تعداد اندکی به این موضوعات کاری نداشتن و من هم تو اون دوران سعی کردم مثل اون تعداد اندک باشم تو اون شرایط روی خودم کار کنم کلاس زبانمو برم و کاری و به اعتراضات نداشته باشم،

    از این طرف میبینیم که افرادی مثل جف بزوس ، ایلان ماسک ، کریس رونالدو ، نواک جوکوویچ و خیلی های دیگه روی خودشون کار کردن مثلا تو اون شرایط پندمی خودشون رو بهبود بخشیدن و هرروز بهتر از قبل حتی از کسانی که مدت ها در اون رشته و فیلد خاصی که این افراد حضور دارن ، تلاش کردن ادامه دادن و شدن شماره یک جهان تو حوزه خودشون، پس این ما هستیم که از یک شرایط یکسان برای کل مردم جهان یا مردم یک کشور ، میتونیم نتایج متفاوت و بهتری داشته باشیم

    اکثریت اگه از یک برندی یا مکانی تعریف کنن و کلی مشتری داشته باشه اونجا احتمالا ما هم تجربه خوبی خواهیم داشت حتی اگه اون گفته ها فیک باشه ولی چون تعدا آدم های زیادی در موردش صحبت میکنن ما هم قبول میکنیم که خوبه، مثلا من برای تهیه لوازم یدکی ماشینم‌ همیشه میرم یه مغازه خاص ، چون شنیدم که فلان مغازه جنس های اصل و با کیفیت و با قیمت بهتری داره و همیشه هم تجربه من از اوت مغازه خوب بوده چون تعداد افرادی زیادی مشتری داره و دیدم که کلی تعریف میکنن ازش

    اگه از کسی خوب شنیده باشیم قطعا در ذهن ما برخورد ما با اون آدم متفاوت خواهد بود و اصلا گاردی نسبت بهش نداریم‌و انتظار رفتار‌ و برخورد خوبی ازش داریم و قطعا همین اتفاق میفته ولی اگه از کسی که هنوز ندیدیمش بد بشنویم و تو ذهنمون داستان سرایی کنیم که فلان شخص فلان ویژگی های منفی داره قطعا نسبت بهش گارد داریم و در برخورد با اون آدم نتایج خوبی رو تجربه نمیکنیم

    مثلا سر کار ما از یه سری افراد بد میگن و میگن این افراد اینطوری برخورد میکنن گیر میدن آدم فروش هستن و از این دست ویژگی ها و اگر خیلی به این موضوع تو ذهنت پرداخته باشی دقیقا تو شرایطی که با اون آدم قرار داری باشی اون اتفاقات ناخوشایند رو تجربه میکنی ولی یکسری افراد هم هستن ازشون خوب میگن، میگن که کول هستن آروم هستن آسون‌گیر هستن ودقیقا همون شرایط رو‌ با اون افراد تجربه میکنی

    در کل میشه نتیجه گرفت تجربه های ما وابسته به اطلاعات ورودی ما هستن که اول تبدیل میشن به افکار و بعد از تکرار تبدیل میشن به باور و بعدش نمود ظاهری در زندگی ما، حتی اینجا نقش پدر و مادر‌ هم خیلی خودشو نشون میده و موثره، چون بچه ای که به دنیا میاد یه لوح پاکه و چیزی از قبل تو ذهنش نیست اولین افراد هم پدر و مادر هستن که به بچه اطلاعات اولیه رو میدن پس باید خیلی واسمون مهم باشه که چه چیزی به ذهن فرزندانمون میدیم چون میتونه کل زندگی شو تحت تاثیر قرار بده

    ممنونم از شما استاد عزیز خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک بیینمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    فاطمه مکرمی گفته:
    مدت عضویت: 564 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان سال نو تبریک میگم

    هزاران بار برای هممون این قضیه اتفاق افتاده و دیدنش ازین زاویه خیلی اموزنده اس من قبلا بهش برخورده بودم اما این ویدیو یاداوری کرد به من این موضوع را و این یکی از اتفاقات قشنگ امروزم بود بسیار از شما سپاسگزارم چون هزار بار هم مرور شه باز هم فکر کردم به این مسایل نیاز به تکرار داره تا ذهنمون ما را کنترل نکند و پیش داوری و قضاوت نکنیم و با روی خوش و فکر مثبت با یک مسیله روبرو بشیم و توجه به همین مسیله زندگی ما را میتواند متحول کند اگر روی خودمان مستمر کار کنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: