اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
انشالله این بهار خاطره انگیزترین، پربارترین، زیباترین بهار زندگیمون تا به اینجا باشه… استاد خیلی دلم روشنه و امید دارم که امسال به امید الله مهربان از نزدیک می بینمتون… از نوشتنش اشک جمع شد تو چشام…
از اون فایلایی بود که خیلی به دل می نشست…واقعا عظمت و قدرت خدا رو نشون می ده… تبارک الله احسن الخالقین… چی خلق کردی خداجون… عجب جالبه این کارکرد ذهن…برای نود درصد جامعه شاید فقط در حد این مثال توت فرنگی و اینا باشه که ناآگاهانه دارن نتایجش رو می بینن… چیزی که من بعد از دیدن فایل ذوقش رو داشتم این بود که به لطف خدای مهربان ما دانشجوهای استاد، از این ویژگی آگاهانه استفاده می کنیم و داریم (تلاش می کنیم) زندگیمون رو خلق می کنیم باهاش. همینکه شب سپاسگزاری می نویسم و می خوابیم، صبح رو با سپاسگزاری شروع می کنیم، داریم ذهنمون رو عادت می دیم که امروز قراره اون توت فرنگی 19 دلاریه باشه روزمون… داریم انتخاب می کنیم که چقدر لذت ببریم از روزمون… خدایی این نعمت چقدر جای شکر داره؟؟
خیلی خوب بود و مشتاقم بقیه حرفای استاد رو بشنوم در این باره. اینکه پیش فرض و ذهنیت از قبل، چقدر می تونه در کیفیت نتیجه تفاوت ایجاد کنه… واسه همینه که مثلا وقتی لباس شیک می پوشم خودم حس خوبی دارم. یا یادم افتاد به ظرفای دکوری که تو ایران خیلی مرسومه، یه دکور پر از ظرفای خوشگل که شاااید برای مهمون سالی یکی دوبار بیاد بیرون و استفاده یشه. یادم نمیاد سر چی شد که یه همچین بحثی اون زمان که هنوز ما تهران بودیم و خونه ی خودمون بودیم شد با مامان و خواهرام و دیگه از اون ظرفا برای لذت خودمون استفاده می کردیم. البته که من خودم کلا با این سیستم دکور و کریستال و اینا مشکل داشتم که و سر ازدواجم یادمه با وجود اصرار مامان اینا تو اون زمان، کریستال ایرانی گرفتیم بجای کریستال چک! با کلی هزینه ی کمتر. بگذریم… از کجا به کجا رفتم. می خوام بگم این بازی ذهن می تونه در مورد غذا خوردن تو ظرف خوشگل باشه… طرز سرو کردن غذا… در مورد قهوه از اونجایی که من عشق قهوه هستم و واقعا برام تفریح و لذته، اتفاقا خیلی به اسم کاری ندارم. قهوه ی استارباکس عالیه خوشمزه س ولی وقتی قهوه ی لوکال (مغازه های محلی هر شهر) رو امتحان می کنم که دونه ی قهوه شون رو خودشون رُست می کنن، بقدری اون طعم تازگی و چرب بودن قهوه لذت داره که ده ها پله از استارباکس بهتره… الان دارم به این نکته پی می برم که ما که داستان این بازی رو می دونیم، آگاهانه داریم انتخاب می کنیم که کجا بازیش رو بخوریم مثلا من در مورد طرز لباس پوشیدن (نه لزوما برند، ولی آراسته و مثلا رنگ ست شده)، یا ظرفی که توش غذا میاریم، و بعضی جاها به ظاهر قضیه کاری ندارم، مثلا برند قهوه، یا مثلا خوندن ریویوها تو آمازون، چون می دونم آدما چقدر می تونه نظراتشون متفاوت باشه ممکنه اگه از محصول الف با ریویوی 4.2 خیلی خوشم میاد درحالیکه محصول با ریویوی 4.7 هم هست، اونی که بیشتر خوشم میاد رو بگیرم…
حالا همین پیش فرضا تو روابط و باورهای مالی هم داره همینجوری کار می کنه دیگه… وقتی گوش می دادم، دیدم مثلا در ارتباطم با سام یا دخترم تینا، اگر واقعا بتونم اون پیش فرضها رو پاک کنم چقدر نظرم متفاوت میشه… و البته مدتی هست دارم آگاهانه تلاش می کنم اینکارو بکنم. اینکه من منتظر باشم و تو ذهنم مرور کنم که الان که من اینو میگم تینا چه عکس العملی خواهد داشت، همون داستان تمرکز و کانون توجه میشه دیگه، خب احتمال اون عکس العمل رو بیشتر می کنم. واقعا بازی ساده س، قانون ساده س… احساس خوب = اتفاقات خوب ساده س. ماییم که ایمان بالغیب به اندازه ی کافی نداریم… ماییم که پیچیده ش می کنیم. خداجونم تویی که دستمون رو گرفتی آوردی سر کلاس درس استاد ابراهیم نشانمون، همون خودت هم درکمون رو عمیق تر کن، باورمون رو ریشه دار تر کن… فقط خودتی و خودت… اول و آخر و ظاهر و باطن تویی، منبع قدرت و سلامتی و ثروت و آرامش تویی… گوشام رو شاخکام رو تیزتر کن، عاشق ترم کن خداجون…
برم برای ساختن باتری های جدید به امید خدا… همه تون رو به الله مهربان می سپارم… الهی که سال فوق العاده ای باشه برای هممون…
سلامممممم به دوستای قشنگم، استاد و خانم شایسته ی عزیز
امیدوارم حال همگی خوب باشه
خداروشکر بابت این روز قشنگ، آخرین روز سال 1403 !
چقدررر این فایل قشنگ بود و آدم رو آگاه میکرد
من خودم کلیییی مثال به ذهنم امد و دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم
در مورد همین خوراکی، چند سال پیش یه قهوه ای از دبی ،هدیه برامون اوردن( ما کلا خانوادگی قهوه خور نبودیم)، داداش من اولین نفر اینو خورده بود یه جوری تعریف میکرد که وایییی اصلا یه طعمی داره آدم سیر نمیشه، انقدر پر انرژی شدم…
از اونجایی که من کلا علاقه ای به قهوه نداشتم ولی خب وسوسه شدم گفتم بزار حالا ما هم امتحان کنیم، من خوردم دیدم مزه ی خاک میده. بعد واقعا با خودم گفتم انقدررر که داداش من رو غذا حساسه چجوری میگه این خوشمزه هست. داداش من که اصلا قهوه خور نبود چون حالا این قهوه از دبی بود، هر روز یه لیوان قهوه میخورد. بعد من هر چی به داداشم میگفتم عامو این که اصلاا مزه نمیده میگفت نههههه! نمیبینی یه مزه ی خاص و متفاوتی میده، من خیلی پر انرژی میشم. واقعا با قهوه های دیگه متفاوته( یکی نبود بهش بگه مگه تو اصلا چقدر قهوه خوردی که با بقیش متفاوت باشه!)
یه تجربه ی دیگه در مورد درسم که خیلی برام جالبه این بود:
توی کتاب تست ها اغلب میان کنار تست سطح سختی اون تست رو میزنن و دانش آموز با همون ذهنیت تست رو حل میکنه. توی یه کتاب تست شیمی که داشتم تست میزدم یه سوال رو به راحتی حل کردم و فکر میکردم جزو سوالای آسون باشه ولی وقتی رفتم پاسخ نامه رو دیدم، متوجه شدم سوال سختی بوده.
کلا وقتی کنار یه تستی مثلا بزنه سخت با این دیدگاه میرم سمت اون تست که یا کلا حلش نکنم یا باید کلی وقت بزارم روش، این در حالی هست که در واقعیت اگه کنار تست ها سحط سختی اون تست رو ننویسن حتی اگه سوال المپیاد هم باشه ، اگه دانش آموز سواد کافی داشته باشه میتونه به راحتی حلش کنه
دقیقا همین موضوع توی ازمون های قلمچی برایم اتفاق میوفته. قلمچی یه الگویی داره(بیشتر مواقع)، اینکه سوالای اولگ سوالای آسونی هستن و منم همیشه با این ذهنیت میرم سمت سوال که اینا رو بلدم و در 90 درصد همیشه سوالات اول درس ها رو درست حل میکنم و این در حالی هست که خیلی وقت ها شده که سوالای سخت توشون بوده و من با همون ذهنیت به راحتی حلشون کردم!
در مورد بیماری من اینو به صورتتتتتت خیلیییی واضح دیدم. چند وقت پیش مامانم ازمایش داد و متوجه شد که تیروئید کم کار داره. موقعی که اینو فهمید زیاد براش مهم نبود و حساسیت نشون نداد؛ چند روز بعدش مامانم برگه ازمایش رو نشون یه اشنامون داد( طرف پزشکی خونده بود ولی خب تخصصش این نبود ولی یه چیزایی میدوسنت)، برگه ازمایش رو که دیده بود به مامانم گفته بود که خیلییییی تیروئیدت بالاس خیلی خطرناکه برو حتما دکتر و … مامانم شبش امد خونه(نگو مامانم بعد این که خانمه اینو بهش گفته بود رفته علائم تیروئید رو سرچ کرده) دیدم اصلا حالش خوب نیست، پرسیدم مامانم چی شده، گفت من میبینم یه مدت اصلاا حالم خوب نیس، خوابم بهم ریخته، اصلا حال ندارم…( تا دیروزش حالش خیلی خوب بود و جالب اینه همون علائم گوگل رو پیدا کرده بود) ما هممون تعجب کردیم که چرا یهویی اینجوری شد تاااا موقعی که مامانم رفت پیش دکتر غدد و بهش گفته بودن اصلا چیز مهمی نیست خوب میشی. مامانم از دکتر شاد خندون برگشت، پرسیدم مامانم چی شد گفت هیچی خداروشکر چیزیم نیست و از همون موقع تا الان هیچ علائمی دیگه ما ندیدیم….
خداروشکر که عضو این خانواده ی دوست داشتنی هستم و روز به روز آگاه تر میشم و درک بیشتری از خودم ،زندگی و این جهان پیدا میکنم
میخوام یه تجربه از خودم در مورد خرید هندزفری بی سیم یا همون ایرپاد بگم. من چون فایل زیاد گوش می دم الان سه تا ایرپاد دارم. دوتاش از برند معروف سامسونگ هست و یکی از اون ها برند نام آشنایی نیست. هر سه تا رو از سایت دیجی کالا خریدم.
در مورد برند سامسونگ شکی نداشتم و بدون اینکه نظرات و کامنت های زیر محصول رو بخونم خریدم رو انجام دادم. کماینکه جز هدف هام هم بود و میخواستم حتما بخرم. اما دوست داشتم یدونه ایرپاد دمه دستی هم داشته باشم. خلاصه در مورد این آخری کلی تحقیق کردم و خیلی نظر خودم. انگار که در مورد سامسونگ ها شک نداشتم و در مورد برندهای کمتر مطرح شک داشتم و میخواستم سرم کلاه نره. این رو هم بگم که مدل های سامسونگی که خریدم ده ها برابر قیمتشون گرون تر از این مدل غیر مطرح بود.
بعد از تحقیق زیاد دقیقا طبق گفته استاد ایرپادی رو پیدا کردم که یکی از پر کامنت ترین ها توی سایت دیجی کالا بود. جالبه که از همون برند مدل های دیگه ای هم بود که نظرات زیادی روش نیومده بود و افراد زیادی نخریده بودند و کاملا شبیه همین ایرپاد هم بود.
خلاصه من به خاطر نظرات مثبت بسیار زیاد و قیمت مناسب و بسیار ارزان تر از سامسونگ ها خریدم رو ثبت کردم و منتظر شدم تا اومدن.
حالا چه تجربیاتی از استفاده در عمل داشتم؟ این ذهنیت مثبت من در مورد اون ایرپاد بی نام و نشان ولی با نظرات بسیار خوب در نهایت چه تجربه ای برای من خلق کرد؟
اتفاقی که افتاد اینه که من در بالای 95 درصد مواقع از ایرپاد ارزون تره استفاده می کنم و چنان تجربه خوبی برام داشته که حد نداره. چون ذهنیت من به واسطه نظرات بسیار مثبت کالای ارزونتر خوب شده بود، برای من خیلی عالی بود.
بریم سراغ دلایل تا به صورت واضح براتون شرح بدم:
این ایرپاد نسبت به سامسونگ ها باتری بسیار قوی تری داره که اگه کل روز رو هم فایل گوش کنم بازم تموم نمی شه در حالی که سامسونگ ها بعد از سه ساعت باید بزارم توی کیس شون تا شارژ بگیرن.
این ایرپاد خیلی خوب صداهای بیرون رو به صورت طبیعی بلاک میکنه ولی سامسونگ ها یکیشون که کلا بلاک نمی کنه، اون یکی اما نویزکنسلینگ داره ولی خیلی زود باتری رو خالی میکنه.
این ایرپاد ارزونه خیلی راحت توی گوش فیت میشه و من روی موتور هم ازش ساعت استفاده کردم ولی نمی افته. در حالی که سامسونگ ها وقتی کمی سرت تکون میخوره از گوش ات عملا می افته.
کل این حرف ها رو زدم که بگم ذهنیت مثبت نسبت به یک کالای بی نام و نشان و ارزان قیمت چقدر می تونه روی تجربه آدم تاثیر بذاره.
سوال اصلی اینجاست: چطور بیام از این قانون توی زندگی خودم استفاده کنم؟
قانون اینه که ما با افکار و باورها مون شرایط مون رو رقم می زنیم. الان که این کامنت رو می نویسم در حیاط خانه شمال که به تازگی به این جا مهاجرت کردم، روی صندلی محبوبم نشسته ام و جلو روم کوه بلندی است که آفتاب تازه ساعتی است که از بالای این کوه سر زده، نسیم ملایمی می وزنه و پرنده ها در حال آواز خواندن اند. مرغ و خروس ها از دوردست صبح رو صدا می زنند. توی حیاط باغچه کوچکی دارم که گل های شمع دانی صورتی و قرمز دلبری می کنند. درختچه آلوچه شکوفه های سفید جادویی زده و با نسیم باد پخش حیاط می شن. هوا بسیار فرش و تازه است. کمی نیمه ابری است به خاطر همین تابش آفتاب روی صورتم بسیار لذت بخشه و صحنه روبروم هر لحظه منو به سپاسگزاری وامی داره.
من همه ی این نعمت ها رو وقتی تهران بودم توی ذهنم تجسم می کردم. شوق داشتم. ذهنیتم توی اون شرایط شلوغ تهران روی موتور بسیار مثبت بود. فارغ بودم از دنیای بیرون و توی سپاسگزاری و تجسم های مثبت خودم غرق بودم. حتی همه از شلوغی و مسائلی که توی تهران بود می نالیدند. از هوای آلوده می نالیدند. از گرونی می نالیدند و… من فقط در اون شرایط کنترل ذهن می کردم و فقط از زیبایی ها عکس می گرفتم. من انقدر از زیبایی های شهر تهران عکس گرفتم و انقدر بی توجهی کردم به مشکلاتی که وجود داشت که خیلی سریع در دل دوره هم جهت با جریان خداوند به این فضایی که برای شما کمی شرح دادم منتقل شدم.
قانون اینه که ما بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم. قانون اینه که نذاریم مومنتوم منفی شکل بگیره. هر طور شده باید یه راهی پیدا کنی که حالت رو خوب نگه داری. چون طبق این تجربه ای که از خرید ایرپادها داشتم وقتی ذهن من در مورد ایرپاد ارزون تر به واسطه نظرات عالی مثبت شد، در عمل برای من عالی شد. حتی برند سامسونگ هوایی که بسیار گرونتر هم خریدم برام تجربه خوبی نداشت.
نکته جالب اینه که این ایرپادها رو به خواهرم هم دادم تا تست کنه ولی اصلا از ارزونه خوشش نیومد. اما ذهنیت مثبت من باعث شد که این ایرپاد ویژگی های رو داشته باشه که من نیازمندش بودم. مثل نیوفتادم از گوش، باتری فوق قوی و نویز کنسلینگ طبیعی تر. این ایرپاد ارزونتر از لحاظ مکالمه از سامسونگ ها پایین تره و از لحاظ بیس هم پایین تره. خواهرم به این دوتا مورد اشاره کرد که برای من زیاد مهم نیست. چون من کلا ایرپاد ها رو برای فایل گوش دادن می خواستم. نه مکالمه زیاد برام مهم بود و نه بیس داشتن. چیزی که از دادن ایرپادها به خواهرم دست گیرم شد اینه که ذهنیت من چیزی رو جذب کرد که من می خواستم. چیزی رو جذب کرد که من بهش نیازمند بودم
حالا که همه چی ذهنیت ماست باید به تمام زندگی نگاه مثبت داشته باشم. چون این در نهایت به نفع من تمام خواهد شد.
یاد انیمیشن گربه چکمه پوش آخرین آرزو افتادم که خود شما هم توی پردایس زیبا با مریم جون تحلیلش کردید. نگاه اون سگه با ذهنیت مثبت باعث می شد نقشه راه بسیار ساده باشه و همه چی نرم و روان پیش بره. درحالی که وقتی گربه ها یا رقیبانشون به نقشه نگاه می کردن مسیر بسیار صعب و مشکل می نمود.
حالا یک نکته رو هم راجب تحلیل شما از این انیمیشن و دیگران بگم. نقد شما آنقدر خوب بود که:
اولا منی که انیمیشن نگاه نمی کنم ترغیب بشم و برم دانلود کنم و نگاه کنم. این خودش داره همین قانون رو میگه که وقتی شما در مورد این انیمیشن انقدر ذهنیت مثبت به من دادید منجر شد که من برم و نگاهش کنم.
ثانیا باعث شدید برم نقدهای دیگه رو هم بخونم.
استاد شما چقدر خوب ارتباط ها رو پیدا می کنید. به معنای واقعی کلمه استاد برازنده شماست.
نقد مثبت شما کجا و نقدهای دیگران کجا.
پیدا کردن اصول و قوانین توی این انیمیشن توسط شما کجا و به حاشیه رفتن های دیگران کجا.
انقدر نقدها افتضاح و منفی بود که کم کم داشت حالم از این انیمیشن بهم می خورد. شما چه ذهنیتی دادید و اون ها چه ذهنیتی می دادند. در نهایت دوباره اومدم و چند بار نقد شما رو گوش کردم و لذت بردم.
نگاه ما داره شرایط مون رو رقم می زنه. از تجربیات زندگیم این قانون بارها برام اثبات شده.
از خواندن کامنتی شما کلی لذت بردم و از تجربه خرید ایرپاد ها کلی درس گرفتم
منم وقتی ایرپاد قبلی ام باتری اش ضعیف شد دنبال این شدم که یک ایرپاد بهتر بیگرم که باتری اش قوی باشد و منم با کمک یکی از دوستانم از سایت دیجی کالا همچنین ایرپاد را گرفتم که نظرات بسیار خوب داشت
از وقتی این ایرپاد را تهیه کردم چقدر راحت شدم چقدر لذت می برم از این ایرپاد
چقدر باتری قوی دارد
خلاصه خلی ازش راضی هستم
چون منم با این نگاه گرفتم که این جنس خوبی است و برای من عالی است
و اینکه از خونه و فضای که زندگی می کنی صحبت کردی چقدر لذت بردم و حالم بهتر شد و منم تجربه یک همچین فضای را همین لحظه از خداوند درخواست کردم
چون اینقدر قشنگ آن فضا را بیان کردی و به تصویر کشیدی که آدم دوست دارد این چنین فضا های را در این فصل زیبایی سال تجربه کند
از شما دوست خوبم ممنون و متشکرم که کامنت شما درس های خوبی بهم داشت و لذت بردم
حمد و ستایش مخصوص خداوندی ست که رب و پروردگار جهانیان است
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته بزرگوار
سلام به خانواده توحیدی و ارزشمندم
سلام به بهار
سلام به شکوفه های شکفته شده
سلام به دلهایی که نور خداشده و از درون میدرخشه و زمزمه توحید و یکتاپرستی را داره از درون به جهان منعکس میکنه
سلام به طبیعت بهشتی بی انتهای کیهان
سلام به دلهایی که جایگاه نور و ایمان و توکل و امید شده
سلام به ذهن هایی که خداباوری را در سراسر جهان دارند در سرزمین و خونه دلشون به ابدیت و سراسر گیتی گسترش میدن
استاد قدردانِتونم برای این فایل بهشتی
هر چیزی که توی ذهنمون بِهِش توجه میکنیم میشه باورمون و همون تجربه رو تو زندگیمون
میبینیم
استاد جان به خداوندی خدا من با شما کلام شما زنده شدم و دوباره خودم رو احیا کردم
چقدر حالِ خوبی رو دارم تجربه میکنم
در برابر اتفاقات واقعا بعد دوره همجهت واکنشهای بسیار عالی انجام دادم و خیلی راحت تونستم بپذیرم
انسانهارو
محیط پیرامونم رو
محله ای که دارم توش زندگی میکنم
انسانهایی که باهاشون در ارتباطم
خودمو بیشتر پذیرفتم
دوست دارم بگم من عاشق شدم استاد
این کلمه بهترین و خوش فرکانس ترین کلمه در خور بندگی کردن هست
عاشق که میشی
دیگه با مغزِت با جهان و هر آنچه در اون هست برخورد نمیکنی
بلکه با قلبِت با اونها وارد گفتگو و تعامل میشه
چقدر لذت بخشه
استاد بارها و بارها شده به خاطر خوش خلقی و رفتار مناسب با ارباب رجوع در محل کارم کلا
افرادی بودند که برای رفع مشکلی به این سازمان مراجعه کردند و بعد مراجعه شاید مشکلشون حل شده باشه و یا نشده باشه ذهنیتشون به این سازمان مثبت شده
به خاطر وظیفه شناسی و اخلاق مدار رفتار کردن با آدمها
استاد شما با این فایلها و دوره هاتون زندگیمونو بهشت کردید
استاد چه نتیجه ای از این بهتر که عشق رو در دلِ ما کاشتید
عشق به خودمون و جهانمون
حالِ خوب ،حالِ خدایی
یه مهندس شهرداری چند وقت پیش اومده بود محل کار من و با یکی از همکارام کار داشت و مجبور شد یه نیم ساعتی پیش من بشینه تا همکارم بیاد
اولِش سکوت کرده بود و چهره معمولی داشت
و افرادی که به بنده مراجعه میکردند در کمال احترام و عزت با اونها وارد گفتگو میشدم و درست قلبِ اونها رو با رفتارِ و عملکرد خوبم نشونه میرفتم
بعدِ نیم ساعتی این بنده خدا با چهره خیلی بشاش و روی باز به من گفت آقا اگر همه آدمها مثل شما با آدمها برخورد کنند و با این احترام با انسانها وارد گفتگو بشَن زندگی بهشت میشه
و بعدِش گفتن شما چقدر انسان خوش خلق و صبوری هستید و چقدر انرژی دارید
(انرژی کرور کرور مثل اکسیژن وجود داره که باید با قلبِت از شروعِ صبح اونها رو جمع کنی و به سراسر جهان تقدیم کنی)
به هر حال در برخورد با هر انسانی اولین چیزی که تو ذهنم میچرخه اینه که این آدم بنده خداست
بدون هیچ پیش فرضی سعی میکنم یه ویژگی مثبت ازَش بکشم بیرون و فرکانسِ عشق رو بهش میدَم
و به خدا معجزه شده تو زندگیم
خدارو میشه در لحظه لحظه زندگیمون نفس بکشیم
بوی عشق و بوی محبت و مهر و لطفلش کیهان رو فرا گرفته
یه مقدار باید زوم احساساتمون رو دقیق تر و بیشتر کنیم تا بتونیم ببینیم ،بشنویم
با عشق در آغوش بگیریمِش
من سعی کردم ذهنیت مثبت و برنده رو در این فایل بازگو کنم
هر وقت درباره داداشم به ویژگیهای مثبتِش فکر کردم و تو ذهنم مرور کردم بدون اینکه حرفی زده باشم تو زندگیم معجزه دیدم
هروقت ویژگیهای شهرم و آدمهاش رو دیدم و مدام به خودم گفتم
تو همون محله و شهر معجزه پشت معجزه رخ داده
هر وقت خودمو باور کروم
به رفتارها و اعمالی هدایت شدم که واقعا حس کردم خودم نبودم که اون کار رو انجام دادم
من دوس دارم بهتون بگم استادِ عشق
شما عاشق هستید استاد و دارید عاشقی رو به ما یاد میدید
که اول عاشق خودمون بشیم
بعد عاشق دنیای پیرامونم و جهانمون بشیم
استاد چند وقته این جمله به ته قلبم نشسته
و مدام پیش بچه هام و همسرم تکرار میکنم
میگم خدایا، چقدر زندگی کردن با باورهای خوب لذت بخشه
چقدر زندگی شیرینه
چقدر با خدا بودن زندگی و لحظات ما رو بهشت کرده
چقدر خوبه به همه توت فرنگیهای جهانمون از درون رنگ و بوی عشق رو بِدیم و طعم و لذت خدارو بچشیم
ما با انتخابگر بودنمون به کل جهانمون جان میدیم، جانی که مملو از عشق و شیرینی و حلاوت بندگی هست
چند وقتی هست که
نگرش و نگاهم مثبت تر و آرامشم درونی تر شده
استاد شما دست مارو گرفتید و بدون کمترین پیچ و خم و با میانبر بندگی و خضوع و خشوع و باورهای درست
یه راست گزاشتید تو دست خدا
استاد خونه دلتون آباد که خودنه دلِ همه مارو آباد کردید
با نفسِ مسیحایی تون
این سایت و دوستان برای من تو همین دنیا در حکم بهشته
بهشتی که برای لحظه لحظه اش خدا رو بینهایت سپاسگزار و قدردانم.
امیدوارم تو سال جدید همگی مون اون گمشده ای که دنبالش میگردیم رو پیدا کنیم
که اگر اون رو پیدا کنیم
به بهشت تو همین دنیا میرسیم.
که اون خودمون و خدای درونمونه
خدایا هزاران بار شکرررررت برای یه روز و 24 ساعت با تو بودن و با تو لذت بردن.
عاشق همگیتون هستم.
دمِ همگیتون گرم.
سال جدید رو پیشاپیش به استاد عزیزم و استاد شایسته و خانواده بهشتیم تبریک میگم و براتون خودِش رو آرزو میکنم.
الهی سال پر از خیر و برکت و سلامتی و نعمت و ثروت و موفقیت و کن فیکونی از مومنتوم های مثبت باشه خودتون وخانواده توحیدی و بهشتی تون فاطمه جان و محمد حسن جان و هلیسا جانم…
خیلی خیلی سپاسگزارم از کامنت بسیار بسیار زیبات
لذت بردم واقعاً
آقا رسول عزیزم تو این کامنتت انگار داشتی دقیقاً دقیقاً ذهن منو می دیدی و تک تک کلمات و جمله هات افکار ذهن منو بیان میکرد:
انرژی کرور کرور مثل اکسیژن وجود داره که باید با قلبِت از شروعِ صبح اونها رو جمع کنی و به سراسر جهان تقدیم کنی
در برخورد با هر انسانی اولین چیزی که تو ذهنم میچرخه اینه که این آدم بنده خداست
بدون هیچ پیش فرضی سعی میکنم یه ویژگی مثبت ازَش بکشم بیرون و فرکانسِ عشق رو بهش میدَم
و به خدا معجزه شده تو زندگیم
خدارو میشه در لحظه لحظه زندگیمون نفس بکشیم
بوی عشق و بوی محبت و مهر و لطفلش کیهان رو فرا گرفته
یه مقدار باید زوم احساساتمون رو دقیق تر و بیشتر کنیم تا بتونیم ببینیم ،بشنویم
با عشق در آغوش بگیریمِش
من دوس دارم بهتون بگم استادِ عشق
شما عاشق هستید استاد و دارید عاشقی رو به ما یاد میدید
میگم خدایا، چقدر زندگی کردن با باورهای خوب لذت بخشه
چقدر زندگی شیرینه
چقدر با خدا بودن زندگی و لحظات ما رو بهشت کرده
چقدر خوبه به همه توت فرنگیهای جهانمون از درون رنگ و بوی عشق رو بِدیم و طعم و لذت خدارو بچشیم
استاد شما دست مارو گرفتید و بدون کمترین پیچ و خم و با میانبر بندگی و خضوع و خشوع و باورهای درست
یه راست گزاشتید تو دست خدا
استاد خونه دلتون آباد که خودنه دلِ همه مارو آباد کردید
با نفسِ مسیحایی تون
این سایت و دوستان برای من تو همین دنیا در حکم بهشته
بهشتی که برای لحظه لحظه اش خدا رو بینهایت سپاسگزار و قدردانم.
———–
بعد به این قسمت کامنتت رسیدم که نوشته بودی:
امیدوارم تو سال جدید همگی مون اون گمشده ای که دنبالش میگردیم رو پیدا کنیم
که اگر اون رو پیدا کنیم
به بهشت تو همین دنیا میرسیم.
که اون خودمون و خدای درونمونه
گفتم آقاااا همین حالا پیداش کردیم و زندگیمون بهشتی شده و هر روز داره هی بهشتی تر میشه
و دقیقاً همینایی که نوشتین موضوع صحبت بین من همسرم بود امشب موقع افطاری خوردنمون، و آخرش هم گفتم خدا رو هزاران بار شکر که تو همین دنیا داریم تو بهشت زندگی می کنیم
قلبم بازتر شد هم از خوندن کامنتت و هم از این پاسخی برای شما نوشتم
بقول سعیده جانم
آخییش اللهم آخییش!!
در پناه خدا هر روز بیشتر و بیشتر هم جهت با جریان خداوند باشی
حمد و ستایش مخصوص خداوندیست که رب و فرمانروای جهانیان است
سلامی سرشار از عشق و محبت قلبی به
بانو سلیمی عزیزم
سال نو رو به شما و همسر عزیزتون و خانواده توحیدیتون تبریک میگم امیدوارم در سال جدید بتونیم بیشتر و درونی تر این انرژی که سراسر عالم رو فرا گرفته رو
حس کنیم با قلبمون و بیشتر این مهر و لطف و محبت رو به خودمون و سراسر جهان تقدیم کنیم
استاد فقط و فقط داره به ما توحید رو یاد میده
اگه باورهای توحیدیمون درست بشه
همه چیز سرِ جای خودِشه
فقط باید ما این حس خدایی را که در همه انسانها ،موجودات ،و پیرامونمون هست رو بیشتر باهاش مانوس بشیم
به قول یه بنده خدایی میگفت
هر وقت خواستید از خودتون صحبت کنید و خودتون رو معرفی کنید
هواستون باشه دارید خدا رو معرفی میکنید
پس بی خدایی نکنید.
خانم سلیمی عزیز
در هر 24 ساعت ما فقط و فقط یه نفر هستیم و یه خدایی به عظمتِ کیهان پیشِ روی ماست
و همسر و فرزند و ،اقوام و هر انسانی که باهاش در ارتباطم و همه زیباییها و محیط پیرامونمان مظهر این انرژی و قدرت خداونده
که ما با انتخابگر بودنمون خیر و خوبی و زیبایی و نعمت و ثروت و حالِ خوب رو ازَش میکشیم بیرون
اینجاست که عجب بهشتی میشه این دنیا
دیگه حتی در تلخ ترین و به ظاهر بدترین رویداد های ما هم یه رنگ و بوی خدایی از خضوع و خشوع و تسلیم هست که اگر این حس و حال خوبمون رو با افکار و باورهای توحیدی نگه داریم
خدا در آن و لحظه پاسخ مثبت بهمون میده و از جاهایی که فکرِش رو نمیکنیم
دنیامون رو بهشت میکنه.
به خداوندی خدا ما در همین دنیا هم داریم با این باورها و این سایت توحیدی و این دوستان ارزشمند
بهشت رو تجربه کنیم.
برای شما و خانواده ای دوست داشتنی تون بهترینها رو آرزو میکنم در سال جدید
انشالله همیشه حالِ دلتون عالی باشه و متنعم از نعمتهای بهشتی و ثروت و سلامتی باشید
استاد من به تازگی یه تجربه ای داشتم در خصوص تاثیر ذهن و ذهنیت
چند وقتی بود که ناخن های دستم خود به خود رشد نمیکردن و دوره ناخن هام سیاه میشد
رفتم دکتر، دکتر همین که نگاه کرد گفت تو مشکل قلبی داری، من تعجب کردم چون هر علایمی از بیماری قلبی پرسید گفتم من اون علایم رو ندارم
گفت شاید مشکلت جزیی باشه یه معرفی نامه مینویسم برو دکتر قلب
روز چهارشنبه بود از همون جا بلافاصله اومدم مطب دکتر قلب، روی درش نوشته بود روزهای یکشنبه و دوشنبه ویزیت داره
از اینترنت برای یکشنبه نوبت ویزیت گرفتم
استاد دقیقا از همون روز قفسه ی سینه من سمت قلب شروع به درد گرفتن کرد
هی به خودم میگفتم که ذهن عزیزم پس چرا تا امروز درد نمیکردی الان که شنیدی، سعی میکنی یه علایمی از خودت نشون بدی؟!
گفتم قلب من سالمه این درد هم درد ذهنی نه درد واقعی
مشکل ناخن هام هم از قلب نیست، با چند قرص ویتامینه حل میشن
تا اون روز مدام درد قفسه ی سینه ام وجود داشت و من مدام صحنه ای رو میدم که دکتر میگه قلبت سالمه
روز یکشنبه که رفتیم دکتر، دکتر منو اکو کرد هی اون دستگاهه رو جای جای قفسه ی سینم میچرخوند منم کاملا تسلیم وار داشتم نگاه میکردم
هی صدای قلبمو گوش میکرد…
بعد چند دقیقه گفت دخترم قلب تو سالمه پاشو
این دقیقا تجربه ای از تلاش ذهن من برای قانع کردم بود که تو قلبت مشکل داره، ولی من سعی میکردم خودم رو مشغول کنم و بهش توجه نکنم تا از توجه من انرژی نگیره
خدا رو هزاران مرتبه شکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم و اجازه شنیدن این آگاهی ها رو دارم
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته نازنین و دوستان ارزشمندم
فکر میکنم بهترین مثال هایی که میتونم برای این فایل بیارم شرح حال یکسال گذشته زندگی خودم در این مسیر توحیدی هستش
آخرهای سال 1402 بودش که نشونه های خدا سر رسید از اینکه باید آماده مهاجرت بشیم
همزمان یک نشانه ی واضح از طرف خدا دریافت کردم که من باید وارد دوره 12قدم بشم، نشونه خدا اینقدر واضح بود که معطلش نکردم
قدم اول از دوره 12قدم رو خریدم اون زمان در به در دنبال یک مشتری بودم که براش سایت درست کنم و به این واسطه ورودی مالی داشته باشم ولی هر کاری میکردم اتفاقی نمیوفتاد
وارد دوره 12قدم شدم
از همون جلسه اول قدم اول کاملاً دستم امد که از این قدرت فرکانس هام که خداوند به من داده چطور در مسیر درست باید استفاده کنم
وقتی که وارد قدم دوم شدم اولین مشتری از آسمون به سمت من هدایت شد، یعنی از جاییکه فکرشو نمیکردم امد
(داخل پرانتز یه چیزی بگم، چه جالب همین الان که داشتم مینوشتم یک موضوع از قرآن به ذهنم امد که میتونم برای باورسازی هام در موردش تحقیق کنم)
خیلی خوشحال شده بودم از اینکه دارم روی خودم کار میکنم داره جواب میده، وقتی که به آخرای پروژه اول توسعه سایت مشتریم نزدیک شدم خداوند باز هم از جاییکه فکرشو نمیکردم دومین مشتری رو به سمتم هدایت کرد و این باور توی ذهنم ساخته شد که پس من توانایی توسعه هر نوع سایتی رو دارم، چون هر دو سایتی که برای هر کدوم از مشتریام توسعه دادم کاملاً زمین تا آسمون با همدیگه از نظر ساختار و شکلشون فرق داشت
اون موقع هنوز وسایل های خونمون رو جمع نکرده بودیم که هدایت خدا امد که باید آماده بشیم بریم جزیره کیش
اون موقع فکر میکردم که این فقط یک سفر تفریحی جذاب میتونه باشه ولی در اصل پیام خدا به من بود باید میفهمیدم که من چه جور جایی رو دوست دارم باید دنیا رو یه جور دیگه تجربه میکردم
بابت همین معطلش نکردیم، دقیقاً روز سال تحویل 1403 من توی فرودگاه مهرآباد تهران بودم و توی سالن انتظار ترمینال فرودگاه نشسته بودم و منتظر یک پرواز توحیدی بودم
دقیقاً در زمانیکه سال تحویل شد من روی آسمون ها داشتم به قدرت بی انتهای خدا پی میبردم، از اینکه چقدر همه چیز سریع داشت اتفاق میوفتاد
من داشتم میرفتم جاییکه یک زمانی آرزوشو داشتم
ولی دیگه اون موقع برای اینکه به شناخت برسم، خدا خودش منو برد
بعد از اینکه از جزیره کیش برگشتیم، نشونه ها بیشتر شد از اینکه باید وسایل های خونمون رو جمع کنیم اینقدر واضح بود که من فکر میکردم الان ما وسایل خونمون رو جمع کنیم خیلی سریع از اینجا میریم
ولی در اصل برای مهاجرت من باید زنجیرهایی که به پاهام وصل شده بودند رو قطع میکردم
شروع کردم به قطع کردن اون زنجیرها
همزمان با کار کردن توی دوره 12قدم و با هر بار جمع کردن یک تیکه از وسایل خونمون من داشتم رها میشدم و بیشتر مطمئن میشدم که ما دیگه اینجا موندنی نیستیم
واقعیت از یه طرف هم نجواها داشتند ترسی رو توی وجودم ایجاد میکردند از اینکه ما نه پول آنچنانی رو داریم و نه جا و مکان مشخصی رو داریم
چی میخواد بشه؟!
اصلاً کجا میخواهیم بریم؟!
ولی دیگه وقتش بود
وقت اینکه ایمانمو در عمل نشون بدم
تمام بشقاب ها و قاشق و چنگال های خونمون رو توی یک کارتن گذاشتیم و انداختیم توی راه پله ساختمون
فرش هامو رو جمع کردیم انداختیم توی راه پله ساختمون، به جاش موکت پهن کردیم
شاید یکم غیر عادی به نظر برسه ولی میدونستم هدایت خدا همیشه دقیق عمل میکنه
هدایت خدا امد که باید تلویزیونتون رو هم بفروشید تا دیگه هیچ چیز اضافه ای توی خونه نمونه، همین کارم کردیم نشونه اش اینکه خیلی سریع همون روزی که به این هدایت عمل کردیم خدا یه مشتری دست به نقد فرستاد که تلویزیون رو از ما خرید و برد
حالا ما همه چیز رو تا جاییکه میتونستیم جمع کرده بودیم ولی هنوز خبری از مهاجرت نبود…!
بعدش الهامی که دریافت کردم این بودش که ما بیش از 20 سال توی این شهر زندگی کردیم و حالا با یک بشکن نمیشه یهو جمع کنیم بریم، با جمع کردن وسایلمون باعث شدیم که آماده مهاجرت بشیم باید توی ذهنم با مهاجرت کردن راحت میشدم
بعد از اینکه وسایل های خونمون رو جمع کردیم خداوند سومین مشتری رو هم از جاییکه هرگز به ذهنم خطور نمیکرد به سمتم هدایت کرد
برای این مشتری باید یک سایتی رو درست میکردم که هرگز تجربه توسعه همچین سایتی رو نداشتم چون بسیار سایت با جزئیاتی بودش
از خدا پرسیدم چه قیمتی به مشتریم بگم و دقیقاً به راحتی وقتی به مشتری قیمت رو گفتم نه تنها روی قیمت اوکی بود بلکه کاملاً در توسعه سایت آزادی عمل داشتم
یکی از ترس هایی که مقاومت ایجاد میکرد تا قبول کنم که روی توسعه همچین سایتی کار کنم این بودش که به دلیل اینکه صفر تا صد سایت رو باید خودم درست میکردم، باید با دو تا زبان برنامه نویسی کارهای کدنویسی سایت رو انجام میدادم که من فقط یکی از اون زبان ها رو بلد بودم! یعنی اصلاً تسلطی روی اون یکی زبان برنامه نویسی نداشتم ولی به خودم گفتم ببین این آدمو خدا فرستاده پس خدا هم خودش کمکم میکنه تا کار به خوبی انجام بشه بابت همین این پروژه طولانی ترین پروژه ای شد که من تا الان زدم و جالبیش اینجاست قبل از اینکه پروژه تموم بشه خداوند کاری کرد پول پروژه توسعه سایت اقامتگاهی مشتریم تمام و کمال به حسابم واریز بشه، علاوه بر اون واقعاً یک سر و گردن توی این پروژه از نظر مهارت کدنویسی و حتی حتی حتی ایمان به خداوند که داره بابت هر خط کدی که مینویسم هدایتم میکنه بالاتر امدم
وسط های پروژه بودم که هدایت خدا امد که ما باید یک سفر بریم و باز هم من فکر میکردم که این صرفاً یک سفر تفریحی هستش ولی خدا چیزهایی رو میدونست که من نمیدونستم
ما به سفر رفتیم ولی اینبار سفر به جنوب کشور نبود بلکه دقیقاً مخالف سفر قبلیمون به شمال کشور رفتیم
خیلی جالبه، دقیقاً شمال و جنوب کشور رو توی یکسال تجربه کردم
خب مشخصه که هدایت خدا بود، نشونه اش هم اینه که اون ویلای تریبلکس با تمامی امکاناتی که ما چند شب اونجا بودیم کاملاً به صورت رایگان ما رفتیم، در حالیکه بعدش زدیم اینترنت متوجه شدیم حداقل شبی 10میلیون پول همچین ویلایی بوده!
رفتیم محمودآباد مازندران بعد از کلی گشتن و تفریح برگشتیم خونه و باز هم این سفر باعث شد من بیشتر مطمئن بشم قراره مهاجرتمون اتفاق بیوفته ولی من سپردم به خدا و تمرکزمو گذاشتم روی کار کردنِ خودم و کار کردن روی سایت مشتریم
هر بار که روی خودم با دوره 12قدم کار میکردم بهتر الهامات و هدایت های خدا رو دریافت میکردم ولی این کافی نبود
من دنبال دسترسی بهتر به الهامات و هدایت های خدا بودم
بابت همین از یک جایی به بعد، خدا به من الهام کرد که اگر میخواهی هدایت های منو بهتر و بیشتر دریافت کنی باید مقاومت های ذهنیت رو کم کنی
چطور میتونستم اینکارو کنم؟
با قرآن
اونم در اصل با پترن هایی که باید از قرآن در میوردم و به همین شکل آیات قرآن رو با مثال هایی از زندگی خودم و موردهای واقعی در دنیا برای ذهنم تکرار کردم تا هر بار باورهام در مورد خودِ خدا بهبود پیدا کنه و همینطور هم شد
من هیچ چیزی از قواعد زبان عربی نمیدونم ولی چیزی که باعث شد خیلی بهتر باورهامو در مورد خدا درست کنم الگوهایی بود که در مورد موضوعات مختلف در قرآن داشت تکرار میشد، من شروع کردم به پیدا کردن و خوندن اون الگوها از توی قرآن و نوشتنشون و خوندشون تا هربار باورهام بهبود پیدا کنه
استاد عباسمنش توی این فایل میگه اطلاعات ورودی ذهن تاثیر میذاره توی زندگیت
یعنی از چیزهایی که میخونی و میبینی و گوش میدی داری فرکانسی رو میفرستی که تاثیرشو توی زندگیت ببینی
من امدم آگاهانه ورودی هایی رو از قرآن با دلیل و منطق به ذهنم دادم و به این شکل هر بار که کامنت های قرآنیمو میخونم بیشتر دارم باورهامو نسبت به خدا بهبود میدم و به همون اندازه دارم میبینم که خدا چطور داره منو هدایت میکنه!
دارم حمایت هاشو میبینم
چون ذهنیت من نسبت به خدا 360 درجه تغییر کرد
من میدونستم که روی هوا نمیتونم چیزی رو بپذیرم در اصل باید با تکرار ورودی ها باورشو توی ذهنم میساختم
خدا داره همه کار برای من انجام میده چون من هر بار دارم با پترن های قرآنی باورهامو نسبت به خدا بهبود میدم
من دارم سعی میکنم ذهنم در مقابل خدا مطیع تر بشه بابت همین وقتی خدا هدایتی میکنه من فقط عمل میکنم به اون چیزی که خدا هدایت کرده
مثل همین امروز
امروز ساعت 12 و 31 دقیقه سال تحویل میشد، من توی خونه نشسته بودم که دقیقاً قبل از اینکه سال تحویل بشه هدایت خدا امد که باید برم فرودگاه بین المللی امام خمینی! آماده شدم که برم در حالیکه توی ذهنم این بودش که اینکار اصلاً اصلاً اصلاً عادی نیست ولی به قول استاد عباسمنش هدایت های خدا همیشه برای ذهن ممکنه غیر منطقی به نظر برسه ولی وقتی که انجامش میدی اون موقع تازه برات منطقی میشه
وقتی رسیدم فرودگاه دقیقاً 10 دقیقه مونده بود سال تحویل بشه بعد از اینکه سال تحویل شد همون موقع یک گروه سرودی که برای مراسم سال تحویل امده بودند فرودگاه شروع کردن به خوندن این شعر:
ملکا؛ ذکرِ تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره؛ که توأم راه نمایی
همه درگاهِ تو جویم؛ همه از فضل تو پویم
همه توحیدِ تو گویم؛ که به توحید سزایی
توحید توحید توحید
جادو میکنه برای آدم
اگر تسلیم خدا باشم
نیم ساعت وایستادم فرودگاه بعدش دیدم خبری نیست امدم خونه، توی راه برگشت یاد حرف استاد افتادم که میگفت ممکنه خدا بهت یه کاری رو الهام کنه که باید انجام بدی و تو بعد از اینکه انجام میدی نتیجه اش رو همون موقع نمیبینی ولی تو باید انجامش بدی چون این جزئی از هدایته باید انجامش بدی
بعدش یادم افتاد دقیقاً سال تحویل 1403 من فرودگاه مهرآباد بودم، الان هم فرودگاه امام خمینی رفتم
هیچ موقع اینجوری زندگی نکرده بودم
منظورم زندگی هدایتیه
خیلی دوستش دارم
زندگی هدایتی که استاد عباسمنش سال هاست داره تجربه میکنه، حالا منم دارم این مسیرو میرم
از خدا میخوام توی سال جدید اتفاقات خوبی رو تجربه کنیم که یک زمانی شاید رویامون بوده ولی دیگه رویا نیستند بلکه تبدیل به واقعیت های زندگیمون شدند
سال نو مبارک وانشاالله سال جدید براتون پرباشد از هدایتهای الهی ،سلامتی ،شادی ،موفقیت
آقای گرامی عزیز میشه بفرمایید قرآن را چه جوری مطالعه میکنید ،چه جوری از مفاهیم قرآن به ذهنتان باورهای خوب می دید ممنون میشم که راهنمایی ام کنید من دیشب همین سوال را از خدا پرسیدم امروز هدایت شدم به کامنت شما ،دارم سعی میکنم نشانه ها را تایید کنم ممنونم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
سلام به استاد عباسمتش و خانم شایسته وسایر هم فرکانسی های عزیزم
سال نوتون مبارک امیدوارم امسال سال تیکخوردن اهدافتون باشه
دوست عزیز کامنت شما روخوندم من جند روزی هست از خدا نشانه خاستم ولی متوجه هیچ چیز نمیشدم حتی قران میخوندم ومتوجه نمیشدم تا اینکه امروز یعد ازدیذن این فایل کامنت شما روخوندم که گفتید خدا گفته من هدایتت نیکنم ولی تو باید مقاومت های ذهنیتو برداری این برای من درس یزرگی بود
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و همه دوستان
باران:
واقعا سپاسگزاریم استاد بخاطر این فایل بی نظیر پر از حس عالی بود
خب استاد من یه داستانی براتون تعریف کنم
چند وقت پیش مامانم گفت من خیلی بیخوابم هرکاری میکنم خوابم نمیبره بعد خواهرزاده م که یکم از این قانون میدونه به مامانم گفت مامان جون من یه چیزی بهت میدم اگه اینو بذاری زیر بالشتت شبا راحت میخوابی ،مامانمم چون خیلی نوه شو دوست داره گفت تو معصومی هرچی بگی من قبولش دارم .خواهر زادهم اومد یه جلد دعاهایی هست تو امام زاده ها اکثرا میفرشن دستفروش ها دارن ،به مامانم داد یعنی هیچی توش نبود .بهش گفت مامان جون اینو شبا بذاری زیر سرت میخوابی یه دعایی توشه که اصلا هم درشو باز نکنی وگرنه باطل میشه .اینو بذار زیر سرت قشنگ تا صبح میخوابی ،استاد مامانم صبح من باهاشون تماس گرفتم گفتم مامان دیشب خوابیدی گفت آره خیلی راحت انقد دعا خیر کردم برا (نوه ش)خیر ببینه چقد خوب خوابیدم، میگم بچه ها معصومن ،خلاصه تا مدت ها مامانم خواب راحت ذاشت تا اینکه نمیدونم چی شد گمش کرد دوباره مامانم بی خوابی هاش شروع شد الان مدت هاس میگه از وقتی گمش کردم خواب ندارم به این باور رسیده بود این اثر داره .
برا خییلی از ماها این اتفاق افتاده کسی گفته این دارو بده این غذا خوبه ،فلانی چه اخلاقی داری و..… همه چی باور خودمونه که رقم میده اتفاقات رو .استاد من از وقتی دوره هم جهت با جریان خداوندو تهیه کردم زندگیم قشنگ جور دیگه ای عوض شده این فایلم مرتبط بود با جلسه 5 خیلی پر از آگاهی بود .
الهی در برقراری ارتباط با دیگران، احساس محبتوصمیمیت کنیم
الهی ذهنی آرام و شفاف داشته باشیم و بتونیم برافکار مثبت تمرکز کنیم
به برکتهای الهی و نعمتهای زندگی بیشترتوجه کنیم و برای همه شون شکرگذار باشیم
الهی از لحظات ساده و کوچک لذت ببریم و
الهی به زندگی با نگاهی مثبت نگاه کنیم
الهی با توکل به خدا، در برابر چالشها و موانع،
آرامش و اعتماد به نفس داشته باشیم
و اعتماد کنیم به جریان خداوند…
کامنتم را از روستای به شدت قشنگ وبهشتی
با طبیعت بهاااااری ومومنتوم بی نهایت مثبت اوزود در نزدیکی قائمشهر تقدیم تون میکنم
همراه با کلی انرژی و قلب و عششششششق
وااااااییی خدایا خیلی باحال بود این فایل …
پارسال من و رسول جان همراه با بچه ها رفتیم توچال پیاده روی و تفریح ،تو مسیر برگشت هم قرار شد بریم یه سر به سازمان رسول جان و وسایلی که بهش داده بودن با ماشین بیاریم خونه ،
تو راه رفتن به سازمان خیلی جالب بود
مسیر اصلی بخاطر نمایشگاهی که برپا کرده بودن تغییرداده بودن ،بالاجبار ما از یه مسیر دیگه رفتیم و دیدیم خیابون
مظفر تهران پراز دستفروش و به شدت شلوغ حالا جالبه
27 اسفندماه بود پیاده شدیم و
من یه مانتو کتی خریدم 300 هزارتومن
یارو چرخ خیاطیش هم آورده بود و همون جا کارش انجام میداد با هیجاااان و خنده
همون مانتو با همون جنس وکیفیت
تو اکومال 980 هزار تومن بود و
زنداداشم لنگه مانتو منو البته رنگ دیگه خرید بود وفکر میکرد منم از اکومال خریدم وحالا بنده خدا فکر میکرد چون 980هزار داده جنس باکیفیتی خریده و کیف میکرد و
خنده های من که منم با باور خودم لنگه همون مانتو با همون کیفیت میپوشیدم با قیمت 300هزار تومن .
یعنی هر وقت این مانتو میپوشم عشق میکنم که برپایی یه نمایشگاه باعث شد من مانتوی از خود تولید کننده بخرم و باور کنم برکت ورزق الهی چه جوری به زندگی وارد میشه وقتی باورهای درست شکل بگیره …
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونمبابت این فایل مقدس
لحظات و ساعت های امسال برات به بهترین شکل تموم شه و با قشنک ترین حالت و احساس وارد سال جدید بشید و سراسر شادی و تجربه هایی باشه از اجابت خواسته هاتون
تو کامنتت خوندم نزدیکی قائمشهر زیبای خودمون هستی و خواستم بگم بسیار خوشحالم که تو شهرمون هستی و امیدوارم لحظات خوبی رو سپری کنی و اگر خداوند هدایت کند و زمان مناسب فرا برسه بتونم روی ماهتو از نزدیک ملاقات کنم . ( چون خودم عازم سفر هستم ) و خواستم بگم به شهر زیبای قائمشهر خوش اومدی عزیز دلم
امیدوارم زندگی ت سراسر ارامش و شادی و معجزه خداوند باشه دوست عزیزم .
بنام خداوندیکه که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست…!!!!
فقط برای متصل شدنش…باید قلبی امیخته با حس الهی داشت..
سلام فاطمه جان!!!!من تو جنوب بودم.اصلا چیزی بنام درخت ارغوان رو ندیدم…
من بچه بودم اومدم شهرهای شمالی…
یه تکهاش هنوز بیادم میاد..درخت گیلاس.اون درختهای سرسبز تو در تو…
ولی الان نزدیک به 30 سال میگذره که من مسافرت به شمال و دیگر نقاط شهرهای،” بالا دست”نداشتم..به غیر از دو مورد..اونم توی یه شهر دیگه!!!
ولی تا دلت بخاد میرییم بوشهر و دیگر نقاط اطراف شهرم…
یه سرچ کنید..من از شهرستان فراشبند دقیقا جنوب غرب شهر شیراز…هستم!!!
بعد 2.5 ساعت به بندر بوشهر..هوای گرم …و قسمت بالادست شهرمون هوای خنک و عالی و پوشیده از درختان سرسبز و اب خنک و شیرین که تابستونا ما میرییم اونجا..ابتنی حسابی تو اون حال”انجام میدییم …
…
این سه سال زندگی من در هر جنبه ایی تعقییر کرد.که همه لطف خدا بود…
و همینکه برام از درخت ارغوان نوشتی…
به روز نکشید..از طرف شخص نزدیکم دیدم ایشون رفته توی پارک کنار ساختمانشون…پوشیده از همین درخت های ارغوان بود…من براش ” پیام گذاشتم اینا درختهای ارغوان هست!؟؟؟بهم گفت اره..
دقیقا شمال شرق تهران.(تهرانپارس)اگه اشتباه نکنم!!.یه پارک زیبا بود..و یه رودخونه دستساز ..وسط این راه روه ها عبور میکرد…
من با کامنت شما!.هدایت شدم که این درخت ارغوان رو از طرف شخص نزدیکم توی بکرترین منطقه تهران ببینم..
چقدر خوبه ازادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشی…که بری دیدنیهای جهانتو ببینی..
این نوید رو بهم داد…
که من در مسیر رشد و پیشرفت در تمامی جنبه های زندگیم هستم…
خداوند رو سپاسگزارم که با نگرش و باورها و کانون توجه ما…داره این نوید رو بهمون میده..تو میتونی بهترینها را برای خودت خلق کنی..
همه چیز از درون من میگذره…
انشالله که بتونیم این مسیر راه درست رو تا همیشه ادامه بدییم..
واقعا درخت ارغوان زیبا بود…
چقدر شکوفهاش خوشرنگ بود…
چقدر خداوند بزرگه….که اینهمه تنوع رو برای ما خلق کرده…
الان توی شهر ما..خرمای زاهدی..بهترین کیفیت رو داره…که به کشورهای مختلف صادر میشه…
وتوی شهر بوشهر اون مناطق فقط خرماهای خوب داره…
..الان توی حیاط ما سه نوع رطب و خرما داریم..که هر کدومشون شیرینی خاص خودشونو دارن…
اینا چی رو نشون میده قدرت لایتناهی خداوند…
که مدام داره بهمون هدایت میشه!!!
که سپاسگزارش باشیم…
فاطمه جان مممنونم که از زیبایی درخت ارغوان برام نوشتی….
راسی دمنوش گل با هل درست کردم عالی بود…
ولی من یه کوچولو چایی بهش زدم.ولی خیلی خوب و خوشمزه بود…
سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت نمود که در مسیر راه درست و راه پاکی باشم…و بتونم اتفاقات خوب و عالی رو بنفع خودم رقم بزنم..
همه چیز از نگرش منه.چقدر خوبه این نگرش در مسیر توحیدی باشه….دقیقا خوردنش مثل همون دمنوشه میمونه ..
مثل دیدن درخت ارغوان و زیباییهاش میمونه…
دوستتون دارم…خانواده فاطمه و رسول..بخداوند بزرگ میسپارمتون…
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،نور آسمون ها وزمین،مدبر امور از زمین تا آسمون ها،مدیر ٢٠٠ تریلیون کهکشان،صاحب نظم ضربان قلبم،به من به عقلم به درکم به گشایش قلبم از نور خودت ببار و اجازه ی وصل شدن صادر کن که من به این وصل شدن ها،به این صلات ها،به این کنترل آگاهانه ی فرکانس ها و به هر خیری که از سمت تو به من برسه فقیرم.
خدایا هر آنچه که دارم ،هرآنچه از خیر به من رسید از آن تو بودو هر شری که تجربه کردم آگاهانه و نا آگاهانه خودم خلقش کردم.
تنها قدرت جهان،تنها نیروی جاری خیر و برکت و ثروت و سلامتی،جهانم رو از حضور همه خالی میکنم و برای روشن شدن قلبم مینویسم،پس با تموم قدرتت به کمک بنده ی ضعیفت بیا که جز تو هیچ پناه و یار و یاوری ندارد.
=====================================
سلااااام به استااااد عباس منش عزیزم
سلااااام به استاد شایسته ی مهربانم
سلااااام به یاران غار حرای من
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربان از روشنی قلبم به قلب سلیمتون ،آقاااا حالتون چطوره؟!رو به راهید؟! رو به رشدید؟!مونتوم های مثبت در حال حرکته؟!روز های آخر سال،حساب کتاب ها باهم میخونه؟!جیب ها پر از پوله؟!قلب ها پر از نوره؟!دل ها پر از عشقه؟!دست ها پر ازمِهره؟!جسم ها همه سلامته؟!
آخییییش!اَللهُمَ آخییییییش!
چقدر دلم برای یک صلات دسته جمعیِ پرنور تنگ شده بود.
استاد جونم میگم،شما که همینجوری تو مدارهای بالا هستی،این بکگراند تصویر رو هم که آبی میکنی دیگه میشه به قول قرآن نُورٌ عَلى نُور…استاد جون دیگه قشنگ عضو ثابت مجلس خبرگانِ بچه های بالا شدیناااا!!!دمتوووون گرم،قلب سلیمون پر از نوووور،دستگاه گیرنده ی الهاماتتون نان استاپ روشن …الهی که همیشه وصل باشید استاد!من یکی دیگه که استفاده که چه عرض کنم :) ازین اتصال شما دارم سواستفاده میکنم :)))
استاد خداوکیلی یک کاری بگم انجام میدید؟!لینک نشانه ی امروزم رو اینجا میزارم،این انگشت مبارکتون یک لحظه لمسش کنه،فقط عکس فایل رو ببینید و برگردید،باشه؟!
قول دادیدنا! تا لینک رو باز نکردید خط بعدی نرید !آقربون شکل ماهتون!
دیدید استاد ؟! نه خداوکیلی دیدید؟! به من که دیگه ثابت شده رحمت و مغفرت خداوند ولی خداوکیلی دقت جریان هدایت رو دیدید؟!استاد حال میکنید از شما یاد گرفتم دیگه استفاده که هیچ،از جریان هدایت سواستفاده کنم ؟!؟!
الهی صددددد هزااااار مرتبه شکر ….الهی شکرت.خدایاشکرت،خدایا مرسی که انقدر باحالی ،مرسی برای این کعبه ی مجازی که ٧ دور که هیچ…روزی ٧٠٠ بار میشه بیایم اینجا و دور سرت بگردیم.
استاد جون مرسی برای بنیان گزاری این سایت الهی،استاد شایسته مرسی برای همه ی قشنگی هات،مرسی برای تموم تلاشت برای توسعه ی این مکان الهی،آقا ابراهیم دم شما گرم که از پرده داران کعبه شدید،خانم فرهادی نوش جانتون مداری که توش هستید و میتونید توی فضای معنوی مشغول به انجام عمل صالحی باشید که خدا ازش راضیه.
پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور.
الهی شکرت،شکرت که اجازه دادی بنویسم …هرکی ندونه من که میدونم ظهری چقدر تقلا کردم برای اینکه بتونم بنویسم،ولی دوتا خط هم کنار هم خلق نشد…آره…تویی که کمک میکنی ،تویی که الهام میکنی ،تویی که مینویسی:وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ
استاد جون مثل همیشه،فایل بی نظیر بود،عالی بود،باید چندبار دیگه بهش گوش بدم و نشتی های انرژی ذهنم رو بیشتر پیدا کنم،اما اگر اجازه میدید من یک تجربه شخصی از داروهای پلاسبو به مثال هاتون اضافه کنم…
خب ما تو icu برای مسکن خیلی از مخدر استفاده میکنیم مخصوصا مورفین …
یک مورفین رو با ده سی سی آب مقطر حل میکردیم ،دیگه مثل نقل و نبات توی جیب ما یا توی استیشن بود.
مخصوصا که مریض هایی که به دستگاه تنفسی وصل میشوند نیاز هست که تا زمان هوشیاری کامل و برگشتن قدرت تنفسشون بخوابند …
اما یک معضل دیگه هست برای مریض هایی مدت زیادی توی icu بستری میشند و یک جورایی دیگه به مورفین معتاد میشند…یعنی سر یک ساعت خاص شروع میکند به داد و بیداد و آی درد دارم ،آی مورفین بهم بزنید !!!
ازونجا سهمیه ی استفاده از مورفین در icu محدود هست،ضمن اینکه استفاده ی این دارو بیش از دوز مصرفی به بدن بیمار قطعا آسیب وارد میکنه،ما اکثر اوقات در این مواقع از پلاسبو استفاده میکردیم …
استاد میدونی من درد چند تا مریض رو با آب مقطر ساکت کردم :)))) چقدر هم دعای خیر نصیبم شد:)))
بعد دیگه من راضی …مریض راضی …
اینجا خدا چی میگفت ؟!:
أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
خدا از آنان خشنود و آنان هم از خدا خشنودند؛
:))))))
اینم از قدرت ذهن و باور ها …که چه میکنه در زندگی همه ی ما ولی به قول شما استاد جان ما به راااااحتی قانون رو فراموش میکنیم و یادمون میره که تموم زندگیمون رو با افکارمون داریم میسازیم …
خداروصد هزار مرتبه شکر که با دوره ی پر برکتِ (هم جهت با جریان خداوند) من یک بار دیگه به مسیر اصلی برگشتم …استاد اعتراف میکنم وقت لانچ دوره من لب پرتگاه ناامیدی بودم،انقدر تقلا کرده بودم که خسته شده بودم ،بارها و بارها مثل بازی مار پله ده تا مدار میومدم بالا و میخوردم به نیش مار و میرفتم پایین تر ….
خدا استاد …خدا نجاتم داد …
خدا ذره ذره تاریکی هارو گرفت و روشنی آورد …
من با همین 5 جلسه،5 تا جون توحیدی فول شارژ گرفتم …دنیام داره عوض میشه،دارم دوباره نفس تازه میکنم ،دارم توی هوای مهربانی الله نفس میکشم ،دارم مثل روز اول آشنایی با قانون بهش عمل میکنم …
و نتیجه استاد …نتیجه …
حال خوب،سپاسگزاری،قلب باز،آرامش…
احترام ،عشق،صلح،دوستی…
ثروت به شکل پول،به شکل هدیه،به شکل نعمت …
نور قرآن،هدایت های قرآنی،تامل و تعقل در واژه های پر از نورش
عدم دسترسی فرکانسی انسان های غیر هم مدار به من،به شکل کاملا طبیعی،بدیهی و با برنامه ریزی خداوند
دریافت نقطه های آبی پربرکت یکی پر نور تر از یکی دیگه …
امید،ایمان،توکل،احساس پیدا کردن سوخت حرکتی،احساس داشتن انرژی هم مقدار با انرژی ای که جهان رو خلق کرده
احساس لطیف شدن،حلیم شدن،دلی که داره چشم باز میکنه،نادیدنی هایی که دارند دیده میشند…
اشک های سپاسگزاری و احساس در آغوش خدا قرار گرفتن دارند برمیگردند…
من…من…من….
من دارم به صراط المستقیم برمیگردم.منم که دارم به آغوش پر مهر خدا برمیگردم.
اینقدر بهم انرژی داد کامنتت که کل وجودم پر شد از نور ..چند روز بخاطر ایام عید کسب کارم که خدا روشکر سکه شده از درو دیوار سالنم مشتری میباره طری که صب به زور پا میشم چندتا کامنت از بچهای دوره میخونم و انرژی میگیرم بعدش میرم سر کار توی سالن آرایشگام تا 12 شب که به زور قهوه کارمو با کیسه پر پول تمام میکنم بر میگردم خونه .البته اینم بگم به لطف الله و تمرین ستاره قطبی و دوره هم جهت با جریان خداوند کارهای منو و مشتریای منو خداوند تنظیم میکنه و چنان دقیق همه نوبتها در ساعت دقق خودشون انجام میشه که من پایان کار فقط مات و مبهوت االله میشم از ای همه دقیق بودن ..تقریبا کل 15 سال تجربه کاری من همیشه این ایام به لطف باورهای ثروت سازم همیشه درگیر مشتریا با صف طولانی بودم که بزور از دستشون فرار میکردم ولی امسال همه چی عالی پیش رفت
این روزا خیلی کمفعالیت میکنم توی سایت ولی ولی امروز اولین کاری که کردم اومدن به سایت بود گوش دادن این فایل و خوندن کامنت بچها ..وقتی رسیدم کامنت شما طبق معمول منتظر خوندن چیزهای بودم که برق سه فاز از سرم بپره به لطف الله همینطورم شد ..از دعای قشنگت که شروع کننده کامنتت بود تا اونجا که لینک فایل نشانه رو گذاشتی ..وقتی منم زدم روی لینک و عکس استاد اومد قلبم شروع کرد به تند زدن و اشک شوقم جاری شد ….اخه امروز توی محل کارم دوتا از خواهر زادهام که دوقلو بودن اومده بودن پیش ما و مهمون باباشون بودن که پیش من مشغوله .طبق معمول شیرینکارای هر روزشون انجام دادن تا اینکه باباشون بردشون بیرون و موقع برگشتن دو بسته توت فرنگی توی دستشون بود و اولین کاری که کردن تعارف کردنشون به من بود و دوتا آبدارشو من خوردم و چقدر هم لذت بردم
وقتی اومدم سایت و عکس بنر دیدم گفتم ببین نشانه رو …و وقتی به کامن شما رسیدم و چندتا از بچها دیدم دقیقا همه ما به یه نحوی به هم ارتباط داریم و مثل هم نشانه برامون بوجود میان
واقعا دنیا زیبایی داریم دنیایی که خودمون خالق هر لحظه اشیم با افکارمون با باورهامون
وقتی استاد داشتن توضیح میدادن ذهن من فقط یه چیز تکرار میکرد و اون این بود که باور چیزی که ما به واسطه ورودیهامون در ذهنمون شکل میگیره و تبدیل میشه به یک کد و اون کد بصورت پیش فرض باعث خلق عادتها و اهمال ما میشن به همین سادگی
مثلا من خودم توی کسب کارم اصلا کسادی بازار و نداشتن پول رو مغزم قبول نمیکنه و همیشه برای من پول از درو دیوار محل کارم میباره طوری که همه متعجب میشن و میگن آخه چطورررررر؟
من همیشه از خدا مشتریان پولدار طلب کردم که به آسونی پول خرج میکنن و اصلا قیمت براشون اهمیتی نداره و اتفاقی که میافته اینکه من همیشه این مشتریای رو در کسب کارم دارم و همیشه هم بهم سود میرسونن ولی اتفاق جالب اینکه بعضی وقتا مشتریای که به آسونی به من پول میدن چون سرم شلوغ میدم دست همکارم که به نسبت کارشم خوبه ولی وقتی همون قیمت من و حتی کمتر ازشون میگیره همون مشتری شاکی میشه و من با خنده به نشانه تایید باورهام به خودم میگم ببین چطور من با افکارم همه چیزو خلق میکنم
حتی در مورد آدمهای که باهشون در ارتباطم هم همین مسئله پیش میاد که وقتی پیش فرض ذهنی من در مورد یک آدم زیاد جالب نیست اون آدم دقیقا همون برخورد با من میکنه
ممنونم آبجی عزیزم که امشبمو ساختی و من با این همه خستگی شادو خرم میرم توی رختخوابم
چقدر مشخصه که شما در مدارید و خیلیییی ذوق کردم وقتی زدم روی لینکی که گذاشته بودید
همین یه دونه مثالی که در مورد بیمار ها زدید خیلیییییی من رو به یقین رسوند و واقعا از شما و تمام کادر درمان ممنونیم که انقدر تلاش میکنید و دلسوزید. خدا بهتون نعمت و برکت بده
عیدتون کلییییی مبارک باشه.
سالی پر از سلامتی، شادی، ارامش، موفقیت، ثروت، آگاهی و ایمان باشه
درود و خداقوت به استاد عزیز که در خلال دوره فوقالعاده هم جهت با جریان خداوند این فایلهای بینظیر رو برامون آماده میکنند، خانم شایسته و همه همراهان خوبم در این مسیر زیبا
همین چند شب پیش بود که در یک جمع دوستانه که صحبت از کسبوکار و فروش و یه جورایی دقیقاً مرتبط با موضوع همین فایل بود. یکی از دوستان که خانوادگی در کار مبل هستند داستان جالبی رو تعریف میکردند که پدرشون که از قدیمیهای این صنف هستند و بسیار خبره، چند وقت پیش از یک نمایشگاه بسیار لاکچری بازدید میکنند و وقتی که برمیگردند با پسرشون (دوست من) که در حوزه کاری خودش تخصص بالایی داره صبحت جالبی رو انجام میدند و یه جورایی طعنهور میگند که ما در مقابل اونها هیچی نیست کارمون.
بعد این دوست ما هم کنجکاو میشه که ببینه داستان چیه و میره اونجا، به محض اینکه میرسه میبینه قبل از اینکه چیزی رو بهشون ارائه بدند با یه برخورد بسیار عالی ازشون پذیرایی میکنند، اینجاش جالب بود که میگفت انقدر رفتار این عزیزان خوب بوده که من هم یه لحظه احساس کردم واقعاً عجب جای عجیبه اینجا و چقدر کارهاش فوقالعادست بعد یه لحظه انگار به خودش اومده و با چشم تخصصی نگاه کرده به کارها و بعد بهشون گفته که پذیراییتون عالی بود اما کارهاتون واقعاً ضعیفه (نه به این خاطر که بخواد کلشون رو بخوابونه یا خودش رو به اونها ثابت کنه این رو صرفاً برمبنای تخصصی که در کارش داشته گفته) و ما هم دقیقاً درهمین خصوص مکالمون رو ادامه دادیم.
یادم میاد چند وقت پیش یکی از عزیزان فعال تو حوزه کاری ما به یکی از دوستان گفته بود که یکی از دلایل فروش ضعیف تو قیمتهاته. ایشون چون تو منطقه 1 تهران کار میکردن بهشون گفتن اگه میخوای تو منطقه 1 باشی باید قیمتهات بیشتر از حالت عادی باشه وگرنه مشتری فکر میکنه که تو آشغالفروشی. این همکارمون میگفت انقدر فروش ما با همین باور تغییر کرد که خدا میدونه.
حالا چون بحث فروش شد یه نکتهای رو میخواستم بگم. صرف کاری که ما انجام میدیم مهم نیست، یعنی اینکه لزوماً هرکسی قیمتش بالا باشه حالا تو این مثال بتونه تو منطقه 1 فروش بیشتری داشته باشه نیست اما اینکه ما چقدر یک موضوع رو باور میکنیم و در کنارش باورهای مثبت دیگه هم داریم خیلی مهمه.
یه چیزی که تو این فایل برای من خیلی جالب بود این بود که تمام افرادی که این آزمایش روشون انجام شد واکنش متفاوت نشان دادن یعنی من گفتم اولش خب ممکنه که حالا واقعاً یکیش از اون یکی مزش یکم متفاوت باشه اما وقتی دیدم تمام افراد دارند میگن مزه فرق میکنه خیلی مطمئنتر شدم.
استاد مثال شراب رو زدن یاد یه موضوعی افتادم که ایرانیها خیلی علاقه دارند که شیشه مشروبهای اورجینال نگه دارند و بعد توش رو با مشروبهای غیر اصل پر کنند تا اگه مهمانی داشتند اینجوری باکلاستر به نظر برسه.
شکر خدا وقتی داشتم نگاه میکردم متوجه شدم من تو خیلی از زمینهها سعی میکنم که پیشفرضهای حداقل منفی رو در مورد یک موضوع در نظر نگیرم، هرچند که اصلاً آسون نبود اما الان خیلی راحت میتونم این کار رو انجام بدم اما واقعاً خودم هم زیاد تو دامش گیر کردم.
یادمه قبلاً وقتی میشنیدم یه نفری یه اخلاقی داره انگار هر کاری میکردم نمیتونستم جور دیگهای در مورد اون آدم فکر کنم اما وقتی با موضوع ذهنیت و اتفاق افتاد بیشتر آشنا شدم و درکم رفت بالا سعی کردم ذهنیت منفی در مورد هیچ فردی نداشته باشم و همین موضوع باعث شده تقریباً من تبدیل به یک شخصیتی بشم که با هر مدل آدمی میتونه خیلی راحت ارتباط برقرار کنه و تو بحث فروش بهش بفروشه.
اتفاقاً همین امروز من باید یک جابهجایی رو انجام میدادم و کسانی که تو ایران زندگی میکنند این رو بهتر میدونند که معمولاً ذهنیت افراد در مورد عزیزانی که کار حملونقل سنگین وسایل رو انجام میدن خیلی خوب نیست و خودم هم تجربه خوبی نداشتم از این موضوع و خیلی جالب بود با اینکه میدونستم نباید این طوری فکر کنم اما اون ذهنیت قبلی غلبه میکرد به این موضوع.
کار من در 2 پارت انجام شد، در پارت اول با اینکه افراد خیلی فوقالعادهای بودند اما باز احساس کردم که سرم رو کلاه گذاشتن و در پارت دوم (در یک روز به فاصله چند دقیقه) اومدم گفتم نه تو مگه قانون رو نمیدونی؟ مگه نمیدونی که خودت داری اتفاقات رو رقم میزنی؟ پس بیا و حالا درستش کن و اتفاقی که افتاد این بود که انقدر عزیزانی که در پارت 2 آمدند انسانهای شریف، دقیق و ماهری در کارشون بودند که تقریباً همان میزان وسایل حتی میتونم بگم بیشترش در یک مدت زمان خیلی کوتاهتر اما خیلی تمیزتر و با قیمت یک چهارم پارت اول انجام شد و من حتی خیلی بیشتر انعام هم دادم بهشون خودم.
این اتفاقیه که همین چند ساعت پیش برام رخ داد و من به وضوح دیدم که به محض اینکه فرکانس تغییر میکنه نتیجه هم تغییر میکنه.
یا مثلاً در حوزه روابط من انقدر روی این موضوع کار کردم که با از دید دیگران تلخترین آدمها هم تونستم ارتباط خیلی شیرین و خوبی رو داشته باشم و چقدر همین موضوع برام خیر و برکت داشته همیشه.
به نظرم مفهوم گستردهای باز شده که میشه در تمام ابعاد در مورد ساعتها صحبت کرد و امیدوارم که در فایلهای آینده استاد بیشتر برامون باز کنند این موضوع رو و مثال بزنند.
برای خودم و همه دوستان عزیزان بهترین لحظات و نابترین تجربیات رو آرزومندم
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست سلام آقا احسان عزی
امیدوارم حالتون عالی باشه …
ممنونم از کامنت خوب و قشنگتون …
واقعا مثال هایی که زدین خیلی عالیی بود …
مخصوصا درباره ی فروش که گفتید توی منطقه گران تهران باید قیمت هات بیشتر باشه ….
جالبه بدونید که باور من دقیقا برعکس بود …
اینطوری که چون میدونستم توی جاهای معروف هر شهری مغازه ها قیمت ها رو بالاتر از حد معمول میگن …به خودم میگفتم ببین اگه یه مغازه بیاد با همون کیفیت و قیمت اصلی یا حداقل کمتر جاهای دیگه خدمات و محصولات ارائه بده چقدر کارش میگیره ….
چون مردم دوست دارند که یک کیفیت خوب رو با قیمت خوب ببرند …و وقتی بفهمند این همون کیفیت رو داره و قیمتش کمتره حس بهتری پیدا میکنند و حس میکنند هم چیز خوبی خریدن و هم کلاه سرشون نرفته و از یک آدم صادق و با انصاف چیز خریدن …شاید باورت نشه ولی اینو عینا دیدم …یه مغازه داریم مغازه آقا محمد …تمام محصولات سوپری هارو چون عمده میخره قیمت کمتر میده و شاید باورت نشه دم مغازه اینقدر پره که اصلا باید نیم ساعت بایستی تا نوبت بشه ..
و اینجوری انگار مشتری های وفادار حتی 10 ساله و حتی 20 ساله …یا حتی 30 ساله مثل مادر بزرگ من که الان به بچه ها و نوه هاش گفته میرن ازش خرید میکنند….داره…
یه جوری شده که کلی ارزانی زده شده و توشم شلوغ ….
خلاصه که برام جالب بود که نگاه من اصلا با شما خیلی فرق میکرد و جوری بود که من فکر میکردم ملت اگه ببینن یه جا ارزون تره میریزند سرش…و کارش خیلی میگره ….
مخصوصا اگه جاهای دیگه خیلی گرون بدن ….
آخی چه باحال واقعا که ما داریم باور هامون رو زندگی میکنیم…
ﻣﺴﺖ و ﻏﺰل ﺧﻮان زد ﺣﻠﻘﻪ ﺑﻪ در ﻧﻮروز
ﭼﻬﺮه ﮔﺸﺎﻳﺪ ﺑﻬﺎر روز ﻣﻦ اﺳﺖ اﻣﺮوز
ﭼﺸﻤﻪ ﺑﻪ ﺟﻮ آﻣﺪ ﻣﻰ ﺑﻪ ﺳﺒﻮ آﻣﺪ
از ﻧﻔﺲ ﺣﺎﻓﻆ ﻓﺎﻟﻪ ﻧﻜﻮ آﻣﺪ
ﻣﮋده ی ﻋﻴﺪ آﻣﺪ ﺑﺨﺖ ﺳﻌﻴﺪ آﻣﺪ
ﻣﺸﺖ زﻣﻴﻦ وا ﺷﺪ ﺳﺒﺰه ﭘﺪﻳﺪ آﻣﺪ
ﺳﺒﺰه ی ﻳﺎر آﻣﺪ ﻋﻄﺮ ﻣﺴﻴﺤﺎﻳﻰ ﮔﻴﺴﻮی ﻧﮕﺎر آﻣﺪ
ﻗﻔﻞ ﻏﺰل وا ﺷﺪ ﻫﻠﻬﻠﻪ در ﻫﻠﻬﻠﻪ آواز ﭘﺮﺳﺘﻮی ﺑﻬﺎر آﻣﺪ
ﺧﻠﺪ ﺑﺮﻳﻦ آﻣﺪ ﻓﺼﻞ ﺷﻜﻮﻓﺎﻳﻰ روﻳﺎی زﻣﻴﻦ آﻣﺪ
ﻛﺎر دﻟﻪ ﻋﺸﺎق ﺳﻜﻪ ﺷﺪ و ﺳﻴﻦﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺳﻔﺮه ی ﺳﻴﻦ آﻣﺪ
ﺷﻮر ﺑﻬﺎران ﺷﻜﺎﻓﺖ از دﻟﻪ وﻳﺮاﻧﻪ ﻫﺎ
ﺧﺎل ﺗﺒﻪ ﮔﻞ ﺑﺒﻴﻦ ﺑﺮ ﺗﻦ ﭘﺮواﻧﻪ ﻫﺎ
ﻧﻮ ﺷﺪن از ﻛﻬﻨﮕﻰ ﻣﻮﺳﻢ ﺷﻴﺪاﻳﻰ اﺳﺖ
در ﺗﻦ و ﺟﺎن ﺑﻬﺎر روح اﻫﻮراﻳﻰ اﺳﺖ
ﺗﺨﺖ ﭼﻤﻦ ﺳﺒﺰه ی دوﻟﺖ ﺟﻤﺸﻴﺪ ﺷﺪ
ﻫﻤﺖ ﻛﻮروش ﺑﻠﻨﺪ ﺑﺎر دﮔﺮ ﻋﻴﺪ ﺷﺪ
ﻣﻮﺳﻢ ﺷﻴﺪاﻳﻰ اﺳﺖ
ﻓﺮﺻﺖ ﻣﺠﻨﻮن ﺷﺪن از ﺧﺮﻗﻪ ی لیلایی است
(خدایی با آهنگ بخونینا)
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
سلام سلاااام به دو استاد عشقم و به دوستان نازنینم
نوروزتون عیدتون مبارک پیشاپیش…
انشالله این بهار خاطره انگیزترین، پربارترین، زیباترین بهار زندگیمون تا به اینجا باشه… استاد خیلی دلم روشنه و امید دارم که امسال به امید الله مهربان از نزدیک می بینمتون… از نوشتنش اشک جمع شد تو چشام…
از اون فایلایی بود که خیلی به دل می نشست…واقعا عظمت و قدرت خدا رو نشون می ده… تبارک الله احسن الخالقین… چی خلق کردی خداجون… عجب جالبه این کارکرد ذهن…برای نود درصد جامعه شاید فقط در حد این مثال توت فرنگی و اینا باشه که ناآگاهانه دارن نتایجش رو می بینن… چیزی که من بعد از دیدن فایل ذوقش رو داشتم این بود که به لطف خدای مهربان ما دانشجوهای استاد، از این ویژگی آگاهانه استفاده می کنیم و داریم (تلاش می کنیم) زندگیمون رو خلق می کنیم باهاش. همینکه شب سپاسگزاری می نویسم و می خوابیم، صبح رو با سپاسگزاری شروع می کنیم، داریم ذهنمون رو عادت می دیم که امروز قراره اون توت فرنگی 19 دلاریه باشه روزمون… داریم انتخاب می کنیم که چقدر لذت ببریم از روزمون… خدایی این نعمت چقدر جای شکر داره؟؟
خیلی خوب بود و مشتاقم بقیه حرفای استاد رو بشنوم در این باره. اینکه پیش فرض و ذهنیت از قبل، چقدر می تونه در کیفیت نتیجه تفاوت ایجاد کنه… واسه همینه که مثلا وقتی لباس شیک می پوشم خودم حس خوبی دارم. یا یادم افتاد به ظرفای دکوری که تو ایران خیلی مرسومه، یه دکور پر از ظرفای خوشگل که شاااید برای مهمون سالی یکی دوبار بیاد بیرون و استفاده یشه. یادم نمیاد سر چی شد که یه همچین بحثی اون زمان که هنوز ما تهران بودیم و خونه ی خودمون بودیم شد با مامان و خواهرام و دیگه از اون ظرفا برای لذت خودمون استفاده می کردیم. البته که من خودم کلا با این سیستم دکور و کریستال و اینا مشکل داشتم که و سر ازدواجم یادمه با وجود اصرار مامان اینا تو اون زمان، کریستال ایرانی گرفتیم بجای کریستال چک! با کلی هزینه ی کمتر. بگذریم… از کجا به کجا رفتم. می خوام بگم این بازی ذهن می تونه در مورد غذا خوردن تو ظرف خوشگل باشه… طرز سرو کردن غذا… در مورد قهوه از اونجایی که من عشق قهوه هستم و واقعا برام تفریح و لذته، اتفاقا خیلی به اسم کاری ندارم. قهوه ی استارباکس عالیه خوشمزه س ولی وقتی قهوه ی لوکال (مغازه های محلی هر شهر) رو امتحان می کنم که دونه ی قهوه شون رو خودشون رُست می کنن، بقدری اون طعم تازگی و چرب بودن قهوه لذت داره که ده ها پله از استارباکس بهتره… الان دارم به این نکته پی می برم که ما که داستان این بازی رو می دونیم، آگاهانه داریم انتخاب می کنیم که کجا بازیش رو بخوریم مثلا من در مورد طرز لباس پوشیدن (نه لزوما برند، ولی آراسته و مثلا رنگ ست شده)، یا ظرفی که توش غذا میاریم، و بعضی جاها به ظاهر قضیه کاری ندارم، مثلا برند قهوه، یا مثلا خوندن ریویوها تو آمازون، چون می دونم آدما چقدر می تونه نظراتشون متفاوت باشه ممکنه اگه از محصول الف با ریویوی 4.2 خیلی خوشم میاد درحالیکه محصول با ریویوی 4.7 هم هست، اونی که بیشتر خوشم میاد رو بگیرم…
حالا همین پیش فرضا تو روابط و باورهای مالی هم داره همینجوری کار می کنه دیگه… وقتی گوش می دادم، دیدم مثلا در ارتباطم با سام یا دخترم تینا، اگر واقعا بتونم اون پیش فرضها رو پاک کنم چقدر نظرم متفاوت میشه… و البته مدتی هست دارم آگاهانه تلاش می کنم اینکارو بکنم. اینکه من منتظر باشم و تو ذهنم مرور کنم که الان که من اینو میگم تینا چه عکس العملی خواهد داشت، همون داستان تمرکز و کانون توجه میشه دیگه، خب احتمال اون عکس العمل رو بیشتر می کنم. واقعا بازی ساده س، قانون ساده س… احساس خوب = اتفاقات خوب ساده س. ماییم که ایمان بالغیب به اندازه ی کافی نداریم… ماییم که پیچیده ش می کنیم. خداجونم تویی که دستمون رو گرفتی آوردی سر کلاس درس استاد ابراهیم نشانمون، همون خودت هم درکمون رو عمیق تر کن، باورمون رو ریشه دار تر کن… فقط خودتی و خودت… اول و آخر و ظاهر و باطن تویی، منبع قدرت و سلامتی و ثروت و آرامش تویی… گوشام رو شاخکام رو تیزتر کن، عاشق ترم کن خداجون…
برم برای ساختن باتری های جدید به امید خدا… همه تون رو به الله مهربان می سپارم… الهی که سال فوق العاده ای باشه برای هممون…
به نام خدا
سلامممممم به دوستای قشنگم، استاد و خانم شایسته ی عزیز
امیدوارم حال همگی خوب باشه
خداروشکر بابت این روز قشنگ، آخرین روز سال 1403 !
چقدررر این فایل قشنگ بود و آدم رو آگاه میکرد
من خودم کلیییی مثال به ذهنم امد و دوست داشتم باهاتون به اشتراک بزارم
در مورد همین خوراکی، چند سال پیش یه قهوه ای از دبی ،هدیه برامون اوردن( ما کلا خانوادگی قهوه خور نبودیم)، داداش من اولین نفر اینو خورده بود یه جوری تعریف میکرد که وایییی اصلا یه طعمی داره آدم سیر نمیشه، انقدر پر انرژی شدم…
از اونجایی که من کلا علاقه ای به قهوه نداشتم ولی خب وسوسه شدم گفتم بزار حالا ما هم امتحان کنیم، من خوردم دیدم مزه ی خاک میده. بعد واقعا با خودم گفتم انقدررر که داداش من رو غذا حساسه چجوری میگه این خوشمزه هست. داداش من که اصلا قهوه خور نبود چون حالا این قهوه از دبی بود، هر روز یه لیوان قهوه میخورد. بعد من هر چی به داداشم میگفتم عامو این که اصلاا مزه نمیده میگفت نههههه! نمیبینی یه مزه ی خاص و متفاوتی میده، من خیلی پر انرژی میشم. واقعا با قهوه های دیگه متفاوته( یکی نبود بهش بگه مگه تو اصلا چقدر قهوه خوردی که با بقیش متفاوت باشه!)
یه تجربه ی دیگه در مورد درسم که خیلی برام جالبه این بود:
توی کتاب تست ها اغلب میان کنار تست سطح سختی اون تست رو میزنن و دانش آموز با همون ذهنیت تست رو حل میکنه. توی یه کتاب تست شیمی که داشتم تست میزدم یه سوال رو به راحتی حل کردم و فکر میکردم جزو سوالای آسون باشه ولی وقتی رفتم پاسخ نامه رو دیدم، متوجه شدم سوال سختی بوده.
کلا وقتی کنار یه تستی مثلا بزنه سخت با این دیدگاه میرم سمت اون تست که یا کلا حلش نکنم یا باید کلی وقت بزارم روش، این در حالی هست که در واقعیت اگه کنار تست ها سحط سختی اون تست رو ننویسن حتی اگه سوال المپیاد هم باشه ، اگه دانش آموز سواد کافی داشته باشه میتونه به راحتی حلش کنه
دقیقا همین موضوع توی ازمون های قلمچی برایم اتفاق میوفته. قلمچی یه الگویی داره(بیشتر مواقع)، اینکه سوالای اولگ سوالای آسونی هستن و منم همیشه با این ذهنیت میرم سمت سوال که اینا رو بلدم و در 90 درصد همیشه سوالات اول درس ها رو درست حل میکنم و این در حالی هست که خیلی وقت ها شده که سوالای سخت توشون بوده و من با همون ذهنیت به راحتی حلشون کردم!
در مورد بیماری من اینو به صورتتتتتت خیلیییی واضح دیدم. چند وقت پیش مامانم ازمایش داد و متوجه شد که تیروئید کم کار داره. موقعی که اینو فهمید زیاد براش مهم نبود و حساسیت نشون نداد؛ چند روز بعدش مامانم برگه ازمایش رو نشون یه اشنامون داد( طرف پزشکی خونده بود ولی خب تخصصش این نبود ولی یه چیزایی میدوسنت)، برگه ازمایش رو که دیده بود به مامانم گفته بود که خیلییییی تیروئیدت بالاس خیلی خطرناکه برو حتما دکتر و … مامانم شبش امد خونه(نگو مامانم بعد این که خانمه اینو بهش گفته بود رفته علائم تیروئید رو سرچ کرده) دیدم اصلا حالش خوب نیست، پرسیدم مامانم چی شده، گفت من میبینم یه مدت اصلاا حالم خوب نیس، خوابم بهم ریخته، اصلا حال ندارم…( تا دیروزش حالش خیلی خوب بود و جالب اینه همون علائم گوگل رو پیدا کرده بود) ما هممون تعجب کردیم که چرا یهویی اینجوری شد تاااا موقعی که مامانم رفت پیش دکتر غدد و بهش گفته بودن اصلا چیز مهمی نیست خوب میشی. مامانم از دکتر شاد خندون برگشت، پرسیدم مامانم چی شد گفت هیچی خداروشکر چیزیم نیست و از همون موقع تا الان هیچ علائمی دیگه ما ندیدیم….
خداروشکر که عضو این خانواده ی دوست داشتنی هستم و روز به روز آگاه تر میشم و درک بیشتری از خودم ،زندگی و این جهان پیدا میکنم
در پناه حق
به نام خدای وهابی که رب من است
سلام استاد جون و مریم عزیز
سلام به همه بچه های سایت الهی عباسمنش
میخوام یه تجربه از خودم در مورد خرید هندزفری بی سیم یا همون ایرپاد بگم. من چون فایل زیاد گوش می دم الان سه تا ایرپاد دارم. دوتاش از برند معروف سامسونگ هست و یکی از اون ها برند نام آشنایی نیست. هر سه تا رو از سایت دیجی کالا خریدم.
در مورد برند سامسونگ شکی نداشتم و بدون اینکه نظرات و کامنت های زیر محصول رو بخونم خریدم رو انجام دادم. کماینکه جز هدف هام هم بود و میخواستم حتما بخرم. اما دوست داشتم یدونه ایرپاد دمه دستی هم داشته باشم. خلاصه در مورد این آخری کلی تحقیق کردم و خیلی نظر خودم. انگار که در مورد سامسونگ ها شک نداشتم و در مورد برندهای کمتر مطرح شک داشتم و میخواستم سرم کلاه نره. این رو هم بگم که مدل های سامسونگی که خریدم ده ها برابر قیمتشون گرون تر از این مدل غیر مطرح بود.
بعد از تحقیق زیاد دقیقا طبق گفته استاد ایرپادی رو پیدا کردم که یکی از پر کامنت ترین ها توی سایت دیجی کالا بود. جالبه که از همون برند مدل های دیگه ای هم بود که نظرات زیادی روش نیومده بود و افراد زیادی نخریده بودند و کاملا شبیه همین ایرپاد هم بود.
خلاصه من به خاطر نظرات مثبت بسیار زیاد و قیمت مناسب و بسیار ارزان تر از سامسونگ ها خریدم رو ثبت کردم و منتظر شدم تا اومدن.
حالا چه تجربیاتی از استفاده در عمل داشتم؟ این ذهنیت مثبت من در مورد اون ایرپاد بی نام و نشان ولی با نظرات بسیار خوب در نهایت چه تجربه ای برای من خلق کرد؟
اتفاقی که افتاد اینه که من در بالای 95 درصد مواقع از ایرپاد ارزون تره استفاده می کنم و چنان تجربه خوبی برام داشته که حد نداره. چون ذهنیت من به واسطه نظرات بسیار مثبت کالای ارزونتر خوب شده بود، برای من خیلی عالی بود.
بریم سراغ دلایل تا به صورت واضح براتون شرح بدم:
این ایرپاد نسبت به سامسونگ ها باتری بسیار قوی تری داره که اگه کل روز رو هم فایل گوش کنم بازم تموم نمی شه در حالی که سامسونگ ها بعد از سه ساعت باید بزارم توی کیس شون تا شارژ بگیرن.
این ایرپاد خیلی خوب صداهای بیرون رو به صورت طبیعی بلاک میکنه ولی سامسونگ ها یکیشون که کلا بلاک نمی کنه، اون یکی اما نویزکنسلینگ داره ولی خیلی زود باتری رو خالی میکنه.
این ایرپاد ارزونه خیلی راحت توی گوش فیت میشه و من روی موتور هم ازش ساعت استفاده کردم ولی نمی افته. در حالی که سامسونگ ها وقتی کمی سرت تکون میخوره از گوش ات عملا می افته.
کل این حرف ها رو زدم که بگم ذهنیت مثبت نسبت به یک کالای بی نام و نشان و ارزان قیمت چقدر می تونه روی تجربه آدم تاثیر بذاره.
سوال اصلی اینجاست: چطور بیام از این قانون توی زندگی خودم استفاده کنم؟
قانون اینه که ما با افکار و باورها مون شرایط مون رو رقم می زنیم. الان که این کامنت رو می نویسم در حیاط خانه شمال که به تازگی به این جا مهاجرت کردم، روی صندلی محبوبم نشسته ام و جلو روم کوه بلندی است که آفتاب تازه ساعتی است که از بالای این کوه سر زده، نسیم ملایمی می وزنه و پرنده ها در حال آواز خواندن اند. مرغ و خروس ها از دوردست صبح رو صدا می زنند. توی حیاط باغچه کوچکی دارم که گل های شمع دانی صورتی و قرمز دلبری می کنند. درختچه آلوچه شکوفه های سفید جادویی زده و با نسیم باد پخش حیاط می شن. هوا بسیار فرش و تازه است. کمی نیمه ابری است به خاطر همین تابش آفتاب روی صورتم بسیار لذت بخشه و صحنه روبروم هر لحظه منو به سپاسگزاری وامی داره.
من همه ی این نعمت ها رو وقتی تهران بودم توی ذهنم تجسم می کردم. شوق داشتم. ذهنیتم توی اون شرایط شلوغ تهران روی موتور بسیار مثبت بود. فارغ بودم از دنیای بیرون و توی سپاسگزاری و تجسم های مثبت خودم غرق بودم. حتی همه از شلوغی و مسائلی که توی تهران بود می نالیدند. از هوای آلوده می نالیدند. از گرونی می نالیدند و… من فقط در اون شرایط کنترل ذهن می کردم و فقط از زیبایی ها عکس می گرفتم. من انقدر از زیبایی های شهر تهران عکس گرفتم و انقدر بی توجهی کردم به مشکلاتی که وجود داشت که خیلی سریع در دل دوره هم جهت با جریان خداوند به این فضایی که برای شما کمی شرح دادم منتقل شدم.
قانون اینه که ما بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم. قانون اینه که نذاریم مومنتوم منفی شکل بگیره. هر طور شده باید یه راهی پیدا کنی که حالت رو خوب نگه داری. چون طبق این تجربه ای که از خرید ایرپادها داشتم وقتی ذهن من در مورد ایرپاد ارزون تر به واسطه نظرات عالی مثبت شد، در عمل برای من عالی شد. حتی برند سامسونگ هوایی که بسیار گرونتر هم خریدم برام تجربه خوبی نداشت.
نکته جالب اینه که این ایرپادها رو به خواهرم هم دادم تا تست کنه ولی اصلا از ارزونه خوشش نیومد. اما ذهنیت مثبت من باعث شد که این ایرپاد ویژگی های رو داشته باشه که من نیازمندش بودم. مثل نیوفتادم از گوش، باتری فوق قوی و نویز کنسلینگ طبیعی تر. این ایرپاد ارزونتر از لحاظ مکالمه از سامسونگ ها پایین تره و از لحاظ بیس هم پایین تره. خواهرم به این دوتا مورد اشاره کرد که برای من زیاد مهم نیست. چون من کلا ایرپاد ها رو برای فایل گوش دادن می خواستم. نه مکالمه زیاد برام مهم بود و نه بیس داشتن. چیزی که از دادن ایرپادها به خواهرم دست گیرم شد اینه که ذهنیت من چیزی رو جذب کرد که من می خواستم. چیزی رو جذب کرد که من بهش نیازمند بودم
حالا که همه چی ذهنیت ماست باید به تمام زندگی نگاه مثبت داشته باشم. چون این در نهایت به نفع من تمام خواهد شد.
یاد انیمیشن گربه چکمه پوش آخرین آرزو افتادم که خود شما هم توی پردایس زیبا با مریم جون تحلیلش کردید. نگاه اون سگه با ذهنیت مثبت باعث می شد نقشه راه بسیار ساده باشه و همه چی نرم و روان پیش بره. درحالی که وقتی گربه ها یا رقیبانشون به نقشه نگاه می کردن مسیر بسیار صعب و مشکل می نمود.
حالا یک نکته رو هم راجب تحلیل شما از این انیمیشن و دیگران بگم. نقد شما آنقدر خوب بود که:
اولا منی که انیمیشن نگاه نمی کنم ترغیب بشم و برم دانلود کنم و نگاه کنم. این خودش داره همین قانون رو میگه که وقتی شما در مورد این انیمیشن انقدر ذهنیت مثبت به من دادید منجر شد که من برم و نگاهش کنم.
ثانیا باعث شدید برم نقدهای دیگه رو هم بخونم.
استاد شما چقدر خوب ارتباط ها رو پیدا می کنید. به معنای واقعی کلمه استاد برازنده شماست.
نقد مثبت شما کجا و نقدهای دیگران کجا.
پیدا کردن اصول و قوانین توی این انیمیشن توسط شما کجا و به حاشیه رفتن های دیگران کجا.
انقدر نقدها افتضاح و منفی بود که کم کم داشت حالم از این انیمیشن بهم می خورد. شما چه ذهنیتی دادید و اون ها چه ذهنیتی می دادند. در نهایت دوباره اومدم و چند بار نقد شما رو گوش کردم و لذت بردم.
نگاه ما داره شرایط مون رو رقم می زنه. از تجربیات زندگیم این قانون بارها برام اثبات شده.
سپاسگزارم از استاد عزیزم بابت این فایل عالی.
خدانگهدار
در پناه الله یکتا شاد، سالم و ثروتمند باشیم.
سلام خدمت شما دوست عزیزم
امیدوارم که حال تان خوب باشد
از خواندن کامنتی شما کلی لذت بردم و از تجربه خرید ایرپاد ها کلی درس گرفتم
منم وقتی ایرپاد قبلی ام باتری اش ضعیف شد دنبال این شدم که یک ایرپاد بهتر بیگرم که باتری اش قوی باشد و منم با کمک یکی از دوستانم از سایت دیجی کالا همچنین ایرپاد را گرفتم که نظرات بسیار خوب داشت
از وقتی این ایرپاد را تهیه کردم چقدر راحت شدم چقدر لذت می برم از این ایرپاد
چقدر باتری قوی دارد
خلاصه خلی ازش راضی هستم
چون منم با این نگاه گرفتم که این جنس خوبی است و برای من عالی است
و اینکه از خونه و فضای که زندگی می کنی صحبت کردی چقدر لذت بردم و حالم بهتر شد و منم تجربه یک همچین فضای را همین لحظه از خداوند درخواست کردم
چون اینقدر قشنگ آن فضا را بیان کردی و به تصویر کشیدی که آدم دوست دارد این چنین فضا های را در این فصل زیبایی سال تجربه کند
از شما دوست خوبم ممنون و متشکرم که کامنت شما درس های خوبی بهم داشت و لذت بردم
در پناه الله مهربان شاد و سلامت باشید
سلام به دوست عزیزم
امیدوارم امسال سال خوبی
داشته باشید و به همه ارزو هاتون برسید.
این جمله شما تو گوشم زنگ زد « ذهنیت من چیزی رو جذب کرد که من می خواستم. چیزی رو جذب کرد که من بهش نیازمند بودم»
و برداشت من :
وقتی داریم روی خودمان کار می کنیم و در مسیر درست هستیم هدایت می شویم به آنچه که بهش نیاز واقعی داریم.
یعنی وقتی توی ذهنت داشتن یک شرایطی میشه خواسته و آرزو حتی به صورت ناخداگاه. بعد مدتی
اون شرایط رو جذب می کنی.
چون جهان بر پایه خیره و جهان ما رو به خواسته هامون می رسونه.
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
حمد و ستایش مخصوص خداوندی ست که رب و پروردگار جهانیان است
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته بزرگوار
سلام به خانواده توحیدی و ارزشمندم
سلام به بهار
سلام به شکوفه های شکفته شده
سلام به دلهایی که نور خداشده و از درون میدرخشه و زمزمه توحید و یکتاپرستی را داره از درون به جهان منعکس میکنه
سلام به طبیعت بهشتی بی انتهای کیهان
سلام به دلهایی که جایگاه نور و ایمان و توکل و امید شده
سلام به ذهن هایی که خداباوری را در سراسر جهان دارند در سرزمین و خونه دلشون به ابدیت و سراسر گیتی گسترش میدن
استاد قدردانِتونم برای این فایل بهشتی
هر چیزی که توی ذهنمون بِهِش توجه میکنیم میشه باورمون و همون تجربه رو تو زندگیمون
میبینیم
استاد جان به خداوندی خدا من با شما کلام شما زنده شدم و دوباره خودم رو احیا کردم
چقدر حالِ خوبی رو دارم تجربه میکنم
در برابر اتفاقات واقعا بعد دوره همجهت واکنشهای بسیار عالی انجام دادم و خیلی راحت تونستم بپذیرم
انسانهارو
محیط پیرامونم رو
محله ای که دارم توش زندگی میکنم
انسانهایی که باهاشون در ارتباطم
خودمو بیشتر پذیرفتم
دوست دارم بگم من عاشق شدم استاد
این کلمه بهترین و خوش فرکانس ترین کلمه در خور بندگی کردن هست
عاشق که میشی
دیگه با مغزِت با جهان و هر آنچه در اون هست برخورد نمیکنی
بلکه با قلبِت با اونها وارد گفتگو و تعامل میشه
چقدر لذت بخشه
استاد بارها و بارها شده به خاطر خوش خلقی و رفتار مناسب با ارباب رجوع در محل کارم کلا
افرادی بودند که برای رفع مشکلی به این سازمان مراجعه کردند و بعد مراجعه شاید مشکلشون حل شده باشه و یا نشده باشه ذهنیتشون به این سازمان مثبت شده
به خاطر وظیفه شناسی و اخلاق مدار رفتار کردن با آدمها
استاد شما با این فایلها و دوره هاتون زندگیمونو بهشت کردید
استاد چه نتیجه ای از این بهتر که عشق رو در دلِ ما کاشتید
عشق به خودمون و جهانمون
حالِ خوب ،حالِ خدایی
یه مهندس شهرداری چند وقت پیش اومده بود محل کار من و با یکی از همکارام کار داشت و مجبور شد یه نیم ساعتی پیش من بشینه تا همکارم بیاد
اولِش سکوت کرده بود و چهره معمولی داشت
و افرادی که به بنده مراجعه میکردند در کمال احترام و عزت با اونها وارد گفتگو میشدم و درست قلبِ اونها رو با رفتارِ و عملکرد خوبم نشونه میرفتم
بعدِ نیم ساعتی این بنده خدا با چهره خیلی بشاش و روی باز به من گفت آقا اگر همه آدمها مثل شما با آدمها برخورد کنند و با این احترام با انسانها وارد گفتگو بشَن زندگی بهشت میشه
و بعدِش گفتن شما چقدر انسان خوش خلق و صبوری هستید و چقدر انرژی دارید
(انرژی کرور کرور مثل اکسیژن وجود داره که باید با قلبِت از شروعِ صبح اونها رو جمع کنی و به سراسر جهان تقدیم کنی)
به هر حال در برخورد با هر انسانی اولین چیزی که تو ذهنم میچرخه اینه که این آدم بنده خداست
بدون هیچ پیش فرضی سعی میکنم یه ویژگی مثبت ازَش بکشم بیرون و فرکانسِ عشق رو بهش میدَم
و به خدا معجزه شده تو زندگیم
خدارو میشه در لحظه لحظه زندگیمون نفس بکشیم
بوی عشق و بوی محبت و مهر و لطفلش کیهان رو فرا گرفته
یه مقدار باید زوم احساساتمون رو دقیق تر و بیشتر کنیم تا بتونیم ببینیم ،بشنویم
با عشق در آغوش بگیریمِش
من سعی کردم ذهنیت مثبت و برنده رو در این فایل بازگو کنم
هر وقت درباره داداشم به ویژگیهای مثبتِش فکر کردم و تو ذهنم مرور کردم بدون اینکه حرفی زده باشم تو زندگیم معجزه دیدم
هروقت ویژگیهای شهرم و آدمهاش رو دیدم و مدام به خودم گفتم
تو همون محله و شهر معجزه پشت معجزه رخ داده
هر وقت خودمو باور کروم
به رفتارها و اعمالی هدایت شدم که واقعا حس کردم خودم نبودم که اون کار رو انجام دادم
من دوس دارم بهتون بگم استادِ عشق
شما عاشق هستید استاد و دارید عاشقی رو به ما یاد میدید
که اول عاشق خودمون بشیم
بعد عاشق دنیای پیرامونم و جهانمون بشیم
استاد چند وقته این جمله به ته قلبم نشسته
و مدام پیش بچه هام و همسرم تکرار میکنم
میگم خدایا، چقدر زندگی کردن با باورهای خوب لذت بخشه
چقدر زندگی شیرینه
چقدر با خدا بودن زندگی و لحظات ما رو بهشت کرده
چقدر خوبه به همه توت فرنگیهای جهانمون از درون رنگ و بوی عشق رو بِدیم و طعم و لذت خدارو بچشیم
ما با انتخابگر بودنمون به کل جهانمون جان میدیم، جانی که مملو از عشق و شیرینی و حلاوت بندگی هست
چند وقتی هست که
نگرش و نگاهم مثبت تر و آرامشم درونی تر شده
استاد شما دست مارو گرفتید و بدون کمترین پیچ و خم و با میانبر بندگی و خضوع و خشوع و باورهای درست
یه راست گزاشتید تو دست خدا
استاد خونه دلتون آباد که خودنه دلِ همه مارو آباد کردید
با نفسِ مسیحایی تون
این سایت و دوستان برای من تو همین دنیا در حکم بهشته
بهشتی که برای لحظه لحظه اش خدا رو بینهایت سپاسگزار و قدردانم.
امیدوارم تو سال جدید همگی مون اون گمشده ای که دنبالش میگردیم رو پیدا کنیم
که اگر اون رو پیدا کنیم
به بهشت تو همین دنیا میرسیم.
که اون خودمون و خدای درونمونه
خدایا هزاران بار شکرررررت برای یه روز و 24 ساعت با تو بودن و با تو لذت بردن.
عاشق همگیتون هستم.
دمِ همگیتون گرم.
سال جدید رو پیشاپیش به استاد عزیزم و استاد شایسته و خانواده بهشتیم تبریک میگم و براتون خودِش رو آرزو میکنم.
در پناه حق باشید هر آن و هر لحظه.
دوستتون دارم با عشق.
سلام آقا رسول جانم
عید نوروز و سال نو رو بشما تبریک میگم
طاعات و عباداتتون مقبول حق باشه
الهی سال پر از خیر و برکت و سلامتی و نعمت و ثروت و موفقیت و کن فیکونی از مومنتوم های مثبت باشه خودتون وخانواده توحیدی و بهشتی تون فاطمه جان و محمد حسن جان و هلیسا جانم…
خیلی خیلی سپاسگزارم از کامنت بسیار بسیار زیبات
لذت بردم واقعاً
آقا رسول عزیزم تو این کامنتت انگار داشتی دقیقاً دقیقاً ذهن منو می دیدی و تک تک کلمات و جمله هات افکار ذهن منو بیان میکرد:
انرژی کرور کرور مثل اکسیژن وجود داره که باید با قلبِت از شروعِ صبح اونها رو جمع کنی و به سراسر جهان تقدیم کنی
در برخورد با هر انسانی اولین چیزی که تو ذهنم میچرخه اینه که این آدم بنده خداست
بدون هیچ پیش فرضی سعی میکنم یه ویژگی مثبت ازَش بکشم بیرون و فرکانسِ عشق رو بهش میدَم
و به خدا معجزه شده تو زندگیم
خدارو میشه در لحظه لحظه زندگیمون نفس بکشیم
بوی عشق و بوی محبت و مهر و لطفلش کیهان رو فرا گرفته
یه مقدار باید زوم احساساتمون رو دقیق تر و بیشتر کنیم تا بتونیم ببینیم ،بشنویم
با عشق در آغوش بگیریمِش
من دوس دارم بهتون بگم استادِ عشق
شما عاشق هستید استاد و دارید عاشقی رو به ما یاد میدید
میگم خدایا، چقدر زندگی کردن با باورهای خوب لذت بخشه
چقدر زندگی شیرینه
چقدر با خدا بودن زندگی و لحظات ما رو بهشت کرده
چقدر خوبه به همه توت فرنگیهای جهانمون از درون رنگ و بوی عشق رو بِدیم و طعم و لذت خدارو بچشیم
استاد شما دست مارو گرفتید و بدون کمترین پیچ و خم و با میانبر بندگی و خضوع و خشوع و باورهای درست
یه راست گزاشتید تو دست خدا
استاد خونه دلتون آباد که خودنه دلِ همه مارو آباد کردید
با نفسِ مسیحایی تون
این سایت و دوستان برای من تو همین دنیا در حکم بهشته
بهشتی که برای لحظه لحظه اش خدا رو بینهایت سپاسگزار و قدردانم.
———–
بعد به این قسمت کامنتت رسیدم که نوشته بودی:
امیدوارم تو سال جدید همگی مون اون گمشده ای که دنبالش میگردیم رو پیدا کنیم
که اگر اون رو پیدا کنیم
به بهشت تو همین دنیا میرسیم.
که اون خودمون و خدای درونمونه
گفتم آقاااا همین حالا پیداش کردیم و زندگیمون بهشتی شده و هر روز داره هی بهشتی تر میشه
و دقیقاً همینایی که نوشتین موضوع صحبت بین من همسرم بود امشب موقع افطاری خوردنمون، و آخرش هم گفتم خدا رو هزاران بار شکر که تو همین دنیا داریم تو بهشت زندگی می کنیم
قلبم بازتر شد هم از خوندن کامنتت و هم از این پاسخی برای شما نوشتم
بقول سعیده جانم
آخییش اللهم آخییش!!
در پناه خدا هر روز بیشتر و بیشتر هم جهت با جریان خداوند باشی
به نام خداوند بخشنده و مهربانم
حمد و ستایش مخصوص خداوندیست که رب و فرمانروای جهانیان است
سلامی سرشار از عشق و محبت قلبی به
بانو سلیمی عزیزم
سال نو رو به شما و همسر عزیزتون و خانواده توحیدیتون تبریک میگم امیدوارم در سال جدید بتونیم بیشتر و درونی تر این انرژی که سراسر عالم رو فرا گرفته رو
حس کنیم با قلبمون و بیشتر این مهر و لطف و محبت رو به خودمون و سراسر جهان تقدیم کنیم
استاد فقط و فقط داره به ما توحید رو یاد میده
اگه باورهای توحیدیمون درست بشه
همه چیز سرِ جای خودِشه
فقط باید ما این حس خدایی را که در همه انسانها ،موجودات ،و پیرامونمون هست رو بیشتر باهاش مانوس بشیم
به قول یه بنده خدایی میگفت
هر وقت خواستید از خودتون صحبت کنید و خودتون رو معرفی کنید
هواستون باشه دارید خدا رو معرفی میکنید
پس بی خدایی نکنید.
خانم سلیمی عزیز
در هر 24 ساعت ما فقط و فقط یه نفر هستیم و یه خدایی به عظمتِ کیهان پیشِ روی ماست
و همسر و فرزند و ،اقوام و هر انسانی که باهاش در ارتباطم و همه زیباییها و محیط پیرامونمان مظهر این انرژی و قدرت خداونده
که ما با انتخابگر بودنمون خیر و خوبی و زیبایی و نعمت و ثروت و حالِ خوب رو ازَش میکشیم بیرون
اینجاست که عجب بهشتی میشه این دنیا
دیگه حتی در تلخ ترین و به ظاهر بدترین رویداد های ما هم یه رنگ و بوی خدایی از خضوع و خشوع و تسلیم هست که اگر این حس و حال خوبمون رو با افکار و باورهای توحیدی نگه داریم
خدا در آن و لحظه پاسخ مثبت بهمون میده و از جاهایی که فکرِش رو نمیکنیم
دنیامون رو بهشت میکنه.
به خداوندی خدا ما در همین دنیا هم داریم با این باورها و این سایت توحیدی و این دوستان ارزشمند
بهشت رو تجربه کنیم.
برای شما و خانواده ای دوست داشتنی تون بهترینها رو آرزو میکنم در سال جدید
انشالله همیشه حالِ دلتون عالی باشه و متنعم از نعمتهای بهشتی و ثروت و سلامتی باشید
حق نگهدارتون.
سلام به استاد عزیزم، مریم جون و دوستان هم فرکانسی
استاد من به تازگی یه تجربه ای داشتم در خصوص تاثیر ذهن و ذهنیت
چند وقتی بود که ناخن های دستم خود به خود رشد نمیکردن و دوره ناخن هام سیاه میشد
رفتم دکتر، دکتر همین که نگاه کرد گفت تو مشکل قلبی داری، من تعجب کردم چون هر علایمی از بیماری قلبی پرسید گفتم من اون علایم رو ندارم
گفت شاید مشکلت جزیی باشه یه معرفی نامه مینویسم برو دکتر قلب
روز چهارشنبه بود از همون جا بلافاصله اومدم مطب دکتر قلب، روی درش نوشته بود روزهای یکشنبه و دوشنبه ویزیت داره
از اینترنت برای یکشنبه نوبت ویزیت گرفتم
استاد دقیقا از همون روز قفسه ی سینه من سمت قلب شروع به درد گرفتن کرد
هی به خودم میگفتم که ذهن عزیزم پس چرا تا امروز درد نمیکردی الان که شنیدی، سعی میکنی یه علایمی از خودت نشون بدی؟!
گفتم قلب من سالمه این درد هم درد ذهنی نه درد واقعی
مشکل ناخن هام هم از قلب نیست، با چند قرص ویتامینه حل میشن
تا اون روز مدام درد قفسه ی سینه ام وجود داشت و من مدام صحنه ای رو میدم که دکتر میگه قلبت سالمه
روز یکشنبه که رفتیم دکتر، دکتر منو اکو کرد هی اون دستگاهه رو جای جای قفسه ی سینم میچرخوند منم کاملا تسلیم وار داشتم نگاه میکردم
هی صدای قلبمو گوش میکرد…
بعد چند دقیقه گفت دخترم قلب تو سالمه پاشو
این دقیقا تجربه ای از تلاش ذهن من برای قانع کردم بود که تو قلبت مشکل داره، ولی من سعی میکردم خودم رو مشغول کنم و بهش توجه نکنم تا از توجه من انرژی نگیره
خدا رو هزاران مرتبه شکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم و اجازه شنیدن این آگاهی ها رو دارم
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم بابت فایل عالی
انشاءالله همیشه سلامت و پیروز باشید.
به نام خدا
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و استاد شایسته نازنین و دوستان ارزشمندم
فکر میکنم بهترین مثال هایی که میتونم برای این فایل بیارم شرح حال یکسال گذشته زندگی خودم در این مسیر توحیدی هستش
آخرهای سال 1402 بودش که نشونه های خدا سر رسید از اینکه باید آماده مهاجرت بشیم
همزمان یک نشانه ی واضح از طرف خدا دریافت کردم که من باید وارد دوره 12قدم بشم، نشونه خدا اینقدر واضح بود که معطلش نکردم
قدم اول از دوره 12قدم رو خریدم اون زمان در به در دنبال یک مشتری بودم که براش سایت درست کنم و به این واسطه ورودی مالی داشته باشم ولی هر کاری میکردم اتفاقی نمیوفتاد
وارد دوره 12قدم شدم
از همون جلسه اول قدم اول کاملاً دستم امد که از این قدرت فرکانس هام که خداوند به من داده چطور در مسیر درست باید استفاده کنم
وقتی که وارد قدم دوم شدم اولین مشتری از آسمون به سمت من هدایت شد، یعنی از جاییکه فکرشو نمیکردم امد
(داخل پرانتز یه چیزی بگم، چه جالب همین الان که داشتم مینوشتم یک موضوع از قرآن به ذهنم امد که میتونم برای باورسازی هام در موردش تحقیق کنم)
خیلی خوشحال شده بودم از اینکه دارم روی خودم کار میکنم داره جواب میده، وقتی که به آخرای پروژه اول توسعه سایت مشتریم نزدیک شدم خداوند باز هم از جاییکه فکرشو نمیکردم دومین مشتری رو به سمتم هدایت کرد و این باور توی ذهنم ساخته شد که پس من توانایی توسعه هر نوع سایتی رو دارم، چون هر دو سایتی که برای هر کدوم از مشتریام توسعه دادم کاملاً زمین تا آسمون با همدیگه از نظر ساختار و شکلشون فرق داشت
اون موقع هنوز وسایل های خونمون رو جمع نکرده بودیم که هدایت خدا امد که باید آماده بشیم بریم جزیره کیش
اون موقع فکر میکردم که این فقط یک سفر تفریحی جذاب میتونه باشه ولی در اصل پیام خدا به من بود باید میفهمیدم که من چه جور جایی رو دوست دارم باید دنیا رو یه جور دیگه تجربه میکردم
بابت همین معطلش نکردیم، دقیقاً روز سال تحویل 1403 من توی فرودگاه مهرآباد تهران بودم و توی سالن انتظار ترمینال فرودگاه نشسته بودم و منتظر یک پرواز توحیدی بودم
دقیقاً در زمانیکه سال تحویل شد من روی آسمون ها داشتم به قدرت بی انتهای خدا پی میبردم، از اینکه چقدر همه چیز سریع داشت اتفاق میوفتاد
من داشتم میرفتم جاییکه یک زمانی آرزوشو داشتم
ولی دیگه اون موقع برای اینکه به شناخت برسم، خدا خودش منو برد
بعد از اینکه از جزیره کیش برگشتیم، نشونه ها بیشتر شد از اینکه باید وسایل های خونمون رو جمع کنیم اینقدر واضح بود که من فکر میکردم الان ما وسایل خونمون رو جمع کنیم خیلی سریع از اینجا میریم
ولی در اصل برای مهاجرت من باید زنجیرهایی که به پاهام وصل شده بودند رو قطع میکردم
شروع کردم به قطع کردن اون زنجیرها
همزمان با کار کردن توی دوره 12قدم و با هر بار جمع کردن یک تیکه از وسایل خونمون من داشتم رها میشدم و بیشتر مطمئن میشدم که ما دیگه اینجا موندنی نیستیم
واقعیت از یه طرف هم نجواها داشتند ترسی رو توی وجودم ایجاد میکردند از اینکه ما نه پول آنچنانی رو داریم و نه جا و مکان مشخصی رو داریم
چی میخواد بشه؟!
اصلاً کجا میخواهیم بریم؟!
ولی دیگه وقتش بود
وقت اینکه ایمانمو در عمل نشون بدم
تمام بشقاب ها و قاشق و چنگال های خونمون رو توی یک کارتن گذاشتیم و انداختیم توی راه پله ساختمون
فرش هامو رو جمع کردیم انداختیم توی راه پله ساختمون، به جاش موکت پهن کردیم
شاید یکم غیر عادی به نظر برسه ولی میدونستم هدایت خدا همیشه دقیق عمل میکنه
هدایت خدا امد که باید تلویزیونتون رو هم بفروشید تا دیگه هیچ چیز اضافه ای توی خونه نمونه، همین کارم کردیم نشونه اش اینکه خیلی سریع همون روزی که به این هدایت عمل کردیم خدا یه مشتری دست به نقد فرستاد که تلویزیون رو از ما خرید و برد
حالا ما همه چیز رو تا جاییکه میتونستیم جمع کرده بودیم ولی هنوز خبری از مهاجرت نبود…!
بعدش الهامی که دریافت کردم این بودش که ما بیش از 20 سال توی این شهر زندگی کردیم و حالا با یک بشکن نمیشه یهو جمع کنیم بریم، با جمع کردن وسایلمون باعث شدیم که آماده مهاجرت بشیم باید توی ذهنم با مهاجرت کردن راحت میشدم
بعد از اینکه وسایل های خونمون رو جمع کردیم خداوند سومین مشتری رو هم از جاییکه هرگز به ذهنم خطور نمیکرد به سمتم هدایت کرد
برای این مشتری باید یک سایتی رو درست میکردم که هرگز تجربه توسعه همچین سایتی رو نداشتم چون بسیار سایت با جزئیاتی بودش
از خدا پرسیدم چه قیمتی به مشتریم بگم و دقیقاً به راحتی وقتی به مشتری قیمت رو گفتم نه تنها روی قیمت اوکی بود بلکه کاملاً در توسعه سایت آزادی عمل داشتم
یکی از ترس هایی که مقاومت ایجاد میکرد تا قبول کنم که روی توسعه همچین سایتی کار کنم این بودش که به دلیل اینکه صفر تا صد سایت رو باید خودم درست میکردم، باید با دو تا زبان برنامه نویسی کارهای کدنویسی سایت رو انجام میدادم که من فقط یکی از اون زبان ها رو بلد بودم! یعنی اصلاً تسلطی روی اون یکی زبان برنامه نویسی نداشتم ولی به خودم گفتم ببین این آدمو خدا فرستاده پس خدا هم خودش کمکم میکنه تا کار به خوبی انجام بشه بابت همین این پروژه طولانی ترین پروژه ای شد که من تا الان زدم و جالبیش اینجاست قبل از اینکه پروژه تموم بشه خداوند کاری کرد پول پروژه توسعه سایت اقامتگاهی مشتریم تمام و کمال به حسابم واریز بشه، علاوه بر اون واقعاً یک سر و گردن توی این پروژه از نظر مهارت کدنویسی و حتی حتی حتی ایمان به خداوند که داره بابت هر خط کدی که مینویسم هدایتم میکنه بالاتر امدم
وسط های پروژه بودم که هدایت خدا امد که ما باید یک سفر بریم و باز هم من فکر میکردم که این صرفاً یک سفر تفریحی هستش ولی خدا چیزهایی رو میدونست که من نمیدونستم
ما به سفر رفتیم ولی اینبار سفر به جنوب کشور نبود بلکه دقیقاً مخالف سفر قبلیمون به شمال کشور رفتیم
خیلی جالبه، دقیقاً شمال و جنوب کشور رو توی یکسال تجربه کردم
خب مشخصه که هدایت خدا بود، نشونه اش هم اینه که اون ویلای تریبلکس با تمامی امکاناتی که ما چند شب اونجا بودیم کاملاً به صورت رایگان ما رفتیم، در حالیکه بعدش زدیم اینترنت متوجه شدیم حداقل شبی 10میلیون پول همچین ویلایی بوده!
رفتیم محمودآباد مازندران بعد از کلی گشتن و تفریح برگشتیم خونه و باز هم این سفر باعث شد من بیشتر مطمئن بشم قراره مهاجرتمون اتفاق بیوفته ولی من سپردم به خدا و تمرکزمو گذاشتم روی کار کردنِ خودم و کار کردن روی سایت مشتریم
هر بار که روی خودم با دوره 12قدم کار میکردم بهتر الهامات و هدایت های خدا رو دریافت میکردم ولی این کافی نبود
من دنبال دسترسی بهتر به الهامات و هدایت های خدا بودم
بابت همین از یک جایی به بعد، خدا به من الهام کرد که اگر میخواهی هدایت های منو بهتر و بیشتر دریافت کنی باید مقاومت های ذهنیت رو کم کنی
چطور میتونستم اینکارو کنم؟
با قرآن
اونم در اصل با پترن هایی که باید از قرآن در میوردم و به همین شکل آیات قرآن رو با مثال هایی از زندگی خودم و موردهای واقعی در دنیا برای ذهنم تکرار کردم تا هر بار باورهام در مورد خودِ خدا بهبود پیدا کنه و همینطور هم شد
من هیچ چیزی از قواعد زبان عربی نمیدونم ولی چیزی که باعث شد خیلی بهتر باورهامو در مورد خدا درست کنم الگوهایی بود که در مورد موضوعات مختلف در قرآن داشت تکرار میشد، من شروع کردم به پیدا کردن و خوندن اون الگوها از توی قرآن و نوشتنشون و خوندشون تا هربار باورهام بهبود پیدا کنه
استاد عباسمنش توی این فایل میگه اطلاعات ورودی ذهن تاثیر میذاره توی زندگیت
یعنی از چیزهایی که میخونی و میبینی و گوش میدی داری فرکانسی رو میفرستی که تاثیرشو توی زندگیت ببینی
من امدم آگاهانه ورودی هایی رو از قرآن با دلیل و منطق به ذهنم دادم و به این شکل هر بار که کامنت های قرآنیمو میخونم بیشتر دارم باورهامو نسبت به خدا بهبود میدم و به همون اندازه دارم میبینم که خدا چطور داره منو هدایت میکنه!
دارم حمایت هاشو میبینم
چون ذهنیت من نسبت به خدا 360 درجه تغییر کرد
من میدونستم که روی هوا نمیتونم چیزی رو بپذیرم در اصل باید با تکرار ورودی ها باورشو توی ذهنم میساختم
خدا داره همه کار برای من انجام میده چون من هر بار دارم با پترن های قرآنی باورهامو نسبت به خدا بهبود میدم
من دارم سعی میکنم ذهنم در مقابل خدا مطیع تر بشه بابت همین وقتی خدا هدایتی میکنه من فقط عمل میکنم به اون چیزی که خدا هدایت کرده
مثل همین امروز
امروز ساعت 12 و 31 دقیقه سال تحویل میشد، من توی خونه نشسته بودم که دقیقاً قبل از اینکه سال تحویل بشه هدایت خدا امد که باید برم فرودگاه بین المللی امام خمینی! آماده شدم که برم در حالیکه توی ذهنم این بودش که اینکار اصلاً اصلاً اصلاً عادی نیست ولی به قول استاد عباسمنش هدایت های خدا همیشه برای ذهن ممکنه غیر منطقی به نظر برسه ولی وقتی که انجامش میدی اون موقع تازه برات منطقی میشه
وقتی رسیدم فرودگاه دقیقاً 10 دقیقه مونده بود سال تحویل بشه بعد از اینکه سال تحویل شد همون موقع یک گروه سرودی که برای مراسم سال تحویل امده بودند فرودگاه شروع کردن به خوندن این شعر:
ملکا؛ ذکرِ تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره؛ که توأم راه نمایی
همه درگاهِ تو جویم؛ همه از فضل تو پویم
همه توحیدِ تو گویم؛ که به توحید سزایی
توحید توحید توحید
جادو میکنه برای آدم
اگر تسلیم خدا باشم
نیم ساعت وایستادم فرودگاه بعدش دیدم خبری نیست امدم خونه، توی راه برگشت یاد حرف استاد افتادم که میگفت ممکنه خدا بهت یه کاری رو الهام کنه که باید انجام بدی و تو بعد از اینکه انجام میدی نتیجه اش رو همون موقع نمیبینی ولی تو باید انجامش بدی چون این جزئی از هدایته باید انجامش بدی
بعدش یادم افتاد دقیقاً سال تحویل 1403 من فرودگاه مهرآباد بودم، الان هم فرودگاه امام خمینی رفتم
هیچ موقع اینجوری زندگی نکرده بودم
منظورم زندگی هدایتیه
خیلی دوستش دارم
زندگی هدایتی که استاد عباسمنش سال هاست داره تجربه میکنه، حالا منم دارم این مسیرو میرم
از خدا میخوام توی سال جدید اتفاقات خوبی رو تجربه کنیم که یک زمانی شاید رویامون بوده ولی دیگه رویا نیستند بلکه تبدیل به واقعیت های زندگیمون شدند
برای همتون سالی پر از خیر و برکت رو آرزو میکنم
سال نوتون مبارک
وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًى وَآتَاهُمْ تَقْوَاهُمْ(17 محمد)
(و کسانی که هدایت یافته اند خدا بر هدایتشان افزوده و تقوایشان را به آنان عطا کرده است)
بنام خدای مهربان
سلام دوست عزیز
امیدوارم حال دلت عالی باشد
سال نو مبارک وانشاالله سال جدید براتون پرباشد از هدایتهای الهی ،سلامتی ،شادی ،موفقیت
آقای گرامی عزیز میشه بفرمایید قرآن را چه جوری مطالعه میکنید ،چه جوری از مفاهیم قرآن به ذهنتان باورهای خوب می دید ممنون میشم که راهنمایی ام کنید من دیشب همین سوال را از خدا پرسیدم امروز هدایت شدم به کامنت شما ،دارم سعی میکنم نشانه ها را تایید کنم ممنونم
در پناه الله یکتا همواره شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید
بنام الله یکتا
سلام به استاد عباسمتش و خانم شایسته وسایر هم فرکانسی های عزیزم
سال نوتون مبارک امیدوارم امسال سال تیکخوردن اهدافتون باشه
دوست عزیز کامنت شما روخوندم من جند روزی هست از خدا نشانه خاستم ولی متوجه هیچ چیز نمیشدم حتی قران میخوندم ومتوجه نمیشدم تا اینکه امروز یعد ازدیذن این فایل کامنت شما روخوندم که گفتید خدا گفته من هدایتت نیکنم ولی تو باید مقاومت های ذهنیتو برداری این برای من درس یزرگی بود
موفق باشید وپیروز
سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته نازنین و همه دوستان
باران:
واقعا سپاسگزاریم استاد بخاطر این فایل بی نظیر پر از حس عالی بود
خب استاد من یه داستانی براتون تعریف کنم
چند وقت پیش مامانم گفت من خیلی بیخوابم هرکاری میکنم خوابم نمیبره بعد خواهرزاده م که یکم از این قانون میدونه به مامانم گفت مامان جون من یه چیزی بهت میدم اگه اینو بذاری زیر بالشتت شبا راحت میخوابی ،مامانمم چون خیلی نوه شو دوست داره گفت تو معصومی هرچی بگی من قبولش دارم .خواهر زادهم اومد یه جلد دعاهایی هست تو امام زاده ها اکثرا میفرشن دستفروش ها دارن ،به مامانم داد یعنی هیچی توش نبود .بهش گفت مامان جون اینو شبا بذاری زیر سرت میخوابی یه دعایی توشه که اصلا هم درشو باز نکنی وگرنه باطل میشه .اینو بذار زیر سرت قشنگ تا صبح میخوابی ،استاد مامانم صبح من باهاشون تماس گرفتم گفتم مامان دیشب خوابیدی گفت آره خیلی راحت انقد دعا خیر کردم برا (نوه ش)خیر ببینه چقد خوب خوابیدم، میگم بچه ها معصومن ،خلاصه تا مدت ها مامانم خواب راحت ذاشت تا اینکه نمیدونم چی شد گمش کرد دوباره مامانم بی خوابی هاش شروع شد الان مدت هاس میگه از وقتی گمش کردم خواب ندارم به این باور رسیده بود این اثر داره .
برا خییلی از ماها این اتفاق افتاده کسی گفته این دارو بده این غذا خوبه ،فلانی چه اخلاقی داری و..… همه چی باور خودمونه که رقم میده اتفاقات رو .استاد من از وقتی دوره هم جهت با جریان خداوندو تهیه کردم زندگیم قشنگ جور دیگه ای عوض شده این فایلم مرتبط بود با جلسه 5 خیلی پر از آگاهی بود .
خیییلی فوق العاده بود استاد عزیزم ممنونم ازتون
در پناه خدای مهربان باشید
خدانگهدار.
سلام به استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونم
و همه ی دوستای بهشتیم
خدایا شکرت بی نهایت شکر برای این
رزق پربرکت و مقدس
به به فایل با طعم توت فررررررنگییییی
پیشاپیش بهارتون مباررررررررک
الهی که امسال هر لحظهاش پراز لبخندهای زیبا
و شادیهای کوچک وبزرگ باشه
الهی در برقراری ارتباط با دیگران، احساس محبت وصمیمیت کنیم
الهی ذهنی آرام و شفاف داشته باشیم و بتونیم بر افکار مثبت تمرکز کنیم
به برکتهای الهی و نعمتهای زندگی بیشتر توجه کنیم و برای همه شون شکرگذار باشیم
الهی از لحظات ساده و کوچک لذت ببریم و
الهی به زندگی با نگاهی مثبت نگاه کنیم
الهی با توکل به خدا، در برابر چالشها و موانع،
آرامش و اعتماد به نفس داشته باشیم
و اعتماد کنیم به جریان خداوند…
کامنتم را از روستای به شدت قشنگ وبهشتی
با طبیعت بهاااااری ومومنتوم بی نهایت مثبت اوزود در نزدیکی قائمشهر تقدیم تون میکنم
همراه با کلی انرژی و قلب و عششششششق
وااااااییی خدایا خیلی باحال بود این فایل …
پارسال من و رسول جان همراه با بچه ها رفتیم توچال پیاده روی و تفریح ،تو مسیر برگشت هم قرار شد بریم یه سر به سازمان رسول جان و وسایلی که بهش داده بودن با ماشین بیاریم خونه ،
تو راه رفتن به سازمان خیلی جالب بود
مسیر اصلی بخاطر نمایشگاهی که برپا کرده بودن تغییرداده بودن ،بالاجبار ما از یه مسیر دیگه رفتیم و دیدیم خیابون
مظفر تهران پراز دستفروش و به شدت شلوغ حالا جالبه
27 اسفندماه بود پیاده شدیم و
من یه مانتو کتی خریدم 300 هزارتومن
یارو چرخ خیاطیش هم آورده بود و همون جا کارش انجام میداد با هیجاااان و خنده
همون مانتو با همون جنس وکیفیت
تو اکومال 980 هزار تومن بود و
زنداداشم لنگه مانتو منو البته رنگ دیگه خرید بود وفکر میکرد منم از اکومال خریدم وحالا بنده خدا فکر میکرد چون 980هزار داده جنس باکیفیتی خریده و کیف میکرد و
خنده های من که منم با باور خودم لنگه همون مانتو با همون کیفیت میپوشیدم با قیمت 300هزار تومن .
یعنی هر وقت این مانتو میپوشم عشق میکنم که برپایی یه نمایشگاه باعث شد من مانتوی از خود تولید کننده بخرم و باور کنم برکت ورزق الهی چه جوری به زندگی وارد میشه وقتی باورهای درست شکل بگیره …
سپاسگزارم از شما استاد عزیزم و استاد شایسته مهربونم بابت این فایل مقدس
خیلی دوستتون دارم وعاشقتونم
خدا حفظ تون کنه ان شاالله
سلام فاطمه ی عزیزم
لحظات و ساعت های امسال برات به بهترین شکل تموم شه و با قشنک ترین حالت و احساس وارد سال جدید بشید و سراسر شادی و تجربه هایی باشه از اجابت خواسته هاتون
تو کامنتت خوندم نزدیکی قائمشهر زیبای خودمون هستی و خواستم بگم بسیار خوشحالم که تو شهرمون هستی و امیدوارم لحظات خوبی رو سپری کنی و اگر خداوند هدایت کند و زمان مناسب فرا برسه بتونم روی ماهتو از نزدیک ملاقات کنم . ( چون خودم عازم سفر هستم ) و خواستم بگم به شهر زیبای قائمشهر خوش اومدی عزیز دلم
امیدوارم زندگی ت سراسر ارامش و شادی و معجزه خداوند باشه دوست عزیزم .
سلااااااااام آسیه جاااااااااانم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
بهار 1404 مبارک وجودتون عزیزم
بوس به روی ماااااااااااااااااااهت
سپاسگزارم از مهر ولطفت
از کامنت پربرکتت که رزق الهی میدونمش
و باقلبم دریافتش کردم
شما هم خودتون قشنگین
هم شهرتون قشنگه
هم خودتون مومنتوم مثبتین
هم شهرتون مومنتوم مثبتهههه
ما به امید الله ، رسیدیم به فرح آباد و دریااااا
و تحویل سال 1404 .
خداروشکر بی نهایت شکر برای
تموم قشنگیایی که خدا آفریدههه
خداروشکر برای حال خوبت
خداروشکر برای وجود ارزشمندت دراین جهان زیبااا
الهی که سفرشما هم عالی باشه
کلی برکت و رزق و سلامتی و حال خوب و دل شاد وارد زندگیت بشه
الهی که آجیل چهارمغز زندگیت پربشه از توحید و سلامتی و موفقیت وخوشبختی ..
بی نهااااااااااااااایت دوووووووووست داررررم .
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره..
ان شاالله .
سلام و درود به همسران بهشتی…
سلام فاطمه جان…
سلام آقا رسول برادر عزیزم…
سلام به بچه های نازنیتون..
خوب خوش هستین ایام به کامتون هست..
چقدر تصویر پروفایلتون زیباست..من اونیکی عکستونو تو گوشیم سیو کردم..روی پل هوایی هست..
بهر حال هر کجا هستین خوب و خوش سلامت باشین…
راسی بگم.هوای جنوب ما هم بیین خنکی و گرما هست..دارییم درختان نخلمونو باربر میکنیم…
راسی بهار نارنج حیاطمونم تا دلت بخاد ثمر کرده امسال کلی میوه کردن..
چقدر پیامتون بوی عطر خدا رو میداد…
چقدر حالم دگرگون شد…
راسی روز گذشته …هوس ماست و یخ.با پونه محلی خودمون کردم..اینقدر لذت میبردم…
خدا هم تو بدنم جریان مومنتمی مثبتشو ،”زیبا زیباتر میکرد…
کلی انرژی و حال خوب گرفتم..
وقتی حالم خوبه…مثل اون کنجشکه بود وقتی زمین میخورد سرش گیج میرفت ..ستاره ها دور سرش میچرخیدن…
منم وقتی به شدت احساسم خوب میشه..نور طلایی الهی دور سرم میچرخه….
منم با خوندن کامنتتون همین حس و حال الهی گونه تو وجودم رشد کرد…
واقعا همه چیز هم جهت شدن با خداوند..
وقتی بخدا میرسی….فاطمه جان!!!!
احساس میکنی هیچ نیازی به کسی نداری…اینقدر با خودت در صلحی…
وقتی بخدا میرسی انگار بهترین ها رو بهت میبخشن…
یه تجربه خاصیه..اصلا نمیشه با قلم نوشتش حس سپاسگزاری یه چیز عمیق درونیه…
اصلا نمیشه بیانش کرد..
خوشحالم توی مسیری هستم.که همه دوستان عزیزم..دارن از درون قوی میشن..نه دب دبه کب کبه کنن..
و بخان به رخ دیگران بکشونن..اون حس شادی و سپاسگزاری رو از درون دارن..
و من الان همچنین پکیچی تو درونمه…
نمیشه وصفش کرد..همه چیز برات زیبا میشه….
فاطمه جان…من یه لباس ساده ایی که میپوشم که راحتی خودمه و باهاش حالم خوبه همون برام حس سپاسگزاریه…
هر چیزی که میخاد باشه..اون حس شادی من یدنیا برای من ارزش:افرینه…
چند روز پیش خواهر بزرگترم..بهم گفت…
خیلی خوشم از نرگس میاد!(من دو اسمی هستم ) تو همین محیطی که هست با همین چیزی که داره حس حالش خوبه عشق میکنه به زندگی..
فلانی و فلانی همچی دارن به اندازه نرگس حسشون خوب نیست…
مخصوصا اینروزا این مسیر هم جهت شدن با خداوند یه نور قوی رو در درون ما دانشجوای توحیدی ،”قوی کرد..
خداوند فاطمه جان چقدر دوستمون داره !!!چقدر خوشحاله. که ما دارییم این مسیر رو پیش میرییم..
و از طریق استاد داره ما رو در مسیر پیشگامان به سرعت نور جلو میبره..
اینروزها غرق احساسات خوبم..یه دلخوشیهایی در خلوتم با خداوند دارم..که ساعتها میگذره ولی من هنوز محو بزرگی و زیبایی این حس عمیقم…
میدونم که ما همدیگرو رو درک میکنیم چون با هم دارییم توی یه مسیر با همدیگه حرکت میکنیم…
چند شب پیش …یه پرنده بزرگ با بالهای بلند..حسم گفت پرنده ققنوس هست…جلوی چشمم رد شد..رنگ نارنجی و اتشین داشت…
.قبلا همینو همین قسمت از حیاط خونمون دیده بودم..ولی اینبار ….دیگه از مسیرم برام نوید اورد…
دوست عزیزم فاطمه جان بخداوند بزرگ میسپارمتون واقعا تحسینتون میکنم که همچنین خانواده توحیدی هستین…و چه خوشبختی و سعادتمندیه..
از صمیم قلبم بهتون تبریک میگم…
واقعا شعری میگن..
خوشا انان که دائم در صلاتند…
حالا این نگرش داره مدام به ما بازخورد میگیره…
دوستتون دارم فاطمه جان.رسول جان..کوچولوهای توحیدی من…
به خداوند بزرگ میسپارمتون…
راسی اینو بگم…هر کسی در مدار درست باشه..هدایت میشه به بهترین ورژن..به ورژنی که همش سود سود سود هست…
مانتوی زیبای الهیتو بهت تبریک میگم…300.!!!!!!الله اکبر
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
به نام خدا که رحمتش بیاندازه است
و مهربانیاش همیشگی.
و اعتماد به خدا ،محکم ترین امید است..
سلام خانوادگی ما به فاطمه جاااانم
عااااااااشقتم رفیق بهشتیم
سپاسگزارم از مهر ولطفت
بوس به روی ماهت نازنینم
بهارت پراز عشششششق وآگاهی
کامنتم رو در طبیعت جنگلی وبارون بهاری
زیر آلاچیق برات مینویسم که تا چشم کار
میکنه درخت های ارغوان دارن با ناز
دلبری میکنن منم با دمنوش هل و
گل محمدی به تماشاشون نشستم ..
سپاسگزارم از کامنت پربرکت و سرشار از حس خوبت
مخصوصا این قسمتش باقلبم خوندم
عالی نوشتی عزیزدلم
وقتی بخدا میرسی….فاطمه جان!!!!
احساس میکنی هیچ نیازی به کسی نداری…اینقدر با خودت در صلحی…
وقتی بخدا میرسی انگار بهترین ها رو بهت میبخشن…
یه تجربه خاصیه..اصلا نمیشه با قلم نوشتش حس سپاسگزاری یه چیز عمیق درونیه…
اصلا نمیشه بیانش کرد..
خداروشکر برای پرنده ی ققنوسی که تماشا کردی
خداروشکر برای وجود ارزشمندت
دراین جهان زیبا و سایت بهشتی مون
خداروشکر برای احساس های ناب و
بی نظیرت و نگاه زیبابین و زیبا اندیشت
بی نهایت ممنونم از توصیف قشنگ
طبیعت و لحظه های خوشگل توحیدیت
که برام نوشتی عالی بود کیف کردددم
بی نهایت دوووووووووست دارم عزیزدلم
به اندازه ی تعهد گنجشکهای اول صبح
که خیلی عملگرا جیک جیک میکنن…
نوش جونت تموم قشنگیهای زندگیت
تموم دلخوشی های ارزشمند زندگیت
نوش جونت ماست و پونه محلی ..
نوش جونت پکیج خوشگل توحیدی درونت
سلام پراز عشق منو به درختهای بهار نارنج
تون برسون و دستی بکش بهشون و
بوسه بارون شون کن ..
پرروزی باشه درختهای نخل تون .
باعث افتخاره که درکنارشما رفیقهای
بهشتیم دارم قانون رو بهتر وقشنگ تر یاد میگیرم خداروشکر ..
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره
ان شاالله
بنام خداوند بخشنده بخشایشگرم..
بنام خداوندیکه که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست…!!!!
فقط برای متصل شدنش…باید قلبی امیخته با حس الهی داشت..
سلام فاطمه جان!!!!من تو جنوب بودم.اصلا چیزی بنام درخت ارغوان رو ندیدم…
من بچه بودم اومدم شهرهای شمالی…
یه تکهاش هنوز بیادم میاد..درخت گیلاس.اون درختهای سرسبز تو در تو…
ولی الان نزدیک به 30 سال میگذره که من مسافرت به شمال و دیگر نقاط شهرهای،” بالا دست”نداشتم..به غیر از دو مورد..اونم توی یه شهر دیگه!!!
ولی تا دلت بخاد میرییم بوشهر و دیگر نقاط اطراف شهرم…
یه سرچ کنید..من از شهرستان فراشبند دقیقا جنوب غرب شهر شیراز…هستم!!!
بعد 2.5 ساعت به بندر بوشهر..هوای گرم …و قسمت بالادست شهرمون هوای خنک و عالی و پوشیده از درختان سرسبز و اب خنک و شیرین که تابستونا ما میرییم اونجا..ابتنی حسابی تو اون حال”انجام میدییم …
…
این سه سال زندگی من در هر جنبه ایی تعقییر کرد.که همه لطف خدا بود…
و همینکه برام از درخت ارغوان نوشتی…
به روز نکشید..از طرف شخص نزدیکم دیدم ایشون رفته توی پارک کنار ساختمانشون…پوشیده از همین درخت های ارغوان بود…من براش ” پیام گذاشتم اینا درختهای ارغوان هست!؟؟؟بهم گفت اره..
دقیقا شمال شرق تهران.(تهرانپارس)اگه اشتباه نکنم!!.یه پارک زیبا بود..و یه رودخونه دستساز ..وسط این راه روه ها عبور میکرد…
من با کامنت شما!.هدایت شدم که این درخت ارغوان رو از طرف شخص نزدیکم توی بکرترین منطقه تهران ببینم..
چقدر خوبه ازادی زمانی و مکانی و مالی داشته باشی…که بری دیدنیهای جهانتو ببینی..
این نوید رو بهم داد…
که من در مسیر رشد و پیشرفت در تمامی جنبه های زندگیم هستم…
خداوند رو سپاسگزارم که با نگرش و باورها و کانون توجه ما…داره این نوید رو بهمون میده..تو میتونی بهترینها را برای خودت خلق کنی..
همه چیز از درون من میگذره…
انشالله که بتونیم این مسیر راه درست رو تا همیشه ادامه بدییم..
واقعا درخت ارغوان زیبا بود…
چقدر شکوفهاش خوشرنگ بود…
چقدر خداوند بزرگه….که اینهمه تنوع رو برای ما خلق کرده…
الان توی شهر ما..خرمای زاهدی..بهترین کیفیت رو داره…که به کشورهای مختلف صادر میشه…
وتوی شهر بوشهر اون مناطق فقط خرماهای خوب داره…
..الان توی حیاط ما سه نوع رطب و خرما داریم..که هر کدومشون شیرینی خاص خودشونو دارن…
اینا چی رو نشون میده قدرت لایتناهی خداوند…
که مدام داره بهمون هدایت میشه!!!
که سپاسگزارش باشیم…
فاطمه جان مممنونم که از زیبایی درخت ارغوان برام نوشتی….
راسی دمنوش گل با هل درست کردم عالی بود…
ولی من یه کوچولو چایی بهش زدم.ولی خیلی خوب و خوشمزه بود…
سپاسگزار خداوندم که مرا هدایت نمود که در مسیر راه درست و راه پاکی باشم…و بتونم اتفاقات خوب و عالی رو بنفع خودم رقم بزنم..
همه چیز از نگرش منه.چقدر خوبه این نگرش در مسیر توحیدی باشه….دقیقا خوردنش مثل همون دمنوشه میمونه ..
مثل دیدن درخت ارغوان و زیباییهاش میمونه…
دوستتون دارم…خانواده فاطمه و رسول..بخداوند بزرگ میسپارمتون…
بِسْمِ اللّهِ النُّورِ
بِسْمِ اللّهِ نُورِ النُّورِ
بِسْمِ اللّهِ نُورٌ عَلى نُورٍ
بِسْمِ اللّهِ الَّذى هُوَ مُدَبِّرُ الاْمُورِ
بِسْمِ اللّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنْ النُّورِ
اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى خَلَقَ النُّورَ مِنَ النُّورِ
=====================================
خدای عزیز و شیرین و دلبرم،نور آسمون ها وزمین،مدبر امور از زمین تا آسمون ها،مدیر ٢٠٠ تریلیون کهکشان،صاحب نظم ضربان قلبم،به من به عقلم به درکم به گشایش قلبم از نور خودت ببار و اجازه ی وصل شدن صادر کن که من به این وصل شدن ها،به این صلات ها،به این کنترل آگاهانه ی فرکانس ها و به هر خیری که از سمت تو به من برسه فقیرم.
خدایا هر آنچه که دارم ،هرآنچه از خیر به من رسید از آن تو بودو هر شری که تجربه کردم آگاهانه و نا آگاهانه خودم خلقش کردم.
تنها قدرت جهان،تنها نیروی جاری خیر و برکت و ثروت و سلامتی،جهانم رو از حضور همه خالی میکنم و برای روشن شدن قلبم مینویسم،پس با تموم قدرتت به کمک بنده ی ضعیفت بیا که جز تو هیچ پناه و یار و یاوری ندارد.
=====================================
سلااااام به استااااد عباس منش عزیزم
سلااااام به استاد شایسته ی مهربانم
سلااااام به یاران غار حرای من
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله مهربان از روشنی قلبم به قلب سلیمتون ،آقاااا حالتون چطوره؟!رو به راهید؟! رو به رشدید؟!مونتوم های مثبت در حال حرکته؟!روز های آخر سال،حساب کتاب ها باهم میخونه؟!جیب ها پر از پوله؟!قلب ها پر از نوره؟!دل ها پر از عشقه؟!دست ها پر ازمِهره؟!جسم ها همه سلامته؟!
آخییییش!اَللهُمَ آخییییییش!
چقدر دلم برای یک صلات دسته جمعیِ پرنور تنگ شده بود.
استاد جونم میگم،شما که همینجوری تو مدارهای بالا هستی،این بکگراند تصویر رو هم که آبی میکنی دیگه میشه به قول قرآن نُورٌ عَلى نُور…استاد جون دیگه قشنگ عضو ثابت مجلس خبرگانِ بچه های بالا شدیناااا!!!دمتوووون گرم،قلب سلیمون پر از نوووور،دستگاه گیرنده ی الهاماتتون نان استاپ روشن …الهی که همیشه وصل باشید استاد!من یکی دیگه که استفاده که چه عرض کنم :) ازین اتصال شما دارم سواستفاده میکنم :)))
استاد خداوکیلی یک کاری بگم انجام میدید؟!لینک نشانه ی امروزم رو اینجا میزارم،این انگشت مبارکتون یک لحظه لمسش کنه،فقط عکس فایل رو ببینید و برگردید،باشه؟!
قول دادیدنا! تا لینک رو باز نکردید خط بعدی نرید !آقربون شکل ماهتون!
https://abasmanesh.com/fa/serial-focus-on-positive-points-e15/
دیدید استاد ؟! نه خداوکیلی دیدید؟! به من که دیگه ثابت شده رحمت و مغفرت خداوند ولی خداوکیلی دقت جریان هدایت رو دیدید؟!استاد حال میکنید از شما یاد گرفتم دیگه استفاده که هیچ،از جریان هدایت سواستفاده کنم ؟!؟!
الهی صددددد هزااااار مرتبه شکر ….الهی شکرت.خدایاشکرت،خدایا مرسی که انقدر باحالی ،مرسی برای این کعبه ی مجازی که ٧ دور که هیچ…روزی ٧٠٠ بار میشه بیایم اینجا و دور سرت بگردیم.
استاد جون مرسی برای بنیان گزاری این سایت الهی،استاد شایسته مرسی برای همه ی قشنگی هات،مرسی برای تموم تلاشت برای توسعه ی این مکان الهی،آقا ابراهیم دم شما گرم که از پرده داران کعبه شدید،خانم فرهادی نوش جانتون مداری که توش هستید و میتونید توی فضای معنوی مشغول به انجام عمل صالحی باشید که خدا ازش راضیه.
به قول سلیمان نبی:
رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَعَلَىٰ وَالِدَیَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِبَادِکَ الصَّالِحِینَ
پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور.
الهی شکرت،شکرت که اجازه دادی بنویسم …هرکی ندونه من که میدونم ظهری چقدر تقلا کردم برای اینکه بتونم بنویسم،ولی دوتا خط هم کنار هم خلق نشد…آره…تویی که کمک میکنی ،تویی که الهام میکنی ،تویی که مینویسی:وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ
استاد جون مثل همیشه،فایل بی نظیر بود،عالی بود،باید چندبار دیگه بهش گوش بدم و نشتی های انرژی ذهنم رو بیشتر پیدا کنم،اما اگر اجازه میدید من یک تجربه شخصی از داروهای پلاسبو به مثال هاتون اضافه کنم…
خب ما تو icu برای مسکن خیلی از مخدر استفاده میکنیم مخصوصا مورفین …
یک مورفین رو با ده سی سی آب مقطر حل میکردیم ،دیگه مثل نقل و نبات توی جیب ما یا توی استیشن بود.
مخصوصا که مریض هایی که به دستگاه تنفسی وصل میشوند نیاز هست که تا زمان هوشیاری کامل و برگشتن قدرت تنفسشون بخوابند …
اما یک معضل دیگه هست برای مریض هایی مدت زیادی توی icu بستری میشند و یک جورایی دیگه به مورفین معتاد میشند…یعنی سر یک ساعت خاص شروع میکند به داد و بیداد و آی درد دارم ،آی مورفین بهم بزنید !!!
ازونجا سهمیه ی استفاده از مورفین در icu محدود هست،ضمن اینکه استفاده ی این دارو بیش از دوز مصرفی به بدن بیمار قطعا آسیب وارد میکنه،ما اکثر اوقات در این مواقع از پلاسبو استفاده میکردیم …
استاد میدونی من درد چند تا مریض رو با آب مقطر ساکت کردم :)))) چقدر هم دعای خیر نصیبم شد:)))
بعد دیگه من راضی …مریض راضی …
اینجا خدا چی میگفت ؟!:
أَبَدًا ۚ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ
خدا از آنان خشنود و آنان هم از خدا خشنودند؛
:))))))
اینم از قدرت ذهن و باور ها …که چه میکنه در زندگی همه ی ما ولی به قول شما استاد جان ما به راااااحتی قانون رو فراموش میکنیم و یادمون میره که تموم زندگیمون رو با افکارمون داریم میسازیم …
خداروصد هزار مرتبه شکر که با دوره ی پر برکتِ (هم جهت با جریان خداوند) من یک بار دیگه به مسیر اصلی برگشتم …استاد اعتراف میکنم وقت لانچ دوره من لب پرتگاه ناامیدی بودم،انقدر تقلا کرده بودم که خسته شده بودم ،بارها و بارها مثل بازی مار پله ده تا مدار میومدم بالا و میخوردم به نیش مار و میرفتم پایین تر ….
خدا استاد …خدا نجاتم داد …
خدا ذره ذره تاریکی هارو گرفت و روشنی آورد …
من با همین 5 جلسه،5 تا جون توحیدی فول شارژ گرفتم …دنیام داره عوض میشه،دارم دوباره نفس تازه میکنم ،دارم توی هوای مهربانی الله نفس میکشم ،دارم مثل روز اول آشنایی با قانون بهش عمل میکنم …
و نتیجه استاد …نتیجه …
حال خوب،سپاسگزاری،قلب باز،آرامش…
احترام ،عشق،صلح،دوستی…
ثروت به شکل پول،به شکل هدیه،به شکل نعمت …
نور قرآن،هدایت های قرآنی،تامل و تعقل در واژه های پر از نورش
عدم دسترسی فرکانسی انسان های غیر هم مدار به من،به شکل کاملا طبیعی،بدیهی و با برنامه ریزی خداوند
دریافت نقطه های آبی پربرکت یکی پر نور تر از یکی دیگه …
امید،ایمان،توکل،احساس پیدا کردن سوخت حرکتی،احساس داشتن انرژی هم مقدار با انرژی ای که جهان رو خلق کرده
احساس لطیف شدن،حلیم شدن،دلی که داره چشم باز میکنه،نادیدنی هایی که دارند دیده میشند…
اشک های سپاسگزاری و احساس در آغوش خدا قرار گرفتن دارند برمیگردند…
من…من…من….
من دارم به صراط المستقیم برمیگردم.منم که دارم به آغوش پر مهر خدا برمیگردم.
یَا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ
ای مردم، شما همه به خدا فقیر و محتاجید و تنها خداست که بینیاز و غنیّ بالذّات و ستوده صفات است.
دوستون داااارم استاد ،از رووووشنی قلبم
استاد عباس منش عزیزم،استاد شایسته جانم،پرده داران کعبه: آقا ابراهیم و خانم فرهادی وبچه های عزیزِ غار حرا:
عید همتووووون مبارک.
سالی سرشار از نور،سرشار از عشق،سرشار از سلامتی،سرشار از ثروت براتون آرزو میکنم.
هر روزتون نوروووز،نوروزتون پیروز،پیروزیتون هر روز :) هروزتون پر زِ بهبود های دائمی و مستمر …
عااااااشقتونم،بی قیدو شرط!
دم همتون گرم یک سال رو با انرژی توحیدی و عشق و گذروندیم و به امید الله سال ١4٠4،سال بهره برداری از جنگل رویایی هاییست که دیگر رویا نیسسستند.
در پناه خدای عشق و نور و آزادی میسپارمتون.
الله یارتون باشه همیشه.
سعیده عزیزم سلام
آبجی مهربونم دورت بگردم م …..خیلی خیلی دوستدارم
اینقدر بهم انرژی داد کامنتت که کل وجودم پر شد از نور ..چند روز بخاطر ایام عید کسب کارم که خدا روشکر سکه شده از درو دیوار سالنم مشتری میباره طری که صب به زور پا میشم چندتا کامنت از بچهای دوره میخونم و انرژی میگیرم بعدش میرم سر کار توی سالن آرایشگام تا 12 شب که به زور قهوه کارمو با کیسه پر پول تمام میکنم بر میگردم خونه .البته اینم بگم به لطف الله و تمرین ستاره قطبی و دوره هم جهت با جریان خداوند کارهای منو و مشتریای منو خداوند تنظیم میکنه و چنان دقیق همه نوبتها در ساعت دقق خودشون انجام میشه که من پایان کار فقط مات و مبهوت االله میشم از ای همه دقیق بودن ..تقریبا کل 15 سال تجربه کاری من همیشه این ایام به لطف باورهای ثروت سازم همیشه درگیر مشتریا با صف طولانی بودم که بزور از دستشون فرار میکردم ولی امسال همه چی عالی پیش رفت
این روزا خیلی کمفعالیت میکنم توی سایت ولی ولی امروز اولین کاری که کردم اومدن به سایت بود گوش دادن این فایل و خوندن کامنت بچها ..وقتی رسیدم کامنت شما طبق معمول منتظر خوندن چیزهای بودم که برق سه فاز از سرم بپره به لطف الله همینطورم شد ..از دعای قشنگت که شروع کننده کامنتت بود تا اونجا که لینک فایل نشانه رو گذاشتی ..وقتی منم زدم روی لینک و عکس استاد اومد قلبم شروع کرد به تند زدن و اشک شوقم جاری شد ….اخه امروز توی محل کارم دوتا از خواهر زادهام که دوقلو بودن اومده بودن پیش ما و مهمون باباشون بودن که پیش من مشغوله .طبق معمول شیرینکارای هر روزشون انجام دادن تا اینکه باباشون بردشون بیرون و موقع برگشتن دو بسته توت فرنگی توی دستشون بود و اولین کاری که کردن تعارف کردنشون به من بود و دوتا آبدارشو من خوردم و چقدر هم لذت بردم
وقتی اومدم سایت و عکس بنر دیدم گفتم ببین نشانه رو …و وقتی به کامن شما رسیدم و چندتا از بچها دیدم دقیقا همه ما به یه نحوی به هم ارتباط داریم و مثل هم نشانه برامون بوجود میان
واقعا دنیا زیبایی داریم دنیایی که خودمون خالق هر لحظه اشیم با افکارمون با باورهامون
وقتی استاد داشتن توضیح میدادن ذهن من فقط یه چیز تکرار میکرد و اون این بود که باور چیزی که ما به واسطه ورودیهامون در ذهنمون شکل میگیره و تبدیل میشه به یک کد و اون کد بصورت پیش فرض باعث خلق عادتها و اهمال ما میشن به همین سادگی
مثلا من خودم توی کسب کارم اصلا کسادی بازار و نداشتن پول رو مغزم قبول نمیکنه و همیشه برای من پول از درو دیوار محل کارم میباره طوری که همه متعجب میشن و میگن آخه چطورررررر؟
من همیشه از خدا مشتریان پولدار طلب کردم که به آسونی پول خرج میکنن و اصلا قیمت براشون اهمیتی نداره و اتفاقی که میافته اینکه من همیشه این مشتریای رو در کسب کارم دارم و همیشه هم بهم سود میرسونن ولی اتفاق جالب اینکه بعضی وقتا مشتریای که به آسونی به من پول میدن چون سرم شلوغ میدم دست همکارم که به نسبت کارشم خوبه ولی وقتی همون قیمت من و حتی کمتر ازشون میگیره همون مشتری شاکی میشه و من با خنده به نشانه تایید باورهام به خودم میگم ببین چطور من با افکارم همه چیزو خلق میکنم
حتی در مورد آدمهای که باهشون در ارتباطم هم همین مسئله پیش میاد که وقتی پیش فرض ذهنی من در مورد یک آدم زیاد جالب نیست اون آدم دقیقا همون برخورد با من میکنه
ممنونم آبجی عزیزم که امشبمو ساختی و من با این همه خستگی شادو خرم میرم توی رختخوابم
سپاسگزارم ازت دوسداشتنی
سلاممممم سعیده جونم
امید وارم حالت عالیییی باشه
چقدرررر لذت بردم از متنتون
چقدر مشخصه که شما در مدارید و خیلیییی ذوق کردم وقتی زدم روی لینکی که گذاشته بودید
همین یه دونه مثالی که در مورد بیمار ها زدید خیلیییییی من رو به یقین رسوند و واقعا از شما و تمام کادر درمان ممنونیم که انقدر تلاش میکنید و دلسوزید. خدا بهتون نعمت و برکت بده
عیدتون کلییییی مبارک باشه.
سالی پر از سلامتی، شادی، ارامش، موفقیت، ثروت، آگاهی و ایمان باشه
مراقب خودتون باشید.
ممنونم از متن قشنگت عزیزم︎
سلاااام نازنین دختر
سلام به اون نیایش های زیبات
سلام بر قلب پر از مهرت
وقتی کلمنتهات رو می خونم پر میشم از نور و عشقی که داری پراکنده میکنی
چقدر واضح و آشکاره که نور و نور و نور
آگاهی و آگاهی بر وجودت جاریه
و خدا رو صدهزاران بار شکر که من توفیق بودن در این مکان الهی و خوندن این همه عشق و آگاهی رو دارم
عید و سرسبز و زیبا بر تو دوست عزیز و تمام عزیزانم در این دریای نور
و اساتید گرانقدرم مبارک بلشه و میمون
به لطف فضل و کرم بی نهایتش امسال برای همه مون سالی سرشار از تغییرات مثبت
افکار زیبا و عملکردهای عالی بهمراه سربلندی و سعادت و ثروت و برکت و فرلوانی ست
الهیرصدهزاران بار شکرت
دوستدار همگی
به نام خالق عشق و شادی و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز که در خلال دوره فوقالعاده هم جهت با جریان خداوند این فایلهای بینظیر رو برامون آماده میکنند، خانم شایسته و همه همراهان خوبم در این مسیر زیبا
همین چند شب پیش بود که در یک جمع دوستانه که صحبت از کسبوکار و فروش و یه جورایی دقیقاً مرتبط با موضوع همین فایل بود. یکی از دوستان که خانوادگی در کار مبل هستند داستان جالبی رو تعریف میکردند که پدرشون که از قدیمیهای این صنف هستند و بسیار خبره، چند وقت پیش از یک نمایشگاه بسیار لاکچری بازدید میکنند و وقتی که برمیگردند با پسرشون (دوست من) که در حوزه کاری خودش تخصص بالایی داره صبحت جالبی رو انجام میدند و یه جورایی طعنهور میگند که ما در مقابل اونها هیچی نیست کارمون.
بعد این دوست ما هم کنجکاو میشه که ببینه داستان چیه و میره اونجا، به محض اینکه میرسه میبینه قبل از اینکه چیزی رو بهشون ارائه بدند با یه برخورد بسیار عالی ازشون پذیرایی میکنند، اینجاش جالب بود که میگفت انقدر رفتار این عزیزان خوب بوده که من هم یه لحظه احساس کردم واقعاً عجب جای عجیبه اینجا و چقدر کارهاش فوقالعادست بعد یه لحظه انگار به خودش اومده و با چشم تخصصی نگاه کرده به کارها و بعد بهشون گفته که پذیراییتون عالی بود اما کارهاتون واقعاً ضعیفه (نه به این خاطر که بخواد کلشون رو بخوابونه یا خودش رو به اونها ثابت کنه این رو صرفاً برمبنای تخصصی که در کارش داشته گفته) و ما هم دقیقاً درهمین خصوص مکالمون رو ادامه دادیم.
یادم میاد چند وقت پیش یکی از عزیزان فعال تو حوزه کاری ما به یکی از دوستان گفته بود که یکی از دلایل فروش ضعیف تو قیمتهاته. ایشون چون تو منطقه 1 تهران کار میکردن بهشون گفتن اگه میخوای تو منطقه 1 باشی باید قیمتهات بیشتر از حالت عادی باشه وگرنه مشتری فکر میکنه که تو آشغالفروشی. این همکارمون میگفت انقدر فروش ما با همین باور تغییر کرد که خدا میدونه.
حالا چون بحث فروش شد یه نکتهای رو میخواستم بگم. صرف کاری که ما انجام میدیم مهم نیست، یعنی اینکه لزوماً هرکسی قیمتش بالا باشه حالا تو این مثال بتونه تو منطقه 1 فروش بیشتری داشته باشه نیست اما اینکه ما چقدر یک موضوع رو باور میکنیم و در کنارش باورهای مثبت دیگه هم داریم خیلی مهمه.
یه چیزی که تو این فایل برای من خیلی جالب بود این بود که تمام افرادی که این آزمایش روشون انجام شد واکنش متفاوت نشان دادن یعنی من گفتم اولش خب ممکنه که حالا واقعاً یکیش از اون یکی مزش یکم متفاوت باشه اما وقتی دیدم تمام افراد دارند میگن مزه فرق میکنه خیلی مطمئنتر شدم.
استاد مثال شراب رو زدن یاد یه موضوعی افتادم که ایرانیها خیلی علاقه دارند که شیشه مشروبهای اورجینال نگه دارند و بعد توش رو با مشروبهای غیر اصل پر کنند تا اگه مهمانی داشتند اینجوری باکلاستر به نظر برسه.
شکر خدا وقتی داشتم نگاه میکردم متوجه شدم من تو خیلی از زمینهها سعی میکنم که پیشفرضهای حداقل منفی رو در مورد یک موضوع در نظر نگیرم، هرچند که اصلاً آسون نبود اما الان خیلی راحت میتونم این کار رو انجام بدم اما واقعاً خودم هم زیاد تو دامش گیر کردم.
یادمه قبلاً وقتی میشنیدم یه نفری یه اخلاقی داره انگار هر کاری میکردم نمیتونستم جور دیگهای در مورد اون آدم فکر کنم اما وقتی با موضوع ذهنیت و اتفاق افتاد بیشتر آشنا شدم و درکم رفت بالا سعی کردم ذهنیت منفی در مورد هیچ فردی نداشته باشم و همین موضوع باعث شده تقریباً من تبدیل به یک شخصیتی بشم که با هر مدل آدمی میتونه خیلی راحت ارتباط برقرار کنه و تو بحث فروش بهش بفروشه.
اتفاقاً همین امروز من باید یک جابهجایی رو انجام میدادم و کسانی که تو ایران زندگی میکنند این رو بهتر میدونند که معمولاً ذهنیت افراد در مورد عزیزانی که کار حملونقل سنگین وسایل رو انجام میدن خیلی خوب نیست و خودم هم تجربه خوبی نداشتم از این موضوع و خیلی جالب بود با اینکه میدونستم نباید این طوری فکر کنم اما اون ذهنیت قبلی غلبه میکرد به این موضوع.
کار من در 2 پارت انجام شد، در پارت اول با اینکه افراد خیلی فوقالعادهای بودند اما باز احساس کردم که سرم رو کلاه گذاشتن و در پارت دوم (در یک روز به فاصله چند دقیقه) اومدم گفتم نه تو مگه قانون رو نمیدونی؟ مگه نمیدونی که خودت داری اتفاقات رو رقم میزنی؟ پس بیا و حالا درستش کن و اتفاقی که افتاد این بود که انقدر عزیزانی که در پارت 2 آمدند انسانهای شریف، دقیق و ماهری در کارشون بودند که تقریباً همان میزان وسایل حتی میتونم بگم بیشترش در یک مدت زمان خیلی کوتاهتر اما خیلی تمیزتر و با قیمت یک چهارم پارت اول انجام شد و من حتی خیلی بیشتر انعام هم دادم بهشون خودم.
این اتفاقیه که همین چند ساعت پیش برام رخ داد و من به وضوح دیدم که به محض اینکه فرکانس تغییر میکنه نتیجه هم تغییر میکنه.
یا مثلاً در حوزه روابط من انقدر روی این موضوع کار کردم که با از دید دیگران تلخترین آدمها هم تونستم ارتباط خیلی شیرین و خوبی رو داشته باشم و چقدر همین موضوع برام خیر و برکت داشته همیشه.
به نظرم مفهوم گستردهای باز شده که میشه در تمام ابعاد در مورد ساعتها صحبت کرد و امیدوارم که در فایلهای آینده استاد بیشتر برامون باز کنند این موضوع رو و مثال بزنند.
برای خودم و همه دوستان عزیزان بهترین لحظات و نابترین تجربیات رو آرزومندم
به نام خدایی که هرچه دارم از اوست سلام آقا احسان عزی
امیدوارم حالتون عالی باشه …
ممنونم از کامنت خوب و قشنگتون …
واقعا مثال هایی که زدین خیلی عالیی بود …
مخصوصا درباره ی فروش که گفتید توی منطقه گران تهران باید قیمت هات بیشتر باشه ….
جالبه بدونید که باور من دقیقا برعکس بود …
اینطوری که چون میدونستم توی جاهای معروف هر شهری مغازه ها قیمت ها رو بالاتر از حد معمول میگن …به خودم میگفتم ببین اگه یه مغازه بیاد با همون کیفیت و قیمت اصلی یا حداقل کمتر جاهای دیگه خدمات و محصولات ارائه بده چقدر کارش میگیره ….
چون مردم دوست دارند که یک کیفیت خوب رو با قیمت خوب ببرند …و وقتی بفهمند این همون کیفیت رو داره و قیمتش کمتره حس بهتری پیدا میکنند و حس میکنند هم چیز خوبی خریدن و هم کلاه سرشون نرفته و از یک آدم صادق و با انصاف چیز خریدن …شاید باورت نشه ولی اینو عینا دیدم …یه مغازه داریم مغازه آقا محمد …تمام محصولات سوپری هارو چون عمده میخره قیمت کمتر میده و شاید باورت نشه دم مغازه اینقدر پره که اصلا باید نیم ساعت بایستی تا نوبت بشه ..
و اینجوری انگار مشتری های وفادار حتی 10 ساله و حتی 20 ساله …یا حتی 30 ساله مثل مادر بزرگ من که الان به بچه ها و نوه هاش گفته میرن ازش خرید میکنند….داره…
یه جوری شده که کلی ارزانی زده شده و توشم شلوغ ….
خلاصه که برام جالب بود که نگاه من اصلا با شما خیلی فرق میکرد و جوری بود که من فکر میکردم ملت اگه ببینن یه جا ارزون تره میریزند سرش…و کارش خیلی میگره ….
مخصوصا اگه جاهای دیگه خیلی گرون بدن ….
آخی چه باحال واقعا که ما داریم باور هامون رو زندگی میکنیم…
ممنونم از کامنت خوبتون …
ماشالا چقدر هم امتیاز گرفته …
واقعا تحسین برانگیزه …خداروشکر …
راستی عیدتون هم مبارک …
امیدوارم امسال بهترین سالتون باشه …
در پناه لله یکتا باشید
منتظر نتایج بی نظیرتون هستم …