درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1 - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    112MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

333 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شاهین حسن زاده گفته:
    مدت عضویت: 1373 روز

    به نام خداوند بخشاینده مهربان

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین

    وهمه ی دوستان عزیزم در این مسیر توحیدی

    پیشاپیش سال نو رو به همتون تبریک میگم

    امیدوارم سالی پر از احساس خوب برای هممون باشه

    امروز هم به لطف و بزرگی یگانه خالق هستی

    این فرصت نصیبم شد که تابه الان زندگی کنم نفس بکشم وسپاسگذار باشم

    چه سپاسگذاری بالاتری از اینکه بتونی نفس بکشی اونم به راحتی به سادگی به آسانی

    ارتباط زیادی امروز با این توت فرنگی 19دلاری برقرار کردم

    ومیتونم چند تا مثال حقیقی از خودم بزنم

    یه جورایی من انگاراز همون بچگی باور داشتم

    به همچین موضوعی

    هروقت دیگران میگفتند که

    مارفتیم فلان چیز به این صورت برای ما پیش رفته من میگفتم شاید برای من به این صورتی که شما میگید نشه متفاوت بشه

    داستان اول من :

    من همیشه از نوجوانی علاقه زیادی به ساعت داشتم از اونجا که پول کافی برای یک ساعت اصل خوب نداشتم

    از این دست فروش های کنار خیابون میخریدم یادمه یه ساعت خریدم اگه اشتباه نکنم 20هزار تومن ساعت خوشکلی بود اما خب

    فیک بود نباید اب میخورد و هزار چیز دیگه

    یادمه یه مدت بعدش توی یه جمع بودیم که یکی

    از بچه ها گفت ساعتتو چند خریدی منم به شوخی گفتم فلان مبلغ یه قیمتی مثل 400یا 500هزار تومن گفتم 10سال پیش بعد یهو گفتم بذار ساعت رو شیرین کنم جلو چشماشون اقاما گفتیم این ساعت فلانه رنگش اینه نور میزنه صفحش ابی میشه شب ها وقتی برق خاموشه رنگش سبز یشمیه خلاصه

    ساعتی که 20هزار تومن قیمتش بود تو همون جمع مشتری 300هزار تومنی براش جور شدد در حالی که فقط من یکم براش باور سازی کردم

    تجربه دیگه که میخوام بگم خیلی واقعا برا خودمم جالب بود

    سال 1399بود که پدرم یه سرگیجه گرفته بود من تهران بودم هروقت زنگ میزدم میگفت سرم گیج میره وقتی بلند میشم نزدیکه بیفتم

    فلانی میگه گوشت چرک کرده

    دختر عمه ت که فلان دانشگاهه میگه احتمالا کم خونی داری

    فلانی گفته شاید تومور داری دکتر رفتم کلی دارو دادن نمیدونم چیکار کنم

    خلاصه حسابی ترسیده بود ماهم بعد یه مدت برگشتیم کفتم بریم پیش یه متخصص رفتیم نوار مغزو

    ام ار ای بود فک کنم یه همچین دستگاهی کلی هزینه و دردسر اخرشم دکتره در جوابش یه چیزی گفت که اصلا عجیب بی معنی وکلا بیهوده

    خلاصه ما برگشتنی گفتیم بابا جان چیزیت نیست دیدی که گفت نه دکتره بلد نیست

    خلاصه ما برگشتیم تهران و قضیه همین جوری بود

    تا اینکه گفتم چیکار کنم همین تلقین قرص به ذهنم رسید البته قبلا روی چند تا از دوستام امتحانش کرده بودم قرص الکی داده بودم بهشون وگفته بودم فلانه

    رفتیم یک بسته زینک خارجی خریدم

    زنگ زدم گفتم که بابا دایی یکی از دوستان دکتره 6ماه ایرانه 6ماه المان یه قرص بهم داده برای سرگیجه ت

    فقط این قرصه قاچاقه نری به کسی نشون بدی دردسر میشه برات میفرستم روزی یه دونه استفاده کن

    خدا شاهده بعد 10تا از اون قرص استفاده کردن زنگ زد گفت که خوب خوب شدم عجب قرصیه وتمام اون ازمایشاتو دکترها دود شد رفت هوا

    الانم که الانه میگه عجب قرص هایی بود

    خیلی تو این زمینه تحربه های متفاوت دارم

    اما خب شاید بلد نبودم برا خودم استفاده کنم

    که انشالله ذهنم رو برنامه ریزی کنم برای انجامش

    تا کامنت بعدی

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  2. -
    سمیرا گفته:
    مدت عضویت: 263 روز

    سلام به همه دوستان و استادهای خوبم

    دقیقا همه چی باوره و با اینکه آگاهانه اینو میدونم ولی نااگاهانه باورش ندارم . یعنی باور ندارم که همه چی باوره . و اینو تازه فهمیدم

    یه باور مخفی عجیب

    رو اگاهیت باور داری

    ولی نااگاهانه باور ندارم

    و اونم از اینجا فهمیدم که استاد گفت اگه همون رفتارای قبل انجام بدی هنوز باورات عوض نشده و من با خودم فکر کردم چرا

    و بعد متوجه شدم هنوز باور ندارم که همه چی باوره

    چون وقتی اینو باور کنی اونوقت هرکاری میکنی که باورت به عمل برسه

    همش دارم رو این کار میکنم که باور کنم

    و الان این ویدیو استاد این باورو برای من تقویت کرد

    و نکته دیگه که یاد گرفتم به همون اندازه که خودت ارزشتو ببینی به همون اندازه بهت ارزش میدن . تو خودتو گرون بدون ، برای همه گرون میشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      محبوبه گفته:
      مدت عضویت: 1289 روز

      سلام دوست عزیز

      امیدوارم حال دلتون عالی باشه

      به نکته جالبی اشاره کردین به صورت ناآگاهانه باور نداریم همه چی باور هست و اینو از نتایجمون و رفتارمون متوجه مشیم وقتی خودمون را به این آموزشها می‌بندیم ولی هنوز رفتارمون تغییر نکرده پس آموزه ها به اجرا در نیومده پس باورمون تغییر نکرده

      منم همین مشکل را دارم و باور نکردم که همه چیز باوره یعنی در ناخودآگاهم نرفته باید اینقدر روی باورهایم کار کنم تا متوجه بشم که همه چیز باوره تا در رفتارهایی هم تغییر احساس کنم

      پیشاپیش عیدتون مبارک و سالی سرشار از سلامتی و ثروت و برکت و باورهای عالی داشته باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    فرزانه الهی گفته:
    مدت عضویت: 2586 روز

    سلام استاد من شک ندارم شما در ادامه در مورد ذهنیت خودمون نسبت به خودمون و البته خدای خودمون صحبت می‌کنید که بزرگترین نتایج ما مربوط به این ذهنیت هست هر وقت این ذهنیت رو تغییر دادم نتایج اومد همه چی زیر مجموعه این ذهنیته خودتو چطور میبینی خدای خودتو چطور میبینی بقیه اش حله

    استاد چقدر قشنگ دارید رشد می‌کنید موشک وار دارید پیش میرید نوش جونتون

    چقدر این فایل به جا و هنرمندانه بود

    از یک شوی جالب کل کتاب زندگی رو ورق زدبن

    فقط منی که به به میکنم به این آگاهی باید بدونم با یک بشکن هم ذهنیت عوض نمیشه پایمردی میخواد دل و جرات مبخواد باید بتونی تو مسیر دوچرخه مومنتوم رو از رو سنگهای تا امیدی بپرونی

    خدارو شکر برای این آگاهی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 44 رای:
  4. -
    لایق بهترین ها گفته:
    مدت عضویت: 2118 روز

    استاد جونممممم سلاممممم

    خانم شایسته مهربونم سلامممم

    امیدوارم حالتون عالی باشه.

    استاد عزیزم گاهی وقتها اینقدر به موقع فایلها رو میذارید روی سایت؛ نه یک ثانیه اینور نه یک ثانیه اونور، که از خودم میپرسم کاش میتونستم از استاد بپرسم چطوری خدا هدایتش کرد که الان فایلو بذار؟

    استاد روزهای اولی که باهاتون اشنا شدم اولین چیزی که ازتون یاد گرفتم درخواست هدایت بود. از اون موقع تا الان همیشه تمرینش میکردم ولی درصدش خیلی پایین بود، یعنی تو بعضی موارد یادم بود هدایت بطلبم، ولی تو خیلی موارد سریع از تجربه های خودم استفاده میکردم و روی قدرت خودم حساب میکردم و تسلیم نبودم. استاد اولا وقتی هدایت میشدم، خیلی ذوق میکردم. مثلا سه بار یه نشونه که گذاشته بودم رو می دیدم و خلاصه هر بار به یه روش جالبی خدا هدایتم میکرد و پاسخم رو میداد. اون موقع ها همش سوالمو که میپرسیدم از خدا میگفتم خب ببینیم خدا چطوری میخواد جوابو بمن نشون بده و بعد که میدیدم خیلی ساده و جالب هدایتم میکنه غرق لذت میشدم و هنوز برام تازگی داشت. تا اخیرا که سعی میکنم توی موارد بیشتری از خداوند هدایت بخوام. و همینکه میبینم آچار فرانسه ای به نام ذهنم رو گرفتم دستمو دارم ور میرم با مساله، وقتی یادم میاد سریع دست میکشم و میگم خدایا من نیازمند هدایت تو هستم. و جالبه که این مدت بجای اینکه به این فکر کنم خدا از چه طریقی میخواد منو هدایت کنه به جواب سوالم، بیشتر دارم سعی میکنم گوشهام و چشم هامو قلبم رو تیز (حساس) کنم که هدایت ها رو تشخیص بدم. دیگه انگار خیالم راحته از طرف خدا که میلیاردها راه داره که منو هدایت کنه ولی من خیالم بابت خودم راحت نیست. گیرنده هام رو باید تقویت و حساس کنم که بشنوم ببینم دریافت کنم هدایت خدارا. استاد جانم بینهایت سپاسگزارم ازتون.

    همه اینهارو گفتم که بگم حتما خدا به صورت زیبایی به شما گفته این فایلو ضبط کنید و بذارید. و شما هم گوش دادین. ممنونم ازتون. دوستون دارم استاد.

    استاد من زیااااد تجربه این مورد رو دارم. من بارها بوده که جلو آفیس استادم نگاه میکردم میدیدم نیست تو ذهنم میگفتم پیچونده رفته خونه استراحت کنه. بعدا که روی باورهام کار کردم و عاشق کارم شدم: دیدم ای بابا! این چه عینکیه که من زدم که فکر میکنم بقیه میخوان بپیچونن. استاد من عاشق کارشه. حتی خونه هم باشه کلا داره کار میکنه. بعد من فکر میکردم میپیچونه و میره استراحت کنه. چرا؟ چون به باور من کار رنج بود. تو خونه بودن و استراحت کردن لذت بود و همه دنبال لذت بودن. ای داد بیداد.

    یا استاد، یادمه گاهی به دیگران پیام میدادم میدیدم جواب نمیدند میگفتم این میخواد بمن بی احترامی کنه که یک هفتس جواب منو نداده. بعدها فهمیدم اون دوستم تو مدار من نبوده ولی من با “عینک بی ارزشی” اینطور اون اتفاق رو تفسیر میکردم که دوستم اینطور میخواد بمن بی احترامی کنه.

    مورد بعدی که مچ خودمو گرفتم توی اطرافیانم یه سری روابط میدیدم پر از احترام. بعد من تو عمرم حلاف اینو دیده بودم. یادمه فکر میکردم واقعا دارم فیلم سینمایی میبینم و این زوج دارن فیلم بازی میکنند. عینک تاریک من، باور من اینطور نشون میداد. وگرنه واقعا اون اطرافیان من رابطه عاشقانه و پر از احترامی داشتند. تا وقتی که باورهای روابطم رو درست کردم متوجه این موضوع نشدم و همچنان فکر میکردم اون دوستان دارند نقش بازی میکنند.

    استاد؛ من آشپزیم خیلی خوب بود ولی خودم باور نداشتم. بقیه ازم تعریف میکردم فکر میکردم دارن الکی میگن. عینکی که من زدم و باهاش اون تحسینها رو تفسیر میکنم؛ عینک “خودناباوری” هست.

    آخ استاد؛ مدتهاست مچ خودمو میگیرم از قضاوتهام میفهمم باورهای محدود کنندم چیا هستند. یکی از دوستام ماشین گرون قیمت خریده هفته پیش، من هر بار فکر میکردم قسطی خریده. بخاطر اینکه این اطلاعات رو با باور” کمبود، با باور نتوانستن، و غیر ممکن دونستن خرید نقدی ” تفسیر میکردم.

    اینهایی که گفتم همه منفی بودند. ولی تجربه مثبت هم زیاد داشتم. بارها بوده که من باور مثبتی نسبت به ادمها داشتم و اونها اومدن کلی بمن حرفای طعنه دار میزدند من اصلا متوجه نمیشدم تا دیگران بهم میگفتند منظور دوستت این بوده.

    استاد چقدر باورهای خوب، خوبند!!!! واقعا ادم احساس ارامش میکنه وقتی اتفاقات رو با باورهای خوب تفسیر میکنه. استاد، همیشه میشنیدم میگفتین اگر یه اتفاقی میفته و بتونی از زاویه ای بهش نگاه کنی که احساست خوب بشه، کنترل ذهن کردی و اوضاع برمیگرده. بعد من همش از خودم میپرسیدم خب وقتی باورهام جلو چشمام رو گرفتند و احاطم کردند و هرچی میبینم تایید میکنه اون باورهارو چطوری راهی پیدا کنم و خارج بشم از این چرخه؟

    خیلی وقتها تونستم اون راه رو پیدا کنم. تو این مواقع؛ وقتهایی که باهوش بودم سریع خاشع شدم در برابر خدا و کمک خواستم ازش و الحق که نعم النصیر و یاور خداست.

    استاد عزیزم ممنونم از آگاهی های ارزشمندی که با ما به اشتراک گذاشتین

    در پناه خدا باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      Yalda khodabandelu گفته:
      مدت عضویت: 1254 روز

      سلام دوست عزیزم چقد خوب و عالی اشاره کردی اینکه از روی قضاوتهایی مثبت و منفی ک داریم پی ب باورهای غلط و مثبت خودمون ببریم در واقع آدمها هرچه درون خودشون هست رو در دیگران می‌بینند باریکلا لذت بردم

      یا اونجا ک گفتی بجا اینکه دنبال این باشیم ک خدا از چ طرقی میخواد مارو هدایت کنه گوش و چشم و قلبمون رو تیز کنیم ..گوش رو میتونیم با ورودی های مثبت و مفید نمونه ش فایلهای استاد تیز کنیم چشم رو با دیدن زیبایهاو شکر گزاری اونها و قلب رو با احساس خوب و آرامش و ایمان بخدا

      ب نکته های اشاره کردی باعث شد توجه منم بهشون جلب بشه یه جور تلنگر

      موفق باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محبوبه گفته:
      مدت عضویت: 1289 روز

      سلام دوست عزیز

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      بینهایت خداوند را شاکرم که من را به کامنت شما هدایت کرد از شما هم ممنونم بابت کامنت زیبا تون ،در یه مسئله ای مونده بودم و هر چه به ذهنم رسیده انجام دادم مشاوره رفتم که شاید باید رفتارم را تغییر بدهم ولی شما بهم یاد آوری کردین عجز خودم را در مقابل این مسأله به خدا اعلام کنم و از خودش هدایت بخواهم و سعی کنم چشم و گوش و دلم را برای دریافت هدایت و الهامش باز کنم سپاسگذارم خداوندا که از بینهایت طریق و خیلی روش ساده راهها رو نشونمون میدهی کافیه حواسمان باشه و از خودت هدایت بخواهیم

      دوست عزیز در پناه خداوند بهترینها را برات آرزومندم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    زهرا کاسه ساز گفته:
    مدت عضویت: 1489 روز

    سلام به استادعزیزم و مریم جون شایسته وهمه دوستان گلم

    پیشاپیش سال جدید روبهتون تبریک میگم و دعامیکنم که سال جدید بهترین سال زندگی همگیمون باشه تا اینجای زندگی و هرسال ازاین هم بهتروبهتر(دعای قشنگی که شمایادم دادید استاد عزیزم)

    برای من که همینطوره صددرصد مطمئنم اتفاقات معجزه واری توسال جدیدمنتظرمه چون تغییراته خودم نسبت به عید پارسال رو میبینم وبینهایت سپاسگزارخداوندم..ومیدونم که اگرهمین روند کارکردن روی خودم روباتعهدبیشتر وعمل کردن بهترادامه بدم بووووم بوووم بووووم خلق میکنم هرانچه را که بخواهم تورندگیم به امیدالله انشاالله

    درک من ازاین فایل:

    استاد:اون چیزی که انتظارداری اتفاق بیوفته،اتفاق میوفته

    .چقدر من این روتجربه کردم تو مسائل مختلف زندگیم

    درواقع انتظارا همون فرکانسیه که ماداریم به جهان ارسال میکنیم

    داریم باانتظارمون یعنی توقع انجام شدن یه خواسته،اون خواسته رو برای خودمون رقم میزنیم

    واقعا همینه وهممون اگر ریز بشیم تودونه دونه اتفاقات زندگیمون تاییدمیکنیم این جمله رو…

    یه مثال بزنم

    ازکلمه مادرشوهر

    خوب توذهن اکثرخانمها این بنده ی خدامادرشوهر زنیه که خیلی به نفع عروسش کارنمیکنه وهمه چیو براپسرش میخواد وباورهای محدودکننده دیگه که ازبچگی مادخترارو شنیده وباورکرده بودیم

    طبق همین باورها وقتی ازدواج میکنیم رفتارهای مادرشوهر روطوری براخودمون تجزیه وتحلیل میکنیم که دقیقا باورهامون رو تاییدمیکنه

    مثلا شاید ایشون رفتاری میکنه که اصلا منظورخاصی نداره واگه مادرخودمون اون رفتارو بکنه نه دلگیرو ناراحت میشیم نه چیزی ولی الان چون مادرشوهر اینو گفت و اینکارو کردپس منظورش این بوده و…

    این ذهن تاکجاها که نمیبره مارو

    واینقدر افکارقبلی رویادمون میاره که اره اونجاهم براهمین اینو گفت…

    درواقع طبق باورهامون اون رفتارو برداشت میکنیم وواکنش نشون میدیم بهش

    من قبلا همینطوربودم با بامادرشوهرعزیزم یعنی هفته ایی یه بار یادوهفته به بارکه ایشون رومیدیدم حتما یه رفتاری داشت که ازنظرم باورهامو تاییدکنه و مادرشوهربودنه ایشون روبیشتربهم ثابت کنه

    وچقدر واقعا به خودم ستم میکردم به قول قران.

    چقدرخودموبیهوده وبی جهت اذیت میکردم

    چقدرگفتگوهای ذهنی منفی

    فرکانسهای ارسالی داغون والی اخر

    ازموقعی که خداوند رحمن هدایتم کرده به این مسیرسبز با تغییردادن باورهام درموردهمه ادم ها روابطی رو بامادرشوهرعزیزم تجربه میکنم که برای خیلی ها تعجب داره

    چرا ؟؟چی شد؟؟

    ایشون عوض شده؟؟نه

    من باورام داره تغییرمیکنه

    دیگه رفتارهاشون رو طبق باورهای جدید تحلیل میکنم وواقعا به این نتیجه میرسم که چقدر منو دوست داره وبراش ارزشمندم

    جوری که باورهای منو تاییدمیکنه برداشت میکنم از رفتاراش

    چقدر درسته این قانون

    چقدر دقیق وبی نقصه

    خدایاشکرت

    همه چیزو فکر وباور مارقم میزنه

    وماچقدر خوشبختیم که این جمله رو تاالان تو این سایت الهی هزاران بارشنیدیم و داریم تلاش میکنیم هربار بهتروبهتر درکش کنیم وعمل کنیم بهش

    استادماشالله بهتون باشه که هر روز زیباترو جوانتر میشید

    چه میکنه این قانون سلامتی

    خداحفظتون کنه الهی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
    • -
      محبوبه گفته:
      مدت عضویت: 1289 روز

      سلام و درود دوست عزیز

      امیدوارم حال دلت عالی باشه

      چقدر زیبا گفتید در مورد قضیه مادر شوهر ،من هم این موضوع را دارم و چقدر هرچه مادر شوهر گفته را برای خودمون بولد می‌کنیم و در گوشه ی ذهنمون نگه میداریم من خودم هم به این موضوع توجه خاص داشتم و میگفتم در این موضوع چطور حتی رفتار بدتر از اون را اگر از مادرم ببینم اصلا برام مهم نیست حالا این رفتار هم مادر شوهرم حتما بدون هیچ قصد و غرضی انجام داده چرا باید اینقدر بد برداشت کنم و کاملا درسته به خودم ظلم کردم و در گوشه ی ذهنم این موضوع در حال خاک خوردن هست باید رهایش کنم باید باورهای درستش را بسازم

      ممنونم ازتون که این موضوع را بهم یاد آوری کردین

      سپاس خدای مهربونم که از بینهایت طریق و بینهایت دستان خودت بهم نیکی میرسانی

      ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم الصراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم والضالین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  6. -
    سودا مختاری گفته:
    مدت عضویت: 1959 روز

    به نام خدای هدایتگرم به سمت خواسته هایم به سادگی و زیبایی و عزتمندانه و به صورت کاملا طبیعی و بدیهی

    سلام به استاد و مریم عزیزم و دوستان عزیز

    آگاهی‌های این فایل به میگه که چطور باور و افکار و پیش فرضهای ذهنی انتظارات من از هر موضوعی داره تجربیات زندگی منو تو هر زمینه ای رقم میزنه اون نگرش و باور من چطور منو خالق زندگیم میکنه

    میخوام از تجربیات خودم در مورد همین پیش فرضهای ذهنی ،باور و افکار و انتظاراتی که ذهن داره و طبق همون تجربیات زندگیش رو رقم میزنه بنویسم

    تو این روزهای پایانی سال بازار خرید و فروش خیلی پررونق هست و من و خواهرم برای پیاده روی و رفتن در مدار فراوانی تصمیم گرفتیم بازار بریم که خداروشکر فاصله زیادی با خونه ما نداره تا با دیدن این حجم از خرید و فروش و پولی که دست مردم هست و راحت خرید می‌کنند و فروشنده هایی که راحت محصول خودشون رو می فروختند طبق قانون بدون تغییر خداوند با این ورودی‌ها و باورهای مناسب لاجرم طبیعی در مدار فراوانی هدایت بشیم انشالله

    در این مسیر تجربیاتی داشتم که هماهنگ با آگاهی‌های این فایل بود . تو بازار مغازه دارهای زیادی بودند که مثلا لباسی رو با قیمت بالا می‌فروختند و همون لباس رو با همون کیفیت یه دست فروش تو بازار با قیمت خیلی پایین تر میفروخت و از لحاظ برخورد با مشتری با روابط عمومی خوب با لبخند و با حوصله محصول رو معرفی می‌کرد و میفروخت ولی عده ای با این پیش فرض که نه مغازه دار کاسب بازاره و سابقه کاسبی تو بازار رو داره حتما جنس محصولش بهتره باکیفیت تره و گرونتره میخریدند در حالیکه همون محصول رو دست فروش با همون جنس و کیفیت با قیمت کم تری داشت میفروخت رو قبول نداشتند و نمیخریدند

    در همین مسیر پیاده روی یه پسر بچه ده یا دوازه ساله ای رگال شلوار تو وسط بازار گذاشته بود و میفروخت وقتی من و خواهرم بهش رسیدیم دیدیم خیلی ساده داره شلوارها رو معرفی میکنه و فروش زیادی هم نداشت ولی خواهرم بهش گفت تو فروشنده حرفه ای هستم خیلی کارت رو خوب داری انجام میدی تو همه این شلوارها رو براحتی میفروشی اون پسر باور کرد و تائید کرد و لبخند زیبایی روی صورتش نقش بست فردا شب که من و خواهرم از اونجا رد شدیم دیدیم از اون رگال پر شلوار فقط چهار تا دونه مونده بود اون پسر بچه با این ورودی مثبتی که دریافت کرد باورش تقویت شد و راحت فروشش رو انجام داد

    در مورد قانون سلامتی که سلامتی کامل و انرژی و قدرت بدنی عالی برای من و خواهرم که در این مسیر هستیم رقم زد و با اون ورودی‌ها و پیش:فرضهای نادرست و محدود کننده که در مورد مواد غذایی در ذهن ما در گذشته بود واقعا در ابتدای مسیر نیاز به انرژی زیادی داشت که بتونیم اون باورها رو با کنترل ذهن تغییر بدیم ولی خدارو شکر با استقامت و ادامه دادن ما بلاخره این اهرم رنج و لذت تو ذهن ما در جای درست خودش قرار گرفت و تونستیم در مومنتوم مثبت بیافتیم و الان ناخودآگاه ذهن ما در مورد مواد غذایی ما رو فقط به سمت مواد غذایی مجاز در دوره قانون سلامتی میبره و کلا از بو و دیدن مواد غذایی غیر مجاز هیچ احساس خوب و ولع و اشتیاقی ایجاد نمیشه خیلی راحت ازش گذر میکنیم چون باور ما افکار ما انتظار ما اینه که بدن ما فقط با غذای مجاز قانون سلامتی سازگار و هماهنگه و اگر غیر این ورودی رو بخوریم صددرصد به بدن خودمون آسیب میزنیم به خودمون ظلم کردیم و در نتیجه سلامتی از دست میره و ما میخوایم همیشه در یه سلامتی رو به رشد در مسیر درست ادامه بدیم تا ابد

    وقتی با یه پیش فرض و باور محدود کننده و نادرست حرکت میکنی مسئله ای که ایجاد میکنه اینکه تو هداااایت نمیشی به مسیر انعمت علیهم چون اون پیش فرض باور و افکار نادرست اجازه نمیده تو به مسیر درست هدایت بشی و این میشه که تو رها و تسلیم هدایت نیستی سلامتی و ثروت و شادی و خوشبختی رو میخواهی ولی با این پیش فرض و افکار محدود کننده و نادرست اجازه نمیدی مقاومت داری که به مسیر درست خواسته هدایت بشی

    از خداوند میخوام که کمکم کنه این ورودیهای نامناسب پیش فرض های محدود کننده که از گذشته تو ناخودآگاه ذهن من هست و نمیزاره کاملا رها و تسلیم و بی مقاومت به هدایت باشم رو از ذهنم پاک کنم البته تکاملی و آروم تا اسون بشم برای اسونیها هدایت بشم به مسیر درست تصمیم گیری درست انتخاب درست و نتیجه درست رقم بخوره

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت در مدار این اگاهیها و نوشتن درکم ازش بودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 50 رای:
  7. -
    سمیه زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1625 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    ای رب الارباب ،ای بزرگترین نیروی جهان ،نیرو وانرژیم را از تو دارم .

    بابت هر لحظه ام که سلامت هستم وبا پای خودم راه می روم روزی ام می دهی شکرت هزاران بار.

    تو بگو و بنویسم آنچه که هدایت توست

    سلام و درود به استاد جانم

    خلاصه و مفید ،هر چه هست از این ذهن است

    هرچه باور کردم ، دیدم ویا شنیدم در ذهنم شکل گرفت و بعد جهان آنچه را من باور کردم ،از جنس همان در دنیای بیرونم نشانم داد .

    یه ایرپاد داشتم که سه سال پیش خریدم وقیمتش بالاتر از ایرپادهای دیگه بود .

    تا اینکه دوهفته پیش کیس گوشی های ایرپادم خراب شد و رفتم یه ایرپاد دیگه با قیمت مناسب خریدم .

    حالا با اینکه می دونم خوبه ولی چون تو ذهنم گفتم اون ایرپاد خوب بود واین خوب نیست چیزهایی را می بینم که هی باور می کنم که این یکی خوب نیست .

    حالا اگر همون اول این ایرپاد را خریده بودم ومیگفتم خوبه دیگه ذهنم مقاومت نمی‌کرد که چون اون را گران خریدی واین مناسب ،پس به درد نمی خوره .

    تو دوره قانون آفرینش چقدر قشنگ تو صبح دادید در مورد قرص که اگر به قرص آهن را به به فردی که بیمار است وبگی این قرص از خارج از کشور آمده واز ریشه فلان درخت که کمیاب است آمده وطرف باور کنه ،جواب میده براش

    یا افرادی که روی ویلچر هستند وبهسپن بگی به نام حضرت مسیح توشفا یافتی ،وباور کنه وخوب بازیگری هم باشی ،اون شفا پیدا می‌کنه .

    با دوره هم جهت با جریان خدا ،دارم بهتر این ذهن را به لطف خدا می شناسم والگو بهتر دستم آمده که من تا الان هر چی که از بچگی گفتند وباور کردم ،در بیرون برخورد کردم باهاش .

    همین امروز قبل از اینکه بیرون برم داشتم می گفتم همه انسانها وجودشون خوبه چون از وجود خدا هستند ودبدم هر وی برخورد کردم با انسانها ،همگی اخلاقشون ورفتارشون عالی بود با من .

    همه چی از نگاه وباورم ،میاد چون خوب بود را خودم تعریف می کنم .

    اگر بگم تهران برای من بهترین جا برای زندگی است خب برای من بهترین جا میشه ،با اینکه برادرم در تهران سربازبوده وتجربه خوبی نداشت وهمش می خواست از تجربه ای که دیده که نتیجه باورش بوده را به من القا کنه ولی من می‌گفتم اون این را باور کرده و نتیجه اش را دیده ،ولی برای من می اونه این جا پله ترقی ام باشه

    باور من برای من است ودنیای بیرون من از همین ذهنیتی که باعث شد باور کنم تشکیل میشه وباور بقیه هم از ذهنیتی که بهشون گفتند ولاجرم همون را تجربه کردند تشکیل میشه .

    حالا چقدر در مورد ثروت وروابط وهر چی که راضی نیستم ،باورکردم و نتیجه رضایت کننده نبود برام وحالا می فهمم من می تونستم آنچه که بقیه به من قبولاندند ومن باور کردم باعث شده راضی نباشم .

    این ذهنم را باید از اول بریزم بیرون ،ببینم چی باور کردم از اینکه مردها فلانند ،باید بچسبی به شوهرت

    یا شوهرت باید پول بیاره برات وثروت آدم را فلان می کنه …..

    این باورها را اگر همون اول در خانواده می گفتند که ثروت خوبه وباید پول بسازی ،اگر من با ذهن مثبت می پذیرفتم خب نتایج هم بهتر میشد .

    نگاه متفاوت به یه چیز یکسان ،نتایج را هم متفاوت می‌کنه .

    باید مراقب باشم چی می بینم ،چی می‌شنوم ،چی باور می کنم چون ذهن خیلی کارها میشه باهاش انجام بدی وله نفع خودم استفاده کنم نه به ضررم .

    خدایا شکرت بابت ذهن که به ما بخشیدی که باعث شد زندگی خودمون را خودمون خلق کنیم وازاد ما را آفریدی .

    استاد جان سپاس بابت این فایل

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
    • -
      عمادالدین خیراندیش گفته:
      مدت عضویت: 878 روز

      استاد خیلی دقیق و قشنگ‌گفت ترمز ذهنی من را گفت خیلی خوشحال شدم که به ترمزم دست پیدا کردم و شناختم

      مثال خودمو بزنم من تو منطقه 3تهران بیزینس املاک‌دارم‌و همه میگن که نمیشه اونجا کار کرد و همه هم را میشناسن که میتونن پول در بیارن تو نمیتونی و‌منم همیشه به خودم میگفتم‌اینجوری نیست و الان با فکت استاد ثابت کرد که واقعا هم اینجوری نیست و خوشحالم که هنوز 404 شروع نشده اینو فهمیدم که ترمز را بردارم و سال جدید را خلق کنم و پر از ثروت و رابطه عاشقانه عالی که دوست دارم بسازم شکرت هدایت بابت این قانون دقیق و ثابت

      امسال را آرزومندم که سال خوبی خلق کنید تا داشته باشید

      همه میگیم‌سال خوبی داشته باشید سال خوب داشتن اتفاقی نیست با افکارمون و ذهنمون و عملمون باید سال خوبی داشته باشیم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  8. -
    فرزاد امان اله زاده گفته:
    مدت عضویت: 1599 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام به همه دوستان

    خود من از دوران کودکی که باغ سیب داشتیم عاشق خوردن سیب بزرگ بودم چون هم شیرین بود هم قشنگ .این در فروش هم تاثیر گذار بود و الان هم هستش در بازار ایران.یعنی میوه درشت بازار گیر تر هستش

    سیب های درشت را برای تزئین روی جعبه میذارن و سیب های کوچک را زیر جعبه

    برادر م در کار صادرات سیب هستند یعنی سورت می‌کنند و صادرات می‌کنند برای کشورهای عربی

    جالبش اینجاست که سیب درشت اصلا صادرات قبول نمیکنه .سیب های ریز را در بسته بندی های بسیار لوکس می‌فرستند برای این کشورها

    حالا من از وقتی که از این سیب های ریز خوردم و بسته بندی اینارو دیدم دیگه اصلا دنبال میوه های درشت نمیرم چون این ذهنیت در من درست شده که هر چقدر میوه ریزتر هم خوشمزه تر و هم سالم تر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 59 رای:
  9. -
    محمدرضا شافعی گفته:
    مدت عضویت: 1540 روز

    سلام استاد عزیز

    سال نو رو‌به شما و‌مریم جان عزیز و‌تمام بچه سایت تبریک میگم و انشالله سالی پر از پول و رشد شخصیتی باشه برای هممون.

    استاد چند تا مثال یادم اومد درباره این فایل گفتم بنویسم

    یکیش اینکه استاد تقریبا فک کنم هممون اینطوری هستیم که اگه پشه ببینم حتی اگه پشه مارو‌نیش نزده باشه ناخوادگاه احساس خارش میکنم

    یا یادمه قبلا که بصورت حرفه ای باشگاه میرفتم قرار بود من وزنه 100 کیلو رو‌پرس بزنم و اون یار تمرینم اشتباهی وزنه بیشتری رو‌گذاشت و نه اون متوجه شده بود نه من و جالب اینکه من خیلی راحت زدمش چون تو‌ذهن من همون وزنه ای بود که قبلا براش آماده بودم و بعد از اینکه ست تموم شد متوجه شدم که بیشتر بود و‌اون موقع خیلی برام‌جالب‌بود و هنوز قوانین رو‌نمیدونستم.

    یکی از اقوام ما عادت کرده بود به قرص خواب و بچه هاش میخواستن ترکش بدن خلاصه قرصاشو‌قایم‌کردن یه روز خیلی حالش بد میشه و وپسرشون یه قرص که ظاهرش شبیه اون قرص بوده و‌برای معده بوده رو‌بهش میدن جالبه میگه قرصو‌ که خورد آروم شد و نشست دیگه هیچی نگفت بعد بهش گفتن که این اصلا قرص معده بوده.

    فعلا این چندتا مثال یادم اومد و‌ گفتم بنویسم شاید مفید باشه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای:
  10. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام

    چند هفته پیش هوا خیلی سرد شده بود و منی که هر روز پیاده روی میرفتم تو اون روز خاص گفتم امروز که دیگه هوا خیلی سردتر شده و نمیتونم برم پیاده روی و نرفتم.

    نیم ساعت بعد از این اتفاق دوستم زنگ زد بریم پیاده روی،بهش گفتم هوا خیلی سرده و نمیتونیم بریم،ایشون گفت الان من بیرونم و هوا زیاد سرد نیست بیا بریم.

    من لباسم رو پوشیدم و رفتم و پیاده روی رو رفتیم .

    پیش فرض من سرده باعث نرفتن میشد و وقتی عوض شد رفتم و لذت بردم.

    وقتی وارد سایت شده بودم در مورد فراوانی استاد میگفتن تعجب میکردم آب فراوونه ….

    حالا ببینید تو ذهن ما چی میگذره،بعضی از پیش فرضها باعث جنگ میشه.

    فرض کنید پیش فرض ذهنی ما این باشه که خدا رو دور ببینیم و عذاب کننده و ترسناک،بی شک بهش نزدیک نمیشیم ولی اگه پیش فرض این باشه که خدا رحمان و رحیم و نزدیکه و اجابت میکنه ،چقدر متفاوته پیش فرض دومی باعث میشه با عشق خداشناسی کنی.

    اصل باورها هستند و پیش فرضهای ذهنی و از اونطرف انتظارهای ذهنی هم همون باورها هستند

    پس بیاییم با بهترین باورها رو تو ذهنمون بوجود بیاریم تا بوجود بیان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 64 رای: