درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1


استاد عباس منش در این فایل، از دل موضوعی که به‌ظاهر طنزآمیز است، از زوایای مختلف این اصل اساسی را به ما یادآوری می‌کند که:

  • ورودی‌های ذهن چگونه باورها، پیش‌فرض‌ها و انتظارات ما را از وقوع اتفاقات آینده شکل می‌دهند.
  • این انتظارات و ذهنیت‌ها در هر لحظه:
    • از یک سو، تجربه‌های هم‌فرکانس با خود را وارد زندگی‌مان می‌کنند.
    • از سوی دیگر، به یک اتفاق خنثی – که هیچ معنایی نداشته است – در زندگی ما معنا می‌بخشند.

به این صورت که:
اگر این ذهنیت و انتظار مثبت باشد، احساسات مثبت و شرایط دلخواه را از دل آن اتفاق خنثی برای ما خلق می‌کنند؛
و اگر منفی باشد، از دل هیچ ، شرایط نادلخواه را برای ما می‌سازند.

این فایل را با دقت گوش دهید و تجربیات خود را در این زمینه با ما به اشتراک بگذارید.

منتظر نظرات تاثیرگذارتان هستیم.


یک خبر خوب درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند»:

شما می توانید فقط تا ساعت 23 روز سه شنبه 9 اردیبهشت ماه، این دوره را با 25% تخفیف به مبلغ 8،200،000 تومان خریداری کنید و پس از این تاریخ، دوره فقط با قیمت اصلی ارائه می شود.

مطالعه اطلاعات کامل درباره دوره «هم جهت با جریان خداوند» و نحوه خرید این دوره 


درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 2

درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    112MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 1
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

333 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «زهره» در این صفحه: 2
  1. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    ذهن ماجوری برنامه ریزی شده که اطلاعات ورودی جوری تفسیرمیکنه که هماهنگ باشه باباورهاش

    مثلااکه باورش باشه پول نیست دختروپسرخوب نیس و‌‌‌…

    اطلاعات ورودی جوری تفسیرمیکنه که باورهاشوتاییدکنه

    یادمه خودم بارهاموفقیت های بقیه درهرزمینه لنکارکردم که دروغه وهزارتاقضاوت دیگه کرردم چون باورنمیکردم چون دوس داشتم مثل قبل فکرکنم یااصلاتوجه نمیکردم

    درموردقانون سلامتی من به خیلی هاکه بیماری داشتن میگفتم این دوره شرکت کنین ولی اصلاباورنمیکردن فکرمیکردن دروغه مگه میشع اخه بایدپدرت دربیاد یااصلابیماریشونوغیرقابل درمان میدین اصلانمیتونستن فکرکنن میشه درمان بشه نگاهشون اینومیگفت اززبان چهره شون متوجه میشدم که باورنمیکردن وحتی به زبون میاوردن که نه بابادروغ میگن وعده وعیدمیدن که مردم بدوشن

    چون باورشون این بوداصلانمیشه امکان نداره ووعدم باور هم باعث میشداصلانرم سمتش ودارن همین الانم بازجرزندگی میکنن چون فکرمیکنن اصلاراهی نداره

    درموردریووها الان که فکرکردم دیدم واقعااستادراست میگه من به خودم شخصه وقتی یه نظرمنفی میخونم اصلااون برنامه دبگه دانلودنمیکنم یااگربگیرم انتظارم وتوجه روی همون نقص ومشکلی که شنیدم ازش وبعدش بخاطرعدم رضایت پاکش کردم

    مثلاازشخصی خوشم نمیومد وتوحهم رونکات منفیش بود هروقت میدمش انتظارم این بوداین الان دوباره میخوادهمون رفتارها حرف هاروبزنه اصلامنتظربودم وهمینم میشد وهربارمن بیشترازقبل به این باورمیرسیدم که این چه ادمیه این چه اشغالی بوداومدتوخانواده ما یعنی من باتمرکزروی نکات منفی این شخص این ادم تبدیل کرده بودم به هیولا توذهنم واصلا دوس نداشتم توصورتش نگاه کنم وهروقت میدمش میترسیدم یه حس بدی یه انتظاربدکه این دوباره میخوادشروع کنه وواقعابه تمام معنااحساس میکردم تویه حهنم خودساخته ای هستم که نمیتونم ازش فرارکنم وفقط تسلیم شدم وازخداهدایت خواستم خدایاکمک کن چون هربارنفرت واحساس من بدترمیشد وبیشتروبیشتررفتارهای منزجرکننده میدم وبه حایی رسیدم گفتم خدانجاتم بده وواقعا خداشاهده ازهمون لحظه خدااروم اروم منوهدایت میمردوقلبم اروم میکرد وهربارکه میدیمش انتقاداتش کم ترمیشد وبه همون نسبت که ذهنیت من مثبت ترمیشد رفتارمم بهترمیشد واون هم واکنش نشون میدادبه رفتاربهترمن وکم تربه من گیرمیداد چون من ازلحاظ ذهنی ولش کرده بودم اون هم ول کرد یه ارامشی تجربه میکردم که تاحالاتجربه نکرده بودم یابعضاماه هااصلانمیدمش درصورتی هفته ای یه بارخونمون بود

    وبه وضوح من دیدم ازوقتی ذهنیت ورفتارهای من بهنرشد واکنش جهان ورفتارجهان بامن تغیییرکرد

    وحتی ازش اهرم میسازم درخیلی مواقع که ذهنم میخوادشروع کنه درموردنکات منفی هرکسی تمرکزکنه اینوبه یادم میاره مراقب باش یه سیکل منفی بی اتتهایی شروع میشی که هرباربیشترتوش غرق میشی

    وبایاداوری قانون کنترل ذهن دستم میاد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1159 روز

    سلام به همگی

    یه توت فرنگی یکسان بادوتاواکنش متفاوت

    چون ذهنیت هاوبرداشت ها ازتوت فرنگی متفاوت هست

    توت فرنگی اولی ذهنیت مثبت داشتن برای همین تاثیر وتجربه ی متفاوتی داشتن ازتوت فرنگی باذهنیت منفی که این ارزون معمولی بی کیفیت رنگ خوراکی داره مضرهست به همون نسبت تاپیرمنفی هم میزاره درتجربش وهمینطوردربدن

    من خودم بارهااینوتجربه کردم خصوصاسنین نوجوونی که وقتی میخداستم برم خریدلباس همش دوس داشتم برم مراکزخریدمهم وگرون در

    ومناطق بالاشهر چون ذهنیتم این بودکه اون جا لباس هاش خاص ترومتفاوت ترهست کیفیتش عالی تر وچون این باورداشتم به محض اون جامیرفتم پیدامیکردم

    اماوقتی ازبازاریامغازه های معمولی ردمیشدم چون توذهنم این باورداشتم این جاجابی کلاسی ادم های معمولی ودرامدپایین میان لباس هامعمولی بی کیفیت وچیزخاصی نمیشه این جاپیداکردوواقعاهم پیدانمیکردم چون این ذهنیت داشتم انتظارمم این بوداین جاپیدانمیشه وواقعاپیداهم نمیکردم

    وازیه زمانی به بعد ازتاناکورا خریدمیکردم وهنوزم میخرم چون دیگه باورم شده این جا لباس های خاصی میارن که جاهای دیگه نمیشه پیداکرد وهمینطورهم هست دچون باور وانتظارمن این شده این جاهمیشه لباسای باحال میارن کیفیت وجنسش بهتر درعین حال قیمتش هم مناسب ترهست

    ودراکثرمواقع راحت لباسی که میخوام پیدامیکنم ومیخرم

    ذهنیت وپیش فرض ها باورها انتظارات ما درموضوعات مختلف داره شکل میده واقعیت زندگیمونو

    یه فردباذهنیت منفی اتفاقات منفی جذب میکنه

    یه فردباذهنیت مثبت اتفاقات مثبت جذب میکنه

    درموردموضوع بیماری

    من یه مثال خیلی واضح وبارزی دارم ازخودم که مربی بهداشت اومده بود مدرسمون درموردبیماری زنانه صحبت کرد و..وخیلی بدصحبت میکردطوری که خیلی هانگران شدن بعداین که اون ازکلاس رفت من درموردبقیه نمیدونم چه اتفاقاتی تجربه کردن شایداون تاثیری که من گرفتم بقیه نگرفتن من حرفاشدباورکردم جدی گرفتم حساس شدم تااین که دیدم دارم وسواس میگیرم هی درموردش صحبت میکردم فکرمیکردم وهی نشونه های بیشترمیدم وخبرهای ازبیماری توتلویزیون ..میشنیدم نگران ترمیشدم تاجایی که من دیدم صدای ذهن من انقدربلندشده بودکه من نمیتونستم ارومش کنم وخیلی ترسیده بودم رفتم دکترگفت وسواس فکری گرفتی قرص خوردم وحتی اختلالاتی درزمان قاعدگی میدیدم چون من باورکردم من اون نخ فکری ادامه دادم تاخلق شد توزندگیم ورسیدم به نقطه ای خدایاکمکم کن ومن تسلیمم همش اون مربی مقصرمیدیدم و من دیگه هرسال منتظراین بودم وبدیهی میدونستم که باید سرماخوردکی یایه بیماری باشه بخاطراین انتظار این اتفاقات جذب میکردم

    یاحساسیت فصلی میگرفتم سرماخوردگی خیلی طبیعی بودبایدحداقل 2 و3 باردرسال تحربه میکردم وهمش نگران بیماری بودم وجذبشم میکردهمش درموردبیماری بابقیه حرف میزدم و..

    تااین که بااستاداشناشدم ومتوجه شدم خودم خالق همه ی این اتفاقات بودم ودیگه مراقب بودم که نرم درموردبیماری مطلب بخونم بابقیه درموردش حرف نزنم فکرنکنم توجه برداشتم ودیدم من حالم بهترشده تعدادسرماخوردگی کم ترشد حساسیت فصلی دیگه کم کم ازبین رفت والان به زور شایدسالی یه باروخداروشکردیگه حساس نیستم به بیماری

    ولی مامانم وداداشم مثل اون موقع من هستن وهمش مریض میشن چون باوروانتظارشون اینه که هرسال بایدسرمابخوری

    وهمین اتفاق میوفته نه یه باربلکه چندین بار به شکل های مختلف بلاسرشون میاد وبدترازاون هی انتظاردارن بقیه توجه کنن بهشون

    اگه یه اتفاقی خنثی باشه نه مثبت ونه منفی

    ذهنیت مثبت برداشت مثبت میکنه به همون نسبت رفتاروواکنش مثبت داره و به همون نسبت تجربه ی مثبتی روداداره

    فردی که ذهنیت منفی داره برداشت منفی میکنه به همون نسبت رفتارمنفی داره واتفاقات منفی جذب میکنه

    ورودی هاخیلی نقش مهمی درشکل گیری باورها وانتظارات مادارن

    مثلا استاد نقاشیمون میگفت پودرزغال رپین هم ارزون هم خیلی باکیفیت برعکس اساتیدی که میگفتن مارک فلان زغال خوبه که گرون ترهست

    وواقعاهمینطوربود هم ارزون بودهم باکیفیت این توذهنم جاافتاداصلامارک رپین خوبه جسوتهیه کردم چون این ذهنیت داشتم زغال خوب بود تصوروانتظارمم این بود جسو هم میتونه خوب باشه وگرفتم دیدم خیلی خوبه ولی توریووهای دیحی کالادرموردهمین محصول نوشته بودن مزخرف هست کلااین مارک همه چیزش شایداون هاتصورش اینه که چون ارزون به دردنمیخوره بنابراین برای اوناتجربه ناخوشایندی وواقعابه دردنمیخوره

    ولی من به این باوررسیدم که کی گفته هرچی ارزون به دردنمیخوره

    چیزی که گرون به دردمیخوره

    شایداونی که ارزون میده دلایلی داره که ارزون میده یا قدرمحصولشو به اندازه کافی نمیدونه که داره ارزون ترمیده

    وقتی اینطوری هم باورکنی هرچیزی که باکیفیت ترگرون ترهست دیگه هیچ وقت نمیتونی بامحصولی برخوردکنی که درعین حال باکیفیت بودنش ارزون هم هست

    مثلامن به تازگی یه کتوتی خریدم ی کفش کره ای هست وارداتی وقبلاهم خریدکردم ازش من باورداشتم میتونم چیزی پیداکنم هم ارزون ترباشه ودرعین باکیفیت باشه وبرام خاص وباحالم باشه ومن هدایت شدم به جایی که کتونی هاشوباهمون کیفیت برندارزون ترازحاهای دیگه داره میده وبه دخترداییم گفتم که میخواست کتونی بخره باورنکرد وگفت دروغه چون پیش فرضش وباورش این بود نمیتونه چیزی ارزون ترباشه ودرعبن حال کیفیتش هم خوب باشه ورفت جایی که گرون قیمت ترخریدکنه .

    اون چیزی که انتظارداریم اتفاق بیوفته اتفاق می افته به دلیل که مااینجوری فکرمیکنیم نه این که جهان ایمطوری هست وتغییرمیکنه

    اگرانتظارمون این باشه امروزروزخوبی هست به احتمال خیلی زیادروزخوبی تجربه مبکنیم البته اگرباوروانتظاریه روزخوب داشته باشیم

    درحالت منفی من مثال های زیادی دارم

    مثلااخیراباشخصی صحبت چتی که میکردم بخاطرتحربیات قبل من انتظارم این بودالان دوباره میخوادهمون حرفابزنه همون مشکلات دوباره حتی به خودشم گفتم بحث تکراری نتیجش مشخص هست همینم شد چون من ازقبل این پیش فرض وذهنیت وانتظارازش داشتم واونوهمین واکنش نشون دادبه باورمن وباورمن دوباره تقویت شد این به دردنمیخوره

    به جایی نمیرسه این رابطه

    وجالب این بوداون گفت توچقدرمقاومت منفی داری خودتودرست کن

    چرامقاومت منفی داشتم? بخاطر ذهنیت منفی که داشتم اینحوری رفتارمیکردم

    دوروزبعددیدم استاداین فایل گذاشته روسایت انگارخداراه حل این چالش داره بهم میده که ریشه مسائل ازکجاس وبیاحلش کن بااستفاده ازاین فایل ها

    والبته قبل که این فایل هاگوش کنم ازخدانشونه خواستم ومدتم میگفت تمرکزت بردارازروی نکات منفی وتواین فایل خیلی دقیقتر داره راجبش باهام صحبت میکنه

    بارهادیدم خداچقدرباتوکل به خودش مسائل حل کرده الان هم ازش میخوام مثل دفعات قبل کمکم کنه که راهگشا بشه وباورم این شده که بازم کمکم میکنه حواسش من هست منوهدایت میکنه خدادوست داره من درارامش صلح وشادی باخودم ودیگران باشم خداخوشبختی منومیخواد چون وقتی من اروممم یعنی به خدانزدیک ترم وبیشترازنعمت ها وهدایت هاش بهره مندمیشم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: