اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من همیشه فایل ها رو همون اول کار سعی میکنم گوش بدم اما هر وقت تاخیری در گوش دادن فایل های جدید برای من پیش میاد، شک ندارم که قرار نیس الان بشنوم و زمانش نرسیده، هر دفه هم علتش رو میفهمم به محض پلی کردن فایل
با شنیدن این فایل یاد قبلا افتادم که دور هم اصلا نیس، همین 2،3 سال قبله که چقدر برام نظر بقیه مهم بود و دنبال تایید و تحسین بقیه بودم…حتی یه مدت هم سر کار خیلی اذیت بودم فقط به خاطر حرف و تهمت های مردم که هرکاری میکردم برای اثبات ولی انگار بی تاثیر بود و اوضاع برای خودم بدتر میشد .. سه سال همونطوری گذشت فقط هم بخاطر باورهای غلط خودم که به بقیه اعتبار داده بودم و خودم رو بی عزت…
الان با این فضا خیلی تغییر کردم و فکر میکنم دیگه درگیر حرف مردم نیستم یا انقدر کمرنگ شده که الان مورد خاصی یادم نمیاد پس حتما دور بوده یا خیلی اذیت کننده نبوده که روز و شبم رو ازم بگیره و ناراحت باشم
نکته اولی که من درس گرفتم ازش، این بود که در 99 درصد مواقع واقعیت اینه که افرادی که ما رو تحسین و تایید میکنن ده ها برابر بیشتر هستن تا افرادی که بدگویی ما رو میکنن؛ ولی ذهن اینقدر اون یه مورد رو بزرگ و تکرار میکنه که ما به هم میریزیم و این دقیقا هدف شیطانه
موضوع بعدی، مهم ترین باور استاد در مقابله با تهمت بود:
من خالق زندگی خودم هستم و منم که دارم شرایط رو رقم میزنم و در هر حالت، همه جیز در نهایت به نفع من خواهد شد.
اینجور جاها بیشتر درک میکنم که ما میگیم انسان موحد، کسیه که قدرت رو از هر عامل بیرونی بگیره بیاره بده به خداوند و افکار خودش!
یعنی کسی که باور داره که خودشه که داره زندگیشو رقم میزنه، در واقع بزرگترین قدم در راستای توحید رو برداشته
موضوع بعدی اینکه وقتی ما به توهین یک نفر بازخورد میدیم، یعنی آقا تو منو تحت تاثیر قرار دادی و تونستی بهم آسیب بزنی
ولی اگر بی محلی کنیم، بزرگترین ضربه رو به فرد زدیم
و مثال واضحی که حتی در زمینه انتخابات که ترامپ ظاهرا باید ذهنیت مثبت مردم نسبت به خودش رو تحت هر شرایطی حفظ میکرد چون میخواست توسط اونا انتخاب بشه؛ با وجود اینهمهههه تبلیغات منفی اما چون تونست بی محلی کنه باز هم با اختلاف پیروز شد و میبینیم که تلاش های دیگران کاملا بی فایدست!
در مورد خودم اگر بخوام بگم، یکی اینکه من مدت ها بود که این قسمت رو اشتباه فهمیده بودم و اینکه اگر کسی تهمت کرد من باید جوابش رو بدم رو جلوه ای از با عزت نفس بودن میدیدم؛ که امروز اگر کوچک ترین شکی بود برطرف شد و من دیگه کاملا مطمئنم فرد با عزت نفس واقعی، تمام تمرکزش برخودش و کارشه نه دیگران و نظراتشون
و مسئله بعدی، اینه که من حس میکنم اولین قدم در این زمینه اینه که من خودم شخصیتی از خودم بسازم که هرگز بدگویی دیگران رو نکنم
من کلا زیاد اهل غیبت کردن و این چیزا نیستم ولی متاسفانه اگر در جمع های خاصی قرار بگیرم و غرق تعریف بشم به خودم میام و میبینم دارم همچین حرف هایی میزنم.
الان مدتیه که به صورت جدی روی این زمینه تمرکز کردم و متعهد شدم هرگز درمورد هیچ کس نکته منفی ای رو نگم و انصافا هم دارم خوب عمل میکنم و تا زمانی متمرکز ادامه میدم که جزئی از شخصیتم بشه
بنام خدای یکتا ،خدای قادر،بنام او که هرچه دارم از اوست
سلام به استاد ارجمندم واستاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
خدا جونم تو راهزاران هزار با شکر وسپاس بخاطر یه روز،دیگه ویه فرصت دیگه
تورا هزاران هزار بار شکر وسپاس که اینقدر بزرگی ،مهربانی ،عاشقمی وبیشتر از من دوست داری که من به خواسته هام برسم
توراشکر وسپاس بخاطر باران رحمتی که امروز روزی امان کردی
تورا شکر وسپاس بخاطر اشکهایی به عشق تو برصورتم غلت میخوره
تورا شکر وسپاس که شوری اشکام را با زبان میتونم حس کنم
توراشکر وسپاس بخاطر حس لامسه ام
تورا شکر وسپاس بخاطر قلبی که علاوه بر اینکه به من زندگی می بخشه جایگاه الهامات وصدای تو هست
خدایا هرچقدر بگم عاشقتم کمه ، هرچقدر بگم دوست دارم کمه ،هر لحظه اگر شکرگزار نعمتهایی باشم که به من عطا کردی کمه، چون شکر نعمتهایی که از لطف وکرمت به من بخشیدی از عهده من بر نمیاد ،خداجونم منو ببخش ،منو ببخش وهدایتم کن به مسیر درست، به مسیر کسانیکه به آنها نعمت داده ای ،خداجونم قلبم را پر کن از عشق خودت ،من به هر خیری از جانب تو سخت محتاجم
گام چهاردهم : نحوه برخورد با تهمت
من عاشقتم استاد شایسته عزیزم که همیشه بانی خیر وبرکتی عزیزم
خدای من ،وقتی داشتم فایل قبلی را گوش می دادم به خودم گفتم اگر الان این سوالات از استاد پرسیده میشد با توجه به مداری که الان دارند قطعا جوابهای متفاوت تری را به سوالات می دادند
وخدایی که من عاشقشم اینچنین دقیق با این فایل به سوالم پاسخ داد که هر جالازم باشد آگاهیهای جدید بر قلب استادم جاری میکند
ما در جامعه ای بزرگ شدیم که از بچگی به ما گفتند مواظب باشید مردم پشت سرتون حرف نزنند ویجوری رفتار کنید که مردم فکر بد نکنند و…
یعنی همه کارها را باید جوری برنامه ریزی می کردیم که مردم جور دیگه ای فکر نکنند وپشت سرمون حرف در نیاورند
خیلی از ماها بشدت زندگی میکردیم برای حرف مردم یعنی بچه رشته تحصیلی انتخاب میکرد که از دید مردم وجه خوبی داشته باشد نه رشته ای که علاقه دارد ،از طرز پوشش ،ازدواج که اگر باشخصی که میخواستیم ازدواج کنیم از دید مردم آدم مناسبی نبودبی خیال میشدیم ……
همه ما این باور را داشتیم که حرف مردم خیلی مهم است وباید جوری رفتار کنیم که مردم پشت سر ما حرف نزنند
وتقریبا پاشنه آشیل همه افراد بوده وهست وهمیشه باید با این باور محدود کننده مقابله کنیم
تمام عمل نکردنهای ما تمام ترس ونگرانیهای ما به خاطر حرف مردم بوده ،بخاطر حرف مردم 12 سال زندگی ای را تحمل کردم که فقط سختی وناراحتی ونگرانی برای من داشت ولی اگر من همان موقعه یه ذره فکر میکردم آیا خود من مهم ترم یا این مردمی که هر جور تو رفتار کنی آنها حرف برای گفتن دارند، آیا این فکر نکردن به این دلیل نبود که من دنبال تایید دیگران بودم ،به این دلیل که خدا را بعنوان قدرت مطلق باور نداشتم ،اینکه تسلیم آن شرایط شدم بخاطر بی ایمانی یا کم ایمانی ام بود ،بخاطر داشتن باور کمبود بود ،بخاطر بزرگ کردن آدمها در ذهنم بودمشخص است که نتیجه آن تحمل این زندگی رنج آور بود وبه محض اینکه قدرت را از آدمها گرفتم ودادم به خدای واحد ،به محض اینکه تسلیم شدم ،او نه تنها مرا از آن زندگی رقت بار به آسانی وعزتمندانه نجات داد بلکه مرا به مسیری هدایت کرد که هر چقدر بیشتر ایمان آوردم وعمل کردم آرامش ونعمت بیشتری را روزی ام کرد
اگر آدم خودش باشد ونیاز به توجه دیگران نداشته باشد نیاز نیست هنجار شکنی کند وخداروشکراز وقتی قانون را درک کردم هیچ موقعه برای جلب توجه دیگران دست به هنجار شکنی نزدم وهمیشه طبق میل وخواسته خودم عمل کردم ،حرف مردم خیلی برام بی اهمیت شده البته که هنوز نیاز به کار دارد وهرروز باید روی این باور محدود کننده کار شود
از وقتی در یکی از جلسات دوره قانون آفرینش از شما شنیدم که فرمودید اگر کسی غیبت شما را کرد خوشحال باشید واین به فکر کنید که چقدر من بزرگم که دیگران غیبتم می کنند سعی کردم هیچ موقعه در برابر غیبت دیگران عکس العمل نشون ندهم وقتی بعنوان مهندس ایمنی در یک شرکت خصوصی،مشغول بکار شدم خب آن موقعه من اولین زنی بودم که به یک شرکت خصوصی که حدود 400 کارگر مرد داشت وارد شد من در همان ابتدا یکسری اصول را برا خودم داشتم وبه شدت در کارم جدی بودم آنقدر که بعد از یه مدت مدیر عامل شرکت من وخواست گفت پشت سر شما حرفهایی می زنند(بداخلاق وجدی و..)گفتم اخلاق من در محیط کار همین جوری هست ولی دارم وظیفه ام را به نحو احسنت انجام میدم گفت بله ولی پرسنل ناراضی اند گفتم مشکلی نداره بفکر یه نیروی جایگزین باشید گفتند نه ما فقط خواستیم در جریان باشید منم تشکر کردم وآمدم از اتاق مدیر عامل بیرون وطبق همان رویه قبلم عمل کردم ولی می شنیدم که شکایت مرو نزد مدیر اداری یا مدیر عامل میبرند من اهمیتی ندادم بعد از چند وقت یه جلسه ای داشتیم مدیر عامل برگشت به من گفت شما یکی از پرسنلی هستید که برام خیلی قابل احترامی وخوشحالم که شما در مجموعه من مشغول کار هستید این همان، نتیجه این بود که اجازه ندادم دیگران روی من تاثیر بگذارند واحساسم به خاطر حرف ورفتار بقیه بد شود
از وقتی که یادم میاد خودم به کسی تهمتی نزدم وآخرین بار که یادم میاد به من تهمت زدند مربوط میشه به 5 سال قبل که این هم طرف جاری ام همسرش بود ولی خب یجورایی به منم ربط داده بود وقتی برادرشوهرم زنگ زد تا آمد حرف بزند عذرخواهی کردم وگفتم گوشی میدم به داداشت وهمسرم با آنها برخورد کرد ومن اصلا برام مهم نبود که جاریم چی گفته فقط گفتم طلا که پاک است چه منتش به خاک است
سعی کردم تا جاییکه میشه آگاهانه غیبت نکنم ،دیگران را قضاوت نکنم حتی در ذهنم ولی مواقعی پیش آمده که حواسم نبوده در جمعی که در مورد شخصی غیبت می کردند یا قضاوت میکردند وارد شدم وبه محض اینکه یادم آمده سکوت کردم دیگه در بحث آنها شرکت نکردم
باوری که به ما کمک می کند تا کمتر تحت تاثیر قرار بگیریم
که هر چه از لحاظ شخصیتی قوی تر شویم خیلی خیلی کمتر تحت تاثیر حرفهای دیگران قرار می گیریم
باور به اینکه من خالق زندگی خودم هستم من هستم که با افکارم زندگی خودم را رقم میزنم واصلا مهم نیست که بقیه در مورد من چه فکری می کنند ،که اگر به حرف بقیه توجه کنم ودر ذهنم اهمیت پیدا کند حرف بقیه در زندگی من تاثیر میگذاره نه به این دلیل که اونا تاثیر گذارند به این دلیل که من دارم به آن توجه میکنم وبه آن قدرت می دهم
آن کسی که تهمت میزند،غیبت میکند، آدم ضعیفی هست ،آدمی است که میخواد بی عرضگی وناتواتی خودش را اینجوری بپوشوند میخواد بگه که اگر من به جایی نرسیدم به این دلیل نیست که من آدم بی عرضه ای بودم به این دلیله که آن کسی که به جایی رسیده آدم دزد وکلاهبرداری بوده ،آدم نامناسبی بوده من اتفاقا آدم خیلی خوبی بودم که نخواستم از دزدی به جایی برسم همه اینها مکانیزم دفاعی ذهنشان هست تا ثابت کنند که آدم بی مصرفی نیستند ،بی عرضه نیستند
یعنی هروقت، هر موقعه کسی تهمت میزند به کس دیگری ،این نشانه ضعف وخلا وجودی است که در ذهن و روحش هست یه خلأ خیلی شدید که باعث میشه خیلی راحت پشت سر بقیه غیبت کنند وتهمت بزنند وبقیه راتمسخر کنند،بنابراین آدمهایی که اینکار را می کنند خیلی آدمهای ضعیفی هستند وخیلی خلأ دارند در زندگی ،ولی من نوعی اگر میخوام در زندگی پیشرفت کنم باید یاد بگیرم واین باور را در خودم تقویت کنم که این من هستم که دارم این اتفاقات را رقم میزنم فارغ از اینکه بقیه چه فکری در مورد من می کنند فارغ از اینکه بقیه چه نگاهی به من دارند واگر یه ذره ادامه بدهم متوجه میشم تهمتهایی که بقیه به من میزنند هیچ تاثیری در زندگی من ندارد بلکه به نفع من هم میشود هیچ وقت کار غیر منطقی برای جلب توجه انجام ندیم همه چیز تغییر میکند وقتی مهم نباشد که چه حرفهایی پشت سر ما گفته میشود
اصلا نیاز به دفاع نیست وسعی کنم بی توجه باشم وقتی من در مسیر درست حرکت میکنم حقیقت روشن میشود ممکن است آب را گل آلود کنند ولی حقیقت روشن میشوداگر کسی به من تهمت بزند این من هستم که دارم اتفاقات زندگی ام را رقم میزنم واین تهمتها به نفع من میشه وحتی اصلا نیاز نیست من بشنوم
اگر کسی به من تهمت بزند ومن پاسخ بدهم وبخوام از خودم دفاع کنم این پیغام را به آن طرف ودیگرانی که ممکن است بخواهند از این فرصت سوء استفاده کنند میدهم که من تحت تاثیر قرار گرفتم تونستند که مرا تحت تاثیر قرار دهند موفق شدند که دستشون را بکنند تو مخ من ولی وقتی بی محلی کنم این پیغام را به آن طرف می دهم که اصلا برا من هیچ ارزشی نداری که حتی من بخوام پاسخ بدم به تهمتهایی که به من می زنید اصلا برام مهم نیستید وآنها ممکن است چند بار امتحان کنند که آیا واقعا جواب نمیده ووقتی من عکس العمل نشان ندم اونا میفهمن که نتونستند دست تو مخ من کنند موفق نشدند مرا اذیت کنند
در موردمتلک پسرا همیشه بی اعتنا بودم اصلا برام مهم نبود البته که آن موقعه چون آدم ترسویی بودم نه بخاطر اینکه خیلی قوی بودم ولی الان که قانون را درک کردم که به هرآنچه توجه کنم اتفاقاتی از همان جنس را بیشتر وارد زندگی ام می کنم کلا بی اعتنا هستم به هر چیزی که در اطرافم به من احساس بدی بدهد
ما بایدآنقدر قوی بشیم که برامون مهم نباشه بقیه چه فکری در مورد ما می کنند برامون مهم نباشه که دیگران خوششان بیاد از ما یا نیاد چون ما هیچ کنترلی بر روی دیگران نداریم ولی ما برروی خودمان کنترل داریم که چه واکنشی نشان بدیم
اگر کسی به من تهمت میزند من نمیتونم کنترل کنم که اون به من تهمت نزند این از دست من خارجه ولی میتونم واکنش خودم را کنترل کنم افکار خودم را کنترل کنم واز آن اعراض کنم که اگر بتونم در این مسیر حرکت کنم وبرام مهم نباشه دیگران چه فکری در مورد من می کنند واگر باور داشته باشم که اتفاقات را خودم رقم میزنم فارغ از اینکه بقیه خوششون بیاد از من یا نه آنوقت میبینم که همه چیز به نفع من تموم میشود حتی تهمتهایی که میزنند
نیاز است که من یه اصولی برا خودم داشته باشم وطبق آن اصول هم حرکت کنم چه مردم خوششون بیاد وچه خوششون نیاد واین باور را دارم که اگر من در مسیر درست حرکت کنم بلاخره ویژگی های مثبت دیده می شود واگر کسی بخواد مرا تخریب کند ویا بخواد تهمت بزند ویا غیبت کند سعی میکنم به آن توجه نکنم سعی میکنم که اصلا نخوام از خودم دفاع کنم واصلا به آن فکر نکنم وکاری به اون نداشته باشم واگرمن درمسیر درست باشم وکار درست انجام دهم دیده میشود هر چند نیاز نیست دیگران ببیند خدایی هست که بر همه چیز اشراف دارد ولی مردم هم میبینند بنابراین نگران نباشم که دیگران در مورد من چه فکری می کنند ونخوام که از خودم دفاع کنم
در بحث کامنتها :
اگر من کامنت ها را میخونم اولا به این نکته برسم مخصوصا درشبکه های اجتماعی کامنتهایی که در مورد خودم هست کامنتهایی که یکسریها میخوان تحقیر کنند وتوهین کنند اصلا نخوانم یعنی حواسم باشه که دارم چی به ذهنم خوراک میدهم فکر نکنم که آنقدر قوی هستم که میتونم چرت وپرتهایی که دیگران نوشتند را بدون اینکه احساسم بد شود بخوانم اصلا نخوانم واجازه ندهم وارد مغزم شود ومهم است که کانون توجه ام سراغ نکات منفی نرود،تمرکز کنم روی کاری که انجام می دهم خداروشکر در شبکه های اجتماعی اصلا فعالیتی ندارم ولی یادم هست وقتی شرکتی که در آن مشغول کار بودم نیرو زن استخدام کرد سرپرستی پرسنل زن را مدیریت به من واگذار کرد بعداز یه مدتی چند نفری به من پیام میدادند که خانم فلانی پشت سر شما این گفته اینجور شده ومن میگفتم مهم نیست هرکی هر چی میخواد بگه وهمانطور که شما اشاره کردید بارها این کار را تکرار کردند وقتی من اهمیتی ندادم دست برداشتند
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
سپاسگزارم استاد عزیزم ومریم بانوی مهربانم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
چقد این فایل زیبا و قشنگ بود خدایا شکرت به خاطر این فایل زیبا
من همیشه هر کاری میکردم که خودم ثابت کنم به دیگران همش دنبال تائید دیگ آن بودم همش تلاش میکردم که همه بهم بگن چقد آدم خوبی
ولی آخرش میدونید چی میشد میشد آدم بد یه انگی بهم میخورد ازم دور میشدن و من همش میگفتم آخه چرا منی که همش هر کاری میکنم که خوب باشم چرا تهش این میشه من اصلا خودم لایق نمیدونستم خودم ارزشمند نمیدونستم چقد تلاش کردم که به همه خودم ثابت کنم مخصوصا پدرم آخرش نتونستم .
پارسال همین موقع ها بود داشتم روی دوره 12قدم کار میکردم که خودم تمرکزم روی کارم بود که یکی از دوستام گفتین مقدار جنس دارم بیا بفروش برام هرکاری کردم که این جنس ها فروش بره
از کاره خودم بیخیال شدم تمرکزم روی کار دوستم بود آخرش لباس ها دزدیده شد من شدم دزد لباسها
کلی تهمت حرف پشتم همه دوستام ولم کردن من شدم آدم بده همش میخواستم ثابت کنم که به خدا کار من نبوده خیلی تو این مدت احساسم بد شد
و نمیدونستم که ایراد کارم کجاست که آنقدر دنبال ثابت کردن خودم به بقیه هستم تا اینکه هی از خداوند درخواست کردم هدایت شدم به اینکه خودم لایق ندونستم و فایلهای جدیدی که استاد میزاشتن وبا این فایل زیبا که خداوند کامل باهام حرف زد
خدایا شکرت که من آنقدر دارم روز به روز تغییر میکنم بزرگ میشوم خدایا کمکم کن که خودم بهتر بشناسم احساس ارزشمندی در خودم بیشتر کنم
خدایا ازت ممنونم بابت این آگاهیی های ناب و بابت این هدایت مبین و آشکار.
توی یکی از جلسات دوازده قدم استاد یه مثال عالی میزنن در رابطه با احساس ارزشمندی درون که خیلی به این موضوع ربط داره. مثال استاد مفهومش اینه که:
اگر به یه معتاد که کارتن خوابه و افتاده گوشه خیابون با وضع ناجور، بگی معتاد خیلی بهش برمیخوره و برمیگرده شروع به دفاع از خودش می کنه چون میدونه و قلبا و درونا این عیب رو در خودش میبینه و از اینکه دیگران متوجه اش بشن اذیت میشه. پس تقلا میکنه که جواب بده، دفاع کنه و ناراحت هم میشه. اما اگر به یه استاد دانشگاه که اتفاقا خیلی هم باسواد و متشخصه بگی بیسواد، یه لبخندی میزنه و رد میشه. چون درونا و قلبا میدونه که سواد داره و نیازی نمیبینه خودش رو توضیح بده. اصصصصلا هم ناراحت نمیشه. محل نمیگذاره و رد میشه. به قول استاد سگ محل می شه.
داستان ما هم همینه. اگر درونا احساس ارزشمندی خودم رو تقویت کنم به جایی می رسم که حرف دیگران اهمیتش رو برام از دست میده. بنابراین نه از غیبتشون ناراحت میشم و نه در برابر تهمتشون خودم رو توضیح میدم. اون وقته که به معنای واقعی اعراض می کنم.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیزم و دوستان بینظیرم
استاد جان ماشالا روز به روز خوشتیپتر میشین.
خانم شایسته ی نازنین، واقعا تحسین میکنم این فرکانس ناب و الهی تون رو که همیشه دست خداوند میشین برای جاری کردن این آگاهی ها از زبان استاد عزیز و کمک به هزاران نفر.
در مورد تهمت و دشمنی خدا روشکر من هر چی فکر کردم در زندگیم یک مثال هم نداشتم که بهم تهمت زده شده باشه یا کسی بخاد دشمنی کنه. فکر که کردم دیدم دلیلش تا جایی ک الان میتونم درک کنم سه تا چیز هست
یک اینکه من خودم به شخصه اندازه ب سر سوزن هیچوقت فکر نکردم ک به کسی بدی کنم یا آسیب برسونم، در قلبم دشمنی هیچکس نیست، حتی قبل از قانون، اصلا چیزی به اسم کسی ک ب عنوان دشمن بشناسمش ندارم، نهایتش برای من این لج و کل کل ها با خواهرام بوده برای کار خونه، که اونم چند دقیقه بعدش فراموش میکردم. پس این فرکانس اصلا از سمت من ارسال نمیشده
دوم. من سرم تو زندگی خودم بوده واقعا همیشه تو زندگی بقیه دخالت نداشتم اصلا، فقط خانواده که اونم دارم تلاش میکنم اصلاح کنم، همینطور ک من کاری نداشتم به بقیه ،بقیه هم کاری نداشت ب من. کلا حتی قبل از قانون هم فکر نمیکردم که موفقیت بقیه،جای منو تنگ میکنه و باید اونا رو پایین بکشم.
سوم، فکر میکنم، یکی از عواملی ک باعث میشه به افراد تهمت زده بشه، همون احساس مظلومیت و قربانی بودن هست،همونطور ک استاد تو جلسه دوم عزت نفس میگن.
من از بچگی متنفر بودم ک احساس مظلومیت کنم، و کسی بخاد بهم ترحم کنه، رابطه مو قطع میکردم، حالا وضعیت مالی متوسط رو ب پایینی داشتیم ولی همیشه از درون احساس مظلومیت و پایین بودن نداشتم و هر وقتم تو عالم بچگی تعریف میکردم از وضعیت زندگیم، فقط از خوبیها و داشته هام میگفتم.
استاد تو این مورد خوبم. ولی تو مورد حرف مردم، اینم مثل اکثریت اساس وفلسفه ی زندگی خانواده م بود، همیشه حرف مردم. تا حدی ک پدر و مادر من حس میکنم مهربانترین پدر مادر دنیا هستن، ولی تا جایی ک حرف مردم پیش نیاد، مثلا تو بچگی بابچه همسایه وفامیل دعوا میکردیم، همیشه طرفدار اونا بودن و ما رو سرزنش میکردن، بعد خونه ک میومدیم ناز و محبت میکردن که میدونیم تقصیر اونام بوده ولی اگر ما طرفداری شما رو کنم،مردم چی میگن.
استاد جان، این نکته ای که گفتین چقد مهمه ک اصول خوذت رو داشته باش و مسیر درست رو برو، و اگرم چیزی گفت کسی تو خودت میدونی که تو این کار رو نکردی ،تو آدم سالم و صادقی هستی
چقد مهمه اینطور عمل کنیم، تا واقعا آزاد بشیم از این قید و بند حرف وتایید مردم، تا واقعا آرامش رو تجربه کنیم، چون آرامش و تایید طلبی از دیگران امکان نداره
و انقدر هم ماشالا دامنه ی وسیعی داره، که به لطف دوره ی احساس لیاقت هی داری بیشتر خودمو میشناسم و تو خیلی از کارا میبینم ک اینجا بازم دلیل این کارم ردپای حرف مردم هست
مثلا یک مثالش ک خودم مچ خودمو گرفتم، من دوره ها رو خواهرم خریده و ب منم داده، برا همین ک دسترسی ب کمنتای دوره ها ندارم، نتایج یا درکم رو تو فایل های دانلودی مینوشتم، بعدش اولش ک میخاستم بنویسم هربار ذکر میکردم ک خواهرم دوره ها رو خریده، حتی گاها اسم خواهرمم مینوشتم.
چون من عادت دارم وقتی کمنت خوبی میخونم و میبینم نتیجه ی خوبی گرفته میرم رو پروفایلش ک نحوه ی آشنایی و نتیایجش رو بخونم، و همچینن ببینم از کدوم محصولات استفاده کرده که ب این نتیجه ی خوب و درک خوب رسیده
بعد تو ذهنم میومد من ک دارم مینویسم مثلا من از فلان دوره استفاده کردم، اگر کسی بره بیینه من دوره ای نخریدم، شاید فکر کنه من دارم از طریق نادرست و غیرقانونی از محصولات استاد استفاده میکنم
خیلی برام جالب بوذ این دیدگاه خودم نسبت ب خودم،جالبه ها خودم قبلش دارم ب خودم تهمت میزنم و چقدر دنبال تاییدم
اینو فهمیدم گفتم دیکه نمینویسم این توضیح رو، و اینم یک گام مثبت هست در راستای رهایی از تایید طلبی، همینکه خودم میدونم درستکارم و در مسیر درستم کافیه برام.
استاد جان به خودم میگم این تشنه بودن برای تایید دیگران یا این ترس از تایید نشدن چطور باید درمان بشه.
فطرت ما اینه ک ما تایید بشیم، تا احساس امنیت راحتی و خوب بودن کنیم،
مثلا تو رابطه ی عاطفی، وقتی آدم مجرده دنبال پیدا کردن یک عشق از جنس مخالف هست و میتونه هر آدمی رو که وارد زندگیش میشه ب چشم یک عشق احتمالی ببینه ولی وقتی با یک آدم مناسب وارد رابطه ی مناسب میشه ک درکنارش عشق داره، دیکه چشمش به بقیه بسته میشه،دیگه آرام میشه
برای تایید هم من نیاز ب تایید شدن دارم، ولی در جای مناسب و ممکن(چون تایید شدن همیشگی در بیرون خودم غیر ممکن هست) باید بیام اینو بسازم، در درون خودم
من باید در درون خودم یک خونه ی امن برای خودم باشم، یک آدم امن برای خودم باشم، انقد این تایید رو ب خودم بدم، حمایت رو ب خودم بدم، انقدر خودم رو بپذیرم که آرام بشم، بی نیاز بشم، و هی برای خودم تکرار کنم ک جهان ب تایید و پذیرش خودم نسبت ب خودم کار داره و نتایج رو بر اساس اون وارد زندگیم میکنه نه تایید بقیه که تایید بقیه بی اهمیت بشه، گرچه اون زمان تایید و عشق بقیه هم بصورت نتیجه ی جانبی برام میاد، ولی من محتاجش نبستم و اونا فقط مهر تایید میزنن بر درونم و افکارم
باید یک آدم امن بشم برای خودم ک در هر صورتی خودمو پذیرفتم،سرزنش نمیکنم،احساس گناه نمیدم،قضاوت نمیکنم سخت نمیگیرم. اونوقت جهان برای من امن میشه و من آزاد، پذیرشی بالاتر از پذیرش یک مادر به بچه ش
چون بخاطر حرف مردم و تایید مردم، عشق ب بزرگی عشق مادر پدر هم دستخوش این میشه، و خیلی وقتا وقتایی ک کار درست رو میکنیم فقط عشق و تایید دریافت میکنیم.
استاد جلسه ی دوم احساس لیاقت چقد خوبه، من تازگیا وقتی یک کار کار اشتباه میکنم و ذهنم شروع میکنه تخریب و سرزنش، میام اینو اجرا میکنم و همون لحطه هی ب خودم عشق میدم آرامش و پذیرفته شدن میدم و قانون تکامل رو یادآوری میکنم ، ک جهان نمیذاره تو یکدفعه ای تغییر کنی،تو بی عرضه نیستی ،تو داری کارت رو عالی انجام میدی آروم باش
تو دوباره ممکنه اشتباه کنی، اشتباه جزیی از مسیر و ذات انسان هست
یک چیزی ک خیالم رو راحت میکنه، میگم تو قرار نیست فلان ضعف رو برطرف کنی ک دوست داشتنی تر یا ارزشمند تر بشی، تو همین الانشم هستی دوست داشتتی و ارزشمند ، فقط با این تغییرات قراره تجربه ی بهتری از جهان داشته باشی، اصن چون انقد دوست داشتتی و ارزشمندی من دارم تلاش میکنم ک زندگی بهتری داشته باشی
و ساختن این خونه ی امن در درونم و تبدیل شدن ب این آدم امن برای خودم البته ک تکامل میخاد و شما قدم ب قدمش رو توی دوره ی عزت نفس و احساس لیاقت گفتین
استاد عزیزم و مریم جان عزیزم سپاسگزارممممم برای این فایل عالی
خیلی جالبه من تا همین 10روز پیش درگیر یه مسئله ای بودم که تو این مدت کم اینقدر رو خودم خوب کار کردم که اصلا فراموشش کردم وحتی وقتی فایل استاد رو گوش دادم هم چیزی از این قضیه به ذهنم نرسید…
اونم اینکه کارفرمام دوسال پیش تو سالن زمانی که من یه تازه کار بودم،یه عکسی رو در حین کار کردن از من گرفته بود که من متوجه نشده بودم(اون زمان شرایط مالی مناسبی نداشتم…و یه لباس خیلی معمولی و یه ظاهر کاملا معمولی داشتم)…و بعد از دوسال یعنی همین ده روز پیش از طریق یکی از همکارام فهمیدم که کار فرمام از من عکس گرفته و به بقیه همکارام نشون داده و گفته فلانی رو ببینید روز اولی که اومد اینجا این بود…این سرو وضعش بود و من آدمش کردم…واگر روزی بخواد از اینجا بره این عکسشو پخش میکنم…(با حالت تمسخر و اینکه بخواد تحقیرم کنه ،وبه مردم بگه فلانی هیچی نبود من ادمش کردم)…ولی خدارو شاهد میگیرم وقتی این حرفو شنیدم اصلا نه ناراحت شدم نه ترسیدم….و فقط این جمله رو با خودم تکرار میکردم که عزت و ذلت فقط به دست خداونده…اگر خدا بخواد به کسی عزت بده و بالا ببره هیچکسی نمیتونه تحقیرش کنه و نزد مردم بی ارزشش کنه….
اگر این اتفاق دوسال پیش می افتاد به شدت به هم میریختم و ترس کل وجودمو میگرفت و سعی میکردم که کارفرمام رو از خودم راضی نگه دارم تا اون بر علیهم کاری نکنه…ولی اینبار کاملا متفاوت عمل کردم…و به محض فهمیدن این موضوع همکاریم رو باهاش تموم کردم…و گفتم ارزش من خیلی بیشتر از این حرفاست که بخوام برای چنین آدم کوته فکری کار کنم…هرچند تو این دوساله از این شخص کلی درس یاد گرفتم و ایشون یکی از دستان خداوند بود تو زندگیم که تضادهایی که برام ایجاد کرد باعث رشد و پیشرفت من هم تو کارم هم تو شخصیتم شد…
از خداوند بینهایت سپاسگذارم که همیشه منو به بهترین و اسانترین و لذت بخش ترین مسیرها هدایت میکنه…
هیچوقت اینجوری فک نکرده بودم که کسیکه تهمت میزنه ادم ضعیفیه که نمیتونه موفقیت و یا حال خوب بقیه رو تحمل کنه
یاد این جمله طلایی در دوره بی نظیر «احساس لیاقت» افتادم که عملا برا من شده عبارت تاکیدی که «نباید بقیه ای در ذهنت باشه» .. این جمله برای من مث گنج بوده و هست… بهم شجاعت و قدرت میده که اهمیت ندم نظر بقیه چیه، آیا تاییدم میکنن یا آیا اینکارو بکنم مردم چی میگن! … ارامش بیشتری بهم داده همین یه جمله شاید به ظاهر ساده ولی عمیق … که اگه همین یک جمله درک بشه ، دیگه تهمت و غیبت بقیه هم برامون بی اهمیت میشه و راحتتر میتونیم بی محلی کنیم که بفهمونیم برامون ارزشی ندارن
اگه قانون رو درک کنیم میدونیم که خودمون خالق زندگیمون هستیم نه جهان بیرونمون که بتونن تاثیری روی ما بذارن.
پس با درک قانون ترس از تهمت و افترا نخواهیم داشت چون اکه در مسیر درست باشیم، در نهایت آشکار میشه
بعد از مدتها اومدم تا کامنت بنویسم و به یاری الله درک خودم رو از این شنیده های ارزشمند این فایل بالاتر ببرم.
مثالی که در زندگی خودم افتاده رو براتون تعریف میکنم.
من تو شرکتی کار میکنم که سالها قبل با پسر مدیرم به شدت درگیر بودم و حتی به دلیل همین درگیری ها از شرکت استعفا دادم که مورد موافقت مدیر شرکت قرار نگرفت.
سالها گذشت و من با صداقت و درستی کار کردم و تو کارم هر روز پیشرفت کردم.
و همین دیروز از یکی از همکارها شنیدم که پسر مدیرم تو جمع کلی از من تعریف کرده و حتی تو سفری که 2 هفته پیش با هم داشتیم، واقعا ارتباط عالی با اون فرد داشتم.
میخوام بگم من در اون برهه چیزی از قوانین نمیدونستم. اما کاری هم جز صبر نداشتم. صبر کردم و زمان خودش همه چیز رو ثابت کرد. ممکنه این مسائل تو ارتباطات ما پیش بیاد. کسی در موردمون دروغ بگه، تهمت بزنه، تهدید کنه اما در نهایت این فرکانسها هستن که کار خودشون رو انجام میدن. وقتی من با خودم در صلح باشم و اجازه ندم تحت تاثیر اون افکار منفی قرار بگیرم، بالاخره اون فرکانسها نتایج رو رقم میزنن. یا در نهایت در همون جمع صداقت من مشخص میشه، یا اگه اون جمع واقعا در مدار مناسبی قرار ندارن، من به جای بهتری هدایت میشم.
خدایا ممنون و سپاسگزارم بابت این قوانین بی نقصی که در جهانت حاکمه.
ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است، تفحص و پی جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ بی تردید نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است
سوره حجرات آیه 12
((همین آیه کافیه برای غیبت نکردن و تهمت نزدن ))
خدا را شکر مدتیه که وقتی در جمع دوستان یا مهمانیهای خانوادگی قرار میگیرم دیگه اجازه نمیدم کسی پیشم غیبت بکنه یا تهمت بزنه
خدا را شکر که وقتی تلفنی با عزیزی، خواهری ویا دوستی صحبت میکنم دیگه خبری از غیبت و یا تهمت به کسی نیست
البته قبلنا خودم کمی پشت سر کسانی که ازشون دلخور میشدم حرف میزدم وبه اصطلاح درد دل میکردم
ولی به مرور این خصلت بد رو کم وکمتر کردم خداروشکر بخاطر حضور دراین سایت الهی ومقدس
معمولا کسی که پشت سر دیگران با آب و تاب حرف میزنه انگار یکم خیالش راحت میشه
انگار از استرس روزانهشون کم میشه
به اصطلاح تخلیه میشه
وبا کمی درد دل کردن میخواد از این راه به آرامش برسه
اما اینطور نیست و اون با این کار فقط به خودش آسیب میزنه
و استاد که تو بعضی از فایلهاشون اشاره کردن به این موضوع
که غیبت کردن باعث میشه طرف مقابل بیشتر رشد بکنه یا حداقل تو کمتر رشد بکنی کمتر بزرگ بشی کلاً غیبت کردن و تهمت زدن یک رفتار ناپسندی که در هیچ فرهنگی چنین رفتاری تایید نشده در فرهنگ همه مردم دنیا کار بسیار زشتیه و آموزههای دینی هم مارو به شدت از این کار منع کرده اما با وجود این همه تاکید
میبینیم که مردم تمایل زیادی دارند که پشت سر دیگران حرف بزنند یا تهمت بزنند مخصوصاً تو فضای مجازی خیلی زیاد این قضیه دیده میشه
که این هم ریشه در خود فرد داره به این معنی که خصوصیات بد و نامناسب خودش رو به انسانهای دیگه نسبت میده
پس برای رهایی از احساس حقارت و شرم و گناه خودشون
این خصلت ناپسند رو انجام میدن
کسی که احساس میکنه فرد بیعرضهایه معمولاً سعی میکنه که این صفت رو به کسای دیگه نسبت بده یا فردی که به همسر خودش وفادار نیست سعی میکنه دیگران رو هم بهشون تهمت خیانت بزنه و به خیانت متهم کنه و به دیگران صفات زشت و بد نسبت بده
اون در واقع میخواد این ویژگی نامناسب خودش رو به افراد دیگه نسبت بده
تا ظاهراً از احساس شرمی که داره رها بشه در عین حال بد رفتاری خودش رو با بدرفتاری دیگران توجیه میکنه
یا مثلا فردی که حسوده ونمیتونه موفقیت های دیگران روببینه
سعی میکنه با تهمت وافترا اونا رو هم پایین بکشه
تا با اون همسطح بشن
در این صورت احساس راحتی میکنه
در حقیقت تهمت و غیبت از ضعف سرچشمه میگیره و نوعی ابراز خشم از طرف کسیه که خودش رو لایق نمیدونه
و احساس لیاقت نداره و این عیب رو به دیگران میخواد نسبت بده
و اینجوری خودش رو از شر افکار پوسیده خودش کمی راحت کنه
پس ناخودآگاه به جستجوی عیب در دیگران میپردازه
به گفته حافظ
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
و حضرت علی علیه السلام میفرمایند
؛ غیبت تلاش ناتوانان است
آن کس که در برابر فردی احساس ضعف و حقارت میکنه و نمیتونه خودش رو موفق ببینه به وسیله غیبت و تهمت میخواد
ارزش اون طرف رو پایین بیاره
شخصی که خودش رو ناتوان میبینه
توانایی دیگران رو زیر سوال میبره و میکوشه تا با نفی خوبیهای دیگران و بدگویی و تهمت زدن به اونا اسباب رضایت خودش رو فراهم کنه.
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
من همیشه فایل ها رو همون اول کار سعی میکنم گوش بدم اما هر وقت تاخیری در گوش دادن فایل های جدید برای من پیش میاد، شک ندارم که قرار نیس الان بشنوم و زمانش نرسیده، هر دفه هم علتش رو میفهمم به محض پلی کردن فایل
با شنیدن این فایل یاد قبلا افتادم که دور هم اصلا نیس، همین 2،3 سال قبله که چقدر برام نظر بقیه مهم بود و دنبال تایید و تحسین بقیه بودم…حتی یه مدت هم سر کار خیلی اذیت بودم فقط به خاطر حرف و تهمت های مردم که هرکاری میکردم برای اثبات ولی انگار بی تاثیر بود و اوضاع برای خودم بدتر میشد .. سه سال همونطوری گذشت فقط هم بخاطر باورهای غلط خودم که به بقیه اعتبار داده بودم و خودم رو بی عزت…
الان با این فضا خیلی تغییر کردم و فکر میکنم دیگه درگیر حرف مردم نیستم یا انقدر کمرنگ شده که الان مورد خاصی یادم نمیاد پس حتما دور بوده یا خیلی اذیت کننده نبوده که روز و شبم رو ازم بگیره و ناراحت باشم
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
به نام خداوند مهربان
سلام به استاد عزیز، مریم جانم و تمام دوستان خوبم
گام چهاردهم
نکته اولی که من درس گرفتم ازش، این بود که در 99 درصد مواقع واقعیت اینه که افرادی که ما رو تحسین و تایید میکنن ده ها برابر بیشتر هستن تا افرادی که بدگویی ما رو میکنن؛ ولی ذهن اینقدر اون یه مورد رو بزرگ و تکرار میکنه که ما به هم میریزیم و این دقیقا هدف شیطانه
موضوع بعدی، مهم ترین باور استاد در مقابله با تهمت بود:
من خالق زندگی خودم هستم و منم که دارم شرایط رو رقم میزنم و در هر حالت، همه جیز در نهایت به نفع من خواهد شد.
اینجور جاها بیشتر درک میکنم که ما میگیم انسان موحد، کسیه که قدرت رو از هر عامل بیرونی بگیره بیاره بده به خداوند و افکار خودش!
یعنی کسی که باور داره که خودشه که داره زندگیشو رقم میزنه، در واقع بزرگترین قدم در راستای توحید رو برداشته
موضوع بعدی اینکه وقتی ما به توهین یک نفر بازخورد میدیم، یعنی آقا تو منو تحت تاثیر قرار دادی و تونستی بهم آسیب بزنی
ولی اگر بی محلی کنیم، بزرگترین ضربه رو به فرد زدیم
و مثال واضحی که حتی در زمینه انتخابات که ترامپ ظاهرا باید ذهنیت مثبت مردم نسبت به خودش رو تحت هر شرایطی حفظ میکرد چون میخواست توسط اونا انتخاب بشه؛ با وجود اینهمهههه تبلیغات منفی اما چون تونست بی محلی کنه باز هم با اختلاف پیروز شد و میبینیم که تلاش های دیگران کاملا بی فایدست!
در مورد خودم اگر بخوام بگم، یکی اینکه من مدت ها بود که این قسمت رو اشتباه فهمیده بودم و اینکه اگر کسی تهمت کرد من باید جوابش رو بدم رو جلوه ای از با عزت نفس بودن میدیدم؛ که امروز اگر کوچک ترین شکی بود برطرف شد و من دیگه کاملا مطمئنم فرد با عزت نفس واقعی، تمام تمرکزش برخودش و کارشه نه دیگران و نظراتشون
و مسئله بعدی، اینه که من حس میکنم اولین قدم در این زمینه اینه که من خودم شخصیتی از خودم بسازم که هرگز بدگویی دیگران رو نکنم
من کلا زیاد اهل غیبت کردن و این چیزا نیستم ولی متاسفانه اگر در جمع های خاصی قرار بگیرم و غرق تعریف بشم به خودم میام و میبینم دارم همچین حرف هایی میزنم.
الان مدتیه که به صورت جدی روی این زمینه تمرکز کردم و متعهد شدم هرگز درمورد هیچ کس نکته منفی ای رو نگم و انصافا هم دارم خوب عمل میکنم و تا زمانی متمرکز ادامه میدم که جزئی از شخصیتم بشه
بنام خدای یکتا ،خدای قادر،بنام او که هرچه دارم از اوست
سلام به استاد ارجمندم واستاد شایسته مهربانم ودوستان بهشتی ام
خدا جونم تو راهزاران هزار با شکر وسپاس بخاطر یه روز،دیگه ویه فرصت دیگه
تورا هزاران هزار بار شکر وسپاس که اینقدر بزرگی ،مهربانی ،عاشقمی وبیشتر از من دوست داری که من به خواسته هام برسم
توراشکر وسپاس بخاطر باران رحمتی که امروز روزی امان کردی
تورا شکر وسپاس بخاطر اشکهایی به عشق تو برصورتم غلت میخوره
تورا شکر وسپاس که شوری اشکام را با زبان میتونم حس کنم
توراشکر وسپاس بخاطر حس لامسه ام
تورا شکر وسپاس بخاطر قلبی که علاوه بر اینکه به من زندگی می بخشه جایگاه الهامات وصدای تو هست
خدایا هرچقدر بگم عاشقتم کمه ، هرچقدر بگم دوست دارم کمه ،هر لحظه اگر شکرگزار نعمتهایی باشم که به من عطا کردی کمه، چون شکر نعمتهایی که از لطف وکرمت به من بخشیدی از عهده من بر نمیاد ،خداجونم منو ببخش ،منو ببخش وهدایتم کن به مسیر درست، به مسیر کسانیکه به آنها نعمت داده ای ،خداجونم قلبم را پر کن از عشق خودت ،من به هر خیری از جانب تو سخت محتاجم
گام چهاردهم : نحوه برخورد با تهمت
من عاشقتم استاد شایسته عزیزم که همیشه بانی خیر وبرکتی عزیزم
خدای من ،وقتی داشتم فایل قبلی را گوش می دادم به خودم گفتم اگر الان این سوالات از استاد پرسیده میشد با توجه به مداری که الان دارند قطعا جوابهای متفاوت تری را به سوالات می دادند
وخدایی که من عاشقشم اینچنین دقیق با این فایل به سوالم پاسخ داد که هر جالازم باشد آگاهیهای جدید بر قلب استادم جاری میکند
ما در جامعه ای بزرگ شدیم که از بچگی به ما گفتند مواظب باشید مردم پشت سرتون حرف نزنند ویجوری رفتار کنید که مردم فکر بد نکنند و…
یعنی همه کارها را باید جوری برنامه ریزی می کردیم که مردم جور دیگه ای فکر نکنند وپشت سرمون حرف در نیاورند
خیلی از ماها بشدت زندگی میکردیم برای حرف مردم یعنی بچه رشته تحصیلی انتخاب میکرد که از دید مردم وجه خوبی داشته باشد نه رشته ای که علاقه دارد ،از طرز پوشش ،ازدواج که اگر باشخصی که میخواستیم ازدواج کنیم از دید مردم آدم مناسبی نبودبی خیال میشدیم ……
همه ما این باور را داشتیم که حرف مردم خیلی مهم است وباید جوری رفتار کنیم که مردم پشت سر ما حرف نزنند
وتقریبا پاشنه آشیل همه افراد بوده وهست وهمیشه باید با این باور محدود کننده مقابله کنیم
تمام عمل نکردنهای ما تمام ترس ونگرانیهای ما به خاطر حرف مردم بوده ،بخاطر حرف مردم 12 سال زندگی ای را تحمل کردم که فقط سختی وناراحتی ونگرانی برای من داشت ولی اگر من همان موقعه یه ذره فکر میکردم آیا خود من مهم ترم یا این مردمی که هر جور تو رفتار کنی آنها حرف برای گفتن دارند، آیا این فکر نکردن به این دلیل نبود که من دنبال تایید دیگران بودم ،به این دلیل که خدا را بعنوان قدرت مطلق باور نداشتم ،اینکه تسلیم آن شرایط شدم بخاطر بی ایمانی یا کم ایمانی ام بود ،بخاطر داشتن باور کمبود بود ،بخاطر بزرگ کردن آدمها در ذهنم بودمشخص است که نتیجه آن تحمل این زندگی رنج آور بود وبه محض اینکه قدرت را از آدمها گرفتم ودادم به خدای واحد ،به محض اینکه تسلیم شدم ،او نه تنها مرا از آن زندگی رقت بار به آسانی وعزتمندانه نجات داد بلکه مرا به مسیری هدایت کرد که هر چقدر بیشتر ایمان آوردم وعمل کردم آرامش ونعمت بیشتری را روزی ام کرد
اگر آدم خودش باشد ونیاز به توجه دیگران نداشته باشد نیاز نیست هنجار شکنی کند وخداروشکراز وقتی قانون را درک کردم هیچ موقعه برای جلب توجه دیگران دست به هنجار شکنی نزدم وهمیشه طبق میل وخواسته خودم عمل کردم ،حرف مردم خیلی برام بی اهمیت شده البته که هنوز نیاز به کار دارد وهرروز باید روی این باور محدود کننده کار شود
از وقتی در یکی از جلسات دوره قانون آفرینش از شما شنیدم که فرمودید اگر کسی غیبت شما را کرد خوشحال باشید واین به فکر کنید که چقدر من بزرگم که دیگران غیبتم می کنند سعی کردم هیچ موقعه در برابر غیبت دیگران عکس العمل نشون ندهم وقتی بعنوان مهندس ایمنی در یک شرکت خصوصی،مشغول بکار شدم خب آن موقعه من اولین زنی بودم که به یک شرکت خصوصی که حدود 400 کارگر مرد داشت وارد شد من در همان ابتدا یکسری اصول را برا خودم داشتم وبه شدت در کارم جدی بودم آنقدر که بعد از یه مدت مدیر عامل شرکت من وخواست گفت پشت سر شما حرفهایی می زنند(بداخلاق وجدی و..)گفتم اخلاق من در محیط کار همین جوری هست ولی دارم وظیفه ام را به نحو احسنت انجام میدم گفت بله ولی پرسنل ناراضی اند گفتم مشکلی نداره بفکر یه نیروی جایگزین باشید گفتند نه ما فقط خواستیم در جریان باشید منم تشکر کردم وآمدم از اتاق مدیر عامل بیرون وطبق همان رویه قبلم عمل کردم ولی می شنیدم که شکایت مرو نزد مدیر اداری یا مدیر عامل میبرند من اهمیتی ندادم بعد از چند وقت یه جلسه ای داشتیم مدیر عامل برگشت به من گفت شما یکی از پرسنلی هستید که برام خیلی قابل احترامی وخوشحالم که شما در مجموعه من مشغول کار هستید این همان، نتیجه این بود که اجازه ندادم دیگران روی من تاثیر بگذارند واحساسم به خاطر حرف ورفتار بقیه بد شود
از وقتی که یادم میاد خودم به کسی تهمتی نزدم وآخرین بار که یادم میاد به من تهمت زدند مربوط میشه به 5 سال قبل که این هم طرف جاری ام همسرش بود ولی خب یجورایی به منم ربط داده بود وقتی برادرشوهرم زنگ زد تا آمد حرف بزند عذرخواهی کردم وگفتم گوشی میدم به داداشت وهمسرم با آنها برخورد کرد ومن اصلا برام مهم نبود که جاریم چی گفته فقط گفتم طلا که پاک است چه منتش به خاک است
سعی کردم تا جاییکه میشه آگاهانه غیبت نکنم ،دیگران را قضاوت نکنم حتی در ذهنم ولی مواقعی پیش آمده که حواسم نبوده در جمعی که در مورد شخصی غیبت می کردند یا قضاوت میکردند وارد شدم وبه محض اینکه یادم آمده سکوت کردم دیگه در بحث آنها شرکت نکردم
باوری که به ما کمک می کند تا کمتر تحت تاثیر قرار بگیریم
که هر چه از لحاظ شخصیتی قوی تر شویم خیلی خیلی کمتر تحت تاثیر حرفهای دیگران قرار می گیریم
باور به اینکه من خالق زندگی خودم هستم من هستم که با افکارم زندگی خودم را رقم میزنم واصلا مهم نیست که بقیه در مورد من چه فکری می کنند ،که اگر به حرف بقیه توجه کنم ودر ذهنم اهمیت پیدا کند حرف بقیه در زندگی من تاثیر میگذاره نه به این دلیل که اونا تاثیر گذارند به این دلیل که من دارم به آن توجه میکنم وبه آن قدرت می دهم
آن کسی که تهمت میزند،غیبت میکند، آدم ضعیفی هست ،آدمی است که میخواد بی عرضگی وناتواتی خودش را اینجوری بپوشوند میخواد بگه که اگر من به جایی نرسیدم به این دلیل نیست که من آدم بی عرضه ای بودم به این دلیله که آن کسی که به جایی رسیده آدم دزد وکلاهبرداری بوده ،آدم نامناسبی بوده من اتفاقا آدم خیلی خوبی بودم که نخواستم از دزدی به جایی برسم همه اینها مکانیزم دفاعی ذهنشان هست تا ثابت کنند که آدم بی مصرفی نیستند ،بی عرضه نیستند
یعنی هروقت، هر موقعه کسی تهمت میزند به کس دیگری ،این نشانه ضعف وخلا وجودی است که در ذهن و روحش هست یه خلأ خیلی شدید که باعث میشه خیلی راحت پشت سر بقیه غیبت کنند وتهمت بزنند وبقیه راتمسخر کنند،بنابراین آدمهایی که اینکار را می کنند خیلی آدمهای ضعیفی هستند وخیلی خلأ دارند در زندگی ،ولی من نوعی اگر میخوام در زندگی پیشرفت کنم باید یاد بگیرم واین باور را در خودم تقویت کنم که این من هستم که دارم این اتفاقات را رقم میزنم فارغ از اینکه بقیه چه فکری در مورد من می کنند فارغ از اینکه بقیه چه نگاهی به من دارند واگر یه ذره ادامه بدهم متوجه میشم تهمتهایی که بقیه به من میزنند هیچ تاثیری در زندگی من ندارد بلکه به نفع من هم میشود هیچ وقت کار غیر منطقی برای جلب توجه انجام ندیم همه چیز تغییر میکند وقتی مهم نباشد که چه حرفهایی پشت سر ما گفته میشود
اصلا نیاز به دفاع نیست وسعی کنم بی توجه باشم وقتی من در مسیر درست حرکت میکنم حقیقت روشن میشود ممکن است آب را گل آلود کنند ولی حقیقت روشن میشوداگر کسی به من تهمت بزند این من هستم که دارم اتفاقات زندگی ام را رقم میزنم واین تهمتها به نفع من میشه وحتی اصلا نیاز نیست من بشنوم
اگر کسی به من تهمت بزند ومن پاسخ بدهم وبخوام از خودم دفاع کنم این پیغام را به آن طرف ودیگرانی که ممکن است بخواهند از این فرصت سوء استفاده کنند میدهم که من تحت تاثیر قرار گرفتم تونستند که مرا تحت تاثیر قرار دهند موفق شدند که دستشون را بکنند تو مخ من ولی وقتی بی محلی کنم این پیغام را به آن طرف می دهم که اصلا برا من هیچ ارزشی نداری که حتی من بخوام پاسخ بدم به تهمتهایی که به من می زنید اصلا برام مهم نیستید وآنها ممکن است چند بار امتحان کنند که آیا واقعا جواب نمیده ووقتی من عکس العمل نشان ندم اونا میفهمن که نتونستند دست تو مخ من کنند موفق نشدند مرا اذیت کنند
در موردمتلک پسرا همیشه بی اعتنا بودم اصلا برام مهم نبود البته که آن موقعه چون آدم ترسویی بودم نه بخاطر اینکه خیلی قوی بودم ولی الان که قانون را درک کردم که به هرآنچه توجه کنم اتفاقاتی از همان جنس را بیشتر وارد زندگی ام می کنم کلا بی اعتنا هستم به هر چیزی که در اطرافم به من احساس بدی بدهد
ما بایدآنقدر قوی بشیم که برامون مهم نباشه بقیه چه فکری در مورد ما می کنند برامون مهم نباشه که دیگران خوششان بیاد از ما یا نیاد چون ما هیچ کنترلی بر روی دیگران نداریم ولی ما برروی خودمان کنترل داریم که چه واکنشی نشان بدیم
اگر کسی به من تهمت میزند من نمیتونم کنترل کنم که اون به من تهمت نزند این از دست من خارجه ولی میتونم واکنش خودم را کنترل کنم افکار خودم را کنترل کنم واز آن اعراض کنم که اگر بتونم در این مسیر حرکت کنم وبرام مهم نباشه دیگران چه فکری در مورد من می کنند واگر باور داشته باشم که اتفاقات را خودم رقم میزنم فارغ از اینکه بقیه خوششون بیاد از من یا نه آنوقت میبینم که همه چیز به نفع من تموم میشود حتی تهمتهایی که میزنند
نیاز است که من یه اصولی برا خودم داشته باشم وطبق آن اصول هم حرکت کنم چه مردم خوششون بیاد وچه خوششون نیاد واین باور را دارم که اگر من در مسیر درست حرکت کنم بلاخره ویژگی های مثبت دیده می شود واگر کسی بخواد مرا تخریب کند ویا بخواد تهمت بزند ویا غیبت کند سعی میکنم به آن توجه نکنم سعی میکنم که اصلا نخوام از خودم دفاع کنم واصلا به آن فکر نکنم وکاری به اون نداشته باشم واگرمن درمسیر درست باشم وکار درست انجام دهم دیده میشود هر چند نیاز نیست دیگران ببیند خدایی هست که بر همه چیز اشراف دارد ولی مردم هم میبینند بنابراین نگران نباشم که دیگران در مورد من چه فکری می کنند ونخوام که از خودم دفاع کنم
در بحث کامنتها :
اگر من کامنت ها را میخونم اولا به این نکته برسم مخصوصا درشبکه های اجتماعی کامنتهایی که در مورد خودم هست کامنتهایی که یکسریها میخوان تحقیر کنند وتوهین کنند اصلا نخوانم یعنی حواسم باشه که دارم چی به ذهنم خوراک میدهم فکر نکنم که آنقدر قوی هستم که میتونم چرت وپرتهایی که دیگران نوشتند را بدون اینکه احساسم بد شود بخوانم اصلا نخوانم واجازه ندهم وارد مغزم شود ومهم است که کانون توجه ام سراغ نکات منفی نرود،تمرکز کنم روی کاری که انجام می دهم خداروشکر در شبکه های اجتماعی اصلا فعالیتی ندارم ولی یادم هست وقتی شرکتی که در آن مشغول کار بودم نیرو زن استخدام کرد سرپرستی پرسنل زن را مدیریت به من واگذار کرد بعداز یه مدتی چند نفری به من پیام میدادند که خانم فلانی پشت سر شما این گفته اینجور شده ومن میگفتم مهم نیست هرکی هر چی میخواد بگه وهمانطور که شما اشاره کردید بارها این کار را تکرار کردند وقتی من اهمیتی ندادم دست برداشتند
خدایا شکرت…شکرت…شکرت
سپاسگزارم استاد عزیزم ومریم بانوی مهربانم
در پناه الله شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت باشید در دنیا وآخرت
بسم الله الرحمن الرحیم
درود سلام و فراوان به استاد عزیز خانم شایسته عزیز
چقد این فایل زیبا و قشنگ بود خدایا شکرت به خاطر این فایل زیبا
من همیشه هر کاری میکردم که خودم ثابت کنم به دیگران همش دنبال تائید دیگ آن بودم همش تلاش میکردم که همه بهم بگن چقد آدم خوبی
ولی آخرش میدونید چی میشد میشد آدم بد یه انگی بهم میخورد ازم دور میشدن و من همش میگفتم آخه چرا منی که همش هر کاری میکنم که خوب باشم چرا تهش این میشه من اصلا خودم لایق نمیدونستم خودم ارزشمند نمیدونستم چقد تلاش کردم که به همه خودم ثابت کنم مخصوصا پدرم آخرش نتونستم .
پارسال همین موقع ها بود داشتم روی دوره 12قدم کار میکردم که خودم تمرکزم روی کارم بود که یکی از دوستام گفتین مقدار جنس دارم بیا بفروش برام هرکاری کردم که این جنس ها فروش بره
از کاره خودم بیخیال شدم تمرکزم روی کار دوستم بود آخرش لباس ها دزدیده شد من شدم دزد لباسها
کلی تهمت حرف پشتم همه دوستام ولم کردن من شدم آدم بده همش میخواستم ثابت کنم که به خدا کار من نبوده خیلی تو این مدت احساسم بد شد
و نمیدونستم که ایراد کارم کجاست که آنقدر دنبال ثابت کردن خودم به بقیه هستم تا اینکه هی از خداوند درخواست کردم هدایت شدم به اینکه خودم لایق ندونستم و فایلهای جدیدی که استاد میزاشتن وبا این فایل زیبا که خداوند کامل باهام حرف زد
خدایا شکرت که من آنقدر دارم روز به روز تغییر میکنم بزرگ میشوم خدایا کمکم کن که خودم بهتر بشناسم احساس ارزشمندی در خودم بیشتر کنم
به نام رب مهربان
سلام به استاد عباسمنش عزیزم
سلام به استاد شایسته ارزشمندم
سلام به اعضای خوشبخت سایت
خدایا ازت ممنونم بابت این آگاهیی های ناب و بابت این هدایت مبین و آشکار.
توی یکی از جلسات دوازده قدم استاد یه مثال عالی میزنن در رابطه با احساس ارزشمندی درون که خیلی به این موضوع ربط داره. مثال استاد مفهومش اینه که:
اگر به یه معتاد که کارتن خوابه و افتاده گوشه خیابون با وضع ناجور، بگی معتاد خیلی بهش برمیخوره و برمیگرده شروع به دفاع از خودش می کنه چون میدونه و قلبا و درونا این عیب رو در خودش میبینه و از اینکه دیگران متوجه اش بشن اذیت میشه. پس تقلا میکنه که جواب بده، دفاع کنه و ناراحت هم میشه. اما اگر به یه استاد دانشگاه که اتفاقا خیلی هم باسواد و متشخصه بگی بیسواد، یه لبخندی میزنه و رد میشه. چون درونا و قلبا میدونه که سواد داره و نیازی نمیبینه خودش رو توضیح بده. اصصصصلا هم ناراحت نمیشه. محل نمیگذاره و رد میشه. به قول استاد سگ محل می شه.
داستان ما هم همینه. اگر درونا احساس ارزشمندی خودم رو تقویت کنم به جایی می رسم که حرف دیگران اهمیتش رو برام از دست میده. بنابراین نه از غیبتشون ناراحت میشم و نه در برابر تهمتشون خودم رو توضیح میدم. اون وقته که به معنای واقعی اعراض می کنم.
استاد خیلی دوستتون دارم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیزم و دوستان بینظیرم
استاد جان ماشالا روز به روز خوشتیپتر میشین.
خانم شایسته ی نازنین، واقعا تحسین میکنم این فرکانس ناب و الهی تون رو که همیشه دست خداوند میشین برای جاری کردن این آگاهی ها از زبان استاد عزیز و کمک به هزاران نفر.
در مورد تهمت و دشمنی خدا روشکر من هر چی فکر کردم در زندگیم یک مثال هم نداشتم که بهم تهمت زده شده باشه یا کسی بخاد دشمنی کنه. فکر که کردم دیدم دلیلش تا جایی ک الان میتونم درک کنم سه تا چیز هست
یک اینکه من خودم به شخصه اندازه ب سر سوزن هیچوقت فکر نکردم ک به کسی بدی کنم یا آسیب برسونم، در قلبم دشمنی هیچکس نیست، حتی قبل از قانون، اصلا چیزی به اسم کسی ک ب عنوان دشمن بشناسمش ندارم، نهایتش برای من این لج و کل کل ها با خواهرام بوده برای کار خونه، که اونم چند دقیقه بعدش فراموش میکردم. پس این فرکانس اصلا از سمت من ارسال نمیشده
دوم. من سرم تو زندگی خودم بوده واقعا همیشه تو زندگی بقیه دخالت نداشتم اصلا، فقط خانواده که اونم دارم تلاش میکنم اصلاح کنم، همینطور ک من کاری نداشتم به بقیه ،بقیه هم کاری نداشت ب من. کلا حتی قبل از قانون هم فکر نمیکردم که موفقیت بقیه،جای منو تنگ میکنه و باید اونا رو پایین بکشم.
سوم، فکر میکنم، یکی از عواملی ک باعث میشه به افراد تهمت زده بشه، همون احساس مظلومیت و قربانی بودن هست،همونطور ک استاد تو جلسه دوم عزت نفس میگن.
من از بچگی متنفر بودم ک احساس مظلومیت کنم، و کسی بخاد بهم ترحم کنه، رابطه مو قطع میکردم، حالا وضعیت مالی متوسط رو ب پایینی داشتیم ولی همیشه از درون احساس مظلومیت و پایین بودن نداشتم و هر وقتم تو عالم بچگی تعریف میکردم از وضعیت زندگیم، فقط از خوبیها و داشته هام میگفتم.
استاد تو این مورد خوبم. ولی تو مورد حرف مردم، اینم مثل اکثریت اساس وفلسفه ی زندگی خانواده م بود، همیشه حرف مردم. تا حدی ک پدر و مادر من حس میکنم مهربانترین پدر مادر دنیا هستن، ولی تا جایی ک حرف مردم پیش نیاد، مثلا تو بچگی بابچه همسایه وفامیل دعوا میکردیم، همیشه طرفدار اونا بودن و ما رو سرزنش میکردن، بعد خونه ک میومدیم ناز و محبت میکردن که میدونیم تقصیر اونام بوده ولی اگر ما طرفداری شما رو کنم،مردم چی میگن.
استاد جان، این نکته ای که گفتین چقد مهمه ک اصول خوذت رو داشته باش و مسیر درست رو برو، و اگرم چیزی گفت کسی تو خودت میدونی که تو این کار رو نکردی ،تو آدم سالم و صادقی هستی
چقد مهمه اینطور عمل کنیم، تا واقعا آزاد بشیم از این قید و بند حرف وتایید مردم، تا واقعا آرامش رو تجربه کنیم، چون آرامش و تایید طلبی از دیگران امکان نداره
و انقدر هم ماشالا دامنه ی وسیعی داره، که به لطف دوره ی احساس لیاقت هی داری بیشتر خودمو میشناسم و تو خیلی از کارا میبینم ک اینجا بازم دلیل این کارم ردپای حرف مردم هست
مثلا یک مثالش ک خودم مچ خودمو گرفتم، من دوره ها رو خواهرم خریده و ب منم داده، برا همین ک دسترسی ب کمنتای دوره ها ندارم، نتایج یا درکم رو تو فایل های دانلودی مینوشتم، بعدش اولش ک میخاستم بنویسم هربار ذکر میکردم ک خواهرم دوره ها رو خریده، حتی گاها اسم خواهرمم مینوشتم.
ی روز فکر کردم ک چرا برام مهمه هی هربار اینو بنویسم، فکر کردم فهمیدم دلیلش تایید و نگاه بچه های سایت هست
چون من عادت دارم وقتی کمنت خوبی میخونم و میبینم نتیجه ی خوبی گرفته میرم رو پروفایلش ک نحوه ی آشنایی و نتیایجش رو بخونم، و همچینن ببینم از کدوم محصولات استفاده کرده که ب این نتیجه ی خوب و درک خوب رسیده
بعد تو ذهنم میومد من ک دارم مینویسم مثلا من از فلان دوره استفاده کردم، اگر کسی بره بیینه من دوره ای نخریدم، شاید فکر کنه من دارم از طریق نادرست و غیرقانونی از محصولات استاد استفاده میکنم
خیلی برام جالب بوذ این دیدگاه خودم نسبت ب خودم،جالبه ها خودم قبلش دارم ب خودم تهمت میزنم و چقدر دنبال تاییدم
اینو فهمیدم گفتم دیکه نمینویسم این توضیح رو، و اینم یک گام مثبت هست در راستای رهایی از تایید طلبی، همینکه خودم میدونم درستکارم و در مسیر درستم کافیه برام.
استاد جان به خودم میگم این تشنه بودن برای تایید دیگران یا این ترس از تایید نشدن چطور باید درمان بشه.
فطرت ما اینه ک ما تایید بشیم، تا احساس امنیت راحتی و خوب بودن کنیم،
مثلا تو رابطه ی عاطفی، وقتی آدم مجرده دنبال پیدا کردن یک عشق از جنس مخالف هست و میتونه هر آدمی رو که وارد زندگیش میشه ب چشم یک عشق احتمالی ببینه ولی وقتی با یک آدم مناسب وارد رابطه ی مناسب میشه ک درکنارش عشق داره، دیکه چشمش به بقیه بسته میشه،دیگه آرام میشه
برای تایید هم من نیاز ب تایید شدن دارم، ولی در جای مناسب و ممکن(چون تایید شدن همیشگی در بیرون خودم غیر ممکن هست) باید بیام اینو بسازم، در درون خودم
من باید در درون خودم یک خونه ی امن برای خودم باشم، یک آدم امن برای خودم باشم، انقد این تایید رو ب خودم بدم، حمایت رو ب خودم بدم، انقدر خودم رو بپذیرم که آرام بشم، بی نیاز بشم، و هی برای خودم تکرار کنم ک جهان ب تایید و پذیرش خودم نسبت ب خودم کار داره و نتایج رو بر اساس اون وارد زندگیم میکنه نه تایید بقیه که تایید بقیه بی اهمیت بشه، گرچه اون زمان تایید و عشق بقیه هم بصورت نتیجه ی جانبی برام میاد، ولی من محتاجش نبستم و اونا فقط مهر تایید میزنن بر درونم و افکارم
باید یک آدم امن بشم برای خودم ک در هر صورتی خودمو پذیرفتم،سرزنش نمیکنم،احساس گناه نمیدم،قضاوت نمیکنم سخت نمیگیرم. اونوقت جهان برای من امن میشه و من آزاد، پذیرشی بالاتر از پذیرش یک مادر به بچه ش
چون بخاطر حرف مردم و تایید مردم، عشق ب بزرگی عشق مادر پدر هم دستخوش این میشه، و خیلی وقتا وقتایی ک کار درست رو میکنیم فقط عشق و تایید دریافت میکنیم.
استاد جلسه ی دوم احساس لیاقت چقد خوبه، من تازگیا وقتی یک کار کار اشتباه میکنم و ذهنم شروع میکنه تخریب و سرزنش، میام اینو اجرا میکنم و همون لحطه هی ب خودم عشق میدم آرامش و پذیرفته شدن میدم و قانون تکامل رو یادآوری میکنم ، ک جهان نمیذاره تو یکدفعه ای تغییر کنی،تو بی عرضه نیستی ،تو داری کارت رو عالی انجام میدی آروم باش
تو دوباره ممکنه اشتباه کنی، اشتباه جزیی از مسیر و ذات انسان هست
یک چیزی ک خیالم رو راحت میکنه، میگم تو قرار نیست فلان ضعف رو برطرف کنی ک دوست داشتنی تر یا ارزشمند تر بشی، تو همین الانشم هستی دوست داشتتی و ارزشمند ، فقط با این تغییرات قراره تجربه ی بهتری از جهان داشته باشی، اصن چون انقد دوست داشتتی و ارزشمندی من دارم تلاش میکنم ک زندگی بهتری داشته باشی
و ساختن این خونه ی امن در درونم و تبدیل شدن ب این آدم امن برای خودم البته ک تکامل میخاد و شما قدم ب قدمش رو توی دوره ی عزت نفس و احساس لیاقت گفتین
استاد عزیزم و مریم جان عزیزم سپاسگزارممممم برای این فایل عالی
بهترین ها رو براتون میخام با عشق
بنام یکتای هستی بخش…
سلام…
خیلی جالبه من تا همین 10روز پیش درگیر یه مسئله ای بودم که تو این مدت کم اینقدر رو خودم خوب کار کردم که اصلا فراموشش کردم وحتی وقتی فایل استاد رو گوش دادم هم چیزی از این قضیه به ذهنم نرسید…
اونم اینکه کارفرمام دوسال پیش تو سالن زمانی که من یه تازه کار بودم،یه عکسی رو در حین کار کردن از من گرفته بود که من متوجه نشده بودم(اون زمان شرایط مالی مناسبی نداشتم…و یه لباس خیلی معمولی و یه ظاهر کاملا معمولی داشتم)…و بعد از دوسال یعنی همین ده روز پیش از طریق یکی از همکارام فهمیدم که کار فرمام از من عکس گرفته و به بقیه همکارام نشون داده و گفته فلانی رو ببینید روز اولی که اومد اینجا این بود…این سرو وضعش بود و من آدمش کردم…واگر روزی بخواد از اینجا بره این عکسشو پخش میکنم…(با حالت تمسخر و اینکه بخواد تحقیرم کنه ،وبه مردم بگه فلانی هیچی نبود من ادمش کردم)…ولی خدارو شاهد میگیرم وقتی این حرفو شنیدم اصلا نه ناراحت شدم نه ترسیدم….و فقط این جمله رو با خودم تکرار میکردم که عزت و ذلت فقط به دست خداونده…اگر خدا بخواد به کسی عزت بده و بالا ببره هیچکسی نمیتونه تحقیرش کنه و نزد مردم بی ارزشش کنه….
اگر این اتفاق دوسال پیش می افتاد به شدت به هم میریختم و ترس کل وجودمو میگرفت و سعی میکردم که کارفرمام رو از خودم راضی نگه دارم تا اون بر علیهم کاری نکنه…ولی اینبار کاملا متفاوت عمل کردم…و به محض فهمیدن این موضوع همکاریم رو باهاش تموم کردم…و گفتم ارزش من خیلی بیشتر از این حرفاست که بخوام برای چنین آدم کوته فکری کار کنم…هرچند تو این دوساله از این شخص کلی درس یاد گرفتم و ایشون یکی از دستان خداوند بود تو زندگیم که تضادهایی که برام ایجاد کرد باعث رشد و پیشرفت من هم تو کارم هم تو شخصیتم شد…
از خداوند بینهایت سپاسگذارم که همیشه منو به بهترین و اسانترین و لذت بخش ترین مسیرها هدایت میکنه…
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستان
هیچوقت اینجوری فک نکرده بودم که کسیکه تهمت میزنه ادم ضعیفیه که نمیتونه موفقیت و یا حال خوب بقیه رو تحمل کنه
یاد این جمله طلایی در دوره بی نظیر «احساس لیاقت» افتادم که عملا برا من شده عبارت تاکیدی که «نباید بقیه ای در ذهنت باشه» .. این جمله برای من مث گنج بوده و هست… بهم شجاعت و قدرت میده که اهمیت ندم نظر بقیه چیه، آیا تاییدم میکنن یا آیا اینکارو بکنم مردم چی میگن! … ارامش بیشتری بهم داده همین یه جمله شاید به ظاهر ساده ولی عمیق … که اگه همین یک جمله درک بشه ، دیگه تهمت و غیبت بقیه هم برامون بی اهمیت میشه و راحتتر میتونیم بی محلی کنیم که بفهمونیم برامون ارزشی ندارن
اگه قانون رو درک کنیم میدونیم که خودمون خالق زندگیمون هستیم نه جهان بیرونمون که بتونن تاثیری روی ما بذارن.
پس با درک قانون ترس از تهمت و افترا نخواهیم داشت چون اکه در مسیر درست باشیم، در نهایت آشکار میشه
سپاسگزار استاد عزیزم و خانم شایسته
با نام و یاد خدا
بعد از مدتها اومدم تا کامنت بنویسم و به یاری الله درک خودم رو از این شنیده های ارزشمند این فایل بالاتر ببرم.
مثالی که در زندگی خودم افتاده رو براتون تعریف میکنم.
من تو شرکتی کار میکنم که سالها قبل با پسر مدیرم به شدت درگیر بودم و حتی به دلیل همین درگیری ها از شرکت استعفا دادم که مورد موافقت مدیر شرکت قرار نگرفت.
سالها گذشت و من با صداقت و درستی کار کردم و تو کارم هر روز پیشرفت کردم.
و همین دیروز از یکی از همکارها شنیدم که پسر مدیرم تو جمع کلی از من تعریف کرده و حتی تو سفری که 2 هفته پیش با هم داشتیم، واقعا ارتباط عالی با اون فرد داشتم.
میخوام بگم من در اون برهه چیزی از قوانین نمیدونستم. اما کاری هم جز صبر نداشتم. صبر کردم و زمان خودش همه چیز رو ثابت کرد. ممکنه این مسائل تو ارتباطات ما پیش بیاد. کسی در موردمون دروغ بگه، تهمت بزنه، تهدید کنه اما در نهایت این فرکانسها هستن که کار خودشون رو انجام میدن. وقتی من با خودم در صلح باشم و اجازه ندم تحت تاثیر اون افکار منفی قرار بگیرم، بالاخره اون فرکانسها نتایج رو رقم میزنن. یا در نهایت در همون جمع صداقت من مشخص میشه، یا اگه اون جمع واقعا در مدار مناسبی قرار ندارن، من به جای بهتری هدایت میشم.
خدایا ممنون و سپاسگزارم بابت این قوانین بی نقصی که در جهانت حاکمه.
به نام خدای مهربان
سلام به اساتید گرانقدر و توحیدیم
و سلام به دوستای نازنینم در این سایت الهی
فایل جدید
مصاحبه با استاد | نحوه برخورد با تهمت –
قسمت 1
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ ۖ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا ۚ أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ ۚ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِیمٌ
ای اهل ایمان! از بسیاری از گمان ها بپرهیزید؛ زیرا برخی از گمان ها گناه است، تفحص و پی جویی نکنید، و از یکدیگر غیبت ننمایید، آیا یکی از شما دوست دارد که گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ بی تردید نفرت دارید، و از خدا پروا کنید که خدا بسیار توبه پذیر و مهربان است
سوره حجرات آیه 12
((همین آیه کافیه برای غیبت نکردن و تهمت نزدن ))
خدا را شکر مدتیه که وقتی در جمع دوستان یا مهمانیهای خانوادگی قرار میگیرم دیگه اجازه نمیدم کسی پیشم غیبت بکنه یا تهمت بزنه
خدا را شکر که وقتی تلفنی با عزیزی، خواهری ویا دوستی صحبت میکنم دیگه خبری از غیبت و یا تهمت به کسی نیست
البته قبلنا خودم کمی پشت سر کسانی که ازشون دلخور میشدم حرف میزدم وبه اصطلاح درد دل میکردم
ولی به مرور این خصلت بد رو کم وکمتر کردم خداروشکر بخاطر حضور دراین سایت الهی ومقدس
معمولا کسی که پشت سر دیگران با آب و تاب حرف میزنه انگار یکم خیالش راحت میشه
انگار از استرس روزانهشون کم میشه
به اصطلاح تخلیه میشه
وبا کمی درد دل کردن میخواد از این راه به آرامش برسه
اما اینطور نیست و اون با این کار فقط به خودش آسیب میزنه
و استاد که تو بعضی از فایلهاشون اشاره کردن به این موضوع
که غیبت کردن باعث میشه طرف مقابل بیشتر رشد بکنه یا حداقل تو کمتر رشد بکنی کمتر بزرگ بشی کلاً غیبت کردن و تهمت زدن یک رفتار ناپسندی که در هیچ فرهنگی چنین رفتاری تایید نشده در فرهنگ همه مردم دنیا کار بسیار زشتیه و آموزههای دینی هم مارو به شدت از این کار منع کرده اما با وجود این همه تاکید
میبینیم که مردم تمایل زیادی دارند که پشت سر دیگران حرف بزنند یا تهمت بزنند مخصوصاً تو فضای مجازی خیلی زیاد این قضیه دیده میشه
که این هم ریشه در خود فرد داره به این معنی که خصوصیات بد و نامناسب خودش رو به انسانهای دیگه نسبت میده
پس برای رهایی از احساس حقارت و شرم و گناه خودشون
این خصلت ناپسند رو انجام میدن
کسی که احساس میکنه فرد بیعرضهایه معمولاً سعی میکنه که این صفت رو به کسای دیگه نسبت بده یا فردی که به همسر خودش وفادار نیست سعی میکنه دیگران رو هم بهشون تهمت خیانت بزنه و به خیانت متهم کنه و به دیگران صفات زشت و بد نسبت بده
اون در واقع میخواد این ویژگی نامناسب خودش رو به افراد دیگه نسبت بده
تا ظاهراً از احساس شرمی که داره رها بشه در عین حال بد رفتاری خودش رو با بدرفتاری دیگران توجیه میکنه
یا مثلا فردی که حسوده ونمیتونه موفقیت های دیگران روببینه
سعی میکنه با تهمت وافترا اونا رو هم پایین بکشه
تا با اون همسطح بشن
در این صورت احساس راحتی میکنه
در حقیقت تهمت و غیبت از ضعف سرچشمه میگیره و نوعی ابراز خشم از طرف کسیه که خودش رو لایق نمیدونه
و احساس لیاقت نداره و این عیب رو به دیگران میخواد نسبت بده
و اینجوری خودش رو از شر افکار پوسیده خودش کمی راحت کنه
پس ناخودآگاه به جستجوی عیب در دیگران میپردازه
به گفته حافظ
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند
و حضرت علی علیه السلام میفرمایند
؛ غیبت تلاش ناتوانان است
آن کس که در برابر فردی احساس ضعف و حقارت میکنه و نمیتونه خودش رو موفق ببینه به وسیله غیبت و تهمت میخواد
ارزش اون طرف رو پایین بیاره
شخصی که خودش رو ناتوان میبینه
توانایی دیگران رو زیر سوال میبره و میکوشه تا با نفی خوبیهای دیگران و بدگویی و تهمت زدن به اونا اسباب رضایت خودش رو فراهم کنه.
خدایا شکر بخاطر این سایت واین همه آگاهی
خدا جونم ممنونم که امروز سه تا کامنت نوشتم
خداجونم بخاطر بارش برف ، این نعمت وثروت الهی ازت ممنونم
خدا جونم خیلی خوشخالم واحساسم عالیه ازت ممنونم