چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    298MB
    41 دقیقه
  • فایل صوتی چگونه ذهنمان ما را فریب می دهد
    39MB
    41 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

832 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    احسان و حدیثه گفته:
    مدت عضویت: 3157 روز

    سلام استاد عزیز

    حدیث هستم

    من بعد از شنیدن این فایل به خودم تبریک گفتم چون من در ازدواج اولم یه شرایط خاصی بود که به شدت ازش متنفر بودم و خیلی عوامل جمع شدن تا زندگی من از هم پاشیده شد و حتی ورشکست مالی هم شدم اما از وقتی با شما آشنا شدم فهمیدم خدا هر لحطه منو هدایت میکنه و راه رو بهم نشون میده اون زمان تنها بودم و شب و روز تنها خوراک ذهنم فایلهای رایگان شما بود و احساس قدرت زیادی در من زنده شد و موضوع ازدواج مجدد بهم پیشنهاد شد وقتی صحبت کردیم متوجه شدم این خاستگارم هم دقیقا یه سری خصوصیات همسر قبلی رو داره اما با این تفاوت که ایشون پنهان کاری نداشت و رک و راست همه ی شرایطش رو بهم گفت ولی من با اون مقایسه نکردم و دیدم. ایشون داره روی خودش کار میکنه و تلاش برای تغیر داره و بهش جواب مثبت دادم و از جایی که من بزرگتر شده بودم و رشد کرده بودم توی این زندگیم با چالش‌ها خیلی برخورد عالی ای داشتم از طرفی آدمهای زندگیم رو آگاهانه انتخاب کردم و حتی مجبور شدم نزدیکترین افراد خانواده خودم و همسرم رو قیچی کنم چون تجربه به من ثابت کرده بود که پچ پچ ها چقدر رو زندگی دو نفره ی ما تاثیر داره

    الان چهار ساله با هم زندگی می‌کنیم لحظه ای از هم جدا نیستیم تمام 24 ساعت با هم هستیم و رابطه ی خوبی داریم و احساس رضایت و خوشبختی میکنیم

    از نو مغازه زدم در صورتی که اطرافیان که موضوع ورشکستگی منو می‌دونستن نصیحت گونه میگفتن دوباره همون روند قبل رو میخای تکرار کنی اما من مصمم بودم به خودم میگفتم نه این زندگی زندگی قبلیه نه من اون حدیث سابق هستم من میتونم و موفق میشم .

    حتی چند تا از بازاریهای عمده فروش اصفهان بهم گفتن با چه جراتی میخای دوباره شروع کنی ولی من به لطف خدا و آموزشهای استاد جلو رفتم و کلی رشد کردم و دارم هر روز بهتر میشم

    خدا را شکر بابت استاد و این سایت توحیدی و الهی

    اینجا بهشت گمشده ی منه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 40 رای:
  2. -
    سید مهدی جزایری گفته:
    مدت عضویت: 2089 روز

    لَقَد خَلَقنَا الإِنسان‌َ فِی‌ أَحسَن‌ِ تَقوِیم‌ٍ‌

    که ما آدمى را در نیکوتر اعتدالى بیافریدیم

    إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَهٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا

    ما آدمى را از نطفه‌اى آمیخته بیافریده‌ایم، تا او را امتحان کنیم. و شنوا و بینایش ساخته‌ایم

    ======================================

    سلام استاد عزیزم

    سلام مریم جان

    سلام دوستان عزیز و پرانرژی و بامرام و دوست داشتنی من در این سایت که مثل تکه ای از بهشت می ماند

    من یک نکته ای به ذهنم رسید و یک الهامی به من شد که دوست داشتم با شما به اشتراک بگذارم

    بعضی دوستان در شکرگزاری هایشان می‌گویند که خدایا شکرت که من انسان بالیاقتی هستم – یا من انسان آگاهی هستم – یا خدایا شکرت که من با استاد آشنا شده ام و دارم روی خودم کار می‌کنم – خدایا شکرت که با قوانین جهان آشنا شده ام – و سپاسگزاری هایی از این دست

    البته که خود من هم همینطور هستم و چنین چیزهایی رو به خودم می گم و می نویسم ، و یکی از اصلی ترین شکرگزاری های من آشنا شدنم با این استادِ همه چیز تمام است که خدا روزی ما کرده

    ولی من می‌خواهم به یک قدم قبل از اینها اشاره کنم

    یعنی یک قدم عقب تر بروم

    و آن این که خدا را شکر کنم بابت این که اصلاً مرا انسان آفریده

    یعنی شکرگزار باشم بابت این که ما در قالب یک انسان – با تمام ویژگی‌های خاص خودش – پا به کره زمین گذاشته ایم

    ======================================

    اگر من انسان نبودم، اگر این آگاهی ها را نداشتم، اگر اشرف مخلوقات نبودم، اگر آزادی و حق انتخاب نداشتم، چه می‌شد واقعاً؟!

    اگر من به صورت یک موجود دیگر خلق می شدم، چه می‌شد واقعاً؟!

    اگر من درختی بودم در درون یک جنگل تاریک چه؟!

    اگر من یک ماهی بودم در اعماق یک اقیانوس چه؟!

    اگر من یک ستاره بودم در این فضای بی انتهای کیهان چه؟!

    اگر من حیوانی بودم در یک بیابان که چند صباحی زندگی می‌کرد و بعد هم می مرد و هیچ کس از او باخبر نمی شد چه؟!

    اگر من سنگی بودم در دل یک کوه که نه انسانی از وجود آن باخبر می‌شد و نه وجود آن هیچ اهمیتی داشت، چه؟!

    اگر من تکه ابری بودم در آسمان که عمرش فقط چند دقیقه بود و بعد از آن محو و ناپدید می‌شد، چه؟!

    اگر من یک شهاب بودم با عمر چند ثانیه، که لحظه ای در دل شب می درخشید و بعد تمام می‌شد چه؟!

    اگر من یک صخره بودم که در فضای کهکشان شناور است و بعد از چندی متلاشی و نابود می‌شد چه؟!

    اگر من یک قطره آب بودم در یک رودخانه چه؟!

    اگر من پرنده ای بودم که بالای یک کوه لانه داشت و نه کسی از وجود من آگاه می‌شد و نه اهمیتی برای کسی داشتم چه؟!

    اینجاست که باید با تمام وجودم بگویم: خدایا شکرت که مرا انسان آفریده ای

    خدایا شکرت که من اشرف مخلوقات تو هستم یعنی برترین موجودی که خلق کرده ای

    خدایا شکرت که من روح خدایی دارم – که چه زیبا در قرآنت گفته ای از روح خودت در من دمیده ای

    خدایا شکرت که مرا نماینده خودت بر زمین قرار داده ای

    خدایا شکرت که من قدرت تعقل و تفکر دارم – که به من چه ذهن و چه عقل و چه قدرت تفکر عظیمی عطا کرده ای

    خدایا شکرت که مرا انسان آفریده ای و تمام نعمات و موجودات دیگر را به خاطر من خلق کرده ای

    خدایا شکرت بابت این آگاهی های ارزشمندی که به من آموزی – از طریق استاد عزیزم و دیگر دستان ارزشمندت در این محفل الهی

    دوست داشتم این درک رو با شما به اشتراک بگذارم

    عاشقتان هستم

    در پناه حق، شاد و سربلند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 42 رای:
  3. -
    ابراهیم گفته:
    مدت عضویت: 1398 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَ قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنِی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنِی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لِی مِنْ لَدُنْکَ سُلْطاناً نَصِیراً

    و بگو: پروردگارا مرا با درآوردنی درست (به هر کار) در آور و با بیرون بردنی درست (از هرکار) بیرون بر و از نزد خویش برای من برهانی یاریگر بگمار!

    إسراء – 80

    اساسی ترین موضوع صحبت‌های استاد در تمام دوره ها برمیگرده به توحید و چگونگی رسیدن به توحید بر میگرده به کنترل ذهن

    شیطان اجازه دارد از طریق ذهن ما وارد شده و مقداری ما را قلقلک بدهد و در این مواقع ما که آگاهی داریم باید با سرعت بالا بیرونش کنیم.

    اگر هر چه دیر تر بجنبیم شیطان مثل علف هرز با سرعت بیشتری رویش پیدا کرده و حتی دور درختهای تکامل یافته و به میوه رسیده را هم می‌گیرد.

    شیطان دستان ما را می‌خواهد و وقتی دست بهش بدیم ما رو به سمت باتلاق می‌برد و در درون آن روی شانه هایمان نشسته و فشار می‌دهد تا خفه شویم.

    اما نجوای شیطان هست و از آنطرف ندای الله هست به شرط اینکه گوشمان باز باشد،باید باهوش باشیم همون اول کار با راهکارهای استاد جلو شیطان و افکارش را بگیریم.

    اینجا کسانی که ایمان دارند و توجه و تمرکز روی اصل دارند کار راحت‌تری دارند هم در تشخیص و هم در بیرون کردن فکر شیطانی.

    کنترل ذهن در روزهای خوب نوید کنترل ذهن در روزهای ناخود را می‌دهد و مثل ورزشکاری که از قبل آماده است با سرعت زیادی ضربه ای بر شیطان وارد کرده و ایشان را مجبور به فرار می‌کند.

    الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللَّهَ قِیاماً وَ قُعُوداً وَ عَلى‏ جُنُوبِهِمْ وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَکَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ

    (همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد می‌کنند و در آفرینش آسمان‌ها و زمین می‌اندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار.

    آل عمران – 191

    منم نمونه ای دارم مثل همه ،شیطان از طریق عدم کنترل ذهن توسط خودم خودم را شاید 12 سال از پیشرفت باز داشت .

    با توجه به موضوعات نادرست و تجربه های اشتباه مرا به عقب راند.منی که دائم در حال پیشرفت بودم را کنترل کرد چون خودم خودم را کنترل نکردم چون خودم توجهم را گذاشتم روی شکستها و اضطراب‌ها و ترسها.

    من متعهد شدم و باز هم میشوم که ذهنم را در دست بگیرم و کنترل کنم و دیگر بار فرصت به شیطان ندهم تا با توانش از چپ و راست و بالا و پایین بتازد.

    چرا چون من به توحید رسیده ام،می‌دانم خودم دارم اتفاقات را رقم میزنم ،می‌دانم ذهنم ابزار زیر نظر من است ،می‌دانم توانایی کنترلش را دارم و این را کم کم بوجود آورده ام.

    البته که هیچ وقت نباید از غافلان باشم

    همیشه باید با خدا باشم

    خدایی که مرا از قطره آبی ناچیز آفرید و مرا جان و روح داد و هدایت کرد.

    هر لحظه باید قدر خودم را بدانم و شاکر باشم

    بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَهِ الْقَدْرِ (1) وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَهُ الْقَدْرِ (2) لَیْلَهُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (3) تَنَزَّلُ الْمَلائِکَهُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (4) سَلامٌ هِیَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ (5)

    ما آن (قرآن) را در شب قدر فرو فرستادیم. (1) و چه دانات کرد که شب قدر چیست؟ (2) شب قدر از هزار ماه بهتر است. (3) فرشتگان و روح (الامین) در آن، با اذن پروردگارشان برای هر کاری فرود می‌آیند. (4) آن (شب) تا دمیدن سپیده (امن و) سلامت است. (5)

    قدر [1-5]

    در پناه الله مهربان شاد ثروتمند سلامت و با سعادت در دنیا و آخرت باشید

    سپاسگزار استادم هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 43 رای:
  4. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 662 روز

    به نام خدای مهربان

    سلام دوباره به عزیزانِ جان

    یه مثالی که الان یادم افتاد و گفتم از فرصت استفاده کنم و همین الان بنویسمش؛ قضیه کنکورم بود

    هزاران بار شنیده بودم که سال اول قبول شدی شدی، نشدی دیگه تمومه، ده سالم پشت کنکور بمونی فایده نداره، فلانی چند ساله پشت کنکور موند قبول نشد ، فلانی که قبول شد چون سال اولش بود و.. و.. و

    به لطف خدای هدایتگرم از وقتی که با این مسیر آشنا شدم همه چی برام آسون تر پیش میره

    سال اول چون مدرسه میرفتم و کلی از وقتم واسه امتحان و مدرسه بود زیاد فایل ها رو گوش نمی‌دادم فقط گذری وقتی مامانم گوش می داد یه چیزایی می‌شنیدم البته همونم کلی موثر بود ولی سال دوم که خونه بودم وقت بیشتری داشتم و اشتیاق بیشتری هم برای کار کردن روی خودم داشتم تا درس خوندن

    با اینکه سال دوم تلاش فیزیکیم یعنی ساعت مطالعه‌ام بیشتر نشد ولی مهارت کنترل ذهنم رو با تمرین عملی زیاد کردم و احساسم اکثر اوقات خوب بود

    خب نتیجه چی شد؟

    قانون جواب داد و من بدون زحمت و سختی دانشگاه علوم پزشکی قبول شدم

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای قوانین ثابتت که میتونم زندگیمو خودم، خودِ خودم خلق کنم

    شکرت

    خدایا شکرت زیااااد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 46 رای:
  5. -
    زهرا موسوی گفته:
    مدت عضویت: 1380 روز

    بنام رب فرمانروای قلبم

    درود بر استاد نازنینم و خانوم شایسته ی شیرینم

    همین دوسه روز پیش بود که رفتیم مسافرت که از فضای غم بار این ایام دور بشیم خیلی خوش گذشت عصر عاشورا رسیدیم خونمون و شب خونه مامانم دعوت بودیم وقتی رفتیم میخواستم ظرف بشورم که زنداداشم گفت زهرا گوشوارت نیست گفتم هست گفت نه نصفش نیست دست زدم دیدم راست میگه یکم الکی خونه مامانمو گشتم پیدا نشد اومدیم خونه خودمون گشتم پیدا نشد خیلی برام جالبه انگار که یه پوش جارو گم کردم اصلا عین خیالم نیست همش با خودم میگم پیدا میشه مال حلال جایی نمیره اصلا خداروشکر که پلاک و زنجیرم باهم گم نشدن اصلا خداروشکر که گوشیم گم نشد که تمام اطلاعات و فایلهای آموزشی و برنامه هام و عکسام بره یا میگم اصلا تصور کن یه نیازمند اومده پیشت و تو گوشوارت رو درآوردی بهش بخشیدی یا میگم خداکنه بشه سرمایه برای شروع کار کسی هر چیز مثبتی میگم جز اینکه بخاطر اینکه تاسوعا عاشورا رفتیم سفر اینجور شد رو بگم چون صدبار رفتیم سفر و همش اتفاقات عالی افتاده

    سیزده بدر امسال که 21 رمضان بود رفتیم تفریح و مامانم افتاد و شونه ش شکست من تا یه مدت از بیرون و تفریح رفتن طفره میرفتن جالب اینجا بود که حتی ذهنمم به این کارم میخندید و میگفت بابا توکه میدونی اینا چرته چرا خودتو منو سرکار گذاشتی

    پارسال شروع کردم به رانندگی به محز شروع یه تصادف شدید دردحد چپ شدن و بعدش یکسال عقب نشینی و دوباره شروع کردن و دوبار باز تصادف کردم ذهنم داشت متقاعدم میکرد که تو برای رانندگی ساخته نشدی اما باز خنده روحمو شنیدم که میگفت بابا ناز نکن چرا داری شوخی میکنی برو نگران نباش و خداروشکر الان 2ساله که رانندگی میکنم و خداوند حافظ و نگهدارمه هر لحظه

    8 سال پیش یه مغازه شراکتی زدیم و مغازه کرایه خودشو که درمیاورد پول خرید جنسم درمیورد اما ما ترسیدیم و با باورهای محدود کننده جم کردیم الان ک میخوام کارگاه هنریمو بزنم ذهنم منو میترسونه که نکنه بزنی و نتونی کرایه شو بدی و مجبور بشی جم کنی و آبروت بره

    هزاران مثال هست که مغازه زدن و جم نکردن

    امیدوارم بیام و بنویسم یه مغازه زدم که 9 متره تمیزه آب و برق و گاز داره سرویس داره کرایه ش یک و پنصد هست که راحت کرایه ش رو در میارم و داره درآمدش بیشترم میشه من از حرکت میترسم خدایا خودت هدایتم کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
    • -
      حامد سرفچگانی گفته:
      مدت عضویت: 1417 روز

      سلام دوست عزیز

      مزخرف ترین کاسبی هم راه بندازی اینو بدون که اجاره وهزینه های مغازه درمیاد. فقط شاید ماه های اول تا سوم سودی بهت نده. این باور روبا تجربه میگم.

      مزخرف ترین شغلی که میشه گفت و بدترین لوکیشن ممکن و کوچکرترین معازه رو داشتم تازه ن این باورها رو داشتم ن درستابی کاسبی میکردم ولی همیشه اجاره در میومد.

      چه برسه که آدم وقتی کار رو میخواد راه بندازه این سوال رو بپرسه که چیکار کنم مشتریم بیشتر بشه و بیصتر منو ببینن.؟

      با همین حرکت شک نکن اوکی میشه شک نکن

      یا ایهاالذین آمَنو ،آمِنو

      ای کسانی که ایمان آوردید، ایمان بیاورید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهرا موسوی گفته:
        مدت عضویت: 1380 روز

        سپاسگزارم جناب سرفچگانی از پاسختون ممنونم که وقت گذاشتید و نوشتید برام

        بهترین هارو از انرژی منبع براتون خواهانم .

        راستش الان روستا هستم و کارگاه هنریمو دارم و تمرکزم بیشتر روی متخصص شدن توی کارم هست و الحق که خیلی خیلی رشد کردم نسبت به دوسال پیش که شروع کردم چون دائم در حال دوره دیدن و تمرین کردن هستم .و چون تمرکزم روی متخصص شدن هست فعلا برای درآمد داشتن تلاشی نکردم و تمرکزی نزاشتم به این دلیل همش دارم از جیب هزینه میکنم شاید توی این دوسال 10 تومن درآمد نداشتم اما اندازه 5 سال تخصصم رشد کرده ، اما کنترل ذهن سخته یه وقتایی حالمو میگیره که پس دیگه کی میخوای به درآمد برسی ببین فلانی رو 207 خریده زود باش تکون بده یه کاری کن

        این حرفا یکم اذیت کنندس

        یا میگه کارگاهتو جم کن بیا خونه کار کن هم پیش بچه تی هم رفت و آمد نداری ولی اگه کارگاه رو جم کنم انگار که شکست خوردم

        خلاصه که خداوند تا الان کمکم کرده و به امید خودش کمکم کنه تا به درآمد برسم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    علی بردبار گفته:
    مدت عضویت: 1862 روز

    سلام به رفقای عزیزم

    چه روز گرم خوبی! امروز هم خدا روی شهر ما دم کنی گذاشته و داریم با دمای فوق العاده 40 درجه مغز پخت میشویم… خدا را شکر! فکرش رو بکن! انجیرهای درخت سر کوچه، حسابی پخته می‌شوند تا من از زیر کولر خونه مون که حالا روی دور تند هست، عصری بلند شوم و بروم آن انجیرها را بچینم و میل کنم… چقدر مزه ی انجیر تر را دوست دارم!

    چقدررررر عالی است که دیگر پای کوره پخت لاستیک در دمای 72 درجه رفت و آمد ندارم و توی محل کار جدیدم زیر اسپیلت خنک می‌نشینم و کار دوست داشتنیم را انجام می‌دهم….خدا را شکر!

    چقدرررر خوب است که می‌توانم با شماها که عشقم هستید با نوشتار در تماس باشم… این برای من، از رویا هم زیباتر است!

    چقدر بودن با عزیزانم در خانه و محل کار جدید، مغتنم است… خدا را سپاس!

    این فایل را با لذت گوش کردم و خیلی چیزها را نفهمیدم! درک نکردم! میدانید چرا؟ چون سالهاست که هر روز با تمرین‌های 12 قدم همراه هستم….جزوی از زندگیم شده. حالا دیگر یادم نمی‌آید کی بود که یک شکست، مرا به ورطه ی نا امیدی کشاند! الله اکبر! همین برای علی بردبار نهایت معجزه است! منی که فقط دنبال بهانه میگشتم تا از انجام کار به بهانه اینکه: نمی‌شود! شانه خالی کنم، حالا به جایی رسیده ام که ناامیدی را یادم نمی‌آید! خدایا، سپاسگزارم!

    خب، هنوز هم روزهای بد وجود دارند، ولی آسمان همه جا گسترده ست و در روزهای بد، بلافاصله به آسمان نگاه میکنم و رنگ و زیباییش را تحسین میکنم و اوضاع بهتر می‌شود…

    هنوز از دیگران به دل میگیرم و گاهی اوقاتم گه مرغی میشود، ولی اعراض کردن را برای همین جاها گذاشته اند! از شما که این تکنیک را به من یاد دادید، ممنونم!

    خیلی دوست دارم کامنتها بالا بیاید و آنها را بخوانم، چون در حال حاضر، چیز زیادی در رابطه با تکلیفی که استاد دادند، یادم نمی‌آید…اصلا ذهنم هم عادت کرده به ناخواسته ها فکر نکند!

    آ، یادم آمد: من هنوز نتوانسته ام عکس پروفایل بگذارم! نمی‌شود! چند بار اقدام کرده ام، ولی یک جای کار خراب می‌شود و همه اش یک پیام ظاهر می‌شود که: دامنه های خود را انتخاب کنید…دامنم کجا بود بابا! من شلوارک میپوشم…مثل استاد گرانقدر خودم!:)))…خلاصه به این خاطر شما هنوز شمایل مبارکم را ندیده اید!

    استاد عباسمنش در جایی میفرمایند: اگر کاری سخت انجام میشود، یک جایش ایراد دارد! اصلا سختی در کارهای ما نباید باشد! خب، منم با استناد به همین فرمایش گرانقدر که باید با زر نوشت، از سختی اعراض کردم! این فرمایش، مختص شیراز و فضای بهشتیش و اهالیش است، کاکو جونی!:))))

    حالا….

    بروم یک دور دیگر امتحان کنم! خدافظ!

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1288 روز

      سلاااام به برادر عزیزم علی آقا

      مشغول خوندن کامنت ها از روی ایمیلم بودم که از گور به گور شده ی کامنت شهرزاد جان رسیدم به اوقات گوه مرغی کامنت شما :))))

      یعنی الان که دارم براتون مینویسم لبخندم ازین بناگوش تا آن بناگوش بازه،بسته هم نمیشه:)))

      عاشق این سایتم که وسط (الاقیلا سلاماً سلاما)لغو و بیهوده هاش هم منحصر به فرد و خاص و باحاله :))))

      داداش مررررسی که هستی و مررررسی که مینوییییسی

      از علم و زکاوت و هوشت در نثر بینظیرت بیشتر در حق ما زکات کن!

      در پناه نووووور باشی همیشه

      پ‌.ن١:(نامبرده نیشش همچنان بازه :))) )

      پ.ن٢: با یک فیلتر شکن ساده ،وارد سایت ‏Gravatarبشوید و با دادن ایمیلی که به سایت دادید،وارد اکانت شده و به عکس خود اجازه ی جلوووس در دایره ی کنار اسمتان بدهید لطفا!،باتشکر!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 24 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        سلام به سعیده رابینسون

        به…. چه باحال! رفتی تو این مرکز خریدای کیش که خوراکی فروشی‌های خارجی داره؟

        اینجا خوراک من و ملیحه و ممد و مه تا بود. دسته جمعی میریختیم تو این مغازه ها و شکلاتهای تاریخ مصرف گذشته بهمون مینداختن!:)))

        ولی چقدر خوشمزه بودن پدر سوخته ها! همون یه هفته ای که از تاریخ مصرفشان باقی مونده بود، برا ما کافی بود. همون دم در مرکز خرید، میشنسیم و همه ش رو میخوردیم، تامام! :))

        مرسی. رفتم تو سایت gravatar, عکسه رو گذاشتم. مرسی که هستی.ببین، کار خوبه آسون درست بشه!! سعیده درستش کنه، ورد پرس خر کیه؟ :))

        نیکا و نیلا رو ببوس. به زودی باهات تماس میگیرم چن تا کتاب شعر مال خودم رو برات میفرستم، اگه حال کردی، بده بچه ها بخونن. هنوز مجوز چاپ نیومده، ولی خودم خیلی دوستشون دارم، یک سالی هست که دارم رو ویرایش کار میکنم و ملیحه هم داره تصویرسازی میکنه…

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
      • -
        مرضیه گفته:
        مدت عضویت: 1854 روز

        سلام ب سعیده عزیزم

        خوشحالم ک این روزا بیشتر مینویسی و من مشتاقانه هر روز روزم رو با خوندن کامنتهات شروع میکنم

        دیروز با خودم فکر کردم ک راستی سعیده با رابطه ش چکار کرد و زندگیش با شریک عاطفی ش ب کجا کشید و امروز دیدم شما از روابط تون نوشتید خیلی خوشحال شدم ب دو دلیل اول اینکه شما در زمینه ی روابط هم خداروشکر دارین پیشرفت میکنین دومین دلیل خوشحالیم هدایت خداونده ک وقتی سوالی ازش میپرسی ب جوابش هدایت میشی خلاصه ک خواهر خیلی خوشحالم برات ایشاله ک بهترین روابط توحیدی رو تجربه کنی

        اومدم اینجا برات نوشتم چون درباره عکس پروفایل نوشته بودی خواستم بهت بگم ک عکس پروفایلت خیلی زیباس

        چقد بی بی فیس و زیبا شدی با این لباسای کرم رنگ و کیوت

        واقعا نور توحید همه چی رو زیباتر میکنه حتی چهره ی آدمو

        با این حجم از لاغری اما بازم زیبا هستی ماه بانو

        مرسی ک هستی و برامون مینویسی

        در نور و عشق الهی باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
        • -
          سعیده شهریاری گفته:
          مدت عضویت: 1288 روز

          مرضیه ی عزیز‌و‌مهربونم سلام

          بینهایت ازت سپاسگزارم که با نقطه ی آبیت قلب منو‌روشن‌کردی و قلب مهربونت رو میبوسم.

          ببین اینجا به هرکی میگم،من بیست کیلو‌وزن کردم،میگن اصلا بهت نمیاد تو هیچ وقت انقدر چاق بوده باشی!همین الان یک چیزی توی سرم گفت یک روزی هم بهت میگن اصلا باور نمیکنیم تو یک روز یک پرستاری بودی که تو یک بیمارستان تو شهر کوچیک کار میکردی!

          واقعا کی میدونه فردا و فرداها چه خبره؟

          ازت ممنونم برای تحسین قلب روشنت،راستش بخاطر فشار های ذهنی و مسائلی که باید حل کنم دیگه خیلی وزن کم کردم،ورزش هم نمیکنم بدتر،عملا یک کله ازم مونده:)))) ولی چه اهمیتی داره؟

          عضلات دوباره ساخته میشن!

          ولی برای بندگی و اجرای توحید در عمل حتی یک روز تعلل هم دیره!

          انشالله بزودی شرایط استیبل تر از قبل میشه و‌منم به ورزش و‌عضله سازی قانون سلامتی برمیگردم،فعلا یک کله هستم :) درخدمت شما:)))

          دوسسستون دارم از‌روشنی قلبم!

          در پناه نووور باشید همیشه

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
          • -
            علی صفری گفته:
            مدت عضویت: 968 روز

            سلام خانوم شهریاری خوبین ماشالا از نتیجه هاو حرفایی که گرفتین و میزنین معلومه خیلی عالی قانون رو فهمیدین و درکش کردین که انقدر زیبا میاین میگین فقط یه کمکی خواستم ازتون اونم اینه که من تازه شغلمو عوض کردم توی کار قبلیم خیلی عالی بودم ولی ب یه جایی رسیدم دیگه شوده بود برام تکراری و یه حقوق صابت.واسه همین اومدم توی کار بازاریابی یاهمون ویزیتوری که الان یه ماهی هست توی این کار نتیجه اونجور که میخوام نگرفتم ینی میرم توی مغازه طرف محصولاتمو نشون میدم معرفی میکنم بعد یا طرف میگه ن نمیخوام یا منفی میگه و سفارش به من نمیده با اینکه محصولاتم هم قیمتش خوبه و هم کیفیتش ولی نمیدونم چرا ازم سفارش نمیگیرن یاخیلی کم سفارش میدن یا مثلا باید بیستا سیتا چهل تا مغازه برم که یکیش به من سفارش بده واقعا موندم کجای کارم مشکل داره اصلا جریان چیه یه راهنمایی اگه بکنین و بهم بگین باید چیکار کنم توی کار موفق بشم پیشرفت کنم تارگت بزنم درامدم بره بالا کارم ویزیتوری لوازم ارایشی و بهداشتیه حالا نمیدونم اطلاعی ازش دارین یان ولی میخوام توی این کارم پیشرفت کنم تارگت بزنم فروش های بالا داشته باشم مشتری ها بیان راحت نقدی از من خرید کنن و بامن معامله کنن کار کنن بامن و پیشرفت کنم ممنون میشم به من بگین راه اصلیو بگین بم و استفاده کنم بازم ممنونم ازتون و از دوستانی که این نوشته منو میخونن اگر میتونن یه کمکی به من بکنن و بم بگن باید چیکار کنم با استفاده از حرفای استاد و نتیجه دوستان که گرفتن موفق شاد ثروتمندو سربلند سعادتمند در دنیا و اخرت باشین ️

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            مرضیه گفته:
            مدت عضویت: 1854 روز

            سلام سعیده جان

            صبح گرم تابستانی ت در جزیره زیبای کیش به خیر و شادی

            قربون اون کله ت برم من که پر از توحیده پر از ایده های الهییه پر از نور خداونده

            آره راست میگن واقعا بهت نمیاد چاق بوده باشی انگار از روز ازل همینجوری ظریف و زیبا بودی

            بهت نمیاد اون روزای سخت رو گذرونده باشی

            بهت نمیاد مادر باشی

            بهت میاد ی دختر هیجده ساله باشی که پر از شوق زندگیه

            دختری که اومده دنبال رویاهاش و تازه میخاد زندگی رو تجربه کنه

            انگار نیکا و نیلا خواهراتن و تو میخای واسه خواهرات مادری کنی

            ازت سپاسگزارم دختر مهربون که روزی تصمیم گرفتی بیای تو این سایت و هر روز از خودت رد پا بزاری واقعا تحسینت میکنم و تمام سعیمو میکنم ک ازت الگو بگیرم

            شاید باورت نشه من مدتها پیش 12 قدم رو خریدم اما هنوز موفق نشدم تمومش کنم و این یعنی استمرار ندارم تمرکز ندارم اما اشکال نداره سعی میکنم اهسته و پیوسته ادامه بدم مهم اینه هر روز بهتر از دیروز باشم

            برات بهترینها رو ارزو میکنم و منتظر دریافت بهترین خبرها ازت هستم عزیزم

            در نور و عشق الهی باشید

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه سليمى گفته:
      مدت عضویت: 1765 روز

      سلام به علی آقای عزیزم

      ممنونم برای این کامنت زیبا و کلام طنزتون

      وای آقای بردبار نه فقط لبخند بر لبم نشست که چند بار با صدای بلند خندیدم

      راست میگه سعیده جان این سایت شوخیاش هم منحصر بفرد و خاص و باحاله

      حرفهای شما منو یاد خانم برادرم میندازه که اونم اهل شیرازه ظاهراً همه اهالی شیراز همینطور خوش مشرب هستند

      من کامنتاتونو دنبال می کنم

      تحسینتون می کنم برای سپاسگزاریهایی که تو کامنتاتون می نویسید اونا هم یه جورایی خاصه یعنی از یه زاویه زیباتری به موضوعات نگاه می کنید

      امیدوارم مدت زیادی طول نکشه و جمال شمایل مبارکتون رو در عکس پروفایلتون ببینیم!

      حق نگهدارتون

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        سلام کاکو، مشرف فرمودید!

        خیلی خوشحال شدم به خاطر کامنت گرانقدرتان. کلی ذوق کردم!

        خدا رو شکر که کامنتم لبخند به چهره شما آورده.

        خب، پس شما هم از طریق زن کاکاتون، گرین کارت شیراز رو دارید!:)) البته این گرین کارت، مختص همه ی مردم عزیز کشورم هست، شوخی کردم.

        ممنونم که کامنتهام رو میخونید.زکات حال خوب، تسری اون هست و من، این حال خوب و قشنگ را مدیون آقای عباسمنش و اعضای گرانقدر سایتشون هستم…. معلومه که هر کاری میکنم تا حال همه، خوب بشه.

        صبحی، از راهی که سعیده گفت، عکسم رو گذاشتم. ممنونم از ابراز محبت بی بدیل شما.

        در پناه رفیقم، کاکوی گلی، خدای یکتام باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          علی صفری گفته:
          مدت عضویت: 968 روز

          سلام علی اقا خوبین ماشالا از نتیجه هاو حرفایی که گرفتین و میزنین معلومه خیلی عالی قانون رو فهمیدین و درکش کردین که انقدر زیبا میاین میگین فقط یه کمکی خواستم ازتون اونم اینه که من تازه شغلمو عوض کردم توی کار قبلیم خیلی عالی بودم ولی ب یه جایی رسیدم دیگه شوده بود برام تکراری و یه حقوق صابت.واسه همین اومدم توی کار بازاریابی یاهمون ویزیتوری که الان یه ماهی هست توی این کار نتیجه اونجور که میخوام نگرفتم ینی میرم توی مغازه طرف محصولاتمو نشون میدم معرفی میکنم بعد یا طرف میگه ن نمیخوام یا منفی میگه و سفارش به من نمیده با اینکه محصولاتم هم قیمتش خوبه و هم کیفیتش ولی نمیدونم چرا ازم سفارش نمیگیرن یاخیلی کم سفارش میدن یا مثلا باید بیستا سیتا چهل تا مغازه برم که یکیش به من سفارش بده واقعا موندم کجای کارم مشکل داره اصلا جریان چیه یه راهنمایی اگه بکنین و بهم بگین باید چیکار کنم توی کار موفق بشم پیشرفت کنم تارگت بزنم درامدم بره بالا کارم ویزیتوری لوازم ارایشی و بهداشتیه حالا نمیدونم اطلاعی ازش دارین یان ولی میخوام توی این کارم پیشرفت کنم تارگت بزنم فروش های بالا داشته باشم مشتری ها بیان راحت نقدی از من خرید کنن و بامن معامله کنن کار کنن بامن و پیشرفت کنم ممنون میشم به من بگین راه اصلیو بگین بم و استفاده کنم بازم ممنونم ازتون و از دوستانی که این نوشته منو میخونن اگر میتونن یه کمکی به من بکنن و بم بگن باید چیکار کنم با استفاده از حرفای استاد و نتیجه دوستان که گرفتن موفق شاد ثروتمندو سربلند سعادتمند در دنیا و اخرت باشین ️

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            علی بردبار گفته:
            مدت عضویت: 1862 روز

            سلام دوست عزیزم

            ،شما خیلی به بنده محبت دارید و از ابراز لطف شما سپاسگزارم.

            والله من خودم سال‌های زیادی یک شغل نادلخواه را با روحیه خودم سازگار کردم و تحملش کردم و تحملش کردم تا به بازنشستگی 20 ساله رسید… و ازش در رفتم!

            بنابراین در زمینه تغییر شغل و ران کردن شغل جدید، زیاد آدم قابل اتکایی نیستم و نمی‌توانم برای شما کلاس بگذارم!

            اما برای فهمیدن حل مشکلتان، می‌توانید به قسمت عقل کل مراجعه کنید و سئوال بپرسید یا سئوال و جوابهای مشابه را بخوانید تا انشالله مشکل حل شود.

            در پناه خدا، خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید عزیزم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1344 روز

      سلام علی آقای بزرگوار 

      قبل از هر چیز این بیان شیرین و شیواتون رو تحسین میکنم و اینکه دیدم نوشتین هنوز نتونستین عکس پروفایلتون بذارید بنابراین دوست داشتم بهتون بگم چیکار کنید

      البته سعیده جان بهتون گفتن ولی از اونجایی که با اجازه تون بنده برنامه نویس سایت هستم وقتی میبینم یک کسی از دوستان در مورد مسائل فنی سایت نوشته اگر بتونم راهنماییش کنم ، حتماً اینکارو میکنم

      بنابراین اگر اون چیزی که سعیده جان بهتون گفتن باز هم براتون جواب نداد این چیزی که بهتون میگم رو امتحان کنید ببینید چی میشه

      خب اول از همه WordPress رو در اینترنت جستجو کنید ، حتما هم با یک فیلترشکن وارد بشید

      وقتی وارد سایت شدین

      بالای سایت سمت راست سه تا نوار خطی زیر هم رو میبینید ، روی اون بزنید یک پنجره براتون باز میشه که در بالای اون پنجره در سمت راست یا چپ نوشته ورود به سیستم ، روش بزنید

      وارد صفحه ورود میشید

      بعد نوشته آدرس ایمیل را وارد کنید که شما همون ایمیلی که باهاش وارد سایت شدین رو وارد کنید

      بعدش کلمه عبور یا همون رمز عبور رو وارد کنید

      اینجا وارد حسابتون میشید

      وقتی وارد حساب ورودپرسی تون میشید در نوار مشکی رنگ بالای صفحه عکس پروفایلی شبیه به همین عکس کاربری که روی پروفایلتون در سایت هستش رو میبینید

      روش بزنید

      سه تا گزینه به شما نشون میده که شما گزینه ویرایش پروفایل یا همون edit profile رو بزنید

      بعدش یک صفحه باز میشه که همون اول زده کلیک برای تغییر تصویر

      این گزینه رو بزنید و عکستون رو آپلود کنید و بعد تایید رو بزنید

      بعدش هیچی دیگه عکس زیباتون در پروفایلتون نمایش داده میشه

      انشالله که این بتونه کمکتون کنه تا عکستون رو به راحتی بذارید

      در پناه خدا همیشه شاد باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        سلام حسن کاکو!

        قربون معرفتت برم عزیزوم، چقدر شومو با مرامی!

        خیلی ذوق کردم که کامنت شما رو دیدم. گفتم اول جواب بدم، بعدش اون کاری که فرمودید رو انجام بدم…

        خیلی خوشحالم که برنامه نویس معزز سایت، نظرش به کامنت من جلب شده. خدایا شکرت.

        وقتی میون شماها هستم، حس میکنم بزرگترین و مهربانترین خانواده دنیا رو دارم.

        من هم تیپ و استایل دانشمندی شما رو تحسین میکنم، کاکام!

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشی، عزیزوم.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          حسن گرامی گفته:
          مدت عضویت: 1344 روز

          سلاااااام علی آقای عزیز

          یعنی من الان از خنده نمیتونم جلوی خودمو بگیرم

          چقدر توی عکس نهایت حس شادی رو دارین نشون میدین :))))

          یعنی این دیگه عمق شادی و لذتتونه

          عاشقتم

          از اونجایی که از عکس پروفایلتون مشخصه :))) مثل اینکه روشی که گفتم جواب داد

          در پناه خدا همیشه شاد باشید

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
          • -
            علی بردبار گفته:
            مدت عضویت: 1862 روز

            سلام به حسن آقوی استیو جابز!

            آقو، لطف عالی مستدام!

            خیلی ممنونم از راهنمایی های شما و سعیده عزیز که بالاخره این سایت را با جمال بی مثال من آشنا کرد!

            حسن جون، یه بار تو این دنیا ییم و من ترجیح میدم با حال خوش بگذرونمش، در کنار عزیزانم و شما… و از وقتی این رویه رو پیش گرفتم، شکر خدا هر رو، اتفاقات بهتری داره برام میفته!

            برای روزهای آینده و این فرصت فوق العاده برای زندگی، شکر گزار و مشتاقم.

            امیدوارم هر روز اتفاقات بهتر و شاد تری از زندگی شما دریافت کنم، که بهترین و با مرام ترین هستید.

            خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1907 روز

      سلام اقای بردبار و بقیه ی دوستان عزیز.

      منم یه روش خیلی اسان پیدا کردم برای تغییر پروفایل که مینویسم تا شما هم به سادگی و بدون فیلترشکن پروفایلهاتونو تغییر بدین.

      با استفاده از اپلیکیشن ورد پرس

      شیراز همیشه برای من جذاب بوده و هست.

      دو بار رفتم و بسیار لذت بردم.

      تو برنامه مون هست ان شاالله با همسرم و پسرم بریم.

      حافظ جانِ قند عسلمو ببریم حافظیه احوالپرسی کنیم با جنابِ حافظِ زیبا کلام در پناهِ حافظِ بزرگ جهان.

      اینطوری حس کردم الان که من دقیقا داخل مجموعه ای از علایقم هستم، همیشه هم فکر میکنم اگه قرار باشه جایی غیر تهران زندگی کنم، انتخاب اولم شیراز هست.

      از بس که قشنگ و دلبره.

      با باغ های بی نظیرش و صد البته مردمانِ بی نظیرش.

      من آرامش رو در عزیزان شیرازی بسیار دیدم و کیف کردم حسابی.

      خوشحالم که کامنت شما رو خوندم و عطر شیراز مجدد خورد به مشامم.

      ان شالله در بهترین زمان که امیدوارم همون اردیبهشت باشه که ماه تولد قند عسلمم هست 3 تایی بیایم شیراز و لحظات خوش جدید بسازیم واسه خودمون.

      الهی شکر برای حال خوب خودتون و عزیزانتون.

      الهی شکر برای نعمتهایی که در زندگیتون تجربه می کنین.

      این کامنت برام شد توجه به زیبایی ها و نکات مثبت و سپاس گزاری.

      مرسی که کامنتتون بهم این انگیزه رو داد و نوشتم برای دل خودم.

      تازه الان کم کم دارم متوجه میشم چالش ها میان که ظرفِ وجودی و روحم رو بزرگتر کنن و رشد بدن.

      به قول شما هنوز هم روزهای بد وجود دارند، اما دارم یاد میگیرم زندگی ترکیبی هست از همه چیز.

      اینه که جهان مادی رو تعریف میکنه.

      وجود تضاد…

      و چقدر کنترل ذهن تو تضاد و چالش ها میتونه نقش حیاتی داشته باشه.

      من این فایل رو چند بار گوش دادم و باز لذت بردم که چطوری استاد فایلی رو میذارن که نیاز منه.

      که قراره از جانب خدا بهم دوباره و چند باره یاداوری کنن مراقب ذهنت باش فقط، تلاشت رو بکن که کنترلش کنی، اگه جایی سخت شد یا از دستت در رفت ناراحت نشو فدای سرت، دوباره بعدش تلاشت رو بکن.

      تو انسانی و داری زندگی کردن رو هر لحظه یاد میگیری.

      پس نیازی به سرزنش و سخت گرفتن به خود نیست.

      منطق رو رها کن تا بتونی اسان تر زندگی کنی با شهودت.

      همگی در پناه رب العالمین نازنینم باشیم.

      فَاللَّهُ خَیْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ

      خدایا شکرت که بی نظیرترین هدایتگر هستی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        سلام به خانم صوفی عزیز

        بسیار متشکرم از راهنمایی ارزنده شما، لطف کردید.

        باعث افتخاره که در شیراز به شما خوش گذشته، کاکو.

        اگر دقت بفرمایید، 2 روز مهم در تقویم وجود دارد که در شیراز، یادروز ملی و بین المللی برگزار میشود: روز سعدی، اول اردیبهشت و روز حافظ، بیستم مهر.

        در هر دو این روزها، هوا در شیراز در نهایت اعتدال هست و مهمانان می‌توانند از آن لذت زیادی ببرند. یعنی شما اگر بخواهید در برج مهر هم وضعیتی مشابه را در شیراز خواهید یافت، البته اردیبهشت به خاطر بهار نارنج ها و لطافت بهاری، یه چیز دیگه ست.

        مردم اینجا، زیاد به خاطر انسان بودن و اهل نسیان بودن به خودشون سخت نمیگیرن….خب، توی این دوره زمانه، این یک رویکرد محبوب تر شده نزد مردم، امیدوارم همه مردم کشورم در سعادت و سلامت و خوشی باشند.

        خدای کبریایی برای همه ما شادی و دلخوشی هدیه می‌دهد… امیدوارم که با تعالیمی که میگیریم، بیشتر این قضیه را باور کنیم…این ، دلخوشی و پشتگرمی عظیمی است.

        خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      فاطمه تقی زاده گفته:
      مدت عضویت: 2315 روز

      به نام خداوند بخشنده مهربانم

      سلام داداش علی

      قبل از اینکه کامنتتون بخونم چشمم افتاد به عکس پرفایلتون

      همیشه با خوندن کامنتتون لبخند به لبمون می آوردین الان هم با عکس پروفایلتون سپاسگزارم از انرژی مثبتی که به این سایت منتقل میکنید

      سپاسگزارم از حضور گرمتون

      خداروشکر سعادت دیدن چهره مهربون شمارو داشتیم

      انشاالله خدا حفظتون کنه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        علی بردبار گفته:
        مدت عضویت: 1862 روز

        سلام به فاطمه بانو، مادر مقتدر و باعث افتخار

        باعث افتخار بنده ست که عکسم بالاخره توسط شما عزیزانم دیده شد!

        آموزه این قسمت ، باعث شد که یکی از باگ های من، یعنی گذاشتن عکس پروفایل، با کمک دوستان عزیزم، رفع شود!

        بودن توی این سایت، افتخار است، چون شادی مسری درونی، با دیدن اسامی و کامنتها، حال همه ما را خوب میکند.امیدوارم خنده از لب هیچکداممان کنار نرود.

        من هم شاکر خداوند هستم به خاطر توجه بانوی قدرتمند و فوق العاده ای مثل شما که افتخار مادران این دوره هستید.

        در کنار خانواده محترمتان، خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    محسن جاویدتجریشی گفته:
    مدت عضویت: 2153 روز

    سلام و درود به استاد و همه عزیزان.. داشتم به این فکر میکردم من از بچگی تو این موضوع خوب بودم و کمتر شده تمرکزم بره روی اتفاقاتی که یک بار توی هزار بار بد درومده .. اما کم کم یادم اومدم دیدم نه جاهایی هم بوده که ذهنم تونسته غلبه کنه و من بیخیال بشم..

    مثلا یکیش این بود که من چون از سه سالگیم دندون هام مشکل خورد و به دندانپزشکی میرفتم و انقدر تجربه زجر آور و سختی بود که با اینکه سه سالم بود اما کاملا یادمه اون اتفاقات رو.. همیشه ذهنم اینو پذیرفته که من از لحاظ دندان مشکل دارم و ژن خانواده مادری ما همه همینطورن دندوناشون مدام خراب میشه و ضعیفه.. و بخاطر این تفکرات من از همون سه سالگی هر سال حداقل یک بار تجربه دندان درد و رفتن به دندانپزشکی داشتم.. تا همین سال 1397 که نشستم رفتارهای اشتباهم پیدا کردم و اصلاح کردم و دیگه بخاطر دندان درد نرفتم دندانپزشکی.. و هنوزم ریشه این تفکر کامل حذف نشده .. باید بدونم که بخاطر اون چیزایی که تجربه کردم ممکن نباشه و دلایل ذهنی داره که هی من ناخودآگاه یه کارایی میکنم تا لثه هام ملتهب میشه و این وسط متوجه علت اصلی اون نیستم.. باید دقت کنم توی همین 6 سال اخیر خیلی کمتر اتفاق افتاده که به مرز دندون درد برسم.. تمرکزم بذارم روی اینهمه سلامتی و شرایط خوب و بگم بالاخره اون یه مورد گاهی واقعا دلیل نمیشه که من بخوام هیچ راهی برای پیشرفت و درمان و آرامش ذهنیم نسبت به دندونام نداشته باشم..

    خیلی ممنون از استاد عزیزم که این نکته مهم گفتن.. یه چیز جالبی هم که تو صحبتهای استاد خیلی ذهنم رو آروم میکنه همون مثال پنالتی رونالدو و ضربان قلب آرامش هست اونم تو اون شرایط.. چقدر باید باور ها درست باشه و چقدر صلح درونی برقرار باشه که ناخودآگاه انقدر ایمان داشته باشی به خدای خودت و خودت که بتونی آروم باشی .. و این مثال حتما یکی از الگوهای همیشگی من در ذهنم خواهد بود.

    بازم ممنون

    در پناه الله یکتا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 55 رای:
    • -
      علی بردبار گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      سلام به دوست عزیزم

      من یکی از پاشنه آشیلهام، همین بحث سلامتی یه. خیلی چیزها رو اینجا درست کردم، ولی بیماری‌های صعب العلاج و طولانی….

      خب، مکافاتی بود سر و کله زدن با اینا….تنها چیزهایی که کمی از بابتشون، گاهی احساس ضعف میکنم، همین ها هستند.

      خیلی از کامنت خوبتان ممنونم.

      شما یک تجریه از دست اول نقل کردید که قوت قلب و باعث قدرتمند تر شدن من شد. احساس خیلی خوبم در الان را مدیون این کامنت شما هستم.

      بسیار متشکرم.

      خوشبخت و خوش شانس و پولدار باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    سارا مرادی همت گفته:
    مدت عضویت: 1057 روز

    وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ مِنَ الْمَاءِ بَشَرًا فَجَعَلَهُ نَسَبًا وَصِهْرًا ۗ وَکَانَ رَبُّکَ قَدِیرًا

    اوست کسی که خلق کرد بشر رو‌ از آب و قرار داد براش ایل و تبار و اوست ربی که به هر چیزی تواناست

    وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا

    توکل کن به ربی که زنده است ، حاضر است و هرگز نمیمیرد ، و تسبیح کن به سپاسگزاریش ، او کافی و آگاه است به گناهان بندگانش

    سلام به روی ماهت استاد عزیزم

    سپاسگزارتم که این آگاهی های ناب رو گسترش میدین .

    با توجه به آگاهی های این فایل و سوالاتی که پرسیدین یک نگاه اجمالی داشتم به این زندگی پر از تجربه ام و به یاد آوردم هر زمانیکه توکل کردم و از سر راه خدا کنار رفتم حتی اگه قعر چاه بودم مثل یوسف نجاتم داده و هر جا که به خودم مغرور شدم مثل قارون با خاک یکی شدم .

    اصلا مهم نبوده که چند بار یک اشتباهی تکرار شده یا اینکه اولین بار یک اتفاق ناخواسته رخ داده باشه .

    هر جاییکه تونستم به احساس سپاسگزاری برسم نتایج تغییر کرده

    ترس از شروع نکردن دوباره یعنی بی ایمانی به خدایی که قادر و حامی من ِ

    توجه کردن و یادآوری خاطرات تلخ گذشته یعنی من لایق همون تجربه ها هستم

    این جهانی که هر لحظه در حالِ تغییر و حرکته ، پس چطوری میشه که من تجربیاتم تغییر نمیکنه ؟؟!!

    وقتی تجربیات گذشته رو نشخوار میکنی معلومه که همون ها رو دوباره خلق میکنی و این میشه روند تکراری زندگی انسان که کور است ‌و کر و در چرخه عذاب شدید دچار

    مگه نه اینکه خداوند هزاران بار در قرآن گفته به گردش شب و روز نگاه کنید و فکر کنید

    چرا خداوند بارها گفته کسانی که مومن هستن تفکر میکنن و به آیات توجه میکنن

    مگه نه اینکه باید در لحظه بود تا آیات و دید ؟؟!!!

    خب اگه تو ذهن و خاطرات گذشته باشی دیگه به آیات الان دسترسی نداری !!

    چرا اصلا شب آفریده شده ؟؟؟

    چرا خواب مثل مرگ میمونه ؟؟؟

    چرا خداوند در قرآن گفته شب را برای آرامش و استراحت شما قرار دادیم ؟؟

    چون این خدایی که انسان و خلق کرده از سیستم مغزی ، احساسی انسان خبر داره و میدونه انسان نمیتونه بیشتر از یه حدی ناراحتی و غم و فشار و تحمل کنه واسه همین انسان با خوابیدن دوباره متولد میشه

    خب کسی که ایمان داره به این خدا یا این قدرت و علم تمرین میکنه که هر لحظه در آرامش باشه تا هر لحظه در تجربه یی جدید متولد بشه

    و این همون زندگی لذت بخش و بهشتی که خداوند به مومنان وعده داده .

    هر تجربه ی تخلی که داشتیم بخاطر بی ایمانی و کنترل نکردن ذهن مون بوده

    حالا اگه توان کنترل ذهنت و بدست گرفتی

    اگه ایمان داری

    اگه آرامش داری

    اگه به انا لله و انا الیه راجعون مومنی

    پس در لحظه بینا و شنوا هستی به جریان هدایت

    دیگه نه تجربه گذشته غمگینت میکنه

    نه ترس از ناشناخته ی آینده ، فلجت میکنه که حرکت نکنی

    چون میدونی اون ربی که این جهان و خلق کرده و تمام ذرات در سیطره ی فرمانروایی اوست خودش میدونه از چه مسیری هدایتت کنه

    هر اتفاقی هم که بیافته 100٪ خیر و برکت ِ

    یاد میگیریم که هر لحظه رو زندگی کنیم

    اصلا دیگه نتیجه معنایی نداره

    نتیجه همین لحظه اس

    یاد میگیری در سخترین لحظه ها به یاد بیاری لحظه مرگ رو و جداشدن از این عالم فانی رو

    یاد میگیری در شادترین لحظه هات به یاد بیاری صاحب آسمان‌ها و هستی رو

    به هر موضوعی که نگاه می‌کنم به توحید و رب ختم میشه

    انگار مثل آبی که آتیش ها رو خاموش میکنه

    توحید همون نیرویی که دریاها رو باز میکنه

    توحید همون نیرویی که صبح ها ما رو از عالم خواب در جهان مادی متولد میکنه

    وَهُوَ الَّذِی مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ هَٰذَا عَذْبٌ فُرَاتٌ وَهَٰذَا مِلْحٌ أُجَاجٌ وَجَعَلَ بَیْنَهُمَا بَرْزَخًا وَحِجْرًا مَحْجُورًا

    توحید همون نیرویی که آب شیرین و شور و کنار هم قرار میده بدون اینکه دیواری بین شون باشه

    و اگه پیرو شیطان هستیم که از هر طرف به ما حمله میکنه تا ناسپاس باشیم باید در سکوت بشینیم و توبه کنیم از ناسپاسی خودمون

    خداوند در آیه 17 سوره اعراف فرموده که:

    ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَیْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شَاکِرِینَ.

    آن گاه از پیش روی و از پشت سر و طرف راست و چپ آنان در می‌آیم ، و بیشتر آنان را شکر گزار نعمتت نخواهی یافت.

    ایمان دارم و تجربه کردم هزاران بار ، وقتیکه که سپاسگزار نعمت هام بودم فقط خیر و برکت تو زندگیم جاری شده

    و ریشه تمام بدبختی ها و مشکلات ناسپاسی و شرک ِ

    استاد عزیزم سپاسگزارتم که توحید و بهم یاد دادی

    استاد جونم من با تو سپاسگزاری واقعی و یاد گرفتم

    من با کلام تو به آرامش حقیقی و ایمان واقعی رسیدم

    استاد کلمات قادر به ابراز تشکر نیست

    با فرکانس قلبم عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 49 رای:
    • -
      لیلی اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1862 روز

      سارای خیلی عزیز سلام

      سلام به روی ماهتون

      چقدر کامنت شما به جان و روحم نشست . چه کار خوبی کردم پیغام کامنت شما رو برای ایمیلم فعال کردم و باخبر شدم که نوشتید. دوست دارم همینطور تکرار کنم تکرار کنم تکرار کنم بخونم و لذت ببرم .

      این جمله تون معرکه بود سارای عزیز:

      اصلا دیگه نتیجه معنایی نداره نتیجه همین لحظه ست

      واقعا با همه قلبم میخوام اینو لمس کنم چون الان تا 80 درصد اینو لمس میکنم . یعنی اینقدر حالم اوکی هست و صد در صد نمیشه بشه . خیلی خب من 99 درصد میخوام . قبوله ؟

      کلا این فایلهای آخر استاد جان داره من رو کن فیکون میکنه و کامنت دوستان عزیز هم تکمیل کننده این دگرگونی که بعد قراره از دل این تغییر یه پروانه بسیار بسیار زیباتر به نام لیلی بانو دربیاد. زبیاتر و بهتر از الان .اونچه لایقش هستم اونچه میخوام .

      با کلمات شما همینطور اشک شوق ویقین و آرامش تو قلب من سرریز شد سارای عزیزم.

      میدونی هر لحظه که به مرگ فکر میکنم دلم میخواد پرواز کنم به سمتش . کاملا آمادگیش رو دارم که بپرم تو بغل خدام . عشق ابدی ام . این دنیا هم لحظه به لحظه تو بغلش منو حفاظت کرده ولی من هستم که هر لحظه اش رو درک نمیکنم مگه خودش بهم یادآوری کنه . اما دیگه تو دنیای پسین هر لحظه حواسم هست . و با همین عشق و امید هست که من همیشه ادامه دادم و متوقف نشدم چون خدا رو همیشه بخشنده تر و مهربانتر از قبل پیدا کردم . بهترین همیشگی ترین و قدرتمندترین دوست من خداست .

      سارا جانم بسیار بسیار بسیار زیبا نوشتید عزیزم . قلب و روح زیبای شما رو به خدای مهربانم می سپارم .امیدوارم همیشه آغوشش رو لمس کنید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسین و نرگس گفته:
      مدت عضویت: 1808 روز

      سلام خدمت خواهر گلم، امیدوارم حال خودتو دختر خانومت عالی باشه، چقدر زیبا اشاره کردین، یتفکرون فی خلق السماوات و الارض یعنی نگاه آگاهانه انداختن به خلقت، نگاهی که ذهنی نیست، در لحظه است، آگاهانه است و در یک کلام تبلور آگاهی خداوند در قلب انسانه، و جالبه که مدار آگاه بودن احساس خیلی عالی داره و تا رو خودمون کار نکنیم و به مدار آگاهی و در لحظه بودن نرسیم نمیتونیم این تفکر دایمی رو که «یتفکرون» یعنی دایما تفکر میکنن درک کنیم…یه وقتی هست من یه اطلاعاتی راجع به یه موضوعی دارم، دیگه نمیام صدبار اون دیتا رو ریویو کنم، اصلا منطقی نیست، مثل بوییدن گله، منطق درکش نمیکنه ولی قلب پیامشو دریافت میکنه و انسان ازش سیر نمیشه و ازش لذت میبره…ممنون از مطالب عالیتون که با ما به اشتراک میزارین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1344 روز

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ

    فَإِنْ کَذَّبُوکَ فَقُلْ رَبُّکُمْ ذُو رَحْمَهٍ وَاسِعَهٍ وَلَا یُرَدُّ بَأْسُهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِینَ (آیه 147 انعام)

    اگر تو را تکذیب کردند، بگو: پروردگارمان صاحب رحمتى گسترده است، ولى عذاب او هم از گروه مجرمان بازگردانده نخواهد شد

    =====================================

    سلام به استاد عباسمنش عزیز و استاد شایسته نازنین

    سلام به دوستان ارزشمندم 

    استاد عزیز این چیزیه که من بارها تجربه اش کرده بودم ، اینکه ذهن بخواد با یک اشتباه یا یک تضادی آدم رو ناامید کنه

    میخوام یک مثالی از خودم بزنم و بعد خیلی دوست دارم در مورد ایمانی که منجر به عمل میشه بنویسم

    چیزی که خیلی دوست دارم هر روز توش بهتر بشم

    من تا قبل از سال 1403 برای دو نفر سایت درست کردم یعنی همزمان دو تا پروژه گرفتم و خب خیلی هم خوشحال بودم از اینکه خداوند دو تا آدم رو به سمتم هدایت کرد تا من براشون سایت درست کنم خلاصه خیلی خوشحال میشم در مسیر کاری مورد علاقه ام همینجوری در حال عمل کردن و کار کردن باشم

    اون دوتا پروژه همون قبل از عید سال 1403 به اتمام رسید و من دیگه عملاً پروژه ای نداشتم

    عید که شد رفتیم دنبال تفریحات خودمون که باعث بشه توی اون دو سه ماهی که قبل از عید تقریباً میشه گفت مدام پشت لپتاپم نشسته بودم و یکسره داشتم کد میزدم ، یکم ذهنم باز بشه و تمرکزم بره روی زیبایی ها و نکات مثبت که واقعاً هم بهترین تفریحی بودش که رفتم

    گذشت ، دیگه عید هم تموم شده بود و همه هم رفتن دنبال کار و زندگی خودشون

    اتفاقی که افتاد این بودش که من هیچ پروژه ای رو نمیتونستم بگیرم که پول بسازم و در اصل کارمو کنم

    تقریباً هر روز ذهنم شروع می کرد به نجوا کردن که الان تو پروژه ای در دست نداری میخوای چیکار کنی؟ پولو میخوای چیکار کنی؟ دیگه تموم شد همون پروژه هایی که قبل از عید زدی همونا بود دیگه تموم شد؟

    خلاصه این ذهن بزرگوار من به هر شکلی که شده داشت منو میبرد به حالت تقلاء کردن

    چرا؟؟؟

    چون یکسری اقداماتی رو داشتم با ترس از آینده و اضطراری که در من به وجود امده بود انجام میدادم

    خب قطعاً که نتیجه این نوع فرکانس اصلاً خوب نمیشه ، در حالیکه من داشتم یکسری اقداماتی هم انجام میدادم

    چیکار میکردم؟

    مثلاً میومدم به شرکت هایی که برنامه نویس احتیاج داشتند رزومه مو ارسال میکردم یا توی سایت های فریلنسری روی پروژه هایی که کارفرمایان گذاشته بودند پیشنهاد میدادم یا توی سایت های دیوار و شیپور از خودم و مهارت هایی که در زمینه برنامه نویسی داشتم آگهی میکردم 

    خلاصه هر کاری که میکردم جواب نمیداد که نمیداد و با هر بار جواب ندادن و جواب نگرفتن از این اقدامات نجوای ذهن من بدتر و بدتر میشد

    بعد چیکار کردم؟؟؟

    اون کاری که استاد عباسمنش توی دوره 12 قدم گفت رو انجام دادم

    استاد توی جلسه سوم قدم دوم میگه به جای اینکه دنبال یک عمل فیزیکی برای حل اون مسئله ات باشی دنبال یک راه حل ذهنی برای رسیدن به احساس خوب باش

    منم امدم همین کارو کردم یعنی از صبح تا شب خودمو بستم به دوره 12 قدم و فایل های استاد ، ظاهرش این بود که من کاری انجام نمیدم ولی در اصل من داشتم کاره اصلی رو انجام میدادم 

    اینجا آدم گول میخوره ، همون چیزی که استاد توی جلسات تجسمی قدم دوم میگه که فکر میکنی این کار کردن روی ذهن و این تجسمات مثلاً چیکار میتونه کنه

    در حالیکه اتفاقاً این کار اصلی رو داره انجام میده 

    نتیجه اش چی شد ؟

    هیچی خیلی راحت بدون اینکه من بخوام کاری انجام بدم یا تقلایی کنم پروژه گرفتم

    اون هم با قیمتی بالاتر از پروژه های قبلی 

    چرا این اتفاق قبلاً نیوفتاده بود؟

    چون که من تا قبل از این داشتم روی عقل خودم حساب میکردم و با منطق ذهنی خودم میخواستم یکسری کارهایی رو انجام بدم که به لطف الله در جلسات قرآنی دوره 12قدم به این درک رسیدم که من توی هیچ موردی از زندگیم نباید روی عقل خودم حساب کنم و فقط باید به اون چیزی که خدا در هر لحظه به من میگه عمل کنم

    =====================================

    تا الان مثال از خودم زدم ، حالا بریم ببینیم منطق های قرآن چی میگه

    اولین آیه میگه که:

    وَاتَّبِعْ مَا یُوحَىٰ إِلَیْکَ وَاصْبِرْ حَتَّىٰ یَحْکُمَ اللَّهُ ۚ وَهُوَ خَیْرُ الْحَاکِمِینَ  (آیه 109 یونس)

    و از آنچه بر تو وحى مى‌شود پیروى کن و صبور باش تا خدا داورى کند، و او بهترین داوران است

    این آیه داره این پیام رو میرسونه که فقط باید به اون چیزی که خدا میگه عمل کرد و دیگه کاری نداشته باشم بعدش چی میشه یا قدم بعدی چیه یا من باید چیکار کنم ، یعنی نخوام در اون لحظه که ذهنم داره نجوا میکنه کاری رو انجام بدم

    در اون لحظه ای که خدا به من یک عملی رو میگه که باید انجام بدم فقط باید چشم بسته عمل کنم ، کاری هم به بعدش نداشته باشم

    چون هر چی بشه به نفع منه

    در رابطه با مفهوم صبر در قرآن استاد در جلسه هفتم قدم چهارم گفته که صبر به این معناست که بین فرکانس هایی که ارسال میشه و اتفاقات هماهنگ با اون فرکانس که میخواد در زندگیمون وارد بشه یک فاصله زمانی هستش ، بابت همین فکر نکنم اگر الان دارم روی خودم کار میکنم پس چرا هنوز نتیجه ای نداده ،  کاره داره انجام میشه ولی تو نمیبینیش 

    به قول قرآن الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ (آنان که به غیب ایمان دارند)

    توی یک آیه دیگه از قرآن عمل کردن بر پایه الهامات رو میگه

    فَأَتْبَعُوهُمْ مُشْرِقِینَ (آیه 60 شعراء)

    فرعونیان هنگام طلوع آفتاب آنان را دنبال کردند.

    توی این آیه میگه که صبح زود لشکر فرعون به سمت موسی و بنی اسرائیل حرکت میکنند که اونا رو به قتل برسونند

    بعد چه اتفاقی میوفته؟؟

    فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَىٰ إِنَّا لَمُدْرَکُونَ (آیه 61 شعراء)

    چون آن دو گروه یکدیگر را دیدند، اصحاب موسی گفتند: حتماً ما به چنگ آنان خواهیم افتاد

    خب سپاه فرعونیان که صبح زود میوفتن دنبالِ موسی و یارانش اینقدر نزدیک میشن که فرعونیان و بنی اسرائیل توی یک راستا قرار میگیرند!

    طوری که خیلی واضح دو گروه بتونند همدیگه رو ببینند ، دقیقاً همه چیز داشت طبق برنامه ریزی بی نقص خداوند پیش میرفت

    دقیقاً همین چیزی که استاد در این فایل گفت

    بنی اسرائیل این معجزات خدارو دیده بودند در حالیکه یکم اوضاع داشت سخت پیش میرفت ، همه چی رو یادشون رفت و گفتند دیگه کارمون تمومه یعنی نجوای ذهنی اینقدر زیاد شد توی اون شرایط که فکر میکردن دیگه کارشون تمومه

    اینجاست که ایمان واقعی خودش رو نشون میده

    در ادامه وقتی بنی اسرائیل میترسند و اون حرف رو میزنند

    موسی یک جمله طلایی میگه

    اون جمله چی بود؟؟؟

    قَالَ کَلَّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبِّی سَیَهْدِینِ (آیه 62 شعراء)

    موسى گفت: این چنین نیست، بى‌تردید پروردگارم با من است، و به زودى مرا هدایت خواهد کرد

    اول در مورد خودِ آیه میگم 

    توی کلمه سَیَهْدِینِ ، اولین کلمه میشه سَ یعنی به زودی یعنی یک چیزیه که هنوز اتفاق نیوفتاده ولی میدونی که اتفاق میوفته

    اینجا موسی در اصل با این حرفی که میزنه همزمان ایمانش رو حفظ میکنه و ذهنش رو کنترل میکنه تا چی بشه؟؟

    تا بتونه اون چیزی که خدا بهش میگه رو متوجه بشه

    یعنی احتمالاً موسی هم دچار این نجوا شد ولی امد ذهنش رو کنترل کرد 

    دقیقاً همین چیزی که استاد توی این فایل میگه

    بعد از اینکه موسی با این حرفش آرامشش رو حفظ کرد 

    چه اتفاقی افتاد؟؟

    تصور کنید یک موقعیتیه ، دشمنانی که به قصد کشتن شما دارند میان و همزمان هم شما داری اونا رو میبینی که به شما دارند نزدیک میشن

    اینجاهاست که آدم در عمل ذهنش رو باید کنترل کنه و پاداش ها اینطور موقع ها داده میشه

    این به این معنا نیست که حتماً یک کسی میخواد بهت آسیب بزنه بعد بیایی ذهنت رو کنترل کنی ، این یعنی که وقتی من به یک تضادی در زندگیم میخورم اگر میخوام توسط خداوند هدایت بشم و بفهمم که خدا داره به من چی میگه تا عمل کنم باید بتونم ذهنم رو کنترل کنم حالا باز هم نه همون اول ولی باید چند دقیقه یا نهایتاً در مدت زمان کوتاهی باید ذهنم رو کنترل کنم

    اتفاقی که میوفته بعد از این حرفی که موسی میزنه چی میشی؟

    فَأَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنِ اضْرِبْ بِعَصَاکَ الْبَحْرَ ۖ فَانْفَلَقَ فَکَانَ کُلُّ فِرْقٍ کَالطَّوْدِ الْعَظِیمِ (آیه 63 شعراء)

    پس به موسى وحى کردیم که عصایت را به دریا بزن. دریا شکافت و هر پاره‌اى مثل کوهى بزرگ گردید

    خب در اینجا موسی یک عملی رو بر اساس اون چیزی که خدا بهش گفت انجام داد

    این عمل زمانی بهش گفته شد که موسی ایمانش رو ساخته بود و حفظ کرده بود ، میخوام بگم ایمان چیزیه که ساخته میشه

    یعنی ایمانی که منجر به یک عملی شده نه عملی که منجر به ایمان بشه!!

    توی بیشتر آیات قرآن دقیقاً اول ایمان گفته شده بعد عمل

    وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَنُبَوِّئَنَّهُمْ مِنَ الْجَنَّهِ غُرَفًا تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ نِعْمَ أَجْرُ الْعَامِلِینَ (آیه 58 عنکبوت)

    و کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام داده اند حتماً آنان را در قصرهایی رفیع و با ارزش از بهشت که از زیرِ [درختانِ] آن نهرها جاری است، جای خواهیم داد، در آنجا جاودانه اند؛ چه نیکوست پاداش عمل کنندگان

    میبینید ، آخرش هم میگه پاداش عمل کنندگان

    چرا؟؟؟

    چون ایمان ساخته شده با خودش عمل میاورد

    در حالیکه منِ نوعی ممکنه گول بخورم از اینکه اگر ایمان دارم باید حتماً یک کاری رو انجام بدم یعنی یک کاری بر اساس عقل خودم نه اون چیزی که خدا میگه!!

    اصلاً کسی که هر روز با خدا در حال مکالمه هستش ازش سوال میپرسه تا جواب بگیره ازش درخواست میکنه تا براش اجابت بشه با دوره های استاد عباسمنش مقاومت های ذهنیش رو کم میکنه ، خب خودِ خدا هم اون چیزی که باید انجام بدی رو بهت میگه دیگه

    من خودم میخواستم در یک ناحیه ثروتمند نشینی برم قدم بزنم که هم کانون توجه ام بره روی فراوانی و ثروت هایی که توی اون ناحیه هست و هم اینکه با خدا صحبت کنم ، هفته پیش بود که از خدا پرسیدم خدایا امروز برم خوبه یا چی؟ میخوام که شما به من بگی

    به خدا اینقدر واضح و طبیعی به من جواب داد که شاید هر کسی دیگه بود اصلاً متوجه این موضوع نشه ، هیچی جوابی که خدا اون روز به من داد این بودش که نه امروز نباید بری ، منم گفتم چشم و حتی نپرسیدم پس کی باید برم چون میدونستم خدا در زمان مناسبش به من میگه که دقیقاً دیشب به من گفتش که فردا باید بری

    اینقدر قشنگ خدا در مورد هر چیزی که بخوام بهم میگه ، چرا ازش استفاده نکنم!!

    حالا چه زمانی بهت میگه؟؟؟

    زمانیکه تو فکر نکنی چیزی رو میدونی ، که البته اینم با منطق میشه درست کرد ، چون ممکنه گاهی اوقات به زبون بیاری که خدایا من چیزی نمیدونم شما میدونی ولی اون کدی که توی ذهنت داره اجرا میشه چیزه دیگه  ای رو داره به جهان میفرسته

    حالا منطق قرآنیش چیه؟

    یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَیَعْلَمُ مَا تُسِرُّونَ وَمَا تُعْلِنُونَ ۚ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ (آیه 4 تغابن)

    آنچه در آسمان‌ها و زمین است مى‌داند و آنچه را پنهان مى‌کنید و آنچه را آشکار مى‌سازید، مى‌داند و خداوند به آنچه در سینه‌هاست به خوبى آگاهى دارد

    این یعنی چی؟؟

    یعنی دیگه همه چی رو میدونه ، هر چیزی که میخواد باشه

    چه از این بهتر که یک کسی رو داری و هر روز هر ساعت هر دقیقه میتونی ازش درخواست کنی هدایت بخوای سوال بپرسی هر چیزی که فکرش رو کنی

    بابت همین هم هست که اصلاً نباید روی عقل خودم حساب کنم

    چون اصلاً ذهن من حاصل چیه؟؟

    حاصل ورودی ذهنیم هستش ، یعنی اون چیزی که من با چشم هام دیدم و با گوش هام شنیدم

    ولی اون چیزی که خدا میگه یک پله بالاتر از اون چیزهایی هستش که من دیدم یا شنیدم

    فرض کنید وارد یک جنگلی شدین مثل جنگل نور در مازندران یا جنگل آمازون در برزیل :)

    حالا در اون لحظات شما چه آگاهی ای از طریق چشماتون و گوش هاتون دریافت میکنید؟

    هیچی ، کلی درخت و گیاه که در شعاع دید شما هستند

    شما تا چند متر جلوتر رو میتونی ببینی؟ 

    بگیم نهایتاً تا 10 متر ، شاید

    ولی باز هم این وسط یک داستانی هست

    اینکه این 10 متری هم داری میبینی در شعاع 360 درجه شما هست باز هم نمیتونی دقیقاً بگی کدوم مسیر ، مسیر درستیه

    اینجا به چه کسی احتیاج داری؟

    به کسی که کل جنگل رو میشناسه و بهش واقفه ، نه فقط تو شعاع 10 متری شما

    بالاتر از اون چیزی که داری میبینی و میشنوی

    دقیقاً آگاهی خداوند بالاتر از اون چیزی هستش که من دیدم و شنیدم 

    بابت همین اینجا احساس نیاز شدید پیدا میکنم به خداوند 

    خدایی که همه چیز رو میدونه و توانایی انجام هر کاری رو داره

    بابت همین هم عمل کردن  در اصل از روی چیزیه که خدا بهت گفته 

    اینجوری راحت و سریع در مسیر درست قدم به قدم هدایت میشی

    حالا چرا قدم به قدم؟

    شاید این سوال برامون پیش میاد که چرا خدا قدم به قدم هدایت میکنه یا چیزها رو به آدم میگه مثلاً اینجوری نیست که همون اول همه رو بگه و کل مسیر رو بدونیم

    در جواب به این پاسخ بیایید برگردیم به اون جنگل

    اگر اون کسی که جنگل رو خوب میشناسه و کاملاً بلدش هستش همون اول قبل از اینکه قدم از قدم برداری بیاد بهت کل اون مسیری رو که باید بری بگه! 

    بعدش هم بره و بگه من دیگه مسیر رو بهت گفتم خودت برو

    آیا واقعاً یادت میمونه که باید از کدوم مسیر بری؟

    شاید چند قدم اول رو یادت باشه بقیه اش چی؟ یا حتی ممکنه اصلاً بترسی بگی نه بابا اصلاً بیخیالش و عطای حرکت کردن در مسیر درست رو به ترس هایت ببخشی یا حتی آمادگی اینو توی خودت ایجاد نکرده باشی همون داستان تکامل

    حالا این که یک مثال از یک جنگلی هستش که بالاخره سر و تهش مشخصه 

    زندگی که یک مسیر بی پایان هستش

    چطور ممکنه همون اول همه رو بدونی

    توی داستان موسی 

    موسی نمیدونست باید چیکار کنه دقیقاً این ندونستنش باعث شد که خدا بهش بگه چیکار باید کنه 

    این کلیده

    نه اینکه بیاد بگه ، نه من بلدم خودم راهش رو پیدا میکنم و اتفاقاً اینطور موقع ها مثل تراکتور استاد عباسمنش که توی گِلِ پارادایس گیر کرده بود؟ هر چقدر تقلاء میکرد تراکتور بیشتر فرو میرفت ، همین جوری میشی 

    بیشتر فرو میری

    چون دارم روی عقل ناقص خودم حساب میکنم نه روی خدایی که جهانیان از اونه

    حالا زمانی میتونم به اون چیزی که خدا بهم میگه عمل کنم که مقاومت های ذهنیم رو بیارم پایین

    با چی؟؟؟

    با دوره های مقدس استاد عباسمنش

    میخواستم در مورد نشانه ای که دیروز از بابت مهاجرتمون گرفتم بگم ولی بذارید انجام بشه بعد میام میگم

    استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم که باز هم در راستای بهبود خودمون یک فایل ارزشمند دیگه ای رو بهمون هدیه دادین

    از خدا میخوام که یاری ام کنه تا همیشه یک آدمی باشم که داره عمل میکنه به اون چیزهایی خدا بهم میگه

    =====================================

    فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِیُبْلِیَ الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ (آیه 17 انفال)

    شما آنان را نکشتید، بلکه خدا آنان را کشت. هنگامی که به سوی دشمنان تیر پرتاب کردی، تو پرتاب نکردی، بلکه خدا پرتاب کرد و مؤمنان را از سوی خود به آزمایشی نیکو بیازماید؛ زیرا خدا شنوا و داناست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 51 رای:
    • -
      مهتاب گفته:
      مدت عضویت: 1209 روز

      به‌نام حضرت عشق

      خداااای من چقدرررریه کامنت میتونه عالی باشه زیبا باشه پرازنور باشه پرازشور باشه

      الله‌اکبر

      داداش حسن نازنینم ممنونم ازت بابت چیدمان این حروف وکلمات وجملات که با چاشنی عشق وتوحید دل ازمن بردی وروحم‌و پرواز دادی عاشقتم بابت این قصیده روح نواز دلربا

      بارها بین خوندن کلماتت مکث کردم بغض کردم وسعی کردم جلواشکهاموبخاطر حضوربچه‌هام بگیرم باوجوداینکه کامنتت رومزه‌مزه کردم وبا قلبم خوندمش امابازم باید هی صبرمیکردم سکوووت میکردم تاطنین کلمات روهم بشنوم وباز دوباره ادامه میدادم انگار سنگین بود و باید هضمش میکردم چشمام‌ومیبستم نفس عمیییق میکشیدم و بابت دریافت این نور سپاسگذاری کردم وبه خودم تبریک گفتم ودست خودموبوسیدم که در مدار این همه نوروعشق و لطافت.و طراوت ومشک وعنبر و رنگ وصوت بهشتی هستم قشننننگ بوی خاک بارون خورده رو از کامنتت استشمام کردم وعاشقانه سپاسگذارتم بابت انتشار این آگاهی ناب وبهترین‌هارو برات آرزو میکنم

      درپناه نوروعشق الله باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1344 روز

        سلام مهتاب عزیزم

        چقدر اسمتون زیباست

        تک تکِ این جملاتی که به قلب شما نشسته خواهر قشنگم همش از جانب خداست ، من خودم دارم از لابه لای این جملاتی که در کامنتم نوشته شده دنبال پیامی میگردم که خدا برای من گذاشته

        عزیز دل داداش ازت سپاسگزارم که لطف کردی برام نوشتی خدا شما رو برای بچه های نازنینتون حفظ کنه

        در پناه خدا بهترینِ بهترین هارو آرزو میکنم براتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      نجیب زاده گفته:
      مدت عضویت: 1127 روز

      به نام خدای بخشنده مهربان

      سلام به آقا حسن گل که نامش نیکو و فامیلی اش گرانقدر….

      چقدر با این کامنتت قلبم باز شد…

      این نشانه ای برای من بود….

      از خدا هدایتی خواسته بودم. چون احساس کرده بودم که به ته خط رسیدم، دیگه از این بالاتری نیست.

      اما کامنتت واقعا قلبمو باز کرد ، حالمو خوب کرد. راهو بهم یادآوری کرد.

      چقدر خوب مفاهیم دوازده قدمو درک کردی و عمل کردی.

      آفرین بهت….

      چقدر خدا کارش درسته …. ممنونم از این خدایی که هوای همه مون رو داره.

      این خدا جایی که راه نمی‌بینی اما راه رو برات باز می‌کنه مثل موسی به شرط ایمان.

      خدایا هزاران هزار بار شکرت بابت خودت… بابت هدایت هات…

      خدایا هزاران هزار بار شکرت بابت دوستان گلم توی این سایت الهی…

      خدایا هزاران هزار بار شکرت بابت استاد عباس منش عزیزم و خانم شایسته گل…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1344 روز

        سلام دوست عزیزم

        خداروصدهزار مرتبه شکر کامنتی که توسط خداوند گفته شده و من نوشتم بر قلب نازنین شما نشست

        این هدایت ، همون جریانی که به راحتی شما رو به این کامنت به درخواست خودت هدایت کرد

        مطمئن باش همون جریان به هر مسیری که ازش درخواست کنی به همین راحتی هدایتت میکنه

        انشالله همیشه در پناه نور آسمان ها و زمین باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      محمدامین و شیما گفته:
      مدت عضویت: 1421 روز

      سلام دوست عزیز واقعا لذت بردم چقدر زیبا و روان توضیح دادید و بدردم خورد همیشه موفق باشید

      یه سوال

      شما از چه برنامه ای برای تفسیر قران استفاده میکنید؟!چون دنبال سک برنامه هستم بتونم قران رو شروع کنم الان کامنتتون دیدم گفتم مثل همیشه خدا هدایتم کرد️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        حسن گرامی گفته:
        مدت عضویت: 1344 روز

        سلام و درود به شما دو عزیز بزرگوار محمدامین جان و شیما جان نازنین

        چقدر عکس از خودتون پروفایلتون گذاشتین زیباست ، انشالله همیشه کنار هم شاد و خوشبخت و سلامت باشید

        والا من اپلیکیشنی که استفاده میکنم اسمش قرآن نور هستش که توسط مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی درست شده

        اگر خواستین دو تا سایت قرآنی هست به اسم های دانشنامه اسلامی و پارس قرآن

        هرکدوم که دوست داشتین استفاده کنید

        در پناه خدا همیشه شاد باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    پویا غربی گفته:
    مدت عضویت: 3926 روز

    سلام خدمت استاد عزیز و خانواده بزرگ عباسمنش

    آموزه های استاد برای من عین شب نمای یک جاده تاریک می مونه که هر چه این شب نماها بیشتر باشه، بیشتر به جاده مسلط هستم و کمتر از جاده خارج میشم، هر موقع که گوش دادن به فایل ها به عمل یومیه برام تبدیل میشه مسیر زندگی و موفقیت رو بهتر طی میکنم ولی هر وقت زیاد درگیر کار و مشغله های زندگی میشم بعد یه مدت می بینم ای خدا دوباره از جاده خارج شدم.

    توصیه ام برای خودم و عزیزان اینه که اموزه ها رو مرتب گوش کنید تا انشالله هیچ وقت از مسیر خوشبختی و ثروت و سعادت خارج نشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
    • -
      فاطمه ۱۴۰۳ گفته:
      مدت عضویت: 656 روز

      سلام خدمت شما آقا پویا

      من هم حرف شما رو تایید میکنم

      صدبار این اتفاق رخ داده گفتم من دیگه از مسیر خارج نمیشم قشنگ وعالی 3ماه روی خودم کار میکنم اون خاسته ای ک برام مهم بوده براحتی خدا درهارو باز میکنه ورخ میده بعد خیلی عالی میبینم اصلا من اون خاسته بوده ولی الان دارمش ودارم باهاش زندگی میکنم

      همینکه سرگرم لذت بردن از اون میشم بعد از رسیدن بهش غافل میشم ومیبینم بعد از یکماه ای داد بیداد دوباره اخبار نامناسب افراد نامناسب ب زندگیم آروم اروم داره راه پیدا میکنه وتوی همون نشانه های اول ک میات سعی میکنم خودمو جمع وجور کنم ک انصافاسخته اوایلش کنترل ذهن چون هی نجوا میات توجه منو ببره سمت ناخاسته ها بخاطر شیوه ی بزرگ شدنمه تمام زندگیم ذهنم ب ناخواسته ها توجه کرده والان فقط سه ساله داره با من راه میات ک هی خارج میشه ودوباره رامش میکنم

      منم یکی از خاسته هامه ک دیگه همیشه بمونم توی مسیر

      برای شما وهمه دوستان آرزوی موفقیت دارم وسپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای: