ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 99 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلامی دوباره به تمام دوستان هم فرکانسی ام و استاد عزیزم
استاد این دومین کامنت من برای این فایله
چون با هر بار گوش دادنش چیزای جدیدی برای نوشتن
دارم
و چقدر کامنت ایدا جان که به عنوان کامنت انتخابی شد برای این فایل مناسب بود و چقدر عالی انتخابش کردین
من کلی درس از کامنت ایدا گرفتم
چقدر عالی به من یاد داد تا قانون تکامل و رعایت کنم و خواسته ها رو دست یافتنی ببینم
و نگم دیره و کلی طول میکشه تا من بهش برسم
حتی یاد گرفتم پول و دوست داشته باشم و برای خودم و خواسته هام ارزش قائل بشم
استاد دوست دارم اینجا بنویسم که این باورهای محدود کننده چه تاثیری تو زندگی ما میزاره
وقتی شروع کردم به تغییر بعضی باورام
و البته همین باور محدود کننده درباره ی موفقیت دیگران
چقدر طرز فکر کردنم راجع به افراد موفق و ثروتمند تغییر کرد
و مهمترینش به احساس خوبی رسیدم
برای اینکه یکی از مهمترین باوراس ، چون تو زندگی روزمره خیلی باهاش سرو کار داریم و اگه بخواهیم به حس خوب برسیم و نزاریم حسادت و خشم و کینه وجود پاکمون و الوده کنه باید تغییرش بدیم
من تا پامو از خونه بیرون میزاشتم مدام برخورد میکردم با ادمایی که ماشین های مدل بالا دارن
توی پارکها و مراکز خرید یا وقتی رستوران میرفتم افرادی و میدیدم که ثروتمندن
تو رفت امد فامیلی که نگم براتون
و همیشه یه حسی داشتم که اجازه نمیداد تمام روز حالم خوب باشه
البته قبلا که تو اینستاگرام فعالیت داشتم اونجا که دیگه
پر بود از ثروت ها و موفقیت های واقعی و فیک
اینو میخوام بگم الان دارم متوجه میشم که چرا هیچ وقت ارامش پایدار نداشتم
یه روز حالم خوب بود یه روز بد
و البته دلیل ارامش پایدار نسبتا خوب الانم رفع همین باوراس
الان وقتی ماشین مدل بالا میبینم کلی لذت میبرم اونقدر شوق دارم و خوشحال میشم که اگه کسی کنارم باشه متوجه شادی من میشه
یا مدام دوست دارم افراد موفق و ببینم و تحسینشون کنم
استاد همین فایل های سفر شما رو اوایل نگاه نمیکردم
ولی الان با جون و دل میبینم
حتی الان وقتی دخترم از دوستاش میگه که نمره های خوبی گرفتن چقدر تحسینشون میکنم قبلا مدام دخترم و مقایسه میکردم ، چه برسه خودم
وقتی کسی مبل جدید بخره الان باشه میرم و میشینم رو مبلا و کلی لذت میبرم و تعریف میکنم حتی کوچکترین چیزها رو تحسین میکنم
الان درک میکنم که ارامشی که دارم از تغییر خیلی کوچیک همین باورهاس ، الان دیگه وقتی کسی به موفقیتی میرسه منم در خودم احساس لیاقت ایجاد میکنم و خودم و لایق میدونم این بزرگترین درس من از تغییر باورام هستش که منم لایق داشتن بهترین ها هستم
یا اینکه اگر من ثروتی و میبینم یعنی یه نشونس که قراره خدا به منم بده و من هر روز بی نهایت شاکر خداوندم
و بی نهایت سپاسگزار از شما
من سالها به دنبال این ارامش بودم هیچ جا پیداش نکردم
تا اینکه شما این ارامش و به من دادی
واقعا سپاسگزارم
خدایا شکرت
به نام خدای مهربان
سلام و درود به استاد عزیزم و دوستان خوبم
من این تمرین رو انجام دادم و حین تمرین متوجه شدم که من خیلی وقت ها نسبت به موفقیت دیگران بی احساسم یعنی هیچ حسی ندارم نه خوشحال نه ناراحت نه حسود نه تنفر هیچی ولی بعدش خودم به خودم احساس میدم مثلا
میگم بابا دمش گرم رسید به فلان چیز یا چقدر خوب چقدر عالی مبارکش باشه یا به خودم انگیزه میدم که آره بابا وقتی فلان دوستم فلان آشنا تونسته برسه خواب طبیعتاً من هم میتونم چون سیستم یه سیستم دیگه به همین راحتی .
ولی هنوز علت بی حسی اولش رو نمیدونم
و اینکه استاد خوبم علت اصلی گذاشتن این کامنت تشکر از شماست من خیلی کم کامنت میزارم ولی پیگیر آگاهی ها و سایت هستم از تلاش ها و زحمات شما قدر دانی میکنم و امید وارم تا آخر عمر شما رو در حال نشر و تولید این آگاهی ها ببینم ️
به نام خدای یکتا
سلام بر استاد جان و خانم شایسته مهربان
و تمام دوستان خانواده بی نظیر سایت
عباسمنش.کام
و اما داستان حال خرابی های ما از موفقیت دیگران باز هم یک درس و یک لایف استایل دیگه از بهترین استاد کهکشان راه شیری
و چه فاصله بی نهایتی هست بین ذهن و باور قدرت دهنده و باورهای محدود کننده
و اون باور قدرتمندی که ما رو به عرش میبره و اون ذهن محدود کننده ای که ما رو در حصار تنگ و تاریک باورهای درب و داغنمون نگه میداره….
و زیبایی داستان در اینجاست که این دست خودته که انتخاب کنی و حتی اگه ذهنیت محدود کننده ای هم داشته باشی یه محض اینکه کوچکترین اقدامی انجام میدی تا خودت رو از اون حصار تنگ و تاریک دربیاری نشانه ها و دستان خدا به کمکت میان …
و استاد عزیز چه زیبا فرمودید که جهان چیزی نیست جز بازتاب افکار و باورهای ما
و اما بریم سراغ شروع تغییرات……
اگه یکی از افراد نزدیک من در یک زمینه ای پیشرفت بکنه احساس من نسبت به اون فرد چیه (1) آیا خوشحال میشم و سعی میکنم ایده بگیرم و پیش خودم میگم ؛اگه اون تونسته پس من هم میتونم، پیشرفت و موفقیت اون شخص عاملی پیش در جهت پیشرفت من …
یا
( و تمام داستان از همین یا شروع میشه )
(2) احساس حسادت، خشم،غم، خود کوچک بینی، تحقیر ، تهمت زدن، سرک کشیدن بیهوده توی زندگی فرد ، صفحه گذاشتن پشت سرش ، دنبال نقطه ضعفاش گشتن و خلاصه اینکه تمام تلاشم این که یه چیز ناخوشایند از توش در بیارم و هر بار با دیدنش و یا شنیدن پیشرفت های زنجیره ای و بیشترش هی بیشتر بیشتر حالم خراب میشه و اصلا تمام سعی من این هستش که کمتر اون رو ببینم و کمتر باهاش روبرو بشم تا کمتر موفقیتها و پیشرفت هاش رو ببینم و با این کار کمتر خودم رو عذاب بدم بله انگار پیشرفت اون مایه عذاب منه
خلاصه اینکه؛
حال خرابی بهم دست میده و ذهن شروع میکنه به بهانه آوردن و توجیه کردن که
بابا اون باباش پول داره
اون ارث بهش رسیده
اصلا اون از اولش هم معلوم بود که بهره هوشیش خیلی بالاتر از منه
اون که خونه شون بالا شهره
اصلا اون کجا و من کجا ول کن بابا بزار به درد خودمون بسازیم و بسوزیم
به اضافه تمام اون مثالهایی که استاد عزیز فرمودند و تمام اون مثالهایی که استاد زد انگار منم ….
و قشنگ معلومه که از بین گزینه 1 و 2 من کدومشم
ذهن موفق جوابش برای گزینه یک دو خط بود و ذهن محدود و داغون هنوز توی گزینه 2 جا داشت که بنویسه و انگار اون لایه های زیرین ذهن با این سوال خودشون رو نشون میدن
( وای خدای من ؛ یعنی تا این حد ذهن من داغونه و محدود)
بله جواب من به این سوال گزینه 2 هستش و من متاسفانه در حال حاضر اون آدم دومیه هستم با اون همه اشکالات ذهنی و به قول استاد عزیز اون همه ترمز که فقط باعث تاریک بودن و تاریک شدن ذهن و زندگیم شدم
خیلی از این چیزایی رو که توی گزینه 2 نوشتم واقعا خودمم نمیدونستم اینم و الان که دارم مرور میکنم متوجه عدم پیشرفتم شدم
و من چه آشغالهایی رو برده بودم زیر مبل..
عجب سوال هوشمندانه ای
عجب سر بزنگاهی….
و قسمت هیجان انگیز این فایل که تمرینی بود که استاد عزیز گذاشتن
آخه از کجا شروع کنم
توکل بخدا مینوسم هم برای خودم و هم برای تمام خانواده بزرگ عباسمنش.کام
ما که اینجا کس غریبه ای بینمون نیست…..
قدم اول؛
1_من توی کار ملک و خرید و فروش آپارتمان هستم و اما خیلی از مهدی هم تجربم بیشتره اما با اینکه اون خیلی دیرتر از من شروع کرد، خیلی پیشرفنش از من بیشتره ، مهدی واحدهاش راحتر میفروشه و و موقع خرید هم راحتر میخره و هم بهتر.
و اما احساس ذهن محدود کننده من نسبت به مهدی ::حسادت حسادت و با زهم حسادت و اینکه عجب آدم خر شانسی هستش این بشر
اصلا برای این جور در میاد انگار خدا برای این میخواد
حالا ذهن قدرتمند کننده من ؛ وقتی دقیق به رفتارها و طرز کار مهدی نگاه میکنم میبینم که چه آدم آروم و رهایی هستش انگار که کنار نشسته و کار رو داده دست خدا تا براش انجام بده اون بدون اینکه بخواد خودش رو به در و دیوار بزنه با اون آرامشی که داره خیالش راحت هستش که هم توی خرید و هم توی فروش فراوانی میبنه
و درس و ایده ای که من از مهدی میتونم بگیرم اینِ که باید به اون آرامش و رها بودن مهدی برسم و کار رو پسپارم به دست خیر مطلق و باور فراوانی رو در خودم تقویت کنم که آقا اگه مهدی خیلی راحت واحد گیرش میاد و میخره و بعدش خیلی راحت با سود خوب اون رو میفروشه اگه من هم از خدا هدایت بخوام و به نشانه هایی که سر راه من میگذاره دقت کنم منم به راحتی میتونم توی این کار موفق بشم
2-یحیی دیر تر از من دفتر املاک زد اما اون ظرف دو سال دفترش رو خیلی توسعه داد و بیزینس رو گسترش داد اما من هنوز توی همون مغازه خودم هستم و حتی توانایی عوض کردن صندلیهای مغازه رو هم ندارم اما اون دفترش رو خیلی با کلاس درست کرده
و اما ذهن فقیر و محدود میگه؛ ببین این یه ذره بچه (چون سنش حدود 15 سال از من کوچکتره) چه پیشرفتی کرد توی این مدت کوتاه من شک ندارم این یا خلاف کرده یا مادرش بهش این پول رو رسونده با اینکه مهدی پدر و دوتا از برادراش رو هم توی یک حادثه از دست داده
و اما باورهای قدرتمند کننده؛ اگه یحیی با این سن کم و با این تجربه محدودش ظرف دو سال تونسته این همه تغییرات در دفتر کارش ایجاد کرده من با کوهی از تجربه صد در صد پله های ترقی رو راحتر طی میکنم
3-مسعود توی کار ساخت و ساز چنان پیشرفتی ظرف 5 سال کرد که الان تبدیل به یک انبوه ساز توی منطقه شده اما من با اینکه 5 سال پیش یک ملک خوب ساختم اما تقریبا میتونم بگم ضرر کردم و حتی اون مقدار ساخت و سازی هم که داشتم متوقف شد اما اون الان یک پروژه 100 واحدی رو شروع کرده به ساختن و در کنارش هم چندین قطعه زمین خریده
و اما باورهای داغون در رابطه با مسعود؛ میگن مسعود توی یوی از زمین هایی که خریده گنج پیدا کرده معلومه این همه پول رو از یه جای مفتی گیر آورده خدا شانس بده ما که از این شانس ها نداریم
و اما ذهن آرام و ثروتمند ؛ مسعود تکاملش رو طی کرد مسعود با پشتکار شبانه روزی که داشت و با لذتی که از کارش میبرد و با اون علاقه بی خد وحصرش و اون شوق و اشتیاقی که داشت پله های طرقی رو یکی پس از دیگری طی کرد و به اینجا رسید پس من هم میام و نگاه میکنم که مسعود چطور پیشرفت کرد و جرات به خرج میدم و میرم یه روزی به همین زودی ازش میخوام بهم راهنمایی بده و اون دلایل اصلی پیشرفت و طی کردن مدارج بالاتر رو ازش میپرسم و حتم دارم اون هم با روی باز من رو راهنمایی میکنه و من هم با این هوش سرشاری که در زمینه ملک دارم ایده های نابی به ذهنم میرسه و من هم توکل بخدا پیشرفت میکنم …..
و در مجموع درسهایی که میتونم از این سه نفر بگیرم این هستش که باید آرام بود و رها و توکل کرد به خدایی که خالق تمام ثروتهای این عالم هستش
باید تلاش همراه با لذت داشت و از کارت لذت ببری طوریکه وقتی داری کارت رو انجام میدی انگار داری تفریح میکنی و پشتکار و پی کار رو گرفتن و غصه گذشته رو نخوردن و نگران آینده نبودن
باید خلاق بود و ایده پرداز و نترسیدن از عملی کردن ایده های البته اون ایده هایی که احساس خوبی بهت نیده و نشانه هایی در اون رابطه خداوند سرراهت میگذاره و به قول استاد خداوند از بی نهایت راه باهات حرف میزنه
آخیش چقدر با نوشتن این مطالب سبک شدم انگار خودم رو شناختم انگار خودم رو پیدا کردم
و حتم دارم و حتم دارم این فایل بی نظیر درهایی رو به روی من باز خواهد کرد که خودم هم از این همه پیشرفت تعجب خواهم کرد
خدایا شکرت برای وجود نازنین استاد
خدایا شکرت برای این فایل
خدایا شکرت که این توان رو به من دادی تا بشینم و این پست رو بنویسم تا هم به خودم و هم به دوستانم بتونم کمک کنم
ممنونم ازت بهترین استاد دنیا…
سلام استاد عزیز و مریم عزیز
من فرزند کوچک یک خانواده 7 نفره هستم.
و منو از بچگی خیلی تحویل میگرفتن و این باعث حسادت خواهر و برادران من میشد..
همین امروز من به سن 30 سالگی رسیدم و در این سن که هستم برادر بزرگ من ناصر به موفقیت های زیادی رسیدی و دو ماشین داره و شغلی در سطح شهرستان داره که هیچ کس نداره..توانایی هایی داره که همه تحصینش میکنن..و تازگی هم یه مغازه دیگه زده تو شهرم که محصول تازه ای ارائه داده و شروع کرده به فروش محصول جدیدش…
این موضوع کمی ذهن منو درگیر میکنه که چرا من نتونم به این موقعیت برسم..کمی حسادت دارم و فکر میکنم داداشم مغرور شده و خیلی به خودش مینازه..
از طرفی هم زن داداشم خیلی و دختر داداشم خیلی پز میدن…
اما میام آگاهانه روی ذهنم کار میکنم و میگم الاهی شکر که به اینجا رسیده و این توانایی و خلاقیت و پشت کار رو داشته که به اینجا رسیده…حقشه نوش جانش…خدا بیشتر بهش بده…و واقعا براش خوشحال میشم…
اما بازم این نجواها اذیتم میکنه..که خیلی مغرور شده،خیلی مارو فراموش کرده، کاش منم اینقدر پول داشتم که بتونم مثل ماشینش بگیرم و کسب و کار پر سودی بزنم..این افکار رو هم دارم…
لطفا منو راهنمایی کنین استاد عزیزم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربونم و بچه های عباس منشی
استاد باورتون نمی شه یه چند مدتیه دارم با خودم کلنجار می رم سر این موضوع که چرا برا موففیت دیگران اینقدر ناراحت می شم البته که کلللللی با خودم حرف زدم سعی کردم احساسم و خوب نگه دارم که اونم بخاطر لطف خداوند بود که مسیر زیبای هدایت و از طریق شما برام باز کرد با فایل های رایگان و دوره هایی که خریدم تا این که این فایل رو سایت قرار گرفت که کلی متحول شدم
ولی خدایش با این که اینقدر رو خودم کار کردم و صد ها بار دوره ها رو گوش کردم و فایل ها رو هم همینطور اما از این دید بهشون نگاه نکرده بودم آخیش چقدر راحت شدم وقتی تمرینات و انجام دادم و کلی باور محدود کننده پیدا کردم
اول که چندین بار فایل و گوش کردم بعدش دوباره نکته برداری کردم بازم انگار گیج بودم بعد دوباره همه فایل و گوش کردم و تقریبا همه ش و نوشتم و بعد دوباره نوشته هام و خوندم تازه فهمیدم چی به چیه
البته نمی دونم بالاخره کامل فهمیدم یا نه ولی خب از گیجی که در اومدم خدا رو شکر
استاد فهمیدم خیلی از موفقیت های دیگران که فکر می کردم بدست آوردنشون اصلا راحت نیست و شاید برا من غیر ممکنه نه اینطور نیست با این باورهایی که داشتن و این تمرکزی که کردن می شه بدستشون آورد
دوم ابن که فهمیدم باورهای محدو کننده مثل سدی در مقابل باورهای زیبای قدرتمند کننده قرار می گیرن و نمی ذارن آدم اون واقعیت موفقیت دیگران و ببینه و کلللی با احساس بد زندگی کنه و همین احساس بد چقدر زندگی و سخت می کنه
سوم اینکه فهمیدم با پیدا کردن دلیل موفقیت دیگران چقدر راهها برا م باز شده که منم می تونم با استفاده از همین راهها و ساختن همین باورها به هدفهام برسم که البته خدا رو شکر با کار کردن دوره ها و فایل هایی که رو سایت می ذارین دارم بهتر و بهتر می شم
چهارم این که بعد از این فایل و انجام تمرینات اون چقدر احساس آرامش می کنم و اون احساساتی که مدام بهم نیش می زدن دارن کمتر و کمتر می شن و جاشون و به احساس راحتی و آرامش دادن
و به خودم گفتم زندگی چقدر زیباست اگه در مسیر خداوند باشم
بازم سپاسگزارم استاد عزیزممممم و خانم شایسته مهربونم که هر شب یکی از سپاسگزاری هام شما هستین
خدا رو شککککککر خدا رو شکککککککر
سلام و درود
از تمرینی که انجام دادم متوجه شدم احساسم در وهله ی اول حسادت هست و خودکم بینی و اینکه ناتوانی خودم رو میخوام در موارد مختلف ثابت کنم.
باورهایی محدود کننده ای که متوجه اشون شدم
تفاوت در جایگاه زن و مرد
دخیل کردن عوامل بیرونی برای رسیدن به موفقیت مثل وجود فرزندان، خانواده
عدم توجه به قانون تکامل
احساس عدم لیاقت
ندیدن بهبودهای هرچند کوچک
لذت نبردن از مسیر پیشرفت
منتظر انگیزه دادن از بیرون
درسهایی که گرفتم این بود که…
هر شخص به هر جایگاهی رسیده واقعا حقشون هست چون متعهد بودن
بها دادن
به حاشیه توجه نکردن
نظر و نگاه دیگران براشون مهم نبوده
تکاملشون رو طی کردن
ناامید نشدن و توکل به خداوند رو داشتن
با وجود ترسهاشون قدم گذاشتن ، حرکت کردن و عمل کردن
لذت بردن از زندگیشون
به خواسته اشون نچسبیدن و رها هستن
شخصیت مغروری نبودن
عزت نفس خوبی داشتن و خودشون رو لایق میدونستن
زیبایی ظاهری معمولی داشتن
خودشون رو مقایسه نکردن
همنشینهای خوبی داشتن
سن ملاک نیست
قلب انسانهای مخالف براشون نرم شده
عاشق کارشون هستن
استاد بزرگوارم سپاس بیکران بابت آگاهی های ناب
سلام استاد
سپاسگزارم
من قبل از آشنایی با شما و درک قانون از دیدن موفقیت دیگران چند تا حس رو تجربه میکردم
اول اینکه خیلی خوشحال میشدم و ذوق زده از اینکه خبر خوبی شنیدم چون زندگی من درگذشته شکل مناسبی از هیچ نظری نداشت خیلی حس خوبی بهم دست میداد
خوشم میومد که کسی دستاورد بزرگی رو تجربه میکنه چون این فکر میومد تو ذهنم که چه خوب که کس دیگه ای داره یه زندگی بهتر از زندگی منو تجربه میکنه نمیدونم شاید ته ذهن و دلم امیدوار میشدم که زندگی منم تغییر مثبت بکنه
وقتی هم بهم فخرفروشی میکردن بابت موفقیتشون بی نهایت احساس حقارت و بی ارزشی میکردم بی نهایت
بعدازاین حسم یه جورایی غم بود که چرا خودم تو زندگیم چیز خاصی ندارم و بدست نیوردم
بعد از چند ساعت یا چند روز سوال برام ایجاد میشد که چه جوری به این موفقیت دست پیداکرده کنجکاو میشدم
اما الان بعد از آگاه شدن و درک کردن قوانین تا حدی که تکاملم اجازه میده
از موفقیت یه عده ای که بیشتر همکار و هم فکر من هستن خب خیلی خوشحال میشم و انگیزه میگیرم
از موفقیت یه عده ای که از آشنایان و اقوامم هستن و ته رفتارشون فخرفروشی هست حس حسادت بهم دست میده و بدم میاد ازشون و دوست دارم یه چیزی بگم با خودم در درون خودم و دستاورد اون آدم رو بی ارزش کنم
اگر فخر فروشی نکنن احساسم اینه که من بی عرضه و ناتوان و یا یه جورایی کم هوش تر از اونا دیده میشم
بعد از چند ساعت یا چند روز سعی میکنم با کنترل افکارم به اون حس بد غلبه کنم و هروقت یادم میاد قانون رو با خودم مرور میکنم که حتما این موفقیت در چهارچوب قوانین اتفاق افتاده و اونا لیاقتشو داشتن آماده دریافتش بودن و بعدشم به فکر در مورد خودم فرو میرم و کارکردن روی خودم ولی تهش از اون گروه که میخوان به رخ بکشن و فخرفروشی کنن واقعا بدم میاد
در مورد زمینه کاری مورد علاقم(ادامه تحصیل تو رشته ژنتیک پزشکی)
راستش اصلا دنبال دستیابی به این هدفم بودم و بخاطر شکست های پی در پی که تجربه میکردم از خداوند خواستم که منو به مسیری هدایت کنه که تو اون رسیدن به هدف هام و بندگی خداوند منطبق بر هم باشه که درنهایت خداوند منو به مسیر توحید و یکتاپرستی هدایت کرد و بااستاد آشنام کرد
چون زندگیم از همه نظر و شخصیتم از همه نظر دچار ضعف های بزرگ بود و مملو از باورهای محدود کننده بودم درهمه جنبه های زندگیم
وقتی بااستاد آشنا شدم بعد از کلی کار کردن روی خودم تازه به صفر رسیده بودم یعنی کلی رو خودم کار کردم از زیر صفر اومدم به صفر رسیدم اما خب مسیر درستی میرفتم و نشانه هایی هم میدیدم
بعد تصمیم گرفتم براساس ضروریات اقدام کنم اول از اعتماد به نفس شروع کردم تا به شرایط نرمال تری نسبت به گذشته از نظر شخصیتی رسیدم بعد دنبال کار رفتم چون نه پول داشتم نه هیچ امکاناتی و یه جورایی نه هیچ خونه ای بخاطر همین ادامه تحصیل تو رشته مورد علاقم به تعویق افتاد
الان وقتی به کسایی که تو زمینه کاری مورد علاقه من دارن تحصیل میکنن و درس میخونن نگاه میکنم خودمو از اونا پایینتر و خیلی دورتر میبینم و اونارو باهوش ترو توانمندتر میبینم نسبت به خودم و حس میکنم که من عقب موندم از دیگران
البته بازم بعد از چند روز یا چندساعت سعی میکنم به افکارم مسلط بشم و با خودم یادآوری کنم قانون رو
و بخودم یادآوری میکنم که من باید روی خودم کار کنم
الانم دنبال یه شروع تازه بودم برای کار کردن روی خودم و رشد کردن که زدم روی این فایل
ممنون استاد
من تمرین رو تو دفترم انجام میدم
ممنون که برای شروع دوباره هم بهم کمک کردی استاد
خدایاشکرت️
به نام خدا
وااای خدای من چقدر همزمانی خوبه
استاد عزیز خیلی دقیق و در بهترین زمان ممکن این فایل روی سایت اومد
قصه از این قراره که…
کار من املاک و پیمانکاریه و چند ماهی بود که شرایط کاری خوبی نداشتم، البته از دیدگاه خودم و همسرمم توی کار خرید و فروش یه محصول خوراکیه، پس از اینکه شرایط اقتصادیمون یکم به هم ریخت تصمیم گرفتیم با همسرم یه مغازه کوچیک یزنیم و منم بیشتر تمرکز و زمانم توی روز روی همون مغازه و کارای همسرم بود
خلاصه دست به دست هم کلی کار کردیم
یه سایت استارت زدیم و ثبت برند و ثبت شرکت و همچنین یه پیج اینستا و استارت فروش آنلاین و مغازه هم هر روز ایده های جدید و گسترش کار، خلاصه که خدارو شکر به یک ثباتی رسیده و ورودی خوبی داره برامون میاره و هر روز داریم پیشرفت میکنیم
توی این کار همسرم در واقع به عنوان مدیر شرکت و صاحب پیج و برند و همه معرفی شده و من یه جورایی پشت صحنه هستم
پس از گوش دادن به این فایل الهی و زیبا وقتی یکم با خودم خلوت کردم متوجه شدم که گاهی اوقات به این فکر میکنم که من کجای این بیزینس هستم و همه چیز به نام همسرمه در حالی که عملا همه کارهارو با همدیگه انجام میدیم. پس من چی من کجای این موفقیت هستم و همین افکار پوچ
از دیروز تا الآن دارم سعی میکنم این افکار رو از خودم دور کنم و تمرکزم رو بزارم روی موفقیتها و ثروتی که داره به سمتمون میاد و فراموش نکنم همین یکسال پیش چقدر شرایط مالی بدی داشتیم
و با خودم میگم هیچ کاری در این جهان بیجواب نمیمونه و مسلما هر تلاشی به ثمر میرسه
خلاصه که خدایا شکرت واسه این فایل زیبا و این همزمانی بینظیر
استاد عزیز بسیار ممنونم از شما و این درک عجیب تون از جهان و قوانینش
بسم الله الرحمن الرحیم
الهی به امید تو
وقتی فکر کردم شوهر خواهر شوهرم که فرد موفق به نظر من تو خانواده هست و من خیلی وقت ها بهش فکر کردم و کاراش گاهی حسادت کردم گاهی گفتم اون تونسته پس منم میتونم
این فرد از اول وقتی ازدواج کرد با هیچی یه وانت داشت که فروخت خرج عروسی اش داد بعد در خانه که مادر خانمش بهشون فعلا داده بودن زندگیشون شروع کردن با اینکه بچه نمیخاستن همون سال اول صاحب دو فرزند شدن
و همون سال هم بخاطر زیر بار منت کسی نباشن از خانه مادر خانم به خانه اجاره ای رفتن
بعد حدود دو سال خونه خریدن تو مرکز شهر بعد ماشین خریدن و سال بعد ماشین عوض کردن و بعد ویلا که عالی تجهیزش کردن و بعد هم ماشین شاسی بلند عالیتر
و سفرهای فراوان و خارج کشور
چون ایشون از لحاظ شغلیشون با من کمی در ارتباط هست میدونم که از لحاظ علمی چیزی از من بالاتر نیست
در مورد خرید ها و یا اون موقع که خونه اجاره میکرد میدیدم هیچوقت دنبال جنس ارزون نبودن همیشه بهترین و با کیفیت خرید میکردن خانه هم که اجاره میکرد با اینکه همه میگفتن خونه کوچیک اجاره کن پو لشو جمع کن زودتری خونه بخری ایشون خونه بزرگ تو مرکز شهر اجاره میکرد
با اینکه گاهی پول نداشت انگار این باور داره من میتونم پول در میارم درست میشه من
ذهن من همیشه میگه به خاطر جایی که داره کار میکنه اینقدر درآمد داره رشد کرده از اونطرف میگم یه باورهایی داشته که سمت اون کار بدون پارتی و ذره ای سرمایه هدایت شده
ذهنم میگه نگاه کن همش کار میکنه کار کار در حالیکه نپرسیدم ولی فکر کنم اون لذت میبره از کارش
ذهن من همیشه دنبال اینه نشون بده نه درست نیست اونا خوشبخت نیستن مثلا وقتی مریض میشن یا بحثی پیش میاد میگه دیدی اینا چه فایده خوشبخت نیستن و توجیه میکنه خوشحال باش اون ناتوانی منو که دنبال بهبودش نرم
وقتی فکر میکنم پاشنه آشیل بسیار بزرگ من که با برداشتن مطمئن هستم درهای بزرگی برام باز میشه اینه من اصلاً خودمو قبول ندارم
توانایی هامو باور ندارم حتی فکرشم نمیتونم بکنم به جاهای عالی و بالا برسم به شدت مقاومت دارم
حالا برای بر طرف کردن این نقصم باید با جهاد اکبر روی عزت نفس کار کنم
تمرین آینه رو هر روز با بهبود با انگیزه بیشتر انجام بدم موفقیت هامو بنویسم هر روز بخونم و خودمو تحسین کنم تا از ظلمات به سمت نور بیام تا چشام باز شه تا جون بگیرم تا بلندشم
قدم بردارم
به خودم تعهد میدم یک ماه کار کنم نتایجم ببینم
یه ایده هم بهم الهام شد اینکه کامنت هایی تو سایت نوشتم بخونم و خودمو تحسین کنم
خدایا به من ایمان امید استقامت صبر و راحتی و لذت در پیمودن این مسیر عطا بفرما
الهی آمین
به نام الله یکتا سلام خدمت استاد عزیزم
اگر
یکی از دوستان یا نزدیکان شما به موفقیت قابل توجهی برسد، شما چه احساسی درباره موفقیت آن فرد داری؟
آیا خوشحال می شوی و انرژی و انگیزه می گیری؟!
آیا موفقیت او الهام بخش شما می شود؟!
یا شما را به احساس حسادت، ناتوانی می رساند.
اگر یکی از نزدیکانم به موفقیت قابل توجهی برسه خیلی خوشحال میشوم خیلی تحسینش میکنم و برام الهام بخش هست که منم میتونم بهش برسم فقط باید راهش رو پیدا کنم. و خیلی مایه افتخار علاوه بر اینکه خودش هست باعث افتخار فامیل و شهر و کشور و بالاخره جهان هست،.
خواهر زادم با اینکه سنش از همه کوچکتر هست اما دیدم تونست یه ماشین 405 بخره، و با اینکه هنوز اجاره نشین هست اما ماشالاه اینقدر از خودش حساب داره و برای خودش ارزش قائل هست، و همیشه بهترین لباس ها و وسایل رو برای خودش میخره بدون اینکه قیمتش براش مهم باشه و میدیدم چقدرم همه بهش احترام میزارن و ازش حساب دارن.
خواهر شوهرم با اینکه توی اقوامشون همه کارمند هستند با اینکه در ابتدا سطح زنگیمون مثل هم بود اما کم نیاورد با اینکه اقوامشون مسخرشون میکردن ابتدای کار اما زن و شوهرشون تونستن خیلی خودشون رو بهبود بدن و بالا برن و با اینکه تمام خاندانشان سبک زندگی فقیرانه ای داشتن اما این تونست دقیقا برخلاف همه حرکت کنه و یک سبک زندگی ثروتمند کننده ای داشه باشه و از خودش حساب داشته باشه و بقیه هم ازش خیلی حساب دارند و همه مشتاق رفت و امد با اون هستند.
خسرم به شدت ادمیه که از خودش حساب داره خیلی عالی و فوق العاده عمل میکنه و تازه الان که روی لیاقتم دارم کار میکنم میبینم تمام این رفتارها ناشی از دوست داشتن خود و از خود حساب داشتن هست و خیلی تحسینش میکنم به نحوی سبکش مثل سبک ماست خیلی ادمیه که اصلا بدگویی از کسی نمیکنه و با ادمی که میخواد جلوش خودش رو بگیره یا تحقیرش کنه اینقدر عالی و موشکافانه رفتار میکنه که واقعا لذت میبرم و بسیاری از رفتارهای از خود حساب داشتن رو از ایشون کپی کردم از همون اول اصلا بخاطر بچه هاش از خودش نمیکند و خودش در اولویت بودو اصلا هم به کسی باج نمیده و اگرم کسی از روی عشق و گحبت لطفی در حقش بکنه اونم حسابی عشق میده عاشق این رفتارش هستم خیلی تحسینش میکردم چون کاری به کار کسی نداره سرش به کار خودش گرمه و با خودش در صلحه و اون کاری که درسته رو انجام میده و اصلا هم ناراحتی بقیه براش مهم نیست. و خیلی خوب میتونه در ارتباط با ادم ها احساساتش رو کنترل کنه.
مادرش شوهرم نمونه بارز احترام هست خیلی عالی به کوچیک و بزرگ احترام میزاره و خیلی مباحث احترام رو ازشون یاد گرفتم .
خواهرکوچکم تونست ازخونه مستاجری نجات پیدا کنه و خونش رو بسازه و الانم یه ماشین لباسشویی تموم اتومات و دو یخچال هم فریزر و یخچال گرفتن یه ماشین خوب هم دارندو واقعا باعث افتخار خودش و ما هست و خیلی لذت بردم از اینکه حداقل دو از خواهرم مستاجر نیستنو خونه از خودشون دارن. و اصلا خیلی هم همه دوسش دارند از غریبه و خودی، تهش که بررسی کردم دیدم واقعا اینم از ته دل نه اینکه فیلم دربیاره همه رو دوست داره و خوبی بقیه رو میخواد برای همین بقیه هم دوسش دارن و اونم خیلی خودش رو دوست داشت و از خودش نمیکند بده به دیگران برای همین اینقدر دلنشین بود و احساساتش رو با زبان خوش بیان میکرد.
من همیشه فکر میکردم که باید حتما کارمند بود و یا اگه خواسته باشی ارزشمند باشی و بقیه بهت احترام بزارن باید به همه باج بدی و از خودت بگذری و بری کارهای بقیه رو انجام بدی یا اگه بچه نداشته باشی تو از همه سبکبارتری و باید کارهای همه رو انجام بدی اما وقتی همسر یکی از اقوام شوهرم رو دیدم که خونه دار هست و اینقدرم از خودش حساب داره تحسینش همیشه تو دلم میکردم یا دوتا از خواهرام با اینکه خانه دار هستن یکیشون شاید حتی همون کارهای خونه داری رو درست انجام نده اما دیدم چقدر شوهرانشون دوستشون دارن و براشون کادو و…. میخرن و یکی دیگه هم اونقدر توی خونه داری وارد هست که فقط شوهرش هرجا میشینه ازش تعریف میکنه تحسینشون کردم و گفتم پس میشود و منم میخوام ارزشمند باشم.
دختر عموهام ماشالاه خدا بهشون بیشتر بده با اینکه همشون خانه دارن و شهرانشون شغل آزاد دارن و یکیشون کارمند هست اما همشون بهترین ماشین ها و دربعضی موارد دو ماشین و خونه از خودشون دارن.
همسرم یه ادمی هست که با هرکی ارتباط برقرار میکنه چه زن و چه مرد خیلی همه دوسش دارن و یه شخصیت محبوبی هست علاوه بر این که خیلی با خودش رو راست هست و صادقانه احساساتش رو بیان میکنه بدور از کبر و غرور، و خیلی هم خوب در برخورد با ادمها احساستش رو کنترل میکنه و ارتباط خوبی برقرار میکنه ، و من هیچ وقت ندیدم این بشر خودش رو سرزنش کنه جلو کسی حتی چیزی خرابم میکرد خیلی با خودش خوشکل برخورد میکرد و اصلا خودش رو سرزنش نمیکرد.
توی خاندانش همسرم اولین کسی بود که با زن خانه دار کنار اومد و پاش واستاد، اولین کسی بودیم تو خاندانش که باج ندادیم گفتن یا کاری که ما میگیم رو انجام میدین یا از خونمون برین بیرون و ما هم دست خالی اومدیم بیرون و خداوند چقدر به ما عزت داد
یا وقتی میبینم یکی از روستاییانمون به نتایج قابل توجهی رسیده چه در شغل ازاد چه دولتی که بهترین خونه ها و ماشین ها رو سوار میشن میگم پس میشود اگه اونا تونستن ما هم میتونیم.
ج 2
هرچه طرف به من نزدیک تر باشه احساس خوشحالی بیشتری دارم و بیشتر بهش افتخار میکنم و دوست دارم منم به جایگاه اونا برسم.
اول: از چه زاویه ی مثبتی به موفقیت های این افراد نگاه کنم که باعث شود:
به خودباوری برسم
الهام بخش من باشد و برای اقدام در راستای تحقق خواسته هایم ایده بگیرم؛
میتونم بگم که اونم انسان هست منم انسان هستم و فقط اون باتوجه به شرایط و ادم ها و موقعیت هایی که درش بوده باورهای قوی تری در مورد سلامتی و روابط و ثروت داشته
لا من نباد خودم رو با اون مقایسه کنم چون لازمه موفقیتش اون شرایط و اون افراد و موقعیت ها بودن و اونا براش باید میبود و منم در یه زمینه دیگه خیلی عالی هستم و با این شرایط خیلی بهتر میتونستم به هدفم برسم
پس منم میتونم به هرچی که میخوام برسم