ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 97 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
سلام استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته گرامی و دوست داشتنی
امیدوارم زندگیتون سراسر مهر و عشق و نور الله یکتا باشه و زیر سایه پروردگار موفقیت های روز افزونتون رو ببینیم
اول از همه بگم که این فایل خیلییییی هدایتی بود ساعت 4 و نیم صبح از خواب بیدار شدم و میخواستم تمرینات احساس لیاقت رو انجام بدم که یهو ی صدای خیلی قوی بهم گفت بیام توی سایت عباسمنش و اومدم و دیدم فایل جدید قرار دادید و ازتون سپاسگزارم بابت تمام زحماتی که میکشید
اولین کدی که من از این ویدیو گرفتم این بود که یکی از دلایلی که ما از موفقیت دیگران واقواممون ناراحت میشیم اینه که میخوایم اولین نفر موفق فامیل و اشناها باشیم و وقتی ی نفر از ما زودتر موفق میشه حس میکنیم عقب موندیم و در واقع توی این مسابقه وهمی بازنده شدیم
تمرینی که من انجام میدم برای اینکه این حس رو از بین ببرم اینه که خصوصیات مثبت افراد رو در واقع همون فرد موفق رو به خودم یاداوری کنم و تحسینش کنم و کلی ذوق کنم براش و برم رو در رو بهش تبریک بگم خیلی اثرگذاره
دومین کدی که من از این ویدیو گرفتم اینه که
ما روی احساس فراوانیمون کار نکردیم و فکر میکنیم تمام جایگاهای خوب و عالی رزرو شدن فقط ما عقب موندیم اصلا هر باور محدود کننده ایی از باور کمبود میاد ما اگر روی باور فراوانی کاردکنیم خیلی از این مشکلاتمون حل خواهد شد
باور محدود کننده خودش اسمش روشه
مارو میبره تو تنگنا و محدودیت ولی فراوانی به ما ازادی میده ازادی مالی زمانی و مکانی
تمرین این قسمتم اینه که هر چیز گرون قیمتی که دیدیم رو فکر کنیم وای چقدر خوبه که هست چقدر از این جور نعمت ها زیاده و چقدر فراوانی هست و روی باور فراوانیمون کارر کنیم به این شکل
با تشکر از استاد گرامی و نور الله یکتای خودم مرسی که وقت گذاشتین و مطالعه کردین
امیدوارم ایام به کام و حتی شیرین تر از کام براتون باشه امین یا رب العالمین
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود به استاد مهربانم
خداروشکر که باز هم فرصت پیدا کردم که در کنار شما باشم و به صحبت های الهی شما گوش بدم و لذت ببرم و کلی کیف کنم و در جهت بهبود زندگیم ازش استفاده کنم
چه بحث خوبی بود شاید مدت ها بود که خودم آگاهانه داشتم به موفقیت اطرافیانم توجه میکردم که شاید سال های قبل همیشه با دید حسرت نگاه میکردم و با حسادت.
ولی تصمیم گرفتم این نگاه های سمی رو کنار بگذارم و از دید مثبت به داستان نگاه کنم کا خداروشکر شما هم این فایل خوب رو بارگذاری کردید
این تمرین شما رو من حتما مینویسم و امیدوارم در جهت بهبود زندگیم بهم کمک کنه
افراد موفق زندگی من
1 رضا شوهر خواهرم
که در چند سال اخیر درامد خیلی خوبی پیدا کرده و تونسته یه خانه خوب و بزرگ بخره یه ماشین نسبتا خوب سفر های داخلی و خارجی میره ، برای کارش هزینه میکنه و آزادی مالی پیدا کرده تا حدودی
قبلا شاید بهش حسادت میکردم ولی آگاهانه تصمیم گرفتم نکات مثبت رو دقت کنم و من هم ازش استفاده کنم
احساس الان من از موفق شدنش برام اینه که خیلی خوبه که یکی از نزدیک ترین افراد به من موفق شده و این یعنی فراوانی ثروت و نعمت این یعنی موفقیت می تونه به من خیلی نزدیک باشه و واقعا خوشحالم که خواهر خودم هم در نعمت و ثروت و برکت وارد شده و این برام خیلی شادی آور هستش
موفقیت های این فرد باعث میشه که من ازش درس تمرکز یاد بگیرم چون حدودا از سال 85 داره روی کارش تلاش میکنه و زحمت میکشه یعنی حدودا 17 سال و این یعنی اگه منم تمرکز داشته باشم همچین موفقیتی دست پیدا میکنم
یکی از درس هایی که من میتونم بگیرم اینه که ایشان داره واقعا به مردم خدمت میکنه داره رفع مشکل میکنه و این باعث میشه که پول به زندگیش وارد بشه و برکت مالش بیشتر بشه چون خیلی مشتریهای راضی داره و تونسته مشکلات مردم رو حل بکنه ایشان در زمینه دارو گیاهی فعالیت میکنه
2 میثم دوست صمیمی و خانوادگی
احساسی که من قبلاً داشتم از این فرد چون به عنوان یکی از دوستای صمیم بود و خیلی به هم ارتباط داشتیم حس جاماندن بود و حس میکردم که خیلی عقب ماندم و این داره همینجوری پیشرفت میکنه و یه مقداری اعتماد به نفس من آمده بود پایین ولی خب با تغییراتی که کردم تونستم دید خودم رو تغییر بدم و الان موفقیتش الان احساسی که بهم دست میده از موفقیتش اینه که این یکی از دوستهای نزدیک من بوده و من هم میتوانم به موفقیتهای اون برسم حس خوبی در من ایجاد میکنه اینکه یکی از دوستات یکی از موفقهای جامعه باشه و یکی از کسانی باشه که داره پیشرفت میکنه پیشرفتهای خوبی میکنه این شخص خیلی منظمه در کارش یعنی من خیلی وقتا که منزلش میرفتم در اتاقش میدیدم که برنامههاش رو میچسبانه روی دیوار روی تابلو و نظم خیلی خوبی در انجام برنامههاش داره و خیلی پیگیر کارهاش هستش که این برای خود من میتونه واقعاً الهام بخش باشه و من هم اینجوری منظم باشم درسی که میتوانم ازش بگیرم اینه که باید پشتکار داشته باشم منظم باشم و همیشه رو به جلو حرکت بکنم و به کمبود پول فکر نکنم و همیشه به فراوانی ثروت دقت داشته باشم
3 مرجان از اقوام نزدیک
این فرد چون یکی از اقوام بود و یکی از بستگان نزدیک من بود قبلا حسی که به من میداد حس عقب ماندن بود و اینکه توی فامیل این از همه جلوتر افتاده از لحاظ درآمدی و تو خیلی عقب ماندی و این توی فامیل خیلی احساس بدی به من دست میداد
ولی از وقتی که دارم روی خودم کار میکنم این حس رو دارم که اگر این شخصی که توی خانواده ما بوده به یه موفقیتی رسیده من هم میتوانم برسم از هیچ چیز و هیچکس عقب نماندم و من هم میتوانم به ثروت برسم خیلی زود
ایدههای الهام بخشی که باز این شخص به من داده این بوده که پشتکارش زیاد بود خیلی، در هر کاری که وارد میشد پشت کار داشت در درس خواندن پشت کار داشت و تونست با درس خواندن به جای خوب استخدام بشه و درآمد خیلی خوبی داشته باشه درسی که میتونه داشته باشه اینه که موفقیت به زن یا مرد بودن مربوط نیستش هر شخصی که تلاش بکنه و باورهاش درست باشه فارغ از اینکه حالا خانم یا آقاست میتونه موفق بشه و به ثروت برسه
این ها افرادیبودن که در زندگیم شاهد موفقیت هاشون بودم و میتونن الهام بخش من باشن برای موفقیت و ثروت
ممنون از استاد عزیزم که این فایل خوب رو آماده کردید
براتون آرزوی شادی و حال خوب دارم
در پناه الله یکتا شاد باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استاد عباس منش عزیز، ممنونم برای تک تک فایل های دانلود رایگان این سایت و برای تک تک فایل های محصولات شما چه محصولاتی که خودم تهیه کردم و چه محصولاتی که خودم هنوز نخریدمشون و ندارمشون. برای همه ی اینا متشکرم و خداوند رو سپاسگزارم برای اینکه چنین منبع عظیم آگاهی رو در اختیار من گذاشته . مطمئنم که هنوز قدردان نیستم یعنی به اندازه ای که باید ، نیستم.دارم سعی می کنم اما هنوز خیلی کار می بره تا من اون وجود با ارزش درون خودم رو پیدا کنم. نسبت به سال 98 که وارد سایت شما شدم خیلی تغییر کردم و به نتایجی هم رسیدم اما باید بیشتر و بیشتر بشه.و دیگه بهم ثابت شده به میزانی که روی بهبود شخصیت خودم کار می کنم نتایج بیشتر میشه. این روزا تلاش عمده من همینه بهتر شدن. دیگه خیلی به فکر این نیستم که چه کار کنم درآمدم بیشتر بشه ، این فکر به سرم میاد اما اینو میدونم که بیشتر باید به این فکر کنم که چطور آدم بهتری باشم؟ و به تجربه و البته از طریق آموزش های عالی شما به این رسیدم که باید روی خودم کار کنم و به میزانی که در این زمینه موفق میشم موفقیت مالی من هم بیشتر میشه.در واقع تمام فایل های شما داره این رو درس میده . تمام فایل های شما تمرینی برای ساخت منِ بهتر هست که وقتی موفق بشیم درهای موفقیت از جنبه های مختلف یکی یکی به سمت ما باز میشن. دیروزاولین باری بود که فایل رو شنیدم و همون لحظه استپ زدم و یه کامنت گذاشتم و بعد هم ادامه ی فایل رو گوش کردم . برای خودم خیلی جالب بود که من در مورد این ویژگی شما که دنبال حل ریشه ای مسائل هستین و آشغالا رو زیر مبل نمی ریزید نوشته بودم و شما تو این دقیقاً این جمله رو گفتین. شما نمی دونید که این جمله ی شما چقدددددر نجات بخش من بوده. بارها شده به هر دلیلی خواستم از بررسی ریشه ای یه موضوعی فرار کنم اما انگار که شما میای جلوی من و میگی میخوای آشغالا رو بریزی زیر مبل و بعد خودت از بوی گندش زجر بکشی؟ بارها ذهن آگاه من بهم با همین یه جمله ی به ظاهر ساده کمک کرده تا بتونم انرژی بگیرم و بفهمم که وظیفه من حل ریشه ای مسئله های زندگیمه. استاد نوشتن در مورد این موضوع برای من خیلی سخته ، من واقعاً در مرحله ای از زندگیم قبل از آشنایی با شما از این موضوع حسادت رنج کشیدم . دیروز گفتم من از اول اینطور نبودم اینکه چی شد و از کجا شروع شد رو خودم الان دقیقاً میدونم اما نمیتونم اینجا بنویسم نه بخاطر خودم ، خودم از نوشتن اینجور چیزا اذیت نمیشم اما شاید عزیزانم دوست نداشته باشند و اذیت بشن. دیروز نوشتم از 22 سالگی اما بازم که خیلی بهش فکر کردم دیدم نه زودتر بوده از زمان ازدواجم با همسر عزیزم بوده و الان که دارم کامنت می نویسم می بینم نه باید برگردم به کودکی و به هشت سالگی خودم. در 7 ، 8 سالگی من اتفاقی افتاد که نمی نویسم که چی بود اما من حس خیلی بدی بهش داشتم ، شاید اگه توضیح بدم 90درصد بچه های سایت بگن حق داشتی حالت بد بشه ما هم اگه بودیم همینطور میشدیم ! اما من که شخصاً اون روزا رو تجربه کردم میگم کاش بلد بودم کاش چیزایی که الان میدونم اون موقع هم می دونستم . کاش کنترل ذهنی که الان از استاد عباس منش یاد گرفتم رو اون موقع هم حداقل کمی داشتم. گذشته ها گذشته و افسوس بر گذشته چز تباه کردن حال و آینده به من جیزی نمیده.از دیروز که این فایل رو شنیدم خیلی فکر کردم . من تو مدرسه به دوستام حسادت نداشتم ، و دقیقاً این اخلاق رو داشتم که اگه کسی از من بهتر بود میرفتم ازش میخواستم برام بگه که چکار می کنه و اکثریت اونا هم می گفتن و من هم استفاده می کردم. به نظرم اون موضوع تنها موضوعی بود که به طور جدی ازش رنج می بردم . من بزرگ و بزرگتر شدم از دیدن موفقیت دوستان و فامیل و .. همیشه خوشحال بودم اما اون یه مورد همیشه بود .در 19سالگی ازدواج کردم که البته با پسردایی خودم ازدواج کردم و وارد جمعی شدم که بسیار با خودشون صمیمی بودن. ما سالی یک دوبار خونه ی دائیم می رفتیم اما این حد از شناخت رو نداشتم . با من هم خیلی صمیمی بودن . اینجا کم کم احساس بد تو وجودم شکل گرفت. ما این مدل روابط رو تو خانواده نداشتیم ، ما هم با هم خیلی خوب بودیم اما پیش میومد که اگه مشکلی با هم داشتیم مدتی با هم قهر باشیم و انگار نه انگار که این خواهر یا برادر منه! اما اونا اصلاً این رفتار رو نداشتن . تو این بیست و دو سال زندگی مشترکم حتی یک بار پیش نیومده که ببینم خواهر و برادرا با هم چنین رفتاری داشته باشند . جمع شاد و قشنگی دارن . من اون موقع ها به جای اینکه این اخلاق خوب رو یاد بگیرم بهش حسادت کردم. و خب اون چه که مسلمه وقتی به دیده ی حسادت به چیزی نگاه کنی دیگه داستان عوض میشه ، احساسات درونی عوض میشه و وو . اون موقع ها اینا رو نمی فهمیدم. این اشتباه خودم رو نمی فهمیدم! من تا 9 سال بع از ازدواجم اینو نمی فهمیدم و این احساس حسادت هم باعث شده بود که روابط عالی ای با خانواده ی همسرم نداشته باشم و از اینطرف هم از خانواده ی خودم هم رضایت درونی نداشتم ! بدون اینکه بفهمم داشتم تو هر دو تا جمع به خودم ضربه میزدم ، چرا اونا چنین روابطی داشتن ، چرا ما چنین روابطی نداشتیم! وجود این دو حس حسادت انگار درونم رو پذیرای موارد دیگه ی حسادت هم کرد. نمی دونم شاید آدم شکرگزاری نبودم ، یعنی قدر داشته های خودم رو نمی دونستم که حسادت می کردم! خودم دوست داشتم اما بازم احساسات خوبی نداشتم وقتی یه جمع دوستانه میدیدم، خودم پوشش دلخواهم رو داشتم اما بازم به لباس پوشیدن بعضی ها حسادت می کردم. هیچ کدوم اینا رو اون موقع نمی فهمیدم ها. الان که دارم فکر می کنم خودم رو می بینم! نمی دونم به این مدل حسادت ها چی میگن ؟ شاید نداشتن عزت نفس و نداشتن احساس لیاقت و نداشتن اخلاق شکرگزارانه باشه. یه وقت کسی چیزی رو نداره و حسادت میکنه. اما وقتی کسی خودش از نعمتی بهره منده و حسادت میکنه یعنی چی؟ نمیدونم اما حس می کنم که اینطور بودم چون برای وجود خودم ارزش قائل نبودم ، برای داشته های خودم ارزش قائل نبودم . هر مثالی که از حسادت های خودم یادم میاد بیشتر این مدلیه.شرایط زندگی من یواش یواش به جای بهبود، رو به پسرفت بود از همه لحاظ . کم کم حسادت به اونچه که نداشتم هم بیشتر در من شکل گرفت، بیشترین چیزی هم بهش حسادت داشتم پیشرفت مالی اطرافیان بود! با خودم میگفتم من چرا اینقد بدبختم که فلان موقعیت رو ندارم؟ یادمه مستاجر بودیم بعضی ها که چند سال اول زندگیشون خونه ی رایگان در اختیار داشتن و بعد خودشون خونه خریده بودن میگفتم خب ما مستاجریم اونا تونستن خونه بخرن چون چند سال اونطوری زندگی کردن! پدرم برامون یه ماشین خرید.اتفاقاً شرایط طوری شد که چند سال بعدش پدرم یه واحد آپارتمان کاملاً رایگان هم در اختیار ما گذاشت و زندگی ما بهتر که نشد بدتر هم شد و این باعث شده بود بیشتر احساس بی لیاقتی و بی عرضگی داشته باشم مخصوصاً که هر کی می رسید می گفت که حاجی به شما خونه داده الان باید پولاتون جمع شده باشه ، همه دنبال این بودن از ما بشنون که ما زمین خریدیم یا خونه ثبت نام کردیم و و و و . وضع ما بهتر نشد با اینکه هم ماشین داشتیم و هم خونه! احساست بد من بدتر هم شد. میگفتم خب ما چی نداریم که اونا دارن که اینقدر رو به پیشرفتن ؟! اونا منبع درآمدشون مگه چیه که هم خوب میخورن و هم خوب می پوشن و مسافرت هم میرن و مهمون هم زیاد دارن و …… همیشه هم از همسرم می پرسیدم گیر کار ما کجاست؟که هر چی زحمت می کشیم نتیجه ای نداره؟
همینطور گذشت تا اینکه یه سری دورهمی خانوادگی تو فامیل راه انداختن ، هر بار خونه یکی برن. چند هفته ای رفتم و میدیدم که مادر و بچه ها هر بار با یه پوشش میومدن مهمونی ، اما من و بچه هام وضع ظاهری خوبی نداشتیم این آزارم میداد . تقریبا هر بار به جا اینکه بعد مهمونی سرحال بشم ، حالم بد میشد و میرفتم تو فکر که ما چقد بدبخیتم و …. . یه روز تلفنی به خواهرم گفتم که من دیگه نمیام. گفت چرا ؟ براش توضیح دادم که سر و وضع من خوب نیست و اعصابم خورد میشه. گفت اونا شورش رو درآوردن گفتم من احساس می کنم منم که ایراد دارم و نباید اینطوری فکر کنم. اما نمی تونم فکرم رو درست کنم. خلاصه که دیگه نرفتم . اما اینجا دیگه می دونستم که این منم که ایراد دارم.اینکه دقیقاً چکار کردم واقعاً یادم نیست. موارد مختلفی رو مطالعه کردم سعی کردم در حد توانم آدم بهتری بشم و این احساسات بد رو از خودم دور کنم . تا بعد از یکسال رسیدم به سایت استاد عباس منش . یادمه همون روز اول ورودم به سایت حجم زیادی از احساسات منفی درونم فروکش کرد که تو اولین کامنتم هم اینو نوشتم. واقعاً آرامش گرفتم. گاهی پیش میاد که حس حسادت دوباره سراغم میاد. غریبه و آشنا هم نداره. شاید هم حالم رو بد کنه برای نصف روز . اما همزمان که حالم بده و تو ذهنم نجوا بیداد می کنه ، انگار خودم و خداوند با هم نمیذاریم ادامه پیدا کنه. نجوا یه چیزی میگه ، ندای آرامبخش درونم هم یه چیزی میگه. نجوا میگه تو بدبختی تو هیچی نیستی و هیچی نداری! ندای قلبم میگه تو همین که هستی یعنی وجودت با ارزشه! نجوا بهم میگه خاک تو سرت دلت رو به آموزشای استاد خوش کردی اما همه اش بیفایده است! ندای درونم میگه بیفایده نیست ! تو که حتی یه 1000تومنی از خودت نداشتی الان به درآمد 6 میلیون در ماه رسیدی که این ماه یه کلاس دیگه بهم اضافه شده که به لطف الله درآمدم به 8میلیون میرسه . نجوا میگه فلانی رو ببین بچه اش فلانه و فلانه! ندای قلبم میگه هر چی هر جا که هست جای درستشه و من هم فرزندان خوبی دارم و بچه های من که خیلی کوچیکن که بخام الان قضاوتی بکنم. تازه بزرگ هم که بشن من باید یاد بگیرم که اونا خودشون راه خودشون رو میرن و خداوند هدایتشون میکنه اگه خودشون بخان. نجوا بهم میگه تو معلم زبانی مثلاً اما اینقدر بدبختی که بچه های محل شما میرن پیش مدیر و معلم ابتدایی کلاس زبان ! تو اینقد بی ارزشی که پیش تو نمیان! این نجوا خیییلی رو مخ من بود! خیییییلی ایستادگی کردم استاد تا اینو درستش کنم البته هنوز درست نشده! اما هر جوابی که ندای درونم میداد نجوا صد برابر حرف میزد!!! این جمله رو خیلی در بابر این نجواها تکرار کردم که هر کسی هر جا هست جای درستشه! خیلی به خودم گفتم اون همسایه اگر برای کلاس زبان بچه اش داره هزینه میکنه و می بردش چند تا روستا اونطرف تر پیش یه معلم ابتدایی که خیلی هم اون معلم انسان با ارزش و دوست داشتنی ای هست اما باز هم بچه اش تو درس زبان مشکل داره این آدم سر جای درستشه. منم هر جا که هستم تو جای درست خودم هستم. بعد از این نجوا میرفتم و دفتری که پرداخت شهریه ها رو ثبت می کردم رو می آوردم و می گفتم ببین اینا همه دریافتی منه از کسانی که حتی باهاشون هم استان نیستم ، دو تا از تهران و چند تا از قم که هیچ کدومشون از آشنایان دور من هم حتی نیستن. میگفتم اینا رو ببین ، این که همسایه من از علم من استفاده کنه خیلی خوبه اما این که کسی از جایی خیلی دور بدون آشنایی قبلی به سمت من هدایت بشه که خیلی مهمتره ! خلاصه اینقدر پایداری کردم و به خودم فهموندم که این افکار سمی فقط دید من رو آلوده میکنه و باعث خراب شدن روابط و اعصاب و روان من میشه. نذاشتم نجوا پیروز بشه. چند ماه پیش به خودم گفتم من نباید کم بیارم. داستانش طولانیه که اتفاقاً هدایت شدم به مسیری که از همین محل خودمون هم شاگردانی دارم و این دقیقاً بعد از اینکه در این زمینه به رهایی رسیدم و نجواها رو ساکت کرده بودم اتفاق افتاد.
در مورد زمین خریدن هم همینطور بود. وقتی به خودم عمیقاً فهموندم که هر کسی از دور و آشنا و غریبه و هر کسی در هر جایی از این کره خاکی اگر مالک تیکه زمینی هست لایقشه و در جای درستی ایستاده و اگه من هنوز به این موفقیت نرسیدم و تو اون مدار نیستم این خودمم که ایراد دارم و باید رو خودم کار کنم ،و همچنان روی خودم کار کردم تا در این زمینه به آرامش درونی رسیده بودم دقیقاً بعدش شرایط جوری شد که ما زمین خریدیم تو یه جای بسیار زیبا.
دقیقاً باید اینو بفهمم اگر کسی روابط عالی داره اون شخص دقیقاً در این زمینه در جای درستش قرار داره. اگر کسی سرمایه ی زیادی داره ، در خودش لیاقتش رو ایجاد کرده که داره ، در اون زمینه باورهای درستی داره که تو اون مداره. خلاصه که به لطف خدا خیلی آرامش بیشتری دارم. اون تضادی هم که در کودکیم اتفاق افتاد و همچنان هست ،دیدم از من که کاری بر نمیاد و من نمیتونم تغییرش بدم . چند سالی میشه که سعی کردم نگاهم رو بهش تغییر بدم و احساس میکنم این تغییر نگاه خیر زیادی برای خودم داشته و آرامش زیادی بهم داده حتی اگه از نگاه دیگران دلچسب و پذیرا نباشه.و مهم نیست که دیگران چی میگن . چیزی که من می بینم طرز فکرشون آسیب زاست. آسیب هایی که روزی خودم هم با همون طرز نگاه متحمل شدم و درست از وقتی که دیدم رو عوض کردم آسیب ها کمتر و کمتر شدند . مهم آرامش خودمه نه نظر دیگران.
درسته استاد اینکه ما بفهمیم دلیل حسادتمون یا احساس بدمون چیه خیلی برامون خوبه. باعث شناخت بهتر خودمون میشه و به قول شما تو قدم اول دوازده قدم بعد از شناخت بهتر خودمون می تونیم خودمون رو بهبود بدیم . وقتی ما خودمون به طور ریشه ای ندونیم که چه مشکلی داریم چطور ممکنه که مشکل رو برطرف کنیم. من قبلاً به این موضوع حسادت فکر نکرده بودم ، اگر هم بوده خیلی گذرا و موردی بوده . اما این فایل باعث شد از این به بعد اگر به چنین احساسی برخوردم برگردم به درونم و ریشه رو پیدا کنم.همین پنجشنبه گذشته تو شرایطی قرار گرفتم که باعث فوران حس حسادت در من شد. خیلی تلاش کردم خودم رو کنترل کنم. یه جورایی برمیگشت به احساس لیاقت خودم که انگار تو اون شرایط پیش آمده من از نظر چندین نفر یه آدم بی توجه ، خسیس ، بی سلیقه ، بی هنر و خلاصه چند بار منفی دیگه به نظر میومدم. اولش خیلی خورد تو ذوقم. جلوی خودم رو گرفتم که حرف اشتباهی نزنم . و بعد که تنها شدم با خودم خیلی فکر کردم. گفتم مهم نیست که اونا چه فکری در مورد من می کنند. خداوند حاضر و شاهده و من به هیچ عنوان قصد بی احترامی و خساست و فلان نداشتم. نزدیک بود گوشی رو بردارم به دو سه نفر زنگ بزنم و بخام که از خودم دفاع کنم . اما گفتم طبق قانون، اعراض تنها کاریه که من باید انجام بدم. شنیده هایی که شنیدم رو از گوش دیگه بیرون کنم و از زندگیم لذت ببرم . از داشته هام لذت ببرم و همین کار رو هم کردم. اما واقعاً سخت بود. خیلی خوشحالم که افسار کارم رو به دست نجوا ندادم . و اینها همه نتیجه ی آموزش های شماست. از شما ممنونم استاد عزیزم. دیروز وقتی این فایل رو شنیدم از موضوعی که مطرح کردین مبهوت شدم! موضوعی که برام داغ بود دو روز قبلش برام اتفاق افتاده بود.متشکرم.
امروز کامنت نوشتم اما احساس می کنم هنوز درست تمرینی که دادین رو انجام ندادم. خیلی ممنون که این نکته رو تذکر دادین که فعالیت ما در سایت می تونه در ادامه ی آموزش شما کمک کننده باشه.زاستش وقتی اینو شنیدم بغض کردم. من خودم معلمم ، حالا رشته ام فرق می کنه. من زبان درس میدم و شما بهتر زیستن رو .من به شخصه انجام تکالیف زبان آموزام روم تاثیر داره. بچه هایی که تکلیف رو با سلیقه و تمرکز و توجه خاصی انجام میدن حقیقتاً به من در ادامه ی مسیر انگیزه و امید می بخشن. تا دیروز اصلاً به این موضوع توجهی نداشتم که شما استادید و من شاگرد و انجام تکالیفم چقدر می تونه برای شما انگیزه بخش باشه. استادی شما رو درک کرده بودم اما انگار شاگردی خودم رو نه و اینکه وظایفی به عهده دارم که باید انجام بدم.تازه شما که اینهمه فایل محصولات و فایل دانلودی دارین. اینجا از شما به خاطر کوتاهی خودم معذرت میخام. من بلد نیستم خوب بنویسم. خیلی جاها کامنت گذاشتم اما بعدش دیدم اصلاً نتونستم حرفم رو بزنم. شاید همین بهم حس بدی داده و باعث شده کمتر کامنت بذارم. که اینم باز برمی گرده به خودم که باید درستش کنم. امیدوارم از این به بعد حواسم رو بیشتر جمع کنم و انجام تمریناتم در سایت هم نمود واضحی داشته باشه. باز هم از تذکرتون ممنونم. براتون بهترین ها رو آرزو دارم استاد عباس منش عزیز
اللهم ثبت اقدامنا
به نام خداوند مهربان و وهاب
سلام خدمت استاد جان و
خانم شایسته عزیز
امیر دوستم تو کار ساخت ساز 1 سالی بیشتر نیست شروع کرده آلن هزار ماشالله همه چی داره
پسر خالم کار نانوای هست ومهاجرت کرده تهران
صاحب کارم که از گارگری وبعد استا بنا شده والان این قدر کار اجاره میکنه که چندین کارگر وبنا براش کار میکنن وخودش فرصت نمیکنه سر بزنه
در رابطه با دوستم وپسر خالم همیشه به ظاهر این
بود که خوشحالم اما ته دلم همش بد وبیراه میگفتم
کهاین ها از کجا آوردن شروع کردن اینه فلان رفته ها
چی از من بهتر دارن ویا چی بلد هستن که من ندارم وبعد نیستم خدایا پول به کی داری میدی
همش افکار سمی داغون
وهمش موفقیت هاشون رو ربط به عوامل بیرونی میدادم نمیدونستم قانون چیه
که وارد سایت عالی وپر انرژی استاد عزیزم شدم
وتازه فهمیدم که کجای کارم
اما در رابطه با صاحب کارم فقط تحسین میکردم وفقط چیزهای رو که یاد نداشتم توی کار فقط دنبال
یاد گیری شون بودم وخودم را به روز کردن
توی کار بودم که برای پیشرفت خودم از این کارهای که ایشون انجام داده وبه موفقیت های عالی رسیده من هم برسم
واصلا ذهنم مقاوت نداشت در برابر موفقیت های این آقا چون به لطف استاد قانون رو یاد گرفته ام
وحال خوب. اتفاقات خوب رو خیلی عالی درک کردم
به امید توفیق روز افزون ثروت سلامتی و آرامش برای تک تک عزیزان عباس منشی
در پناه حق
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام خدمت استاد گرانقدر و سخاوتمندم
مریم جان شایسته بهترین الگوی من
خانم برارم موفقیت در شغلش
خانم داداشم اصلا با قوانین اشنا نیست ولی به شغل اشپزی و شیرینی پزی بینهایت علاقه داره ایشون از منزل شروع کرد به پخت شیرینی برای دوستان و اشنایان و ادامه داد خداوند تبلیغات دهان به دهان رو براش خیلی عالی انجام داد ایشون الان کارگاه دارن بسیار بسیار مشتری فراوان دارن کلی به نعمت و ثروتش اضاف شده ایشون چون خیلی درگیر کارهاشه و واقعا دستپختش بی نظیره کم کم از جمع ها دور شد و تمرکزش رفت روی کارش و این باعث شد که هر روز انگیزه بگیره و ادامه بده الان نزدیک 7,8ساله داره کار میکنه و دیگه حالا اینقدر جا افتاده بین مردمه پولدار و دنبال کیفیت که نگو و نپرس ،کیفیت محصولاتش خیلی بالاست و البته که قیمتهاش هم بالاست هر کسی نمیره سراغش
من خیلی خیلی انگیزه میگیرم از نتایجش .وقتی نتایج موفقیت امیزش به گوشم میرسه فقط تحسینش میکنم و افرین میگم و بهم ثابت میشه که استمرار استمرار استمرار همراه با کیفیت همراه با امید و توکل نتیجه ها میترکونه باز اگه به الگوی مناسب پیدا کنی و باورش رو بسازی که میشود که دیگه نورعلی نور
تازه مشتری پولدار و دنبال کیفیت اینقدر زیاده مشتری عادی که دیگه بماند
سلام به استاد عزیز و گرانبها
ابتدا خیلی سپاسگزارم که این فایل ارزشمند رو به صورت رایگان در اختیار ما قرار دادید
حسابی ذهنم در گیر شده کجاها حسادت کردم به افراد و می بینم از کودکی و مدرسه شروع شده و چقدر انرژی از من گرفته به جای اینکه تمرکزم رو بزارم رو خودم از خودم غافل شدم حسم اونقدر بد شده که عزت نفسم اومده پایین با هر بار حسادت از ارزش خودم کم شده و اونقدر این اتفاق تکرار شده که دچار خودکم بینی در من شده
با این فایل بسیار ارزشمند من بیشتر متوجه این حسادتهام شدم و سعی میکنم اینها رو تبدیل کنم به می شود ها تا مسیر رو برای خودم باز کنم به امید خدا
وجود شما استاد عزیز بسیار برایم گرانبهاست همیشه شاد باشید و سلامت
به نام خدای رزاق
با سلام به استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان مهربان
چند روزه که این فایل رو گوش دادم و کمی هم نوشتم اما نمیشد براش کامنت بزارم ، شاید چون پاشنه آشیل من دیگران هستند ، نظرشون ، خودشون ، تاثیری که در زندگیم دارن و وابستگی شدیدی که به اونها دارم و …
حالا می خوام به دل این ترسم برم و بنویسم ، خیلیها بودند و هستند که از اطرافیانم موفقیت به دست آوردند اما مثالی که میتونم به راحتی دربارش بنویسم پسر عمه ام و خانمش که الگوی من بودند و هستند چون موفقیتهای زیادی تو روابط ، جنبه مالی و … دارند و البته چون همیشه از بچگی علاقه به بودن مثل اون رو داشتم و حتی مثل اون زندگی میکردم و سعی داشتم حتی علایق خودم رو به اون نزدیک کنم ،کمی احساسم رو گفتن سخته چون هم احساس های خوبی مثل آرزوی موفقیت بیشتر ، خوشحالی ،تحسین و… دارم و احساسهای بدی مثل تحقیر خودم که چرا هنوز نتونستم مثل اونا بشم ، یا عقب افتادن ، کمی حسادت و…
اما زوایایی که از موفقیت اونها برداشت میکنم و میتونه کمک من هم باشه
پشتکار و تسلیم نشدن
اهمیت ندادن به شرایط و درست کردن شرایط طوریکه به خواسته برسن
اهمیت به خود و اولویت قرار دادن خودشون
درس گرفتن از دیگران و تایید ظاهری اونها اما عمل به نظر خودشون
استفاده درست از فرصتها و ساختن فرصت با توانایی حتی کم خودشون و تقویت اون
بودن در مسیر درست و همزمانی که دلیلشو رو نمیدونم و …
از خدا و استاد دست بزرگ خدا و خانم شایسته مهربان همراه ایشون که من رو در این راه کمک میکنند سپاسگزارم و خدایا شکرت.
با عرض سلام و درود خدمت استاد عزیزم و عزیز دلشون خانم شایسته عزیز
در مورد این موضوعی که ما باشنیدن و یادیدن پیشرفت دوستان و آشنایانمان چه احساسی داریم باید بگویم که من به ظاهر همه را تشویق میکنم و خوشحال می شوم و به آنها تبریک می گویم ولی در باطن من در وجودم از پیشرفت بعضی از دوستان و آشنایان ناراحت می شوم و یه جورایی می خواهم که ارزش آن را پیش دیگران کم کنم و بگویم کاری که نکرده است همه می توانند این کار را بکنند و وقتی که پیشرفت مالیشان را می بینم ناراحت می شوم که مثلا او به همه چیز رسیده و من هنوز اندر خم یه کوچه ام. و یه جورایی می خوام پیشرفت آن طرف را نادیده بگیرم و ناچیز جلوه دهم و بگویم که او که کار شاقی نکرده است در صورتی که همه فکر می کنند اون خیلی کار بزرگی کرده است و خودم به این موضوع واقفم که دارم یه جورایی حسودی میکنم و به او حسد می ورزم و یا بعضی مواقعه که می خواهم جلوی این کارم را بگیرم از این موصوع را ندید میگیرم و سعی می کنم فراموش کنم این موضوع جالب است که همه اینها در درون من اتفاق می افتد و من به ظاهر خیلی آدم مثبتی هستم و خودم را از پیشرفت دیگران خوشحال نشان می دهم و همه مرا به عنوان کسی می بینند که دوست داره همه پیشرفت کنند
یکبار یکی از دوستانم به هیکلی عالی رسید من حسودی کردم
حس میکردم من نمیتونم اینکارو کنم و فقط اون میتونه چون بارها شکست خورده بودم در رژیم گرفتن .
درسی که میگیرم =باید اینجوری نگاه کنم اگر اون تونسته من هم می توانم ،انگیزه اون قوی تر بوده تا انگیزه من ،من باهدف اشتباهی شروع به رژیم گرفتن کردم
2.
یکی از بچه های کلاس رقصم خیلی خوب میرقصید اولش خیلی خودمو مقایسه کردم و حتی توی کلاس نمیتونستم به درستی برقصم و شروع کردم به حسودی کردن و سرزنش کردن خودم
حتی به این فکر کردم که من مناسب رقص نیستم هعی به خودم گفتم ببین چقدر سنش کمه چقدر خوب داره میرقصه خودتو ببین …
خلاصه سعی کردم خودمو یکم اروم کنم
بعد رفتم ازش پرسیدم که چطور انقدر خوب میرقصی گفت تو خونه مثلا رقصا رو کاور میکنم و اینا و خب خودمم دیدم که چقدر اعتماد به نفس داره توی رقص موقع رقص اصلا به این و اون نگاه نمیکنه و بدون اینکه نگران قضاوتی باشه بدنشو حرکت میده .
*اگر اون تونسته منم میتونم
3. یکی از بچه های کلاس که حتی درست مدرسه نمیومد شاید تو هفته یکی دوبار میومد و اصلا برای کنکور هنر می خونه خیلی نمرات بالایی گرفت اول یکم حسودی کردم اما سریع بعدش رفتم ازش پرسیدم که چطور درس میخونه .
*اگر اون تونسته منم میتونم
4.یکی از فامیلامون وضعیت مالی خوبی دارند
البته که همیشه از بچگی می خواستم کار فامیلمونو انجام بدم که منم پولدار شم اما فهمیدم که علاقه ای ندارم به ان کار
چند باری سعی کردم باهاش حرف بزنم و چیزی که دستگیرم شد این بود که خوایته هاتو بنویس هر روز بخونشون براش تلاش کن
هرچند این فرد معتقد نیست به اینکه کار مورد علاقتو پیش ببرو نظرش اینکه کاری که پول توشرو انجام بده با پولش کارای مورد علاقتو پیش ببر که من باتوجه به حرفای شما مخالف این مورد هستم
ولی این باوررا میتوانم بگیرم اون هم از همین خانواده بوده و در ایران بوده پس میشود .
5.یکی از دوستانم که چندین تا مسافرت خوب رفته است ،ابتدا خودم را مقایسه کردم … و سپس رفتم ازش پرسیدم که چی کار میکنی و فهمیدم که با تدریس دادن زبان و یوگا این پول را خودش در میاورد و به مسافرت میرود
این برای من نشان داد که میشود حتی با نداشتن مدرک هم به درامد رسید .
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیز بزرگوارم و سلام به مریم و سلام به بهترین دوستانی که میتونم داشته باشم.
در این مورد و در راستای جواب به سوال اول خیلی دوست دارم یک موضوعی رو بگم: ممکنه بعضی از ماها. نمیدونم بقیه رو ،من خودم رو میگم، وقتی موفقیت یکی از نزدیکانم رو میبینم (ترکیبی از باورهای محدود کننده و قدرتمند کننده رو داشته باشم. تأکید میکنم ترکیبی از هر دو). فکر میکنم چون خب چند سالی هست با اموزه های استاد اشنا هستم در نتیجه ترکیبی از هر دو هست.
حالا با گفتن یک مثال واضح ترش میکنم: چند ماه پیش من شاهد موفقیت یکی از نزدیکانم در یک زمینه ای از زندگی بودم که اون زمینه برای خودم خیلی مهمه. و اون موقع من یک شکست رو هم تجربه کرده بودم. حالا وقتی دیدم اون شخص که نزدیک به من هست با هم صمیمی هستیم ، تونسته . من اون موقع ترکیبی از حس فشار که میشه بش گفت ناراحتی پس من چرا نمیتونم یا من چرا برام نشد و فشار حس قربانی شدن که من چرا برام اینطوری داره پیش میره چرا درست نمیشه و حس اینکه واقعا چرا من ناتوانم چرا نمیتونم چرا مهارتهاش رو ندارم چرا سطح عزت نفسم در این حده که جذب نمیکنم
و حس ذوق برای اون شخص و سعی در خوشحال بودن براش و سعی در اینکه خب میدونم قانون فراوانی رو پس برای من هم هست. و سعی در خیرخواهی برای اون که کمکش کنم که بتونه به نتیجه نهایی بهتر برسه.
همینطور خیلی کنجکاو بودم که بدونم اون چکار کرده چه باورها و حسی در خودش ایجاد کرده چطور روی خودش کار کرده هم بودم. و ازش سوال میپرسیدم و بهش هم میگفتم دوست دارم یاد بگیرم.
و اونقدر ذوق زده شدم که عاااااااا این تجربه که من چقدر دوسش دارم. عاقااااااا منم میخام بهش برسم به این تجربه
برایندی از همه اینا رو بخام بگم با اینکه خوشحال بودم براش اما برا خودم حس بد ناتوانی و پس کی من و پس من چرا برام نمیشه و چکار کنم داره دیر میشه و چرا من همش تو این زمینه شکست میخورم . نمیشه که بشه.
حس ضعف شاید.
یک چیزی که باید در این مورد بگم اینکه اون موضوع تو ذهنم بزرگ بود زیاد و این البته بخاطر اینه در اطرافیان و خانواده کسی که در این زمینه موفق باشه ادم به حساب میاد و کسی که نه دیگه خیلی بی عرضه است و هر موفقیت دیگری بی ارزشه. که اینم بخاطر محدودیت های اون محیطه . و اون اطرافیان که در واقع از روی دلسوزی و خیرخواهی بود نظراتی که میدادن.
از اون موقع البته سعی کردم روی خودم کار کنم میگفتم عاقا چقدر خوب که شخصی اینقدر نزدیک به من تونست و موفق شد . خداروشکر که اون هم مثل خیلیای دیگه که موفق شدن. و چه خوب اصلا که مردم بگن این با زهرا بود و موفق شد پس تاثیر زهرا مثبته. چه خوب بابا یکی از خودمون . منم بالاخره خدا هدایتم میکنه یاد میگیرم راهشو.
حالا این مال چن ماه پیش بود. اما حالا اگر بشنوم اون نتیجه نهایی که دیگه ازش بی خبرم احتمالا اصلا فشار نخورم چون یا واقعا من الان تغییر کردم نسبت به چند ماه قبل و حالا از اگاهی های دوره دوازده قدم بهره مند هستم . البته اول راهم. و یا چون من الان موفقیتی تقریبا مشابه و در حد اون کسب کردم . راستش شاید در همون موقعش حس بده و چیزایی که توضیح دادم بود اما خیلی کار کردم برای درست کردن نگرش خوب و مثبت. و خب از اون فضا هم دور شدم که کلا.
یه موضوع دیگه که موقع انجام تمرین اخری دوست دارم بگم و سواله برام اینه که اکثرا انگار بی تفاوتم نسبت به موفقیتهای اطرافیانم. یعنی چند دقیقه فکر کردم به بعضی هاشون نتونستم حس خاصی بنویسم.
خدایا شکرت بخاطر وجود استادم وجود همچین ادمهای ایمانی.
خدایا با هر اگاهی و اموزه و دوره و تمرینی مارو هدایت کن به حس بهتر. حس بهتر. حس خوشبختی بی واسطه درونی و ارامش عمیق و ایمان و توحید عملی واقعی عمیق قلبی.
امیدوارم نوع تجربه من بتونه مفید باشه در ارتقای درک و کاربردی تر بودن و در آوردن ریشه ها
افتخار میکنم اینجام. خیلی دوستتون دارم . برای همه حس خوشبختی و سلامتی رو ارزو میکنم.