ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1 - صفحه 96 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 1175MB25 دقیقه
- فایل صوتی ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده | قسمت 124MB25 دقیقه
استاد عزیز سلام
اکرم هستم مامان یزدان
در مورد سوال باید بگم وقتی کسی از نزدیکان به موفقیتی میرسه از اعماق وجود برای او خوشحال میشوم البته یک احساس ناراحتی خفیف هم در وجود من شکل میگیره ، نه از روی حسادت یا حرص . بیشتر حس اندوه من جنبه حسسرت داره از اینکه با وجودیکه میدونم من سسازنده افکارم هستم و من سازنده زندگی خودم هستم چرا اینقدر کم روی خودم کار کردم من باید بیشتر روی خودم کار کنم . ناراحتی از این جنس کمی من رو درگیر خودش میکنه که نمی دونم این نوع ناراحتی هم بازدارنده هست یا نه . امیدوارم راهنمایی بفرمایید .
سلامت و پایدار باشید
با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته مهربان و همه دوستانی که در این مسیر زیبا تلاش میکنند.
من محصولات و فایلهای زیادی رو از استاد گوش دادم و هر وقت استاد میگن که باید باورهاتون رو عوض کنید پیش خودم میگفتم که که من باور بدی ندارم ولی وقتی نگاهی به نتایج میکردم میدیدم که قابل تعریف و راضی کننده نیست و بعد با خودم میگفتم که من باید کدوم باورهارو عوض کنم؟
تا اینکه قسمت اول فایل ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده رو دیدم و تازه به عمق فاجعه پی بردم و همین جا از استاد واقعا سپاسگزارم بخاطر این فایل بسیار عالی.
البته باید بگم که من با گذروندن دوره های متفاوت از استاد، تغییرات زیادی کردم و از این بابت خدا رو سپاسگزارم.
با دوره دوازده قدم تغییرات چشمگیری در روابطم با همسرم و فرزندانم رخ داد.
با دیدن سریال تمرکز بر نکات مثبت قدرت تحسین گری من افزایش یافت.
با خواندن کتاب سپاسگزاری و انجام آن معنای واقعی سپاسگزاری رو درک کردم. یادمه که استاد در یکی از فایلهاشون گفتن اول باید احساست خوب باشه بعد سپاسگزاری کنی. من اینو با تمام وجودم درک کردم وقتی از شدت احساس خوب و سپاسگزاری طپش قلبم تندتر شده بود و اشک از چشمانم سرازیر. خدایا شکرت که وقتی حتی برای چند لحظه به تو نزدیک میشیم چه قدر زیباست و غیر قابل وصف.
پس از شنیدن دو بار دوره عزت نفس و کلی سرو کله زدن با خودم، تمرین آگهی تبلیغاتی رو انجام دادم و چه شوک بزرگی به من وارد شد و تازه متوجه شدم که نظر مردم واقعا چقدر بی اهمیته و چقدر درس اونجا یاد گرفتم.
استاد آنقدر در این مسیر تکاملی نشانه های ریز و درشت دیدم که درک کردم جهان واقعا به طرز عجیبی پاسخگوست و هر قدر این تغییرات بیشتر باشه جهان نتایج بیشتری رو بهمون نشون میده.
و اما در مورد این فایل باید بگم که وقتی یکی از نزدیکانم به موفقیتی میرسه اولش حس حسادت به سراغم میاد و بعدش خشم و بعد شروع میکنم به خود زنی و تحقیر کردن و انتفاد از خودم. و فکر میکنم که منابع برای من کمتر شده(خلاصه کلکسیونی از باورهای محدود کننده) و بعد که تمام انرژی من بابت این همه احساس بد هدر میره خسته و ناامید میشم. البته به فکرم میرسه که برم و بپرسم علت موفقیتشون چی بوده ولی بازم ذهنم مانع میشه و میگه که نباید از بقیه تقلید کنی و تو باید راه خودت رو بری.
البته در حال حاضر شدت این احساسات بد واقعا کمتر شده و از این بابت خیلی خیلی خوشحالم و مطمینم که اگر این مسیر رو ادامه بدم و یکی یکی باورهای محدود کننده رو تغییر بدم اوضاع بهتر و بهتر خواهد شد.
درسهایی که از آدمهای موفق باید بگیرم اینه که اونا خیلی به حرف مردم توجهی نمیکنن، کارخودشون رو با تمرکز بالا انجام میدن، روابط خوبی با اطرافیانشون برقرار میکنند، بیشتر با خودشون در صلح هستن و جسارت کارهای بزرگ رو دارند که البته اونها هم سیر تکاملی خودشون رو طی کردن.
به امید خدای بزرگ قصد دارم که بطور جدی تری روی باورهای محدود کننده ام کار کنم و با انجام تمرینات، یک ورژن جدیدی از خودم بسازم.
با سپاس فراوان از شما استاد عزیز و بخشنده که این فایل رو بصورت رایگان در اختیار ما قرار دادید و امیدوارم که همیشه سلامت باشید.خدانگهدارتون
سلام به استاد عزیززززززم و مریم جان
فایل 957-ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده 1—این عنوان برای من به این معنیه : باورهای درست در برابر باورهای نادرست-از این فایل یاد گرفتم که هر لحظه بابت هر احساسم مسئولم ، باید بدونم وقتی احساسم بد میشه دلیلش چیه و یا باور نادرست پشتش چیه و تبدیلش کنم به باور درست که حالمو خوب میکنه که قدرتمند میکنه منو که آرامش میده به من .
من در مقابل موفقیت آدمهای زندگیم استرس میگیرم که دیر شده ، چرا شروع نمیکنم؟ عمرم محدوده و باید به تک تک آرزوهام برسم به ثروت به روابط عالی به سلامتی به آرامش و لذت ببرم از زندگیم
دیگه میدونم که هر انسانی منحصر به فرده ، علایق خودشو داره و برای علایق خودش قدم بر میداره، کاری میکنه یا نه مثل من نمیدونه علایقش چیه و سالها از این شاخه به اون شاخه میپره و حالا هم که فهمیده خودشو جدی باید بگیره ایده ها و علایقش رو عملی کنه از هیچی نترسه با همین امکانات و توانایی قدمی برداره در مسیر آرزوهاش و مطمئن باشه که به زودی به تمام آرزوهاش میرسه ، در مسیر آرزوهامونم تغییر میکنه ، منطقی میشه و قابل دسترس، فقط نباید کم بیاره ، ول نکنه، باید ادامه بده بدون توجه به دیگران.،
اگه حالت بد میشه از دیدن خوشبختی دیگران اگه خوشحال نمی شی از خودت بپرس برای چیه؟ اون باور نادرستی که توشه رو در بیار درستش کن تکرارش کن تا باورت بشه ،
همه چی همینه
من دوره سلامتی رو عمل کردم حالا نتیجه دستمه توی همه ی زندگیم باید بگردم دنبال باورهای نادرستی که حالمو بد میکنه منو نمیرسونه به خواسته هام و درستش کنم تا راه هموار بشه برای رسیدن به آرزوهام
به نام خدا
سلام
نزدیک ترین موفقیتی ک الان یادمه موفقیت داداشم بود که واقعا خیلی خیلی براش خوشحال شدم ب حدی ک انگار خودم به اون موفقیت رسیدم و برام خیلی خوشایند بود ولی خب در همه موارد از موفقیت ها اینجوری نیستم و بارهاشده که حتی برای لحظه ای حتی حسرت موفقیت دیگران بشم.
مثلا وقتی که میدیدم یکی از دوستام به کشور دیگه سفر کرده بهم میریختم که چرا اون وقتی هم سن من هس باید چنین شرایطی داشته باشه ولی من نه یا اون یکی دوستم ماشین داره و راحت میره و میاد چرا من نباید داشته باشم منم گواهی دارم هم رانندگی بلدم ولی چرا صرفا چون ماشین ندارم مثل اون باید اذیت بشم
همه اینا بخاطر اول اینکه باوری که داشتن بوده و دوم اینکه مسیر هرکسی متفاوته و من باید قبول کنم ک مسیر من یچی دیگس و مهم تر اینکه موفقیت و پیشرفت های خودمو هم ببینم.درسی که از موفقیت اینا دیدم اینه ک منم میتونم منم توی مسیرم و میتونم این شرایط رو برای خودم فراهم کنم من اگ رانندگیم خوبه و خیلی دوست دارم پس میتونم بعدها خیلی راحت رانندگی کنم بدون ترسی استعدادشو دارم
منم میتونم به کشور دیگه سفر کنم و فقط برای خودم سختش کردم وگرنه هیچ کاری نداره.
یا یه عده ای میبینم کسب و کار عالی راه انداختن و باعشق دارن ادامه میدن و من هنوز نمیدونم قدم بعدیم رو چجوری بردارم ناراحت میشم از اینکه چرا من نمیتونم ب درآمد برسم و حس میکنم ک من هیچ وقت نمیتونم تجربه همچین شرایط و پیشرفتی داشته باشم و همیشه این ترس میاد سراغم ک نکنه بعداز این همه تلاش من نتونم نرسم و جابزنم و نشه.
غافل از اینکه مسیر من فرق داره و منم علاقه دارم هدف دارم فقط نباید جابزنم و ناامید بشم باید ادامه بدم و به آینده درخشانش امیدوار باشم
درسی که میگیرم اینه ک چقدر پشتکار و تلاش مستمر داشته ک تونسته به همچین جایگاهی برسه.
یا اینکه وقتی میدیدم یکی از دوستام چقدر راحت میتونه به زبان انگلیسی صحبت کنه احساس بد میگرفتم ک کاش منم اینجور بودم و میگفتم ک من هیچ وقت نمیتونم اینجور اینقدر خوب یادبگیرم و صحبت کنم و هیچ روشی نیس که بتونم یاد بگیرم چون یادگیری زبان رو ی غول میدیدم بااینکه سطح زبانم متوسطه و تا حدودی قادر ب صحبت هستم ولی چون تمرین نمیکنم این حسو دارم ولی از وقتی ک فهمیدم منم هرچی بخوام میشه وقتی یکی رو میبینم راحت به انگلیسی صحبت میکنه میگم ایول اینه منم میتونم فقط باید بیشتر تلاش کنم و بخوام و مطمئن باشم ک میتونمم.
و الان سعی میکنم آگاهانه نسبت به موفقیت دیگران احساس خوبی داشته باشم و نکات و درس های خوبی ازش بگیرم و تشویقش کنم.
سلام به استاد بینظیرم،خانم شایسته نازنینم و تمام دوستان گلم.استاد جانم لطفا کمی صبر.من کامنت این فایلو نگذاشتم فایل جدید اومد.خب شروع میکنم منم تا قبل از اشنایی با شما و قانون و … اصلا نمیتونستم ذره ای پیشرفت بقیه رو ببینم.ولی چند سالیه از طریق شما و یه سری کتابی خوندم نمیدونم اسم کتاب چی بود ،بنظرم عشق،نمیدونم به هر حال با گوشیم میخوندمش و همش راجع به عشق دادن بود.اینکه مثلا باید برای سلامتی افرادی که سالمند رو با عشق با تمام وجود سلامتیشون رو ببینی و تحسین کنی و تو هم سالم میشی و برای بقیه چیزا یعنی ثروت،روابط و… .الان طوری شدم که میدونم باید با عشق و احساس عالی خوشحال بشم برای موفقیت افراد تا لاجرم برای منم اتفاق بیفته.طوری شاد بشم که انگار من جای اونم.هر چند شاید شیطان ذهن یه ذره این وسط جولان بده ولی من ریحانه خوش قلب خدا جونم هستم و سعی میکنم مراقب این قلب زیبای خدایی باشم.استاد جان من فکر کردم ولی کسی که واقعا پیشرفت چشمگیری در نزدیکانمون داشته باشه تو ذهنم نیومد. یه مورد در مورد جاری عزیزم حبیبه خانم گل گلابه.پیشرفت خیلی چشمگیری نیست،به چشم حسادت و… نمیگما.ولی امیدوارم بی انتها پیشرفت کنه و من برا همین پیشرفتش هم خوشحالم.اون چند سال پیش مغازه ارایشگری زد و بعد سریع جمش کرد گفت مشتری نیست.ولی الان خدا رو شکر تو یه کارگاه خیاطی و لباس و… داره بعنوان کارگر کار میکنه.و خیلی خوشحاله از اینکه بالاخره دستش تو جیب خودشه(خواسته از ته دل من)که ایمان دارم همون جور که برا اون شد خدای منم بزرگه برا منم میشه. منم دارم کلی در مسیر علاقم(انگلیسی) چند سالیه هزینه میکنم،انرژی میذارم،پیاده مسیری کمی طولانی تو سرما و گرما میرم اموزشگاه ،مثل شما استاد جان با عشق میرم، باامید میرم و باید کلی وقت برای کارای خونه،درس خوندن،بچه،شوهر و مناسبتها و رفت وامدها و… و کلی کار دیگه بذارم.تازه این وسط بقیه مثل مادر ،مادر شوهر و… گله دارند که نمیرم،دیر میرمو از این حرفا.من حتی نمیرسم درست رو زبان انگلیسیم،رو سایت،رو خودم،رو دوره هام کار کنم.چه برسه بخوام خواسته اونا رو اجابت کنمو اونا رو راضی نگهدارم.خدایاااهزااارباااار شکرررت برای تنهایی تقریبا موقتی و کم وبیشم که خواستم وشد.وخونه جدید کمی دورتره از محله ای که همه فامیل هر ثانیه همو میدیدن و اون تنهایی که میخوام بدست بیارم.میخوام اون زندگی توحیدی رو،خودم و خدام و بی انتها وقت و سلامتی و انرژی و ارامش وثروت و… برای رسیدن به اهدافم،رسالتم وتمام خواسته هام.یاد سعیده شهریاری عزیزم افتادم که دیشب کامنتشو تو فایل بعدی(2)خوندم کلی گریه کردم براش کلی قربون صدقش رفتم و گفتم اره منم مثل تو فشارهایی رو متحمل میشم کم میارم به تمام معنا کم میارم(خصوصا در مورد سلامتی و انرژی) ولی باید امید داشته باشم خدا کمکم میکنه هدایتم میکنه.ولی استاد میدونم اگه سلامتی و انرژیم بیشتر و کامل بشه خیلی وقتها دارم،خیلی کارا میتونم بکنم،خیلی پیشرفتا با ارامش و احساس عالی.برای همینم بازم برای بار چندم تو فایل جدید فکر کنم”قدرت اراده…” براتون نوشتم که منی که خیلی لاغرم میشه تهیه کنم قانون سلامتی رو و استفاده کنم؟به خانم فرهادی عزیزم زنگ زدم و در جواب سوالم گفتند کامنت بذارم وازتون بپرسم وگفتند خودشونم از شما میپرسند.فعلا من منتظر هدایت خداجونمم در بهترین مکان و در بهترین زمان جوابمو واضح و دقیق میده.هر چند 2 تا از دوستان عزیز سایت در جوابم گفتند میتونم قانون سلامتیو تهیه کرده استفاده کنم.الان فقط از دنیا سلامتی و انرژی میخوام.خدایا شکرت که دیگه بیشتر از قبل به فکر خودمم،ورودیهای مثبتم،ارزشمندیم،اعتمادبنفسم،عزت نفسم و… خودم و خودت خیلی حال میکنم.راستی یادم رفت تا کجای تمرین پیش رفتم اهان اره الان جاری مهربون وعزیزم موفقیت مالی داره خدارو شکر سلامتی و انرژی بالایی هم داره و هم باید به کارهای خونه(نفر5)برسه هرچند دخترهاش کمکش میدن تا حدودی و هم به کارای خیاطی.ولی خب بعضی وقتا میگه باید به همه کاراش برسه.الهی که در همه زمینه ها عالی باشه.خب من احساسی که داشتم یه بار که داشت میگفت راجع به درامدزاییش و حقوقش یه لحظه پیش خودم حسرت خوردم گفتم چرا اینهمه خدایا ازت خواستم برای من نشده انگار قرار نیست که هیچ موقع من شغل داشته باشم، شروع کنم به کسب درامد حتی در ابتدا ناچیز وبعد بیشتر بشه،من الکی دارم وقت و عمرمو هدر میدم و من تازه اول راهم برا یاد گیری زبان اونم تو سن 36 سالگی که دیره( یکی دیگه از ترمزام)،کی میشه اونجور که میخوام پیشرفت کنم توش.اونم زبان انگلیسی که بی اندازه گسترده وپیچیدست.استاد نمیدونم چکار کنم اینا ترمزام هست:نداشتن وقت کافی،شوهر،بچه،کمال گرایی که باید همیشه بتونم به همه چی عالی برسم و نمیشه پس نتیجش میشه ترس از کارای انجام نشده،دغدغه فکری که چرا همیشه کار هست تمومی نداره من یه نفر باید این همه کار انجام بدم،اونم الان که خونمون بزرگتر شده و کارا و تمیزیش بیشتر.واقعا دلم میخواد برگردم به مثلا بچگیام یا حتی قبل از ازدواج که ارامشم،بی خیالیم خیلی بیشتر بود،مسئولیتام کمترو… خلاصه بعد ذهنم دوباره دست به کار شد وگفت بعد حبیبه جان از همون اول حقوق میگیره بدون هیچی و راحت.یعنی اون احساس عشقه کمی خورده شیشه قاطیش میشه.اخه شوهرم چند باره هی میگه لااقل این هزینه ای که میکنی برای زبانت میرفتی ارایشگری یا خیاطی بهتر بود شاید درامدم داشتی.اخه من چطوری بگم من از یادگیری این 2 شغل متنفرم.من عاشق زبانم،من دیوونشم.از مدرسه ،راهنماییم،دبیرستانم همیشه هم نمراتم توش عالی بود خدارو هزار بار شکر و هم الان که بغیر از یه مدت انلاین ابتدا شاید 1 سال یاکمی بیشتر بعد شروع کردم به اموزشگاه رفتن شاید2 سال کمی بیشتر نمراتم بازم بلطف خدای مهربونم از100 نمراتی که گرفتم تو تمام کارنامه هام 1 بار 100 کامل و بقیه98 و نیم و چند تا98.خدایامیلیاردها بار شکرت برای این پیشرفتام.قبل از همه اینا از عشق و اشتیاق اموزش نصرت رو خودم با سی دی رفتم.من سعی کردم جواب تمرینها وسوالا رو بدم هرچند پیچیده شد با موضوعات دیگه.در مورد بخش اخر باید بگم خودباوری من اینه که منم توکل دارم خدای حبیبه جون خدای منم هست من باید حرکت کنم تسلیم باشم و ادامه بدم و ذهنمو کنترل کنم .حتما خدا درها رو برام باز میکنه.یکی از فایلاتونه که خیلی گوشش میدم استاد جانم.اینکه به گفته جاریم گفت مدیر یا سرپرست اونجا که کار میکنه که بهش میگن رئیس به جاریم گفته بشین پشت چرخ و بدوز.جاریم که نسبت به من خدای اعتماد بنفس وعزت نفس و…است گفته طورو خدا نمیتونم خراب میشه و اون خانم هی میگفته عیب نداره هیچی نمیشه بدوز.و جاریم رفته تو دل ترسش و انجام شده.الان تعداد بیشتری رو داره راحت میدوزه.اره تحسین میکنم اعتمادبنفستو،جسارتتو،کمتر کمال گرابودنت رو و صبوریتو و… .اهان مهمتر ازهمه این باورت که گفتی پول در اوردن خیلی راحته.و اره خدا همون طور که من دارم رو این باور کار میکنم تا نهادینه بشه تو وجودم از زبان تو بهم گوشزدش کرد برای اولین بار و منو متحیر کرد و همون موقعها شاید قبل اینکه این باوراشو بگه خونه مادرشوهرم بودیم که اسفند دود کرد همینطوری وجالبه مادرشوهرم بهش تراول50 ای داد.. و واقعا پول دنبالش میاد.وای کامنتم خیلی طولانی شد.اره بغیراز این هایی که گفتم ارامشش از من بیشتره یعنی ایمانش بیشتره تا اونجا که یادم میاد اینا.اره منم دارم سعی میکنم باورامو بهتر کنم،عزت نفس و اعتمادبنفس،جسارت،قدرت و… چیزایی که اشاره کردم.در اخر اره استاد جان خانواده ،رسانه و…چه بلایی برسرما و باورهامون اوردند.خیلی دارم روشون کار میکنم.مشکلات دیگه که استاد شما تعریف میکردیدما هم داشتیم.من یکی دیگه از ترمزام همینه که از بچگی پدر و مادرم گفتند کار نیست،مدام از بیکاری گفتند،اگه کم وبیش کاریم بود اره صاحب کار پول نداره،پول نمیده،اذیت میکنه و… وخدایا چرا چرا الان که من 36 سالم شده بازم اینا رومیشنوم که مامانم که الهی دورش بگردم عاشقشم وقتی پشت تلفن احوال شوهرمو میگیره و من هر روز میگم رفته تهران (واقعاخداقوتش،مظهر صبر و استقامت)،اون میگه خدارو شکر کن شوهرت سرکار میره بابات چند ماهه بیکاره در صورتی که فداش بشم بابام تو سن 60 و خرده ای سال دیگه نباید کار کنه اونم کار سخت.این شده مثل سیمان از سیمان بدتر و ناخوداگاه میاد تو ذهنم که خب من چند سال دیگه مدرک زبانمو بگیرم برا من یه نفر کار نیست جایی منو نمیخوان.بعدشم اینهمه ادم مدرک زبان دارند.اینجا هم یک فایلهای دیگتون اومد تو ذهنم استاد جان اینکه 1:من توانایی دارم.2:توانایی من باارزشه.3:نه یکی ،نه دو تا،افراد خیلی زیادی حاضرند برای تواناییم پول بدند پولای هنگفت.اره بنظرم درست نوشتم همینا رو تو فایل گفتید.اره این جملاتو با حس قدرت و لیاقت با خودم تکرار میکنم.اره ثروت خیلی بینظیره،خیلی قشنگه،تو رو خیلی خدایی میکنه،خیلی کمک ده میکنه،خیلی با عزت نفس تر ،بااعتماد بنفس تر میکنه،لایقتر میکنه،ارزشمندتر میکنه و… .نصفه شبه و من چندین ساعته در حال نوشتنم دمم گرم با خداجونم و اشکای زیبای خداگونه.خداجونم به اندازه کل دنیات سپاس برای همه چی برای شناختن خود واقعیت توسط زیباترین دستت تو دنیایعنی استاد عزیزم،برا شناختن خودم و ارزشمندیم و لیاقتم،برای این سایت واگاهیها و دوستان فوق العاده ام و… .بازهم بییییی نهایت سپاس استاد محشرم و خانم شایسته بی اندازه بینظیرم.اره تو محشری…… یاد این شعر افتادم.همگی در پناه خودخودش.
سلام به استادان قدرتمندم مریم بانو و سید حسین عزیز
سوال اول، اگه یکی از دوستان یا نزدیکان به موفقیت برسه چه احساسی داری؟
اگه با خودم رو راست باشم،در رابطه با اعضای خانواده ام خوشحال میشم وبراش دعا میکنم وطلب خیرو برکت دارم.
والهی شکر تونستهموفق بشه.
ولی در رابطه با اطرافیانم قبل از اموزه های شما واقعا وحشتناک حسادت میکردم و خودم رو سرزنش میکردم که نتونستم موفق بشم.و میگفتم اونا زرنگن،و توانایی دارن،وولی از وقتئ با اموزه ها شما اشنا شدم،بازم اون حسادته هس، ولی آگاهانه،تاکید میکنم اگاهانه سعی میکنم خودمو مجبور کنم برای طرف دعای خیر کنم و براش برکت بطلبم.
و تحسینش کنم وبا دست خودم جلوی ورود نعمتهارو به زندگیم نگیرم.
و نتایج اون رو هم دیدم.
که خیر وبرکت در زندگیم جاری شده.
و میام برای تمرین روزانه ام افرا دی رو که موفق شدن حالا چه از نظر مالی یا شعلی و عتطفی برا شون برکت میطلبم وخیر میخام براشون.
به قول استاد اونا تونستن منم میتونم.
ولی هنوز هم میفهمم در دعااام وتمرینام اون لایه های حسادت هس و لی داره کمرنگ تر میشه.
باورهای محدود کننده من این بود که اونا زرنگن و با هوشن و شم اقتصادی بالا یی دارن.
ولی به خودم میگم منم باید بیشتر تلاش کنم خدای اونا خدای منم هس و میشئنم موفقیتهای به ظاهر کم خودم رو میبینم.
مقایسه نکردن هم مفید بوده.
سوال دوم که چه کار میکنم مسیرم به موفقیت منتهی بشه؟
ایناالگوهای بسیار خوبین مخصوصا اگه تو همون شهر وکشوری باشن که من دارم زندگی میکنم و میگم درا ین شرا یط جامعه اون تونسته منم باید تلاش کنم.
من توانمندیهایی دارم و باید اونا رو بولد کنم با تمرین وتقویت اونا.
حتما برنامه ریزیها ونظم اون متفاوت تر بوده و باید کارهایی که انجام میده منم انجام بدم حتمانتیجه میگیرم.
و حتی میتونم از او هم موفقتر بشم.
خدایا شکرت به ما عقل و هوش واستعداد دادی.
سپاسگزارم.
به نام خدا
سلام خدمت استاد عزیز و باحالم و خفن و خانم شایسته مهربان و دوستان هدایتی سایت
ممنونم استاد بخاطر این فایل خفن و جدید خیلیییییی باحاله
من اسم افرادی که میخوام در تمرینم بیارم رو با دوست معرفی میکنم.
دوست شماره 1 : موفقیت= داشتن روابط خوب، روابطی بدون وابستگی عموما درک طرفین و مسائل خوب موجود در رابطه
حس من: واقعا استاد الان دارم روی خودم کار میکنم که ببینم و باور کنم که اون تونسته موفق بشه در روابط پس من هم میتونم، و وقتی دقت میکنم میبینم که:::: احساس لیاقت در دوست شماره 1 من و باور اینکه خیلی انسان ارزشمندیه سبب شده که روابط خوبی رو داشته باشه.
نتیجه»» حس لیاقت – عزت نفس
دوست شماره 2 : من واقعا درصد حسادت به این دوستم خیلی کم بوده
موفقیت= کنترل بر خشم، احساسات و اتفاقات ناگوار
حس من: استاد من یکبار از ایشون بخاطر قدرتشون در کنترل بر روی احساساتشون پرسیدم و جوابی که بهم دادند این بود که در مرور زمان بر اساس اتفاقات و تجربیات و تکاملی که داشتند به این موفقیت دست یافتن.
نتیجه»» قانون تکامل – تمرکز فوق العاده بالا
دوست شماره 3 : موفقیت= موفقیت مالی بسیار بالا
حس من: من از ایشون همواره سعی دارم که دلیل موفقیتشون رو بپرسم
استاد این دوست شماره 3 از دانشجویان شما از سال 90 هستند.
دیسیپلین بالا در زندگی که میبینم ازشون توانایی کنترل بر احساسات، شناخت خوب بازار، باور بر ثروتمند شدن باور بر اینکه زندگی فوق العادس و هر چیزی در جهان هستی زیباست، تمرکز فوق العاده بالاااااااااااااااا
اینها همه دلایلی بر موفقیت این فرد هست.
نتیجه»» حس خوب – باور خوب – دیسیپلین بالا بر اساس خودشناسی – در سکوت و کنترل بر احساسات
ممنونم استاد خفنم بخاطر این فایل باحال
ممنونم از دوستان بخاطر کامنتای باحالشون
خدایا شکرت
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام استاد عباس منش عزیز ، این فایل خیلی برای من خوب بوده ، امروز نکته برداری کردم و دوباره فایل رو گوش کردم.
استاد اینکه گفتین موفقیت های نزدیکان و دوستان و .. رو لیست کنیم و بعدش اون تمرینا رو انجام بدیم و درس های لازم رو از اونا بگیریم من واقعاً نمیدونم که چطور باید این کار رو انجام بدم چون 99درصد موفقیت های مالیشون با قرض و قسط و وام هست. حتی بعضی هاشون سفر رفتن هاشون، حتی یه سری ها لباس خریدن هاشون با قسط و قرضه! هر کسی تو فامیل ما زمینی ، یا خونه ای خریده همیشه گفته که فلان جا وام گرفتم ، از فلانی قرض کردم ، محل کارمون وام میدادن نمی دونم ، یا چیزی رو فروختن که چیز دیگه ای رو بخرن، مثلاً ماشین داشتن بعد که ماشین بهتری گرفتن اینطور بوده که ماشین اولی رو فروختن به اضافه ی یه وام یا قرض ماشین بهتری خریدن. برای خونه هم همینطور. شده که تو فامیل ما کسی که سن و سالش از ما کمتر بوده در عرض دو سه سال سه تا خونه خریده اما هر سه تاش با قرض و وام بوده. از هر کدومشون که بخام بگم یا سرش به وام میرسه یا قرض و یا مثلاً ارثی بهشون رسیده بردن تبدیل کردن به خونه یا ماشین یا زمین. من واقعاً پوستم کنده شد تا این رو به خودم بفهمونم که قرض و وام و قسط رو بذارم کنار.خدا پدر و مادرم رو حفظ کنه همیشه از اینکه از ارث به جایی برسم بدم میومده . اما قبل از آشنایی با شما با قرض و وام مشکلی نداشتم. من نمی تونم و نمیخوام دوستان و آشنایان خودم رو الگو قرار بدم. البته اینو بگم هیچ کدامشون ثروتمند به این معنا که آزادی مالی ، مکانی و زمانی داشته باشن نیستن. از نزدیکان بسیار عزیز خودم کسی هست که زمین ها و املاک زیادی داره از همون اول همه اش با وام گرفتن و قرض بوده . همیشه هم درگیر بانک و دیرکرد اقساط و فلانه .
اما از احساسات اون سال هام می تونم بنویسم. بعضی وقتا از موفقیت بعضی ها خوشحال میشدم و تحسین می کردم. اما بعضی وقتا ناراحت میشدم و میگفتم اینا دو ساله ازدواج کردن خونه دار شدن! مگه تو محل کارشون چه کار خاصی انجام میدن که بهشون خونه دادن! کاش ما هم یه جایی کار می کردیم به ما خونه میدادن!
الان که اینا رو نوشتم یادم اومد که 20 سال پیش یکی از عمه هام که تازه ازدواج کرده بود همون یکی دو ماه اول شوهرعمه ام یه خونه خرید . بیشترش پولش رو خودش داد و مبلغ کنی هم از پدرم قرض گرفت یا از پدرم چک گرفت و خودش بعد محل چک رو پر کرد الان خوب یادم نیست. اون موقع عمه ام گفت که همسرش گفته از همون ده سالگی که کار می کرده بخشی از پولش رو نگه میداشته و با همون پول خونه خریده. بعدها هم چند وقت یه بار برای عمه ام طلا می خرید ، دخترشون هم که به دنیا اومد برا دخترش هم طلا می گرفت و البته نقد دیگه. وای استاد چقد خوب شد که این تمرین رو دادین، من اینقد همیشه اکثریت فامیل تو ذهنم بود که هیچ وقت یاد این شوهر عمه ام نبودم. الان یادم اومد که چند سال یه پژو داشت و بعد یه ماشین دیگه بدون اینکه پزو رو بفروشه خرید. خبر ندارم اما به نظرم باید نقد خریده باشه دیگه. فک کنم پارسال بود که وقتی شنیدم خیلی خوشحال شدم و وقتی هم که گفتن اون ماشین قبلی رو هم داره دیگه خییییلی حال کردم و تحسینش کردم. چون این رو از شما یاد گرفته بودم که برای خرید چیزی ، نباید چیز دیگه ای رو بفروشیم.
و اما درس هایی که باید بگیرم فرض میکنم که تمام فامیل ما نقد به اون موفقیت های مالی رسیده باشن . همونطور که گفتم اون موقع احساسات بدی داشتم ، نسبت به خودم رضایت نداشتم و یا خودم رو لایق میدونستم و اون طرف رو نالایق اون موفقیت! اگه با ذهنیت الانم بودم اولین درسی که می گرفتم این بود که با خودم تکرار می کردم هر کسی هر جایی هست جای درستشه. پس اگه اینا به جایی رسیدن تو جای درستن. بعد هم ذهن خودم رو با تمرکز به نکات مثبت روزم و یا روزهای قبلم آروم می کردم و تشویقش می کردم دنبال درس باشه نه دنبال ارسال فرکانس منفی .قطعاً کار آسونی نبود که با یه بشکن حل بشه. بارهای اول برو برگرد ذهنی زیادی داشتم اما رفته رفته افسار ذهن رو بالاخره در اختیارم می گرفتم.و بعد با دید بازتری به قضیه نگاه می کردم .راستش اینکه برم بپرسم که شما چکار کردین رو خیلی درش مقاومت دارم. من همون موقع ها از دو نفر از فامیلمون پرسیدم جوابشون وام بود! حتی گفتم که خب پرداخت اقساط این همه وام کار سختیه بهم گفتن تقسیم بندی کردیم یه ماه درمیون ثابت قسط یه سری بانک رو میدیم و بانک هم چون پرداخت یه ماه در میون رو می بینه فعلاً کاری به ما نداره!!!! راستش بعد از اون دیگه از هیچکس نپرسیدم چطور موفق شدی. هنوزم مقاومت دارم با خودم میگم لابد اینا هم وامه! تو محل ما پسر یکی از همسایه ها در عرض چند ماه خونه ساخت یعنی آجر به آجری که میذاشتن رو هم من لذت می بردم و می گفتم میشه برای ما هم میشه. یه بار که به همسرم گفتم دیدی چه با حال در عرض چند ماه خونه رو ساختن و دیروز دیدم پرده زدن و لامپا روشنه ، خیلی لذت بردم. گفتم خیلی دوست دارم برم باهاشون حرف بزنم. همسرم گفت پول ساخت خونه رو پدرش داده. راستش اولش سریع افکار منفی اومد بالا که تو هر کاری کنی نمی تونی کسی رو پیدا کنی که اونطوری که تو میخای به پول رسیده باشه! اما باز ذهنم رو جمع کردم و گفتم نه. هستن کسانی که به طور طبیعی و با تلاش خودشون ثروتمندن من فقط نمیدونم و نمیشناسمشون. همیشه راستش استاد اینجور وقتا شما رو الگو قرار میدم و زندگی شما رو تو ذهنم مرور می کنم.و فقط با خودم میگم به قول شما که همیشه گفتین احساسات قطب نمای حرکت ما هستن ، اگه به هر دلیلی احساس ما بده یعنی داریم بر خلاف خواسته ی خودمون حرکت می کنیم و اگر احساسات ما خوبه یعنی ما هم جهت با خواسته هامون در حرکتیم. پس هر چه به تداوم احساس خوب کمک کنیم در واقع مسیر رو آسان تر می کنیم. درس هایی که من از شما گرفتم و دارم عملی اش می کنم توجه به جنس احساسم هست، عدم اشتراک احساس بدم با دیگران ، و برعکس اشتراک احساسات خوبم با دیگران ، رفیق بودن با پولم که این بزرگترین درس بود که آرام آرام داشتم اجراش می کردم و حدود دو هفته ی پیش خداوند یه هدایت مهم بهم داد که خیلی هم اجراش ترس داشت ، اول باید تصمیم ام رو به همسرم می گفتم و آخر این ماه باید برای اولین بار این تصمیم رو عملی کنم. هدایت این بود که من باید درآمدم رو برای خودم نگه دارم . من تو این دو سال و خورده ای که بعد سال ها تدریس رو شروع کردم به جز اون حساب رفیقم که تو روانشناسی ثروت 1 یاد دادین چیزی برای خودم ندارم حتی چیزی برای خودم نخریده بودم! و همه رو تو خونه خرج می کردم و …. فکر می کردم باید به همسرم کمک کنم! انگار خدا نمی تونست بهش کمک کنه و یا انگار همسرم به تنهایی نمی تونست از پس مخارج بر بیاد ، با این تفکر کمکش می کردم. اما بنا بر هدایت الله دیگه نمیخام این کار رو بکنم. گفتنش واقعاً سخت بود. با استفاده از اون قسمت از نتایج دوستان آقای عطار روشن که شما تاکید می کنید که نه قرض بگیرید و نه قرض بدید برای همسرم گفتم ، دقیقاً همون قسمت فایل رو به ایشون نشون دادم! جا خورد اما پذیرفت دو سه روزی هم تو فکر رفت ، خودم هم دو سه روز ازین تصمیم خودم هنگ بودم .بعد دو سه روز بهش گفتم بهت حق میدم جا بخوری اما یقین بدون این راه هم برای من خوبه و هم برای تو. رویه ی قبلی ما ریشه در افکار منفی و محدود کننده داشته. بهش گفتم احساست رو درک می کنم اما بیا سعی کنیم از دید قانون نگاه کنیم. یواش یواش همسرم فکرش باز و آزاد شد. احساس می کنم انرژی ای در وجود جفتمون آزاد شده که قبلاً نبوده. حتی انگار علاقه ی ما به هم بیشتر شده . از این تصمیم راضی ام. و خوشحال
از مهمترین درس های دیگه ای که شما گرفتم این بود که هیچ چیزی رو نفروشید برای اینکه چیز دیگه ای رو بدست بیارید.اشتباهی که پیش ازین بارها و بارها مرتکب شده بودم و اصلاً عادی بود! با اینکه اینهمه رو این پاشنه آشیلم کار می کنم هنوز هست ، الان یک سال و نیمه که چیزی رو نفروختم برای اینکه چیز دیگه ای بخرم.همین چند وقت پیش نجوا میگفت شما ماشین لازم دارین زمینتون رو بفروشین ماشین خوبی میشه باهاش خرید!!! وای خدای من! و من بارها به خودم میگم پول ماشین رو خودم میسازمش !
درس دیگه ای که از شما گرفتم تو قانون سلامتی بود! شما قبل از رسیدن به قانون سلامتی بارها راه های دیگه ای رو رفتین که اونا هم در زمان خودش هدایت الله بوده و دریافت کردین و انجام دادین. شما اون مسیر ها رو رفتین و نا امید نشدین و اینقدر ادامه دادین تا رسیدین به قانون سلامتی.
عملگرایی شما رو خیلی دوست دارم ، و خیلی برام پررنگه . دارم تلاش می کنم تا عملگرا باشم. تمام تلاشم رو نکردم اما دارم بهتر و بهتر میشم.
از بچه های همین سایت موفقیت هایی که دارند من رو واقعاً خوشحال می کنه. اما قبلا اینطور نبودم. قبلاً می گفتم من که زودتر اومدم تو سایت و اینهمه دارم رو باورام کار می کنم چرا پی کسی که بعد از من اومده موفقیت های چشمگیر داره؟ چند بار اینو از خدا پرسیدم و هر بار جواب عملگرایی بوده. دیدم این عزیزان ایده ها رو اجرا کردن ، و بعد از جایی که فکرش رو نمی کردن نتیجه ها پدیدار شده. خدا روشکر می کنم که جایی هستم که عزیزان راه هایی رو که رفتن نوشتن ، یا مثل آقا هادی و آقا رضا فیلم هست که می بینیم و نه تنها فیلمشون هست بلکه تحلیل شما چقدر راهگشاست .
اینکه ما نسبت به قرض و قسط و وام فکرمون عوض شده از شما یاد گرفتیم و من هنوز از هیچ جای دیگه نشنیدم . از موفقیت آقا رضا در پرداخت بدهی اش من به شدت خوشحال شدم و اولین باری که فیلمشون رو دیدم اشک شادی ریختم که خدایا به همین راحتی میشه ! من و همسرم الهام گرفتیم که مهمترین هدف ما پرداخت بدهی زمین باشه با اینکه املاک خیلی به ما وقت داده و راحت گرفته . ما شروع کردیم در حد توانمون پرداخت زودتر رو و به چشم خودم دیدم درهایی که خداوند باز کرد. عزیزان تموم کردن قسط و بدهی و وام و همینطور قرض دادن به این معنا که شما یاریگر کسی باشید با این فکر که اون نمی تونه رو جدی یگیرید و برای همیشه بذارین کنار . خیلی حرفه که استاد میگه وقتی قرض بده که فکر کنی تو داری میبخشی!به چه قلب بزرگی و به چه حد بالایی از کنترل ذهن باید رسید که اینطور پول داد!
استاد الان نگاه من تا حدود زیادی به موفقیت های آدما متفاوت شده و دیگه مثل قبل نیستم و بعضی وقتا به حدی شاد میشم که انگار این منم که به اون موفقیت رسیدم و به شدت احساس می کنم که این موفقیت برای همه ی آدمایی که بخوان و باور کنن شدنیه و از جمله برای خود من.
در مورد موفقیت تحصیلی ، یکی از پسردایی هام دکترای برق هست، دقیق رشته رو یادم نیست. از من سه سال کوچیکتره. همون موقع ها همیشه از موفقیتش لذت می بردم و با اینکه از من کوچیکتر بود نگاه می کردم ببینم چکار می کنه. همیشه از مدرسه که میومد اول مشق و درسش رو انجام نیداد و بعد ناهار میخورد. و بعد هم می رفت بازی و تفریح و تلویزیون و آزاد به معنای واقعی بود. برعکس بچه های دیگه که اول همه کار می کردن به جز درس. تازه شب میومدن و با مامانا کل کل می کردن.این پسردایی ما خودش خودجوش اینطوری بود. سال اولی که کنکور داد گفت رتبه ای که میخام نشد و نشست سال دیگه خوند و چیزی که میخواست به دست آورد ، فوق و دکترا رو هم با نمرات بالا گرفت و اصلاً آدم می بینتش کیف می کنه. من چند وقت یه بار برای بچه هام میگم که این پسرداییم اینطوری بود و نتیجه اش هم با بقیه متفاوت بود. خوبیش این بود که همه چی رو هم به جا داشت . اینقد هم با لذت درس میخوند که آدم هوس میکرد بره خونه درس بخونه. موقع بازی و تفریح هم با لذت تمام بازی و تفریح می کرد. خیلی وقته که ندیدمشون . الهی هر جا هست روزبروز موفق تر و شادتر و ثروتمند تر بشه.اون موقع ها با اینکه دقت میکردم که چکار میکنه اما درس نمی گرفتم اما امروز که در مورد آقا ابوتراب نوشتم میخام ازشون درس بگیرم. میخام مثل اون اول کار مهم ام رو انجام بدم و بعد سبکبال از روزم لذت ببرم. به جا هم شادی کنم و هم تفریح و هم از کارم لذت ببرم . و باور کنم که میشه. اون باور داشت که میشه با اینکه تو یه مدرسه ی ساده درس میخوند ، همیشه می گفت که خود آدم مهمه که چجور فکر کنه. دوستان مهمش هم مثل خودش موفق بودن. تو اون سال ها و با اون سن و سالش کتاب های موفقیتی دستش بود و میخوند.
خلاصه که آدم شاید فکر کنه فلانی که کار خاصی نکرده و بعد فکر کنه خودش خیلی کارا کرده ، پس چرا نمیشه؟ به قول استاد ما تو توهم کار کردن بودیم که نشده. اگه حقیقتاً رو خودمون کار کرده باشیم باید نتایج به فراخورش رو ببینیم اگه ندیدیم پس به اندازه ی کافی کار نکردیم. امیدوارم که دست از توهّم بردارم و عملگرا باشم . که بارها به چشم خودم دیدم که وقتی اقدام عملی داشتم معجزه شده.
استاد چقدر قشنگه که شما هر بار یه فایلی میذاری بچه های سایت میگن این دیگه آخرت آگاهیه ، و باز چند وقت دیگه شما یه فایل دیگه میذاری بازم همین رو میگن. داشتم فکر می کردم دیگه اون دوره ای که تو این فایل ازش حرف زدین که مربوط به خودشناسیه بیشتره دیگه چجور میشه. خوشحالم ، از اینکه با شما و این آگاهی ها آشنا شدم خوشحالم. اگه همین امروزم بمیرم میگم خدایا ممنونم که اینطوری مُردم، با این افکار مُردم. خوشحالم از اینکه با خدای خودم دوستم ، در عین اینکه خدای من بزرگتر از هر بزرگیه، قدرتمند تر از هر چه قدرته ، و رفیق تر از هر چه رفیقه. من از همه لحاظ فرق کردم. دنیای من متفاوت با دنیای چند سال پیشه .
استاد از لذت بخش ترین کارها برای من همینه که میتونم ذهنم رو کنترل کنم. گاهی به ثانیه افسارش دستمه ، گاهی به دقیقه و گاهی به ساعت و گاهی به سه چهار روز . به هر حال افسارش رو به دست میگیرم و این بزرگترین ثروتی هست که خدا بهم داده. میشد که من با همون افکار افتضاح خودم زندگی کنم! وای نه ! حتی تصور اون مدل فکر کردن و اون مدل خدا رو دیدن زجر آوره. اینکه تا همینجا اومدم هزاران هزاااااار شکرگزارم. خدایا سپاسگزارم. امیدوارم تا آخرین لحظه ی حیاتم تو همین مسیر باشم.
اللهم ثبت اقدامنا….
به به نام رب هدایتگرم
سلام به استادجان ودیگر دوستان عزیزم
الان که دارم خوب فکر میکنم میبینم زیاد به موفقیت افراد اطرافم توجهی نمیکنم به صورت آگاهانه. چرا چون وقتی که به اونها فکر میکنم خیلی اذیت میشم چون شاید موجب حسادت و رشک من میشه واونها را به دست فراموشی میسپارم.
اما به طور کلی از موفقیت افراد بزرگتر از سن خودم بیشتر خوشحال میشم چون فکر میکنم من هم تا زمانی که به سن اونها برسم میتونم و وقت دارم تا به همان موفقیتها دست پیدا کنم و یک دلیل دیگرش هم می تواند این باشد که بین من و آنها قیاسی نیست چون هم سن و سال نیستیم پس مقایسهای بین ما نیست
اما برای افراد هم سن و سال خودم بیشتر مواقع از شنیدن موفقیتهای آنها کمی ناراحت و سرخورده میشوم نه از اینکه چرا آنها به این موفقیت رسیدند، ناراحت از اینکه چرا خودم نتوانستم موفقیتی به دست آورم.
مثال دختر عمویم که با موقعیت مالی و شغلی همسرش شبیه به ما اما با این تفاوت که خودش هیچ موقع کار نکرده اما من 20 سال کار کردم اما او توانسته خونه و ماشین مناسبی داشته باشد و نسبت به ما آزادی مالی بیشتری داشته باشد کمی ناراحت میشوم چرا با توجه به موقعیتی که قبلاً گفتم من نتوانستم شرایط بهتری داشته باشم او که همیشه در حال تفریح و خرید بوده اما من همیشه در حال کار کردن
درسها:::
اما با فکر به این سوال متوجه شدم که اگر او شرایط همسرش نزدیک به ما بوده وبه این موفقیتها رسیده پس حتماً ماهم میتوانیم.
او چه باورها و افکاری داشته که آن را به این شرایط رسانده
چه دیدی نسبت به خدا داشته که من ندارم چه باوری نسبت به خدا داشته که در من نیست. خدایی که خالق همه ماست و گفته بخوانید تا اجابت کنم شما را اگر به آنها داده است قطعاً به من هم میدهد. ببینم او چگونه از خدا خواسته است و ایماناش قویتر از من است .
شاید اون بیشتر تلاش کرده و چالشهای بیشتری را حل کرده زمانی که من دراسودگی بودم
دیگه خودم را باهیچ کس مقایسه نکنم چون موجب ضعف در اعتمادبه نفس وعدم لیاقت من میشه
خودم را لایق بهترینها بدونم چون در متظر خدا تفاوت ادمها در تفاوت تقوای اونهاست.پس خدابین بندگانش فرقی نمیزاره ،تفاوت در طرز نگاه وباور ما به خداست.
تقویت این باور که پول وثروت ساختن راحتترین کار دنیاست وفقط باید بخواهیم و شروع کنیم وجهان پاسخ میدهد.
مثال بعدی :
رانندگی کسانی مثل دخترعموم که فکرمیکنم نسبت به من بهره ی هوشی کمتری داره واز پس خیلی از کارهای ساده تر به نسبت من برنیامده اما من بااینکه نسبت به او زودتر ودر سن کمتر گواهینامه گرفتم نتونستم بشینم پشت فرمان
اما درس :
شاید بهتر از من دردل ترسهاش رفته پس منم باید از یه جایی شروع کنم
چالشها را بهتر وبیشتر حل کرده
به این فکر کنم که اگر این ترس را کنار بزارم چه دستاوردها و راحتی هایی برام میاره
خود باوری واعتمادبه نفسش از من بهتر بوده
الگوهایی را پیداکنم که بااینکه سالهاست رانندگی میکنند اصلا تصادف نکرده اند.
اگر اون تونسته قطعا منم میتونم پس به صورت تکاملی شروع کنم
از کاه برای خودم کوه نسازم واینقدر نخواهم که در هرکاری ایده ال وپرفکت وبهترین وبدون نقص باشم ،سعی کنم بهترین خودم باشم .
دوستان راهنمایی داشتند خوشحال میشم
درپناه حق
به نام خدای مهربان
درود و سپاس به همراهان و استاد عباس منش عزیز
بسیار عجیب ولی واقعی
بعد از دیدن این فایل بسیار منقلب شدم ، انگار فهمیدم یک عمر اشتباه میکردم ، انگار فهمیدم چقدر اوضاعم خرابه، انقدر غمگین و ناراحت شده بودم که مدام با خودم در جنگ و گفتگو بودم. این فایل از یک عمر اشتباه پرده برداشته بود. من واقعا حسود و بخیل و حقیر بودم و این واقعی بود.
اما….
علیرغم میل باطنی شروع به پاسخ به سوالات استاد و تمرین ها کردم،
هنوز پاسخ سوم رو انجام نداده بودم که ….
باورم نمیشد ، همچی دگرگون شد، احساس شعف تمام وجودم رو پر کرد. مثل تاثیر افیون بر درد. من باور نمیشه این تمرین که به ظاهر خیلی ساده و راحت میاد، مثل یک آینه تمام قد من رو به خودم نشون داد و به راحتی هم اصلاحم کرد.
اما باید بگم
که شماره 1 در لیست افراد موفق من
استاد عباس منش بود
همین نام رو به اختیار تمرینش رو پاسخ میدم چون تعداد نفرات زیاده و در این مقال نمیگنجه.
نام فرد موفق
عباس منش
:1- موفقیت در رشد فردی از جهت مالی و سلامتی و روابط
2- چه احساسی: حتما دروغ میگه؛ کلاهبرداری میکنه که انقدر پول داره؛ میخواد گولمون بزنه
3- باور اینکه ،یک کارگر ساده هم میتونه تو امریکا ملاک و سرمایه گذار بزرگی بشه/ هستند کسانی که عمرشون رو صرف آموزش رایگان آدم های دیگه میکنن/ اصلا مسیر موفقیت سخت نیست و خیلی هم زمان بر نیست/ اینکه همه چیز رو وقتی بدست میاری که دقیقا وقتشه
3- چه درسهایی: آرزوها، فارغ از بزرگی و دوری و غیر ممکن بودنشون، همیشه به راحتی به دست میان/ توکل به قانون بلا تغییر خداوند ، در هر شرایطی که باشی میتونه هم حالت رو خوب کنه هم به مقصد برسوندت./
سپاسگزار خداوند بزرگ و مهربونم هستم
و روی ماه تک تکتون را میبوسم
استاد عزیز ممنونم که در مسیر هستی و منو هدایت مکنی