آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
باسلام به استاد مهربونم وخانم شایسته عزیز
این کامنتی که نوشتم اول برای خودم هستش که یادآوری کنم به خودم وهم اینکه کمکی باشه به شما ️️
تجربه شخصی خودم هستش :
دوستانی که میخوان خودشون رو تغییر بدن مدار وفرکانسشون تغییر کنه :
1. فقط فقط از خدا کمک خواستن
2.مرتب قرآن خوندن. هر کسی به شیوه ای که خودش داره.
3.مرتب از آموزه های استاد استفاده کردن موندن وبودن داخل سایت. حتما حتما مدار فرکانس شون تغییر میکنه.
برای ترجمه وتفسیر قرآن هم وریشه لغوی کلمات قرآنی من از هوش مصنوعی( چت جی بی تی)استفاده میکنم.
خیلی براتون راحت تر میکنه. همه چیزش آماده هست. فقط کافیه بهش دستور بدین
موفق باشید️
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
.
بنام خداوند بخشنده ومهربانم🫀
.
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته مهربانم.
.
.
.
آیا من میتوانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟
جواب مسلماً خیر هست..
پس،
چرا به دنبال تغییر زندگی دیگران هستیم؟؟
چون عادت کرده ایم
چون دنبال گرفتن امتیاز هستیم
چون دنبال ارزشمندی هستیم
چون در این مورد یک بیمار ذهنی هستیم
چون خودخواه نیستیم
چون افکار هیتلری داریم
چون افکار بهروز وثوقی داریم
چون به فکر خود نیستیم
چون قانون عدل خدا رو درک نکردم
چون قانون رو درست نفهمیدیم و داریم دورش میزنیم
با دیدن این فایل انگار همه چی روی سرم آوار شد
از عدم درک قانون و اینکه خیلی مواقع قانون رو خواستم دور بزنم
یه ایرادی که من دارم و فکر میکنم خیلی هامون داریم اینه که من فقط به فکر رشد و استقلال مالی هستم که بازم فکر میکنم خیلی از بچه ها هم درگیر همین موضوع هستن
و میخوایییم خیلی زود ثروتمند بشیم
ولی میبینیم که به طور مثال هنوز هشتمون گرو نهممون هست
و بعد به بقیه نگاه میکنیم میگیم قانون جواب نمیده یا قانون مشکل داره
در صورتی که مشکل از ماست نه از قانون!
حالا چرا اینو میگم؟
چون،
به نظر من، قانون اینقدر ساده هستش که ما از سادگی فراموشش میکنیم
به قول استاد که میگه:
طبیعی اینه که شما ثروتمند بشید
طبیعی اینه که شما موفق باشید
طبیعی اینه که رابطه خوب داشته باشید
طبیعی اینه که سلامت باشید
ولی ما غیر طبیعیش میکنیم
با چی؟؟
با همین پاشنه های آشیلمون
من سال ها فکر میکردم پاشنه های آشیلم باورهای مالی هست
ولی امروز با این دوتا فایل فهمیدم بزرگترین پاشنه های آشیلم که زندگیم سینوسی پیش میره
فقط همین عامله
عامل تغییر دادن بقیه
عامل خدایی کردن برای بقیه
عامل راهکار دادن به بقیه
عامل عالم بی عمل بودن
و
بعد میگم چرا همه چی گیر کرده و زندگیم روان نیس
واقعا وقتی نگاه میکنم به گذشته اونجاهایی که سرمو مثل لاکپشت کردم توی لاک خودم مثل بنز رشد کردم و نتیجه عالی گرفتم
ولی وقتی که سرمواز لاک خودم در آوردم گفتم خب حالا ببینم بقیه چیکار میکنن
برم به بقیه راهکار بدم و بهروز وثوق بازی درآوردم براشون تو زندگیشون سرک بکشم
اون موقع سقوط آزاد داشتم…
خیلی جالبه من آخر هفته 2روز رفتم شمال
و دیشب داشتم بر میگشتم تهران
پشت یه ماشین عکس بهروز وثوق رو دیدم
بعد گفتم چه دلیلی داشت من این عکس رو دیدم در حین رانندگی
بعد خدا گفت چون تو میخوای مثل بهروزوثوق قهرمان زندگی دیگران باشی
قهرمان زندگی پدر
قهرمان زندگی مادر
قهرمان زندگی خواهر
قهرمان زندگی دوست
قهرمان زندگی همکار
قهرمان زندگی مشتری
قهرمان زندگی همه عالم و آدم
و یادم اومد که من کوچیک بودم خونه داییم میرفتیم و شبش موقع خواب که اونجا بودیم، داییم فقط داشت این فیلم های بهروز وثوقی رو میدید ازون تایم ورود ما تا موقعی که ما اونجا بودیم و سناریو این فیلم و جملاتش در ذهنم ناخوادگاه رفته و برنامه ریزی کرده ذهنمو و الان که بزرگ شدم دقیقا تمام رفتارهام بر اساس همون بهروز وثوقه و انگار سناریو های اونو بازی میکنم و نقش اول شدم و
خیلی جالبه
چند روز پیش از خودم سوال کردم که
چرا
با اینکه من با کسی دوست نیستم و زیاد ارتباط خاصی ندارم
ولی جالبه با هرکسی هم ارتباط میگیرم
طرف مشکل داره و قراره من بشم قهرمان زندگیش فرق نمیکنه دختر باشه، پسر باشه، زن باشه، مرد باشه
و
جالبیش اینه که در مسیر زندگیم زن های بیوه و مطلقه جلوی راهم همیشه سبز میشدن و مثل قارچ در میان
و
ذهنم خیلی درگیرش بود
تا اینکه با اومدن این 2 تا فایل و دیدن عکس بهروز وثوق پشت ماشین
خدا بهم گفت چون این شده یه الگو سمی در ذهنت که میخوای قهرمان باشی برای دیگران
و باید این الگو شکسته بشه
تا ازین ها جدا بشی
و نه تنها نخوای قهرمان بازی در بیاری بلکه
سرت تو لاک خودت باشه فقط و فقط و فقط
و جالبه که
ازین دست اتفاقات خیلی تو زندگیم دارم و شده الگوی تکرار شونده برام
در ادامه چند تا مثال از خودم میارم که هم مثبته و هم منفی و هم برای من قانون رو اثبات میکنه تا حواسم جمع باشه
یادمه که پارسال
من میرفتم پیش دوست مادرم (یه زن طلاق گرفته) و بهش میگفتم خاله و اونم میگفت تو خواهر زاده منی و ازین حرفای قشنگی که استاد میگه فقط یسری حرفا هستن قشنگه ولی پایه و اساس ندارهه
و
خلاصه ما میرفتیم پیشش و سر بهش میزدیم
نه اینکه بخوام رابطه ای داشته باشم نه
بلکه فقط میخواستم ادای قهرمان ها رو بازی کنم براش
و با اینکه با استاد آشنا شده بود و فایل های استاد رو هم داشت
حالا استفاده میکرد یا نمیکرد رو نمیدونم
ولی هی از من سوال میکرد
هی منم بیشتر بهش از قانون میگفتم
تا اینکه کم کم دیدم از مشکلاتش توی زندگیم داره بیشتر میشه و از سرعت پول ساختن های من داره کم میشه
و بعد نمیدونم چی شد یهو خدا گفت دیگه جوابشو نده
و منم جوابشو ندادم و بلاکش کردم
و باز چند بار با مادرم تماس گرفت و حتی 2 بار اومد خونمون هی از مامانم سراغ منو میگرفت بگو میلاد زنگ بزنه کارش دارم و به مامانم گفتم بگو میلاد کار داره و سرش شلوغه و با کسی ارتباط نداره
و خلاصه از مدار ما خارج شد
و
مثال بعدیش
بر میگرده به خانواده ام
که خیلی از ما بچه ها میخواییم قهرمان زندگی پدر و مادرمون باشیم
اونم بخاطره این که چون خیلی هامون در زندگی سخت و فقیرانه بزرگ شدیم میخواییم عصای دست پدر و مادر باشیم و اونا رو خوشبخت کنیم و بهشت رو بخریم
برای خودمون
طبق اون حرفای دروغینی که به ما گفتن بهشت زیر پای مادرانه و این جمله اونقدر تکرار شده که فکر میکنیم که اگر برای مادر و پدرمون زمانی که نداریم و بدبخت هستیم کاری کنیم خدا خوشش میاد و بهشت برین رو برای خودمون سندشو بناممون زدیم و خدا دیگه بدون حساب و کتاب ما رو میفرسته بهشت، از همون حرفای قشنگ و بی اساسی که شنیدم ولی هیچ منطق و استدلالی نداره متاسفانه خخخخ
خلاصه
یادمه من درس خوندم فقط برای پدرم
چون از بچگی فقط بهم گفته شد چون پدرم بیسواد و سواد نداره تو وظیفته درس بخونی برای پدرت و پدرتو خوشحال کنی
و چقدر اذیت ها شدم و حتی دانشگاه رفتم برای پدرم و دیگه ترم 6 ژنتیک از دانشگاه تهران انصراف دادم و گفتم من خودمو و روحمو زجر بدم برای پدرم بیخیال بابا
و خلاصه برای خودم زندگی رو شروع کردم و رفتم سراغ علاقم با اینکه حرف پدر و مادر بارها زده شد ولی کارخودمو کردم
و باز یه مورد دیگه ای رو بگم
که مادرم و پدرم قرار بود که برن شمال گیلان
توی زمین باغی که داریم اونجا خونه بسازن
و من قبل اینکه برن بهشون گفتن که پدر و مادرم من واقعا نمیتونم بهتون کمکی کنم در این زمینه خودتون چون بچه اونجا هستید خودتون بهتر خیلی چیزا رو میدونید تا اینکه من بخوام کارمو زندگی ول کنم بیام اونجا و چرخ رو از اول اختراع کنم و بهتون بگم راه چیه یا چاه چیه بلکه شما از من جلو تر هستید و برید کار رو شروع کنید و پول رو هم خدا میرسونه
و شما اقدام کنید
با اینکه این حرف واقعا خلاف حرفای جامعه بود ولی جسارت پیدا کردم گفتم بهشون و آرامش خودمو برای خودم حفظ کردم و اون موقع دیدم انگار مادر و پدرم یه حسی پیدا کردن که انگار ما توقع این صحبت رو از تو نداشتیم ولی بعدش ارام شدن و رفتن به سراغ کار و بعدش به طرز جادویی خدا پول براشون فرستاد و کار ها رو یواش یواش جلو بردن و خونه رو تا 70٪ جلو بردن و ساختن و
من فقط اولش بهشون گفتم تکامل خودتونو طی کنید و این حرف من حالا نمیدونم چجوری درشون اثر کرد و همیشه میگن که ما عجله نداریم یواش یواش انجام میدیم و جلو میرم و و داریم لذت میبریم و بقیه مسیر هم هموار میشه و پول هم میرسه
و واقعا هم پول هم از جایی که حتی من و حتی خودشون هم فکرشو نمیکردن براشون رسیده
و مورد بعدی
که اینبار افتادم توی دام،
بحث خواهرم بود که میخواستم باز قهرمان زندگیشون بشم و بگم راه و از چاه تشخیص بدید که یادمه چند ماه پیش
من یه شب رفتم خونشون تا 4 صبح فقط داشتم بهشون راهکار میدادم و ازون بر هم خواهرم اینا هم میگفتن اره درست میگی ولی ما میترسیم اینکارو کنیم
و بعدش حتی باز من اومدم خونهه یه ویس 50 دقیقه ضبط کردم و براش فرستادم و خواهرم فقط گفت مرسی ازت
و بعد دو سه روز مشکلاتشون توی زندگیم وارد شد
و خلاصه اذیت شدن های من شروع شد تا اینکه گفتم خدایا من اشتباه کردم
و اونجا خدا باز بهم گفت حتی دیگه به خواهرت هم کاری نداشته باش و ازشون بکش بیرون و ارتباطت رو باهاشون به حداقل برسون و رفت و امد نکن
و اینکارو کردم
و
یادمه
چند هفته پیش شوهرخواهرم تصادف کرده بود
و شبش بهم زنگ زد که ماشینتو میتونی فردا بهم بدی من تصادف کردم
و منم با اکراه گفتم باشه
و دادم بهش
و رفتش سراغ کاراش و شبش اومد دنبالم که منو از سرکار بیاره خونه و خدا از قبل بهم گفت این احتمالا دوباره بخواد بهت بگه ماشینو بهم بده و خیلی رک بگو نه من خودمو ماشینمو میخوام
و بعد اینکه رسیدیم جلو درب
بهم گفت فردا هم میام ماشینو ببرم گفتم شرمنده
من لازم دارم ماشینو و خودم کار دارم و اونجا حس کردم شوهرخواهرم ناراحت شد ولی من خیلی خونسرد رفتار کردم و سوئیچ رو گرفتم و سوار ماشین شدم و اومدم خونه
خلاصه بعدش دیگه مشغول کارام شدم وچند روزی خونه خواهرم نرفتم و تا یه هفته شوهر خواهرم ماشین نداشت
و خواهرم دیگه به پدر و مادرم گله و شکایت آره میلاد دید ما ماشین نداریم چرا ماشین رو نداده
و پدر و مادرم سر من غر که اره باید ماشین رو میدادی و منم خیلی رک و بدون هیچ احساس گفتم مادر من، پدر من
من خودمم زندگی دارم و کار دارم قرار نیست ماشین من در اختیار کسی باشه که
الان هم همه چی آسون شده تاکسی و مترو و اسنپ هست راحت میتونن همه جا برن
قرار نیست من از خودم بزنم به بقیه بدم
و اونا هم ناراحت شدن و منم گفتم شرمنده اصلا برام مهم نیس ناراحتی شده
و حتی خواهرم دو هفته ای با من حرف نمیزد
و حتی یادمه بعد دو هفته که منو دید گفت ازت گله دارم و فلان و بسار
و منم خیلی راحت گفتم گله و شکایت تو کاملا بیجا هستش و توقعت الکیه پس الکی بزرگش نکن
هرکسی زندگی خودشو داره
و نیازهای خودشو داره
و من نمیتونم از خودم بزنم برای تو و بشم اون داداش خوبه که تو میخوای
و
خلاصه که این چند تا مثال خیلی پر رنگ بودش که اخیرا اتفاق افتاد و یادم بود که بگم
و
به نظرم یه سری از مسائل و رفتار اونقدر جزئی از ما شده که مثل زنجیر به ما چسبیده و باعث عدم تمرکز ما شده و بعد ما فکر میکنیم که مشکل از باورهای مالی هستش ولی در صورتی که اگر این زنجیر ها به پامون وصل نباشه این بالن زندگی و کسب و کار خودش اوج میگیره و طبیعی زندگی میکنیم و بعدش برای ارتقا خودمون باورهای ثروت رو تغییر میدیم
ولی ما خیلی جا برعکس داریم قدم بر میداریم و
اصل ترین زنجیر ها رو پاره نمیکنیم و به دنبال موفقیت مالی هستیم با احساس عذاب وجدان و گناه و قربانی شدن و
نشتی انرژیی ما داره اینجا از بین میره و بعد میگیم که ما داریم روی باور ثروت کار میکنیم پس چرا پول نمیاد
اینو خودم بارها گفتم و گله و شکایت کردم از خدا
ولی خیلی مهمه که اصل قانون رو جدی بگیریم و از جامعه بگذریم و به درون خود سفر کنیم
برای همین استاد عباس منش در جلسه 2 شیوه حل مسائل زندگی، میگن که
تا زمانی که همه باورها باهم درست نشده موفقیت شکل نمیگیره و مثال خودش و همسر قبلشونو میزنه که
من داشتم روی باورهای مالی کار میکردم ولی یه نشتی انرژی داشتم که میخواستم همسر سابقمو با خودم هم مسیر کنم و کلی نشتی انرژی داشتم و نمدونستم مشکل ازونجاست و میگفتم باید بیشتر روی باورهای مالی کار کنم و وقتی که اونو رها کردم و تسلیم شدم که من نمیتونم اون ادم رو تغییر بدم و انگار اون سد خورد شد و از لحاظ مالی نتیجه گرفتم و
دقیقا منظور استاد همینه که
باید یه سری باورهای پایه ای تر رو درست کنیم تا کف سطلمون گرفته بشه و نشتی نداشته باشیم و بعدش رشد آسون میشه برامون
ولی ما اون اصل ها رو نادیده میگیریم و هی میگیم پول
پول پول،
پول چرا نمیاد
ولی الان درک میکنم که اصلا اگر این پاشنه های آشیل نباشه
طبیعی اینه که خوشبخت باشیم و ثروتمند و
برای هیچکسی احساسی عمل نکنیم حتی برای خودمون و در مقابل خودمون هم جاهل نباشیم و احساساتمون بر منطقمون غلبه نکنه
که چرا من نتیجه نگرفتم و به خودمون برچسب ناتوانی و بی عرضه بودن بزنیم
و این دقیقا از عدم درک قانون میاد و در مقابل خودمون و اعمالمون احساساتی میشیم
و خیلی وقتا در مورد خودمون جاهل میشیم
ولی اگه قانون رو درک کنیم
دیگه با منطق میریم جلو
و میگیم که
اگر من در این جایگاه در این شرایط و دنیا هستم همش بخاطره فرکانس های من بوده و هیچ بی عدالتی رخ نداده در مورد من و من باید جایگاه فرکانسیمو تغییر بده و بند و زنجیر ها رو باز کنم تا بتونم از لحاظ مداری برم بالا
و
استاد توی جلسه 3 قدم 8
یه صحبتی در مورد پول میزنن که میگن
پول یه دامنه فرکانسی هستش که بر فرض مثال این دامنه از 100 شروع میشه
و بعد هی ثروت بیشتر میشه
و من حس میکنم
تا قبل رسیدن به اون دامنه 100
ما باید این بند ها و زنجیر ها رو رها کنیم تا به اون دامنه برسیم ولی خیلی از ما ها میخواییم فقط به اون دامنه برسیم بدون اینکه این بند ها و زنجیر ها رو رها کنیم
و میخواییم شخصیتمون تغییر نکنه ولی پول بیاد
ولی واقعا پول فقط با تغییر شخصیت در این موارد میاد که بتونی
جاهل نباشی و احساساتی عمل نکنی و
یکسری از نشتی های انرژی رو ببندی
و به نظرم استاد در جلسه 1 و 2 قدم 5 خیلی کامل و مفصل در این زمینه توضیح دادن که واقعا نشتی انرژی رو میبنده با منطق های قوی که به دست ما میده
و باید یاد بگیرم
خودخواه باشم در برابر این قانون و مثل یه گنج ناب بهش نگاه کنم که خدا راهکار خوب زندگی کردن رو بهم داده که میگه بیا ازش استفاده کن و دنیا و آخرتتو بساز
ولی ما میخوایم از گنجمون با دیگران شریک بشیم و خودخواه نیستیم و بعد باعث میشه که شرک بورزیم
من
از این لحظه به خودم قول میدم و متعهد میشم که
خودخواه باشم در مورد قانون و مثل یه گنج ناب بهش نگاه کنم و فقط دنیا و آخرت خودمو بسازم و به کسی کاری نداشته باشم و خسیس باشم ازینکه بخوام به کسی چیزی بگم
حتی زمانی که موفق شدم و هر کسی از من پرسید چیشد که این همه نتیجه گرفتی فقط بگم خدا خیلی دوستم داشت و خوش شانس بودم
تمام شد و رفت..
من کی باشم که بخوام به بقیه از گنجی که خدا بهم داده بگم و میخوام خودخواه و خسیس باشم
و
خدا به همون اندازه که به من نزدیکه به اونا هم نزدیکه
تمام….
.
.
.
این فایل خیلی درس ها برام داشت
استاد جان ازت سپاسگزارم بابت این توضیحات عالی
خدایا شکرت بابت این آگاهی های گره گشایی که راه مستقیم و پر از نعمت رو به سوی ما باز میکنه..
🫀🫀
پرودگارا ما را به راه راست هدایت کن به راه کسانی که به آنها نعمت دادی
به نام الله یکتا
اینقدر قشنگ نوشتی و مثال زدی و گفتی،دوست داشتم باهات همزاد پنداری کنم…
با دیدن هر فایلی از استاد تازه متوجه میشم که جامعه و من همه داریم برعکس خدا و قوانینش حرکت میکنیم،قوانینی که به گفته ی الله ثابت است و هیچ تغییری در اون نمیبینی،میخوای موسی باش میخوای ابراهیم باش و یا هر کسی،دقیقا هر چی خدا گفته رو برعکس انجام میدیم و بعد منتظر نتیجه هستیم اونم نتایج بزرگ،و به همین دلیل هست که هر چقدر افراد مذهبی ترند در ایران بدبخت تر و یا گرفتارترند،مثل همین باورهای محدود کننده ای که نوشتی:
بهشت زیر پای مادران است،تصور کن این باور غلط میگه که تو هر کاری دوست داری انجام بده و گناه کن و مشرک باش و همین که مادر هستی تو میری بهشت!!؟!!چه باور خطرناک و گمراه کننده ای که بسیار زینت داده شده توسط شیطان رانده شده برای انسانی که نگاهش به غیر خداست و یکبار نشده به خودمون بگیم که مگه زن لوط مادر نبود پس چرا خداوند نیست و نابودش کرد؟
تمام این تعارف های الکی از عدم ارزشمندی و ترس میاد،وگرنه در عمل کسی که خودش رو لایق و قوی و موحد میبینه مثل شما عمل میکنه و بدون رودربایستی عمل میکنه به قوانین،آفرین
تحسینت میکنم برای خودم تا من همه از تجربیاتت استفاده کنم و جلوی این نشتی هایی که به نظرم از نشتی گذشته کلا ته ظرف کاملا برداشته شده و این لطف خداست که یه چیزی تهش برامون میمونه که از گشنگی نمیریم و از فضلش میده وگرنه با این اوصاف واقعا نابود بودیم اگر رحمتش شامل حالمون نمیشد…
خدا رو صد هزار مرتبه شکر بابت این مسیر الهی و زیبا و ممنونم ازت بابت این کامنت عالی
به نام خدا
سلام استاد عزیزم
چقدررر من سپاسگزار شما هستم.
چقدرر این فایل به موقع روی سایت اومد
دو جا توی این فایل واقعا خندم گرفت.
که دقیقا استاد دارن منو میگن.
یکی این تیکه ک گفتین الان میخواین این فایلو ب یکی دیگ نشون بدین.
ک اونو بازتغییر بدید
دقیقا اون ده دقیقه اول فایل
اومدم پیم بدم ب خواهرم بگم فایل جدید سایتو حتمااااا گوش کن
چون دقیقا چند روزه ک بحث من با ایشون همین بود ک داشتم بش میگفتم نباید خودتو و انرژیتو هدر بدی برای تغییر دیگران
و جالبه ک خودم داشتم همین کارو میکردم
خخ
جالبه استاد من خیلییی نسبت ب قبلم بهتر شدم
خیلی جاها ساکت میشم وقتی مبخوام حرف بزنم یاد حرفای شما میفتم ک میگید
وقتی میخای کسیو راهنمایی کنی و کمکش کنی
ی نگا ب زندگی خودت بکن
ببین چجوریه
و بعد زیپ دهنتو ببند و فقط تمرکز کن روی
خودت
ولی خب میخاستم بش پیام بدم بگم گوش کن
یهو گفتن توهم ک داری عین همون عمل میکنی
خب الان بنظرت ب حرف استادت گوش کردی؟؟؟
نه
پس دوباره گوشیمو گذاشتم کنار گفتم خودم گوش میدم
خودم زندگی خودمو تغییر میدم
اونم اگ تو مدارش باشه
خودش تو سایته و میبینه ک شما فایل جدید اپلود کردین و به اندازه ی توانش میفهمه و عمل میکنه
و مورد بعد ک خیلی خندیدم سرهمین بود
ک بارها میایم یچیزیو ب یکی توضبح میدیم ساعت ها روزها
تهش میاد میگ فلان کتاب ی حرفیییی زد زندگیمو تغیر داد
خخ من ک بخدا دیوونه میشم
میگم بابا من ک همینو دارم چن ساله میگم
بعد تو الان میای میگی یکی دیگ گفته
من با ی جمله متحول شدم
بعد من ک اینجا خودمو پاره کردم
هییییچی از حرفامو نفمیدی
والانم بهتر منطقشو توضیح دادید شما
ک این فرد اون موقع اصن اماده نبوده و من داشتم اب در هاون میکوبیدم
استاد جان هممون بی نهاییییت مثال ازین ضربه خوردنامون داریم ولی من میخوام
درمورد ی الگو صحبت کنم ک اتفاقا همین امروز صبح داشتییم درموردش با پارتنرم صحبت میکردیم و خیلیییی بهم کمک کرده
و اینجام مینویسم ک برای خودم محکم تر شه.
خب من دوسال پیش. یسری تفریحات داشتم
مثل مشروب و سیگارو قلیون و…
و اصلا ی لذتی تو ذهن من داشت
و هروقت ک میخاستم حالم خوب باشه این کارارو انجام میدادم مثلا مشروب
و هیچوقتیییی فکر نمیکردم یروز بدون مشروب حالم خوب باشه
بدون مشروب بزنم برقصم یا بدون قلیون کنار دوستام بشینم
خیلیم برام مهم بود ک فردی ک پارتنر منه اینجوری باشه مث خودم.
خلاصه ازونجایی ک من در مسیر هدایت بودم
با شخصی وارد رابطه شدم ک ایشون بسیارررر سالم ورزشکار متعهد از همه لحاظ فوق العااااده
. خب ما چون خیلییی از وجود هم لذت میبردیم مدت زیادی باهم وقت میگذروندیم و خیلی بهم نزدیک شدیم
اوایل میخاستم سیگاار بکشم
خب ایشون هیییچ ممانععتی نمیکرد
ولی به هیچ وجه خودش لب نمیزد
وقتی باهم میرفتیم مسافرت من مشروب میخوردم ایشون ن منو سرزنش میکرد ن هییچی
تازه خیلیم باهام رفتارش خوب بود
هیییچوقتی بیاد ندارم ک بمن بگه این کارو نکن
فقط تمرکزش روی ورزشش روی تغذیه سالم
بدون خوردن آت و اشغال چیپس و پفک
غذای رژیمی به مدت طولانی میخورد بدون اینک یک روز چیت بزنه
خیلیم مهربون و خوش اخلاق بود
میدونین یجورایی من به این سبک گرایش پیدا کردم
و ازونورم شما هی میگفتید در دوره ها ک. ادمی ک برا خودش ارزش قائله ب بدنش اسیب نمیزنه
منم میدیدم ایشون چقدررر درهرشرایطی
متعهد به تغذیه و ورزششه
چقدر خوشم میومد ک تحت هیچ شرایطی پا روی اصولش نمیذاره
نمیخوام بگم ی شبه من عوض شدم ولی هرچی ک گذشت دیدم چقدر این سبک سالم و زیباست
و قطعاااا
سبک زندگی شما و مریم جانم هم تاثیر داشت روی من
و من کم کم دوستامو گذاشتم کنار مشروب تموم شد
سیگار ک اگ بوش بهم بخوره
حالم بد میشه
قلیون پاد چمیدونم ازین چیزای مزخرف
اگ یکی یجا قلیون بکشه حس خفگی بم دست میده
درصورتی ک قبلا اگ ی کافه قلیون نداشت پا نمیذاشتم اونجا
الان منم از روغن بدم میاد
الان منم ب تغذیم اهمیت میدم
الان منم تحت هر شرایطی سعی میکنم مث ایشون سر اصول و چارچوبم بمونم
و خداوند ی الگوی عینی بهم نشون داد ک ببین
این ادم تاحالا یکبارم تورو نصیحت نکرده
و اتفاقا چقدررر زندگی تورومتحول کرده
اگ ایشون میومد از روز اول هی بمن گیر میداد ک این کار نکن اون کار کن
همون روز اول رابطه تموم میشد
منم باهمون دوستان سطحیم باقی میموندم
اما تمرکز روی خودش باعث شد منم بکشه بالا
حتی روی دوستان و همکارانش هم تاثیر گذاشته
به همین شکل
ار اخلاق خوبش درس میگیرم از لذت بردنش از چیزای کوچیک درس میگیرم از کنترل ذهنش درس میگیرم
چراو؟؟؟؟؟
چون خودش داره عمل میکنه. تمرکزش صددرصد رو خوذشه حتی ی ثانیه از وقتشم الکی تلف نمیکنه
برای علایقش برای سبک سالمش تایم میذاره
و نصیحت نمیکنه
ایشون بازهم الگوی من خواهد بود ک ببین
بدون اینک بخواد کسیو تغیییر بده اینطوری در من تاثیر گذاشته
پس منم باید همینطور باشم
اگ میخام کسی زندگیش تغییر کنه
بزرگ ترین کمکم بهش اینه
ک خودم پیشرفت کنم خودم برم بالا
اونوقت کسی ک در مدارش باشه درس میگیره و میشه مث من و از من بهتر
کسیم ک تو مدارش نباشه هرگز هدایت نمیشه
مممنونم از شما
استاد جانم
ممنونم از مریم جان عزیز بابت پیشنهاد زیباشون
عاشقتونم درپناه الله یکتا شاد باشید
سلامی از گرمای قلبم به استاد زیبایی ها و مریم بانوی گرامی و یکایک اعضای دوست داشتنی و با محبت و عشق های روزگار این خانواده تووووپ
الحمدالله الذی فاطر السماوات و الارض
و سپاس خدای عزوجل که نفس به نفس جای شکرش هست و اللهی برسد روزی که با هر نفس بگوییم الحمدالله.
خداوند رو سپاسگزارم که هر فایل استاد در زمان درست به ایشان الهام شده و از زبان ایشان بر قلب و جان و فکر کسانی سرازیر میگردد که در این جریان حضور دارند و آماده شنیدن این صحبت ها و درک و فهم و عمل به اون ها هستند و نتیجه شان برای خودشان است و با نتیجه گرفتن هر یک، جهان ترقی و پیشرفت می یابد ان شالله…
خوب این نکته که ما مسئول حال دیگران، احساس دیگران، تغییر دهنده دیگران، بهبود دهنده دیگران، نصیحت گر دیگران، مشاور دیگران، حال خوب بده دیگران، از انرژی خود خرج کن برای دیگران، امر و نهی کن دیگران، و خیلی چیزای دیگه که در کل کاری هست که نتیجه اش میشه کسب ارزشمندی از دیگران؛ یکی از بزرگ ترین و مهلک ترین پاشنه های آشیل بنده بود و هست و خواهد بود و اونقدر ریشه دوونده در تمامی ابعاد زندگیم که اگر بخوام ابعاد گستردش رو بگم 300 صفحه میبایست تایپ کنم اما یه سری نتایجم از اون تفکر ناخوادگاهم رو مینویسم و بعد دوره مقدس کشف قوانین و به تبع اون دوره ارزشمندی رو هم نتایجش رو مینویسم که یه تودهنی مشتی زده باشم به ذهن الکی خوشم در اون دوران که بشینه سر جاش!!!
خوب نتایجم در اون دوران:
– کلیه معاملاتم صددرصد به نفع طرف مقابلم تموم میشد و ایشون سود و من همیشه زیان؟!
– کلیه روابطم از رابطه من با مادر گرفته تا بچه های خواهر و برادرام؛ حال اونا خوب و عالی و من بی انرژی در حدی که بی حال می افتادم تو خونه تا به حال بیام!
– در مورد روابط با دوستان من مسبب همه اردو ها و گردش ها و هزینه ها و اونا فقط دور من جمع و خوش و خرم
– در مورد روابط عاطفی حال طرف مقابل تووووپ و من همیشه مواظب که مبادا خطایی سر بزند یا نگفته ای گفته شود و همه چی از هم بپاشه
– در مورد کسب و کار هم همیییشه کارا رو دوش من و طرف مقابل 1000 درصد راضی و فشار روی من و صفا با طرف مقابل و همه و همه یک کلام که چه بچه خوبیه بهروز!!!
و و و و….
تمام این نتایجم رو یه الگو تکرار میشد(( من مسئول تغییر و بهبود و تاثیرگذار و مشاور و حال خوب کن دیگرانم….))
چه تبعاتی داشت این تفکر:
– ازدواج در 32 سالگی
– اولین موفقیت مالی که میتونست در 21 سالگی اتفاق بیفته در 31 سالگی اتفاق افتاد
– مشارکت در کاری که اصلا نیازی نبود مشارکت کنم و من عملا سودهای کلان میکردم شکل گرفت و 9 سال درگیرش بودم
– روابط متشنج زناشویی و همین بحث های مادر شوهر و عروس که نگگگگگم سر به کجاها که نکشید!!!
– متوقع شدن تک به تک همه اونایی که حتی یک ساعت باهام ارتباط داشتن، به همین پرملاتی که میگم هاااا : تک به تک اونایی که حتی یه ساعت باهام ارتباط برقرار میکردن چنان توقعی داشتند که بیا و ببین، چرا؟!
چون من با حرف زدن، انرژی گذاشتن و حال دادن به بقیه چنان ارزشمندی کسب میکردم که واقعا اینو میدیدم که خدا با تمامی کائناتش روبروی منن و برام ایستاده کف میزنند و کیف میکنند!!! الله اکبر به این کج فهمی و بزرگ ترین پاشنه آشیل پدرم و به تبع اون خودم…
چرا اینو پاشنه آشیل رو از پدرم به ارث بردم؟! چون از 12 سالگی تو شرکت تعاونی باهاشون کار میکردم و تمامی افرادی که با ما ارتباط داشتن روستایی های درب و داغون و فقیری بودند که برای دریافت کالای کوپنی به ما مراجعه میکردند! صلوات جمیع لطفا!!!!
حالا نتیجه ارتباط دائم بابا با این افراد که خود پدر بزرگوار هم از پرت ترین روستای شهرمون هست چی میشه؟!
میشه اینکه من مسئول حال خوب این مردم زجر دیده و ندار و بدبخت هستم و از زندگی خودم میزنم و هر جوری شده حال طیف عظیمی از مردم رو خوب نگه میدارم و ثواب پشت ثواب و جاااام وسط بهشته!
حالا تبعات این تفکر بابا و به سبب اون در زندگی من:
– حتی یک ظهر نشد به جد قسم میخورم یک روز ظهر نشد که بابا از سرکار بیاد و دقیقا سر ناهار گوشی منزل زنگ نخورد که بیا و درب شرکت رو باز کن و کالای ما رو تحویل بده و ایشون با همون لباس خونه میرفت و می اومد و چقددددر شاد که بببیییین کار بنده خدا رو راه انداختم.
– یک روز در میون یه مشت روستایی ناشناس رو می آورد منزل و ناهار دعوتشون میکرد بدون هماهنگی با مادر عزیز و تا ته بخونید چه سر وصدایی بپا میشد بعدش!!!
– ارامش که دقیقا ذره ای در زندگی پدر نبود و فقط بدو بدو برا ملت
– شدت وخامت اوضاع به قدری بود که تمامی خانواده با بابا به مشکل خوردیم و مادر هم از شدت کار زیاد و دیسک کمر و این تفکرات عجیب و غریب پدر به ستوه اومده بود و مدام بر طبل مخالفت با پدر و اخلاقشون کوبیدیم که به یکباره پدر غیبشون زد 4 روزی و متوجه شدیم نتنها ایشون با اون همه مشاوره و نصایح بچه هاش عوض نشده بلکه رفته زن دوم گرفته و از ما جدا شده و چون دیده ما دیگه حال نمیکنیم با اخلاق ایشون رفته و از یه روستای دور و دراز زن دوم گرفتن که حال ایشون رو خوب کنند…سبحان الله داره واقعا!!!
خیلی خیلی بدتر و اسفناک تر از اینها بوده پدر گرامی خونواده ما اما بزرگ ترین نعمت زندگی پدر و مادر هستند حتی اگر اشتباه باشند در تمانی ابعاد!
خوب من چون خیلی خیلی با پدر اونس داشتم خیلی دیرتر تونستم این قضیه رو تفکیک کنم تو ذهنم که دوست داشتن یک فرد مثل پدر جدا از این هست که میشه دوستشون داشت اما با حتی یه کلمه از حرف ها و عملکرد ایشون موافق نبود…آقا میشه انسان ها رو دوشت داشت اما به هیچ یک از ویژگی هاشون موافق نبود و قطعا این میشه صلح با خود و تمام جهان هستی و به تبع اون هدایت به محیطی که همه انسان های دور و ورت بهتر ازت هستند و نیازی نیست تفکیک کنی روابطت رو؟!
اصلا اگر وسط انسان هایی هستیم که ثروتمندتر، خوش اخلاق تر، باصفاتر، بی نیازتر از مشاوره و کمک ما و …. هستند یعنی 100 درصد ما بهتر شدیم و پیشرفت کردیم در زمینه این پاشنه آشیل وحشتناک بد.
پس هر چه ما ناتوانی خودمون رو از تغییر زندگی دیگران به خودمون لحظه به لحظه گوشزد کنیم هدایت میشویم به آرامش و حال خوب و انسان هایی که اصلا نیازی به کمک و مشاوره ما ندارند و قطعا این افراد، لابد افراد ثروتمند و حال خوبی هستند و این میشه موفقیت روزافزون ما.
تا قبل دوره کشف و دوره بی نظیر لیاقت بنده تمامی مسائل پدرم رو داشتم و نمیدونستم از کجا آب میخوره که به مدد هدایت الله در زمان درست به دوره کشف قوانین و لیاقت مچ این پاشنه اشیل رو گرفتم و از همون روز روش کار میکنم و خوب با میزان بهبود های من دنیا افراد بهبود یافته تری رو وارد زندگیم میکنه!
اما نتایجم بعد از اینکه کمی درک کردم این قانون رو و کمی عمل کردم بهش و ان شالله توفیق باشه که همیشه بهتر و بهتر بشم:
-بهبود که چه عرض کنم یه رابطی عاطفی بینهایت لذت بخش و رها و ازاد بدون وابستگی و بدون مسئول حال همدیگه بودن در حدی که مریض که نمیشیم الحمدالله ولی اگه شدیمم هر کسی خودش میدونه باید چجوری حالشو خوب کنه…
– هدایت شدن از شهر نهبندان محل تولدم به بیرجند و سپس مشهد مقدس و دوری از پدر و تمامی افراد مدارهای پایین تر
– زمان کافی برای کار روی خود و تنهایی مقدس و کار روی فایل ها و دوره های استاد در سکوت و آرامش مطلق و حال خوب
– درآمد روزانه از امور فنی منزل در مشهد و در کنار اون انجام امورات معدن و ارتباط با مشتریان
– هدایت به یک معدن با ذخیره بالا و عیار بالا و رسوندنش به مدد الله به بهره برداری بدون شریک،وام بانکی، قرض و حتی یک ریال پول زیرمیزی بر عکس تمامی معادن گذشتم که مشارکتی بود و هیچ نتیجه ای هم نداشت، برا من پول شد چون عقیدم فرق میکرد اما برا شرکا هیییییچی نداشت جز ضرر چون همون مسیر غیر مستقیم رو هدایت شدند.
– الان دیگه خبری از اون انسان های مشکل دار و دلال و کلاه بردار تو امور معدن جدیدم نیست و الحمدالله در حال رایزنی با شرکت های تولیدی صنعتی معتبر برای فروش محصولم یا صادراتش هستم و الحمدالله هر روز یه اقدام عملی انجام میدم، هر روز با یکی دوتا شرکت تماس میگیرم، محصولمو معرفی میکنم و ایده هایی به سرم میخوره که با شرایط الانم میخونه و دیگه خبری از مشارکت،وام و قرض و اقدامات شرک آلود قبلیم نیست الحمدالله…
– زندگیم روغن کاریه و حال دلمون خوبه الحمدالله
– دوستان کاملا محدود و روابط کاملا کم هست و زمان بیشتر روی کارم و بیزینسم و خودسازیم صرف میکنم.
– اینجاشو روز هزار بار باید به خودم بگم هزززار بار کمه بیشتر:((( از اونجایی که من دیگه مسئول اثر بخشی روی زندگی کسی نیستم نمیام معدنم رو تبلیغ کنم که آهااای ملت بیان رو معدنم سرمایه گذاری کنید میلیاردر میشید!!! بر عکس گذشته و اون نتایج وحشتناک پندآموز، میام میگم فلان شرکت یا فلانی من این معدن رو با این مشخصات دارم اگر برای شما سودی دارد و میشود ماده معدنی من رو روش ارزش ایجاد کنید و یا صادر کنید بیاد بینید،بررسی کنید،بازاریابی کنید و سپس تولید کنید و یه عدد خیلی کم از هر تن ماده معدنی رو سر معدن بهم پرداخت کنید و من اینجوری تکاملی و آرام آرام هم کار رو یاد میگیرم و هم سود کسب میکنم هم رشد میکنم هم عجله نمیکنم و هزار پارامتر مثبت دیگه….اما در گذشته این شکلی نبود و چون فکر میکردم میتونم با معدنم دیگران رو ثروتمند کنم این ایده میومد که فلانی،فلان شرکت بیا و شریک من شو و با هم از این خان بیکران نعمت اللهی که به من داده شده نه اووون!!!!تاکید میکنم بخاطر عقیده و باور من به من داده شده نه اون! ثروت بسازیم و کیف کنیم.
و در تمامی سال های 1391 تا 1400 من به هیییییییییچ دستاوردی نرسیدم جز الافی! و حالا نکته بد اینکه بیام فکر کنم برای ثروتمندی باید زجر کشید و این همه عقبه نامناسبم بذارم تنگش و به نسلم هم منتقل کنم.
نعععععععععععع
از همون ثانیه اول که فهمیدم قانون چیه گفتم بسم الله…
– معدن برای منه نه دیگران، دیگران اگر سود میکنند بیان بررسی کنند و خودشون تصمیم بگیرند و قرار نیست که ماده معدنی معدنم حالاحالاها تموم شه پس شریک نمیشم، کمک مالی و وامم نمیخوام و از هیچ حمایت دولتی هم کمک نگرفتم الحمدالله.
– من مسئول ثروتمندی و تاثیر گذاری روی احدالناسی نیستم و خداوند در زمان درست ایده درست و اگر لازم باشد انسان درست را برای کار روی معدنم می آورد و من نه ترسی دارم و نه غمی.
– تمامی ایده های حال حاضرم میبایست با شرایط کنونی من هم فرکانس باشد یعنی اینکه اگر من الان سرمایه راه اندازی معدن را ندارم ایده ای باید باشد که هیچ عاملی بیرونی روی آن تاثیر نگذارد بنابراین من باور دارم ایده درست و مدد دستان خدا بخاطر کار شبانه روزی من روی باورهایم به من گفته میشود و هم اکنون در حال کار روی ایده های الهامی ام هستم.
اللهی شکرت و صد میلیارد مرتبه شکرت بخاطر حضور استاد عباسمنش دوست داشتنی، خوشگل، جذاب، عزیز دل تک تک ما.
دوستت دارم استاد عزیزم، دوستت دارم بهترین مرد خدا، دوستت دارم تا نفس آخری که داشته باشم.
اللهی شکرت بخاطر همه چیز
بخاطر این خانواده عالی و هم مدار بخاطر تک تک اعضا بخاطر کامنت های تک به تک شما عزیزان که طلا و کوه های الماس هستند بخدا!!!
دوستون دارم تک تک اعضای این خانواده مشتی.
تمامی این حرف ها مخاطبشون خودم هستم و گویندشون رب الارباب خداوند وهاب.
سپاسگزارم-بهروز مروی
سلام
بهروز جان ممنون که مینویسی
چند وقته که پیامهات و میخونم و لذت میبرم از این همه پشتکار برای تغییر باور و این همه نتایج شگفت انگیزت و این همه درک و فهمت
اون تیکه پیامت در مورد صلح با پدر همون چیزی هست که بهش نیاز داشتم و این روزا درگیر شم دور و برم پر از انسانهایی با رفتارها و تفکرات نادرست هست و همه انرژیم خالی میشه از حرص خوردن از دستشون… چند بار پیامتو باید مرور کنم خیلی ازت یاد میگیرم کیف کردم واقعا سپاسگزارم
سلام خداوند به آقا بهروز گل گلاب
خوبین مهندس جان چه خبرها چه خبر از شهر زیبای نهبندان انشاءالله هر کجا هستید شاد و پیروز و سربلند باشید اگر تمایل دارید خودتان یا عزیزان و دوستان شما در شرکت صنعتی معدنی آکام زرین فرآور گستر یزد در نهبندان همکاری داشته باشند خوشحال می شویم در خدمت شما به عنوان مشاور برجسته و آگاه و بومی منطقه باشیم در صورت تمایل با شماره واتساپ صفر نهصد و سیزده چهل و پنج دویست و بیست چهل و پنج تماس بگیرید یا پیام بدهید امیدوارم مثل همیشه توانمند در پناه الله یکتا شاد پیروز و مانند استان بهروز باشید و سلامت که سلامتی بزرگترین نعمت ثروت و برکت است در حال حاضر شرکت در نهبندان استخدام دارد اگر عزیزی مایل هست معرفی بفرمایید متشکرم سپاسگزارم.
چقدر این حرفا درسته،چقدر منطقیه و چقدر واقعا داره تو زندگیه همه ما اتفاق میافته
سلام استاد عزیز و بچه های گوگولی سایت
یادم اومد اون اوایل که خانمم با این قوانین آشنا شده بود هی میخواست منو تغییر بده و من چقدر مخالف بودم و هی از اون اصرار از من انکار ،تا زمانیکه در نهایت من آماده شدم و خداوند هدایتم کرد به این سمت و نکته جالب اینه که همسر من الان اعتقادی نداره به این قوانین بخاطر عمل نکردن بهش و نتیجه نگرفتن ولی من هر روز درحال کار کردن روی خودم هستم و انشالله خدا کمک کنه در این مسیر باشم.و چقدر بعدش من شروع کردم به این کار و نتیجه چیزی جز داغون شدن رابطه نبود.
چقدر داشتم فکر میکردم که این فایل رو برم بدم به فلانی ها تا انقدر دنبال تغییر دیگران نباشن یا خودم بهشون بگم همون لحظه از زبان استاد شندیم گفت دنبال این نباش که بری به بقیه بگی یا فایل بهشون بدی گفتم یا خدا کی فهمیدی من میخام برم به دیگران بگم :)
خلاصه چندتا داستان یادم اومد گفتم بگم در مورد خودم اون اوایل که شروع کرده بودم خیلی تمرکزم روی خودم بود در حدی که هرکی منو میدید میگفت چقدر محمد آروم شده چقدر تغییر کرده و این داستانها تا جایی که یه جایی من شروع کردم به زدن حرف و شنیدن جمله خطرناکه:چقدر حرفات و صدات آرام بخشه و چقدر آدم وقتی باهات صحبت میکنه به آرامش میرسه!!!!
این شروع داستان محمدرضا بود برای اینکه بخواد هی مردم رو هدایت کنه به مسیر درستی که خودش هنوز کامل درکش نکرده.
حتی تا حدی داستان پیش رفت که من شروع کردم به آموزش دادن ابن قوانین جوری که هنوز خودم نتایج خاصی نداشتم.حتی استاد مشتری هم میومد ها ولی طرف فقط همون موقعی که من باهاش صحبت میکردم آروم بود و چقدر تمرین بهش میدادم ولی هیچ عملی نبود بعد از رفتن از اون جلسه انگار هیچ که هیچ و نکته این بود که خودم از این ور داشتم میترکیدم اما بخاطری که بقیه نگن تو داری این حرفا رو میزنی ولی خودت این ایرادو داری یا به قولی مچ گیری نکنن خیلی جاها ادا در میاوردم که طرف فکر نکنه من داغونم.
تا جایی که به قولی خوب چک و لگد خوردم و تصمیم گرفتم بیام تمرکز بزارم روی خودم حتی کلا آموزش دادن رو کنار گذاشتم و خیلی ها می گفتن چرا کنار گذاشتی ما داشتیم عمل میکردم به حرفات اما من دیگه نمیخواستم اینکارو کنم.
البته که انگار این میل به تغییر دیگران هست و هنوزم خیلی جاها مخصوصا تو زندگی با همسرم زیاد هست و این داستانی که مثلا دیدم که از یه نفر تو جمع تعریف شده من خواستم اون تعریف رو بگیرم مخصوصا تو خانوادم همسرم.هنوزم نیازه که روش کارکنم چون پاشنه آشیله مخصوصا درباره همسرم و خانوادم
استاد من فکر میکنم این تغییر دادن دیگران دلایل مذهبی هم داره مثلا تو ذهن من حداقل این هست که اگر بتونی دیگران رو هدایت کنی و زندگیشون رو تغییر بدی ثواب داره و راهی بهشت میشه اینم دلیلش اینه که هزار بار گفتن اگر بتونی کسی رو به اسلام دعوت کنی و تغییرش بدی 100 در صد بهشتی میشی چه برسه به اصلاح زندگی دیگران و از اون طرفم همون شنیده ها از خانواده و فرهنگ که مثل پیچک تو مغزما پیچیده
وچقدر دوره احساس لیاقت کمک به بهودم کرد دراین روند واقعا سپاسگذارم استاد.
یه مدتم که یکی از اعضای خانواده ما مشکلی داشت تو روابطش و کلا خونه ما بود اوایل من خیلی باهاش صحبت میکردم ولی به قول استاد قرص مسکن بود تا جایی که یه فایل از استاد دیدم که اسمش ما ناتوانیم در زندگی دیگران بود فکر کنم،از اونجا جلوی همه اعلام کردم که این موضوع دیگه به من ارتباطی نداره در حدی که با مخالفت شدید همه روبرو شد اما سعی کردم روی حرفم باشم و خودمو کشیدم بیرون ولی خانوادم انقدر غصه بیخودی خوردن انقدر خودشون رو اذیت کردن که واقعا نمیخام بگم
ونکته جالب این بود که با وجود غصه خوردن اونها و کلی دوندگی و اذیت شدن و داستان ها،اون فرد برگشت به زندگیش جوری که چشمای همه دراومده بود یعنی تا 1 ساعت قبلش میگفت عمرا برگردم ولی 1 ساعت بعدش طرف رفته بود!!!!
و من چقدر خدارو شکر کردم که هدایتم کرد و خودمو کشیده بودم کنار وگرنه فکر کنم خودم تیکه تیکه میکردم
سپاسگذارم استاد عزیز بابت فایلهای ارزشمندتون.
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام به دواستادعزیزم استادعباسمنش وبانوشایسته
سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش
خداروشکرکه به محض بیدارشدن ازخواب این فایل توحیدی روزی من قرارداده شده تا مسیرهدایت برام آسانتربشه، خداروشکربرای بودنم درمداردریافت این آگاهی ها، خداروشکربرای وجوداستادعباسمنش واستادشایسته نازنینم
استادچقدر لباستون بااون کلاه که پوشیدین زیباست وبابگراندپشت سرتون زیباترشده وماشالله که چهره شماهرروزداره جوانتروشاداب ترمیشه وپرانرژی تر، خدازوصدهزارمرتبه شکر
من چندروزی هست که گام شمارتحول زندگی من روشروع کردم وروزپنجم هستم واین فایل هم چقدرهدایت به موقعی بود، چون یکی ازدلایلی که تصمیم گرفتم روزشمارتحول زندگی من روشروع کنم همین موصوع بودکه فهمیدم بایدتمرکزبزارم روی خودم، چون قبلا که خیلی تواین زمینه داغون بودم من اصلا به حامی آدمای درددیده معروف بودم تودوروبریام، ونه تنهاهیچوقت نتونستم تاثیری بزارم بلکه خودم بیشتروبیشترفرومیرفتم تومنجلاب بدبختی وهمیشه میگفتم چرامن شانس ندارم، اعتراف میکنم که سخت ترین کاربرای من ترک همین عادت بود، اما به اندازه ای که من این عادت مخرب روتزک کردم آدم های اطرافم هم نغییرکردن، ولی تازگیا متوجه شدم که من درسته که کلامی به کسی حرفی نمیزنم ولی توی ذهنم هنوزدرگیرمساعل دیگرانم واین بززگترین هرزگاه انرژی من هست خیلی کارسختیه کنترلش چون به محض اینکه مشکلات ومساعل ورفتارهای اطرافیان رومیبینم تابه خودم میام میبینم در ذهن خودم دارم بهشون راهکارمیدم ویه ساعته که ذهنم درگیراون موضوع شده، والان متوجه یه چیزدیگه هم شدم که من لذت میبرم که وقتی یکی میگه خداخیرش بده شیرین اگه راهنماییم نمیکرد یااگه فلان چیزرونمیگفت من گرفتاربودم،ومن یه حس ارزشمندی اون لحظه میگرفتم، یامثلا برادرم که بامن زندگی میکنه بارها گفته اگه شیرین نباشه من نمیفهمم بایدچیکارکنم شیرین هست که زندگی روداره مدیزیت میکنه ومن حس قهرمان بودم دارم اون لحظه، وچندساله که میخوام مستقل بشم وبرم یه جای دیگ زندگی کنم ولی نشده که نشده، هرباریه چالشی پیش اومده، این حرف شما مثل پتک توسرم خوردکه من خودم دارم جلوی تغییرشرایط خودم رومیگیرم، من بایدهرروزوهرلحظه به خودم یادآوری کنم که من مسئول حل کردن ومدیریت زندگی هیچ کسی نیستم، من مسئول اینکه اگرداداشم ازدواج کنه دخترش مشکل پیدامیکنه نیستم، اینکه داداش من آدم ساده ای هست وتوروابط ازلحاظ مالی به پست آدم هایی میخوره که ازش سواستفاده میکنن من مسعول نیستم، زندگی خودشه وخودش میدونه بازندگی خودش، همه آدما خدایی دارن که هدایتشون کنه وقتی بخوان که هدایت بشن یرای تغییروبهترشدن، نمیدونین همین افکاری که درذهنم برای مساعل خانواده ام داشتم چه انرژی روداشت ازمن میگرفت وخداروشکرکه توی این چندروزقدم به قدم دارم برای بهبودخودم هدایت میشم وآرامشم صدهابرابرشده وتازه دارم متوجه ضعف های خودم میشم قبلا اصلا متوجه ضعف های خودم نبودم چون تمرکزم روی خودم نبود، الان درکناردوره احساس لیاقت فایل های روزانه روزشمارتحول زندگی من خیلی داره بهم کمک میکنه برای شناخت خودم….
خداروصدهزارمزتبه شکربرای نعمت آگاهی وهدایت، خداروصدهزارمرتبه شکربرای حضورم دراین سایت ووجودشما استادعزیزم واستادشایسته که با چه دقت وهوشمندی فایل های روزشمارتحول زندگی روگذاشته روی سایت وایمان دارم که اون منبع لایتناهی برای قراردادن ترتیب این آگاهی ها هدایتتون کرده چون به قلب همه ودرخواست های همه آگاهه، سپاسگزارم استادشایسته عزیزم
به امیدبهبودهمیشگی
استاد من شاید شاگرد قدیمی به حساب بیام
وقتی 17 سالم بود با شما و سایتتون اشنا شدم
یه شب راه افتادیم سمت همدان ولی وسط راه قبل از اینکه برم سمتش توی وسط راه موقعی که داشتیم توی پارک یه شهر غذا میخوردیم شوهر خالم گفت پایه اید بریم بزنیم سمت مشهد ماهم از خدا خواسته سالها مشهد نرفته بودیم ارزومون بود خلاصه همدان رها کردیم رفتیم سمت قم که بریم مشهد
رسیدیم به قم دایی من که اتفاقا طلبه هم بود و همیشه دنبال تشویق ادمها به چیزهای خوب بود مثلا خیلی وقتی عید میومد خونه پدربزرگم صحبت میکرد و پوستررررر میچسبوند روی شیشه در اتاق که بنا به فرموده فلانی و فلان حالا یادم نیست شایدم ایه قران بوده غیبت خوب نیست بگذریم این دایی من به من فایلهای معرفی دوره تندخوانی فرستاد
من همون روزها که قم بودیم رفتم سمت مشاور حرم دقیقا نزدیک حرم بود ولی اینقدر شلوغ بود که عملا برای منی که قرار بود به 48 ساعت نرسیده شایدم کمتر بزنم سمت جاده فرصتی نبود اووووه چه زوجینی که اومده بودن برای مشاوره
توی همین پرانتز بگم این دایی من چند سری که میرفتیم قم خونشون چون کرایه نشینم بودن توی محله های خوبی زندگی میکرد وااووو استاد یادمه سمت باجک و اینا بود فکر کنم چه خونه ها و درهایی و فضای ارومی بالای همشون زده بود مثلا هوالزراق
بگذریم ما رفتیم سمت مشهد از این فرصت استفاده کردم رفتم مشاور حرم بهش گفتم خیلی وسواس فکری دارم گفت پدرتم اینجوریه؟ گفتم اره گفت ارثی
گفت من یه ادرس از یک روانشناسی در اهواز بهت میگم برگشتی برو اونجا
گفتم باشه
خداروشکر بالاخره به ارزوم رسیدم رفتم مشهد
خداروشکر برگشتن رفتیم توی یکی از روستای خراسان خوابیدیم
خداروشکر گلهای آفتابگردون
جنگلهای گلستان
سرسبزی مازندران نور نوشهر و قائم شهر و..
و اصل ماجرا جاده چالوس بود
به به این جاده من خوووووووود ثروت دیدم
دیدم که میتونی مذهبی (ظاهر) باشی ولی بهترین ماشینو داشته باشی
دیدم که میتونی مذهبی (ظاهر) نباشی ولی بهترین ماشینو داشته باشی
خدایاشکر با اینکه حالم جسمیم اوکی نبود ولی خیلی مشتاق بودم که آشغال اطراف رودخونه چالوس اگر اسمش درست باشه جمع کنم و تمیزی به اون قسمت بدم
توی راه همش توی گوشم فایل معرفی تند خوانی بود من که تمام راهای ممکن برای رسیدن به هدفم رفته بود میخواسسسسستم تغییر کنم
برگشتم ماهشهر، مادرم یه نوبتی گرفت پیش یه مشاوره منم شب رفتم پیشش
توی سالن انتظار نشسته بودم یهو یه خانمی با سگش اومد گویا به خانم مشاور هم یه ارتباط نزدیکی داشت شروع کرد به صحبت کردن و از مردا بد گفتن بعدش خانم مشاور اومد باهم کلی خوش بش کردن و اینا
بعدش من رفتم داخل براش توضیح دادم که مشکلم چیه گفت باید 13 جلسه بیای گفتم اوکی خدافظ اومدم بیرون با خودم گفتم 13 جــــــــلسه بیام ؟؟؟؟ چی میگه من اصلااااا وقت ندارم 13 جلسه بیام که بفهمی چمه ؟؟؟
همون شب به مادرم گفتم اینجا خوب نیست
حس خوبی نگرفتم از اون مشاوری که با اون زن ارتباط داشت
الان که بهش فکر میکنم من به دنبال مسیر پاک بودم
قرار بود زنگ بزنم اهواز مادرم گفت شده حتی میریم اهواز مشکلت حل کنی (نمیدونم چرا مادرم اینقدر مصمم بود اخه مادرم فک و فامیل همه باورشون این بود هرکی توی این فضای دکتر و این چیزا میخواد بره حتما دیوونس و البته الان فکر میکنم تمرکز زیادی روی بعضی فامیلهای بابام بود چون چندتاشون با اینکه ادمهای به گفته اطرافیان باهوشی بودن ولی اسیر افکارشون شده بود)
جالبه اون موقع که عین… درس میخوندیم نمیگفتن مثل فلانی و فلانی از فامیلهای بابات که الااااااان سالهاست توی آمریکا زندگی میکنن و کار میکنن و همین جدیدا یکی دیگشون قراره بره اونجا ادامه تحصیل بده توام میتونی بورسیه بگیری
ولی برای مشکلات خوب یاد گرفته بودن و یاد گرفته بودم ازشون که توجه کنم روی ناخواسته و بجای اینکه روی خواسته هام توجه کنم روی ناخواسته ها توجه میکردم (همون فامیلهایی که دچار وسواس فکری و روحی شده بودن)
اینم ثابت میکنه که چرا با وجود اینکه این همه درس میخوندم ولی نتایجم هیچچچ وقت راضی کننده نبود در حد تلاشم نبود.
بگذریم قرار بود که زنگ بزنم اهواز نمیدونم چیشد منصرف شدم فکر کنم زنگ زدم به خانم فرهادی و گفت باید ثبت نام کنی سایت
منم زنگ زدم به داییم گفتم میخوام دوره تندخوانی بخرم میای بخریم استاد نمیدونم این حلال بوده یا نه چون داییم جز خانوادم نبود در هر صورت ما خریدیمش
اومدیم سایت ثبت نام شدیم از گروه تحقیقاتی عباسمنش ایمیل خوش امد گویی اومد خودش شخص استاد از حضورم در سایت تشکر کرد
ما رفتیم سراغ تندخوانی
اینم در حالی بود که هرشب من بعد از نمازم گریه میکردم هر شب گریه میکردم
گاهی دعا میذاشتم گریه میکردم فقط دلم میخواست خالی بشم
یه شب همون اخرای گریهام بود یه چیزی گفت اینقدر گریه نکن برو بجاش فایل ها گوش بده
من اومدم سایت شروع کردم دوره تندخوانی چند جلسه رو شروع کردم کار کردن هنوز خلاصه نویسی هاشو دارممممم
استاد نقشه ذهنی یادته استاد نمیدونی چه نقشه ذهنی روی برگه آ سه کشیدم مابین خیلی کم به بقیه فایلا نگاه میکردم ولی فقط یه نگاه می انداختم تا یه حسی بهم گفت اصلا تندخوانی بذار کنار بیا روی فایلهای دیگش کار کن
من تقریبا چند هفته از مدرسه گذشته بود من یه داشتم فایلهای رایگان گوش میدادم ویه چالش داشتم یه مقاومت عجیبی داشتم میگفتم نمیرم مدرسه برم مدرسه نمیتونم این فایلا گوش بدم بالاخره با کلی مقاومت دست خودم گرفتم و رفتم مدرسه میتونم بگم تنها سالی که من از درس خوندن لذت بردم اونم سال چهارم دبیرستان بود وقتی که داشتم فایلهای استاد گوش میدادم
تـــــمام دغدغم این بود که روی این مباحث کار کنم
هنزفری بلوتوثی میبردم مدرسه
سخنران اومده بود مدرسه من میپیچوندم میرفتم که نشنونم
وقتی فشار ذهنی روم زیاد میشد نمیتونستم ذهنم کنترل کنم اجازه میگرفتم و میرفتم بیرون
من قبلا اینو گفتم من توی مدرسه شاهد مدرسه ارزوهام درس میخوندم توی همون مدرسه توی سیستم اتاق پرورشی فایلها رو میذاشتم با فلشی که از خونه می اوردم و میدیدم میومدم توی سایت :)))
یه روز یه نفر اومد توی اتاق گفت چیکار میکنی گفتم دارم فایل های استاد عباسمنش میبینم گفت من عباسمنش میشناسم فلان سمینار رفته بودم بودش حتی از نزدیک دیدمش با خودم گفتم این چی میگه عباسمنش که چندسال امریکاس نمیدونم اخر نفهمیدم ولی یه غریبه اومد گفت عباسمنش اشناس
چقدر تلاش کردم مربی پرورشیمو عضو سایت کنم ولی ایشون چون خیلی از شوهرش میترسید با وجود اینکه خیلییی حرفاتون قبول داشت ایمیلش دچار خطا بود
خانم پرورشی اگر کامنت منو خوندی و اینجا توی این سایتی حتما برام پیام بذار :))
اوه استاد ازت ممنونم
باقی روزهای که با شما بودم و مدرسه میرفتم میتونم بابت هر روزش بنویسم اینجا از اینکه تغییر کردم و اصلا نشنیدم که اون خانم مشاور حرم امام رضا گفت مشکلت تو ارثیه
نشنیدم حرفهای مادرم که میگفت چیکار کنیم پدرت همینه
اینا رو نوشتم تا بگم من هدایت شدم.
اسمشم تاحالا نشنیده بودم چون من درمورد مسائل موفقیتی هیچ استادی مشاوری نمیشناختم تنها کسی که میشناختم مشاور مدرسم بود که اونم..
دنبال مسائل موفقیتی با مدرس فلان و بهمان نبودم هیچ بسته روانشناسی تهیه نکرده بودم
ولییی تا دلتون بخواد دنبال بهترین استادها توی حوزه کنکور بهترین کتابها بودم
یه تایم هایی من با استادهای پروازی که میومدن شهرم کلاس میرفتم
با اینکه مدرسه شاهد بودم ولی مدیر جدیدمون دوسال اخر این استاد میاورد برای کنکور البته با هزینه یا حتی سال قبلش با همین استادا توی جای دیگه کلاس میگرفتم ولی از وقتی با استاد اشنا شدم همه چیز گذاشتم کنار
ارام ارام البته.
همیشه دنبال بهترین بودم ولی نمیخواستم مسئولیت زندگیمو قبول کنم
به محض اینکه خواسته تغییر در من شدید شد من با استاد اشنا شدم و حرفاش روی من تأثیر گذاشت
وقتی اون موقع با الانم مقایسه میکنم میگم اون موقع من اومدم توی سایت دیگه استاد میگفت من مقاومت خیلی کم داشتم خیلی
بخاطر همین به 9 ماه نرسیده منی که سالها میخواستم ورزشکار بشم و علاقم فوتسال تجربه کنم و هیچ وقت اقدام نمیکردم یه شب و یه لحظه تصمیمش گرفتم سمتش
استاد عزیزم چی بگم از این مدت الان 2 ماه چند روز دوباره برگشتم به سایت یادم نمیاد توی مدت روزی نبوده که فایلی گوش ندم
استاد شاید شما باور کنید چون خیلی چیزا دید
من توی رطوبت 84 درصد خوزستان میرفتم میدویدم چون تنها چیزی که توی ذهنم بود همین بود ولی حتی اگر این ایده فهمیدم جواب نمیده ناامید نشدم یه شب که تصمیم گرفتم تنهایی اخر هفته برم اهواز چون دربی خوزستان بود یه نیروی بدون اینکه بدونم منو برد سمت تلگرام و رفتم توی پیام های سیو شدم و همینطور رفتم بالا یکی از پیام های کانال شما بود زدم روش بدون فکر اومدم توی کانال پروژه خانه تکانی!! زدم روش و شروع شد
بابا تو کی بودیییی که منو اون شب بردی توی تلگرام من حتی نمیدونم براچی منو اوردی دوباره توی سایت عباسمنش
شخصیت بی ایمانم : بابا ما چرا اینجاییم داشتیم زندگیمون میکردیما اومدیم اینجا چیکار
شخصیت با ایمان: بیا
من : ها این وسط چه اتفاقی داره میوفته
شخصیت بی ایمانم : چی میگه این عباسمنش چرت و پرت میگه اره
من: همه چیز درون خودم
شخصیت بی ایمان : برو چرت و پرت نگو همه چی درون من
شخصیت بی ایمان : پارتی پارتی میخواد
شخصیت با ایمان : بیا، سکوت
خدایا جون خودت منو هرجا میخوای ببری ظرفیتش بهم بدیا اولش من حوصله شکست مکست رو ندارما
توی این مدت بارها به خودم میگم من چرا توی سایت عباسمنش؟
بعد با خودم میگم نمیدونم فقط یادمه اونشب به خودم گفتم با این چیزی که دارم توی اینده میبینم بخوای منتظر بمونی هیچ اتفاقییی نخواهد افتاد فقط همینو یادم
استاد شما الان برام یه ادم جدیدی که میخوام از اول بشناسمش اصلا احساس میکنم تازه وارد این سایت شدم مثل اون سال که برای اولین بار با شما اشنا شدم
خب میخوام بگم مثل اولای کامنت هدایت شدم
دوستان جواب اون سوال استاد که خودشم جوابش داد یه بار دیگه از طرف شاگردش که منم بشنوید هدایت شدم
دم اونی که این کامنت طولانی منو تا انتها خوند و اینجاس گرم خودم خیلی موقع پشمام میریزه که بچها چطور کامنت طولانی مینویسن و چطور بقیه میشینن و تا انتها میخونن
در پناه الله یکتا
با ایمان
مریم درویشی
به نام خدایی که مرا انسان آفرید ،سلام بر استاد عباسمنش عزیز،#سرور_عظیم
وقتی که از لذات کوچک در زندگی لذت بردی، مجموعه ی انباشته شده ی این لذات، یک سرور عظیم در وجودت است
منتظر یک سرور عظیم نباش که برتو نازل گردد.
هرگز چنین اتفاقی نمی افتد.
سرور بزرگ چیزی نیست جز لذات کوچک که در درونت انباشته شده اند.
مجموع تمام این لذت های کوچک تشکیل آن سرور عظیم را می دهند.
وقتی غذا می خوری، لذت ببر
وقتی می نوشی، لذت ببر
وقتی حمام می گیری، لذت ببر
وقتی راه می روی، لذت ببر
دنیای به این زیبایی، صبح به این قشنگی ابرهای زیبا، برای جشن گرفتن به چه چیز دیگر نیاز داری؟
آسمان پر از ستاره… برای سپاسگزاری کردن به چه چیز دیگر نیاز داری؟
خورشید از مشرق طلوع می کند….
برای خشوع و خضوع به چه چیز دیگری نیازمندی؟
و از میان هزار و یک خار، گل سرخی کوچک غنچه اش را باز می کند،
بسیار آسیب پذیر، بسیار شکننده، با این حال بسیار قوی، بسیار آماده برای جنگیدن با باد، با رعد وبرق. به این شهامت نگاه کن….
برای درک اعتماد و توکل به چه چیز دیگر نیاز داری
تکنیک ها وقتی مورد نیاز هستند که تو این روزنه های کوچک به خداگونگی را از کف داده باشی.
اگر به نگاه کردن از میان این روزنه ها ادامه بدهی، تاثیر جمعی آن بازشدن یک در بزرگ است.
و ناگهان شروع می کنی به دیدن اینکه نیایش چیست
نه فقط دیدن آن، بلکه شروع می کنی به زندگی کردن آن
#یگانگیرااحساس_کن
تا می توانید با هستی در ارتباط باشید
کنار درختان بنشینید، آنها را در آغوش بگیرید و احساس کنید که با آنها یگانه شده اید…
هنگام شنا کردن، چشمان خود را ببندید و احساس کنید که در آب حل می شوید…
اجازه دهید میان شما و هستی، یگانگی رخ دهد و آنرا احساس کنید.
هرجا که هستید، راهها و ابزارهای مختلف را بیابید تا یگانگی با هستی را احساس کنید.
هرچه بیشتر انرژیهای شما با انرژی های دیگر ممزوج شود، بیشتر احساس می کنید که در خانه حقیقی خود هستید
این کار خیلی شادی بخش است.
اگر سرور و لذت از این کار را بچشید، متوجه خواهید شد که تاکنون در زندگی تجربه گوناگون بسیاری را از دست داده اید.
هر تجربه ای از این دست،
غروب، طلوع، ماه، ابرها، آسمان، چمن و …
می توانست تجربه ای شادی آفرین و لذتبخش باشد که آنرا از دست داده اید
وقتی روی زمین دراز کشیده اید، احساس کنید که با زمین یکی شده اید. در زمین ذوب و ناپدید شوید؛ اجازه دهید زمین نیز در شما نفوذ کند.
#مدیتیشن، یعنی یافتن راههای ممکن برای #یکیشدنبا_هستی.
خداوند هزاران راه برای وارد شدن دارد که همه جا در دسترس هستند.
به همین دلیل است که گاهی عشاق، بدون اینکه بخواهند، در شادی و سروری ژرف، طعم مدیتیشن را می چشند
میلیونها راه برای درک این یگانگی وجود دارد که اگر به جست و جو بپردازید، برایش پایانی نمی یابید.
با سلام خدمت دوستان گلم و استاد عزیز و خانوم مریم شایسته مهربان
استاد عزیز و دوستان من یه دونه هستم توی خونه و مادرم و پدرم و خواهرم بهم میگن سعید بیا برو دنبال کار کشاورزی سعید بیا برو این کارو بکن سعید بیا برو اون کارو بکن یعنی میخوان با حرف زدن منو تغییر بدن اما این کار فقط نو بیشتر به سمت و سوی خودم میبره من اون کاریه که دوست دارمو انجام میدم حالا چه خوب چه بد اگه بد شد تیجه ازش میگیرم اگه خوب شد و بازم نتیجهام خوب شده
و دوستان عزیز و استاد عزیز مادرم رو من خیلی حساس بود خیلی دوستان عزیز روی هرچی بیشتر حساس باشی ربه بیشتری ازش میخوری بارها و بارها دیدیم به قول استاد دیگه نیازی به قسم حضرت عباس نیست من مادرم روم انقدر حساس بود که نمیذاشت تفریح برم نگذاشت بچگی کنم و خیلی و خیلی اون آرزوها یه بچگی توی قلبم مرد و تبدیل شد به عقده تبدیل شد به حقارت و تبدیل شد به یک فاجعه بدون معنا چرا عقده به وجود میاد اصلاً چرا اعتماد به نفس ما به شدت میاد پایین چرا موقعی که میخوایم ابراز علاقه کنیم چرا موقعی که میخوایم با یه جنس مخالف حرف بزنیم چرا موقعی که میخواهیم شغلی را بیزینسی رو اجرا کنیم چرا موقعی که میخواهیم ندگی خودمون رو خودمون بسازیم و تصمیمهای خودمون و خودمون عملی بکنیم به خاطر عقبه هستبه خاطر اون باورهای مزخرفی که از بچگی کردم تو کله ما میگفتم با جنس مخالف حرف نزن نمیدونم باعث آبرو میشه باعث این میشه که اون زشته شغلی که میخواستیم به پا کنیم میگفتن اگه این شغل انجام بشه پول توش نیست خواستیم ازدواج کنیم با دختر فلانی اگه ازدواج کنی خوبه ولی با اون دختر اگه ازدواج کنی بدبخت میشی دو ثانیه حرفهایی که دارم میزنم اینا تجربههای خودمه این چیزایی بوده که از بچگی با من بوده منو الان کاری به قرآن ندارم من الان کاری به خودم دارم که چه بر سرم اومده چه باورای مزخرفی کردم تو کلم الان مادرم میدونی چی میگه بچهها بهم میگن باید کشاورزی کنی باید زجر بکشی تا به یه چیزی برسی دوستان من اینو قبول ندارم من اینو اصلاً قبول ندارم مگه من اشرف مخلوقاتم اگه من خدا از روح خودش در من دمیده اگه حضرت سلیمان به خداوند در شد گفت خدایا چنان ملکی به من عطا کن که نه قبل از من و نه بعد از من به کسی دادی اگه یوسف پیامبر از دل چاه در کرد و بردش کردش عزیز مصر اگه اون نوحو هدایت کرد همه امامامون هدایت کرد اگه استادمون عباس منش هدایت کرده به این چنین ثروت و رابطه خوب و من دیگه کاری به کسی ندارم دوستان باور کنین الان این کامنتو که میذارم توی یک شرایطیم که بسیار بسیار نیازمند یک رابطه عاطفی و ثروت و ایمانولی خدا سر شاهده دارم تمام تلاشمو میکنم که بتونم از راه درست و از راهی که خداوند هدایتم میکنه به اون مسیر برم من اون مسیری که میرفتم اون همش اشتباه بود من از خدا گفتم گفتم خدایا من میخوام زندگیم توی این دنیا عالی و تا جایی که در توان دارم بتونم عمل بکنم و زمانی که از جاده خاکی میزنم بیرون خودم متوجه میشم علامتهای بدنی مشخص میشه مثل الان که سرما خوردم چون که چند روز از شما دوستان جدا شدم کامنتهای شما بچهها رو نمیخوندم فایلهای استادو گوش نمیدادم انرژی هم اومده بود پایین و دوستان این قانون به هیچکس رودرواسی نداره حتی حتی عزیزترین ک که باشی رودرواسی نداره و قربون خدا برم من که چنین قانونیه بنا کرده که اصلاً نمیشه گله مند شد به هرچی که دوست داری میرسی دوستان معجزه میدونی چه زمانی اتفاق میافته زمانیه که باوراتو داری درست میکنی و یک باوری که واقعاً پاشنه آشیلته اونه و استاد عزیز ازت خیلی سپاسگزارم نمیدونم چطوری ازت سپاسگزار باشم نمیدونم واقعاً که تمام تلاشتو میزاری فارغ از اون پولی که بابت محصولات که دریافت میکنی فایلهای رایگان را در اختیار ما میذاری بدون بی پرده و بدون توقع برای ما دوستان توضیح میدی که قانون خدا چه شکلی داره عمل میکنهاستاد عزیز یه چیزی در مورد فایلهای رایگان بگم من روزی که فایلهای رایگان رو گوش میکردم میگفتم یعنی خدایا یه روزی میشه منم دورههای استادو بگیرم و استاد زمانی که میرفتم توی فشار حالا از روحی عاطفی مالی به صورت ناخودآگاه پول از یه جایی میومد و من دورتو خریدم مثل دوره عزت نفس مثل دوره راهنمای عملی دستیابی به رویا مثل دوره روانشناسی ثروت 1 به استاد عزیز میخوام اینو بگم که من تمام تلاشمو دارم میکنم که بتونم یه روز خوبی داشته باشم و به قول ان ایا فقط برای امروز زندگی کنم استاد عزیز تنها چیزی که فقط و فقط منو از این خدا خواستم گفتم خدایا به راه درست منو هدایت بکن و از راه درست منو به خواستههام برسون راه منحصر به فر راهی که بتونم خدایا از چیزهایی که بهم میدی و بتونم استفاده هم بکنم قشنگی داستان به اینه خدایا شکرت بابت هر آن چیزی که بهمون دادی
در پناه حق باشیم
با سلام و عرض ارادت خدمت همه دوستان و استاد عزیز
در رابطه با اینکه ما می تونیم زندگی دیگران و تغییر بدیم میخام از تجربه خودم بگم
خب من در حالت عادی عاجز از این بودم که حتی کوچکترین مشکل خودم و تغییر بدم چه برسه به مردم و دیگران ولی خب در درجات تسلیم این امر میتونه محقق بشه
من تجربه شرکت در کلاس های عرفان حلقه رو داشتم و دارم و اونجا جناب محمد علی طاهری کار نشد و از طریق حلقه ها هم خودشون انجام دادن هم به ما تفویض کردن که بتونیم انجام بدیم
مکانیزم کار هم اینه که از طریق نیروی کیهانی کارها انجام میشه و شمای صاحب حلقه باید نظاره گر شاهد و یا همان تسلیم باشید تا کار انجام بشه
خود من تجربه درمان سرطان خون پسر 14 ساله رو داشتم که سه ماه از زندگی شون مونده بود که از طریق حلقه فرادرمانی ، درمان انجام شد دقت کنید درمان شد نه کنترل در علم پزشکی ما برای خیلی از مشکلات درمان نداریم مثلا خوابگردی دندونه قروچه و …..خب شکر خدا در این عرفان که دشمنان بسیار زیادی هم به خود دید ماجراهایی بود و درمان هایی انجام شد که طرف مثلا سالیان سال بود درگیر بود مثلا بیماری های سایکو سوماتیک یا بیماری های روان تنی که عموما از طرق خود بدن دادگاهی میشه و فرمان به بیمار شدن و صادر میکنه همه رو تجربه کردیم من از این نظر میتونم بگم بله ما میتونیم در زندگی افراد تغییر ایجاد کنیم ولی به غیر از این با پند و نصیحت و تکنولوژی نشده و نخواهد شد چرا که انسان اساسا تکنیک پذیر نیست
در واقع اگه تسلیم بتونیم بشیم کارها انجام خواهد شد ولاغیر برای همینه که استاد هرچی از تجربیات یا موفقیت هاشون میگن درست درک نمیشه چون استاد عباس منش با تسلیم شدن هدایت شدن حالا اون هدایت ها رو فایل کردن و در اختیار عموم قرار دادن که نتایج غالبا سطحی بوده و ادامه دار نیست چرا که فرد تسلیم نشده و صرفا از تجربه دیگری داره استفاده میکنه
در هر صورت ما انسانها اگه تسلیم نیروی خیر و مثبت باشیم در زندگی دیگران تغییرات عمده مثبت خواهیم داد و اگه تسلیم نیروی شر باشیم تغییرات منفی ( طلسم ، جادوی سیاه و زبان بند و …) رو خواهیم داشت ، اصلا هم به اعتقاد و ایمان شما ربط نداره کافیه فاز منفی اختیار کنیم تا دچار مشکلات متافیزیکی و فیزیکی بشیم
ممنون بابت این فایل ارزنده