آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1 - صفحه 11 (به ترتیب امتیاز)
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 1298MB41 دقیقه
- فایل صوتی آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 140MB41 دقیقه
به نام خدا
سلام به استاد عزیزم و تمامی دوستان
استاد واقعا چه کسی هست که به این صحبت ها و به قرآن عمل کند من که تا به الان نتونستم و خیلی شدید میخواستم که عمل کنم اما بلد نبود کج فهمی داشتم ولی خیلی تلاش همجوره کردم از مهاجرت به خارج کشور و مهاجرت داخل کشور و ترک دوستان و خانواده و چندین بار مطالعه قرآن و هزاران بار دیدن فایل های شما و…
و الان میفهمم که آماده نبودم و الان خودم میفهمم که یکم بیشتر آماده شدم و میخوام فقط و فقط نگاهمو درست تر کنم و عمل گرا تر بشم …
من بارها اتفاقاتی که توی این فایل گفتین برام اتفاق افتاده من همین چند وقت پیش خاستم یکیو سربه راه کنم خودم نابود…
و بهتر فهمیدم که ما همه برابر هستیم و همه قدرت خلق داریم و اونی که بغل جوب هست خودش انتخاب کرده اونی هم که توی مرسدس نشسته خودش انتخاب کرده و همه برابریم و نیازی اصلا و اصلا به دلسوزی نیست …
استاد شما گفتی قرص آرامش بخش من چک خیلی مواقع قرص آرامش بخش و بانک و تایر زاپاس بودم
چرا ؟
دلیلش ؟
چون احساس لیاقت نداشتم چون شرک داشتم چون خودم رو نمیدیدم و ترس داشتم و عروسک خیمه شب بازی بودم …
اما الان همین الان احساسم بهم گفت حتی از این به بعد اگرم میخوای خود افشایی کنی کلمات درست به کار ببر و درست تر زیباتر خود افشایی کن یا اصلا نکن چون نیازی نیست …
استاد سپاس گزارم جهت ضبط این فایل آگاه کننده
در پناه حق باشید
بنام خداونده بخشنده و مهربانم…
سلام به استاد عزیزم و مریم بانو قشنگ قلب ….
سلا م به همه دوستان پر از عشق و عزیز کرده خدا…
خدایا شکرت سپاس از تو برای این هم زمانی قشنگ…
من دیروز این فایلو دیدم گفتم بعد نگاهش میکنم…
الان حله مسایل رو میخوام کار کنم…
دیشب یه اتفاقی برام افتاد که الله اکبر الله اکبررررر….
به خدا گفتم من تسلیم تو هستم من هیچ نمیدونم تو میدونی منئ کار نمیتونم بکنم تو میتونی…
امروز اومدم و این فایل رو دیدم الان دقییقه 22 این فایل هستم من دیشب از مدار خارج شدم توری که به خودم نگاه کردم دیدم برگشتم به سالهای قبلم که خود زنی میکردم…
بابت چی ایجور شدم چون کمک خواستن ازم و من هم گفتم کمک میکنم تویه جمع یه بحثی پیش اومد که من فقد اتیش گرفتم و اتیش گرفتم که چرااااا من باید اینکار کنم…
و به درگاه خداوند توبه کردم و گفتم خدایا منرو ببخش من تسلیم تو هستم من تسلیم هستم من رو ببخش که من فراموش کارم خدایا من رو ببخش….
استاد دمت گرم .من همینجا داد میزنم …
که استاد درست میگه من همین دیشب تجربش کردم در تاریخ 19.9.1403 اره من تجربش کردم هنوز 24 ساعت نشد…
خدایا سپاس گزارم ازت خدایا ممنونم ازت خدایا بینهایت شکرت خدایا بینهایت سپاس از تووووو الهی شکرت رب من شکرت رب نازنینم….
باهام حرف زدی شکرت رب من
من هیچ توانایی در تغییر زندگی دیگران ندارم من ندارممممممم….
حسین اینو یادت باش خطر ناک که تو فکر میکنی کار خدارومیخوای برای دیگران انجام بدی حسیننننننننننننن
خطر ناککککککککککککککککککککککککککککککککککککک
کسی که امده نباش تایید میکنه و بعد از نیم ساعت نیم ساعت متوجه میشی که بابا ایجور نیست که فکر میکردی..
خدایا شکرت برای این اگاهی و این هم زمانی الهی شکرت رب من شکرت…
خدارو صد هزار بار شکر استاد بیصبران منتظر حرفهای خداوند هستم در مورد این موضوع استاد بینهایت ازت ممنونم بینهایت از بانو شایسته ممنونم که باز هم مثل همیشه سنگ تمام گذاشت ممنونم ازتون عشقهااااااااااااا دوستتون دارم
در پناه جان جانان رب العاالمین شاد سلامت و ثروتمد باشید …
با عشق حسین عبادی بنده خوب خدا…
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته گل که شایسته بهترینهایید.
استاد جان میرم مستقیم سر اصل مطلب .من کلاسی دارم که مربوط به آموزش خودشناسیه .که تمام این سالها به قول شما ،،تمام تلاشم برای تغییر بچه ها بود.و زور میزدم تا کمک کنم.و راه راست رو به سمت بچه ها کج کنم.
و واقعا خودم از راه راست خارج شده بودم.به یکی از بچه های کلاسم خیلیییی کمک میکردم ومشاوره میدادم.بعدش این دوستمون رفت پیش یه روانکاو و دقیقا همون صحبتهای من رو به این دوست گفته بودن و ایشون مدام کارش اعتبار دادن به خانم دکتر بود واین وسط خشم من بیشتر میشد و با خودم میگفتم پس من چی.چرا منو نمیبینه؟ و کلافه بودم به خاطر تلاشهایی که بی ثمر شده بود.با خودم میگفتم منم همین حرفا رو میزدم که.پس چرا منو ندید.و نقصهام رو شده بود برام.وقتی به خودم رجوع میکردم ،متوجه خلا های خودم میشدم.احساس بی ارزشیم خیلی پر رنگ شده بود تا جایی که دقیقا توسط همین دوست ،،توهین های زیادی شنیدم و درسم رو گرفتم.از سال 95 تا الان ،،با وجود شنیدن این صحبتهای شما, انگار که من درک نکرده باشم ،،به این رفتار کمک کردن و نجات انسانها،،ادامه دادم تا بالاخره به قول شما ،چون تغییر نکردم و فکر میکردم که تغییر کردم،چک و لگدهای جهان شروع شد
.و من توسط صمیمی ترین دوستانم ،،،له شدم.و الان که چند ماه ازین داستان گذشته ،، فهمیدم که دقیقا چون نیاز داشتم به دیده شدن و تو قالب کمک به افراد این دیده شدن منو ارضا میکرد،،جهان هم به این نیاز من پاسخ میداد و تمام این سالها یه عالمه آدم نیازمند به من رو،،، به سمتم ارسال میکرد.ماها تو یه مدار بودیم،(اونا نیاز به سطل زباله داشتن من نیاز به جمع کردن زباله) و الان دقیقا 4 ماهه که قید دوستام رو زدم و شروع کردم به تغییر اصولی خودم و تمرین سکوت،،،،به قول شما استاد جانم،،اینقدر قشنگ انرژی هام ذخیره میشن که نگو.توجهم به خداوند خیلی بیشتر شده و مدتیه فقط دارم رو قسمت سوم از روانشناسی ثروت یک کار میکنم که در مورد توجه هست.به هر چیزی توجه کنم جهان از اصل همون وارد زندگیم میکنه.و من دارم به اصل خودم و خداوند توجه میکنم فقط .ممنونم از خداوند که به من فرصت داد تا توی مسیر آگاهی قرار بگیرم و ممنونم از شما استاد جانم که راهنمای من توی تمام این سالها بودید.خیلی دوستتون دارم…عشق به قلب خودتون و خانم شایسته عزیزم.
به نام خداوند بخشاینده و مهربانم، هدایتگر،حمایتگر، خدایی ک نمیزاری من یه ذره ب راه کج برم، سریع دست نوازش میکشی ب سرم و منو ور میداری میزاری تو مسیر درست. خدایی ک میگی بنده ی خاص من، من تورا برای خودِ خودم آفریدم، من تو رو بیهوده نیافریدم، بیا بزارمت تو راه راست ک داری میزنی جاده خاکی.
سلام استاد عزیزم، سلام خانم شایسته دوست داشتنی
استاد بخدا اگر بدونید از چه ضرری جلوگیری کرد این فایل، وااای اصن دیوانه شدم از کجا شروع کنم خداجانم، چه خوشبختم، ضرر روحی، ضرر انرژی و تمرکزم، من فراموش کرده بودم قوانین رو استاد، با اینکه همین دیروز جلسات قدم 6 ک گفتید تمرکزتون ب طور خودخواهانه روی شخص خود خودتون باشه، اونجا هشدارهای خدا شروع شد و با این فایل ب اتمام رسید.
خدایا تو چقدررر خوبی آخه، وقتی آدم تو مسیر درسته و داره خوب رو خودش کار میکنه انگار خدا بهش اجازه نمیده ک راه کج رو بده و آگاهش میکنه چون لحظات بیشتری وصل عه ب خدا، لحظات بیشتری آرام عه.
استادجان اعتراف میکنم ک من در مورد روابط با جنس مخالف داشتم کاملا برعکس با خانواده ام رفتار میکردم، ینی ب این نتیجه رسیده بودم ک در مورد خانواده ام نصیحت نکنم و دخالت نکنم چون دیده بودم هرچه ب مادرم میگفتم انقد دلسوزی بیجا نکن ب خواهرام انقد هواشونو نداشته باش برا خودت ارزش قائل باش اینو بخور ووووو دیدم آقا هیچ فایده ای نداره گفتم ب من چه و دیگه کلا رهاش کردم، ولی هنوز حرصم می گیره و اتفاقا بدترین رفتار رو هم از خواهرام می گیره و درسش رو نمی گیره بعد من کله ام داغ میکنه میگم ینی نمی بینی این بی احترامی رو؟؟؟ بازم حمایت میکنی.
حالا تو روابط با جنس مخالف، با اینکه من نمی زاشتم روابط ب جلسه سوم برسه و می فهمیدم طرف مقابل طبق معیارهای من نیست، ولی داشت یه روندی تکرار میشد، با اینکه هربار افراد بهتر و آگاه تر ب قوانین جهان و در مقایسه با قبلی کلی بخوام بگم بهتر میشن، ولی ولی الگوی تکراری این بود ک
من مسکن افراد میشدم، من دلیلِ حال خوب افراد میشدم و اصلا یه احساس ضعف میکردم بعدش ک چرا من باید حال خوب کن باشم؟ چرا جسم من باید دلیل حال خوب فرد باشه؟ چرا تاچ کردن من باعث حس خوب میشد ولی وجودِ خودم نه؟
بهشون هم میگفتم فقط تایید میکردن و باز اون حسِ نیاز رو در اونها می دیدم. اصن حرفامو درک نمیکردن. چرا حضور خودم ارزشمند نبود؟ چرا حرف های مشترک و تبادل اطلاعات مون اون حس خوب رو در ما ایجاد نمیکرد؟ و بعدش دیگه گفتم آقا از اول یه حد و حدود میزاری و اگر ذره ای حسِ مسکن و حال خوب کن گرفتی با تمام خوبی های فرد مقابل ک دخترای دیگه خودشونو می کشن تا با این انسان های سالم دوست بشن، دیگه ادامه نمیدی و کااااات، الفرار.
دیدم آقا لیاقت من خیلی بیشتر از ایناست، من یک خانم هستم و اینطور احساس لیاقت میکنم ک فردِ مقابلم منو بخاطر خودم بخواد، همونطور ک من فرد مقابلم رو بخاطر ماشین و پول و تیپ اش نمیخوام، اولویت های من با 99 درصد دخترای دیگه فرق داره.
استاد باارها شده تو ذهنم میگفتم وای با پارتنرم بریم دور دور آهنگ و اینا، شده رفتم ولی بعدش دیدم باباااا اون عشق بازی ای ک من با خدای خودم میکردم کجا، اون پیاده روی هایی ک من با خدام میکردم کجا، اون هم صحبتی های منو خدام کجااااا و اینا کجا
چون من از درون از عشق رب پر بودم ک علاوه بر وابسته نشدن بلکه خدا سریع بهم میگفت قطع کن و از این حاشیه دوری کن. با اینکه تو این 5 رابطه آشناییت من اصن بصورت خودخواهانه برای افزایش عزت نفسم و بالا بردن مهارتم و رفتن تو دل ترسهام قبول کردم اونم میگم اجازه دادم خدا خودش ب راحتی وارد زندگیم کنه اون فرد متناسب با مدارم رو، و حتی با اشاره ی چشم هم تو کار خدا دخالت نکردم، و همین باعث شد با افراد متناسب با مدارم و باشخصیت آشنا بشم، با اینکه درسها گرفتم ولی دیدم آقااااا بخدا عشق خدا یه چیز دیگه است، ینی هربار من توحیدی تر شدم، هربار ب خدا نزدیک تر شدم، هرر بار گفتم خدایا باشه فهمیدم بخدا ثابت شد بهم ک خودت عشق اول و آخرمی، خودت عشق راستین و واقعی منی، منو تو از اول باهم بودیم تا آخرشم هستیم، تو همیشه جات وسط وسط قلب مه، ینی بهم ثابت کرده منم گفتم باشه شما درست می فرمایید چشم.
یه اشتباه رفتاری دیگه ام، اینکه تو همون دقایق ابتدایی آشناییتم با اون افراد، میخواستم سریع برم سراغ حرف زدن از قوانین، ک بگم آقا من حالیمه، من خیلی عاقل فهمیده، آگاه از قوانین جهان، من روی بهبود شخصیتم دارم کار میکنم، حتی زودی اسم شمارو تو حرفام می اوردم و میخواستم شمارو معرفی کنم، و اونا تو ذهن شون میگفتن به به چه خانم فهمیده ای، چه مشاور خوبی میتونه در آینده باشه برام
و فهمیدم آقا در مورد قوانین ک خواستی حرف بزنی زیپ دهن تو ببند و سکوت کن و دنبال تحسین نباش. استاد همین ک این فایل تموم شد یه دوستی رو خیلی صریح قطع کردم، چون طبق معیارهام نبود و اصن انگار اون تحسین شدنه کورم کرده بود، یه سری معیارها ک خیلییی برام ارزشمند بودن رو و ایشون نداشت رو نمی دیدم و یه جورایی خودم رو قانع میکردم و میگفتم درستش میکنم، و حتی میگفتم این فایل استاد ب دردش میخوره اون یکی ب دردش میخوره، وایستا ب موقع براش میفرستم تا تغییر کنه. تو 2 جلسه ای ک صحبت کردیم باهم من مثه بلبل از قوانین و چیزهایی ک یاد گرفته بود چه چه میزدم و ایشون طبق تجربیاتش تایید میکرد، ینی با اینکه از سایت آگاهی نداشتن ولی کلی قانون رو از تجربه های زندگیشون می دونستن و من میگفتم به به چه دانا چه فهمیده و دیگه معیارهای دیگه رو چشمم نمی دید، وای خدا منو از شکم یونس نجات دادی، اره دیدم چقد ذهنمو درگیر میکرد تو طول روز، چقد فکرم درگیرش بود ک چطور میتونم این بنده رو رام کنم؟ چطور مسخر خودم کنم؟
چقد حس مادر ترزا گرفتم، گفتم واای خدا رسالتی رو بر گردن من گذاشته، این حتما همون رسالت منه، بچه ها همه این توهمات کمتر از 4،5 روز بودهاا ولی الان ک دقت میکنم می بینم چه نشتی انرژی و فکری از من گرفت، نتونستم خوب رو دوره ها کار کنم و ذهنم همش میرفت سمت ایشون ک ینی چطور تغییرش بدم، چطور مثه موم تو دستم باشه؟ آقا جان به من چه مربوووطه، اون فرد اگر خواست خودش تغییر بده زندگیش رو اگرم نه خب به همون افکار و باوراش ادامه بده، من میخوام با فردی آشنا بشم ک از اول همه چیزش عالی باشه و همه ی معیارهای مدنظر منو داشته باشه، چون من لایقش هستم، چون دارم از خودم چنین شخصیتی میسازم و هر روز رو خودم کار میکنم، پس ب کمتر از بهترین قانع نیستم.
استادجان نمی دونم چطور از شما و خدای خودم تشکر کنم، انشالله خدا همیشه شمارو برای ما نگه داره، دوست تون دارم.
بنام خداوند مهربان
سلام
سلام به استاد عزیزم
سلام به خانم شایسته
سلام به یاران همراه
آیا ما میتوانیم زندگی دیگران را تغییر دهیم؟
امروز ساعت چهار صبح بیدار شدم و بعد از چند دقیقه وارد سایت شدم و متوجه شدم استاد فایل جدید رو با مضمون فوق در سایت بارگذاری کردن
(الان که ساعت 6 عصره هدایت شدم به نوشتن این کامنت)
به محض دیدن اسم فایل یاد یه فایل که چندین سال پیش استاد در سایت بارگذاری کرده بودن بنام به کبوترها غذا ندهید افتادم که تاثیر زیادی در زندگی من داشت،
( بعد از گذاشتن این کامنت روی نشانه امروز من زدم و هدایت شدم به یکی از قسمتهای سفر به دور آمریکا اونجا هم اولین نوشته ای که دور دریاچه بود و استاد خوندن این بود که به حیوانات غذا ندهید، امروز صبح یکی از استاد کارها که چند وقت پیش ده میلیون تومان ازم قرض کرده بود و قرار بود هفته ای دو تومان از مزدش کم کنم و بعد از حدود یکماه هنوز هیچ مبلغ بابت قرض قبلی پرداخت نکرده پیام داده بود برای اجاره خونه اش ده تومان دیگه قرض میخواست، من بهش پیام دادم فعلا نمیتونم این پول رو بهت بدم و یه مقدار ذهنم درگیر بود که به این دو فایل زیبا هدایت شدم و متوجه شدم که کار درستی کردم و خدا روشکرمیکنم بابت این هدایتهای به موقع
و گفتم این مورد رو هم به این کامنت اضافه کنم که همواره خداوند در حال هدایت ماست)
تا قبل از دیدن اون فایل من همیشه خودم رو فدای دیگران میکردم و طبق قوانین بدون تغییر خداوند افرادی که به کمکهای من نیاز داشتن روز بروز اطرافم بیشتر و بیشتر میشدن،
بطور مثال اوایل به یکی از افراد فامیل کمک مالی میکردم بعد از مدتی برادر بزرگترم به دام اعتیاد و خرید و فروش مواد مخدر افتاد و هر چند وقت یکبار مدت زیادی به زندان میافتاد و من هم به قول دوستمون سوپرمن میشدم و هم به خودش و هم به خانواده اش کمک های مالی میکردم،
بعد از چند سال یکی دیگه از برادر ها به دام اعتیاد افتاد و من و یکسری از اطرافیان به این افراد کمک های مالی میکردیم، اما اونها همچنان کار خودشون رو میکردن.
خداروشکر با شنیدن فایل به کبوترها غذا ندهید، تصمیم گرفتم که کم کم خودم رو اصلاح کنم و دیگه چنین کمکهایی رو به حداقل رسوندم،
و طبق گفته استاد وقتی ما خودمون رو تغییر بدیم جهان اطراف مون هم شروع به تغییر میکنه،
الان که چندین سال از اون زمان گذشته سه نفر از اون افراد معتاد که اطرافم بودن با خواسته خودشون چندین ساله اعتیاد رو کنار گذاشتن و زندگی خوبی رو در کنار خانواده شان تجربه میکنن و نیازی به کمک های امثال من ندارن،
در حقیقت اون زمان ما بجای خدا تصمیم میگرفتیم و نتیجه هم مشخص بود روزبروز اونها به ما وابسته میشدن و حرکتی برای تغییر نمیکردن و ما هم بخاطر این حرکت شرک آلود ضررهای مالی و عاطفی زیادی رو تحمل میکردیم،
در مورد نصیحت کردن هم پدرم خدا بیامرز بیشترین نصیحت و کمک رو به همین برادرم میکرد و هیچ نتیجه ای حاصل نشد و هنوز که هنوزه همین برادرم، برای شکست هاش در زندگی پدرم رو مقصر میدونه.
خود من هنوز هم در این مورد مشکل دارم و همین برادرم الان نگهبانی ساختمانهایی که در دست ساخت داریم رو انجام میدن و خیلی از اوقات تمرکز من روی نکات منفی این برادرم میره
بطور مثال ایشون چندین بار بخاطر اعتماد به دوستانش مالش رو از دست داده و حدود یکماه پیش ماشین پرایدش رو با یکی از همین دوستان معامله کرد که بعدا پولش رو پرداخت کنه، من به محض اینکه دوستش رو دیدم و مطلع شدم که میخواد باهاش معامله کنه بهش گفتم اگه ماشینت رو به این بدی هزار تومان هم بهت نمیده و متأسفانه چندین روز تمرکزم روی این معامله اشتباه بود و نتیجه ای که گرفتم این شد که حدود 12روز پیش خودم یه خرید آهن به مبلغ 518 میلیون تومان کردم و الان بعد از 12روز طرف نه آهن رو برام آورده و نه پولش رو میده و هر روز به بهانه های مختلف امروز و فردا میکنه
و این نتیجه تمرکز بر اشتباه برادرم بود که برای من اتفاق افتاده
پس همینطور که استاد میگن بجای اینکه بخوایم دیگران رو تغییر بدیم و تمرکز مون رو روی اونها بزاریم، همین تمرکز رو روی خودمون بزاریم که اینجور اتفاقها رو جذب نکنیم.
با تشکر از استاد عباسمنش عزیز که این فایل رو برامون آماده کردن منتظر قسمت بعدی این فایل ارزشمند هستم
خدایا هدایتم کن که فقط روی خودم کار کنم و کنترل ذهنم رو بدست بگیرم
خدایا شکرت که در این سایت توحیدی حضور دارم که روزانه بارها و بارها درباره توحید و یکتا پرستی کامنتهای عالی گذاشته میشه
خدایا شکرت
خدایا شکرت
خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
خدای عزیزم به اندازه ریگ های بیابان ، به اندازه ستاره ها و سیارات هفت آسمانت سپاسگزارم و شکرگزارم .
شکرگزارم که بی نهایت نعمت در زندگی من جاری و ساری کرده ای
شکرگزارم که هر روز اتفاقات و پدیده ها را به گونه ای رقم می زنی که ایمان مرا به قانون هستی و خلل ناپذیری آن بیشتر و محکم تر می کند
من به فکر همه بودم به جز خودم، من تمام تلاشم ناشی از خیال خامی بود برای خوشبختی خانواده و برادرانم.
من در ذهن خودم ارتباط و همبستگی کاملی برقرار کرده بودم بین فقر و کمبودها و بی اخلاقی ها به برنامه ها و سیاست های دولت و حکومت.
اما هر چه بیشتر تلاش می کردم کمتر نتیجه می گرفتم، تمام تلاش ها و دست و پا زدن های من برای تغییر وضعیت خانواده پرجمعیت کمتر نتیجه ای دربر داشت ، بخصوص آنکه توقع داشتم که به روی خودشان هم بیاورند، دستت درد نکندی هم بگویند.
نه تک و تقلاهایم دیده می شد و نه رشدی حاصل می شد
طوری بازخورد می گرفتم که انگار من بلد نیستم وظیفه ام را خوب انجام دهم ، انگار من هادی و راهنمای خوبی نیستم، انگار من راه و رسم پیشرفت را بلد نیستم و دیگران را هم به زحمت می اندازم.
مستاصل شدم اشکال کار کجا بود من که خودم می دانم وباور دارم و خدا هم شاهد است که صادق تر از من و خوش نیت تر از من نیست.
نتیجه نگرفتم و تئوری و باورهای ذهنی ام ترک برداشت، اما فکر نمی کردم که به کل دارم راه را اشتباه می روم، نمی دانستم راه اگر به سمت شمال است و من رو به جنوب دارم.
آخر من غیر از این راه، راه دیگری سراغ نداشتم، در مدرسه در کتاب ها، معلم ها ، خانواده و جامعه همه متفق القول بودند که ما برای خدمت و کمک آمده ایم. ما باید دیگران را نجات دهیم، اگر بینی نابینا و چاه است خاموش بنشینی گناه است.
این جا بود که پوچی و سرگردانی خود را نشان می داد، آیا عدالت خدا اشکال دارد؟ آیا برای موفق شدن باید کلک باز و دغل کار بود؟ آیا آدم های خوش قلب و صادق عاقبتی جز شکست و فقر ندارند؟
این جا بود که میان زمین و آسمان آویزان بودم ، گاهی به کل منکر وجود خدا؟ و گاهی هم مذهبی دو آتشه؟
بواسطه قلب صادق و وجود جوینده حقیقت بود که خدای عزیزم مرا هدایت کرد به راه مستقیم، به راه نعمت ها، به راه عزت ها ، به راه رشد ، به راه تغییر و یادگیری مداوم، به راه ثروت و فراوانی.
آدرس این جاده شگفت انگیز کجاست؟ در اینترنت در یک سایتی به نام عباسمنش دات کام.
آنجا بود که می شنیدم و هر جمله اش را با سرگذشت زندگی خودم مقایسه می کردم و هر بار تایید می کردم و می گفتم بله درست است چرا خودم تا حالا متوجه این موضوع نشده بودم؟
پروردگار عزیزم تو شنواترین و عالم ترین عالم هستی به بهترین نحو مرا در این مسیر هدایت می کنی و هر روز نشانه ای و آیتی به من می نمایی که باور کنم بیشتر و بیشتر قانون لایزال و بدون تغییر تو را.
هر روز بیشتر از روز پیش باور می کنم و به یقین بیشتر می رسم که تنها راه تغییر، تغییر درونم است.
تمام مسئولیت زندگی من با تمام مختصات فعلی آن بر عهده خودم هست و هیچ کس دیگر به جز خودم ذره ای در این خصوص مسئولیتی ندارد. مسئولیتی که ندارد توانایی و قدرتی هم برای تاثیر بر سرنوشت و زندگی من ندارد. هر چه هست ریشه در وجود خودم دارد.
تمام آنچه در زندگی من هست را خودم رقم زده ام خواسته یا ناخواسته. افکار و باورهایی که از بس نمونه ها و الگوهای آن را دیده ام و شنیده ام به مثابه ایمانی تزلزل ناپذیر در وجودم رسوخ کرده است و همان هاست که حرکت ها، اقدامات و فعالیت ها و گفتارهای مرا شکل داده است و این حرکات و اقدامات بوده که در مرا به اینجایی که هستم رسانده است.
به همین دلیل که من صدرصد بر زندگی و سرنوشت خود احاطه دارم بر زندگی و سرنوشت و بدبختی و خوشبختی دیگران صفردرصد تسلط و احاطه دارم
اگر کسی نخواهد باورها و افکار و ایمان خود را برای بدست آوردن نتایج متفاوت تغییر دهد من چه ابزاری برای اینکار دارم؟ من هیچ امکان و ابزاری در این زمینه ندارم برای همین هم من هیچ قدرتی برای تغییر زندگی دیگران ندارم مگر آنکه آن فرد خودش بخواهد.
خدایا صدهزار مرتبه شکرت که اکنون با تمام وجود باور کرده ام ودرک کرده ام که من وقتی حتی بدون قصد تغییر شرایط بیرونی شروع می کنم به تغییر باورها و افکار تکرارشونده محدود کننده درون شخصیت خود و سعی می کنم با منطق و با الگوبرداری از افراد موفق باورهای قدرتمند کننده و سازنده جایگزین آن کنم محیط و شرایط بیرونی زندگی من هم شروع به تغییر می کند و شرایطی متناسب با شخصیت و ایمان و باور من برایم شکل می گیرد و چه بسا در این فرآیند اطرافیانی که قبلاً به زور نتوانستم ذره ای تغییر در رفتار و اعمالشان ایجاد کنم حالا ناخواسته و نرم و روان و بدون زحمت آنان نیز تغییر نموده و در همان مسیری قرار می گیرند که خواسته من هم بوده است.
سلام دوستِ عزیز!
این جملهتون خیلی حرف داشت برا منِ نوعی که در تلاش ایجاد تغییر در زندگیم هستم.
“هر روز بیشتر از روز پیش باور می کنم و به یقین بیشتر می رسم که تنها راه تغییر، تغییر درونم است.”
و واقعنم همینه تا تغییر درونی نشود در وجودمان، هیچ چیزی تغییر نخواهد کرد.
اینُ بخودم مینویسم که اگر من دنبالِ اون نتایج دلخواهم فقط با فایل شنیدن تغییری رخ نمیده تا تغییر بنیادین و درونی نباشه.
موفق بدرخشید در زندگی دوست عزیز.
دیدگاهتونُ تحسین کردم .
سلام هم فرکانسی عزیز
بله واقعاً راهی به جز این نیست
قطعا توجه ما و باور و فهم این حقایق ، لاجرم همه ما را در مسیر خوشبختی ، آرامش و ثروت و فراوانی به پیش خواهد برد
باور به اینکه باید از درون تغییر کنیم و برای تغییر درون باید کانون توجه ما، یعنی تمرکز و جهت شنیدن و دیدن و کلام ما بر نعمت ها و ثروت ها و فرصت های بیشمار زندگیمان باشد
به نام آنکه هر چه دارم از آن اوست
سلام به استاد عزیز، خانم شایسته محترم و دوستان قابل احترامم
این دیدگاهی که میزارم شاید مربوط به این قسمت نیست اما اتفاقاتی برام این مدت رخ داده که منو گاهی اوقات توی سکوت از شدت عصبانیت فرو میبره.
از بسکی به ما گفتن صله رحم نیکی به پدر و مادر، عصای دست پدر بودن به دلایل متعددی از خانواده دور بودم تا اینکه گفتم بیام کنار خانواده و به عنوان بچه بزرگ و تک پسری که بودم بشم عصای خانواده اما دیدگاه های خانواده من این نبود و به عنوان آدمی که داره از یه چیز اونم عدم توانایی لازم برای کسب درآمد و بی پولی آمده کنار خانواده و اینا اوایل مهر ماه آمدم سر پله اول خودم، پله ای که 10 سال پیش شروع کرده ام همه چیز دادم و مجددا شروع کرده ام اما استاد الانم هر کاری می کنم یه جوری به راه بسته می خورم میرم سراغ اتمام درس می خورم به کم آوردن هزینه هام در وسط ماه چون یه اندک پس اندازی داشتم و دارم که هزینه خوابگاه خوراک، رفت و آمد و دانشگاه که این هزینه هر ماه جیره بندی میشه از طرفی کاری هم که دوست دارم انجام بدم یا به درسم نمی خوره چون من صبح ها کلا کلاس دارم یا با ورود خروج خوابگاه من نمی خوره چون خوابگاه ساعت 5:30باز میشه و ساعت 12شب،هم درب اون بسته میشه و خارج از این حیطه اجازه تردد نداریم، از طرفی وقتی هزینه می کنم و گاهی از کلاس هام میزنم میرم برای مصاحبه وقتی نمیشه کلا از خودم و شرایطم عصبانی میشم و ناامید میشم که چرا
پیش خودم میگم هر چی داشتی رو دادی رفت برای کسایی که ارزشش رو نداشتن و اصلا این مدت نه زنگی میزنن و وقتی بهشون زنگ میزنی میگن چی شده پول کم آوردی یا کفگیرت خورده ته دیگ.
سال گذشته پس اندازی داشتم می خواستم کاری رو شروع کنم اون موقع کنار خانواده بودم راستش در زمینه زعفران بود توی کار بسته بندی و پاک کردن و خشک کردن اما وقتی به پدرم گفتم اوایل چیزی نگفت اما بعد ها شروع به مخالفت کرد، که ما این کاره نیستیم به همین لقمه نون باید قانع باشی و شکر کنیم که به خودم گفتم عجب اشتباهی کرده ام به شما گفتم. یه ارثیه هم به من رسید از طرف پدر بزرگم که به ورثه مادر مرحومم رسید اما پدرم میگه تو اجازه نداری استفاده کنی پای آبروی من طرفه.
این وسط از کار خدا گاهی اوقات می مونم آدم می خواد یه کاری کنه هی به در بسته می خوره خانواده، کار، ازدواج والا نمی دونم هی به قول خودم میگم به مو میرسه اما پاره نمیشه اما آدم یه صبری داره شما هیچ وقت از یه لیوان توقع یه پارچ آب رو نداری چون میدونه نداری، میام آموزه های شمارو شروع کنم فوج فوج تضاد ها میاد که میگم ای بابا آخه چرا میگن همه چیز به خانواده و دعای خیرشون هست والا من به هیچ کدوم بدی نکردم شاید از حرف هاشون و حرکاتشون انتقاد کرده ام که چرا ابن حرفو پشت آدم به آدم های خودی یا غریبه می زنی اما نه بی احترامی گفتاری کرده ام و نه خدای نکرده بی احترامی رفتاری و فیزیکی.
راستش آنقدر این مدت از هر سمت و سوی رسیدم دیگه می ترسم برم سمت آموزه ای شما وقتی میرم از همه می خورم، مریض میشم، فکرم داغون میشه حرف و حدیث ها میاد جیره مالی کم میارم گاهی اوقات میگم کرمت شکر این از مادر ما که از بدو تولد گرفتی، این از همسر پدرم و رفتارش با من این از رفتار پدرم و این از کار و رفتار های دیگران.
اما بازم دلم روشنه امیدوارم خیلی دیر نشه.
سلام
شما مطمینی هر شب سپاسگزاری میکنی واس اتفاقات خوب اون روز؟
مطمینی هر روز صبح اتفاقات خوب روز قبل رو یمنویسی و سپاسگزاری میکنی؟
مطمینی هر روز صبح ستاره قطبی انجام میدی و مینویسی که اون روز کارات چطور پیش بره، چه خبرهایی بشنوی، شکل روزت چطوری باشه؟
مطمینی هر روز 2ساعت باورها و جملات تاییدی رو میخونی؟؟
مطمینی هر روز دیریم بوردت رو میبینی و تجسمشون میکنی؟
اصلا دفتر داری که هر روز 1ساعت بشینی توش در مورد خواسته هات بنویسی؟ خواسته های هر روز و هر هفته و هرماه و هر سالت
ایا روی باور اسون و راحتی کار میکنی؟ بهش فکر کردنی قلبت روشن میشه و احساست خوب میشه؟ یا تضادها و زندگی سختت و سخت پیش رفتن امورات میاد جلوی چشمت و احساست بد میشه؟
شما واقعا داری فرکانسای درست به جهان میفرستی؟
یا 90 درصد فرکانسای بد میفرستی و 10 درصد فرکانسای درست فقط موقع گوش دادن به فایلای استاد هست؟
دوست عزیز نه اگاهی نتیحه میاره. نه گوش دادن صرف به فایلهاااا
فرکانسهای شما نتیجه میاره
افکاری که مدام تو ذهنت تکرار میشه نتیجه میاره
تصاویری که مدام تو ذهنت حرکت میکنه نتیجه میاره
باورهایی که ته قلبت داری نتیجه میاره
احساست نتیجه میاره
توجهت نتیحه میاره
تمرکزت نتیجه میاره
سپاسگزاری نتیجه میاره
نوشتن نتیجه میاره
تجسم کردن نتیجه میاره
و….
تازه شناسایی باورها و درست کردنش خودش یه پروسه و فرایند همیشگی هست.
شاید شما باورهای خرابی داشته باشید تو ذهنتون که اصلا تو فایلا و اموزشهای استاد نیست!! که باید اونهارو پیدا کنید ذرست کنید.
اینا همشون درستن ایا؟؟؟؟
ایشالا که هدایت بشین.
به نام خدای هدایتگر عزیزم که بهترین هدایتگر است
خدایا ما را تو …خودت با دستان خودت هدایت کن
همونجور باید …
چون هرچه دارم از توست و فقط فقط ققط و تنها و تنها و تنها از تو یاری می خواهم …
سلام آقا روح الله
راسش مطمئنم اصلا توی جایگاهی نیستم که بخوام نصحیتی چیزی بکنم یا حتی اظهار نظر کنم …
اما یه جورایی درکتون میکنم …
دوست داشتم یه چیزی بهتون بگم …
منم مثل شما دانشجو هستم و چیزی که دوست دارم با رشتم کاملا متفاوته …
می خواستم مرخصی بگیرم و تمرکزی بشینم پاش اما با مخالفت زیاد خانوادم مواجه شدم …از طرفی از نظر مالی زیاد اوکی نیستیم و منم دانشگاه آزاد درس میخونم…
و فقط هزینه ی رفت و آمدم ماهی 500هزار تومن میشه دیگه از خورد و خوراک و اینا نگم…
تازه 10 ملیون هر ترم هم هست …
اما یه چیزی وجود داشت …
منم اون موقع با ورودی های کمبودی که توی کامنتتون توضیح دادید هی خودمو قانع میکردم که نه من درست میگم خانوادم اشتباه میکنند…
و هی اونا رو قضاوت میکردم …
وقتی داشتم کامنتتون رو میخوندم داشتم فکر میکردم آیا من اینجوری فکر میکردم آیا همچین باور های مخفی هم درون من بوده و هست و دیدم اره …منم مثل شما و حتی بیشتر شما این شرک ها درونم هست …
حالا میفهمم منظور استاد از اینکه همه چیز باوره چیه.. …چون ما اگه به یه چیزی باور داشته باشیم یا حتی باور نداشته باشیم اون مشخص میکنه که ما چه کار هایی بکنیم یا به چه ایده هایی دسترسی پیدا کنیم ..در خودم و در کامنت شما به صورت واضح دیدم که
آقا باور کمبود چقدر خطرناکه …
یا باور به اینکه برای اینکه یه کار خوب و درآمد خوب داشته باشی باید حتما یه سرمایه اولیه داشته باشی
یا باور به اینکه من هنوز وابسته به خانوادم هستم
یا باور به اینکه خانوادم منو رها کردن
یا اینکه من نمیتونم به خواسته و علاقم بپردازم …
یا اینکه من وقت کم دارم و نمیتونم همه رو با هم هندل کنم ….
.
بعد دعوام با مامانم درباره ی اینکه می خوام مرخصی بگیرم و یه جورایی تو و پدر همه ی خرجا رو باید بدی و منم فقط تنبل بازی در بیارم …..
نشستم با خودم صحبت کردم …
صادقانه …
و به خودم گفتم
ملیکا
عین آدم…
فقط جواب سوالم رو بده …آیا تو واقعا می خوای مرخصی بگیری که بری دنبال علاقت ..؟ یا می خوای از درس فرار کنی …
کلمه ی تمرکز رو از استاد گرفتی و می خوای با این کار مثلا نشون بدی می خوای تمرکزی یه کاری رو بکنی ؟
یکم فکر کردم …دیدم نه راسش …من می خوام از درس فرار کنم …
می خوام رها بشم از درس خوندن …
می خوام مسئولیت زندگیم رو بندازم روی دوش پدرو مادرم …می خوام اونا خرجمو بدن …
انگار یه چیزی توی وجودم ازم پرسید …اکه تو واقعا عشق و علاقت این کاره پس باید حداقل روزی در حد کم هم به فکرش باشی و یه قدم کوچیک براش برداری …
الان که ظاهرا وقتت تنگه هیچ کاری نمیکنی مطمئن باش بعدا هم همینه …
الان که درآمد نداری و هیچ ایده ای نداری اگه با همین روند و باور پیش بری مطمئن باش بعدا هم همینه و اگه خودتو اصلاح نکنی اوضاع همینطور بدتر و بدتر میشه …
علاوه بر اون تو فکر میکنی وقت کم داری ؟
واقعا ؟
به خودت نگاه کن …
تو دو سه روز پشت سر هم دانشگاه نداری …
ولی همینجوری مثل باد میگذره
..
یا بعد از ظهر یا حتی دو سه ساعت از شبت مثلا توی این روزا خالیه …ولی ابا برای خواستت استقلال مالیه …آیا حداقل از نظر متافیزیکی روش کار میکنی ؟ آیا خودتو کالبد شکافی کردی و باکرای مخرب رو در بیاری و با همین گوشی تو دستت باور درست رو برای خودت منطقی کنی ….
معلومه که نه …
تو تمام اون وقت ها رو با فکر کردن با همین مزخرفات حروم میکنی …
هیچ کاری هم نمیکنی …اصلا تو در حد حتی نوشتن و واضح کردن خواستت و علاقت چیزی نوشتی …آیا اصلا از خودت پرسیدی چه مهارت هایی لازم داری …یا با این ایده چطور میتونم درآمد کسب کنم که به ایده های پولساز هدایت بشی …
برادر عزیزم …
من هم در این شرایط هستم و فقط دیگه با کسی دربارش صحبت نمیکنم و سعی میکنم سوال بپرسم از خودم و دلیل این رفتار هامو پیدا کنم و حرکت کنم ..و دچار روزمرگی فقط فکر کردن و نشخوار کردن رفتار های بقیه و مقاومت هام نشم …
ممنونم ازت …
مطمئنم بیشتر باید راجبش فکر کنم …
بازم ممنونم که منو به فکر فرد بردی …حتما یه دفتر برمیدارم و دوباره داین سوالات رو از خودم میپرسم تا قدم هام برام واضح تر بشه ….
بسیار سپاسگزارم
منتظر نتایج بی نظیرت هستم
در پناه الله یکتا باشید
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به همه عزیزان دلم دوستان و استادان عزیزم
خداروشکر میکنم هر لحظه که در این سایت خدایی هستم و دوستانی خوب و عالی دارم که هیچ جای جهان نمیتونم پیدا کنم
آره استاد راست میگی شما
هیچ جای جهان نمیشه پیدا کرد که اینقدر اسم خدا و یاد خدا درش باشه حتی توی مسجدالحرام و بزرگترین مسجدهای جهان
اینقدر که اینجا از نام و یاد خدا استفاده میشه هیچ جایی نیست
من خودم به شخصه از وقتی که با شما آشنا شدم خیلی بهتر از قبل خودم خدا رو توی زندگیم پیدا کردم و هر بار بهتر میشم و شادی و حال خوب من بیشتر میشه بخاطر یادو نام خدا توی زندگیم و قلبم
و جالبه که الان دیگه خود خدا بیشتر بیادم میاره که بیشتر سپاسگزاری کنم از نعمت هاش
بریم سراغ این فایل که داشته آشیل همه ما مخصوصاً خود من هست
دیگه این رو همچون تجربه کردیم که وقتی روزهای اول وارد سایت شدیم دوست داشتیم همه رو هدایت کنیم اما وقتی که چوبش رو خوردیم دیگه سعی کردیم به حرف های استاد عمل کنیم و زندگیمون رو خودمون بسازیم و کاری نداشته باشیم به بقیه که چیکار میکنند و فقط تمرکز بداریم روی بهتر شدن زندگی خودمون
و به لطف خدا هر چه بیشتر روی خودمون کار کردیم بهتر فهمیدیم این حرف رو
من خودم بعد از اینکه یکی دوبار به بقیه گفتم و بهم خندیدن دیگه سعی کردم حرفی نزنم و کاری بهشون نداشته باشم
و از اون روز به بعد فقط روی خودم کار کردم البته یک جاهایی هم بوده که نزدیک بوده مسیر اشتباه رو برم اما سریع ذهنم آلارم داده که حواست باشه داری چیکار میکنی
اما بیشترین مسئله ای که درگیرش هستم این بوده که خودم رو مسئول زندگی مادرم و خواهرام میدونم فکر میکنم که من هستم که باید کمکشون کنم چه از لحاظ مالی و چه از لحاظ عاطفی چون تنها پسر خانواده هستم و پدرم در قید حیات نیست
و همین مسئله همیشه باعث ناراحتی و حال بد من میشد و به قول استاد کوری شدم عصا کش کوری دیگری چون خودم وضعیت مالی خوبی ندارم و میخوام به مادرم هم کمک کنم فقط بخاطر عذاب وجدان خودم و حرف های دیگران نه بخاطر خدای خودم و شادی دل خودم
اما دارم سعی میکنم که در این مسئله هم بهتر بشم و این پاشنه رو بردارم و بهتر بشم
وقتی صحبت های اسناد در مورد خانواده و مادرشون رو که در قدم هفتم جلسه 5 شنیدم خیلی درکم از این مسئله بهتر شد و راحتتر تونستم کنار بیام و چقدر کمکم کرده این فایل
ولی همچنان هست و من هم سعی میکنم اینقدر به لحاظ مالی بهتر بشم که بتونم از مازاد نیازم کمک کنم به عزیزانم و اینطوری میشه که حالم هر بار بهتر میشه و شادی من در لحظه بیشتر میشه
توی این 2 سال آخری یادم نمیاد که میخواستم با کسی بحث کنم و یا بقیه رو به راه راست هدایت کنم چون همون اول مزه تلخ این موضوع رو چشیدم و به خودم عهد کردم که راجب این حرفها با کسی صحبت نکنم و چقدر از این تصمیمم خوشحال هستم و حال دلم بیشتر و بهتر شده
باز هم ممنونم از استاد عزیزم و مریم بانوی محترم و همه دوستان خوبم که هر روز کامنت های زیباتون رو میخونم و لذت میبرم از این بابت
راستی ی موضوع دیگه که یادم اومد و بخاطرش به خودم افتخار میکنم این هست که وقتی کسی در مورد بدبختی هاش میخواد باهام صحبت کنه محترمانه بهش میگم که حرف نزنه (اگر خیلی صمیمی نباشه) ولی اگر از دوستان نزدیکم باشه همون اول خیلی رک بهشون میگم ولی در مورد اولی یکم طول میکشه در حد 2 3 دقیقه خخخ
امیدوارم که هر جا هستید حال دل همتون شاد و خدایی باشه
سلام دوست قدیمی عزیزم آقا جواد
من زهرام که قبلا با اکانت قبلیم تو سایت فعالیت میکردم و چند باری هم جواب کامنت های بینظیرتون که بهم حس فوق العاده میداد رو دادم امشب دیدم که برام ایمیل اومده ک شما کامنت گزاشتین خوندن کامنتت به یادم اورد ک منم چ قدر تو موضوع این که ناتوانم در تغییر ادما مدت هاست خوب عمل میکنم و نخواستم کسیو تغییر بدم و فقط تمرکزم روی خودمه.از کامنت زیبات حس خیلی خوبی گرفتم و تصمیم گرفتم ک کامنت بزارم و این حس خوب رو با شما سهیم بشم من همیشه منتظر خوندن نتیجه های فوق العادت هستم مخصوصا تو مسائل مالی و از خدای وهاب میخوام ک همیشه در اوج قله بدرخشی دوست عزیز
سلام و صبح بخیر به زهرای عزیز
دوست خوبم
بسیار خوشحال شدم از اینکه پاسخ شما رو خوندم و چقدر احساس بهتری الان دارم
ممنونم که پاسخ دادید
و این آرزوهای زیبا رو داشتید من هم برای شما بهترین ها رو آرزو دارم و در پناه الله مهربان شاد و سرخوش باشید
حالم خوب بود با این کامنت از شما بهتر و زیبا تر شد
ممنونم زهرا جان هر جا که هستی شاد و خرم باشی زیر سایه ی پروردگار
به نام خدای مهربان
سلام به همگی
من توانایی صددرصد خلق زندگی رویاییم رو دارم و نمیتونم تغییری در زندگی دیگران ایجاد کنم
وقتی این جملات استاد رو میشنیدم کاملا پذیرفتم که من میتونم زندگیه دلخواهم رو بسازم ولی در مورد اینکه من هیچ تاثیری نمیتونم داشته باشم پذیرفتنش سخت بود مثلا یادمه که به راننده زنگ زدم و همون لحظه که جواب داده یه تصادف خیلی ریز داشته و وقتی اومد دنبالم عصبانی بود که یکی دو میلیونی خرج میبره و به شدت احساس عذاب وجدان داشتم و میگفتم تقصیره منه که اینجوری شده ولی بعدش که به حرفای استاد گوش کردم گفتم من هیچ تاثیری بر زندگی دیگران ندارم و حسم بهتر شد
و مثالی دیگه
اوایل که به سایت اومده بودم انقدر هیجانی و خوشحال بودم که دوست داشتم به همه بگم و آگاه کنم برای همین ساعت ها با خانوادم صحبت میکردم و بعد از مدتی خواهرم به سایت اومد و بعدش که شما گفتید به کسی نگید و با نتایجی که گرفتید افراد خودشون میان به سمت شما تشمیم گرفتم که هیچ حرفی نزنم و الان مدت هاست که من راجب این آگاهی ها حرفی نمیزنم و تا مسئله ای پیش میاد که میخوام راجبش حرفی بزنم سریع یادآوری میشه و سکوت میکنم و به اتاقم میرم
البته که همیشه باید حواسم باشه
ملا همین دیشب فکر میکردم که اگه تو روستا پارک داشتیم برای بازی بچه ها کتابخونه یا سالن ورزشی انواع کلاس ها مثل زبان و یا روستای ما خیلی خوبه برای گردشگری و جذب گردشگر و کلی فکر و ایده اینکه برای جاذبه ی گردشگری چه کارهایی میتونیم انجام بدیم و خیلی سود داره هم برای مردم و هم برای من (:
و اینجوری مردم روستا کلی پولدار میشن و روستای ما با این جمعیتی که داره تبدیل به شهر میشه و آباد میشه
و میگفتم که با فرهنگ سازی و صحبت کردن با بچه ها اونها شخصیت فوق العاده ای خواهند داشت و تو زمینه های مختلف میتونند کارهای بزرگی انجام بدن
و کلی خوشحال شدم دوست داشتم که کلی کارهای خوب هم برای روستا و در قدم بعدی برای کشور انجام بدم و از من به نیکی یاد بشه
و با خودم گفتم که هم برای من سود داره و هم مردم
و الان میگم این ایده هایی که برای آبادانی و پیشرفت دارم خوبه ولی اونجایی که فکر میکردم مردم پولدار میشن و خوشحال و کلی از من تشکر میکنن اشتباهه! شاید مردم از افراد عریبه خوششون نیاد شاید … اگه مردم همیشه شاکی باشن بازهم بهانه ای پیدا میکنند برای غر زدن پس بهتره اینجوری فکر کنم که درسته که من دوست دارم طوری زندگی کنم که از من به عنوان قهرمان یاد بشه کسی که خوب زندگی کرد و دنیارو جای بهتری برای دیگران قرار داد ولی نباید توقعی داشته باشم که مثلا سپاسگزار باشن یا منو دوست داشته باشن
خوب الان به نظرم این درسته !
در پناه خدا باشید
به نام خدا
سلام عرض میکنم خدمت استاد و اعضای سایت
منم سالها پیش با شدت خییلی زیادی گوش شنوا بودم و دنبال تغییر دیگران بودم به جای تغییر خودم و بعضی وقتا از لحاظ توحیدی ناخودآگاه مشرک هم میشدم البته مشرک از نوع نماز خون خیلی جالبه ولی حقیقت این بود که من یک عدد مشرک با تکبر بودم بخاطر این میگم متکبر چون یه جاهایی فکر میکردم ناجی هستم و میتونم تغییر بدم که الان یادش میفتم میگم استغفرالله خدایا منو ببخش بخاطر اون دوران بدون آگاهی که هیچی از قانون نمیفهمیدم و یادمه پای ناله ها و درد دل های خیلی سوزناک مینشستم و شیطون یه استدلال خیلی تمسخرآمیزی تو ذهنم می آورد و اونم این بود که تو خیلی مورد اعتمادی واسه این اشخاص که میان این مسائل رو واست توضیح میدن و تو هم علاوه بر دوتا گوش که خدا بهت داده کل اعضای بدنت رو گوش باش که خیلی عمیق مسائل اون اشخاص رو بشنوی و منم مینشستم پای این انرژی خوارها و خودم رو سرشار از باورهای منفی و افکار سمی اونا میکردم و شده بودم آهن ربای جذب اشخاص انرژی خوار و گوش دادن به حرف اونا باعث میشد که تا مدتها حرفاشون تو ذهنم بمونه و براشون حتی ناراحت هم میشدم و جالب اینجاس بهشون مشاوره هم میدادم ولی دریغ از اینکه از حرفام استفاده کنن یعنی شاید باور نکنید ولی حقیقتا از در و دیوار از این اشخاص به سمتم میومدن با انواع و اقسام مشکلات حالا از روابط بدشون بگیر تا مشکلات مالی و جسمی و روحی و منم از قانون جهان بی خبر به حرفاشون گوش میدادم و راهنماییشون میکردم ولی همون طور که استاد گفتن با اینکه من یه حرفی رو بارهااا براشون تکرار میکردم ولی به گوششون نمیرفت اون وقت همون حرف منو از کسی دیگه میشنیدن و فورا تاثیر میگرفتن من فکر میکردم با بحث کردن در مورد موضوعی میتونم بقیه رو تغییر بدم ولی حقیقت این بود در آخر هیچ کسی با حرفهای من تغییر نکرد اگر هم کسی به نصیحت هام گوش میکرد شب میخابید و صبح بیدار میشد همون آش بود و همون کاسه و در کل نمیشه بگم اشکال از اونها بود در جاهایی که من قصد تغییر اونارو داشتم در اصل باور من غلط بود چون من توانایی اینکارو نداشتم و ندارم هر کسی اگه بخاد تغییر کنه اول باید خودش بخاد و بعد با هدایت خداوند وارد مسیر درستش میشه و نتیجه ایی که من اون وقتا در برابر گوش دادن به درد دل های اشخاص با باورهای منفی و مخرب و همچنین بحث کردن با اونا به قصد تغییرشون گرفتم این بود ناتوان شدن در برابر تغییر دیگران همراه با کاهش و افت انرژی های مثبتم
دستیابی به باورها و افکار مخرب دیگران
به طور نامحسوس مشرک شدنم چون سعی در تغییر دیگران داشتم
ولی خداروشکر میکنم که با استاد آشنا شدم و فهمیدم که به جای تغییر دیگران خودمو تغییر بدم اون انرژی که برای تغییر و بحث با دیگران بزارم اون انرژی رو واسه تغییر افکار و باورهای خودم میزارم که زندگیم تغییر کنه من موقعی تغییرات رو میبینم که از درون خودمو تغییر بدم و باور کنید من از وقتی از قانون جهان آگاهی پیدا کردم دیگه هیچ کدوم از اون اشخاص رو نه میبینم نه کوچکترین ارتباطی باهاشون دارم و کلا جهان از وقتی که من رو خودم کار میکنم اونارو از زندگی من حذف کرده خداروشکر و این نشون میده که مدار من تغییر کرده و اینم بگم من باید تا آخر عمر رو ذهن و افکار و باورهام کار کنم چون به محض اینکه افسار ذهنم رو رها کنم از مسیر خارج میشم و نشونش هم اینه که احساسم بد میشه و نگرانی سراغم میاد و شیطون فورا دست به کار میشه ولی خداروشکر با یاری خداوند دوباره وارد مسیر درست میشم و هدایت ها از راه میرسن خداروشکر میکنم که الان نسبت به اون وقتا تغییر چشمگیری کردم دیگه جایی که باید بحث کنم اونجا سکوت میکنم جایی که افراد انرژی منفی باشن سعی میکنم اونجا نباشم و نشنوم حرفاشون رو و باورها و عقایدم رو به زبون نمیارم نمیگم تو سایت استاد عباسمنش هستم و شما هم بیاین چون میدونم اکثرا تو مدارش نیستن و حتی اگه در مورد این آگاهی ها چیزی بگم منو مسخره میکنن پس سکوت میکنم و همزمان رو خودم و باورهام کار میکنم امتیاز این تغییرات و آگاهی ها و سکوت کردن هام همش به خدا میرسه چون خدا همه کاره این جهان و صاحب اختیار همه ماست.
خدایا منو ببخش اگه به جای تغییر خودم فکر کردم توانایی تغییر بقیه رو دارم و این شرک باعث شد که از هدایت های تو دور بشم و به خودم ظلم کنم
خدایا مارو به راهی هدایت کن که با تغییر مثبت خودمون ، شاهد تغییرات عالی دنیای بیرونمون بشیم الهی آمین.