اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
در مورد من یکی از واضح ترین باورهای اشتباهی که در بیشتر مردم هر شهر دیدم و من هم قبلا به چنین باوری اعتقاد داشتم البته مدتهاست که به اشتباه بودن این باور پی بردم و با دیدن این فایل ارزشمند شما باور جدید در من قوی تر بود
واین باور در مورد موضوع خریدن ماشین هست که اکثر آدمایی که من میشناسم چه تو شهر خودم وچه در شهرهای دیگه باورشون اینه که ماشین خوب اگه میخوای بخری باید بری فلان شهر ماشینای خوبی داره این داستان رو من تو اکثر شهرها دیدم.
استاد باور کبود خیلی پاشنه آشیل سر سخت و چموش و زیرکی است کع به ما ضربه میزنه
من تو شغلم ساختمان هستم و برای ساختن باور فراوانی یکی از تمریناتم این بود که تمرکز میکردم رو شغلها و فرصتهای جدیدی که پو لساز هستند و در گذشته نبوده و این باور به قدری قوی شد که از این ور این باور شکل گرفته بود که همه مردم با فرصتهای جدید پول میسازن و دیگه نیازی به کارگری کردن ندارن و یه مدت باعث شده بود که در پیدا کردن کارگر به مشکل بخورم و بعدا که متوجه ایراد جدیدم شدم سعی کردم برای ساختن باورهای مناسب در مورد بودن کار گر هم الگوهایی را پیدا کنم
در کل خیلی باید هوشمندانه در مورد تغییر باورهای منفی کار کرد که از ناحیه دیگه ای ضربه نخوریم
من هنوز فایل رونشنیدم ولی میخوام کامنت بنویسم حس میکنم نیاز دارم به نوشتن نیاز دارم به اینکه به خودم یه چیزایی رویادآور بشم
خدایا به توپناه میبرم از این فراموش کاری خودم ازاینکه چقددددد درزندگی من بهبود ایجاد کردی ولی من هنوز بعضی وقتا ازت یادم میره یادم میره خدایی دارم نزدیک خدایی دارم مهربان
امروز غروب اومدم از خونه بیرون استاد به آسمون نگاه کردم بینهایت آسمون قشنگ شده بود رنگای زردونارنجی که باهم ترکیب شده بود وزیبایی خواصی روبه وجود آورده بود عقل واز سر آدم میبرد خدایاشکرت
باورتون نمیشه الان صبح زوده زوده و من توی برنامه ام دیشب نوشته بودم که فردا توی راه دانشگاه فایل جدید. رو گوش بدم و این وقت مرده ی توی راه رو زنده کنم و تمرکزی فایلو گوش کنم و حتی کامنت بنویشم …بعد دیشب به خودم گفتم آخه صبح که فایل جدید منتشر نمیشهههه اینو بنویس برای ظهرت ….گفتم نه …فوقش فایل قبلی رو دوباره گوش میدم کامنت بی نظیرش رو مینویسم …
خب امروز صبح داشتم یعنی همین الان الان داشتم به ی مت ایستگاه اتوبوس میومدم …
گفتم بزار برم یه سر به سایت بزنم ….مغزم میگفت برو بابا باید همون فایل قبلی رو گوش بدی ولی باورتون نمیشه لذت سرچ کردن عباسمنش توی گوگل و زدن روی سایت خیلییی بیشتر از اون نجوا ها بود …همین که سایت برام باز شد دیدم یه نقطه ی آبی خوشگل کنار اسامه ذوق زده شدم و با خنده نگاه کردم و با کلی ذوق گفتم خدایاشکرت …تا صفحه کامل لود شد و یوهو چهره ی زیبای استاد رو با اون پشت صفحه ی صورتی دیدم و دیگه خیلی سوپرایز شدم و ناخود آگاه به جیغ خوشحالی زدم …..آخ….من چقدر خوشحال شدم ….
ای جاننننننن و گفتم پس یعنی فایلی روی سایت نمیااادددد و بنر رو خوندم که گفته بود نه …..
آخ اسم فایللل
چرا فکر میکنی مرغ همسایه غازه ….
وای خدایا …چقدر من این چند روز درباره ی این موضوع فکر میکردم که همش انگار به نظرم به خاطر مقایسه کردنههههه….
و کلید ها …وای خدای من …
دوباره ه مبحث شکر گزاری …
استاد دارید چیکار میکنید …
توی چه فرکانسی از خدا رفتید …
نزدیک ترین فرکانس نزد خدا مگه سپاسگزاری نبود ….
فقط منم که حس میکنم شما نورانی تر و خدایی تر شدین ؟
ای جان دلممممم
عاشقتونممممم
برم برای گوش دادن فایل …مرسی ازتون …
اصلا این چند روز …
خدا همش داره منو سوپرایز میکنه ….
عاشقتممممممم
مرسی ازتون ….
خدایا دستتو بده به دستم …تا بتونم بهترین آگاهی ها رو یادبگیرم و باور کنم و عمل کنم ….
خیلی وقته دیگه تا میاد بهم بگه اگه فلان خواستگار رو قبول میکردی الان اوضاع زندگیت خیلی بهتر بود سریع خاموشش میکنم میگم از کجا معلوم الان من با همون فلانی (خواستگار) به مشکل برنمیخوردم.میام خوبی های شوهرمو به یاد میارم میام به نکات مثبتش توجه میکنم.و نمیذارم ادامه بده.
خیلی وقته تا میخواد بهم بگه تو خونه نداری تو فلان وسیله رو نداری بهش میگم اره ولی من بدون همه ی اینا ارزشمندم .من خدامو پیدا کردم خدایی که هرموقع بخوام ودر فرکانس دریافت باشم بیشتر از تصورم بهم میده.
خیلی وقته که تا ذهنم میخواد بهم بگه توی روستای کوچیک که به تازگی به شهر تبدیل شده جای پیشرفت و رشد برای بچهات نیست .سریع بهش میگم بچهای من اگر بخوان در مسیر موفقیت برن خدا از بی نهایت راه اونو رو به مسیر موفقیت میبره اونا در زمان مناسب به بهترین معلم هاو مدرسه ها هدایت میشن و راهشون رو پیدا میکنن.
خیلی وقته تا میادبهم بگه این جا دیگه چه شهریه همش سرده بیشتراز سالش برف و بارونه ولی سریع میگم اینا هم نعمتن که باید ببینم و شکر گذارباشم اینا همه رحمتن.
خیلی وقته تا ذهنم میگه اینجا مردمش فقط عادت دارن نسیه خرید کنن ومشتری خوب کمه سریع میگم یادته فلان روز چه مشتری خوبی به سمتت اومد چقدر نقد خرید کرد.میگم ببین توی همین شهر چه مغازه های پر درامدی هست که دارن خرج و مخارج خانوادهاشون رو میدن و چقدر ملک واملاک دارن .
استاد خیلی وقته دارم سعی میکنم دیگه نذارم گفت و گوهای ذهنیم منو به سمته کمبود و توجه کردن بر نکات منفی ببره .خیلی وقته دارم سعی میکنم خودمو در معرض مقایسه کردن قرارندم
به اندازه ای که تونستم اینکار رو بکنم ارامشی بی نظیر نصیبم شده. به اندازه ای که تونستم گفت وگوهای ذهنمو کنترل کنم به همون اندازه نعمت و ثروت واردزندگیم شده
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا شکر که در مسیر این اگاهی های ناب قرار گرفتم .
استاد من این پیش فرض ذهنی رو دارم که ” من بچه درس خون و خیلی خوب و پر تلاشی ام اما درسا سخته اما سیستم اموزشی مشکل داره اما دبیر خوب و مدرسه خوب خیلی تاثیر داره و.. ”
اوایل این جملات از اونجایی شروع شد که من برای اوجیه عملکردی که اونطور که باید خوب نیود ازش استفاده کردم . چرا؟ برای تایید طلبی برای اینکه بقیه منو همون شاکرد خوبه بدونن و بازم تحسینم کنن
اینقدر این روند تکرار شد که الان واقعا از زجراور ترین کارها اینه که من بخوام بشینن پشت میز کناب بخونم – و در جهت تغییر و اصلاح این موضوع هم با وجود یه مقدار اگاهی که دارم باز هم در این زمینه بهش عمل نمیکنم
با توجه به توضیحات شما بیشتر برام واضح شد که من دارم هر روز این شخصیت نامناسب با خودم حمل میکنم و توانایی پذیرش مسئولیت زندگیم ندارم
فکر میکردم برم پیش فلان مشاور و فلان کنابا لخرم و … همه چی درست مبشه -ولی به قول شما من شخصیتم رو هم با خودم حمل کردم
من چرا فکر میکنم درسا سخته؟ این کار سخته؟
مگه من اصلا چند بار وقت گذاشتم اصلا سرتیتر کتاب بخونم؟ مگه چند بار روش مطالعاتی ام عوض کردم؟ مگه چند ساعت در رور بهش اختصاص دادم؟ ایا سوالی داشنم پرسبدم؟ ایا نصتی های انرژی ام حذف کردم که با ذهن باز تری بخوام این کار انجام بدم؟ اگه از نوشتن بدم میاد ایا فایل صوتی امتحان کردم؟ ایا ساعت خوابم منظم کردم ایا ورزش منظم و تغدیه مناسب تر داشتم که جسم سلامت تر و اماده تری برای این کار داشته باشم؟ و…
من هیچ کدام از این کارا نکردم – معلومه وزنه زدن واسه ادمی که تا حالا باشگاه نرفته زجر اوره ولی یکم که بگذره با همون دمبل ها احساس لذت توی عضلاتت می پیچه
به یقین میگم هر موقع ورزش میکنم لذت میبرم از کشش و انقباض عضلاتم انگار حالم جا میاد انگار جسمم سبک تر میشه حس جاری بودن یه نهر روان توی بدنم دارم
فکر میکنم پرسیدن متداوم همین سوالا از خودم میتونه باور مخربی که دلرم به چالش بکشه و بهم در جهت بهبود کمک کنه
خیلی لذت بردم وفتی با تکجه به صحبت هاتون متوجه شدم اگه میخوام بدونم چه باوری دارم باید به واقعیت زندگیم نگاه کنم
چه چیزی اطرافمه که از نظرم جزئی لز زندگیمه و هیچ بحثی روش ندارم؟
خیل قشنگ داخل جلسات دوره احساس لیاقت گفتین که اگر اطرافت ادمایی مشکل دار هست به خاطر اینه که تو ادم حمایت گری هستی
اگه به نکات منفی توجه کنیم از جنس همون برای ما تکرار میشن برای ما تکرار میشن و میشن واقعیت زندگیمون و ما قدرت خلق واقعیت زندگیمون داریم
اگر کسی باور داشته باشه مردم شهرش بی فرهنگ هستن کاملا میتونه با منطق و دلیل حتی شمارو قانع کنه که ببین اینا واقعا بی فرهنگن
پس من باید یاد بگیرم با بقیه بحث نکنم و بخوام ثابت گنم فلانی تو اشتباه میکنی
و من میتوانم با کار کردن امروز روی خودم فردای متفاوت تر داشته باشم و این بهم امید میده احساس خوب و نومید ارامش میده
بار اول هست که فایل گوش دادم و اولین چیزی که برای کامنت گذاشتن به ذهنم اومد لین موضوع بود
سلام دوستان بهشتی ام که هر کدام تان مثل یک گل منحصر به فرد، در گلستان سایت استاد عطرافشانی میکنید
من خیلی کم کامنت می گذارم و بیشتر علاقه دارم کامنت های منتخب بعضی از دوستان رو که درک عمیقی از قوانین دارند رو بخوانم و چیز یاد بگیرم
و اینطوری قانون رو برای خودم تکرار کنم
ولی بعضی وقت ها یک سری سپاسگزاری ها دارم در مورد موضوعات مختلف از جمله اعضای بدن ، ه آنها را در سایت کامنت میکنم
این بار به سراغ نعمت زبان رفته ام
بله! زبان!
همین زبان که یک عضله کوچک در دهان ماست ولی چه فایده های بسیاری دارد
همین زبان فسقلی !
که من وقتی در اینترنت سرچ کردم، دیدم چه دنیایی دارد برای خودش و از چه بخشهای مختلفی تشکیل شده
البته زبان از دو جهت قابل بررسی و شکرگزاری است: یکی از جنبه ظاهری و پزشکی آن ، و یکی هم از جنبه کارکرد آن در سخن گفتن
======================================
1. خدایا شکرت بابت نعمت زبان
2. خدایا شکرت که زبان عضو چشیدن مزه ها در بدن ماست
3. خدایا شکرت بابت پرزهای زبان
4. خدایا شکرت بابت بزاق زبان
5. خدایا شکرت بابت عصب های زبان
6. خدایا شکرت بابت سلولهای چشایی
7. خدایا شکرت بابت عصب زبانی حلقی
8. خدایا شکرت بابت مخاط: بافت مرطوبی که پوشاننده زبان است
9. خدایا شکرت بابت پاپیلا: برجستگی های ریز که به زبان ظاهری ناصاف میبخشد
10. خدایا شکرت بابت اتصال زبان به دهان، از طریق تارهای بافتی
11. خدایا شکرت بابت استخوان لامی که محل قرار گرفتن زبان است
12. خدایا شکرت بابت فرنوم زبان: یک نوار عضلانی که زبان را به پایین یا کف دهان وصل میکند
13. خدایا شکرت بابت قسمت های مختلف زبان، شامل اینها:
• راس یا نوک زبان
• بدنه زبان
• فورامن سکوم
• شیار انتهایی
• لوزه زبانی
• دریچه های اپی گلوت
• قوس کام فارنکس
• چین گلوسو اپی گلوت جانبی
• ریشه زبان
• لوزه پلاتین
• پاپیلای رشته ای
• پاپیلای جامی شکل
• شیار میانی زبان
======================================
14. خدایا شکرت بابت دو سطح بدنه زبان: سطح خشن پشتی (بالایی) و سطح شکمی صاف (تحتانی)
15. خدایا شکرت بابت فرنوم زبان = بافتی نرم در دهان است که در یک خط نازک بین لب ها و لثه ها در بالا و پایین دهان قرار دارد.
16. خدایا شکرت بابت لوزه های زبانی = مجموعه از بافت ها که در ریشه زبان قرار دارند و کارکرد آنها، جلوگیری از عفونت است
17. خدایا شکرت بابت نقش مهم زبان در جویدن و بلع و خوردن غذا و نوشیدن مایعات
18. خدایا شکرت بابت نقش مهم زبان در درک مزه ها و طعمها
19. خدایا شکرت بابت نقش مهم زبان در تولید صدا و صحبت کردن
20. خدایا شکرت بابت نقش زبان در تنفس
21. خدایا شکرت بابت نعمت گفتار
22. اگر ما قادر به سخن گفتن نبودیم و نمی توانستیم صحبت کنیم ، چه مشکلات مختلفی برایمان پیش میآمد
مثلاً نمی توانستیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، نمی توانستیم سواد و دانش بیاموزیم، نمی توانستیم به عزیزان مان ابراز علاقه کنیم و خیلی موارد دیگه
23. خدایا شکرت بابت عضلات زبان که دو دسته هستند: ذاتی و خارجی . و هر کدام هم چند نوع هستند !
24. خدایا شکرت بابت غدد زبان که سه نوع هستند: مخاطی، سروز و گره های لنفاوی
25. خدایا شکرت بابت اعصاب زبان
26. خدایا شکرت بابت سیستم تامین خون زبان
======================================
27. خدایا شکرت بابت ماهیچه های اسکلتی زبان
28. خدایا شکرت بابت غدد بزاقی زبان
29. خدایا شکرت بابت بافت چربی زبان
30. خدایا شکرت بابت جوانه های چشایی، که زبان توسط این جوانه ها به تشخیص مزه ها کمک میکند
31. خدایا شکرت بابت بخشهای مختلف جوانه های چشایی از جمله اینها:
• حفره چشایی،
• عصب چشایی،
• سلولهای پشتیبان،
• میکروویلی
32. خدایا شکرت بابت ماهیچه های مختلف زبان از جمله ماهیچه طولی، ماهیچه عرضی، ماهیچه عمودی و …
33. خدایا شکرت بابت شریان های مختلف زبان
34. خدایا شکرت بابت وریدهای مختلف زبان
35. خدایا شکرت بابت سیستم تخلیه لفناوی زبان
36. خدایا شکرت بابت محل مناسب قرار گرفتن زبان: در کف حفره اصلی دهان
تا حالا فکر کردیم که اگر اگر زبان در جای دیگری از بدن مان بود چی میشد؟! به نظر من اصلاً قابل تصور نیست!
======================================
37. خدایا شکرت بابت نعمت زبان کوچک ، که وظیفه آن جلوگیری از ورود آب و مواد غذایی به درون بینی است
38. خدایا شکرت بابت چهار نوع مخاط زبان
39. خدایا شکرت بابت غده زیرزبانی
40. خدایا شکرت بابت گیرنده های چشایی که به ما توانایی تشخیص مزه ها را میدهند
تصور دنیای بدون طعم و مزه وحشتناکه!
41. خدایا شکرت بابت گیرنده چشایی شوری
42. خدایا شکرت بابت گیرنده چشایی ترشی
43. خدایا شکرت بابت گیرنده چشایی تلخی شیرینی
44. خدایا شکرت بابت عصب چشایی : که پیام عصبی را از بخشهای مختلف زبان به مغز منتقل میکند
45. خدایا شکرت که زبان با حذف ذرات غذا و باکتری ها از دندان ها و حفره دهان، به تمیز کردن دهان کمک میکند.
46. خدایا شکرت بابت سپتوم زبانی: قسمت عمودی که زبان را به دو بخش چپ و راست تقسیم میکند.
47. خدایا شکرت بابت شیار انتهایی: این شیار به شکل وی انگلیسی، بخش پشتی زبان را از بخش جلویی آن جدا میکند
48. خدایا شکرت بابت غشای موکوزی: این غشاء پوشش دهنده کل سطح زبان است و وظیفه آن، جلوگیری از ورود میکروب و عوامل بیماری از به درون بدن است.
======================================
49. خدایا شکرت بابت هشت عضله زبان: چهار عضله درونی و چهار عضله بیرونی
50. خدایا شکرت بابت ماهیچه چانه ای زبانی ، که کار جلو و پایین آوردن زبان را برعهده دارد و این ماهیچه، زبان را حین دم بالا می آورد و به عنوان گشادکننده حلق عمل میکند
51. خدایا شکرت بابت ماهیچه طولی بالایی زبان ، که کار تغییر شکل دادن زبان هنگام جویدن و بلعیدن را برعهده دارد
52. خدایا شکرت بابت ماهیچه عرضی زبان، که کار باریک و درازتر کردن زبان را برعهده دارد
53. خدایا شکرت بابت ماهیچه عمودی زبان، که کار تخت و پهن کردن زبان را برعهده دارد
54. خدایا شکرت بابت ماهیچه کامی زبانی ، که زبان را بالا می کشد
55. خدایا شکرت بابت ماهیچه نیزه ای زبانی ، که کار آن بالا کشیدن و عقب کشیدن زبان است
56. خدایا شکرت بابت ماهیچه لامی زبانی
57. خدایا شکرت بابت ماهیچه غضروفی زبانی ، به طول دو سانتی متر، که کار پایین و عقب کشیدن زبان را برعهده دارد
58. خدایا شکرت بابت عصب زیر زبانی ، که عضلات درونی و بیرونی زبان را عصب رسانی میکند
59. خدایا شکرت بابت خستگی ناپذیر بودن زبان. در یک نوشته علمی می خواندم که :
بر خلاف سایر ماهیچه های بدن که با انجام فعالیت دچار کسالت میشوند، زبان تنها عضوی میتواند باشد که علیرغم سخت کوشی و جنب و جوش هیچگاه خسته نمیشود زیرا دارای 8 ماهیچه است و انعطاف بالایی دارد
60. خدایا شکرت که به وسیله زبان و جوانه های چشایی آن، میتوانیم طعمهای مختلف را بچشیم و درک کنیم. واقعاً دنیا بدون طعم خوراکی ها چه کسل کننده میشد!!
خدایا شکرت که اگر هر ثانیه و هر لحظه مشغول شکرگزاری تو باشم، همه عمر من کفاف نمیدهد که بتوانم ذره ای و فقط ذره ای از نعمتهای تو را شکرگزاری کنم چرا که نعمتهای تو بی انتهاست.
هرگز بجای خدا معبودی قرار نده.که مورد سرزنش قرار میگیری و بی یارو یاور میشوی.
سلام و درود به استاد عزیز ،همیشه در صحنه توحیدییم..
چی بگم از این افکار ذهنی که هر چقدر بیشتر ، میشناسمش از هر جهت تیر،”خودشو میندازه…
به لطف خداوند و هم جهت شدن در مدار راستی و درستکاری…دقیقا همه این باورها جزو زندگیم بودند…
جوری که من همیشه از وضعیت زندگیم در تمام جنبه ها ناامید و سرافکنده بودم.جوری که خوراک ذهنم با همین باورها تقویت میشد و یسری مشکلات همیشه جزو ، اساس زندگیم شده بود..
درگیری با پدرو مادر خواهر و برادر.مشتریا و کسبکار و موقعیت کاری و همه همه آب خوش:از گلومو گرفته بود..
و کم کم با رعایت تکاملم در این فضای بهشتی و تمرکز روی داشتهام..شروع شد به بهبود پیدا کردن..
دقیقا فضایی که همیشه برام زشت ترین بود.تبدیل شد به بهشتی شدن..صحنه هایی که همیشه برام یچیز پیش افتاده بود..کم کم برام نمایان شدن و من زیباییها رو از همون صحنه ها کشیدم بیرون..
روابط زندگیم به لطف خدا کم کم زیباتر شد
ادمهای خوب و مناسب وارد زندگیم شدند
ادمهای ناجالب زندگیم کم کم بیرون رفتند.
در تمامی جنبه ها به لطف خدا رو به بهبود پیدا کرد.
یچیز جالبی بگم.من قبلا بخاطر این افکار ذهنیم.به طرز عجیبی شماره چشمم ، رفت بالا.جوری که ،هیچ چیزی دوری رو نمیتونستم با چشمم ببینم..
اصلا فکر نمیکردم تو زندگیم همچنین چیز زیبایی دارم..
و با تمرکز روی نکات مثبت.اون دیده شدن زیباییها باعث شد..چشمانم شفافتر بشه الان نزدیک به سه سالی که در این مکان هستم..چشمم کاملا روشن شد و اون غبار تاریکی از چشمانم برداشته شد..
الان زیباییها در تمامی نقاط. بصورت واضح درک میکنم.و میبینم و واقعا چقدر همون لحظه احساس خوب دارم..
من همین سال گذشته بهم الهام شد که باید یه سفر درون شهری رو داشته باشی اینم خودم به تنهایی…یجاهایی از طرف خداوند هدایت شدم که وقتی عکسا رو نشون نزدیکانم میدادم.میگفتن چه جالب..
و خیلی جاها رفتم چقدر خونه ها و زندگیهای زیبا دیدم… چقدر تحسین کردم….چقدر نگرشم از فضای شهرمون تعقییر کرد….چقدر غلبه بر ترس انجام دادم…..
یه تحول بزرگی در درونم بوجود اومد..
همین احساس خوب..چقدر محل زندگی ام محل کارم محل موقعیت خانواده ام..همگی تعقییر کرد..
زندگیمون با افکار من و حتی و حتی ارامش خانواده مون با تفکر من تعقییر کرد..
الان به مدتی که من دارم روی خودم کار میکنم.دیگه اون بحث و مشکلات به لطف خدا از زندگیمون ،کاملا از بیین رفت…
تمام مشکلاتی که توی زندگیمون و بحث خانوادهگی ، پیش میومد..عامل تمام این مشکلات من بودم !…..
کاملا این روابط بحال خوب احساس خوب و امیدواری تبدیل شد..
و یه فوج نعمت و رزق وارد زندگی خودم و خانواده ام شد…
و واقعا تکاملی بود.هر سری فکر میکردم دیگه من خوب میشدم.ولی یه تضاد پیش میومد اونجا مشخص میشد من تعقییر کردم یا نه..
این مشکل از بچگی بیین منو برادرم بود..به لطف خدا.همین احساس خوب همین دوستداشتن بی وقفه بیینمون بیشتر از طرف من…این شخص رفتارش با من کاملا تعقییر کرد.بخدا چه هدیه های میلیون تومنی ،همین شخص برای من خرید و بهم گفت این هدیه برای تو..
و چه سفرهایی با همین شخص ..و چه عکسهای عالی با هم به یادگار گذاشتیم…
استادم تمام این مشکلات ..که واقعا بجز زجر نسبت بخودم..به این بنده خدا هم که برادرم بود.داشت اینفرد به مرز افسردگی برده بود….
حتی وسایلای خونمونم بخاطر اون جنگ جدالی که میشد… از بیین میرفت….
واقعا هر چقدر از این خاطراتم بگم کمه..ولی ناگفته نمونه ذهن فقط زوم میکنه روی چیزهای منفی.و از موفقعیتهات دوری میکنه..
من خیلی خیلی خیلی زیاد مشکل شخصیتی داشتم مشکل روابط داشتم..ابن روابط منو نابود کرده بود..
ولی با تغییر شخصیتم!… یه بهشتی ،بجز برای خودم… .حتی برای خانواده ام باز شد.و واقعا همه جوره یه سرسامانی بزرگی .. وارد زندگیم شد…
همه با کارکردن روی خودم و تمرکز روی زیباییها..
حتی سفر هدایتیم به شهرم..چه زیباییها چه ثروتهایی رو برویم باز نمود..چقدر درکم بالا گرفت .چقدر حالم عالی شد…
واقعا هر چی بگم کمه!..
ولی این ذهن باید همیشه روش کار کرد…
حدودا چند وقت پیش یه ایده اومد..که کار پیچمو شروع کنم..واقعا این مدت..خداوند میخاست امتحانم کنه .ببینم من چقدر پایبند این اموزشا هستم..
و جوری شدم که دیدم من نمیتونم تو این فضا بمونم چون ذهن کارش اینه بره جاهای مختلف رو ببینه..
اگه بهش جهت دهی نکنی..مثل علفهای هرزی هست که میتونه رشد کنه….
دیدم دارم میفتم تو باتلاق… سعی کردم اکانتشو کاملا بزارم کنار.و سعی کنم دیگه برای جستجو کردن… نرم..و نگاهم نکنم…
و حتی افرادی که میدیدم باهام هم فرکانس نیستن از گوشیم حذفشون کردم تا وضعیتهاشونو نبینم..
سعی کردم خیلی جلوی خودمو بگیرم..واقعا فضای مجازی مخصوصا تو این فضا…خیلی مشکلات رو برای افراد بوجود اورده…
طرف میلبونها تومن خرج میکنه تا بتونه فقط خودشو زیبا کنه..و میلیونها تومن پول لباس میدن..واقعا یه خوره هست افتاده تو جون مردم..
خیلی خیلی خیلی باورای قوی میخاد که بتونی جلوی خودتو بگیری..و بتونی تو این فضا خودتو بیرون بیاری..
و این نیاز به یه جهاد اکبریه….
یچیز حالبی بگم..من همیشه بچه که بودم این رفتار رو داشتم میگفتم کاش:من دختر خالم بودم…
و یا فلان خانواده .یه خانواده برای فلان شهر…
و یا زیبایی یه شخص.
و یا رابطه یه شخص و خیلی از مواردهای دیگه..
نکته خیلی جالبش.خداوند یجوری به من میفموند ابنم بصورت واضح و شفتف..که بهم بگه اصلا اینچنین خاسته ایی رو نداشته باش…
بخدا همون موقع جوری بهم نشون میداد.میگفتم خدا راس میگی که من تو همچنین موقعیتی نیستم..
و مخصوصا اینروزها اگه ذهنم یوقتایی جفتک میندازه و میام خودمو با یه شخصی که میتونه فلان کار رو انجام بده..یا فلان موقعیت رو داره..یا فلان شرایط خوب از دید ما….داره…
شب بهم الهام کرد.و چیزی بهم نشون داده..که یادت بمونه مسیر خودت از همه چیز پر از صدق و درستیه!..
یه روز یه تضادی برام پیش اومد.شب خواب دیدم فرار کرده بودم.ولی اینقدر عمق این الهام عمیق و شفاف بود.انگار خودم تو اون موقعیت بودم…
اره خواب دیدم وارد یه کشور شده بودم…
دیدم همون افرادی که توی اون موقعیتی که من دوستدارم باشم..اونا هم فرار کرده بودن..با هم بودییم حالا هر کدوممون میخاستیم به یه کشور برییم..
حالا من بقول استاد تو خارج بودییم حالا نمیدونم چه کشوری بود..ولی اینقدر استرس زبان رو داشتم.یه کور .کر لال میخاد بره خارج…
اینقدر استرسم بالا بود..که یه لحظه گفتم ….دیدی چه غلطی کردم ..جوری بود.که نمیتونستم بیام عقب.و نه میتونستم برم جلو…خیلی وحشتناک بود…واقعا …
واقعا فرار کردن بخاطر اون شرایط .به شرایط:فیزیکی دیگه بدون رعایت تکامل و کارکردن روی شخصیتت .چه صدماتی میتونه بهت وارد کنه…
و خیلی الهامات از این طریق بهم شد.حتی راجع به بیزنسم…
یفردی رو دیدم که مشتریا اومده بودن.و منم داشتم یکاری رو انجام میدادم.یه لحظه ذهنم شروع کرد به خودتخریبی..ولی همون خداوند بهم گفت..کار نیکو کردن بهتر از پر کردن است..
و یا هر شرایطی که من خودمو میخاستم توی شرایط دیگه بزارم.فورا..بهم الهام میرسید….جوری برام واضحتر میکرد…..که فکر نکنم من خیلی از بقیه عقبم..
این مدت سفر هدایتی که خداوند نورشو بهم میزد میگفت حرکت کن..ولی باید ادامه میدادم.واقعا چه درهایی در همه جنبه های زندگی برویم باز کرد.و چه درسهایی رو بهم یاد داد.چه پاشنهایی رو از وجودم اورد بیرون..چه روزهایی…
و….
این فایل بهم آموخت..که خیلی روی خودم کار کنم.مخصوصا روی بحث مقایسه…مقایسه اینروزا..ادمها رو نابود کرده….یه خوره ایی که هر چقدر میری تو جلدش ..بیشتر تو رو در معرض بدبخت شدن قرار میگیری…..
خودمم دچارش:بودم …به لطف خدا کم کم رفع شد…
و اینروزا توی بحث بیزنسم..باید بیشتر روش کار کنم.و خودمو مقایسه نکنم تا بتونم به احساس خوب و باورای قوی.تکاملمو بگذرونم..چون ذهنم به محض دیدن..خودتخریبیشو شروع میکنه…
و ناگفته نمونه..خداوند یسری چیزها رو بهم نشون داده..که واقعا فقط خودم میتونم درکش کنم.اگه به هر کسی بگم اصلا باورش:نمیکنه..و نیازیم نیست!…
و این گفته خدا..باعث شد که مطمئنتر بشم از مسیری که خودم دارم با تکامل پیش میبرم….
و هیچ وقت مثل گذشته غصه داشتهای دیگران رو نخورم که ..بعد گور خودمو با دست خودم … میکنم!…مخصوصا ما خانمها.خیلی در معرض خطر هستیم..باید چشم و گوش باز ، و روی خودمون و اهدافمون کار کنیم..
ایده ایی که از طرف خدا برای بیزنسم ،بهم الهام شد…بخدا قبلا اصلا نمیتونستم حتی یه زره هم بهش فکر کنم.و الان به لطف خودش دارم قدمهامو برمیدارم ک ایمان دارم بجای خیلی خوبی میرسه و من هر روز دارم توکلمو و ایمانمو بیشتر میبینم که دارم تعقییر میکنم….
تعقییری که عملگراییمو بیشتر بهم نشون میده…این مسیر راست اینقدر پر از خیرو برکته ابنقدر پر از حال خوبه…که واقعا یه سدی رو بیین خودت و افراد دیگه قرار میده…
نتیجه گذشته من با اون افکار کاملا متفاوتر از الان من هست…و من این مسیر روشنی بخش رو تا پای جانم ادامه میدهم…و این بالاترین عزت نفسه که ارزش قائل باشی نسبت بخودت.و نسبت به داشتهایی که الان داری…
و برای همینم باید با قدرت بیشتری روی خودت کار کنی…
و بتونی باورهای قدرتمند کننده رو اینقدر تکرار کنی.که با هیچ افکار محدود کننده ایی، فرو بریزه..
که میدونم این اموزه های توحیدی و ماندن در مسیر درست برای همیشه نیاز دارم.و با قدرت بالا برای همیشه روشون کار کنم…
قربون خدایی برم که هادی وحامی هرلحظه ماست وبه قول خودش تو قران هدایت کردن ما رو برخودش واجب کرده وهر موقع ماواقعا ازش هدایت میخایم مارو هدایت میکنه
واقعا این چند روزی که گذشت سردرگم وکلافه بودم واعصاب داغون چرا چون مدام داشتم خودمو با دیگران مقایسه میکردم که به عنوان مثال پسر داییم باوجود اینکه سنش از منم پایین تره ازدواج کرد به راحتی وتو هنوز اندر خم یک کوچه ای یا همسایمون ماشین مورد دلخواهشو خرید ولی من نه یا بهمانی به فلان موفقیت رسید وده هانمونه دیگه وچنان احساسمو بد میکرد که حد وحساب نداشت طوریکه سردرد میگرفتم ازشدت افگار منفی که به سرم میومد البته تو بعضی مواقع میتونستم کنترلش کنم با به یادآوری هزاران نعمتی که دارم ولی خو یه جاهاییم زورم نمیرسید وکم میاوردم که فهمیدم که این مقایسه کردن جزو پاشنه آشیلهای منه که باید خیلی روش کار کنم وبه قول استاد شرایط ما خیلیم بدنیست ولی چون ذهن میره سمت مقایسه دیگه هیچ وقت داشته هارو نمیبینه ونداشته هارو برامون بولد میکنه تااحساسمونو بد کنه ومارو تو سیکل بد بندازه وگرفتار کنه واتفاقات بدی برامون بیفته چون قانون اینه که ما به هر موضوعی که توجه کنیم چه آگاهانه چه ناآگاهانه چه بادلیل چه بی دلیل برای جهان فرقی نمیکنه وبدون قضاوت اونو وارد زندگیمون میکنه.
اینقدر به این موضوع فکر کرده ایم که برایش ضرب المثل ساخته ایم.
پس این پاشنه آشیل ما از گذشته بوده و هست.
همه این مثالهایی که استاد شما زدید را من اعتراف می کنم که داشته ام و شاید همین الان هم دارم ولی شدت آن به مراتب کمتر شده است.
استاد من یکی از مواردی که شما اشاره نکردید را بگم که متاسفانه من خیلی دارم و آن هم در زمان رانندگی است که خیلی از مواقع من فکر می کنم آن لاینی که من رانندگی می کنم همیشه شلوغ ترین است و لاینی بغلی من خلوت تر است و اینکه می بینیم اع من حرکتی ندارم در لاین خودم ولی ماشینی از لاین بغلی من داره حرکت می کند دوباره این باور در من تقویت می شود که اع کاملا درست فکر می کنم و باعث میشه که مدام تغییر لاین داشته باشم. البته که باهم اعتراف می کنم الان خیلی کمتر شده است ولی قبلا خیلی زیادتر بود.
این هم ایراد است که لاین کناری خلوت تر است و وقتی که دقت می کنم الان در رفتار خیلی از افراد دیگر هم می بینم و همین چقدر باعث بیشتر شدن ترافیک و یا حتی تصادفات می شود.
من زمانی که با قوانین آشنا نشده بودم همیشه هر شعبه ای که کار می کردم فکر می کردم این شعبه اصلا خوب نیست و شبعبه دیگری بهتر است( قبلا کارمند بانک بودم) و از قضا اگر بعد از مدتی به همان شعبه به زعم خودم بهتر می رفتم میگفتم که نه این شعبه الان بد شده همان شعبه قبلی من بهتر بود. این یک اپیدمی در ذهن من و خیلی از همکاران من بود و فکر میکنم االان هم هست برای آنها.
در کامنت یکی از دوستان خواندم که مقایسه کردن مثل خوردن یک لیوان زهر است و به خودم یادآوری می کنم این را که هرزمان می خواهم خودم را مقایسه کنم با دیگران اینکه آیا حاضر هستم یک لیوان زهر سمی را که چرکین و کثیف هم هست را بخورم؟ باید خودم تلاش کنم و تلاش کنم که در عمل خودم را فقط با خودم مقایسه کنم و بس. و این تلاش را خیلی دارم انجام می دهم و خوب کار خیلی سختی است ولی ارزشش را دارد.
خیلی نگاه ریزبینانه ای در این فایل و امیدوارم که خودم در وهله اول و دوستان دیگر هم به همین شکل اصلا فکر نکنند که مرغ همسایه غاز است، نه تلاش کنم خودم از جایی که هستم و از مسیری که دارم میروم لذت ببرم واحساس خوبی داشته باشم و ایمان داشته باشم که احساس خوب = اتفاقات خوب و این قانون جهان هستی است.
در زندگی دیگران سرک نکشم
فضای مجازی را کمتر کنم حتی از اینی که هست هم کمتر کنم
خودم را با خودم مقایسه کنم
همه اینها را باید در عمل انجام دهم و اینها را بیشتر به خودم باید یادآوری کنم که در عمل از این آگاهی ها استفاده کنم
درود بی پایان بر شما استاد بزرگوارم….
مرغ همسایه غاز است.
در مورد من یکی از واضح ترین باورهای اشتباهی که در بیشتر مردم هر شهر دیدم و من هم قبلا به چنین باوری اعتقاد داشتم البته مدتهاست که به اشتباه بودن این باور پی بردم و با دیدن این فایل ارزشمند شما باور جدید در من قوی تر بود
واین باور در مورد موضوع خریدن ماشین هست که اکثر آدمایی که من میشناسم چه تو شهر خودم وچه در شهرهای دیگه باورشون اینه که ماشین خوب اگه میخوای بخری باید بری فلان شهر ماشینای خوبی داره این داستان رو من تو اکثر شهرها دیدم.
استاد باور کبود خیلی پاشنه آشیل سر سخت و چموش و زیرکی است کع به ما ضربه میزنه
من تو شغلم ساختمان هستم و برای ساختن باور فراوانی یکی از تمریناتم این بود که تمرکز میکردم رو شغلها و فرصتهای جدیدی که پو لساز هستند و در گذشته نبوده و این باور به قدری قوی شد که از این ور این باور شکل گرفته بود که همه مردم با فرصتهای جدید پول میسازن و دیگه نیازی به کارگری کردن ندارن و یه مدت باعث شده بود که در پیدا کردن کارگر به مشکل بخورم و بعدا که متوجه ایراد جدیدم شدم سعی کردم برای ساختن باورهای مناسب در مورد بودن کار گر هم الگوهایی را پیدا کنم
در کل خیلی باید هوشمندانه در مورد تغییر باورهای منفی کار کرد که از ناحیه دیگه ای ضربه نخوریم
دوستتون دارم در پناه حق
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام به استاد عزیزم وخانوم شایسته مهربانم
وهمه دوستان
من هنوز فایل رونشنیدم ولی میخوام کامنت بنویسم حس میکنم نیاز دارم به نوشتن نیاز دارم به اینکه به خودم یه چیزایی رویادآور بشم
خدایا به توپناه میبرم از این فراموش کاری خودم ازاینکه چقددددد درزندگی من بهبود ایجاد کردی ولی من هنوز بعضی وقتا ازت یادم میره یادم میره خدایی دارم نزدیک خدایی دارم مهربان
امروز غروب اومدم از خونه بیرون استاد به آسمون نگاه کردم بینهایت آسمون قشنگ شده بود رنگای زردونارنجی که باهم ترکیب شده بود وزیبایی خواصی روبه وجود آورده بود عقل واز سر آدم میبرد خدایاشکرت
سلااااامممممم
سلامم خدای نفسسس که هرچه دارم از توعهههه
عاشقتممممممم
وای جیغغغغ
فایل جدید ….
باورتون نمیشه الان صبح زوده زوده و من توی برنامه ام دیشب نوشته بودم که فردا توی راه دانشگاه فایل جدید. رو گوش بدم و این وقت مرده ی توی راه رو زنده کنم و تمرکزی فایلو گوش کنم و حتی کامنت بنویشم …بعد دیشب به خودم گفتم آخه صبح که فایل جدید منتشر نمیشهههه اینو بنویس برای ظهرت ….گفتم نه …فوقش فایل قبلی رو دوباره گوش میدم کامنت بی نظیرش رو مینویسم …
خب امروز صبح داشتم یعنی همین الان الان داشتم به ی مت ایستگاه اتوبوس میومدم …
گفتم بزار برم یه سر به سایت بزنم ….مغزم میگفت برو بابا باید همون فایل قبلی رو گوش بدی ولی باورتون نمیشه لذت سرچ کردن عباسمنش توی گوگل و زدن روی سایت خیلییی بیشتر از اون نجوا ها بود …همین که سایت برام باز شد دیدم یه نقطه ی آبی خوشگل کنار اسامه ذوق زده شدم و با خنده نگاه کردم و با کلی ذوق گفتم خدایاشکرت …تا صفحه کامل لود شد و یوهو چهره ی زیبای استاد رو با اون پشت صفحه ی صورتی دیدم و دیگه خیلی سوپرایز شدم و ناخود آگاه به جیغ خوشحالی زدم …..آخ….من چقدر خوشحال شدم ….
ای جاننننننن و گفتم پس یعنی فایلی روی سایت نمیااادددد و بنر رو خوندم که گفته بود نه …..
آخ اسم فایللل
چرا فکر میکنی مرغ همسایه غازه ….
وای خدایا …چقدر من این چند روز درباره ی این موضوع فکر میکردم که همش انگار به نظرم به خاطر مقایسه کردنههههه….
و کلید ها …وای خدای من …
دوباره ه مبحث شکر گزاری …
استاد دارید چیکار میکنید …
توی چه فرکانسی از خدا رفتید …
نزدیک ترین فرکانس نزد خدا مگه سپاسگزاری نبود ….
فقط منم که حس میکنم شما نورانی تر و خدایی تر شدین ؟
ای جان دلممممم
عاشقتونممممم
برم برای گوش دادن فایل …مرسی ازتون …
اصلا این چند روز …
خدا همش داره منو سوپرایز میکنه ….
عاشقتممممممم
مرسی ازتون ….
خدایا دستتو بده به دستم …تا بتونم بهترین آگاهی ها رو یادبگیرم و باور کنم و عمل کنم ….
إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ 5
ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ 6
صِرَٰطَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمۡتَ عَلَیۡهِمۡ غَیۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَیۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّینَ 7
سلام بر استادعزیزم،سلام بردوستان هم فرکانسی خوبم .
استادعزیزم سپاسگذارم بابت فایل پر برکت امروز
خیلی وقته که دارم سعی میکنم صدای ذهنمو توی این موارد خاموش کنم .
خیلی وقته دارم سعی میکنم نزارم ذهنم منو ببره توی مقایسه کردن .
خیلی وقته دیگه تا میاد بهم بگه اگه فلان خواستگار رو قبول میکردی الان اوضاع زندگیت خیلی بهتر بود سریع خاموشش میکنم میگم از کجا معلوم الان من با همون فلانی (خواستگار) به مشکل برنمیخوردم.میام خوبی های شوهرمو به یاد میارم میام به نکات مثبتش توجه میکنم.و نمیذارم ادامه بده.
خیلی وقته تا میخواد بهم بگه تو خونه نداری تو فلان وسیله رو نداری بهش میگم اره ولی من بدون همه ی اینا ارزشمندم .من خدامو پیدا کردم خدایی که هرموقع بخوام ودر فرکانس دریافت باشم بیشتر از تصورم بهم میده.
خیلی وقته که تا ذهنم میخواد بهم بگه توی روستای کوچیک که به تازگی به شهر تبدیل شده جای پیشرفت و رشد برای بچهات نیست .سریع بهش میگم بچهای من اگر بخوان در مسیر موفقیت برن خدا از بی نهایت راه اونو رو به مسیر موفقیت میبره اونا در زمان مناسب به بهترین معلم هاو مدرسه ها هدایت میشن و راهشون رو پیدا میکنن.
خیلی وقته تا میادبهم بگه این جا دیگه چه شهریه همش سرده بیشتراز سالش برف و بارونه ولی سریع میگم اینا هم نعمتن که باید ببینم و شکر گذارباشم اینا همه رحمتن.
خیلی وقته تا ذهنم میگه اینجا مردمش فقط عادت دارن نسیه خرید کنن ومشتری خوب کمه سریع میگم یادته فلان روز چه مشتری خوبی به سمتت اومد چقدر نقد خرید کرد.میگم ببین توی همین شهر چه مغازه های پر درامدی هست که دارن خرج و مخارج خانوادهاشون رو میدن و چقدر ملک واملاک دارن .
استاد خیلی وقته دارم سعی میکنم دیگه نذارم گفت و گوهای ذهنیم منو به سمته کمبود و توجه کردن بر نکات منفی ببره .خیلی وقته دارم سعی میکنم خودمو در معرض مقایسه کردن قرارندم
به اندازه ای که تونستم اینکار رو بکنم ارامشی بی نظیر نصیبم شده. به اندازه ای که تونستم گفت وگوهای ذهنمو کنترل کنم به همون اندازه نعمت و ثروت واردزندگیم شده
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
خدایا شکر که در مسیر این اگاهی های ناب قرار گرفتم .
سلام به استاد عزیزم
استاد من این پیش فرض ذهنی رو دارم که ” من بچه درس خون و خیلی خوب و پر تلاشی ام اما درسا سخته اما سیستم اموزشی مشکل داره اما دبیر خوب و مدرسه خوب خیلی تاثیر داره و.. ”
اوایل این جملات از اونجایی شروع شد که من برای اوجیه عملکردی که اونطور که باید خوب نیود ازش استفاده کردم . چرا؟ برای تایید طلبی برای اینکه بقیه منو همون شاکرد خوبه بدونن و بازم تحسینم کنن
اینقدر این روند تکرار شد که الان واقعا از زجراور ترین کارها اینه که من بخوام بشینن پشت میز کناب بخونم – و در جهت تغییر و اصلاح این موضوع هم با وجود یه مقدار اگاهی که دارم باز هم در این زمینه بهش عمل نمیکنم
با توجه به توضیحات شما بیشتر برام واضح شد که من دارم هر روز این شخصیت نامناسب با خودم حمل میکنم و توانایی پذیرش مسئولیت زندگیم ندارم
فکر میکردم برم پیش فلان مشاور و فلان کنابا لخرم و … همه چی درست مبشه -ولی به قول شما من شخصیتم رو هم با خودم حمل کردم
من چرا فکر میکنم درسا سخته؟ این کار سخته؟
مگه من اصلا چند بار وقت گذاشتم اصلا سرتیتر کتاب بخونم؟ مگه چند بار روش مطالعاتی ام عوض کردم؟ مگه چند ساعت در رور بهش اختصاص دادم؟ ایا سوالی داشنم پرسبدم؟ ایا نصتی های انرژی ام حذف کردم که با ذهن باز تری بخوام این کار انجام بدم؟ اگه از نوشتن بدم میاد ایا فایل صوتی امتحان کردم؟ ایا ساعت خوابم منظم کردم ایا ورزش منظم و تغدیه مناسب تر داشتم که جسم سلامت تر و اماده تری برای این کار داشته باشم؟ و…
من هیچ کدام از این کارا نکردم – معلومه وزنه زدن واسه ادمی که تا حالا باشگاه نرفته زجر اوره ولی یکم که بگذره با همون دمبل ها احساس لذت توی عضلاتت می پیچه
به یقین میگم هر موقع ورزش میکنم لذت میبرم از کشش و انقباض عضلاتم انگار حالم جا میاد انگار جسمم سبک تر میشه حس جاری بودن یه نهر روان توی بدنم دارم
فکر میکنم پرسیدن متداوم همین سوالا از خودم میتونه باور مخربی که دلرم به چالش بکشه و بهم در جهت بهبود کمک کنه
خیلی لذت بردم وفتی با تکجه به صحبت هاتون متوجه شدم اگه میخوام بدونم چه باوری دارم باید به واقعیت زندگیم نگاه کنم
چه چیزی اطرافمه که از نظرم جزئی لز زندگیمه و هیچ بحثی روش ندارم؟
خیل قشنگ داخل جلسات دوره احساس لیاقت گفتین که اگر اطرافت ادمایی مشکل دار هست به خاطر اینه که تو ادم حمایت گری هستی
اگه به نکات منفی توجه کنیم از جنس همون برای ما تکرار میشن برای ما تکرار میشن و میشن واقعیت زندگیمون و ما قدرت خلق واقعیت زندگیمون داریم
اگر کسی باور داشته باشه مردم شهرش بی فرهنگ هستن کاملا میتونه با منطق و دلیل حتی شمارو قانع کنه که ببین اینا واقعا بی فرهنگن
پس من باید یاد بگیرم با بقیه بحث نکنم و بخوام ثابت گنم فلانی تو اشتباه میکنی
و من میتوانم با کار کردن امروز روی خودم فردای متفاوت تر داشته باشم و این بهم امید میده احساس خوب و نومید ارامش میده
بار اول هست که فایل گوش دادم و اولین چیزی که برای کامنت گذاشتن به ذهنم اومد لین موضوع بود
سلام استاد عزیزم
سلام استاد شایسته
سلام دوستان بهشتی ام که هر کدام تان مثل یک گل منحصر به فرد، در گلستان سایت استاد عطرافشانی میکنید
من خیلی کم کامنت می گذارم و بیشتر علاقه دارم کامنت های منتخب بعضی از دوستان رو که درک عمیقی از قوانین دارند رو بخوانم و چیز یاد بگیرم
و اینطوری قانون رو برای خودم تکرار کنم
ولی بعضی وقت ها یک سری سپاسگزاری ها دارم در مورد موضوعات مختلف از جمله اعضای بدن ، ه آنها را در سایت کامنت میکنم
این بار به سراغ نعمت زبان رفته ام
بله! زبان!
همین زبان که یک عضله کوچک در دهان ماست ولی چه فایده های بسیاری دارد
همین زبان فسقلی !
که من وقتی در اینترنت سرچ کردم، دیدم چه دنیایی دارد برای خودش و از چه بخشهای مختلفی تشکیل شده
البته زبان از دو جهت قابل بررسی و شکرگزاری است: یکی از جنبه ظاهری و پزشکی آن ، و یکی هم از جنبه کارکرد آن در سخن گفتن
======================================
1. خدایا شکرت بابت نعمت زبان
2. خدایا شکرت که زبان عضو چشیدن مزه ها در بدن ماست
3. خدایا شکرت بابت پرزهای زبان
4. خدایا شکرت بابت بزاق زبان
5. خدایا شکرت بابت عصب های زبان
6. خدایا شکرت بابت سلولهای چشایی
7. خدایا شکرت بابت عصب زبانی حلقی
8. خدایا شکرت بابت مخاط: بافت مرطوبی که پوشاننده زبان است
9. خدایا شکرت بابت پاپیلا: برجستگی های ریز که به زبان ظاهری ناصاف میبخشد
10. خدایا شکرت بابت اتصال زبان به دهان، از طریق تارهای بافتی
11. خدایا شکرت بابت استخوان لامی که محل قرار گرفتن زبان است
12. خدایا شکرت بابت فرنوم زبان: یک نوار عضلانی که زبان را به پایین یا کف دهان وصل میکند
13. خدایا شکرت بابت قسمت های مختلف زبان، شامل اینها:
• راس یا نوک زبان
• بدنه زبان
• فورامن سکوم
• شیار انتهایی
• لوزه زبانی
• دریچه های اپی گلوت
• قوس کام فارنکس
• چین گلوسو اپی گلوت جانبی
• ریشه زبان
• لوزه پلاتین
• پاپیلای رشته ای
• پاپیلای جامی شکل
• شیار میانی زبان
======================================
14. خدایا شکرت بابت دو سطح بدنه زبان: سطح خشن پشتی (بالایی) و سطح شکمی صاف (تحتانی)
15. خدایا شکرت بابت فرنوم زبان = بافتی نرم در دهان است که در یک خط نازک بین لب ها و لثه ها در بالا و پایین دهان قرار دارد.
16. خدایا شکرت بابت لوزه های زبانی = مجموعه از بافت ها که در ریشه زبان قرار دارند و کارکرد آنها، جلوگیری از عفونت است
17. خدایا شکرت بابت نقش مهم زبان در جویدن و بلع و خوردن غذا و نوشیدن مایعات
18. خدایا شکرت بابت نقش مهم زبان در درک مزه ها و طعمها
19. خدایا شکرت بابت نقش مهم زبان در تولید صدا و صحبت کردن
20. خدایا شکرت بابت نقش زبان در تنفس
21. خدایا شکرت بابت نعمت گفتار
22. اگر ما قادر به سخن گفتن نبودیم و نمی توانستیم صحبت کنیم ، چه مشکلات مختلفی برایمان پیش میآمد
مثلاً نمی توانستیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم، نمی توانستیم سواد و دانش بیاموزیم، نمی توانستیم به عزیزان مان ابراز علاقه کنیم و خیلی موارد دیگه
23. خدایا شکرت بابت عضلات زبان که دو دسته هستند: ذاتی و خارجی . و هر کدام هم چند نوع هستند !
24. خدایا شکرت بابت غدد زبان که سه نوع هستند: مخاطی، سروز و گره های لنفاوی
25. خدایا شکرت بابت اعصاب زبان
26. خدایا شکرت بابت سیستم تامین خون زبان
======================================
27. خدایا شکرت بابت ماهیچه های اسکلتی زبان
28. خدایا شکرت بابت غدد بزاقی زبان
29. خدایا شکرت بابت بافت چربی زبان
30. خدایا شکرت بابت جوانه های چشایی، که زبان توسط این جوانه ها به تشخیص مزه ها کمک میکند
31. خدایا شکرت بابت بخشهای مختلف جوانه های چشایی از جمله اینها:
• حفره چشایی،
• عصب چشایی،
• سلولهای پشتیبان،
• میکروویلی
32. خدایا شکرت بابت ماهیچه های مختلف زبان از جمله ماهیچه طولی، ماهیچه عرضی، ماهیچه عمودی و …
33. خدایا شکرت بابت شریان های مختلف زبان
34. خدایا شکرت بابت وریدهای مختلف زبان
35. خدایا شکرت بابت سیستم تخلیه لفناوی زبان
36. خدایا شکرت بابت محل مناسب قرار گرفتن زبان: در کف حفره اصلی دهان
تا حالا فکر کردیم که اگر اگر زبان در جای دیگری از بدن مان بود چی میشد؟! به نظر من اصلاً قابل تصور نیست!
======================================
37. خدایا شکرت بابت نعمت زبان کوچک ، که وظیفه آن جلوگیری از ورود آب و مواد غذایی به درون بینی است
38. خدایا شکرت بابت چهار نوع مخاط زبان
39. خدایا شکرت بابت غده زیرزبانی
40. خدایا شکرت بابت گیرنده های چشایی که به ما توانایی تشخیص مزه ها را میدهند
تصور دنیای بدون طعم و مزه وحشتناکه!
41. خدایا شکرت بابت گیرنده چشایی شوری
42. خدایا شکرت بابت گیرنده چشایی ترشی
43. خدایا شکرت بابت گیرنده چشایی تلخی شیرینی
44. خدایا شکرت بابت عصب چشایی : که پیام عصبی را از بخشهای مختلف زبان به مغز منتقل میکند
45. خدایا شکرت که زبان با حذف ذرات غذا و باکتری ها از دندان ها و حفره دهان، به تمیز کردن دهان کمک میکند.
46. خدایا شکرت بابت سپتوم زبانی: قسمت عمودی که زبان را به دو بخش چپ و راست تقسیم میکند.
47. خدایا شکرت بابت شیار انتهایی: این شیار به شکل وی انگلیسی، بخش پشتی زبان را از بخش جلویی آن جدا میکند
48. خدایا شکرت بابت غشای موکوزی: این غشاء پوشش دهنده کل سطح زبان است و وظیفه آن، جلوگیری از ورود میکروب و عوامل بیماری از به درون بدن است.
======================================
49. خدایا شکرت بابت هشت عضله زبان: چهار عضله درونی و چهار عضله بیرونی
50. خدایا شکرت بابت ماهیچه چانه ای زبانی ، که کار جلو و پایین آوردن زبان را برعهده دارد و این ماهیچه، زبان را حین دم بالا می آورد و به عنوان گشادکننده حلق عمل میکند
51. خدایا شکرت بابت ماهیچه طولی بالایی زبان ، که کار تغییر شکل دادن زبان هنگام جویدن و بلعیدن را برعهده دارد
52. خدایا شکرت بابت ماهیچه عرضی زبان، که کار باریک و درازتر کردن زبان را برعهده دارد
53. خدایا شکرت بابت ماهیچه عمودی زبان، که کار تخت و پهن کردن زبان را برعهده دارد
54. خدایا شکرت بابت ماهیچه کامی زبانی ، که زبان را بالا می کشد
55. خدایا شکرت بابت ماهیچه نیزه ای زبانی ، که کار آن بالا کشیدن و عقب کشیدن زبان است
56. خدایا شکرت بابت ماهیچه لامی زبانی
57. خدایا شکرت بابت ماهیچه غضروفی زبانی ، به طول دو سانتی متر، که کار پایین و عقب کشیدن زبان را برعهده دارد
58. خدایا شکرت بابت عصب زیر زبانی ، که عضلات درونی و بیرونی زبان را عصب رسانی میکند
59. خدایا شکرت بابت خستگی ناپذیر بودن زبان. در یک نوشته علمی می خواندم که :
بر خلاف سایر ماهیچه های بدن که با انجام فعالیت دچار کسالت میشوند، زبان تنها عضوی میتواند باشد که علیرغم سخت کوشی و جنب و جوش هیچگاه خسته نمیشود زیرا دارای 8 ماهیچه است و انعطاف بالایی دارد
60. خدایا شکرت که به وسیله زبان و جوانه های چشایی آن، میتوانیم طعمهای مختلف را بچشیم و درک کنیم. واقعاً دنیا بدون طعم خوراکی ها چه کسل کننده میشد!!
خدایا شکرت که اگر هر ثانیه و هر لحظه مشغول شکرگزاری تو باشم، همه عمر من کفاف نمیدهد که بتوانم ذره ای و فقط ذره ای از نعمتهای تو را شکرگزاری کنم چرا که نعمتهای تو بی انتهاست.
خدایا شکرت
بچه ها دوست تان دارم
در پناه حق باشید
به نام خدا
.
همیشه یه جاهایی هستن که از این جایی که من هستم بهتره
واقعا این تضاد یا این باور را خیلی من در افراد می بینم که مثلاً کشور ژاپن . چین ووو این خدمات را
در اختیار مردم کشورش قرار داده ولی ما در کشورمان همه دزد هستند و هیچ خدماتی را در اختیار ما قرار نمی دهند .
یا اینکه رییس جمهور کشورهای دیگه همه نوع خدماتی . یا اینکه حقوق در اختیار مردم قرار داده اند ولی ما در کشورمان باید همیشه سگدو بزنیم
و یه هیچ جا هم نمیرسیم .
استاد این خوشگلی شده یه واقعا برای همه تفریح یا بهتره بگم برای بعضی ها چشم کور کن
من این مورد را در خودم خیلی درست کردم
مثلا در عروسی ها همه باید به آرایشگاه بروند و خیلی هم برای همه شده معضل
.
همیشه من خودم همین طور بودم همیشه پدر و مادر همه بهتر از پدر و مادر من بودند و همیشه
من در حالت مقایسه بودم و همیشه هم از این
تضاد ضربه می خورم .
.
من در شهرستان زندگی می کنم و همیشه میگم تهران و مشهد همین جور پول روی زمین ریخته
و همه همینطور برمیدارند در صورتیکه باز هم می بینم در شهرستان خودم خیلی از افراد از ثروتمندان
شهرم هستند و هر روز هم ثروت خودشون رو
بیشتر می کنند با ایده های متفاوت و زیاد .
.
بله درست میگید استاد. همیشه در حالت مقایسه
همیشه همه را می بینم غیر از زندگی خودم
.
مثال زیاده ولی باید بررسی کنیم ببینیم چرا این طور
و چرا اینطوری فکر می کنیم ؟
تا مقایسه در هر موردی باشد به جایی نمی رسیم
این باید درست شود.
.
من همیشه میگفتم خانمهای شهرهای دیگه همه
خوب همه مهربون هستند و خانمها و زنان شهر من
همه بد همه بد جنس همه آب زیرکار هستند
در صورتیکه خدا را شکر وقتی این را فهمیدم به
خودم گفتم همه خوبن همه عالین و به اندازه ای که باور کردم به اندازه ای که تونستم در زندگیم
و در شخصیتم این باور را درست کنم که همه چه خانمها چه آقایون و همه و همه هر حال که هستند
همه خوبن همه وجه خوب خودشون رو به من نشون می دهند به همه مون اندازه اوضاع تغییر کرد آدمها نگاه شون به من به شخص من عوض شد
و همه خوب شدن در برابر من خدا را شکر.
.
بنام خداوند بخشنده مهربان
تَجْعَلْ مَعَ اللَّهِ إِلَٰهًا آخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولًا
هرگز بجای خدا معبودی قرار نده.که مورد سرزنش قرار میگیری و بی یارو یاور میشوی.
سلام و درود به استاد عزیز ،همیشه در صحنه توحیدییم..
چی بگم از این افکار ذهنی که هر چقدر بیشتر ، میشناسمش از هر جهت تیر،”خودشو میندازه…
به لطف خداوند و هم جهت شدن در مدار راستی و درستکاری…دقیقا همه این باورها جزو زندگیم بودند…
جوری که من همیشه از وضعیت زندگیم در تمام جنبه ها ناامید و سرافکنده بودم.جوری که خوراک ذهنم با همین باورها تقویت میشد و یسری مشکلات همیشه جزو ، اساس زندگیم شده بود..
درگیری با پدرو مادر خواهر و برادر.مشتریا و کسبکار و موقعیت کاری و همه همه آب خوش:از گلومو گرفته بود..
و کم کم با رعایت تکاملم در این فضای بهشتی و تمرکز روی داشتهام..شروع شد به بهبود پیدا کردن..
دقیقا فضایی که همیشه برام زشت ترین بود.تبدیل شد به بهشتی شدن..صحنه هایی که همیشه برام یچیز پیش افتاده بود..کم کم برام نمایان شدن و من زیباییها رو از همون صحنه ها کشیدم بیرون..
روابط زندگیم به لطف خدا کم کم زیباتر شد
ادمهای خوب و مناسب وارد زندگیم شدند
ادمهای ناجالب زندگیم کم کم بیرون رفتند.
در تمامی جنبه ها به لطف خدا رو به بهبود پیدا کرد.
یچیز جالبی بگم.من قبلا بخاطر این افکار ذهنیم.به طرز عجیبی شماره چشمم ، رفت بالا.جوری که ،هیچ چیزی دوری رو نمیتونستم با چشمم ببینم..
اصلا فکر نمیکردم تو زندگیم همچنین چیز زیبایی دارم..
و با تمرکز روی نکات مثبت.اون دیده شدن زیباییها باعث شد..چشمانم شفافتر بشه الان نزدیک به سه سالی که در این مکان هستم..چشمم کاملا روشن شد و اون غبار تاریکی از چشمانم برداشته شد..
الان زیباییها در تمامی نقاط. بصورت واضح درک میکنم.و میبینم و واقعا چقدر همون لحظه احساس خوب دارم..
من همین سال گذشته بهم الهام شد که باید یه سفر درون شهری رو داشته باشی اینم خودم به تنهایی…یجاهایی از طرف خداوند هدایت شدم که وقتی عکسا رو نشون نزدیکانم میدادم.میگفتن چه جالب..
و خیلی جاها رفتم چقدر خونه ها و زندگیهای زیبا دیدم… چقدر تحسین کردم….چقدر نگرشم از فضای شهرمون تعقییر کرد….چقدر غلبه بر ترس انجام دادم…..
یه تحول بزرگی در درونم بوجود اومد..
همین احساس خوب..چقدر محل زندگی ام محل کارم محل موقعیت خانواده ام..همگی تعقییر کرد..
زندگیمون با افکار من و حتی و حتی ارامش خانواده مون با تفکر من تعقییر کرد..
الان به مدتی که من دارم روی خودم کار میکنم.دیگه اون بحث و مشکلات به لطف خدا از زندگیمون ،کاملا از بیین رفت…
تمام مشکلاتی که توی زندگیمون و بحث خانوادهگی ، پیش میومد..عامل تمام این مشکلات من بودم !…..
کاملا این روابط بحال خوب احساس خوب و امیدواری تبدیل شد..
و یه فوج نعمت و رزق وارد زندگی خودم و خانواده ام شد…
و واقعا تکاملی بود.هر سری فکر میکردم دیگه من خوب میشدم.ولی یه تضاد پیش میومد اونجا مشخص میشد من تعقییر کردم یا نه..
این مشکل از بچگی بیین منو برادرم بود..به لطف خدا.همین احساس خوب همین دوستداشتن بی وقفه بیینمون بیشتر از طرف من…این شخص رفتارش با من کاملا تعقییر کرد.بخدا چه هدیه های میلیون تومنی ،همین شخص برای من خرید و بهم گفت این هدیه برای تو..
و چه سفرهایی با همین شخص ..و چه عکسهای عالی با هم به یادگار گذاشتیم…
استادم تمام این مشکلات ..که واقعا بجز زجر نسبت بخودم..به این بنده خدا هم که برادرم بود.داشت اینفرد به مرز افسردگی برده بود….
حتی وسایلای خونمونم بخاطر اون جنگ جدالی که میشد… از بیین میرفت….
واقعا هر چقدر از این خاطراتم بگم کمه..ولی ناگفته نمونه ذهن فقط زوم میکنه روی چیزهای منفی.و از موفقعیتهات دوری میکنه..
من خیلی خیلی خیلی زیاد مشکل شخصیتی داشتم مشکل روابط داشتم..ابن روابط منو نابود کرده بود..
ولی با تغییر شخصیتم!… یه بهشتی ،بجز برای خودم… .حتی برای خانواده ام باز شد.و واقعا همه جوره یه سرسامانی بزرگی .. وارد زندگیم شد…
همه با کارکردن روی خودم و تمرکز روی زیباییها..
حتی سفر هدایتیم به شهرم..چه زیباییها چه ثروتهایی رو برویم باز نمود..چقدر درکم بالا گرفت .چقدر حالم عالی شد…
واقعا هر چی بگم کمه!..
ولی این ذهن باید همیشه روش کار کرد…
حدودا چند وقت پیش یه ایده اومد..که کار پیچمو شروع کنم..واقعا این مدت..خداوند میخاست امتحانم کنه .ببینم من چقدر پایبند این اموزشا هستم..
و جوری شدم که دیدم من نمیتونم تو این فضا بمونم چون ذهن کارش اینه بره جاهای مختلف رو ببینه..
اگه بهش جهت دهی نکنی..مثل علفهای هرزی هست که میتونه رشد کنه….
دیدم دارم میفتم تو باتلاق… سعی کردم اکانتشو کاملا بزارم کنار.و سعی کنم دیگه برای جستجو کردن… نرم..و نگاهم نکنم…
و حتی افرادی که میدیدم باهام هم فرکانس نیستن از گوشیم حذفشون کردم تا وضعیتهاشونو نبینم..
سعی کردم خیلی جلوی خودمو بگیرم..واقعا فضای مجازی مخصوصا تو این فضا…خیلی مشکلات رو برای افراد بوجود اورده…
طرف میلبونها تومن خرج میکنه تا بتونه فقط خودشو زیبا کنه..و میلیونها تومن پول لباس میدن..واقعا یه خوره هست افتاده تو جون مردم..
خیلی خیلی خیلی باورای قوی میخاد که بتونی جلوی خودتو بگیری..و بتونی تو این فضا خودتو بیرون بیاری..
و این نیاز به یه جهاد اکبریه….
یچیز حالبی بگم..من همیشه بچه که بودم این رفتار رو داشتم میگفتم کاش:من دختر خالم بودم…
و یا فلان خانواده .یه خانواده برای فلان شهر…
و یا زیبایی یه شخص.
و یا رابطه یه شخص و خیلی از مواردهای دیگه..
نکته خیلی جالبش.خداوند یجوری به من میفموند ابنم بصورت واضح و شفتف..که بهم بگه اصلا اینچنین خاسته ایی رو نداشته باش…
بخدا همون موقع جوری بهم نشون میداد.میگفتم خدا راس میگی که من تو همچنین موقعیتی نیستم..
و مخصوصا اینروزها اگه ذهنم یوقتایی جفتک میندازه و میام خودمو با یه شخصی که میتونه فلان کار رو انجام بده..یا فلان موقعیت رو داره..یا فلان شرایط خوب از دید ما….داره…
شب بهم الهام کرد.و چیزی بهم نشون داده..که یادت بمونه مسیر خودت از همه چیز پر از صدق و درستیه!..
یه روز یه تضادی برام پیش اومد.شب خواب دیدم فرار کرده بودم.ولی اینقدر عمق این الهام عمیق و شفاف بود.انگار خودم تو اون موقعیت بودم…
اره خواب دیدم وارد یه کشور شده بودم…
دیدم همون افرادی که توی اون موقعیتی که من دوستدارم باشم..اونا هم فرار کرده بودن..با هم بودییم حالا هر کدوممون میخاستیم به یه کشور برییم..
حالا من بقول استاد تو خارج بودییم حالا نمیدونم چه کشوری بود..ولی اینقدر استرس زبان رو داشتم.یه کور .کر لال میخاد بره خارج…
اینقدر استرسم بالا بود..که یه لحظه گفتم ….دیدی چه غلطی کردم ..جوری بود.که نمیتونستم بیام عقب.و نه میتونستم برم جلو…خیلی وحشتناک بود…واقعا …
واقعا فرار کردن بخاطر اون شرایط .به شرایط:فیزیکی دیگه بدون رعایت تکامل و کارکردن روی شخصیتت .چه صدماتی میتونه بهت وارد کنه…
و خیلی الهامات از این طریق بهم شد.حتی راجع به بیزنسم…
یفردی رو دیدم که مشتریا اومده بودن.و منم داشتم یکاری رو انجام میدادم.یه لحظه ذهنم شروع کرد به خودتخریبی..ولی همون خداوند بهم گفت..کار نیکو کردن بهتر از پر کردن است..
و یا هر شرایطی که من خودمو میخاستم توی شرایط دیگه بزارم.فورا..بهم الهام میرسید….جوری برام واضحتر میکرد…..که فکر نکنم من خیلی از بقیه عقبم..
این مدت سفر هدایتی که خداوند نورشو بهم میزد میگفت حرکت کن..ولی باید ادامه میدادم.واقعا چه درهایی در همه جنبه های زندگی برویم باز کرد.و چه درسهایی رو بهم یاد داد.چه پاشنهایی رو از وجودم اورد بیرون..چه روزهایی…
و….
این فایل بهم آموخت..که خیلی روی خودم کار کنم.مخصوصا روی بحث مقایسه…مقایسه اینروزا..ادمها رو نابود کرده….یه خوره ایی که هر چقدر میری تو جلدش ..بیشتر تو رو در معرض بدبخت شدن قرار میگیری…..
خودمم دچارش:بودم …به لطف خدا کم کم رفع شد…
و اینروزا توی بحث بیزنسم..باید بیشتر روش کار کنم.و خودمو مقایسه نکنم تا بتونم به احساس خوب و باورای قوی.تکاملمو بگذرونم..چون ذهنم به محض دیدن..خودتخریبیشو شروع میکنه…
و ناگفته نمونه..خداوند یسری چیزها رو بهم نشون داده..که واقعا فقط خودم میتونم درکش کنم.اگه به هر کسی بگم اصلا باورش:نمیکنه..و نیازیم نیست!…
و این گفته خدا..باعث شد که مطمئنتر بشم از مسیری که خودم دارم با تکامل پیش میبرم….
و هیچ وقت مثل گذشته غصه داشتهای دیگران رو نخورم که ..بعد گور خودمو با دست خودم … میکنم!…مخصوصا ما خانمها.خیلی در معرض خطر هستیم..باید چشم و گوش باز ، و روی خودمون و اهدافمون کار کنیم..
ایده ایی که از طرف خدا برای بیزنسم ،بهم الهام شد…بخدا قبلا اصلا نمیتونستم حتی یه زره هم بهش فکر کنم.و الان به لطف خودش دارم قدمهامو برمیدارم ک ایمان دارم بجای خیلی خوبی میرسه و من هر روز دارم توکلمو و ایمانمو بیشتر میبینم که دارم تعقییر میکنم….
تعقییری که عملگراییمو بیشتر بهم نشون میده…این مسیر راست اینقدر پر از خیرو برکته ابنقدر پر از حال خوبه…که واقعا یه سدی رو بیین خودت و افراد دیگه قرار میده…
نتیجه گذشته من با اون افکار کاملا متفاوتر از الان من هست…و من این مسیر روشنی بخش رو تا پای جانم ادامه میدهم…و این بالاترین عزت نفسه که ارزش قائل باشی نسبت بخودت.و نسبت به داشتهایی که الان داری…
و برای همینم باید با قدرت بیشتری روی خودت کار کنی…
و بتونی باورهای قدرتمند کننده رو اینقدر تکرار کنی.که با هیچ افکار محدود کننده ایی، فرو بریزه..
که میدونم این اموزه های توحیدی و ماندن در مسیر درست برای همیشه نیاز دارم.و با قدرت بالا برای همیشه روشون کار کنم…
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام عرض میکنم خدمت استاد وهمه دوستان همراه
انگار خداوند این فایلو اختصاصی برا ی من گذاشته
قربون خدایی برم که هادی وحامی هرلحظه ماست وبه قول خودش تو قران هدایت کردن ما رو برخودش واجب کرده وهر موقع ماواقعا ازش هدایت میخایم مارو هدایت میکنه
واقعا این چند روزی که گذشت سردرگم وکلافه بودم واعصاب داغون چرا چون مدام داشتم خودمو با دیگران مقایسه میکردم که به عنوان مثال پسر داییم باوجود اینکه سنش از منم پایین تره ازدواج کرد به راحتی وتو هنوز اندر خم یک کوچه ای یا همسایمون ماشین مورد دلخواهشو خرید ولی من نه یا بهمانی به فلان موفقیت رسید وده هانمونه دیگه وچنان احساسمو بد میکرد که حد وحساب نداشت طوریکه سردرد میگرفتم ازشدت افگار منفی که به سرم میومد البته تو بعضی مواقع میتونستم کنترلش کنم با به یادآوری هزاران نعمتی که دارم ولی خو یه جاهاییم زورم نمیرسید وکم میاوردم که فهمیدم که این مقایسه کردن جزو پاشنه آشیلهای منه که باید خیلی روش کار کنم وبه قول استاد شرایط ما خیلیم بدنیست ولی چون ذهن میره سمت مقایسه دیگه هیچ وقت داشته هارو نمیبینه ونداشته هارو برامون بولد میکنه تااحساسمونو بد کنه ومارو تو سیکل بد بندازه وگرفتار کنه واتفاقات بدی برامون بیفته چون قانون اینه که ما به هر موضوعی که توجه کنیم چه آگاهانه چه ناآگاهانه چه بادلیل چه بی دلیل برای جهان فرقی نمیکنه وبدون قضاوت اونو وارد زندگیمون میکنه.
به نام خداوند جان آفرین
حکیم سخن بر زبان آفرین
سلام استاد گرامی
سلام خانم شایسته و مهربان
سلام دوستان همفرکانسی
چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غاز است.
اینقدر به این موضوع فکر کرده ایم که برایش ضرب المثل ساخته ایم.
پس این پاشنه آشیل ما از گذشته بوده و هست.
همه این مثالهایی که استاد شما زدید را من اعتراف می کنم که داشته ام و شاید همین الان هم دارم ولی شدت آن به مراتب کمتر شده است.
استاد من یکی از مواردی که شما اشاره نکردید را بگم که متاسفانه من خیلی دارم و آن هم در زمان رانندگی است که خیلی از مواقع من فکر می کنم آن لاینی که من رانندگی می کنم همیشه شلوغ ترین است و لاینی بغلی من خلوت تر است و اینکه می بینیم اع من حرکتی ندارم در لاین خودم ولی ماشینی از لاین بغلی من داره حرکت می کند دوباره این باور در من تقویت می شود که اع کاملا درست فکر می کنم و باعث میشه که مدام تغییر لاین داشته باشم. البته که باهم اعتراف می کنم الان خیلی کمتر شده است ولی قبلا خیلی زیادتر بود.
این هم ایراد است که لاین کناری خلوت تر است و وقتی که دقت می کنم الان در رفتار خیلی از افراد دیگر هم می بینم و همین چقدر باعث بیشتر شدن ترافیک و یا حتی تصادفات می شود.
من زمانی که با قوانین آشنا نشده بودم همیشه هر شعبه ای که کار می کردم فکر می کردم این شعبه اصلا خوب نیست و شبعبه دیگری بهتر است( قبلا کارمند بانک بودم) و از قضا اگر بعد از مدتی به همان شعبه به زعم خودم بهتر می رفتم میگفتم که نه این شعبه الان بد شده همان شعبه قبلی من بهتر بود. این یک اپیدمی در ذهن من و خیلی از همکاران من بود و فکر میکنم االان هم هست برای آنها.
در کامنت یکی از دوستان خواندم که مقایسه کردن مثل خوردن یک لیوان زهر است و به خودم یادآوری می کنم این را که هرزمان می خواهم خودم را مقایسه کنم با دیگران اینکه آیا حاضر هستم یک لیوان زهر سمی را که چرکین و کثیف هم هست را بخورم؟ باید خودم تلاش کنم و تلاش کنم که در عمل خودم را فقط با خودم مقایسه کنم و بس. و این تلاش را خیلی دارم انجام می دهم و خوب کار خیلی سختی است ولی ارزشش را دارد.
خیلی نگاه ریزبینانه ای در این فایل و امیدوارم که خودم در وهله اول و دوستان دیگر هم به همین شکل اصلا فکر نکنند که مرغ همسایه غاز است، نه تلاش کنم خودم از جایی که هستم و از مسیری که دارم میروم لذت ببرم واحساس خوبی داشته باشم و ایمان داشته باشم که احساس خوب = اتفاقات خوب و این قانون جهان هستی است.
در زندگی دیگران سرک نکشم
فضای مجازی را کمتر کنم حتی از اینی که هست هم کمتر کنم
خودم را با خودم مقایسه کنم
همه اینها را باید در عمل انجام دهم و اینها را بیشتر به خودم باید یادآوری کنم که در عمل از این آگاهی ها استفاده کنم
استاد عزیزم سپاسگزارم
خدایــــــــــــــــــا شـــــــــــــــــــکرت
در پناه الله یکتا شاد باشید و سربلند