اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به سیدعزیزم وسلام به همه دوستان عزیزم.خدای خوبم دوستان عزیزم من ازهمه بدترخودمادارم تحمل میکنم خدایامن میخوام خودماتغییربدم ولی یه چیزی درونم نمیزاره.خدایامن خودمانمیتونم تحمل کنم من این شرایطم رانمیتونم تحمل کنم منم تاالان خودماتحمل کردم ولی هنوزاین فایلوگوش نکردم ولی دیگه نمیتونم خودم وباورهام راتحمل کنم من چندسالیه کارگاه تولیدلباس کاردارم ولی میخوام برم توکارگاه کارکنم ولی اصلاهیچ حرکتی نمیکنم.میخوام برش بزنم ولی نمیتونم.مشتریهام ناراضی ان ولی حرکتی نمیکنم روی خودم وباورهام کارمیکنم وبعدازچندروزدیگه دنبالش نمیکنم میخوابم تادیروقت وهمه کارهام مونده.زندگیم آشفته شده.خدایامن دیگه خودماتحمل نمیکنم من میخوام تغییربدم شرایطما.خدایاکمک کن من خودماتغییربدم.خدایاراهشوبهم نشون بده
سلام عرض می کنم به استاد عباس منش عزیزم. استادی که هرکس پای درسشون بشینه، صحبتای بقیه براش کم ارزش میشه. سلام به بانو شایسته گرانقدر و سلام به همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
شنیدن این فایل واقعا برای من تکون دهنده بود. البته اعتراف می کنم که دفعات اولی که این صحبتارو میشنوم، فقط لفظ کلام استاد رو درک میکنم. انگار هیچی از معنا و مفهومش درک نمی کنم. هر چی بیشتر گوش میدم، تیکههای پازل بیشتر کنار هم میشینن. برای من یه جورایی مثل قرانه. که هرچقدر بیشتر توش عمیق بشیم، بیشتر برامون آگاهی داره. مثلا این روزها فایل «دلیل نتایج پایدار» رو چندین و چند بار در روز گوش میدم. شاید بیشتر از 50 بار گوش داده باشمش ولی انگار هربار اشتیاقم به شنیدن همین یه دونه فایل بیشتر و بیشتر میشه. بنازم استادی رو که به واسطه کار همه جانبه روی خودشون این چنین دریافت هایی رو از پروردگار دارن که روی هزاران هزار نفر این تاثیرات باورنکردنی رو میذاره. به استاد که نگاه میکنم، برام ارزش پیامبر بیشتر درک میشه. قرآن با این همه آگاهی هاش، باید توسط کسی دریافت شده باشه که فوقالعاده روی خودش کار کرده وگرنه هرکسی نمیتونه این دریافت هارو داشته باشه. در مورد آگاهیهایی که استاد عباسمنش هم میگن دقیقا همینه. هرکسی نمیتونه این دریافتهارو داشته باشه و اینا همش نشون از همون تعهد غیرقابل مذاکره داره که استاد در تموم این سالها داشتن.
هرچقدر که میگذره، فایلهای استاد عملی تر و کاربردی تر هم میشن. وقتی به فایلهای اخیر استاد نگاه میکنم، کاملا روند رشدشون رو درک میکنم. میفهمم که همیشه دارن روی خودشون کار میکنن و بواسطه پیشرفت در باورها و افکار، دریافتهای فوقالعادهتری هم دارن. وای که میتونم تا هزار سال دیگه بدون اغراق از اراده و قدرت این مرد صحبت کنم. کسی که الگوی منه. همیشه و همه جا سعی میکنم ازشون الگو بگیرم و اراده فوقالعادهشون رو نصبالعین خودم کنم تا بدونم باید توی چه مسیری حرکت کنم. دست مریزاد استاد! شما بی نظیرین!
در مورد این فایل! و این فایل! الله اکبر! چی بگم واقعا! حس آدمی رو دارم که دنیایی از حرف میتونه بزنه ولی شوکهاس! زبونش نمیچرخه. نمیدونه چطور توضیح بده. نمیدونه حسشو چطور بگه از این همه آگاهی که باهاش مواجه شده. اما خب، در راستای تعهدم به فعالیت در سایت، باید بتونم همین اندک چیزی که درک کردم و توی زندگیم تجربشو داشتم، برای گذاشتن ردپا، بنویسم.
وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم، همه زندگیمو پر میبینم از تحمل کردنها. از تحمل شرایط نامطلوب اقتصادی گرفته، تا تحمل نداشتن خیلی از امکانات و … . بگذریم. بهتره آدم تمرکزش روی نکات مثبت باشه.
شنیدن این فایل و دریافت این آگاهی که هر وقت شرایط خوب پیش نمیره، نباید بپذیرم که این بخشی از مسیره، خیلی توی ذهن من پیچیدگی ایجاد میکنه. اینکه بفهمم کجا نباید قانع باشم. البته درک اینکه برای دریافت نتیجهها باید صبور باشم خیلی سخت نیست. اما یه جورایی کم کاری هام در زمینه کارروی باورهای خودم در گذشته، باعث شده نتونم الان دقیقا بفهمم در کجای زندگیم تحمل کردم و در کجا صبر.
اصولا وقتی یه نفر در زندگیش سینوسی روی خودش کار کرده و نتایجشم سینوسی بوده، یعنی داشته اون زندگی ناخواسته خودش رو تحمل میکرده به امید اینکه شاید همون سینوسی کار کردن باعث بشه نتیجه بگیره! این چیزی بود که من تا الان داشتم برای خودم رقم میزدم.
من بین آگاهیهای این فایل و فایل «دلیل نتایج پایدار» این ارتباط رو برقرار میکنم که وقتی یه نفر روی خودش به درستی کار نمیکنه، به این معنیه که داره شرایط فعلیشو تحمل میکنه. و توهمی داره که شاید با همون کار کردن نصف و نیمه روی باورهاش اتفاق خاصی براش بیفته. یا اینکه شرایط زندگیش خود به خود درست بشه.
اما کسی که دائما داره روی خودش کار میکنه. افکار و باوراشو مانیتور میکنه و سعی میکنه در هر لحظه فرکانس درستی بفرسته، برای دریافت نتایجش صبر میکنه و همین صبر اون چیزیه که در قرآن بسیار ازش یاد شده.
آگاهی فوقالعاده دیگهای که این فایل برای من داشت این بود که وقتی یه نفر میپذیره که این شرایط راهی برای درست شدن نداره، جلوی الهامات خداوند رو هم میگیره. یه جورایی همون شرک حساب میشه. وقتی که ما میپذیریم اقتصاد، گرونی، وضعیت سیاسی و یا هر چیز دیگهای خرابه و دلیل خراب بودن زندگی ما هم همینه، یعنی دیگه باور نداریم که اوضاع میتونه برای ما بهتر بشه و چون همچین باوری نداریم، درخواستی هم برای دریافت الهامات نخواهیم داشت. و الهامات خداوند در این شرایط به در بستهای میخورن و راهی برای ورود به درون ما پیدا نمیکنن. در این شرایط ما نمیتونیم انتظار رسیدن به موفقیت داشته باشیم.
این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما میخوایم باشه. اگه اینطور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت میکنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.
بازم از استاد عباس منش و الگوی خودم و بانو شایسته بخاطر تولید این گنج ارزشمند، سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق و سعادتمند باشید.
(این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما میخوایم باشه. اگه اینطور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت میکنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.)
به نظر من یکی از پاشنه آشیل همه ما دنشجوهای استاد اینه برای ذهنهای ما قبول کردن اینکه زندگی میتونه کاملا رویایی باشه و طبیعی باشه روابط خوب داشتن سلامت بودن ثروت و پول داشتن لذتدبردن از زندگی باید به صورت طبیعی اتفاق بیفته
اگه اینها را باور کنیم نیازی نیست دستو پا بزنیم نیازی نیست سفتو سخت بچسبیم به خواسته هامون چیزی که خودم خیلی ازش ضربه خودم که نه من باید زندگیمو بسازم
اینطور نیست من باید پاروها را ول کنم خدا خودش قایق را هدایت کنه
چهار روز پیش یکی از همکارهام پسر 11 ساله اش را از دست داد و دیروز هم پسر من بدنیا اومد
به قول استاد به خودمو خدا گفتم
بچه من نیست که تو 9 ماهه که داری خلقش میکنی تو بدنیاش آوردی تو هدایتش میکنی تو بزرگش میکنی
اونوقت بعدها بگم پسر منه من بزرگش کردم جون کندم از خودم کندم که ازش نگهداری کردم
حرفهایی که همکارم وقتی پسرشو از دست داد فریاد میزد
البته که قضاوتش نمیکنم چون من جاش نیستم و این دردو کسی درک میکنه که کشیده باشه
میخوام اینو بگم که ما نیستیم که جهان را هدایت میکنیم
ما نیستیم که زندگیمونو میسازیم ما صاحب این زندگی نیستیم
ما صاحب روابطمون نیستیم
ما صاحب کسبوکارمون نیستیم
و اگه به این باورها برسیم میتونیم تسلیم باشیم
اونوقته که جریان طبیعی زندگی در همه جنبه ها اتفاق می افته
عرض سلام خدمت استاد عباس منش و جناب نیکزاد گرامی و بقیه دوستان.
اول از همه بگم که واقعا تحسینتون میکنم جناب نیکزاد. درک این موضوع که هر آن چه ما داریم از جانب خداونده و داشتن این رهایی نسبت به تمام متعلقات از چیزهای مادی گرفته تا عزیزان و فرزندان و … کاریه که انسانهای معمولی نمیتونن انجامش بدن. اینکه شما به عنوان یک پدر در بطن ورود فرزند دلبندتون (که تولدش رو خدمتتون تبریک عرض میکنم و امیدوارم سالیان سال در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنید) به این دنیا، به خودتون این نکته رو میگین که این فرزند هدیه خداست. این فرزند مال خداست. مال من نیست! من دستیم از دستان خداوند که در مسیر به دنیا اومدن این فرزند قرار گرفتم، این خیلی خیلی ارزشمنده و من واقعا شما و این احساس رهاییتون رو تحسین میکنم.
اما این کامنت شما از جهت دیگهای هم حال من رو خوب کرد.
خب، من مدت زمان زیادیه که با استاد آشنام. چیزی بیشتر از 9 سال! اما خب، به رسم شیطنتهایی که از روی ناآگاهی داشتم، هیچوقت تعهد زیادی نداشتم که بیام و روی خودم به صورت جدی کار کنم. ته تهش گوش کردن به فایلهای استاد اونم به صورت روزنامه وار بوده.
تا اینکه یه جایی اینقدر شرایط برای من سخت شد که مثل موسی داد زدم: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» و از خدا خواستم عجز منو ببینه و دستمو بگیره و کمکم کنه. بعد از اون شرایط رفته رفته رو به بهبود گذاشت و خداوند دست منو از اون باتلاق گرفت و درآورد. از اون زمان که خیلی هم دیر نیست، من تصمیم گرفتم آموزههای استاد رو با جون و دل گوش کنم و خودمو به انجامش متعهد کنم. در راستای این تعهد هم گفتم باید در سایت فعال باشم. هم کامنتهارو بخونم و هم کامنت بذارم. چون اصلا اهل انجام این کار نبودم.
وقتی اومدم توی سایت و نتایج افرادی مثل سیدعلی خوشدل عزیزم و بقیه دوستانی که لیزری روی خودشون کار میکنن رو دیدم، خجالت کشیدم که چرا من با این همه سابقه باید این عملکردم باشه؟ این نتیجم باشه؟! وقتی میدیدم کامنت سیدعلی خوشدل توسط استاد برگزیده میشه و این همه بچه ها از تاثیراتی که از خوندن کامنتاش گرفتن، صحبت میکردن، متحیر میشدم.
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که یه حسادت ریزی هم به این بچهها کردم!!! ولی بعدش سریع به خودم اومدم و گفتم اگه این افراد نتیجه گرفتن، صرفا به خاطر کاریه که روی ذهنشون انجام دادن. و ستاره دار شدن پروفایلهای این افراد هم اتفاقا خیلی بهم کمک میکرد که ربط مستقیمی بین نتایجشون و کاری که روی ذهنشون انجام دادن پیدا کنم.
بعد از اون گفتم منم باید همینطور تمرکزی کار کنم تا به نتایج بالا دست پیدا کنم. و تعهد دادم که در سایت فعال باشم. این کار برای من یه تعهد برای کار روی باورهای خودمه. این سایت اینقدر مقدسه که وقتی واردش میشم همه آلودگی های وجودم از بین میره.
امروز که این کامنت شما رو در پاسخ به کامنت خودم دیدم، احساس خیلی فوقالعاده ای رو تجربه کردم. یه حس تایید از جانب رب خودم که بهم گفت در مسیر درستی قرار داری. فقط باید ادامه بدی و هرگز نایستی. دقیقا عین همون چیزی که استاد در فایل «دلیل نتایج پایدار» در موردش صحبت کردن.
خیلی خیلی ممنونم از شما جناب نیکزاد عزیز.
براتون از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.
من دیروز این فایل رو گوش دادم زمانی که به یه تضادی خوردم و باز الگوهایی برام تکرار و فهمیدم که من این الگوی رفتاری رو دارم که هر وقت همسرم یا پسرم متناسب با عقیده و باورهای من کار میکنن خیلی حسم عالیه و تحسینشون میکنم ولی اگه متناسب نباشه عصبانی و ناراحت میشم به طوری که با خودم و زندگی لج میکنم و حتی جسمم تحت الشعاع قرار میگیره و اگه مچ خودمو نگیرم و درستش نکنم مریض میشم و این اتفاق داشت دیروز برام میفتاد که این فایل رو گوش دادم
من فقط روی قسمت 7 الگوهای تکرار شونده کامنت نزاشتم میدونم مواردم چیه ولی تنبلی کردم بنویسم البته یکم ذهن مشغولی هم داشتم
استاد جان فایل های الگوهای تکرار شونده ما رو به خودشناسی بیشتر خودمون رسوند ولی احساس میکردم ته این فایل ها باز مونده و من به نتیجه نرسیدم که این فایل صبر و تحمل برای من کاملش کرد
من دم صبح که توی خواب و بیداری بودم گوشیمو دستم گرفتم و رفتم توی سایت و دیدم کامنت های دوستان رو استاد پای این فایل منتشر کردن من هم کامنت داداش گلمون سید علی خوشدل رو خوندم اونجایی که در مورد خوردن ناشتا آب ولرم گفتن من هم هدایت شدم به همین کار و نمیدونم چه جوری شد بعدش که دوباره خواب رفتم همش توی ذهنم یادگرفته هامو مرور میکردم تا رسیدم به اینکه تمام الگوهایی که باعث محدود شدن ما میشن نوعی تحمل کردن محسوب میشن
مثلا توی قسمت فرار از سری فایل های الگوهای تکرار شونده من یه الگو دارم اینکه وقتی واسه جسمم مسئله ای پیش میاد به شدت از دکتر فراری ام و اینکه تحمل میکنم دردامو مثل اگزما مثل دندون درد و گرگرفتگی که فکر میکنم به خاطر بالا بودن چربیه و همش میگفتم خوب میشم و از این حرفا ولی هیچکاری هم براش نمیکنم و فقط دارم تحمل میکنم و هر دفعه انگار داره شدت میگیره و تصمیم گرفتم دیگه تحمل نکنم برم پیش پزشک و حواسم باشه اگه باور محدودی داد باورش نکنم و اگه راهکاری داد که برام کارساز بود انجامش بدم
یکی از دوستان چندین ساله من که آقا هم هست و قبلا روابطم باهاش به خاطر پر کردن خلاهام بود ولی الان نه و طرفم شاکیه درسته به رو نمیاره ولی من متوجه میشم و هرزگاهی که غیرمستقیم بهم میگه من حرف رو عوض میکنم شاید باور اینکه بالاخره یه روزی تغییر میکنه منو توی این ارتباط نگه داشته و یا اینکه دلسوزی باعث شده نگهش دارم یا اینکه دوست دارم باشه کنارم و دارم یه سری رفتاراشو تحمل میکنم
ولی با باور اینکه من وقتی روی خودم کار میکنم و فرکانسم تغییر میکنه آدم های مناسب توی مسیرن میان میتونم باور قبلی رو تغییر بدم و نگران رفتنش نباشم و اجازه میدم جهان آدمهای مناسب رو وارد ارتباطم کنه فارغ از اینکه چه شخص خاصی باشه
نکته دیگه ای فعلا به ذهنم نمیرسه
استاد جان یه حرف شما نمیدونم توی کدوم فایل بود خیلی بهم چسبید اینجا به اشتراک میزارم شاید بقیه دوستان هم بهشون بچسبه
اینکه قانون جهان برای همه در همه جای جهان یکیه این ماییم که هر لحظه بنا به درک خودمون از قوانین زندگی رو تجربه میکنیم پس حواسمون باشه با خوندن کامنت بچه ها و حتی فایل های استاد خودمون رو سرزنش نکنیم که فلانی اونجوریه من اینجوری ما هم با کار کردن روی خودمون لحظه به لحظه مدارمون بالاتر میره و تجربه های بهتری رو خواهیم داشت همین الان هم اگه خودمون رو با گذشته خودمون مقایسه کنیم متوجه میشیم چقدر عوض شده همه چی
الان که این فایل رو دیدم اشکم دراومدو ناراحت از اینکه چقدر تو زندگیم تحمل کردم که بلکه درست بشه.چقدر اطرافیان با تعریف و تمجیدهای بی موردشون باعث شدن که فکر کنم درست دارم رفتار میکنم. چقدر الان احساس ناامیدی میکنم و حالم بده از این همه تحمل کردنها….من خودمو گول زدم این همه سال.فکر میکردم درست میشه .ولی هیچی درست نشد تازه بدتر هم شد …
من یه آدم ترسو هستم .همین الان که فهمیدم نباید بیشتر از این شرایط سخت رو تحمل کنم بازم میترسم از تغییر…
از خدا میخوام یه شجاعتی رو توی دلم بزاره که تغییر بدم هر آنچه را که میتوانم تغییر بدم…
از شما استاد عزیز سپاسگزارم که خالصانه این آگاهی ها رو در اختیارمون قرار میدید . دلم میخواد دانشجوی خوبی براتون باشم که یه روز از نتیجه هام براتون بگم که حداقل یه کم از این همه زحمتی که برای ما میکشید رو جبران کنم …
سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی نازنین و دوستان الهی ام در این مکان مقدس
استاد وقتی صحبت از تحمل شرایط نادلخواه و عدم تلاش برای تغییر اون شرایط زدید یاد چند سال پیشم و دوران کارمندیم افتادم.
تازه فارغ التحصیل شده بودم و در شرکتی مشغول کار شدم به عنوان برنامه نویس. فقط 2،3 ماه از کارم گذشته بود که حسی درونی بهم گفت که اینجا جای تو نیست، تو به این کار علاقه ای نداری. من اون زمون درکی از الهام نداشتم ولی مسلما اون الهامی از سوی خدا بود که من بهش گوش ندادم.
اون شرکت یک ماه حقوق منو به موقع پرداخت کرد و از ماه دوم گفتن که وضعیت شرکت خوب نیست و حقوقتون رو دیر پرداخت می کنیم. و طوری شد که من چندین ماه اونجا کار کردم بدون اینکه ریالی حقوق دریافت کنم. اعصابم خیلی خورد بود ولی به خاطر عزت نفس پایین و باور به اینکه من در کارم آدم ماهری نیستم و اگه از اینجا بیرون بیام دیگه نمی تونم کار پیدا کنم، اون شرایط بد رو تحمل کردم و حتی یه بارم اعتراض نکردم تا اینکه بعد از 6 ماه خود رئیس شرکت گفت که ما ورشکسته شدیم و میخوایم شرکتو ببندیم. و من به ناچار از اونجا بیرون اومدم. و چندین ماه طول کشید تا حقوقمو بدن و آخرشم یه مقداریشو ندادن.
بعد از اونجا رفتم شرکت دیگه ای. اونجا طبق قانون کار بهم حقوق میدادن که در مقایسه با شرکت قبلی بیش از 2 برابر حقوق قبلیم بود. ولی نفرت از کارم در اون شرکت چند برابر شد. من 2 سال اونجا کار کردم و بیشتر این مدت، داشتم از نظر روحی شکنجه می شدم. واقعا وحشتناک بود. ولی من تحمل کردم بخاطر عزت نفس پایین، بخاطر عدم خودباوری، بخاطر باور کمبود، بخاطر ترس از اینکه حالا خانوادم چی فکر می کنن اگه کارمو ول کنم، اگه نتونم دیگه کار پیدا کنم.
لطف خدا شامل حالم شد و خودشون گفتن که دیگه نیا و منم رفتم یه شرکت دیگه. از نظر روحی خیلی بهتر شدم، بعد از چند ماه حقوقم از شرکت قبلی هم بهتر شد ولی ساعتی بهم حقوق می دادن. نزدیک یه سال و خورده ای به همین منوال گذشت. من ازدواج کرده بودم و یه خرده با مباحث موفقیت آشنا شده بودم و هر روز جملات تاکیدی و شکرگزاری می نوشتم. یه ماه، آخر ماه که وقت پرداخت حقوق بود از واحد حسابداری شرکت بهم زنگ زدن که این ماه ساعت کاریتون بخاطر تعطیلاتی که بوده کم شده و ما از حقوقتون کم می کنیم و بیمه تونو کامل رد می کنیم ولی رئیس نفهمه. وقتی تلفن قطع شد خیلی ناراحت شدم که من اندازه بقیه همکارام دارم کار می کنم پس چرا من باید ساعتی باشم ولی اونا قرارداد ثابت و اینجوری واحد حسابداری سرم منت بذارن.
بعدازظهر با همسرم حرف زدم و این بار شهامت پیدا کردم که این شرایط نادلخواه را تحمل نکنم.
چند روز بعد به مدیر واحدم گفتم که من دیگه ساعتی کار نمی کنم و باید مثل بقیه باهام قراداد ببندند. مدیر گفت حالا با رئیس حرف می زنم. نمی دونم شاید یه ماه شد و هردفعه که من می پرسیدم با رییس حرف زدید یه بهونه ای می آورد. دیگه قرارداد کاری من رو به پایان بود و من صراحتا گفتم که لطفا تکلیف منو تا آخر ماه روشن کنید. بعد مدیر واحدمون گفت که من با رییس حرف زدم و گفته که درسته که ساعتی داره حقوق می گیره ولی حقوقش اندازه بقیه هست. من گفتم درسته ولی من دیگه نمی خوام ساعتی باشم. بعد مدیر واحدمون گفت که رئیس گفته که حقوقشو زیاد می کنم باز من گفتم که من ساعتی دیگه اینجا کار نمی کنم. حالا ناگفته نمونه که ذهنم مرتب نجوا می کرد که حالا اگه از اینجا بری کجا میخوای کار بهتر پیدا کنی، تو که مهارت اونچنانی نداری . با وجود این نجواها من سر حرفم وایسادم.
بالاخره مدیر واحدمون گفت که رئیس قبول نکرده و اگه می خوای استعفا بده. منم گفتم باشه استعفا می دم. روز آخر که شد صبح به مدیر واحدمون گفتم باید توی نامه استعفا چی بنویسم. اونم گفت صبر کن بهت می گم. و نزدیک ظهر بهم گفت که رئیس قبول کرده که قرارداد ثابت با این مبلغ باهات ببنده.
و اونجا بهم ثابت شد که وقتی واقعا مصمم به چیزی باشی چطور جهان تسلیمت می شه.
درسته که من بالاخره برنامه نویسی را رها کردم و بعد سراغ شغلی رفتم که فکر می کردم عاشقشم و بعد از مدتی فهمیدم که اشتباه می کردم و الان چند ماهیه که دارم در کار دیگه ای مهارت کسب می کنم ولی وقتی به گذشتم نگاه می کنم به خودم می گم اگه همون موقعی که در شرکت اولی بودم و فقط دو سه ماه از کارم گذشته بود به الهام خداوند گوش داده بودم ودنبال علایقم رفته بودم چقدر کمتر رنج می کشیدم. من سالها رنج بر خودم وارد کردم فقط بخاطر باورهای اشتباهم. خدا بر ما ظلم نمی کنه ما خودمون هستیم که بر خودمون ظلم می کنیم.
الانم رفتم به سراغ حل مساله ای که سالهاست مثل خوره داره روحمو می خوره و من داشتم تحمل می کردم ولی دیگه به جایی رسیدم که تحملش برام غیر ممکنه. از خدا هدایت خواستم و تسلیمش شدم و همون موقع به سمت کتابی هدایتم کرد و الان متعهدم که تا کاملا این قضیه حل نشده دست نکشم.
کاش به حرف استاد عزیزمون گوش بدیم و قبل از اینکه به ته خط برسیم و دیگه نتونیم تحمل کنیم، تغییر کنیم.
ممنونم استاد از فایلهای عالیتون، ممنون دوستان خوبم با این کامنتای عالیتون
و بالاتر از همه ممنونم خدایا که تازه دارم می شناسمت و تازه دارم از ظلمات خارج می شم که اینم لطف توئه فقط.
برای من این بهترین فایلی بود که دیدم از شما. تفاوت صبر و تحمل رو متوجه شدم و نوشتم که چه کارهایی رو و روندهایی رو دارم تحمل میکنم. چقدر مهمه که بدونیم داریم صبر میکنیم تا ثمر بده یا داریم تحمل میکنیم چون جرئت نداریم حرکت کنیم، چون امید نداریم به نتایج خوب، چون باور نکردیم دانه رو که بکاری آب و نور مناسب داشته باشه رشد میکنه و این قانون این دنیاست. چیزی که هر روز جلوی چشمامون اتفاق میافته باور نمیکنیم اما اپر ذهنمون بگه نمیشه تو تله میافتیم چون به جای خدا قبولش کردیم. چون خیلی ساله با ماست فکر میکنیم لابد حرفهاشم درسته. این خیلی ساله هست اما تربیت نشده درست و غلط این دنیا رو مخلوط شنیده همونا رو داره به ما دیکته میکنه. تا حالا هم کس نبوده بهش بگه آخه از کجا میاری این حرفارو؟ با خودمون یکیش کردیم ذهنمونو فکر میکنیم اگر باور کنیم اشتباه میکنه یعنی ما اشتباه هستیم در حالیکه به قول استاد تو دوره 12 قدم ما یک پله بالاتر از فکریم. فرمون دست ماست.
به امید روزهای بهتر و بی شرک و روزهایی که تلاش آگاهانه در جهت خواسته هامون داشته باشیم با امید و صبر به امید بهتر و بهتر شدن. آمین
سلام روزتان خوش استاد عزیزم سپاسگزار خدا هستم که هدایت شدم به شما و این ایمان و یکتا پرستی
در نگاه اول این فایل خیلی برایم معرکه بود و همون لحظه تصمیم به تغییرات در روند زندگی ام گرفتم.می خواستم محل کارم را خالی کنم و به دنبال جای مناسب تری باشم. میخواستم حرکت کنم به سمت شهرهای دیگر برای فروش بهترمحصولاتم. خلاصه کلی ایده به ذهنم رسید.
اما برای بار دوم که گوش دادم با خودم فکر کردم مگر همه چیز برنمی گردد به باور.مگر من با همین باور در مکان دیگر همین نتایج را نمی سازم؟! و این گیجی در افکار من را واداشت تا بیام و بپرسم…
میدانید استاد تحمل نکردن خیلی نکته قشنگی است که مطمین هستم همیشه در خانواده ام یاد گرفتم باید تحمل کنی این آزمایش خداییست. در قران آمده است خدا صابرین را دوست دارد! مسلمانان آدمهای صابری هستند و و و
و من همیشه تعجب میکردم تو سری خور بودن و تحمل کردن چطور ایمانی است!
اما امروز این را که شنیدم فهمیدم این باور در من بسیار بالاست. اما نمی دانم برای تغییر این باور چه بکنم؟
اما نمی دانم برای تحمل نکردن ثابت ماندن فروشم باید مکان را تغییر بدهم؟ اجناسم را تغییر دهم؟ سبک فروشم را تغییر بدهم؟ یا باورهایم؟
من بسیار در تلاشم که فروش اینترنتی داشته باشم اما زیاد موفق نبوده ام. و علت این را هم اصلا نمی دانم.
در حالی که فروش اینترنتی بسیار آسانتر و بهتر است.
حالا استاد عزیزم و هم فرکانسی های عزیز به من بفرمایید منظور از این تحمل نکردن چیست؟
من خیلی اوقات در قرار گرفتن مشکلات صبر کرده ام و به صورت شگفت انگیزی مسئله برایم حل شده است. پس چطور میگویید تحمل نکن! آیا این دو کلمه تفاوت معنایی دارند؟ و من درست متوجه منظورتان نشده ام؟من این فروش ثابت و پیشرفت نکردن را واقعا دارم تحمل میکنم. و این سوهان روحم شده است.
آیا مگر شما نگفتید مسئله را به خدا بسپار و رهایش کن؟ و دوباره باز میگویید مسئله را محکم بچسب و حلش کن؟
من واقعا دوست دارم تفاوت این دو را بفهمم و تغییر کنم در این باور که این دنیا را فقط باید تحمل کرد! زیرا دوست دارم این زندگی ام را به شادی زندگی کنم
من حدود شش سال هست که یک مشکل بزرگ توی زندگیم تحمل میکردم که هر وقت از طرف همسرم اعتراضی میشد میگفتم صبر کن.فکر میکردم که دارم صبوری میکنم ولی امروز با مثال های زیبای شما فهمیدم که از ترس تغییر و پرورش افکار خراب در ذهن خودم داشتم تحمل میکردم خلاصه توی این سه چهار ماهی که با شما استاد بزرگ آشنا شدم تغییرات و تصمیمات بزرگی در زندگیم گرفتم که خیلی ها رو متعجب کرده یکی از همین تصمیمات تحمل نکردن شرایط کاری خودم از این به بعد و اعلام شرایط جدید به نفر مقابلم بدونه ذرهای ترس و تردید. ایشون چند روز پیش به من پیشنهاد مذاکره دوباره در مورد شرایط کاری سال آینده رو به من دادند. و من هم به دنبال این بودم که بتونم منظورم نسبت به مشکلات و کاستی های گذشته با ذکر مثال فرق بین تحمل و صبر رو به نفر مقابل عنوان کنم که توی این شش سال سود یک طرفه بوده به سمت شما و من فقط تحمل میکردم به خانواده ام فشارهای زیادی رو متحمل کردم و شما میگفتی صبر کن همه چیز درست میشود استاد اینکه دقیقا یک روز قبل از جلسه من بهسمت این فایل هدایت بشم و راه رو نشون من بده و من رو در تصمیمی که گرفتم مصممتر کنه از نظر من فقط کار خدا میتونه باشه.
راستشو بگم در شش سال گذشته خیلی وقتها خواستم اعتراض کنم به وضع موجود خودم ولی میترسیدم. میترسیدم که اگر دیگه با من کار نکنه چی میشه . من از کجا باید کار پیدا کنم چطور باید زندگیمو اداره کنم وای چه بسر خانواده ام میاد مردم چی میگن و بعد به خودم میگفتم صبر کن صبر کن . تازه فهمیدم که شش سال صبر نکردم که هیچ . شش سال شرک کردم شش سال خدارو ندیدم و به بنده خدا دل بستم و خودم و خانواده ام رو از نعمتهای بینهایت خداوند محروم کردم که یکی دیگه روزی یک لقمه نون به من بده من فقط زنده بودم
سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم عزیز ودوستان گرانقدرم
خدای من شگفتا از این همه زیبایی واین حس عالی ابتدای فایل ،چه احساس فوق العاده ای داشت همین اول فایل درختان سرسبز با چمنهای سبز فسفری و زرد ، وآسمان آبی با ابرهای پفکی چه هارمونی زیبایی را خلق کرده هست خدایا شکرت که امروزچشمانم را به دیدن این زیبایی ها منور کردی خوش به سعادت آن پرنده لابه لای درختان که از این فضای بی نظیر لذت میبرد حرکت ریز ریز موجها برروی سطح دریاچه وآن آبشار فوق العاده زیبا در وسط دریاچه سمفونی ،زیبایی را از صدای آب وپرندگان ایجاد کرده وپیاده روی در این فضای دل انگیز واین هوای مطبوع چه احساس فوق العاده ای دارد که در این بین، شاخه ای نازک یا نسیمی ملایم چهرت را نوازش کند خدایا مگه میشه این انرژی را از این فضا گرفت وتحسین نکرد مگر میشه این همه نعمت وفراوانی را دید وتایید نکرد خدایا هزاران هزار بار شکرت ووجود بروونی پرتلاش ومرمری شیطون زیبایی این فضا را دوچندان کرده بادیگاردهایی که همیشه در صحنه هستند منتها به لذت بردن وبازی کردن مشغول هستند خدایا هزاران هزار بار شکرت
میزان تحمل شما چقدر هست
خلاصه ای از فرمایشات استاد:
خیلی ها زندگی نامناسبی از لحاظ عاطفی، مالی دارند وتحمل میکنند چرا چون فکر می کنند راهی وجود ندارد وهمین است که هست
ما نبایدهرگز چیزی را تحمل کنیم اگر اتفاق ناجالبی هست یعنی یه چیزی ایراد دارد وبا تحمل کردن این ایراده برطرف نمیشه
دلیل اینکه خیلی مواقع به مسیر درست هدایت نمیشیم چون باور داریم که فعلا همین مسیر رو باید ادامه بدیم وانتخابی جز این نداریم
فرق هست بین صبر وتحمل
صبر که بسیار تحسین شده با امید وتکامل وایمان وتسلیم بودن در برابر رب همراه هست
و تحمل
هرچیزی که با زجر کشیدن همراه باشد یعنی همینی که هست وهیچ راهی وجود ندارد
اگر ما باور کنیم همینی که هست وهیچ راهی وجود ندارد هیچ وقت به راه حل مسائل هدایت نمیشیم ولی وقتی که ایمان داشته باشیم مسائل راه حل دارد ونپذیریم همینی که هست خداوند ما راهدایت میکند به سمت راه حلهای مناسب
هرگز چیزی را تحمل نکنیم اگر اتفاق ناجالبی هست یعنی یه چیزی ایراد دارد وبا تحمل کردن این ایراده برطرف نمیشه وفکر نکنیم که اگر هیچ کار نکنیم خودبخود درست میشه نه هیچ چیزی خود بخود درست نمیشه
اینکه فکر کنیم خود بخود مسائل حل میشه اشتباه هست وقتی من تغییر میکنم مسائل هم تغییر میکند
چه میشه که یه شخص تغییر میکند وقتی که رو باوراش کار کنه فکر کند که چرا باید شرایط ناجالب را تحمل کنم
من باید در شرایط مختلف به مغزم بگم هیچ چیز رنج آوری طبیعی نیست
همیشه به خودمون بگیم من دارم چی رو تحمل میکنم چرا دارم تحمل میکنم چه فکری رو عوض کنم چه چیزی را تغییر بدهم که خداوند مرا هدایت کند به مسیر درست
تا زمانی که داریم تحمل میکنیم ومیگیم همینی که هست هدایت نمیشیم به راه حل
ولی وقتی بگوییم فقر طبیعی نیست ،مشکلات زندگی طبیعی نیست بیماری طبیعی نیست و میگردیم راهش رو پیدا میکنم و مسائل را حل میکنم وخداوندهم مرا هدایت میکند وقدم اول این است که بپذیریم راه حل وجود دارد وتحمل نکنیم واز درگاه خداوند ناامید نشیم
تجربه
تجربه اولم استاد چیزی شبیه تجربه شماست من در یه برهه ای از زندگیم خیلی سخت بیمار شدم بخاطر فشار کاری ومسائل زندگی وتب شدیدی داشتم وقتی مراجعه کردم به متخصص عفونی ایشون بدون اینکه معاینه ای انجام بده یا آزمایشی برام بنویسه گفت علائم تب مالت هست ومبتلا به تب مالت هستید گفتم نه امکان نداره من شیر وماست پاستوریزه مصرف میکردم امکان نداره گفت من دکترم گفتم برام آزمایش بنویسید وقتی نتیجه آزمایش را به ایشان نشون دادم مشخص شد بخاطر ضعف جسمانی وکم خونی شدیدم بوده ونه تب مالت وچقدر من آنروز خدا را شکر کردم که نپذیرفتم حرف دکتر ودر مقابلش سماجت به خرج دادم تا برام آزمایش بنویسه خدا روشکر
تجربه بعدی :در زندگی سابقم بخاطر ترسام ترسهایی چون حرفمردم ، آبروی خانواده ،شرک وبی ایمانی وباورهایی چون همینی که هست وتقدیر تو همین بوده باید بسوزی وبسازی
با این باور که زن با لباس سفید میره خونه بخت با کفن میاد بیرون 12 سال از زندگیم را فقط تحمل کردم چون زن بودم چون همسرم بیماری بود که اعتیاد داشت ومن باید درک میکردم اگر ترک میکرد من باید تمام سختی ها وکاستی ها را تحمل کنم تا دوباره او به آن مسیر بر نگرده وقتی رها شدم از این بندها از این ترسها وبی ایمانی وبه خدا پناه بردم بدون کوچکترین حرفی از طرف خانواده وبه پیشنهاد خودشان به راحتی از ایشان جدا شدم
واین رها شدن وآزادی مرا به مسیر جدیدی از زندگی هدایت کرد مسیری که در آن باآشنا شدن با قوانین و کار کردن بررروی باورام واحساس لیاقتم وعزت نفسم متوجه شدم میتونم همسری داشته باشم سالم ،شاد ،خوشرو وخوش اخلاق ورزشکار ودست ودلباز وبا ایمان وصادق ، مسیری که فقط زیبایی است واگر نازیبایی هم باشد بخاطر افکار وفرکانسهای خودم هست وهمانطور که شما فرمودید مشکلات زندگی طبیعی نیست مگه اینکه ایرادی این وسط وجود داشته باشد
ویا ما بپذیریم همینی که هست
وقتی فرزندم را از دست دادم چون باور داشتم که او امانتی از طرف خداوند بوده وحالا به خودش برگشته خداوند صبری به من داد که هنوز که هنوزه همه بهم میگن چقدر تو صبوری خدا را شکر که همیشه خودش کنارم بوده واگر من هم فراموش کردم او مرا فراموش نکرده
خداراهزاران هزار بار شکر بخاطر آگاهیهای که به ما میدهد
از اینکه قدرت خلق زندگیمون را به ما داده وقوانینی در جهان ایجاد کرده که اگر خودمون را تغییر بدیم جهان واکنش متفاوتی به ما نشون میدهد
بی نهایت سپاسگزاریم
بخاطر عدل بی نهایت خداوند که آنچه در زندگی ما اتفاق می افتد بخاطرخودمون هست ،بخاطر افکار وباورهامون هست بخاطر ذهنیتمان هست که اگر اینها را تغییربدیم همه چیز دست خودمان هست ،بخاطر ثباتی که در قوانین جهان هست
خدا را هزاران هزار بار شکر وسپاس بخاطر وجود استاد عزیزم ومریم نازنینم
خدارا هزاران هزار بار شکر بخاطر وجود ارزشمند خودم که در این مسیر زیبا قرار گرفتم
در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
واقعا چقدر قشنگه مزرعه ی رویایی شما و حیوانات خوشگلی که اینقدر در کنار شما آرام و آسوده دارن زندگی میکنن و نقاشی زیبای خداوند در پس زمینه ی این فایل ….
خداروشکر میکنم که امسال کشور عزیزم ایران هم غرق در خیرو برکت وبارش رحمت الهی شده در این فصل زیبای بهار
در پاسخ به سوالاتی که استاد عزیزم گفتن من که خیلی جاها واقعا به دلیل عدم آگاهی و نداشتن احساس لیاقت و اعتماد بنفس زیر بار هر رفتار و هر حرفی رفتم و سکوت کردم و به رابطه ای که هیچ احساس شادی در آن نداشتم با آدم های نامناسب ادامه دادم وتحمل کردم چون فکر میکردم چاره ی دیگه ای ندارم چون باور کرده بودم که ما باید با آدم های نزدیکمون و فک و فامیل صله ی رحم داشته باشیم و از حال هم باخبر باشیم و به دیگران خدمت کنیم فارغ از اینکه اون آدم ها چه ضربه ای به ما میزنن یا چطور هر بار با رفتار های نامناسبی که اصلا ما دوست نداریم حالمونو خراب میکنن
هر دفعه به اجبار تو یه جمعی قرار میگرفتم که اصلا حتی حرفشونو نمیفهمیدم تفریحات اونا زمین تا آسمون با سلیقه ی من درتضاد بود و من تمام مدت حرص میخوردم و فکر میکردم چاره ای جز این نیست چون اگر شرکت نکنم تو فلان مهمونی همسرم ناراحت میشه یا دیگران چی میگن در مورد من تا اینکه امسال از شروع نوروز تصمیم گرفتم دیگه تحمل نکنم و با قاطعیت اعلام کنم که کجاها شرکت نمیکنم و چه مدل تفریحی رو خودم دوست دارم و فقط میخوام همون کارو انجام بدم و یه عده ای وقتی ازم دعوت میکردن خیلی راحت بدون ترس از اینکه واای نکنه ناراحت بشن و نکنه در موردم فکر بدی بکنن میگفتم ببخشید این جمع و این تفریح سلیقه ی من نیست و دیگه شرکت نمیکنم
و بعد در نهایت ناباوری دیدم که همسرم که اکثر اوقات بخاطر جلب رضایت اون همه جا میرفتم و تحمل میکردم بهم گفت عزیزم هر طور راحتی شما بگو کجا بریم شما بگو با کی بریم منم احترام میزارم
به همین راحتی و اصلا دیگه اصراری به من نداره که باهاش همراه بشم
و مسئله ی دوم در مورد شغلم هست که یه مدت یه کاری رو انجام دادم که فکر میکردم علاقه ی من هست و بعد از یه مدت دیدم که خیلی دارم اذیت میشم چون از نظر جسمی بشدت تحت فشار قرارمیگرفتم و خسته و کوفته میشدم اما از ترس اینکه دیگران نگن بی عرضه بود و کم آورد و فلان و فلان یا اگر درآمدم یهو از دست بره چکارکنم باوحود فشار کارو استرس ادامه دادم و خیلی اذیت شدم
ولی الان چند روزه که دارم رو خودم کار میکنم که دیگه از این کار دست بکشم حتی اگر یه مدت بیکار باشم تا بتونم با آرامش کار مورد علاقمو پیدا کنم و نگران این نباشم که به بقیه چی بگم چون همه منو تشویق میکردن تو کارم که خیلی عالیم ولی هیچ کس خبر نداشت که چقدر سخته و ظاهرش فقط خوب بود و امیدوارم با آگاهی های این فایل بتونم این موردم حل کنم و دیگه تحمل نکنم شرایط نادلخواهو تا خدا هدایتم کنه به مسیر راحت تر و لذت بیشتر ..
سلام به سیدعزیزم وسلام به همه دوستان عزیزم.خدای خوبم دوستان عزیزم من ازهمه بدترخودمادارم تحمل میکنم خدایامن میخوام خودماتغییربدم ولی یه چیزی درونم نمیزاره.خدایامن خودمانمیتونم تحمل کنم من این شرایطم رانمیتونم تحمل کنم منم تاالان خودماتحمل کردم ولی هنوزاین فایلوگوش نکردم ولی دیگه نمیتونم خودم وباورهام راتحمل کنم من چندسالیه کارگاه تولیدلباس کاردارم ولی میخوام برم توکارگاه کارکنم ولی اصلاهیچ حرکتی نمیکنم.میخوام برش بزنم ولی نمیتونم.مشتریهام ناراضی ان ولی حرکتی نمیکنم روی خودم وباورهام کارمیکنم وبعدازچندروزدیگه دنبالش نمیکنم میخوابم تادیروقت وهمه کارهام مونده.زندگیم آشفته شده.خدایامن دیگه خودماتحمل نمیکنم من میخوام تغییربدم شرایطما.خدایاکمک کن من خودماتغییربدم.خدایاراهشوبهم نشون بده
و خدایی که در این نزدیکی است…
سلام عرض می کنم به استاد عباس منش عزیزم. استادی که هرکس پای درسشون بشینه، صحبتای بقیه براش کم ارزش میشه. سلام به بانو شایسته گرانقدر و سلام به همه عزیزان حاضر در این مکان مقدس…
شنیدن این فایل واقعا برای من تکون دهنده بود. البته اعتراف می کنم که دفعات اولی که این صحبتارو میشنوم، فقط لفظ کلام استاد رو درک میکنم. انگار هیچی از معنا و مفهومش درک نمی کنم. هر چی بیشتر گوش میدم، تیکههای پازل بیشتر کنار هم میشینن. برای من یه جورایی مثل قرانه. که هرچقدر بیشتر توش عمیق بشیم، بیشتر برامون آگاهی داره. مثلا این روزها فایل «دلیل نتایج پایدار» رو چندین و چند بار در روز گوش میدم. شاید بیشتر از 50 بار گوش داده باشمش ولی انگار هربار اشتیاقم به شنیدن همین یه دونه فایل بیشتر و بیشتر میشه. بنازم استادی رو که به واسطه کار همه جانبه روی خودشون این چنین دریافت هایی رو از پروردگار دارن که روی هزاران هزار نفر این تاثیرات باورنکردنی رو میذاره. به استاد که نگاه میکنم، برام ارزش پیامبر بیشتر درک میشه. قرآن با این همه آگاهی هاش، باید توسط کسی دریافت شده باشه که فوقالعاده روی خودش کار کرده وگرنه هرکسی نمیتونه این دریافت هارو داشته باشه. در مورد آگاهیهایی که استاد عباسمنش هم میگن دقیقا همینه. هرکسی نمیتونه این دریافتهارو داشته باشه و اینا همش نشون از همون تعهد غیرقابل مذاکره داره که استاد در تموم این سالها داشتن.
هرچقدر که میگذره، فایلهای استاد عملی تر و کاربردی تر هم میشن. وقتی به فایلهای اخیر استاد نگاه میکنم، کاملا روند رشدشون رو درک میکنم. میفهمم که همیشه دارن روی خودشون کار میکنن و بواسطه پیشرفت در باورها و افکار، دریافتهای فوقالعادهتری هم دارن. وای که میتونم تا هزار سال دیگه بدون اغراق از اراده و قدرت این مرد صحبت کنم. کسی که الگوی منه. همیشه و همه جا سعی میکنم ازشون الگو بگیرم و اراده فوقالعادهشون رو نصبالعین خودم کنم تا بدونم باید توی چه مسیری حرکت کنم. دست مریزاد استاد! شما بی نظیرین!
در مورد این فایل! و این فایل! الله اکبر! چی بگم واقعا! حس آدمی رو دارم که دنیایی از حرف میتونه بزنه ولی شوکهاس! زبونش نمیچرخه. نمیدونه چطور توضیح بده. نمیدونه حسشو چطور بگه از این همه آگاهی که باهاش مواجه شده. اما خب، در راستای تعهدم به فعالیت در سایت، باید بتونم همین اندک چیزی که درک کردم و توی زندگیم تجربشو داشتم، برای گذاشتن ردپا، بنویسم.
وقتی به زندگی خودم نگاه میکنم، همه زندگیمو پر میبینم از تحمل کردنها. از تحمل شرایط نامطلوب اقتصادی گرفته، تا تحمل نداشتن خیلی از امکانات و … . بگذریم. بهتره آدم تمرکزش روی نکات مثبت باشه.
شنیدن این فایل و دریافت این آگاهی که هر وقت شرایط خوب پیش نمیره، نباید بپذیرم که این بخشی از مسیره، خیلی توی ذهن من پیچیدگی ایجاد میکنه. اینکه بفهمم کجا نباید قانع باشم. البته درک اینکه برای دریافت نتیجهها باید صبور باشم خیلی سخت نیست. اما یه جورایی کم کاری هام در زمینه کارروی باورهای خودم در گذشته، باعث شده نتونم الان دقیقا بفهمم در کجای زندگیم تحمل کردم و در کجا صبر.
اصولا وقتی یه نفر در زندگیش سینوسی روی خودش کار کرده و نتایجشم سینوسی بوده، یعنی داشته اون زندگی ناخواسته خودش رو تحمل میکرده به امید اینکه شاید همون سینوسی کار کردن باعث بشه نتیجه بگیره! این چیزی بود که من تا الان داشتم برای خودم رقم میزدم.
من بین آگاهیهای این فایل و فایل «دلیل نتایج پایدار» این ارتباط رو برقرار میکنم که وقتی یه نفر روی خودش به درستی کار نمیکنه، به این معنیه که داره شرایط فعلیشو تحمل میکنه. و توهمی داره که شاید با همون کار کردن نصف و نیمه روی باورهاش اتفاق خاصی براش بیفته. یا اینکه شرایط زندگیش خود به خود درست بشه.
اما کسی که دائما داره روی خودش کار میکنه. افکار و باوراشو مانیتور میکنه و سعی میکنه در هر لحظه فرکانس درستی بفرسته، برای دریافت نتایجش صبر میکنه و همین صبر اون چیزیه که در قرآن بسیار ازش یاد شده.
آگاهی فوقالعاده دیگهای که این فایل برای من داشت این بود که وقتی یه نفر میپذیره که این شرایط راهی برای درست شدن نداره، جلوی الهامات خداوند رو هم میگیره. یه جورایی همون شرک حساب میشه. وقتی که ما میپذیریم اقتصاد، گرونی، وضعیت سیاسی و یا هر چیز دیگهای خرابه و دلیل خراب بودن زندگی ما هم همینه، یعنی دیگه باور نداریم که اوضاع میتونه برای ما بهتر بشه و چون همچین باوری نداریم، درخواستی هم برای دریافت الهامات نخواهیم داشت. و الهامات خداوند در این شرایط به در بستهای میخورن و راهی برای ورود به درون ما پیدا نمیکنن. در این شرایط ما نمیتونیم انتظار رسیدن به موفقیت داشته باشیم.
این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما میخوایم باشه. اگه اینطور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت میکنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.
بازم از استاد عباس منش و الگوی خودم و بانو شایسته بخاطر تولید این گنج ارزشمند، سپاسگزارم.
در پناه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، شاد و پیروز و سربلند و موفق و سعادتمند باشید.
خدانگهدار
1402/05/03
02:12
سلام آقا مسعود
چقدر لذت بردم از کامنت تون
خیلی زیبا و دلنشین و آگهی دهنده بود
خصوصا قسمتی گه گفتی
(این یه اصله: همیشه و همیشه باید همه چی خوب باشه. روابط، سلامتی، موقعیت مالی، موقعیت اجتماعی، معنویت و همه چیز و همه چیز باید در بهترین شرایط نسبت به چیزی که ما میخوایم باشه. اگه اینطور نیست پس باید بگردیم و راهشو پیدا کنیم. باید از خداوند هدایت بطلبیم. باید بخوایم که خداوند بهمون الهام کنه. وقتی این الهام رو دریافت میکنیم که، باور نکنیم شرایط همینه و راهی برای فرار ازش هم وجود نداره.)
به نظر من یکی از پاشنه آشیل همه ما دنشجوهای استاد اینه برای ذهنهای ما قبول کردن اینکه زندگی میتونه کاملا رویایی باشه و طبیعی باشه روابط خوب داشتن سلامت بودن ثروت و پول داشتن لذتدبردن از زندگی باید به صورت طبیعی اتفاق بیفته
اگه اینها را باور کنیم نیازی نیست دستو پا بزنیم نیازی نیست سفتو سخت بچسبیم به خواسته هامون چیزی که خودم خیلی ازش ضربه خودم که نه من باید زندگیمو بسازم
اینطور نیست من باید پاروها را ول کنم خدا خودش قایق را هدایت کنه
چهار روز پیش یکی از همکارهام پسر 11 ساله اش را از دست داد و دیروز هم پسر من بدنیا اومد
به قول استاد به خودمو خدا گفتم
بچه من نیست که تو 9 ماهه که داری خلقش میکنی تو بدنیاش آوردی تو هدایتش میکنی تو بزرگش میکنی
اونوقت بعدها بگم پسر منه من بزرگش کردم جون کندم از خودم کندم که ازش نگهداری کردم
حرفهایی که همکارم وقتی پسرشو از دست داد فریاد میزد
البته که قضاوتش نمیکنم چون من جاش نیستم و این دردو کسی درک میکنه که کشیده باشه
میخوام اینو بگم که ما نیستیم که جهان را هدایت میکنیم
ما نیستیم که زندگیمونو میسازیم ما صاحب این زندگی نیستیم
ما صاحب روابطمون نیستیم
ما صاحب کسبوکارمون نیستیم
و اگه به این باورها برسیم میتونیم تسلیم باشیم
اونوقته که جریان طبیعی زندگی در همه جنبه ها اتفاق می افته
و خدایی که در این نزدیکی است….
عرض سلام خدمت استاد عباس منش و جناب نیکزاد گرامی و بقیه دوستان.
اول از همه بگم که واقعا تحسینتون میکنم جناب نیکزاد. درک این موضوع که هر آن چه ما داریم از جانب خداونده و داشتن این رهایی نسبت به تمام متعلقات از چیزهای مادی گرفته تا عزیزان و فرزندان و … کاریه که انسانهای معمولی نمیتونن انجامش بدن. اینکه شما به عنوان یک پدر در بطن ورود فرزند دلبندتون (که تولدش رو خدمتتون تبریک عرض میکنم و امیدوارم سالیان سال در کنار هم بخوبی و خوشی زندگی کنید) به این دنیا، به خودتون این نکته رو میگین که این فرزند هدیه خداست. این فرزند مال خداست. مال من نیست! من دستیم از دستان خداوند که در مسیر به دنیا اومدن این فرزند قرار گرفتم، این خیلی خیلی ارزشمنده و من واقعا شما و این احساس رهاییتون رو تحسین میکنم.
اما این کامنت شما از جهت دیگهای هم حال من رو خوب کرد.
خب، من مدت زمان زیادیه که با استاد آشنام. چیزی بیشتر از 9 سال! اما خب، به رسم شیطنتهایی که از روی ناآگاهی داشتم، هیچوقت تعهد زیادی نداشتم که بیام و روی خودم به صورت جدی کار کنم. ته تهش گوش کردن به فایلهای استاد اونم به صورت روزنامه وار بوده.
تا اینکه یه جایی اینقدر شرایط برای من سخت شد که مثل موسی داد زدم: «رب انی لما انزلت الی من خیر فقیر» و از خدا خواستم عجز منو ببینه و دستمو بگیره و کمکم کنه. بعد از اون شرایط رفته رفته رو به بهبود گذاشت و خداوند دست منو از اون باتلاق گرفت و درآورد. از اون زمان که خیلی هم دیر نیست، من تصمیم گرفتم آموزههای استاد رو با جون و دل گوش کنم و خودمو به انجامش متعهد کنم. در راستای این تعهد هم گفتم باید در سایت فعال باشم. هم کامنتهارو بخونم و هم کامنت بذارم. چون اصلا اهل انجام این کار نبودم.
وقتی اومدم توی سایت و نتایج افرادی مثل سیدعلی خوشدل عزیزم و بقیه دوستانی که لیزری روی خودشون کار میکنن رو دیدم، خجالت کشیدم که چرا من با این همه سابقه باید این عملکردم باشه؟ این نتیجم باشه؟! وقتی میدیدم کامنت سیدعلی خوشدل توسط استاد برگزیده میشه و این همه بچه ها از تاثیراتی که از خوندن کامنتاش گرفتن، صحبت میکردن، متحیر میشدم.
از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون که یه حسادت ریزی هم به این بچهها کردم!!! ولی بعدش سریع به خودم اومدم و گفتم اگه این افراد نتیجه گرفتن، صرفا به خاطر کاریه که روی ذهنشون انجام دادن. و ستاره دار شدن پروفایلهای این افراد هم اتفاقا خیلی بهم کمک میکرد که ربط مستقیمی بین نتایجشون و کاری که روی ذهنشون انجام دادن پیدا کنم.
بعد از اون گفتم منم باید همینطور تمرکزی کار کنم تا به نتایج بالا دست پیدا کنم. و تعهد دادم که در سایت فعال باشم. این کار برای من یه تعهد برای کار روی باورهای خودمه. این سایت اینقدر مقدسه که وقتی واردش میشم همه آلودگی های وجودم از بین میره.
امروز که این کامنت شما رو در پاسخ به کامنت خودم دیدم، احساس خیلی فوقالعاده ای رو تجربه کردم. یه حس تایید از جانب رب خودم که بهم گفت در مسیر درستی قرار داری. فقط باید ادامه بدی و هرگز نایستی. دقیقا عین همون چیزی که استاد در فایل «دلیل نتایج پایدار» در موردش صحبت کردن.
خیلی خیلی ممنونم از شما جناب نیکزاد عزیز.
براتون از درگاه الله یکتا، تنها، و تنها، و تنها قدرت حاکم بر جهان هستی، آرزوی موفقیت و سربلندی و سعادت دارم.
خدانگهدار
1402/05/03
18:50
سلام به استاد عزیزم و مریم جان و همه دوستان
من دیروز این فایل رو گوش دادم زمانی که به یه تضادی خوردم و باز الگوهایی برام تکرار و فهمیدم که من این الگوی رفتاری رو دارم که هر وقت همسرم یا پسرم متناسب با عقیده و باورهای من کار میکنن خیلی حسم عالیه و تحسینشون میکنم ولی اگه متناسب نباشه عصبانی و ناراحت میشم به طوری که با خودم و زندگی لج میکنم و حتی جسمم تحت الشعاع قرار میگیره و اگه مچ خودمو نگیرم و درستش نکنم مریض میشم و این اتفاق داشت دیروز برام میفتاد که این فایل رو گوش دادم
من فقط روی قسمت 7 الگوهای تکرار شونده کامنت نزاشتم میدونم مواردم چیه ولی تنبلی کردم بنویسم البته یکم ذهن مشغولی هم داشتم
استاد جان فایل های الگوهای تکرار شونده ما رو به خودشناسی بیشتر خودمون رسوند ولی احساس میکردم ته این فایل ها باز مونده و من به نتیجه نرسیدم که این فایل صبر و تحمل برای من کاملش کرد
من دم صبح که توی خواب و بیداری بودم گوشیمو دستم گرفتم و رفتم توی سایت و دیدم کامنت های دوستان رو استاد پای این فایل منتشر کردن من هم کامنت داداش گلمون سید علی خوشدل رو خوندم اونجایی که در مورد خوردن ناشتا آب ولرم گفتن من هم هدایت شدم به همین کار و نمیدونم چه جوری شد بعدش که دوباره خواب رفتم همش توی ذهنم یادگرفته هامو مرور میکردم تا رسیدم به اینکه تمام الگوهایی که باعث محدود شدن ما میشن نوعی تحمل کردن محسوب میشن
مثلا توی قسمت فرار از سری فایل های الگوهای تکرار شونده من یه الگو دارم اینکه وقتی واسه جسمم مسئله ای پیش میاد به شدت از دکتر فراری ام و اینکه تحمل میکنم دردامو مثل اگزما مثل دندون درد و گرگرفتگی که فکر میکنم به خاطر بالا بودن چربیه و همش میگفتم خوب میشم و از این حرفا ولی هیچکاری هم براش نمیکنم و فقط دارم تحمل میکنم و هر دفعه انگار داره شدت میگیره و تصمیم گرفتم دیگه تحمل نکنم برم پیش پزشک و حواسم باشه اگه باور محدودی داد باورش نکنم و اگه راهکاری داد که برام کارساز بود انجامش بدم
یکی از دوستان چندین ساله من که آقا هم هست و قبلا روابطم باهاش به خاطر پر کردن خلاهام بود ولی الان نه و طرفم شاکیه درسته به رو نمیاره ولی من متوجه میشم و هرزگاهی که غیرمستقیم بهم میگه من حرف رو عوض میکنم شاید باور اینکه بالاخره یه روزی تغییر میکنه منو توی این ارتباط نگه داشته و یا اینکه دلسوزی باعث شده نگهش دارم یا اینکه دوست دارم باشه کنارم و دارم یه سری رفتاراشو تحمل میکنم
ولی با باور اینکه من وقتی روی خودم کار میکنم و فرکانسم تغییر میکنه آدم های مناسب توی مسیرن میان میتونم باور قبلی رو تغییر بدم و نگران رفتنش نباشم و اجازه میدم جهان آدمهای مناسب رو وارد ارتباطم کنه فارغ از اینکه چه شخص خاصی باشه
نکته دیگه ای فعلا به ذهنم نمیرسه
استاد جان یه حرف شما نمیدونم توی کدوم فایل بود خیلی بهم چسبید اینجا به اشتراک میزارم شاید بقیه دوستان هم بهشون بچسبه
اینکه قانون جهان برای همه در همه جای جهان یکیه این ماییم که هر لحظه بنا به درک خودمون از قوانین زندگی رو تجربه میکنیم پس حواسمون باشه با خوندن کامنت بچه ها و حتی فایل های استاد خودمون رو سرزنش نکنیم که فلانی اونجوریه من اینجوری ما هم با کار کردن روی خودمون لحظه به لحظه مدارمون بالاتر میره و تجربه های بهتری رو خواهیم داشت همین الان هم اگه خودمون رو با گذشته خودمون مقایسه کنیم متوجه میشیم چقدر عوض شده همه چی
به خدای بزرگ میسپارمتون
خیلی از دست خودم ناراحتم
خیییییییلی زیااااااااااااد
الان که این فایل رو دیدم اشکم دراومدو ناراحت از اینکه چقدر تو زندگیم تحمل کردم که بلکه درست بشه.چقدر اطرافیان با تعریف و تمجیدهای بی موردشون باعث شدن که فکر کنم درست دارم رفتار میکنم. چقدر الان احساس ناامیدی میکنم و حالم بده از این همه تحمل کردنها….من خودمو گول زدم این همه سال.فکر میکردم درست میشه .ولی هیچی درست نشد تازه بدتر هم شد …
من یه آدم ترسو هستم .همین الان که فهمیدم نباید بیشتر از این شرایط سخت رو تحمل کنم بازم میترسم از تغییر…
از خدا میخوام یه شجاعتی رو توی دلم بزاره که تغییر بدم هر آنچه را که میتوانم تغییر بدم…
از شما استاد عزیز سپاسگزارم که خالصانه این آگاهی ها رو در اختیارمون قرار میدید . دلم میخواد دانشجوی خوبی براتون باشم که یه روز از نتیجه هام براتون بگم که حداقل یه کم از این همه زحمتی که برای ما میکشید رو جبران کنم …
به امید اون روز ….
سلام بر استاد عزیزم، مریم بانوی نازنین و دوستان الهی ام در این مکان مقدس
استاد وقتی صحبت از تحمل شرایط نادلخواه و عدم تلاش برای تغییر اون شرایط زدید یاد چند سال پیشم و دوران کارمندیم افتادم.
تازه فارغ التحصیل شده بودم و در شرکتی مشغول کار شدم به عنوان برنامه نویس. فقط 2،3 ماه از کارم گذشته بود که حسی درونی بهم گفت که اینجا جای تو نیست، تو به این کار علاقه ای نداری. من اون زمون درکی از الهام نداشتم ولی مسلما اون الهامی از سوی خدا بود که من بهش گوش ندادم.
اون شرکت یک ماه حقوق منو به موقع پرداخت کرد و از ماه دوم گفتن که وضعیت شرکت خوب نیست و حقوقتون رو دیر پرداخت می کنیم. و طوری شد که من چندین ماه اونجا کار کردم بدون اینکه ریالی حقوق دریافت کنم. اعصابم خیلی خورد بود ولی به خاطر عزت نفس پایین و باور به اینکه من در کارم آدم ماهری نیستم و اگه از اینجا بیرون بیام دیگه نمی تونم کار پیدا کنم، اون شرایط بد رو تحمل کردم و حتی یه بارم اعتراض نکردم تا اینکه بعد از 6 ماه خود رئیس شرکت گفت که ما ورشکسته شدیم و میخوایم شرکتو ببندیم. و من به ناچار از اونجا بیرون اومدم. و چندین ماه طول کشید تا حقوقمو بدن و آخرشم یه مقداریشو ندادن.
بعد از اونجا رفتم شرکت دیگه ای. اونجا طبق قانون کار بهم حقوق میدادن که در مقایسه با شرکت قبلی بیش از 2 برابر حقوق قبلیم بود. ولی نفرت از کارم در اون شرکت چند برابر شد. من 2 سال اونجا کار کردم و بیشتر این مدت، داشتم از نظر روحی شکنجه می شدم. واقعا وحشتناک بود. ولی من تحمل کردم بخاطر عزت نفس پایین، بخاطر عدم خودباوری، بخاطر باور کمبود، بخاطر ترس از اینکه حالا خانوادم چی فکر می کنن اگه کارمو ول کنم، اگه نتونم دیگه کار پیدا کنم.
لطف خدا شامل حالم شد و خودشون گفتن که دیگه نیا و منم رفتم یه شرکت دیگه. از نظر روحی خیلی بهتر شدم، بعد از چند ماه حقوقم از شرکت قبلی هم بهتر شد ولی ساعتی بهم حقوق می دادن. نزدیک یه سال و خورده ای به همین منوال گذشت. من ازدواج کرده بودم و یه خرده با مباحث موفقیت آشنا شده بودم و هر روز جملات تاکیدی و شکرگزاری می نوشتم. یه ماه، آخر ماه که وقت پرداخت حقوق بود از واحد حسابداری شرکت بهم زنگ زدن که این ماه ساعت کاریتون بخاطر تعطیلاتی که بوده کم شده و ما از حقوقتون کم می کنیم و بیمه تونو کامل رد می کنیم ولی رئیس نفهمه. وقتی تلفن قطع شد خیلی ناراحت شدم که من اندازه بقیه همکارام دارم کار می کنم پس چرا من باید ساعتی باشم ولی اونا قرارداد ثابت و اینجوری واحد حسابداری سرم منت بذارن.
بعدازظهر با همسرم حرف زدم و این بار شهامت پیدا کردم که این شرایط نادلخواه را تحمل نکنم.
چند روز بعد به مدیر واحدم گفتم که من دیگه ساعتی کار نمی کنم و باید مثل بقیه باهام قراداد ببندند. مدیر گفت حالا با رئیس حرف می زنم. نمی دونم شاید یه ماه شد و هردفعه که من می پرسیدم با رییس حرف زدید یه بهونه ای می آورد. دیگه قرارداد کاری من رو به پایان بود و من صراحتا گفتم که لطفا تکلیف منو تا آخر ماه روشن کنید. بعد مدیر واحدمون گفت که من با رییس حرف زدم و گفته که درسته که ساعتی داره حقوق می گیره ولی حقوقش اندازه بقیه هست. من گفتم درسته ولی من دیگه نمی خوام ساعتی باشم. بعد مدیر واحدمون گفت که رئیس گفته که حقوقشو زیاد می کنم باز من گفتم که من ساعتی دیگه اینجا کار نمی کنم. حالا ناگفته نمونه که ذهنم مرتب نجوا می کرد که حالا اگه از اینجا بری کجا میخوای کار بهتر پیدا کنی، تو که مهارت اونچنانی نداری . با وجود این نجواها من سر حرفم وایسادم.
بالاخره مدیر واحدمون گفت که رئیس قبول نکرده و اگه می خوای استعفا بده. منم گفتم باشه استعفا می دم. روز آخر که شد صبح به مدیر واحدمون گفتم باید توی نامه استعفا چی بنویسم. اونم گفت صبر کن بهت می گم. و نزدیک ظهر بهم گفت که رئیس قبول کرده که قرارداد ثابت با این مبلغ باهات ببنده.
و اونجا بهم ثابت شد که وقتی واقعا مصمم به چیزی باشی چطور جهان تسلیمت می شه.
درسته که من بالاخره برنامه نویسی را رها کردم و بعد سراغ شغلی رفتم که فکر می کردم عاشقشم و بعد از مدتی فهمیدم که اشتباه می کردم و الان چند ماهیه که دارم در کار دیگه ای مهارت کسب می کنم ولی وقتی به گذشتم نگاه می کنم به خودم می گم اگه همون موقعی که در شرکت اولی بودم و فقط دو سه ماه از کارم گذشته بود به الهام خداوند گوش داده بودم ودنبال علایقم رفته بودم چقدر کمتر رنج می کشیدم. من سالها رنج بر خودم وارد کردم فقط بخاطر باورهای اشتباهم. خدا بر ما ظلم نمی کنه ما خودمون هستیم که بر خودمون ظلم می کنیم.
الانم رفتم به سراغ حل مساله ای که سالهاست مثل خوره داره روحمو می خوره و من داشتم تحمل می کردم ولی دیگه به جایی رسیدم که تحملش برام غیر ممکنه. از خدا هدایت خواستم و تسلیمش شدم و همون موقع به سمت کتابی هدایتم کرد و الان متعهدم که تا کاملا این قضیه حل نشده دست نکشم.
کاش به حرف استاد عزیزمون گوش بدیم و قبل از اینکه به ته خط برسیم و دیگه نتونیم تحمل کنیم، تغییر کنیم.
ممنونم استاد از فایلهای عالیتون، ممنون دوستان خوبم با این کامنتای عالیتون
و بالاتر از همه ممنونم خدایا که تازه دارم می شناسمت و تازه دارم از ظلمات خارج می شم که اینم لطف توئه فقط.
سلام استاد عزیز
برای من این بهترین فایلی بود که دیدم از شما. تفاوت صبر و تحمل رو متوجه شدم و نوشتم که چه کارهایی رو و روندهایی رو دارم تحمل میکنم. چقدر مهمه که بدونیم داریم صبر میکنیم تا ثمر بده یا داریم تحمل میکنیم چون جرئت نداریم حرکت کنیم، چون امید نداریم به نتایج خوب، چون باور نکردیم دانه رو که بکاری آب و نور مناسب داشته باشه رشد میکنه و این قانون این دنیاست. چیزی که هر روز جلوی چشمامون اتفاق میافته باور نمیکنیم اما اپر ذهنمون بگه نمیشه تو تله میافتیم چون به جای خدا قبولش کردیم. چون خیلی ساله با ماست فکر میکنیم لابد حرفهاشم درسته. این خیلی ساله هست اما تربیت نشده درست و غلط این دنیا رو مخلوط شنیده همونا رو داره به ما دیکته میکنه. تا حالا هم کس نبوده بهش بگه آخه از کجا میاری این حرفارو؟ با خودمون یکیش کردیم ذهنمونو فکر میکنیم اگر باور کنیم اشتباه میکنه یعنی ما اشتباه هستیم در حالیکه به قول استاد تو دوره 12 قدم ما یک پله بالاتر از فکریم. فرمون دست ماست.
به امید روزهای بهتر و بی شرک و روزهایی که تلاش آگاهانه در جهت خواسته هامون داشته باشیم با امید و صبر به امید بهتر و بهتر شدن. آمین
سلام روزتان خوش استاد عزیزم سپاسگزار خدا هستم که هدایت شدم به شما و این ایمان و یکتا پرستی
در نگاه اول این فایل خیلی برایم معرکه بود و همون لحظه تصمیم به تغییرات در روند زندگی ام گرفتم.می خواستم محل کارم را خالی کنم و به دنبال جای مناسب تری باشم. میخواستم حرکت کنم به سمت شهرهای دیگر برای فروش بهترمحصولاتم. خلاصه کلی ایده به ذهنم رسید.
اما برای بار دوم که گوش دادم با خودم فکر کردم مگر همه چیز برنمی گردد به باور.مگر من با همین باور در مکان دیگر همین نتایج را نمی سازم؟! و این گیجی در افکار من را واداشت تا بیام و بپرسم…
میدانید استاد تحمل نکردن خیلی نکته قشنگی است که مطمین هستم همیشه در خانواده ام یاد گرفتم باید تحمل کنی این آزمایش خداییست. در قران آمده است خدا صابرین را دوست دارد! مسلمانان آدمهای صابری هستند و و و
و من همیشه تعجب میکردم تو سری خور بودن و تحمل کردن چطور ایمانی است!
اما امروز این را که شنیدم فهمیدم این باور در من بسیار بالاست. اما نمی دانم برای تغییر این باور چه بکنم؟
اما نمی دانم برای تحمل نکردن ثابت ماندن فروشم باید مکان را تغییر بدهم؟ اجناسم را تغییر دهم؟ سبک فروشم را تغییر بدهم؟ یا باورهایم؟
من بسیار در تلاشم که فروش اینترنتی داشته باشم اما زیاد موفق نبوده ام. و علت این را هم اصلا نمی دانم.
در حالی که فروش اینترنتی بسیار آسانتر و بهتر است.
حالا استاد عزیزم و هم فرکانسی های عزیز به من بفرمایید منظور از این تحمل نکردن چیست؟
من خیلی اوقات در قرار گرفتن مشکلات صبر کرده ام و به صورت شگفت انگیزی مسئله برایم حل شده است. پس چطور میگویید تحمل نکن! آیا این دو کلمه تفاوت معنایی دارند؟ و من درست متوجه منظورتان نشده ام؟من این فروش ثابت و پیشرفت نکردن را واقعا دارم تحمل میکنم. و این سوهان روحم شده است.
آیا مگر شما نگفتید مسئله را به خدا بسپار و رهایش کن؟ و دوباره باز میگویید مسئله را محکم بچسب و حلش کن؟
من واقعا دوست دارم تفاوت این دو را بفهمم و تغییر کنم در این باور که این دنیا را فقط باید تحمل کرد! زیرا دوست دارم این زندگی ام را به شادی زندگی کنم
سپاسگزارم از راهنمایی های خداوندی شما استاد عزیز
با درودفراوان خدمت استاد عباس منش
و دوستان عزیز
من حدود شش سال هست که یک مشکل بزرگ توی زندگیم تحمل میکردم که هر وقت از طرف همسرم اعتراضی میشد میگفتم صبر کن.فکر میکردم که دارم صبوری میکنم ولی امروز با مثال های زیبای شما فهمیدم که از ترس تغییر و پرورش افکار خراب در ذهن خودم داشتم تحمل میکردم خلاصه توی این سه چهار ماهی که با شما استاد بزرگ آشنا شدم تغییرات و تصمیمات بزرگی در زندگیم گرفتم که خیلی ها رو متعجب کرده یکی از همین تصمیمات تحمل نکردن شرایط کاری خودم از این به بعد و اعلام شرایط جدید به نفر مقابلم بدونه ذرهای ترس و تردید. ایشون چند روز پیش به من پیشنهاد مذاکره دوباره در مورد شرایط کاری سال آینده رو به من دادند. و من هم به دنبال این بودم که بتونم منظورم نسبت به مشکلات و کاستی های گذشته با ذکر مثال فرق بین تحمل و صبر رو به نفر مقابل عنوان کنم که توی این شش سال سود یک طرفه بوده به سمت شما و من فقط تحمل میکردم به خانواده ام فشارهای زیادی رو متحمل کردم و شما میگفتی صبر کن همه چیز درست میشود استاد اینکه دقیقا یک روز قبل از جلسه من بهسمت این فایل هدایت بشم و راه رو نشون من بده و من رو در تصمیمی که گرفتم مصممتر کنه از نظر من فقط کار خدا میتونه باشه.
راستشو بگم در شش سال گذشته خیلی وقتها خواستم اعتراض کنم به وضع موجود خودم ولی میترسیدم. میترسیدم که اگر دیگه با من کار نکنه چی میشه . من از کجا باید کار پیدا کنم چطور باید زندگیمو اداره کنم وای چه بسر خانواده ام میاد مردم چی میگن و بعد به خودم میگفتم صبر کن صبر کن . تازه فهمیدم که شش سال صبر نکردم که هیچ . شش سال شرک کردم شش سال خدارو ندیدم و به بنده خدا دل بستم و خودم و خانواده ام رو از نعمتهای بینهایت خداوند محروم کردم که یکی دیگه روزی یک لقمه نون به من بده من فقط زنده بودم
خدایا بابت این آگاهی از تو ممنونم
بنام خداوند رزاق ووهابم
سلام ودرود فراوان به استاد ارجمندم ومریم عزیز ودوستان گرانقدرم
خدای من شگفتا از این همه زیبایی واین حس عالی ابتدای فایل ،چه احساس فوق العاده ای داشت همین اول فایل درختان سرسبز با چمنهای سبز فسفری و زرد ، وآسمان آبی با ابرهای پفکی چه هارمونی زیبایی را خلق کرده هست خدایا شکرت که امروزچشمانم را به دیدن این زیبایی ها منور کردی خوش به سعادت آن پرنده لابه لای درختان که از این فضای بی نظیر لذت میبرد حرکت ریز ریز موجها برروی سطح دریاچه وآن آبشار فوق العاده زیبا در وسط دریاچه سمفونی ،زیبایی را از صدای آب وپرندگان ایجاد کرده وپیاده روی در این فضای دل انگیز واین هوای مطبوع چه احساس فوق العاده ای دارد که در این بین، شاخه ای نازک یا نسیمی ملایم چهرت را نوازش کند خدایا مگه میشه این انرژی را از این فضا گرفت وتحسین نکرد مگر میشه این همه نعمت وفراوانی را دید وتایید نکرد خدایا هزاران هزار بار شکرت ووجود بروونی پرتلاش ومرمری شیطون زیبایی این فضا را دوچندان کرده بادیگاردهایی که همیشه در صحنه هستند منتها به لذت بردن وبازی کردن مشغول هستند خدایا هزاران هزار بار شکرت
میزان تحمل شما چقدر هست
خلاصه ای از فرمایشات استاد:
خیلی ها زندگی نامناسبی از لحاظ عاطفی، مالی دارند وتحمل میکنند چرا چون فکر می کنند راهی وجود ندارد وهمین است که هست
ما نبایدهرگز چیزی را تحمل کنیم اگر اتفاق ناجالبی هست یعنی یه چیزی ایراد دارد وبا تحمل کردن این ایراده برطرف نمیشه
دلیل اینکه خیلی مواقع به مسیر درست هدایت نمیشیم چون باور داریم که فعلا همین مسیر رو باید ادامه بدیم وانتخابی جز این نداریم
فرق هست بین صبر وتحمل
صبر که بسیار تحسین شده با امید وتکامل وایمان وتسلیم بودن در برابر رب همراه هست
و تحمل
هرچیزی که با زجر کشیدن همراه باشد یعنی همینی که هست وهیچ راهی وجود ندارد
اگر ما باور کنیم همینی که هست وهیچ راهی وجود ندارد هیچ وقت به راه حل مسائل هدایت نمیشیم ولی وقتی که ایمان داشته باشیم مسائل راه حل دارد ونپذیریم همینی که هست خداوند ما راهدایت میکند به سمت راه حلهای مناسب
هرگز چیزی را تحمل نکنیم اگر اتفاق ناجالبی هست یعنی یه چیزی ایراد دارد وبا تحمل کردن این ایراده برطرف نمیشه وفکر نکنیم که اگر هیچ کار نکنیم خودبخود درست میشه نه هیچ چیزی خود بخود درست نمیشه
اینکه فکر کنیم خود بخود مسائل حل میشه اشتباه هست وقتی من تغییر میکنم مسائل هم تغییر میکند
چه میشه که یه شخص تغییر میکند وقتی که رو باوراش کار کنه فکر کند که چرا باید شرایط ناجالب را تحمل کنم
من باید در شرایط مختلف به مغزم بگم هیچ چیز رنج آوری طبیعی نیست
همیشه به خودمون بگیم من دارم چی رو تحمل میکنم چرا دارم تحمل میکنم چه فکری رو عوض کنم چه چیزی را تغییر بدهم که خداوند مرا هدایت کند به مسیر درست
تا زمانی که داریم تحمل میکنیم ومیگیم همینی که هست هدایت نمیشیم به راه حل
ولی وقتی بگوییم فقر طبیعی نیست ،مشکلات زندگی طبیعی نیست بیماری طبیعی نیست و میگردیم راهش رو پیدا میکنم و مسائل را حل میکنم وخداوندهم مرا هدایت میکند وقدم اول این است که بپذیریم راه حل وجود دارد وتحمل نکنیم واز درگاه خداوند ناامید نشیم
تجربه
تجربه اولم استاد چیزی شبیه تجربه شماست من در یه برهه ای از زندگیم خیلی سخت بیمار شدم بخاطر فشار کاری ومسائل زندگی وتب شدیدی داشتم وقتی مراجعه کردم به متخصص عفونی ایشون بدون اینکه معاینه ای انجام بده یا آزمایشی برام بنویسه گفت علائم تب مالت هست ومبتلا به تب مالت هستید گفتم نه امکان نداره من شیر وماست پاستوریزه مصرف میکردم امکان نداره گفت من دکترم گفتم برام آزمایش بنویسید وقتی نتیجه آزمایش را به ایشان نشون دادم مشخص شد بخاطر ضعف جسمانی وکم خونی شدیدم بوده ونه تب مالت وچقدر من آنروز خدا را شکر کردم که نپذیرفتم حرف دکتر ودر مقابلش سماجت به خرج دادم تا برام آزمایش بنویسه خدا روشکر
تجربه بعدی :در زندگی سابقم بخاطر ترسام ترسهایی چون حرفمردم ، آبروی خانواده ،شرک وبی ایمانی وباورهایی چون همینی که هست وتقدیر تو همین بوده باید بسوزی وبسازی
با این باور که زن با لباس سفید میره خونه بخت با کفن میاد بیرون 12 سال از زندگیم را فقط تحمل کردم چون زن بودم چون همسرم بیماری بود که اعتیاد داشت ومن باید درک میکردم اگر ترک میکرد من باید تمام سختی ها وکاستی ها را تحمل کنم تا دوباره او به آن مسیر بر نگرده وقتی رها شدم از این بندها از این ترسها وبی ایمانی وبه خدا پناه بردم بدون کوچکترین حرفی از طرف خانواده وبه پیشنهاد خودشان به راحتی از ایشان جدا شدم
واین رها شدن وآزادی مرا به مسیر جدیدی از زندگی هدایت کرد مسیری که در آن باآشنا شدن با قوانین و کار کردن بررروی باورام واحساس لیاقتم وعزت نفسم متوجه شدم میتونم همسری داشته باشم سالم ،شاد ،خوشرو وخوش اخلاق ورزشکار ودست ودلباز وبا ایمان وصادق ، مسیری که فقط زیبایی است واگر نازیبایی هم باشد بخاطر افکار وفرکانسهای خودم هست وهمانطور که شما فرمودید مشکلات زندگی طبیعی نیست مگه اینکه ایرادی این وسط وجود داشته باشد
ویا ما بپذیریم همینی که هست
وقتی فرزندم را از دست دادم چون باور داشتم که او امانتی از طرف خداوند بوده وحالا به خودش برگشته خداوند صبری به من داد که هنوز که هنوزه همه بهم میگن چقدر تو صبوری خدا را شکر که همیشه خودش کنارم بوده واگر من هم فراموش کردم او مرا فراموش نکرده
خداراهزاران هزار بار شکر بخاطر آگاهیهای که به ما میدهد
از اینکه قدرت خلق زندگیمون را به ما داده وقوانینی در جهان ایجاد کرده که اگر خودمون را تغییر بدیم جهان واکنش متفاوتی به ما نشون میدهد
بی نهایت سپاسگزاریم
بخاطر عدل بی نهایت خداوند که آنچه در زندگی ما اتفاق می افتد بخاطرخودمون هست ،بخاطر افکار وباورهامون هست بخاطر ذهنیتمان هست که اگر اینها را تغییربدیم همه چیز دست خودمان هست ،بخاطر ثباتی که در قوانین جهان هست
خدا را هزاران هزار بار شکر وسپاس بخاطر وجود استاد عزیزم ومریم نازنینم
خدارا هزاران هزار بار شکر بخاطر وجود ارزشمند خودم که در این مسیر زیبا قرار گرفتم
در پناه حق شاد وثروتمند وسعادتمند وسلامت ولیاقتمند باشید در دنیا وآخرت
سلام خدمت استاد عزیزم
خداروشکر بابت وجود شما
فتبارک الله احسن الخالقین
واقعا چقدر قشنگه مزرعه ی رویایی شما و حیوانات خوشگلی که اینقدر در کنار شما آرام و آسوده دارن زندگی میکنن و نقاشی زیبای خداوند در پس زمینه ی این فایل ….
خداروشکر میکنم که امسال کشور عزیزم ایران هم غرق در خیرو برکت وبارش رحمت الهی شده در این فصل زیبای بهار
در پاسخ به سوالاتی که استاد عزیزم گفتن من که خیلی جاها واقعا به دلیل عدم آگاهی و نداشتن احساس لیاقت و اعتماد بنفس زیر بار هر رفتار و هر حرفی رفتم و سکوت کردم و به رابطه ای که هیچ احساس شادی در آن نداشتم با آدم های نامناسب ادامه دادم وتحمل کردم چون فکر میکردم چاره ی دیگه ای ندارم چون باور کرده بودم که ما باید با آدم های نزدیکمون و فک و فامیل صله ی رحم داشته باشیم و از حال هم باخبر باشیم و به دیگران خدمت کنیم فارغ از اینکه اون آدم ها چه ضربه ای به ما میزنن یا چطور هر بار با رفتار های نامناسبی که اصلا ما دوست نداریم حالمونو خراب میکنن
هر دفعه به اجبار تو یه جمعی قرار میگرفتم که اصلا حتی حرفشونو نمیفهمیدم تفریحات اونا زمین تا آسمون با سلیقه ی من درتضاد بود و من تمام مدت حرص میخوردم و فکر میکردم چاره ای جز این نیست چون اگر شرکت نکنم تو فلان مهمونی همسرم ناراحت میشه یا دیگران چی میگن در مورد من تا اینکه امسال از شروع نوروز تصمیم گرفتم دیگه تحمل نکنم و با قاطعیت اعلام کنم که کجاها شرکت نمیکنم و چه مدل تفریحی رو خودم دوست دارم و فقط میخوام همون کارو انجام بدم و یه عده ای وقتی ازم دعوت میکردن خیلی راحت بدون ترس از اینکه واای نکنه ناراحت بشن و نکنه در موردم فکر بدی بکنن میگفتم ببخشید این جمع و این تفریح سلیقه ی من نیست و دیگه شرکت نمیکنم
و بعد در نهایت ناباوری دیدم که همسرم که اکثر اوقات بخاطر جلب رضایت اون همه جا میرفتم و تحمل میکردم بهم گفت عزیزم هر طور راحتی شما بگو کجا بریم شما بگو با کی بریم منم احترام میزارم
به همین راحتی و اصلا دیگه اصراری به من نداره که باهاش همراه بشم
و مسئله ی دوم در مورد شغلم هست که یه مدت یه کاری رو انجام دادم که فکر میکردم علاقه ی من هست و بعد از یه مدت دیدم که خیلی دارم اذیت میشم چون از نظر جسمی بشدت تحت فشار قرارمیگرفتم و خسته و کوفته میشدم اما از ترس اینکه دیگران نگن بی عرضه بود و کم آورد و فلان و فلان یا اگر درآمدم یهو از دست بره چکارکنم باوحود فشار کارو استرس ادامه دادم و خیلی اذیت شدم
ولی الان چند روزه که دارم رو خودم کار میکنم که دیگه از این کار دست بکشم حتی اگر یه مدت بیکار باشم تا بتونم با آرامش کار مورد علاقمو پیدا کنم و نگران این نباشم که به بقیه چی بگم چون همه منو تشویق میکردن تو کارم که خیلی عالیم ولی هیچ کس خبر نداشت که چقدر سخته و ظاهرش فقط خوب بود و امیدوارم با آگاهی های این فایل بتونم این موردم حل کنم و دیگه تحمل نکنم شرایط نادلخواهو تا خدا هدایتم کنه به مسیر راحت تر و لذت بیشتر ..
در پناه حق