«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 73 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مهسا جوهری گفته:
    مدت عضویت: 2599 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان‌

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته ی مهربان

    همیشه وقتی یه فایلی از استاد میبینم از خودم میپرسم تا حالا تونستی قانون رو به اینشکل اجرا کنی؟

    بعضی وقتا جوابش اره هست بعضی وقتا هم نه

    میخوام داستان یکی از دوستام رو بگم

    من یک دوستی داشتم که دبیرستان باهم بودیم.توی دورانی که ما هممون درگیر کنکور و کلاس و تست زدن بودیم اون اصلا به درس توجه نمیکرد و سرش به کار خودش بود اون زمانا درمورد اینکه میخواد چیکار کنه هیچ حرفی نمیزد.به خاطر درس نخوندنش از سمت معلما خیلی حرف میشنید گاهی شاهد بدرفتاریه معلما باهاش بودم ولی اصلا به هیچکدومشون توجهی نمیکرد تا رسید زمان کنکور و بعدشم جواب دانشگاه که اومد. همه ی بچه های اون کلاس رفتن دانشگاه به جز دوستم که گفت من میخوام تو حرفه ی ورزشم فعالیت کنم و قصد دانشگاه اومدن ندارم اخه دوستم ورزشکار بود اما خب دیگه همه باور جامعه رو میدونیم حرف بود ازینطرف و اونطرف که بابا بیخیال اخه چه اینده ای توی این ورزش هست ولش کن خودتو علاف میکنی و ازین حرفا بعضی ها هم شاید مسخره میکردن

    یادمه حتی مامانش گفته بود اگه بری دانشگاه من قول میدم یه ۲۰۶ برات بخرم ولی دوست من اصلااا به این حرفا توجه نمیکرد فقط میگفت من میخوام برم دنبال ورزشم دانشگاه منو به چیزی که میخوام نمیرسونه

    اون ایمان داشت به چیزی که میخواد میرسه مطمعن بود به کاری که قراره بکنه و زمزمه های بقیه روش هیچ اثری نداشت

    دوست من آخرش کار خودشو کرد و دانشگاه نرفت و شروع کرد به تمرین و باشگاه

    انصافا توی دوران ۱۹ ۲۰ سالگیه ما که جز درس خوندن کار دیگه ای نمیکردیم اون تند تند در حال مقام اوردن بود شرایطش توی اصفهان خیلی خوب و رو به رشد بود مدرک مربیگری های مختلف گرفته بود کار میکرد شناخته شده بود همه بهش احترام میزاشتن یعنی همه چی عالی بود برا یه دختر ۲۱ ساله

    اما تو همین شرایط عالی تصمیمشو گرفت که بره تهران

    بازم با مخالفتای بقیه رو به رو شد بازم کلی سنگ جلوش انداختن که نره

    مامانش که مخالفه مخالف بود ولی بازم به حرف هیچکس گوش نمیداد

    اصلا نمیترسید هرموقع باهاش حرف میزدم میگفتم واقعا نگران این نیسی ‌که توی شهر به اون بزرگی تنهایی میخوای چیکار کنی؟ پول به اندازه کافی داری؟

    فقط میگفت بار من روی زمین نمیمونه خدا هزارتا دست داره که هربار از یکیش به من کمک میرسونه

    اینم بگم که دوست من از همون دوران دبیرستانش استاد عباسمنشو میشناخت و فایلاشو گوش میکرد

    خلاصه که بازم به ترسش غلبه کرد و جمع کرد رفت تهران.اون واقعا ایمان داشت واقعا بلده قوانینو توی زندگیش به کار ببره و اجراش کنه

    و تنها کسیه که میتونم در مورد قوانین باهاش حرف بزنم

    انصافا که شاهد رشد بیشترش هستم خیلی خیلی بیشتر از وقتی که توی اصفهان بود و به نظرم شرایطش عالی بود

    چند روزا پیشا هم مقام طلا اورده بود و میدونم خیلی خیلی بیشتر ازین ها هم موفق میشه چون ایمان داره

    برای همه ی دوستان سایت و خودم آرزو میکنم که ایمانمون روز به روز تقویت بشه که اگه ایمان و توکل باشه دیگه همه ی کارا حله

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    سروش صفدری گفته:
    مدت عضویت: 1999 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و همه عزیزان .

    به نظر من تسلیم بودن مرتبه خیلی بالایی است که احتیاج به یک روح قوی دارد.

    همانطور که استاد گفتن کار سختی است اما میشود.

    امیدوارم همه ما به درجه ای برسیم که اعتماد واقعی به خداوند بزرگ داشته باشیم و تسلیم او باشیم.

    خدایا شکرت برای این ارامشی که هر روز بیشتر میشود.

    انسانی که خداوند را باور دارد و به او اعتماد میکند هیچ ترس و نگرانی در وجود خود ندارد . این همون چیزیه که باید بهش برسیم.

    با ارزوی موفقیت و سلامتی و ثروت برای همه عزیزان.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    سعیده و مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2484 روز

    سلام

    اعتماد به رب

    چرا چرا چرا من می تونم به ی فرد غریبه که بهم وعده ی پول و مقام و … میده اعتماد کنم ولی به خدایی که این جسم شگفت انگیز و این جهان پر از نعمت رو رایگان در اختیارم قرار داده اعتماد نکنم؟

    ابراهیم کی بود؟ چه باورهایی داشت؟ چطوری فکر می کرد؟ چه کارهایی انجام میداد؟ که شد خلیل الله

    چقد زندگی کردن به این روش قشنگه، لذت بخشه. وقتی به نیرویی که برتر از همه چیز هست اعتماد می کنی و میری تو دل ترس هات و از منطقه امنت میای بیرون و می دونی که حمایتت می کنه.

    به قول استاد مهارت ها با تمرین کردن اتفاق می افته. باید در توکل کردن مهارت پیدا کنم. برای این که به خدا اعتماد کنم باید از کارهای کوچیک شروع کنم. تا کم کم اعتمادم به خدا بیشتر بشه. تا کم کم اون اعتمادی که از رب توی وجودم هست و زیر خروارها خاک خوابیده بیدار بشه. باید کم کم به این نیرویی که توی وجودمه و مدت هاست بهش توجه نکردم ، توجه کنم . باید این کارمند خیلی زرنگ و فعالم( شیطان) رو اخراج کنم و به صدای قلبم گوش بدم. اگه میخوام زندگی زیبایی رو تجربه کنم .اگه می خوام بهشت رو توی این دنیا تجربه کنم باید تلاش کنم که به این سبک( توکل کردن و اقدام و رفتن توی دل ترس ها) زندگی کنم.

    برای این که توی هر کاری توی هر زمینه ای حتی خرید کردن موفق بشم باید باید به خدا توکل کنم. از خرید کردن ترس نداشته باشم و بدونم که خدا رزاقه و روزی فراوان نصیبم می کنه.

    برای شروع کارهای کوچک باید توکل کنم تا بتونم توی کارهای بزرگ به خدا توکل کنم و این تمرینی برای افزایش ایمان.

    به خدا اعتماد کنم، به صدای قلبم گوش بدم شاید حرف قلبم از نظر ذهنم منطقی نباشه اما باید یاد بگیرم که به صدای قلبم گوش بدم.

    باید باور و ایمان داشته باشم به قدرت خدا که بارم زمین نمی مونه. و با دستان بی نهایتش کار منو عالی انجام میده.

    خدایا حمایتم کن که به این آگاهی ها عمل کنم و فقط شنونده نباشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    پریناز کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1940 روز

    به نام خدا

    با سلاااام

    روز سوم سفرنامه

    موضوع : اعتماد به رب . وقتی که به خدا اعتماد داشته باشیم دیگه از چیزی نمیترسیم . توی دل مسائل و مشکلات ،وقتی که به خدا ایمان داریم و تسلیم میشیم دیگه شرایط سخت ، سخت به نظر نمیاد.چون ما دلمون قرصه که خدا حواسش به همه چی هست . چون ما میدونیم تنها یک فرمانروا در جهان وجود داره و اون هم خداست و دیگه از کسی و چیزی نمیترسیم . دیگه مشرک نیستیم . اعتماد به رب یعنی مشرک نبودن .

    اعتماد به رب یعنی از من به ما تبدیل شدن . یعنی بدونی که تنها نیستی و همیشه و در همه حال تو هستی و خدا .

    اعتماد به رب یعنی به جای تنفر ، عشق ورزیدن . چون میدونی کسی یا چیزی دیگه ضرری نمیتونه بت برسونه و اینجوری به همه عشق میورزی.

    اعتماد به رب یعنی ریشه دادن امید در قلب ما . اعتماد به رب یعنی به این احساس برسیم که بگیم خدایا شکرت . خدایا شکرت بابت همه چی ازت ممنونم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    شیما گفته:
    مدت عضویت: 1833 روز

    به نام خدا

    درک من از آموزه های روز سوم روز شمار تحول زندگی:

    پیام حضرت ابراهیم به ما اینه که دربرابر خداوند تسلیم باشیم به این معنی که من باور دارم که خدا به من کمک میکنه منو تنها نمیزاره و همه خواسته های منو اجابت میکنه باید به خدا توکل کنم و هر لحظه تسلیمش باشم.

    نشانه تسلیم بودن احساس خوبه ایمان قلبیه زمانی که میدونی خدا پشتته و حمایتت میکنه و به مسیر درست هدایتت میکنه و راه راست رو نشونت میده دیگه نگرانی و ترسی نداری باید بری تو دل ترس هات و به خدا ایمان داشته باشه .

    زمانی که تسلیم خدا باشه اگر عزیزی رو از دست بدی ناراحت نمیشی زانو غم بغل نمیکنی نا امید نمیشی با ایمان از لحظاتی که کنار هم بودید شکرگذاری میکنی و خوشحال میشی بابت لطفی که خدا بهت کرده و فرصتی که برای تجربه زندگی با اون شخص بهت داده.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مریم جهانبخش گفته:
    مدت عضویت: 3161 روز

    بنام خدا

    امروز روز سوم سفرنامه هست اول یکبار فایل رو گوش دادم وبعد کامنتهای منتخب رو خوندم

    ممنون از دوستانم بابت کامنتهای بی نظرشان

    چقدر خوب حس تسلیم رو توضیح دادن رها داشتن احساس خوب اعتقاد به رب ایمان داشتن همه چیز رو به او سپردن آرام ور ها بودن

    همینطور که کامنتهای رو مطالعه میکردم رسیدم به کامنت خودم که لایک خورده بود استاد حالا می فهم چرا میگید ردپا بزارید از خودتون من فرق کردم وقتی کامنت قبلی رو میخوندم یادم توی مسیر بودم و نگران از اینکه خداوند خودش فرموده در قرآن

    که من حتمن شما رو آزمایش میکنم با ازدست دادن مالتان جانتان گرسنگی تشنگی ازدست دادن عزیزانتان

    ومن وقتی این آیه یادم میومد یک ترس عجیبی داشتم ومدام گریه میکردم

    ولی الان مثل قبل نیستم بهتر شدم اما بازم بهتر تر میشم این رو مطمئن هستم

    من امروز از صبح با خدای خودم حرف زدم و دارم متوجه میشوم که من یک خالق و هستم من خلق کننده هستم همه چیزی با اجازه من وارد زندگی ام میشه نه چیز دیگه

    امروز دخترم بهم زنگ زد و یک خبری داد که اعصابم بهم ریخت همون موقع مچ ذهنم رو گرفتم گفتم سکوت من دارم به خودم ستم میکنم نفس عمیق کشیدم و حسن رو خوب کردم و اون خبر بد تا شب رفع شد چرا

    چون من خواستم چون من خلق میکنم

    دوستان گفتند بودند استاد چقدر داره فایلتون تکامل شما رو نشون میده میکاییل رو فرستادید ایران

    مثل حضرت ابراهیم که در راه خدا میخواست اسماعیلش رو قربانی کنه

    و الان شما این کار رو توانستید انجام بدید استاد عزیزم تبریک میگم بهتون دمتون گرم

    چه اتفاقی جالبی امشب برای من افتاده منم امشب دختر شش سالم ازم دور شده که تا حالا بدون من جای نمی مونده اما امشب جدا از من رفته خونه عمه اش

    سرشب دعا کردم خدایا فرزندم رو به تو میسپارم واروم شدم

    ومن میتوانم فقط باید تکاملم طی بشه

    الان نسبت به قبلم رها تر شدم از فرزندم خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا من یک عشق ناب میخوام خالق ومخلوق خدایا من یک ایمان وصف ناپذیر میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    عليرضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1680 روز

    سلام به دوستای عزیزم

    به نام خداوند مهربان

    فایل امروز رو من به شخصه دوست داشتم که حضرت ابراهیم عجب کاری کرده که به قول استاد وقتی که خداوند داره تو قرآن از ابراهیم حرف می زنه انگار یه جور دیگه است چون که از دیگه ی پیامبر ها هم اومده ولی وقتی به ابراهیم می رسه انگار این قدر این بنده را دوست داره که اشک شوق تو چشماش جمع می شه که هم بنده ای چون ابراهیم داره و هم می تونه برای ما الگوی عالی باشه برای بهتر توکل کردن به خداوند بهتر ایمان داشتن بهتر باخدا بودن بهتر تسلیم خدا بودن

    من که به شخصه شخصیت فوق العاده حضرت ابراهیم را تحسین می کنم و می دونم که به قول استاد ما هم می توانیم به همان درجه از ایمان برسیم و فقط باید روی خودمون کار کنیم باور های توحیدی بسازیم نجواها را خاموش کنیم وبه لطف خدا ماهم می تونیم برسیم که انشالله می رسیم وایشون نماد درست زیستن هست و جالب اینجاست که اگر این شخص مور د توجه خداوند نبود خداوند اصلا سلسه انبیا را از حضرت ابراهیم درست نمی کرد و واقعا چنین شخصیتی فوقالعاده است

    و در کل فایل بالا خیلی خوب بود و به استاد تبریک می گویم که چنین فایلی آماده کرده و می دونم از این بهتر هم می شود و ممنون این هم چیزهای بود که در این فای روی سایت اومد و واقعا هم برای خودم جالب بود مطالبی که نوشتم

    شاد و پیروز باشید و باور های خوب بسازید و روی خودتون کار کنید و از تضاد ها استفاده کنید تا به خواسته ها تون برسید

    خدانگهدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    ساناز رستمی گفته:
    مدت عضویت: 1549 روز

    سلام به همگی

    فایل روز سوم رو گوش کردم خب من خیلی اذیت میشم که آپارتمانم در محله و ساختمان مناسبی نیست ولی هر وقت خواستم کلا به فروش و خریدن یه خونه جدید فکر کنم چه دیگران چه خودم ترسیدیم از اینکه با فروشش دیگه نتونیم در این تورم جایی رو بخرم یا من ک الان بیکارم خونه بهتر نیاز به پول بیشتر داره اینها و این افکار مانع شده که اصلا برم بگردم قیمت کنم جستجو کنم یا اینکه فکر میکنم چون سنم بالا رفته و کارمو از دست دادم دیگه نمیتونم توی کاری موفق بشم

    خب استاد با حرفهاش علت همه اینها رو توضیح داد ایمان حرکت می آورد

    منم دارم روی ایمانم به لطف ایشون و هدایت خدا کار میکنم🙏

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    خانم رستگار گفته:
    مدت عضویت: 2531 روز

    به نام تو که بهترینی

    سلام و درود

    یکی از بزرگ‌ترین ترس های زندگی من از دست دادن فرزندانم هست، همیشه فکر میکنم شاید بتونم با مرگ هر عزیز دیگری کنار بیام اما با از دست دادن فرزندانم شاید ایمانم رو از دست بدم و نتونم نجواها رو کنترل کنم و کافر بشم. از کفر میترسم و می‌خوام در زمره مؤمنین باشم.

    خیلی ایمان میخواد و خیلی ذهنم درگیرش هست.

    اولین گام عملی رو برمیدارم برای ایجاد این ایمان در خودم.

    تذکر میدم به خودم که این دنیا در قبال ابدیتی که در اون خواهیم بود یک قطره هم نیست و من هر اتفاقی که برام می‌افته حتما خیر من در اون بوده.‌ همین برام خوب بوده و برای کل آدمها هم همین خوبه.

    یاد میگیرم که تسلیم باشم به اتفاقاتی که می‌افته و با این ایمان برم جلو که من ادامه میدم و خداوند من رو هدایت و حمایت می‌کنه. این جمله‌ی استاد خیلی آرومم کرد که من میرم جلو خدا بزرگه و بار من روی زمین نمی‌مونه. من دقیقا برای فروش محصولاتم همین مشکل رو دارم، که چطور بفروشم، چرا مشتری های من زیاد نیستن، و الان یک مشتری اومد و به اندازه تمام نخریدن هایی که با ایمان ایستادم از من خرید کرد و ایشون یک خریدار با سطح کیفیتی بالایی هستن که میتونن در آینده برام الگویی باشن در زمینه کاریم.

    ترسها رو با ایمان و توکل میشه کنار زد و نجواها از ترس میان و ترس از جایی که ایمان نیست.

    خدایا شکرت.

    خیلی ساده و واضح هست اما فهم و عمل کردن بهش برای من تمرینی روزانه و لحظه‌ای هست.

    خدایا شکرت.

    امیدوارم همه ما ابراهیمش باشیم و عشق پروردگار در قلبمون هر لحظه بجوشه.

    ردپای روز سوم من

    ۱۴۰۰٫۵٫۱۹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    زهرا کریمی گفته:
    مدت عضویت: 2469 روز

    سلام بر عزیزان

    تا اونجا که به یاد دارم از کودکی به ما گفته بودن به خدا اعتماد کنید ولی من هرگز معنی این واژه را نمی‌فهمیدم .نه اینکه الان هم فهمیده باشم هم نهههه.ولی حداقل این واژه در ذهن من کمتر نسبت به قبل غربت زده و مظلوم است.شبیه نابینایی هستم که پس از شفا اولین بارقه های نور را میبیند .امید در دلش زنده میشود برای اولین بار دیگر روشنایی برایش یک واژه نیست .با اینکه هنوز نمی‌بیند .همین که نور را فهمیده برایش لذت بخش ترین حس ممکن است .همین کور سو را میگیرد جلو میرود امید در دلش زبانه می‌کشد که شاید یک روز من هم بینا شوم .میداند این نور نوید صبحی روشن است

    من هم نسبت به اعتماد به خدا همین حس را دارم با اینکه هنوز در حد ذره ای ان را حس نکردم .اما همین. ذره اندک برای من دریای ارامش به همراه داشته .دلم میخواهد در این دریا شناور شوم خودم را به دست امواج ارامش بدهم تا مرا ببرد تا ته ارامش انجاکه منو او یکی شویم

    به امید روزهای بینایی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: