«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 46 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فريبا کامیابی گفته:
    مدت عضویت: 1473 روز

    باسلام وبنام خداوند مهربان ،مدتیست عضو سایت شده ام ولی بتازگی بصورت جدی از فایلهای رایگان استاد استفاده میکنم وکامنتها رو میخونم ،از هرکدام درس میگیرم ،ضمنا دخترم دوره دوازده قدم ،قدم اولش رو خریده وباهم استفاده میکنیم ،خیلی عالیه ،واقعا هر مبحثی رو که گوش میدهم آگاهیهای زیادی کسب میکنم ،شروع کردم به خواندن قرآن از ابتدا وبصورت جدی ،مدام نت برداری میکنم وبه وضوح نشانه های رشد فکری وپیشرفت مالی در زندگیم دیده میشه ،سعی میکنم روی عزت نفسم کارکنم ،چون تازه فهمیدم در گذشته هر مشکلی که داشتم از نداشتن عزت نفس بوده ،امیدوارم این قدمهای کوچکی که بر میدارم هم برای خودم مفید باشه ،هم در نهایت نفعش به خانواده ام برسه ،آمین ،،،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    رضا دهنوی گفته:
    مدت عضویت: 2690 روز

    سلام

    تسلیم بودن.. اسلام …. مسلمان …

    واژه هایی آشنا برای من ..

    ولی با یک درک خیلی سطحی …

    اسمامسلمانم ولی جرائت ندارم ازین شهر به شهر دیگه برم.. چون میترسم اون جا کارو چیکار کنم.. جا رو چیکار کنم.. درامدو چیکار کنم ووووو

    طرف بچش یه دختر دبیرستانیه .. زن گنده ای شده برای خودش هنوز که هنوزه باباش از ۲۰ کییلومتر اون ور تر پا میشه تا این بچه رو تا مدرسه ببره و برگردونه تو خونه .. حالا مدرسش چه میدونم پیاده یه ۲۰ دیقه راهه یا کمتر…اون وقت استاد عباس منش… مایکی توی سن ۹ سالگی سوار هواپیما میشد ازین کشور به یه کشور دیگه میرفت.. من با این سنم جرایت ندارم یه بلیط بگیرم دو قدم برم اون ور تر… برم دنبال ارزوها و اهداف و علایقم .. چون ترس وجودم رو گرفته…

    همیشه از بچگی توی یه چهار چوب عقاید خونوادم بزرگ شدم و هیچ شک نکردم به چیزایی که به من گفته شده..

    این بند سبزو ببند دستت تا از بلا دور باشی.. چشمت نزنن

    این صدقه رو بده تا از بلا دور بشی..

    پیش فلان امام زاده یا پیش امام رضا برو .. چون امام رضا شفای مریضا رو میده ….

    گریه کن بزن تو سرت چون خدا غم و غصه رو دوستداره…

    بذار بریم پیش فلانی یه دعایی یه استخاره ای چیزی بکنه تا زندگیمون و سرنوشتمون تغییر کنه

    وووووو

    ولی هیچ وقت اصل هدایت رو درک نکردم.. چون خودم دنبال حقیقت نبودم اصلا ….

    ببین ۲ تا موضوعه :

    یکی اینکه مغزت با یه مشت دروغ و چرندیات پر شده باشه و تو اینا رو باور کرده باشی و حقیقت دونسته باشی مزخرفاتی که از قبل بهت گفتن و اصلا بهشون شک نکنی و بگی همینی که هست و درسته و اصلا گناهه بهشون شک کنی و میری جهنم

    موضوع دوم اینه که بگی عهههه نه انگار اونا چرت و پرتن و مزخرفاته و بهشون شک کنی .. و حالا که بهشون شک کرده و یه ذره مغزت از ابله بودن درومد …بگی خب پس حقیقت چیه ؟؟؟ خاک تو سرم… پس حقیقت چیه ؟؟؟ چه چیزی درسته اصلا ؟؟؟ و بعد قالب درست بذاری تو ذهنت !!! موقعی که قالب قبلی رو اون تعصبات و مزخرفات قبلی رو شکسته باشی توی ذهنت…

    طرف بچش خود کشی کرده اصلا پدر و مادره خودشونو چندین ماهه پر پر کردن اصن یه وضع مزخرفیا… یا چه میدونم زن گنده جرایت نداره یه نیم ساعت شبا توی خونه ی خودش تنها باشه ووووو

    اون وقت من مدام اشتباهاتم رو تکرار میکنم.. مدام در حال تکرار اشتباهاتم هستم به خاطر اینکه ورودی هام رو خوب کنترل نمیکنم… با ادمای چرت و پرت نشست و برخاست میکنم چون میترسم از تنهایی و بی پولی !!!

    مهمونی های ببخود شرکت میکنم چون میترسم از تنهایی !!!

    اجازه میدم باهام برخورد نامناسب بشه و من رو با الفاظ ناصحیح صدا بزنن چون زیادی دلسوزم و یا میترسم از طرد شدن و تنهایی و بی پولی !!؟ یعنی به خاطر ترسم اجازه میدم اسمای نامناسب برام بذارن !!!! ووووو

    کم کم دارک یه کوچولو متوجه میشم که استاد در فایل مقدمه گفتن که قشر زیادی از مردم فقط میدوئن یعنی چی؟؟ یعنی اصلا هیچ کنترلی روی رفتارهاشون روی ذهنشون روی کاارایی که میکنن ندارن فقط همینجوزی بی هدف میان و میرن چون خودمم اینجوری بودم و البته سعی میکنم بهتر بشم..

    حاالا حضرت ابراهیم بچش رو خواست قربونی کنه .. چاقو رو برداشت که اینکارو انجام بده…

    اخه کدوم باور و ایمانیه که من دارم اخه !!!

    بعد متعجبم چرا زندگیم عوض نمیشه..

    همون ترسای قبلی دوباره وجودم رو فرا گرفتن و من رو توی خودشون اسیر کردن !!!

    هنوزم با همون ادمای بی هدف قبلی ارتباط دارم..

    هنوزم همون شغل مزخرف قبلی رو دارم..

    هنوزم همون جای مزخرف قبلی هستم …

    و همینجوری هی معلوم نی چه میکنم !!!

    و مدام دیگران من رو کنترل میکنن !!!

    عوامل بیرونی من رو کنترل میکنه !!!

    تا چیزی میشه از کوره در میرم و عصبی میشم و واکنش میدم و تند میشم…

    چون معنای تسلیم بودن رو درک نکردم …

    چون نمیتونم خودم رو بسپرم دست یک نیروی بالاتر و قوی تر و برتر !!!!

    چون میترسم …

    مادرم منو کنترل میکنه..

    خونوادم برام تصمیم میگیرن..

    توی نحوه لباس پوشیدنمم دیگران رو دخیل میکنم..

    این چه شخصیتیه من دارم اخه !!!

    خب مشخصه درامدم اینقدر بده و زندگیم اینقدر سخته !!!

    بحث این نیست که به کسی توهین کنم با فریاد زدن و عصبی بودن .. بحث اینه خودم در زندگیم برای خودم تصمیم بگیرم و هی تا چیزی میشه از هزار نفر مشاوره نگیزم !!!

    واسه همینه که توی این سال ها اوضام اصلا تغییری نکرده ….و همون پله ی اولم !!!

    چون اجازه نمیدم خداوند کارها رو برام انجام بده و تماما میخوام همه کارا رو خودم تنهایی انجام بدم ..

    دوستای خوبی ندارم اصلا وچون میترسم از تنهایی با ادمای نامناسب قطع رابطه نمیکنم.. ادمایی که مدام ناله میکنن و چرت میگن !!!

    واسه کارام از هزار نفر مشاوره میگیرم جز قلبم !!! در نتیجه مثل برگی در باد و ادمی که اصلا هویت از خودش نداره مدام دارم با نظرات دیگران اینور واون ور میرم … این کارو بکن و اون کارو بکن.. برو این شغل درامدش بیشتره.. برو اونکارو بکن درامدش بیشتره… برو جلوی فلانی دو لا راست شو شاید بهت کار بده… برو پیش فلانی شاید پارتیت شه یا ضامنت شه یه وامی چیزی بهت بده …. فلان جا اگر تو سرت زدن هیچی نگو صدات در نیاد کارت رو از دست ندی فقط بگو چشم !!! وووو ملتی که مدام توی این وادیه فکریه !!! و من یه همچین افرادی رو مشاور خودم کردم الی استاد عباس منش !!! الی قلبم… الی خدای درونم !!! خب این بی احترامیه به خداوند !!! البته خب تا اونجایی که تونستم سعی کردم به حرف هاشون عمل نکنم.. ولی موضوع بالاتره که منی که توی این مسیرم اصلا نیازی ندارم از کسی مشاوره بگیرم… من باید یک مشاور همیشگی و دایمی و ثابت داشته باشم..

    توی اینستاگرامم زدم in god we trust الان که فکرش رو میکنم میبینم یک اپسیلون به این جمله باور ندارم… فقط حرف چرت نوشتم… کدوم باور اخه … کدوم تسلیم بودن… اگه باور داری لحظه ای درنگ نمیکنی و خیلی حواشی و چیزای بی منفعت رو کات میکنی !!! میگی خدا حامیه منه … و ترسی نداری اصلا !!

    یعنی انگار همش منتظرم یک جرقه ای زده بشه تا یه ذره هوا روشن شه من یه ۵ سانتی متر جلوتر رو ببینم !!!

    یعنی به خاطر بی ایمانی هام و به خاطر ترس هام چنان ضربه ها و چک و لقد هایی خوردم که قشنگ به من بفهمونه که اصلاح کن خودت رو…

    اونجاهاییم که ایمان واقعی داشتم و حرکت کردم واقعا داشت همه چی خوب پیش میرفت ولی خودم خراب کردم کارو…

    پس موضوع اینجاس که اقا هدف داشته باشم همیشه ولی اجازه بدم که خداوند هم یک مقداری به من در کارها کمک کنه .. مثلا یه راهکاری یا ایده ای به من گفته میشه اجراش کنم و نترسم ..

    از اجرا کردن ایده های الهامیم همیشه میترسم و چون اجرا نمیکنم هیچ نتیجه ای هم حاصل نمیشه چون نمیتونم خدا رو یا رو یاور خودم بدونم چون خدا رو دشمن غضب کرده خودم میدونم… با احساس گناه و عذاب وجدان ازش درخواست میکنم…

    پس تسلیم بودن به معنای اون چیزی که به من گفتن نیست.. بلکه به معنای اینه که خودم رو بسپرم به خداوند و اجازه بدم هدایتم کنه.. چون من باید بهش اجازه بدم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1319 روز

      سلام دوست هم فرکانسی

      بسیار دیدگاهت تکان دهنده بود

      واقعآ لذت بردم

      من برای یه کاری ک میخواستم انجام بدم دو دل بودم بخاطر بی ایمانیم با خوندن این کامنت میخوام قدم اول رو با توکل به خدا بردارم قدم بعدی حتمآ بهم گفته میشه

      میخوام تمام و کمال خودم رو به خدا بسپارم

      اگر موفق بشم ک حتمآ میشم مهاجرت میکنم میدونم خدا با شجاعانه پس من هم میخوام ایمانمو نشون بدم میخوام شجاع باشم میخوام خودمو در آغوش خدا رها کنم

      خدایا تو برای من کافی هستی

      خدایا توکل میکنم به خودت

      تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میجویم ای رب من

      ممنونم بابت دیدگاه زیبایت ک از زبان خداوند به من بود این حرفها

      خداایاااا شکررررت ک حامی و هدایتگر منی

      سپاسگذارم

      عاشقتونم ❤❤❤

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 2502 روز

    امروز یه رفتاری از آدمی که باهاش تو رابطه بودم دیدم و یجورایی خیلی ناراحت بودم یه رابطه ای که 2 ماهه تموم شده اما هنوز انرژی و فکر من درگیر اون رابطه و اون آدمه

    فایل روز سوم رو که کوش کردم

    گفتم من که نیومدم اینجا ادا دربیارم من اومدم واقعا تغییر کنم ابراهیم از جگرگوشه اش واسه اعتماد به خدایی که برگی بدون اذن اون نمیفته میگذره اونوقت من چه شاگردی هستم چه بنده ای هستم که فقط ادا درمیارم و حتی نمیتونم از یه رابطه تموم شده بگذرم

    نمیتونم انرژی ارزشمندی که باهاش میتونم زندگیم رو خلق کنم رو کنترل کنم و صرف رفتار و فکر به آدمی میشه که منو کنار گذاشته

    دیدم در ظاهر عاشق توحیدی زندگی کردنم اما درونا یه شرک بزرگ داره خلا منو پر میکنه و اون آدم بت من شده و انرژی من تلف میشه برای هیچ برای حال بد

    من امروز خواستم یه اپسیلون شبیه ابراهیم باشم و بالاخره از یه جایی شروع کرده باشم

    و این حس خواستن اشتباه آدم رفته رو قربانی کنم

    آدمی که عامل شرک من به خدایی شده که من میگم عاشقشم ولی درونا و انرژیک فقط اداست و اون آدم شده خدای من:(

    خدایا ببخش که من انقد اندازم کوچیکه هنوز که هرچیز و هرکسی تونسته جای تورو برام پر کنه

    دوره عزت نفس رو با تعهدی شروع میکنم که انقد ارزشمند بشم که بتونم تورو توی جایگاه خودت ببینم و بذارم و از شرک دور و دورتر شم

    روز سوم

    کرمان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    چنگیز قهرمانلو گفته:
    مدت عضویت: 1496 روز

    به نام خدای ابراهیم

    سلام بر دوست خوبِ خدا و رفیق ابراهیم استاد عباسمنش

    روز سوم پر از درسهایی بود برای من که واقعا الان دارم با اشک این مطلب رو می نویسم امروز یه اتفاقی در حوزه کاریم برام افتاد که فقط جز اینکه باید به خدا توکل میکردم و برای حل کاری که پیش اومده جز رب روی کسی دیگه نمی تونستم حساب کنم اما چه کنم که نجواهای ذهن استدلالی همیشه گویی در صحنه حاضره اما توجهی به اون نکردم

    و امروز نوبت روز سوم از سفرنامه بود که باید فایل رو نگاه میکردم و چه معجزه ای از این ناب تر که فایل روز سوم دقیقا با احساس من همخونی داشت و گویی این فایل برای حال من و برای اینکه تصمیم رو قطعی کنم که کارم رو به خدا بسپارم ضبط شده بود و چه مشاوره ای زیباتر از این کلامهای توحیدی شما استاد آیا واقعا میشه قیمتی برای ابن حرفهای توحیدی و آرام بخش و مصمم کننده تعیین کرد؟؟؟ هرگز…

    استاد جان ؛؛ استوار و محکم با پا گذاشتن جای قدمهای شما روز به روز خدایی رو دارم میشناسم که گویی جز حمایت و اربابی کردن در قبال بندگی من انتظار دیگه نمیخوام ازش داشته باشم و چه معامله دو سر سودی…

    با سپاس از شما که کلمه به کلمه حرفاتون عطر توحید و یگانه پرستی رو در فضای روح و قلب و دنیای ما پراکنده میکنه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    مهدی اکبر گفته:
    مدت عضویت: 1454 روز

    به نام خدا

    روز سوم سفرنامه

    «اعتماد به ربّ»

    موضوعی که اصل زندگی ماست.

    امروز صبح به یک تضادی درباره کارم برخوردم که باعث آشفتگیم شد. از طرفی هیچ ایده و راهکاری برای حلش نداشتم، ولی سعی کردم طبق قانون عمل کنم و احساسم رو خوب نگه دارم. پس اومدم و تضادمو و در مقابل اون خواستمو تو دفترم نوشتم و بعد گفتم به هر راهکار یا هدایتی که برخوردم یادداشتش میکنم تا بهش عمل کنم.

    تا اینکه بعد از ظهر شد و با خودم گفتم بیا کامنت روز سوم سفرنامه رو بنویسیم(البته با تاخیر) و داشتم یادداشتای این فایلو مطالعه میکردم که رسیدم به این جمله استاد که “باید ایمان داشت که خدا هدایت میکند،باید تسلیمش باشیم حتی اگر ایده و راهکاری نداریم”

    واااای خدای مهربون من شگفت زدم کردی. هرلحظه حواست بهم هست و هدایتم میکنی.

    فهمیدم که مهمتر از حل شدن این تضاد و مسئله، اینه که من ،الآن که راهکاری ندارم ، همینجاست که باید ایمانمو نشون بدم و باور داشته باشم خدا هدایتم میکنه(که همین الآنم نشانه هاشو دیدم).

    مهم اینه که من احساسمو خوب نگه دارم و این احساس خوب و اطمینان قلبیه که ایمان مارو نشون میده، همینه توحید عملی

    و چقدر زیبا نوشتن خانوم شایسته عزیز که توحید عملی نتیجشو در همون لحظه با احساس خوب نشون میده؛توکل اینه که تو شرایطی که اوضاع مطالق میل ما نیست کانون توجهمونو کنترل کنیم ؛ و اینکه به غیب ایمان داشته باشیم تا در شرایط نادلخواه خودمونو از درون به آرامش برسونیم.

    ممنون از همه دوستان و استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز

    و خدارو شکر که منو تو این مسیر قرار داد تا هم خودمو و هم خدامو بیشتر بشناسم و از زندگیم لذت ببرم.

    🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    رضا گفته:
    مدت عضویت: 1250 روز

    سلام

    روز سوم سفرنامه

    ممنون بابت فایل عالی و بسیار تاثیر گذار .

    باورهایی که من با گوش دادن به این فایل برای خودم ساختم ، امیدوارم برای دوستان مفید باشه و با جوابهای دوستان کاملتر هم بشه:

    ١- من به خدا ایمان دارم و باور دارم قدرت مطلق جهان خداست.

    ٢- من برای رشد و پیشرفت فرزندم حمایت بی جا از فرزندم نمیکنم.

    ٣- من از حضرت ابراهیم الگر میگیرم و همیشه تسلیم فرمان خدا و حکمت خدا هستم.

    ۴- اگر اتفاقی برای میافته یا عزیزی رو از دست میدم حتما خدا برای من خیری در نظر گرفته و من تسلیم پروردگارم هستم.

    ۵- با تسلیم بودن و ایمان داشتن به خدا اجازه میدهم با بینهایت دست من رو حمایت کنه.

    ۶- نشانه تسلیم بودن حال خوب و احساس خوب داشتن است.

    ٧- من باور دارم زندگی با ایمان و توکل به خدا سراسر عشق- شادی- سلامتی- ثروت و خیر است.

    ٨- من باور دارم میتونم مثل حضرت ابراهیم رفیق خدا باشم.

    ممنونم از استاد عزیر و خانم شایسته

    در پناه خدا باشید🌹

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1414 روز

    باسلام

    داستان ابراهیم در قرآن واقعا قشنگ است و من باتوجه با توضیحات استاد عباس منش یادگرفتم باوری های توحیدی خودم را تقویت کنم ،ابتدا یاد بگیرم باورهای توحیدی یعنی چه ؟ وبعد آن را در زندگی بکارگیری. وکار سخت ودشواری است ولی شدنی است چراکه حضرت ابراهیم تونسته پس ماهم می‌توانیم والبته ابتدا درمقایسه پایین تر، این در شرایط سخت ودشوار نمایان می‌شود که زمانی که دست ما از همه کنده شده خبرهای بد وناراحتی به ما میرسد، در محیط کار تنها مشیمم و درآمد ماپایین آمده وهزینه ها بالاشده وقسط های بانکی نزدیک می‌شود وهیج نشانه ای از کمک خانواده دوستان ودیگران نیست @ دراین شرایط فطرتا” یاد خدا می افتیم اینجا بهترین زمان است به اعتماد کنیم واز او هدایت بخوایم و بدانیم ما تنها نیستم کسی هست که مراقب ماست و بسیار به ما نزدیک است ولی خبر نداشیم، احساس درون خود را خوب نگه داریم وبه بگوییم که حتما خدا راهی را باز میکنه حتما گشایشی در کارم میشه ، حتما این همه از مشکلات حذف میشه ، فقط کافی دوام بیارم وبه او اعتماد کنم ( که البته ظاهر کار سخت ودیوار ولی صددرصد خوشی وموفقیت نتیجه توکل واعتماد به پروردگار است.

    🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎🍎

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    اشرف مخلوقاتم گفته:
    مدت عضویت: 1045 روز

    به نام خداوند نشان دهنده مسیر خوبیها

    زندگی ابراهیم نبی نمونه درخشان در کارنامه یکتاپرستان چگونه یک انسان میتونه اینقدر قوی و قدرتمند باشه و خداروشکر وقتی یک انسان تونست پس ما هم میتونیم این جرأتی هست که از آگاهی های ناب این پیامبر زمان ما استاد دوست داشتنی بما رسید وگرنه من یکی که جرات فکر کردن به این موضوع را نداشتم چه برسه یکی از خواسته هام این باشه خدایا منم مثل استاد عزیزم میخوام ابراهیم تو باشم برای اشاعه دین یکتاپرستی تو توحید عملی داشتن میخواهم داستان زیبای دیگری را در لابه لای این داستان بیرون بیارم داستان مادر سیاچهره مهربان که با طفل شیرخواره اش در بیابان بی آب وعلف تنها ماند،زنی که با استقامتش انقلابی به پا کرد و قانون زیبای دریافت روزی از جایی که گمانش را نمی‌بریم در آن نمایان است…طبق آیه 2و3سوره طلاق هاجر نازنین آن مادر مهربان آن زنی که خداوند در کنار خانه اش به همسایگی قبولش کرد از صفا تا مروه و بلعکس سراب دید ولی برای حیات طفل تشنه اش دونید و دویید و از پا نایستاد صفا و مروه کمر خم کردن از استقامت و قدرت این مادر ولی هاجر تسلیم نشد چندین بار با ایمان به عشق به سمت سراب دویید و با ایمان راسخ و با درخواست سوزاند با اشتیاق زنده ماندن فرزندش از جایی که فکرشو نمی‌کرد روزی ناب بیرون کشید زمین و آسمان تسلیم خواسته این مادر شدن و خداوند دستور داد زم زم بیرون بیا و حیات را در سرزمین برهوت جاری ساز این داستان درس بسیار عالی برای ما بهمراه دارد که اگه اینطوری با ایمان تلاش کنیم حتی به اصطلاح سراب و خیال دیدیم و از کائنات نه شنیدیم و کوتاه نیومدیم و با ایمان قدم استوارتر برداریم خداوند میداند کجا را برای ما بشکافد و روزی بی انتهایش را بر سر ما آوار سازد

    درود بر این مادر درود بر این زن درود بر ابراهیم نبی درود بر همه یکتاپرستی درود بر استاد باعشق و همراهان عاشقش دروووووود

    امیدوارم تونسته باشم مطلب آموزنده ای را به عزیزان رسانده باشم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
    • -
      سهراب روان پاک نودژ گفته:
      مدت عضویت: 1334 روز

      سلام براستادعزیزم ودوست نازنینم .تمامی دوستان مسیرهدایت…واقعا لذت بردم ازطرزنگاه دوست عزیزم آقامجیدبزرگوار.واقعا هیچوقت ازاین منظربه داستان حضرت ابراهیم توجه نکرده بودم که اشاره کرده به وضعیت هاجرخانم که چه قدر ایمان داشته به تصمیم حضرت ابراهیم وبدون مقاومت میپذیره درصورتی که اصلا ازآینده بی خبر بوده که باطفل شیرخواره بتونه توی بیابان بی آب وعلف وبرهوت دوام بیاره یاااینکه چقدرشجاعت دروجودش بوده که ازحمله حیوانات وحشی درامان باشه تنهاچیزی که به نظر من میتونه هاجرخانم بزرگوارروتوی این مسیرثابت قدم بداره وازگرسنگی وتشنگی وحمله حیوانات وحشی وشرایط جوی وآب وهوادرامان نگهداره فقط و فقط یک ایمان خیلی قوی وواقعی می‌تونه باشه که به خداوند داره نه هیچ چیز دیگه…شادوپیروزباشیدوسعادتمند دردنیاوآخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        اشرف مخلوقاتم گفته:
        مدت عضویت: 1045 روز

        سلام بر شما دوست عزیزم سهراب جان ممنونم از توجه زیبای شما و لطفی که به بنده نشون دادین ..

        دقیقا همینطوره چقد زیبایی در این نوع ایمان هست که نگاه آدم از تمام وحشت ها و نگرانی ها و ترس ها دور نگه میداره همچین ایمانی را برای شما و دوستان باعشقم و خودم از خدای منان آرزومندم و دعا میکنم که همچین ایمانی زیبا بما عطا کند.آمین

        سپااااس سهراب عزیز سپاس

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    رضا زارعی گفته:
    مدت عضویت: 1114 روز

    به نام خداوند مهربان

    سلام به استاد عزیزم و مریم بانوی مهربان

    الهی شکرت بابت امروزم که هنوز زنده ام و میتونم تجربه های عالی رقم بزنم برای خودم

    خدایاشکرت وسپاس گزارم که در مدار درک توحید هستم ، خدایاشکرت وسپاس گزارم که میتونم در سایت باشم و استفاده کنم از این آگاهی ها ،خدایا شکرت بابت بسته اینترنتی که بودن من در این سایت و امکان پذیر کرده ،شکرت بابت گوشی سالمم ،شکرت بابت هدایتت به سمت کلید واژه اجرای توحید درعمل ، خدایا بابت بند بند وجودم ازت سپاس گزارم و باتک تک سلول های بدنم ازت سپاس گزارم . و من می‌دونم که داری هداایتم می‌کنی و امروز در شرایطی بودم که باید یک تصمیم مهم می‌گرفتم و اون هم در شرایطی که پولی میخواست به دستم برسه که خیلی از مساعلمو حل میکرد ،اما الذین یومنون بالغیب ، اما چنان دلم پر از ایمانه و تو دلم و با ایمان محکم ساختی که در این شرایط تونستم تصمیم به این مهمی و بگیرم و دلم سرشار از ایمان باشه ،پل هارو بدون ضره ای واهمه خراب کنم .

    من اون پولو رد کردم در شرایطی که اون پول خیلی برام خوب میشد ،اما تو گفتی که باید اسماعیلمو قربانی کنم و قسم به بزرگیت اگر حتی هزاران برابر شرایط الآنم به اون پول نیاز داشتم بازهم انتخابم توحید بود و تو بودی ،قسم به بزرگیت که من این ایمان درونی و آرامشم و به هیچ مبلغی گره نزدم و نخواهم زد ،قسم به بزرگیت من این اطمینان خاطرمو و این احساس خوب و که حاصل اجرای توحیده به کسی گره نزده و نخواهم زد و منو ببخش اگر ناخواسته شرک ورزیدم ، قسم به بزرگیت من صبر میکنم اما با ایمان ،با توکل،با امید بیشتر از قبل ،با احساس خوب بیشتر از قبل ،با قلبی تسلیم تر از قبل و موحدتر از قبل ،قسم به بزرگیت من هرگز از تو دست نخواهم کشید حتی اگر بهایی بالاتر از جان باشد که نیست باز خواهم پرداخت با جان و دل ، قسم به بزرگیت که من تنها تو را خواهم پرستید و تنها از تو یاری خواهم جست، من به تو و عدالت تو و دستان قدرتمند تو برای انجام دادن کارهایم بی نهایت امیدوارم ، من هرچی دارم از توا ای نهایت عزت ، من تک تک نفسهای به اذن توا ،دو چشم بینا که دارم از توست ،دو گوش شنوایی که دارم ازتوست،دو‌پا و دوست سالمم ازتوست ،ابن چهره ی زیبا ازتوست ،این اندام توانمند از توست ،قلبی که می‌تپد با اراده ی توست ، خونی که پمپاژ میشود در هر لحظه به اراده توست ، تویی که هر لحظه سلول های جدید در بدنم جایگزین می‌کنی ،تویی مدیر و مدبر لایق و قدرتمند کل هستی و من به نام تو سوگند که با تمام وجودم تلاش خواهم کرد که در مسیر توحید حرکت کنم و کمکم کن که غیر از تو یارو یاوری ندارم و بدون تو و ایمان به تو ،هیچ ادعایی برای اثبات خودم ندارم ،ابراهیم از پاره ی تنش گذشت ،از پسری که بعد از صد سال به او داده شد ، خداوندا تو کمکش کردی که چنین ایمانی در خودش بسازه و به چنین یقینی برسه که حتی پاره ی تنش نتونه خللی در تسلیم بودنش در برابر امرت ایجاد کنه ،پس تو راه و بلدی همانگونه که ابراهیم ازت خواست که هدایت شود ،کمکم کن من نیز همانگونه بخواهم و همانگونه حرکت کنم در عمل در رفتار و گفتارم ،کمکم کن تا همانگونه تسلیم باشم که ابراهیم بود ،که موسی بود ،که عیسی بود که محمد بود که بندگان صالحت بودن ،علی بود ،خدایا تو قرن هاست داری خدایی می‌کنی ،اما من اولین باره دارم بندگی میکنم ،پس لطفا منو هدایت کن به راه آنان که به آنان نعمت دادی ،نه راه کسانی که برآنان غضب نمودی و نه (گمراهان).

    تنها تو را میپرستم ای آرامش و احساس قدرت بعد از هر تصمیمم و تنها از تو یاری می‌جویم ای بهترین راهنما و مولای من .

    در پناه الله یکتا .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1301 روز

      آقا رضا سلام

      پسر تو خیلی دوسداشتنی هستی و دارای یه قلب بزرگ و پر از توحید

      تک تک کلماتت لبریز بود از توحید و پر از احساس تسلیم بودن

      قلبمو جلا دادی با حرفای زیبات با افکار و باورهای زیبات

      این جمله زیباتو توی برگه مینویسم و میزارم جلو چشام تا همیشه با خودم تکرارش کنم که شاید این حس و حالی الهی که در موقع تایپش در این سایت الهی داشتی منم بتونم با پوست و استخونم حسش کنم

      “خدایا تو قرنهاست که داری خدایی میکنی ولی من اولین بار که بندگی میکنم .منو هدایت کن به راه آنان که بهشون نعمت عطا کردی نه راه گمراهان ”

      سپاسگزارم ازت دوست خوش استایل من

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رضا زارعی گفته:
        مدت عضویت: 1114 روز

        سلام محمد جان

        من عاشقتم داداش ،سپاس گزارم بابت کامنتی که برام نوشتی و باعث شدی دوباره کامنتمو بخونم و به یاد بیارم که توحید تنها چیزیه که داریم ، عزیزه دل می‌خوام برات از بعد قربانی کردن اونروزم و تسلیمم بنویسم ، دقیقا دو سه ساعت بعد از نوشتن این کامنت و انتخاب توحید ، خداوند مهربانم نزاشت زیاد طول بکشه ،و فقط منتظر انتخاب من بود ،سه ساعت بعدش گوشیم زنگ خورد و از یه جایی برام معامله جورشد که دقیقا همون مبلغی که قیدشو زده بودم ،در عرض یک روز اومد به حسابم و خدا خواست بهم بگه که من ازرگ گردن بهت نزدیکترم و فقط از من بخواه ،من اجابت میکنم ، و اجابت کرد ،من تو کار ملکم و از جایی معامله برام جورشد که اصن نمیدونم چجوری و چرا در اون زمان؟؟؟فقط قبل تصمیم اونروزم ،حسم بهم میگفت که عزیزم تو فقط همین تصمیم و بگیر و به غیب ایمان داشته باش ،حسم بهم میگفت که منتظر تصمیم توام تا درهارو یکی یکی برات باز کنم ، و واقعا هم بعده اون تصمیم درها برام باز شد و بعده اون هم واریزی تپل داشتم وخداروصدهزار مرتبه شکر ،از همون روز می‌دونی ذکرم چیه ؟؟؟؟ فقط همش میگم خدایا من ازت راضیم ،فقط به خودم میگم لعلک ترضی ،و خداوند فقط درحال تماشای ماست تا در جهت انتخاب مان یاریمان کند و من با تمام وجودم خدایی را میپرستم که خیلی مواقع احساس میکنم که هیچ فاصله ای بین من و اون نیست .و خدارو صدهزار مرتبه شکر بابت داداشای عزیزی مثل خودت که منو بهشون وصل کرده .

        لحظاتت غرق در آرامش و خداوند باشه عزیزه دل .

        من راضییییییییییم .

        خدایا شکرت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          محمد کرمی گفته:
          مدت عضویت: 1301 روز

          سلام آقا رضا عزیز و دوسداشتنی

          ایشاله که همیشه وصل باشی به منبع و از درو دیوار هم برای خودت و هم خودم و تمام دوستان رزق برکت ببیاره

          آقا رضا همه ما یه جورایی وقتی تسلیم بودیم مستقیم خدا اومد بغلمون و چک سفید داد دستمون و گفت برو حالشو ببر ..اینو امکان نداره از کسی توی این سایت یا مردم عادی که هیچ اطلاعی از قانون ندارن بپرسی و نگن که وقتی که انتظارشو نداشتیم و فکر میکردیم همه چی تمام خداوند از جای که گمان نمیکردیم بهمون روزی داد

          یه داستان بگم از خودم و ظرف کوچیکم که هر چقدر بیشتر خدا رو باور میکنم بیشتر آگاه میشم که ایراد از ظرف خودمه نه خدای آسمان و زمین

          چند وقت درگیر یه تضاد مالی بودم که خیلی خیلی کنترل ذهن میخواست ،اما یه جورایی وقتی فهنمیدم هیچ کاری از دستم بر نمیاد سپردمش به خودش و هر کاری کردم که ذهنم درگیرش نشه و به خدا گفتم این مسئله جواب درخواستهای خودمه و حتما خیری توشه که باید اینطور پیش بره

          همین الان که دارم بهش فکر میکنم و کامنت مینویسم انگار خدا توی وجودم داره میگه دلیل خیرش همین بود که بفهمم باید بیشتر تسلیم باشم و تکیه نکنم به خودم و به منطق خودم (این واقعا پاشنه آشیل خیلی از ماست که فک میکنیم داریم روی خدا حساب باز میکنیم اما در واقع داریم روی مغز کوچیک خودمون حساب میکنیم) ،

          خلاصه داشت موعد پاس کردن بدهی من نزدیک میشد و هیچ نشانه ای از پرداخت به موقعش نبود و اگر این اتفاق میافتاد عواقب بدی در پیش بود ،ولی من به طرز عجیبی سپردمش به خودش و اجازه ندادم ذهنم نجوا کنه ،دقیقا یک روز قبلش وکیلم تماس گرفت و گفت بیا دفتر و نامه باز کردن انسداد حساباتو بگیر

          و این در صورتی بود که یک ماه بود من درگیر این مسلئه بودم و اصلا انتظار باز شدنشو نداشتم

          و مبلغ انسداد حسابم دقیقا همونی بود که کارمو راه مینداخت و نگم برات که اون روز چطور کارمندای بانک ازم استقبال میکردن و چه کمکهای بهم کردن که واقعا جای تعریف داره ..

          اینا رو گفتم که بیشتر یادم بیاد اینم منم که باید باورش کنم همونجور که توی قضیه روابط باورش کردم و همه چیز معجزه وار داره اتفاق میافته برام یا توی قضیه سلامتی که الان به لطف الله سه سال یه قرص نخوردم و وقتی میبنم همه درگیر سرما خوردگی و دکتر هستن من فقط تو دل خودم ذوق میکنم که از قانون خبر دارم هیچ مریضی نمیتونه منو آزار بده در حالی که گذشته من هر ماه مریض بودم

          توی ارتباطاتم که غوغا کردم مخصوصا توی بیزینس خودم چنان با جنس مخالف سرو کار داشتم که حتی توی مخیلم هم نمیگنجید همچین شخصیتی از خودم بسازم ،چون باورهای خوبی ساخته بودم و ترمزهای کمتری داشتم

          ولی اینجا توی بحث ثروت میدونم که خدای من همون خداست که همه چی بهم داد ،سلامتی ،روابط ،عزت نفس ،ولی اینجا توی این نقطه از زندگیم ظرفم از ثروت خیلی کوچیک و اروم آروم داره بزرگتر میشه

          پس مشکل خود منم و باورهام ،باید بیشتر روش کار کنم چون میدونم مسیرم درست

          ممنونم ازت دوست عزیزم و با آرزوی موفقیت در تمام ابعاد زندگی به خدا میسپارمت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مجتبی کاظمی گفته:
    مدت عضویت: 3425 روز

    بنام خداوند هدایتگر مهربان

    سلام بر استاد عباس‌منش عزیز و گرامی

    خداوند را شاکر و سپاسگزارم که به من توفیق داد امروز هم روز سوم تحول زندگی‌ام را ببینم و نکاتی را که باید از آن بیاموزم و در زندگی بکار ببندم

    خودم را تحسین و تشویق میکنم که امروز نیز به تعهدم پایبند بودم و فرصت دیدن این فایل را برای خودم فراهم کردم خدایا شکرت

    و درسهایی که از این قسمت آموختم:

    تسلیم پروردگار بودن و باور به اینکه خداوند مرا حمایت میکند

    ایمان به اینکه خداوند قدرتمند است و بینهایت دستان وطریق داره برای اینکه از ما حمایت کنه و ما را هدایت کنه و به خواسته‌هایمان برساند

    وقتی که من تسلیم باشم و ایمان داشته باشم که خداوند مرا تنها نمیگذارد و همواره در حال حمایت و هدایت و حفاظت من است، آنگاه حالم و احساسم همواره خوب است پشتم گرم است و قدم برمی‌دارم و ایمان دارم که خداوند در مسیر همراه من است و ناامیدی در دل من جایی ندارد

    تسلیم بودن به معنای پذیرش اتفاقات این لحظه است بدون قید و شرط و باور به اینکه خداوند در پشت تمام این اتفاقات حضور داره و بهترین اتفاق برای من رقم میخوره

    به یاد بیاورم جاهایی را که برروی خداوند حساب کردم و اجازه دادم به او که مرا هدایت کند و از سر راه او کنار رفتم و شاهد چه اتفاقات عالی و چه نتایج فوق‌العاده‌ای در زندگی‌ام رقم خورد

    و به یاد بیاورم زمانهایی که روی عقل خودم حساب کردم و تسلیم پروردگارم نبودم و همه کارهایم بسختی و نتایج بد همراه بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: