«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش - صفحه 44 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    214MB
    18 دقیقه
  • فایل صوتی «اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
    16MB
    18 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2079 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ثروتمند نابغه ... گفته:
    مدت عضویت: 3276 روز

    سلام دوستان عزیز من به تازگی وارد خانوادە ی صمیمی استاد عباس منش شدم ..من مدت سه ماهه کلا سرم تو همچین بحث هایی هست و خیلی مطالعه داشتم خیلیا هستن که ادعا میکنن استاد موفقیت هستن ولی به نظر من استاد عباس منش واقعی ترین و موفق ترین هستش ..امیدوارم نور خدایی در دل همه ی ما بتابد و واقعیت دنیا را بهتر بشناسیم ..همه ی ما یک جور مشکل داشتیم که امروز خداوند در اینجا مارو کنار هم قرار داده و این خودش نتیجه ی همان قانون جذب هستش ..امیدوارم دوستان خوبی برای هم باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      علی جوان گفته:
      مدت عضویت: 3965 روز

      دوست خوبم یزدان محمدی تشریف فرمایی شما را به این خانواده پر از احساس خوب و صمیمی عباس منش تبریک میگم و از خداوند موفق و ثروتمند برای شما دوست خوبم آرزوی پیشرفت و فتح قله های رفیع آرزوهایتان را آرزومندم.

      قطعا این یک نشانه از حضور خداوند در زندگی شما است آن را قدر دانسته و با آموزه های ناب استاد عباس منش آینده درخشان و بی بدیلی را برای خود رقم بزنید.

      هر چی آرزوی خوبه مال تو …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      ارمان مشایخی گفته:
      مدت عضویت: 3646 روز

      خوش اومدی دوست عزیز به گروه تحقیقاتی عباسمنش ..برای اینکه خیلی زود پیشرفت کنی اول فایل های رایگان گوش کن بعد برو سراغ بسته های که قیمت دارن ..اطمینان داشته باش اگر با تمام وجود تمرینات دوره ها انجام بدی زندگیت پر میشه از شادی ثروت و سلامتی..اروزی خوشبختی و سلامتی برای شما دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 0 روز

    سلام به دوستان و استاد خوبم

    تسلیم شدن در برابر رب یک قدم بسیار مهمی است

    وقتی که شخصی مایل به رفتن مسافرت نیس و به خانوادش میگه که شما بدون من به مسافرت برید پدر و مادرش به او میگن چطور بزاریم تنها در خانه بمانی اما او جواب میدهد من تنها نیستم خداوند با من است اون شخص هم مانند ابراهیم نبی به این باور رسیده که من همیشه در امان هستم چون خدا را اول و اخر خودم میدانم.

    اما پدر و مادر او پس از لحظه ای سکوت باز میگویند خوب حرف تو درست ولی اگه اتفاقی در غیاب ما بیفته یا …… پس تو با ما به مسافرت میری.

    اما جالب است که اون شخص تمام صحبت های خانواده اش بر او هیچ تاثیری نگذاشت و به خودش میگفت تو هستی که دنیای خودت را میسازی آنها چه بخواهند چه نخواهند هیچ تاثیری بر روی من ندارند و من مطمئن هستم که رب من حتما راه حلی برایم میسازد چون فقط بر او توکل کردم و

    بسیار بسیار جالب است که اتفاقات خیلی خوبی دارد رخ میدهد که این شخص به مسافرت نرود و به راحتی به کارهای خود برسد.

    اگه فقط به رب خودت توکل کنی هیچ وقت رب العالمین به تو پشت نمیکند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    عبدالخلیل داودی گفته:
    مدت عضویت: 3242 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم

    در روز سوم سفرمان فایل اعتماد به رب، پیام ابراهیم در عید قربان است.

    سپاس گزار استاد سید حسین عباس منش هستم که چنین یکتاپرستی و توحید عملی را اشاعه می کند و به ما می آموزاند.

    من عبدالخلیل داودی با تمام وجودم به خداوند بزرگ تسلیم هستم و خودم را به خداوند سپردم و ایمان و توکل صد در صدی به خدای مهربان خودم دارم و همه ای جنبه های زندگی خودم را به خدای بزرگ خودم سپردم و باور دارم که خداوند در همه جا و همیشه من را حمایت می کند و هدایتم می کند که من عبدالخلیل داودی هر لحظه ثروتمندانه زندگی می کنم. خدایا، سپاس گزارت هستم.

    من باور دارم که خداوند من را کمک می کند و من به تمام خواسته های زندگی خودم میرسم. من عاشق خدای خودم هستم و هر لحظه احساس خوب دارم و احساس اطمینان کامل دارم که خداوند در همه جا با من است و همه کار ها را به بهترین شکل برای من عبدالخلیل داودی انجام می دهد. من خدای خودم را بسیار زیاد دوست دارم. و هر لحظه از خدای خودم کمک می خواهم و احساس آرامش کامل دارم. من باور دارم خداوند به تمام خواسته های من عبدالخلیل داودی جواب می دهد.

    خدایا سپاس گزارت هستم که من عبدالخلیل داودی را بی نهایت زیاد ثروتمند خلق کرده ای.

    ممنون تان دوستان عزیزم

    خداوند همه ای ما را به راه یکتاپرستی و توحید هدایت مان کند.

    شاد سعادتمند و ثروت مند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    حدیثه بابایی گفته:
    مدت عضویت: 2227 روز

    سلام به استادعزیزم وهمه ی دوستان وخانم شایسته ی بزرگوار…..این فایل راچندین بارگوش کردم…..هرچندکه همه معتقدندبایدبه خدااعتمادکرد وهرکس اعتمادنکنه بهش دیدبدی ممکنه داشته باشن وبگن که بی ایمانه ولی اگراصل قضیه رابخوای درنظربگیری خیلی کارسختیه که به چگونگی فکرنکنی وبرای حل مشکلت هیچ ایده ای نداشته باشی وبی خیال همه چیزبه خودش بسپاری…..هرچندکه وقتی نتایج مطلوب میگیری بسیارلذتبخشه ولی کاربسیارپیچیده ایه….ازقادرمتعالم میخوام که کمکم کنه ومنودرمسیررشدوتکامل قراربده…….دوستتون دارم…..خداجونم حدیثت عاشششششقته?

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فاطمه گفته:
    مدت عضویت: 3299 روز

    روز سوم سفرنامه ی زیبایِ من💕

    سپاس گذارم از خداوند عزیزم ک منو هدایت کرد ب این سفر زیبا ک قرارع بعد تموم شدنش کلیییییییی (حتی فراتر از چیزی ک من بتونم فکر کنم) آگاهی بدست بیارم و کلییییی باورهای قدرتمند کننده بسازم و …

    سپاس گذارم از خانم مریم شایسته ی عزیزم ک این سفر رو تدارک دیدن و ی فرصتی ب ما دادن ک بتونیم از همه ی جهات پیشرفت کنییییم♥️💪🏻

    ی چندتا نکته ک از متن خانم شایسته و حرفای استاد مینویسم ک برای خودم یادآوری ای باشه 👇

    👈فقط یک عامل زندگی‌ات را در این دنیا و آن دنیا رقم می‌زند و آن‌، باورهای خودت است!

    👈نشونه ی ایمان داشتن احساس خوبه

    👈نشونه ی تسلیم بودن احساس خوبه

    👈اگه ی آدمی در جهان تونسته ی کاریو انجام بده پس ماهم میتونیم انجامش بدیم♥️💪🏻

    در پناه خداوند شاااد و ثروتمند و سلامت و خوشبخت باشین ♥️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    نوشین نوروزی گفته:
    مدت عضویت: 2128 روز

    به نام خدای صبر و مهربانی

    امروز جلسه سوم از این سفرنامه زیبا هستم و تو سوره توبه هم خداوند حضرت ابراهیم را بسیار بردبار و مهربان خطاب میکنه وقتی که بهش میگه نمی تونه پدرتو از کفر دور کنی و خودت هم باید اعراض کنی و این کارها میکنه،واقعا حضرت ابراهیم حاضر بود برای خدا هر کاری کنه و به تمام معنا تسلیم خداوند بود چه خوبه که ما مسلمانها یاد بگیریم روز عید قربان به فلسفه این عید نگاه کنیم و قران بخوانیم تا اینکه دنبال گوسفند قربانی کردن و کباب درست کردن و سیر کردن شکم هایمان باشیم ولی مغزها و قلب هایمان خالی و گرسنه بمانند و نفهمیم که فلسفه این قران و این دین چیست ،سپاس از استاد عزیزم تا حالا هیچکس این داستان ابراهیم و این فلسفه قربانی کردن را مثل شما برایم باز نکرده بود اینکه تسلیم کامل خداوند شویم و تمام ترس ها و وابستگی ها را کنار بگذاریم و ما هم برای خداوند مثل ابراهیم باشیم شجاع و با ایمان و تسلیم و ببینید خدا چقدر مهربان است که در لحظه آخر حیوان را می‌فرستد تا ابراهیم قربانی کند در راه خدا و خدا باز هم هوای بنده اش را داد و واقعا در هر کاریش یه حکمت بزرگی و رحمتی است

    سپاس فراوان 🙏🕊🕊🕊🕊💎💎💎💎❤❤❤❤😊😊😊😊😊

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    فاطمه بابايي گفته:
    مدت عضویت: 2198 روز

    سلام

    همسفرهای عزیز

    روز سوم سفرنامه

    توحید

    توکل

    تسلیم

    خدا

    چه غوغایی به راه انداخت این فایل

    این روز سوم سفرنامه

    چقدر فکر و ذکرم و مشغول کرد چقدر حال هوامو عوض کرده

    توکل

    سپردن

    نمیدونم چطوری باید با اینا کنار بیام چطوری میتونم بپذیرم

    عمری راه و اشتباه رفتم عمری رو همه حساب کردم غیر خدا

    عمری همه کار راه انداز خودم دونستم غیر خودش

    چرا

    اصلن من نمیدونستم اصلن بهم یاد ندادن

    اصلن تحقیقی نکردم

    فکر میکردم خدا کارش چیز دیگه ای

    نشسته اون بالا بالاها عذاب بده بلا بده گرفتاری بده همه رو محتاج خودش کنه

    ببینه کی نماز میخونه کی روزه میگیره کی رو ببر بهشت

    اتیش کی و گداخته تر کنه

    چقدر ازش میترسیدم

    اگرم خیلی کارارو کردم از ترسش بوده

    از تصور اون جهنم و عذابش بوده

    اصلن این خدا با خدای من فرق داره از کی استاد داره حرف میزنه

    چقدر کار دارم

    چقدر باید رو خودم کار کنم

    حال کسی رو دارم که یه دوست جدید پیدا کرده که همه جوره باهم مچن هم جوره به هم میخورن

    حالا چطوری این همه فکر و بذارم کنار فکر جدید جایگزین کنم

    چطوری اون باورها رو بریزم دور

    چقدر این فایل خوب بود

    چقدر کامنتها عالی بود

    راه رسیدن به توحید

    به ابراهیم شدن

    شبیه استاد شدن چیه

    توحید رو چطوری یاد بگیرم

    حرف های استاد و دوستان رو شنیدم و خوندم همهشون عالی منطقی

    ولی ایا در عمل هم میشه همین بود

    در مشکلات در مصائب در زمان تضادها

    چطوری میشه درگیر مشکل بود و ازوم بود

    یعنی نباید کاری کرد

    یعنی از کسی درخاستی نکرد

    نشست و توکل کرد

    چقدر سوال دارم

    اولین گزینه عقل کل بود دارم سرچ میکنم

    میخونم نظزات و سوالهای مشابه رو

    دوستان بهم کمک کنید

    میخام پایه ام و قوی کنم

    کلی دلیل و مدرک و منطق برای ذهن افسار گسیختم بیارم

    میخام ریشه ای یاد بگیرم عمقی یاد بگیرم

    چون میخام عاقبتی یاد بگیرم

    ممنون استاد ممنون خانم شایسته و هم خانواده ها برای این اموزش برای این فایل ها

    واقعن فضای اینجا بی نظیررررر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  8. -
    مهدی وثوق گفته:
    مدت عضویت: 1988 روز

    یه صدایی تو وجودم دائم داره میگه

    الحمدالله رب العالمین …

    و از دیروزه منم دارم باهاش هی تکرار میکنم

    خداروشکر کم کم دارم وارد یک رتیمی میشم که قدم به قدم دارم میفهممش

    —————————————

    در سومین مرحله سفرنامه پربرکت

    —————————————

    امروز ۲۲.۴.۱۳۹۹ در ۸۷ اومین! روز اشناییم با این درگاه روحانی

    پس از سپاس و ستایش خداوند مهربان ، سلام عرض میکنم به هرآنکه در حال مطالعه این متن هست.

    پیش ازین سفرنامه ذهنم وارد یه فضایی شده بود تحت عنوان ” آیا خداوند برای بنده اش کافی است ؟؟!؟ ”

    تا دیروز تو همین فضا بودم ، اما الان کم کم داره موج تغییر میکنه ، من تا دیروز میگفتم درسته خداوند برای انسان کافیه امــــا … ////// همین اما هه هزارتا حرف توشه –

    ایاک نعبد و ایاک نستعین تو حرفامو باورام قدرتی نداره…

    یکی در درونم گفت خب مرد حسابی چرا الکی شعار میدی ؟ واقعا همینطور دیگه چطور خدا واست کافیه ؟؟ چطور میتونی بعضی نیازا رو باهاش پر کنی ؟ یا مثلا این روزا با کمبود پول مواجه شدم برای ادامه پروژه ای که اولین روز همین سفرنامه به دلم افتاد – اومد تو ذهنمو گفت دیدی گفتم درسته خدا خیلی مهربونه اما الان پول لازم داری پول!! این چیزا که میگن فقط روی خدا حساب کن فقط برای مقولات دلیه وتو کتابا ، فقط تو بحث معنویاته ، درسته خداوند برای بنده اش کافی است اما تو مقولات معنوی…

    مثال ساده مثلا نیاز جنسی رو چطور میتونی با خدا تعمین کنی ؟؟! یا همین الان کمبود پولو چجور میتونی جبرانش کنی؟؟

    این مکالمات تو مغزم داره انجام میشه و در مقابلش یه ندای دیگه میگه الحمدالله رب العالمین …

    من اگاهانه به این ندا دارم توجه میکنم دو سه روزه ، در حالتی که نیاز های مادی من داره از وجودم فوروان میکنه

    اما احساسم میگه حال دلم خوبه ینی یه جورایی ارومم

    درسته نیازه هستا ، پروژم خوابیده ، پول لازمم و به لحاظ روابط واقعا داغونم اما دلم اروووومه و در پس زمینه همه این نیاز ها یه صدایی میاد میگه الحمدالله رب العالمین …

    فکر کردم ، تا الان اینجا رسیدم ، سوال پرسیدم منظورت چیه ؟ گفت الحمدالله ، ینی اینا فکری نیست که بخاد تو سرت باشه ، گفتم چی میگی عزیز من ،، ، من پول لازم دارم ، نیازهام … گفت درسته اما رب العالمین اینا رو تعریف میکنه…

    گفتم نمیفهممت // گفت رجوع کن به صورت به قران …

    الحمدالله رب العالمین ، الرحمان الرحیم ، مالک یوم دین

    گفت رحمان و رحیم ینی خداست که با رحمتش تعریف کرده نیاز چیه ، تقاضا رو در وجودت از باب رحمانیتش ایجاد کرده و ازت باب رحیم بودنش عرضه رو هم به وجود اورده

    ینی اینکه تو احساس میکنی نیازت در فلان موضوع ارضا میشه این خداونده که این عرضه و تقاضا رو تعریف کرده و گفت مالک یوم دین ینی همین ، ینی اونه که مشخص کرده خوبی و بدی رو و اونه که اینا رو کنترل میکنه

    دوباره صدایی اومد گفت : آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست ؟

    گفتم نمیدونم یارب العالمین ، گفت پس دائم تکرار کن الحمدالله رب العالمین تا بهت بگم …

    گفتم اخه چرا ؟؟ چه ربطی داره ؟ یادم اومد که بزرگی گفت : شکرگذاری بهترین فرکانس رو به جهان ارسال میکنه …

    اینا همش تو سرمه و با پلی شدن فایل سوم سفرنامه اعتماد به رب و توضیحاتی که استاد در عید قربان دادن تقریبا داره تکمیل میشه

    میشه گفت قطعات پازل داره کنار هم چیده میشه ، فکر میکنم اولین روزنه های همزمانی داره طلوع میکنه تو زندگیم …

    تا پیش ازین با این مبحث بیگانه بودم و همیشه هم آرزوم بود درکش کنم و باهاش زندگی کنم ، تو هر لحظه نشونشو ببینم…

    اما ابراهیم ، الگو و نماد یکتا پرستان

    فکر میکنم اینکه ایشون تونستن خانمشون و بچه شیرخوارشونو تو بیابون رها کنن و برن دنبال نشونه ای که بهشون شده بود از یقین کامل این جمله میاد : خداوند برای بنده اش کافی است…

    واقعا دلم میخاد ، خدایا به منم ایمان ابراهیمو بده منم هدایت کن به صراه المستقیم ،صراه الذین انعمت علیهم …

    و فکر میکنم انعمت علیهم همین باور : خداوند برای بنده اش کافی است ، میباشد .

    ینی اگه من باور داشته باشم که خدا واسم کافیه دیگه گیر پول و پارتی نیستم دیگه گیر وجود ادما نیستم

    دیگه به فکرمم خطور نمیکنه که نیازم فقط توسط یک انسان میتونه ارضا بشه

    این مبحث یه لقمه گونده ای تو گلوم ، گره گره بزرگه تو فکرم

    خدای من

    دلم میخاد باور کنم فقط تو واسم کافی هستی ، لطفا اجابتم کن

    و امروز توسط این متن ازت میخام نشونه ای بفرستی ، یقینی واسم ایجاد بشه ، نوری در دلم بیاد که همیشه هر وقت گیر کردم یادم بیاد که نه ،، من نیازمند دیگران نیستم ، من نیازمند چیزی نیستم ، فقط خدا واسه من کافیه…

    من این درخواستو کردم دیروز – دیروزی که رفته بودم تو طبیعت و ساعت ها تنها بودمو کنار همون رودخونه و درختا کلی باهاش عشق بازی کردم ، انقد غرقش شده بودم که زمان از دستم در رفت – تو اوج حرف زدنام گفتم واسه من نشونه ای بفرست

    یه هو همه چی اروم شد ، یه سکوتی ایجاد شد

    یه هو گفتم لطفا منو بببخش اگه این حرفم به این معنا بوده که خودتو به من ثابت کنی ، ینی صدایی اومد گفت ینی میخای خدا خودشو به تو ثابت کنه ؟؟ ینی تو ایمان نداری که اون رب العالمینه ، اون رحمان و رحیمه ؟؟ اون مالک یوم الدینه ؟؟

    و دستو پامو گم کردم اروم گفتم معذرت میخام ، اما اگه جسارتی نیست لطفا نشونه ای بفرست و یادم اومد از ابراهیم که موقع مکالمش به خدا گفت نشونه ای بفرست و خدا اون ماجرای صدا زدن مرغ های مرده رو بهش نشون داد

    حقیقتا یکم احساس گناه پیدا کردم ازین حرفم ، ازینکه جسارت کردمو به خدا گفتم برای اثبات خودت نشونه ای بهم نشون بده که یقین پیدا کنم ، نمیدونم چرا … اما حسم بازم خوب بودو هست…

    امروز باگوش کردن مرحله سوم این سفرنامه پربرکت یه سری چیزا داره تو دلم میشینه …

    هر وقت نیازهام که عمدتا مادی وجسمی هست میاد تو فکرمو داره تصویر سازی میکنه واسم ، تصویر سازی میکنه که نیازم به فلان طریق توسط فلان شخص درحال انجامه

    من سریع میگم الحمدالله رب العالمین و ذهنمو اگاهانه ازون ماجرا بیرون میارم و میگم این چیزی نیست که بخاد توی فکرم باشه

    نوشتن این متن تقریبا به درک بیشتر خودم کمک کرد ، امید که مطالعش برای دوستان هم مفید واقع بشه

    من با گفتن الحمدالله رب العالمین به خودم تکرار میکنم فکر کردن به هر موضوعی ینی حمدشو گفتن و ازونجایی که من تصمیم گرفتم تنها ربی رو بپرستم که پروردگار جهانیان هست پس نباید درمورد این موضوع فکر کنم ، من خدا رو میپرسم ، به خدا فکر میکنم و ازونجایی که اون مالک یوم دینه میدونه که من نیازمندم به هر محبتی که در حقم داشته باشه و اون اجابتم میکنم چون الرحمان الرحیمه …

    هر موقع توی فکرم میاد که پول از فلان طریق درحال واریز شدنه ، میگم الحمدلله رب العالمین چون به دلم انداخته که تنها از رب العالمین یاری بجویم که ازون جایی که اونه تعریف میکنه عرضه چیه و تقاضا چطور باید وارد بشه

    به حساب خودم دارم ذهنمو کنترل میکنم که دستان خدارو باز بذارم و فقط از یک مدخل منتظر ورودی نباشم ، این در مرحله تست هست و یقین پیدا نکردم .

    سوره حمد همزمان با این روز سفرنامه به دلم افتاده…

    و من هی دارم تکرارش میکنم به زبان عربی و زبان فارسی

    واقعا نمیدونم چی پیش میاد ، شنیدم که شکرگذاری خیلی از مسئله ها رو حل میکنه ، تو کلیپ راز هم اشاره بهش کرد و استاد عباسمنش هم میگفتش

    اما تو این مرحله واقعا نمیدونم درسته یا نه ، فقط امید دارم به رب العالمینی که رحمان و رحمیه

    رحمتش به صورت عام و خاص مشمول همه میشه

    امید دارم…

    فکر میکنم موسی ها هم همینطوری بود ، وقتی که با خانوادش به سمت مصر در حرکت بود ، تو مسیر با طوفان روبه رو شدن که یه هو یه نوری از دور دید ، به خانمش اینا گفت شما اینجا بمونین من برم اونجا شاید هدایت باشه بعد جدا شدن از خانوادش ، ینی موسی هم کار ابراهیمی انجام داده و به مقام کلیم اللهی رسید خانوادشو تو اون صحرا ول کرد ، تو اون شرایط و یقینا ایشونم مطمئن بوده خداوند برای بنده اش کافی است وهمسرشم یکتا پرست بوده و همراه … و مثل خیلی از خانوما نگفت اقامون سایه سرمه خانمشم که دختر پیغمبر بوده ایمان زیادی داشته افرین بهشون ، خلاصه اینکه موسی هم با امید رفت اونجا و واقعا هیچی نمیدونست و تو قران نوشته شده اولش ترسیده ، بعد ندا میاد نترس تو به وادی امن پانهادی ، کفشاتو دربیار و نزدیک شو ، درخصوص همین ایه فخرج نعلین هم مفسرین و مترجمین کلی صحبت داشتن ، الان به دلم اومد که بنویسم ، خدا خواسته به موسی یقین بیشتری بده ، شاید اونجا خار و خاشاک یا سنگ بوده ومیخاسته بگه من بقدری برای تو کافی هستم که حتی نمیخاد نگران اذیت شدن پاهات باشی ، من واست کافی ام ، تو فقط به من توجه کن و حتی پا بذار روی سخت ترین سطوح …

    به نظرم این ایه یه علاوه بر سایر معنایش میتونه اینو هم یاد اوری کنه که خدا تا این حد برای بنده اش کافی است …

    اره فکر میکنم همینه ، چون مشابه دیالوگ ابراهیم فکر میکنم هیچ جای دیگه ذکر نشده ، ینی پیغمبری بگه خدایا نشونه ای از قدرتت بفرست ، هممم نمیدونم یادم نمیاد ، خدا کمکم کن مطالعاتم بیشتر بشه و با یقین کامل بنویسم

    فقط یادم میاد یه دیالوگی صورت گرفته بین موسی و خدا تو اون ماجرای چهل روز عبادتش که فکر میکنم در حدیث قدسی به چشمم خورده که موسی از خدا درخواست کرده پیش من تجلی کن علاوه بر مکالمه خودتو ظهوربده که ببیمنت و اونجا خدا گفته تو محدودی و ناتوان و لحظه ای جلوه کرده خدا به کوه مقابل و گویا کوه در نگاه موسی به هزاران تکه تقسیم شده و موسی از شوک اون واقعه بیهوش شده //// که دوستان همونطور که عرض کردم فکر میکنم این حدیث قدسی هست و استناد دقیقشو من ندیدم.

    خدایا منو هدایت کن که به دروغ چیزی رو در موردت نگم و بر زبانم چیزی رو جاری کن که خشنودی تو سعادت منو به ارمغان بیاره

    مرسی سپاسگذارم ازت .

    در پایان یه تشکر ویژه از استاد عزیز و مریم خانم شایسته و سایر کسانی که مسببات این سفرو هماهنگ کردن دارم.

    فکر میکنم به اندازه ای که به تعهدم عمل کرده باشم گزارش و ادراکمو ازین منزل ، ازین مرحله ، ازین مداری که توش قرار گرفتم ثبت کردم

    به امید روزی بیام این متنو بخونم در حالی که این تضاد ها از بین رفتنو منم مثه نوح ، مثه ابراهیم ، مثه موسی ، مثه هزاران یکتا پرست در وادی ایمن و پربرکتی باشم در حالی که سرشار از سعادت و حسنات در دنیا هستمو مشتاق زیارت حضرت حق و استفاده حسنات در اخرت و دوری از عذاب النار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نرگس پرورش گفته:
    مدت عضویت: 2281 روز

    ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

    نازنین من !

    تا حالا توجه کردی که در قرآن در تمام موارد ، وقتی صحبت از مومنین و اهل ایمان میشه ، عمل صالح بلافاصله بعدش میاد ؟؟

    تا حالا بهش فکر کردی ؟

    این واقعا یه کلیده .

    یه کلید ارزشمند ‌.

    در واقع خدا داره میگه ایمان زمانی از عقیده و باور میاد که عمل به همراه خودش داشته باشه ‌. یعنی تو وقتی از حرف فراتر میری که دست به کار میشی و شروع به عمل کردن به عقیده ی قلبی ت می کنی .

    انگار خداوند خوب جنس ما انسان ها رو شناخته ، که ما ادعا کردن و لاف عقیده زدن و شعار دادن برامون خیلی راحته ، اما دیدگاه خداوند چیز دیگه ای ه. در واقع خداوند به وضوح تکامل در ایمان رو به تصویر می کشه . زمانی که یه عقیده در ذهن و باورهای تو میشینه و به یقین و ایمان بدل میشه تو رو به حرکت وادار می کنه . نگرش و رفتارهای تو رو تحت تاثیر قرار میده و تغییر رو در تو ایجاد می کنه .

    دیگه به قول انیشتین احمقانه رفتار نمی کنی ، بلکه رفتارهات متفاوت میشه و در نتیجه نتایج ت هم متفاوت میشه ‌.

    و وقتی یه « باور» به مرحله ی «ایمان» رسید ، عملی ازش سر می زنه که عمل صالحی هست و نتیجه ی عمل صالح بهشت هایی است که زیبا هستند و پر از نعمت های جاری .

    دقت کردی چقدر خداوند به ایمان آورنده گان در قرآن وعده های لذت بخش و خواستنی میده؟؟

    حتمن خیلی با خودت فکر کردی که چطور میشه مؤمن شد ؟

    چطور میشه ایمان واقعی داشت ؟

    وقتی نوجوان بودی و تازه انجام تکالیف شرعی بر تو اجبار و ضرورت شد، ایمان داشتن برات با کلی عملکرد ها و احکام سخت و عجیب و غریب توأم بود . و می شد درجه ی ایمان آدم ها رو براساس ظاهر شون تعیین کرد !!!

    اما وقتی بزرگ تر و بالغ تر شدی فهمیدی که هیچ کدوم از اون سخت گیری های احمقانه و متعصبانه به تو کمک نکرده تا شاد باشی و به آرامش برسی . کمک نکرده که خلأها و نداشته های زندگی ت برات پر بشن و تو رو راضی و خرسند کنن ، برعکس ، تو از هرچی عمل و تکلیف ایمانی دلزده و خسته شده بودی در حالی که از بهشت هم خبری نبود .

    عزیزدلم !

    تکامل لازم بود تا به این نقطه برسی. ناراحت اون تجربه ها نباش . اون تجربه ها ناخواسته هایی بودن که خواسته ها رو برات واضح کردن.

    لازم بود تا تو بزرگ تر بشی و از سطح به عمق بری

    خدای دروغین رو تجربه کردن سبب میشه خدای حقیقی خواستنی تر و شیرین تر بشه .

    و حالا به جواب حقیقی برسی :

    نشانه ی داشتنِ ایمان چیه ؟

    تو وقتی ایمان داری که خودت رو سپرده شده به دستان قدرتمندترین نیروی کیهان می بینی و خیالت راحته . خیالت راحته که خداوند حمایت گر تو هست .

    باور به اینکه خداوند حمایت ت می کنه تو رو به یه آرامش عمیق درونی می رسونه . چون پشت ت رو به نیروی قدرتمندی گرم می بینی که خزائن آسمان ها و زمین رو در اختیار داره .

    و هر چقدر که این باور قدرتمند تر میشه تو رها تر میشی .

    تو بیشتر می تونی سرسپرده و تسلیم باشی .

    به معنای «تسلیم» فکر کردی ؟

    کسی که در سلامت ه . کسی که فارغ از هر جنگ و جدالی ه و دیگه هیچ آسیبی تهدید ش نمی کنه .

    کسی که نگران نیست چون به صلح رسیده و دیگه قرار نیست متحمل آسیبی باشه .

    تو وقتی تسلیم میشی که قدرت مقابل ت رو قدرتی برتر می بینی . قدرتی که تمام نیروها رو در اختیار داره و قطعا پیروز ه .

    پس عزیز دلم ! خودت رو تسلیم کن .

    تسلیم این قدرت برتری بشو که تمام پیروزی ها از آن اون هست .

    تسلیم قدرتی شدن که رحمان ه ، رحیم ه ، توّاب ه ، کریم ه ، عزیز ه ، رزّاق ه ، وهّاب ه و منبع همه ی خوبی ها… نتیجه ش چیزی نیست جز احساس رهایی و سبکی . از اینکه فارغ شدی از یک تنه جنگیدن و به نتیجه نرسیدن .

    وقتی تسلیم چنین قدرت برتری بشی دیگه ترس ها بی معنی میشن .

    ترسی نیست که تو نتونی بر اون غلبه کنی و به دلش نری ، چرا که پشتت گرم ه به یه نیروی برتر.

    نازنینم !

    به این جمله ایمان بیار که خداوند کمکت می کنه.

    ایمان بیار که هدایت میشی.

    ایمان بیار که راه به تو گفته میشه .

    ایمان بیار که در این راه مورد حمایت قرار می گیری.

    ایمان بیار به این که خداوند بی نهایت دست داره برای کمک کردن به تو .

    عزیز من !

    تسلیم پرودگار باش.

    همیشه احساس ت رو خوب نگه دار .

    چرا که خداوند هست .

    خداوند حمایت ت می کنه .

    و بدون که نشانه ی تسلیم بودن احساس خوب ه.

    بدون که تنها نشانه ی ایمان احساس خوب و اطمینان قلبی ه .

    ایمان بیار که خداوند فقط خیر تو رو می خواد چرا که خداوند منبع خیر ه .

    ایمان بیار که خداوند تو رو به مسیر های درست هدایت می کنه .

    ایمان بیار که خداوند تو رو تنها نمی‌ذاره.

    و بدون که

    ناامیدی

    خستگی

    غلبه ی ترس

    نشانه ی بی ایمانی به خداوند ه .

    و

    شجاعت

    حرکت کردن

    پیش رفتن

    نشانه ی ایمان به خداست.

    در قرآن پژوهش کن . خواهی دید که خداوند که آموزش دهنده موفقیت و خوشبختی هست ، برای این مسیر یک الگو و اسوه معرفی کرده و اون ابراهیم هست . ابراهیم رو بشناس و سعی کن ایمان خودت رو به ابراهیم نزدیک کنی .

    بهترین من !

    از خدا بخواه .

    و باور کن که با ایمان می توان به امیری رسید.

    خودت رو برای بی ایمانی ها هم سرزنش نکن.

    حتا ابراهیم هم برای اطمینان قلبی اش از خداوند طلب نشانه کرد و این سبب نشد ارج و قرب ش نزد پروردگار کمتر بشه .

    پس فقط از خدا بخواه و بدون که به تکرار نیاز داری و این طبیعت جهان هستی ه که همه چیز برای بزرگ تر شدن و رشد به تکرار نیاز داره …

    دوستت دارم ❤️

    خداوند عاشق توست ❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 2486 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و دوستان هم فرکانسی ام.

    وقتی این فایل رو گوش کردم از صبح این بیت از مولانا تو ذهنم تکرار می شه

    هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر

    آرام تر از آهو ، بی باک تر از شیرم

    وان لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر

    رنج از پی رنج آید ، زنجیر پی زنجیر

    استاد عزیزم حرفهاتون برام بسیار لذت بخش و زیبا بود بخصوص وقتی که بخوای یه طرح بزرگی از زندگی رو ببینی نه فقط سرت مشغول جفت و جور کردن چند تیکه از پازل زندگی باشه . به نظر من یکی از بزرگ ترین امتحان های بشر امتحان درباره فرزند هست که هر کسی نمی تونه سربلند ازش بیرون بیاد مگه اون کسی که بارها و بارها به خدا توکل کرده و یقین پیدا کرده که خداوند بهترین حامی و یاری گر و هدایت کننده است. یادمه وقتی که فرزند بزرگم ۱۴ سال پیش به دنیا آمد و من هنوز به این قوانین آگاه نبودم یه سرماخوردگی و یا تب اون کلی من و همسرم رو درگیر خودش می کرد و زندگیمون از حالت معمولی در می اومد و من همیشه ترسان و نگران بودم از بیماری دوباره اش. یکی با یه سرماخوردگی بچه اش ، یکی با یه نمره کم فرزندش تو امتحان ، یکی با یه بحث کوچیک با فرزندش تو یه موضوعی غصه می خوره و از دست خدا هم شاکیه و یکی مانند حضرت ابراهیم چاقو میاره می گذاره زیر گلوی پسرش و می خواد ببره و می گه خداجون من تسلیمم. واقعا آدم ها چقدر قدرتمند هستند که روح خودشون رو تا چه اندازه ای تنزل بدن و زندگی رو برای خودشون جهنم کنن و یا تا چه اندازه ای به عرش برسونن و بشن الگوی تمام بشریت.

    خداوند رو شاکرم که از زمانی که با این قوانین آشنا شدم و استاد عباس منش عزیز دستی از دستان خداوند شد تا من در مسیر رشد و پیشرفت باشم حالم بهتره آروم ترم و دیگه اون حساسیت های بیخود و موندن در حس های بد رو ندارم . در اغلب کارها سعی می کنم به خدا توکل کنم و تا حد امکان در حس خوب باشم.

    مدتی هست که هر روز بعد از ظهر سعی می کنم به مادر پیرم که به تازگی توانایی راه رفتن رو از دست داده و از انجام کارهای خیلی کوچیک شخصی عاجز هست ، سر بزنم. در تمام مدتی که پیشش هستم با خداوند عهد بستم که حسم رو بد نکنم و با لبخند زدن، یادآوری خاطرات خوب گذشته مون ، رسیدگی بهش ، رقصیدن ، مسخره بازی و شوخی کردن حس خوبم رو بهش منتقل کنم و اون هم لبخند بر لب داشته باشه . تا جایی که می تونم کمکش می کنم و مابقی رو می سپرم به دستان قدرتمند خدای خوبم. من خودم رو تو این مورد واقعا تسلیم امر پروردگارم کرده ام کاری که شاید اگر با خدای خودم آشنا نمی شدم و از آموزهای استاد استفاده نمی کردم و روی خودم کار نمی کردم مسئله مادرم برام بسیار بسیار سخت و آزاردهنده بود با کلی نفرین و گریه و چرا چرا گفتن و شاکی بودن از خدا و …. موقع خداحافظی هم سعی می کنم با حس خوب برگردم ، صورتش رو می بوسم و میام بیرون وقتی هم که به خونه خودم برمی گردم حالم خوبه و هیچ وقت پیش همسرم و یا فرزندانم ناراحتی نمی کنم. چرا که یقین پیدا کردم که خدای بزرگ به همه مهربان هست و نزدیک تر از رگ گردن به آدم ها و مادرم هم داره مسیر تکاملی و رشد خودش رو طی می کنه چرا که زندگی ما تو این دنیا مثل چشم بر هم زدنیه در مقابل ابدیت .

    استاد عزیزم تازه تازه دارم می فهمم که به اندازه ای که ما تو حس خوب هستیم به اندازه ای که به خدا توکل می کنیم به اندازه ای که تسلیم خداوند هستیم به همون اندازه خداوند وارد زندگی ما شده به همون اندازه به خداوند اجازه دادیم که کارهامون رو به دوش بگیره و به همون اندازه نگرانی ها و ترس هامون به اطمینان و آرامش و امید تبدیل می شه.

    در آخر دعای زیبای استادم رو تکرار می کنم

    در پناه الله یکتا همیشه شاد ، سالم ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای: