این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2022/07/abasmanesh-5.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2016-09-12 09:33:282024-06-08 22:16:13«اعتماد به ربّ»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
من ی بتی درذهنم داشتم که خداوند 12 سال پیش اونو شکست واون همسرم بود من 15 سال اونو عاشقانه می پرستیدم
حالا می بینم خدای من اراده کرده بود من به جز خودش کس دیگه ای رانپرستم ما الان روابط احساسی خیلی خوبی داریم ولی من سرسوزنی توکلم رابه کسی غیر ازخدای خودم نمی دهم
ماباید همه بت های درونی وبیرونی خودمون بشکنیم
بت بیرونی شامل اعتماد به شغل -اعتماد به همسر وفرزندان – اعتماد به دوست و آشنا وپارتی – اعتماد به سرمایه وثروت و…..
بت درونی شامل اعتماد به تواناییها و استعدادهای خودمون -غروروتکبر -خودبزرگ بینی وباورهای غلط که ما خدای خود قرارداده ایم وچون بتی می پرستیم
راستی یکی دیگر ازبت های من که درزندگی من فروریخت توکل واعتمادم به درآمد همسرم و وسرمایه ای که کسب کرده بودیم که همه به باد فنا رفت چون من به آنها تکیه کرده بودم پشتم خالی شد
در مورد با بت های درونی و بیرونی، خیلی عالی نوشتی، بت قرار دادن شغل و با اعتماد به توانایی ها و استعداد های خودمون، منو به فکر فرو برد. تا حالا اینجوری به این دو مورد نگاه نکرده بودم، یه احساس آگاهی نابی در وجودم جاری شد، اینکه کم کم دار م شرک های مخفی وجودم رو می شناسم و به یاری تنها انرژی حاکم بر جهان، دونه دونه اونرا از بین می برم، واوووو چه راه طولانی در عین حال لذت بخشی.
سلام بر استاد توحیدی و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان گلم 🌹
به امید تنها فرمانروای جهانیان رد پای روز سوم رو میزارم:
میخوام از روزی بگم که هر وقت یادم میاد فقط اشک میریزم و خداروشکر میکنم ،اون روز صبح زود از خواب بیدارشدم و رفتم کنار پنجره و یه حسی داشتم که با کلمات اومد روز زبونم گفتم :خدای من ،من هیچی نمیدونم حتی نمیدونم پشت سرم چه خبره ،خدایا من هیچ علمی و قدرتی ندارم واقعا یه حسی داشتم که نمیدونم چطوری بنویسمش انگار خسته بودم از روی خودم حساب کردن،از همش فکر کردن و توقع از عوامل بیرونی داشتن ،واقعا لحظه تمام بدنم آرام گرفت اون لحظه ای که چشمم به آسمون بود و بلند گفتم خدا من تسلیمتم و نمیدونین چه لحظه ای چه آرامشی اصلا انگار تو آغوش خدا بودم انگار همون لحظه هیچ نگرانی ترسی مانعی وجود نداشت و همون لحظه بزرگترین آرزومو مرور کردم (برای ذهنم بزرگ بود نه برای خدا) انگار بهش رسیده بودم انگار خیالم راحت شد و من دیوانه شدم فقط.
اون روز تمام طول روز مدام به خدا میگفتم خدایا دلم میخواد پسرمم بدون گوشزد کردن من این کارها رو انجام بده تو خودت انجام بده ،و نمیدونید چند لحظه بعد کارها انجام شد تازه خود پسرمم تعجب کرده بود و گفت مامان دقت کردی امروز خودم این کارهارو انجام دادم اصلا تو بهم نگفتی و…
آخ خداااااای من بی نهایت ازت سپاسگزارم برای وجودت برای حال خوبم و خیلی اتفاقات اینطوری که همش انجام شد همون کارهایی که فکر میکردم تا خودم دست بکار نشم اتفاق نمیوفته ،خودم باید جورشو بکشمممم……
واقعا دارم به خودم میگم که الهه تو چه چیزی میخوای که خداوند نمیتونه انجامش بده ، ؟محدودیت داره؟ از عهده ای انجامش برنمیاد؟؟
پس چرا خودمو نمیندازم بغلش ،چرا برای خودم ارزش قائل نیستم ،چرا به خودم ستم میکنم و خودم از جریانی از آرامشها و نعمتها محروم میکنم اآخهههه؟؟؟؟چرا انقدر دارم تو حاشیه میپلکم چرا رها نمیکنم اخههههه
خدای من ازت میخوام هدایتم کن به خودت به آغوشت به رهایی 🙏🙏
استاد عزیزم من توی فایل قبلی هم گفتم من مهاجرت کردم و فقط میخوام خود خود خدا کارمو انجام بده ثروت ،نعمت ،آرامش ،سعادت بهم بده و برای من همه چیز بشه در غربت ،چون بهش توکل کردم ،چون امید دارم ،چون همه چیز اونه ❤️❤️❤️
راستی استاد عزیزم امروز که داشتم قرآن میخوندم و یادداشت برداری میکردم اصلا یهو خود خود خدا اومد یه مسئله رو برام روشن کرد :بحث مدارها و اینکه شما همیشه میگفتید زمانیکه نگرانم احساسم بد با هر دلیل و منطقی تو داری در مسیر ناخواسته هات قدم برمیداری ،همیشه میشنیدم و انگار میفهمیدم اما امروز دیدم تا به امروز نفهمیده بودمش،واقعا قلبم باز شد انگار کاملا برام واضح شد و حال خیلی خوبی تجربه کردم ❤️❤️
الهیی صدهزارمرتبه ازت سپاسگزارم برای این روز از سفرم که فوق العاده بود و این میئله رو درک کردم 🌹🌹
حضرت ابراهیم، الگو و اسطوره ی قرآن و رفیق صمیمی الله!
واقعا این صفت و لقب چقدر سنگین و عظیمه که خدا به حضرت ابراهیم نسبت میده و میگه که اون خلیل الله یا رفیق صمیمی من هست
آفرین به حضرت ابراهیم که تونست با ایمانش و با طی کردن یک تکامل و یک مسیر و پروسه به این جایگاه برسه که خدا بهش بگه خلیل الله
نکته اینجاست که این شخص یک شبه و از همون روز اول این مقام رو نداشته
نه پیامبر زاده بوده و نه خدا پرست!
واقعا خیلی حرف داره این موضوع
شخصی که فرزند یک فرد مشرک و بت پرست بود، شخصی که زمانی ماه و ستاره و خورشید رو میپرستید، به جایی برسه و مسیری رو بره که از تمااااام افراد تاریخ و تمام پیامبرها مقامش بالاتر باشه و برای تمام پیامبر های بعد خودش الگو باشه و برای حضرت محمد الگو باشه و خدا به حضرت محمد که این همه بزرگ و با عظمت هست بگه که اقا تو باید از ابراهیم الگو بگیری…
خیلی حرف داره واقعا خیلی حرف داره..این نشون میده میشه بدون هیچ چیزی و صرفا با هدایت الله به مقام خلیل اللهی رسید
مگه حضرت ابراهیم کسی رو دیده بود؟ مگه پیامبری قبل از اون وجود داشت که ازش درس بگیره یا الگو بگیره یا بهش یاد داده باشن؟
مگه این مسائل اصلا موضوعیت داشت اونوقع؟
اما میبینیم که یک خواسته و یک نیاز به نیرویی قدرتمند و در ادامه دنبال کردن این خواسته ابراهیم رو به چه جایگاهی میرسونه
کسی که زمانی ماه و ستاره رو رب خودش عنوان کرده بود
یعنی واقعا میشه در عمر یک انسان و حتی خیلی زودتر، از شرک مطلق و از یک خانواده و پدر مشرک و از یک جامعه ی شرک زده و بت پرست بشیم ابراهیم
شرایطی که حضرت ابراهیم داشت
و ایشون باید برای همه ی ما الگو باشه،
به خودمون هزار بار بگیم، حضرت ابراهیم اول ماه و ستاره و خورشید میپرستید، اول تو راه درست نبود، اما طلب هدایت کرد و هدایت شد و گذشتش هیچ مانعی نشد از اینکه به برترین انسان تاریخ برسه…
این نشون میده گذشته هیچ گونه تاثیری نداره تو زندگی فرد، اگر که تغییر کنه
حضرت ابراهیم الگوی بسیار خوبیه برای ما که میگه اگه حتی پدرت مشرک باشه و جامعه ی تو هم تو همین فضا ها باشه، دلیل نمیشه تو نتونی تغییر مسیر بدی و نتونی بشی رفیق صمیمی رب!
اگه کسی پدرانش باورهای خوبی نداشته باشن و مشرکانه باشه باوراشون، این باورها به فرزندان و نسل های بعدیشونم منتقل میشه، اما میبینیم که ابراهیم چه کنترل ذهنی انجام داد و چه جهادی به پا کرد تا تونست اون رویه رو عوض کنه و یه جریان عظیم راه بندازه که میبینیم بعدش چندین پیامبر راهش رو رفتن و اون نسل عوض شد کلا
چه الگویی بهتر از ابراهیم؟
این مورد رو هم باید به خودمون یاداوری کنیم که اقا حضرت ابراهیم خودش هیچ الگویی نداشتا!!!!
یعنی در این صورت کار سخت تر میشه برای فرد، که خودش هیچ الگویی نداشت اما راه رو رفت و به نتیجه و هدف رسید و نه به نتیجه ی عادی ، بلکه به بالاترین حد که خلیل اللهی هست رسید
باز هم به ما میگه که حتی اگه توی موضوعی کسی کاری رو نکرده و الگویی وجود نداره دلیل نمیشه تو نتونی برسی…
مورد دیگه اینکه حضرت ابراهیم از همه چیش برای خدا میگذره و حاضره در عمل این رو نشون بده، اینکه خواب میبینه باید بچش رو قربانی کنه و تصمیم رو عملی میکنه و میاد با فرزندش در میون میزاره موضوع رو و اقدام میکنه برای اینکار که در لحظه های آخر خدا منصرفش میکنه و قربانی فرستاده میشه
کسی که از فرزندش، که شاید عزیزترین فرد زندگیش باشه میگذره، برای اینکه توحید تو وجودش رخنه کرده
کسی که باج نمیده به قدرت های زمانش، اینکه میبرنش تو آتیش میندازنش اما اون آرامش و اون باورها توی دل آتیش براش گلستان میشه و اصلا ابراهیم تو مداری نیست که بخواد آتیش بهش نزیک بشه حتی اگه از نظر فیزیکی توی دلش باشی، مثل آب و روغن که حتی اگه بهم چسبیده باشن، باهم قاطی نمیشن و محتواشون مخلوط نمیشه باهم…
آره…موضوع تسلیم بودنه…تسلیم محض و با رهایی و سرپردگی کامل
مثل اینکه خودت رو از یه بلندی پرت کنی پایین، با این باور که مطمئنم اون پایین هیچ آسیبی به من نمیرسه و یچیزی هست که روش بیفتم
چقدر فرد باید تسلیم و سرسپرده باشه که اینکارارو کنه…
از خدا میخوام که من رو به مسیری هدایت کنه که بشم خلیل الله و بشم رفیق صمیمی خودش و به این جایگاه و مقام برسم و حتی از حضرت ابراهیم هم بالاتر و بشه جایگاه و ایمان و توحیدم
روز سوم سفرنامه شروع با فایل «اعتماد به رب»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
خداوندا، پروردگارم شکرت به خاطر وجود این همه اگاهی، وجود این همه نشانه که برای هدایت هرچه بیشترم به سمتم نازل می کنی.
شکرت به خاطر وجود ابراهیم که با این ایمان و توکلی که داشت به ما نشان داد که چقدر با ایمان داشتن به تو ارامش بیشتری داریم چون می دونیم که یک خدایی که همه قدرت در دستان اوست هواتو داره و تو نیاز نیست این همه نگرانی و ترس داشته باشی، فقط باید بشینی که اون برات خدایی کنه. بهش ایمان داشته باشی و بدونی که با همین ایمانه که می تونی از پس هر مشکلی بر بیای.
یادمه یه زمانی ایمان رو فقط توی اینکه خداوند رو قبول داشته باشی و بدونی که یک خدایی هم هست می دیدم.
اینکه می گفتن کافران به خاطر این کافرن که به خداوند ایمان ندارند ومن چه ساده فکر می کردم یعنی فقط قبول وجود خداوند ولی حالا فهمیدم ایمان یعنی نترسیدن، یعنی شجاعت، یعنی بدون اینکه بدونی که ته این راهی که میری چیه و ایا موفق میشی یا نه به دل راه بزنی و فقط به اون ایمان داشته باشی و به یاد داشته باشی که با برداشتن قدم اول خداوند تورو هدایت می کنه.
یادم میاد این جمله رو چند ماه پیش خوندم که «ایمان یعنی برداشتن قدم اول حتی اگر کل راه رو نمی بینی» اما انگار الان تازه معنی شو درک کردم، تازه مفهومشو فهمیدم.
فهمیدم که باید حتی اگه ته راهی که می خوام برم رو نمی بینم باز هم ابراهیم گونه به خداوند ایمان داشته باشم و بدونم که خداوند همان طور که ابراهیم رو که بهش ایمان داشت هدایت کرد، من هم اگر بهش ایمان داشته باشم به بهترین شیوه هدایت می کنه.
هروقت می خواستم یا حتی الان که می خوام کاری رو شروع کنم این ذهن منطقی و نجواگرم از ته اون راه حرف می زنه میگه اخه تو که تهشو ندیدی، می تونی تضمین کنی که بهش برسی، مطمئنی تهش خوبه، مطمئنی بهش میرسی و هی منو از برداشتن قدم اول برای حرکت داخل اون راه منع می کنه و من هم به راحتی کنار می کشیدم بدور از اینکه مهم ترین قدم همون قدمه اولمه زیرا ایمانتو ثابت می کنه.
این جمله رو یادم نمیره که می گفتن از تو حرکت از خدا برکت و معنی شو می فهمم و درک می کنم که وقتی که تو با ایمان و توکل به خداوند قدم بر می داری اون هم با هر قدمت هدایت هاش و برکت هاش به طرفت بیشتر و بیشتر میشه.
وقتی می خواستم برای کنکورم شروع به خوندن کنم خیلی می ترسیدم، می ترسیدم نتیجه نگیرم و با این ترسیدنم شروع به حرکت نمی کردم، یه جورایی این ترسه، که به جای ایمان داخل قلب و روح من نهفته بود نمی گذاشت اون قدم اوله، اون قدم مهمه رو برای اهدافم بر دارم.
اما بلاخره شد، بلاخره تصمیم گرفتم که اون قدم اوله رو بردارم و دیدم که با برداشتن قدم اول، با تزریق کردن ایمان به خداوند در قلبم و حرکت کردن، چگونه خداوند داخل این مسیر منو از دست نجواهای ذهنم نجات داد و بهم یک اطمینان قلبی داد که وقتی تو به من ایمان داری منم هواتو دارم و به بهترین نحو هدایتت می کنم.
تا قبل از این ذهنم می گفت تو چیزی برای شروع نداری، نه برنامه ای نه کتابی، نه مشاوری و نه ازمونی پس شروعت بی فایدس چون تو اصلی ترین چیز هارو نداری و وقتی اینارو نداری پس می خوای چه جوری به چیزی که دلت می خواد برسی؟
و من به قول ذهنم اصلی ترین چیز رو نداشتم اما اون چیز برنامه و ازمون و مشاور و کتاب نبود، اون ایمان بود، ایمانی بود که نبودش مانع حرکتم می شد.
حتی موقع شروع فهم و درک اموزه های استاد هم ترس و نگرانی داشتم از اینکه از کجا شروع کنم، کجا اصله، کجا بیشتر مهمه اما با خودم گفتم کوثر تو باید شروع کنی باید ایمانتو به خدا ثابت کنی و بهش بگی که می دونم که تو هدایتم می کنی فقط نباید عجله داشته باشم همین…
خداوند مشتاق هدایت منه
پس مثل ابراهیم باش ایمانتو قوی کن و ترس به خودت راه نده چون انان که ایمان دارند نترسی بر انان است و نه غمگین می شوند.
من، کوثر همین جا به پروردگارم قول میدم که دیگه ترسی نداشته باشم برای شروع هر کاری و فقط ایمان داشته باشم که این ایمان همه چی هست و بس..
خداوندا من هیچ عجله ای ندارم چون می دونم تو در بهترین زمان و مکان منو به خواسته هام می رسونی.
من تسلیمم در برابر تو و همه چی رو به تو سپردم، من همه رو رها کردم و دیگه به اخرش فکر نمی کنم چون وقتی پشتیبانی مثل تو دارم چرا تسلیم نباشم، چرا اخه؟
خداجونم از تو ممنونم برای وجوت که به من ارامش و ایمان بیشتر رو میدی و شکرت به خاطر این اگاهی ها، هدایت ها و الهاماتت.
اول از همه میخوام از مریم جانم تشکر کنم بابت این روزشمار…چقدر تکاملی میتونه مارو تغییر بده ..چقدر احساس خوبی دارم و یقین دارم اخر این روزشمار من یه ادم دیگه هستم و کلی مدارم بالاتر رفته…
در رابطه با این فایل هم خیلی چیزا یاد گرفتم و اون حرف استاد ک گفتن اگر یه انسانی تونسته به یه جایگاهی برسه قطعا ماهم میتونیم ،باید بگم من قبلا پیامبران رو انسان های خاص و نظرکرده خداوند میدونستم و فک میکردم پیامبر شدن تو سرنوشتشون بوده اما الان دارم میفهمم پیامبر شدنشون بواسطه باورهاشون بوده و بخاطر اون از حد از کار کردن روی خودشون،نه بخاطر اینکه اونا با ما فرق دارن ،خود خداوند به حضرت محمد میگه به مردم بگو من هم درست مثل شما هستم…پس واقعا از داستان های حضرت ابراهیم الان میفهمم کار کردن روی خودمون میتونه تا کجاها ادامه داشته باشه ..تا جایی که انقدر تسلیم و محبوب خداوند بشیم که بتونیم الهاماتمون رو بی چون و چرا انجام بدیم البته اینم درک میکنم تازه اول راهم و نمیتونم این حد از ایمان رو داشته باشم اما میدونم کم کم نشانه هارو درک میکنم
و ایمانم قوی تر میشه به همون نسبتم سریعتر الهامات رو بدون اینکه حساب کتاب کنم،عملی میکنم و تا جایی میتونم پیش برم که بگم به نقطه تسلیم خداوند بودن نزدیک و نزدیکتر شدم
به نام الله .سلام خدمت استاد عزیز همه فایل های شما برای من بهترین هستن ولی چن تای منو تکون داد .یکی این فایل .توحید عملی 5 .فقط روی خدا حساب کن .چه کسی مالک توست .حاظریم برای هدف قربانی کنیم
این چند تا فایل همیشه منو زنده میکنن و استاد هیچ کس و هیچ کس مثل شما از الله نمیگید و تسلیم بودن در برابر رب اعتماد کردن ب فقط خودش .وقتی ترسی میاد من خودم میسپارم ب خودش .من یه مقدار چک داشتم باور کنید ترس تمام وجودم رو میگرفت و زود میومدم این چن فایل که نوشتم گوش میدادم ینی روزی بود ده بار فایل فقط رو خدا حساب کن گوش میدادم ب الله قسم اینقدر راحت حل شد گفتم یا الله تو همیشه پناه منی تو همیشه تکیه گاه منی .استاد من تو روز سوم سفرنامه هستم خیلی خوبه واقعا ازتون ممنونم و خانم شایسته انشالله عمری با عزت داشته باشید
به نام الله مهربان ،نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دستِ اوست، که محافظِ هر جنبنده ای است، که بدونِ اذنش برگی از درخت نمی افتد،
خدایا کمکم کن تاهرروز بیشتر باورت داشته باشم ، و انقدر موحدباشم که از هر آنچه که با “تسلیم بودنم در برابر تو ربّ” سخاوتمندم مغایر است، دست بشویم زیرا هیچ چیز نمی تواند از این بالاتر باشد، که انسان، پایه های تمامِ زندگی اش را بر “اعتماد به قدرتی بچیند و رفیق نیرویی باشد که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد و اتصالش با او دائمی است.
مهربان پروردگارم بهم تسلیم بودن رو بیاموز و کمکم کن توحید رو درعمل بکار ببرم که بقول استاد عباس منش عزیزم ،ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است .
خدایا تنها ترا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی .
من به هرخیری از جانب تو فقیرم معبودم ،سپاس گزارم که هدایتم کردی به سمت این آگاهی های توحیدی تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
وسپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم و مریم جون عزیز که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین.
واقعا قلبم باز میشه وقتی زمان این میرسه که بیام و باهاتون صحبت کنم و بنویسم از احساسی که دارم
قوی ترین پایه این سایت و قانونی که باعث شد من توی این سایت بمونم و هزاران نفری که نتیجه گرفتن این بوده که استاد توی اموزه هاشون اصل رو برامون تدریس کردن
و پایه همه ی صحبتاشون توحیدی هست
و توحیدی که پایه قرانی داره
وقتی اولین بار با این سایت اشنا شدم وقتی نگاه اگاهانه استاد رو میشنیدم قشنگ قلبم به این درک میرسید که پایه حرفا درسته و تو با تغییر فکرت و باورهات میتونی زندگیتو تغییر بدی
و چه چیزی زیبا تر از این قوانین که هیچ تغییری توی این قوانین و سنت الهی نیست و این شده بزرگترین شکر گذاری من توی هر زمانی
حالا بریم سراغ این رد پا و این فایل بی نظیر موضوع تسلیم بودم:
این رد پاها فرکانس خاصی داره که هر موقع شروع کردم به انجام و عمل و گوش دادن این فایلا،به طور معجزه اسایی جریان زندگیم هماهنگ میشه با موضوع فایلا
همینطور تسلیم بودن در مورد این جلسه، روزم قرار گرفته بود با موضوع ازمایش درونی من و میزان تسلیم بودنم در مقابل خداوند
روز دوم روز شمار ، توی مغازم فروشم خیلی خیلی پایین بود و من همش با افکار مثبت سعی کردم ذهنمو کنترل کنم رو نکات مثبت و شروع کردم به شکر گذاری و با احساس عالی اومدم و دیدگاهمو توی سایت گذاشتم
خلاصه دیروز که این جلسرو گوش کردم تا ظهر که میخواستم برم باشگاه ایه های قران رو گوش میکردم و با خدا صحبت میکردم که خدا من به تو باور دارم تو همیشه هوامو داشتی و داری
من بهت ایمان دارم که از رگ گردن هم بهم نزدیکتری
خلاصه با احساس خوب ظهر رفتم باشگاه ورزشمو کردم و برگشتم مغازه انگار توی قلبم گفت نگران چیزی نباش به همسر زنگ بزن و برو دنبالش و ببرش طبیعت حالتو عوض کن
توی مسیر که داشتم میرفتم و طبیعت زیبارو میدیدیمو خدارو سپاسگذاری میکردم هوا فوق العاده بود و سرد
یهو تو وجودم ازش خواستم خدایا اگه صدامو میشنوی ازت میخوام که یه اتیش اماده هدایت کن یکم کنارش باشیم و تو خدایی هرچی ازت بخوام برات کاری نداره و این گفتگو هارو تو وجودم داشتم
تا این که به یه جایی رسیدیم و پیاده شدیم و یه نیم ساعتی با همسرم پیاده روی کردیم و کلی حالمون عوض شد
موقعی که داشتیم یخ میکردیم از سرما همسرم گفت بیا یکم بریم دم یه غاری سر بزنیم ببینیم وضعیتش چجوریه(ما قبل ازدواجمون کلی توی اون غاره کمپ زده بودیمو با خدا رازو نیاز کرده بودیم)
به محض رسیدن به غار
الله اکبر یه عالمه بوتههههه خدا برامون جمع کرده بود توی گوشه غار و من با یه اشاره زدن فندک چنان گرمایی اونجا برامون ایجاد کرد که گفتم خداااایا تو چقدر رحمانی تو چقدر رئوفی
تو چقدر اگاهی به خواسته های ما
تو چقدرررر دانا و توانایی
و انسان چقدر زود توی ذهنش میتونه شرک رو جاری کنه و از یاد تو غافل بشه
خلاصه بعد گرم شدن کنار اتیش
انگار نه تنها تنمون گرم شده بود بلکه قلب جفتمون از وجود و حضور خداوند گرم شده بود
و توی راه برگشت طبیعت رویایی شب فقط خواسته هامونو به همدیگه میگفتیم انگار قشنگ واضح میدونستیم بهمون هر چی که میخوایم رو میده از بس احساس تسلیم بودن توی وجودمون جاری شده بود
و این رو قشنگ احساس کردم که ادم باید همه چیز رو از خدا بخواد
حتی احساس خوب و باور به اون رو از خودش مستقیم بخوایم
و حالا که تو مغازه نشستم و دارم کامنت میذارم و ایه های قرانی او داره قلبمو نوازش میکنه
دیروز که من نبودم همکارم یه فروش عالی تو مغازه داشته
و این یه جواب دیگه خداوند بهم نسبت به قوانین ثابتش بود
که تو وظیفت احساس خوبه تو قدم بزن و لذت ببر و همه چیز رو از من بخواه
تو عمل کن
من بهت میدم
و توی زندگی باید چیزهایی رو بهاشو بدی
و قربانی کنی برای خداوند
من فقط اینجا دارم یاد میگیرم همه ی غیر منطقی ها منطقی میشه
چه زیبا احساستون را بیان کردین چقدر لذت بردم از بیان احساسات و خواسته هاتون با همسرتون در کنار آتیشی که خداوند بوته ها را براتون در غار حرا آماده کرده بود و محیط را آماده کرد تا دونفر به راز و نیاز و درخواست خواسته هاتون از خداوند یکتا بپردازید حتی تجسم این صحنه هم لذت بخشه ، تبریک و تحسین بر شما ،حس شادی و عشق خداوندی بهم دادید ،خداوند زندگیتون رو غرق در شادی و نور و برکت و ثروت کند
بابت این لحظه خدا رو سپاس گزارم بابا این روشن بینی واحساس خوبی که دارم از خداوند بی همتا سپاس گزارم. واین که امروز راجب توحید دید م باز تر شد واقعا مو به تنم راست شد واحساس شور وشوقی که به این برنامه دارم هر لحظه بیشتر وبیشتر میشود این روزها بهتر ین ها واسم اتفاق میوفته و این بهترین رو با تمام وجودم احساس می کنم.از خدا سپاس فراوان دارم بابت اینکه این برنامه واین استاد گران قدر را بر سر راهم قرار داد.تا بتوانم هر لحظه به خودش نزدیک تر شم و به قدرت بی پایانش ایمان کامل بیاورم.امروز متوجه شدم که این همه تضاد در زندگیم فقط مخواسه ی چیزی رو به من نشان بده که به خودش پناه ببرم وجز خودش جلو کسی سر خم نکنم که بزرگ تر خود خداست بهترین خود خداست ثروت مند ترین خداست که و و و و و که زبانم قاصر است از گفتن توانمندیهایش آمید وارم که روزی مثل ابراهیم ش شوم توان مند وبا ایمان راسخ. …………
سلام دوستان
من ی بتی درذهنم داشتم که خداوند 12 سال پیش اونو شکست واون همسرم بود من 15 سال اونو عاشقانه می پرستیدم
حالا می بینم خدای من اراده کرده بود من به جز خودش کس دیگه ای رانپرستم ما الان روابط احساسی خیلی خوبی داریم ولی من سرسوزنی توکلم رابه کسی غیر ازخدای خودم نمی دهم
ماباید همه بت های درونی وبیرونی خودمون بشکنیم
بت بیرونی شامل اعتماد به شغل -اعتماد به همسر وفرزندان – اعتماد به دوست و آشنا وپارتی – اعتماد به سرمایه وثروت و…..
بت درونی شامل اعتماد به تواناییها و استعدادهای خودمون -غروروتکبر -خودبزرگ بینی وباورهای غلط که ما خدای خود قرارداده ایم وچون بتی می پرستیم
راستی یکی دیگر ازبت های من که درزندگی من فروریخت توکل واعتمادم به درآمد همسرم و وسرمایه ای که کسب کرده بودیم که همه به باد فنا رفت چون من به آنها تکیه کرده بودم پشتم خالی شد
سلام دوست خوبم
در مورد با بت های درونی و بیرونی، خیلی عالی نوشتی، بت قرار دادن شغل و با اعتماد به توانایی ها و استعداد های خودمون، منو به فکر فرو برد. تا حالا اینجوری به این دو مورد نگاه نکرده بودم، یه احساس آگاهی نابی در وجودم جاری شد، اینکه کم کم دار م شرک های مخفی وجودم رو می شناسم و به یاری تنها انرژی حاکم بر جهان، دونه دونه اونرا از بین می برم، واوووو چه راه طولانی در عین حال لذت بخشی.
ممنونم دوست خوبم.
برایت بهترینها را آرزومندم
سلام بر استاد توحیدی و مریم خانم شایسته و تمامی دوستان گلم 🌹
به امید تنها فرمانروای جهانیان رد پای روز سوم رو میزارم:
میخوام از روزی بگم که هر وقت یادم میاد فقط اشک میریزم و خداروشکر میکنم ،اون روز صبح زود از خواب بیدارشدم و رفتم کنار پنجره و یه حسی داشتم که با کلمات اومد روز زبونم گفتم :خدای من ،من هیچی نمیدونم حتی نمیدونم پشت سرم چه خبره ،خدایا من هیچ علمی و قدرتی ندارم واقعا یه حسی داشتم که نمیدونم چطوری بنویسمش انگار خسته بودم از روی خودم حساب کردن،از همش فکر کردن و توقع از عوامل بیرونی داشتن ،واقعا لحظه تمام بدنم آرام گرفت اون لحظه ای که چشمم به آسمون بود و بلند گفتم خدا من تسلیمتم و نمیدونین چه لحظه ای چه آرامشی اصلا انگار تو آغوش خدا بودم انگار همون لحظه هیچ نگرانی ترسی مانعی وجود نداشت و همون لحظه بزرگترین آرزومو مرور کردم (برای ذهنم بزرگ بود نه برای خدا) انگار بهش رسیده بودم انگار خیالم راحت شد و من دیوانه شدم فقط.
اون روز تمام طول روز مدام به خدا میگفتم خدایا دلم میخواد پسرمم بدون گوشزد کردن من این کارها رو انجام بده تو خودت انجام بده ،و نمیدونید چند لحظه بعد کارها انجام شد تازه خود پسرمم تعجب کرده بود و گفت مامان دقت کردی امروز خودم این کارهارو انجام دادم اصلا تو بهم نگفتی و…
آخ خداااااای من بی نهایت ازت سپاسگزارم برای وجودت برای حال خوبم و خیلی اتفاقات اینطوری که همش انجام شد همون کارهایی که فکر میکردم تا خودم دست بکار نشم اتفاق نمیوفته ،خودم باید جورشو بکشمممم……
واقعا دارم به خودم میگم که الهه تو چه چیزی میخوای که خداوند نمیتونه انجامش بده ، ؟محدودیت داره؟ از عهده ای انجامش برنمیاد؟؟
پس چرا خودمو نمیندازم بغلش ،چرا برای خودم ارزش قائل نیستم ،چرا به خودم ستم میکنم و خودم از جریانی از آرامشها و نعمتها محروم میکنم اآخهههه؟؟؟؟چرا انقدر دارم تو حاشیه میپلکم چرا رها نمیکنم اخههههه
خدای من ازت میخوام هدایتم کن به خودت به آغوشت به رهایی 🙏🙏
استاد عزیزم من توی فایل قبلی هم گفتم من مهاجرت کردم و فقط میخوام خود خود خدا کارمو انجام بده ثروت ،نعمت ،آرامش ،سعادت بهم بده و برای من همه چیز بشه در غربت ،چون بهش توکل کردم ،چون امید دارم ،چون همه چیز اونه ❤️❤️❤️
راستی استاد عزیزم امروز که داشتم قرآن میخوندم و یادداشت برداری میکردم اصلا یهو خود خود خدا اومد یه مسئله رو برام روشن کرد :بحث مدارها و اینکه شما همیشه میگفتید زمانیکه نگرانم احساسم بد با هر دلیل و منطقی تو داری در مسیر ناخواسته هات قدم برمیداری ،همیشه میشنیدم و انگار میفهمیدم اما امروز دیدم تا به امروز نفهمیده بودمش،واقعا قلبم باز شد انگار کاملا برام واضح شد و حال خیلی خوبی تجربه کردم ❤️❤️
الهیی صدهزارمرتبه ازت سپاسگزارم برای این روز از سفرم که فوق العاده بود و این میئله رو درک کردم 🌹🌹
سپاسگزارم ازتون استاد مهربانم 🙏🙏
سلام
روزشمار تحول زندگی من
روز 3
فایل بسیار فوق العاده ی اعتماد به رب
حضرت ابراهیم، الگو و اسطوره ی قرآن و رفیق صمیمی الله!
واقعا این صفت و لقب چقدر سنگین و عظیمه که خدا به حضرت ابراهیم نسبت میده و میگه که اون خلیل الله یا رفیق صمیمی من هست
آفرین به حضرت ابراهیم که تونست با ایمانش و با طی کردن یک تکامل و یک مسیر و پروسه به این جایگاه برسه که خدا بهش بگه خلیل الله
نکته اینجاست که این شخص یک شبه و از همون روز اول این مقام رو نداشته
نه پیامبر زاده بوده و نه خدا پرست!
واقعا خیلی حرف داره این موضوع
شخصی که فرزند یک فرد مشرک و بت پرست بود، شخصی که زمانی ماه و ستاره و خورشید رو میپرستید، به جایی برسه و مسیری رو بره که از تمااااام افراد تاریخ و تمام پیامبرها مقامش بالاتر باشه و برای تمام پیامبر های بعد خودش الگو باشه و برای حضرت محمد الگو باشه و خدا به حضرت محمد که این همه بزرگ و با عظمت هست بگه که اقا تو باید از ابراهیم الگو بگیری…
خیلی حرف داره واقعا خیلی حرف داره..این نشون میده میشه بدون هیچ چیزی و صرفا با هدایت الله به مقام خلیل اللهی رسید
مگه حضرت ابراهیم کسی رو دیده بود؟ مگه پیامبری قبل از اون وجود داشت که ازش درس بگیره یا الگو بگیره یا بهش یاد داده باشن؟
مگه این مسائل اصلا موضوعیت داشت اونوقع؟
اما میبینیم که یک خواسته و یک نیاز به نیرویی قدرتمند و در ادامه دنبال کردن این خواسته ابراهیم رو به چه جایگاهی میرسونه
کسی که زمانی ماه و ستاره رو رب خودش عنوان کرده بود
یعنی واقعا میشه در عمر یک انسان و حتی خیلی زودتر، از شرک مطلق و از یک خانواده و پدر مشرک و از یک جامعه ی شرک زده و بت پرست بشیم ابراهیم
شرایطی که حضرت ابراهیم داشت
و ایشون باید برای همه ی ما الگو باشه،
به خودمون هزار بار بگیم، حضرت ابراهیم اول ماه و ستاره و خورشید میپرستید، اول تو راه درست نبود، اما طلب هدایت کرد و هدایت شد و گذشتش هیچ مانعی نشد از اینکه به برترین انسان تاریخ برسه…
این نشون میده گذشته هیچ گونه تاثیری نداره تو زندگی فرد، اگر که تغییر کنه
حضرت ابراهیم الگوی بسیار خوبیه برای ما که میگه اگه حتی پدرت مشرک باشه و جامعه ی تو هم تو همین فضا ها باشه، دلیل نمیشه تو نتونی تغییر مسیر بدی و نتونی بشی رفیق صمیمی رب!
اگه کسی پدرانش باورهای خوبی نداشته باشن و مشرکانه باشه باوراشون، این باورها به فرزندان و نسل های بعدیشونم منتقل میشه، اما میبینیم که ابراهیم چه کنترل ذهنی انجام داد و چه جهادی به پا کرد تا تونست اون رویه رو عوض کنه و یه جریان عظیم راه بندازه که میبینیم بعدش چندین پیامبر راهش رو رفتن و اون نسل عوض شد کلا
چه الگویی بهتر از ابراهیم؟
این مورد رو هم باید به خودمون یاداوری کنیم که اقا حضرت ابراهیم خودش هیچ الگویی نداشتا!!!!
یعنی در این صورت کار سخت تر میشه برای فرد، که خودش هیچ الگویی نداشت اما راه رو رفت و به نتیجه و هدف رسید و نه به نتیجه ی عادی ، بلکه به بالاترین حد که خلیل اللهی هست رسید
باز هم به ما میگه که حتی اگه توی موضوعی کسی کاری رو نکرده و الگویی وجود نداره دلیل نمیشه تو نتونی برسی…
مورد دیگه اینکه حضرت ابراهیم از همه چیش برای خدا میگذره و حاضره در عمل این رو نشون بده، اینکه خواب میبینه باید بچش رو قربانی کنه و تصمیم رو عملی میکنه و میاد با فرزندش در میون میزاره موضوع رو و اقدام میکنه برای اینکار که در لحظه های آخر خدا منصرفش میکنه و قربانی فرستاده میشه
کسی که از فرزندش، که شاید عزیزترین فرد زندگیش باشه میگذره، برای اینکه توحید تو وجودش رخنه کرده
کسی که باج نمیده به قدرت های زمانش، اینکه میبرنش تو آتیش میندازنش اما اون آرامش و اون باورها توی دل آتیش براش گلستان میشه و اصلا ابراهیم تو مداری نیست که بخواد آتیش بهش نزیک بشه حتی اگه از نظر فیزیکی توی دلش باشی، مثل آب و روغن که حتی اگه بهم چسبیده باشن، باهم قاطی نمیشن و محتواشون مخلوط نمیشه باهم…
آره…موضوع تسلیم بودنه…تسلیم محض و با رهایی و سرپردگی کامل
مثل اینکه خودت رو از یه بلندی پرت کنی پایین، با این باور که مطمئنم اون پایین هیچ آسیبی به من نمیرسه و یچیزی هست که روش بیفتم
چقدر فرد باید تسلیم و سرسپرده باشه که اینکارارو کنه…
از خدا میخوام که من رو به مسیری هدایت کنه که بشم خلیل الله و بشم رفیق صمیمی خودش و به این جایگاه و مقام برسم و حتی از حضرت ابراهیم هم بالاتر و بشه جایگاه و ایمان و توحیدم
.
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خداوند بخشنده و مهربان
روز سوم سفرنامه شروع با فایل «اعتماد به رب»، پیام ابراهیم از قربانی کردن فرزندش
خداوندا، پروردگارم شکرت به خاطر وجود این همه اگاهی، وجود این همه نشانه که برای هدایت هرچه بیشترم به سمتم نازل می کنی.
شکرت به خاطر وجود ابراهیم که با این ایمان و توکلی که داشت به ما نشان داد که چقدر با ایمان داشتن به تو ارامش بیشتری داریم چون می دونیم که یک خدایی که همه قدرت در دستان اوست هواتو داره و تو نیاز نیست این همه نگرانی و ترس داشته باشی، فقط باید بشینی که اون برات خدایی کنه. بهش ایمان داشته باشی و بدونی که با همین ایمانه که می تونی از پس هر مشکلی بر بیای.
یادمه یه زمانی ایمان رو فقط توی اینکه خداوند رو قبول داشته باشی و بدونی که یک خدایی هم هست می دیدم.
اینکه می گفتن کافران به خاطر این کافرن که به خداوند ایمان ندارند ومن چه ساده فکر می کردم یعنی فقط قبول وجود خداوند ولی حالا فهمیدم ایمان یعنی نترسیدن، یعنی شجاعت، یعنی بدون اینکه بدونی که ته این راهی که میری چیه و ایا موفق میشی یا نه به دل راه بزنی و فقط به اون ایمان داشته باشی و به یاد داشته باشی که با برداشتن قدم اول خداوند تورو هدایت می کنه.
یادم میاد این جمله رو چند ماه پیش خوندم که «ایمان یعنی برداشتن قدم اول حتی اگر کل راه رو نمی بینی» اما انگار الان تازه معنی شو درک کردم، تازه مفهومشو فهمیدم.
فهمیدم که باید حتی اگه ته راهی که می خوام برم رو نمی بینم باز هم ابراهیم گونه به خداوند ایمان داشته باشم و بدونم که خداوند همان طور که ابراهیم رو که بهش ایمان داشت هدایت کرد، من هم اگر بهش ایمان داشته باشم به بهترین شیوه هدایت می کنه.
هروقت می خواستم یا حتی الان که می خوام کاری رو شروع کنم این ذهن منطقی و نجواگرم از ته اون راه حرف می زنه میگه اخه تو که تهشو ندیدی، می تونی تضمین کنی که بهش برسی، مطمئنی تهش خوبه، مطمئنی بهش میرسی و هی منو از برداشتن قدم اول برای حرکت داخل اون راه منع می کنه و من هم به راحتی کنار می کشیدم بدور از اینکه مهم ترین قدم همون قدمه اولمه زیرا ایمانتو ثابت می کنه.
این جمله رو یادم نمیره که می گفتن از تو حرکت از خدا برکت و معنی شو می فهمم و درک می کنم که وقتی که تو با ایمان و توکل به خداوند قدم بر می داری اون هم با هر قدمت هدایت هاش و برکت هاش به طرفت بیشتر و بیشتر میشه.
وقتی می خواستم برای کنکورم شروع به خوندن کنم خیلی می ترسیدم، می ترسیدم نتیجه نگیرم و با این ترسیدنم شروع به حرکت نمی کردم، یه جورایی این ترسه، که به جای ایمان داخل قلب و روح من نهفته بود نمی گذاشت اون قدم اوله، اون قدم مهمه رو برای اهدافم بر دارم.
اما بلاخره شد، بلاخره تصمیم گرفتم که اون قدم اوله رو بردارم و دیدم که با برداشتن قدم اول، با تزریق کردن ایمان به خداوند در قلبم و حرکت کردن، چگونه خداوند داخل این مسیر منو از دست نجواهای ذهنم نجات داد و بهم یک اطمینان قلبی داد که وقتی تو به من ایمان داری منم هواتو دارم و به بهترین نحو هدایتت می کنم.
تا قبل از این ذهنم می گفت تو چیزی برای شروع نداری، نه برنامه ای نه کتابی، نه مشاوری و نه ازمونی پس شروعت بی فایدس چون تو اصلی ترین چیز هارو نداری و وقتی اینارو نداری پس می خوای چه جوری به چیزی که دلت می خواد برسی؟
و من به قول ذهنم اصلی ترین چیز رو نداشتم اما اون چیز برنامه و ازمون و مشاور و کتاب نبود، اون ایمان بود، ایمانی بود که نبودش مانع حرکتم می شد.
حتی موقع شروع فهم و درک اموزه های استاد هم ترس و نگرانی داشتم از اینکه از کجا شروع کنم، کجا اصله، کجا بیشتر مهمه اما با خودم گفتم کوثر تو باید شروع کنی باید ایمانتو به خدا ثابت کنی و بهش بگی که می دونم که تو هدایتم می کنی فقط نباید عجله داشته باشم همین…
خداوند مشتاق هدایت منه
پس مثل ابراهیم باش ایمانتو قوی کن و ترس به خودت راه نده چون انان که ایمان دارند نترسی بر انان است و نه غمگین می شوند.
من، کوثر همین جا به پروردگارم قول میدم که دیگه ترسی نداشته باشم برای شروع هر کاری و فقط ایمان داشته باشم که این ایمان همه چی هست و بس..
خداوندا من هیچ عجله ای ندارم چون می دونم تو در بهترین زمان و مکان منو به خواسته هام می رسونی.
من تسلیمم در برابر تو و همه چی رو به تو سپردم، من همه رو رها کردم و دیگه به اخرش فکر نمی کنم چون وقتی پشتیبانی مثل تو دارم چرا تسلیم نباشم، چرا اخه؟
خداجونم از تو ممنونم برای وجوت که به من ارامش و ایمان بیشتر رو میدی و شکرت به خاطر این اگاهی ها، هدایت ها و الهاماتت.
شکرت
به نام خدا
روز سوم سفرنامه💛
سلام به استاد قشنگم و مریم جان عزیزم
اول از همه میخوام از مریم جانم تشکر کنم بابت این روزشمار…چقدر تکاملی میتونه مارو تغییر بده ..چقدر احساس خوبی دارم و یقین دارم اخر این روزشمار من یه ادم دیگه هستم و کلی مدارم بالاتر رفته…
در رابطه با این فایل هم خیلی چیزا یاد گرفتم و اون حرف استاد ک گفتن اگر یه انسانی تونسته به یه جایگاهی برسه قطعا ماهم میتونیم ،باید بگم من قبلا پیامبران رو انسان های خاص و نظرکرده خداوند میدونستم و فک میکردم پیامبر شدن تو سرنوشتشون بوده اما الان دارم میفهمم پیامبر شدنشون بواسطه باورهاشون بوده و بخاطر اون از حد از کار کردن روی خودشون،نه بخاطر اینکه اونا با ما فرق دارن ،خود خداوند به حضرت محمد میگه به مردم بگو من هم درست مثل شما هستم…پس واقعا از داستان های حضرت ابراهیم الان میفهمم کار کردن روی خودمون میتونه تا کجاها ادامه داشته باشه ..تا جایی که انقدر تسلیم و محبوب خداوند بشیم که بتونیم الهاماتمون رو بی چون و چرا انجام بدیم البته اینم درک میکنم تازه اول راهم و نمیتونم این حد از ایمان رو داشته باشم اما میدونم کم کم نشانه هارو درک میکنم
و ایمانم قوی تر میشه به همون نسبتم سریعتر الهامات رو بدون اینکه حساب کتاب کنم،عملی میکنم و تا جایی میتونم پیش برم که بگم به نقطه تسلیم خداوند بودن نزدیک و نزدیکتر شدم
خدایا شکرت🥰
به نام الله .سلام خدمت استاد عزیز همه فایل های شما برای من بهترین هستن ولی چن تای منو تکون داد .یکی این فایل .توحید عملی 5 .فقط روی خدا حساب کن .چه کسی مالک توست .حاظریم برای هدف قربانی کنیم
این چند تا فایل همیشه منو زنده میکنن و استاد هیچ کس و هیچ کس مثل شما از الله نمیگید و تسلیم بودن در برابر رب اعتماد کردن ب فقط خودش .وقتی ترسی میاد من خودم میسپارم ب خودش .من یه مقدار چک داشتم باور کنید ترس تمام وجودم رو میگرفت و زود میومدم این چن فایل که نوشتم گوش میدادم ینی روزی بود ده بار فایل فقط رو خدا حساب کن گوش میدادم ب الله قسم اینقدر راحت حل شد گفتم یا الله تو همیشه پناه منی تو همیشه تکیه گاه منی .استاد من تو روز سوم سفرنامه هستم خیلی خوبه واقعا ازتون ممنونم و خانم شایسته انشالله عمری با عزت داشته باشید
الله یار و یاورتون
به نام الله مهربان ،نیروی برتر که مدیریت همه ی جهان به دستِ اوست، که محافظِ هر جنبنده ای است، که بدونِ اذنش برگی از درخت نمی افتد،
خدایا کمکم کن تاهرروز بیشتر باورت داشته باشم ، و انقدر موحدباشم که از هر آنچه که با “تسلیم بودنم در برابر تو ربّ” سخاوتمندم مغایر است، دست بشویم زیرا هیچ چیز نمی تواند از این بالاتر باشد، که انسان، پایه های تمامِ زندگی اش را بر “اعتماد به قدرتی بچیند و رفیق نیرویی باشد که برگی بدون اذنش از درخت نمی افتد و اتصالش با او دائمی است.
مهربان پروردگارم بهم تسلیم بودن رو بیاموز و کمکم کن توحید رو درعمل بکار ببرم که بقول استاد عباس منش عزیزم ،ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است .
خدایا تنها ترا میپرستم و تنها ازتو یاری میجویم منو به راه راست هدایت کن راه کسانی که به آنها نعمت دادی .
من به هرخیری از جانب تو فقیرم معبودم ،سپاس گزارم که هدایتم کردی به سمت این آگاهی های توحیدی تا خوب زندگی کنم و کمک کنم جهان جای بهتری برای زیستن باشه.
وسپاسگزارم از شما استاد عباس منش عزیزم و مریم جون عزیز که این آگاهی ها رو دراختیارمون قرارمیدین.
عشق برای خانواده بزرگم در سرزمین توحیدی عباس منش.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و عشق به همه همسفرای روز شمار زندگی
واقعا قلبم باز میشه وقتی زمان این میرسه که بیام و باهاتون صحبت کنم و بنویسم از احساسی که دارم
قوی ترین پایه این سایت و قانونی که باعث شد من توی این سایت بمونم و هزاران نفری که نتیجه گرفتن این بوده که استاد توی اموزه هاشون اصل رو برامون تدریس کردن
و پایه همه ی صحبتاشون توحیدی هست
و توحیدی که پایه قرانی داره
وقتی اولین بار با این سایت اشنا شدم وقتی نگاه اگاهانه استاد رو میشنیدم قشنگ قلبم به این درک میرسید که پایه حرفا درسته و تو با تغییر فکرت و باورهات میتونی زندگیتو تغییر بدی
و چه چیزی زیبا تر از این قوانین که هیچ تغییری توی این قوانین و سنت الهی نیست و این شده بزرگترین شکر گذاری من توی هر زمانی
حالا بریم سراغ این رد پا و این فایل بی نظیر موضوع تسلیم بودم:
این رد پاها فرکانس خاصی داره که هر موقع شروع کردم به انجام و عمل و گوش دادن این فایلا،به طور معجزه اسایی جریان زندگیم هماهنگ میشه با موضوع فایلا
همینطور تسلیم بودن در مورد این جلسه، روزم قرار گرفته بود با موضوع ازمایش درونی من و میزان تسلیم بودنم در مقابل خداوند
روز دوم روز شمار ، توی مغازم فروشم خیلی خیلی پایین بود و من همش با افکار مثبت سعی کردم ذهنمو کنترل کنم رو نکات مثبت و شروع کردم به شکر گذاری و با احساس عالی اومدم و دیدگاهمو توی سایت گذاشتم
خلاصه دیروز که این جلسرو گوش کردم تا ظهر که میخواستم برم باشگاه ایه های قران رو گوش میکردم و با خدا صحبت میکردم که خدا من به تو باور دارم تو همیشه هوامو داشتی و داری
من بهت ایمان دارم که از رگ گردن هم بهم نزدیکتری
خلاصه با احساس خوب ظهر رفتم باشگاه ورزشمو کردم و برگشتم مغازه انگار توی قلبم گفت نگران چیزی نباش به همسر زنگ بزن و برو دنبالش و ببرش طبیعت حالتو عوض کن
توی مسیر که داشتم میرفتم و طبیعت زیبارو میدیدیمو خدارو سپاسگذاری میکردم هوا فوق العاده بود و سرد
یهو تو وجودم ازش خواستم خدایا اگه صدامو میشنوی ازت میخوام که یه اتیش اماده هدایت کن یکم کنارش باشیم و تو خدایی هرچی ازت بخوام برات کاری نداره و این گفتگو هارو تو وجودم داشتم
تا این که به یه جایی رسیدیم و پیاده شدیم و یه نیم ساعتی با همسرم پیاده روی کردیم و کلی حالمون عوض شد
موقعی که داشتیم یخ میکردیم از سرما همسرم گفت بیا یکم بریم دم یه غاری سر بزنیم ببینیم وضعیتش چجوریه(ما قبل ازدواجمون کلی توی اون غاره کمپ زده بودیمو با خدا رازو نیاز کرده بودیم)
به محض رسیدن به غار
الله اکبر یه عالمه بوتههههه خدا برامون جمع کرده بود توی گوشه غار و من با یه اشاره زدن فندک چنان گرمایی اونجا برامون ایجاد کرد که گفتم خداااایا تو چقدر رحمانی تو چقدر رئوفی
تو چقدر اگاهی به خواسته های ما
تو چقدرررر دانا و توانایی
و انسان چقدر زود توی ذهنش میتونه شرک رو جاری کنه و از یاد تو غافل بشه
خلاصه بعد گرم شدن کنار اتیش
انگار نه تنها تنمون گرم شده بود بلکه قلب جفتمون از وجود و حضور خداوند گرم شده بود
و توی راه برگشت طبیعت رویایی شب فقط خواسته هامونو به همدیگه میگفتیم انگار قشنگ واضح میدونستیم بهمون هر چی که میخوایم رو میده از بس احساس تسلیم بودن توی وجودمون جاری شده بود
و این رو قشنگ احساس کردم که ادم باید همه چیز رو از خدا بخواد
حتی احساس خوب و باور به اون رو از خودش مستقیم بخوایم
و حالا که تو مغازه نشستم و دارم کامنت میذارم و ایه های قرانی او داره قلبمو نوازش میکنه
دیروز که من نبودم همکارم یه فروش عالی تو مغازه داشته
و این یه جواب دیگه خداوند بهم نسبت به قوانین ثابتش بود
که تو وظیفت احساس خوبه تو قدم بزن و لذت ببر و همه چیز رو از من بخواه
تو عمل کن
من بهت میدم
و توی زندگی باید چیزهایی رو بهاشو بدی
و قربانی کنی برای خداوند
من فقط اینجا دارم یاد میگیرم همه ی غیر منطقی ها منطقی میشه
همه نشدنا شدنی میشه
هر کجا دردی دوا انجا رود
هرکجا مشکل جواب انجا رود
هرکجا کشتی آب آنجا رود
از خدا میخوام که ایمانم رو مثل ابراهیم قوی کنه
توی نا امیدی ها امید رو تو قلبم جاری بکنه
و از بندگان مخلص و شایستش در دنیا و اخرت قرار بده
حمدو ستایش تنها مخصوص توست معبودم
ردپای روز سوم
22اذر 1403
سلام دوست هم فرکانسی
چه زیبا احساستون را بیان کردین چقدر لذت بردم از بیان احساسات و خواسته هاتون با همسرتون در کنار آتیشی که خداوند بوته ها را براتون در غار حرا آماده کرده بود و محیط را آماده کرد تا دونفر به راز و نیاز و درخواست خواسته هاتون از خداوند یکتا بپردازید حتی تجسم این صحنه هم لذت بخشه ، تبریک و تحسین بر شما ،حس شادی و عشق خداوندی بهم دادید ،خداوند زندگیتون رو غرق در شادی و نور و برکت و ثروت کند
سلام خدمت استاد عزیز عید بر شما و کلیه دوستان مبارک باشه عالی بود ان شاالله موفق باشید
بر شما هم مبارک دوست گرامی.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …
سلام
بر همه دوستان عزیز وآقا سید گرامی
بابت این لحظه خدا رو سپاس گزارم بابا این روشن بینی واحساس خوبی که دارم از خداوند بی همتا سپاس گزارم. واین که امروز راجب توحید دید م باز تر شد واقعا مو به تنم راست شد واحساس شور وشوقی که به این برنامه دارم هر لحظه بیشتر وبیشتر میشود این روزها بهتر ین ها واسم اتفاق میوفته و این بهترین رو با تمام وجودم احساس می کنم.از خدا سپاس فراوان دارم بابت اینکه این برنامه واین استاد گران قدر را بر سر راهم قرار داد.تا بتوانم هر لحظه به خودش نزدیک تر شم و به قدرت بی پایانش ایمان کامل بیاورم.امروز متوجه شدم که این همه تضاد در زندگیم فقط مخواسه ی چیزی رو به من نشان بده که به خودش پناه ببرم وجز خودش جلو کسی سر خم نکنم که بزرگ تر خود خداست بهترین خود خداست ثروت مند ترین خداست که و و و و و که زبانم قاصر است از گفتن توانمندیهایش آمید وارم که روزی مثل ابراهیم ش شوم توان مند وبا ایمان راسخ. …………
به امید روزهای روشن.
سید حمید هاشمی دوست خوبم ماشاءالله به این ایمان و یقین. مبارک وجودتان.
هر چی آرزوی خوبه مال تو …