اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلاااااام و صد سلام به استادم ،،،،استاد جان من ،استادی که به قول یکی از دوستان گلوی خداست برای ما تا حرفای اونو به ما بگه،،،،،استاد عزیزی که خودش اول عمل کننده است ……
استاد عزیزم چطوری و با چه زبونی تشکر کنم از شمایی که دست خدا شدی برام تا بهتر و زیباتر خدامو بشناسم ،،،تا بفهمم چقدررررر خداوند دوستم داره و عاشق منه،،،خدایی که از من مشتاق تره که به خواسته هام برسم
یه فلش بک میزنم به گذشته،،،گذشته ای که خالی بود از خدا
گذشته ای که پر بود از وابستگی به آدما
نتیجه ام چیزی جز بدبختی و غم نبود،یادمه خیلی قبل ها روی ادما حساب میکردم بجای حساب روی خدا،وابستع میشدم و تعجب میکردم چرا آدما از دورم میرن و دور میشن،،،،،،نمیدونستم این قانون خداونده که به محض اینکه روی کسی غیر خودش حساب میکنی تمام جهانو صف میکنه تا بهت ثابت کنه تووو فقط باید عاشق اون باشی :)))))
34. رد پای سی و چهارمین روز از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
توحید !!!
من تا چند روز پیش یه سری اشتباهاتی درمورد درک و فهم توحید داشتم و خدا بهم فهموند که درکم درست نبوده
و فایل توحید عملی قسمت 7 و 4 رو که گوش دادم سعی کردم بهش عمل کنم
امروز حالم فوق العاده عالی بود تمرین کلاس رنگ روغن رو انجام داده بودم با عشق و منتظر بودم ببرم سرکلاس تا به استاد نقاشیم نشون بدم
وقتی رسیدم و یکی یکی تمرینامونو نگاه کرد به دختری که باهاش دوست شدم کنارم نشسته بود رسید گفت رنگ و محو کردن کارش عالی شده و بعد کار منم دید همینو گفت
خیلی خدارو شکر کردم که تونستم یاد بگیرم
و با عشق ادامه میدم
ولی ته دلم داشتم به چند تا چیز فکر میکردم
به پرداخت هزینه های کلاس رنگ روغن و طلا و جواهرات
و عملا کاری نکرده بودم که از فروش نقاشی درآمد داشته باشم و ایده هایی که خدا بهم داد چون ده روزو فقط پای نقاشیم نشستم که رنگ کنم تا برسدنم به نمایشگاه
بعد که کلاس تموم شد استادم گفت شما دو نفر چون خوب کار کرده بودین توقعمو بالاتر بردین دفه بعد بهتر از الان میخوام کاراتونو ببینم
الان که این حرف استادمو نوشتم یادم اومد که ببین
مثلا وقتی خدا بهت نشونه هاشو میفرسته یا برات کاراتو انجام میده توقعت از خدا بالا میره و ازش بیشتر میخوای تا از فراوانی از همه جهت بهت عطا کنه
یا اینکه الان که تو یه سری ایرادای کارتو که خدا بهت نشون داد در مورد توحید عملی که تو قسمت 7 و 4 بود الان خدا دوست داره که بیشتر عمل کنی بهشون
من بعد کلاسم رفتم ولیعصر تا از کامپیوتر فروشیا قیمت بگیرم ،قصد داشتم یه گردنبند طلا که از مادرم هدیه گرفتمو بفروشم
ولی کامپیوتر خیلی گرون تر بود
من که اومدم خونه تو آسانسور مدیر ساختمونمونو دیدم یهویی ازم پرسید که چیکار کردی رفتی شهرداری ؟؟؟؟؟
گفتم نه نرفتم ،آخه من پارسال خیلی دوست داشتم رو دیوار پشت بوممون یه پروانه بکشم عاشق رنگ کردن دیوارم ولی اهالی ساختمونمون که اجازه دادن یه نفر گفت اگه شهرداری ببینه ممکنه جریمه بگیرن اول برو اجازه بگیر بعد بیا رنگ کن من بعد اون اصلا نرفته بودم شهرداری و بیخیالش شده بودم
ولی هربار همسایه هامون منو میبینن میپرسن چی شد پروانه رو کشیدی و من میگفتم نه
الان که ازم پرسید ته دلم گفتم خدای من الان با این یادآوری میگی که زود برو و این ایده رو انجام بده و حرکت کن
دائم سوال کردم خدا چیکار کنم ؟ چه کاری باید انجام بدم تا هزینه تمام چیزایی که میخوام رو بدست بیارم ؟؟
گفتم خدا بهم بگو و رفتم باز قسمت گالری گوشیم که فایلای استاد بود باز مثل همیشه بالا پایین زدم تا یکی رو که دستمو رو فایل گذاشتم گوش بدم
از وقتی اینجوری دارم گوش میدم و از خدا قبلش سوال میکنم که چی الان لازمه بشنوم دقیقا خدا جواب و با اون فایل بهم میگه
و من دیدم مصاحبه با استاد قسمت 9 اومد
یادم نبود چی گفتن استاد وقتی گوش دادم دیدم
همون قسمته که استاد گفتن مثال نقاشی و علاقه و حرکت کردن در راستای علاقه رو میگفتن
که حرکت کن و ببین چجوری خدا بقیه شو درست میکنه
بعد یهو گفتم وای طیبه
چقدر خدا بهت ایده داد و تو فقط مشغول یه کار شدی و از اونا غافل شدی
اینکه درست کردن جاکلیدی و فروشش
رفتن به شهرداری برای رنگ دیوار
رفتن به عمده فروشیا برای فروش جاکلیدی های نقاشی عمده
رفتن به هتل اسپیناس و نقاشیمو بردن به اونجا
وای همه اینا یادم اومد
با وجود خستگی که داشتم و خوابم میومد زود بلند شدم و چوبارو حاضر کردم و گفتم خدایا چشم
میدونم باید عمل کنم ولی این هفته سعی میکنم یکی یکی انجامشون بدم
و الان من نصف کارمو رنگ کردم و حاضر میکنم و فردا برم بازار و به عمده فروشیا کارامو نشون بدم و حرکت کنم
الان که اومدم رد پای امروزمو ببینم دیدم دقیقا توضیحات این قسمت در مورد همین فکرا و حرفایی بود که من با خدا میزدم
این هفته عمل میکنم به ایده هایی که خدا بهم داده و میام از نتایجش بهتون میگم
چند روزه که یادم میاد استاد میگفتن که با نتایجتون با من حرف بزنین
وگرنه همه بلدن حرف بزنن
تمام سعیمو میکنم این هفته و هر روز و هر روز که حرکت کنم و از خدا کمک بخوام
برای تک تکون عشق و شادی و سلامتی و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
سپاسگزار و سجده کن خدایی هستم که بهم لطف کرد و منت گذاشت و خودش رو بهم نشون داد
خدایی که در ذهنم فقط کسی بود ک دائم میخواهد من عذاب کند
خدایی رو سپاسگزارم که وقتی با توکل بر او قدمی برداشتم و با این که هیچ شناختی ازش نداشتم و اون همین توکل کلامی رو ازم قبول کرد و نگذاشت که در راه گمراهی بروم و رو زدن به آدم های ضعیف و حقیرش و پیشنهاد رشوه های منو برای این که میخاست خودش رو بهم نشون بده بدون نتیجه گذاشت
این خدا میتونست منو واگذار کنه به خلقش و کار منو از طریق اونا راه بندازه جوری که من تا آخر عمر مشرک بمونم اما منت گذاشت سرم و همه آدم هایی که روشون حساب میکردم رو بی اثر کرد
خدایی که وقتی از همه آدم ها بریدم که این هم لطف خودش بود و به سمتش برگشتم و بهش گفتم خدایا من با توکل بر تو حرکت کردم درهایی رو به رویم باز کرد که تا خالا من همچین معجزاتی ن در زندگی خودم و ن در زندگی اطرافیان ندیده ام
اما پناه میبرم به خودش از شیطان و ترفندهای که از چپ و راست و جلو وعقب حمله میکنه
همه چیز دوباره برگشت به صفر وقتی من نتیجه مستقیم شرک و وابسته شدن به خلقش رو دیدن
و نابود شدم نابود
این قدر درد داشت که بعضی موقع ها فکر میکنم که کاش واردش نمیشدم از اول
اما خودش میاد بهم میگه بنده من ادامه بده باز هم حرکت کن اگر باز هم اشتباه کنی شک نکن که میبخشمت تو فقط حرکت کن و رشد کن
میدونم دوباره داره اتفاقات عالی میفته
و من این روز ها به لطف خودش بابت دست هاش سپاسگزارم و میدونم که هر لحظه آدمهای بهتری سر راهم قرار میگیرن و همه از جهت خود اوست
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل و دوستان سایت توحیدی استاد عباسمنش
روز 34 ام از تحول زندگی من
«تمام اتفاقات زندگی ما نتیجه فرکانس های خودمان است»
یه جمله کلیدی که بله توحید یعنی کسی نیستوفقط منم و اصل و اساس و ذات من که همون انرژی که خدا مینامیم و این انرژی که قدرت رو به من داده و داره خلق میکنه آنچه که بهش توجه میکنم رو گسترش میده
خدایا چه قانون شگفت انگیزی چه سیستم و برنامه مهیجی…
همیشه فکر میکردم من خیلی آدم درستی ام خیلی به خدا نزدیکم
از یه سری جنبه ها خوب بودم انصافا ولی یه بعد هایی از زندگیم به شدت داغون
اروم اروم تو این مسیر معنای توحید رو فهمیدم اصلا دیدم بابا خیلی به خودت نناز تو اونجوری که باید با خدا ارتباط داشته باشی مسلم باشی خدا رو پرستش کنی نیستی ها به قول قرآن خدا رو اجابت کردی؟؟؟
حالا داره تو عمل میاد و هر چقدر من بهتر عمل کنم توحیدی تر عمل کنم زندگی اروم تر شادتر و راضی تر دارم و پر از اتفاقات زیباتر در واقع چرخ زندگی آسون و لذت پخش میچرخه به روال طبیعی خودش
اما امان از اون لحظه هایی که مشرک میشم و قدرت رو به بقیه میدم و برای به دست اوردن پول بیشتر میدوم و میخوام جایگاه و شغل و لقب داشته باشم و خودمو تو چهارچوب های الکی بزارم که براش ساخته نشدم بهم میریزم چون به قول استاد ذهنم رو با روحم هماهنگ نکردم
ما انسانیم و فراموش کار و در دنیای مادی رنگارنگ ،ولی سعی میکنم بیشتر از قبل سعی خودمو بکنم بر روی تمرکز بر زیبایی ها به جای قر زدن و انتظار از بقیه که مرا در رده مشرکان قرار میده و زندگی رو بر من سخت و دشوار میکنه
خدایا من رو به راه راست به راه آنان که نعمت داده ای هدایت کن
به نام خدایی که همیشه زنده است و هرگز نمی میره… هرگز چرتش نمی گیره… هرگز فراموش نمی کنه… هرگز کنترل اوضاع از دستش خارج نمیشه… هر گز شکست نمی خوره… هرگز دیر نمی کنه… هرگز سرسوزنی خطا نمی کنه… هرگز خلف وعده نمی کنه… خدایی که گنج آسمان ها و زمین دستشه… خدایی که همه چی رو از عدم خلق کرد… خدایی که همه چی مال اونه… خدایی که همه چی رو بدون عیب و نقص داره اداره می کنه… به همه چی محیطه… به ذات صدور آگاهه… بهترین مولا و نصرت دهنده است… بهترین وکیل و کارگزار… خدایی که هدایت و حمایت منو بر خودش واجب کرده… از رگ گردن به من نزدیکتره… هیچی براش غیر ممکن نیست… خدایی که عوامل بیرونی رو در مسیر کانون توجه من، الگوها و گفت و گوهای ذهنم می چینه… خدایی که منو قضاوت نمی کنه… خدایی که نگاه انسانی به من داره و می دونی اشتباه جزئی از مسیر پیشرفت و رشد منه… به همین دلیل غفور و رحیم و در توبه رو همواره باز گذاشته… خدایی که می دونه من ضعیفم… فراموشکارم… عجولم… خدایی که عشقش بهم بی قیدو شرط… عاشقانه دوسم داره… بهم کرامت داده… جهانش رو مسخر من کرده… کلید گنج آسمان ها و زمین رو در اختیار من گذاشته و اونم دعا کردن و درخواست کردنه… به اندازه ای که باورش کنم… از این نیرو می تونم استفاده کنم…
نازنین دلبرم… بهترین رفیق من… آگاهی های ناب قرآن و قوانین رو تا سطح درک من پایین بیار تا درکش کنم و عمل کنم… بهم علم و حکمت و بصیرت عنایت کن… یاری ام کن همواره صلاه کنم… زکات کنم… انفاق کنم… صبور باشم… منو از مسلمون قرار بده که همواره تسلیم تو باشم… ایاک نعبد و ایاک نستعین
آمین
سلام سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته جان و رفقای هم فرکانسی
آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟
وااااای خدای من… خدای من…. چقدر این بحث توحید و شرک ظریف
الان تو مسیر بیمارستان هستم… اسنپ گرفتم… من و برادرم که باهاش رودربایسی دارم و راننده… راننده به محض نشستن بهم گفت میشه گزینه کنسل رو بزنی که من کمسیون ندم…. داداشم گفت براش بزن… دستم رو بردم که بزنم…. آیه های قرآن اومد تو ذهنم… واقعاً سارا جانم می خوای این کار رو بکنی؟؟ … می خوای حق رو قربانی کنی؟؟… می خوای تو فرکانس این آقا شریک بشی؟؟… می خوای مشرک بشی؟؟… پیش خودم گفتم قطعاً که نمی خوام مشرک باشم… اما منافقانه رفتار کردم… خدا منو ببخشه… اولش واقعاً گزینه لغو سفر رو پیدا نکردم ولی بعدش پیداش کردم… راننده همچنان مصر بود که این کار رو انجام بدم… یه تلنگر به خودم زدم… ساراجان داری چیکار می کنی؟؟؟ داری منافقانه رفتار می کنی… قاطعانه بهش بگو نمیزنم چون از نظر من این کار درست نیست… همش ذهنم می گفت : ولش کن بهش بگو پیدا نمی کنی…. بابا داداشت مسخره ات می کنه … میگه نمیشه جانماز آب نکشی.. بگو دیگه… بگو گزینه لغو سفر رو پیدا نمی کنم… ولی من استغفار کردم و قاطعانه تصمیم گرفتم اگه مجدد راننده اصرار کنه بهش بگم: از نظر من کار درستی نیست و من انجام نمیدم… حالا اگه می خواد ناراحت شه… به من چه… یا اگه داداشم هر فکری می خواد بکنه… تصمیم جدی گرفتم… ولی بچه ها می دونید چی شد… این فقط برای محک ایمان من بود… اصلاً به مرحلهی اجرا نرسید…
خدایا شکرت که از این امتحان سربلند بیرون اومدم…
خدایا شکرت…
آگاهی های قرآن نجاتم داد…
یاد دوران قبل افتادم که چقدر راحت مشرک میشدم.. خدایا منو ببخش.. جاهل بودم…
و اما هر کس ایمان بیاره و عمل صالح انجام بده… او را پاداشی بس نیکوست… و در فرمانمان تسهیلاتی برای او توصیه خواهیم کرد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا….(136 نساء)… ای کسانی که ایمان آوردید… ایمان واقعی بیارید… یعنی بابا ظاهری نیست که… بحث فرکانسِ… نمی تونی نقاب مومنان رو بزنی و یکسری اعمال ظاهری انجام بدی … قانون اینجوری نیست که… جهان فرکانس های ما رو ترجمه می کنه نه ظاهر کارهای ما رو…
ایمانی که عمل نیاره، حرف مفته…
«وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (و اگر وسوسه ای از سوی شیطان تو را تحریک کند؛ به خدا پناه ببر؛ بی تردید او شنوا و داناست)
در آنجا بود که مومنان مورد آزمایش قرار گرفتند و سخت به تزلزل درآمدند…
سلام سلام به اساتید عزیزم و رفقای ناب
در ادامه ی عمل کردن به درس های تئوری قرآن و پاس کردن ارزش قائل شدن به ارزش های خودم و سبک شخصی خودم…. پاس کردن طرفدار حقیقیت بودن و تسلیم حقیقت شدن و خارج شدن از معیار منیت ها… اون اتفاق اسنپ دوباره برام تکرار شد…
و جالبه که یک روز بعدش هم با همون داداشم و دو نفر دیگه که همراهمون بودن، اسنپ گرفتیم… راننده بازم ازم درخواست کرد که لغو سفر رو بزنم… پیش خودم گفتم: سارا جان حالا وقت عمل کردنه… بلافاصله قاطعانه و مودبانه گفتم: من این کار رو نمی کنم چون از نظر من کار درستی نیست… بعد راننده شوکه شد و البته ناراحت… و کلی کارش رو توجیه کرد… و بعد از چند صد متر گفت: برام صرف نداره و ما رو وسط راه پیاده کرد…. ولی اصلاً ناراحت نشدم… و خدا دل داداشم و اون دو نفر رو نرم کرد که اونا هم ناراحت نشدن و کارم رو تحسین کردن… و بعد زنگ زدم اسنپ گزارش دادم و یه اسنپ دیگه گرفتم….
دوستان عزیز می دونید چه درس هایی گرفتم از این اتفاق:
1. اینکه حتما باید در عمل ایمانمون رو نشون بدیم….
2. فرداش خدا راهکاری بهم داد که دیگه اسنپ نگیرم و راحت تر برم اونجایی که این روزها مجبورم برم و برگردم(بیمارستان) … یعنی باید بزرگتر میشدم… باید ایمانم رو محک میزدم… بعدش راهکار اومد…
3. اینکه وقتی تو با شجاعت کاری که درسته رو انجام میدی… خدا کمکت می کنه… دل ها رو برات نرم می کنه…
4. من بت شکنی کردم… بت اینکه الان راننده ناراحت میشه… الان راننده ما رو پیاده می کنه… نترسیدم چون می دونستم خدا همراه منه… بت اینکه الان داداشم چی میگه… اون دو نفر چی میگن…
5. و یه درس دیگه اینکه: اگر این درس رو پاس نمی کردم مدام برام تکرار میشد و هر بار شدیدترش
خلاصه خیلی خوشحالم که آگاهی های تئوری قران رو دارم عمل می کنم… و این از فضل خداست و اعتبارش به خداست
من طی کار کردن روی دوره کشف در جهت برطرف کردن ترمزام هدایت شدم به فایل های توحید عملی
البته عید امسال و حتی خردادم باز هدایت شده بودم و حتی بار دوم کلا فایلا اجرای توحید در عمل را میخواستم کار کنم اما این سری یه جورابی بر اساس حالا عدم کمالگرایی یا هرچی تصمیم گرفتم فقط 11 تا فایل توحید عملی و هر شب یکیشو کار کنم
امشب شب دوم و فایل دوم بود که تا همین دقیقه 7 اش منو نگه داشت
یکی اونجایی که استاد گفت ادمایی که خیلی زود احساساتی میشن از اینور خیلی زودم از اونوری احساساتی میشن
شاید یکی از علتای ایجاد کننده ی این ویژگی حساب نکردن روی چیز و کسیه که همیشه ثابته
و مورد بعدی حایی که استاد کفت کسی که پای کس دیگه ام میفته توکل نداره و فک میکنه اونه که داره براش کاری انجام میده اینجاااااا منو گرفت
اولش داشتم با خنده های بامزه استاد میخندیدم و میگفتم به پاااااای طرف افتاده
اما وقتی داشته توی دفترم مینوشتم که چی میشه کسی در تمثیل به پای کس دیگری بیفتد و چندتا مثال از خودم که خودمو پیش افراد ذلیل کرده بودم رو به یاد اوردم درحالی که اطمینان خاطر داشتم من هرگز تو زندگیم عمل به پای کسی افتادن رو انجام ندادم
فقط پنج ثانیه ی بعد نمیتونستم سر جام بند بشم و همینجوری اشکم شره میکرد رو صورتم و طول اتاقو هی راه میرفتم(چقد شلوارمم پلاستیکیه صدا میداد) و همین الانم دارم گریه میکنم که منم به پای کسی افتادم
وقتی اون صحنه ای که پاکش کرده بودم از ذهنم گذشت واقعا سرم داشت سوت میکشید
بعد به خودم گفتم هی میگی چرا انقد نتایج فرسایشی
با این خد از شرکی که داری چه انتظاری داری
تو 8-9 ماااااه طول کشید تازه یه نموره بفهمی اون محبت و نعمات زندگیت از طرف خدا بوده
جواب سوالمم این بود که وقتی اون شخص خاص یا موقعیت خاص را منبع خیر و خوشبختیمون بدونیم ما برای نگه داشتنش تا این خد از ذلیل شدن هم پیش میریم
و خدام خیلی جالب بهمون میگه تو فک میکنی فلانی بود که کارتو انجام داد بهمانی بود که بهت محبت کرد اون بود که با زنگش باری رو از قلبت برداشت اوکی پس من میرم و بعدی دددددیدم که چی باقی مونده وقتی که خدا از معادله کنار رفته
دردش برای من اینجا بود که خدایا چراااا باز دوباره یادم رفت که فقط روی تو حساب کنم من که این درسو از بچگیم بار ها و بارها گرفته بودم تو حالتای مختلف
چرا مثلا استاد همیشه روندش صعودی بوده اما من سینوسیم چی باعث این تفاوت میشه که بهم گفت ادامه دادن و هیچ کسی نبوده که رشدش به صورت خط صعودی باشه اما ادامه دادن و بهتر بودن نقطه ی فعلیش به قبل اون سینوسای اول مسیر را اصلا محو میکنه چون اصلا روند رشد یک خط صاف نیست یک نمودار سینوسی صعودی هست
حتی درمورد خضرت ابراهیمم که پرسیدم تو کفتی اون از مشرکان نبود مثال پرستش خورشید و ماهش و اینکه نتیجه نهایی طی روند مهم و الحسنات لیذهبکم سیئات رو کفت(کلیدواژه ای مینویسم)
اتفاقا دیروزم به این ایه هدایت شدم که قشنگ خود من بودم
بگو: چه کسی شما را از تاریکی هایِ خشکی و دریا نجات می دهد؟ در حالی که او را [برای نجات خود] از روی فروتنی و زاری و مخفیانه به کمک می طلبید؛ [و می گویید] که اگر ما را از این [تنگناها و مهلکه ها] نجات دهد، بی تردید از سپاس گزاران خواهیم بود. (63)
بگو: خدا شما را از آن [سختی ها] و از هر اندوهی نجات می دهد، باز شما به او شرک می ورزید [و به ناسپاسی می گرایید.] (64)
اینجا خدا به صورت واقعا واضح داره میگه کسی که من رو از اون سختی خاص و هر اندوهی تا به حال نحات داده خدا بوده اما من تا به حدی مشرک شده بودم که تا 8-9 ماه طول کشید که در یک مورد بفهمم که خدا بود که اون خیر رو در حق من انجام داد. یعنی این مدت شرک خالص ورزیدم
از خودم و خدا پرسیدم چی شد از اون حد از روی هیچ کس حساب نکردن به اینجا رسیدم که اصلا تو مغرم نمیرفت که این لطف خداست نه اون ادم
بهم گفت ذره ذره از جایی که احساس خوبت را وابسته کردی به رفتار ادما بود و نبودشون کم کم چون گم کردی اصلو دیگه روی باورات کار نکردی به جاش دنبال تقلا برای راضی کردن عوامل بیرونی کردی که ناراحت نباشن تا خوشحال باشی تا تایید بشی باشن که حالت خوب باشه بعد ترسا و نگرانی ها و ترس از دست دادن ها تا جایی که ذهن تو رو به یقین برسونه اوکی تو میدونی که اگه روی خودت کار کنی همه چیز تغییر میکنه اما دوست داری زندگی و ادمای زندگی الانت تغییر کنن و من که هر روز بیشتر در شرک فرو میرفتم و زنجیر های وابستگی و ترس و نگرانی و کفر و بد بینی و ناسپاسی و کمبود و بی لیاقتی ووو به من زده میشد مگر جرعت رها بودن را داشتم و درنتیجه ذهن با این حیله پیروز شد و من دست از کار کردن روی خودم کم کم کشیدم بعد نوبت به خداوند و. هدایت هایش رسید حالا که تمام سپر های من افتاده بود کار به جایی رسید که خودم به خدا گفتم نمیخوام تو هدایتم کنی میترسم داشته هامو بگیریو این روند ادامه پیدا کرد تا جایی که دیگه هر. خیری توی زندگیمو به هر ننه قمر و هر شرایطی نسبت میدادم بجز خدا
کارم کنترل همه چیز و برنامه ریزی و حساب کتاب اینده از یه ثانیه بعد تا 20 سال بعد شده بودوچون دو دوتا ها حتی چهارتام نمیشد اما بجز اون من طعم 2تا2 چهارهزارتا شدن های زمانی که با خدا بودم زیر زبانم بود اما با اون شرایط فرسنگ ها فاصله داشتم که بینش کلی ترس و نگرانی بود برای همین هر بار و هر لحظه فکر به اینده حال منو بد و بدتر میکرد وقتی توی مدار بدی حتی اجابت شدن خواسته هاتم به ضررت میشن من این رو هم تجربه کردم
الان وقتی دارم دوره هارو کار میکنم و یه اگاهی گفته میشه میبینم هر جا حالم خوب بوده و در مدار خوبی بودم خود به خود اون رفتارارو میکردم بدون اینکه بدونم و اگاهانه باشه و برعکس هر جا مدادرم بد بود خود به خود عکس کار های درست را انجام میدادم
خلاصه که واقعا خدا خیلی با معرفته حتی توی تمام لحظاتی که من تا خرتناق توی شرک بودم تا صداش میکردم مثل عروس هلندیم که غذا میخواد چه جوری با ذوق میاد سمتم اونم هر بار در حق من اینکارو کرده
واقعا چه تجربه هایی که با خدا نکردم که واقعا فقط اون من رو بلند کرده چون همیشه کنارم بوده حتی وقتی داشته میدیده و میشنیده که من چه جوری دارم التماس میکنم به یه ادم دیگه درحالی که همه چیز دست خودش بوده و با یه بشکن میتونسته کار منو حل کنه
البته این تکامل میخواد این روند و هربار من احساس میکنم که بیشتر و بیشتر داره سیمان و خورده سنگای دیوار شرک تو وجودم میریزه
و یکی از نشونه هاش همین حال قبل از این کامنتم بودم
واقعا خدایا جون مادرت دیگه خودت یه جورایی جلوی گول خوردن من از ذهنمو بگیر اخه من شرمندت میشم دیگه انقد شرک بورزم بعد چندماه دوباره برگردم سر جای قبلیم
درنهایت ازت ممنونم خدای عزیزم که واقعا الهام های خوشبینانه و جواب ده تو بوده که زندگیمو از این رو به اون رو کرده
من همونیم که میگفتم فقط میخوام حالم خوب باشه احساسم خوب باشه قلبم شاد و اروم باشه و حتی نمیونستم که تو اون گم شده بودی چون هر موفقیت تحصیلی و ارتباطی و خرید و مسافرت و و و که داشتم منو بیشتر نامید میکرد و مثل زهرمار بود چون میدیدم اینم قلب منو خوشحال نکرد تو بودی که وقتی حتی نمیدونستم چمه هرچی که میخوامو دارم اما هیچی خوشحالم نمیکنه هدایتم کردی به سمت خودت یعنی جواب
و بعدشم بار ها و بار ها توی شرایط های مختلف تو زمینه های مختلف از قبولی توی رشته و دانشگاهی که میخواستم تا سفر و روابط و پول و ویلا و ماشین و هر وسیله ی الکترونیکی و غیرش واقعا تو هم عامل ایجاد اونا بودی هم عاملی که از اونا لذت ببرم چون من فرق داشتن نعمت وقتی که تو رو نداشتم و وقتی که تو رو داشتمو چشیدم فرقش جهنم تا بهشته
ازت معذرت میخوام بابت شرکی که در اون مورد ورزیدم میدونم که تو منو بخشیدی من خودمم که گیرم
و لطفا هر لحظه هدایتم کن و منو هم به مقام لاخوف علیهم و لاهم یخزنون برسون عزیرم
پیامبر اسلام : شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است .
استاد میگه : من هم یک انسانی هستم که سعی میکنم و فکر میکنم به اینکه توحید عملی رو توی زندگیم اجرا کنم و هیچ ادعایی ندارم که شرک نداشتم و ندارم و من هم ممکنه مثل خیلیا تو زندگی اشتباه کنم .
و این آگاهی هارو به عنوان کسی که دوست داره به بقیه بگه دارم میگم نه به عنوان کسی که بی ایراد هست .
(( وقتی که آدم توکلش به خداوند باشه اصلا نیاز نداره که مردم پاشو ببوسن یا نیاز نداره که پای کسی رو ببوسه اونی که پای افراد رو میبوسه توکل نداره به خداوند و فکر میکنه که اون آدم داره یه کاری براش انجام میده و در انتها هر دوی اون افراد ضرر میکنن . ))
(( وقتی که ما خداوند رو فراموش میکنیم به عنوان تنها منبع رزق ، تنها منبع خیر و برکت تنها منبع علم ، وقتی که ما فراموش میکنیم و آدم هارو و قدرت آدم هارو توی ذهنمون بزرگ میکنیم وقتی ما فکر میکنیم که یه آدم خاصی به خاطر وضع مالیه خوبش به خاطر پست و مقامش میتونه یه کاری برای ما بکنه و اینطوری خودمون رو خار میکنیم بعد ها حتما زمین خواهیم خورد . ))
(( ما نباید روی آدم ها حساب کنیم و تنها باید روی خدا حسب کنیم و وقتی کسی کاری برای ما میکنه در واقع لطف خداونده که از طریق اون آدم شامل حال ما شده ، ما از آدم ها باید تشکر کنیم ولی اعتبار اصلیرو باید به خدای اون آدم ها بدیم و سپاسگذار و سجده کننده ی خدایی باشیم که جهان رو خلق کرده ))
وقتی میای میگی این آدم این کارو برای من کرده اون یکی اون کارو کرده و خودتو کوچیک کنی و یک زمانی ورق برگرده و چنان داستانی درست کنی که بیا و ببین و همون آدم خوردت کنه .
(( وقتی ما روی افراد حساب میکنیم یعنی که شرک میورزیم ، وقتی که ما روی هر چیزی غیر از خداوند حساب میکنیم یعنی داریم شرک میورزیم ، این ماجرای کمک گرفتن از دیگران فرق داره با اینکه توی ذهنت اینه که فقط اون آدم میتونه کمکت کنه یا اینکه خداوند همه کاره هست و ممکنه از طریق اون آدم بهت کمک کنه ))
(( خداوند در قران میگه : ما به کلام شما کار نداریم ما به آنچه در قلب شماست کار داریم ، خداوند بر همه چیز آگاهه ، ما خودمون خوب میفهمیم که وقتی که از کسی کمک میخوایم توکلمون به اون آدمست یا به خدای خودمون هست ))
(( توحید یا شرک یه موضوع کاملا درونی هست و فقط خود افراد میتونن بفهمن که شرک دارن یا متوکل هستن و نمیشه فهمید که پس ذهن افراد چیه ، اگر توی ذهنت داری اینطور فکر میکنی که فقط اون آدم میتونه بهت کمک کنه و اگر نکنه زندگیت به هم میریزه داری شرک میورزی . ))
(( اگر توکلت به خدا باشه وقتی اقدام میکنی جواب نمیده میگی من توکلم به خداست ادامه میدم خدا یه در دیگه ای رو باز میکنه ، نه ناراحت میشم نه فکر میکنم اتفاقی میفته ))
(( کسی که روی خدا حساب میکنه روی آدم ها حساب نمیکنه ، با ادم ها کار میکنه ، برخورد میکنه ازشون درخواست میکنه اما توکلش به خداونده ، روی خدای خودش داره حساب میکنه و توی قلبش یکی دیگرو داره میپرسته و از خداوند کمک میخواد و میگه این یکی از دستان خداونده این نبود یک دست دیگشو خدا میفرسته ))
(( نشونه ی آدمی که ایمان داره به خدا اینه که امیدواره و به هم نمیریزه و میگه این نشد خدا از یه جای از یه راه دیگه بهم میده ))
(( هر وقت یکی داره برای خودش با حرف زدنش یار جمع میکنه یعنی داره تکیه میکنه به یک سری از آدم ها و این شرکه کسی که میگه من برای مردم من برای طرفدارام من برای هوادارام و این صحبت ها یعنی داری به غیر خدا تکیه میکنی ))
(( وقتی روی غیر از خدا حساب میکنی از همون چیز ضربه میخوری ))
(( وقتی به خداوند تکیه کنی خداوند راههایی رو برات باز میکنه ، قلب هایی رو برات نرم میکنه ، ارتباط هایی رو برات ایجاد میکنه که هیچ وقت کسی نمیتونه ایجاد کنه ، پیروزی ها و موفقیت هایرو برات به وجود میاره که هیچ کس دیگه ای نمیتونه انجام بده ))
واقعا شانسه که داره موفقیت آدم هارو رقم میزنه ؟؟
خیر تنها عامل افکار و باورهای ما هست که داره اتفاقات رو رقم میزنه
(( هر وقت ما از مسیر درست خارج میشیم وقتی که ما باورمون رو از خدا از دست میدیم کارا سخت پیش میره ، مشکلات به وجود میاد اما وقتی به خداوند و تنها قدرت در جهان تکیه میکنی کارها آسان میشه ، بد شانسی نمیاری ، همه چیز بر وفق مرادت میشه و هر وقت تکیت رو از خدا برداری و بزاری روی آدم های دیگه از همونها ضربه میخوری ))
(( با خدا باش و پادشاهی کن ، بی خدا باش و هر چه خواهی کن ))
(( هر وقت روی خدا حساب کنی همه چیز رو بهت میده ، هر وقت روی غیر خدا حساب کنی ضربه خواهی خورد ))
(( ما هیچ کاری رو به خاطر مردم به خاطر فلانی انجام نمیدیم ما به خاطر خودمون داریم زندگی میکنیم و متوکل هستیم بر خداوند ))
(( روی مردم حساب نکنیم ، حتی روی خودمون هم حساب نکنیم ، روی خدای خودمون حساب کنیم ، روی دوست ، خواهر ، برادر ، دوست ، آشنا حساب نکنیم روی خدای اونها حساب کنیم ))
(( روی قدرت های مالی ، قدرت های مذهبی ، قدرت های نظامی حساب نکنیم ، روی قدرتی که تمام مارو خلق کرده حساب کنیم ))
(( اگر ما باورمون رو به خداوند بیشتر کنیم و ایمانمون رو تقویت کنیم اون قدرت میتونه به راحتی درهارو برای ما باز کنه ، رزق رو وارد زندگی ما بکنه به راحتی میتونه مارو از فرش به عرش ببره ))
(( فقط باورش کنیم فقط روی خدا حساب کنیم هر چیزی که بخوایم رو بهمون میده در نهایت شگفتی و در نهایت معجزه ))
در پناه الله یکتا شاد ، سالم ، سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم .
اول خداروشکر کنم که هر لحظه هدایتم میکنه وخداروشکر میکنم برای انجام تعهداتم درکنارمه
خدایا ممنونم ازت که وقتی ازت هدایت میخوام به راحتی هدایتم میکنی …..
دیشب خواهر شوهرهام ودامادش خونه مون بودن برای شام ومن تا دیروز33روز بود که در فستینگ بودم نمیدونستم شب که مهمونها میان حداقل یه چیز سبک بخورم یانه …همش میگفتم خدایا تو هدایتم کن چکار کنم ودرآخر با هدایت خداوند فهمیدم ما جمعا 11نفر هستیم حالا من یه نفر نخورم چیزی نمیشه وبه لطف خدا همه ی کارهاموکردم و پذیرایی ام رو انجام دادم بدون اینکه فستینگم را بشکنم این هدایت خواستن ازخدا بود که بمن کمک کرد میلی به غذا نداشته باشم خدایا شکرت
وقتی دست آویز میشدم بغیر خدا چه بلاهایی که برسرم نمی اومد ….عزت نفسم پایین می اومد همش باید خودم تقلا میزدم همش باید منتظر امید از سمت این واون باشم وووهمیشه حال بد توقع زیاد داشتن از بقیه
استاد جان همین جمله که شما گفتین من بارها و بارها از آقام میشنیدم …با خدا باش و پادشاهی کن بیخدا باش وهرچه خواهی کن اون موقعی نمیفهمیدم یعنی چی یعنی اگر هم میفهمیدم به اندازه درک امروزم نبود
وقتی با خدایی آرومی نگران نیستی مطمئنی درست میشه حل میشه
وقتی بیخدایی مضطربی بداخلاقی استرس داری وناامیدی
خدا رو شکر میکنم که زنده هستم و میتوانم با خدا ارتباط داشته باشم خداروشکر میکنم که با وارد شدن به سایت خودم رو وخدای خودم را دارم میشناسم
خداروشکر که هرروز با خدا بیشتر آشتی هستم وبیشتر بهش اعتماد میکنم
درگذشته خدا یه ذره در کارها وزندگی من بود ولی الان هر لحظه بابت هرچیزی ازش کمک میخوام وبیشتر از قبل بهش اعتماد دارم ….خدایا دوستت دارم
با سلام خدمت دوستان عزیزم و همسفرهای مهربان و استاد بی نظیر و خانوم شایسته فوق العاده
هیچکس نیست که روی غیر خدا تا به حال حساب باز نکرده باشه حتی حضرت یوسف هم یک لحظه به روی غیر از خدا حساب باز کرد و چندین سال از رسالتش دور شد یعنی اون زندان شیرین تر بود براش چون متوجه این شد که غیر از خدا روی هیچکس نباید حساب باز کنیم و این کار بسیار سختی هست ولی قطعا انجام شدنی هست وقتی میبینیم یک نمونه بارزش استاد تونسته یا دوستان سایت عباسمنش دات کام تونستم پس طبق قانون NLPماهم میتونیم ولی زمان میخواد و تکامل میخواد
ولی اینطور نیست که الان تو عالم خوشی بگی خدا جون فقط خودتی یا خدایا تو فقط هستی ولی طبق گفته قران ما شمارو امتحان میکنم با گرفتن جان عزیزان و مال و اموالتان اون لحظه لحظه بزنگاه هست که تو چطور عمل کنی زمانی که مال و اموالت از دست رفت بگی الخیر و ما وقع یا بگی خدایا من که به تو اعتماد داشتم اعتماد و ایمان به خداوند باید قلبی باشه امیدوارم منم به این درجه برسم که نفست تو سینت حبس بشه ن ایمانی که زبونی باشه سر بزنگاه با کوچیک ترین اتفاق همه رو به یاد بیاری غیراز خدا اگر معنی انا الله و انا الیه راجعون رو درک کنیم درک واقعی اون وقت میتونیم رها زندگی کنیم باید هرز گاهی به قبرستون بریم ببینیم ثروتمند و فقیر و ادم با سواد و بی سواد در یکجا خوابیدن هیچکس هیچ چیزی با خودش نمیبره اون دنیا غیر از کار های نیکی که انجام داده باشه و کار های نیک از طریق ثروت انجام میشه و ثروت خودش یک انرژی هست و تمام انرژی ها به منبع اصلی وصله پس این یعنی چی یعنی اگر به منبع اصلی نزدیک باشیم روحمون نزدیک باشه وگرنه جسم داره تغییر میکنه وقتی روحمون که همون انرژی است از انرژی منبع نزدیک بشه به خداوند توحیدی تر بشه اون موقع ثروت سلامتی نعمت حال خوب احساس خوب جریان پیدا میکنه پس همه چیز فقط خداست در هر صورت در هر شرایط باید روی خدا حساب باز کنیم و باید بسیار روی توحیدی بودنمون کار کنیم
خیلیا توحیدی بودن رو با مذهبی بودن اشتباه میگیرن
خیلی عاشقتونم چون شماها پاره ای از من و پاری از خداوند هستید وگرنه ماها همه هم خانواده هم هستیم و چقدر این خانواده زیبا رو عاشقانه دوست دارم
در پناه خداوند یکتا شاد پیروز سربلند و سر افراز باشید
سلام به استاد عباس منش عزیز و همراهان سایت واقعا لذت بردم از حرفهاتون وقتی میبینم کارهایی که تا الان انجام میدادم تا وقتی که چشم امیدم بنده های خدا بوده نا امیدم کردن و فقط خدای بزرگ و بنده نوازه که دست همه ما رو میگیره و امید همه ما بنده هاست.تو دیدگاه قبلیم از یه اتفاق و یه تصمیم اشتباه صحبت کردم الان که دارم بهش فکر میکنم دقیقا میبینم من امیدم به بنده خدا بود که اون تصمیم اشتباه رو گرفتم الان جواب اونهمه سر در گمی خودمو پیدا کردم تو اون تصمیم با خودم میگفتم فلانی اوکی داده و خوب رو حرفای اون حساب کرده بودم که تکیه به صحبتای بنده خدا منم تصمیمی گرفتم تا حد زیادی اشتباه و با این فایلتون درس خیلی بزرگی گرفتم که خدا ارحم الراحمینه و نباید چشم امیدمون به افراد باشه که سخت نا امیدمون میکنن.خدایا از تو معذرت میخوام که انقد نا سپاسی کردم و نعمتها وقدرتهای تو رو ندیدم و به بنده هات دل امید بستم خدایا منو ببخش.خدایا بینهایت شکرت.تو این روزهای عزیز برای همه از جمله استاد گرامی سرتاسر خیر و شادی آرزومندم.التماس دعا
بنام بخشنده مهربان
بنام پروردگار پنهان و نهان
بنام رب یکتای بی همتا
سلاااااام
سلاااااام و صد سلام به استادم ،،،،استاد جان من ،استادی که به قول یکی از دوستان گلوی خداست برای ما تا حرفای اونو به ما بگه،،،،،استاد عزیزی که خودش اول عمل کننده است ……
استاد عزیزم چطوری و با چه زبونی تشکر کنم از شمایی که دست خدا شدی برام تا بهتر و زیباتر خدامو بشناسم ،،،تا بفهمم چقدررررر خداوند دوستم داره و عاشق منه،،،خدایی که از من مشتاق تره که به خواسته هام برسم
یه فلش بک میزنم به گذشته،،،گذشته ای که خالی بود از خدا
گذشته ای که پر بود از وابستگی به آدما
نتیجه ام چیزی جز بدبختی و غم نبود،یادمه خیلی قبل ها روی ادما حساب میکردم بجای حساب روی خدا،وابستع میشدم و تعجب میکردم چرا آدما از دورم میرن و دور میشن،،،،،،نمیدونستم این قانون خداونده که به محض اینکه روی کسی غیر خودش حساب میکنی تمام جهانو صف میکنه تا بهت ثابت کنه تووو فقط باید عاشق اون باشی :)))))
قربونتتتتت برم خدای خوبم ،،، چقدر به بنده هات عشق داری
عشق جانم کمکم کن هر کمکی از جانب تو بدونم
پروردگارم کمکم کن روی تو حساب کنم
کمکم کن خالی بشم از همه و پر بشم از تو
استاد عزیزم وقتی از خدا میگی ،چشمات از شادی و عشق برق میزنه
صدات از اشک شوق میلرزه
و من چهره آرومتو فقط از اینم میبینم که روی خدا حساب میکنید.
یوسف همون وقتی خدا حساب کرد از چاه به جا و مقام رسید
همون زمان که روی غیر تو حساب کرد زندانش به هفت سال به طول انجامید.
تو که هم جانی و هم جهانی…..
هدایت کن ما را به راه کسانی که به آنها نعمت دادی…..:)
عاشقتونم.
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق
34. رد پای سی و چهارمین روز از روز شمار تحول زندگی من از این جعبه شگفتی خدا
توحید !!!
من تا چند روز پیش یه سری اشتباهاتی درمورد درک و فهم توحید داشتم و خدا بهم فهموند که درکم درست نبوده
و فایل توحید عملی قسمت 7 و 4 رو که گوش دادم سعی کردم بهش عمل کنم
امروز حالم فوق العاده عالی بود تمرین کلاس رنگ روغن رو انجام داده بودم با عشق و منتظر بودم ببرم سرکلاس تا به استاد نقاشیم نشون بدم
وقتی رسیدم و یکی یکی تمرینامونو نگاه کرد به دختری که باهاش دوست شدم کنارم نشسته بود رسید گفت رنگ و محو کردن کارش عالی شده و بعد کار منم دید همینو گفت
خیلی خدارو شکر کردم که تونستم یاد بگیرم
و با عشق ادامه میدم
ولی ته دلم داشتم به چند تا چیز فکر میکردم
به پرداخت هزینه های کلاس رنگ روغن و طلا و جواهرات
و عملا کاری نکرده بودم که از فروش نقاشی درآمد داشته باشم و ایده هایی که خدا بهم داد چون ده روزو فقط پای نقاشیم نشستم که رنگ کنم تا برسدنم به نمایشگاه
بعد که کلاس تموم شد استادم گفت شما دو نفر چون خوب کار کرده بودین توقعمو بالاتر بردین دفه بعد بهتر از الان میخوام کاراتونو ببینم
الان که این حرف استادمو نوشتم یادم اومد که ببین
مثلا وقتی خدا بهت نشونه هاشو میفرسته یا برات کاراتو انجام میده توقعت از خدا بالا میره و ازش بیشتر میخوای تا از فراوانی از همه جهت بهت عطا کنه
یا اینکه الان که تو یه سری ایرادای کارتو که خدا بهت نشون داد در مورد توحید عملی که تو قسمت 7 و 4 بود الان خدا دوست داره که بیشتر عمل کنی بهشون
من بعد کلاسم رفتم ولیعصر تا از کامپیوتر فروشیا قیمت بگیرم ،قصد داشتم یه گردنبند طلا که از مادرم هدیه گرفتمو بفروشم
ولی کامپیوتر خیلی گرون تر بود
من که اومدم خونه تو آسانسور مدیر ساختمونمونو دیدم یهویی ازم پرسید که چیکار کردی رفتی شهرداری ؟؟؟؟؟
گفتم نه نرفتم ،آخه من پارسال خیلی دوست داشتم رو دیوار پشت بوممون یه پروانه بکشم عاشق رنگ کردن دیوارم ولی اهالی ساختمونمون که اجازه دادن یه نفر گفت اگه شهرداری ببینه ممکنه جریمه بگیرن اول برو اجازه بگیر بعد بیا رنگ کن من بعد اون اصلا نرفته بودم شهرداری و بیخیالش شده بودم
ولی هربار همسایه هامون منو میبینن میپرسن چی شد پروانه رو کشیدی و من میگفتم نه
الان که ازم پرسید ته دلم گفتم خدای من الان با این یادآوری میگی که زود برو و این ایده رو انجام بده و حرکت کن
دائم سوال کردم خدا چیکار کنم ؟ چه کاری باید انجام بدم تا هزینه تمام چیزایی که میخوام رو بدست بیارم ؟؟
گفتم خدا بهم بگو و رفتم باز قسمت گالری گوشیم که فایلای استاد بود باز مثل همیشه بالا پایین زدم تا یکی رو که دستمو رو فایل گذاشتم گوش بدم
از وقتی اینجوری دارم گوش میدم و از خدا قبلش سوال میکنم که چی الان لازمه بشنوم دقیقا خدا جواب و با اون فایل بهم میگه
و من دیدم مصاحبه با استاد قسمت 9 اومد
یادم نبود چی گفتن استاد وقتی گوش دادم دیدم
همون قسمته که استاد گفتن مثال نقاشی و علاقه و حرکت کردن در راستای علاقه رو میگفتن
که حرکت کن و ببین چجوری خدا بقیه شو درست میکنه
بعد یهو گفتم وای طیبه
چقدر خدا بهت ایده داد و تو فقط مشغول یه کار شدی و از اونا غافل شدی
اینکه درست کردن جاکلیدی و فروشش
رفتن به شهرداری برای رنگ دیوار
رفتن به عمده فروشیا برای فروش جاکلیدی های نقاشی عمده
رفتن به هتل اسپیناس و نقاشیمو بردن به اونجا
وای همه اینا یادم اومد
با وجود خستگی که داشتم و خوابم میومد زود بلند شدم و چوبارو حاضر کردم و گفتم خدایا چشم
میدونم باید عمل کنم ولی این هفته سعی میکنم یکی یکی انجامشون بدم
و الان من نصف کارمو رنگ کردم و حاضر میکنم و فردا برم بازار و به عمده فروشیا کارامو نشون بدم و حرکت کنم
الان که اومدم رد پای امروزمو ببینم دیدم دقیقا توضیحات این قسمت در مورد همین فکرا و حرفایی بود که من با خدا میزدم
این هفته عمل میکنم به ایده هایی که خدا بهم داده و میام از نتایجش بهتون میگم
چند روزه که یادم میاد استاد میگفتن که با نتایجتون با من حرف بزنین
وگرنه همه بلدن حرف بزنن
تمام سعیمو میکنم این هفته و هر روز و هر روز که حرکت کنم و از خدا کمک بخوام
برای تک تکون عشق و شادی و سلامتی و ثروت بی نهایت از خدا میخوام
سلام خدمت استاد و دوستانی که کامنت رو میخونند
سپاسگزار و سجده کن خدایی هستم که بهم لطف کرد و منت گذاشت و خودش رو بهم نشون داد
خدایی که در ذهنم فقط کسی بود ک دائم میخواهد من عذاب کند
خدایی رو سپاسگزارم که وقتی با توکل بر او قدمی برداشتم و با این که هیچ شناختی ازش نداشتم و اون همین توکل کلامی رو ازم قبول کرد و نگذاشت که در راه گمراهی بروم و رو زدن به آدم های ضعیف و حقیرش و پیشنهاد رشوه های منو برای این که میخاست خودش رو بهم نشون بده بدون نتیجه گذاشت
این خدا میتونست منو واگذار کنه به خلقش و کار منو از طریق اونا راه بندازه جوری که من تا آخر عمر مشرک بمونم اما منت گذاشت سرم و همه آدم هایی که روشون حساب میکردم رو بی اثر کرد
خدایی که وقتی از همه آدم ها بریدم که این هم لطف خودش بود و به سمتش برگشتم و بهش گفتم خدایا من با توکل بر تو حرکت کردم درهایی رو به رویم باز کرد که تا خالا من همچین معجزاتی ن در زندگی خودم و ن در زندگی اطرافیان ندیده ام
اما پناه میبرم به خودش از شیطان و ترفندهای که از چپ و راست و جلو وعقب حمله میکنه
همه چیز دوباره برگشت به صفر وقتی من نتیجه مستقیم شرک و وابسته شدن به خلقش رو دیدن
و نابود شدم نابود
این قدر درد داشت که بعضی موقع ها فکر میکنم که کاش واردش نمیشدم از اول
اما خودش میاد بهم میگه بنده من ادامه بده باز هم حرکت کن اگر باز هم اشتباه کنی شک نکن که میبخشمت تو فقط حرکت کن و رشد کن
میدونم دوباره داره اتفاقات عالی میفته
و من این روز ها به لطف خودش بابت دست هاش سپاسگزارم و میدونم که هر لحظه آدمهای بهتری سر راهم قرار میگیرن و همه از جهت خود اوست
به نام خداوند یکتا
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گل و دوستان سایت توحیدی استاد عباسمنش
روز 34 ام از تحول زندگی من
«تمام اتفاقات زندگی ما نتیجه فرکانس های خودمان است»
یه جمله کلیدی که بله توحید یعنی کسی نیستوفقط منم و اصل و اساس و ذات من که همون انرژی که خدا مینامیم و این انرژی که قدرت رو به من داده و داره خلق میکنه آنچه که بهش توجه میکنم رو گسترش میده
خدایا چه قانون شگفت انگیزی چه سیستم و برنامه مهیجی…
همیشه فکر میکردم من خیلی آدم درستی ام خیلی به خدا نزدیکم
از یه سری جنبه ها خوب بودم انصافا ولی یه بعد هایی از زندگیم به شدت داغون
اروم اروم تو این مسیر معنای توحید رو فهمیدم اصلا دیدم بابا خیلی به خودت نناز تو اونجوری که باید با خدا ارتباط داشته باشی مسلم باشی خدا رو پرستش کنی نیستی ها به قول قرآن خدا رو اجابت کردی؟؟؟
یواش یواش دارم تشخیص میدم اصلا خداپرستی چیه توحید چیه ایمان چیه
قبلا هر چی بود فقط به لفظ بود
حالا داره تو عمل میاد و هر چقدر من بهتر عمل کنم توحیدی تر عمل کنم زندگی اروم تر شادتر و راضی تر دارم و پر از اتفاقات زیباتر در واقع چرخ زندگی آسون و لذت پخش میچرخه به روال طبیعی خودش
اما امان از اون لحظه هایی که مشرک میشم و قدرت رو به بقیه میدم و برای به دست اوردن پول بیشتر میدوم و میخوام جایگاه و شغل و لقب داشته باشم و خودمو تو چهارچوب های الکی بزارم که براش ساخته نشدم بهم میریزم چون به قول استاد ذهنم رو با روحم هماهنگ نکردم
ما انسانیم و فراموش کار و در دنیای مادی رنگارنگ ،ولی سعی میکنم بیشتر از قبل سعی خودمو بکنم بر روی تمرکز بر زیبایی ها به جای قر زدن و انتظار از بقیه که مرا در رده مشرکان قرار میده و زندگی رو بر من سخت و دشوار میکنه
خدایا من رو به راه راست به راه آنان که نعمت داده ای هدایت کن
در پناه الله شاد وسلامت و ثروتمند باشید .
بسم الله الرحمن الرحیم
به نام خدایی که همیشه زنده است و هرگز نمی میره… هرگز چرتش نمی گیره… هرگز فراموش نمی کنه… هرگز کنترل اوضاع از دستش خارج نمیشه… هر گز شکست نمی خوره… هرگز دیر نمی کنه… هرگز سرسوزنی خطا نمی کنه… هرگز خلف وعده نمی کنه… خدایی که گنج آسمان ها و زمین دستشه… خدایی که همه چی رو از عدم خلق کرد… خدایی که همه چی مال اونه… خدایی که همه چی رو بدون عیب و نقص داره اداره می کنه… به همه چی محیطه… به ذات صدور آگاهه… بهترین مولا و نصرت دهنده است… بهترین وکیل و کارگزار… خدایی که هدایت و حمایت منو بر خودش واجب کرده… از رگ گردن به من نزدیکتره… هیچی براش غیر ممکن نیست… خدایی که عوامل بیرونی رو در مسیر کانون توجه من، الگوها و گفت و گوهای ذهنم می چینه… خدایی که منو قضاوت نمی کنه… خدایی که نگاه انسانی به من داره و می دونی اشتباه جزئی از مسیر پیشرفت و رشد منه… به همین دلیل غفور و رحیم و در توبه رو همواره باز گذاشته… خدایی که می دونه من ضعیفم… فراموشکارم… عجولم… خدایی که عشقش بهم بی قیدو شرط… عاشقانه دوسم داره… بهم کرامت داده… جهانش رو مسخر من کرده… کلید گنج آسمان ها و زمین رو در اختیار من گذاشته و اونم دعا کردن و درخواست کردنه… به اندازه ای که باورش کنم… از این نیرو می تونم استفاده کنم…
نازنین دلبرم… بهترین رفیق من… آگاهی های ناب قرآن و قوانین رو تا سطح درک من پایین بیار تا درکش کنم و عمل کنم… بهم علم و حکمت و بصیرت عنایت کن… یاری ام کن همواره صلاه کنم… زکات کنم… انفاق کنم… صبور باشم… منو از مسلمون قرار بده که همواره تسلیم تو باشم… ایاک نعبد و ایاک نستعین
آمین
سلام سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته جان و رفقای هم فرکانسی
أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ ﴿2﴾
آیا مردم گمان کرده اند، همین که بگویند: ایمان آوردیم، رها می شوند و آنان مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟
وااااای خدای من… خدای من…. چقدر این بحث توحید و شرک ظریف
الان تو مسیر بیمارستان هستم… اسنپ گرفتم… من و برادرم که باهاش رودربایسی دارم و راننده… راننده به محض نشستن بهم گفت میشه گزینه کنسل رو بزنی که من کمسیون ندم…. داداشم گفت براش بزن… دستم رو بردم که بزنم…. آیه های قرآن اومد تو ذهنم… واقعاً سارا جانم می خوای این کار رو بکنی؟؟ … می خوای حق رو قربانی کنی؟؟… می خوای تو فرکانس این آقا شریک بشی؟؟… می خوای مشرک بشی؟؟… پیش خودم گفتم قطعاً که نمی خوام مشرک باشم… اما منافقانه رفتار کردم… خدا منو ببخشه… اولش واقعاً گزینه لغو سفر رو پیدا نکردم ولی بعدش پیداش کردم… راننده همچنان مصر بود که این کار رو انجام بدم… یه تلنگر به خودم زدم… ساراجان داری چیکار می کنی؟؟؟ داری منافقانه رفتار می کنی… قاطعانه بهش بگو نمیزنم چون از نظر من این کار درست نیست… همش ذهنم می گفت : ولش کن بهش بگو پیدا نمی کنی…. بابا داداشت مسخره ات می کنه … میگه نمیشه جانماز آب نکشی.. بگو دیگه… بگو گزینه لغو سفر رو پیدا نمی کنم… ولی من استغفار کردم و قاطعانه تصمیم گرفتم اگه مجدد راننده اصرار کنه بهش بگم: از نظر من کار درستی نیست و من انجام نمیدم… حالا اگه می خواد ناراحت شه… به من چه… یا اگه داداشم هر فکری می خواد بکنه… تصمیم جدی گرفتم… ولی بچه ها می دونید چی شد… این فقط برای محک ایمان من بود… اصلاً به مرحلهی اجرا نرسید…
خدایا شکرت که از این امتحان سربلند بیرون اومدم…
خدایا شکرت…
آگاهی های قرآن نجاتم داد…
یاد دوران قبل افتادم که چقدر راحت مشرک میشدم.. خدایا منو ببخش.. جاهل بودم…
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا(88کهف)
و اما هر کس ایمان بیاره و عمل صالح انجام بده… او را پاداشی بس نیکوست… و در فرمانمان تسهیلاتی برای او توصیه خواهیم کرد.
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا….(136 نساء)… ای کسانی که ایمان آوردید… ایمان واقعی بیارید… یعنی بابا ظاهری نیست که… بحث فرکانسِ… نمی تونی نقاب مومنان رو بزنی و یکسری اعمال ظاهری انجام بدی … قانون اینجوری نیست که… جهان فرکانس های ما رو ترجمه می کنه نه ظاهر کارهای ما رو…
ایمانی که عمل نیاره، حرف مفته…
«وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ» (و اگر وسوسه ای از سوی شیطان تو را تحریک کند؛ به خدا پناه ببر؛ بی تردید او شنوا و داناست)
بسم الله الرحمن الرحیم
بزرگترین عزت من اینکه بنده ی توام و بزرگترین افتخارم اینکه تو رب منی
هُنَالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِیدًا….
در آنجا بود که مومنان مورد آزمایش قرار گرفتند و سخت به تزلزل درآمدند…
سلام سلام به اساتید عزیزم و رفقای ناب
در ادامه ی عمل کردن به درس های تئوری قرآن و پاس کردن ارزش قائل شدن به ارزش های خودم و سبک شخصی خودم…. پاس کردن طرفدار حقیقیت بودن و تسلیم حقیقت شدن و خارج شدن از معیار منیت ها… اون اتفاق اسنپ دوباره برام تکرار شد…
و جالبه که یک روز بعدش هم با همون داداشم و دو نفر دیگه که همراهمون بودن، اسنپ گرفتیم… راننده بازم ازم درخواست کرد که لغو سفر رو بزنم… پیش خودم گفتم: سارا جان حالا وقت عمل کردنه… بلافاصله قاطعانه و مودبانه گفتم: من این کار رو نمی کنم چون از نظر من کار درستی نیست… بعد راننده شوکه شد و البته ناراحت… و کلی کارش رو توجیه کرد… و بعد از چند صد متر گفت: برام صرف نداره و ما رو وسط راه پیاده کرد…. ولی اصلاً ناراحت نشدم… و خدا دل داداشم و اون دو نفر رو نرم کرد که اونا هم ناراحت نشدن و کارم رو تحسین کردن… و بعد زنگ زدم اسنپ گزارش دادم و یه اسنپ دیگه گرفتم….
دوستان عزیز می دونید چه درس هایی گرفتم از این اتفاق:
1. اینکه حتما باید در عمل ایمانمون رو نشون بدیم….
2. فرداش خدا راهکاری بهم داد که دیگه اسنپ نگیرم و راحت تر برم اونجایی که این روزها مجبورم برم و برگردم(بیمارستان) … یعنی باید بزرگتر میشدم… باید ایمانم رو محک میزدم… بعدش راهکار اومد…
3. اینکه وقتی تو با شجاعت کاری که درسته رو انجام میدی… خدا کمکت می کنه… دل ها رو برات نرم می کنه…
4. من بت شکنی کردم… بت اینکه الان راننده ناراحت میشه… الان راننده ما رو پیاده می کنه… نترسیدم چون می دونستم خدا همراه منه… بت اینکه الان داداشم چی میگه… اون دو نفر چی میگن…
5. و یه درس دیگه اینکه: اگر این درس رو پاس نمی کردم مدام برام تکرار میشد و هر بار شدیدترش
خلاصه خیلی خوشحالم که آگاهی های تئوری قران رو دارم عمل می کنم… و این از فضل خداست و اعتبارش به خداست
وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ ۖ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا(88کهف)
و اما هر کس ایمان بیاره و عمل صالح انجام بده… او را پاداشی بس نیکوست… و در فرمانمان تسهیلاتی برای او توصیه خواهیم کرد.
به نام خدایی که هر خیر و محبتی از اوست
سلام
من طی کار کردن روی دوره کشف در جهت برطرف کردن ترمزام هدایت شدم به فایل های توحید عملی
البته عید امسال و حتی خردادم باز هدایت شده بودم و حتی بار دوم کلا فایلا اجرای توحید در عمل را میخواستم کار کنم اما این سری یه جورابی بر اساس حالا عدم کمالگرایی یا هرچی تصمیم گرفتم فقط 11 تا فایل توحید عملی و هر شب یکیشو کار کنم
امشب شب دوم و فایل دوم بود که تا همین دقیقه 7 اش منو نگه داشت
یکی اونجایی که استاد گفت ادمایی که خیلی زود احساساتی میشن از اینور خیلی زودم از اونوری احساساتی میشن
شاید یکی از علتای ایجاد کننده ی این ویژگی حساب نکردن روی چیز و کسیه که همیشه ثابته
و مورد بعدی حایی که استاد کفت کسی که پای کس دیگه ام میفته توکل نداره و فک میکنه اونه که داره براش کاری انجام میده اینجاااااا منو گرفت
اولش داشتم با خنده های بامزه استاد میخندیدم و میگفتم به پاااااای طرف افتاده
اما وقتی داشته توی دفترم مینوشتم که چی میشه کسی در تمثیل به پای کس دیگری بیفتد و چندتا مثال از خودم که خودمو پیش افراد ذلیل کرده بودم رو به یاد اوردم درحالی که اطمینان خاطر داشتم من هرگز تو زندگیم عمل به پای کسی افتادن رو انجام ندادم
فقط پنج ثانیه ی بعد نمیتونستم سر جام بند بشم و همینجوری اشکم شره میکرد رو صورتم و طول اتاقو هی راه میرفتم(چقد شلوارمم پلاستیکیه صدا میداد) و همین الانم دارم گریه میکنم که منم به پای کسی افتادم
وقتی اون صحنه ای که پاکش کرده بودم از ذهنم گذشت واقعا سرم داشت سوت میکشید
بعد به خودم گفتم هی میگی چرا انقد نتایج فرسایشی
با این خد از شرکی که داری چه انتظاری داری
تو 8-9 ماااااه طول کشید تازه یه نموره بفهمی اون محبت و نعمات زندگیت از طرف خدا بوده
جواب سوالمم این بود که وقتی اون شخص خاص یا موقعیت خاص را منبع خیر و خوشبختیمون بدونیم ما برای نگه داشتنش تا این خد از ذلیل شدن هم پیش میریم
و خدام خیلی جالب بهمون میگه تو فک میکنی فلانی بود که کارتو انجام داد بهمانی بود که بهت محبت کرد اون بود که با زنگش باری رو از قلبت برداشت اوکی پس من میرم و بعدی دددددیدم که چی باقی مونده وقتی که خدا از معادله کنار رفته
دردش برای من اینجا بود که خدایا چراااا باز دوباره یادم رفت که فقط روی تو حساب کنم من که این درسو از بچگیم بار ها و بارها گرفته بودم تو حالتای مختلف
چرا مثلا استاد همیشه روندش صعودی بوده اما من سینوسیم چی باعث این تفاوت میشه که بهم گفت ادامه دادن و هیچ کسی نبوده که رشدش به صورت خط صعودی باشه اما ادامه دادن و بهتر بودن نقطه ی فعلیش به قبل اون سینوسای اول مسیر را اصلا محو میکنه چون اصلا روند رشد یک خط صاف نیست یک نمودار سینوسی صعودی هست
حتی درمورد خضرت ابراهیمم که پرسیدم تو کفتی اون از مشرکان نبود مثال پرستش خورشید و ماهش و اینکه نتیجه نهایی طی روند مهم و الحسنات لیذهبکم سیئات رو کفت(کلیدواژه ای مینویسم)
اتفاقا دیروزم به این ایه هدایت شدم که قشنگ خود من بودم
قُلْ مَنْ یُنَجِّیکُمْ مِنْ ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ تَدْعُونَهُ تَضَرُّعًا وَخُفْیَهً لَئِنْ أَنْجَانَا مِنْ هَذِهِ لَنَکُونَنَّ مِنَ الشَّاکِرِینَ ﴿63﴾
بگو: چه کسی شما را از تاریکی هایِ خشکی و دریا نجات می دهد؟ در حالی که او را [برای نجات خود] از روی فروتنی و زاری و مخفیانه به کمک می طلبید؛ [و می گویید] که اگر ما را از این [تنگناها و مهلکه ها] نجات دهد، بی تردید از سپاس گزاران خواهیم بود. (63)
قُلِ اللَّهُ یُنَجِّیکُمْ مِنْهَا وَمِنْ کُلِّ کَرْبٍ ثُمَّ أَنْتُمْ تُشْرِکُونَ ﴿64﴾
بگو: خدا شما را از آن [سختی ها] و از هر اندوهی نجات می دهد، باز شما به او شرک می ورزید [و به ناسپاسی می گرایید.] (64)
اینجا خدا به صورت واقعا واضح داره میگه کسی که من رو از اون سختی خاص و هر اندوهی تا به حال نحات داده خدا بوده اما من تا به حدی مشرک شده بودم که تا 8-9 ماه طول کشید که در یک مورد بفهمم که خدا بود که اون خیر رو در حق من انجام داد. یعنی این مدت شرک خالص ورزیدم
از خودم و خدا پرسیدم چی شد از اون حد از روی هیچ کس حساب نکردن به اینجا رسیدم که اصلا تو مغرم نمیرفت که این لطف خداست نه اون ادم
بهم گفت ذره ذره از جایی که احساس خوبت را وابسته کردی به رفتار ادما بود و نبودشون کم کم چون گم کردی اصلو دیگه روی باورات کار نکردی به جاش دنبال تقلا برای راضی کردن عوامل بیرونی کردی که ناراحت نباشن تا خوشحال باشی تا تایید بشی باشن که حالت خوب باشه بعد ترسا و نگرانی ها و ترس از دست دادن ها تا جایی که ذهن تو رو به یقین برسونه اوکی تو میدونی که اگه روی خودت کار کنی همه چیز تغییر میکنه اما دوست داری زندگی و ادمای زندگی الانت تغییر کنن و من که هر روز بیشتر در شرک فرو میرفتم و زنجیر های وابستگی و ترس و نگرانی و کفر و بد بینی و ناسپاسی و کمبود و بی لیاقتی ووو به من زده میشد مگر جرعت رها بودن را داشتم و درنتیجه ذهن با این حیله پیروز شد و من دست از کار کردن روی خودم کم کم کشیدم بعد نوبت به خداوند و. هدایت هایش رسید حالا که تمام سپر های من افتاده بود کار به جایی رسید که خودم به خدا گفتم نمیخوام تو هدایتم کنی میترسم داشته هامو بگیریو این روند ادامه پیدا کرد تا جایی که دیگه هر. خیری توی زندگیمو به هر ننه قمر و هر شرایطی نسبت میدادم بجز خدا
کارم کنترل همه چیز و برنامه ریزی و حساب کتاب اینده از یه ثانیه بعد تا 20 سال بعد شده بودوچون دو دوتا ها حتی چهارتام نمیشد اما بجز اون من طعم 2تا2 چهارهزارتا شدن های زمانی که با خدا بودم زیر زبانم بود اما با اون شرایط فرسنگ ها فاصله داشتم که بینش کلی ترس و نگرانی بود برای همین هر بار و هر لحظه فکر به اینده حال منو بد و بدتر میکرد وقتی توی مدار بدی حتی اجابت شدن خواسته هاتم به ضررت میشن من این رو هم تجربه کردم
الان وقتی دارم دوره هارو کار میکنم و یه اگاهی گفته میشه میبینم هر جا حالم خوب بوده و در مدار خوبی بودم خود به خود اون رفتارارو میکردم بدون اینکه بدونم و اگاهانه باشه و برعکس هر جا مدادرم بد بود خود به خود عکس کار های درست را انجام میدادم
خلاصه که واقعا خدا خیلی با معرفته حتی توی تمام لحظاتی که من تا خرتناق توی شرک بودم تا صداش میکردم مثل عروس هلندیم که غذا میخواد چه جوری با ذوق میاد سمتم اونم هر بار در حق من اینکارو کرده
واقعا چه تجربه هایی که با خدا نکردم که واقعا فقط اون من رو بلند کرده چون همیشه کنارم بوده حتی وقتی داشته میدیده و میشنیده که من چه جوری دارم التماس میکنم به یه ادم دیگه درحالی که همه چیز دست خودش بوده و با یه بشکن میتونسته کار منو حل کنه
البته این تکامل میخواد این روند و هربار من احساس میکنم که بیشتر و بیشتر داره سیمان و خورده سنگای دیوار شرک تو وجودم میریزه
و یکی از نشونه هاش همین حال قبل از این کامنتم بودم
واقعا خدایا جون مادرت دیگه خودت یه جورایی جلوی گول خوردن من از ذهنمو بگیر اخه من شرمندت میشم دیگه انقد شرک بورزم بعد چندماه دوباره برگردم سر جای قبلیم
درنهایت ازت ممنونم خدای عزیزم که واقعا الهام های خوشبینانه و جواب ده تو بوده که زندگیمو از این رو به اون رو کرده
من همونیم که میگفتم فقط میخوام حالم خوب باشه احساسم خوب باشه قلبم شاد و اروم باشه و حتی نمیونستم که تو اون گم شده بودی چون هر موفقیت تحصیلی و ارتباطی و خرید و مسافرت و و و که داشتم منو بیشتر نامید میکرد و مثل زهرمار بود چون میدیدم اینم قلب منو خوشحال نکرد تو بودی که وقتی حتی نمیدونستم چمه هرچی که میخوامو دارم اما هیچی خوشحالم نمیکنه هدایتم کردی به سمت خودت یعنی جواب
و بعدشم بار ها و بار ها توی شرایط های مختلف تو زمینه های مختلف از قبولی توی رشته و دانشگاهی که میخواستم تا سفر و روابط و پول و ویلا و ماشین و هر وسیله ی الکترونیکی و غیرش واقعا تو هم عامل ایجاد اونا بودی هم عاملی که از اونا لذت ببرم چون من فرق داشتن نعمت وقتی که تو رو نداشتم و وقتی که تو رو داشتمو چشیدم فرقش جهنم تا بهشته
ازت معذرت میخوام بابت شرکی که در اون مورد ورزیدم میدونم که تو منو بخشیدی من خودمم که گیرم
و لطفا هر لحظه هدایتم کن و منو هم به مقام لاخوف علیهم و لاهم یخزنون برسون عزیرم
به نام خدای مقتدر یگانه
سلام ریحانه جان
اولا ظاهر و لبخند زیبا ، شال خوش رنگ و معصومیت چهره نازنینت رو تحسین میکنم
فتبارک الله احسن الخالقین
و چقدر لذت بردم از درک و خداشناسی که بهش رسیدی
یه جورایی انگار آینه وار خودمو میخوندم
چقدر همه مون شبیه هم از ذهن گول میخوریم
سپاسگزارم دوست خوبم
از خدا میخواهم قدمهای توحیدیت رو استوارتر کنه
الهی به امید خودت
در پناه رب العالمین باشی
به نام الله یکتا :
توحید عملی قسمت 2 :
پیامبر اسلام : شرک در دل مومن مانند راه رفتن مورچه بر روی سنگ سیاه در دل تاریکی شب پنهان است .
استاد میگه : من هم یک انسانی هستم که سعی میکنم و فکر میکنم به اینکه توحید عملی رو توی زندگیم اجرا کنم و هیچ ادعایی ندارم که شرک نداشتم و ندارم و من هم ممکنه مثل خیلیا تو زندگی اشتباه کنم .
و این آگاهی هارو به عنوان کسی که دوست داره به بقیه بگه دارم میگم نه به عنوان کسی که بی ایراد هست .
(( وقتی که آدم توکلش به خداوند باشه اصلا نیاز نداره که مردم پاشو ببوسن یا نیاز نداره که پای کسی رو ببوسه اونی که پای افراد رو میبوسه توکل نداره به خداوند و فکر میکنه که اون آدم داره یه کاری براش انجام میده و در انتها هر دوی اون افراد ضرر میکنن . ))
(( وقتی که ما خداوند رو فراموش میکنیم به عنوان تنها منبع رزق ، تنها منبع خیر و برکت تنها منبع علم ، وقتی که ما فراموش میکنیم و آدم هارو و قدرت آدم هارو توی ذهنمون بزرگ میکنیم وقتی ما فکر میکنیم که یه آدم خاصی به خاطر وضع مالیه خوبش به خاطر پست و مقامش میتونه یه کاری برای ما بکنه و اینطوری خودمون رو خار میکنیم بعد ها حتما زمین خواهیم خورد . ))
(( ما نباید روی آدم ها حساب کنیم و تنها باید روی خدا حسب کنیم و وقتی کسی کاری برای ما میکنه در واقع لطف خداونده که از طریق اون آدم شامل حال ما شده ، ما از آدم ها باید تشکر کنیم ولی اعتبار اصلیرو باید به خدای اون آدم ها بدیم و سپاسگذار و سجده کننده ی خدایی باشیم که جهان رو خلق کرده ))
وقتی میای میگی این آدم این کارو برای من کرده اون یکی اون کارو کرده و خودتو کوچیک کنی و یک زمانی ورق برگرده و چنان داستانی درست کنی که بیا و ببین و همون آدم خوردت کنه .
(( وقتی ما روی افراد حساب میکنیم یعنی که شرک میورزیم ، وقتی که ما روی هر چیزی غیر از خداوند حساب میکنیم یعنی داریم شرک میورزیم ، این ماجرای کمک گرفتن از دیگران فرق داره با اینکه توی ذهنت اینه که فقط اون آدم میتونه کمکت کنه یا اینکه خداوند همه کاره هست و ممکنه از طریق اون آدم بهت کمک کنه ))
(( خداوند در قران میگه : ما به کلام شما کار نداریم ما به آنچه در قلب شماست کار داریم ، خداوند بر همه چیز آگاهه ، ما خودمون خوب میفهمیم که وقتی که از کسی کمک میخوایم توکلمون به اون آدمست یا به خدای خودمون هست ))
(( توحید یا شرک یه موضوع کاملا درونی هست و فقط خود افراد میتونن بفهمن که شرک دارن یا متوکل هستن و نمیشه فهمید که پس ذهن افراد چیه ، اگر توی ذهنت داری اینطور فکر میکنی که فقط اون آدم میتونه بهت کمک کنه و اگر نکنه زندگیت به هم میریزه داری شرک میورزی . ))
(( اگر توکلت به خدا باشه وقتی اقدام میکنی جواب نمیده میگی من توکلم به خداست ادامه میدم خدا یه در دیگه ای رو باز میکنه ، نه ناراحت میشم نه فکر میکنم اتفاقی میفته ))
(( کسی که روی خدا حساب میکنه روی آدم ها حساب نمیکنه ، با ادم ها کار میکنه ، برخورد میکنه ازشون درخواست میکنه اما توکلش به خداونده ، روی خدای خودش داره حساب میکنه و توی قلبش یکی دیگرو داره میپرسته و از خداوند کمک میخواد و میگه این یکی از دستان خداونده این نبود یک دست دیگشو خدا میفرسته ))
(( نشونه ی آدمی که ایمان داره به خدا اینه که امیدواره و به هم نمیریزه و میگه این نشد خدا از یه جای از یه راه دیگه بهم میده ))
(( هر وقت یکی داره برای خودش با حرف زدنش یار جمع میکنه یعنی داره تکیه میکنه به یک سری از آدم ها و این شرکه کسی که میگه من برای مردم من برای طرفدارام من برای هوادارام و این صحبت ها یعنی داری به غیر خدا تکیه میکنی ))
(( وقتی روی غیر از خدا حساب میکنی از همون چیز ضربه میخوری ))
(( وقتی به خداوند تکیه کنی خداوند راههایی رو برات باز میکنه ، قلب هایی رو برات نرم میکنه ، ارتباط هایی رو برات ایجاد میکنه که هیچ وقت کسی نمیتونه ایجاد کنه ، پیروزی ها و موفقیت هایرو برات به وجود میاره که هیچ کس دیگه ای نمیتونه انجام بده ))
واقعا شانسه که داره موفقیت آدم هارو رقم میزنه ؟؟
خیر تنها عامل افکار و باورهای ما هست که داره اتفاقات رو رقم میزنه
(( هر وقت ما از مسیر درست خارج میشیم وقتی که ما باورمون رو از خدا از دست میدیم کارا سخت پیش میره ، مشکلات به وجود میاد اما وقتی به خداوند و تنها قدرت در جهان تکیه میکنی کارها آسان میشه ، بد شانسی نمیاری ، همه چیز بر وفق مرادت میشه و هر وقت تکیت رو از خدا برداری و بزاری روی آدم های دیگه از همونها ضربه میخوری ))
(( با خدا باش و پادشاهی کن ، بی خدا باش و هر چه خواهی کن ))
(( هر وقت روی خدا حساب کنی همه چیز رو بهت میده ، هر وقت روی غیر خدا حساب کنی ضربه خواهی خورد ))
(( ما هیچ کاری رو به خاطر مردم به خاطر فلانی انجام نمیدیم ما به خاطر خودمون داریم زندگی میکنیم و متوکل هستیم بر خداوند ))
(( روی مردم حساب نکنیم ، حتی روی خودمون هم حساب نکنیم ، روی خدای خودمون حساب کنیم ، روی دوست ، خواهر ، برادر ، دوست ، آشنا حساب نکنیم روی خدای اونها حساب کنیم ))
(( روی قدرت های مالی ، قدرت های مذهبی ، قدرت های نظامی حساب نکنیم ، روی قدرتی که تمام مارو خلق کرده حساب کنیم ))
(( اگر ما باورمون رو به خداوند بیشتر کنیم و ایمانمون رو تقویت کنیم اون قدرت میتونه به راحتی درهارو برای ما باز کنه ، رزق رو وارد زندگی ما بکنه به راحتی میتونه مارو از فرش به عرش ببره ))
(( فقط باورش کنیم فقط روی خدا حساب کنیم هر چیزی که بخوایم رو بهمون میده در نهایت شگفتی و در نهایت معجزه ))
در پناه الله یکتا شاد ، سالم ، سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم .
خدایا هرچه دارم ازآن توست
سلام به استادان عزیزم استاد عباسمنش وخانم شایسته
واقعا اسمتون وفامیلیتون برازنده تونه
سلام به دوستان عزیزم در مسیر هدایت الهی
روز شمار تحول زندگی فصل دوم….روز 34
توحید عملی 2
اول خداروشکر کنم که هر لحظه هدایتم میکنه وخداروشکر میکنم برای انجام تعهداتم درکنارمه
خدایا ممنونم ازت که وقتی ازت هدایت میخوام به راحتی هدایتم میکنی …..
دیشب خواهر شوهرهام ودامادش خونه مون بودن برای شام ومن تا دیروز33روز بود که در فستینگ بودم نمیدونستم شب که مهمونها میان حداقل یه چیز سبک بخورم یانه …همش میگفتم خدایا تو هدایتم کن چکار کنم ودرآخر با هدایت خداوند فهمیدم ما جمعا 11نفر هستیم حالا من یه نفر نخورم چیزی نمیشه وبه لطف خدا همه ی کارهاموکردم و پذیرایی ام رو انجام دادم بدون اینکه فستینگم را بشکنم این هدایت خواستن ازخدا بود که بمن کمک کرد میلی به غذا نداشته باشم خدایا شکرت
وقتی دست آویز میشدم بغیر خدا چه بلاهایی که برسرم نمی اومد ….عزت نفسم پایین می اومد همش باید خودم تقلا میزدم همش باید منتظر امید از سمت این واون باشم وووهمیشه حال بد توقع زیاد داشتن از بقیه
استاد جان همین جمله که شما گفتین من بارها و بارها از آقام میشنیدم …با خدا باش و پادشاهی کن بیخدا باش وهرچه خواهی کن اون موقعی نمیفهمیدم یعنی چی یعنی اگر هم میفهمیدم به اندازه درک امروزم نبود
وقتی با خدایی آرومی نگران نیستی مطمئنی درست میشه حل میشه
وقتی بیخدایی مضطربی بداخلاقی استرس داری وناامیدی
خدا رو شکر میکنم که زنده هستم و میتوانم با خدا ارتباط داشته باشم خداروشکر میکنم که با وارد شدن به سایت خودم رو وخدای خودم را دارم میشناسم
خداروشکر که هرروز با خدا بیشتر آشتی هستم وبیشتر بهش اعتماد میکنم
درگذشته خدا یه ذره در کارها وزندگی من بود ولی الان هر لحظه بابت هرچیزی ازش کمک میخوام وبیشتر از قبل بهش اعتماد دارم ….خدایا دوستت دارم
خدایا شکرت سایت استاد رو بمن معرفی کردی
خدایا شکرت بینهایت شکرت
به نام خدا مهربان
رد پای روز سی و چهارم
با سلام خدمت دوستان عزیزم و همسفرهای مهربان و استاد بی نظیر و خانوم شایسته فوق العاده
هیچکس نیست که روی غیر خدا تا به حال حساب باز نکرده باشه حتی حضرت یوسف هم یک لحظه به روی غیر از خدا حساب باز کرد و چندین سال از رسالتش دور شد یعنی اون زندان شیرین تر بود براش چون متوجه این شد که غیر از خدا روی هیچکس نباید حساب باز کنیم و این کار بسیار سختی هست ولی قطعا انجام شدنی هست وقتی میبینیم یک نمونه بارزش استاد تونسته یا دوستان سایت عباسمنش دات کام تونستم پس طبق قانون NLPماهم میتونیم ولی زمان میخواد و تکامل میخواد
ولی اینطور نیست که الان تو عالم خوشی بگی خدا جون فقط خودتی یا خدایا تو فقط هستی ولی طبق گفته قران ما شمارو امتحان میکنم با گرفتن جان عزیزان و مال و اموالتان اون لحظه لحظه بزنگاه هست که تو چطور عمل کنی زمانی که مال و اموالت از دست رفت بگی الخیر و ما وقع یا بگی خدایا من که به تو اعتماد داشتم اعتماد و ایمان به خداوند باید قلبی باشه امیدوارم منم به این درجه برسم که نفست تو سینت حبس بشه ن ایمانی که زبونی باشه سر بزنگاه با کوچیک ترین اتفاق همه رو به یاد بیاری غیراز خدا اگر معنی انا الله و انا الیه راجعون رو درک کنیم درک واقعی اون وقت میتونیم رها زندگی کنیم باید هرز گاهی به قبرستون بریم ببینیم ثروتمند و فقیر و ادم با سواد و بی سواد در یکجا خوابیدن هیچکس هیچ چیزی با خودش نمیبره اون دنیا غیر از کار های نیکی که انجام داده باشه و کار های نیک از طریق ثروت انجام میشه و ثروت خودش یک انرژی هست و تمام انرژی ها به منبع اصلی وصله پس این یعنی چی یعنی اگر به منبع اصلی نزدیک باشیم روحمون نزدیک باشه وگرنه جسم داره تغییر میکنه وقتی روحمون که همون انرژی است از انرژی منبع نزدیک بشه به خداوند توحیدی تر بشه اون موقع ثروت سلامتی نعمت حال خوب احساس خوب جریان پیدا میکنه پس همه چیز فقط خداست در هر صورت در هر شرایط باید روی خدا حساب باز کنیم و باید بسیار روی توحیدی بودنمون کار کنیم
خیلیا توحیدی بودن رو با مذهبی بودن اشتباه میگیرن
خیلی عاشقتونم چون شماها پاره ای از من و پاری از خداوند هستید وگرنه ماها همه هم خانواده هم هستیم و چقدر این خانواده زیبا رو عاشقانه دوست دارم
در پناه خداوند یکتا شاد پیروز سربلند و سر افراز باشید
بهترین ها مال منو توست
سلام به استاد عباس منش عزیز و همراهان سایت واقعا لذت بردم از حرفهاتون وقتی میبینم کارهایی که تا الان انجام میدادم تا وقتی که چشم امیدم بنده های خدا بوده نا امیدم کردن و فقط خدای بزرگ و بنده نوازه که دست همه ما رو میگیره و امید همه ما بنده هاست.تو دیدگاه قبلیم از یه اتفاق و یه تصمیم اشتباه صحبت کردم الان که دارم بهش فکر میکنم دقیقا میبینم من امیدم به بنده خدا بود که اون تصمیم اشتباه رو گرفتم الان جواب اونهمه سر در گمی خودمو پیدا کردم تو اون تصمیم با خودم میگفتم فلانی اوکی داده و خوب رو حرفای اون حساب کرده بودم که تکیه به صحبتای بنده خدا منم تصمیمی گرفتم تا حد زیادی اشتباه و با این فایلتون درس خیلی بزرگی گرفتم که خدا ارحم الراحمینه و نباید چشم امیدمون به افراد باشه که سخت نا امیدمون میکنن.خدایا از تو معذرت میخوام که انقد نا سپاسی کردم و نعمتها وقدرتهای تو رو ندیدم و به بنده هات دل امید بستم خدایا منو ببخش.خدایا بینهایت شکرت.تو این روزهای عزیز برای همه از جمله استاد گرامی سرتاسر خیر و شادی آرزومندم.التماس دعا