این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.
https://elmeservat.com/fa/wp-content/uploads/2023/05/abasmanesh-3.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-05-14 01:05:402025-03-07 07:49:43درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
694نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
به نام خداوبایادخدا.سلام خدمت همه ی عزیزان.راجبه احساس لیاقت من دوران اول ازدواج باهمسرم بینهایت رابطه خوبی داشتیم وبه شدت همسرم به من علاقه داشت تا یه مدت خوب بودم اما بعد از چن وقت دیدم دور واطرافم که به نظرم میومد اون رابطه که من وهمسرم داریم رو ندارن وبعد شروع شد حالا این همه ادم دارن به این سادگی زندگی میکنن واصلا نم اون رفتاری که همسرم بامن داره رو اونا ندارن حالا منم نداشته باشم وشروع شد بی توجهی های همسرم به من ودیگه از اون عشق اتشین خبری نبود تا اینکه کلا نابود شد.در مورد قربانی بودن یه جاری داشتم که خیلی باهم رفت وامد داشتیم وبا اینکه من و همسرم بامادر شوهرم زندگی میکردیم وهمه ی کارای مادر شوهرمو انجام میدادم عین یه نوکر براشون کار میکردم اگه مثلا اون جاریم میومد واتاق مادر شوهرمو یه جارو میزد کلی بزرگش میکردن وحرفش برای هم همسرم هم مادرهمسرم بخر داشت ومن چون همیشه کاراشونو میکردم این به طور کاملا طبیعی شده بود جزو وظایف من ومن احساس قربانی بودن داشتم.
یکی از خصوصیات من اینه که همیشه در زمان حال زندگی می کنم و بنابراین حالم خوبه.
چند روزی بود با خودم فکر میکردم، من حالم خیلی خوبه و علی رغم اینکه در دوره 12 گام ثبت نام کرده ام و هدف گذاشتم اما خیلی ریلکس هستم.
البته من تمرینات گام اول را کامل انجام میدم و هر روز چند بار بابت نعمتهایی که خدا بهم داده سپاسگزاری می کنم و هر روز صبح از خدا میخوام امروز را بهترین روز زندگی ام بکنه و من را با نعمتهای ارزنده غافلگیر کنه.
اما در رسیدن به اهدافم در جلسه 6 گام یک ،اصلا یجوری حس میکنم بیخیال شدم و وقتی به رسیدن به اهدافم فکر میکنم ذوق نمیکنم، آیا این حس اشتباهه و باید وقتی به اهدافم و تحقق آنها فکر میکنم خیلی با انگیزه تر باشم؟
ای جانم به این دریای بیکران وفوق زیبای خداوندکه من ازدیدنش سیرنمی شوم ودیدن روی ماه استادومریم جانم دراین قاب زیباوکنارساحل بی نظیر، خدایاشکرت بابت وجودشان که وجودم رالبریزازآرامش واحساس عالی کرده اندواین درس های نابی که چراغ راه زندگیم شده ولذت بردن هرلحظه اززندگیم وخودم راعاشقانه دوست داشتن وخداوندرادرتمام لحظاتم جاری کردن ونتایج وپاداش های عالی دریافت کردن ،خدایاشکرت.
ای جانم به پینک پنگ بازان حرفه ای خودم عاشقتونم…
واقعا درروابط تحسین مهمه ،چقدراحساسمان رادگرگون می کندواحترام متقابل به همدیگرکه به لطف خداوندمن ومصطفی بابت هرچیزی ازهمدیگرتشکرکرده وخداروشکرمی کنیم واین تشکرزیبای مریم جان دراین فایل برایم قابل توجه بوده وهست وچقدر درس هابه من آموخته،ممنونم عزیزم.
تمرین وادامه دادن باعشق ولذت ،نکات کلیدی بودکه فرمودیدوباعث اعتمادبه نفس فوقالعاده ای می شودبه ویژه اینکه درجهت پیشبردعلاقه ات هم باشد.
استمراروهرروزانجام باعشق ولذت ورزش های عضلانی ام درقانون سلامتی ،پیاده روی هایم ،یادگیری زبان انگلیسی چقدردررونداراده من مثمر ثمر بوده است وانگیزه من رابرای کاری که بایدانجام دهم چندین برابرمی کندوچه اعتمادبه نفسی به خودم تزریق می شود خدایاشکرت.
این بهترعمل کردن درهرکاری راازاستادبه ارث برده ایم و من ومصطفی هم درتمام کارهایی که شروع می کنیم ،واقعا ذهن خلاقی داشته واکثرکارهاراخودمان به عالی ترین شکل انجام می دهیم آن هم باهدایت هاوالهامات زیبای خداوند،خدایاشکرت.
فرکانس های ارسالی مادرروندآرامش واحساس عالی برای انجام هرکاری تاثیرگذاربوده است وتاثیرذهن وکنترل آن دراتفاقات و کسب عملکردونتایج عالی هم بسیارمهم وحیاتی است که استادبه زیبایی بیان کردند.
این فایل باعث شدمن زندگی راهرروزیک بازی ببینم که ازلحظه بیداریم درصبح باسلام عاشقانه به خداوندخودراآماده ومحیای این بازی زیباکرده وباکنترل ذهن ودعوت کردن احساس وآرامش عالی بازی من شروع می شودبا داوری عادلانه خداوندومن هم سعی می کنم بارعایت قوانین این بازی ،نقش پرررنگی داشته باشم، فقط تمام سعی ام لذت بردن درمحضرخداونداست وسوت زدن هایی که مراهرلحظه بیداروآگاه ترمی کندتاراحت وآسان بازی راادامه دهم وبه لطفش همیشه برنده بوده ام چون هرروزاحساسم عالی وعالی ترشدوماندگاریش بالاتررفت وهمیشه حواسم بوده که بانتیجه بیرون بیایم وبعداین طورنشودکه دریک قدمی پیروزی ناامیدشوم ،بلکه سهم خودراباعشق انجام وبقیه رابه داوری زیبای خداوند یکتایم سپرده واو هم هرروز درس های عالی تری به من می آموزد برای برد های عالی ترروزبعدومن تسلیم خودش هستم وفقط درلحظه ازبازی لذت می برم ،درسهارابرداشته وروزدیگرتمام سعی ام تمرکزبربازی عالی ترم است.
امروزبااین دیدگاهم ایمان واقعی پیداکرده ام که من وظیفه ام این است که مسیردرستی راکه خداوندبرایم ترسیم کرده ادامه دهم وهمه چیزدرذهن من خیراست وسرشارازدرس وتجارب عالی درجهت رشدوپیشرفتم درتمام زمینه ها ،
من فارغ ازهرنتیجه ای فقط تسلیم خواست واراده اش هستم وخودم را هرروز مشتاقانه آماده بازی کودکانه وشادومهیّجی که باخداوندم دارم آماده کرده وازلحظه به لحظه ام که نعمت زندگی به من عطاکرده ،عاشقانه آن رادرآغوش کشیده وباشوروشوق وصف نشدنی بازی ام را ادامه می دهم …….
چقدر خوووب که بعد کامنتم تو قسمت قبل این فایل مکملش شد و چقدر نکات عالی بهم یاد داد
تو قسمت قبل من نوشتم خیلی حرص میخورم و بعضی وقتا دوس دارم تو بازی خرخره طرفمو بجوم بعد شما گفتین بمرور درک متقابل پیدا کردین و هدف بازی لذت بردن و مهارت بازی بود و چقدر مثل یه سوزن باد الکی بادکنکیمو خالی کرد مثل یه اخیش گفتن واقعا چرا بجای حرص خوردن و اینکه من حتما باید برنده بشم لذت نبرم ازینکه بقول مریم جون همبازی من عشقمه ما هردو در کنار هم داریم لذت میبریم و چقدر خوب که تو خیلی نکات اشتراک داریم حتی اگه اون بازی باشه ورزش باشه
و ما میتونیم بازی های خیلی خفن تری ک بلد نیستیم و بهم یاد بدیم و لذت ببریم و حتی باهم اسنقدر حرفه ای بشیم که در کنار لذت بردن حریفهامونم ناخوداگاه شکست بدیم
و مریم جون چقدر مهارت دارین رو شناخت خودتون که گفتین ادمی هستین که شاید تو دلتون تحسین کنین و اگه حرف بزنین تمرکزتون و میره منم متوجه شدم این مدلی ام یکمی فقط در شرایطی که بازی برام فان باشه خلافش هست در غیر اینصورت بازی های جدی کاملا ادم جدی و ساکتی میشم بر خلاف شخصیتم
و حتی مسیر اموزشی یادگیریتون هم عالی توضیح دادین
در ادامه صحبتهای استاد هم دقیقا من عصبانی که میشم تو بازی ها معمولا 99 درصد میبازم و عصبانیتم بیشتر میشه 1درصد هم بسته به تلاشم یا ذهنمو تو چند لحظه شاید کنترل کنم یا طرفم عدم کنترل ذهنش باعث بردم میشه
و برعکسشم دقیقا درسته من عقب بودم و با ارامش و کنترل ذهنم تونستم بازی رو با اختلاف ببرم
من تو رابطه قبلیم همه چیز داشت خوب پیش میرفت اما توجه به یسری نکات منفی احساس عدم لیاقت درباره به موضوع خاص و وابستگی ازین رو ب اون رو کرد اون رابطرو و بطرز عجیبی کات شد نه دعوای خاصی نه نفرتی نه چیز دیگه اصلا توضیحش برای کسایی که در جریان قوانین نیستن سخته اما میتونم بگم من تو تک تکش میتونم رد پای قانون و ببینم
و حتی تو سفر کردن تو کار مناسب داشتن خیلی موارد زیادی هست که همشون برام درس داشت
مورد بعدی هم که خوراکمبوده مخصوصا تو بازی دسته جمعی مافیا مثلا من عالی بازی کردمخودم به خودم افتخار کردم ولی ساید من( شهر یا مافیا) برنده نشده و من بست پلیر نشدم سریع ذهنم میاد میگه حق تو بود اون اصلا درست بازی نکرد نباید برنده میشد یا سریع میگم گاد( داور) سوتی داد یا خواست اونو برنده کنه یه عالمهازینصحبتها با خودم یا دوستامون در تفسیرش کردم حالا من نمیگم بدشانسی یا خدا خواست سریع میگم تقصیر داور بازی بوده یا بازیکنه لابی (جرزنی) کرده ازین حرفها
وقتی من توی بازی ساده نمیتونم ذهنمو کنترل کنم یا قوانینش و به قوانین زندگی نزنم چچوری میتونم توهمهجنبه هام ازش استفاده کنم وااای چقدر خوووب بود این فایل خدای من ️
چطوررر میشه که یک نفر با یه موضوع راجع به بازی یه فایل بینظیری بسازه مثل یک گفتگو ساده با دوستت عشقت خانوادت و ازش کلی نکات طلایی در بیاد کلی درسها رو ب ما یاداوری کنه یا حتی یاد بده با یه مثال ساده تکرار به شیوه عالی ️ اینکار فقط از یه فرد توحیدی و بینظیر برمیاد اونم سید حسین عباسمنش هست
ممنونم بینظیرترین ها کلی بیشتر تر ازتون یاد گرفتم عزیزای دل
من فایل رو هنوز گوش ندادم ولی فقط میخوام اول بنویسم من نشونه خواستم از خدا و اخه ببین زد تو خال
الان با نامزدم صحبت میکردم میگفت میدونی چیه خانم تو خودتو ی جاهایی گول میزنی نه نیاز نیست و داشت بهم راهکار میداد ک هرجو هستی حله همونطور بودنت تو همین سطح الان بهترین خودتی و ازین حرفا که خودتو گول نزن فقط برو جلو این سرعت گیرته. اون با ادبیات خودش میگقت و ذهنیتش که همیشه اینجوری میاد و حل میکنه نقاط ضعفشو و میره سراغ بعدی و بعدی شاید از قانون چیزی ندونه ولی خب خیلی رو باوراش کار میکنه داشت بهم پیشنهاد میداد برم زندگی نامه افراد موفق رو ببینم و من ب خودم اومدم و اومدم سراغ سایت و گفتم من مدت هاست باز شب گرفتم و حال دلم خوب نیست
دقیقا من خیلی جاها ارزش خودمو پایین اوردم و خودمو لایق ندونستم و بعد تو حس گناه و حس قربانی شدن خودمو نگه داشتم و زندگیمو تو یه چرخه باطل انداختم که تمومی نداره
خدای من دقیقا همین نقطه الان وایستادم
در خصوص سوال اول بخوام دقیق بنویسم
کجا ها خیلی با حس عدم لیاقت نعمت رو از خودت دور کردی؟
من دختری بودم ک همیشه از خدا بهترین ها رو میخواستم برای رابطه ام برای کارم
ولی تا بهم نزدیک میشد پس میزدم
من دانشگاه تهران رو همیشه دوست داشتم ک قبول بشم و از خدا میخواستم ولی خب انکار خودمو لایقش نمیدونستم ته ذهنم میگقت تو کجا دانشگاه تهران کجا؟ و من رتبه اوردم تو کنکور ارشدم برای دانشگاه تهران و هول برم داشت نه نه مگه میشه بابا شانسی بوده و ال و بل بری اونجا چ کنی تنها و هزار بهانه ک به همون بخور نمیرم راضی شدم و نرفتم
از اینکه کار تو شرکت خصوصی با حقوق بالا پیشنهاد شد ولی ب هر بهانه ای نرفتم
ا اینکه تو. شرایط سخت تو پانسیون با بدترین امکانات زندکی میکزدم و حاضر نبودم خونه اجاره کنم و یا برم تو زندگی ک لیاقتمه
تو رابطه ای ک هرروز تحقیر میشدم مونده بودم و حاضر نبودم بهش خاتمه بدم تا بدترین شکل تموم شد
تو رابطه حاضر نبودم طرف برام ذره ای خرج کنه و همش کارت خودم بود برای سفر و یا هرچی
تو رابطه از جونمم حاضر بودم بگذرم برای شادی طرف که نمیدونم چرا الان دارم فکر میکنم از مهم ترین چیز ک عمرم بود گذشتم
و جالب همین جاست که برمیگرده ی سوال دوم
بعدش هم تکرار کردم
دوباره رفتن ب رابطه اشتباه دیگه
شایدم نه اشتباه نباشه ولی تا میخواست خوب پیش بره میترسیدم که ع من اینقد لیاقت ندارم این ادم منو بخواد با این دک و پوز
من ادمی نیستم ک دوست داشته بشم من که خیلی ضعیفم یا فلان موفقیت رو ندارم منکه ی ادم عادی ام
این ادم ارزشمندتر از منه و خب ولش میکردم
تو خاستکارام ک خیلی پیگیر میشدن و میخواستن ک من برم و در ارامش زندگی کنم فقط فرار میکردم و هر بهانه ای میاوردم
برای رفتنم از ایران بیشتر کارای مهاجرتمو کردم و خب تا میومد درست بشه یه چیزی میگفت برو بابا تو تا ته روستا هم بریم خیلیه حالا تو کجا امریکا کجا بشین سرجات ک شکست بخوری روحیه ات خراب میشه انکار تلاش شبانه روزی میکزدم ب طور فیزیکی ولی خب باز منو میکشوند عقب بدجور اسن طرز تفکر
دوباره اومدم و ی زور ک ارزشمنده و این حرفا ازدواج کردم با ی ادمی ک خیلی دوسم داره و واقعا ارزش منو میبینه ولی باز هرروز ب ی طریقی بحث راه میندازم که نمیشه که نزنه تو سرم عیبامو این ادم پس یه چیزیش هست ک منو دوست داره من ادم بی ارزشی ام پس این نمیفهمه ک من بی ارزشم چرا دوسم داره یا همه عیبامو و تلاش میکنه ک رسد کنم حتما خودش متوجه نیست و هزاران حرف اسن شکلی و هرروز حالم بد و بدتر میشه
خداوند همیشه پاسخ میده ی درخواست امون ازش خواستم کمکم کنه ک حال دلم خوب باشه تو زندگیم و قدرش رو بدونم و دنبال داستان درست کردن نباشم. خدایا شکرت
واقعا باید خودمو لاسق بدونم
و خب جالبه ک میگم نه اون رابطه قبلیا بهتر بود چون طرف باهام بحث میکرد و یا هرچی از این قبیل
من میدونم ریشه این رفتارام از کجاست و واقعا میخوام دیگه اینجوری نباشم
آخی دختر مظلوم
آخی دختر ساکت و اروم
آخی طفلی سادست
آخی دخترمون چقد مظلومه اصن اعتراضی نداره
آخی چقد هرچی بهش بدیم راضیه
آخی آخی آخی
همش خواستم غیر این مباشم
همش خواستم همه ازم راضی باشن
همش خواستم برای خواسته خودم بگذرم ازش و تلاش نکنم ک بعد بندازم گردن بقیه و خودمو راضی کنم
جسارتی تو وجودم نموند برای رضایت حال دیگران
و راضی شدن به اندک
الان تو زندگیم واقعا ازین تصمیم ام گاهی میترسم میکم نکنه دختر برای رضایت حال بقیه من اومدم نامزد کردم نکنه برای اینکه باز دختر مویه من باشم اومدم
خدا جونم هدایتم کن و راه رو نشونم بده کمکم کن تو حال بد نمونم تا مسیر برام روشن و هموار بشه
خدایا تسلیمم
واقعا این مدت حالم بد میشده اصن شوخی بردار نیست و بلا از هر طرف میاد واقعا تمرکز ذهن کار راحتی نیست ولی واقعا مس تازه به نتایجی که قراره بهم بده. شکر خدا جان دوستت دارم ممنونم که هدایتگرمی هر لحظه
من میدونم ازین چالش و ازین باور و پاشنه اشیل ریشه دارم میتونم خودمو ازاد کنم از بند اسارتش و زندگیمو بهشت کنم اونجور که لایقشم
در مورد احساس قربانی بودن در این چند ماهه اخیر چند اتفاق برای من افتاد ک دوس دارم ار تجربه ی خودم براتون بنویسم .
من در یک باشگاه ورزشی شروع به کار کردم و اولای کار بینهایت برایم لذت بخش بود و بعد از دو ماه رفتار انها با من عوض شد با اینکه من تمام سعیمو میکردم که بهترین خودمو برای اونها بزارم ولی من مدام دوس داشتم خودمو قربانی نشون بدم و ببینم که چقدر دوستان دیگه دلشون برای من میسوزه و من از اونجا بیرون اومدم و وارد صنعت چاپ شدم و ما طی کرده بودیم که ماهی پنج میلیون تومان به من بدهد و کار به من یاد بدهد اما دیدم ک بسیار دارم اضافه کاری میکنم و این بسیار منو ازار میداد و باز گله و شکایت و منو صاحب چاپخانه بسیار با هم خوب بودیم ورفتار بسیار محترمانه ایی با من داشت تا اینکه اخر ماه شد و من باهاشصبحت کردم و قرار شد کل اضافه کاری ها رو با من حساب کنه حتی من بی نهایت اضافه کاری مکیردم ک پول بیشتری گیرم بیاد سر ماه که شد اون پنج میلیون بیشتر به من نداد و منم گوشی مو خاموش کردم دیکه دوس نداشتم این ادمو ببینم کسی که خیلی دوسش داشتم و وقتی بهش گفتم اضافه کاری به من گفت که بزار عرقت خشک شه بعد و این حرف بینهایت منو ازار داد و این باعث شد من برم و من هر کجا ک میرسیدم میگفتم این رفتار بد رو و باعث اوخر ماه بعد پدرم و عموم این رفتار رو باهام کردن و بسیار گله و شکایت و خودمو قربانی نشون میدادم و این باعث میشه ک بازم اینو تجربه کنم و تصمیم گرفتم قانون رو رعایت کنم و روی باورهام شروع کنم کار کردن و تعهد میدم هر روز زیبایی هارو ببینم و امروز تمرین شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم و واقعا حالم خوبه الهی شکرررررررر
استاد دقیقا منم توی بازی ها و توی زندگی همین تجربه را داشتم. واقعا به همین شرایط رسیدم. چقدر عالی، خداروشکر. حتی منم به همین رسیدم و وقتی اون احساس عدم لیاقت میاد تو ذهنم حتی با اینکه زور میرم که به خودم بگم نه من حقم هست ببرم اونم به راحتی بازهم کار به سختی پیش میره. حالا دوتا مثال بزنم
در مورد احساس لیاقت بگم
نزدیکترینش بعد مال 2 سال پیشه
من تازه عروسی کرده بودم و رفته بودیم با خانمم سر خونه زندگیم، یادمه 3 الی 4 روز از عروسیم میگذشت و تو خونه بودم و به خودم گفتم یعنی من ازدواج کردم؟ (همون موقع حرفای شما یادم افتاد که میگفتید خودتون را لایق بدونید، ولی من مثل الانم توی قوانین پیش نرفته بودم)، یعنی من لیاقت این خونه زندگی را دارم؟ دوستای من پدرشون در اومد یه خونه خریدند ولی من به راحتی اومدم تو این خونه که به کمک پدرم ساختم، این حق دوستام نیست که من به این راحتی بیام سر زندگیم و از این خونه 140 متری استفاده کنم. (نتیجه را استاد در ادامه احساس قربانی شدن مینویسم).
استاد من با پول و پولدار شدن راحت نبودم، الانم حس میکنم هر روز باید روی خودم کار کنم،
بریم سراغ احساس قربانی شدن.
نمیدونم استاد این حس با احساس گرفتن ترحم واسه من همراه بود.
یعنی من از احساس قربانی شدن استفاده میکردم برای گرفتن ترحم بقیه، و این سیکل ادامه پیدا میکرد، به قول خودتون هر روز پایین تر میرفتم.
اولش این اومد تو ذهنم که خب قربانی کار شراکتی ام شدم، به همه میگفتم این اتفاق افتاده و پول کم اومده و … یا در مورد قیمت دلار، قیمت خونه و ماشین و ارز و خیلی چیزا شاکی بودم و احساس قربانی شدن داشتم.
یا حکومت را باعث تمام سختی هایی خودم میدونستم (بازهم قلبم توی این مسیر میگفتم تو باید خودت تغییر کنی، ولی تنبلی من و کمبود عزت نفسم این اجازه را بهم نمیداد).
شرایط بسیار نازیبایی را تجربه کردم، بسیار گریه کردم، اما از برج 4 پارسال خداوند بهم لطفش را فزونی کرد، مرا افزایش داد و در مسیر شما قرار داد، استاد عزیزم الان که نزدیک به یکسال میشه دارم روی خودم کار میکنم و به سخنان گوهر بار شما گوش میدهم، معنی احساس خوب اتفاقات خوب را دارم هر روز بیشتر درک میکنم، معنای تکامل را که خیلی خوب درک میکنم، معنای هدایت را هرروز بهتر درک میکنم شکر رب العالمین.
خداروشکر که در این مسیر زیبا قرار گرفتم. خداروشکر استاد چه ساحل بینظیری.
من استاد زیاد ساحل را دوست نداشتم ولی الان که این همه زیبایی میبینم، واقعا عاشقش شدم. خداروشکر.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
عدم لیاقت واقعا یکی از پاشنه های آشیل من هست که واقعا این چندوقته بسیار زیاد به من ضربه زده . من درواقع به صورت دوره گردی عطر وادکلن میفروشم بعضی مواقع شده مشتری بدونه این که چونه بزنه پولی که بهش گفتم برای خرید بهم پرداخت کرده وهرچند که اون پول زیاد هم نبوده ولی بعد که به راه خودم ادامه دادم نجوا ها آمد که چرا این چونه نزد اصلا چرا این همه پول برای یه عطر یا ادکلن بهم دادوتازه تشکر هم کرد عجب دیوونه ای بود و نجوا میومد که اون پول زیاد بهت داد برو یه مقدارشو بهش پس بده وهمین بس بود که من ذهنم درگیر بشه ودیگه فروشی نداشته باشم . یا همین امروز یه مشتری یه عطر ازمن خریدو با این که تخفیف خوبی گرفت وعطر باکیفیت برد باز این نجواها آمد که این پول 30 تومنش زیاد بود برو بهش پس بده چه خبره این همه پول برای یه عطر مگه توچقدر میخوای استفاده بگیری برو بهش پس بده این محصول اینقدرا نمیرزه وهمین شد یک نجوای ذهنی وجلوی فروش منو گرفت و بعدش که رفتم یه هویج بستنی خوردم نجوا میگفت هام با پول اضافی که ازمردم گرفتی خوب به خودت میرسی و ادامه دار بود .
امیدوارم همه ما بتونیم از پس نجواهای ذهنمون بربیایم در پناه الله مهربان
درود بر استاد بزرگوارم جناب سید حسین عباسمنش و بانو مریم شایستهی عزیز و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی همراهان همفرکانسم
عجب هدایتی کرد خدا من رو امروز صبح که اومدم و این فایل را گوش دادم. خدایا پروردگارا واقعا سپاسگزارم از لطف همیشگیت به من و همهی آفریدگانت.
دقیقا همینه که گفتید و تا یادم نرفته بگم که بانو مریم شایستهی عزیز در دقیقهی بیست و شش این فایل الهی( آره واقعا الهی چون شما دستان و زبان خداوند یگانهی بسیار بخشایندهی بسیار مهربان هستید که او من را بهوسیلهی شما هدایت میکنه. خدایا دارم از ذوق میمیرم و اشک شوق تو چشمام جمع شده) نکتهای بسیار کلیدی را گفتند که؛
پس از یه مدت که همه چیز داره خوب و روان پیش میره، به خودمون تردید میکنیم و خودمون را ارزشمند نمیبینیم که کارهامون همینجور عالی و روان پیش بره و دقیقا همین باعث میشه که تمرکزمون از مسیرمون برداشته بشه و جهان هم پاسخ احساس ارزشمند نبودن را بهمون میده و موفقیتهامون متوقف میشه.
من این را بارها تجربه کردم و بهویژه در کسب و کارم وقتایی بوده که همه چیز روان و عالی پیش میرفته و من تو دلم به خودم گفتم که ببین همیشه که اینجوری نمیمونه! آخه چرا من اینجوری فکر میکنم؟ مشخصه دیگه! پاسخ در کمبود احساس خود ارزشمندیه! خدایا اینها همه از باورهای محدودکنندهای هست که از کودکی در ذهن ما کاشته شده که نمیشه که کارها تا آخر همینجور خوب و روان و حتا بهتر و بهتر و با سرعت بیشتر و بیشتر پیش بره که! باید یه جایی روند موفقیت متوقف بشه اگه نشه که نمیشه! البته بماند که گاهی ممکنه که دچار غرور بشیم و همین هم تمرکزمون را اصل ماجرا برمیداره و نتیجش میشه شکست! ولی اینکه خداوند وهّآبه و بخشش او بیحسابه که هست، پس چرا باید از روانتر و روانتر شدن زندگی تعجب کنیم؟ درواقع ما خودمون را ارزشمند نمیدانیم که جهان برای ما همینجوری پشت هم موفقیت پیش بیاره و تا پایان زندگی فقط موفقیت داشته باشیم و بس!
همین شب گذشته بود که وقتی داشتم به یکی از اشتباهاتم فکر میکردم، داشتم به آیات سورهی آل فکر میکردم که خدا ما را به درستکاری خوانده و از ته دلم از خدا عذرخواهی کردم و گفتم خدایا من را ببخش برای این کارها و دیگه تکرار نمیشه که کسی با یک شمارهی ناشناس با من تماس گرفت و تقاضای محصولات را کرد. گفتم شما من را از کجا میشناسید؟ گفت: کسی از اقوام ایشان در سبزوار از محصولات کاملا ارگانیک ما تعریف کرده که بیماری پدرش را خوب کرده و حالا ایشان هم برای پدرشان تقاضا دارند. اولش گفتم باشه و خوشحال شدم که بتونم که کاری انجام بدم و البته محصولات را هم بفروشم ولی بعدش به خودم میگفتم که چه؟ چه جوری میشه که تو این چند روزه همینجوری مشتریان من بیشتر و بیشتر شدند؟ چهجوریه؟ خوب من به جای اینکه سپاسگزاری کنم و بدانم که همه چیز داره روان پیش میره و این کار قانون خداست، به جاش تعجب میکنم چرا؟ چون احساس خود ارزشمندی پایینی دارم!!!
اول از همه تحسین میکنم روابط عاطفی عاشقانه ای که دارین و نکات مهم فایل صوتی
=باید یاد بگیریم از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم
=ی ادمی در هر چیزی ادامه بده استمرار داشته باشه دنبال بهبود باشه و عشق داشته باشه قطعن در اون راه مطمئن خواهد شد
=کوچکترین بهبودهامونو ببینم یاد اوری کنیم به خودمون ری اکشن نشون بدیم به خودم اعتماد به نفس بدیم تا دنبال بهتر شدن و بهتر شدن باشیم
=تمرکز وقتی کم بشه ذهن از کنترل خارج بشه کنترل ش ایط زندگی سخت میشه
=کنترل ذهن خیلی کمک میکنه به پیشرفت و عدم کنترل ذهن باعث پسرفت میشه
=اگه بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم میتونیم شرایط بیرون زندگیمونو هم کنترل کنیم
=همه چیز کنترل ذهن باید امیدوار بود و ذهن کنترل کرد
=اگر بزاریم نتیجه احساسمونو بد کنه مطمطئن نمیتونیم در ادامه مسیر موفق بشیم
=باید به ظاهر شرایط نگاه نکنیم و مسیر ادامه بدیم
=سعی کنیم در لحظه به لحظه ذهنمونو کنترل کنیم همین ی ساعت ی روز همین الان احساسمونو خوب نگه داریم تا اتفاغای خوب بیشتری برامون رخ بده
=اگر کنترل ذهنمونو از دست بدیم کنترل زندگیمونو از دست میدیم
=وقتی احساس عدم لیاقت داری خودت به خودت مسیر سخت میکنی
=وقتی مسائلی که در زندگیمون خوب پیش میره روابط خوب درامد خوب خودمون نمیتونیم احساس لیاقت در خودمون باور کنیم باز شرایط به قبل برمیگردن
=وقتی شاکی میشیم و شروع میکنیم به غر زدن داریم به سمت شرایط بد میریم
=لذت بردن از لحظات زندگی باعث میشه در احساس بمونیم و اتفاغات مثبت وارد زندگیمون بشه
=زندگی لذت بردن در لحظه باید تمرین کنیم تا این برای همیشه در ذهن و زندگیمون باشه
=به جای حسرت خوردن برای چیزهایی که داریم باید لذت ببرسم از چیزی
=وقتی حالمون خوب اتفاغات خوب برامون می افته و باید تصمیم بگیریم حالمونو خوب نگه داریم با هر چیز ساده ای و نیاز به چیزهایی عجیب غریب نیست
تمرین کامنت
چه منش فوق العاده ای چه جایی جواب عالی گرفتم و کم شدن فروش پخشم دلیل اصلی کمشدن فروشم همین احساس عدم لیاقت داشتم من شغل جدیدی از پارسال شروع کردم و اینقد نتیجه عالی گرفتم که خودمم باورم نمیشه و الان چن مدتی یکم فروشم سودم کم شدم والان فهمیدم دلیلش این بود که احساس عدم لیاقت داشتم و پس میزدم ثروت و در امد راحته چه باوری
خدایا شکرت چقد فایل زیبایی بود
سپاسگذارم برای فایل جدید و نکاتی مهمی که گفتید
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون
به نام خداوبایادخدا.سلام خدمت همه ی عزیزان.راجبه احساس لیاقت من دوران اول ازدواج باهمسرم بینهایت رابطه خوبی داشتیم وبه شدت همسرم به من علاقه داشت تا یه مدت خوب بودم اما بعد از چن وقت دیدم دور واطرافم که به نظرم میومد اون رابطه که من وهمسرم داریم رو ندارن وبعد شروع شد حالا این همه ادم دارن به این سادگی زندگی میکنن واصلا نم اون رفتاری که همسرم بامن داره رو اونا ندارن حالا منم نداشته باشم وشروع شد بی توجهی های همسرم به من ودیگه از اون عشق اتشین خبری نبود تا اینکه کلا نابود شد.در مورد قربانی بودن یه جاری داشتم که خیلی باهم رفت وامد داشتیم وبا اینکه من و همسرم بامادر شوهرم زندگی میکردیم وهمه ی کارای مادر شوهرمو انجام میدادم عین یه نوکر براشون کار میکردم اگه مثلا اون جاریم میومد واتاق مادر شوهرمو یه جارو میزد کلی بزرگش میکردن وحرفش برای هم همسرم هم مادرهمسرم بخر داشت ومن چون همیشه کاراشونو میکردم این به طور کاملا طبیعی شده بود جزو وظایف من ومن احساس قربانی بودن داشتم.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته گرامی
من اکنون در پایان گام اول از دوره 12 گام هستم.
یکی از خصوصیات من اینه که همیشه در زمان حال زندگی می کنم و بنابراین حالم خوبه.
چند روزی بود با خودم فکر میکردم، من حالم خیلی خوبه و علی رغم اینکه در دوره 12 گام ثبت نام کرده ام و هدف گذاشتم اما خیلی ریلکس هستم.
البته من تمرینات گام اول را کامل انجام میدم و هر روز چند بار بابت نعمتهایی که خدا بهم داده سپاسگزاری می کنم و هر روز صبح از خدا میخوام امروز را بهترین روز زندگی ام بکنه و من را با نعمتهای ارزنده غافلگیر کنه.
اما در رسیدن به اهدافم در جلسه 6 گام یک ،اصلا یجوری حس میکنم بیخیال شدم و وقتی به رسیدن به اهدافم فکر میکنم ذوق نمیکنم، آیا این حس اشتباهه و باید وقتی به اهدافم و تحقق آنها فکر میکنم خیلی با انگیزه تر باشم؟
اینکه الان از وضعیتم راضی هستم، اشکال داره؟
ممنون میشم راهنمایی کنید.
سلام به عزیزان دلم استادجان ومریم عزیزم
وهمه دوستانِ عالیم
ای جانم به این دریای بیکران وفوق زیبای خداوندکه من ازدیدنش سیرنمی شوم ودیدن روی ماه استادومریم جانم دراین قاب زیباوکنارساحل بی نظیر، خدایاشکرت بابت وجودشان که وجودم رالبریزازآرامش واحساس عالی کرده اندواین درس های نابی که چراغ راه زندگیم شده ولذت بردن هرلحظه اززندگیم وخودم راعاشقانه دوست داشتن وخداوندرادرتمام لحظاتم جاری کردن ونتایج وپاداش های عالی دریافت کردن ،خدایاشکرت.
ای جانم به پینک پنگ بازان حرفه ای خودم عاشقتونم…
واقعا درروابط تحسین مهمه ،چقدراحساسمان رادگرگون می کندواحترام متقابل به همدیگرکه به لطف خداوندمن ومصطفی بابت هرچیزی ازهمدیگرتشکرکرده وخداروشکرمی کنیم واین تشکرزیبای مریم جان دراین فایل برایم قابل توجه بوده وهست وچقدر درس هابه من آموخته،ممنونم عزیزم.
تمرین وادامه دادن باعشق ولذت ،نکات کلیدی بودکه فرمودیدوباعث اعتمادبه نفس فوقالعاده ای می شودبه ویژه اینکه درجهت پیشبردعلاقه ات هم باشد.
استمراروهرروزانجام باعشق ولذت ورزش های عضلانی ام درقانون سلامتی ،پیاده روی هایم ،یادگیری زبان انگلیسی چقدردررونداراده من مثمر ثمر بوده است وانگیزه من رابرای کاری که بایدانجام دهم چندین برابرمی کندوچه اعتمادبه نفسی به خودم تزریق می شود خدایاشکرت.
این بهترعمل کردن درهرکاری راازاستادبه ارث برده ایم و من ومصطفی هم درتمام کارهایی که شروع می کنیم ،واقعا ذهن خلاقی داشته واکثرکارهاراخودمان به عالی ترین شکل انجام می دهیم آن هم باهدایت هاوالهامات زیبای خداوند،خدایاشکرت.
فرکانس های ارسالی مادرروندآرامش واحساس عالی برای انجام هرکاری تاثیرگذاربوده است وتاثیرذهن وکنترل آن دراتفاقات و کسب عملکردونتایج عالی هم بسیارمهم وحیاتی است که استادبه زیبایی بیان کردند.
این فایل باعث شدمن زندگی راهرروزیک بازی ببینم که ازلحظه بیداریم درصبح باسلام عاشقانه به خداوندخودراآماده ومحیای این بازی زیباکرده وباکنترل ذهن ودعوت کردن احساس وآرامش عالی بازی من شروع می شودبا داوری عادلانه خداوندومن هم سعی می کنم بارعایت قوانین این بازی ،نقش پرررنگی داشته باشم، فقط تمام سعی ام لذت بردن درمحضرخداونداست وسوت زدن هایی که مراهرلحظه بیداروآگاه ترمی کندتاراحت وآسان بازی راادامه دهم وبه لطفش همیشه برنده بوده ام چون هرروزاحساسم عالی وعالی ترشدوماندگاریش بالاتررفت وهمیشه حواسم بوده که بانتیجه بیرون بیایم وبعداین طورنشودکه دریک قدمی پیروزی ناامیدشوم ،بلکه سهم خودراباعشق انجام وبقیه رابه داوری زیبای خداوند یکتایم سپرده واو هم هرروز درس های عالی تری به من می آموزد برای برد های عالی ترروزبعدومن تسلیم خودش هستم وفقط درلحظه ازبازی لذت می برم ،درسهارابرداشته وروزدیگرتمام سعی ام تمرکزبربازی عالی ترم است.
امروزبااین دیدگاهم ایمان واقعی پیداکرده ام که من وظیفه ام این است که مسیردرستی راکه خداوندبرایم ترسیم کرده ادامه دهم وهمه چیزدرذهن من خیراست وسرشارازدرس وتجارب عالی درجهت رشدوپیشرفتم درتمام زمینه ها ،
من فارغ ازهرنتیجه ای فقط تسلیم خواست واراده اش هستم وخودم را هرروز مشتاقانه آماده بازی کودکانه وشادومهیّجی که باخداوندم دارم آماده کرده وازلحظه به لحظه ام که نعمت زندگی به من عطاکرده ،عاشقانه آن رادرآغوش کشیده وباشوروشوق وصف نشدنی بازی ام را ادامه می دهم …….
درپناه خداوندمهربانم هرنفس شاد، سلامت وعالی بدرخشید، دوستتون دارم.
خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت
متشکرم متشکرم متشکرم
سلام بر زیبایی ها و زیباترین ها
چقدر قشنگین شما
چقدر خوووب که بعد کامنتم تو قسمت قبل این فایل مکملش شد و چقدر نکات عالی بهم یاد داد
تو قسمت قبل من نوشتم خیلی حرص میخورم و بعضی وقتا دوس دارم تو بازی خرخره طرفمو بجوم بعد شما گفتین بمرور درک متقابل پیدا کردین و هدف بازی لذت بردن و مهارت بازی بود و چقدر مثل یه سوزن باد الکی بادکنکیمو خالی کرد مثل یه اخیش گفتن واقعا چرا بجای حرص خوردن و اینکه من حتما باید برنده بشم لذت نبرم ازینکه بقول مریم جون همبازی من عشقمه ما هردو در کنار هم داریم لذت میبریم و چقدر خوب که تو خیلی نکات اشتراک داریم حتی اگه اون بازی باشه ورزش باشه
و ما میتونیم بازی های خیلی خفن تری ک بلد نیستیم و بهم یاد بدیم و لذت ببریم و حتی باهم اسنقدر حرفه ای بشیم که در کنار لذت بردن حریفهامونم ناخوداگاه شکست بدیم
و مریم جون چقدر مهارت دارین رو شناخت خودتون که گفتین ادمی هستین که شاید تو دلتون تحسین کنین و اگه حرف بزنین تمرکزتون و میره منم متوجه شدم این مدلی ام یکمی فقط در شرایطی که بازی برام فان باشه خلافش هست در غیر اینصورت بازی های جدی کاملا ادم جدی و ساکتی میشم بر خلاف شخصیتم
و حتی مسیر اموزشی یادگیریتون هم عالی توضیح دادین
در ادامه صحبتهای استاد هم دقیقا من عصبانی که میشم تو بازی ها معمولا 99 درصد میبازم و عصبانیتم بیشتر میشه 1درصد هم بسته به تلاشم یا ذهنمو تو چند لحظه شاید کنترل کنم یا طرفم عدم کنترل ذهنش باعث بردم میشه
و برعکسشم دقیقا درسته من عقب بودم و با ارامش و کنترل ذهنم تونستم بازی رو با اختلاف ببرم
من تو رابطه قبلیم همه چیز داشت خوب پیش میرفت اما توجه به یسری نکات منفی احساس عدم لیاقت درباره به موضوع خاص و وابستگی ازین رو ب اون رو کرد اون رابطرو و بطرز عجیبی کات شد نه دعوای خاصی نه نفرتی نه چیز دیگه اصلا توضیحش برای کسایی که در جریان قوانین نیستن سخته اما میتونم بگم من تو تک تکش میتونم رد پای قانون و ببینم
و حتی تو سفر کردن تو کار مناسب داشتن خیلی موارد زیادی هست که همشون برام درس داشت
مورد بعدی هم که خوراکمبوده مخصوصا تو بازی دسته جمعی مافیا مثلا من عالی بازی کردمخودم به خودم افتخار کردم ولی ساید من( شهر یا مافیا) برنده نشده و من بست پلیر نشدم سریع ذهنم میاد میگه حق تو بود اون اصلا درست بازی نکرد نباید برنده میشد یا سریع میگم گاد( داور) سوتی داد یا خواست اونو برنده کنه یه عالمهازینصحبتها با خودم یا دوستامون در تفسیرش کردم حالا من نمیگم بدشانسی یا خدا خواست سریع میگم تقصیر داور بازی بوده یا بازیکنه لابی (جرزنی) کرده ازین حرفها
وقتی من توی بازی ساده نمیتونم ذهنمو کنترل کنم یا قوانینش و به قوانین زندگی نزنم چچوری میتونم توهمهجنبه هام ازش استفاده کنم وااای چقدر خوووب بود این فایل خدای من ️
چطوررر میشه که یک نفر با یه موضوع راجع به بازی یه فایل بینظیری بسازه مثل یک گفتگو ساده با دوستت عشقت خانوادت و ازش کلی نکات طلایی در بیاد کلی درسها رو ب ما یاداوری کنه یا حتی یاد بده با یه مثال ساده تکرار به شیوه عالی ️ اینکار فقط از یه فرد توحیدی و بینظیر برمیاد اونم سید حسین عباسمنش هست
ممنونم بینظیرترین ها کلی بیشتر تر ازتون یاد گرفتم عزیزای دل
من فایل رو هنوز گوش ندادم ولی فقط میخوام اول بنویسم من نشونه خواستم از خدا و اخه ببین زد تو خال
الان با نامزدم صحبت میکردم میگفت میدونی چیه خانم تو خودتو ی جاهایی گول میزنی نه نیاز نیست و داشت بهم راهکار میداد ک هرجو هستی حله همونطور بودنت تو همین سطح الان بهترین خودتی و ازین حرفا که خودتو گول نزن فقط برو جلو این سرعت گیرته. اون با ادبیات خودش میگقت و ذهنیتش که همیشه اینجوری میاد و حل میکنه نقاط ضعفشو و میره سراغ بعدی و بعدی شاید از قانون چیزی ندونه ولی خب خیلی رو باوراش کار میکنه داشت بهم پیشنهاد میداد برم زندگی نامه افراد موفق رو ببینم و من ب خودم اومدم و اومدم سراغ سایت و گفتم من مدت هاست باز شب گرفتم و حال دلم خوب نیست
دقیقا من خیلی جاها ارزش خودمو پایین اوردم و خودمو لایق ندونستم و بعد تو حس گناه و حس قربانی شدن خودمو نگه داشتم و زندگیمو تو یه چرخه باطل انداختم که تمومی نداره
خدای من دقیقا همین نقطه الان وایستادم
در خصوص سوال اول بخوام دقیق بنویسم
کجا ها خیلی با حس عدم لیاقت نعمت رو از خودت دور کردی؟
من دختری بودم ک همیشه از خدا بهترین ها رو میخواستم برای رابطه ام برای کارم
ولی تا بهم نزدیک میشد پس میزدم
من دانشگاه تهران رو همیشه دوست داشتم ک قبول بشم و از خدا میخواستم ولی خب انکار خودمو لایقش نمیدونستم ته ذهنم میگقت تو کجا دانشگاه تهران کجا؟ و من رتبه اوردم تو کنکور ارشدم برای دانشگاه تهران و هول برم داشت نه نه مگه میشه بابا شانسی بوده و ال و بل بری اونجا چ کنی تنها و هزار بهانه ک به همون بخور نمیرم راضی شدم و نرفتم
از اینکه کار تو شرکت خصوصی با حقوق بالا پیشنهاد شد ولی ب هر بهانه ای نرفتم
ا اینکه تو. شرایط سخت تو پانسیون با بدترین امکانات زندکی میکزدم و حاضر نبودم خونه اجاره کنم و یا برم تو زندگی ک لیاقتمه
تو رابطه ای ک هرروز تحقیر میشدم مونده بودم و حاضر نبودم بهش خاتمه بدم تا بدترین شکل تموم شد
تو رابطه حاضر نبودم طرف برام ذره ای خرج کنه و همش کارت خودم بود برای سفر و یا هرچی
تو رابطه از جونمم حاضر بودم بگذرم برای شادی طرف که نمیدونم چرا الان دارم فکر میکنم از مهم ترین چیز ک عمرم بود گذشتم
و جالب همین جاست که برمیگرده ی سوال دوم
بعدش هم تکرار کردم
دوباره رفتن ب رابطه اشتباه دیگه
شایدم نه اشتباه نباشه ولی تا میخواست خوب پیش بره میترسیدم که ع من اینقد لیاقت ندارم این ادم منو بخواد با این دک و پوز
من ادمی نیستم ک دوست داشته بشم من که خیلی ضعیفم یا فلان موفقیت رو ندارم منکه ی ادم عادی ام
این ادم ارزشمندتر از منه و خب ولش میکردم
تو خاستکارام ک خیلی پیگیر میشدن و میخواستن ک من برم و در ارامش زندگی کنم فقط فرار میکردم و هر بهانه ای میاوردم
برای رفتنم از ایران بیشتر کارای مهاجرتمو کردم و خب تا میومد درست بشه یه چیزی میگفت برو بابا تو تا ته روستا هم بریم خیلیه حالا تو کجا امریکا کجا بشین سرجات ک شکست بخوری روحیه ات خراب میشه انکار تلاش شبانه روزی میکزدم ب طور فیزیکی ولی خب باز منو میکشوند عقب بدجور اسن طرز تفکر
دوباره اومدم و ی زور ک ارزشمنده و این حرفا ازدواج کردم با ی ادمی ک خیلی دوسم داره و واقعا ارزش منو میبینه ولی باز هرروز ب ی طریقی بحث راه میندازم که نمیشه که نزنه تو سرم عیبامو این ادم پس یه چیزیش هست ک منو دوست داره من ادم بی ارزشی ام پس این نمیفهمه ک من بی ارزشم چرا دوسم داره یا همه عیبامو و تلاش میکنه ک رسد کنم حتما خودش متوجه نیست و هزاران حرف اسن شکلی و هرروز حالم بد و بدتر میشه
خداوند همیشه پاسخ میده ی درخواست امون ازش خواستم کمکم کنه ک حال دلم خوب باشه تو زندگیم و قدرش رو بدونم و دنبال داستان درست کردن نباشم. خدایا شکرت
واقعا باید خودمو لاسق بدونم
و خب جالبه ک میگم نه اون رابطه قبلیا بهتر بود چون طرف باهام بحث میکرد و یا هرچی از این قبیل
من میدونم ریشه این رفتارام از کجاست و واقعا میخوام دیگه اینجوری نباشم
آخی دختر مظلوم
آخی دختر ساکت و اروم
آخی طفلی سادست
آخی دخترمون چقد مظلومه اصن اعتراضی نداره
آخی چقد هرچی بهش بدیم راضیه
آخی آخی آخی
همش خواستم غیر این مباشم
همش خواستم همه ازم راضی باشن
همش خواستم برای خواسته خودم بگذرم ازش و تلاش نکنم ک بعد بندازم گردن بقیه و خودمو راضی کنم
جسارتی تو وجودم نموند برای رضایت حال دیگران
و راضی شدن به اندک
الان تو زندگیم واقعا ازین تصمیم ام گاهی میترسم میکم نکنه دختر برای رضایت حال بقیه من اومدم نامزد کردم نکنه برای اینکه باز دختر مویه من باشم اومدم
خدا جونم هدایتم کن و راه رو نشونم بده کمکم کن تو حال بد نمونم تا مسیر برام روشن و هموار بشه
خدایا تسلیمم
واقعا این مدت حالم بد میشده اصن شوخی بردار نیست و بلا از هر طرف میاد واقعا تمرکز ذهن کار راحتی نیست ولی واقعا مس تازه به نتایجی که قراره بهم بده. شکر خدا جان دوستت دارم ممنونم که هدایتگرمی هر لحظه
من میدونم ازین چالش و ازین باور و پاشنه اشیل ریشه دارم میتونم خودمو ازاد کنم از بند اسارتش و زندگیمو بهشت کنم اونجور که لایقشم
درود بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز
در مورد احساس قربانی بودن در این چند ماهه اخیر چند اتفاق برای من افتاد ک دوس دارم ار تجربه ی خودم براتون بنویسم .
من در یک باشگاه ورزشی شروع به کار کردم و اولای کار بینهایت برایم لذت بخش بود و بعد از دو ماه رفتار انها با من عوض شد با اینکه من تمام سعیمو میکردم که بهترین خودمو برای اونها بزارم ولی من مدام دوس داشتم خودمو قربانی نشون بدم و ببینم که چقدر دوستان دیگه دلشون برای من میسوزه و من از اونجا بیرون اومدم و وارد صنعت چاپ شدم و ما طی کرده بودیم که ماهی پنج میلیون تومان به من بدهد و کار به من یاد بدهد اما دیدم ک بسیار دارم اضافه کاری میکنم و این بسیار منو ازار میداد و باز گله و شکایت و منو صاحب چاپخانه بسیار با هم خوب بودیم ورفتار بسیار محترمانه ایی با من داشت تا اینکه اخر ماه شد و من باهاشصبحت کردم و قرار شد کل اضافه کاری ها رو با من حساب کنه حتی من بی نهایت اضافه کاری مکیردم ک پول بیشتری گیرم بیاد سر ماه که شد اون پنج میلیون بیشتر به من نداد و منم گوشی مو خاموش کردم دیکه دوس نداشتم این ادمو ببینم کسی که خیلی دوسش داشتم و وقتی بهش گفتم اضافه کاری به من گفت که بزار عرقت خشک شه بعد و این حرف بینهایت منو ازار داد و این باعث شد من برم و من هر کجا ک میرسیدم میگفتم این رفتار بد رو و باعث اوخر ماه بعد پدرم و عموم این رفتار رو باهام کردن و بسیار گله و شکایت و خودمو قربانی نشون میدادم و این باعث میشه ک بازم اینو تجربه کنم و تصمیم گرفتم قانون رو رعایت کنم و روی باورهام شروع کنم کار کردن و تعهد میدم هر روز زیبایی هارو ببینم و امروز تمرین شکارچی نکات مثبت رو انجام دادم و واقعا حالم خوبه الهی شکرررررررر
سلام استاد عزیزم.
چه فایل زیبا و خوبی.
استاد دقیقا منم توی بازی ها و توی زندگی همین تجربه را داشتم. واقعا به همین شرایط رسیدم. چقدر عالی، خداروشکر. حتی منم به همین رسیدم و وقتی اون احساس عدم لیاقت میاد تو ذهنم حتی با اینکه زور میرم که به خودم بگم نه من حقم هست ببرم اونم به راحتی بازهم کار به سختی پیش میره. حالا دوتا مثال بزنم
در مورد احساس لیاقت بگم
نزدیکترینش بعد مال 2 سال پیشه
من تازه عروسی کرده بودم و رفته بودیم با خانمم سر خونه زندگیم، یادمه 3 الی 4 روز از عروسیم میگذشت و تو خونه بودم و به خودم گفتم یعنی من ازدواج کردم؟ (همون موقع حرفای شما یادم افتاد که میگفتید خودتون را لایق بدونید، ولی من مثل الانم توی قوانین پیش نرفته بودم)، یعنی من لیاقت این خونه زندگی را دارم؟ دوستای من پدرشون در اومد یه خونه خریدند ولی من به راحتی اومدم تو این خونه که به کمک پدرم ساختم، این حق دوستام نیست که من به این راحتی بیام سر زندگیم و از این خونه 140 متری استفاده کنم. (نتیجه را استاد در ادامه احساس قربانی شدن مینویسم).
استاد من با پول و پولدار شدن راحت نبودم، الانم حس میکنم هر روز باید روی خودم کار کنم،
بریم سراغ احساس قربانی شدن.
نمیدونم استاد این حس با احساس گرفتن ترحم واسه من همراه بود.
یعنی من از احساس قربانی شدن استفاده میکردم برای گرفتن ترحم بقیه، و این سیکل ادامه پیدا میکرد، به قول خودتون هر روز پایین تر میرفتم.
اولش این اومد تو ذهنم که خب قربانی کار شراکتی ام شدم، به همه میگفتم این اتفاق افتاده و پول کم اومده و … یا در مورد قیمت دلار، قیمت خونه و ماشین و ارز و خیلی چیزا شاکی بودم و احساس قربانی شدن داشتم.
یا حکومت را باعث تمام سختی هایی خودم میدونستم (بازهم قلبم توی این مسیر میگفتم تو باید خودت تغییر کنی، ولی تنبلی من و کمبود عزت نفسم این اجازه را بهم نمیداد).
شرایط بسیار نازیبایی را تجربه کردم، بسیار گریه کردم، اما از برج 4 پارسال خداوند بهم لطفش را فزونی کرد، مرا افزایش داد و در مسیر شما قرار داد، استاد عزیزم الان که نزدیک به یکسال میشه دارم روی خودم کار میکنم و به سخنان گوهر بار شما گوش میدهم، معنی احساس خوب اتفاقات خوب را دارم هر روز بیشتر درک میکنم، معنای تکامل را که خیلی خوب درک میکنم، معنای هدایت را هرروز بهتر درک میکنم شکر رب العالمین.
خداروشکر که در این مسیر زیبا قرار گرفتم. خداروشکر استاد چه ساحل بینظیری.
من استاد زیاد ساحل را دوست نداشتم ولی الان که این همه زیبایی میبینم، واقعا عاشقش شدم. خداروشکر.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام خدمت استاد عزیز وبانو شایسته
سلام خدمت بچه های سایت
عدم لیاقت واقعا یکی از پاشنه های آشیل من هست که واقعا این چندوقته بسیار زیاد به من ضربه زده . من درواقع به صورت دوره گردی عطر وادکلن میفروشم بعضی مواقع شده مشتری بدونه این که چونه بزنه پولی که بهش گفتم برای خرید بهم پرداخت کرده وهرچند که اون پول زیاد هم نبوده ولی بعد که به راه خودم ادامه دادم نجوا ها آمد که چرا این چونه نزد اصلا چرا این همه پول برای یه عطر یا ادکلن بهم دادوتازه تشکر هم کرد عجب دیوونه ای بود و نجوا میومد که اون پول زیاد بهت داد برو یه مقدارشو بهش پس بده وهمین بس بود که من ذهنم درگیر بشه ودیگه فروشی نداشته باشم . یا همین امروز یه مشتری یه عطر ازمن خریدو با این که تخفیف خوبی گرفت وعطر باکیفیت برد باز این نجواها آمد که این پول 30 تومنش زیاد بود برو بهش پس بده چه خبره این همه پول برای یه عطر مگه توچقدر میخوای استفاده بگیری برو بهش پس بده این محصول اینقدرا نمیرزه وهمین شد یک نجوای ذهنی وجلوی فروش منو گرفت و بعدش که رفتم یه هویج بستنی خوردم نجوا میگفت هام با پول اضافی که ازمردم گرفتی خوب به خودت میرسی و ادامه دار بود .
امیدوارم همه ما بتونیم از پس نجواهای ذهنمون بربیایم در پناه الله مهربان
درود بر استاد بزرگوارم جناب سید حسین عباسمنش و بانو مریم شایستهی عزیز و یکایک دستاندرکاران سایت الهی عباسمنش و همهی همراهان همفرکانسم
عجب هدایتی کرد خدا من رو امروز صبح که اومدم و این فایل را گوش دادم. خدایا پروردگارا واقعا سپاسگزارم از لطف همیشگیت به من و همهی آفریدگانت.
دقیقا همینه که گفتید و تا یادم نرفته بگم که بانو مریم شایستهی عزیز در دقیقهی بیست و شش این فایل الهی( آره واقعا الهی چون شما دستان و زبان خداوند یگانهی بسیار بخشایندهی بسیار مهربان هستید که او من را بهوسیلهی شما هدایت میکنه. خدایا دارم از ذوق میمیرم و اشک شوق تو چشمام جمع شده) نکتهای بسیار کلیدی را گفتند که؛
پس از یه مدت که همه چیز داره خوب و روان پیش میره، به خودمون تردید میکنیم و خودمون را ارزشمند نمیبینیم که کارهامون همینجور عالی و روان پیش بره و دقیقا همین باعث میشه که تمرکزمون از مسیرمون برداشته بشه و جهان هم پاسخ احساس ارزشمند نبودن را بهمون میده و موفقیتهامون متوقف میشه.
من این را بارها تجربه کردم و بهویژه در کسب و کارم وقتایی بوده که همه چیز روان و عالی پیش میرفته و من تو دلم به خودم گفتم که ببین همیشه که اینجوری نمیمونه! آخه چرا من اینجوری فکر میکنم؟ مشخصه دیگه! پاسخ در کمبود احساس خود ارزشمندیه! خدایا اینها همه از باورهای محدودکنندهای هست که از کودکی در ذهن ما کاشته شده که نمیشه که کارها تا آخر همینجور خوب و روان و حتا بهتر و بهتر و با سرعت بیشتر و بیشتر پیش بره که! باید یه جایی روند موفقیت متوقف بشه اگه نشه که نمیشه! البته بماند که گاهی ممکنه که دچار غرور بشیم و همین هم تمرکزمون را اصل ماجرا برمیداره و نتیجش میشه شکست! ولی اینکه خداوند وهّآبه و بخشش او بیحسابه که هست، پس چرا باید از روانتر و روانتر شدن زندگی تعجب کنیم؟ درواقع ما خودمون را ارزشمند نمیدانیم که جهان برای ما همینجوری پشت هم موفقیت پیش بیاره و تا پایان زندگی فقط موفقیت داشته باشیم و بس!
همین شب گذشته بود که وقتی داشتم به یکی از اشتباهاتم فکر میکردم، داشتم به آیات سورهی آل فکر میکردم که خدا ما را به درستکاری خوانده و از ته دلم از خدا عذرخواهی کردم و گفتم خدایا من را ببخش برای این کارها و دیگه تکرار نمیشه که کسی با یک شمارهی ناشناس با من تماس گرفت و تقاضای محصولات را کرد. گفتم شما من را از کجا میشناسید؟ گفت: کسی از اقوام ایشان در سبزوار از محصولات کاملا ارگانیک ما تعریف کرده که بیماری پدرش را خوب کرده و حالا ایشان هم برای پدرشان تقاضا دارند. اولش گفتم باشه و خوشحال شدم که بتونم که کاری انجام بدم و البته محصولات را هم بفروشم ولی بعدش به خودم میگفتم که چه؟ چه جوری میشه که تو این چند روزه همینجوری مشتریان من بیشتر و بیشتر شدند؟ چهجوریه؟ خوب من به جای اینکه سپاسگزاری کنم و بدانم که همه چیز داره روان پیش میره و این کار قانون خداست، به جاش تعجب میکنم چرا؟ چون احساس خود ارزشمندی پایینی دارم!!!
باقی ادامه دارد
به نام خدای مهربان
سلام به استاد و مریم عزیز در ی فایل جذاب دیگه
اول از همه تحسین میکنم روابط عاطفی عاشقانه ای که دارین و نکات مهم فایل صوتی
=باید یاد بگیریم از لحظه به لحظه زندگیمون لذت ببریم
=ی ادمی در هر چیزی ادامه بده استمرار داشته باشه دنبال بهبود باشه و عشق داشته باشه قطعن در اون راه مطمئن خواهد شد
=کوچکترین بهبودهامونو ببینم یاد اوری کنیم به خودمون ری اکشن نشون بدیم به خودم اعتماد به نفس بدیم تا دنبال بهتر شدن و بهتر شدن باشیم
=تمرکز وقتی کم بشه ذهن از کنترل خارج بشه کنترل ش ایط زندگی سخت میشه
=کنترل ذهن خیلی کمک میکنه به پیشرفت و عدم کنترل ذهن باعث پسرفت میشه
=اگه بتونیم ذهنمونو کنترل کنیم میتونیم شرایط بیرون زندگیمونو هم کنترل کنیم
=همه چیز کنترل ذهن باید امیدوار بود و ذهن کنترل کرد
=اگر بزاریم نتیجه احساسمونو بد کنه مطمطئن نمیتونیم در ادامه مسیر موفق بشیم
=باید به ظاهر شرایط نگاه نکنیم و مسیر ادامه بدیم
=سعی کنیم در لحظه به لحظه ذهنمونو کنترل کنیم همین ی ساعت ی روز همین الان احساسمونو خوب نگه داریم تا اتفاغای خوب بیشتری برامون رخ بده
=اگر کنترل ذهنمونو از دست بدیم کنترل زندگیمونو از دست میدیم
=وقتی احساس عدم لیاقت داری خودت به خودت مسیر سخت میکنی
=وقتی مسائلی که در زندگیمون خوب پیش میره روابط خوب درامد خوب خودمون نمیتونیم احساس لیاقت در خودمون باور کنیم باز شرایط به قبل برمیگردن
=وقتی شاکی میشیم و شروع میکنیم به غر زدن داریم به سمت شرایط بد میریم
=لذت بردن از لحظات زندگی باعث میشه در احساس بمونیم و اتفاغات مثبت وارد زندگیمون بشه
=زندگی لذت بردن در لحظه باید تمرین کنیم تا این برای همیشه در ذهن و زندگیمون باشه
=به جای حسرت خوردن برای چیزهایی که داریم باید لذت ببرسم از چیزی
=وقتی حالمون خوب اتفاغات خوب برامون می افته و باید تصمیم بگیریم حالمونو خوب نگه داریم با هر چیز ساده ای و نیاز به چیزهایی عجیب غریب نیست
تمرین کامنت
چه منش فوق العاده ای چه جایی جواب عالی گرفتم و کم شدن فروش پخشم دلیل اصلی کمشدن فروشم همین احساس عدم لیاقت داشتم من شغل جدیدی از پارسال شروع کردم و اینقد نتیجه عالی گرفتم که خودمم باورم نمیشه و الان چن مدتی یکم فروشم سودم کم شدم والان فهمیدم دلیلش این بود که احساس عدم لیاقت داشتم و پس میزدم ثروت و در امد راحته چه باوری
خدایا شکرت چقد فایل زیبایی بود
سپاسگذارم برای فایل جدید و نکاتی مهمی که گفتید
آرزوی سلامتی شادی ثروت حال خوب و هدایت الله دارم براتون