درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1 - صفحه 1 (به ترتیب امتیاز)

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    722MB
    55 دقیقه
  • فایل صوتی درسهای زندگی از یک بازی | قسمت 1
    107MB
    55 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

694 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عمران نوری گفته:
    مدت عضویت: 1987 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت دوستان و استاد عباس منش عزیز

    من عاشق خدا و این همزمانی‌های خدا هستم

    اینقدر همیشه دقیق منو هدایت میکنه

    چون من در روز هر وقت سمت سایت میام درست به نکاتی هدایت میشم که دقیقا نیاز الان منه حالا چه فایل باشه یا کامنت باشه

    انگار که خدا اون نشونه رو اختصاصی برای من اماده کرد و برای من فرستاده تا من درس لازم رو بگیرم و بیام مسئله‌ام رو حل کنم

    قبل از اینکه بیام توضیح بدم میخوام تحسین کنم استاد و خانم شایسته عزیز رو از اتفاقات و شرایطی که وقتی درش هستند

    اینقدر خوب میتونند به نکات مثبت و درسهای لازم رو که میتونه بهشون کمک کنه رو توجه کنند

    من خودم تو ابتدای فیلم وقتی استاد گفتند میخوام در مورد نکات مثبت بازی پینگ پونک صحبت کنیم

    من همون موقع به تایم فیلم نگاه کردم و دیدم نزدیک به یه ساعت تایم داره

    پیش گفتم اخه یه بازی چقدر میتونه نکته داشته باشه !!؟

    و بعدش گفتم حتما نکات خیلی مهم و عالی قرار گفته بشه که میتونه بمن کمک کنه

    و بعد وقتی که گوش کردم صحبت شما دو تا عزیز رو شنیدم مات و مبهوت اون دقت و دید شما شدم از اینکه چقدر خوب میتونید از دل اتفاقات نکات خوب قانون رو در بیارید و ازش به نفع خودتون استفاده کنید

    واقعا شما دو فرشته لایق بهترین‌ها هستید

    چقدر این فایل ماله من بود خدایا صد هزار مرتبه شکرت

    اونجایی که خانم شایسته عزیز گفتن تو بازی وقتی که چند ست جلو می‌افتن و بعد این فرکانس رو ارسال میکنند که چطور میشه من چندتا ست پشت سر هم ببرم و تعجب میکنند

    یعنی اینکه در واقع دارند فرکانس عدم لیاقت خودش رو به جهان ارسال میکنند که بعدش باعث میشه تو ادامه بازی رو ببازند

    وقتی این نکته گفته شد و من همون لحظه ترمز خودم رو پیدا کردم و شرایط فعلی خودم رو دیدم

    گفتم خودشه

    عدم لیاقت

    این نشونه خداوند بود برای من

    که اتفاقا شرایط الان من هم همین وضعیت رو داره

    من تو زندگیم بارها بارها شده فروش خوب داشتم و پول خوبی سمت من هدایت شد و باهاش رفتم بالای 20 تا 25 کیلو گوشت خوب و باکیفیت میخریدم و میگذاشتم تو یخچال و بارها شد این اتفاق افتاد که اینقدر گوشت میخریدم که یخچال جا نداشتیم که گوشتها رو بذاریم

    و کلی خدا رو شکر میکردم بابت وجود این نعمت و این اتفاق در زندگیم و حال خیلی خوبی داشتم

    ولی بعد از مدتی نجواها کار خودش رو میکردن که افکارهای منفی می‌اومدن تو ذهن من که الان پول داشتی خوب گوشت خریدی برای چند روز دیگه که گوشتات تموم شد و هیچ پولی تو حساب نداری میخوای چیکار کنی و ممکنه دیگه فروش نداشته باشی و هیچ پولی سمتت هدایت نشه

    یعنی حساب کن من تو افکارهام نگران 15 یا 20 روز دیگه بودم

    در واقع من با نگران بودن به اینده داشتم باور عدم لیاقت و باور کمبود رو به جهان ارسال میکردم که این نعمتی که فعلا بمن داشته شده موقتیه و مطمئنا بعدا اوضاع سخت میشه

    و چون این باور رو داشتم دقیقا هم همین جوری میشد

    من تا اخرین روز حتی تا اخرین لحظه پول برای خرید گوشت رو نداشتم و دقیقه نود یهویی درها باز میشد و پول و ثروت سمت من هدایت میشد

    اقا تو این مدت 8 ماهی که من دوره قانون سلامتی رو شروع کردم دقیقا هر بار برای خرید گوشت این اتفاق برای من تکرار شده که من حتما باید به ته میرسیدم و بعد نعمت بعدی ( گوشت ) سمت من هدایت میشد

    یعنی یکبار نشد که من مثلا 5 کیلو گوشت تو یخچال میداشتم و بعد میرفتم 10 یا 20 کیلو گوشت میخریدم هیچ موقع این اتفاق رخ نداد من همیشه به ته میرسیدم تا حدی که گوشت برای فردا نداشتم و بعد یهویی درها باز میشد

    و همیشه این سوال در من بود که اقا کجای افکارهای من ایراد داره که این سناریو تکراری برام رخ میده

    و الان که به لطف خدا هدایت شدم این فایل بینظیر و با ارزش رو ببینم تازه متوجه شدم که أی بابا من داشتم فرکانس عدم لیاقت ارسال میکردم

    چون هنوز تو باورهام ، خودم رو ارزشمند و لایق نمیدونستم که این شرایط بارها بارها برام تکرار شده

    برای همین باورهای عدم لیاقت و باور کمبود تو زندگیم هدایت میشدم به مسیری که دقیقا همین باور رو بمن ثابت میکرد

    که اوضاع دوباره برام سخت میشد

    ولی دیگه نمیذارم این اتفاق تکرار بشه

    من انسان لایق و ارزشمند هستم

    من باید ثروتمند باشم

    من باید خوب و عالی زندگی کنم

    من وقتی که وارد این دنیا شدم لایق دریافت تمام نعمتهای خداوند شدم

    درسته از کودکی تا الان بارها شده بعضی کارها رو درست انجام ندم و ممکن بود بقیه منو سرزنش کنند ولی این دلیل نمیشه من از درون خودم رو لایق و ارزشمند ندونم

    من لایق بهترین زندگی هستم

    من لایق این هستم تو بیزنسم موفق باشم

    من لایق این هستم انسان مولد ثروت باشم

    من لایق این هستم درامد میلیارد دلاری داشته باشم

    من لایق این هستم که محصولم رو صادر کنم به خارج کشور و باید حتما این اتفاق برام رخ بده

    من لایق این هستم در عرصه جهانی بدرخشم و همه بدنبال محصول من باشند

    من باید تمام تمام تمام نعمتهای خداوند رو داشته باشم

    چون من بنده لایق خداوند هستم

    من اشرف مخلوقات خدا هستم

    «فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ »

    وقتی که خدا منو افریده به خودش افرین گفته

    «وَسَخَّرَ لَکُمْ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ جَمِیعًا مِنْهُ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ»

    خدا خودش در قران گفته ما زمین و اسمان رو مسخر شما کردیم

    بنابراین تمام نعمتهای خداوند در اختیار من قرار گرفته پس چرا باید من خودم رو لایق ندونم و نگران اینده باشم که ممکنه بمن داده نشه

    من از همین الان تو هر وضعیتی که هستم خودم رو میپذیرم و خودم رو دوست دارم و برای خودم ارزش قائلم و میخوام تمام نعمتهای خداوند رو داشته باشم

    و از الان متعهد میشم که حسابی روی افکار و باورهام کار کنم تا باور لیاقت و باور فراوانی رو جایگزین باورهای محدود کننده کنم

    استاد و خانم شایسته عزیز بییییییییییییییییینهایت از شما سپاسگزارم از اینکه این فایل پر از اگاهی رو برامون به اشتراک گذاشتید و کمک کردید تا من ترمزم رو شناسایی کنم و بیام روش کار کنم و بارها بارها تو دفترم بنویسم و تکرار کنم که من لایق دریافت بینهایت ثروت دنیا هستم و به امید خدا بتونم تکاملم رو درست طی کنم و در مدار نعمت و فراوانی خداوند قرار بگیرم

    این فایلهای اموزشی برای من ارزش میلیاردی داره که این نشون میده من لایق دریافت این اگاهی بودم که خداوند منو هدایت کرد

    خدایا صدهزار مرتبه شکرت

    درسته این فایل با ارزش بصورت رایگان روی سایت قرار گرفته ولی دلیل بر بی ارزش بودن نیست

    بلکه دلیل بر سخاوتمندی استاد است که هدفی والاتر از پول و ثروت دارند

    که عاشقانه دوست دارند به دیگران خدمت کنند و کاری کنند جهان جای بهتری برای زندگی شود

    این فایل پر بار بینهایت نکات اساسی و کلیدی بسیار مهم داره که میشه در مورد تک تک جملات تا مدتها صحبت کرد و از همه مهمتر تو زندگی واقعیمون ازش استفاده کرد

    که انشالله باز خداوند منو هدایت کند در ادامه ، تو کامنت بعدی انشالله میام نکته دیگه رو باز میکنم

    استاد و خانم شایسته عزیز من بینهایت عاشق شما هستم و خداوند مهربان رو شاکرم که شما دو عزیز دو استاد مهربان رو تو زندگی خودم دارم که میتونم ازتون کلی چیز یاد بگیرم

    انشالله هر کجا از این کره خاکی هستید در پناه الله یکتا ، شاد ، سالم ، خوشبخت ، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشید

    فعلا

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
  2. -
    موژان عابدی گفته:
    مدت عضویت: 1253 روز

    سلام استاد جان و مریم عزیز .من چند سال پیش زمان کرونا که اوضاع همه بد بود در تعطیلات رو باورهام شروع به کار کردن کردم (البته آن زمان به اندازه الان اطلاعات نداشتم )اما خوب اشتیاق داشتم . درخواست درآمد دلاری فرستادم با وجود اینکه سالها در کار تدریس زبان انگلیسی و کار بازرگانی بودم هیچ راهی برای کسب درآمد دلاری نداشتم . یک شب خداوند ساعت 3 شب من و از خواب بیدار کرد و به من الهام کرد که به ادوارد ( همکار چینی )پیام بده و بهش پیشنهاد همکاری با درصد دلاری بده .با وجود اینکه کار پر ریسکی بود و ممکن بود شرایط طوری بشه که من از حاشیه امنم دربیام این کار و کردم . و البته نتیجه فوق العاده عالی بود تا 2 سال من درآمد دلاری از 500 تا حتی یک ماه 10 هزار دلار هم در ماه کسب کردم . اما همیشه به این فکر می کردم که ممکنه درآمدم قطع بشه و این منابع و از دست بدم و یا چینی هایی که ازشون درصد می گرفتم بهم درصدم و ارسال نکنن . که البته بعد از 2 سال ترس من به واقعیت پیوست درآمد دلاری م قطع شد و حتی 2 تا از چینی ها درصدم و بهم ندادن . امروز در ویس شما پی بردم که احساس لیاقت نمی کردم البته این حس خیلی پنهان بود و مهم تر باور فراوانی نداشتم . دوباره دارم فرکانسم و درست می کنم که برگردم به درآمد دلاری م . و البته باید فوق العاده بهتر و عالی تر بشه اوضاع چون اگه زمانی که من اصلا مطالعه چندانی نداشتم و رو خودم کار. نمی کردم تونستم خواسته مو‌خلق کنم . الان که حسابی دارم رو خودم کار می کنم صد در صد نتایج بهتری در انتظارم هست به شرط برداشتن ترمزها. لطفا اگه چیزی به ذهنتان می رسد که بهم کمک کنه بفرمایید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 72 رای:
    • -
      ابراهیم طاهری گفته:
      مدت عضویت: 1248 روز

      سلام خانم عابدی عزیز ناعمه هستم با ایمیل همسرم وارد سایت شدم خداروشکر که تسلط به زبان انگلیسی دارید و می‌توانید با افراد بیشتری ارتباط برقرار کنید و من چقدر دلگرم شدم که گفتید زبان بلدید و با خارجی ها هم می‌توانید به راحتی صحبت کنید من خودم دارم زبان انگلیسی رو هم تدریس میکنم و هم زمان یاد هم می‌گیرم خداروشکر

      اینکه گفتید این اتفاق براتون افتاده از باور خودتون بوده مطمئنا اگر حستون خوب باشه و بدبین نباشین افراد عالی به سراغتون میان بدون اینکه بخواین تبلیغ کنید خداوند خودش درها رو باز میکنه فقط باید بهش توکل کنیم

      ان شاء الله که خداوند به کارتون برکت بده و همیشه شاد و ثروتمند و پراز آرامش باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام خدای بخشنده ی مهربان

      سلام موژان عزیز

      تبریک می گم موفقیت هایی که کسب کردی و احسنت به شما که الهام قلبی تون گوش دادید.

      نمیدونم دوره های روانشناسی ثروت رو دارید یا نه؟ ولی اگه من بودم با این شرایطی که داشتید، شب و روزم رو دوره های روانشناسی میدوختم. واقعا باورهای ثروت هم بسیار مخفی و هم ویرانگر هستند. خود من چندین شغل عوض کردم، و فقط توان جسمی خودم را گذاشته بودم و هیچ نتیجه ای غیر از خستگی جسمی و روحی برام نداشت.

      شما الان آماده آماده برای دریافت آگاهی های دوره ها هستید.

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر باشی مهربان بانو

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1586 روز

    به نام خداوند بخشنده ی مهربان

    سلام دوباره استاد ومریم جان ودوستان عزیزم

    دقیقه 23 این فایل از تغییر شرایط به نفع خودمون گفتید،دلم نیومد وقتی تو کامنت قبلیم انقدر از عشق به خدا ولطفش در حق خودم ورابطه ی قشنگمون گفتم، از چگونگی برقراری این رابطه و زیبایی هاش نگم..

    اینکه چطور وقتی با خدا دوتایی باهم هر روز هر ساعت هر دقیقه زندگیتو بازی میکنی، شرایط واوضاع چطور به نفع تو پیش میره…

    چندتا مثال میزنم اینجا..‌

    وقتی صاحب اختیارت خدا رو قرار میدی خداهم خوب صاحب اختیاری هست ..وقتی فقط روی خدا حساب باز میکنی خداوند جوری باهات حساب کتاب میکنه که دلت قرصه قرص باشه وراضی باشی همیشه… اینهارو که الان میخوام بنویسم چندتا مثال هست از دورانی که داشتم کم کم خدارو میشناختم، اون سالهاییکه فقط گیرنده بودم وطلبکار، اما خداوند به اون رابطه ی یه طرفه هم بسنده کرده بودو هر طوری بود با اون لطف ورحمت بی حدو حسابش رابطمون رو حفظ میکرد تا منه بنده از درگاهش ناامید برنگردم…

    من گفتم بابای بچم فوت شده میخوان بچمو که دارو ندارمه ازم بگیرن، بعد خدا گفت: صاحب بچت کیه؟ گفتم شما، گفت خب پس من میگم پسرت کجا پیش کی بزرگ بشه، مگه تو یقین داری که پیش تو خوشبخت میشه؟ بعد من گفتم خب من مادرش هستم، بعد خدا گفت: صبرکن بزودی میفهمی،من یه شب سر نماز تمام گریه هامو کردم بعد تسلیم شدم وگفتم خدایا پسرم تقدیم به تو اگه میخوای بدش به خانواده پدریش، هرچی توبگی هرچی تو بخوای، انوقت با اینکه اونا وکیل داشتن و همه چیز به نفع اونا بود..‌..دادگاه رای به نفع من داد ، به منی که 27 سالم بود، توشهر غریب تنها بودم، مستاجر بودم و هنوز شوکه از مرگ بابای بچم وبدون حمایت …

    من گفتم خدایا من چطوری هم برم سر کار هم پسرم رو ببرم مدرسه وهم ببرمش گفتار درمانی هم درس بخونم و…

    خداگفت: همشو باهم میخوای انجامش بدی؟ گفتم آره، گفت اوکی، خونه برات میگیرم توکوچه ی مدرسه، کارتم میبرم تو مرکز گفتار درمانی بشی دفتر داراونجا، پسرتم اونجا رایگان گفتار درمانی بشه، عصرهام برو سر کلاس درستم بخون…

    بخدا گفتم خیلی تنهام یه رابطه ی عالی میخوام،یه کسی که بتونه شرایطمو درک کنه دوستیمون بر پایه ی عشق باشه از اون عشق ها که هیچوقت نتونستم تجربش کنم،خدا گفت: بزودی برات مهیا میشه، ومن توی 30 سالگی عشق واقعی رو به مدت دوسال در کنار کسی که رنگ و بوی خدا رو داشت، وبهترین دوست زندگیم و همنفسم شد تجربه کردم ..

    بخدا گفتم، خب چند ساله که تنهام میخوام ازدواج کنم، بچه داشته باشم، عروسی اولم اصلا نفهمیدم چطور گذشت فقط 18 سالم بود، دلم میخواد اینبار به سبک وعلاقه خودم لباس عروس بپوشم، ارایشگاه درست حسابی برم وکلی توعروسیم خوش بگذرونم و باکسی ازدواج کنم که باهم اوکی باشیم، خدا گفت بزودی، 5 ماه بعد من توی 35 سالگی عروس شدم ،پسر 13 ساله ی من وپسر 3 ساله ی همسرم ساقدوش ما توعروسی بودن،جشن مفصلی گرفتیم عروسی فوق العاده….

    بخدا گفتم، خدایا من سختمه خیلی سخت، پسر همسرم بیماره منکه خودم سالها درگیر کم شنوایی پسرم بودم ، الان خیلی سختمه از بچه ی هموفیلی هم مراقبت کنم، وتمام وقتم مراقبش باشم، بچه ای که چشم ازش برگردونی میخوره زمین وخونریزی میکنه، همسرم پسرم رو نمی پذیره، خیلی خسیسه، اذییتمون میکنه تازه بهم وفادار هم نیست، خدا گفت: اوکی این ادم رو از زندگیت حذف میکنم تا دوباره با پسرت تنها بشی …

    به خدا گفتم برام شرط گذاشته، میگه مهریه وحق وحقوقت رو نمیدم، اگه میخوای جدا بشی، خب من چیکار کنم الان هیچ پس اندازی ندارم؟ بعد چطور زندگیم پیش بره؟

    خدا گفت: ببخش بگذر، خودتو رها کن، تو جنگ نرو، اون بامن….

    و چنان جبران کرد که فقط می تونم بگم تنها تورا می پرستم وتنها تویی عادلترین وتنها تویی باوفاترین به عهد وپیمان…

    این ها که گفتم، چندتا مثال بود از مسیر 12 ساله زندگی من، هر کجاش قشنگ بود و خدا خواسته بود وخدا رقم زده بود عالی بود ومعجزه وار و لذت بخش وبی نقص،

    هر کجا که بد شد ونشد ، من خواسته بودم، من انجام داده بودم، بدون خدا، واز روی خود محوری ….

    حالا دیگه قشنگ معلومه که این خدای عشق دل من برای من چیا کرده و چقدر باهام رفیقه، که حتی اونجاها که گند زدم، روش حساب نکردم، باهاش قهر کردم، بهش بی محلی کردم، اماااا اون با مهربونی پای رفاقتمون موند، دستمو گرفت، برا اشکهام شونه شد، برای بی کسی هام کس وکارم شد، وبرای بی پناهی هام پناه…

    هرجا خدا جاری وساری شد توی زندگیم همه چیز رویایی بود وهرجا به قول معروف خر گازم گرفت و نعمتهاش رو ندیدم و بهونه اوردم و رو برگردوندم، خودم با دست خودم، خودم رو محروم کردم از خوشی وخوشبختی وآرامش و امنیت وثروت وشادی…

    استاد عزیزم اگه آموزه های شما نبود، من هیچوقت نمی فهمیدم که بهترین رفیقم خداست، هیچوقت نمی فهمیدم که اونکه باید فقط وفقط روش حساب کنم خداست، هیچوقت نمی فهمیدم که تنهایی نمی تونم و خدا بوده که تمام مدت در کنارم بوده وبدون در نظر گرفتن مشرک بودن من، بدون در نظر گرفتن نادانی من، بدون در نظر گرفتی بی معرفتی من ، قدم به قدم کنارم بوده، هیچوقت نمی فهمیدم اونجاهاکه نادلخواه وبد بوده رو خودم با حس عدم لیاقت، یا ناسپاسی، گند زدم بهش…

    حالا از کجا فهمیدم؟؟؟

    از اونجایی که از وقتی بهش گفتم خدای من ، من بی تو هیچم بی تو پوچم، بی تو نمی تونم، بلدنیستم، کنارم باش تا باهم انجامش بدیم، همه چیز عالی پیش میره، حتی اگه یه وقتایی من یه کم ازش دور بشم و حالم بدبشه،سریع میاد بغلم میکنه ومیگه دیگه بسته هرچی به خودت آسیب زدی، دیگه من نمیذارم …دیگه بهت اجازه نمیدم، اخه تو بهم پناه آوردی ومن دیدم که چقدر عاجز و تسلیمی، اخه من میدونم جز من کس وکاری نداری، اخه من میدونم که از همه حتی از خودت بریدی و فقط روی من حساب باز کردی…

    الهی هزاران بارشکر، الله مهربان رو، که منو از طریق شما استاد عزیز، انقدر راحت وآسون وبی دردسر، والبته باعشق هدایت کردو به خودش متصل کرد…

    دوستتون دارم استاد عزیزم ومریم قشنگم..

    انشالله خیردنیا واخرت نصیبتون باشه هر لحظه تا همیشه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 84 رای:
    • -
      سجاد محمدیان گفته:
      مدت عضویت: 884 روز

      سلام مینا خانم..خیلی حالمو خوب کردی ،اشک شوق به چشمام نشوندی،،چی بگم بهت که خدارو دوباره بهم بخشیدی و خدا ببخشه تورو..خیلی ازت ممنونم بابت عشق بازیت با فرمانروای جهانیان..حال اساسی دادی ..با تشکر ازت خیلی دوستتون دارم که بهمون گفتین خدا خدا خدا..شکر خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1586 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام دوست عزیزم آقا سجاد گل

        فقط کافیه توی زندگیمون اینو درک کنیم که هر خیرو خوشی بوده وهست از سمت خداست وهر شر وبدی از سمت خودمون …

        از سمت منه ناسپاس…

        جهان(خدا) هیچ مخالفتی با خواسته ها وآرزوهای ما نداره، وهمشون رو بهمون می بخشه، اما اونکه قدردان نیست، اونکه نمی فهمه، اونکه نمی بینه و نمیشنوه، چون اسیر منیت ها و مست باده غروره، و غرق در امال وآرزوهاشه وهربار بیشتر میخواد، بهترشو میخواد…

        خودشه که ضرر میکنه، خودشه که سرمایه ی عمرشو برباد میده!!

        خدارو صدهزار مرتبه شکر،که تونستم سرسوزن بزرگی وعظمت ومهربانی ورحمت وعدل خدای قشنگم رو توی کامنتم نشون بدم…

        دوست عزیزم در پناه امن خداوند باشید هر لحظه وهمیشه انشالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      شاهین حسن زاده گفته:
      مدت عضویت: 1376 روز

      سلام مینا خانوم عزیز

      امیدوارم که حالت عالی باشه

      دیدگاه ت خیلی بی نظیر و فوق العاده بود

      با خواندن کامنتت یه احساس فوق العاده بهم دست داد

      احساسی از جنس ایمان آرامش و درخواست کردن خواسته ها وسپردنشون به الله یکتا وپاسخ دادن خداوند به اون درخواست ها

      ممنونم بابت کامنت فوق العاده ت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1586 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام به آقا شاهین عزیز

        من خیلی از رابطه ی قشنگم با خداوند هربار تو کامنت هام می نویسم، برای همین گفتم انصاف نیست که نیام ونگم که این مهربون خدای من، چطور همیشه برای خیر خواسته ، واین من بودم که با احساس عدم لیاقت، با بی توجهی، با نادیده گرفتن نعمتها وبرکتهایی که خداوند همیشه در اختیارم میذاشت به خودم بد میکردم،خداوند هزاران بار خواست از طریقهای مختلف اگاهم کنه، انقدر صبوری کرد و از خطاهام گذشت و عاشقانه هدایتم کرد تا در مسیر سیدحسین ومریم جان قرار گرفتم، تا از این دو فرشته بیاموزم بندگی کردن رو،بشناسم خداوند یکتا رو، بیاموزم سپاسگزاری وقدردان بودن رو

        الهی شکرالله مهربان رو، به خاطر همه چیز، به خاطر این بیدار شدن وهوشیار شدن وبینا وشنوا شدن…

        دوست عزیزم همواره در پناه امن خداوند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      احسان شهرکی گفته:
      مدت عضویت: 861 روز

      ب نام خدایی ک برایم کافیست

      سلام

      دوست هم فرکانسی خدا پشت و پناهت

      امشب با تک تک نوشته هات اشک چشام بند نیومد

      الانم ک دارم تایپ میکنم اشکم میاد

      خدارو شاکرم ک هر وقت اومدم تو سایت ب موضوعی بر خوردم ک مشکل منم بود

      سپاسگزار خدا هستم ک تنها پشت پناهم هست تنها تکیه گاهمه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1586 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام به آقا احسان عزیز

        دوست خوبم، از وقتی خدامو تاحدود زیادی شناختم و از قوانینش سردرآوردم به لطف استاد عزیزمون، به خودم قول دادم تا روزی که زنده هستم جوری زندگی کنم، حرف بزنم، بنویسم، عمل کنم، که هرکسی دید وخوند وشنید بگه، منم میخوام خدای تورو داشته باشم وحسش کنم…

        همونطور که من همیشه آرزو داشتم ودارم که خدایی رو که سیدحسین عباسمنش درکش کرده شناختش وعاشق و تسلیمش شده بشناسم ودرکش کنم وتسلیمش باشم…

        خدایی که سراسر عشق ومحبت ومهربانی ورحمت وعدل وانصافه….

        خدایی که تکیه بهش ، توصل جستن بهش، وپناه بردن به درگاهش،یعنی داشتن سعادت وخیر دنیا وآخرت…

        انشالله هممون هر لحظه در پناه امن خداوند جزء پاکان ونیکان ورستگاران وسپاسگزارانش باشیم ..

        دوست عزیزم انشالله همیشه وهرلحظه اشک شوق وشادی بریزید وغرق در سلامتی ونعمت وسعادت وثروت باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فاطمه روستایی گفته:
      مدت عضویت: 1315 روز

      سلام به مینا جان عزیزم من کلا کامنتهارومیخونم واهل تایپ نیستم ولی از نوشتتون لذت برم وچقدر قشنگ گفتید که وقتی رو خدا حساب باز کنی دیگه نیازی به دیگران نداری وقتی خدارو همه چیز ببینی که خدایا من بی تو هیچم بی تو پوچم وخدارودر کنارت ببینی وقتی یک موقع هایی احساست بد بشه وخدا بگه من کنارتم نگران نباش عالی بود چقدر احساس خوب به من داد این کامنتتون ممنونم از شما موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        سیده مینا سیدپور گفته:
        مدت عضویت: 1586 روز

        به نام خداوند بخشنده ی مهربان

        سلام فاطمه جان

        خوشحالم که کلمنت دلیم به دلتون نشست، راستش یک هزارم از لطف بیکران خداوند رو، و یک هزارم نادانی وناسپاسی ام رو نوشتم تواین کامنت، که دوستانی که کامنتم رو خوندند به یاد بیارن که کجاها خداوند بدون اینکه مخالفتی با خواسته های ما داشته باشه، مارو به خواسته هامون رسونده، ولی ماهربار با خواسته های پشت سرهم و متعدد، یادم رفت اینهایی که الان داریم ارزو وخواسته ی دیروزمون بود، خواسته ای که برای داشتنش بیقراری میکردیم و چشم انتظاری می کشیدم، اینهارو نوشتم که بمونه اینجا به یادگار، اینکه خدای امروز من خدای دیروزهای من هم بوده، همیشه وهمیشه بوده، اونکه نبوده!!! اونکه نمی دیده، نمی شنیده، قلبش بسته بوده من بودم..

        خدارو صدهزار مرتبه شکر به لطف استادعزیزمون بیدار شدم،هوشیار شدم، تا انشالله بتونم بعد این بنده ی سپاسگزاری باشم وسهمم رو توی زندگیم درست انجام بدم وفقط متتظر این نباشم که جهان سهمش رو درست انجام بده..

        دوست عزیزم هرکجا هستید در پناه امن خداوند باشید انشالله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    پویا حقایقی گفته:
    مدت عضویت: 3860 روز

    //// به نام خداوند خالق و خرد ////

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته بینظیر …

    و سلام به همه دوستای عزیزم…

    واقعا به هر اندازه ای که نتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم به همون اندازه هم باید زندگیمون رو خارج از کنترل و از دست رفته ببینیم….

    استاد من هم هر وقت به محض اینکه ذهنم از کنترل خارج میشه و چیزی ناراحتم میکنه به وضوح و به طرز عجیبی میبینم که مهارت هام مثل قبل جواب نمیده و توی همه زمینه ها کلی امتیاز از دست می دم…!!!!

    و دقیقا به وضوح میبینم که هرچی احساس من بدتر می شه، به طرز عجیبی جهان هم اتفاقاتی رو رقم می زنه که ناراحتی ام رو بیشتر میکنه…!!!!

    جوری که تقریبا انجام دادن هر کاری برام غیر ممکن میشه…. حتی کارهایی که قبلا عالی انجامشون میدادم با کلی زحمتو تلاش حتی به اندازه یک دهم مواقع در کنترل ذهن بودنم هم نمیتونم کاری از پیش ببرم و فقط دور خودم میچرخمو زمان رو از دست میدم….!!!!

    و دقیقا یعنی جهان بدون توجه به مهارت یا عملکرد من، جوابی درخور با احساس و کانون توجهم بهم میده….. فارغ از اینکه من چه دلایلی برای احساس بدم دارم…. جهان طبق قانون احساس بد = اتفاقات بد، به من پاسخ می ده….!!!!

    استاد این جمله طلای 24 عیاره که :کنترل ذهن، بالاترین مهارت و مهم ترین اصل در تجربه خوشبختیه…!!!!!

    و واقعا ما نتیجه ی مستقیم احساسات خودمون رو در حین زندگیمون تجربه میکنیم….!!!

    و قسم میخورم که هر وقت توی شرایط سخت تصمیم به کنترل ذهنم گرفتم و احساس خودم رو خوب نگه داشتم، فارغ از اینکه چقدر اون شرایط سخت به ضرر من بوده و چقدر در عذاب بودم، در نهایت اوضاع به نفع من تمام شده و برعکس وقتی کنترل ذهن نداشتم، نتونستم از مهارت هام توی اون شرایط بهره ای ببرم …!!!!

    شعار من اینه :

    من تلاش می کنم تا اعراض کنم و همین امروز حالم را خوب نگه دارم و دوباره سعی کنم روز بعد هم به همین منوال برای یک روز حال خودم رو خوب نگه دارم…!!!!

    و اونوقته که شرایط به طرز معجزه وار به نفعم تغییر میکنه…..

    مورد اول: رابطه بین احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت ها:

    تقریبا سه سال پیش بود که به طرز فوق العاده ای از ناخواسته هام اعراض میکردم و به طرز فوق العاده ای روی خودم کار میکردم و حالا بشنوید از نتیجه اش :

    پرداخت همه بدهی هام بصورت کامل

    خریدن یک ماشین به روز صفر کیلومتر بصورت کاملا نقدی

    چند برابر شدن درآمدم از طریقی که به نسبت قبل کلی هم وقت آزاد داشتم

    پس انداز زیاد به اندازه ای که اگر یکسال هم کار نمیکردم مشکلی نداشتم

    آرامش و خیال راحتی و داشتن حال خوب خیلی زیاد

    حالا اینایی که شنیدین کلی نعماتی بود که به واسطه ی کار کردن روی خودم و کنترل ذهنم و اعراض از ناخواسته هام بدست آورده بودم و اما امان از احساس عدم لیاقت ….

    یادمه اونموقع یکی از نزدیکان کلی توی مشکلات مالی و خانوادگی بود و همش اونارو میدیدم و به خودم میگفتم :

    که دیگه این حد از آرامش هم برام خوب نیست…

    اصلا درست نیست اینا انقدر توی عذاب باشن و من اینقدر توی رفاه باشم….

    بزار منم یکم عذاب بکشم که یوقت اینا ناراحت نشن…

    و دقیقا به خودم گفتم آنقدر ها هم حقم نیست که اینقدر راحت پول بسازم؛

    وقتی بقیه در فقر هستند این انصاف نیست که اینقدر من خوب پول بسازم و …

    بعد یادمه اونموقع اونا همش بهم میگفتن چقدر همه چیز زندگیت خوبه….چقدر رو به رشدی ….و منم در جوابشون توی دلم میگفتم دیگه انقدرم که اینا میگن من لایق این حد از رفاه نیستم….

    و از همونجا بود که از دست دادن نعماتم یکی پس از دیگری اتفاق افتاد….انگار جهان هستی بهم گفت تو یه مدت خودت رو لایق دونستی و نتیجش رو دیدی و از همونجایی که حس نا لایقی رو شروع کردی باز هم جوابش رو خواهی دید….

    و با ادامه دار شدن این فکر و فرکانس ، نه تنها مانع ورود نعمت ها شد بلکه نعمت ها ی کنونی زندگی ام را هم از دست دادم….!!!!

    مورد دوم:احساس قربانی شدن :

    احساسیه که تقریبا پاشنه آشیل همه آدم هاست….

    من مدتی بود که احساس میکردم نباید توی این کشور به دنیا میومدم و حالا که اینجام پس دیگه قربانی شرایط شدم ….

    و یا احساس میکردم نباید شغل الانم رو میداشتم و حالا که توی این شغلم و دیگه قربانی شرایط شدم….

    و یا احساس میکردم نباید توی این خانواده معمولی بدنیا میومدم پس حالا که اینجوریه قربانی شرایطم…

    و یا احساس میکردم من نباید این حد از بار زندگی رو بدوش بکشم پس حالا که اینجوریه پس قربانی شرایطم….

    اینها همه باعث میشن که احساس قربانی شدن بیشتری برام فراهم بشه و دیگه اجازه ای بهم نمیده که بخوام روی خودم کار کنم و یا ذهنم رو کنترل کنم…!!!

    این احساس قربانی شدن از کجا شروع شد و چه افکاری در ذهن خود چرخاندی که این احساس را تشدید کرد؟

    این احساس از مقایسه کردن شرایط خودم با شرایط دیگران شروع شد…یعنی مثلا دیدم فلان دوستم اصلا سر کار نمیره و همش در حال خوردن و خوابیدن و عشقو حاله بعدش اومدم شروع کردم به مقایسه شرایط خودم با اون دوستم که آررره ببین من چه بدبختم….ببین این چقدر داره لذت میبره و من چقدر دارم عذاب میکشم….ببین این چقدر همه چیز داره و من هیچی ندارم……و همینجوری از یه طرف مقایسه و از طرف دیگه احساس قربانی شدن ….و همینجوری تکرار این روند و گیر کردن بیشتر توی احساس قربانی شدن و بد و بدتر شدن شرایطم تا مرز نابودی و از دست دادن همون نعماتی که دارم……

    در آن زمان شرایط به چه شکل پیش رفت و چه ناخواسته های بیشتری به جمع ناخواسته های قبلی افزوده شد؟

    شرایط همینجوری سخت و سخت تر پیش رفت….و به سمت ناخواسته های بیشتر….یعنی اینجوری بود که اول با مقایسه شرایطم با یک شخص دیگه ای شروع شد و بعدش با پروبال دادن به این موضوع توی ذهنم شروع کردم به تخریب خودم که آررره تو از اولش بی عرضه بودی….تو هیچ کار مفیدی نتونستی بکنی…..تو به هیچ جایی نتونستی برسی….در صورتی که من به خیلی جاها و خیلی چیزا رسیدم اما ذهنم اجازه نمیداد که بهشون توجه کنم …

    و کار به جایی رسیده بود که شروع میکردم به شخم زدن اعتماد به نفسم و روح و روانم رو نابود میکردم تا جایی که حس و حالی برای انجام هیچ کاری برام نمیموند….

    _چه نگاهی به شما کمک کرد تا بتوانی ذهن خود را کنترل کنی و از احساس قربانی شدن خارج شوی؟

    فقط مرور کردن موفقیت های گذشته ام و یادآوری اینکه هر وقت توی اوج مشکلاتم آگاهانه حال خودم رو خوب کردم و شرایطم عوض شد شروع میکنم به تغییر و خارج شدن از احساس قربانی شدن….و فقط به مقداری که تونستم ذهنم رو کنترل کنم به همون مقدار هم از احساس قربانی شدن فاصله گرفتم و هر جایی نتونستم ذهنم رو کنترل کنم به احساس قربانی شدن نزدیک شدم و این چرخه تا ابد ادامه داره…..

    با آرزوی کنترل ذهن متداوم برای همه عزیزانم….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 82 رای:
  5. -
    سجاد طبسی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 2839 روز

    به نام عشق بینهایت

    سلام به همگی عزیزان

    لذت بردن از هرلحظه زندگی

    اگه ذهن کنترل شود زندگی کنترل میشود

    واقعا حتی این ترتیب کلمات هم الکی نیست,هرچقدر مهارت کنترل ذهن ساخته شود کنترل بیشتر زندگی بدست گرفته میشود

    لذت بردن از زمان حال زندگی فقط یه وقت گذراندن لذتبخش ساده نیست بلکه یه قانونه

    بمعنای واقعی این فایل نکاتی بسیار آرامش بخش و سبک زیبای سعادتمند زندگی کردنه

    چونکه به آدم یاد میده که

    اصلا مهم نیست بظاهر چقدر از قافله عقبیم

    اصلا مهم نیست چقدر خطا و اشتباهات کردیم

    اصلا مهم نیست چقدر اوضاع فعلی طبق دلخواه نیست

    اصلا مهم نیست که ما چقدر منطق قوی داریم برا دلایل احساس گناه و سرزنش کردن خودمون

    اصلا مهم نیست که چقدر اشتباهات احمقانه انجام دادیم

    اصلا مهم نیست که دیگران بهمون بگن تو دیگه ازت سنی گذشته برا انجام فلان موفقیت و هرکاری

    و و و و و و و و و

    زندگی آب تنی در حوضچه ی اکنون است

    مهم فقط همین لحظاته که من بتونم ازشون لذت ببرم و طوری مسیر زندگی رو ادامه بدم که خوپش خودبخود باعث زیباتر شدن بقیه روند زندگی میشه هرچند بازم من که نمیدونم آینده دقیقا چی میشه اما مهم زندگی در لحظه حال ست،،

    اصلا وقتی من خودم هرزمان تونسته ام بصورت عمیقانه اینکه فقط زندگی در زمان حال رو درک و عمل کنم واقعا انگار خدا،جهان،زندگی،خودم،و….کاملا برام کاملا متفاوت میشه و شاید بازم الان نمیتونم با قدرت کلمات توضیح بدم

    آدم با درک این فایل به این نکته میرسه که میتونه بگه خدایا شکرت از اینکه اون همه اشتباهات و گناه کردم چونکه همونا چقدر باعث رشد و هدایت من به مسیر الهی شدن

    استادان عزیز وقتی شما دونفر میگید هرزمان نمیتونید ذهن تون رو کنترل کنید باعث میشه که نتیجه بازی هم طبق دلخواه پیش نمیره

    چقدر این به من این دیدگاه رو میده که تمام زندگی یسری بازیچه هایی بیش نیست و ما فقط باید قوانین این بازی رو بتونیم یاد بگیریم و حتی از تمام شکست ها،ناکامی ها و اشتباهاتمون لذت ببریم،،

    وقتی لذت نمیبری و از لحظات حال زندگی غافل میشی و در گذشته یا در آینده زندگی میکنی درواقع تو زندگی نمیکنی بلکه داری فقط نفس کشیدن رو ادامه میدی وگرنه زندگی نمیکنی،،

    این خدا،خدایی ست که اصلا براش مهم نیست که تو تا یک دقیقه قبل کی بودی و چی بودی مهم اینه که در حال حاضر داری به خودت میگی من کی هستم و الان در چه حال و احساسی میخوام باشم

    اصلا واقعا مهم نیست دیگران کی و چی هستند و میخواند چی باشند مهم تویی که داری در هرلحظه چی انتخاب میکنی

    چونکه توجه و تمرکز به غم از دست دادن گذشته و ترس از آینده باعث حذف تو‌ در حال حاضر میباشد

    اما حضور تو در زمان حال باعث میشه گذشته ی تو حذف و آینده ای هم وجود نداشته باشه وقتی در زمان حال برات آینده ای وجود نداشته باشه اتفاقا اون آینده هم به زیبایی و رویایی ساخته میشود

    بقول آلبرت انیشتین «من هیچوقت نگران آینده نیستم چونکه آینده خودش میاد»

    چقدر این موضوع مهم و باعث سعادت در دنیا و آخرت در زندگی میشه

    خب اول اینکه من از تجربیاتم از چنددقیقه قبل از گوش دادن به این فایل و بعداز دیدن این فایل بگم وقتی که دیروز تو سالن ایستگاه قطار بودم چندبار این فایلو پلی کردم اما سر و صدا زیاد بود و نتونستم گوش بدم گفتم اینجا که نمیشه گوش داد بذار خدا خودش میدونه چکار کنه وقتی رفتم سوار قطار شدم چقدر خداوند چندین ساعت اول حرکت قطار رو برا من اون کوپه رو دربست کرده بود و فقط من تنها در اون کوپه بودم که چندبار این فایل رو با عشق گوش دادم و چقدر با تمرکز و عشق نکات بسیار ارزشمند و آموزنده ش رو لذت میبردم

    تو همون کوپه ورزشمم کردم خیلی حال داد

    غذا همرام نداشتم وقتی هم رفتم با مهماندار گفتم غذا گفت دیر اومدی باید چندساعت قبل سفارش میدادی و یکساعت بعد بهم گفتن شما برو کوپه شماره 5 اونجا چندنفر خیلی عالی و باشخصیت بودن که یهو یکی شون به من گفت آقا من غذا خوردم این غذا همرام خراب میشه بیا شما بخور و منم مطمئن بودم که خدا بهم خدا میده چرا؟! چونکه یه نفر با غذاش اومد کنارم یه غذای خیلی لذیذ داشت میخورد و منم گرسنه بودم اما واقعا با کنترل کامل ذهن گفتم خدایا اصلا اشکال نداره مهم اینه که من دارم از لحظاتم لذت میبرم و یه حسی بهم گفت تو تا چنددقیقه دیگه غذا میخوری خیالت راحت منم خیالم راحت بود و فقط بعداز چنددقیقه این اتفاق واقعا رخ داد خدایاشکرت

    برا اولین بار پرواز همزمان دوتا جت در کتنار همدیگه رو در آسمان دیروز در آسمان ایران دیدم خدای من واقعا این همزمانی برا من یه معجزه واقعی بود چرا تا بحال همچین چیزی ندیده بودم

    خدایا شکرت حتی خواب هامم خوابهای رویایی تر شدن

    و فیلم هایی که هدایت میشم نگاه کنم هم از جنس عشق و زیبایی ست

    خب یه خورده بگم از زیبایی های این فایل اونجایی که اون آقا با اون قایق موج سواره چیه درست اسمشو نمیدونم چقدر خوب خودشو با موج هماهنگ کرد و‌ موج هم خیلی عالی و قشنگ میبردتش بسمت ساحل

    وقتی این صحنه رو دیدم یهو این نکته برام تداعی شد که ما باید خودمون رو با جهان هماهنگ کنیم وگرنه اون ریتم خودشو ادامه میده و این ما هستیم که باید بتونیم باهاش هماهنگ بشیم نه اون با ما،

    اینهمه آدم درکنار همدیگه دارن از وجود همدیگه و این سواحل زیبا و زیبایی های الهی لذت میبرند

    اینهمه آدم با هرنوع پوشش و نوع تفریح و رنگ پوست و اندام مختلف دارن از وجود همدیگه لذت میبرند

    البته من نکات بسیار ارزشمند این قسمت فراتر از این صحبتها در وجودم هست کامل نتونستم با قدرت کلمات بیان کنم و به همین دلیل هم بارها و بارها به صحبتها و درس های نابش گوش سپردم

    مریم بانوی عزیز چقدر ساده،کاربردی،شفاف و با زبان خودمونی گفتی حتی وقتی من از دفاع توپ های استا د فریز میشدم و سرعت عمل پایین داشتم اما از خودم ری اکشن نشون میدادم که حتی با همین قدم های بظاهر کوچک و غیرکاربردی اما داشت تکامل و لذت منو میساخت این نوع صحبتها میتونه زندگی و مهارت شغلی آدم رو دگرگون کنه

    واقعا هرکسی با این نوع تفکرات و انتخاب این ن‌ع مسیر زندگی به سعادت واقعی میرسه ،اونوقت دیگه از این گیر دادن به خودش،به خدا و دیگران رها و متفاوت از خیلی چیزها میشه

    میتونم با درک الانم بگم ممنون از شما استادان عزیز از شما دوستان عزیز از خداوند عزیزم و از تمام دوستان،دشمنا،و……..

    مهم اینه که من با هربار گوش سپردن و ادامه دادن این مسیر دارم عمیق تر و دقیق تر از قبل خودم در روند خوشبختی و فراگیری قوانین خداوند میشوم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 83 رای:
    • -
      سیده مینا سیدپور گفته:
      مدت عضویت: 1586 روز

      به نام خداوند بخشنده ی مهربان

      سلام به استادعزیزم وسلام به مریم مهربانم

      سلام به اقا سجاد عزیز وگرامی

      من عادت دارم تو پاسخ کامنت دوستان هم به استاد ومریم جان سلام کنم، چون میدونم باعشق کامنتهارو میخونند

      سجاد عزیز خیلی خیلی از خوندن کامنتتون لذت بردم، از این درکی که نسبت به جهان وخداوند پیدا کردید واقعا بیان این درک واین حس در نوشتن ویا گاهی در گفتن بسیار سخت هست، یه جورایی نمیشه همه ی اون حس وباوری رو که پیدا کردی بهش رسیدی ودرکش کردی رو به دیگران بفهمونی یا انتقالش بدی، همونطور که هیچکس وحتی تک تک ما بادیدن چندتا فایل از استاد دگرگون نشدیم و زمان برد و فایلها دیدیم و مقاله ها و کامنت ها توی این سایت خوندیم و قرآن کلام خدا رو بارها وبارها خوندیم تا قلبمون باز شد گوشهامون شنوا وچشمهامون بینا شد…

      من حستون رو گرفتم خیلی عمیق، چون هر لحظه دارم با این حس ناب زندگی می کنم و اشک شوق می ریزم وگاهی سجده میکنم گاهی میرقصم گاهی داد میزنم از فرط خوشحالی و می خندم وقربون صدقه خدا میرم، که خدایااااا شکرت که فارغ از اینکه در گذشته من چه خطاها واشتباها کردم کی بودم وچی بودم وچقدر شکستم و چقدر باختم..‌اما تو با رحمت ومهربانیت منو چنان پناه دادی که انگار تازه متولد شدم وهمه چیز رو داری برام طوری می چینی که زندگی ودنیای جدید وپراز عشق وارامش ولذتی رو تجربه کنم…

      من سالهاست وقتی دوش میگیرم زیر دوش میگم ای آب، ایکه خدا تورو آفریده تا زندگی دهنده باشی جان دهنده باشی پاک کننده باشی به اذن خداوند پاک کن از ذهن من افکار منی رو پاک کن از جسم وجان من بیماری ودرد رو، و مثل تک تک قطراتت ثروت و ارامش و سلامتی وشادی رو جاری کن در تمام وجودم بعد یه کف دست از همون آب زیر دوش میخورم ومیگم ای آب به اذن خداوند پاک کن از زبان ودهان من واز تمام جسمم من گفتار بیهوده و نادرست رو، بشور وببر از جسم من هر آنچه که باعث میشه دور بشم از لطف ورحمت خداوندو با گفتنش باعث آزردگی خاطر خودم و دیگران میشم…

      قبلا خیلی مختصر ومفید بود این مراقبه اما از وقتی باور کردم که تمام جهان مسخر ماست، از این نعمت ها سعی میکنم درست استفاده کنم چون میدونم با جهانی(سیستمی) بسیار دقیق وهوشمند در ارتباطم…

      جوری شده که حتی گاهی میام برای توضیح یه مسئله حتی تو کامنت هام از خاطره ای منفی بگم یا شخصی یا موضوعی منفی در گذشته سریع بازتابش رو می بینم حالم بد میشه وشبش خواب بد می بینم…

      باور دارم که دیگه روح و جسمم نمیخواد حتی ذره ای از فرکانس مثبت( دیدن نعمت ها شکرگزاری کردن ولذت بردن در لحظه) دور وجدا بشه…

      چقدر زیبا گفتید که نبودن در حال یعنی حذف شدن از لحظه اکنون…

      وبودن در حال ولذت بردن از اکنون یعنی حذف گذشته وآینده…

      انشالله به امید الله با مراقبت از خودمون وقدردان بودن این نعمت آگاهی وهوشیاری، همیشه وهرلحظه بیشتر از پیشتر در لحظه زندگی کنیم و لذت ببریم از همه ی اونچه که خداوند فارغ از اینکه عزیزترین افراد زندگیمون توی چه باورها وشرایطی هستند در اختیار ما…بله در اختیار من قرار داده…

      به قول استاد عزیزمون همه به یک اندازه به خداوند دسترسی دارند..

      انشالله که ما که سرسپرده ودل سپرده شدیم توی این مسیر همیشه ثابت قدم باشیم ..

      دوست عزیزم هرکجا هستید در پناه امن خداوند باشید انشالله

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        سجاد طبسی نژاد گفته:
        مدت عضویت: 2839 روز

        به نام خالق زیبایی ها

        سلام به سیده مینا عزیز خیلی ممنون شما لطف داری و چقدر من از خوندن پاسخ شما به کامنت من بسیار لذت بردم از این توجه به نکات ارزشمند و احساس خدایی داشتنت و واقعا خدارو بینهایت همیشه و بی حد و مرز سپاسگذار خداوندم که بهترین نعمت در زندگیم بهم عطا کرده که وجود بسیار زیبا و ارزشمند کسایی مثل شما رو سر راهم قرار داده و بهترین آدمها رو اینجا دارم که همیشه ازتون فقط یاد میگیرم و الگوبرداری میکنم بخدا در تمام زندگیم همچین دوستانی ارزشمندی رو نداشتم اما خداوند اینجا بهترینهای دنیا رو بهم داده

        مینا خانم امیدوارم همیشه در بهترین و زیباترین مسیر الهی باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    سعیده شهریاری گفته:
    مدت عضویت: 1290 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سوره نمل،آیه ٩٣

    وَقُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ سَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا ۚ وَمَا رَبُّکَ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

    و بگو: ستایش مخصوص خداست، به زودی آیات (قدرت) خود را به شما ارائه خواهد داد پس آن را بشناسید، و خدای تو هرگز غافل از کردار شما نیست.

    سلام به اساتید عزیزم ،چنین زیبا چرائید ؟؟؟؟؟

    دلم رفت برای عکستون :)

    والبته سلام به رفیق های توحیدی عزیزممم

    این روز ها بخاطر شیفت هام و حضور همزمان دخترا ،یکم وقت کم میارم برای نوشتن ،این فایل رو هم امروز تونستم فقط یکبار گوش بدم،فکرمم این بود که امروز ازون روز هاست که تو نمیتونی کامنت بزاری !

    اما خداروشکر بخاطرجادوی‌ِ عصای موسی ای که خانم شایسته یادم داده تو دوره حل مسئله،حالا من اینجام ،دارم مینویسم ،گوش به کمالگرایی هم نمی‌دم !

    میخوام تو یک مورد از سوال هاتون بنویسم ،اونم احساس قربانی بودن در مسائل مالی

    این موضوع هم ،همین یک ساعت پیش که داشتم بازم بصورت هدایتی به جلسه ١قدم ٣ گوش میدادم ،یهو بهم الهام شد انگار !

    یک انرژی زیادی وارد بدنم شد و سر از پا نمی‌شناختم

    و قلبم گفت باید حتما بنویسی تا از خودت رد پا بزاری

    من قبلاً به شدت احساس قربانی شدن داشتم که این همه کاااار میکنم ،زحمت میکشم ،پرستاری شغل سختیه ،قدر مارو نمیدونن،نگاه به رفیقام میکردم میدیم طرف تا ساعت ١٠میخوابه ، بعد می‌ره دفتر ! اونم چند ساعت پشت میز

    انقدر خوووبب پوول درمیاره! انقدرررر خوب زندگی می‌کنه

    همش فکر میکردم حقمو خوردن،ناعدالتی شده و….

    و نتیجه چی شد؟

    اوضاع به قدری سخت شد ،که بارها این مثال رو زدم به جایی رسیدم که ی روز رفتم سوپرمارکت ،پول کل اقلامی که خریدم دویست سیصد تومن اینا شده بود !هیییچ کدوم از کارتام موجودی نداشت !!!!!

    رنگم عین گچ شده بود تو مغازه از خجالت !

    و مجبور شدم یک سری وسیله هارو خالی کنم و بعدش تا خونه گریه کردم !!!

    استاد عباسمنش جانم،استاد شایسته جانم !

    از وقتی که من روی آموزش های شما کار کردم ،متعهد شدم ،ورودی هام رو بستم ،خودمو بستم به فایل های شما و از همممه مهتر !

    مسئولیت کل زندگیم رو بر عهده گرفتم

    البته با تکامل ،چون نمیشه یک دفعه از مدار قربانی بودن ،وارد مدار خالق بودن بشی !

    اما به میزانی که من روی این مسئله کار کردم، ذهنم رو کنترل کردم ،بجای حسادت و قضاوت ،راحت پول درآوردن بقیه رو تحسین کردم !

    اوضاع تغییر کرد استاد ! اوضاع تغییر کرد !

    یک جمله شما میگید تو قدم اول ،خیلی منو تکون میده !

    میخوای بدونی چقدر باورهات تغییر کرده ؟

    به نتیجه هات نگاه کن

    استاد به قول شما انقدر نتایج نرم و آروم وارد زندگیت میشه تو اصلا نمی‌فهمی اوضاع خیلی وقته عوض شده !

    من امشب وقتی داشتم به این موضوع فکر میکردم ،یهو پر از انرژی شدم ،فقط دلم میخواست بالا و پایین بپرم!

    برای اینکه نتیجه ها داره خودشو نشون میده ،این یعنی کار کردن روی باور هام داااره جواب میده استاد ،درخت داره میوه میده ،جنگل داره از زیر خاک میاد بیرون ….

    من یک حساب سرانگشتی کردم ! دیدم من فقط تو یک هفته ی اخیر ! نزدیک دو میلیون پول سوپرمارکت دادم !!!!!!!!!!

    درحالیکه اول ماه 5میلیون برای مادرم فرستادم !

    و هنوز تو حسابم پوووله !

    تازه دارم برای دخترها گوشواره جدید میخرم ،که حتی اگر گوشواره ی قدیمی رو که کوچیک شده نفروشم ،بازم میتونم پولشو نقد بدم !!!!!

    یعنی من اگر من نفهمم ،من این نتیجه هارو نبینم ،من تایید و تحسین نکنم،من سپاسگزار نباشم ،به قول قرآن واقعا یک آدم

    (صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ) بیش نیستم!

    این عدد هایی که گفتم حتما برای خیییلی از آدم ها و برای بچه های سایت عادیه ،اما من خودم رو با خودم مقایسه میکنم ،و منطقی به خودم میگم اگر اون سعیده به اینجا رسیده ،ازینجا به بعدش خیلی راحت تر باید براش پیش بره …

    به یک شرط!

    مسیر رو گم نکنم!

    متعهد بمونم!

    نتایج رو تایید و تحسین کنم!

    قربانی بودن رو تبدیل به خالق بودن کنم در تموم زمینه ها

    ایمانم رو هر روز بیشترش کنم

    و هرروز عمللل کنم به هرچی که می‌دونم حتی شده یک قدم

    خیلی خیلی بیشتر ازینا دلم می‌خواد بنویسم و بگم چه اوضاع تغییر کرده ،اما خب دوتا نور کوچیک خدا توی اتاق منتظرم هستند که برم پیششون و بخوابونمشون

    دوستتون دارم

    و به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمتون

    قلب فراوان ِ فراوانِ فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 95 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1275 روز

      سلام و درووووووووووووووووووووود به سعیده خانم، خواهر بزرگوار و توحیدیم امیدوارم که حالت عالی و توحیدی باشه و توی این لحظه ای که نقطه آبی کامنت منو ببینی کلی ذوق زده بشی.

      هم اکنون و در همین لحظه ساعت 10:36 سه شنبه شب ، میخوام برات کامنت بنویسم خداوکیلی نمیدونم قراره چی برات بنویسم ولی یه حسی بهم میگه بنویسم.

      اول از هر چیز برات بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو میخوام در کنار خانواده.

      به خودم گفتم چرا کامنت سعیده رو زیر این فایل آخری نخوندی. و کامنتت رو پیدا کردم و شروع کردم به خوندن. و کلی لذت بردم و یادم اومد که چرا اتفاقا نه تنها کامنتت رو خوندم بلکه برات پاسخ هم نوشته بودم. ولی لحظه آخر از ارسالش منصرف شدم. (همه اش بخاطر احساس قلبیم- اگه احساسم توحیدی نباشه کامنتم فقط یه سری کلمات فانتزی میشه که احساس پشتش نیست ،میدونم که خودت بهتر از من اینو میدونی)

      سعیده توحیدی و کار درست. دقیقاً خدا تو رو توی بغلش گرفته و با خودش اینور و اونور می‌بره.

      یه آقایی بود که توی برنامه زندگی پس از زندگی از تجربه اش می‌گفت که برای لحظاتی روحش از جسمش خارج شده و دوباره به جسم برگشته ، می‌گفت خدا گفته ما از رگ گردن به شما نزدیکتریم. می‌گفت بخدا رگ گردن خیلی دوره. اینقدر که خدا بهمون نزدیکه. چقدر تحسینت میکنم بخاطر این کامنتت و بخاطر این خلق کردنها در زندگی. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر اینکه الان احساس آرامش و آسایش و حس خوب و مثبت توی زندگیت داری. چقدر خوشحالم که اینقدر آزادی مالی داری و اینجوری از نعمتهای خداوند بهرمندی . الهی صد هزار مرتبه شکر. سعیده تو لایقش هستی خواهر گلم. بهت تبریک میگم. تو لایق بهترین هایی چون دستت تو دست یگانه فرمانروای قدرتمند بینهایت هستیه.

      برات از خداوند بهترین ها رو میخوام.

      بشدت خوابم میاد میترسم بیشتر بنویسم خوابم بپره. امروز کلی تمرین نجات داشتیم. چند بار رفتم بالای مخزن، دوبار رفتم توی چاه مصدوم نجات بدم. یبارش خودم توی سناریو نجات مصدوم شدم و مُردم. (حس خوبی داشت ته حفره خوابیدم گفتم آره یه روزی زمین زیر پام ، سقف بالای سرم میشه. من پایین بودم و همه بالای سرم حرف میزدن. حس خوبی داشت. طبق سناریو یه مصدوم داشتن، نفر نجات رو میفرستن برای نجات، یهو مربی گفت حمید خودت هم مصدوم شدی. دیگه هیچ کاری نکن، کار جالبیه، با اینکه سخته، و یه وقتایی پیچیده ولی هیجان انگیز. امروز بالای یه مخزن بیست متری با یه رشته طناب آویزون بودم، خخخخ)

      قرار بود طولانیش نکنم. در پناه جان جانان رب العالمین جان همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1290 روز

        سلاااااااام به روی ماااه حمید امیری،صبحی که با نقطه ی آبی از شما شروع بشه،حتما پر از خیر و برکته !

        سلاااااام از دریای بیکران خزر به عسلویه ی عزیز…که عزیزکرده ی خدا اونجاست …

        این هفته ی اخیر بارها و بارها برنامه ریزی کردم ،وقت خالی کنم برای کامنت های فوق العاده ت بنویسم ولی هربار احساس کردم من میخوام فقط بنویسم!پس دست نگه داشتم!

        من میفهمم کامنتی که از قلب میاد ….مرسی که با قلبت نوشتی …از قلبم برات مینویسم …

        برای تموم آیه هایی که برامون مینوسی،برای تموم درک و آگاهی هات که سخاوتمندانه باهامون به اشتراک میزاری ازززت سپاسگزارم بی نهایت …

        تو کامنت های قبلیت ی جمله گفتی که من ی آدم اشتباهی توی مکان اشتباهم،اعتراضی ندارم

        نمیدونی چقدر توی تضادها نجاتم داد!

        نمیدونی چقدر با گفتن این جمله آروم شدم داداش

        خیرو برکتش هزاران برابرش بهت برسه ….

        حمید جان …در جریان پروسه ی انتقالی من هستی که چه جوری هدایتی پیش رفت …؟

        من حتی وسایلمم جمع کرده بودم و خداحافظی هم کرده بودم با همکارامم:)))))))))

        حالا بی دلیل این جریان که کاملا هدایتی بود و من توش نقشی نداشتم استپ خورده!

        اولش نتونستم ذهنمو کنترل کنم،فکر میکردم خودم مسیرو اشتباه رفتم!

        اما باز هدایت خدا اومد که مسیری که رفتی درست بود،ایده ها و عمل هایی که انجام میدی رو به نتیجه گره نزن …

        نمیدونم خدا برام چی تدارک دیده …اما میدونم قراره اتفاقات عالی تر بیفته …

        احساسم شبیه احساس استاده که وقتی بی دلیل سایتش فیلتر شد!

        شبیه وقتی که کارت بانکیش دیگه کار نکرد!

        الان باید ذهنم رو کنترل کنم و اجازه بدم خداوند با معجزاتش بیاد وسط …..

        حمید جان قلب های رنگی رو با نسیم اردیبهشتی برات میفرستم تا بیاد عسلویه دور سرت بگرده ….انقدر فوق العاده ای …

        بنده ی خوب خدا

        همیشه بنویس …. باشه ؟

        مرسی که هستی :)

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1275 روز

          سلام و درود فراوان به سعیده خانم خواهر بزرگوار و ستاره قطبی من . الهی که حال دلت عالی عالی باشه. سعیده جان شدی تمرین ستاره قطبیم ، صبحم رو با خوندن کامنت هات شروع میکنم و شب هم با نوشتن کامنت برای تو. الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمند و توحیدی تو. طی چند روز گذشته چندبار برات کامنت نوشتم ولی بنا به دلایلی پاکش کردم ، الان که میخوام برات کامنت بنویسم نمیدونم کدومها رو توی کامنت گفتم قبلاً ،کدوم ها رو گفتم ولی ارسال نکردم.

          وقتی میگم از ارسال کامنت منصرف شدم بخاطر اینه که احساسم مثبت مثبت نبوده. وقتی عکس جدید پروفایلتو دیدم ، اولین چیزی که گفتم این بود «ایییییی جاااااانمممم ، دختر گلیا رو ببین» هزار ماشاالله ، الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر حضورشون توی زندگیت. چه خانواده توحیدی و تحسین برانگیزی. خدا رو صد هزار مرتبه شکر. نیکا و نیلا ی دوست داشتنی. چرا دختر گلی ها رو معرفی نکرده بودی ؟ من از توی کامنتت باید تقلبی کنم اسمشون رو بدونم ، D;

          خدا رو صد هزار مرتبه شکر

          خدا رو صد هزار مرتبه شکر

          امروز عصر یه کامنت زیر فایل آخر نوشتم ولی یهویی یه کار پیش اومد و من اصلا وقت نکردم ویرایشش کنم. تا اومدم رسیدم دیدم فقط 4 دقیقه وقت دارم و متأسفانه وقتم تموم شد. توی ثانیه های آخری یه حسی بهم گفت کپیش کنم و کامنت رو پاک کنم و از نو ارسال کنم ولی گفتم بیخیال مشکلی نداره ولی بعد دیدم فونتش مسئله دار شده. کلی خودخوری ایده آل گرایی اومد سراغم ولی وقتی دیدم دو نفر بهش امتیاز دادن چک کردم دیدم تویی و استاد عباس منش. کلی ذوق زده شدم. میدونی با اینکه کلی از خودم ایراد گرفتم توی کامنت ولی امتیاز شما یعنی در مدار آموزش.

          ماجرای انتقالی و استپ خوردنش هم یه هدیه دیگه است از جانب خداوند که طرف وجود تو رو توحیدی تر کنه. همین که الان اینقدر آرامی و حالت خوبه و با خودت در صلحی و اینجوری زیبا تویی کامنتت صحبت می‌کنی خودش اثبات کننده مسیر توحیدی توه. هر جا باشی خدا همونجا کنارته. از درگاه خداوند بهترین شرایط و اتفاقات رو برات درخواست میکنم. یه جایی توی قدم پنجم یا ششم استاد میگه اگه ما داریم روی خودمون کار میکنیم و حالمون خوبه ولی یه اتفاق به ظاهر منفی می‌افته این اتفاق فقط برای ما خیر و برکت بیشتر به همراه داره. مطمئنم میای برامون می‌نویسی.

          حوصله داری از اکتشافات امشبم برات بگم ؟

          بسم الله الرحمن الرحیم. سوره صافات. خیلی هدایتی دیدم توی دو تا صفحه ای که باز شده این آیه دوبار اومده «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» «ﺟﺰ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ ﺧﺎﻟﺺ ﺷﺪﻩ ﺧﺪﺍ» روی این آیه حساس شدم. قبلش گفتم چه باور توحیدی توی این صفحات پیدا کنم این که همش توصیف اهل عذاب و جهنمه . ولی این دوتا آیه عین دو تا چراغ توی ذهنم روشن شد. رفتم کلمه «المخلصین» رو سرچ کردم دیدم پنج بار توی این سوره تکرار شده.

          آیات 40 -74 – 128 – 160 – 169

          ((کلمه مخلصین پنج بار ولی آیه «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» چهار بار تکرار شده )) به قبل و بعد آیات نگاه کردم. دیدم قبل از آیه 40 در مورد عذاب گفته ولی مخلصین رو از عذاب مستثنا کرده. و براشون رزق و نعمت و بهشت‌ها رو در نظر گرفته. قبل از 74 در مورد بلا و عذاب الهی گفته ولی باز مخلصین رو مستثنا کرده و برای اونها وعده اجابت درخواست، نجات و بقای ذریه رو داده و به نوح سلام داده چون خداوند نیکوکاران رو اینگونه پاداش میده. (نوح نماد اهل ایمان که نجات پیدا کرده) قبل و بعد 174 از تکذیب پیامبران الهی گفته شده ولی خداوند برای مخلصین استثنا قایل شده و به آل یاسین سلام میده و اینگونه نیکوکاران رو پاداش میده. قبل و بعد 160 از توصیف خدا و عبادت گفته شده(انتقاد از عبادت و پرستش غیر خدا)

          و نهایتا مخلصین آخری .

          این یکی یه کمی جالب بود برام.

          ببین من وقتی آیات عذاب رو دیدم گفتم بدو الفرار که خدا امشب میخواد گوشمالیم بده، بعدش گفتم حالا یه نگاهی بنداز، ببین درسش چیه. بعد که یه کم حساس شدم و هدایتم کرد برام جالب شد.

          مخلصین آخر ، آیه 169

          مشرکین قبل از بعثت به پیامبر میگن اگه ما هم یه کتاب یا ذکر از گذشتگان داشتیم قطعا از مخلصین می‌شدیم. ولی بعداً که قرآن نازل میشه جفتک انداختن هم شروع میشه . بعد دیدم آدمها در برابر چیزی که بهشون داده بشه کفور میشن، ولی چیزی که خودشون بدست میارن رو بهتر نگه می‌دارن. مطمئنم خیلی ها رو میشناسی که عقاید مذهبی رو رها کردن و بدگویی میکنن نسبت به دین و قرآن و پیامبر و خدا و … ولی من و تو چرا بدگویی نمی‌کنیم ؟ علتش چیه ؟ نظر من اینه که ما بخاطر احساس شاگردی و احساس کنجکاوی و درخواست خودمون توی این مسیر قرار گرفتیم. درسته خدا هدایت می‌کنه ولی ما بدستش آوردیم. ما تحقیق کردیم ، مطالعه کردیم، قلبمون رو براش باز کردیم. آماده دریافتش شدیم. همه مشرکین شاید بگن اگه هدایت رو بهمون بدن ما هم هدایت میشیم. ولی اهل ایمان میگن ما هدایت رو درخواست میکنیم و آماده دریافتش میشیم و وقتی دریافت کردیم بهش عمل میکنیم. هر چی که باشه.

          بخاطر همینه وقتی که هدایت بهشون داده شد اونها چون براش درخواست و اشتیاقی نداشتن، چون دنبالش نرفتن، براش تلاش نکردن در برابرش مقاومت کردن.

          خیلی از این آدمهایی که امروز میبینم به خدا و پیامبر و قرآن بد و بیراه میگن اینها کسانی هستن که بواسطه متولد شدن توی یه خانواده مسلمان ، فقط ادعای مسلمانی داشتن ولی براش کاری نکردن.

          این برداشت شخصی من بود، شاید هم حق با من نباشه. ولی گفتم نظرم رو برات بفرستم قطعاً خودت بهتر از من میتونی تحلیل کنی ، کسی خدا هر بار هدایتش می‌کنه به «نُورٌ عَلٰی نُور» مطمئناً توی مدار بالاتری قرار داره.

          برات از درگاه خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو در کنار خانواده توحیدیت درخواست میکنم. لحظه لحظه زندگیت پر از نور و رحمت خداوند.

          «از طرف من دختر گلی ها رو ببوس؛ که بی نهایت از دیدنشون ذوق زده هستم»

          در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 22 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1290 روز

            به نام خداوند بخشنده ی مهربان

            رَبَّنا لا تُزِغ قُلوبَنا بَعدَ إِذ هَدَیتَنا وَهَب لَنا مِن لَدُنکَ رَحمَهً ۚ إِنَّکَ أَنتَ الوَهّابُ

            سلام به برادر عزیز راه دور من ،سلام به حمید حنیف

            نمی‌دونم باور می‌کنی یا نه !اما چند روزه دارم تلاش میکنم به کامنتت جواب بدم اما جهان اجازه نمیده …

            حتی برات نوشتم ،چند صفحه ! و همش پاک شد!

            به وضوح این آگاهی به من داده شد که سعیده تو الان دسترسی به مدار حمید نداری !باید ازین فرکانس که توش نجواهای ذهنت هست دربیای،باید این چند روز روی خودت خوب کار کنی تا باز برسی به مدار حمید ! تا بتونی براش بنویسی!

            حالا من دارم یکبار دیگه تلاش میکنم و امیدوارم امروز بهت دسترسی داشته باشم :)

            نمیدونم چه جوری ازت سپاسگزاری کنم که وقت میزاری و برام مینویسی و درک و آگاهیت رو سخاوتمندانه باهام اشتراک میزاری ،بسیار و بسیار و بسیاربرام ارزشمنده و کاربردیه…

            حمید جان،این روز ها تو رینگ بوکسم انگار ،با یک حریف قدر به اسم شیطان و دارو دسته ش!

            اگر سعیده ی سابق بود که استخون هاش زیر این فشار خورد شده بود ،ولی من هنوز زنده م،تلاش میکنم ومتعهدم و نمیزارم این شیطان باشه که برنده ی مسابقه بشه !دارم تموم تلاشمو میکنم خدارو روسفید کنم…

            این روز ها توی تموم فایل ها استاد دلسوزانه سرم فریاد میزنه سعیده ذهنت رو کنترل کن … جلسه ٢قدم ٧…جلسه ١قدم ١٢ …نشانه های روزانه م …همه ی فایل های هدایتی

            فقط میگه ذهنت رو کنترل کن،توجهت رو کنترل کن،خودت رو توی مسیرحفظ کن ،بقیه ی اتفاقات رو خدا برات انجام میده ،تقلا نکن،دست و پا نزن ،ستاره قطبیتو انجام بده ،اون چیزی که تو ذهنت جادویی هست خودش میاد !

            من چی کار میکنم این روزها؟تموم تلاشم عمل به گفته های استاده !

            مثلا پریشب ساعت ١٢شب بود ،دیدم دیگه داره کنترل ذهن سخت میشه ،به همسرم گفتم روح اله بیا بریم پیاده روی که اگر من 5دقیقه دیگه بمونم تو این خونه،حس میکنم دیوارهای خونه می‌ریزه سرم …

            رفتیم انقدر قدم زدیم …انقدر حرف زدیم … کلی حالم بهتر شد ….

            جسارت به خرج دادم بهش گفتم تصمیم رو!

            و جهان برای من چی کار کرد ؟ به قول قرآن خدا دلش رو برام نرم کرد …

            همسر من که به شدت محتاطه … به شدت از تغییر فراریه و نمیتونه از محیط امنش بیرون بیاد و خیلی خیلی روی حقوق من حساب می‌کنه !

            حمید !خدا! خدادلش رو نرم کرد و در کمال ناباوری قبول کرد !

            گفت باشه انصراف بده !من می‌دونم تو استعدادت خیلی بیشتره و خیلی راحت تر میتونی پول بیشتری دربیاری …

            دیشب … دیدم باز دارم کم میارم ! ی رفیق داریم اسمش عباسه، به شدت انسان بی خیال شوخ نزده به رقص

            ازینا که کنارش بشینی نمیتونی از خنده کبود نشی !

            هروقت من یا روح اله به مشکل برمی‌خوریم میگم پسر ما الان احتیاج به عباس درمانی داریم:)))

            دیشب کلی کباب گرفتیم رفتیم پیششون،خدا شاهده انقدر خندیدیم اونجا که اصلا دیگه گفتم توروخدا تمومش کنید من دیگه تنم درد گرفته از بس خندیدم !

            و خداروشکر دیشب هم نزاشتم اوضاع از دستم دربره!

            صبح پاشدم ،قهوه م رو خوردم ،نشستم پای دفتر شکرگزاریم ،دیدم فقط دارم مینویسم و ذهنم اینجا نیست …

            گفتم خدایا من به هرخیری که برام بفرستی سخت فقیرم …گفت پاشو بریم پیاده روی …

            رفتم یک نیم ساعتی پیاده روی کردم …رفتم لب دریا …

            اصلا حالم عوض شد …

            نشانه ی امروز من …؟ سریال زندگی دربهشت قسمت ١4٩ ..

            باز استاد میگه توجهت رو بزار روی زیبایی ها و اجازه بده خدا کمکت کنه …خدایی که خودش گفته کل نمد … توجهت رو بزار روی زیبایی ها و بزار خودت کارها رو برات انجام بده …

            تایم رفتن به شیفتمه ولی در آرامش عمیقی نشستم و برات مینویسم …خدایا شکرت بازهم بهم اجازه دادی با حمید هم صحبت بشم …نمیدونی الان چقدر بهترم …

            حمید جان فردا باید برم دوباره ساری !دانشگاه علوم پزشکی مازندران !

            این بار آخره وباید جواب قطعی بدن بهم!

            نشونه گذاشتم برای خودم

            اگر گفتن کمیته موافقت کرده ،یعنی باید برم گرگان و فعلا توی مسیر جدیدی که هدایتی پیدا کردم آموزش ببینم تا وقت انصراف برسه!

            اما اگر مِن مِن کردن و گفتن باید بری دم فلانی رو ببینی ،یا که اصلا گفتن نه انتقالی کنسله!

            دیگه حجت بر من تمامه و باید درخواست انصرافم رو توکل بر الله مهربان بنویسم …

            بزودی میام و برات مینویسم من باز هم شیطان رو شکست دادم و پروردگارم رو راضی کردم …

            دوستت دارم بی نهایت

            مرسی که هستی ،مرسی که برام مینویسی

            به دستان خدای یکتا میسپارمت

            برات بهترینِ بهترینارو می‌خوام

            راستی برای تموم لطفی که به نیلانیکا داشتی ازت بی نهایت ممنونم

            قلب فراوانِ فراوان

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
          • -
            سعیده شهریاری گفته:
            مدت عضویت: 1290 روز

            حمید عزیزم سلام بروی ماهت …با حال خیلی خیلی بهتر از ظهرِ امروز برات مینویسم …

            امروز بعد نوشتن کامنت برای تو،با حال خوبی رفتم شیفت …امروز با همکار هم فرکانسم شیفت بودم …خیلی باهم صحبت کردیم درمورد اتفاقات حال حاضر زندگیم و واقعا خدا بار دیگه از زبان و کلام دوستم آرومم کرد …

            شب که اومدم خونه دوباره هدایت خواستم و اینبار قدم 6 جلسه 1…

            خدا بهترازین نمیتونست من رو به آرامش دعوت کنه …که هدایت میاد …اگر باور کنم خدا همه ی کارهارو انجام میده …هدایت میشم و کارها انجام میشه …

            با قلب آروم وضو گرفتم 3 رکعت مغربم رو خوندم و قرآن رو دستم گرفت و طبق معمول هدایت خواستم …

            همون اول یک آیه ی آشنا دیدم …

            بگم ..؟یا خودت گرفتی؟؟؟؟؟ :)

            «إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِینَ» سوره صافات آیه 128

            باورت میشه …؟بازهم هم زمانی …

            دیوونه ی این انرژی و هدایتم حمید ….

            دوباره اومدم این کامنتتو خوندم …اینبار بیشتر از دفعه ی قبل آگاهی هایی که بهم دادی به جانم نشست ….

            انقدر خوشحال شدم …انقدر ذوق کردم …انقدر گفتم خدایا عاشقتم …نمیدونی …

            بعد به خدا گفتم ببین پسر…تو دیدی من این چند روز چقدر تلاش کردم برای کنترل ذهن …وقتی امروز بهم اجازه دادی کامنت حمید رو جواب بدم فهمیدم بالاخره فرکانسم اومد بالا …

            حالا که فرکانسم تا فرکانس حمید بالا اومده …میخوام با خودتم حرف بزنم …

            بیا باهم حرف بزنیم باشه …؟

            قرآن رو باز کردم!

            فکر میکنی اولین آیه ی چه سوره ای بود؟

            سوره فصلت …

            آیه 1

            حم﴿١﴾

            تو ترجمه ش نوشته بود!

            رمز رسالت است یا قسم به خدای حمیدِ مجید !

            یعنی بخداااا :))))))) خدا هم شوخیش گرفته بود!

            نمیدونی چقدر ازین همزمانی ها …ازین هم اسمی ها …ازین هدایت ها …حالم عالیه …

            دعوتت میکنم سوره فصلت رو بخونی …

            سوره ای که با اسم تو شروع شده :)

            به خدای یکتای هدایتگر میسپارمت …

            به امید دریافت نقطه ی آبی دیگری از تو …برادر عزیزم …عزیزکرده ی خدا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1275 روز

              سلام و درود به خواهر نازنینم سعیده جان. خوبی خواهر گلم؟ الهی که حال دلت عالی عالی عالی باشه. مطمئنم تلگرافم رو در بهترین زمان و مکان دریافت خواهی کرد. چون حتی من دیشب که میخواستم برات بنویسم اجازه داده نشد.

              دیشب زنگ زدن آتش‌نشانی و گفتن یه حریق داریم فلان روستای بعد از عسلویه. گفتم اکی خب اینکه به ما مربوط نمیشه. ولی چند دقیقه بعدش بهمون گفتن یه تیم اعزام کنید. گفتم آقااااا بیخیال ما همینجوریش نیرو کم داریم. ماشین ها یکی‌ در میون ایراد فنی دارن اگه رفتیم خود پالایشگاه تیم نیاز داشت چی؟ گفتم اکی اعراض میکنم ولی اعتراف میکنم احساسم منفی شد، ولی خداوند یه کلاس درس آماده کرده بود و قرار بود برم یه چیزایی یاد بگیرم از بین همه نفرات باید بیان سراغ من. حالا بماند که یه نق هم زدم که الان چرا من باید برم ولی بعدش بلافاصله بیاد خودم آوردم که قانون این نیست که من الان اعتراض کنم. برو در کمال آرامش و درستو یاد بگیر. رفتیم و رسیدیم و یه کارهایی کردیم و برگشتیم، از خستگی افتادم که نفهمیدم کی خوابم برد.

              و چقدر جالب که خیلی اتفاقی من هم امروز یه گفتگویی داشتم با یکی از دوستان بسیار نازنین و توحیدی و اینقدر این گفتگو توحیدی و ارزشمند بود و اینقدر احساسم عالی بود که بعدش مجدداً برگشتم سراغ کامنتت و الان دارم برات می‌نویسم.

              در آخر کامنت درسهامو از عملیات حریق برات می‌نویسم.

              ای بنده مخلص خداوند ، مطمئنم خداوند بهترین ها رو برات مقدر می‌کنه و از بینهایت دست و زبان به تو یاری میرسونه. و بهت آگاهی میده. خداوند همه چیز میشود همه کس را. خدایی که هیچوقت ما رو تنها نمی‌ذاره. خدایی که حتی اگر من خطا کنم اون مشتاقتره برای بخشیدن من. خدایی که همیشه براحتی میبخشه و خیلی سریع راضی میشه. مهم اینه که آیا ما خودمون رو می‌بخشیم. وقتی میخواد چیزی رو بهمون ببخشه جود و کرم و بخششش بینهایته منتها احساس منفی و شک خودمون مانع دریافتش میشه.

              درسهای من از عملیات دیشب این بود که اگه ساکت و تسلیم باشم اگه به پلن خدا اعتماد کنم همه چیز بخوبی انجام میشه، «عسی ان تکرهوا » رو همیشه بیاد داشته باشم.

              یه راننده ای با من اعزام شده بود که همیشه خدا عجوله، همیشه جمله سر زبونش اینه: (سریع تر بریم شرشو بکنیم برگردیم) و همین عجول بودن کار دستمون داد. ما با یه خودرویی اعزام شدیم که پمپش خیلی قابل اعتماد نبود. لازم بود که راننده دائم توی کابین بشینه و ماشین رو گاز بده. وقتی رسیدیم به محل با یه ماشین آتش نشانی دیگه هماهنگ کردم که بجای آبگیری از تانکر 18 چرخ بیا تا ما بهت آب بدیم. بهش میگن رله کردن. گفت باشه اومد وایساد کنار ما برای رله راننده مون گفت رله معطلی داره ، بیا با مانیتور (اون لوله آب پاشی بالای سقف ماشین) بزنیم تا سریعتر مخزمون خالی بشه ، شرشو بکنیم و برگردیم. من رفتم پشت مانیتور دیدم اشکال برقی داره. چندبار دکمه اش رو زدم و قطع شد و وقتی وصل شد و شروع کرد به آب زدن بخاطر زاویه استقرار ماشین از یه حدی بیشتر نمیچرخید عملاً ما فقط آب رو هدر دادیم، همون اشکال پمپ اجازه نمی‌داد ماشین با حداکثر توان آب بزنه و چون فشار کافی نداشت بخش زیادی از آب بین راه لاست میشد. و می‌ریخت توی منطقه خالی. این مقدار آب برای تغذیه 2-3 تا خودرو آتش نشانی کافی بود. ولی ما چون با مانیتور آب رو هدر دادیم کارمون موثر نبود. یه تانکر کوچیک شهری اومد جلوی ما ایستاد و راه رو بست زمانی که ما آب می‌زدیم. و با پمپ کوچیکیش شروع کرد به آب دادن به یکی از ماشین های آتش‌نشانی. و علیرغم اینکه ما می‌خواستیم از اونجا خارج بشیم کلی معطل موندیم تا راه برامون باز بشه. من تمام تلاشمو کردم تا کار درست رو انجام بدم منتها کسی به حرف من گوش نداد. درس من این شد که جهان از ما کار درست رو میخواد، نه رفع مسئولیت ، تو اون شرایط ما اجازه نداشتیم اونقدر آب رو هدر بدیم درحالیکه بقیه به آب نیاز داشتن. راننده ما عجول بود سریعتر برگرده ولی جهان اونجا معطلش کرد تا بهش درس بده هر وقت لازم شد برمیگردی. حتی بخاطر عجول بودن مسیرهایی رو انتخاب میکرد که راه‌ دورتر میشد. من مطمئنم اون به این درس توجه نکرد ولی من یادش گرفتم. منی که بقول استاد already میخواستم کار درست رو انجام بدم. کلی آدم رو دیدم که تقلای بی مورد میکردن برای خاموش کردن چوبهایی که اگه می‌سوخت و تموم میشد به جایی سرایت نمیکرد، جلوش یه تپه خاک بود، ولی جاهای مهمترین بود که اگه اون قسمتها می‌سوخت ممکن بود به چندتا سوله سرایت کنه. کار ما هیچ هوده و فایده ای نداشت. از طرفی از اون نقطه به جای سرایت نمی‌کرد و از طرفی بعد از تمام شدن آب اون چوبها مجددا مشتعل شد. دیدم ما آدمها خیلی از کارهامون اینجوری بیـهوده و بی فایده است. حکایت اون کارمند و رئیسی که استاد توی دوره شیوه حل مسائل مثالشون رو زد. دیدم من باید از این جماعت جدا بشم. ما یه رئیس داریم. خیلی آدم با کلاس و با پرستیژ و خب در گذشته خودش آتش‌نشان بوده. منتها تا کار عملیاتی پیش بیاد میز ریاست رو رها می‌کنه لباس عملیاتی تن می‌کنه وسط عملیات میبینی داره عین بقیه آتش‌نشان ها کار میکنه، من چندباری بهش گفتم رئیس اجازه بده ما کار کنیم لطفاً شما نیا توی عملیات اجازه بده نیروها از پرستیژ ریاستت حساب ببرن. میگه من هر کاری لازم بشه انجام میدم. و عجیب وجدان کاری داره. بخاطر همینه جهان یکیو می‌کنه رئیس و یکی رو می‌کنه کارمند دون پایه. عدالت به درستی در جهان اجرا میشه و انسانها نون باورها شون رو میخورن.‌

              در مورد خودم دیدم توی اون شرایط عملیاتی هم میشه آرام بود پس اون نق زدن های قبل عملیات من بی فایده بود.

              پر حرفی منو ببخش . برای شما و همسر گرانقدرتون از خداوند بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. روی ماه فرشته های زیبا نیلا و نیکا عزیز رو هم ببوس. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشید.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
            • -
              یاسمن زمانی گفته:
              مدت عضویت: 2400 روز

              سلام به حمید و سعیده ی عزیز!

              نمیدونستم چه راهی داره که یکی از پاسخ ها رو پاسخ بدم تا هر دو تاتون ببینین!

              به هر حال الان یکی از آخرین پاسخ ها رو پاسخ دادم D:

              خیلی از خوندن کامنت های هر دوتون لذت بردم.

              سعیده جان که سراسر انرژی مثبته و همیشه عشق میکنم با خوندن نظراتش و اینکه معلومه چقدر داره توحیدی عمل میکنه و از خدا هدایت میخواد و خدا جوابش رو میده…همونطور که جوابِ همه ی ما رو میده اگر ما قلبمون رو باز کنیم و گوش به زنگِ پاسخ باشیم.

              و شما حمیدِ عزیز هم که باز هم همیشه از خوندن نظرات شما لذت می برم، از آیه ها و اشعاری که میذارین و حالِ خوبی که در کامنت هاتون جاری هست…از اینکه از تجربیاتِ روزمره تون می نویسین واقعاً سپاسگزارم چون به شخصه به من خیلی کمک میکنه :)

              خدا رو شکر میکنم برای اینکه دوستان خوبی از جمله شما دو عزیز رو دارم!

              بهترین ها رو براتون آرزو میکنم و مشتاقم که باز هم کامنت های زیباتون رو بخونم!

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
          • -
            محمد حسن زاده گفته:
            مدت عضویت: 3114 روز

            سلام وعرض ادب خدمت برادر گلم حمید عزیز

            امیدوارم حال دلت عالی باشه مثل همیشه

            خیلی از خوندن کامنتت لذت بردم .چقدر خوب ذهنت رو کنترل کردی و به خوندن سوره صافات ادامه دادی تا هدایتش رو دریافت کردی. عجب هدایتی عجب نکنه ای

            یاد دورا ن جاهلیت خودم افتادم اونموقع ها فکر میکردم اگه زمان پیامبر زندگی میکردم منکه دیگگگگه از یاران نزززدیکش بودم مثل سلمان و..(مردم از خنده).واقعا

            برای دریافت هر آگاهی باید در مدارش باشیم.مثل تو حمید جان که در مدار دریافت همین نکته در سوره صافات بودی.خیلی تحسین میکنم نگاه نکته سنجت رو

            در پناه جان جانان شاد وسلامت وثروتمند باشی.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1275 روز

              سلام و درود به محمدحسن عزیز. خوبی برادر ، بسیار بسیار ممنون و سپاسگزارم از کامنت ارزشمندت. آره حق با توه، در گذشته ما فکر می‌کردیم اگر ما بودیم فلان برخورد خوب و فلان رفتار مناسب رو داشتیم. و البته تو دلمون چقدر هم درخواست میکردیم که اگه ما فلان بودیم و چنان میکردیم. شاید همین در مدار درخواست بودن ما در گذشته باعث شد که هدایت بشیم به این مسیر، یعنی اگر اون درخواست‌ها و اون طرز فکر گذشته مون نبود، و ما به مسیر دیگری تمایل پیدا میکردیم، هر بار کمی از مسیر تکامل فعلی مون دور می‌شدیم شاید امروز این نعمت حضور در سایت و بهره بردن از آموزه‌های استاد رو هم نداشتیم، تحلیل قرآن رو هم یاد نمیگرفتیم. من همین تحلیل کردن آیات رو از استاد عباس منش یاد گرفتم از کتاب چگونه فکر خدا را بخوانیم. گذشته ما بخشی از ریشه های ماست در تکامل و این تکامل تا بینهایت ادامه داره.

              وقتی از خداوند درخواست هدایت و حمایت و راه نجات میکنیم خداوند از طریق بینهایت دست و زبان باهامون حرف خواهد زد، حتی از طریق یه پرنده زیبا روی شاخه درخت.

              اون زمانی که صبح زود بیدار میشیم و میشنویم که پرنده ها دارن تسبیح خدا رو میگن، یا داستان هدهد که در قرآن اومده. باعث هدایت یه قوم شد.

              از درگاه خداوند بهترین ها و شادمانه ترین لحظات رو برات درخواست میکنم برادر بزرگوارم. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی محمدحسن عزیز.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
            • -
              حمید امیری Maverick گفته:
              مدت عضویت: 1275 روز

              سلام و درود به شما محمد جان عزیز. داداش من حسابی ازت عذرخواهی میکنم. منو ببخش داداش گلم. من برای نوشتن کامنت عجله کردم و تقریباً تعداد زیادی کامنت بود که باید پاسخ میدادم و اسم‌ شما رو اشتباه نوشتم. بجای محمد نوشتم محمدحسن.

              واقعاً صمیمانه ازت عذرخواهی میکنم محمد جان.

              این اشتباه منو به بزرگواری و بزرگمنشی خودت ببخش.

              در پناه رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آتنا نجفی گفته:
      مدت عضویت: 927 روز

      سلام به دوستان عزیز این سایت و سلام به روی ماه سعیده خوشگلم

      من خیلی کامنتای دوستان رو میخونم و لذت میبرم و پر از اگاهی میشم و از هر کامنتی چند درس یاد میگیرم به خصوص از کامنتای سعیده جونم که خیلی زیبا مینویسی و اشک من رو با هر بار خوندن کامنتات در میاری با یک بار خوندن دلم سیر نمیشه چند بار با عشق میخونم و لذت میبرم واقعا تحسینت میکنم دوست توحیدی و خوشقلب و پر انرژی من و تحسینت میکنم که اینقدر داری رو باورهات کار میکنی و به زیبایی نتیجه هم میگیری و برات در این مسیر الهی بهترین هارو ارزو میکنم و همچنین برای دخترای گلت نیلا و نیکا جون (من هم مثل شما دو دختر ناز خدا بهم هدیه داده نازنین و یاسمین ) و از خداوند میخوام که مارو به سادگی زیبایی و عزتمندانه در این مسیر الهی حمایت هدایت و حفاظت کند

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      سعيد قهرمانی گفته:
      مدت عضویت: 1191 روز

      سلام خانم شهریاری عزیز

      رو این قسمت از کامنت تون استپ شدم ،

      (اوضاع به قدری سخت شد ،که بارها این مثال رو زدم به جایی رسیدم که ی روز رفتم سوپرمارکت ،پول کل اقلامی که خریدم دویست سیصد تومن اینا شده بود !هیییچ کدوم از کارتام موجودی نداشت !!!!!)

      چقدر میتونه این جمله عالی باشه

      چقدر میشه با این جمله زندگی کرد

      چقدر میتونه یه فرد رو به عرش ببره

      به لذت بردن از روز های به ظاهر سخت ببره

      چقدر میتونه قدرت بده به یه ادم و یه ادم رو از پا در بیاره

      میتونه امید رو تو زندگی سبز کنه

      ما میتونیم از جمله های ساده درسها بگیریم ایده ها بگیریم ، همه چی برمیگرده به اگاهیهایی که ساختیم برای خودمون که یکی از بهترین سرمایه گذاریهاست

      خانم شهریاری سپاسگزارم از کامنت های با ارزشی که به اشتراک میزارید ،میشه کلام قلب رو احساس کرد

      امکان نداره فردی با این اگاهی ها و باورها به موفقیت نرسه ، اصلا خود جهان کارشو انجام میده

      ارزومندم هر روزتون بهتر از دیروزتون باشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        سعیده شهریاری گفته:
        مدت عضویت: 1290 روز

        الله اکبر…الله اکبر …الله اکبر به این جریان هدایت ،به این سایت فرکانسی،به این نور ،به این عشق ،به جریان خیر و رحمت وثروت

        آقاسعیدعزیز سلام ،بینهایت سپاسگزارم که به ندای قلبتون گوش دادید برام نوشتید .

        نمیدونید نمیدونید چه درس ها از کامنت خودم ،از پاسخ هایی که برای حمید جان نوشتم گرفتم و بعد خدا گفت آوردتم اینجا که به این فایل گوش بدی،چون همین چند دقیقه قبل ازش درخواست کردم بهم بگو به فایلی گوش بدم ،الله اکبر به این سرعت پاسخ گویی …

        دیوانه شدم از حرفای استاد،ازین همه درسی که الان لازم بود دوباره بشنومش،داشتم به فایل گوش میدادم و چشام از تعجب گرد شده بود که چقدر دقیق خداوند پاسخ داد !!!بعد فایل رو استپ زدم تا بیام ازتون تشکر کنم که دست الله شدید برای رگلاژ مسیر توحیدی من.

        بینهایت ازتون سپاسگزارم و به جریان خیر و رحمت و نور مطلق میسپارمتون.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      سعیده آیت گفته:
      مدت عضویت: 1052 روز

      سلام سعیده جان

      فقط میتونم بگم خداروصدهاهزار بارشکر برای اینکه چرخ دنده های زندگیتون روغن کاری شده وهمه چی داره روانتر و راحتتر به جلو میره

      خداروشکر بخاطر احساس بینظیرتون و خداروشکر بخاطر اینهمه دستاورد عالیتون

      خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      اصغر کاظمی گفته:
      مدت عضویت: 2371 روز

      سلام به سعیده خانم گل

      من باید تمام مسئولیت‌های خودم رودر مورد شرایط که در زندگی روزمره وکارهای که انجا میدم رو بپذیرم وازاین جمله که به من یادآوری کردی سپاسگزارم با اینکه بارها این جمله رو خوندم در فایلهای استاد شنیدم باز نسیان گریبانگیر میشه

      مطلب دوم اینکه وقتی اوضاع به آرامی تغییر میکنه ما اینها رو در نظر نمیگیرم بخاطر مقایسه خودمون با افراد دیگه که حالا وضعیت بهتری از ما دارند کار روبرامون سخت می‌کن وکار برای نجواهای ذهنی شیطان راحت‌تر میشه اونوقت یواش یواش از مسیر دور میشیم ویک موقع به خودمون میام که کار برای بازگشت بسیار سختشده واین همون چیزیه که 99درصد مردم دارند باهاش زندگی می‌کنند وهمیشه درحاشیه ونالان از زندگی شون هستند ودرحال کفر گویی بعد میگن چرا زندگی من اینطوریه درستی تمام در حال گذراندن روزها وشبها خود هستند

      واین درسی بود که ازشما گرفتم خودم را با دیروز خودم یاحتی یکساعت پیش خودم مقایسه کنم تا ببینم کجای کارم

      سپاسگزارم برای کامنتهای زیبا وپربارت که قلبم را نوشتن ودرس دادن به خودم مجاب میکنه

      شاد وسلامت وموفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    مجید مرادی گفته:
    مدت عضویت: 3454 روز

    آیه 12 سوره جاثیه

    سلام به همگی

    امیدوارم حال دلتون عالی باشه

    خیلی قشنگ بود این فایل

    و پر بود از نکات آموزنده

    اول اینکه چنتا باور یا طرحواره گفته شد که من تقریبا همه رو داشتم

    من چن وقت میخام ذهنمو کنترل کنم ولی نمیدونسم چ جوری

    تا اینکه امروز این فایل گذاشته شد و جواب کلی از سوالات منو داد

    واقعا فایل ارزشمندیه

    این نمونه رو من قبلا توی فیفا بازی کردن دیده بودم

    مثالشم اصن بذارید روی فیفا میزنم

    اول احساس قربانی شدن

    بارها شده که من زمانی که بازی میکنم توپ رو به تیر میزنم

    عالی بازی میکنم

    و اصن دروازه بان حریف سوپر من میشه دیگه

    یه چیزهای عجیب و غریبی رو میگیره

    حتی میشه تو یه بازی توی یه لحظه توپو یه جوری میزنم که اول توپ میخوره به تیر راست دروازه بعد میخوره به تیر چپ دروازه و بازم تو گل نمیره

    اینجور موقع ها من احساس قربانی شدن میگیرم که بابا ببین من اینقدر خوب دارم بازی میکنم ولی آخرش اون میبره

    بعد همیشه ام یه دلیلی پشتشه

    من مثلا دریبل به اون صورت توی فیفا بلد نیستم ولی

    اون حریفم یه دریبل ساده بلده

    و تک موقعیتش گل میشه

    فوری میاد توی ذهنم ببین من ب توپ بستمش ولی اون بوده که بازی رو برد

    این میشه احساس قربانی شدنه

    که سریعا باید کنترل بشه

    چ جوری

    اولا به نظرم دوری از نتیجه گرایی یعنی توی لحظه باشم و بخام از همون لحظه ی بازی لذت ببرم

    این خودش باعث میشه که کلی من جلو بیوفتم

    مورد بعدی احساس عجله

    همون مثالی که مریم عزیز زد

    که گفت من ده یک جلو بودم بعد گفتم یالا یالا

    دقیقا شده که من دقیقه هشتاد گل خوردم

    بعد گیر دادم که زود باش

    و بعد نجواها اومده که تو بابا تعویض هاتو انجام دادی دیگه الان کاری از دست بر نمیاد

    حتی بازی شاید مساوی شده باشه آ

    و بعد روی یه ضد حمله گل خوردم و همه چیز خراب شده

    این مثال بارها تکرار شده

    یا مثلا این که اصن پاشنه آشیل من توی زندگیه

    من باورتون نمیشه زمانی ک مثلا میرسم دم در خونه همزمان هم زنگ میزنم هم دنبال کلیدم میگردم

    که اگه یکیش یک ثانیه زودتر اتفاق افتاد من به اندازه ی همون یک ثانیه جلو بیوفتم

    حالا اینجا به من ضربه ای نمیزنه

    ولی امان از وفتی که سیکل معیوب بشه

    مثلا من الان از لحاظ مالی رشد نکردم

    با اینکه شاید هنوز وارد اون قسمت غیر طبیعی نشده باشما

    یعنی از کلیت جامعه شاید خیلیم بهتر باشم از لحاظ سبک زندگی و خرجهایی که میکنم

    ولی چون به ماشین بهتر نرسیدم

    چون خونه نخریدم شرکت نزدم

    این میاد توی ذهنم که ببین عقب افتادی

    ببین نمیتونی قدم از قدم برداری

    ببین نمیتونی کاری انجام بدی و این موردی که باید حواسمون بهش باشه

    مورد بعدی

    احساس لذت بردن از لحظه

    چ قدر خوبه این احساس

    مثالی که استاد زد این بودش که اون زمانی که هیچی نداشته توی بندر عباس میرفته با یه جفت کتونی میگشته بندر عباسو و اشک میریخته از خوشحالی از اینکه چ قدر خوشبخته

    توی بازی فیفا بارها شده که من درحین بازی

    بازی برام حالت تکراری پیدا کرده و م شیفت شدم روی گذشته

    روی حرفهایی که توی گذشته بهم زده شده

    و کلی حالم بد شده

    در ظاهر دارم فیفا میزنم ولی ذهنم اونجاس

    و بعد احساس بد باعث شده بازی رو ببازم

    یا مثلا این اومده توی ذهنم که ببین اون فلانی الان به این رشد مالی رسید تو نرسیدی

    احساس استرس از آینده که نکنه بعدا هم اینجوری باشه

    و همین احساسات باعث شده بازی رو ببازم که هیچ زندگی مالیم رو هم ببازم

    و به قول استاد این همون احساس شکر گذاری دیگه

    مثلا من الان کسب و کار خودمو دارم

    همش میگم اگه مثلا فلان شرکت بودم

    و مثلا فلان تایم زمانم رو گذاشته بودم روی این نرم افزار الان رسیده بودم به این درآمد

    هیچ وقت نمیگم بابا من آرزوم بود از کسب و کار خودم پول بسازم و خرج زندگیمو بگذرونه فقط

    ب خدا یه روزی آرزوم بود برای خودم کار کنم

    و بتونم حتی شده یه نون بخور نمیر در بیارم

    الان همون اتفاق افتاده

    توی جامعه ای که همه دنبال بیمه ان

    من پروژه ای کار میکنم و اینقدر راحت میتونم پیشرفت کنم

    هم تنوع پروژه های طراحی طلا و جواهر دارم

    هم دارم پیشرفت میکنم از بازخوردهایی که از ساخت میگیرم

    از شیوه های جدیدی که داره مثلا با گرون شدن طلا توی این زمینه ایجاد میشه

    و هزاران عامل دیگه

    و ایناس که به نظرم خیلی ارزشمنده

    مورد بعدی

    همین لحظه فقط خوب بودن

    من این چن روزه ب قدری با این درگیر بودم که دیوانه شدم

    مثلا میگفتم من احساسمو اول صبح با نوشتن خوب میکنم

    باید اما تو نمیتونی برای همیشه این ذهنتو کنترل کنی

    نکته ی مهم

    حتی استاد هم با این همه نتیجه درشت

    نمیتونه ذهنشو توی یه بازی ساده مدام کنترل کنه

    اینکه الان سر از آمریکا در آورده اونم از راننده تاکسی بودن

    هنوز که هنوزه توی این زمینه میلنگه وای ب حال من

    و این خیلی حس خوبی بهم داد که صفر یکی نگاه نکنم

    قراره ما هروز فقط یکم بهتر بشیم

    دوما

    من قبلا میگفتم من اراده میکنم که کلا برای همیشه ذهنم دست خودم باشه

    الان فهمیدم ذهن بازه ای باید باشه

    مثلا من به خودم بگم اول کار

    آقا من میخام یک ساعت بعد از اینکه با تمرین نوشتن حالم خوب شد

    ادامه بدم این حال خوبو با حرف زدن همین

    فقط یک ساعت

    بعدش بشه دو ساعت

    بعدش بشه سه ساعت

    بعد چهار ساعت

    این از این قضیه

    سوما باید یاد بگیرم که من توی اون زمینه هایی که خوبم الگو برداری کنم

    مثلا توی روابط عاشقانه عالی ام

    واقعا خوبم

    وقتی که نگاه میکنم ب خودم

    میبینم که من اصن باور نداشتم دختر خوب نیس

    همیشه باور به این قضیه داشتم

    و هر موقع بقیه میگفتن دخترا الان دیگه همشون فلان شدن

    همشون دیگه دنبال فلانن

    من سریع خودمو جمع و جور میکردم حرف نمیزدم

    ولی با تمام قدرت نمیشنفتم و نمیشنوم هنوزم

    یا مثلا هرجا سریالهای ترکیه ای بود من اصن ب هیچ عنوان توجه نمیکردم حتی یه لحظه

    و ثمره اش هم دارم میگیرم

    یا مثلا توی سربازی

    همه میگفتن سربازی سخته

    فلاانه

    من هدایت شدم به مسیری که فاصله ی محل خدمتم تا خونمون پنج دقیقه بود

    اونم اصن با یه شیوه های عجیب و غریب

    یا مثلا اونقدر توی سربازی رشد کردم که مقاله های من توی مجله کشوری سربازی چاپ شد

    یا مثلا تونستم بهترین جایگاهی که یه سرباز میتونه داشته باشه رو ب عنوان نماینده ی سربازها بگیرم و از اون طرف بهترین و راحترین جا مال من بود اونم همش هدایتی

    یعنی طرف باباش سرهنگ همون ارگان بود آرزووووش بود آرزووووش بود جای من باشه

    بعد ما اصن پارتی نداشتیم یعنی کسی سفارش منو نکرده بود و اصن با این مباحث خانواده ی من غریبه ان اصن پشتیبانی از این لحاظ نداشتم ولی خدا پشتم بود و اینجوری میترکوند و از نظر منم باید همین شرایط میبود یعنی احساس لیاقت رو کامل داشتم

    مورد بعدی که توی این فایل بهش اشاره شد احساس لیاقت بود

    مثلا اگه چیزی رو راحت به دست آوردی نگی دیگه اینقدرم نباید راحت باشه

    مثلا من هدایت شدم قبل از عید به یه پروژه ای که

    برای هر پروژه میتونستم دویست دلار درآمد داشته باشم

    و اگه دستم راه میوفتاد میتونستم الاماشاالله در ماه از این پروژه ها بزنم

    من بارها از اون رابطم پرسیدم چرا این آدم حاضر شده یه همچین پولی بده

    چرا نرفتن سراغ فلان شیوه

    بعد منطقی ام حرف میزدما

    میگفتم بببین اینا اگه بخان ب جای اینکه من این پروژه رو براشون بزنم فلان دستگاه رو بخرن و اون براشون بزنه ارزون تر میشه

    مثلا من درآمدم روی هشتاد تا اولیه که توافقمون بود میشه حدود شونزده هزار دلار

    ولی اون دستگاه رو من قیمت گرفتم که مثلا اون حدود مثلا دو هزار دلار می ارزید

    با اینکه من اصن نمی فهمیدم که اون دستگاه شاید اصن نتونه اون کارو منیج کنه

    و احتمالا نمیتونس چون خودمون که تست نکردیم

    اینقدر این حرفا رو زدم

    و اینقدر رویاپردازی های الکی کردم که تا اون پروژه توی نطفه خفه شد

    و تمام

    بعد که رفت

    گفتم آخیش

    انگار این اصن با من جور نبود

    خدا میخاس برای من دفترو تشکیلاتمو راه بندازه خیلی ساده

    و اونقدر این پروژه باعث میشد با پولی که میومد با تجهیزات و آموزش هایی که من میدیدم اینقدر باعث میشد که من پیشرفت کنم که حد و حساب نداشت

    ولی احساس لیاقت نبود

    نمیگنجید توی ذهنم

    با منطق های من سازگار نبود

    اونقدر گفتم تا گند زدم توش

    یا مثلا توی بازی فیفا

    با یکی بازی میکردم من آشنایی با بازی شون نداشتم

    دو تا گل سه جاف همون اول بازی بهش زدم و کلی موقعیت

    بعد وسطش از بقیه پرسیدم این بازیش چ جوریه من اینقدر دارم راحت بهش گل میزنم

    من اینو پرسیدم و شروع شد گل خوردنما

    پشت سر هم گل خوردم

    و بازی رو باختم

    خیلی شیک و مجلسی

    اما آیه امشب

    اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‎﴿١٢﴾

    خداوند همان کسی است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتیها بفرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید، و شاید شکر نعمتهایش را بجا آورید! (12)

    ببین باز این احساس لیاقت رو توی این آیه میبین که خدا چ جوری ایجاد میکنه

    من این آیه رو برای این قسمت لتبتغو من فضله آوردم

    هرجا خدا میخاد بگه که دنبال پول درآوردن راحت باشید

    چیزی که من بهش رسیدم تا الان اینکه میگه لتبتغو من فضله

    یعنی دنبال فرصت باشید

    توی این آیه این بهش اشاره شده

    و بعد از این قسمت شکر گذاری رو آورده

    ببین توی همین یه دونه ایه دو تا از مبحث همین الان هست

    مثلا استاد میگه دور اندیشی نکنید بگید همین امروزو میخوام خوب بگذرونم

    توی قرآن میاد میگه شیطان شما رو به آرزوهای دور و دراز میندازه

    یا مثلا استاد میاد میگه شرایط الان افتضاحم اگه هست یه کاری کن از همین حال لذت ببر

    اینجا به اسم شکر گذاری آورده شده

    من کلا این باورو دارم که باید نگران آینده باشی

    اگه نگران نباشی اگه اصن حالت بد و خوب نشه که پیشرفتی نمیکنی

    ولی نمیدونم که این همه خود من گفتم دنیا به سمت مثبته

    تو اگه خودتو ول کنی خود ب خود به نعمت ها هدایت میشی

    ولی یادم میره

    و این به نظرم خیلی مهمه که همیشه اینا تکرار بشه

    خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

    خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 118 رای:
    • -
      هادی قره قانی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام و درود خدمت مجید عزیز

      کامنت بسیار زیبایی بود. فهمیدن اینکه آدم از کجاها ضربه میخوره و یا پاشنه آشیل هاش، خودش جای شکر داره. چون موقعی که ندونی مشکل از کجاست براش راه حلم نمیتونی پیدا کنی.

      خیلی قشنگ توضیح دادی

      انشالله شرکت هم میزنی

      به امید موفقیت های بیشتر.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      نجمه رضائی گفته:
      مدت عضویت: 1919 روز

      سلام مجید جان

      همیشه تحلیلات و میخونم گاهی متوجه پیام آیات نمیشم ولی میگم عیبی نداره فقط بخون انشاالله پیشرفت میکنی.

      خیلی خوبه که اینقدر استمرار داری و از چندماه پیش که پیگیر کامنتات هستم توی فایلا از آیات قرآن استفاده میکنی و برداشتت رو مینویسی و کمک میکنی به افرادی مثل من که کم کم به سمت فهمیدن آیات قرآن هدایت بشیم.

      من تحسینت میکنم و خداروشکر میکنم که در این سایت الهی عضوم و دوستانی دارم که هیج کجای دنیا مثلشون نیست.

      دوستانی که دنبال پیشرفتن و درک خودشونو برای بقیه هم مینویسن تا هرکسی در مسیره،پیشرفت کنه.

      اینجا بهترین جای دنیاست با وجود شما .

      در پناه الله یکتا همیشه شاد و ثروتمند باشی.

      یاحق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1277 روز

      مجید جان دوست خوبم دوست نازنینم .واقعا سپاسگذارم

      نمیدونی چه زیباست این ایده بسیار زیبایت واقعا تشکر

      سپاسگذارم

      اللَّهُ الَّذِی سَخَّرَ لَکُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْکُ فِیهِ بِأَمْرِهِ وَلِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَلَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ‎﴿١٢﴾

      خداوند همان کسی است که دریا را مسخّر شما کرد تا کشتیها بفرمانش در آن حرکت کنند و بتوانید از فضل او بهره گیرید، و شاید شکر نعمتهایش را بجا آورید! (12)

      ببین باز این احساس لیاقت رو توی این آیه میبین که خدا چ جوری ایجاد میکنه

      من این آیه رو برای این قسمت لتبتغو من فضله آوردم

      هرجا خدا میخاد بگه که دنبال پول درآوردن راحت باشید

      چیزی که من بهش رسیدم تا الان اینکه میگه لتبتغو من فضله

      یعنی دنبال فرصت باشید

      توی این آیه این بهش اشاره شده

      و بعد از این قسمت شکر گذاری رو آورده

      ببین توی همین یه دونه ایه دو تا از مبحث همین الان هست

      مثلا استاد میگه دور اندیشی نکنید بگید همین امروزو میخوام خوب بگذرونم

      توی قرآن میاد میگه شیطان شما رو به آرزوهای دور و دراز میندازه

      یا مثلا استاد میاد میگه شرایط الان افتضاحم اگه هست یه کاری کن از همین حال لذت ببر

      اینجا به اسم شکر گذاری آورده شده

      من کلا این باورو دارم که باید نگران آینده باشی

      اگه نگران نباشی اگه اصن حالت بد و خوب نشه که پیشرفتی نمیکنی

      ولی نمیدونم که این همه خود من گفتم دنیا به سمت مثبته

      تو اگه خودتو ول کنی خود ب خود به نعمت ها هدایت میشی

      ولی یادم میره

      و این به نظرم خیلی مهمه که همیشه اینا تکرار بشه

      خدایا ما رو به راه راست هدایت کن راه کسانی که بهشون نعمت دادی

      خدایا منو از اون متقینی قرار بده که فاصله ای بین حرف و عملشون نیس

      دوستون دارم

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدی رجبی گفته:
      مدت عضویت: 3854 روز

      سلام و درود آقای مرادی عزیز

      آقا چقدر مثال های زیاد و ملموس و عالی زدید و اصل مطلب رو راحت بیان کردید

      چقدر لذت بردم و چقدر بهم کمک شد

      و چقدر از بالا پایین شدن عواطف و حس و تفکراتی که تجربه کردید در حین بازی ها و سربازی و… چقدر نکات ریزی وجود داشت

      چقدر خوبه که آدم وقتی یکم دقیق تر میشه به افکار و احساساتش در هر موقعیتی، اینطوری هم کنترل ذهن قوی تر و بهتر و ساده تر میشه و هم تاثیر این نیرو رو بیشتر میفهمیم که فلان تفکر و احساس بوده که نتیجه فلان مورد شده این.

      من میگم قوانین هستی یک زبان خاصیه که آدم باید زبان فرکانس ها و پیام احساسات رو هر روز یاد بگیره و هر روز بعد از یادگیری تمرین و مرور کنه

      کار ما باور سازی نیست فقطف کار ما مرور همین نحوه عملکرد قوانین هستی و فرمول نحوه کارکرد ذهن و احساسات هست در مورد هر چیزی، اعم از قانون پول، قانون رابطه، یا هر اتفاق و رویداد ساده و ریز روزانه تا موارد دیگه مثل مهاجرت و جسم و اندام و خواب و یادگیری یک مهارت یا خرید یک وسیله اینترنتی یا بازار

      آقا دمتون گرم

      روز به روز موفق تر باشید و بیشتر ازتون بخونم و یاد بگیرم

      در آرامش و در لحظه شاد باشید و فقط لذت ببرید

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رضوان یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 2229 روز

    به نام عظیم و جلیل

    سلام به خدای مهربونم که همواره با منه، و منو تنها نمیذاره

    سلام به استاد عزیزم و مریم جونم که‌ دقیقا الان احساس می کنم مثل روزایی که دَرسِت رو نخوندی و معلم میاد امتحان میگیره، شما دارید، آشغال درنمون رو بیرون می کشید. خیلی سخته ولی باید انجام داد،باید خوب فکر کرد، وقتی خوب فکر می کنم میبینم که:

    یه عمر احساس عدم لیاقت و قربانی بودن داشتم، حتی از اینکه زن هستم، احساس قربانی بودن می کردم، از اینکه قدرت بدنی ام کمه، از این که در یک شهر کوچیک زندگی می کنم، پدرم کاشی کار است، مادرم یک زن خانه دار بیسواد است، از این که عرب زبان هستم، از این اوضاع مالی خوبی نداشتیم، از این که بعضی روزها گرسنه می رفتم مدرسه، از این که تو زمستون یه کاپشن نداشته باشی ،از این که جنگ زده بودیم، از این معلم و کتاب نداشتیم، وقتی ازدواج کردم، از این که یه زن باید بله قربان گوی همسرش باشه و بدون اجازه اون از خونه نزنه بیرون، از این که همش بپزم و بشورم و بسابم، از این که هیچ اختیاری از خودم ندارم و هر کاری بخوام بکنم باید با اجازه همسر باشه.از این که شرایط جوری پیش رفت که با مادر همسرم زندگی میکنیم….

    نمیدونم فکر کنم سخت ترین هاش رو نوشتم

    وقتی احساس قربانی داشته باشی، دیگه خودت رو لایق نعمت نمی دونی که بخواد وارد زندگی ات بشه.

    وقتی به این مسائلی که یه عمر مثل خوره اذیتم می کردند، نگاه می کنم، متوجه میشم که چطوری، فرهنگ و آداب دست و پای آدم رو میبنده و نمیذاره پیشرفت کنه.

    استاد در یکی از فایل ها گفتید، که پدر شما بهتون یاد داده بود که هیچ چیز رو بدون تفکر و تحقیق قبول نکنید، حتی اگر اون مطلب رو معلم تون گفته بود. اگر به ما هم این رو یاد میدادند، شاید این قدر عرصه رو بر خودمون تنگ نمی کردیم

    با همه خوشی و ناخوشی اش گذشت، و اما الان دارم به ارزش وجودی خودم بیشتر وبیشتر پی میبرم، و خودم رو با تمام نقاط قوت و ضعف خودم دوست دارم.و این را اول از همه مدیون لطف خدای مهربان و بعد آموزش های الهی شما استاد بی‌نظیر هستم. خدایا شکررررررررت

    و اما یه مورد جالب از کلاس اول دبستان ام یادم اومد، از احساس عدم لیاقت و از دست دادن نعمت:

    کلاس اول که بودم تمام دیکته هام رو 20 می گرفتم تا اواسط سال، از بس 20 گرفته بودم خسته شدم، گفتم بذار یه حرف رو خودم اشتباهی بنویسم ببینم چی میشه، اون دیکته 19 شدم، نوزده شدن همانا و دیگه 20 نگرفتن همان. دیگه آخرای سال از دست خودم کفری شده بودم که چرا اون اشتباه رو کردم که بخوام 19 بگیریم، خلاصه با پی بردن به اشتباه چند تا دیکته آخر رو 20 شدم.

    استاد سپاس گذارم که با طرح پرسش هایی دارید ما را بیشتر و بیشتر به خودمان می شناسانید.

    استاد یه نکته خیلی جالب و این کمک میکنه که بیشتر با خودم در صلح باشم، این است که شما گفتید؛ با این که این همه روی خودتون کار کردید، بعضی وقتا مسیر فکرتون اشتباه میشه، یا عصبانی میشوید، و این میتونه خیلی بهم کمک کنه که در آرامش بیشتر باشم.

    مررررسی استاد که این قدر صادقانه برامون از خودتون و حالاتتون میگید، و باعث شد چیزهایی که من همیشه از بقیه قائم می کردم رو اینجا بنویسم و احساس سبکی می کنم، چون میخوام مثل شما زندگی شفافِ شفاف داشته باشم.

    در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و جوان تر و روایط عاشقانه تر باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 224 رای:
    • -
      حمید امیری Maverick گفته:
      مدت عضویت: 1275 روز

      سلام و درود به رضوان عزیز.

      اهلاً و سهلاً و مرحباً، الله سلمک ، کیف حالک؟

      چقدر ذوق کردم وقتی فهمیدم عرب زبان هستین.

      حالا من یه چی بگم… من دوران ابتدایی دو تا همکلاسی عرب زبان داشتم ، مسعود و سید هادی. اینها اهل خوزستان بودن و بخاطر جنگ مهاجرت کرده بودند به شهر ما. و نکته اش اینکه وقتی عربی حرف میزدن منم دلم میخواست عرب باشم و بتونم بفهمم چی میگن.

      الان که محل کارم عسلویه است ، تعدادی از همکارانم ترک هستن اهل استان فارس ، تعدادی فارس هستن اهل استان بوشهر و فارس، تعدادی هم عرب زبان هستن اهل بوشهر و خوزستان. من با همشهری خودم فقط یه سلام و علیک خشک و خالی میکنم. اونی که با هم صمیمی هستیم و همفرکانس ، عرب زبانه و اهل سنت. ساعتها با هم گفتگو میکنیم در مورد قرآن و خدا و قوانین. با اینکه من شیعه ام اون اهل سنت. چقدر هم با هم صمیمی هستیم. اون چیزی که ما رو دور هم جمع میکنه، یاد خداست، توحیده، عشق الهیه ، نه این برچسب ها . چندین و چند سال آینده اگه قبر حمید امیری رو بشکافند و یه اسکلت بیرون بکشند، اصلا عرب یا عجم یا مسلمون و کافر و فقیر و غنی و سیاه و سفید بودنش مشخص نیست ، ولی از ساختار استخوان میشه تشخیص داد اسکلت یه انسانه… خداوند ما انسان ها رو بی برچسب خلق کرده. و روح خودش رو در جسممون قرار داده. چقدر من باید ناسپاس باشم که این روح الهی رو در خودم و دیگر انسانها نادیده بگیرم و به برچسبهای بشری توجه کنم.

      من چقدر احساست رو در مورد اون چالشهای زمان کودکی درک‌ کردم. یه جورایی همه مون تقریباً همینجوری بودیم. ولی قرار نیست همینجوری بمونیم. خدا رو شکر که همیشه و همیشه رب العالمین یاور و هدایتگر مون هست. رضوان عزیز ، من خیلی تحسینت میکنم. تو خیلی انسان توحیدی و ارزشمندی هستی. همین که راحت و شجاعانه در مورد خودت و گذشته ای که داشتی حرف زدی و این راه تکاملی طولانی و توحیدی که پشت سر گذاشتی،همه اش تحسین برانگیز و ارزشمنده. تو لایق داشتن بهترینها هستی.

      در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی ، و مع السلام، فی امان الله.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2229 روز

        بسم رب العالمین

        اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها

        که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها

        حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ

        مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها

        سلام علیکم اخی

        اخی المومن و محبوب

        الحمدلله انا فی الخیر و السعاده

        انا سعیده جدا برویه رسالتک.

        سلام حمید عزیز و دوست داشتنی

        سپاس گذارم بخاطر نوشته دلنشین شما

        بعد از این فایل تازه متوجه شدم که چه نعمت بزرگی رو، داشتم و نه تنها بهش توجه نمی کردم، حس بدی هم بهش داشتم. یکی ازسخت ترین زبان ها و یکی از ده زبان دنیا رو بلد باشی و ازش استفاده نکنی، اگه این ظلم به خود نیست پس چیه؟

        کلام خدا به زبان عربی باشه، بیشتر آثار علمی و عرفانی قدیم به زبان عربی باشه، و استفاده نکنی.

        خدایا مرا ببخش.

        و این یک گنج بزرگ است، تازه تصمیم گرفتم زبان های عربی خلیجی رو هم یاد بگیریم.

        وقتی میگم استاد ما را وادار میکنه که گنج های درونمان را بشناسیم یکیش همینه.

        و حسن ختام قسمت اول آرامش در پرتو آگاهی رو به خودمان هدیه میکنم.

        قلبت را پاک کن، سلامت می‌کنم و آنجا که من و تو یکی هستیم را گرامی می‌دارم. آنجا که من و تو یکی هستیم‌، سکوت کن و دل بسپار،

        چه اهمیت دارد که کیست که می‌گوید و کیست که می‌شنود؟

        چه اهمیت دارد که من کجا هستم و تو کجا؟

        چه اهمیت دارد که من به چه باور دارم و تو به چه؟

        این‌ها همه قیل و قال‌های نفس توست، حال آن که خود متعالی تو می‌خواهد که آرام باشد.

        بی هیچ نام، بی هیچ مکان، بی هیچ قبیله، بی هیچ قضاوت. آزاد و نا محدود، بی هر فرم و قالب.

        این قید و بندهای زمینی را، این طبقه بندی‌های نفسانی را کنار بزن، نام را، مکان را، باور را و هر تفاوتی را با ذهنی آرام ‌، بنشین و بشنو.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
        • -
          اصغر کاظمی گفته:
          مدت عضویت: 2371 روز

          سلام به خانم یوسفی

          چقدر از این در پرتو آرامشت که برای حمید عزیز نوشتی لذت بردم

          وقتی خوندم انگار برای من نوشته بودی واقعا همینه بقول اقاحمید انسان بعد از مرگش استخوانش را پیدا کنند نه عرب نه فارس نه ترک نه لر نه شیعه است نه اهل سنت فقط یک انسان وچه میشد امروز که در کنار همیم لین قیل وقالهای نفس رو بهش توجه نمی‌کردیم.این نجوا های ذهن هماهنگ نمی‌شدم

          به اطرافیانم برچسب نمیزدم

          سپاسگزارم از شما که این سخنان را نوشتی ومرا به یاد خودم آوردی

          البته بگم که من تمام کامنتهایت را میخونم واز سادگی وروانی ان لذت میبرم

          شاد وسالم وموفق باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          حمید امیری Maverick گفته:
          مدت عضویت: 1275 روز

          سلام و درود به رضوان عزیز.

          الهی صد هزار مرتبه شکر بخاطر وجود ارزشمندت. برات از خداوند متعال بهترین نعمتها و شادمانه ترین لحظات رو درخواست میکنم. بسیار بسیار تحسینت میکنم. و خدا رو شکر که اینقدر با خودت در صلحی. بسیاری از احساسات بد ما بخاطر باورهای غلط شرک آلودی هست که زا جامعه دریافت میکنیم. در حالیکه اون روح خداوند که در جسم ما قرار گرفته از اون باورهای منفی ذهن به دوره. دقیقاً همون متن زیبای فایل آرامش در پرتو آگاهی.

          خیلی ازت متشکرم که برام این متن ارزشمند رو نوشتی. خیلی متشکر و سپاسگزارم بخاطر کامنتی که برام نوشتی. در پناه جان جانان رب العالمین همواره شادکام و ثروتمند و سلامت و موفق باشی.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        محمد حسین تجلی گفته:
        مدت عضویت: 2232 روز

        به نام خدای مهربان و هدایتگر

        سلام به حمید آقای عزیز دوست عزیز و ارزشمندم

        من بارها و بارها صحبت های استاد رو در مورد برداشتن برچسب ها از خودمون و آدم ها گوش دادم در قسمت 153 سفر به دور آمریکا

        و

        چقدر برایم شنیدن این مثالی که شما گفتی زیبا بود.

        برای منی که دوست دارم کل زندگیم رو یه ماجراجو باشم ، همیشه در سفر باشم

        یکی از مهمترین باور ها ساختن همین باوره، اینکه همه با هم برابر هستند همه انسان ها تکه ای از ذات مقدس الهی هستند و من با همه می توانم ارتباط بگیرم و در صلح و آرامش در کنار هر آدمی (که تأکید می کنم تکه ای ذات مقدس الهی هستش) زندگی کنم و از زندگی ام از معاشرت داشتن با آدم ها لذت ببرم.

        تازگی ها که دارم قرآن هم مطالعه می کنم ، کم و بیش بیشتر دارم با زبان عربی آشنا میشم و ازس خوشم اومده و دارم از یادگیریش لذت می برم

        از وقتی هم که دیدگاه آقا سید علی خوشدل رو زیر فایل توحید عملی 11 خواندم

        و

        توصیفات که ایشون از مردمان عمان داشت

        اینکه می‌گفت از زندگی کردن و معاشرت داشتن با این افراد چقدر داره لذت می بره

        بیشتر و بیشتر به دوستان عرب زبان و زبان عربی علاقه مند شدم

        قبلاً ها بیشتر ویدیو های درون شات نروژ رو می دیدم

        ولی

        جدیداً درون شات از دبی هم می بینم و خیلییییی برای من دبی شگفت انگیزه

        بارها و بارها و بارها در موردش مطالعه کردم

        و یه عالمه نکات مثبت ازش در ذهنم دارم که بخواهم در موردش صحبت کنم

        خلاصه قلبم می گفت برایت بنویسم حمید جان ، منم گفتم چشم ، امیدوارم که در بهترین زمان و در بهترین مکان به دستت برسه و به قلبت بنشینه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرزانه گفته:
      مدت عضویت: 1756 روز

      سلام به دوست گرامی خانم یوسفی

      همیشه صادقانه و مفید کامنت میزارین

      اولین نفری هستین که بین دوستان دنبال کامنتتون میگردم و همیشه ازتون یاد میگیرم.

      وجود و حضور ارزشمندتون جای سپاسگزاری داره.

      لایق بهترین ها هستید.

      در پناه خداوند شاد و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 23 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2229 روز

        به نام خدایی که همواره با ماست و ما را تنها نمیذاره

        سلام فرزانه جان دختر ثروتمند و خوشبخت

        سپاس گذارم که بهم لطف دارید، منم همیشه از خواندن کامنت هایت لذت میبرم و کلی چیز یاد میگیرم.

        اینجا همه ما خواسته یا ناخواسته داریم از همدیگه درس میگیرم.

        از همدیگه انرژی میگیرم، شاد میشیم از شدت ذوق گریه می کنیم.

        موفقیت های بقیه رو تحسین می کنیم و همه عاشقانه همدیگر رو دوست داریم.

        اینجا بهترین جای دنیاست، دارالسلام اینجا جز قیل سلام سلاما ، جز بوی خدا ، جز عطر دوستی و محبت نمی شنوی.

        هر کس اینجاست، بدون خواسته که خاص باشه، خواسته که دُردانه خدا باشه، خواسته خودش رو کشف کنه و از این گنج های نهفته سر برداره.

        فرزانه جانم تو را سپاس می گویم، که اینجایی و حضور گرمت و کامنت مرا خوشحال و شادان کرد.

        در پناه حق روز به روز توحیدی تر و موفقیت تر بشی مهربانم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
        • -
          نسیم گفته:
          مدت عضویت: 1346 روز

          سلام به دوست عزیزم رضوان جان چقدر کامنتت به دلم نشست .چیزهایی رو عنوان کردی که خیلی وقتا توی فکرم هست و درگیرم می‌کنه مهم‌ترینش اینکه باید با اجازه همسرم بیرون برم این خیلی واسم سخت شده حدود 40 سال آزادانه زندگی کردم و هر کجا دلم خواسته رفتم همسر سابقم اصلا با بیرون رفتنم کاری نداشت و اما بجاش هزار و یک مشکل دیگه داشت .اما ازدواج دوم آدم فوق العاده ای توی زندگیم اومده تنها مشکلم اینه که بدون همسرم حتی اجازه ندارم خونه مادرم برم تنها مشکلم همینه و تمام اقوام از من دلخور هستن که خونه هیچ کدومشون بدون همسرم نمی‌رم و این باعث شده همه از همسرم زده بشن .تنها مشکل زندگیم همینه و همسرم عقیده داره زن و مرد فرق دارن چون مرد هست و سرکار می‌ره اون مجبوره مدام بیرون باشه البته سعی می‌کنه هر چند روز یکبار منو بیرون ببره وبه قول خودش منم نیاز به تفریح و بیرون دارم اما در کل بیشتر روزها من خونه ام و اجازه تنهایی خونه اقوام و تفریح ندارم .

          کامنتت خیلی واسم آشنا بود و دقیقا حرفهای کودکی من بود .

          و چقدر لذت بردم از جوابی که به کامنت دوست دیگه مون دادی که اینجا وادی السلامه و همش حرفهای خوب و مثبت و جز محبت و احترام و احساس شادی و دعای خیر برای بقیه اعضا سایت چیز دیگه ای نیست .

          خدا رو شکر بابت این محیط آروم و شاد و سالم که بهترین جای دنیاست واسه رسیدن به شادی و آرامش.

          خدا حفظ کنه استاد عزیزمون رو همراه با مریم بانوی شایسته که به حق شایسته این جایگاه و زندگی عالی و بهترین چیزهای ممکن هستند .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
          • -
            رضوان یوسفی گفته:
            مدت عضویت: 2229 روز

            به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

            سلام نسیم جان

            همسر من پسر یک حاجی که همه روی اون و پسراش قسم می خوردند، همه مومن و با خدا و انصافا انسان های شریفی هستند، و به زن دوست بودند داخل فک وفامیل معروف بودند. آنقدر خوب با زن هاشون درست رفتار می‌کردند و می کنند که همه حسرت همچین زندگی رو دارند، ولی من که وارد این خانواده شدم از آنجایی که باورهای من در مورد ازدواج و جنس زن و مرد داغون بود، باعث شد که همسرم که خودش اهل مهمانی و بیرون رفتن نباشه من رو هم نمیذاشت برم و این باعث کلی درگیری می شد. در صورتی که همعروس هایم هر جا می‌خواستند می‌رفتند و کلی مهمانی و برو بیا داشتند..

            تا اینکه بعد از دور عزت نفس و قبول اینکه هر اتفاقی که هست مسبب اصلی اون تو هستی، همسرم 180 درجه تغییر کرده، الان راحت هر جا دلم بخواهد میرم، و هر مدت که دل خودم طاقت بیاره میمونم.

            و این کل داستان زندگی ما.

            اگه فکر کردی همسرت مقصر است، یا پدر و مادر و یا جامعه، اوضاع خوب که نمیشه، بدتر هم میشه.

            خیلی درد داره که قبول کنی علت رفتار نامناسب همسر،خانواده،اطرافیان خودت هستی.

            نسیم جان مراقب حال دلت باش

            در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر باشی مهربان بانو

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
            • -
              نسیم گفته:
              مدت عضویت: 1346 روز

              سلام رضوان جان دوست خوبم .

              نه عزیزم خدا رو شکر من به این آگاهی رسیدم که هر اتفاقی که پیش میاد یا مسائلی که واسم هست همه رو خودم جذب کردم و سعی توی درست کردنش دارم .خیلی دوست دارم دوره عزت نفس رو بخرم مطمئنم جز مسئله همسرم خیلی کمکهای دیگه ای بهم می‌کنه و امیدوارم به زودی بتونم بخرمش .

              خدا رو شکر در حال حاضر همسرم با شروع کار جدیدم موافقت کرده فقط ازم قول گرفته ساعت کاریم زیاد نباشه که به زندگیمون لطمه وارد نشه . امیدوارم کم کم تمام مسائل دیگه هم در کنارش حل بشه .ممنون از راهنمایی عالیت و خوشحالم که دوستان با محبتی مثل شما دارم .

              انشاالله توی تمام مراحل زندگیت موفق باشی عزیزم .

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
        • -
          مونا نیک پور گفته:
          مدت عضویت: 2731 روز

          سلام به رضوان عزیز و بهشتی

          رضوان جان چقدر کامنتات رنگ و بوش تغییر کرده عزیزم چقدر قابل احترام و دوست داشتنی هستی

          و این حرفت خیلی به دلم نشست

          هرکسی اینجاست بدون که خواسته خاص باشه خواسته خودش رو کشف کنه و از این گنج های نهفته سربرداره

          عزیزم روز به روز بهتر و نورانی تر و الهی تر باشی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      رضوان جانم، سلام.

      می خوام از اعماقِ قلبم تحسینت کنم برای مسیرِ جدیدی که خودت داری برای زندگیت میسازی.

      اینکه باورهاتو داری شخم میزنی و خودتو از اول میسازی، مثلِ اکثر اعضای این سایت که اصولا دلیل حضورمون تو این سایت همینه.

      اینکه حرکت کنیم تا بهتر شیم از همه لحاظ…

      برات آرزو میکنم لحظه به لحظه به خودشناسی نزدیکتر شی، روی خودت به بهترین نحو، همونطور که استاد بهمون یاد میدن کار کنی و غرقِ لذت بشی هر لحظه اش.

      حتما که تو لایقِ بهترینهایی.

      شجاعت و اعتماد به نفست رو تحسین میکنم.

      روبه رویی با خود و از خود گفتن، بدون ترس از قضاوت دیگران، بهبودِ عزت نفس میخواد که تو داری تلاش میکنی برای بهبود خودت.

      واقعا ارزشمنده، چون تو توی مسیر هستی.

      منم امروز دقیقا به این فکر کردم و نوشتم:

      این سایت و قسمت کامنت ها برای من محیطِ امنی هست.

      میتونم خودم باشم.

      خودِ حقیقیم.

      راحت صحبت کنم از درونم و حسم و تجربیاتم.

      آدم هایی اینجا هستن که دقیقا متوجه منظور هم میشن و درک میکنن آگاهی هارو.

      دقیقا فایلها و سوالها، برای پالایشِ روحی و درونی خیلی خوبه، انگار دارم داخلِ خودم سفر میکنم ببینم چه تجربه هایی داشتم؟

      چه رفتارهایی بروز میدم در شرایط متفاوت؟

      چطوری فکر میکنم؟

      اینکه کجا تونستم ذهنمو کنترل کنم کجاها نتونستم و چه شرایطی پیش اومده تو هر کدومشون؟

      از اینکه رفتارم عوض شده بعد از کار کردن روی خودم، خیلی ذوق زده میشم.

      به اندازه ای که کار میکنم نتیجه گرفتم.

      و میدونم کار زیاد دارم اما الان خیلی خوشحالم و امیدوار از اینکه تازه به دنیا اومدم و زندگیِ جدیدی رو از اول دارم برای خودم می‌سازم.

      کاری ندارم چقدر طول میکشه، عجله هم ندارم، خوشحالم که دارم کار میکنم روی خودم، خوشحالم که خدا در کنارمه هر لحظه و بهم میگه دقیقا روی چی کار کنم و هدایتم میکنه، حالم خوبه با خودم و پیرامونم، فراز و نشیب دارم تو مسیر و میدونم اینم جزئی از مسیر آموزشی تو زندگیمه.

      این مسیر تا همیشه باید ادامه پیدا کنه.

      امیدوارم خدا به همه مون کمک کنه در مسیر رو به جلو حرکت کنیم و بهتر و بهتر شیم.

      خدا رو شکر برای همه چیز

      خدا رو شکر برای همیشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      متینا عباسی گفته:
      مدت عضویت: 790 روز

      سلام ب دوست عزیزم رضوان

      خیلی کامنت شما صادقانه و خالص بود و واقعا به دل نشست…

      واقعا به نکته ی عالی اشاره کردید که،این دست از سوالات استاد باعث میشه که بیشتر به فکر فرو بریم و بگردیم درون خودمون و جواب سوالات رو پیدا کنیم. اینطوری هم خودمون رو بیشتر میشناسیم و هم یادمون میاد ک چقدر پیشرفت کردیم…

      سپاسگزارم دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2229 روز

        به نام خدایی که با عشق گِل ما را سِرشت

        سلام رها جان

        چه اسم قشنگ و با معنی دارید.

        رها جان سپاس گذارم که کامنت مرا خوندی و تحسین کردی.

        یکسری ذهنیت ها در بعضی جاها هست که آدم رو خیلی اذیت می کنه، که شاید جای دیگه خبری از آن نباشه. مثل همین قومیت ها، یکی عرب، یکی لر، یکی ترک و.. و متاسفانه در مناطق کوچیک این یه جورایی بگیم تبعیض قومیتی خیلی آزار دهنده است و اگه عزت نفس نداشته باشی، یکی از پاشنه آشیل هات میشه.

        خدا را شکر آلان از هر جهت همه قومیت ها بهتر شدن، ازدواج ها بیشتر شده.

        واقعا سولات استاد مو رو از ماست میکشه بیرون، و خودت را با واقعی خودت روبرو میکنه.

        مررررسی رها جان

        در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر باشی مهربانم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      عارفه محمودی گفته:
      مدت عضویت: 1441 روز

      سلام درود فراوان به دوست عزیزم رضوان مهربان

      چقدرزیبا این جمله رو نوشتید”دقیقا الان احساس می کنم مثل روزایی که دَرسِت رو نخوندی و معلم میاد امتحان میگیره، شما دارید، آشغال درنمون رو بیرون می کشید. خیلی سخته ولی باید انجام داد،باید خوب فکر کرد، وقتی خوب فکر می کنم”

      روزی که فایل آمد روی سایت من تصویری دیدم جملات استاد وخانم شایسته بدجوری اون عدم لیاقت نداشتن احساس کم ارزشی کردن خودمو رو بهم یاد آوری کرد که باعث از دست دادن و باعث ایجاد یکسری مشکلات در اتفاقات وشرایط زندگی خودم شدم که همه اینها مسبب اصلی شون خودمم تنها به یک دلیل که خودم ارزشمند ندوستم و بهتر بگم کم ارزشی و عدم لیاقت. فایل که تموم شد.حالم بدجوری گرفته بود اصلا نخواستم کامنت بنویسم بستم گوشی رو نشستم به مطالعه درسی خودم اما ذهنمودرگیرکرده بود بعد 2ساعت دیگه امدم سایت سر زدم 1 کامنت خوندم اما اعصابم بهم ریخته بود که نتونستم حتی توضیحات ابتدایی فایل رو بخونم چه برس 40 کامنت که بعداز دیدن من از فایل بعداز چندساعت امد بود روی سایت، امدم 1 کامنت بخونم اما تمرکز ذهنی نداشتم به خاطر صحبت های استاد وخانم شایسته…1 کامنت نوشتم نه به اراده قلبی یا به ذوق شوق خودم به اجبار احساسی که در من ایجاد شده بودکامنتی رو که نوشتم به محضی که دکمه ارسال زدم امدم ویرایش کردم چندتا اشتباه هاتم رسیدم ذخیره کنم دیدم استادامتیاز داده بود یه چیز عجیب بود برام ننوشته بود درحال انتظار تایید… حالم بدجوری دگرگون شد، از دیروز 100 بار امدم توی سایت اما نتونستم کامنت دوستانم رو باتمرکز بخونم برای اولین بار توی این چندماه یه فایل امد روی سایت من یکبار گوشش کردم کامنت هاشو نخوندم. الان بعداز مطالعه درسی ام امدم از کامنت شما شروع کنم به خوندن همین جمله شمارو دیدم انگاری

      سنگین اون حرفهای استاد خانم شایسته اون همزمانی که کامنت فرستادم در عرض 30 دقیقه استاد امتیاز داد تایید ارسال شد…

      وقتی جمله ابتدای کامنت شما رو خوندم، بدجوری حالم رو گرفت

      درست نخوندی استاد ازت امتحان می گیره درس سختی که از دیروز این فایل 1بار گوش کردم از خوندن کامنت هاش فرار کردم. تحسین تون می کنم این شجاعت نه برای اینکه کامنت کردی به خاطر اینکه تونستی بپذیرشون و حتی بنویسی و دنبال حلش باشی تغییر بدید می دونید الان متوجه صحبت های استاد میشم وقتی می فرمایند ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است،گوش کردن فایل ها یه طرف عمل کردنش یه طرف.

      ضربه هایی که از عدم لیاقت از کم ارزش از افکاری که همشون کم ارزشی و عدم لیاقت رو به من تلقین کرد ریشه اش خیلی کلفت اما به وسیله آگاهی های استاد تبر می کنم می زنم نابدشون می کنم، این عدم لیاقت کم ارزشی روی روان جسم اعصاب هم تاثیر داره….

      عدم لیاقتی که انسان تجربه می کنه نه به مدرک تحصیلی نه به دانشگاهی که تحصیل کردی نه به معدل الف نه به خیلی از امتیازات علمی هست که اکتسابی هستن کسب شون کردم عدم لیاقت وارزشمندی که استاد توی این سایت به آموزش می ده یه احساس درونی ابدی…. یاد لحظه ای که دانشگاه قبول شدم یاد تمامی احساس های خوبی که بعداز رسیدن خیلی چیزااا بدست آوردم اما انگاری زود جذابیت شون از دست دادن حتی سپاسگزار بودن از خدا حتی یادم رفت یه روزی آرزوم بود نمی دونم همان احساس عدم لیاقتی که می کنی خود به خود خیلی چیزااا خراب میشن یه جاهایی ازندگیم احساس قربانی بودن کردم به خاطر دختر بودن توی چنین خانواده ای با این تفکر دیدگاه بزرگ شدم باعث شد رابطه ام با بهترین آدم های زندگیم خراب باشه وبشه، می دونید خوبی این سایت اینه دوستان هیچ هیچ کس روقضاوت نمی کنن همه همه در راه رشد هم کامنت می نویسن سایتی که استاد خانم شایسته تاکیدشون براین که فقط روی خودت کار کن موفقیت ازآن توست رو بهمون یاد می دن وقتی متوجه میشی از ریشه افکار باورها و یا احساس هایی که در محیطی که زندگی کردم یا کردیم تجربه کردیم واین احساس ها درما لانه کرده وباید خراب شون کنیم تا ازون پیله ای که خواسته یا ناخواسته به دور ما تنیده شده رها بشیم تا یه پروانه زیبایی از من عارفه محمودی بسازه عارفه ای که خودش می دونه چقدر توانمند قدرتمند رضوان عزیز کامنت منو وا داشت کامنتی که دیروز از نوشتنش اشاره کردن بهش فرار کنم یه گریزی بنویسم

      تحسینت کردم و می کنم رضوان جان شرایط شما چه بسا سخت ازمن بوده ویا باسه اما یه جاهایی مثل من به خاطر دختر بودن….. اما اینو بدون عزیزم اون احساس اینکه چون که دختری چون که تو زنی حق نداری…. برای زمانی بود که ما باسایت این آگاهی ها آشنا نبودیم الان دیگه وقتی می دونم

      خودم خالق زندگی خودم هستم دیگه اون افکار جایی نداره در زندگی ما….

      اما همین که شجاعت داشتی خودش اولین قدم برای تغییر تحول شماست من از دیروز فقط امدم توی سایت رفتم از این فایل وکامنت هاش فرار کردم. تنها فایلی بود که امد من کامنت هاش نخوندم امتیاز ندادم. روبه رو شدن شنیدن حرفهای استاد خانم شایسته بدجوری با دلم بازی کرد…چه برسه بخوام کامنت هارو بخونم.

      مثل همیشه دوستان کامنت های زیبا پراز آگاهی نوشتن ….

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2229 روز

        به آنکه با عشق گِل ما را سِرشت

        سلام عارفه جان، دختر توحیدی و ثروتمند

        چه اسم با مسمایی داری، ان شاءالله همیشه عارفه و عارفه تر باشی مهربانم

        استاد در دوره عزت نفس میگه ما باید بدونم چه باوری داشتیم که مثلا فلان رابطه رو جذب کردیم، و در ادامه میگه اگه نتونستیم پیداش کنیم، بگیم اوکی، الان چه باوری بسازم که رابطه ام بهتر بشه.

        و متاسفانه تو این مدت نخواستم کاری که استاد در قسمت اول گفته رو انجام بدم و خودم را واکاوی کنم و فقط به قسمت دوم بسنده کردم و فایل گوش میدادم و به خیال خودم دارم روی خودم کار می کنم.

        شما حس تان بد شد منم حالم مثل همون امتحان نخوده بد بودو اینقدر گریه کردم، از اینکه این همه مدت خودم را واکاوی نکردم و الان دارم با باورهای درب و داغون و وحشتناک خودم روبرو میشم و باید باورهای دُرُست و اصولی جایگزین کنم.

        دیگه با خودم گفتم تنبل بازی و فرار بسه، باید اصولی پیش بری باید بشینی خوب فکر کنی، ببینی وقتی استاد از عدم لیاقت میگه، کجاها عدم لیاقت باعث شده ضربه بخوری یا وقتی از شرک حرف میزنه، به حرف هات به فکرت دقت کنی ببینی، بوی توحید میده یا شرک.

        باورهای مخرب این قدر مخفی هستند که وقتی اونا را متوجه میشی، میگی خدای من این دیگه کجا بود، مثلا یکیش در مورد ثروت اگه زیاد به خدا نزدیک بشم، اونقدر عرفانی میشم، دیگه نمی تونم چیزی از خدا بخوام

        و متاسفانه هنوز با اینکه باورهای درست برای جایگزینی دارم ولی باورهای اولیه بدجور جاشون رو خوش کردن، که حتی نمیشه روش یه باور دیگه گذاشت.

        چنان با شدت و حدت این مسئله که هر کی خدا رو داره، دنیا براش بی ارزش میشه و تارک دنیا میشه و…رو قبول کردم که نمیتونم باور کنم، میشه هم ثروت ساخت هم خدا را عاشقانه دوست داشت.

        بیشتر اوقات میگم گور بابای ثروت من خدای خودم رو که دارم همچی دارم، بعد میگم نه من اگه به خدا ایمان داشتم الان ثروت بلاحساب داشتم و کلی با خودم درگیریم. ولی همین درگیری یعنی در مسیر درست هستی و باید ادامه داد، بقول استاد فقط استمرار

        خوبی این مسیر اینه که افراد موفق علاوه براستاد و مریم جان تو این مسیر بسیار است و هر وقت ذهن خواستی چفتک بندازه، مدل ها رو میاری جلوش و بهش میکی اُوس این بخشی از مسیر است باید ادامه داد.

        عارفه جان سپاس گذارم که نوشتی و مرا وادار به نوشتنی دوباره کردی.

        در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر باشی مهربان بانو

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          عارفه محمودی گفته:
          مدت عضویت: 1441 روز

          سلام مجدد به دوست عزیزم رضوان جان دختر زیبارو سلام.

          چقدررر زیبا روی هستید چقدر لبخندتون زیباست، چقدرعکس تون زیبا درست کردید اونم توی پرادایس،

          خیلی ممنون سپاسگزارم که پاسخ کامنت منو به این طولانی به این زیبایی و پراز آگاهی برام تایپ کردید ممنون عزیزم که وقت گذاشتی برای پاسخ به کامنت من، باعشق وبا یک عالم ذوق کامنت دوستانی که برام کامنت می زارن می خونم. خیلی خوشحالم که توی این سایت دوستانی چون شما رو دارم خدارو شاکرم که من توی جمع این دوستان توحیدی دوستانی که راه مسیر رشد خودشون هستندو لحن بیان صحبت هاشون کلام شو با محبت توحیدی وباعشق هست. که هر کلام هرجمله ای که کامنت می کنند سرشار از انرژی خوب وآگاهی هست.خداروشکر.

          کامنت تو باعشق چندبار خوندم هرجمله اش لبخندی به لبام نشاند.احساس خوبی بهم داد.

          برات آرزو موفقیت ثروت سعادتمندی می کنم.منتظر خبرای موفقیت هات هستم. :)

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فهیمه زارع گفته:
      مدت عضویت: 2977 روز

      سلام به رضوان عزیزم

      از صمیم قلبم سپاسگزار وجودتم بخاطر کامنت فوق العاده ات وصداقت تو را تحسین میکنم حالا رضوان جان قضیه دیکته کلاس اول من دقیقا برعکس شماست منم مثل شما همیشه دیکته هام را 20 میگرفتم بعد یک روز بخاطر اینکه تشدید یه کلمه را فراموش کرده بودم بزارم معلم 5/ از من کم کرد معلمم خیلی مهربون بود همینکه دید ناراحتم گفت فهیمه اگر با 20 خوشحال میشی من 20 بهت میدم وای که من آنروز تو پوست خود نمی‌گنجیدم هنوز قیافه معلمم واین خاطره جلو چشمم ازت ممنون که باعث مرور خاطرات خوب گذشته ام شدی دوستت دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مصطفی شاه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1166 روز

      رضوان عزیز سلام

      درود و سپاس بیکران بشما دوست خوب و ارزشمندم در این مسیر زیبا و الهی .

      خداوند رو سپاسگزارم که در این مسیر دوستان ناب و خالص و ارزشمندی دارم و از اینکه در کنار شما هستم لذت میبرم و احساس خوبی دارم و از خوندن کامنتهای پر از آگاهی و ایمان شما درس میگیرم و ایمان و باورهای من قوی و محکمتر میشه و با عشق و انرژی بیشتری در این مسیر نورو عشق و انرژی حرکت میکنم

      از خوندن کامنت شما دوست عزیز و بزرگوار لذت بردم و درس و آگاهی گرفتم و احساس خیلی خوبی دارم و تحسین میکنم شمارو و تبریک میگم که عالی هستین و همیشه فوق العاده و زیبا و با احساس ناب و خالص مینویسید .

      آرزوی بهترینها براتون دارم

      همیشه با اقتدار در اوج قله موفقیت و پیروزی و رسیدن بخ خواسته هاتون باشید.

      درپناه الله یکت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 819 روز

      سلام خانم یوسفی فوق‌العععععاده، مهم الانه ، شما دختر صادقی هستید ،و خوش سلیقه ،بابت پروفایل زیباتون، شما شایسته بهترین ها هستید ، چقدر خوب توضیح دادید ، و جزییات رو گفتید ، چقدر مثال خوبی زدید ، کامنت های شما رو مطالعه میکنم و شما رو تحسین میکنم و خدا وند را شاکرم برای وجود شما… بهترین ها رو براتون آرزومندم ، هر کجا هستید آرزوی موفقیت براتون دارم.در پناه الله مهربان باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      رضوااان قشششنگم سلاااام بروی ماهت

      دووسست قشششنگم،دورت بگردم که انقدر صادقی و تلاش میکنی که آشغال هارو از زیر مبل بریزی بیرون و برای همیشه پاکشون کنی

      رضوان جانم،رفیق توحیدی عزیز من،میدونی من چقدر عاشق زبان عربی ام؟میتونم کنارت بشینم و بهت بگم ساعت ها برام عربی حرف بزن حتی اگر یک جمله ش رو نفهمم!

      خوش بحالت که زبون مادریته و انقدر بهش مسلطی!

      رفیییق ،تو لااایق بهترینایی …توهمون تیکه ارزشمند روح خدایی که وقتی خواستی بیای به این دنیا و زندگی روی کره زمین رو تجربه کنی گفتی خدایااا من این پدر و مادر رو میخوام،این زبون رو میخوام،این شرایط رو انتخاب میکنم چووون میخوام بهت نشون بدم چقدر قدرتمندم،میخوام نشون بدم بهت با قدرتی که بهم دادی چه جوری بازی رو عوض میکنم،میخوام دست قدرتمندت روی زمین باشم…

      رفیییق ماهم بازی رو عوض میکنیم !

      ما قدرتی داریم که گیم چنجره :)

      قدرتی که خیلی ها هنوز پیداش نکردند …

      بیا دستتو بزار توی دستم و باهم پیششش بریییم و با این انرژی توحیدی جهانمون رو عوض کنیییم …

      دووووسسسستتتتتتتت داااااااااررررررررممممممممم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2229 روز

        به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

        سلام سعیده جانم، مهربان بانوی زیبارو و زیبا سیرت

        خدای من چه دخترای شیرینی داری، چقدر شبیه خودت هستند.

        میتونم ساعات ها کنار این دخترا باشم و اونا را سرگرم کنم و از بودن کنارشون لذت ببرم.

        تازه عروسی کرده بودم، با دخترای هم عروسم که 6 و 3 ساله بودند، خاله بازی می کردم و کلی باهاشون وقت میگذروندم.

        دیگه این دخترا بچه کوچیک نداشتیم تا پسرم علی بدنیا اومد و هله ماشالله بچه کوچیک زیاد شد. منم از خدا خواسته هر وقت جمع میشدند، می رفتم وسطشون و کلی باهم بازی می کردیم.

        سعیده جان چه شور و نشاطی از میان کلماتت پیداست، یه جوری خوشحالی انگار انتقالی ات درست شده. واقعا این حد از تمرکز ذهن ات رو تبریک می گم، خیلی خاصی دخترررررررررررر

        من تا حالا پرستار به این نچرالی ندیده بودم، خیلی خوبی دوستت دارم.

        راستی امروز عصر همسرم صدام زد گفت بیا این مناظر زیبا رو ببین. مناظر شمال بود، این‌قدر رویایی بود که حد نداشت و من داخل اون فیلم وتصاویر دنبال ات می گشتم، این قدر که گریه ام گرفت بزور جلوی خودم رو گرفتم، واقعا عشق الهی چقدر شیرین و جذاب است.

        گفتی که من پدر و مادرم رو انتخاب کردم، الحق عجب انتخابی کردم، پدرم خیلی زحمتکش است. چه روزها که ما زیر کولر خواب بودیم و اون تو گرمای خوزستان تو جرینگ آفتاب کار می کرد، من همیشه پدرم رو تحسین می کردم، و خیلی دوست دارم بهبتونم خدمتی که درخورشون باشه بهشون بکنم، پدرم نون حلال آورد سر سفره که بچه های خدا ترسی تربیت کرد. و مادرم که الان زانو درد داره، چقدر زن شجاع و دلیری است، خیلی خود ساخته و قوی.

        حالا درست است که باورهای اشتباهی در مورد ثروت داشتند که حتی با اینکه شغل بابام یک کار فانتزی و پتانسیل درآمد بسیار داشت، ولی پدرم همیشه می گفت کار ما برکت نداره، ما هرچی هم تلاش کنیم فایده نداره. ( براساس یه داستانی که حالا یه امامی نمیدونم پیامبری اومده دیده یک بنایی روز جمعه کار میکرده، بهش میگه روز جمعه کار نکن. این دستمزد امروزت، امروز رو تعطیل کن. اون بنا پول رو میگیره و علیکی خودش رو در حال جمع و جور کردن وسایل می کنه تا اون امام بره، بعد دوباره شروع به کار میکنه. بعد اون امام دوباره میاد میبینه داره کار میکنه، بهش میگه، برکتی در کارت نیست) این داستان رو بارها و بارها از زبان مامان و بابام شنیدم و باورش کرده‌ بودند.

        سعیده جان مررررسی که خوشحالم کردی تو را سپاس.

        تا شروع مدرسه ها 4 ماه دیگر مونده،مطمئن ام یه گشایشی برای انتقالی ات می شود.

        منتظر سوپرایزهای خداوند باش. فرج نزدیک است.

        در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و جوان تر باشی مهربونم،

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سمیراحاجی پور گفته:
      مدت عضویت: 2173 روز

      سلام ودرود

      رضوان عزیزم از خوندن کامنتت بینهایت لذت بردم مرحبا به شما و شجاعتتون،خداوند به شجاعان پاسخ میدهد

      انشالله اتفاقات خوبی در راه،چقدر نکته های طلائی رو مطرح کردنید

      بینهایت ازتون سپاسگزارم

      انشالله دراین مسیر زیبا همه باهم دنیای زیباتر میسازیم

      درپناه الله یکتاشاد باشین دوست عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1277 روز

      سلام بانوی زیبای دوست داشتنی خانواده بزرگ وزیبایم .

      سپاسگذارم از احساست پاک وزلالت که تقدیم داشتی سپاسگذارم که هستی وبودنت بت من یادآور قانون وقوانین جهان زیبای هستی است .

      سپاسگذارم لذت بردم ار مکتوب کردنت سپاسگذارم

      استاد یه نکته خیلی جالب و این کمک میکنه که بیشتر با خودم در صلح باشم، این است که شما گفتید؛ با این که این همه روی خودتون کار کردید، بعضی وقتا مسیر فکرتون اشتباه میشه، یا عصبانی میشوید، و این میتونه خیلی بهم کمک کنه که در آرامش بیشتر باشم.

      مررررسی استاد که این قدر صادقانه برامون از خودتون و حالاتتون میگید، و باعث شد چیزهایی که من همیشه از بقیه قائم می کردم رو اینجا بنویسم و احساس سبکی می کنم، چون میخوام مثل شما زندگی شفافِ شفاف داشته باشم.

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و جوان تر و روایط عاشقانه تر باشید.

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3077 روز

      سلام به رضوان عزیز

      چقدر خوب نوشتى ، تحسین میکنم شما رو که اینقدر نگاه دقیقى به عدم لیاقت و قربانى بودن دارید ، باعث شد منم یکسرى از این عدم لیاقت ها و قربانى بودن یادم بیاد ،

      بخاطر کامنت زیباتون ممنونم .

      من هم مثل شما وقتى خانم شایسته و استاد از خودشون میگفتن ، اینکه با وجود اینهمه کارکردن آنها هم گاهى دچار قربانى شدن و … هم میشن ، با خودم گفتم از خودت توقع زیادى دارى که مى خواى همیشه عالى باشى و واقعا آرامتر شدم و به این پى بردم که خیلى کمالگرا هستم .

      رضوان عزیز بهترینها رو براتون آرزو میکنم .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      بتول مجدی منفرد گفته:
      مدت عضویت: 2267 روز

      مرحبا رضوان

      خیلی خوشحال شدم ک میبینم کسی هست ک تونسته این باورهای مخرب ک من هنوز دارم تونسته بشکنه خودشونجات بده این حالت قربانی بودنوش چون من تاحدودی هنوز دارم ومیگم ک چون در شهر محرومی(اهواز) هستم چون خونوادم اون توجه کافی به هم نداشتن کلی دنبال مقصر میگیرم ک خودمو سلب مسولیت کنم واین واقعا اذیتم میکنه .وبارها ب خودمو میگم باید رها بشم از این حسو حال فقط تقلا میکنم در زندگی .

      بدرخشی در مسیر زندگیت عزیزم

      اهواز هستی ؟؟

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        رضوان یوسفی گفته:
        مدت عضویت: 2229 روز

        به نام خدایی که در این نزدیکی ایست

        سلام بتول جان، دختر توحیدی و ثروتمند

        ممنون ام بخاطر که کامنت مرا خواندی و جواب دادی.

        من این رهایی رو مدیون دوره بی‌نظیر عزت نفس میدونم.

        استاد میگه اگه تمام عوامل موفقیت رو روی یک کفه ترازو بذاری و عزت نفس رو روی کفه دیگه، عزت نفس مهم تر و سنگین تر است. و خود استاد عامل اصلی موفقیت اش رو اعتماد به نفس و عزت نفس میدونه.

        از موقعه ای که دارم روی عزت نفس ام کار می کنم، مقام و قرب من در خانه دست کمی از ملکه ها ندارد. همسرم و فزندانم، تاب میخورن قربون صدقه ام میرن، مامان بابام همش قربون صدقه ام میرن، مادر شوهرم، چای میاره برام تو اتاق و میگه چقدر خوبه که تو هستی، و این ماجرا سر دراز دارد….

        ما امیدیه زندگی می کنیم عزیزم.

        مسیر مسیر لذت بخشی است. فقط باید استمرار داشت.

        رهرو آن نیست که گهی تند وگهی خسته رود

        رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود

        بتول جان منتظر کامنت های پر از موفقیت هستم.

        مراقب حال دلت باش

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  9. -
    اسداله زرگوشی گفته:
    مدت عضویت: 1275 روز

    به نام خداوند رزاقُ وهاب

    سلام استاد عباسمنش گرانقدر

    سلام استاد شایسته گرامی

    سلام دوستان عزیز

    استاد من بازی تنیس رو از نوجوانی یاد گرفتم. و یکی از ورزش های مورد علاقه من بود.کلا به بازی های فیزیکی بیشتر از بازی های کامپیوتری علاقه داشته و دارم.

    یادم میاد اون زمانها این علاقه به حدی بود که پول تو جیبی روزانه مون رو کامل میدادم تنیس بازی می کردم. اونوقتا برای بازی کردن باید میرفتیم کلوپ و در تایمهای 15 دقیقه یا نیم ساعت یا یکساعته میزی رو اجاره می کردیم و بازی می کردیم و اغلب هم به دلیل استقبال زیاد باید ساعتها در نوبت می موندیم. یکی دیگه از چالش هامون استاد این بود که توپ رو باید سالم تحویل می دادیم و اگه توپ در حین می شکست باید از جیب خودمان پولشو پرداخت می کردیم که اینم چالش و استرس زیادی به ما وارد می کرد. ولی عشق و علاقمان بر همه این مشکلات می چربید. یادم میاد یکروز برف زیادی اومده بود و این مسئله نه تنها مانع رفتن ما به کلوپ نشد بلکه خوشحال بودیم که حتمآ کلوپ خلوته و میز و راکت مناسبی گیرمون میاد. به اولین کلوپ نزدیک خونمون که رفتیم تعطیل بود و مجبور شدیم در آن هوای برفی به کلوپ دیگر شهرکمون که دور تر از ما بود برویم و صاحب کلوپ همزمان با ما درو باز کرد و با اینکه فضای داخل کلوپ سرد بود ولی ما با عشق یکساعت بدون مزاحم بازی کردیم و آن خاطره لذت بخش هنوز در ذهن من مانده است.

    استاد بازی تنیس روی میز بگونه ایه که نمیشه بصورت فان اونو انجام داد و ازش لذت برد. بلکه لذتش موقعیه که واقعآ داری رقابت میکنی و بصورت جدی بازی رو انجام میدی.و اصلا قشنگی و هیجان این بازی در مسابقه دادنشه و قطعآ شما اینو تائید می کنید.

    آنوقتها در 3 ست 11 تایی بازی میکردیم و بعد شد3 ست 15 تایی و در نهایت 3 ست 21 امتیازی برنده مشخص می شد.این بازی برای کنترل ذهن بازی خیلی مناسبیه زیرا فعالیت زیاد ذهنی و بدنی سبب میشه که ما در لحظه زندگی کنیم و حواسمون از مسائل دیگه پرت بشه و به احساس بهتری برسیم.

    نکته جالبی که مریم جان اشاره کردند روحیه حمایتگری و مشوق بودن استاد بوده که باعث شده مریم جان به این خوبی ادامه بدن و به این خوبی بازی رو یاد بگیرند. و بقول مریم جان سبب شده رابطه عاطفیشون رو در سطح عمیق تری که متفاوت از گذشته است تجربه کنند و به میزان علائق مشترکشون بیفزایند و این برای من خیلی جالب و تحسین برانگیز بود.

    =============================================

    اولین درس

    اولین درسی که این فایل برای من داشت این بود که برای هر هدفی که دارم تمام تمرکزم را بگذاریم و کوچکترین پیشرفت ها؛ بهبودها و نکات مثبت را ببینم وآگاهانه به خودم یادآوری کنم و بابتش خودم را تحسین کنم و آنرا یک پیشرفت در کارم و هدفم قلمداد کنم. و این باعث میشه که انگیزه بگیرم و شور و شوق و انرژی بدست بیاورم برای ادامه دادن و استمرار داشتن در مسیر و هرگز دلسرد و مایوس نشوم.

    دومین درس

    استمرار داشتن و ادامه دادن در هر کاری و اصلاح و بهبود دائمی در آن سبب بالا رفتن مهارتها ،توانمندی ها و اعتماد به نفسم می شود. ( حتی اگر هیچ چیزی در موردش ندانم)

    در این ویدئو پیشرفت بازی استاد و مریم جان واقعآ قابل لمسه و من خودم وقتی که بازی رو دیدم از اینکه چقدر عالی ضربه فورهند (با روی راکت) و ضربه بک هند (با پشت راکت) می زدند و توپها رو با مهارت برگشت می دادند تعجب کردم و واقعآ تحسینشون کردم. بخصوص مریم جان که هیچ پیشینه ورزشی نداشته و در بازی خیلی روحیه تهاجمی داشت و عالی آبشار میزد.

    درس سوم

    «کنترل ذهن» مهمترین؛ تاثیرگذارترین و سخت ترین کاریست که باید در هر لحظه ی زندگیم انجام دهم.زیرا تاثیر ذهن بر عملکرد ما غیر قابل انکار است.اگر بتوانم ذهنم را کنترل کنم آنوقت میتوانم دنیایم را کنترل کنم.

    همین بازی تنیس بهترین مثال برای دیدن نحوه کار جهان و اینکه قانون دارد چطور عمل می کند است.و جهان به سرعت نتیجه فرکانسهای ما را به خودمان بر می گرداند! یعنی به محض از دست دادن تمرکز یا داشتن احساس بد(عصبانیت، افسوس، سرزنش…)، در کسری از ثانیه جهان با از دست دادن امتیاز ما را تنبیه می کند. و بازگشت به مسیر را برایمان دشوار می کند.

    بعنوان مثال در همین لیگ فوتبال کشورمان که داریم به روزهای پایانی اش نزدیک می شویم. الگوی مشخصی که بارها دیده ام و تائیدی بر نحوه عمل کردن قانون بود اینست که هر مقطع از فصل که یک مربی (مثلا آقای گلمحمدی سرمربی پرسپولیس) تمرکزشو از دست داده و شروع به بیانیه نوشتن و انتقاد از نحوه داوری و زمان برگزاری مسابقات و چمن ورزشگاه و ندادن پول بازیکنان و ناخواسته هایی از این قبیل کرده؛ تمرکز خودش و بازیکنانش را از دست داده و امتیازات زیادی را به راحتی از دست داده است. اما هر زمان که به قانون عمل کرده و تمرکزش روی تیمش بوده، شاهد بوده ایم که بهترین بازی ها و بهترین نتایج را کسب کرده است. و دقیقآ عکس این اتفاق در این فصل برای مورایس سرمربی پرتغالی تیم سپاهان رخ داده است. وقتی که ما قانون را درک می کنیم؛ پیش بینی کردن آینده و نتایج برایمان راحت می شود.

    درس چهارم

    وقتی که در شرایط سختی قرار می گیرم که کنترل ذهن برایم دشوار می شود. بهترین کار اینست که تمام تمرکزم را روی قدم بعدیم بگذازم و به دشواری مسیر روبروم فکر نکنم. اینگونه راحتتر میتوانم روی ذهنم متمرکز شوم و کم کم افسارش را در دست بگیرم. و دائمآ به ذهنم بگویم که فقط ضربه بعدی رو خوب بزن؛ فقط امروز رو پاک بمون؛ فقط برای امروز خوب زندگی کن ؛ فقط این ساعتو شاد باش و … تا بتوانم احساسم را خوب نگه دارم و ذهن نجواگرم را ساکت کنم.

    بارها در زندگی روزمره تجربه کرده ایم که وقتی روی کار مشکلی تمرکز کرده ایم مثلا یک امتحان درسی نتیجه خیلی خوبی گرفته ایم ولی وقتی تمرکزمان را از روی یک درس به ظاهر ساده برداشته ایم چقدر نتیجه غیر قابل انتظاری گرفته ایم.

    درس پنچم

    وقتی که در شرایط خوبی هستیم و اتفاقات خوب برایمان رخ میده هرگز به ذهنمان اجازه ندهیم که در گوشمان نجوا کند که من لیاقت اینهمه شرایط و اتفاقات خوبی که داره پشت سرهم برایم میفته را ندارم!. زیرا با این احساس بد (عدم لیاقت) که بصورت غیر مستقیم و از پس پرده به ما تلقین می کند، اتفاقات بد را برای خودم رقم میزنم و به دست خودم شرایط را برای خودم سخت میکنم.

    بارها و بارها تجربه داشته ام که وقتی سوار بازی بوده ام و بقول مریم جان کارها برایم بقدری راحت انجام شده که در توانایی حریف شک کرده ام و ذهنم مرا وادار کرده که تست کنم قدرت حریف را و همین مجال دادن و رها کردن تمرکز سبب شده که از جاده منحرف شوم و قدرت را دودستی تقدیم حریفم بکنم.یا وقتی یه روز عالی داشته ایم ذهنمان را کنترل نکرده ایم و اتفاقی افتاده که همه خوشیمون رو شسته و برده با خودش.

    یاد کامبک رویایی پرسپولیس در دربی 74 در سال 1390 افتادم که در آن مسابقه پرسپولیس تا دقیقه 81 مسابقه ده نفره با دو گل از آبی‌پوشان عقب بود و آقای مظلومی سرمربی استقلال با انجام حرکاتی بازی رو تموم شده می دونست ولی پرسپولس در همان دقایق سه تعویض کرد و توانست در کمتر از ده دقیقه سه گل توسط ایمون زاید زد و نتیجه را 3 بر 2 به پرسپولیس واگذار کرد.

    ===========================================

    احساس قربانی شدن

    تجربه ای که در مورد احساس قربانی بودن دارم اینست که وقتی در سازمانمون استخدام شدم مدیر قسمتمون اضافه کار منو نمی داد و این مسئله سبب شد که بعد از دو سه ماه من با این رئیسمون دچار تنش بشم و رئیس سازمانمون برای حل این مساله منو به قسمت دیگری انتقال داد. و من در این اتفاق دائم نقش قربانی رو بازی می کردم و در هر بحثی که میشد اونو یادآوری می کردم و هر نیروی جدیدی سازمانمون استخدام می کرد یکی از خاطرات من تعریف همین داستان با آب و تاب بود و بهشون میگفتم برید خدا رو شکر کنید مثل من نبودین!

    اتفاقی که برایم می افتاد این بود که طبق قانون موارد بیشتری رو بخودم جذب می کردم و خیلی جاها زحماتمو هدر می دادم. یا پاداش کارم و دریافت نمی کردم یا کمتر از دیگران بمن داده میشد. یا کارم به نام کس دیگه ای تموم میشد و …

    جالبتر از آن اینکه بعد از چند سال دوباره همان شخص اومد و رئیس قسمتمون شد! و من تا وقتی که با قوانین آشنا نشده بودم با اون آقا بنوعی سرسنگین بودم و گاهگاهی تنش داشتم و همان مسائل بنوع دیگر برایم اتفاق می افتاد. ولی از وقتی که روی خودم کار کردم و آگاهانه از نقش یک قربانی فاصله گرفتم و تمرکزم را از آن همکارم برداشتم و به جنبه های مثبتش فکر کردم و تحسینش کردم در دلم و نوشتم ، روز به روز رابطه ما بهتر شد.و احساس صمیمیت با من داشت.

    از آنجا که خواسته اصلی من خلق کسب و کار خودم است و خارج شدن از کارمندی؛ یکی از خواسته هام این بود که به قسمت آرامتر و مثبت تری هدایت بشم تا بتوانم راحتتر ورودی هایم را کنترل کنم و روی خودم کار کنم و جهان به این خواسته من واکنش نشان داد و به راحتی مرا به قسمت بهتری هدایت کرد. بگونه ای که تا لحظه انتقالم رئیس قسمتم از آن بی اطلاع مانده بود و فکرشم نمی کرد که من چنین خواسته ای داشته باشم و چیزی که برای خودم هم جالب بود اینکه تمام همکاران سازمانمان از این جابجایی مطلع بودند و دائمآ به من می گفتند که چه روزی تودیع و معارفه میشین و من با صلح و آرامش به اولین هدفم در راه خواسته هایم رسیدم و هر روز خداوند را از این بابت شکر گزارم و نتیجه عمل به قوانین و تائید قانون را بخودم یادآوری میکنم تا باورهایم قویتر شوند و گامهای بعدی را بردارم.یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 253 رای:
    • -
      محمد فتحی گفته:
      مدت عضویت: 3821 روز

      از اینکه هستی خداروشکر میکنم اسدالله

      کامنت های متوالی می نویسی و استمرار داری توی کارت و این تحسین برانگیز و خب باید ازت یاد بگیرم،

      اینکه همیشه نظم دارند نوشته هات و اون جاهایی که مهمن را بولد میکنی و این خب باعث میشه بهتر بخوانیم و بیشتر لذت ببریم و بیشتر و قوی تر تاثیر بگیریم. و اینم تحسین برانگیز.

      قلب رئوفت و صادق بودنت حضورت وجودت بی نهایت ارزشمند و خداروشکر میکنم به خاطرش.

      خدا میدونه علاوه بر لذت بردن خودت هر وقتی که اومدی نوشتی چقدررر چند هزارر بار و چند هزار نفر برداشت کردند از نوشته هات و قلم بینظیرت.

      عاشقتم

      ممنونم برای تجربه های فوق العاده ای که نوشتی .. اینا واقعا جزیی از تو هستند ..

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود بر مارکوپولوی عزیز

        محمد جان عزیز؛ ممنون و سپاسگزار و خوشحالم از اینکه برایم نوشتی. مثل همیشه کلام و قلمت سرشار از عشق بود و احساس خوب خدایی.(ایموجی قلب فراوان)

        هر زمان که به کامنت هایت هدایت شدم حس و حال متفاوتی رو احساس کردم. حس و حال خودت بودن؛ حس و حال سادگی؛ حس و حالی از جنس صلح و آرامش.

        خداوند را شاکر و سپاسگزارم برای داشتن عزیزانی چون شما که بیشترین ساعات زندگیم را در کنارشان با عشق سپری میکنم و لبریز از توحید و یکتا پرستین.بهترینها را برایت آرزو میکنم محمد جان مانا باشی و موفق.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1452 روز

        سلام برمحمد عزیزمارکوی خودمون البته من نمیدونم کلا از کی بهتون لقب مارکو دادن چون یک سال خورده عضو سایتم و از کامنت بقیه متوجه شدم بهتون لقب مارکو میدن و اینکه تو کار قهوه هستید تو یوتیوب اما من هرکاری کردم نتونستم اکانتتو تو یوتیوب پیدا کنم نمیدونمم تو اینستا پیج دارید یا نه اما دوست دارم اسم اکانتو بگی منم کاراتو ببینم از کارت لذت ببرم

        درضمن اطلاعاتی ک درباره خودت و پیدا کردن خدا و روابط عاطفی زیبات و نتایج عالی ک گرفتی گفتی خیلی لذت ببردم و تحسینت میکنم محمد جان

        تمام کامنتهای شمام سرشار از ایمان و توحید به خداست همین حرفایی ک الان ب اسداله عزیز زدی حق گفتی و اینکه هزار برابر این حرفایی ک به اسداله زدی هم لیاقتت خودته

        بازم سپاسگزارم ازتون ک کامنت زیبا و پر محتوایی به کامنت اسداله دادی

        ممنون میشم اسم اکانتو بنویسی برام

        در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشی محمد توحیدی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
        • -
          محمد فتحی گفته:
          مدت عضویت: 3821 روز

          پرانرژی بودن و کنجکاو بودنت را میتونستم حس کنم از این کامنتی که برام نوشتی، همین فرمون را برو جلو .. چون پرانرژی بودن تو اتفاقی نیست پر حس و حال خوب بودن تو ناگهانی نیست به خاطر مداومت و ثباتت از ارسال فرکانس های + تو چیزهای مختلف داستان های متفاوته .. میدونی که خدا چقدرر عااشقته آزاده .. و میدونی چقدر حس من فوق العاده است خداروشکررر بیا لحظه به لحظه امروزمون که زنده‌ایم را زندگی کنیم، باشه؟

          بیا امروزو تا می تونیم بخندیم مسیر عشق و علاقمون را در پیش بگیریم و باشیم …

          همین فرمون را بریم جلو تو حال خوب طبق قانون اتفاقات خوبم خودش رخ میده چون ما هدایت میشیم …

          و خواسته ها تیک میخورند! هر گی باشه ( چشمک )

          حال خوب

          اتفاقات خوب

          تیک تیک )

          بمب

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
      • -
        جمال خسروی گفته:
        مدت عضویت: 1277 روز

        سلام دوست نازنینم

        سپاسگذارم هستی سپاسگذارم که انرژی وصادق وعاشق ومعنوی بودن رو به من یاد آوری میکنی سپاسگذارم

        پرانرژی بودن و کنجکاو بودنت را میتونستم حس کنم از این کامنتی که برام نوشتی، همین فرمون را برو جلو .. چون پرانرژی بودن تو اتفاقی نیست پر حس و حال خوب بودن تو ناگهانی نیست به خاطر مداومت و ثباتت از ارسال فرکانس های + تو چیزهای مختلف داستان های متفاوته .. میدونی که خدا چقدرر عااشقته آزاده .. و میدونی چقدر حس من فوق العاده است خداروشکررر بیا لحظه به لحظه امروزمون که زنده‌ایم را زندگی کنیم، باشه؟

        بیا امروزو تا می تونیم بخندیم مسیر عشق و علاقمون را در پیش بگیریم و باشیم …

        همین فرمون را بریم جلو تو حال خوب طبق قانون اتفاقات خوبم خودش رخ میده چون ما هدایت میشیم …

        و خواسته ها تیک میخورند! هر گی باشه ( چشمک )

        حال خوب

        اتفاقات خوب

        تیک تیک )

        بمب

        سپاسگذارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      آزاده کاکاوندی گفته:
      مدت عضویت: 1452 روز

      سلام به اسداله عزیز برادر توحیدی همیشه کامنتهاتو میخونم و لذت میبرم از مطالب قشنگی ک میگید.

      بسیار سپاسگزارم که نکات خیلی مهمی رو ببان کردید اینجا و مثالهای عالی گفتید

      منم یاد خاطره ای افتادم دانشجو ک بودم چن سال پیش ی استاد داشتم باوجود اینکه من میان ترم دادم اما میگفت باید به من تماس بگیرید ک نمره رو وارد کنم اما من دوست نداشتم این کارو انجام بدم گفتم حقمه باید وارد کنه اون ترم ایشون اصلا نمره میان ترم منو یکی دو نفر و وارد نکرد چون باهاش تماس نگرفتیم و نمره ما کمتر از بقیه شدحتی نزد ریس دانشگاه رفتیم اعتراض کردیم اما توجهی نشدتا اینکه ریس دانشگاه عوض شد و ترم بعد چن تا درسمون با این استاد بود من تصمیم جدی گرفتم هیچ وقت بهش التماس نکنم و میانترمشم شرکت نکنم چون من هر نمره پایانی میگرفتم خود سیستم نمره میانترم باتوجه به پایانی میداد هرچند نمره ام کمتر میشد اما من واقعا این تصمیم گرفتم جالبه هرجاییم رفتم درمورد این استادپیش همه حرف زدم حتی به دانشگاه استان محل زندگیموت هم شکایتشون کردم ی مدت اول یکم راهکار نشون دادن اما دیدم ترم بعد باز چن تا درس بهش دادن دیگه گفتم ولش کن اهمیت ندادم و هیچ وقتم کلاساشو شرکت نکردم و هرجه خودم پایانی میگرفتم همون بود.واقعا خواستم بگم من ذهنمو کنترل نکردم همه جا در مورد این استاد صحبت کردم نتیجه ک عاید شد ایشون باز از طرف دانشکاه بهش کلاس میدادن اما من چون خودم درس میخوندم و هرچه پایانی میگرفتم سیستم بهم میداد نمره ام کمتر میشدو رو معدلم تاثیر داشت ک کمتر میشد

      یا امروز صبح من رفتم ی کافینت ایشون ادم فوق العاده کار بلد و خوش رفتاری هستند ولی امروز گفت ک ناراحت هستند و وقتی ک سرشون خلوت شد گفت ک امروز بخاطر این کارهام انقد روهم تلنبار شده و دیر انجام میشه به خاطر اینه اول صبح تمرکزمو بهم ریختن( فک کنم منظورش خانواده اش بود )

      منم همون لحظه یاد استاد افتادم ک کنترل ذهن چقد مهمه خود اون شخصم گفتم منم گفتم واقعا ادم باید هر شرایطی ذهنشو کنترل کنه احساس خوب اتفاقات خوب و اون اقا کاملا تایید کرد این حرفو

      جالبش اینه من غروب این فایلو گوش دادم و اون لحظه ک این اقا صحبت کرد اصلا صحبتهای استاد نشنیده بودم

      خلاصه بازم سپاسگزارم ازت باتوجه به نکات مهمی ک گفتی و بازی پینگ پنگ

      اینم بگم مریم خانوم خیلی حرفه ای شده تو تنیس و حرکات بدنشو حرفه ای تکان میده و به سمت توپ حرکت میکنه و استاد خیلب ریلکس بازی میکنه

      اسداله عزیزم درپناه الله یکتا شاد و ثروتمند باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود آزاده عزیز

        آزاده جان من بعد از مصاحبه استاد با خانم آزاده طیبی دیگه عاشق اسم آزاده شدم. و بهتون تبریک میگم که شما هم چنین اسم زیبائی رو دارید.

        ممنون و سپاسگزارم که وقت می گذارید و کامنت های من رو که اغلب کامنتهای طولانی هستند رو می خونید.

        من به جنبه مثبت خاطره ای که از استادتون تعریف کردید توجه کردم و تحسینتون کردم و هزار آفرین گفتم به عزت نفس بالا و احترامی که برای خودت قائل شدید.

        گاهی وقتها آدم برای اینکه ظرف وجودش بزرگ بشه و رشد کنه باید بها بپردازه. این بها پرداختن اثرش در زندگی ما ناچیز و موقتیه اما در مقابل دستاوردی که بدست میاد بسیار ارزشمند و ماندنیه.

        دعای زیبای استاد را تقدیمتان میکنم و برایتان سلامتی ، ثروت ، خوشبختی و سعادت در دنیا و آخرت آرزومندم آزاده جان.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      عمران نوری گفته:
      مدت عضویت: 1987 روز

      بسم الله الرحمن الرحیم

      سلام خدمت اسدالله عزیز

      چقدر من لذت بردم از کامنت زیبات و چقدر خوب نکته به نکته این فایل که براتون درس داشت رو با مثال برامون توضیح دادید و کمک کردید تا قانون بهتر درک کنیم

      دوست عزیز هر موقع من کلا از خوندن کامنت شما خیلی لذت میبرم و کلی تحسین میکنم

      چقدر خوب درمورد احساس قربانی شدن خیلی خوب با مثال توضیح دادید

      که اتفاقا خود من هم تو بیزنسم همین نقطه ضعف رو داشتم و دیروز به لطف هدایت خداوند و این فایل بینظیر استاد من هدایت شدم که پاشنه اشیل خودم رو پیدا کنم

      چون سیستم بیزنس من روند پولسازی جوری بوده که من تا حد مشخصی خوب پول میسازم و ولی ورودی بعدی نداشتم تا اینکه حساب بانکیم کامل خالی بشه بعد به صفر برسم و بعد دوباره پول سمت من هدایت شد

      دیروز خداشکر من فهمیدم که تو این مورد باور عدم لیاقت و باور کمبود هنوز مشکل دارم

      با اینکه قبلا بارها بارها روش کار کرده بودم و فکر میکردم که درستش کردم

      ولی نگو که من حالا حالا کار دارم و نیاز بیشتر روی خودم کار کنم

      دقیقا این صحبت استاد برام تصدیق شد که بارها گفته بودن که فکر نکنید با یه بار کردن روی خودتون باورهاتون درست شده بلکه لازمه تا مدتها برای همیشه این روند کار کردن و بهبود دائمی رو همیشه ادامه بدید

      وقتی که من دیروز فهمیدم تو این مورد من ایراد دارم نشستم تو خونه حسابی خودم رو بمباران کردم و نوشتم و دفتر پر کردم

      جالبه بدونید از شب همون روز من تو بیزنسم بارها بارها ادمها و ایده ها و فرصتهای پولسازی به طرز جادویی برام بیشتر شد و من وقتی این نشونه ها دیدم با قدرت بیشتر این روند رو ادامه دادم تا امروز که دیدم سه تا مشتری با من ارتبط گرفتن و سفارش محصول دادن

      اقا منه میگی اعتماد بنفس و ایمان من به سقف چسبید و از اینکه من اومدم با تعهد و انگیزه بالا روی خودم کار کردم دیدم سریع نشونه برام رخ داد و خدا رو شکر کردم از اینکه من تونستم خلق کنم و اتفاقات رو برای خودم بوجود بیارم و خلق کنم

      که اتفاقا همین 5 دقیقه پیش بود مشتری سوم تماس گرفت که با ذوق و شوق قصد خرید داشت که انشالله فردا با واریز کردن پول سفارشش رو ثبت میکنه انشالله

      بینهایت سپاسگزارم از شما اسدالله عزیز که باعث شدید که من دوباره قانون رو بیاد بیارم و اینکه من با تغییر باورهام تونستم همون جوری که میخواستم دنیای خودم رو خلق کنم و سپاسگزار خداوند باشم بابت این هدایت و انشالله باز این روند رو با قدرت و ایمان و انگیزه این مسیر الهی رو بیشتر ادامه بدم

      عاشقتم اسدالله عزیز

      انشالله هر کجا از این کره خاکی هستی در پناه الله یکتا . شاد . سالم . خوشبخت . ثروتمند و سعادتمند در دنیا و اخرت باشی

      فعلا

      یا حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      سلام به آقا اسدالله عزیز

      برادر زاگرس نشین توحیدی فوق العاده ی من

      خیلی خیلی خداروشکر میکنم بابت این همزمانی حضور خودم و حضور شما توی این سایت

      قبلا هم گفتم بهتون

      با شما سرکلاس نشستن،بهم احساس مدرسه ی تیزهوشان میده

      احساس کلاس های فوق برنامه ی سنگین برای کنکور

      من همیشه درس خون بودم توی مدرسه ولی ده ها برابرش شیطون!

      تعجب میکردم شاگرد زرنگ هایی رو میدیدم انقدر آرومند…

      خب تمرکز اونا به طبع روی درس ها بیشتر بود …درنتیجه نمره ی بهتری هم میگرفتن

      شما برای من،همون شاگرد اول کلاسی که هم آرومه،هم روی درسش متمرکزه،هم بسیار باهوشه،هم بسیار مهربونه

      و من همیییییشه و همیشششششه ازتون یاد میگیرم

      مرسی که هستید …همیشه بنویسید …بدونید ماها خیلی از کامنت هاتون بهرمند میشیم

      و این انرژی که به جریان میزارید صدها برابرش بهتون برمیگرده …

      چون به گسترش جهان توحیدی کمک میکنید …

      قلبهااای فراوان رنگی از رشته کوه البرز تا زاگرس برای شما آقا اسدالله،برادرجانم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود سعیده عزیز

        قبل از اینکه بیام پیامها رو باز کنم، هدایت شدم به کامنت امروزت و مثل همیشه منو بردی به آن حال و هوای لذت بخش توحیدی و کلی تحسینتون کردم و مست شدم از کلام قدرتمند و صلح و صفای درونیتون.

        پروفایل زیباتونم نگاه کردم و از دیدن صورت ماه اعضای خانواده کلی لذت بردم. انگار سالها میشناختمشون و کسی رو غریبه نمی دیدم. میخواستم برایت کامنت بنویسم که در بالای صفحه متوجه داشتن پیام شدم و حس و نیرویی بمن گفت اول کامنتها رو جواب بده بعد بیا اینجا و درست نیست اونا رو منتظر نگه داری. به همین دلیل هدایت شدم به پیامها و وقتی دیدم پیام شماست از این همفرکانسی و تسلیم بودن در برابرهدایت شوکه شدم و خدا رو شکر کردم.

        سعیده جان عزیز؛ خواهر گلم؛ صورت ماه فرشته های نازنینت رو جای من ببوس.قطعآ آنها با داشتن چنین مادر شایسته ای همواره بخودشان افتخار خواهند کرد و آینده درخشانی خواهند داشت.

        این مسیری که به لطف خدا همسفرای نابی مثل شما داره؛ برای من خیلی لذت بخشه. برای همینست که بیشتر اوقات زندگیمان را اینجائیم. و چقدر قشنگتر و جذابتر است رسیدن به اهدافی که در مسیرش اینگونه داریم لذت میبریم.ممنون که برایم نوشتی، ممنون که اینقدر خوبی.خدا رو شکر بابت وجود نازنینت.خدا رو شکر بابت قلب مهربانت که خداوند از پسش پیداست. خدا رو شکر بابت این نور هدایت ونزدیکی ات به خداوند که از جمله جمله کلامت پیداست.

        به دستان پر قدرت خداوند میسپارمت و از زاگرس تا البرز برایت خیرُ خوشیُ نعمتُ سلامتُ ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      الهه السادات میرمحمدی گفته:
      مدت عضویت: 2299 روز

      به نام خدا

      سلام اقای زرگوشی، خداقوت

      اول ازهمه این استمرارتون در نوشتن کامنت رو تحسین کنم، اونم نه کامنت معمولی،کامنتهایی که کاملا شسته و رفته و مرتب و با نظمه، و متن هاتون کاملا سر وته داره

      و من اهمیت این موضوع رو زمانی فهمیدم که خودم شروع کردم به کامنت نوشتم و دیدم که جمع کردن متن و برداشتن نتیجه چقدر کارمهم وسختیه و شما چقد این کار رو خوب انجام میدید و واقعا کامنت هاتون پُره

      مخصوصا این مثالهای عینی ای که میزنید، مثلا بازی پرسپولیس، که گفتید.

      موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      مصطفی شاه محمدی گفته:
      مدت عضویت: 1166 روز

      اسداله عزیز سلام

      کامنت فوق العاده عالی ، پر از درس و آگاهی نوشتین و من از خوندن کامنت عالی شما لذت بردم و کیف کردم

      و از صمیم قلبم تحسین میکنم شما دوست خوبم رو و تبریک میگم که عالی و وفق العاده مینوسید و برای ما با

      عشق به اشتراک میزارید.

      من سپاسگزارم از شما دوست خوب و نازنین و ارزشمندم که عالی هستین و عالی مینوسید

      آرزوی بهترینها براتون دارم

      همیشه با اقتدار در اوج قله موفقیت و رسیدن به خواسته هاتون باشید

      در پناه الله یکتا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      حسین و نرگس گفته:
      مدت عضویت: 1810 روز

      سلام خدمت دوست عزیزم آقای زرگوشی بزرگوار… بنده هم همین مشکل را دارم… خیلی روی خودم کار میکنم اما این اداری بودن و مهم تر از اون باورهایی که از پدرم گرفتم و بخاطرش اداری شدم مثل سیمان به مخم چسبیده و علی رغم داشتن توانمندی و استعدادهای مختلف (شبکه، تعمیر لپ تاپ، انیمیشن و حتی جلوه های ویژه و این آخریش iot!!!) نمیتونم برای خودم کسب و کاری راه بندازم… خیلی فایل گوش میدم کمی ذهنم نرم تر شده ولی این آخرا که مدام با خودم حرف میزنم ذهنم نجوا میکنه که تو اصلا نمیدونی استعدادت چیه که بخوای دنبالش بری و این یکی از بزرگترین چالشهای منه… همیشه به خودم گفتم روی خودم کار میکنم و به وقتش خداوند بهم راهو نشون میده. دلم نمیخواد توی شغل اداری دفن بشم و به قول استاد شجاعتشو داشته باشم که مهاجرت کنم از این شرایط به یه شرایط دیگه. دلم میخواد اگه در این زمینه راه کار یا راهنمایی داشتی منو هم ازش بی نصیب نذاری. واقعا باورهای سیمان گونه من با اینکه سه ساله عضو سایت هستم و روی خودم کار میکنم به سختی داره تغییر میکنه اما به لطف خدا تو این مدت صاحب خونه شدم و خیلی اتفاقای خوبی افتاده و زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده…اما در مورد کسب و کار و این که باید چیکار کنم خیلی ترمز دارم… یه وقتایی میشینم گریه میکنم که تو چرا اینقدر مقاومت داری حسین!!! چرا تسلیم نمیشی؟ چرا توکل نمیکنی.. چرا همه چیو به خدا نمیسپاری… و از طرفی مدام این نجوا آزارم میده که فرصت داره از دست میره و تو داری وارد دهه پنجم زندگیت میشی و هنوز نمیدونی باید چیکار کنی!!! از استاد هم صمیمانه تشکر میکنم و درخواست میکنم واس ماهایی که از همون بچگی باورهای سختی در حوزه مالی داریم و به سختی میتونیم تغییرش بدیم تا وارد فضای آزاد کسب و کار بشیم و از کارمندی بکنیم راه کارهای خیلی قوی ارائه کنن.. مخصوصا واس ماهایی که هنوز نمیدونن استعداد اصلیشون چیه. با تشکر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود آقای رحمانی عزیز

        یکی از درسهای همین فایل این بود که استعداد اصل نیست و مهم استمرار و علاقه است.همینکه مریم جان بدون هیچگونه پیش زمینه ای تونستند به این خوبی تنیس روی میز رو یاد بگیرند و لذت میبرند از انجام این بازی نشان میده که همه ما در هر زمینه ای استعداد داریم و تنها با استمرار و تلاش و بهبود دائمی است که میتوانیم استعدادمان را شکوفا کنیم. شما سه سال است که دارید روی خودتون کار می کنید و با قوانین آشنا هستید به همین دلیل در این زمینه از منی که 14 ماه است با قانون آشنا شده ام جلوتر هستید.

        شما اگه یکبار دیگر به صحبت های استاد در همین فایل توجه کنید متوجه می شوید که یکی از مهمترین کارهایی که باید انجام دهیم اینست که مسئولیت زندگی خودمان را بعهده بگیریم و اگر باورهای نامناسب داریم دیگران را مقصر ایجاد آن باورها ندانیم. بلکه تلاش کنیم باورهای مناسبتری رو جایگزین آن باورها کنیم.

        سه ساله عضو سایت هستم …به لطف خدا تو این مدت صاحب خونه شدم و خیلی اتفاقای خوبی افتاده و زندگیم واقعا از این رو به اون رو شده… اینها جملاتی هستند که خودتون نوشته اید؛ آیا اینهمه دستاورد که بقول خودتون زندگیتون از اینرو به آنرو شده آنهم در مدت سه سال نتیجه کمی هست؟!!

        علی رغم داشتن توانمندی و استعدادهای مختلف (شبکه، تعمیر لپ تاپ، انیمیشن و حتی جلوه های ویژه و این آخریش iot!!!) اینهمه استعداد و توانمندی که هر کدام میتونه صدها شغل تولید کنه رو در خودتون نادیده می گیرید؟! از هر کدوم از این مهارتها میشه کلی پول ساخت دوست عزیز.ببین نسبت به کدوم حس بهتری دارید دست بالا بزنید و در کنار شغل کارمندی انجامش بده. به نظرم شما نسبت به من خیلی به مقصد نزدیکترید. کافیست باور کنید خودتون رو .دیدم محصول عزت نفس رو تهیه کردید. من این دوره را ندارم و قطعآ آنرا تهیه خواهم کرد زیرا فکر میکنم خیلی در این زمینه میتونه به ما کمک کنه.

        …از طرفی مدام این نجوا آزارم میده که فرصت داره از دست میره و تو داری وارد دهه پنجم زندگیت میشی و هنوز نمیدونی باید چیکار کنی!!!

        حسین جان عزیز اینو دارم به خودم میگم که فراموشم نشه! مگه زندگی مسابقه است که بگیم دیره یا زوده؟ اصلا معیار دیر یا زود بودن رو کی تعیین میکنه؟!

        یکنفر 20 سال عمر میکنه یکنفر 100 سال! مگه ما می دونیم چند سال عمر می کنیم که متر کنیم دیره یا زوده؟! حتی ممکنه فردا دارویی کشف بشه آدم میانگین 200 سال عمر کنه. حالا زوده یا دیره؟؟ وقتی هدف زندگی لذت بردن از مسیره آنوقت دیر یا زود ؛ مقصد و مبدا معنی نداره. بقول استاد هدف همه ما از رسیدن به آرزوهایمان اینست که به احساس بهتر برسیم. وقتی که ما از لحظه لحظه زندگیمان لذت ببریم به احساس بهتر می رسیم. در واقع با رسیدن به آرزوهایمان به احساس بهتر نمی رسیم بلکه با احساس بهتر است که به آرزوهایمان می رسیم و این جمله استاد را باید با طلا نوشت. اگه باورم این باشه که دنیای آینده من ادامه همین دنیاست آیا آنوقت تلاش نمی کنم یه قدم بیشتر بردارم؛ یکم بهتر بشم!

        حسین جان من حرفهای شما را کاملا درک می کنم و خیلی حرفها اول برای خودم دارم که به خودم بزنم تا فراموش نکنم زیرا این مساله اصلی زندگی منم هست ولی دوست ندارم حرفای کلیشه ای بزنم. من راهنمای خوبی برای پاسخ به سوالتون نیستم زیرا منم در این مسیرم و هنوز به مقصد نرسیدام که راه رفته ام را به شما نشان دهم. ولی به رسم ادب دوست نداشتم سوالتون رو بی پاسخ بگذارم. و مخاطب حرفهایم خودمم تا تلنگری باشد برایم و نجواهای شیطانی ذهنم را اینچنین ساکت کنم.

        امیدوارم کامنتم برای شما هم مفید باشه.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
        • -
          حسین و نرگس گفته:
          مدت عضویت: 1810 روز

          ممنون از راهنمایی عالیتون برادر گلم و بوسه میزنم بر اون دستهایی که وقت گذاشت و به امر خدا نوشت تا هدایت کنه قلب بندشو، حرف شما کاملا درسته، ما نباید خودمونو رهین اهدافمون کنیم و باید از مسیر لذت ببریم، از این به بعد مقاومتو به توفیق الهی کنار میزارم و ایمان دارم در زمان مناسب به شرایط مناسب هدایت میشم به شرط حال خوب و لذت از مسیر، سپاسگذارم دوست خوبم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهرا قنبری گفته:
        مدت عضویت: 2097 روز

        سلام دوست خوبم

        من کامنتتون خوندم و اومدم تجربه خودم بنویسم

        من کارمند حسابداری بودم حدود دوسال ولی علاقم به خیاطی و دوخت و خلق لباس بود والبته یوتیوب که عاشقشم همیشه

        زمانی که کار میکردم تو اداره واسه رفع خستگی وقتی خونه میومدم خیاطی میکردم

        بعد یه مدت دیدم علاقه ای به اداره ندارم و این شغلی نیست که ارامش داشته باشم توش

        والیته تو خیاطی به درامد نسبی رسیدم و یه جایی تصمیم گرفتم دیگه نرم اداره این تصمیم از زمان شروع پندمیک بود که چقدر برای من موهبت همراه داشت خیلی اسرار کردن بهم که برگردم ولی دیگه تصمیم گرفته بودم و به همه گفتم اگه 100 میلیون بهم حقوق بدن شاید شاییید راجع بهش فقط فکر کنم

        ولی قلبن میدونستم که دیگه بر نمیگردم

        پیشنهادم بهتون اینه علاقه ای که دارین و شروع کنین و هیچوقت بی ورودی مالی نباشین حداقل باید هزینه چند ماهتون راحتت داشته باشین و البته علاقتون به یه دارمد هر چقد کوچیک هم رسیده باشه بعد به راحتی میتونین رها کنین

        فکر نکنین بدون شما اداره از بین میره انقدررر راحت همه چیز جایگزین میشه که خودتون هم باورتون نمیشه

        خدا خیییلییی حمایتتون میکنه تو مسیر خواسته

        خیلی موفق باشین

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
        • -
          حسین و نرگس گفته:
          مدت عضویت: 1810 روز

          ممنون از راهنمایی های ارزشمندتون آبجی گلم… من بزرگترین بتی که باید بشکنم رفتن به کار آزاده و وابسته بودن به کار اداری، حرف های شما کاملا درسته، امیدوارم بتونم در زمینه انیمیشن سازی که احساس خوبی بهش دارم فعالیتمو ادامه بدم و به انتظار بازنشسته شدن در اداره نباشم، امیدوارم روزی موفقیت هامو در این زمینه به اشتراک بزارم، با آرزوی توفیق روزافزون برای شما خواهر گرامی

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      عارفه محمودی گفته:
      مدت عضویت: 1441 روز

      سلام و احترام فراوان به آقای زرگوشی،

      کامنت تون فوق العاده عالی بود چقدر بهم احساس خوبی داد چقدررر عالی که نکاتی که استاد فرمود رو بُلد کرده بودید و زیرش مثال های خودتون نوشته بودید برای منی که چندماه با تعهد شروع کردم روی خودم کار کردن این مدل نوشتن کامنت شما خیلی بهم کمک می کنه در درک آگاهی های فایل و شکستن مقاومت هام از پذیرش برخی آگاهی هاا یا بهتر بگم فرار نکردن تنبلی نکردن از ریز ریز شدن به افکار عملکردهای خودم

      چقدررر بهم احساس خوبی داد وقتی دیدم کامنت تون رو نکاتش رو با تیتر درس 1..5،تقسیم کردید.

      این نظم ،این منسجم بودن،همراه با مثال چقدررر لذت بردم،تحسین برانگیز بود برام این نظمی که در نوشتن کامنت تون داشتید….

      چقدررر خوشحالم در جمع این سایت دوستان هستم.چقدر تحسین تون کردم هرپاراگرافی که خوندم چقدر خوب روی خودتون کار کردید چقدر خوبه انسان خودش خوب بشناس و بدون چطور باید عملکردهای ذهن شو کنترل کنه.

      ممنون که دانسته وآموخته هاتون از قوانین وقانون فرکانس باما به اشتراک گذاشتید.

      درپناه الله مهربان شادسلامت ثروتمند سعادتمند در دنیا وآخرت باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود خانم محمودی عزیز

        سپاسگزارم از نظر لطفتون و ممنونم که وقت گذاشتید و این کامنت طولانی رو خوندید. خوشحالم از اینکه کامنتم مورد استفادَتون قرار گرفته و احساس خوبی داشته اید .

        عارفه جان تولدتون رو بهتون تبریک و شاد باش عرض میکنم. چقدر لذت بخش ؛ ماندگار ؛ به یادماندنی ؛ میمون و مبارک است که تولدتون همزمان شده با تولد این فایل که هم تصاویرش بی نظیر و زیباست و هم آگاهی هایش ناب و تاثیرگذار.

        اردی بهشت؛ بهشت خداست. در این ماه بهشتی برایتان سلامتی ؛ سعادت ؛ ثروت و بهشت این دنیا و آن دنیا را آرزومندم دوست عزیز. یاحق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1224 روز

      سلام دوست عزیزم

      آقای زرگوشی چه مثالهای بی نظیری زدین از خودتون و چقدر عالی مسائل توضیح دادین ..

      خیلی نکات ارزنده ای بود و خیلی استفاده کردم ازش

      سیوش کردم که بارها به خودم متذکر بشم این آگاهی ها رو

      از خداوند براتون طلب خوشبختی و سعادت در لین دنیا رو دارم

      سپاسگذار الله ایم که این سایت بی نظیر توسط استاد عزیز تر از جان خلق کرده

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      ام البنین بیگدلی فر گفته:
      مدت عضویت: 3077 روز

      سلام آقاى زرگوشى عزیز

      کامنتتون عالى بود ، خیلى خوب نکات رو با مثال بیان کردید. با خوندن کامنتتون بعضى مطالب مثل درس چهارم رو بهتر متوجه شدم .

      من هم مثل شما خیلى دوست دارم کسب و کار خودم رو داشته باشم و از کارمندى بیرون بیام ولى متاسفانه هنوز نمى دونم به چه کارى علاقه دارم .

      از شما بخاطر کامنت زیباتون ممنونم، بهترینها رو براتون آرزو میکنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود خانم بیکدلی فر عزیز

        شاید برای بقیه عجیب باشه که مگه میشه کسی ندونه علاقش چیه! ولی حرف شما برای من اصلا عجیب نیست.

        استاد در فایلی جمله ای گفتند با این مضمون که اگر نمی دونید علاقتون چی هست دلیلش اینست که آن زیر خروارها خاک مدفون شده است و باید خیلی روی خودتون کار کنید و تلاش کنید تا بتونید اونو از زیر خاک بکشید بیرون!

        حالا چجور میشه اونو از زیر خروارها خاک بکشیم بیرون؟ چیزی که من درک کردم اینست :خودشناسی

        حالا چجور به خودشناسی برسیم؟ با کار کردن روی خودمان

        هر چقدر که ما داریم آگاهی کسب می کنیم در واقع داریم زوایای تاریکی از وجودمان را روشن می کنیم و قسمتی از خودمان را از زیر آوار بیرون می کشیم. و وقتی این زوایای تاریک وجودمان را روشن کردیم آنوقت مساله و مشکل ما هم حل خواهد شد.

        ام البنین جان توصیه ام اول به خودم بعد به شما اینست که به مسیر ادامه دهیم و روی خودت کار کنیم. قطعآ خورشید بر ما هم طلوع خواهد کرد.

        برایتان سلامتی و سعادت و ثروت آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          ام البنین بیگدلی فر گفته:
          مدت عضویت: 3077 روز

          سلام آقاى زرگوشى عزیز

          ممنون که جواب کامنتم رو دادید و اینقدر خوب راهنمایى کردید .

          چقدر مشتاقم تا این خروار ها خاک رو کنار بزنم و به خودشناسى برسم و همون طور که شما گفتید با بیشتر روى خودم کار کردن و ادامه دادن مسیر و استمرار به این هدف برسم .

          فکر میکنم بهتر باشه از فایل هاى توانایى بنام خودشناسى که در بخش کلید ها هست شروع کنم.

          چه جمله قشنگى گفتید ( قطعا خورشید بر ما هم طلوع خواهد کرد ) ، قطعا همینطور خواهد بود .

          خدا رو بسیار شکر میکنم که دوستان خوبى مثل شما دارم و در این سایت الهى هستم .

          براتون آرزو میکنم لحظه لحظه تون همراه با احساس شادى و لذت و هدایت هاى خداوند باشه دوست عزیز .

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      مهشید گفته:
      مدت عضویت: 1641 روز

      سلام به آقا اسدالله عزیز

      امیدوارم که خودتون و خانواده دوستداشنیتون خوب باشید.

      آقا اسدالله این فایل نشانه منه و قبل از اینکه فایل رو ببینم اومدم کامنتها رو بخونم که به کامنت شما هدایت شدم.

      و دلم خواست که بیام تحسینتون کنم که چقدر خوبه که برای هر فایل، اینجوری متناسب با موضوع اون فایل، از خودتون و خاطراتتون مثال میزنید و توضیحات شخصی خودتون رو اضافه میکنید.

      یادم به این میوفته که دانش آموز که بودیم، معلممون یه فرمول رو درس میداد بعد چندتا مثال هم از اون فرمول حل میکرد.

      بعد یکی از دانش آموزا رو میورد پای تخته که مثال بعدی رو اون حل کنه.

      کامنتهای شما هم همینجوره.

      شما هم همون فرمولی رو که استاد با تجربه و شرایط خودشون مثال زدن رو، میاریدش توی تجربه هایی که خودتون داشتید. و اینجوری هم قانون رو یه بار دیگه مرور میکنید، هم درعمل نشون میدید که قانون ثابته و از گذشته درست بوده (حتی اگر ما در گذشته قانون رو نمیدونستیم) و درآینده هم درست خواهد بود و همیشه جواب خواهد داد…. .

      دیشب هم به یکی دیگه از کامنتاتون هدایت شدم که مربوط به دوره دانشجوییتون و پاس کردن واحدهاتون بود. اونجا هم باز انگار یه ماجرا و خاطره رو پهن کردین روی میز و قسمتهاییش که مربوط به قانون بود رو برامون تیک زدین.

      خلاصه که ممنونم از اینکه با ثبت دریافتهاتون، قانون رو برای همه ما مرور میکنید و امیدوارم که به زودی داستان راه اندازی کسب و کار شخصیتون رو، اونجوری که دوست دارید، بیاید برامون تعریف کنید و بازهم درست بودن قوانین رو بهمون یادآوری کنید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      بیژن امینی گفته:
      مدت عضویت: 734 روز

      درود بر شما دوست گرامی

      من قبل از آشنایی با استاد چندان توجه ای به نوشته و دیدگاه دیگران نمی‌کردم یا حتی تیکه ای هم مینداختم یا میگفتم دلش خوش این.

      اما الان به خدا نه تنها خوب میخونم و خوب نیستم بلکه قشنگ با وجودم سعی میکنم دقت کنم و با جون دل از خوشحالی و حس خوبش کیف کنم و بهم انتقال کنه، و خوب دارم کار میکنم که همه رو تحسین کنم واقعی کیف کنم.

      از نوشته‌ای شما دوست عزیز هم لذت بردم و برام خاطره سازی کردیت از گذشته.

      امیدوارم در تمام مراحل زندگیت کنترل ذهن داشته باشی و موفق باشی.

      از سلامتی شما، حس خوب شما، موقعیت خوب شما به هر لحاظ و هر نوع و خوب بودن همه چیز برای شما و همه دوستان که تک تک به دنیا اضافه میشن،دنیا هم هر روز بهتر و بهتر داره میشه.

      موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        Nafis گفته:
        مدت عضویت: 1069 روز

        سلام آقا بیژن عزیز

        هیچ چیز اتفاقی اتفاق نمی افته.

        من امروز فکر کردم سیستم هنگ کرده دچار مشکل شده و اشتباهی منو آورده سر کامنت شما بعد که خوندم دیدم نه !سیستم خیلی هم درست کار میکنه .

        یکی از قویترین دلایل من برای عضویت، در سایت کامنت های فوق العاده دوستان و درک بالاشون از قوانین بود. اما چند وقت بود بی توجه شده بودم گذری و سرسری می خواندم این جملات ناب طلایی را . شرط انصاف ندیدم این درس را ازتون گرفته باشم و تشکر نکنم.

        تبریک منو بپذیرید بابت مدت کوتاه عضویت تون و مدارهای بالایی که دست یافتید به علت این پاراگراف

        از سلامتی شما، حس خوب شما، موقعیت خوب شما به هر لحاظ و هر نوع و خوب بودن همه چیز برای شما و همه دوستان که تک تک به دنیا اضافه میشن،دنیا هم هر روز بهتر و بهتر داره میشه.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود بیژن عزیز

        ایرادی بر شما وارد نیست دوست عزیز.خوشحال باشید که تکاملتون رو دارید طی می کنید.منم اوایل که عضو سایت شده بودم فقط در قسمت دوره ها فعال بودم و فکر می کردم فایلهای رایگان ارزشی ندارند! حتی کامنت هم نمی خوندم و تعجب میکردم و با خودم میگفتم چه کاریه همه از رو فایل مینویسن و همه هم شبیه هم مینویسن!خخخ به قول شاعر:

        تا نگردی آشنا زین پرده رمزی نشنوی گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

        قدر حضور در این سایت رو بدونید و شکرگزار خداوند باشید برای این نعمت بزرگ در زندگیتان. برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز.یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      ناصر گفته:
      مدت عضویت: 1374 روز

      باسلام خدمت دوست گرامی

      واقعا تحسینتون میکنم بابت این تلاشتون برای رسیدن به آرزوهاتون،

      چقدر خوب نکات آموزشی فایل رو نوشتین، امیدوارم به سمت کار مورد علاقه تون هدایت بشین و هم لذت ببرین و هم پول بسازین ازش.

      منم دقیقا مثل شما کارمندم و اصلا علاقه ای ندارم بهش و دارم تلاش میکنم علاقه مو پیدا بکنم ، البته تو کارم دارم تکاملمو طی میکنم برای خروج از شغلم ، الان ماه هاست که کارم خیلی کم شده و تو اتاقم تنها هستم و میتونم بیشتر فکر کنم و به کارهایی که باید بکنم متمرکز میشم.

      از مطالب شما هم یاد گرفتم که بیشتر و بیشتر باید روی خودم کار کنم به قول استاد که میگن هر اندازه رو خودمون کار کنیم جهان هم به همون اندازه تغییر میکنه، به امید روزی که هم شما و هم من تو کار مورد علاقه مون مشغول کار بشیم و اون موقع دوباره کامنت موفقیمون رو بزاریم و بهم تبریک بگیم ، سپاسگزار شما هستم ، موفق باشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        اسداله زرگوشی گفته:
        مدت عضویت: 1275 روز

        سلام و درود ناصر عزیز

        ممنونم که کامنت منو خوندی و خوشحالم کسانی مثل شما در این سایت هستند که از نقطه امنشان می خواهند خارج شوند و به سمت نعمت های بیشتر؛ زیبائی ها بیشتر و ثروت بیشتر حرکت کنند.

        خوشحالم که در این مسیر زیبا دارید روی خودتون کار می کنید و نتایج این تلاشها از نشانه هایی که گفتید پیداست. قطعآ با ادامه دادن به مسیر به ایستگاه زیبای آرزوها که در همین نزدیکیست خواهیم رسید. و راه رفته ما چراغ راه کسانی خواهد شد، که چنین خواسته و آرزویی دارند.

        ناصر خان عزیز ممنونم که برایم نوشتید و خوشحالم که چنین خواسته مشترکی داریم.برایتان بهترینها رو آرزو میکنم دوست عزیز. یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    سیدعلی خوشدل گفته:
    مدت عضویت: 2633 روز

    به نام خدایی که به من توانایی تغییر زندگیم را داد و سرنوشت من را به دست خودم سپرد

    سلام و صد سلام به استاد نازنین و معرکه خودم

    خانم شایسته مهربان٬ متعهد و پر انرژی

    و به همه دوستان عزیز و هم مسیر

    اول از همه خداروشاکرم دوباره زندگی و حضرت حق فرصتی داد در مسیر پیشرفت و رو به جلو حرکت کنم و من رو به مسیری هدایت کرد که بتونم به تمام خواسته هام برسم

    با انسان های پیش به کمالی آشنا بشم که رسیدن به خواسته هاشون براشون نتنها لذت بود بلکه مسیری بود برای درک بهتر خدا و شناخت بیشتر حقایقی که هدف خلقت ما جز پیدا کردن اون های نیست و نبوده

    استاد عزیزم من وقتی دارم این دیدگاه رو میزارم که حدود چند ماهی از مهاجرتم می گذره و دقیقا مثل یک کودک از دنیای دیگه وارد دنیای جدیدی میشه و از فرط ناشناخته ها بی اختیار گریه می کنه!

    گریه هایی که گاهی از تجربه های بسیار قدرتمند که یه وقتایی وجودم رو لرزوند که به خودم حتی شک کردم و یه وقتایی منو به عرش برد …

    ( من بخشی از این دیدگاه رو توی یک دوره گذاشتم ولی چون دوست داشتم ردپام عمومی تر و محکم تر برای خودم ثبت بشه )

    —————————————————–

    من در حال رانندگی بودم که متوجه شدم همسر عزیزم دوره شیوه حل مسائل رو تهیه کردن و لا به لای فایل ها که داشت گوش میداد به یک جمله برخورد کردم که فان مع العسر یسری و ان مع العسر یسری …

    برخورد کردم و برداشت بی نظیر خانم شایسته و استاد منو یک تکون وحشتناک داد و به یکی از زیباترین نگاه ها به این آیه برخورد کردم که باعث شد دوره تهیه کنم و شروعش کنم که از اون لحظه شاید حدود 3 هفته میگذره…

    ( من یه عادت مهم دارم حتی اگر یک نفر یک دوره رو به من هدیه بده حتما باید هزینه بابتش پرداخت کنم حتی اگر اون استاد یا شخص بخواد رایگان در اختیارم بزاره…

    یعنی اگر حتی شما بخواین رایگان به من آشپزی یاد بدی من به ازاش حتما باید برای شما زمین رو جارو کنم یا کاری بکنم که ارزشمندی اون رو بهتر و بیشتر درک بکنم … و این لاجیک رو ایجاد کنم که من برای این محتوا کاری کردم! تا بتونم خب افسار ذهن رو بکشم و در ادامه بیشتر بهش دقت کنم .. )

    اما بخوام بگم من کجا هستم و چه کار دارم می کنم میشه از اینجا شروع کرد که

    من تو ایران به یک درآمد خیلی خوب رسیدم که به لطف خدا شرایط مهاجرت رو برای من فراهم کرد و به آسانی تونستم بیام امارات

    وقتی خواستم مهاجرت کنم به دلیل درگیری در توهم های کودکانه و برای اثبات به بقیه که بلههههههه

    من سیدعلی خوشدل هستم و سوپر من تاریخم می خوام فقط با اینقدر مبلغ خاص مهاجرت کنم و تصمیم گرفتم دیگه از هیچ مبلغ دیگه استفاده نکنم و …

    چون میگفتم زبونی که خدا به اعداد نیست ای مردم

    ای مردم خدا نگفته که شما نیاز به سرمایه دارین و فقط و فقط توحید کافیه!

    راستیتش مشکل از باور نبود ها ولی مشکل از طرز فکر پشت این باور و در نظر نگرفتن شرایط احساسی بود که من داخلش بودم

    شاید یادم رفته بود که این باور زمانی معنی داره که تو از لحاظ روحی هم یه سری مسائل رو پذیرفته باشی و اینو قبول کنی که از هرجایی میشه شروع کرد نه اینکه علاوه بر این باور هات

    سوال های از جنس چرایی و چگونگی داستان برای خودت بسرایی و هر روز برای خودت اون هارو بلغور کنی !!

    خلاصه می خواستم یه جورایی بگم آره استاد من با چمدون قرمز رفته من تازه بدون چمدون رفتم و ببین منو

    پس … :))

    امان از انسان حسود و آز طلب !!!

    خلاصه کنم که نتنها من نتونستم با اون مبلغ کاری بکنم بلکه منجر به این شد که 5 ماه نتونم داخل امارات حتی 1 فلس پول در بیارم

    آنچنان درگیر شرایط خنده داری شده بودم که به خاطر باورهای غلط و ترس های که برای خودم ایجاد کردم روی درآمد ایران خودم تاثیر بزارم! و اونو به یک سوم برسونم!

    من از نگاه خودم هیچ ترسی نداشتم

    وحتی به نظر هیچ احساس گناهی نداشتم

    شاید بیشتر و بهتر از ایران تو حال خوب بودم ولی گیر بسیار خنده داری توی کار بود که نمیزاشت به ثروت برسم و خبر نداشتم که آب در کوزه و ما تشنبه لبان دور جهان می گردیم!

    وقتی که من امارات اومدم شرایط مهاجرتی رو برای خودم به لطف خدا سریع فراهم کردم

    به این شکل ساده که حسم گفت وقتشه بری سفر زبانت رو تست کنی

    به همین نیت بلیط امارات گرفتم و بدون اینکه از کسی زیاد سوال کنم و … با خانومم رفتیم روز اولم تازه ماشین رنت کردم :)))

    و خب در عرض دو هفته من کار اقامتم رو شروع کردم و کمتر از دو هفته بعدش مقیم شدم…

    اما وقتی برگشتم ایران و تصمیم گرفتم دیگه مهاجرت جدی کنم به جای اینکه دنبال اون فرمول همیشگیخودم باشم که ( مهم نیست چی تو ذهنته ولی هرچیزی که حاضری جونتو براش بدی و مشغولش باشی و ناهار و شام حالیت نیست اون راهه رسیدن پول و خداست! )

    و همیشه هم مثل ملا ها به همه میگفتن برای رسیدن به ثروت باید این کار هارو کرد ای مردم ….

    کاری رو کردم که باعث این شد کسی که تجربه درآمد های سنگین رو داشته حتی نتونه هزار تومن پول در بیاره! (‌خیلی واقعا مسئله مهمه ای که شاید حتما کتابش کنم چون خیلییییییی هارو قطعا از توهم خنده دار در میاره …! )

    و واقعا چیزی نبود جز شرک و دنبال بهترین روش پول سازی بودن …

    وقتی اومدم امارات متاسفانه به دلیل شنیده ها و آماده نبودم ذهنم برای استفاده از عزت نفس شخصی خودم

    گفتم خببب بریم ببینیم چه کاری توش پوله؟!

    به به زعفرون!!

    به به گل و گیاه!!

    همه و همه ایده های بود که منو ترغیب می کرد به چیزی به غیر از توانایی های خودم فکر کنم!

    به چیزی فکر کنم که من رو به سمت مشارکت مشرکانه سوق میداد دیگه

    و چون محاسبات عددی می کردم و به عدد چند برابری سود میرسیدم با خودمم حساب می کردم به به به آخر ماه میشه انقدر و تارگت 10 برابری درآمدی هرسال نسبت به سال بعد رو نتنها تو سال بلکه تو ماه می زنم!!

    خلاصه که به خیال خوش خودم من باروشو دارم و

    من که ثروت ساختم قبلا

    من که باورام خوبه خدارو دارم دیگه

    و ….. هزار چرت و پرت دیگه باعث شد در نهایت با یکی از دوستان صحبت کنم که آقا بیا باهم بریم امارات تو هم بیا…

    میریم گل می فروشیم تو که گلخونه آشنا داری و مدت خیلی زیاد رو گل و گیاه کار کردی …

    و از طرفی دل سوزی احمقانه شرک آلود باعث شد که بیشتر و بیشتر ترغیبش کنم و ناخداگاه با غلو های کودکانه که قطعا ریشه در دروغ و دلسوزی مادرانه داره باعث بشم رفیقم ترغیب بشه مهاجرت کنه!

    همین مهاجرت کردن همانا و من وارد دنیای ترس های رفیقم شد و دنیای های ترس های خودم رو به رفیقم دادم!

    یعنی وارد مبارزه کردن با خودم شدم که آرهههه تو قول دادی

    بدو باید فردا به پول برسی

    بدو امشب به پول نرسی دهنت سرویسه

    رفیقت باید اجاره خونه بده

    رفیقت باید هزینه خورد و خوراکش رو دریاره

    روزی 15 ساعت کار کن

    سایتت باید تو امارات بیاد لینک 1

    از همه باوارت استفاده کن

    ( خلاصه یک استرتس وحشتناک‌ )

    پاک فراموش کرده بودم که من نخبه IT هستم و با ساعتی 1000 دلار هم برای کسی کار نمی کنم

    هنوز که 2 سال پروژه زدن رو رها کردم مردم خواهش می کنن آقا راهی نداره این کارو انجام بدی هر جه قدر هزینش باشه اوکیه …

    ولی حالا تو این مدت همون آدم برای خرید جنس و سر کله زدن با کسب و کار فیزیکی کلا دیگه کارم شده بود

    و خلاصه یه چیز دیگه غیر از شخصیت و رفتار خودم

    هر روز با اینکه حالم رو عالی نگه می داشتم ولی مثل آبکش نشت انرژی داشتم!!!

    هر روز کنترل ذهن و هر روز این امیدواری اگر رفیقت رو بیاری تو مسیر حل میشه حالا وقتشه دوستت رو توحیدی کنی!

    پس قدم برداشتم و وارد فاز دوم خطرناک زور زدن برای تغییر بقیه شدم …!!

    خیلی خدا دوستم داشت و تونستم موفق بشم چون تقریبا به نتیجه رسیدم ولی باروتون نمیشه شبا دعام اینطوری بود!

    خدایااا من تورو دیدم به رفیقمم خودتون نشون بده٬‌شرمندم نکن جلوی رفیقم و ….

    یعنی باز یه ححم از ترس جدید

    من اومده بودم مهاجرت کنم که از دنیای آرامش و لذت کیف کنم ولی خودم رو انداختم تو شرایط محیطی ترسناک تر ..

    گرچه که موفق شدم

    ولی خبر نداشتم که فقط درآمد ربطی نداره به این قضیه و باورهای مالی یک دنیای دیگست و هرچه قدر تو زور بزنی نمیتونی یک مشارکت رو به شکل صحیح انجام بدی وقتی که دو طرف وابسته بهم باشن‌!

    خلاصه هر روز صبح کسی الان که یک سایت داره با بیش از 8.5 میلیون ورودی گوگل در سال چشم انتظار رفیقش بود که یه حرکتی بزنه!

    کسی که میتونست با یک ساعت درآمدش یک دوره بخره ولی حالا به چه فلاکت و ترسی افتاده‌ که فکر پنیر و نون رفیقشه !:|:|

    خلاصه کنم که من به حای اینکه به دوستم پول بدم چون کار زشتی بود از نظرم

    غیر مستقیم هعی ازش درصد خریدم و گفتم حالا بیا درصدتو می خرم انشالله فردا درست میشه :)))

    ای ای امان از آدم نفهم و نادان که حتی با قانون خودش رو گول میزنه و مسیر تکامل رو پاره می کنه!

    منجر به این شد که من درصد ها بخرم و حتی یک فروش پیش نیاد از آخر بفهمم بله اصلا مشارکت من غلط بوده!

    خیلی جالبه بگم محصول ما بیش از 4000 بار دیده شد!

    لینک 2 گوگل و …. هر چیزی که شما اسمش رو رسیدن به فروش بزارین …

    آمازون و ….

    دیگه چه راهی بلدین همه رو تست کردم :)) ولی فروش نشد!!

    حتی قیمت های مختلف..

    انگار یه شتری نشسته بود دم در فروش هرکی میاد یکی میزد پس کلش میگفت بخری اینو گازت میگیرم :))

    اینارو نگفتم که حالتون بد بشه می خواستم بگم مهم نیست چه قدر باورهای خوب داری ولی مهم اینه که چه قدر رفتار های خوب از خودت نشون میدی!

    باور یعنی عملکرد!

    باور یعنی انجام یک رفتار مفید.

    باور زمزمه احمقانه کودکانه نیست!

    باور یک فعل و انفعال شیمیایی در ذهن شماست که باعث میشه شیش صبح بیدار میشی دوباره نخوابی و بلند شی بشینی …

    حالا که نشستی لب تاب رو دستت بگیری.

    حال که گرفتی صفحه ادیتور کدت رو باز کنی…

    و بگی خب خدایا در خدمتم !!!

    اما برسم سر قسمت قشنگ داستان که چند شبه دارم بابتش واقعا گریه های از روی عشق به خدا می کنم

    خداروشکر من جز اندکی زمان و اندکی پول چیزی از دست ندادم به جاش تجربه های بی نظیییییر و رشد فوق العاده ای کسب کردم..

    من آدم بسیار زرنگی هستم و واقعا اینو همه بهم میگن و خیلی زود متوجه اشتباهاتم میشم ولی این دفعه 5 ماه طول کشید :)) من دیگه واقعا خواستم افسار این ادعا رو بکشم و الکی اسم خودم رو یدک نکشم

    و بگم رفقای گلم که حتی شما اگر باورهای عالی و تجربه های عالی داشته باشی ولی تو مسیر نباشی عمرا بتونی کاری بکنی!!!

    خداروشکر خیلی زود متوجه شدم و به رفیقم گفتم آقا مدل کاریمون باید اینطوری بشه که من آزاد آزاد باشم!

    من می خوام رها باشم

    هرجا بخوام برم و فقط فقط روی محیط آنلاین کار می کنم چه شما بخوای نخوای

    من اصلا فروش فیزیکی رو قبول ندارم چون تجربه ای توش ندارم و تمام باورهای من تو دنیای آنلاینه و اینجا جز یه ماهی قرمز کوچولو بیش نیستم و تورو هم زور نمی کنم با من همراه باشی

    و خلاصه دست روزگار و هدایت خدا این شرایط آزادانه رو برای من فراهم کرد که درک جدیدی از خودم داشته باشم و قدر توانایی هام رو بدونم اگر حتی خدا اومد گفت بیا با یک نفر شریک شو بگم خدا جهنم کدوم وره ؟! :)))

    من نمی دونستم که با این شراکت نگاهم به دستان دوستمه و مسئولیت همه چیز رو تو بیزینس قبول نکردم و همش شرط میزارم باید اونکارو کرد باید اینکارو کرد….

    من نمیدونستم که خودم تنهایی خیلی توانایی رشد زیادی دارم ولی به خاطر ترس های کودکانه با اینکه مثل بلبل انگلیسی حرف میزدم شده بودم مترجم فقط تو این بیزینس و اصلا هیچ چیز اونجوری که می خواستم پیش نرفت!

    با اینکه خدا بهم بهترین هدیه زندگیم رو داد و یک سایت بهم درکنار سایت این بیزینس هدیه داد که الان چیزی هست که دارم زمانم رو روش میزارم و شغل آیندمه و الان شب و روزم درگیرشم و دست بر قضا حوزه فعالیتش هم کلا آمریکاست( که خودش یه داستان معجزه آساست که وقتش میگم … ) ولی بازهم یه عالم تجربه بی نظیر کسب کردم و فهمیدم که جا تره و بچه نیست :)))

    و اینک بگم که پروژه سایت قبلیمون رو کلاا همه قدرتش رو انتقال دادم به سایت جدیدم …. ( پس درنهایت شد الخیر فی ما وقع !)

    من یه تجربه جالب دارم از اینکه چه قدر این حس یادگیری حس خوبیه!

    من یادمه وقتی بچه بودم همیشه دایی هام نمیزاشتن باهشون pes بازی کنم از بس بازیم ضعیف بود

    خدا شاهده زیر 10 تا نمی خوردم ولی خب نامردی بود دیگه اونا 20 سال از من بزرگ تر بودن و من 7 سالم بود

    ولی هر بار که بازی می کردیم میگفتم انشالله بازی بعدی سوراخی :)))

    میگفتم ببین مشکل کار رو فهمیدم

    می رفتم تو دنیای کودکی ویدیو ها از فوتبال میدیدم مربی هارو درست می کردم

    بعد یه روز به داییم گفتم ببین رو کاغذ ترکیب چیدم اسمشم گذاشتم قلعه ( اون موقع عاشق بازی قلعه بودم — Stronghold ) و خب خوشبختانه دو برابر گل خوردم و خیلی هم خندیدم ولی یک گل زدم ! قلعه جواب داد

    دیگه منو تا دو سال مسخره می کردن!

    آقا براتون جالبه بگم که انقدر برام مهم شد میرفتم گیم نت با اینکه واقعا خوشم نمیومد از فضاش

    فقط پول میدادم بیان خفنا بازی کنن مجانی با من حتی ناچارا شرطی می باختم که بازیم بهتر شه

    در عرض یک سال و نیم هنوزم الان جوریه که منو از بازی میزارن بیرون چون 13 – 0 می بازن :)))

    تا قهرمانی کشور PES رفتم و قهرمان شدم توی PES 2016 !

    هیچ وقت یادم نمیره یه روز نزدیک 50 تا بازی کردم! نزدیک 10 ساعت شد با آدمای مختلف بازی کردم :))

    و همیشه من اینطوری بودم که دیدم و بهش رسیدم

    دیدم و بهش رسیدم !

    ولی واقعا تو PES هر موقع من نمی ترسیدم گل می کردم و یادمه مسابقه سال دوم بعد قهرمانیم بود با محمد کمالی هم شهریمون بازی می کردم تو فینال فقط به این جمله باختم که علی ممد کمالی 12 تا انگشت داره ها!

    با این که 2-0 جلو بودم با چند تا سوتی خیلی شیرین که شاید 80 درصدش باگ بازی بود ( ولی در اصل دلیلش استرس و باورهای ضعف من بود ) باختم!

    من الان به لطف خدا یک سایت خیلی عالی دارم که به لطف هوش مصنوعی یه عالم دارم روش کار می کنم و از زندگیم لذت میبرم و دیشب زیر دوش داشتم سوره رحمان رو گوش میدادم

    خیلی گریه کردم و از خدا عذرخواهی کردم!!

    همین که من مهاجرت کردم و دارم تو یک کشور دیگه دوش میگیرم این خودش نعمت بزرگی نیست؟!

    تو در آرزوی داشتن دوست خارجی نبودی؟! و الان دوست فرانسوی و آمریکایی و …. داریی

    در آرزوی این نبودی که با یک نفر انگلیسی صحبت کنی؟! الان داری تمرین ویدیو انگلیسی گرفتن میکنی و همه میگن شروعش کن اوکیه ؟!

    می خوام بگم واقعا خیلی مهمه که هر لحظه چه قدر آگاهیم به خودمون

    چه قدر به لذت هامون دقت می کنیم!

    چه قدر داریم عملکرد توحیدی نشون می دیم یعنی نه ترس داریم نه ناراحتیم!

    خب قبل از این که من دوره بی نظیر و شاهکار حل مسائل رو شروع کنم یک سری تعهد به خودم دادم که می خوام اینجا بنویسم و از امروز به مدت 40 روز میام خروجی کارم تا جایی که حس نکنم دارم ادعا می کنم رو تو دوره حل مسائل کامنت کنم و تقریبا اگر 40 روز باشه هر جلسه 5 تا 6 روزم رو مشغول میکنه که میام حتما از تجربه هام و تمرین هام میگم.

    اما برنامه های تعهدیم با اینکه خیلی برام سخته نوشتم و اگر نتونم این کارو بکنم و یک روزه سختی که ساختم رو باید انجام بدم و اونم اینه که به ازای هر روز تعلل یک روز به هیچ وسیله الکترونیکی نمی تونم دست بزنم

    یعنی حتی نمیتونم گوشیم رو جواب بدم !

    حتی نمی تونم کد بزنم :|||‌ ( برای این من قضیه از مرگ بالا تره … )

    باید روزی حداقل 6 ساعت کار مفید بکنم و پیشرفتی حاصل بشه و شب لیست بکنم فعالیت هامو و حتما بفهمم چه کار کردم

    این 6 ساعت مربوط به پروژه های خودم هست و پروژه های که در حال حاضر توشون فعالیت دارم که میشه:

    سایت یک …

    سایت دو …

    شروع فعالیت فریلنسری !

    باید حداقل روزی یک ساعت ورزش غیر از کلاس ورزشیم انجام بدم

    این خیلی مهمه که هر روز باشه و نباید حتی یک دقیقه بیشتر از یک ساعت بشه و یک دقیقه کمتر دقیق 60 دقیقه

    باید حداقل روزی یک ساعت روی شخصیتم کار بکنم به صورت خود محوری نه فقط فایل گوش دادن یا شنیدن

    باید بشینم قشنگ بررسی کامل و جامع کنم و بفهمم کجای کارم

    و البته میتونم از فایل ها هم کمک بگیرم ولی جزو زمان حساب نمیشه و یک ساعت خروجی مفید باید بده و بفهمم اون روز وضعیتم چیه و حتما بزارم تو یک محیط مثلا سایت استاد یا تلگرام شخصیم و …

    حداقل روزی 30 دقیقه تا 1 ساعت رو باید بزارم برای افزایش دانش انگلیسیم نه بیشتر نه کمتر

    که میشه شامل تمرین های شنیداری

    تمرین های نوشتاری

    تمرین های کتبی

    تمرین های لهجه آمریکن

    حداقل روزی نیم ساعت قرآن فهمی و درک قرآن رو باید داشته باشم به طوری که دقیق کلمات رو بررسی کنم و حداقل 4 آیه از هر طرف رو بررسی کنم نباید بیشتر از نیم ساعت بشه که روحم خسته نشه٬ یادت نره علی تداوم خیلی مهم تر از حجمه!

    روزی حداقل باید 30 دقیقه مطالعه آزاد داشته باشم و به صورت عنوان وار هر روز یادداشت کنم که چی یادگرفتم تا اطلاعات عمومیم بهم عزت نفس بالایی بده در مواجهه با مسائل جدید

    روزی 1 ساعت مطالعه روش های جدید در کار و حوزه کاری مورد علاقم یعنی برنامه نویسی رو داشته باشم

    باید تبدیل به یک برنامه نویس واقعی بشم یعنی بتونم بگم من در این حوزه جزو بهترین هایی هستم که میشناسم

    و روزی یک ساعت به صورت مفید در کارهای خونه کار کنم و از مسئولیت کارها فرار نکنم و قبول کنم که من هم مسئولیت های زندگی و شق القمر نمی کنم که پول در میارم

    اسم این زندگی درمانی که امیدوارم بتونم دائمیش کنم رو من گذاشتم 40 روز زندگی توحیدی که بر پایه

    علم : کسب آگاهی بیشتر

    تذهیب : کنترل ذهن یا همون تقوا

    ورزش : تقویت جسم برای سواری بهتر دادن به روح

    هستش

    استاد عزیزم عاشقتونم و در کمتر از یک سال انشالله میام میبینمتمون و گرچه الانم میشه ولی ترجیه میدم وقتی یه عالم حرف واسه ی گفتن داشتم با هم دیگه گفتگو کنیم

    خیلی دوستتون دارم در پناه یگانه واحد منان شاد و عاشق پیشه باشین

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 530 رای:
    • -
      وحید ربانی گفته:
      مدت عضویت: 1473 روز

      سلام‌علی جان من همیشه از خواندن کامنت های شما لذت میبرم مهاجرتت را تبریک میگم‌دمت گرم از اینکه با صداقت اوضاع احوال خودت را بیان میکنی خیلی لذت میبرم دمت گرم شاید باورت نشه ولی الان در مسیر کارم ماشینم زدم کنار تا چشمم به کامنت تو افتاد و‌خوندمش علی جان از تجربه خودم برات بگم دیشب دقیقا داشتم کامنت تو را مربوط به فک‌کنم سال 1400 زیر فایل لایو استاد میخوندم اونجا هم همین جمله امروزت گفتی که اگر هزار بارم جملات تاکیدی بگید ولی ایمانتون اثبات نکنید فایده نداره و‌در مورد این‌نوشته بودی که اینستاگرام را رها کردی

      علی جان من همیشه این حرف استاد را بارها و بارها برای خودم تکرار میکنم

      اگر باور درست منجر به تغییر رفتار نشود اون‌باور درست نشسته به زبان کدنویس های مثل تو این کد خروجی نداره این کد فقط یک‌نوشته است

      باور درست باید تو را به سمت توحید ببره و حرکت جدید از تو پدید بیاره حرکتی که‌ وقتی نگاهش میکنی‌تورا چندین قدم به مسیر توحیدی نزدیک‌تر کرده باشه

      این بازی پینگ پنگ استاد خیلی خیلی درس توشه اونجا که میگه عجله کردم مریم خانم‌و شکست خوردم

      ما هیچ عجله ای نداریم عزیزم ما هیچ مسابقه ای نداریم ما ارام ارام پیش میریم ارام ارام با ارامش عجله نکن دوست خوب من ما خدای بزرگ را داریم که هر لحظه تحت هدایت و‌حمایت اون قرار داریم اگر این باور درست نشسته باشه مثل کودکی که پدرش میندازتش بالا و اون میخنده ماهم میخندیم و مطمانیم که اون مارا میگیره فقط باید عجله را حذف کرد عجله مارا به سمت شریک به سمت وام به سمت میانبر میبره در جهان فست فودی امروز همه عجله دارن ولی ما خیر ما هیچ عجله نداریم ما همین الان خوشبخت ترینیم چون‌خداوند به ما ویزای اقامتی این‌دنیای زیبا را داده پس لذت میبریم قدم به قدم اون راه را به ما نشون میده همونطور که مریم‌خانم تنیس بلد نبود‌ولی الان مثل یک قهرمان بازی میکند

      من سال قبل به این وضعیت رسیدم که چقدر خوب میشه پیش رفت و یکدفعه خدا زد پس کلم گفت مشتی تو زنگ میزنی کارخانه ها برات بار میفرستن ایا پولش میتونی همون لحظه تسویه کنی با خودم گفتم نه همون لحظه خداشاهده تصمیم گرفتم تا پولی ندارم خریدی نکنم خودم با ماشین خودم میرفتم چهار تا کیسه نخ میخریدم می اورذم که نخواهم زیاد بارم بزرگ کنم‌که‌نتونم پسش بدم که ذهن منا نخواهد بهم بریزه ارامش یک‌گنجه که تصاعدی گنج‌خودش زیاد میکنه حجم‌کارم خیلی کم شد شاید از نصف هم کمتر شد ولی وقتی ارامش پیدا کردم تازه یک چیزهایی فهمیدم که 15 سال بود نمیدونستم یک دریچه هایی از سود جلوم باز شد که هیچ وقت‌نمیدیدمشون این ایه قران چقدر بهم انرژی میده

      کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ

      چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده، و خدا با صابران است. (249)بقره

      برای خدا همه چی اسونه و راحت و ما با ایمانمون متصل میشیم به اون قدرت بینهایت پس هیچ عجله ای نداریم

      موفق باشی دوست خوبم حس بسیار خوبی نسبت به تو دارم و همیشه سعی میکنم کامنتهات بخونم

      شاد باشی عزیزم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 157 رای:
      • -
        محمد کرمی گفته:
        مدت عضویت: 1224 روز

        سلام دوست عزیز و مهربانم آقای ربانی

        سپاسگذارم از شما و علی آقا که این کامنت بینظیر اینجا نوشتید و باعث انتقال این همه آرامش و آگاهی به ما شدین

        چقدر کامنت شما رو دوسداشتم چقدر توحید بود در کلمه به کلمش

        خدایا هزاران بار شکرت بخاطر همچین فضای ناب و الهی

        من همین الانم خوشبخت ترینم چون ویزای اقامت توی این دنیا رو از خدا گرفتم

        رفیق خیلی ممنونم بابت این دل نوشته زیبات

        حالمو عوض کرد آرومترم کرد خیالمو رات کرد از زندگی کردن

        من یادمه یه بار که بشدت خودمو وصل کرده بودم به فایلهای استاد و همش با خودم میگفتم من خدام من یه تیکه از اونم اون توی وجود منه اون منو هدایت میکنه

        بدون اینکه درک خاصی ازش داشته باشم فقط دوسداشتم اینو تکرار کنم

        یه روز صب که چشمام باز شد و شروع کردم به سپاسگذاری از خداوند و دست به قلم شدم چشمام گذاشتم روی هم شاید یک ثانیه هم طول نکشید ولی انگار لامکان و لا زمان بود اون لحظه برام

        خودمو دیدم که در حال خلق زمین و انچه که روی زمین هست و آب روانی که انگار من داشتم جریانش مینداختم و خلقش میکردم

        خودمو دیدم بعد از خلق زمین

        انگار نور بودم انگار خدا بودم انگار وصل بودیم بهم

        نمیدونم میتونم با کلمات حس خودمو بگم یا نه ولی من بودم خدا بودم

        دیدم که بهم اجازه هبوط داد هیچ وقت نمیتونم این لحظه رو فراموش کنم و همین الانم اشک شوق تو چشمام جم شده

        ذوقی که موقع اجازه هبوط داشتم حسش میکنم دقیقا مثل کودکی که میخواد یه چیز جدیدی تجربه کنه و چشماش داره برق میزنه برا انجامش حسش اونجوری بود

        اره من خودمو دیدم که اومدم زمین و من شدم جانشین اون که به واسطه من خودشو تجربه کنه

        خدایا سپاسگذارم ازت بابت این آگاهی و ازت میخوام منو از هدایت شدگان قرار بدی

        ممنونم بابت کامنت زیبای علی آقا و شما دوست عزیز که باغث مرور این آگاهیها شد

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
      • -
        سیدعلی خوشدل گفته:
        مدت عضویت: 2633 روز

        سلام به وحید عزیز و دوست داشتنی

        ممنونم که انرژی و زمان گذاشتی و به کامنتم پاسخ دادی

        چه قدر نگرشش عجله نکردن و ندویدن مسئله مهمیه که حداقل من داخلش ضعیفم

        میدونی آدم بسیار زود عادت میکنه به اینکه در زندگیش در حال تکاپو باشه و از طرفی رشد و میل به کمال همه دلش می خواد سرعتت رو ببری بالا تر ولی باید بدونی تا کجا ادامه بدی که نفس نبره

        خیلی ارزشمنده که در حال آرامش همیشه باشی

        من خودم سالیان سال سعی کردم آرامش رو بیشتر داشته باشم ولی به نظرم بخشی هست که توش باید واقعا به شکل بسیار قوی تر عمل کنم

        یک مرز باریکه بین رها بودن و تنبلی نکردن

        یه مرز باریکه بین حرس نزدن و کار نکردن!

        میدونی همه رو باید دقیق و صحیح مثل یک کولیس هعی بهتر و بهتر بفهمی و لذت ببری

        خلاصه منم باید برم چهار کیسه نخ خودم رو بخرم و سعی نکنم به فکر کامیون نخ باشم

        الان شرایطم خیلی عالیه ولی باید یادم باشه که حتما باید 4 کیسه نخ 5 تا بشه!

        اگر نشه مشکل از منه

        خیلی بابت انرژیت سپاس گزارم و برات آرزوی ارزشمندی های فراوان دارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 56 رای:
        • -
          وحید ربانی گفته:
          مدت عضویت: 1473 روز

          سلام مجدد علی عزیز

          خیلی خیلی خوشحال شدم بابت جوابت‌و‌اینکه‌گفتی همه چی الان ردیف و‌خوبه خدارا بینهایت مرتبه شکر

          تو‌دقیقا به‌نکته بسیار بسیار مهمی اشاره کردی مرز بسیار باریکی هست بین عجله نکردن و‌تنبلی و بین عجله کردن و اینکه ما با تمرکز فکری کاری را اسون تر‌و‌راحت تر با توکل به خدا انجام بدیم من میخواهم بهت بگم این‌مرز دقیقا همون‌مرز شرک هست که‌ خیلی مخفیه

          من باورهایی که برای خودم تکرار میکنم را حتما باید نمونه‌واقعی و‌منطقیش را درک‌کنم و الا نمیتونم اون باور را بپذیرم

          شما با ارامش برای خودت مثال پیدا کن اول از خودت جاهایی که عجله کردی و‌نتیجه اصلا مورد رضایت نشد و اگر عجله نمیکردی نتیجه‌واقعا عالی میشد

          مثال هایی از اطرافیان که عجله کردن‌و‌نتیجه های عالی را خراب کردن

          و‌مثال هایی از قران که چقدر برای صابرین اهمیت غایل شده و‌حتی کسانی که به رزق به غیر حساب میرسند صابرین هست

          صبر به معنی استقامت کردن‌و‌زجر کشیدن‌نیست صبر یعنی امید داریم به نتیجه میرسیم ولی با لذت بردن

          من‌همیشه به خدا میگم خدایا قدم کوچیک‌ها و‌اسون‌ها و‌راحت ها را من بر‌میدارم‌قدم‌بزرگ ها مال تو من حالش ندارم اصلا لذت بردنه مال من کار سختها مال تو

          تو‌ربی من که بنده هستم‌بقول استاد شغل ما بندگی خداونده اما نه بنده بیچاره بنده ای که اگر بنده شد کلید گنجها بهش داده میشه هرچی خواست جور میشه …

          قدمهای من اینه که عاشق عکاسی هستم از محصولاتم‌عکس بگیرم ، قدم‌من اینه که عاشق فروشم و‌فقط خودم با مشتری ها حرف میزنم البته در اینده انشا الله سایت فروشگاهیم ، قدم من خلاصه کلام لذت بردن از کاری هست که عاشقشم نه‌ کاری که باهاش حال نمیکنم

          من کاری که دوست دارم را میکنم الباقی کارها با خدا مشتری پیدا کردن و تبلیغ کردن با خدا پول جور کردنم با خدا

          من فقط قدم های کوچک خودما بر میدارم تازه همین قدم کوچیک ها را هم میگم بهم بگو همینها را هم نمیدونم اصلا من هیچی نمیدونم همش تو‌بگو و‌میگه اسون هم‌میگه یک‌روز میگه برو تو‌ چمن ها بخواب لذت ببر یک‌روز میگه برو کارخانه یک سری بزن یک‌روز میگه امروز باید بری 4 کیسه نخ بیاری هر‌روز یک‌چیزی میگه دیگه به همین به همین سادگی من فقط ادامه میدم علی جون‌ادامه دادن ادامه دادن ادامه دادن و‌ادامه دادن

          اون‌وقت یک حسابدار برام میاد که مو را از ماست میکشه چنان دقتی داره که کامپیوتر کم‌میاره در مقابلش

          میاد همه کارهایی که من حالش نداشتم انجام بدهم انجام میده به حسابداره وابسته نمیشم ها !!! خداشاهده دیروز گفت‌بعد از سه سال دیگه‌میخواهم‌برم گفتم هیچ اشکالی نداره حتی یک‌کلمه نگفتم چرا ؟ چون‌میدونم‌دلیلش را و‌دلیلیش اثبات قانون بدون‌تغییر خداوند هست ، به ایشون که بسیار انسان شریف و عالی هست گفتم فقط دو سه‌روز‌ ، کارهای‌اصلی را به خانم ….. اموزش بدید گفت مگه اون‌حسابداری بلده گفتم بله بلده حالا اون خانم کجا بود ؟!؟ من دنبال کارگر بودم هرچی تبلیغ میزدم برای نیروی اقا هیچ کس نمیومد منم یک‌روز بهم الهام شد بزن‌نیروی‌خانم از قضا یک‌خانم بسیار عالی اومد برای کار همه گفتن وسط این‌اقا ها سخته این چه کاریه منم فقط لبخند میزدم میگفتم مسیر درسته چون‌خدا گفته (البته به خودم نه به دیگران) از قضا زمانی که‌اون‌خانم میخواست فرم پر کنه مدرک تحصیلیش نوشت‌خسابداری من که روحم‌هم‌خبر‌نداشت خسابدارم میخواهذ بره ولی ببین هشت ماه قبل خدا بواسطه پیدا نشدن نیزوی اقا منا مجبور میکنه برای اولین بار تو عمرم خانم استخدام کنم و بعد اینجوری ….

          خلاصه اینکه‌داداش گلم همه چیز توحیده و‌خدا هست ما عجله نداریم اون منبع اگاهی کل هست باید با اون‌هماهنگ بشیم و با عجله نمیشه با اون‌هماهنگ‌شد

          اگه‌کلام‌قران عظیم ترین باورها باشه میشه عمر زیاد با سلامتی کامل هم داشت کی گفته قرار 80 سالگی بمیریم !؟؟ چرا نشه مثل نوح 1000 سال عمر کنیم !؟ حالا وقتی هم مردیم حالا در هر سنی خدای اون جهان هم که‌همین رب العالمین عشق خودمونه تازه اون طرف تضاد‌ هم‌نیست‌مثل جهان مادی پس ما ابدی هستیم همه چیز فراوانه همه چیز‌زیاده و‌این جمله تاکیدی نیست این‌یک حقیقت است پس در مقابل این همه فراوانی عجله معنی نمیده کسی عجله داره که کمبود باور کنه

          مایی که باور داریم‌همه چیز هست عجله بی معنی است

          وقتی فرعون دنبال موسی و‌یارانش میکنه یک‌جایی یاران موسی به موسی گفتن ما ( در چنگال فرعونیان ) گرفتار شدیم !

          قالَ کَلّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدینِ

          (موسی) گفت: «چنین نیست! یقیناً پروردگارم با من است، بزودی مرا هدایت خواهد کرد!» شعرا / 62

          همه چیز همین هدایت هست ، ثروت سلامتی شادی خوشبختی همه چیز با این هدایت هست چون خداوند منشا همه نعمت ها است

          خدایا شکرت بابت اگاهی هایی که هر‌روز‌و‌هر‌روز برای ما بیشتر و‌بیشتر میکنی خدایا شکرت

          زندگی خیلی زیبا و‌قشنگه لذت میبریم و قدم های کوچک خودمون را با عشق بر میداریم اصلا زور نمیزنیم ریلکس و علی بی غم و در کنار این قدم ها به همه خواسته هامونم لاجرم میرسیم انشا الله چون‌اومدیم به این‌دنیا که به خواسته هامون برسیم

          موفق باشی دوست عزیزم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 73 رای:
          • -
            مصطفی شاه محمدی گفته:
            مدت عضویت: 1166 روز

            وحید عزیز امروز روز فوق العاده عالی و بسیار خوبه

            که من هدایت شدم

            به خوندن کامنتهای فوق العاده عالی زیبا و پر از درس و آگاهی شما دوست عزیز و نازنین .

            بینهایت سپاسگزارم که این کامنتهای فوق العاده رو برای علی عزیز و نازنین نوشتی و منهم هدایت شدم به خوندن اینهمه درس و آگاهی و ایمان و باور

            من تحسینت میکنم و تبریک میگم که فوق العاده هستی و فوق العاده نوشتی .

            نوشته هات پر از درس ، آگاهی ، ایمان و باور ناب و خالصه .

            و چنان با عشق و انرژی و ایمان و باور نوشتی که به دلم نشست .

            با تمام وجودم درکشون کردم ، باورشون کردم و بمن درس و آگاهی داد ‌ وایمان و باورهای منو قویتر و محکم تر کرد .

            و چراغهای این مسیر زیبا رو که توش هستم و دارم از این مسیر لذت میبرن روشن و روشنتر کرد .

            آفرین دست مریزاد دوست خوبم ، تحسینت میکنم که به چنین باورهای خوب و عالی و فوق العاده ای رسیدی و با ایمان و باور قوی حرکت میکنی و با آرامشی که بدست آوردی ، ما رو هم دعوت به آرامش میکنی ، تا از این مسیر بینهایت زیبا لذت ببریم .

            من بینهایت تحسینت میکنم و سپاسگزارم که عالی و ناب و خالص و با عشق و انرژی نوشتی و نوشتهات با جون و دل من بازی میکنه و به دلم نشست و تا مغز و استخوانم جذب شد .

            وحید عزیز سپاسگزارم که دستی از دستان خدا هستی برای هدایت من به سوی خوشبختی ، سلامتی ، پول ، ثروت ، فراوانی ، نور، عشق ، انرژی ، زیبائی و خوبی

            سپاسگزارم وحید عزیز

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
          • -
            فاطمه ربیعی گفته:
            مدت عضویت: 1426 روز

            سلام به دوست عزیزم اقای ربانی

            خیلی لذت بردم ازکامنت فوق العادت عالی بود

            این که همه چیز توحیده و‌خدا هست ما عجله نداریم اون منبع اگاهی کل هست باید با اون‌هماهنگ بشیم و با عجله نمیشه با اون‌هماهنگ‌شد…دقیقا باارامش میتونیم بهش وصل بشیم ووقتی بهش وصل میشیم به همه چی دسترسی پیداخواهیم کرد عجله وحرص ونگرانی معنایی ندارد وقتی یه خدایی به این قشنگی و عادل و بی نهایت داریم تموم شد دیگه

            سپاسگزارم ازشما به نکته های خیلی خوبی اشاره کردی

            درپناه الله موفق و شادو پیروز باشی

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            سپیده آقایاری گفته:
            مدت عضویت: 1376 روز

            سلام به آقا وحید عزیز

            چقدر کیف کردم از این دیدگاه و درک درست در مورد عجله نکردن و لذت بردن و بندگی کردن. انگار خداوند با من صحبت کرد از طریق نوشته زیبای شما. اصلا چیزی که خانواده عباسمنش رو متفاوت میکنه همینه که ما همیشه به هم آرامش میدیم. نه مثل جمعهای دیگه که همیشه صحبت کمبوده. اینجا حرف از بکش تا کشته نشی نیست، اینجا حرف از بدو تا تموم نشده نیست، اینجا حرف از عجله کن تا عقب نمونی نیست. اینجا همیشه حرف از ایمان و صبر و توکل و آرامشه. این جمع واقعا نعمته.

            ممنونم بابت این کامنت فوق العاده

            موفق باشید و پاینده

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
          • -
            ام البنین بیگدلی فر گفته:
            مدت عضویت: 3077 روز

            سلام آقا وحید عزیز

            از خوندن کامنتتون لذت بردم ، این حد از درک و باور و ایمانتون به قانون و این مسیر الهى رو تحسین میکنم بخصوص آنجا که میگید (همه چیز فراوانه همه چیز‌زیاده و‌این جمله تاکیدی نیست این‌یک حقیقت است ). امیدوارم من هم در مورد باور فراوانى به این اطمینان و یقین برسم ، باور فراوانى یکسرى جاها پاشنه آشیلم هست .

            عاشق این آیه (قالَ کَلّا ۖ إِنَّ مَعِیَ رَبّی سَیَهدینِ ) هستم ، چقدر حضرت موسى قشنگ میگن خدا با من است . گاهى در بعضى مسائل از این آیه کمک میگیرم تا آرامشم رو حفظ کنم .

            از کامنت زیبا و سرشار از آگاهیتون ممنونم و بهترینها رو براتون آرزو میکنم.

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              وحید ربانی گفته:
              مدت عضویت: 1473 روز

              سلام ام البنین عزیز دوست خوبم

              ممنونم از پاسخ شما و‌سپاسگزارم‌از محبت شما به مطالب من

              باور فراوانی و یا هر باور‌دیگه ای را اگر خواستید‌ریشه دار و عمیق در خودتون نهادینه کنید باید نمونه های واقعیش را پیدا کنید و‌ببینید تا این ذهن منطقی مهر تایید بر‌روش‌بزنه وقتی ذهن منطقی عزیز ما تاییدش کرد‌این باور دیگه بعنوان یک‌کدی که‌عمل میکند پذیرفته میشود نه صرفا کلام و‌نوشته

              در مورد باور فراوانی من هم مثل شما‌پاشنه اشیلم‌هست و خیلی خیلی خیلی باید روش کار کنم منم اول این راه زیبا هستم ولی به لطف خدا و اینترنتی که موجوده ما خیلی راحت میتونیم مثال پیدا کنیم از باور فراوانی در‌زندگی روزمره هم مثال های عالی از قران این‌کلام الهی و‌ هم مثال های دنیای زیبای الان

              در مورد‌قران این‌ایه به من‌ خیلی خیلی کمک کرد

              وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ إِلَّا یَعْلَمُهَا

              ایه 59 سوره انعام

              و هیچ برگی از درخت نمی‌افتد مگر آنکه او آگاه است

              شما در طول روز فقط در یک‌مسیر بسیار کوتاه ببینید چند‌تا برگ وجود‌داره ؟ ایا میتونید بشمارید ؟ ایا کسی قادره بشماره ؟ الله اکبر همین یک موضوع را اگر درک‌کنیم کار حله حالا تمام این برگها در دفتر علم و اگاهی خداوند مکتوبه الله اکبر از اسمان ها از گسترش هستی که‌در هر 25 صدم ثانیه 500 هزار کیلومتر بر وسعت هستی و‌کیهان اضافه میشه یعنی فاصله زمین تا ماه فقط در یک پلک‌بر‌هم‌زدن

              اینها قسمتی از فراوان و عظمت و بزرگی افرینش خداونده وقتی اینها را ببینیم متوجه میشیم که ثروت ثروت‌مندترین افراد جهانم در مقابل این عظمت اصلا دیده نمیشه میزان انرژی که از خورشید ازاد میشه در یک‌پلک‌بر‌هم‌زدن‌بقدری زیاده که من با ماشین حساب فوق کامپیوتری هم نتونستم صفرهاش در بیارم

              ما باید قدرت خداوند باور کنیم همه چیز اونه قدرت اونه خدایا شکرت عظیم ترین باور فراوانی دقت در نعمت های خداونده هر جا نگاه کنید فراوانی هست خدایا شکرت سپاسگزارم از خداوند

              این قدرت عظیم حمایت گر ما است بهترین حامی بهترین هادی و بهترین انگیزه برای پیشرفت ما است فقط باید ببینیم درک‌کنیم

              موفق باشید دوست عزیزم

              ثروتمند و‌شاد در‌پناه رب العالمین باشید

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
          • -
            طیبه گفته:
            مدت عضویت: 3599 روز

            سلام آقا وحید عزیز

            از خوندن کامنت تون اشک ریختم

            چه زیبا گفتید که خدا هر لحظه در کنار ماست و داستان حضرت موسی که گفتید, باعث لرزیدن من شد

            که خدای من تو چقدر بزرگی

            سالها است که یک احساس سنگینی در قلب و روح و جسمم حس میکردم و همیشه خسته بودم و نمی‌دونستم دلیلش چی هست تا اینکه مدتی هست آروم شدم و سبک بال .

            و الان میفهمم که چرا این قدر الان آروم هستم ، چون کارم رو به خدای خودم سپردم .وای خدای من و خدایم چه زیبا نقشش را انجام می دهد و من هر لحظه هزاران بار ازش تشکر میکنم

            آقا وحید می دونی چیه ؟ تازگی خدا خیلی باهام حرف میزنه ، حتی در مورد کارهای کوچیک مثلا اینکه چه لباسی بپوشم ، امروز می خواستم برم بازار و یک لباس بهاره پوشیدم و وقتی رفتم تو راه پله یه باد کوچیکی بهم خورد و با خودم گفتم هوا سرده برم لباس عوض کنم ، در رو باز کردم و به سمت کمد رفتم و هنوز به کمد نرسیده بودم که با خودم گفتم خدا بهم گفته این لباس رو بپوشم و حتما انتخاب خوبیه و باورت میشه با یک آرامش خاصی برگشتم و با همون لباس راهی بازار شدم و دقیقا دیدم این لباس برای امروز بهترین انتخاب بوده

            و هر روز خدا به من میگه چی کار کنم و هر زمان گوش کردم بهترین انتخاب بوده

            ممنون بابت کامنت زیبات

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
        • -
          طیبه گفته:
          مدت عضویت: 3599 روز

          سید علی عزیز

          سلام

          همیشه تو کامنت ها منتظر کامنت شما هستم و چقدر خوشحالم که کامنت شمارو در این فایل خوندم

          کامنت اول تو‌ چند بار خواندم هنوز کامل متوجه نشدم برای همین در کامنت اصلی ننوشتم

          ولی تو این کامنت نکته ای نظرم رو جلب کرد که خواستم برای خودم تاکید کنم که بعداً که تونستم کامنت های خودم رو بخونم به این کامنتم برسم و بدونم مسیر موفقیتم چی بود

          مرز باریک بین آرامش و عمل نکردن..

          من قبلاً هیچ اقدامی نمی کردم در جهت رشد مالی و شغلی خودم و همیشه میگفتم خدا باید انجام بده و همیشه منتظر بودم .تا اینکه مدتی هست که 22 روز هست که فهمیدم باید اقدام کنی ، چه اقدامی ؟ اقدامی که خدا بهت میگه و خدا چه زیبا هر روز و هر لحظه به من میگه چی کار کنم تا رشد کنم به خصوص رشد مالی و‌شغلی

          عدد های شبیه به هم مثل این عدد در کامنت برای من همیشه یک‌حس خوب رو میده من عدد 22 رو خیلی دوست دارم و الان هم به فال نیک می گیرم و‌منتظر اتفاقات عالی هستم

          موفق باشی برادر عزیز

          مشتاق دیدن شما در زمان و مکان الهی هستم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        آزاده کاکاوندی گفته:
        مدت عضویت: 1452 روز

        سلام ب وحید عزیز

        پسر تو چقد توحیدی هستی واقعا تحسینت کردم از درکت از قانون و توحیدی بودنت خیلی لذت بردم کامنتت واقعا پرمحتوا بود نتونستم برات کامنت نزارم

        انقل قشنگ و واضح همه چیو بیان کردی که افتخار کردم بهت و کلی درس مهم برام داشت

        اونجایی ک گفتی عجله نداریم ما خدای بزرگو داریم ک یارو یاور ماست وگفتی

        ما همین الان خوشبخت ترینیم چون‌خداوند به ما ویزای اقامتی این‌دنیای زیبا را داده پس لذت میبریم قدم به قدم اون راه را به ما نشون میده همونطور که مریم‌خانم تنیس بلد نبود‌ولی الان مثل یک قهرمان بازی میکند

        گفتی وقتی پولی نداشتم بار زیاد و جنس زیاد بخرم خدا گفت از پول اندکی ک داری خودم جنس میاوردم با ماشین ولی آرامشم را حفظ کردم و وقتی ارامش پیدا کردم تازه یک چیزهایی فهمیدم که 15 سال بود نمیدونستم یک دریچه هایی از سود جلوم باز شد که هیچ وقت‌نمیدیدمشون این ایه قران چقدر بهم انرژی میده

        کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ

        چه بسیار شده که گروهی اندک به یاری خدا بر سپاهی بسیار غالب آمده، و خدا با صابران است

        برای خدا همه چی اسونه و راحت و ما با ایمانمون متصل میشیم به اون قدرت بینهایت پس هیچ عجله ای نداریم

        واقعا نمیدونم چطور حسمو بیان کنم خیلی واضح پاسخ دادید و انگار خدا با من از زبان شما حرف زد

        بازم سپاسگزارم ازت

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
        • -
          وحید ربانی گفته:
          مدت عضویت: 1473 روز

          سلام بر آزاده عزیز

          خیلی ممنون و سپاسگزارم ازت از اینکه پاسخ به کامنت من نوشتی

          میدونی هرچقدر پیش میری هرچقدر بیشتر میفهمی هرچقدر بیشتر درک‌میکنی هر چقدر بیشتر با مسایل مختلف بر خورد میکنی هرچقدر بیشتر تجربه کسب میکنی هرچقدر به درک‌و معنی باطنی قران پی‌میبری و‌حتی هرچقدر بیشتر علم را و‌منطق‌را‌میبینی به یک‌اصل میرسیم مول این که همه خیابان ها همه کوچه ها همه اتوبون ها همه همش به یک‌نقطه میرسه و‌اون‌نقطه توحید‌و‌خداونده وقتی قران میخونی همه جا این‌ادرس درست را میده که همه اون‌ کسایی که موفق شدند از این ادرس استفاده کردند

          تو این مسیر زیبا خیلی وقتها باید در گوشت را بگیری چیزی نشنوی و ففط بزاری از قلبت اون هدایتت کنه ولی بقول استاد بعد از یک‌مدت خیلی خوب میفهمی چه ادرسی درسه چه ادرسی غلط

          موفق باشی دوست خوبم برات ارزوی بهترین هدایت ها را از خداوند دارم

          باید پارو نزد ‌وا داد ، باید دل را به دریا زد به هر جا برد بدون ساحل همون جا است

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        پاکیزه بارکزی گفته:
        مدت عضویت: 839 روز

        سلام دوست عزیز وحید عزیز ایمان تان نسبت به خدا تحسینننننننننننننن میکنم عالی عمل کردی

        چقدر خواندن کمنت تان برایم حس عالی داد خصوصا آنجا که گفتین عجله نکنن ما در هیچ مسابقه یی نیستیم نه از کسی پیش هستم نه از کسی عقب هستیم ما در مسابقه تک نفره هستیم و همین که در این دنیا هستیم خداوند را باید هزارم مرتبه شکرگذار باشیم خدایااااااااا شکرت ما برنده هستیم ما برنده به دنیا آمدیم وقتی که به این دنیا اجازه ورود و تجربه خودمان را پیدا کردیم همان جا برنده شدیم و چقدر خوشحال بودیم که میتوانیم خودمان را تجربه کنیم برنده شدیم و وقتی به این دنیا آمدیم یاد مان رفت که بازی هست جدی گرفتیم و عجله کردیم و یادمان رفت که ما برای لذت آمدیم

        لبخند خدا شامل هر لحظه زنده گی تان دوست خوبم

        خدایا شکرت چقدر حال و احساسم عالی شد

        خدایااااااااااااااااا شکرت که هستی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        مصطفی شاه محمدی گفته:
        مدت عضویت: 1166 روز

        وحید عزیز سلام

        درود و سپاس بیکران

        چقدر از خوندن کامنت فوق العاده تو که برای علی عزیز نوشتی لذت بردم .

        بینهایت تو کامنت زیبای شما ایمان و باور موج میزد .

        من از خوندن کلمه کلمه نوشتهات لذت بردم و تحسین کردم و سپاسگزاری میکنم که این کامنت فوق العاده رو با عشق و انرژی برای سید علی خوشدل و ثروتمند و با اراده و قدرتمندداستان ما نوشتی و به اشتراک گذاشتی و چه نکات ارزشمندی رو یادآوری کردی .

        از صمیم قلبم و از اعماق وحودم تحسینت میکنم و تبریک میگم و سپاسگزارم که فوق العاده ای دوست خوب و نازنینم .

        نکات عالی و طلائی نوشته بودی بینهایت سپاسگزارم

        آرزوی بهترینها برات دارم و امیدوارم همیشه با اقتدار در اوج قله موفقیت و رسیدن به خواسته هات باشی .

        در پناه الله یکتا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      زهرا نظام الدینی گفته:
      مدت عضویت: 2402 روز

      سلام سیدجان، پسر موفق مکتب توحید،

      امروز دو تا اتفاق جالب افتاد؛ یکی اینکه صبح تو ذهنم گذشت که سید علی خوشدل کجاست؟ چرا خبری ازش نیست؟ حتما داره با موفقیت‌هاش غوغا می‌کنه! بعدش گفتم که کاش از خودش خبر می‌داد، درسته که او با همت خودش موفق شده؛ اما نباید اینجا رو فراموش کنه، اینجا مثل خونهٔ پدریه، باید به بالاترین مرحله موفقیت هم که رسیدیم، معرفت کنیم و یه دلمون همیشه تو خونه پدری باشه. (برام سؤال شد که چرا اعلان پیام‌هات که توی حل مسایل می‌ذاشتی، برای من ایمیل نشده؟؟؟؟!) خلاصه این موضوع اول بود که امشب به ایمیل که سر زدم و اسم سیدعلی خوشدل رو دیدم خوشحال شدم و گفتم حتمااااا این پیغامی برای منه، چون من در خواست داده بودم. (من شاید بی‌اغراق هر روز تو و موفقیت‌هات رو به یاد خودم میارم تا باور کنم که می‌شه)

      موضوع دوم که کامنتت خیلی بهم جواب داد، مسئله‌ای بود که بعدازظهری اتفاق افتاد؛ برای تعمیر گوشی موبایلم با دخترم و دوستم رفتیم پاساژ چهارسو. گوشی رو دادم که اپل آیدی‌ش رو درست کنند که تکنسینه دست به هر کجاست می‌ذاشت یه ایرادی داشت، خلاصه شک داشتم که بشه براش کاری کرد. دخترم رفت یکی دو مدل گوشی دید و گفت مامان بخر. من هم می‌خواستم اگه قراره گوشی بخرم بهترین گوشی رو بخرم و هم اینکه هزینه خرید اونچه می‌خواستم رو نداشتم و هزینهٔ پایین‌ترش رو هم نداشتم و بابد قرض می‌گرفتم. از دخترم اصرار که قرض کن و بخر و از من اصرار پیش خدا که اجازه نده قانون رو زیر پا بذارم، یا همین رو درست کن یا تا ما می‌رویم ناهار بخوریم و بیایم خودت پول خرید یه گوشی رو به حسابم بریز (نمی‌خواستم از آسمون خدا برام پول نازل کنه، خودش قبلا نشونه‌هایی رو فرستاده بود که من یقین داشتم فقط و فقط دست خودش تو کاره و می‌خواد بگه غمت نباشه من هستم و می‌گفتم اگه اون پروژه رو که خودت فرستادی، پولش الان واریز بشه من نقد یه گوشی خوب می‌خرم) خلاصه ناهار خوردیم و اومدیم سراغ گوشی که در کمال تعجب دیدم درست شده و آبدیت هم شده و فراتر از تصورم داره روتین کار می‌کنه، خوشحال شدم که قانون رو نشکوندم تا پیش خودم سرافکنده بشم، اما بهم بر خورده بود که چرا هنوز از لحاظ مالی تکونی نخوردم( البته ناشکریه اگه بگم تکون نخوردم، من تقریبا این قدر زندگی‌م روون و روتین شده و این‌قدر نشانه از زمین و زمان برام می‌رسد و این قدر سطح زندگی‌م بالا رفته که گاهی فکر می‌کنم مستقیم تو بهشت زندگی می‌کنم) اما هنوز تکون مالی دلخواه که زندگی رو زیر و رو کنه، حاصل نشده. )

      انگار چون جلوی دخترم خجالت کشیده بودم، وقتی دیدم پدرش بدون درگیرشدن با این مباحث میلیارد داره در میاره و من هنوز نتونستم تغییر مالی دلخواهم رو بدهم، یه خورده هم شیطان داشت وسوسم می‌کرد. نماز خوندم، بعد از نماز گفتم امشب تو ستاره قطبیم هیچی نمی‌نویسم، فقط می‌گم: خدایا حساب مالی من نباید خالی باشه، دیگه بقیه‌ش رو خودت می‌دونی، با شکرگزاری بی‌شکرگزاری با عمل بی‌عمل، من دیگه هیچی سرم نمی‌شه، الا و لابد باید به سرعت این اتفاق بیفته. حسم اصلا حس خواهش کردن نبود، تقاضا نبود، دعا نبود، یه درخواست قاطعانه به کائنات بود. حتی عصبانی هم نبودم، فقط می‌دونستم باید این اتفاق بیفته. نمازم که تموم شد، کامنت شما رو دیدم.

      یه تکه‌هایی‌ش لرزه بر تنم نشوند: اینکه ان مع العسر یسری.

      اما یه چیزی رو متوجه شدم؛ قانون شوخی‌بردار نیست، رفیق فاب خدا هم باشی، بابد قانون رو رعایت کنی و قانون یعنی اگه ایده‌ای بهت شد، شب و روز نشناسی، غذا نتونی بخوری نه که تعلل کنی، تازه بخواهی از آسمون یه چیزی برات نازل بشه. قانون یعنی اینکه چشمت دنبال دست هیچ کس نباشه، قانون یعنی عمل، عمل، عمل.

      قانون یعنی حتی اگه نمی‌دونی چه کار باید انجام بدی، طرف خودت رو کامل انجام بدی.

      قانون یعنی تعهد، یعنی محکم به دخترت بگی من بمیرم هم گوشی قسطی و قرضی نمی‌خرم، گوشی دکمه‌ای دست می‌گیرم، حتی از رفتن به سایت و شنیدن فایل‌ها و … دست می‌کشم اما گوشی قرضی نمی‌گیرم، شک نمی‌کنم که اکه خدا بخواد می‌شه، شک نمی‌کنم که مشتری رو باید خدا بفرسته، نشونه‌هاش رو هم که فرستاده پس به یقین اوضاع تغییر خواهد کرد. شک نمی‌کنم که زندگی رو خودم خلق می‌کنم و اگه برای امسالت یه پروژه با فلان هزینه مشخص رو در نظر گرفتی که اصلاااااا دور از ذهن نیست، پس پاشو، کارهای طرف خودت رو انجام بده و منتظر باش، تا خدا کارهای طرف خودش رو انجام بده.

      خلاصه اومدم، خوندم، درس‌ها رو یادم اومد و قراره من هم زیر همین کامنت شما تعهد چهل روزه بدم و جریمهٔ یک روز انجام ندادنش هم پیاده‌روی صبح تا نقطه مورد نظره که حدودا سه کیلومتر می‌شه؛ خیلی نیست؛ اما پیاده‌روی صبح‌ها برای من خیلی سخته و‌ سوار نشدن تاکسی تحت هیچ شرایطی. (پیاده و با اتوبوس یا مترو می‌ری سر کار) این کار هم تقریبا برای من خیلی سخته، صبح سر کار رفتن هم سخته، چه برسه با مترو برم)

      و اما تعهدهام؛ (رد پا)

      1. هر شب به مدت شش ماه یک ربع مدیر مدرسه جلال رو حفظ می‌کنم و یک ربع یادداشت می‌کنم. (این سمت من، سمت خدا رو میام می‌گم)

      2. هر روز (حداقل پنجاه صفحه کلیدر رو بخونم) (کتابی که الان تو دستمه) به مدت 40 شب.

      3. ایدهٔ هدیه‌های نفیس که بهم الهام شد، قسمت طرف من این بود که سی آیه در مورد رزق و باورهاش بیرون بیاورم که هنوز پنج آیه تازه بدون انتخاب جملهٔ مناسب بررسی کردم. پس هر روز بدون استثنا (ان‌شاءالله) حتی اگه سنگ از آسمون بیاد، باید روی قرآن کار کنم.

      4. روزی نیم‌ساعت دقیق ورزش (بدون احتساب پیاده‌روی)

      5. روزی حداقل یک ساعت روی ثروت 1 کار کنم و اگه می‌خوام از بقیه مطالب سایت یا بقیه کامنت‌ها استفاده کنم، تایم جدایی بذارم.

      این برنامه تقریبا 4 ساعت ازم زمان می‌بره (دو ساعت خودشناسی، دو ساعت کسب مهارت در حد توانم) البته هندل کردن این زمان با کار اداره و پروژه‌های توی خانه و کارهای خانه کاریه که واقعا جهاد اکبر می‌خواد و باید مدیریتش رو بسپارم دست خدا.

      تمام برنامه‌ها غیر از مورد اول که شش‌ماهه است، دورهٔ چهل روزه است.

      راستی سیدجان،

      هر روز نگاه به آسمون می‌کنم و همون جملهٔ تو رو به خدا می‌گم:

      «مشتی، مشتری رو خودت بفرست»

      حس و حالم حس و حال اولین روزهای تغییر شماست که توی یه کامنت توضیح داده بودی.

      کامنت الانت هم بهانه‌ای شد که خودم رو حلاجی کنم و یه برنامهٔ منسجم‌ برای خودم بنویسم. این دو دو تای من بود، اما قدم بر می‌دارم به امید دو دوتای خدا که چهار تا نمی‌شه، هزارتا می‌شه.

      خوش بدرخشی!

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 52 رای:
      • -
        سیدعلی خوشدل گفته:
        مدت عضویت: 2633 روز

        سلااام به بانو نظام الدینی عزیز

        به به

        ماشالله خیلی ممنونم بابت این همه انرژی و پاسخ بسیار ارزشمندی که به من دادین

        من یه نکته خیلی ساده رو دوست دارم بگم و فک می کنم خیلی مهمه!

        من سالیان سال هست که دارم روی خودم کار می کنم و همزمان با خیلی از بچه ها شروع کردم و که میشناختمشون و رفیق بودیم ولی خیلی برام جذابه تعداد بسیار معدودی تونستن ادامه بدن و از طرفی هنوزم با استادن در کمال ناباوری بخشی از بچه ها هستن که اسم استاد رو میاد میگن جمعش کن بابا!

        کسی که دوره شرکت کرده بود و مدت زیادی هم رو خودش کار کرده بود!!

        توقع ما انسان ها با درک مفاهم قانون بالا میره و دوست داریم خواسته هامون بلافاصله عملی بشه ولی اصلا هیچ درکی با کلمه الخیر فی ما وقع و خواسته های قبلی نداریم!

        من همون آدمی بودم که دلم آزادی زمانی و مکانی می خواست و می خواست با یک کوله دنیارو زیر پا بزارم!

        پس اگر درگیر این کار شراکتی میشدم نمی تونستم به خواسته ام برسم

        پس اون خواسته عمیق مانع رسیدن به موفقیت شد گرچه که حس 4 ماهم خوب بود!

        پس این الخیر فی ما وقع

        نکته دوم حس می کنم واقعا به حجم فایل گوش دادن نیست بحث همینه که چه قدر ما در همین مواردی که مثل مسئله دختر خوشگل و نازنین شما مواجه میشیم چه واکنشی نشون میدیم

        حتی واکنش عصبانیت که نههههههه من هرگز قرض نمی کنم هم غلطه و شمارو دور می کنه از فراکنس

        همه باید شرایط دخترتون رو در نظر بگیرین و هم شرایط خودتون

        یعنی : دخترم منم خیلی دوست دارن که گوشی تهیه کنم ولی ترجیه می دم وقتی اینکارو بکنم که حس کنم کامل مال خودمه- چون اگر شکست نگم آخ!!!

        من واقعا به خودم این تحسین رو میگم که در کنار آموزه های استاد همیشه یک درک بیشت رو یک درک عمیق تر به مسائل کلامی استفاده اضافه کردم

        برای همین من قید کردم تو تمرین درک مفهومی ! به فایل گوش دادن اصلا نیست به خدا قسم که من ستاره قطبی رو بیش تر از 2 ماه ننوشتم و اصلا کلا ننوشتم

        ولی فهمیدم باید جوری باشه که بتونم بخش زیادی از روزم رو درگیر فهمیدن قانون باشم نه اینکه الکی بخندم بگه هاهاهاها چه قدر خدای من رزاق است !

        من دیروز پمپ بنزین بودم کارتم موجودی نداشت و حواسم نبود که این کارتی که دستمه پول توش نیست و گفتم طبق عادت پرش کن باک رو

        بعد که خواستم حساب کنم 50 درهم کم داشتم – خیلی مودبانه گفتم آقا اجازه میدین من 5 دقیقه برم اونجا بایستم پول منتقل کنم؟

        بنده خدا بلاخره متوجه شدم و 15 دقیقه من منتظر بودم ولی موفق نشدم پول منتقل کنم و دست بر قضا پرداختی من خورد به خطای بانکی و هنوز که هنوزه از دیروز ظهر واریزی آنی نیومده!

        من یاد گرفتم اینجا ها درس برای تو هست پس چشاتو واکن و آماده یادگیری باش

        گفتم خب پس دیگه وقتشه از ماشین های بنزنی خدافظی کنم و تمرکزم رو بزارم روی ماشین های الکتریکی ! وقتشه تسلا بخوام

        من خیلی ساده تعهد دادم گفتم براتون میرم نقد میارم

        گفت تا 1.5 ساعت نیاین ریپورت میدیم.

        منم گفتم راست میگه حتما وظیفشه در قبال کارفرماش درست عمل کنه.

        و بنده خدا از ماشین عکس گرفت شمارمو گرفت و من با آرامش رفتم و برگشتم.

        منم با آرامش رفتم و تو راه همینطور سوره رحمان رو می خوندم و اصلا ذهنم درگیرش نبود و در کمتر از 40 دقیقه – بازم قید می کنم بدون عجله که آی بدووو و … برگشتم بقیشو دادم

        و با بنده خدا یه خوش بشی کردم و خدافظ!

        حالا آی چرا اینطوری شد خدایا

        چرا اونطوری شد مگه من چه فرکانسی فرستادم

        حتی ریپورتم می کرد مهم نبود

        حتی از اماراتم دیپورت میشدم به خاطر 40 درهم مهم نیست!

        مهم اینه که من نترسم از موقعیت ها و درک کنم شرایطم چیه!

        الان من 2.5 ساله پروژه انجام ندادم و الان حس می کنم باید انجام بدم دال بر این نیست که پروژه دیگه نباید انجام بدم

        من فهمیدم باید تکاملم در ارتباط با مشتری اینجا گسترش بدم و بفهمم مخاطب انگلیسی چه برخوردی داره

        اصلا یعنی چی

        مثلا فهمیدم پرداخت چند تیکه تو کار ما میشه milestone payments

        خب همین باعث میشه اگر با یک مشتری خواستم صحبت کنم بگم در ضمن مایل استون پیمنت هم اوکیه ها

        من این تضاد رو خوردم که از الان حتی بگیم برای 200 سال دیگه که من خواستم ماشین بهتر و بهتر بخرم این عامل باشه که تسلا رو انتخاب کنم!

        اگر شما امروز اون گوشی رو به زور خریده بودی سفر رویایی فردات رو هرگز نمیدیی!

        هر رفتار امروز ما بذری هست برای آینده ما

        و به قرآن ناراحت نیستم که این روزا شرایطم بالا پایین

        من تعهد انفاق 20 درصدیم رو به خدا دارم

        زندگیمو می کنم و کیف می کنم و شب از خستگی کار می خوابم که کامل میفهمم عبادته

        گاهی اوقات اونقدر مادی گرا میشیم که یادمون میره شب مردی جات تو قبره ها!

        من یکی از چیزهای که دوست دارم حتما استاد لطفا بیشتر روش وقت بزارن مبحث آخرته!

        من میبینم خیلی از بچه ها واقعا آخرت رو فراموش کردن و این تیکه قرآن رو درش رو بستن

        باید بدونیم میمیرم!

        پس عجله نباید بکنیم و خیلییییی آراااام لذت ببریم هر تلاش و کوششی در این دنیا جهت رشد روح ماست و گرنه که این جسم خوراک مور و ملخ میشه! و خودش خودش رو بعد از مرگ می خوره و تخریب می کنه!

        یعنی ما از الان یه سری باکتری تو بدنمون آماده داریم که منتظرن بمیریم بسم الله بگم شروع کنن!

        واقعا من عاشق این زندگیم که در حلقه صالحینم

        دوستان خوبی دارم که هر روز به دیدگاه هام پاسخ میدن و یادآور میشن که چه قدر میشه ارزش خلق کرد

        خیلی زیاد سپاس گزارم

        و چهره زیباتون هم بسیار انرژی بی نظیری گرفتم براتون آرزوی موفقیت در پروژه هاتون دارم

        و یادتون باشه سیدحسین عباس منش هم باشید باز هم باید مهارت هاتون شاهکار باشه برای کار! حتی تموم شد کل مهارت ها تو زمینتون

        وقتشه مهارت خلق کنین!

        خیلی مخلصیم یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 39 رای:
        • -
          سمانه سادات گفته:
          مدت عضویت: 1000 روز

          سلام بر دوست عزیزم سید علی که هم اسم برادرم هست و اینجا از خدا میخوام برادر عزیزم سید علی رضا را هدایت کنه

          من خودم وقتی که نتیجه میگیرم خیلی دوست دارم بنویسم تا اینکه بدون نتیجه باشم

          بسیار لذت بردم از نتایج فوق‌العاده تون این اولین کامنتی هست که من از شما خوندم و جز افرادی شدین که با کامنتتون به من ایمیل فرستاده بشه

          خدا رو شکر که با همسر نازنینتون مهاجرت کردین و چقدر من شما را تحسین میکنم و چه دید وسیعی دارین که گفتین من باید روزی یک ساعت در کارهای خانه کار کنم و فرار نکنم و منم در مسئولیت زندگی کمک کنم واقعا خوشدل بودن لایق شماهست

          همون طور که من هم تو دوره بینظیر دوره شیوه حل مسائل زندگی هستم از همون اول چند بار جلسه دوم را نوشتم و بار هر بار نوشتن به این مسئله می‌رسیدم که روابطم باید خوب بشه و با این وجود بچه هام تمام انرژی منو میگیرن و بعضی موقعا به خدا میگفتم خدایا من دیگه نمی‌دونم چیکار کنم در مقابل این بچه ها و همش میگفتم خدا یا کمک کن (البته که تمام کارهایی هست که من با آنها داشتم و حالا اونها با من دارن و من از رفتار اونها دارم اذیت میشم) و چون تا حالا نه کاری داشتم و نه درآمد فقط دنبال این بودم که بشین تمرینها را بنویس و بفهمم که به چی علاقه دارن و مسئله ام را پیدا کنم و بچه ها نمیزاشتن و این از دید من بود و جوری بود که باید تمرکز داشته باشی برای جواب سوالها تا یه کم بچه ها بامن حرف میزدند یا باهم دعوا میکردند من تمام تمرکزم به هم می‌ریخت ولی آخر نوشتم و حتی اینو بگم که من چون میخواستم همش بشینم و فایل گوش کنم و بنویسم باعث شد دختر بزرگم نسبت به سایت حس خوبی نداشته باشه و حتی به من هم میگه گوش نکن چون وقتی میشینی با ما رفتار خوبی نداری چرا ندارم چون تا میخواستم فایل گوش کنم با من حرف میزدند یا میخواستم جواب سوال ها را بدم بازهم نمیشد و این باعث می‌شد من بهم بریزم از اینکه برا خودم وقت نداشتم ولی چه درس‌هایی من تو این مدت گرفتم چه کارهای عملی که من کردم

          جالبه خواسته و هدف من در هر دو بهبود روابط بود و کار کردن روی خودم و همش هم همینو از خدا میخواستم تا اینکه چند روز پیش بهش نگاه کردم دیدم من قدم برداشتم البته آرام آرام و باخواندن کامنت دوستان مخصوصا سعیده جان عزیز عقل کل که سمانه اگه تو هنوز کار و شغل و درآمدی نداری اول باید مسئله روابط را درست کنی

          اول باید اگه سه بار در روز در مقابل بچه ها کم میاری و عصبی میشی یا بلند حرف میزنی روز بعد دوتاش کن و من جوری بود که اوایل میخواستم کلا نباشه واین مربوط بود به کمال طلبی من که خودم را سرزنش میکردم و حتی میخواستم از بچه هام دور بشم فرار از حل مسئله بود در صورتی که به این اصل رسیدم که من نباید فرار کنم بلکه بیام یه جور دیگه نگاه کنم اینکه برا بچه هام وقت بزارم و اگه می‌خوام رو خودم کار کنم خوابم را کم کنم و دیدگاه شما را که خواندم تکانی بود برای من دو روز ساعت پنج و نیم بیدار میشم و پیاده روی میرم در صورتی که من خانه مون دوقدمی رودخانه زاینده رود هست و من استفاده نمی‌کردم کی من ! وهمش میگفتم چرا من برا خودم وقت ندارم چرا باید همش تو خانه باشم و چرا ها دیگه و اینکه استاد گفتند کارهای کوچکی که میکنید ازشون لذت ببرین و اینکه در مقابل بچه ها آرام باشم و اینکه عجله نکنم و هر روز خودم را با یه حرکت تحسین میکنم و به خودم میگم ببین سید علی گفت نتایج زمانی هست که تو عمل کنی و اینکه فقط بخواهی گوش کنی و عملت کم باشه هیچ فایده ای نداره در واقع مواجه شدن با مسائلی هست که ما چه واکنشی نسبت به انها نشان میدیم این اصل

          اینه که من با بهبود روابطم مهارت خلق میکنم

          سپاس از شما با کامنت عالی تون که باعث شد من به خودم بیام و نکات ارزشمندتون استفاده کنم

          در پناه الله خدا همیشه موفق باشین

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
          • -
            سیدعلی خوشدل گفته:
            مدت عضویت: 2633 روز

            سلام به دوست مهربانم سمانه بانو عزیز

            دلم نیومد این پیام زیبارو بی پاسخ بزارم!

            یه حقیقتی که وجود داره اینه که ما باید همیشه در تلاش باشیم که روی پر از خوبی و زیبای دیگران رو برانگیخته کنیم نه اینکه از ذات و وجودشون اعراض کنیم!

            اعراض یعنی از صفات بدشون دوری کنیم و به صفات خوبشون تمرکز کنیم!

            تربیت فرزند شاید یکی از سخت ترین کارهایی باشه ( در باور خیلی ها ولی میتونه نباشه) که پدر مادر ها باهش دست و پنجه نرم می کنن

            این داستان رابطه مستقیم داره با همون عزت نفس در روابط و میزان دوستی که با آدم ها داریم

            خیلی وقت ها اطرفانیامون ممکنه عصبانی باشن ممکنه از مسائلی ناراحت بشن که اصلا مهم نیست و ما درکی ازشون نداشته باشیم!

            ولی من فهمیدم خیلی وقت ها شما میتونین خیلی از مسائل رو با نگرش صحیح حل کنین

            ایمان منجر به عمل صالح میشه

            شما باید خوب باشین و خوبی رو نشر بدین با عملتون

            اگر بچه سر صدا میکنه

            اگر بچه ناراحت میش

            اگر بچه هر رفتاری نشون میده ابزار مدیریتش وجود داره و اون ایجاد آرامش در محیط هست

            بچه لذت میبره از اینکه بتونه سلطه طلبی کنی پس این سلطه طلبی رو وقتی به دست میاره که ببینه با گریه و سر صدا میتونه شمارو بهم بریزه

            این مصداق برای تمام آدم هاست!

            وقتی محمد رسول رو میگن ما تو رو می کشین و اون میگه شما با خدایانتان و من با خدایم و حتی ذره ای پلک نمی زنه این انرژی طرف مقابل رو می ترسونه که به جایی متصله حتما!

            وقتی کسی شکمبه گوسفند روی سر مبارکش میریزه و به دنبال اون فرد میره و ….

            داستان های زیادی که شنیدم این رفتار قوی ترین رفتار برای درمانه خیلی از مسائله

            خیلی وقتی ما غافلیم که هرچیزی که تجربه می کنیم در زندگیمون خروجی رفتار ما هستش و صرفا تمرین کردن و نشستن خیلی از مسائل رو حل نمی کنه!

            من همیشه به خودم گفتم باور صرفا و صرفا وقتی که همه کم میارن باعث میشه تو کم نیاری!

            ولی باعث نمیشه تو بشینی و به خواسته هات برسی!

            فقط یک رفتار شیمیایی هست که به شما کمک می کنه عملکرد بهتری داشته باشین و وقتی که دنیا بر عدالت سوار باشه منطقا عملکرد بهتری پشت سر هم و کار غلط نکردن پشت سرهم میشه موفقیت

            خیلی تعریفش سادس و نیاز به فرمول بالا و پایین نداره!

            من خیلی وقتی آدم ها سعی کردن به باورهام توهین کنن و یا برخورد بکنن همیشه گفتم درست میگی عزیزم

            خودت چه طوری؟

            میای یه بازی بکنیم

            نظرت چیه یه دوری بزنیم

            چه هوای خوبیه حاجی!!

            یعنی شما باید همیشه کاری بکنین که آدم ها به شما احساس نزدیکی بکنن و همین احساس نزدیکی باعث میشه رفتار صحیح اونا بر انگیخته بشه

            مطمئن باشین هر مسئله ای که هست راه حلی توش وجود داره

            فقط قضیه پول و …. نیست

            مسئله شما اگر کودک یا خانوادتونه باورهاتون رو توی این زمینه قوی کنین نه چیز های که براتون مهم نیست و شاید عمل کردنشم تغییری براتون ایجاد نکنه

            براتون آرزوی خوشبختی و خوشنوودی توئم با آرامش بی نهایت دارم دوست خوبم

            خدا همیشه به بندگان خوبش از روی لطف و کرم نگاه می کنه و شما هم یکی از خوبانین

            موفق باشید

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 18 رای:
            • -
              سمانه سادات گفته:
              مدت عضویت: 1000 روز

              سلام به علی آقا دوست عزیزم

              من ازتون سوال داشتم ممنون میشم اگه پاسخ بدین

              تا چند روز پیش من خیلی خیلی خوب رو خودم و روابطم کار میکردم تا اینکه به تضادی برخوردم اون هم دختر 12 سالمه

              فصل امتحانات هست از اول سال من باهاش صحبت کردم که از همان اول درسهات را بخون و کتاب اضافیت را کار کن که آخر سال به مشکل بر نخوری و من دخترم را رهاش کردم گفتم که دیگه باید رو پاخودش باشه و بتونه که وظیفه داره درس بخونه تا موفق بشه

              دخترم از اون دسته ای هست که یه کار باید چند هزار بار بگی چرا چند بار چون حتی زمان های هم شده هیچی نگفتم مثلاً تمیز کردن اتاقش یا مسواک زدنش یا خمام رفتنش یا درس خوندش ….. و دیدم هفته ها گذشته و انجام نداده و کارهایی که می‌کنه خواب زیاد ، کارتون و فیلم دیدن

              خوب این دختر من الگویی شده برای دختر کوچیکم

              تا اینکه چند روز پیش متوجه شدم تو ریاضی مشکل داره و حتی با اینکه معلم خصوصی گرفته بودم قبلاً براش و همین نمونه سوالها را باهاش کار کرده که دقیقا دوباره همونها را مشکل داشت و من اگه خودم میخواستم باهاش کار کنم باید خودم یاد می‌گرفتم و بعد بهش یاد میدادم

              خوب اینجا من دوتا سوال دارم

              اول اینکه رها کردم و نتیجه اون شد ضعیف بودن تو ریاضی و اینکه کارهایی که باید انجام بده را نمیده و اینکه باید آب و غذا و همه کارهاش را براش انجام بدم ( اینجا خوب از یه طرف میگم خوب اشکال نداره اون دخترته تو مادری از یه طرف که بیشتر بهش فکر میکنم میگم خوب تو همه این کارها را بکن اول که تنبل میشه (که هست )دوم رو پاخودش نمیتونه باشه سوم عادت می‌کنه که کرده و فقط هر جا باشه دستور میده و باعث شده رفتار خوبی با هیچ کس نداشته باشه و حتی زمانی که من خوشحالم نعمتها را میگم ذوق میکنم خیلی قشنگ میگه خوب حالا که چی و این باعث شده که روابط خوبی نداشته باشیم

              دوما الگوی برای دختر دوم

              و در واقع اگه ازش تعریف کنی و قشنکیهاش را بکی میگه نه من بینیم بزرگه همه چیم خوبه ولی این نه و بخاطر این هست که دختر خواهرم بینیش را عمل کرده و حسادت داره به اون من واقعا موندم از هر راهی که برم جواب سوالی می‌کنه و با هیچ کس برخورد خوبی نداره از یه طرفی میگم بزار هر کاری دوست داره بکنه چون خودش هم میگه من هر کاری دوست داشته باشم را می‌خوام بکنم

              اینجا اینو پرسیدم چون بهم جواب داده بودین

              ولی یه چیز دیگه هم بگم یه شب از اون شبها که من عمل میکردم به کارهایی که باید بکنم رفتم پیش دوتاشون باهم خندیدم و وقتم را براشون گذاشتم که همین دخترم به من گفت ممنون که اومدی و خوشحال بود

              موفق و سربلند و ثروتمند باشید

              بازهم تشکر میکنم از اینکه به سوالم پاسخ میدین و حتی شاید برای بقیه هم مفید باشه

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              سمانه سادات گفته:
              مدت عضویت: 1000 روز

              سلام به دوست عالیم سید علی جان

              دوست داشتم در بهترین حال ممکن براتون کامنت بزارم

              شما بینظیرین شما فوق‌العاده هستین سپاس از لطفتون که برام کامنت گذاشتین بهترین هدیه را بهم دادین

              چقدر عالی هدایتم کردین

              چقدر عالی راه را بهم نشون دادین

              چقدر عالی بهم کلید دادین

              هر روز میخونم تا با تمام گوشت و پوست استخوانم درک کنم لمس کنم و چیزی که خیلی مهمه عمل کنم

              سید علی جان از روزی که کامنتتون را خوندم همیشه تو ذهنم مرور میکنم دنبال راه حل میگردم

              جاده خاکی میرم ولی دوباره برمی‌گردم

              تمام اینا را که گفتین من قشنگ حس کردم چون عین واقعیت

              و من فهمیدم که اگه برای بچه هام وقت بزارم البته نه تمام وقتم را میتونم آرامتر باشم ولی اگه بخوام ازشون فرار کنم نه تنها خودم آرام نیستم بلکه اونا هم آرام نیستن و واقعا مهارت میخواد اینکه با سه نفر آدم پنج ساله ، دوازده ساله و 44 ساله بخوای زندگی کنی و به مهارت برسی واقعا جهاد اکبری میخواد

              من دیشب از دست همسرم ناراحت شدم چرا چون سه نفری رفتیم پیاده‌روی ولی من دوچرخه برداشتم چون خیلی دوست دارم تا اینکه من از دخترم و همسرم دور شدم آخه دوچرخه سواری مثل پیاده روی آرام نیست باید رکاب بزنی ومن هم که غرقه طبیعت و درخت و هوای خوب دو تا خانم دوچرخه سوار شدم متوجه مسیر نشدم و حتی گفتم خوب میرم و برمی‌گردم و حتما بین راه میبینمشون تا اینکه همسرم ناراحت شده و به خاطر یکسری افکار در مورد من به دخترم حرفهایی که نباید میزد را تو این زمان زد و چند باری که تماس گرفتم دخترم جواب میداد نگو ایشون ناراحت بود بالاخره همدیگه را پیدا کردیم ولی دخترم حال خوبی نداشت من این خیلی منو ناراحت کرد و بهشون گفتم ازاین به بعد هر چی میخوای به من بگی زمانی که تنها هستی بگو و نجوا ها شروع شد تو باید جدا بشی این آدم همینه همش میخواد این حرفها را بزنه دخترت چه گناهی داره از حالا یا این حرفها اعصابش خورد بشه تا اینکه از خدا کمک خواستم و در مقابلش سجده کردم و فقط چیزی که دریافت کردم گفت همه چیز دست خداست اونه که همه چیز را خلق می‌کنه اونکه از دل تو خبر داره اونه که راه را بهت نشون میده

              تمام شد و صبح رفتم پیاده‌روی و همسرم که بیدار شد براش صبحانه درست کردم جالبه بازهم برخورد خوب نداشت و رفتن ولی من گفتم به خدا برگرده و برگشتند و صبحانه را خوردن و رفتن

              علی آقا واقعا همه چیز دست ماست همه چیز

              از دعای قشنگتون که برام کردین هم تشکر میکنم

              خدا همیشه به بندگان خویش از روی لطف و کرم نگاه میکنه و من شما و همه عزیزانی که اینجا هستن جز خوبان خدا هستیم

              خدا رو شکر یکی از خوبان خدا هستم

              سید علی جان موفق و سربلند و ثروتمند باشی در کنار همسر نازنینتون

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
            • -
              نرگس یوسفی گفته:
              مدت عضویت: 1815 روز

              سلام سید علی عزیز

              عادله جون قشنگم خوبه؟سلام منو بهش برسونین

              خیلی وقت بود که سراغ خوندن کامنتا نیومده بودم وچقدر خوشحالم که اومدن دوباره من مصادف شده با فعالیت مجددشما.

              خیلی ازخوندن کامنتتون انرژی گرفتم،بغض کردم،به فکر فرو رفتم،امیدوارشدم وخلاصه کلی احساسای خوب ومتفاوتو تجربه کردم.واین باعث شد که بعد از مدتها بیام وکامنت بزارم وبهتون یادآور بشم که کسایی مثل شما که میتونن با نوشتن کامنت،حال خیلی از هم قدمیاشونو خوب کنن،اینکارو حتما انجام بدن.چون دعای خیر ماها بدرقه راهتون میشه.

              من الان در یکی از به ظاهر سخترین مراحل شغلیم به سرمیبرم.دو روزه از کاری که توش به شدت مهارت داشتم وبه تنهایی اندازه 3نفر بهترین کار خودمو انجام میدادم بخاطر بی احترامی مدیر عاملم،ترک کردم.

              کاری که تازه با افزایش حقوقم موافقت شده بود ولی به شدت روش تسلط داشتم.ولی چون حرف استاد همیشه آویزه گوشم بود که هر کاری که خیلی سخت بود یا استرسش زیاد بود،قطعا اون کار کار درستی نیست ایندفعه روبروی ترسام وایسادم وبااینکه نمی دونم چی در انتظارمه،اون محیط وادمای قدرنشناسو،ترک کردم ومطمئنم که الخیر فی ما وقع.

              ممنونم که برام انرژی مثبت میفرستین .چون قطعا بهترینا درانتظارمه

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
          • -
            مریم گفته:
            مدت عضویت: 919 روز

            به نام الله مهربان

            سلام ب استاد عزیزم مریمم مهربان و دوستان همفرکانسی ام

            سلام ب شما سمانه عزیزم ک من دقیقا شرایط شما رو دارم و از خداوند خواستم منو هدایت کنن.

            و خداوند منو ب سمت کامنت شما هدایت کردن

            خدایا سپاسگزارم خدایا شکر

            واقعا درکتون میکنم منم مسئولیت بچهام کامل با خودم هست و از اونجایی ک در روز اصلا نمیتونم بشینم و فایل ها رو ببینم ب قولی منم گاهی عصبی میشم ک خدایا خسته شدم کاش میشد ی نفر پیدا بشه از بچها نگهداری کنه اما قبلش من باید بتونم درآمد کسب کنم. من قبلا شاغل بودم و برای بچهام مجبور ب ترک کارم شدم ک از بچها مراقبت کنم. بعد آموزش بورس و بازار کریپتو رو تهیه کردم و با شرایط سخت سعی کردم کار کنم اما واقعا بچهام نمیذارن حتی مدتی شب تا صبح کار میکردم ک باعث میشد اصلا توی روز خسته و کسل باشم و نتیجه خوبی نداشت مجبور شدم اون رو هم رها کردم. دوستم گفت بیا کار کراتین مو گفتم خب این خوبه من هر روز بتونم میرم اما باورتون میشه چون این کار از صب تا عصر ادم رو درگیر میکنه نتونستم کار کنم چون کسی نیست بچها رو بذارم پیششون.

            گفتم مشکل از عزت نفسم هست و دوره استاد رو تهیه کردم اما بچهام دیگ حساس شدن پسر کوچکم یا گوشی رو از من میگیره یا لپ تاپ رو اجازه نمیده من اون تایم رو تمرکز بذارم گوش کنم.

            همیشه دنبال الگویی بودم شبیه خودم مادری با شرایط خودم ک بدونم یک مادر چطور باید موفق بشه پس

            و خداوند مهربان ک مرا هدایت کرد اینجا و توی کامنت زیبای شما من خوندم «روابط »

            آه خدای من قربونت برم ک اینقدر زیبا هدایت میکنی

            پس من هم ابتدا باید روی روابطم کار کنم

            رابطه من با بچهام با افراد دور و برم و از کامنت اقای خوشدل و اقا وحید دوستان خوبم متوجه شدم اینقدر عجله نکنم .

            خداوند در زمان و مکان مناسب خودش مرا قرار میده تا ب آرزوهایم برسم.

            خدایا شکرت بابت آگاهی های نابی ک امشب دریافت کردم.

            خدایا

            خودت مرا هدایت کن و در مسیر درست قرار بده دلها رو نرم کن

            خدای مهربانم معبود بی همتایم با تمام وجودم ازت سپاسگزارم ک چون تو خدایی دارم.

            سمانه عزیزم لطفا از نتایجتون و راه حلهاتون بذارید واقعا سپاسگزارم نمیدونید چقدر احساس خوب گرفتم و خوشحالم ک کامنت زیباتون رو دیدم‌ ‌.

            از استاد عزیزم مریم دوست داشتنی ام و بقیه دوستان و بچهای سایت هم سپاسگزارم.

            بی نهایت ممنون

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
            • -
              سمانه سادات گفته:
              مدت عضویت: 1000 روز

              سلام بر ماریا عزیزم دوست و مادر مهربانم

              سپاس از لطفت که کامنت گذاشتی برام

              دقیقا همینه زمانی که وارد سایت شدم اولش شور و اشتیاق داشتم و همه چیز عالی بود و زمانی که به یه تضاد برخوردم رفتار همسرم با من تازه فهمیدم که کجای کارم اینکه ایشون را رها کردم البته تا حدودی از لحاظ ذهنی چون همش یا درگیر ذهنی داشتم یا زبانی و خیلی بهم کمک کرد در مورد بچه ها اینکه به جایی رسیدم که چرا من فقط باید آشپزی خانه داری بچه داری …. بکنم اصلا یه موقع بود به خودم میگفتم اینا وظیفه منه اینا را حتما من باید انجام بدم یا اصلا مگه نباید بچه ها رو پا خودشون باشن کارهاشون را بکن تا وابسته به من نباشن یا تنبل میشن

              تا اینکه دیدم من هر چی از بچه ها فرار کنم و کارهاشون را یادشون ندم بیشتر به مسئله بر میخورم و چیزی حل نمیشه و حتی دختر کوچیکم از جمله بچه های هست که فقط میخواد تجربه کسب کنه و خودش همه کارهاش را انجام بده البته نه غذا خوردن و اینا بلکه کارهای متفرقه وهمش امر و نهی میکردم و دوست داشتم و البته دارم که غذاش را خودش بخوره ، لباس خودش بپوشه ، مسواک بزنه و…. که آرام آرام با بازی کردن باید بهش یاد بدم

              و چقدر اینکه من دنبال راه حل بودم و به این راه حل رسیدم بهتر پیش می‌ره تا اینکه میگفتم باید رها شون کنم تا همه چیز را یاد بگیرن

              انشاالله که تونسته باشم اصل مطلب را گفته باشم

              ماریا عزیزم بهترین مادر دنیا بهترین ها را برات از خدا میخوام چون لایق بهترین ها هستی

              میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        سمانه جان صوفی گفته:
        مدت عضویت: 1909 روز

        سلام زهرا جانِ عزیزم.

        این کامنت، اولین کامنتی هست که ازت خوندم و عاشقت شدم.

        چقدر قشنگ نوشتی.

        چقدر قشنگ با خدا گفتگو کردی.

        در حقیقت اول هدایت شدم به خوندن کامنت علی آقای خوشدل، بعد هدایت شدم به کامنتِ شما.

        یه جوری نوشتی که حس کردم یکی از عزیزانم، یکی از آشناهام داره صحبت میکنه و میشنوم حرفاشو.

        چهره ی زیبات هم شبیه یکی از دوستان عزیز دلمه، اینم مزید بر علت که سریع رفتم تو پروفایلت، داستان اشناییت با سایت رو خوندم، قسمت ایمیل بهم وقتی کامنت میذاری رو فعال کردم و رفتم سراغ ردپاهات تو قسمت دانلودی تا بیشتر بخونم کامنت هاتو…

        چند تا کامنت خوندم ازت و اومدم همین جا که باهات آشنا شدم بهت بگم:

        دوستت دارم

        خیلی ارزشمندی

        خیلی برات آرزوی بهترین ها رو دارم از خدا، هر چی که خواسته ی قلبیِ خودته

        تو آغوش خدا باشی

        ماچ به روی ماهت که ازش آرامش، حسِ خوب و عشق منتقل میشه بهم.

        خدا رو شکر برای همه چیز

        خدا رو شکر برای همیشه

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
        • -
          زهرا نظام الدینی گفته:
          مدت عضویت: 2402 روز

          سمانه عزیزم

          ممنونتم بابت این محبتی که بی‌منت از زبان شما خوبان جاری می‌شه.

          صبح چشم که باز کردم پیام پرمحبتت به ذوقم آورد، بلافاصله تو دفتر شکرگزاری خدا رو بابت وجود این سایت که مثل یه خونه همه ما رو دور هم جمع کرده، و وجود عزیزانی مثل تو خدا رو شکر کردم، از نکات مثبتت تو دفترم نوشتم (بعد از این فایل‌های آخری استاد، سعی می‌کنم هر نکته مثبتی رو که می‌بینم همان لحظه یادداشت کنم تا فراموش نکنم) توی دفترم نوشتم که این دختر زیبا، سمانه مهربان، چه سخاوتمندانه مهر می‌ورزد و چه راحت نکات زیبا رو تحسین می‌کنه و چه شجاعه که اینجاست تا زندگی‌ش رو تغییر بده و چه لحن گرم و صمیمانه‌ای داره و چه با خودش در صلحه که دیگران رو این‌قدر زیبا می‌بینه و … .

          به قول آقای خوشدل خدا رو شکر می‌کنم که در جمع صالحین قرار گرفتم.

          همه ما که اینجاییم بوی خدا رو می‌دیم و برای همینه که دل‌هامون به هم نزدیک می‌شه.

          برات بهترین‌ها رو آرزو می‌کنم.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
          • -
            سمانه جان صوفی گفته:
            مدت عضویت: 1909 روز

            سلام زهرا جانِ عزیزم.

            خیلی ازت ممنونم برای محبت و نظر لطفت نسبت به من.

            خیلی خوشحالم که اینجام و با یه عالمه انسانِ خوش طینت و متمرکز روی زیبایی ها، مثلِ خودت، معاشرت می کنم.

            خیلی خوشحالم که خوندن و نوشتن کامنت رو جدی شروع کردم. چقدر برام حس خوب میاره هر بار که وارد این کلاسِ درس میشم.

            امروز هدایت شدم بنویسم درباره تمرین ستاره قطبی.

            بیشتر میخواستم تستش کنم ببینم چقدر جواب میده.

            یکی از مواردش این بود که میخواستم امروز پاسخ از دوستان داشته باشم و مطمئن بودم که میاد…

            عصر که پیام شما رو دیدم ذوق زده شدم، لبخند اومد روی لبام. هم بابت پاسخ شما عزیزِ دل، و هم اجابتِ خواسته ی ستاره قطبی.

            از خدا ممنونم که خلقِ خواسته مو بهم نشون داد.

            به قول استاد، اگه باورمون در راستای خواسته مون باشه خیلی سریع به خواسته مون می رسیم.

            این تمرین هم مثل بقیه، برای رشد بیشتر، نیاز به روند تکاملی داره و حتما جواب میده.

            امروز تو فکرم بود به خواسته هام میرسم یا نه، که یاد این آگاهی افتادم:

            فاصله ی بین رسیدن به خواسته ها باید با حالِ خوب پر شه، با امید.

            حواسم بود ذهنم رو کنترل کنم وابسته نشه، رها کنم تا اتفاق بیوفته…

            چندین مورد دیگه هم تیک خورد تو لیست ستاره قطبیم.

            خدا رو شکر برای محقق شدنشون.

            زهرا جان ممنونتم که انقدر زیبا در مورد من نوشتی، حتما که بخش بزرگی از این زیبایی ها از درونِ خودت هست.

            یکی از بزرگترین خواسته های قلبیم برای خودم و دیگران صلحِ درون هست.

            امیدوارم درکش کنیم و بهتر و بیشتر بهش برسیم.

            تحسینت میکنم برای دفترِ سپاس گزاری و نوشتنِ نکات مثبت …

            اینکار معجزه میکنه.

            اولیش اینه که حالِ خودِ آدم به شدت خوب میشه و خوبی ها هم میان سمتِ آدم.

            و نکته ی جذاب سپاس گزاری برام اینه که نزدیکترین و قوی ترین فرکانس به خدا سپاس گزاریه.

            سپاس گزاری بر من می افزاید.

            عاشق اینم هر چی بیشتر سپاس گزاری میکنم، دلیل برای سپاس گزاری بیشتر میاد.

            امیدوارم به خواسته های قلبیت برسی عزیزم و لحظه به لحظه رشد کنی در همه ی زمینه ها.

            امیدوارم اتصال و عشقت به خدا هر لحظه بزرگ و بزرگتر شه.

            یه چیزی به نظرم رسید که دوست دارم همینجا بنویسمش:

            تو این فایل مریم جانم، خانم شایسته ی عزیز دلم گفتن، بابت کوچکترین بهبود یا حرکت رو به جلو و رشد خوشحال باشیم و تشویق کنیم خودمونو…

            امشب سر موضوعی مرتبط با دوره قانون سلامتی، متوجه شدم اونقدر که باید و شاید سمانه رو برای تلاش و مسیر بزرگی که در حال طی کردنش هست در این دوره، تشویق نکردم…

            اینکه در کنار تمرینِ تحسینِ زیبایی ها و نکات مثبت دیگران، زیبایی ها و نکاتِ مثبتِ خودمو هم ببینم و بگم به خودم…

            تازه شروع کردم و به تک تکِ این تمرین‌هایی که استاد میدن برای بهبود خودمون امیدوارم با تمامِ قلبم.

            خودمو تحسین میکنم برای اراده ام در مسیرِ قانونِ سلامتی. امروز روز 107 از دوره قانون سلامتیه برای من با یه عالمه نتایج ریز و درشتِ خفن هم از لحاظ سلامتی جسمانی هم کاهش وزن عالی و فرم اندامی که تا حالا بهش نرسیده بودم.

            خدایا شکرت، استاد جان سپاس بیکران.

            خودمو تحسین میکنم برای اینکه امشب مخصوصا، سمانه جانم رو سرزنش نکردم…

            اینکه مهربونتر شدم با سمانه جانِ عزیزِ دلم.

            اینکه به خودم فرصت دوباره میدم برای جبران…

            اینکه صلح درونم خیلی بهتر شده.

            واکنش های سریعم یه پله بهبود پیدا کردن، از هر چند موقعیتی که واکنش سریع میدم، چند تاشو هم کنترل ذهن دارم، چند تاشو هم بعد از تحلیل متوجه اشتباهم میشم…

            خودمو تحسین میکنم که متعهدانه کامنت میخونم، کامنت مینویسم، پاسخ مینویسم با قلبم.

            خودمو تحسین میکنم که نظم دارم روی اجرای برنامه هام، کلی مینویسم برای خدا و خودم…

            امشب یه درسِ بزرگ رو هم تجربه کردم:

            وقتی میری بالای منبرِ نصیحت، که چنان کنید و چنان

            که من خیلی خوب انجام میدم کاری رو و بقیه ضعیف انجام میدن…

            انتظارش رو هم بکش که خودت هم در آزمون قرار خواهی گرفت و خواهی دید که تو هم گاهی ضعیف عمل میکنی…

            فکر کنم یه روایت از امام جعفر صادق ع باشه: اگه کسی رو منع کنی از کاری، جهان میچرخه تا همون کار برسه به خودت که تو هم انجامش دادی…

            و اونجاست که آینه جلوی آدم قرار میگیره

            و آدم خودشو میبینه که دقیقا همونکاری رو کرده که دیگران رو منع کرده بود…

            و باز هم امشب رسیدم به لزوم و اهمیت سکوت و تامل بیشتر روی خودم تا دیگری…

            خیلی تمرین میخواد تا درونم نهادینه شه سکوت کردنِ به جا، اما درست میشه، امید دارم بهتر و بهتر میشم با تمرین و تکرار…

            خدا رو شکر برای همه چیز

            خدا رو شکر برای همیشه

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        زهرا چگینی گفته:
        مدت عضویت: 885 روز

        سلام بانو

        چقدر حال دلم خوب شد با خواندن این کامنت شما. گاهی که در کامنتی می‌خواندم “به پهنای صورت اشک ریختم” با خودم میگفتم مگه چی نوشته که بخواد اشک کسی رو دربیاره¡. اما امروز وقتی سه بار کامنت شما رو از سر شوق خواندم از بده بستونی که با خدا داشتی و از تعریفی که از تعهد و عمل به قانون برای خودتان ساختی لذت بردم. چقدر رابط صمیمانه و زیبایی با خدا برقرار کرده ای. چقدر قشنگ درخواست میکنی “حسم اصلا حس خواهش کردن نبود، تقاضا نبود، دعا نبود، یه درخواست قاطعانه به کائنات بود”

        عاشقتم عزیزم. تشکر میکنم از اشتراک این حس ناب و تعهد محکم.

        آرزوی بهترین ها برای شما عزیز دل.همیشه سلامت و شاد و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
        • -
          زهرا نظام الدینی گفته:
          مدت عضویت: 2402 روز

          سلام زهراجان

          ممنون بابت انرژی مثبتی که بهم دادی. طبق عادت چشم که باز کردم اومدم سایت و با پیام پرمهر تو روبه‌رو شدم.

          روز خوبیه اون روز که در میان یه جمع خوب خوش‌ارتعاش امیدوار توحیدی چشم باز کنی.

          روزهای ورودت به سایت نشون می‌ده تازه به جمع ما پیوستی.

          خوش اومدی عزیزم به بزم توحید

          اینجا بیشترین جذب همه ما حال خوبیه که به خاطر شناخت درست خدا پیدا می‌کنیم. یه خدای واقعی که می‌شه روش حساب کرد، می‌شه نترسید و جلو رفت.

          این حال خوش به علاوهٔ تمام خوشی‌های دنیا نوش جانت ان‌شاءالله!

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        طیبه گفته:
        مدت عضویت: 3599 روز

        سلام زهرا جان

        خیلی کامنت زیبایی بود

        و تعهد داشتن به عهدی که با خدا بستی ، درهای رحمت زیادی به روت باز می‌کنه

        من هم چند بار تصمیم گرفتم که وام نگیرم ولی زدم زیر قولم ، نمی دانم چند وقت پیش یک تصمیم جدی در این زمینه گرفتم و به خودم قول دادم تحت هیچ شرایطی وام نگیرم و الان مدتی هست با اینکه واقعا نیاز داشتم و تو ذهنم اومد که برم وام بگیرم ولی نرفتم و به خدا می گفتم خودت از خزانه خودت برام درست کن و خدا چه زیبا درست کرد تا الان که 12/17 هست خدا 200 میلیون تومان پول برام واریز کرده و الان هر روز و شب در مراقبه هایم ازش تشکر میکنم و اشک میریزم

        و الان هم به فکر جابه جایی خونه هستم و همش تو ذهنم میاد که پول رو بذار تو حساب و ازش وام بگیرم ولی به خدا میگم خدا جونم خودت پول تغییر خونه رو جور کن از بهترین و راحت ترین روش

        خدایا همه چیز رو به خودت می سپارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      سعیده شهریاری گفته:
      مدت عضویت: 1290 روز

      علی آقا سلام بروی ماهت

      مرسی که نوشتی

      مثل همیشه بینظیری …

      یادم‌اومد همین‌دیشب یک بند از یکی کامنتتون‌رو برای خودم کپی کردم توی نت گوشی،انتهای همین کامنت براتون مینویسم،حتما خوندنش برای خودتون خالی از لطف نیست

      برای تموم کامنت های فوق العاده ت و برای تموم رد پاهایی که از خودت گذاشتی ازت سپاسگزارم

      ‎همه چیز با باورها حل میشه

      مهم نیست کجای، چه شکلی هستی ، تو کدوم نقطه زندگیت هستی فقط متعهد باش همه چیز برات ردیف میشه!

      منتظر فرش قرمز کسی نباش کار کن فرش کهنت رو بکن فرش سلیمان!!!روزی 20 ساعت رو خودت کار کن و منتظر نتیجه نباش!!!

      من رشد درآمدم به شکل جدی بعد از 1.5 سال روی خودم کار کردن شروع شد!‎افزایش جهشی بزرگ بعد از 2 سال 8 ماه!!!

      بابا بادمجون هم می کاری دونش 90 روز طول می کشه تبدیل به میوه بشه اونم با آبیاری مداوم و مراقبت زیاد!!!

      دیگه قرار نیست که ما بادمجون بخوریم پس حداقل 6 ماه مراقبه کن به مسیرت متعهد باش مطمعن باش نتایج خوش میاد

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 47 رای:
      • -
        سیدعلی خوشدل گفته:
        مدت عضویت: 2633 روز

        سلام به سعیده بانو عزیز

        به به دقیقا

        من واقعا لذت میبرم از این مسیر و خیلی خوشحالم که آگاهی همیشه در اختیارم قرار میگیره

        من همیشه به دوستانم خوبم میگم وقتی صحبت میکنین به حرفاتون دقت کنین خیلی وقتی از کلام خودتون بیشتر از هر کتابی یاد میگیرین!!!

        دقیقا نکته همینجاست که همیشه باید بپذیریم که گاهی اوقات در شرایط عالی کلمات شاهکاری بیان می کنیم که درمان خودمون هست اگر فقط حرف نزنینم و واقعا متعهد باشیم

        متشکرم از شما بابت یادآوری این آگاهی

        هنوز اونقدر این عادت رو توی خودم پرورش ندادم که برگردم کلام و متن خودم رو بخونم ولی حتما باید نگرش بکنم و بهش

        و این یک نشانه ارزشمند بود برای من

        براتون آرزوی سلامتی از جانت حق تعالی مهربان دارم!

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 20 رای:
    • -
      رضوان یوسفی گفته:
      مدت عضویت: 2229 روز

      به نام خدایی که با عشق گِل ما را سِرشت

      سلام سید علی عزیز و ثروتمند

      از ماجرایی که تعریف کردید مشخص است خدای مهربان میخواست یه محکم کاری های رو در کار شما ایجاد کنه، میخواست، بیشتر به ارزش کارتون پی ببرید و معهد تر باشید، در واقع واضح و روشن شما مخاطب آیه وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی هستید. در واقع این مدت تو کوره بودید که ظرف وجودی شما سفت ومحکم و براق تر شود.

      تبریک میگم این گذر از آتش رو و این ارزشی که کسب کردید.

      من شما ،شکیبا و عادله جان را تحسین می کنم.

      برنامه ای که برای 40 روزتان آماده کردید خیلی مفید و کاربردی است، من میخوام مثل شما یه 40 روز تعهد بدم.

      مررررسی سید علی جان، منتظر روزی که کنار استاد در این ساحل زیبا شما را ببینیم.

      در پناه حق روز به روز توحیدی تر و ثروتمند تر و شادتر و موفقیت تر باشید، الهی آمین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای:
      • -
        سیدعلی خوشدل گفته:
        مدت عضویت: 2633 روز

        سلام به رضوان بانوی عزیز

        خیلی سپاس گزارم که به دیدگاهم پاسخ دادین و این عبارت وَاصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی بسیار به من انرژی خوبی داد!

        آیه ای که خطاب به حضرت موسی است!

        واقعا من زندگی خودم رو مثل حضرت موسی در حال سوال کردن میبینم و همیشه دلم میخواد به سمت خزر نبی سیر کنم ولی این پرسشگر بودن

        این هیجان …

        همه و همه باعث میشد آرامش کمتر باشه و دریا همیشه طوفانی باشه

        ممنونم بابت دعای ارزشمندتون دوست خوبم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      مرضیه لقایی گفته:
      مدت عضویت: 1411 روز

      سلام به استاد عباسمنش عزیزم و مریم خانوم شایسته

      و سید علی عزیز

      من همیشه کامنت های سید میخونم. از وقتی تو فایلای گفتگو با دوستان داستان های خودشون و شکیبا و عادله عزیز رو شنیدم، همیشه پیگیرشون هستم.

      این کامنت برام خیلی معناها داشت. چون من در حال حاضر روز 36 از چله ای هستم که از بیستم فروردین شروعش کردم. به خودم چند تا تعهد دادم چون میخواستم اقدام کنم و گفتم خدایا من میدونم اگر یک قدم واقعی بردارم تو هزاران قدم برمیداری.

      همیشه فکر میکنی من که دارم فایلا رو گوش میدم. من که دارم پیش میرم ولی واقعیت اینه که همیشه میتونی بهتر اقدام کنی و بهتر پیش بری.

      تعهداتم اینا بود:

      1. هر روز ساعت 5 صبح بیدار بشم

      2. به مدت نیم ساعت ورزش یا نرمش صبحگاهی و پیاده روی داشته باشم

      3. یک فایل آموزشی از استاد گوش بدم

      (اون موقع فایلای رایگان استاد دسته باورهای ثروت ساز داشتم برای گوش دادن و البته دوره بی نظیر ارزش تضاد)

      4. انجام یک مدیتیشن

      5. من متعهد میشوم که در این 40 روز تمامی وظایف شغلی و حرفه ای که برای خودم تعریف کردم (اعم از پیگیری و به اتمام رساندن پروژه ها، یادگیری مهارت جدید و مدیریت وبسایت شرکت) را با نهایت وجدان کاری، علاقه و انگیزه انجام دهم.

      تعهدم رو امضا کردم و شروع کردم.

      نمیتونم براتون وصف کنم که در طی این 36 روز گذشته چه اتفاقاتی افتاد.

      از الهاماتی که بهم شد، از ایده ها، پروژه های ناتمامی که تمام شد، پولهایی که واریز شد، سفرهایی که رفتم، تجربه هایی که داشتم.

      با یک ایده ساده، چاپ و انتشار مقاله ای که یک سال و نیم طول کشیده بود، به جاهای خیلی خوبی رسید.

      تونستم اولین مقاله ISI خودم رو چاپ کنم و این کاری بود که سه سال طول کشید.

      مهارتم در زمینه طراحی سایت و فعالیت های وبمستری که انجام میدم بیشتر و بیشتر شد و این روند ادامه داره.

      برای اولین بار تونستم پول پس انداز کنم. یعنی برای اولین بار درآمد من بیشتر از هزینه های من شد.

      یک سفر بسیار بسیار لذتبخش و هدایت گونه داشتم به آبگرم محلات و خدا میدونه چه زیبایی هایی دیدم و چه تجربه های خوبی داشتم.

      یک سفر یک روزه داشتم به باغ گلهای اصفهان که اونجا بینهایت زیبایی دیدم. بی نهایت. یعنی یک لحظه هم از شگفتی و حال خوب من کم نشد و دلم میخواست زمان همونجا متوقف بشه انقدرررر که زیبا بود.

      به خودم گفتم اگر تا قبل از 7 اردیبهشت که تخفیف دوره حل مسائل زندگی تموم میشد، پول به حسابم واریز شد، دوره رو میخرم. و قشنگی داستان اینه که روز پنجم بیشتر از پول دوره واریزی داشتم. در حال حاضر دارم آگاهی های جلسه دوم گوش میدم.

      با ورزش صبحگاهی منظم و سبک (چون قبلا تجربه ی مدت ورزش کردن سنگین و بعد رها کردن، داشتم)، ناراحتی هایی که در جسمم داشتم حدود 70 درصد حل شد.

      تونستم ی مسائلی در زمینه سایت حل کنم که قبلا مثلا سه هفته بهش فکر میکردم و راهکاری براش نداشتم.

      در برخی موقعیت ها که بسیار منو به هم میریخت، کنترل بیشتری روی خودم و هیجاناتم داشتم و اون عکس العمل های ناخودآگاه همیشگی را نشون ندادم.

      و به اینها اضافه کنید، خیلیییی احساسات خوبی که فقط و فقط از قدم اول و عملی کردن یک تصمیم و مصمم شدن شروع شد.

      برای سید علی خوشدل یک مسیر سراسر شناخت و آگاهی و لذت آرزو میکنم و برای تمام بچه هایی که از مسیر لذت میبرند و نه از مقصد.

      این اولین کامنت من هست و قصد نداشتم کامنت بزارم ولی وقتی اینقدر معنا را دیدم، به خودم گفتم وقتشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
      • -
        سیدعلی خوشدل گفته:
        مدت عضویت: 2633 روز

        سلام به شما دوست خوبم

        تبریک میگم به اولین قدم برداشتن برای نوشتن دیدگاه داخل سایت استاد !

        احسنت به شما منم از 4 روزی که این دوره زندگی توحیدی رو شروع کردم بسیار نتایج شاهکاری داشتم که دلم می خواد فردا کامل شدش رو ثبت کنم توی سایت و خلاصه 5 روز رو بگم چون هنوز نیاز به تحقیق کامل تر دارم

        تعهد مهم ترین عملکردی هست که همه ما میتونیم انجام بدیم!

        من واقعا با اینکه خدا به من نعمات شاهکاری داده همیشه به نظرم 5 درصد چیزی که خدا بهم داده هم عمل نکردم!

        این عملگرایی خیلی مهمه

        ادامه دادن مهمه

        روزهایی که اندر خم تغییر ساده یک خط کد HTML بودم ولی الان سایت تمام اختصاصی طراحی می کنم با سرعت لود زیر 1 ثانیه!

        من همون آدمم فقط ترس هام کم شده و خاطراتاتم از نتایج موفقم در کار زیاد شده که میشه دانش و آگاهی اسمش

        شما هم با ادامه دادن و تعهد دادن خیلی نتایج بزرگی براتون ایجاد میشه!

        من در قله تمام لذت هام ایستادم و هر روز زندگی می کنم و عشق میکنم.

        بلاخره با همین ورزش و تعهد تونستم خوردن پروتئین رو هم شروع کنم در حالی که هیچ وقت فکرشو نمی کردم ماهی یک بار بخورم به خاطر عادت کودکی و نخوردن گوشت!

        همه چیز زندگی ذره ذره تغییر میکنه

        و لذت ها ذره ذره ایجاد میشه

        من میدونم هفته دیگه 6 ساعت خیلی برام سخت میشه چون واقعا کاری دیگه ندارم و اینجاست که باید باز بهبود بدم!

        قدیم با 1 هفته کار کردن سایت وردپرسی طراحی می کردم الان 3 ساعته سایت تموم شدست!

        پس 6 ساعت الان من 2 هفته قبل منه ولی بازم باید 6 ساعت رو ادامه بدم که دو هفته الانم بشه 6 ساعت سال آیندم!

        براتون آرزوی موفقیت دارم و مطمئنم به زودی نتایجتون بسیار بسیار بزرگ تر و عظیم تر میشه و از وجود خدا بیشتر و بیشتر در زندگیتون لذت می برید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 25 رای:
    • -
      مریم جوان گفته:
      مدت عضویت: 1331 روز

      سلام آقای خوشدل

      گذر از این برهه آزمون و گرفتن نتیجه بر شما مبارک که پاداشش رشد بیشتر و پیشرفت بیشتر هست

      برنامه تدوینی عالی نوشته بودید و چه اسم با مسماعی

      40 روز زندگی توحیدی

      متاسفانه من در اجرای برنامه هایم کاهل هستم باید شما رو الگو قراردهم و منم به برنامه های روزانه ام پایبند باشم

      و چه تلنگری بمن زد این جملات که طوطی وار نباشم فقط :

      باور یعنی عملکرد!

      باور یعنی انجام یک رفتار مفید.

      باور زمزمه احمقانه کودکانه نیست!

      باور یک فعل و انفعال شیمیایی در ذهن شماست که باعث میشه شیش صبح بیدار میشی دوباره نخوابی و بلند شی بشینی …

      از خدای متعال روزهای سرشار از نور براتون آرزو میکنم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 27 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1909 روز

      سلام علی آقا

      خیلی ازتون ممنونم برای نوشتن کامنت.

      خوندم و لذت بردم.

      عین یه الگوی آموزشی بود برام.

      اتفاقا خیلی خوشحال شدم که طولانی نوشتین و همچنان میتونم ادامه بدم خوندن رو.

      ممنونم که از تجربیاتِ پر از درس و نکته ی خودتون نوشتین.

      این جمله تون زنگ زد تو گوشم:

      مهم نیست چه قدر باورهای خوب داری ولی مهم اینه که چه قدر رفتار های خوب از خودت نشون میدی!

      مرسی که در مورد باورهای درست و غلط، ترمزها و … نوشتین.

      خدا رو شکر که در مسیر علاقه تون دارین حرکت میکنین و راهتون رو پیدا کردین و براش برنامه ریزی منسجم انجام میدین.

      براتون آرزوی موفقیت و خوشحالی دارم تو مسیرِ اهدافتون.

      خدا رو شکر برای همه چیز

      خدا رو شکر برای همیشه

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
    • -
      سید عظیم بساطیان گفته:
      مدت عضویت: 819 روز

      سلام بر سید علی عزیز،

      خداوند را شاکرم که به من فرصت داد ، بیام تو این سایت الهی ، بااین دوستان عزیز و بی نظیر آشنا بشم و کامنت هاشون رو بخونم و لذت ببرم.و خدا وند رو هزاران بار شاکرم برای وجود شما سید علی خوشدل خیلی خوشحالم که کامنت شما رو خوندم و خوشحال تر اینکه، دارم براتون مینویسم…کامنتتون سرشار آگاهی بود .اول از بهای دوره گفتید در حالی که ، شما می تونستید استفاده کنید ، صحبت از دستتون شد ، و گفته شد باید به خدا تکیه کنید و انسان باید مشرک نباشه، و فقط و فقط خدا راپرستش کنه ، اونم با عملش، خیلی خوشحال شدم تو کامنت قبلی گفتید مهاجرت کردم و دارم زبان انگلیسی تمرین میکنم، چقدر خوب توضیح دادید، که حجم کار مهم نیست. تکرار و دوام مهمه و ادامه دادن خوبه ، که من توش مشکل دارم و ان شالله دارم خودمو بهتر و بهتر میکنم .

      خیلی شما رو تحسین میکنم آفرین برشما … و اراده ی قوی تون ،ان شالله خداوند هدایت کنه در زمان مناسب و مکان مناسب شما رو زیارت کنیم .(البته هم استاد و هم شما رو ) خیلی دوست تون دارم .هر کجا هستید در پناه خداوندمتعال باشید .و بهترینهارو برای خودتون ، و خانم عزیزتون آرزومندم. دستتون دارم و عاشقتونم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      متینا عباسی گفته:
      مدت عضویت: 790 روز

      سلام بهتون دوست عزیز

      سپاسگزارم برای کامنت بسیار عالی ک به اشتراک گذاشتید.

      برای من چندتا کد بسیار عالی داشت

      تصمیمی که گرفتید در رابطه با 6 ساعت کار مفید روزانه، بسیار عالیه و حتما من هم ازاین روش استفاده میکنم…

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      حسن گرامی گفته:
      مدت عضویت: 1346 روز

      سلام علی جان عزیزم

      کامنتی که برامون نوشتی رو دو بار خوندم

      یکبار همون دیشب خوندم ، یکبار هم امروز

      دوست داشتم برات کامنت بنویسم و ازت تشکر کنم بابت جسارتت بابت تصمیماتی که میگیری و پاشون وای می ایستی بابت اهدافی که براشون قدم بر میداری بابت عشقی که به این مسیر الهی داری

      ازت سپاسگزارم بابت تجربه ها و اقداماتی که میکنی و برامون میای اینجا مینویسی

      علی جان تو هر تصمیمی که گرفتی حتی اگر اون تصمیم ، تصمیم اشتباهی هم بوده به قول استاد عباسمنش در دوره ی عزت نفس میگه که هیچ اشکالی نداره چون حداقلش اینه که تو تصمیمی توی زندگیت گرفتی و در جهت عملی کردنش حرکت کردی و خودِ همین حرکت کردن و عمل کردن به تصمیمات زندگی باعث میشه تصمیمات بعدی زندگی مون خیلی خیلی سریعتر و راحت بگیریم

      علی جان از اینکه میایی و درس های تصمیمات زندگیتو برامون می نویسی نمیدونی چقدر ایده های عملی خوبی میتونی به ما هم برسونی تا ما هم ازشون استفاده کنیم

      خیلی برات خوشحالم و از اینکه یک الگوی موفق توی زمینه کدنویسی مثل شما رو دارم رو خیلی خداروشکر میکنم

      عاشقتم پسر عاشقتم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      اعظم قلی زاده گفته:
      مدت عضویت: 1224 روز

      سلام آقای خوشدل عزیز

      بخاطر صداقتی که در نوشته هاتون هست شما رو تحسین میکنم از اینکه اینقدر با خودتون در صلح هستین

      این کامنت بسیار برام مفید بود

      مخصوصا درکتون راجع به باور برام لذت بخش بود .

      باور یعنی عملکرد!

      باور یعنی انجام یک رفتار مفید.

      باور زمزمه احمقانه کودکانه نیست!

      باور یک فعل و انفعال شیمیایی در ذهن شماست که باعث میشه شیش صبح بیدار میشی دوباره نخوابی و بلند شی بشینی …

      حالا که نشستی لب تاب رو دستت بگیری.

      حال که گرفتی صفحه ادیتور کدت رو باز کنی…

      و بگی خب خدایا در خدمتم !!!

      درک من اینه که

      باور همون ایمانی هست که در وجودمون شکل میگیره که عمل می‌کنیم و پایداریم.

      و از برنامه زندگی درمانی شما بسیار ایده گرفتم.سپاسگزارم ازشما

      سپاسگزارم از خداوند برای داشتن دوستان ارزشمندی مثل شما

      سلامت و پایدارباشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      محمدرضا یکتای مقدم گفته:
      مدت عضویت: 1338 روز

      سلام علی جان

      تبریک میگم بهتون که تونستین

      از توانایی هایی که خدا در وجودتون گذاشته به اندازه مداری که توش هستین عالی استفاده کنین.

      قبلا اگه ی موفقیتی از کسی می شنیدم ی احساس بدی بهم دست میداد

      ی حس خود کم بینی

      ی حس اینکه طرف توانایی خاصی داره

      طرف فرق داره

      ولی الان میفهمم که همه انسان ها توانایی خدا گونه ای دارن

      نعمت های خدا به یک میزان در اختیار همه هستش

      مهم توانایی کنترل ذهن و پیدا کردن اون قدرت خدایی در وجود آدم هست

      براتون بهترین ها رو آرزو میکنم

      و خوندن کامنت شما باور های من رو قوی تر میکنه برای ادامه مسیر و خوب زندگی کردن

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      مریم تیموری گفته:
      مدت عضویت: 3078 روز

      به خدای هدایتگر

      سلام علی جان

      الله اکبر به کلامت

      علی جان تمام نوشته هات رو با صدا و لحن خودت خوندم مثل اینکه نشستیم و حرف میزنی برامون

      الله اکبر

      از اینهمه آگاهی

      آقا اینجا خیلی خوبه

      شماها همه خوبین بچه ها

      چقدر من درس میگیرم از تک تکتون

      الهی شکر برای وجودتون

      خداروشکر به قول دوستمون خدا به ما ویزای زندگی در زمین رو داده

      ممنونم ازت علی جان الهی پر از حال خوب باشی عزیزم

      ممنونم از دوستانم ️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      آمنه آل بو طرفی گفته:
      مدت عضویت: 1832 روز

      سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربونم و دوستای عزیزم

      واقعا لذت بردم برادر عزیزم از کامنت زیبایی که نوشتید و صادقانه همه چیز را بیان کردید

      من که حالا سعادت شرکت در دوره ی 12 قدم را پیدا کردم کامنتای مفید و پر از آگاهی های ناب عالی تونو میخونم و تحسینتون میکنم که چند سال پیش به این آگاهی ها رسیدین و نتیجه این همه تمرکز و عمل کردن به این آگاهی ها خیلی براتون شیرین بوده و هست

      و از خداوند پیشرفتهای بیشتر را برای شما و همه دوستان عزیزم را خواستارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      شقایق گفته:
      مدت عضویت: 931 روز

      سلام دوست عزیز و خوش انرژی؛

      بسیار از خوندن کامنتهاتون لذت میبرم و ایمیلش برام میاد؛بقول استاد ما باید همواره روی قانون کار کنیم .این کامنتتون برای من بسیااار بجا بود چون من مدت کوتاهی ( در حد یکهفته)بود که حس میکردم دارم از قوانین دور میشم.از کجا فهمیدم؟ازونجاییکه تا دور میشم از همه چیز و همه کس میترسم و از طرف دیگه برای درآمدم نگران میشم.

      حدود یکهفته پیش بود که حساب کردم دیدم از 60 ملیون بدهی که داشتم، 20 تومنش را پرداخت کردم 10 تومنم داشت جور میشد و حدود 30 تومن دیگه کم داشتم از مشتری هم اصلا خبری نبود…اومدم گفتم خدایا من 30 تومن تا آخر ماه نیازدارم 10 تومنش با من بقیش با تو و درجا استرسم خوابید.

      تقریبا از دیماه تا الان برای یه قسمت از کارم نیاز به نیرو داشتم ولی هی خودم عقبش مینداختم وچون خیلی درونگرا هستم ازینکه هر کسی بیاد تو جمع کاریمون میترسیدم چون پرسنلم هم درونگران همه و میترسیدم نتونیم با کسی بسازیم.خلاصه که تو فکر بودم که یه آگهی بذارم تو اینستا ولی همش میترسیدم کسی رو نتونیم جذب کنیم و خب توسط اطرافیان مسخره میشدم که همش میگن تو اخلاق نداری و با کسی نمیتونی بسازی و ….البته برام مهم نیست ولی خب روی اعصاب میرن

      همون شب که با خدا حرفامو در مورد بدهی زدم و فیکس کردم(!!!) تا اومدم بخوابم دیدم یه نفر تو اینستا پیام داده که شما برای فلان کار نیرو نمیخواین؟!

      منم گفتم وای اینم مثل بقیه سریع شماره دفترو براش نوشتم گفتم هماهنگ کنه بیاد فرم پر کنه.

      بعدم گفتم برو بابا الان جوری جواب دادم که دیگه حتی پیامم نمیده بعدم خوابیدم.

      فرداش اون فرد زنگ زد نوبت مصاحبه گرفت و پس فرداش اومد و با تمام شرایطی که در نظر من بود جور درومد و تمام شرایطی که گفتمم قبول کرد البته من حتما تا مدتی باهاشون آزمایشی کار میکنم بعد قرارداد میبندم ولی اینو ازش خوشم اومد و جالبه که از همه ما هم آرومتر بود.بعد که رفت گفتم

      خدایا تو سهمتو انجام دادی اون 20 تومنشم اومد تو کار اومده نیومدم حتما خیری بوده (البته مطمئن بودم که خدا میده بهم ولی برای اینکه قبلا سر مسائل مالی استرس شدید میگرفتم وحالا بهترشدم اینو با خودم گفتم)اینکاری که برام کردی خیلی کار سختی بود از نظر خودم

      و دقیقا منم روز 21 اردیبهشت نشستم و یک تعهد سنگین 40 روزه به خودم دادم چون بازم تا آخر تیر یه سری امور مالی دارم که باید انجام میشد.(پولمم جور شده یه مقدار خیلی جزییش مونده که اونم تا آخر ماه میرسه انشالا)

      تا امروزم همه رو انجام دادم بجز یکی دوتاش که اونم واقعا وقت نکردم یکیش که جالبتره براتون میگم:

      رفتم توی قسمت دانلودهای سایت و از قسمت باورهای ثروتساز و آگاهیهای سه دوره روانشناسی ثروت ، همه رو دانلود کردم حدود 47 تا میشد اگه اشتباه نکنم و با خودم تعهد دادم روزی یکیشو بشینم درست گوش کنم و اینکارم انجام دادم اما انگار قفل شده بودم و نمیتونستم دیگه کامنت بنویسم امروز که اومدم این فایل استاد و خانم شایسته عزیزو گوش کردم و بعد کامنت شما رو خوندم دوباره و دوباره انرژی گرفتم و باورم در مورد اینکه قانون همه جا درست عمل میکنه محکمتر شد و با یه ذوقی شروع کردم به کامنت نوشتن.

      راستی؛اینکه گفتم از همه کس میترسم وقتی قانونا برام کمرنگ میشه ،همونموقع یه سؤال تو عقل کل پرسیدم که یه جایی کارداشتم ممکن بود یه نفر که سالها قبل باهاش کارمیکردم و باهم مشکل داشتیم اونجا کارم بیفته دستش و من خیلی ترسیده بودم چون تازه فهمیده بودم اونجاست،الان سؤالم تو عقل کل هست چون واقعا احساس استیصال میکردم ، ولی الان که رفتم سؤالمو خوندم خندم گرفت.البته اونجا دوستان جوابایی بهم دادن که من خیلی آروم شدم.

      آدم باید توی عمل به قوانین و توکل به خدا خیلی حواسشو جمع کنه چون واقعا در یک لحظه شرک میتونه جای توکل رو بگیره.

      برای شما دوست عزیز هم آرزوی موفقیت هر چه بیشتر و شادی و سلامتی دارم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      هلن گفته:
      مدت عضویت: 4005 روز

      سلام.

      منم به موقع خودش میام داستان زندگیمو تعریف میکنم که منم شرک ورزیدم و چقدر ضربه خوردم و هنوز هم دارم مسائل اون رو حل مزکنم.

      منم الان مث شما چسبیدم به خدا و خودم.

      دفترم برداشتم و با خودکارهای رنگی جدول کشیدم و تمرینات زرو نوشنم

      و به خودم تعهد دادم که هر روز انجام بدم.

      یکی برنامه هام مث شما قرانه.

      من یه کانال درست کردم که فقط خودم عضو اون کانالم.و روزی یه دونه ایه رو تفسیرش میخونم و بعد ضبط میکنم معنیو تفسیر ایه رو و میفرستم تو کانالم.

      این خیلی بهم کمک کرده رشد کنم.

      دیگه اینکه هر روز یه فایل استاد گوش کنم یا بنویسم.

      و هر روز یه دیدگاه بزارم.

      و تمرین ستاره قطبی که هر روز انجام میدم.

      و میدانم اگه نظم داشته باشم در برنامه هام حتما موفق میشم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      محمد پور محمد گفته:
      مدت عضویت: 1414 روز

      سلام به همه دوستان و سید عزیز

      چقدر زیبا و متین نوشتی لذت بردم از معلومات و تجاربت و عملگراییت سپاس گزارم بابت این حجم از درایت و تفکری که به خرج دادی تویه زندگیت تحسین میکنم این حس جسارت‌و شجاعتت رو دوست عزیز

      چقدر نتایج‌عالی رقم‌زدی

      تبریک میگم‌این مهاجرتت رو که یکی از رویاهای من هم هست زندگی در امارات

      این حجم از کنترل ذهن فوق العاده هست و اینگه هرروز بهتر بهتر میشی

      ودرس هایی که از گذشته گرفتی و برای من هم درس بزرگی دادی دوست عزیزم.

      تحسین میکنم اینکه انقدر متعهد هستی

      تحسین میکنم انقدر آدم‌زرنگی هستی و زود اشتباهاتت رو متوجه میشی

      تحسینت میکنم‌انقدرباورهای عالی داری و ساختی و اینکه عملگرا هستی انقدر؛ که تویه ذهنه من جرقه ای زدی برای عملگرا بودن نه فقط باور ساختن.

      (ایمانی که عمل نیاورد ایمان نیست حرف چرت هست)

      برنامه 40 روزه تعهدت رو لذت بردم؛عالی بودپسرچقدر الگوی خوبی بودی برام

      واقعا لذت بردم از کامنتت و سپاسگزارم‌که اشتراک گذاشتی باما .

      خداشکر برای حضور دراین سایت بی نظیربا دوستای بی نظیر.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      زهرا علیپور گفته:
      مدت عضویت: 962 روز

      سلام آقا سید علی

      تبریک میگم بهتون بابت این تعهد واستمرار درکارتون و در تعهد 40 روزه که گذاشتید من همیشه کامنت شما رو میخونم و خیلی از تجربه هاتون استفاده میکنم ،بهت تبریک میگم که تونستی مهاجرت کنی یقین دارم که بعد 5 ماه حسابی بزرگتر شدی وتجربه های عالیتری بدست آوردی

      من یک سوال برام مطرح شده از حرفهای استاد متوجه شدم که ما باید یک دهم درآمدمون رو خرج کنیم ولی اگه اون درامد آنقد نباشه که باهاش بشه پس اندازکرد چطور میشه ؟

      خوشحال میشم که راهنماییم کنید

      موفق باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      مهدی کاتبی گفته:
      مدت عضویت: 1251 روز

      سلام به سید علی عزیز و دوست داشتنی

      مرسی که صادقانه داستان هایی که برات اتفاق افتاده بیان میکنی و سعی میکنی عصاره این تجربیات رو در قالب متن با قلم زیبات به ما هم کلاسی ها انتقال بدی و چقدر من با خوندن این کامنتت اهمیت استمرار در آگاهی های این سایت رو بهتر درک کردم و همینطور حساب نکردن روی بقیه و مهمترین فاکتور عملگرا بودن به این آگاهی ها خداروصد هزار مرتبه شکر واسه وجود این سایت و دوستانی مثل شما

      خیلی تحسینت میکنم سید علی جان لایق بهترینایی موفق و سربلند باشی همیشه️️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      هادی قره قانی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام بر علی آقای عزیز

      واقعا لذت بردم از کامنتتون

      واقعا تلنگرهای عالی هم برای خودتون شده و هم برای ما. واقعا مهم نیست آدم الان تو چه جایگاه و مداری باشه، با چندتا اشتباه آدم دچار مسایل بزرگی میشه. درک اینکه« فاصله حرف و لغت تا عمل واقعی،» خیلی زیاده، خودش دنیاییه.

      به این نتیجه رسیدم که واقعا استاد هر حرفی رو زده با جون و دل بوده و تجربشون کرده، وقتی میگن شراکت نکنید، دیگه نباید بخوای خلافشو‌ ثابت کنی یا براش تبصره و راه فرار بزاری. واقعا باید بدون قید و شرط پذیرفت، چون دارن قانونو با زبان ساده میگن بهمون.

      منم شراکتو تجربه کردم و الان جدا شدم. ولی اگر آدم با جون و دل به آموزه های استاد عمل کنه، واقعا مسئله خاصی که اذیت کننده باشه پیش نخواهد آمد.

      خوشحالم که از این مسائل گذر کردین و به دوران اوج تون رسیدین.

      تعهد داشتن آدمو به هر چی بخواد می‌رسونه چون، تعهد میزان ایمانو نشون میده و این برنامه 40 روزه تون عالی هست.

      مجددا سپاسگزارم بابت کامنت خوبتون

      در پناه حق

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      مهسا میهن خواه گفته:
      مدت عضویت: 1633 روز

      سلام آقای خوشدل و عادله جان

      با اینکه هیچوقت از نزدیک شما رو ندیدم ولی خیلی احساس نزدیکی با شما میکنم در کامنت قبلی که گذاشتین مهاجرت کردین دبی

      بارها بارها تصور کردم ما هم سفر میکنیم دبی و اونجا خیلی اتفاقی شما و عادله جان میبینم

      خیلی ها مثل من با دنبال کردن کامنتهای شما خیلی خیلی درس ایده باور گرفتن

      چون کامنتهاتون هم عملیه هم توحیدیه و هم جور درسی توش هست هرکی برا خودش میکشه بیرون

      از 40 روز زندگی درمانی 40 روز توحید عملی

      ایده گرفتم تا یه برنامه متعهدانه برای خودم بزارم

      از تعهد شما از تشویق و تنبیه هایی که برای خودتون میزارین تا لذت بخش تر بشه

      عزم و اراده برای درست انجام دادنش و پیشرفت

      اینجوریه که یه نفر فرداش مثل امروزش نیست و در سالش اینهمه رشدو پیشرفت علکی نیست

      پشتتش اینهمه بار تعهد بار مو از ماست کشیدن بیرونه

      هیچ چیز اتفاقی نیست

      هر کی هر کجا هست بخاطر اعمال و رفتار خودشه

      ههمون به یک اندازه به خدا هدایتش رحمتش دسترسی داریم

      بی نهایت سپاسگزارم بابت کامنت عملی و توحیدیتون

      امیدوارم در پناه حق بدرخشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      فرزاد امان اله زاده گفته:
      مدت عضویت: 1601 روز

      سلام سید جان عزیز

      سید جان نمیدونی که چقدر بهم انگیزه میدی چقدر دوست دارم ایول داری برای این همه تقوا و کنترل ذهن عالی هستی عالی

      خیلی خوشحال میشم که دوستانم اینجور پله های موفقیت و طی میکنن و باعث میشه من هم الگوهای خوبی داشته باشم که دوستم تونسته من هم میتونم چون قانون برای هما یکیه

      سید علی عزیز خوشتیپ مطمن هستم نفر بعدی که با استاد مصاحبه میکنه خود شمایی و بی صبرانه منتظر م که از پیشرفت‌های که کردی بگی از کنترل ذهنت بگی

      خیلی خیلی خوشحال شدم که کامنتتو خوندم و پر از احساس خوب شدم

      شاد و پر از احساس خوب باشی سید علی عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      ملیحه مونسان گفته:
      مدت عضویت: 996 روز

      عالی بود علی اقا لذت بردم از کامنتتون از موفقیتهای که دارید و پیش روی شماست

      چقدر دوست دارم

      منم به رسالتم پی ببرم واز این کلافی که دورم پیچیدم خلاص بشم واز این اوضاع رهایی پیدا میکنم چون حضور خداوند را درونم حس میکنم شاید امروز وقتش نباشه ولی حتما من هم روزی به حال خوب و حس خوب میرسم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      آرمین اصغری گفته:
      مدت عضویت: 2364 روز

      سلام آقای خوشدل عزیز

      چقدر لذت بردم از خوندن کامنت زیبا شما

      وچقدر درس داشت این کامنت زیباتون

      مهاجرتتون رو تبریک میگم دارم اون لحظه ای تجسم میکنم که در کنار استاد هستین واز نتایجتون برامون تعریف میکنید

      الهی همیشه درکمال آرامش باشید عزیزدل

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      فاطمه بغدادی گفته:
      مدت عضویت: 1628 روز

      سلام علی آقا

      واقعا لذت بردم و یاد گرفتم از کامنت تون که میخوام الان که نیمه شب هست دارم این پیام رو براتون میزارم برم درسایی که از شما یاد گرفتم رو یادداشت کنم که خیلی حس میکنم گره های ذهنی خودم بود و راه حل دادید برای باز کردن این گره ها.

      عالی بود هر چقدر بگم کمه سپاس فراوان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: