درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3 - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
    129MB
    34 دقیقه
  • فایل صوتی درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3
    33MB
    34 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

252 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا گفته:
    مدت عضویت: 1111 روز

    به نام خدای مهربان

    هر چه دارم همه از لطف و رحمت اوست

    استاد عزیزم سلام و عرض ادب خدا قوت

    در رابطه با فایل قبلی کامنت گذاشتم اما بنظر ثبت نشده بود

    تجربه من از یک خانومی که به شدت در مواقع بیماری فرزندش اعتقاد به تخم شکوندن داشت و خودش هم این کار رو نمی‌کرد میگف کار هر کسی نیست و در واقع زنگ میزد به خاهر شوهرم چند باری اونجا بودم و دیدم اینکارو میکنن بچه چشم خورده بچه فلان لباس رو پوشیده بوده رفته مهمونی فلانی دیده یه همچین موضاعاتی

    خلاصه یکبار که زنگ زد منم به خاهر شوهرم گفتم آبجی بیا ایندفعه تخم نشکون ببینیم واکنش فلانی چیه گف نه بچه مریضه گناه داره مقاومت داشت منم گفتم گردن من آبجی

    نشکون وقتی زنگ زد بگو حله انجام دادم اینکارو کردیم با اصرار زیاد من

    و بعد یک ساعت خانومه زنگ زد گف خدا خیرت بده بچم خوب شده کم کم پاشده داره بازی میکنه و من کلی خنده کردم و به خاهر شوهرم گفتم دیدی تاثیر نداره و اونم هاج و واج مونده بود و دیگه این کار رو نکرد گف اینا همش الکیه

    یه موضوع دیگه در مورد یکی از قسمت‌های سریال زندگی در بهشت

    اون روزی چکش آهنی شما داخل آب افتاده بود و شما از زیر آب خبر نداشتین و اون آهنربای قدرتمند را که خریده بودین باور نداشتین زیر آب عمل کنه و فقط در حد تبلیغات میدونستین اما خانوم شایسته عزیزم چون به شما اعتماد داشت و میگف من تصویر بالا کشیدن چکش را داخل ذهنم دیدم و اصرار کرد شما اینکارو انجام بدی و شما بخاطر عشقتون به مریم خانوم اینکارو کردین ولی خیلی مطمئن نبودین و نتیجه شما را شگفت زده کرد و ادامه ماجرا

    فکر میکنم پیش فرض ذهن شما این کار غیر ممکن بود اما خانوم شایسته مطمئن بود و با اطمینان اصرار می‌کرد و شما را راضی کرد

    منو یاد این دو داستان انداخت

    و به لطف خدای مهربان سالهاست که باورهای غلط و خرافاتی که قدیما بهمون میگفتن را فراموش کردم و هیچ اثریش را در زندگیم نمیبینیم زندگی من با باورهای جدید و درست زیباتر شده و لذتش را میبرم

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    همتا نوری گفته:
    مدت عضویت: 326 روز

    بنام خداوند بی نهایت مهربان !

    خداییی که بی نیاز از همه چی است !

    خدایی که عشق و روح ماست !

    خدایی که بهترین رفیق ماست !

    خداییی که حمایت‌گر و حامی همه ماست !

    خدایی که همه سلول های من است !

    خدایی که دست شده برای‌من تا اینجا بیایم و بنویسم !

    خدایی که راه گشاه من است !

    خدایی که از همه عزیز تر برای من است !

    خدایی که نور شده برای قلب تاریک ام !

    خدایی که خلق کننده این همه کهکشاااان هاست !

    خداییی که با دستانش این شکوفه های درختان را و جوانه زدن آن هارا میسازد !

    سلام خدمت شما استاد نهایت عزیزم آن شالله که در پناه الله یکتا باشید .

    استااااد ماشاءالله خیلییییییی روحانی شدید !!!!

    چقدر خندیدم و کیف کردم از خوندن تجربیات دوستان با نتایج شان

    و چقدر مرا به فکر فرو برد

    خداااااجااااانممم شکررررتتتتتت

    درمورد ادم های اطراف که در چهار اطراف ماست !

    هروقت من در ذهنم نسبت به اون فرد بی خیال بودم یا به نکات مثبتش فکر میکردم آن طرف همرایم کلام خوبی داشت و برعکس اگه پیش فرض بدی داشتم یا مغرور میشد بالاخره قسم میشد که آخرش حال خودم گرفته میشد .

    پس اینجا باید گفت خیلییی این نکته اساااسی است .

    در پناه الله یکتا شاد باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    محمدرضا طالقانی گفته:
    مدت عضویت: 951 روز

    سلام استاد خیلی مخلصیم

    یه مثال یادم اومد در مورد زمان دانشگاه رییس دانشگاه ما یه آدم بسیار بد اخلاق و ب قولی بی منطق یه دنده بود البته البته از نظر 100 ها و 100 ها شایدم هزاران دانشجوی اون زمان ما ولی از نظر من یه آدم موفق . با سواد و منعطف

    یادم استاد شماهم میگفتین زمان دانشگاه با همه اساتید خوب بودین

    خلاصه استاد من اینقدر با ایشون ارتباط خوبی داشتم در حدی که وقتی وارد دفترشون میشودم یادمه تمام دانشجو ها رو از اتاق خودشون میفرستادن بیرون و میگفتن فقط آقای طالقانی بمونه

    من فوتبالم خیلی خوب بود یادمه پیشنهاد دادم مسابقات درون دانشگاهی برگزار کنیم بدون هیچ صحبتی قبول کردن هزینه سالن داور توپ لباس همه رو بدون کوچکترین فاکتوری حساب میکردن بعد مسابقات منطقه ای تیم دانشگاه اول شد بهشون گفتم بچه هارو بعنوان پاداش یه مسافرت قشم بفرستید قبول کردن (خانم شایسته عزیز سلام منم مثل شما کرمانیم با افتخار)پیشنهاد دادم شهریه یه ترم رو از بچهای تیم نگیرین واسه مسابقات کشوری انگیزه داشته باشن قبول کردن خلاصه اینارو گفتم بگم رییس دانشگاهی که جواب سلام دانشجوهاروهم یکی در میون میداد اصلا نگاه به دانشجو نمیکرد اصلا دانشجو وقتی کمترین درخواست رو داشت یا پیش فرض اینکه اصلا به ما نگاه نمیکنه چه برسه بخواد جواب مارو بده یا سمتشون نمیرفتن یا اگرهم با یه عالمه استرس و نامیدی میرفتن با باور اینکه جواب رییس منفی است و همینجورهم میشود ولی استاد من با باور اینکه ایشون خیلیم آدم خوب و با منطقی هستن و باور اینرور داشتم که هر چی من بخوام چون درست چون منطق داره قبول میکنن یادمه یه بار با معاون دانشگاه جلسه دااشتن ولی تا من وارد دفترشون شدم از معاونشون خواستن جلسه رو به روز بعد موکول کنن و ایشون از دفتر رفتن بیرون ومن باهاشون جلسه برگزار کردم بدون وقت قبلی خلاصه استاد این که نیاز ب گقتن نیست که شما بهترین استاد دنیا هستین و تمام حرفهاتون برای ما حجت هستن و این باور که شما میگین همه چی آدم رو شکل میده در ثروت در سلامتی در روابط با رییس دانشگاهی که به قول تمام بچه های دانشگاه استاد تاکییید میکنم تمام دانشجوها میگفتن که این آدم با شاه هم فالوده نمیخوره چجوری تو میری پیشش باهات اینقدر خوبه و بالاتر از این هر درخواستی داری بدون هیچ صحبتی قبول میکنه اون موقع این بحث باور رو نمیدونستم بهشون میگفتم حتما شانسم خیلیه ولی الان میفهمم همه چی این دنیا قانون داره و همین قانون میگه همه زندگی آدم با باورهاش ساخته میشه و بس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    محسن منجزی گفته:
    مدت عضویت: 1763 روز

    بنام خداوند بخشنده و مهربانم

    سلام به استاد عزیزم و تمام دوستانم در این سایت الهی و مقدس

    میخوام از پیش فرض هایی بگم که خیلی توی زندگیم تاثیرگذار بودن و هستن و من هر دفعه که تاثیرشون رو میبینم توی زندگیم هی به خودم یادآوری میکنم و میگم ببین، چیزی که توی ذهنت هی مرور میکنی و شده بک گراند زندگیت، هی برات تکرار میشه. پس بهتره که افکار سازنده و کمک کننده توی ذهنت پرورش بدی و بسازی زندگی خودت رو.

    من زمانی که دوران راهنمایی بودم از سال دوم راهنمایی میخواستم برم سال سوم. یه معلمی بود برای درس ادبیات که همه میگفتن این معلمه خیلی سخت گیره، خیلی گیره، به هیچ کس رحم نمیکنه، هر کی رفت زیر دست این معلم پوستش کنده است و یه روز خوش ندارین با این معلم.

    همه در حالی که آب دهنشون خشک شده بود از ترس این معلم و از بدقلقیِ این معلمف من تو دلم داشتم بشکن میزدم و با دمم گردو میشکوندم و خیلی خوشحال بودم. چرا که باور داشتم من خودم آدم درس خون و کار درستی هستم و هر چی معلم سخت گیرتر و منضبط تر و گیرتر باشه من باهاش موفق ترم و اتفاقا نمرات بالاتری میگیرم و اون سال خیلی سال خوبی هم خواهد شد. چرا که بقیه دارن از ترس و با باورهای ترس آلود ازش فرار میکنن و من دارم با درس خوندنم و با لذتی که از حضورش میبرم فقط هی نمرات خوب میگیرم و رشد میکنم و فاصله درسی خودم رو با بقیه بیشتر و بیشتر میکنم.

    که دقیقا همین پیش فرض هم برای من ثابت میشد و اون سال و تمام سال های دیگه ای که معلم هامون سخت گیر و خیلی خیلی منضبط بودن من بهترین نمرات رو توی کلاس میگرفتم، معدلم همیشه با اختلاف بالا بود، رابطه خیلی خیلی خوب و گرم و با اعتماد به نفس خیلی بالایی با اون معلم داشتم و خلاصه اون معلم میشد یکی از بهترین دوستا و بهترین معلم ها برای من اون سال. چرا که پیش فرض ذهنیِ من درباره اون معلم خیلی خوب و عالی و لذتبخش بود و اینکه توی ذهن خودم خیلی باهاش حال میکردم، در دنیای واقعی هم برام اتفاق میفتاد.

    خاطره دومم بر میگرده به زمانی که میرفتم فوتبال. من به مدت چند سال زمان نوجوانی میرفتم فوتبال چمن. که اتفاقا خیلی هم خوش میگذشت و خیلی هم حال میداد و لذت میبردم.

    بین زمان های تمرین و مسابقات، مربی مون میفرستادمون میرفتیم آب میخوردیم. اون موقع هم مثل الان نبود که بخوایم اب معدنی ببریم با خودمون یا حتی آب ببریم با خودمون. و یه شیلنگ آب خنک همون جا بود که از همون میخوردیم و کلی هم سالم و سلامت و سرحال بودیم خداروشکر.

    خلاصه وقتی میفرستادتمون که آب بخوریم من بخاطر اینکه حجم مهربونیم کلا زیاده! اجازه میدادم بقیه بچه ها که حدودا بیست نفری بودیم اول آب بخورن و بشورن دست و صورتشون رو سرحال بشن بعد من آخرین نفر سر حوصله کارم رو انجام میدادم و بعد بر میگشتم پیش بقیه و توی زمین.

    خلاصه این حرکت چندین بار تکرار شد و یه بار از همین دفعات مربی مون به شوخی برگشت و گفت:

    محسن همیشه آخرین نفر میرسه. همیشه ی خدا نفر آخره! . خلاصه با لحن طنز و شوخی گفت که اون موقع هم کلی خندیدیم. از حرفش اصلا ناراحت نشدم و لی کامل توی ذهنم موند. حالا این تا اینجا بماند.

    من کلا یکی از خصوصیاتم وقت شناس بودن و سرتایم بودن بوده برای چندین سال متوالی و سال های اخیر. حتی پیش میومد وقتی با دوستا میخواستیم بریم جایی و قرار میزاشتیم با هم که همدیگه رو جایی ببینیم من حدودا یه ربع زودتر میرفتم چون از دیر اومدن بدم میومد. خلاصه اینکه از این نظر پیش خودم کاملا اوکی بودم و کارم درست بود.

    از یه زمان و یه جایی به بعد هی حرف مربیم تو ذهنم تکرار میشد و میشه، ناخوداگاه.

    مخصوصا این چندسال گذشته که با سرویس میرم سرکار، هر وقت یک دقیقه دیر میرسم یا مجبور میشم که چند قدم آخر رو بدوم تا به سرویس برسم سریع این جمله مربی فوتبالمون برام مرور میشه که: محسن همیشه دیر میرسه.

    و این مساله همچنان ادامه پیدا کرده تا اینکه الان که الانه هم خیلی از وقتا دیر میرسم و هی مجدد اون حرفه برام مرور میشه. هر چند الان دارم آگاهانه و با تکرار زیاد این باور رو در خودم تغییر میدم اما به وضوح تاثیر این ذهنیتی که در من کاشته شد رو میدیدم و میدیدم که چه قدر من رو به دردسر مینداخت و میندازه.

    یه چیز خیلی خیلی جالب دیگه.

    من الان سی ساله هستم. زمانی که هنوز صورتم سبز نشده بود! و ریش نداشتم، میرفتم جلوی آینه و به شکل بازی و برای سرگرمی وایمیستادم و دقیقا خط ریش خودم رو با انگشت هام روی لپ ها و صورتم پیاده میکردم. یعنی جلوی آینه وایمیستادم و دوتا دست هام رو میاوردم بالا و با انگشت های اشاره از زیر گوش هام تا کنار لب هام یه خط با نوک انگشت هام میکشیدم و با خودم میگفتم من دوست دارم خط ریشم اینطوری باشه که هی نخوام هر دقیقه اصلاح کنم یا خط ریش بگیرم و مرتب کنم. الان خدا شاهده هر کس ریش های من میبینه، مخصوصا آرایشگرها که میخوان ریشم رو کوتاه کنن ازم میپرسن:

    لیزر میکنی؟ من هم در جواب با لبخند برامده از قدرت خلق زندگیم میگم: خیر

    یا میپرسن: بند میندازی یا با موچین خط ریشت رو میگیری؟ (موچین!!!!!!! میدونید موچین یعنی چی؟؟؟؟؟ یعنی اینکه یه نفر نشسته دونه دونه این موها رو با دقت و ظرافت صد در صد چیده و یه خط راست و مستقیم از توی این محاسن درآورده که الان شده این. یعنی تا این اندازه دقیق و ظریفن)

    و من در جواب با لبخندِ از سر قدرت میگم: هیچ کدوم. ای کاش میشد عکس ریش هام رو بزارم اینجا تا دقت خلق زندگیم رو به ظرافت خط ریش به خودم یاداوری کنم و ایمان همه مون برای اینکه خودمون هستیم که شرایط رو خلق کنیم بیشتر بشه و هی تکرار بشه برامون. خلق زندگی به ظرافت خط ریشم. قدرت تا این حد.

    یه پیش فرض و باور دیگه. حدودا ده سال پیش خانواده زن داداشم اومده بودن خونه مون و همین طوری داشتن با بابام و بقیه صحبت میکردن و من هم طبق معمول گوش میدادم. بحث به جایی رسید در مورد سرماخوردگی و چیزایی که اینجور مواقع تجویز میشه برای این بیماری ها. خانواده زن داداشم گفتن: به فلانی بگید برای درمان سرماخوردگیش ماست و انار بخوره. برای سرماخوردگی و سینه و فلان خیلی خوبه و سریع خوب میشه. جالب اینه که خانواده ما دقیقا برعکس این موضوع رو اعتقاد داشتن و داریم، یعنی انار و ماست برای سرماخوردگی اصلا خوب نیستن و کاملا هم ضرر دارن. و جالیه که هرم خانواده ما و هم خانواده زن داداشم هر دومون نتایج کاملا موافق و تایید کننده این صحبت ها رو تجربه کردیم و تمام نتایج تایید میکنه این صحبت های خودمون رو. یعنی خانواده اون ها وقتی که انار یا ماست میخورن سرماخوردگی شون خوب میشه و خانواده ی ما وقتی میخوریم این ها رو دقیقا تاثیر عکس داره برامون و بدتر میکنه سرماخوردگی مون رو. حالا ابینکه برادرزاده م چی از آب در بیاد رو خدا عالم است!!!!

    در واقع باور ما به ما ثابت شد و پیش فرض های ما در رابطه اقدامات درمانی برامون ثابت میشه.

    حالا که من تا این اندازه با ذهنم زندگیم رو حتی به ظرافت و دقت خط ریشم دارم خلق میکنم چرا ذهنم رو در جهت چیزهایی که میخوام توی زندگیم تجربه کنم کنترل نکنم؟ چرا ازش در جهت درست و سازنده و بهتر کردن زندگیم استفاده نکنم. وقتی که هر چی که من فکر میکنم و انتظار دارم دقیقا همون میشه)

    چند سال پیش یه کتاب داشتم میخوندم از دکتر جو دیسپنزا که اتفاقا کتاب معروفی هم هست با نام “ماوراء الطبیعی شدن – Become Super natural) . چند تا آزمایش رو داشت توی یکی از فصل هاش توضیح میداد که یکیش رو الان یادم اومد که دقیقا مطابق با همین موضوعه.

    اسم نظریه ای که نویسنده بهش رسیده بود نظریه ی “اثر مشاهده گر” بود.

    اومده بود یه ربات ساده طراحی کرده که این ربات میتونست حرکت کنه و الگوی حرکتی خاصی هم داشت. یعنی هر وقت این ربات روشن میشد توی یک الگوی ثابت و کاملا مشخص که کاملا قابل پیش بینی بود حرکت میکرد.

    بعد این محقق اومد این ربات رو رو گذاشت پیش چندتا جوجه ای که تازه متولد شده بودن. جوجه هایی که تازه متولد میشن اولین جنبنده ای که میبینن به عنوان مادرشون میدونن و دیگه همیشه از اون تبعیت میکنن و همیشه دنبال اون راه میفتن.

    دکتر دیسپنزا اومد ربات رو گذاشت نزدیک قفس جوجه ها، جوجه ها توی قفس بودن و میتونستن ببینن ربات رو اما نمیتونستن تعقیبش کنن و دنبالش برن. خلاصه اینکه دکتر ربات رو بکار انداخت و در شرایطی که انتظار داشت همون الگوی حرکتی دفعات قبل رو تکرار کنه، بعد از چند ثانیه دید ربات نصف مسیر رو رفته و داشته از قفس جوجه ها دور میشده و بعد از اون جهتش رو تغییر میده و برمیگرده سمت قفس جوجه ها و در واقع سمت جوجه ها تغییر جهت میده. یعنی طبق الگوی منطقیه خودِ ربات میبایست با یه الگوی ثابت از قفس جوجه ها دور بشه اما همین که نصف مسیر رو رفته بعد از اون جهت حرکتش برای اولین بار تغییر میکنه و جهتش رو برمیگردونه سمت جوجه ها. در واقع ربات طبق انتظار جوجه ها تغییر جهت داده و انرژی و تمرکزی که جوجه ها روی ربات گذاشته بودن باعث تغییر جهت حرکتیه ربات شده بود. بخاطر همین بود که اسم این نظریه رو گذاشته بود نظریه “اثر مشاهده گر”. یعنی این که اون ناظر بر نتیجه نهایی تاثیر میزاره، با توقعش، با انتظارش.

    و در ادامه هم توضیح میداد که این نظریه در عمل خیلی میتونه نتایج آزمایش های دانشمندان رو تحت تاثیر قرار بده. در واقع وقتی یه دانشمند داره یه آزمایشی رو انجام میده و انتظار نتایج مشخص رو داره، حتی اگه نتایج قراره متفاوت از سایرین باشه، اما انتظار اون مشاهده گر یا دانشمندِ در نهایت میتونه تا حدودی نتایج نهایی رو تغییر بده در جهتی که خودشون انتظار دارن.

    خودمون هستیم که با دیدگاهی که داریمو با باورها و انتظاراتی که از زندگی و جهان داریم، داریم زندگی مون رو خلق میکنیم. بخاطر همینه که خداوند گفته من در نزد گمان بنده خویشم.

    استاد عزیزم بسیار بسیار سپاسگزارم ازت برای این آگاهی های ناب و بسیار کاربردی و نمیدونی چه قدر خداروشکر میکنم برای حضورت و برای اینکه توی این مسیرِ درست هستم. خدایا بینهایت ازت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
    • -
      الناز و باباش گفته:
      مدت عضویت: 1060 روز

      سلام محسن عزیز

      کامنت شما اولین کامنتی بود که وقتی سایتو باز کردم خوندم و عجب کامنت پرباری بود.

      خیلی قشنگ و کامل نوشته بودید و از نظرم خیلی به خودتون افتخار کنید چون هرکسی همچین قلم شیوایی نداره و انقدر مثال های قشنگی نمیاره.

      از مثال فوتبال خیلی لذت بردم و همچنین سرماخوردگی. خیلی جالب بودند.

      و البته مدرسه و خط ریش که خیلی خیلی بامزه و جال بودند.

      ولی این نظریه اثر مشاهده گر از نظرم دیگه بمب بود. چقدر جالب بود واقن و خیلی جدید

      خلاصش میشه:انتظار مشاهده گر یا هر فرد میتونه حتی نتایج یه ازمایش علمی ثابت شده رو تغییر بده! یعنی ما به قدری قدرت داریم که ممکنه به خاطر دیدگاه ما فرمول های شیمیایی تغییر کنه!

      حالا اگر یه جوجه میتونه و این قدرت خلق رو داره(البته طبق چیزی که من از متن شما متوجه شدم)پس ما به عنوان اشرف مخلوقات چه قدرتی داریم!

      بیاید این نظریه رو به ازمایش های بزرگ بشریت نسبت بدیم: اختراع لامپ توسط ادیسون.

      خب ادیسون برای اختراع لامپ هزار روش رو امتحان کرد و در بار هزارم لامنپ اختراع شد.

      از نظرم اگر در جهانی زندگی میکنیم که انقدر انعطاف پذیر و شکل پذیره نسبت به باورها و ذهنیت ما, تولید لامپ که امروزه ما داریم ازش استفاده میکنیم, صرفا واکنش جهان به انتظار ادیسون بوده! یعنی صرفا نیاز نبوده 999 بار این ازمایش انجام میشده که بعد لامپ تولید شه بلکه این اتفاق میتونسته خیلی زودتر اتفاق بیفته یا تو همون دفعات اول! این برمیگرده به ذهنیت ادیسون توی اون زمان که احتمالا فکر میکرده که اقا حالا که 999بار امتحان کردم احتمالا چون دفعه ی بعدب یه عدد رنده دیگه حتما این ازمایش انجام میشه یا فکر میکرده که دیگه این اخرین گزینست برای همین درصد موفقیت بالاست و به هرشکلی توقع موفق شدن رو داشته که موفق شده! پس این یعنی صرفا همون یه راهی که ادیسون برای تولید برق به بشریت معرفی کرده نیست بلکه ممکنه روش های بسیار دیگه ای هم باشه که بشر قطعا با این سرعتی که هرروز داره بهبود و پیشرفت میکنه پیداش خواهد کرد. اون روش به خاطر انتظار ادیسون جواب داده!

      یا اصن همین ایلان ماسک خودمون که رویای تولید ماشین های الکترونیکی رو در سر می پروروند. خب از لحاظ علمی و حتی شکت های بزرگ خودروسازی دنیا این امکان پذیر نبود! ولی ایلان ماسک با یه ذهن پاک و یه انتظار مثبت اومد چیزی که به انتظار بقیه ناممکن بود رو خلق کرد! یعنی تو این مثال اون شواهد علمی و اون دیدگاه مردم به هیچ وجه مانع برای خلق اون چیزی که ایلان میخواست نبودند. ادمای قدرتمند جهان کسایی هست که باورهای تزلزل ناپذیری دارند!

      دوست عزیز خیلی ممنونم از کامنت ارزشمندت. چراغای زیادی رو تو ذهنم روشن کرد. امیدوارم این مسیررو با شور و اشتیاق و نتیاج تمام نشدنی ادامه بدی:)))

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        محسن منجزی گفته:
        مدت عضویت: 1763 روز

        سلام دوست عزیز و برادرم بزرگوارم

        خداروشکر میکنم کامنتم مفید بود و تونستید باهاش ارتباط برقرار کنید.

        صحبت های شما هم که ماشاالله خودش یه حسن ختام و منطق های فوق العاده بود.

        الان من در حال تماشای انیمیشن inside out قسمت دومش هستم، اون هم در رابطه با بحث باورهاست و اینکه یک اتفاق به چه شکل می‌تونه باعث شکل گیری باور بشه و در نهایت باعث شکل گیری شخصیت فرد میشه. هم خیلی باحاله از نظر من، و دقیقا مرتبط با موضوع باورهاست و جذابیت های کودکانه خودش رو هم داره.

        البته من با هدف تقویت زبان انگلیسی این انیمیشن رو هدایت شدم که نگاه کنم، اما پیشنهاد میکنم ببینیدش فکر کنم می‌تونه الهام بخش باشه و کمک کننده.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    معصومه پهلوان گفته:
    مدت عضویت: 1198 روز

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به عزیزان سایت

    سال تو را به همه عزیزان تبریک میگم

    استاد من هر سال روز عاشورا شله زرد نذری میدم خیلی شله زرد هام خوشمزه وخاصه

    خیلی حساسم روی شله زردم که بهترین باشه

    تمام فامیل دوستان از خوردن شله زردم لذت میبرن

    تقریبا چند سال پیش شله زرد را داشتم آماده میکردم که تست کردم دیدم یه مزه شوری میده من هم به دیگ بزرگ برای 100 نفر گذاشته بودم استرس زیادی گرفته بودم ترسیدم حتما تو شکر نمک داشته مزه کردم این طور نبود تمام چیزهایی که ریخته بودم تست کردم تا فهمیدم زعفران شور بوده انگار تقلبی بود

    من اومدم شکر دوباره اضافه کردم دوباره مزه کردم باز شور بود

    من اعتقاد داشتم که ساعت 3 صبح تو تنهایی خودم بیدار میشدم ودیگ شله زردم را میزاشتم تا به موقع صبح عاشورا پخش کنم همه خواب بودن ومن از اینکه شله زردم شور شده بود گریه میکردم واز خدا میخواستم آبرویم نرود اگر نه کل شله زرد ها را حیف میشد باید میریختم

    شله زرد را برای تست کردن تو یخچال میزاشتم مبگفتم شاید سرد بشه مزه اش عوض بشه اما این طور نبود چون ذهن من شوری را قبول کرده بود من با این ذهنیت مزه میکردم فقط شوری را احساس میکردم

    تا صبح من اشک ریختم خیلی اعصابم خورد بود به خاطر مغازه دار که به من زعفران تقلبی داده بود

    خلاصه تا صبح من مزه میکردم وشکر وچیزای دیگه میریختم تا مزه شوری از بین بره که کلا احساس کردم حس چشایی خودم از بین رف زبانم یه طوری شد ه بود وهیچ چیزی حس نمی‌کردم

    صبح زود به چند نفر شله زرد را دادم تا مزه کنن واز شوری چیزی نگفتم

    گفتن خیلی خوب شده مثل همیشه عالیه

    من هنوز باور نداشتم فکر میکردم به خاطر من ناراحت نشم اینطور گفتن .

    بالاخره شله زرد را به هیت وفامیل دوستان دادم . وهمه ازش راضی بودن من دیگه شله زرد نخوردم چون زبانم ورم کرده بود هیچی حس نمی‌کردم فقط برای خودم یه ظرف نگه داشتم چند روزه دیگه بخورم بعد چندروز که خوردم این حس بد را از خودم دور کردم واقعا شیرین خوب بود الان میفهمم اگه اون روز ذهنم را کنترل میکردم وحالم را خوب میکردم آنقدر عذاب نمیکشیدم

    اگه افسار ذهن را در دست نگیریم ما را با خاک یکسان میکنه

    استاد عزیزم ممنونم بابت این همه آگاهی های که به ما میدهی وچشم ما را به حقایق باز میکنی

    دوستتان دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    عمادالدین خیراندیش گفته:
    مدت عضویت: 934 روز

    (توت فرنگی 19 دلاری) چه اسم قشنگی استاد گذاشتین برای این و چقدر درس داره این فایل پر از عشق و پیشرفته

    دقیقا الان که نگاه کردم و توجه کردم دیدم خیلی خیلی درسته

    (اتفاقات به خودی خود هیچ معنای خاصی ندارن ما هستیم که فرمان میدیم به وسیلگی دیدگاه و باورمامون

    و خلق میکنیم نتیجه دیالوگ های زندگیمون را

    الان اومدم دقت کردم دیدم دقیقا درسته این قانون.

    من یه مثالی که خودم برای خودم اتفاق افتاده از بچگی اینه که یه درخت میوه وقتی میوه ازش میچیدیم من فوت میکردم و یه دست میکشیدم روش میخوردم و بابام و مامانم و هرکسی که اونجا بود به من میگفت نکن فامیل فلانی همین کارو کرده بیمارستانی شده و منم هیچوقت حرفای اونا برام ثاثیری نداشت و از بچگی همین روال پیش رفتم و هیچوقت مریض نشدم و یادمه که یه روزی داشتیم زردالو از درخت میچیدم با دخترخالم که من خوردم و اون گفت که نخور و منم گفتم بابا تمیزه بخور سخت نگیر اون گفت من میخورم ولی بهت قول میدم که مریض میشم و فرداش اون دقیقا مریض شد و دل درد و منم حالم بهتر از اون روزم بود

    میخوام بگم این باوره که همه اتفاقات زندگی ما را داره رقم میزنه و خلق داریم می‌کنیم زندگیمون را نگاه به تجربه افراد نکنید هر کسی تجربه متفاوتی داره

    هرکسی توی این دنیا با دیدگاه و باور های خودش ثانیه بعدی زندگیشو خلق میکنه

    استاد عزیزم سپاسگزارم بابت وجودتان

    ممنونم از خانم شایسته مهربان و ثاثیر گذار سایت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    پرنیا گفته:
    مدت عضویت: 232 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته نازنین ودوستان سایت

    3سال پیش ویانا روبارداربودم چون احساس میکردم بدنم الان ضعیفه ازیکی ازافراد خانوادم که ایشون ناقل به کرونا بود وکاملا هم حالش خوب بود من کرونا گرفتم .وچون دراینترنت سرچ کرده بودم علائم کرونا تنگی نفسه – من بشدت تنگی نفس گرفتم درطول یکهفته .ازکرونا فقط سرفشو داشتم .قشنگ تواون یک هفته یکروز درمیون وصیت خودمو به خانوادم میگفتم اونا هم میگفتن دور ازجون پرنیا خوب میشی :)))

    اولش رفتم دکتر -دکترمتخصص اورژانس خیلی انرژیش مثبت بود-گفت خانم فقط ازکرونا سرفه داری کاملا سالمی تنگی نفست برای استرس شدیده .هروز بمن تواون یک هفته دستگاه اکسیژن وصل میکردن نیم ساعت .ولی من حالم خوب نمیشد فقط وصیت میکردم :)))بچمم استرس داشت و دردلم بیقراری میکرد ::))

    متخصص اورژانس گفت برو متخصص اعصاب روان ::)))

    یاخداااا متخصص اعصاب روان چرامنومیفرستن :)))

    اولین بار رفتم پیش متخصص اعصاب روان وگفت عزیزم تو درسته کرونا داری فقط سرفه میکنی -این تنگیه نفست علائم کرونا نیست و خوب میشی ازاسترس شدیده :))

    اینو دکتره گفت من همونجا تومطب حالم خوب شد ::)) پیش خانم دکتره من حالم خوب شد.وتونستم نفس عمیق بکشم -اینقدرخانوادم خوشحال شدن -همشون حول شده بودن تشک منومینداختن هرشب زیر پنجره من بتونم نفس بکشم :)))

    ازاون به بعد چند دفعه کرونا گرفتم بدون دارو حالم خوب میشد یکی دوروزه .

    خلاصه ویانا روتونستم سالم بدنیا بیارم الانم زنده هستم و کامنت مینویسم :))

    استاد جان بله منکه 6ساله شاگردتم مطمئنم آموزشهات وسایتت بی نظیره و همین سادگی باعث اینهمه پیشرفتت شده .غوغا وکولاک درسادگی هست چون به دل همه میشینه -آرامش خاصی داره.

    بله حق باشماست نحوه آموزش اینکه تق تق جملات نوشته نمیشه وقتی شماصحبت میکنی قشنگتره :))

    بایک موبایل فیلمبرداری میکنی- بهترین الگو هستی برای شاگردان که شماهم درمنزلتون بایک موبایل میتونید براحتی پولسازی کنید و درهزینه و وقتتون صرفه جویی بشه وخیلی هم ازشغلتون لذت ببرید درمسافرت درماشین هرجایی که خدا الهام کرد یک فایل ضبط میکنی و روی سایت قرارمیدی .خیلی به نکات عالی اشاره کردی درباره سایت.اون سایتهایی که خیلی هزینه میکنن برای استودبوم و اموزش وفیلمیرداری واجاره دپارتمان – خیلی انرژی وزمان میبره و خیلی دردسرداره پشت پرده این سایتهارو نمیدونستم چه خبره !!!!

    6ساله متوجه شدم شماچقدرعالی سایت رومدیریت میکنی والگوی مناسبی هستی برای مشاغل .آقااا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    محمد دژواخ گفته:
    مدت عضویت: 706 روز

    سلام و عرض ارادت خدمت استاد عزیز خانم شایسته و دوستان گرامی

    بقول مولانای جان تو بنده ی آنی که دربندِ آنی.

    این نوعِ نگرش ما به یک رخداد هست که موجب میشه اون رخداد در چشم ما مثبت یا منفی جلوه کنه.

    همه از این مثال ها زیاد داریم توی زندگیمون.

    درقرآن کریم هم اشاره شده بهش.

    چه بسا حادثه ای به ظاهر بدی که درپسش خیرفراوانی برای شخص به دنبال داره.

    بنظرم بهترین کار اینه که در همه حال مثبت نگر باشم و مسائل زندگی رو با عینکِ خوشبینی نگاه کنم .

    بقول جناب عباسمنش هر اتفاقی پیش بیاد به نفع منه و موجب رشد و پیشرفتم خواهد گردید.

    پاینده باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    اميركاوه نجدي گفته:
    مدت عضویت: 2345 روز

    انشاالله که امسال بهترین سال همه امون باشه

    بله همه چیز بر میگرده به باور هر فرد و اینکه خداوند ما رو جزیی از وجود خودش خلق کرده و قدرت خلق کنندگی رو در اختیار و جز صفات انسان قرار داده ولی با توجه به گذشت زمان و ورودی های ذهنی مان ما از اصل خود دور مانده ایم و خداوند راه سعادت و برگشت به اصل خود رو بوسیله هزار دستانش که یکیش شما خوبان هستین داره به ما یاداوری میکنه مایی که جوینده و طالب هستیم

    چون هرکسی کو دور ماند از اصل خویش. باز جوید روزگار وصل خویش

    بله همه ما در تلاشیم تا با هدایت های خداوند و یاداوری و تلنگرهای استاد عباسمنش بر گردیم به اینک ما خالق زندگی خود هستیم و این باور دوباره در وجود ما رشد کند که هرانچه را که بخواهیم و ذهنمان باور میکند میتوانیم بدست بیاریم و خداوند خودش در کتاب اسمانیش فرموده ما سرنوشت قومی رو تغییر نمیدهیم مگر به دستان خودش

    و امسال ما در اینجا تصمیم گرفتیم که سرنوشت خودمون رو خودم‌ن خلق کنیم و بهترین ها را که لیاقتش را داریم ار سلامتی شادی ثروت و سعادت برای خودمون خلق کنیم و فقط و فقط روی خودش حساب کنیم و فقط و فقط خودمان مسول زندکی خودمان هستیم نه هیچ کس دیگر و حال و احوال خودمون رو به هیچ کس و هیچ چیز گره نزنیم ،پس پیش به سوی خلق بهترین ها با قدرت

    امیرکاوه عزیز و دوست داشتنی بهت تبریک میگم که بالاخره دستت به نوشتن کامنت باز شد و رد پا داری از خودت به جا میذاری که بدونی که کی هستی و چه قدرتی داری ،افرین بهت ️️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2256 روز

    درسهایی از توت فرنگی 19 دلاری | قسمت 3

    بنام خداوند وهاب و رزاق و غفور و بخشنده و مهربان و هدایت گرم

    خدایاااا شکرت که لحظه به لحظه به تک تک ثانیه هام خیر و برکت بخشیدی تا من وقت و زمان و فرصت و انرژی کافی برای انجام دادن تمام کارها امورات و برنامه هایم را داشته باشم و از اینکه در جهت دریافت خواسته ها و آرزوهایم در مدار هدایت ها و نشانه های واضح و آشکار و قابل لمس الهیم هستم ممنون و سپاسگذارم

    با سلام خدمت دو استادان بزرگوارم استاد عباسمنش عزیزم و خانم شایسته جان نازنینم و دوستان حاضر در این سایت گوهر نشان

    چطور باورهای ما رفتار ما را تغییر میده ؟؟؟چطور ذهنیت ما تمام جنبه های زندگی ما را تغییر میده ؟؟؟

    چطوری باورها و پیش فرضهایمان بر رفتارمان تاثیر میگذارند ؟؟؟؟

    باورهای مخرب و محدود کننده ؛ پیش فرض های محدود کننده و مخربی را در اعمال و رفتار و احساس و روابط و دارایی ها و سلامتی و تندرستی و کسب و کار و شغل و غیره ی ما بوجود میاره

    ذهن ما کاملا تاثیر بر رفتار ما دارد در هر زمینه ای در روابط و ثروت و سلامتی و یا تناسب اندام و یا پول و ثروت و کسب و کار و غیره .. فقط باید بطور تمرکزی. روی یک خواسته ای بطور مداوم و مستمر تمرکز کنیم الگوها رو برای ذهن مون پذیرش کنیم .. به ذهن مون بگیم بفرما اینم یک نمونه از آن خواسته مون .. اگر برای فلانی شده پس برای من هم شدنی است !!!!

    من چندین خواسته را برای سال جدیدم در زمینه های مختلف هدف‌گذاری کردم و توی دفتر تقویم سال جدیدم نوشتم و هر روز وقایع مهم روزانه ام رو توی تقویمم مینویسم و همین نوشتن باعث شده که هر روز آن صفحه ی اول تقویم رو ببینم و بخودم هدفهامو یاد آوری کنم ولی هدف اولم در مورد کسب و کار و شغل خانگیم هست و تمام تمرکز و مومنتوم مثبت ام رو روی همین هدف متمرکز کردم و باورهای محدود کننده ام را دارم شناسایی میکنم تا بتونم فروش درست و مناسب و خوبی رو داشته باشم و این جمله ی کلیدی و طلایی استاد رو هر روز بخودم یادآوری میکنم اینکه .. بجای اینکه فکر کنیم که چیکار کنیم که مردم با بیزینس ما آشنا شوند به این فکر باشیم که من چیکار کنم که من در مدار درست ومناسب و شرایط درست قرار بگیرم

    اگر من در مدار درست قرار بگیرم با آدم مناسب و با خریدار دست بنقد درست و مناسب در زمان مناسب وارد مدار من میشود

    اگر برای استاد امکان پذیر شده که در تمام جنبه ها به شرایط دلخواه خودشون برسن برای منم میشه اگر استاد از علاقه و عشقشون به استقلال مالی رسیدن. برای منم میشه!!!!!

    همه چی از اینی که هست آسانتر و بهتر و لذت بخش تر و نتیجه دار تر میشه به شرط باور پذیری و عمل به ایده ها .

    کافیه فقط تمرکز روی نکات مثبت داشته باشیم و ورودیها و ذهنیت و افکارمون را کنترل کنیم و احساساتمون را بطور مداوم خوب نگه داریم .. حالا برای هر کسی به یه طریقی می‌تونه احساسش رو خوب نگه داره و باورهای عالی و فراوانی را آگاهانه جایگزین باورها و پیش فرضهای قبلیش کند که البته نیاز به تمرین و تمرکز مداوم داره ..و این تغییر پیش فرض ها و باورها از خانواده و فرهنگ و جامعه. و رسانه ها و کتاب ها و فیلم ها و الگوها و غیره وارد افکار و باورهای ما شده ..

    ولی با تمرین میشود این پیش فرض ها رو تغییر داد ..

    یکی از باورها و پیش فرض هایی که اخیر در جامعه داره بخورد مردم داده میشه اینکه همه چی خیلی گران شده .. اینکه مردم نمیتونن سیب زمینی و پیاز بخرند … اینکه پول نیست .آب سد ها خالی شده و آب نیست .. برق نیست .. گاز نیست . هوا نیست . هوا آلوده است .. باران نیست .. یادمه استاد در یکی از فایل هایشون در دسته ی باورهای ثروت ساز فایل

    قانون فراوانی و رابطه آن با «تجربه ثروت»

    دقیقا ده پانزده سال پیش در شمال و اون ویلاشون این مسایل رو کاملا توضیح دادند .. وقتی برای اولین بار این فایل رو دیده بودم انگار مغزم همون لحظه داشت بهم میگفت . آره آره استاد درست میگه .. اون جنگل های سرسبز پشت سر استاد در اون فایل یک الگو برام شد … و یا راجب آب و باران و این وفور و فراوانی ها صحبت کردند ذهنم داشت از اون پوسته ی قدیمی محدود کننده بیرون میومد اینکه باور فقر و کمبود از طریق رسانه ها برای یک باور محدود کننده و کمبود داره وارد افکار و ذهنیت مردم می‌شه و از این طریق غذای روح و افکار نامناسب را بخورد ذهن میدهند.

    دوستان عزیزم روز اول عید خواهرم اینا اومدن خونه مون عید دیدنی .. داشتند راجب مبلمان جدیدی که خریده بودن صحبت میکردند .. اینکه دو دست مبل خیلی شیک و جدید برای خونه شون خریدن .. یک مبل و میز ناهار خوری پذیرایی و یک دست مبل راحتی إل برای محیط نشیمن دورهمی .. خدا رو شکر ولی چیزی که خواهرم اینا رو خیلی ناراحت کرده بود اینکه یکماه. پیش از عید نوروز سفارش و خرید کرده بودند و پولشو تمام کمال پرداخت کرده بودندو قرار شده بود قبل از سال نو تحویل و ارسال کنند در صورتی که عید شده بود ولی هنوز مبلمانشون رو تحویل نگرفته بودن .. یعنی آنقدر سرشون شلوغ بود که کارگاه تولیدی این لوازم برای تحویل دهی این مبلمان و وسایل نوبت دهی کردن و دقیقا روز سوم و یا چهارم عید ساعت سه صبح این وسایل به خانه ی. خواهرم رسید .. همون باربری که این لوازم رو تحویل دادن گفتند آنقدر سرمون شلوغه که هر روز تا ساعت چهار صبح طول می‌کشه که این لوازم ها رو تحویل مشتری بدیم !!

    پیش فرض های ذهنی ما الگوهای ذهن رو بما نشون میده .. وقتی برای عید رفته بودم بازار روز پردیس خرید کنم . ساعت هشت ونیم صبح روز چهارشنبه رسیدم آنجا . یعنی روز آخر سال .. بنظر خودم خیلی زرنگی کردم که اول وقت خودمو آنجا رسوندم ولی دیدم مردم کلی خرید کرده بودن گویا آن روز از ساعت هفت صبح بازار روز کارشو شروع کرده بود و مردم هم کاملا اطلاع داشتند .. یک چرخ دستی برداشتم و از سبزی و میوه و غیره خرید کردم و بعدش رفتم برای خرید مرغ …صف مرغ و پاک کردن مرغ و ماهی همچنان زیاد بود . من که فقط یک دانه ماهی قزل آلا درشت گرفته بودم و توی نوبت وایستادم تا برام پاک کنند و برش بزنند.. ولی بقیه ی مردم چندین و چند ماهی های مختلف خریده بودند و توی صف پاک کردن ماهی ایستاده بودند . .. صف پرداخت پول برای سه صندوق همچنان طویل بود کارکنان و مسعولین صندوق مثل فرفره کارت می‌کشیدن و حساب کتاب میکردند .. واقعا توی ذهنم وفور و فراوانی بیشتر از همیشه تداعی میشد .. و باورهای فراوانی و پول و ثروت و نعمت و برکت های الهی در ذهنم بیشتر و بیشتر رشد کرده بود .. وقتی خریدهام تمام شد منتظر اسنپ بودم که وسایلمو از چرخ دستی بذارم توی ماشین. که چند تا خانم آمدند بسمت من که کمکم کنند چرخ دستی رو خالی کنم !!! آنها بهم گفتند چون چرخ دستی ها تمام شده یعنی آنقدر مردم از چرخ دستی استفاده کرده بودند و جمعیت زیاد بود که برای چرخ دستی هم باید نوبت می‌گرفتی!!! چقدر این صحنه برام جالب بود که بخاطر اینکه چرخ دستی منو بگیرند سبب خیر و برکت برام شد که آن اشخاص بیان کمکم کنند تا وسایلمو بذارم داخل صندق عقب اسنپ . البته آقای راننده ی اسنپ هم بسیار مرد مودب و متشخصی بود و پیاده شد و کمکم کرد و تا داخل پارکینگ جلوی آسانسور آمد و تمام خریدهامو گذاشت داخل آسانسور !!!! خدایاااا شکرت که فرشتگانت رو بسمت من هدایت کردی خدایاااا شکرت!!!!!

    وقتی جاده و عوارضی پردیس را دیدم که چقدر ماشین های زیبا و تر و تمیز برای رفتن به شمال شلوغ شده بود بیشتر از همیشه باورم به وفور و فراوانی و پول و ثروت و نعمت ها بیشتر شده و این چرخه ی وفور و فراوانی پول و ثروت و نعمت در تمام جنبه های شغلی رو میشد توی همین ترافیک پشت عوارضی پردیس دید . اعم از بنزین و لوازم یدکی و غیره برای ماشین ها . پولداری آنان که حتما پول و ثروتی دارند که می‌خوان برند شمال و خرج کنند و یا ویلایی دارند و یا ویلایی رو اجاره کردند و یا خانه و یا مکان و یا هتلی رو در نظر دارند خلاصه وفور و فراوانی پول رو داشتم به ذهنم نشون میدادم .. خدا رو شکر وفور و فراوانی را در خانه مان داشتیم . خدا رو شکر پیش فرض های ذهنی من داره مومنتوم مثبت رو بمن نشون میده .. مومنتوم مثبت من داره بسمت بهتر شدن و اوج گرفتن حرکت می‌کنه … خدایاااا هزاران هزار بار شکرگذار نعمت های الهیم هست خدایاااا شکرت

    با تکرار و استمرار و توجه به نکات مثبت اطرافمون و الگو برداری از افراد موفق میتوانیم کم کم ذهن مون را عادت به مومنتوم مثبت و برداشت مثبت بیشتر هول بدیم و آنوقت هست که اتفاقات بر اساس افکار و فرکانس هامون به شکل فوق العاده خوب و عالی حرکت می‌دیدم و چیده مان میشه حتی فراتر از روش‌هایی که قبلنا به ذهن مون می‌رسید.. و من باید از انرژی و قدرت الهی کمک و هدایت بطلبم که این مومنتوم مثبت رو بصورت پایدار حرکت بدم

    چند روزی هم منزل خاله جانم بودم خدا رو شکر آنجا هم بطور مداوم وفور و فراوانی رو می‌دیدم .. اینکه خاله جانم چند تا اسکناس جدید سبز رنگ دویست هزار تومانی به منو خواهرم عیدی داد .. کلی از این اسکناس جدید و نو براق لذت بردم . البته شنیده بودم که اسکناس های دویست هزار تومانی جدید چاپ شده ولی ندیده بودم و درسته که مقدارش زیاد نیست ولی از اینکه پول رو بصورت یک انرژی نگاه میکنم خوشحال شدم و با لذت به تمام محتوای آن پول نگاه کردم و عکس سد کارون3 روی پول چاپ شده و این خودش نمادی از وفور و فراوانی آب در سد های ایران را برام تداعی کرد و فقط فقط شکرگذاری میکردم خدایاااا شکرت

    نزدیک سیزده بدر است و من و دخترم قرار شد یک روز قبل از سیزده بدر اسنپ بگیریم و بریم کرج مهرشهر منزل خواهرم که سیزده بدر رو با هم باشیم و هم اینکه عید دیدنی کنیم و هم چیده مان وسایل و لوازم جدید خانه شأن را ببینیم و تحسین شون کنیم و خودمون هم لذت ببریم ..

    الهی سال جدید 1404 سال وفور و فراوانی خیر و برکت و نعمت های الهی بهمراه شادی و شادمانی و سلامتی رو بصورت تصاعدی تجربه کنید الهی آمین. خدایا شکرت که یک فرصت جدید دیگری رو نصیبم کردی تا یک فصل بهار و شکوفه های زیبای دیگری را ببینم و از این فرصت های گرانبها استفاده کنم و لذت ببرم و شکرگذار نعمت هایت باشم الهی سیزده بدر همه مون بخیریت و شادی و شادمانی و کامیابی سپری بشود و شکرگذار و قدردان این نعمت های الهی مون باشیم

    خدایاااا شکرت که مومنتوم تمام کارهای من بطور جادویی و معجزه آسا راحت و آسان انجام میشود و در تمام جنبه‌های زندگی‌ام به معنای واقعی کلمه، سرشار از آرامش، آسایش، برکت و نعمت فراوانی بیشتر و بیشتری شده است

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت و آگاهی و انرژی و سلامتی و پول و ثروت و تداوم و پایداری و تمرکز. و نعمت و برکت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      علی میرفخررجایی گفته:
      مدت عضویت: 1555 روز

      سلام و درود رویا خانوم عزیز امید وارم که حالتون عالی باشه

      مرسی بابت کامنت زیبا و پر از باورهای خوب

      واقعا یکی از پیش فرض های ذهنی محدود کننده ی ما همین بحث کمبود هست

      که واقعا هم دروغه

      و خدارو شکر که خداوند مارو هدایت کرد و چشممون رو به دبدن زیبایی ها و فراوانی ها باز کرد

      یکی از دلایلی که شورو شوق و انگیزه ای برای ثروت مند شدن نداریم به خاطر همین پیشفرض های ذهنی اشتباهی هست که هزاران هزار بار به ما گفتن و ما باور کردیم

      اگر ما باور داشته باشیم که بی نهایت ثروت در جهان وجود داره

      بی نهایت ثروت تو همین ایران ما وجود داره

      بینهایت درخواست و نیاز در همین کشور من در همین شهر من در همین محله من وجود داره

      اگر ما باور داشته باشیم که پول ساختن کار بسیار بسیار ساده و لذت بخشیه

      خیلی حال میده خیلی راحته من یه عشقو علاقه ای دارم میام تو عشقو علاقم تمرکز میگذارم هر روز بهتر میشم خداوند هم خیلی راحت خیلی راحت به بی نهایت طریق منو هدایت میکنه بهسمت اونا یا اونارو به سمت من هدایت میکنه

      (یه نشونه در این مورد. همین پریروز که رفتم یک سفر یک روزه یه شمال و حالم خیلی خوب بود یکی از مربیان به من زنگ زد و گفت یک مسابقه هست تک بازی . بازی میکنی؟ گفت ببری 200 میلیون بهت میدن ببازی 100 میلیون. میبینی رویا خانوم خداوند اینطوری هدایت میکنه بدون اینکه من بخوام زور بزنم یا تقلا کنم)

      اگر من باور داشته باشم که پول خیلی دست مردم هست . خواسته های مردم هر روز داره بیشتر میشه هرروز افراد بیشتر برای خواسته هاشون خرج میکنن هر روز تعداد افراد ثروتمند داره بیشتر میشه هر روز درآمد ها داره بیشتر میشه ئ افراد به دنبال بیشتر خرج کردن و لذت بردن هستن

      اگر من باور داشته باشم که افراد بسیار زیادی هستن که برای چیز های خیلی ساده و بدیهی صف میبندن و بی نهایت مشتری برای هر نوع محصولی هر خدمتی هست

      و بائر داشته باشم که من لایقم من با همین توانایی هایی که تو این لحظه دارم یا این ایده ای که تو این لحظه دارم خیلی خیلی راحت میتونم پول بسازم

      و البته باور داشته باشم که قانون تکاملی هست یعنی من باید تکاملم رو طی کنم و اول نشانه ها میاد بعد تبدیل میشه به مشتری واقعی و من در همین مشتری های اولیه آزمونو خطاهامو میکنم روند کارم رو بهبود میدم بهتر میکنم و به میزانی که من بهتر میشم روند کارم بهتر میشه و در واقع باورم نسبت به تواناییم و محصولم بیشتر میشه

      و حالا کلی باور دیگه مثل تاثیر عوامل بیرونی

      خب

      با چه شجاعت و ایمانی حرکت میکنیم؟

      با چه شجاعت و ایمانی میریم به سمت تحقق رویامون؟

      و من به شخصه هرکجا که با ایمان حرکت کردم

      یعنی شاید این باورهارو هم نمیدونستم

      ولی ایمان داشتم که میشود من میتونم خدا کمک میکنه خدا روزی رسونه

      نتیجه گرفتم

      و تو بحث سلامتی

      من خودم خدا میدونه چقدر پیش فرض غلط دارم که باید تغییرشون بدم

      ولی همین باور که سیستم ایمنی بدن من از پس هر عامل بیرونی بر میاد و هر چیزی هم که از بیرون نیاز باشه که من سلامت تر شوم خداوند منو هدایت میکنه یا اونو به سمت من هدایت میکنه

      داره به من کمک میکنه که جسمم سالم تر بشه یا بعضا حداقل حرکت کنم برای حل مسائل جسمم

      با این باور که هدایت میشم

      در کل

      ما یک خواسته ای داریم

      یک ایده ای هم براش میاد یا اگر نمیاد هدایت میشیم به یک الگویی تا باور کنیم که میشود و بعد یک ایده ای به ذهنمون میاد یا بهمون گفته میشه واین همون هدایت خداونده

      که وعده داده حتما هدایتی از طرف من خواهد آمد اما کسانی که هدایت من رو دریافت میکنن که نه ترسی دارن از آینده و نه غمی دارن از گذشته

      یعنی میتونن ذهنشون رو کنترل کنن و تو احساس خوب باشن

      و دقیقا ایده های خوب الهامات خوب وقتی میاد که ما حالمون خوبه

      و اونجاست

      که ما باید عمل کنیم باید ایده هارو اجرایی کنیم تا قدم بعدی به ما گفته بشه

      و با این روند ما میتونیم به همه ی خواسته هامون برسیم

      خدارو شکر که کامنت شما باعث شد که این نکات برامون یاد آوری بشه

      و انشاالله خداوند ایمان حرکت کردن بهمون بده انشاالله کمکمون کنه بتونیم نظر دیگران رو توی ذهنمون کمرنگ تر کنیم انشاالله کمکمون کنه که وقتی هنوز نشونه ای از خواستمون دریافت نکردیم واکنش نشون ندیم و احساسمون رو خوب نگه داریم و ادامه بدیم و ایمان داشته باشیم که بالخره جواب میدهد نباید مسیر رو تغییر بدم باید ادامه بدم تا ببینمش

      از شما خیلی ممنونم

      در پناه خدا باشید و سالی پر از فراوانی و ثروت داشته باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: