اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سپاس گزارم از خداوند ک شمارو سر راهم قرار تا آگاه بشم
تا قبل از این فایل ب این موضع انقدر عمیق فکر نکرده بودم قبلا اکر توی همچین شرایطی قرار میگرفتم فکر میکردم ک چقدر ساده ام ک گول خوردم فرق بین این دو موضوع ،درست یا غلط ،سرکاری یا جدی بودن رو نمیفهمم و خودمو سرزنش میکردم اما حالا فهمیدم ک این کار کرد ذهن منه این قدرت ذهن منه و حالا ب لطف شما ازین موضع با خبرم ک نه تنها ب خودم خرده نمیگیرم بلکه چون دیگه خبر دارم برخورد سازنده ای با مسائل دارم
ازاینجا ب بعد ازاین قدرت ذهنم بیشتر در جهت خواسته هام لیاقتم برنامه هام ……استفاده میکنم
و دوباره دوباره درک کردم ک ارزش خودم بالا ببینم برخورد جهان اطرافم هم باهم متفاوته
عاشقتونم. عالی هستید. حتی فایل های رایگانتون پر از نکته های نابه. ازتون ممنونم بابت فایل عالی امروز. دقیقا ذهنیت همه کار میکنه. توی یکسال اخیر که با ویس های شما جلو اومدم این دیدگاه بهم ثابت شد. انسان هارو دستان خدا دیدم و برام همه کار کردن. برعکس وقتی ناامید بودم ازشون بازم ناامیدتر شدم. خودم رو به شدت بااستعداد و حرفه ای دیدم و دیگران هم همین رو بهم گفتن. و …. واقعا حسابش از دستم در رفته. بی شمارن اتفاقات عالی زندگیم. خداروشکر که با شما اشنا شدم.
سر کلاس دیدم خستم و رفتم از سلف دانشگاه نسکافه گرفتم برگشتم سر کلاس و از اونجایی که همیشه از بچگی شنیده بودم سلف دانشگاه ها در ایران کیفیت پایینی دارن وقتی بسته قهوه فوری باز کردم و داخل آب جوش ریختم
توی ذهنم اومد وای اصلا بوی قهوه نمیده چرا رنگش اینجوریه چقدر طعمش بده چقدر این قهوه فوری کیفیتش بده ماش از خونه یه بسته آورده بودم خلاصه قهوه رو خوردم و حس بدی بهش داشتم
وقتی اومدم خونه رفتم بسته قهوه ای که مامانم گرفته بود و من هر روز با لذت میخوردمو دیدم
و دیدم دقیقا همون برندیه که از دانشگاه خریدم
ولی چون باور داشتم مادرم متریال خوب برای خونه میگیره حس میکردم قهوه با کیفیت و خوش طعمه ولی در مورد دانشگاه این باور بود که مسئول خرید های سلف های دانشگاه همیشه بدترین کیفیتو برای دانشگاه تهیه میکنن و این قهوه خیلی بدمزس
یا یک مثال دیگه بخوام بزنم درمورد کباب
پدر من هر وقت میخواد کباب بخره از یک کبابی معروف محل میگیرن که همون جا همون لحظه گوشتو چرخ میکنن و کیفیت فوق العاده ای داره
و یک کبابی دیگه هم نزدیکی همون جا هست که قیمتاش کمتره و کباب هاش یکم سفته
یک بار پدرم کباب گرفته بود و من شروع کردم خوردن و گفتم واقعا این کبابی بهترینه
و یهو پدرم گفت نه از اون نگرفتم از بقلیش گرفتم اون تموم کرده بود و همین که اینو گفت ناخودآگاه دوباره از نظرم کباب سفت اومد
ممنون استاد بابت اینکه کمک میکنید دیدمون بازتر بشه نسبت به کارکرد ذهنمون تا بتونیم بهترین هارا در زندگیمون خلق کنیم
ازش گرفتم اینه که ما بایس تو زندگیمون فقط فقط دنبال این باشیم که پیش فرض هامون یا همون باورهامونو مثبت کنیم قدرتمند کنیم تا شرایط و اتفاقات و زندگی قدرتمندی درست کنیم
یاد یه داستانی افتادم که دوست صمیمی م بهم تعریف کرده بود
میگفت منو فرستادن که دوغ سنتی بگیرم از جایی که خیلی دوغ های خوشمزه داره و معروفه من رفتم تموم کرده بود مجبور شدم از مارکت از دوغ های شرکتی بگیرم که در مقایسه با اون دوغ سنتی خیلی خیلی کیفیت پایینی داره و باخودم گفتم که شاید خونواده بهم اعتراض کنن پس تصمیم گرفتم که توراه رفتن به باغ این دوغ رو تعریف کنم میگه حدود 55 دیقه راهه تا باغمون من از خونمون که سوار ماشین شدیم تا خود باغ از دوغ تعریف کردم که فلانه بهمانه خیلی عالیه این دوغ رو فلانی سفارش کرد که از این بگیر جدیدا پروسه ی تولیدش عوض شده تمام استاندارد هارو داره الان دارن صادر میکنن چی و چی تا باغ تعریف کردم بعد سر ناهار هر کسی که از این دوغ میخورد با اینکه قبلا شاید چندین و چند بار خورده بودن و پسند نکرده بودن بهم گفته بودن دوغ سنتی بگیر ولی الان چون من 55 دیقه راجع بهش تعریف کردم همه با به به و چه چه میخوردن وتایید میکردن و نظرات موبت میگفتن حتی میگه برادرم کفت اره شنیدم کل سهامشو یه نفر دیگه گرفته و تغییرات اساسی دادن به تولید منم تو دلم میخندیدم اولاش
ولی با حرف داداشم خودمم باورم شد شکی به دلم افتاد که عه نکنه واقعا اونطور باشه
حالا عزیزان ببینید ذهن چقدر چموشه و چقدر قادره کنترلمون کنه اگر کنترلش نکنیم
پس سعی کنیم پیش فرض هامونو درست و قدرتمند کنیم که به قول استاد همواره اون زیر زیرا همواره خوب ران شه
کنترل ذهن درمورد اینکه با پیش فرض های قبلی قضاوت نکنیم کاری هسش که بایس تموم زندگی روش کارکنم
کلا قضاوت نکنم بهتره
این قدرت ذهن رو با باور ها و پیش فرض های قدرتمند به نفع خودمون پیش ببریم
پیشا پیش سال نو مبارک تمام دوستان سایت باشه و انشا الله در سال جدید همه ما همیشه در مومنتوم مثبت و رو دوش خدا سوار باشیم و چرخ زندگیمون همیشه نرم و روان حرکت کنه
یه چند وقت پیش با یه دوستی بودم که اول صبح دوتا انرژی زا بزرگ زد بر بدن و من تعجب کردم و جای سؤال برام بود که مثلا این چرا اول صبح دوتا انرژی زا خورد یا بدنش چقدر کالری سوخته که میخواد اینقدر ورودی کاربوهیدرات و قندی بهش بده و خلاصه جای تعجب برام بود
در واقع انرژی زا از چی درستش میکنند ؟
ترکیبات نوشابه انرژیزا شامل کافئین، شکر، عصارهی گیاهان علفی، ویتامینهای گروه ب، اسیدهای آمینه، نگهدارندهها و اسیدهای آلی و سایر ترکیبات میشود. ترکیبات نوشابه انرژیزا باید باعث بالا رفتن عملکرد فیزیولوژیکی و مغزی شوند. همچنین باید موجب تقویت تمرکز و جلوگیری از خستگی شوند
کلید ها :
ـ چون اسمش انرژی زا هست ، طرف فکر میکنه که انرژی بهش میده و این ساست شرکت هست که اسمش انرژی زا گذاشته
ـ عکس روی قوطی سیاه انرژی زا یک ببری و آتیش دور قوطی گذاشتن که طرف موقعی که قوطی انرژی زا رو باز کنه و بخوره فکر کنه قدرت شیر بدست آورده
ـ قیمتش هم کم نیست نسبت به نوشیدنی ها مشابهش
ـ مردم هم علکی تبلیغ دهان به دهان میکنند
و چون طرف با ذهنیت پیش فرضی که تو ذهنش ساخته این میخوره فکر میکنه انرژیش 5 برابر میشه اما در واقعیت اون چیزی نیست غیر از آب و شکر و کافیین و موادهای افزودنی که بدن ما اصلا این چیزها رو نمی شناسه و سازگاری ندارد
اگه یکم تفکر و تأمل و تعقل کنیم که :
اصلا بدن ما ماده های سمی رو می شناسه
چه منابع معتبری هست که دکتری در مورد این مثالی که زدم انرژی زا هست که تایید میکنه که به بدن ما کمک میکنه مثل دکتر برگ ، جیسون فانگ ، دکتر اوسوبی ژاپنی که برنده نوبل شد ووو این دکتر های معرف و مشهور آمریکایی
اصلا اجداد ما این غذاها و نوشیدنی های پر از شکر رو دیدند چه برسه که تجربش کنند
دوستان مثال های زیاد دارم که همش به ذهنیت پیش فرض ما بر میگرده اما به این چند نکته بسنده میکنم
میلیونها کیلومتر اسکرول کردم تا به هدفم نزدیک بشم و این داستان همچنان ادامه داره
استاد تاج سری مرسی که هستی بی نهایت ازتون سپاسگزارم
سلام خدمت شما استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته و بچه های عزیز این سایت الهی
خداروشکر میکنم ک فرصتی ب من دست داد تا بیام و ی کامنتی بنویسم از درکم از قانون جهان ب امید خدا
استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم واقعاً
این فایل ب شدت فوق العادست و درس داره برای من و کاملاً هماهنگه با اتفاقاتی ک این روزها داره برام رخ میده و البته تعبیری ک من نسبت ب اونها در ذهنم از قبل داشتم
درس هایی از توت فرنگی 19 دلاری
استاد سپاسگزارم از شما ک ما هم بواسطه ی آموزش های شما از چیزهایی ک باید بدونیم و اطلاع داشته باشیم ب این سبک اطلاع پیدا میکنیم و ی جورایی ما هم ب روز میشیم
نکته اول اینکه ؛ این توت فرنگی 19 دلاری بخاطر قیمت و بهای بالایی ک داره ، خیلی متفاوت تر هست از توت فرنگی معمولی 35 سنتی
یعنی خیلی ارزشمندتر هست
استاد این ایده ب ذهنم رسید ک مثلاً ی وسیله مثل ی هواپز ک اتفاقاً چند روز پیش خریدم ب لطف خدای مهربونم و سپاسگزار خداوند هستم بخاطر این نعمت فوق العاده ، این وسیله توی ی فروشگاه معمولی ی قیمتی داره ، اما همین وسیله با همین مدل توی ی فروشگاه لاکچری در بالا شهر ی تفاوت قیمت 2 برابری داره !
در حالی ک هردو یکی هستن و هر دو ی مدل هستن . پس این تفاوت قیمت چیه ؟
دقیقاً میرسیم ب صحبت شما و اون پیش فرض هایی ک ما نسبت ب مثلاً این موضوع داریم و انتظاری ک ب طبع این پیش فرض در ذهنمون داریم و میسازیم
چون افراد فکر میکنن اونی ک گرون تره حتما اصل هست و حتما ارزش بالاتری داره نسبت ب اون یکی ، وگرنه گرون تر نبود !
خیلی از افراد از این شیوه استفاده میکنن برای اینکه محصول یا اجناسشون رو با قیمت بالاتری بفروشن
و انگار این شیوه توی کل دنیا مرسوم هست
چون ک همه جای دنیا افرادی هستن ک ب این شکل فکر میکنن
یعنی اگه مثلاً ما بریم ی جنسی رو از جایی بخریم ک قیمت پایین تری داره و باورمون هم این باشه ک ؛ اونی ک قیمت پایین تری داره کیفیت پایین تری هم داره ، اون وقت انتظار ما از اون وسیله اینه ک حتما کیفیت پایینی داره و نباید انتظار زیادی ازش داشت و ما این انتظار و داریم ک بعد از ی مدتی این وسیله خراب خواهد شد و این همینه دیگه !
بازهم جمله ی طلایی شما : این ذهنیت ماست ک تجربیات ما رو ایجاد میکنه .
استاد ی دفعه ی ایده ای ب ذهنم رسید درباره ی همین روزهای عید و خرید عید و سال جدید :
من این ذهنیت رو دارم ک ؛ اگه برای سال جدید لباس نو نخرم ، اگه سال عوض بشه و من لباس نو نخریده باشم ، در سال جدید دیگه نمیتونم لباس نو بخرم یا اگرم بخرم ، دیگه بهم نمیچسبه .
این ذهنیت با من و هرکسی ک ب این شکل فکر میکنه کاری میکنه ک ؛ اولاً نتونم لباس جدید بخرم یا اینکه ب سختی و با دردسر این خرید اتفاق میوفته و اگرم اتفاق بیوفته ، نصفه نیمه انجام میشه و در نهایت همون ذهنیتی ک من دارم اتفاق میوفته و من اون احساس رضایت قلبی رو نسبت ب این موضوع نمیتونم تجربه کنم و این موضوع ممکنه تا سال های بعد هم در ذهنم بمونه ، فقط و فقط بخاطر ذهنیتی ک من از این موضوع در ذهنم ساختم ک کاملاً ساختگی هست و میشه راحت تغییرش داد ب نفع خودم
در واقع سال جدید یک اتفاقی هست ک ب خودی خود معنی خاصی نداره و فقط یک حالت فکری هست ک در وجودمون اتفاق میوفته
در واقع این ما هستیم ک ب سال جدید با ذهنیتی ک داریم معنا میدیم و الان ک بهش فکر میکنم میبینم ک ؛ این تغییر ذهنیت چقدر میتونه کارها رو برای ما ساده تر و راحت تر کنه و چقدر میتونه نگرانی ها و عجله کردن ها رو از ما دور کنه و در عوض آرامش رو ب زندگی مون بیاره و چقدر درک این موضوع ، مهم ارزشمند و زندگی ساز هست.
برای من یکی ک خیلی خیلی زیاد مهم ارزشمند و آرامش آفرین هست . خدایا شکرت .
استاد اینجای صحبت هاتون یاد تمرین داشتن انتظارات مثبت افتادم ک توی دوره کشف قوانین زندگی ب ما آموزش دادین .
میخوام از خودم ی مثالی بزنم
من زمانی ک میرم باشگاه ، در 99 درصد مواقع و حتی بیشتر ، شرایط طوری پیش میره ک برای انجام حرکت بعدی – هر حرکتی ک باشه – اون دستگاه مورد نیاز یا اون دمبل های مورد نیاز یا حتی اون نیمکت یا میز مورد نیاز من از قبل برای من آماده و محیا هست و قبل از اینکه حرکت قبلی تمام بشه ب شکلی هدایت میشم ب وسایل و شرایطی ک برای حرکت بعدی نیاز هست و ب محض دیدن این شرایط ب خودم میگم : ببین ، همه چیز از قبل برای من آماده و محیا هست .
و این باوری هست ک من آگاهانه برای خودم ساختم و بازهم در حال ساختنش هستم و میخوام این باور رو ب تمام جنبه های زندگیم تعمیم بدم مثل تجربه ی روابط عاطفی و عاشقانه ی دلخواهم و هر شرایطی ک دوست دارم تجربه کنم
در واقع من میتونم این باور عالی رو ب همه چیز و در تمام موضوعات زندگیم تعمیم بدم و ازش استفاده کنم و نتیجه ی دلخواهمو باهاش بسازم
استاد یاد این عادت فوق العاده شما افتادم ک همیشه قبل از انجام هر کاری مثل رفتن ب جای جدید یا مسافرت یا خرید کردن یا حتی ضبط ی فایل جدید ، از این جمله آگاهانه استفاده میکنید ک ؛ خدا میدونه ک چ اتفاقات جالب و فوق العاده ای قراره بیوفته یا خدا میدونه ک چ آگاهی های فوق العاده ای قرار گفته بشه … و این همون عملگرا بودن شما ب آموزش های خودتون و در واقع زندگی کردن شما با این آگاهی هاست
من بی نهایت از شما سپاسگزارم
استاد ی مثال میزنم از اتفاقی ک دیروز افتاد برام
دیروز قبل از اینکه برم باشگاه ، سر ی موضوعی ک قبلاً ب مادرم گفته بودم ی بحث کوچیکی داشتیم
اون موضوع این بود ک ؛ گفته بودم وقتی من میخوام برم بیرون ب من نگو ک مثلاً فلان کارو انجام بده بعد برو
چون قبلش گفته بودم ک کاری داری با من یا ن ؟ یا اینکه چیزی میخوای برگشتنی بگیرم ؟
استاد ی چیزی هم این وسط بهم الهام شد ک ؛ با این مدل رفتار این باور در ناخودآگاه ما شکل گرفته ک ؛ اگه میخوای جایی بری یا بری تفریح کنی برای خودت ، قبلش باید ی کار مفید انجام بدی و بعدش میتونی بری اونجا ک دلت میخواد بری .
من توی دوره فوق العاده احساس لیاقت ب این ترمز توی ذهنم رسیدم ک خیلی هم در من قوی بود و هنوزم هست البته ک با درک من از این موضوع کمتر شده اما هنوزم هست ، چون هنوزم این مقاومت رو توی وجودم احساس میکنم وقتایی ک میخوام برم بگردم و تفریح کنم برای خودم
در واقع ما ذاتا خودمون رو ارزشمند و لایق تجربه ی خواسته هامون نمیدونیم و حتما باید ی کار مفید انجام بدیم تا این لیاقت و ارزشمندی بواسطه ی انجام اون کار در ما ایجاد بشه و بعد میتونیم بریم و ب کار یا تفریح خودمون برسیم
در واقع احساس لیاقت و ارزشمندی ما وابسته شده ب عوامل بیرونی ک باید روی این باور کار کنیم تا انجام کارهامون برامون راحت تر و ساده تر و لذت بخش تر بشه
بریم سراغ ادامه داستان : خلاصه مادرم دیروز گفت : « اول برو فلان کارو انجام بده ، بعد برو »
حالا اینجا اینو بگم ک ؛ من خودم الان فکر کردم ک ؛ اگه من ازدواج میکردم ، الان دیگه از این مسائل نداشتم .
درصورتی ک هیچ فرقی نمیکرد
چون این اتفاق بواسطه ی باور من داره رخ میده ن بواسطه ی ی اتفاق بیرونی
یعنی اگر ازدواج هم کرده بودم بازهم این حرف رو از خانمم میشنیدم و اینو دوست دارم ب خودم یادآوری کنم
من قبلاً ب مادرم گفته بودم ک در همچین مواقعی ازم همچین درخواست هایی نکن
ی جورایی حد و مرز در روابطم تعیین کردم
من میتوانستم برم و توجهی ب حرف مادرم نکنم و ب احتمال زیاد توی راه این افکار توی سرم شروع میکرد ب چرخیدن و ب من احساس گناه یا عذاب وجدان میداد یا اینکه اون کارو انجام بدم و بعد برم
من دومین راه رو انتخاب کردم و البته ی بحثی هم با مادرم کردم و رفتم
توی راه این افکار حاصل از اون بحث اومدن و من هر کاری کردم تا مومنتوم منفی در ذهنم شکل نگیره و با گوش کردن فایل تا رسیدن ب باشگاه ، ذهنمو کنترل کردم
وقتی رسیدم ب کوچه ی باشگاه ، ی لحظه سر من چرخید و نگاهم افتاد ب ی سنگ مر مر از نمای ی خونه ک بالای در خونه گذاشته بودن ک روی اون سنگ نوشته بود : « انا فتحنا لک فتحا مبینا »
آقا من این آیه رو سرچ کردم توی برنامه قرآنی نور و دیدم اولین آیه از سوره مبارکه ی فتح هست و ترجمه اش رو ک خوندم انقدر لذت بردم ک ی لبخندی از رضایت و احساس خوب روی لبام نشست …
« براستی ما برای تو پیروزی آشکاری فرآهم آوردیم»
و من ب خودم گفتم ک : اینم پاداش و وعده ی خداوند ب تو هست ک سعی کردی و ذهنتو کنترل کردی
و بطرز عجیبی دیگه اون نجواهای قبلی محو شدن و از بین رفتن
چون زور و ایمانی ک این هدایت الله یکتا ب من داد بارها و بارها بیشتر از اون نجواها بود
و البته ک من تمام سعیمو کردم ک مومنتوم نگیرن و جالب اینکه من جلسه اول دوره هم جهت با جریان خداوند رو کار کردم و بعد آماده شدم برم باشگاه ک این اتفاق رخ داد و ی جورایی خداوند منو آماده کرده بود از قبل و چقدر این اتفاقات هماهنگه با این باور من ک : همه چیز از قبل برای من آماده و محیا هست
و من همیشه در بهترین زمان در بهترین مکان قرار دارم
خلاصه من توی باشگاه و حین تمرین هم هربار یاد این آیه میوفتادم ، کلی لذت میبردم و ب خودم امید میدادم و شاد میشدم
الان ک داشتم ب این موضوع فکر میکردم ، الهام شد بهم ک ؛ هدایت شدن ب این فایل الهی و فوق العاده و درک این موضوع و این الهامات هم جزئی از همین پیروزی آشکار و وعده داده شده ی دیروز هست ، بخاطر کنترل ذهنی ک سعی کردم انجام بدم و این تجربه ی واقعاً لذت بخشی بود و این باور در من قوی تر شد ک : خداوند بیشتر از من میخواد ک من شاد تر سالم تر آرام تر و سعادتمند تر باشم
و بعداز این فایل ترجمه آیه 3و2 این سوره مبارکه رو ک خوندم ، دیدم ک چقدر هماهنگ هست با اتفاقی ک برام رخ داد و کنترل ذهنی ک ب لطف خداوند داشتم و این نویدی ک ب من داده شد و آیه 3و2 داره اون اتفاقات رو برای من توضیح میده …
حالا سئوال اینجاست ک : اگه من سعی نمیکردم ذهنمو کنترل کنم چ اتفاقی میوفتاد ؟
آیا این تجربیات زیبا و فوق العاده برام رخ میداد ؟
آیا ایمانم ب قانون و وعده های حقیقی خداوند بیشتر میشد ؟
بنظر من معلومه ک خبری از این اتفاقات اصلا و ابدا نبود و من متوجه ترمز خودم نمیشدم و اهمیت این فایل رو درک نمیکردم و اصلا در مدار این آگاهی ها قرار نمیگرفتم و این آگاهی ها رو دریافت نمیکردم
من واقعاً از صمیم قلبم از شما استاد عزیزم سپاسگزارم
و نتیجه گیری : اینکه ذهنیت ما چقدر تأثیرگذاره روی اتفاقات و شرایطی ک تجربه میکنیم .
باورهای من است که شرایطی را برای من رقم می زند که زندگی خوب و حال خوب را تجربه کنم
افکار و ترس های من هستند که اجازه نمی دهند که من حرکت کنم و یا رو به جلو بروم
ذهن من هست که در مورد وقایع و اتفاقات با واکنش هایی که می دهد زندگی من را رهبری می کند
پس می توانم یک ذهنیت قوی را در مورد خودم بسازم و بی شک نتایج عالی و خوبی را برای خودم بسازم
ذهنیت و باورهایی در مورد فراوانی و پول و ثروت
ذهنیت و باورهایی قوی در مورد سلامتی بدن
باورهایی قوی در مورد احساس لیاقت درونی و حس ارزشمندی
باورهایی قوی و ذهنیت عالی در مورد روابط
در مورد کسب و کار خودم
پس می توانم با ذهنیت خوب به جلو بروم و برای خودم حال خوب بسازم
پس می توانم افکاری خوب را برای خودم بسازم تا مثل همیشه شاد و سرحال باشم
همه چیز برای من زمانی رقم می خورد که بتوانم با حال خوب به جلو بروم
تمرین ستاره قطبی در این راه واقعا به من کمک کرد تا بتوانم فرکانس خودم را مثبت کنم
بتوانم حال خودم را خوب نگه دارم
بتوانم مثل همیشه شاد و سرحال باشم
بتوانم به خدای خودم بیشتر اعتماد کنم و بیشتر روی او حساب باز کنم
واقعا این زیبا و فوق العاده است تا من بیشتر و بهتر بتوانم روند زندگی خوبی را برای خودم بسازم و بهترین نتایج و دستاوردها را برای خودم به دست بیاورم
ممنون خدای خوب خودم هستم که همیشه در این راه در کنار من است
ذهن و فکر واقعا عملکرد عجیبی دارد
الان می فهمم که همه چیز واقعا در دستهای خودم است و این من هستم که شرایط زندگی خودم را رقم می زنم
این من هستم که می توانم به آسانی به خواسته های خودم برسم و یا اینکه نه کلی تلاش کنم و دست و پا بزنم
این مورد را بسیار تجربه کرده ام
هر زمان که می خواهم سر یک قرار بروم سعی می کنم بدون هیچ ذهنیتی جلو بروم
سعی می کنم تا قبل از آن دیدار و آن ملاقات در مورد طرف مقابل خودم هیچ ذهنیتی نسازم و آنوقت بدون هیچ قضاوتی و یا گارد گرفتن می توانم با او مکالمه و مذاکره کنم
در نهایت تصمیمی که می گیرم بدون هیچونه دخالتی و بدون هیچ گووه پیش داوری است
آنوقت خیلی راحت می توانم یک تصمیم گیری فوق العاده داشته باشم
به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش عزیز،مراقبه حالتی از بی ذهنی است
نه در کانون ذهن است، نه در پیرامون آن، اصلا در ذهن نیست
تماشا کردن ذهن از بیرون است
این همان معنای دقیق شور و سرمستی است.
خارج ایستادن از ذهن، عین شور و سرمستی است.
این همان مراقبه است. تو تنها یک تماشاگر هستی نه یک مداخله گر و نه هویت یابنده با ذهن، به این می ماند که در سکوت زیر سایه درختی نشسته ای و به رفت و آمدها می نگری.
اینکه چه کسی می گذرد مهم نیست
فقط آنچه را که روی می دهد، بدون ابراز علاقه یا بی علاقگی، بدون دفاع کردن یا محکوم کردن، بدون هیچ قضاوتی، تماشا
می کنی
آنگاه که بتوانی ذهن را بدون محکوم کردن یا تحسین آن و بدون گفتن اینکه « این خوب است » و « آن بد است » تماشا کنی، آنگاه که بتوانی در سکوتی ژرف تماشاگر ذهن باشی،
این همان مراقبه است
در خلال مراقبه، ذهن ناپدید می شود و آرام آرام دورتر می شود.
آرام آرام تنها صدایی را می شنوی که از دوردست می آید. ناگهان لحظه ای فرا می رسد که دیگر ذهنی نیست.
ذهن رنگ باخته است.
ذهن پژمرده است.
و آنگاه که ذهنی وجود نداشته باشد و تو بدون ذهن باشی، رایحه ای دلنواز پراکنده می شود. تو به خانه می رسی. به شکوفایی می رسی. هزاران گلبرگ وجودت شکوفا می شوند.
رایحه دلنوازت را در هستی می پراکنی
و این همان عبادت است
این تنها هدیه ای است که می توانیم به هستی بدهیم و تنها هدیه ای است که هستی می تواند از ما بپذیرد.
مراقبه حالتی از بی ذهنی است
نه در کانون ذهن است، نه در پیرامون آن، اصلا در ذهن نیست
تماشا کردن ذهن از بیرون است
این همان معنای دقیق شور و سرمستی است.
خارج ایستادن از ذهن، عین شور و سرمستی است.
این همان مراقبه است. تو تنها یک تماشاگر هستی نه یک مداخله گر و نه هویت یابنده با ذهن، به این می ماند که در سکوت زیر سایه درختی نشسته ای و به رفت و آمدها می نگری.
اینکه چه کسی می گذرد مهم نیست
فقط آنچه را که روی می دهد، بدون ابراز علاقه یا بی علاقگی، بدون دفاع کردن یا محکوم کردن، بدون هیچ قضاوتی، تماشا
می کنی
آنگاه که بتوانی ذهن را بدون محکوم کردن یا تحسین آن و بدون گفتن اینکه « این خوب است » و « آن بد است » تماشا کنی، آنگاه که بتوانی در سکوتی ژرف تماشاگر ذهن باشی،
این همان مراقبه است
در خلال مراقبه، ذهن ناپدید می شود و آرام آرام دورتر می شود.
آرام آرام تنها صدایی را می شنوی که از دوردست می آید. ناگهان لحظه ای فرا می رسد که دیگر ذهنی نیست.
ذهن رنگ باخته است.
ذهن پژمرده است.
و آنگاه که ذهنی وجود نداشته باشد و تو بدون ذهن باشی، رایحه ای دلنواز پراکنده می شود. تو به خانه می رسی. به شکوفایی می رسی. هزاران گلبرگ وجودت شکوفا می شوند.
رایحه دلنوازت را در هستی می پراکنی
و این همان عبادت است
این تنها هدیه ای است که می توانیم به هستی بدهیم و تنها هدیه ای است که هستی می تواند از ما بپذیرد.
بهترین مثالی که میتونم بزنم و الان خیلی خیلی بازار داغی داره سحر و جادو و فالگیری هست که خود بنده بشدت درگیرش بودم و فردی بعنوان مثال ازدواجش خورده به تاخیر یا خواستگار نداره (به دلیل باور عدم احساس لیاقت و کمبود) مدام بهش میگن بختت بسته ست میره پیش دعانویس اونم بهش میگه اره برات قفل زدن و پول خوبی میگیره و دعایی بهش میده اینم باور میکنه و میاد و منتظر میمونه و در حد یه صحبت خواستگاری براش پیش میاد و به نتیجه نمیرسه و دوباره میره پیش دعانویس و اونم بهش میگه دوباره بختتو بستن و سنگینی داری و همزاد داری و دوباره پول میگیره و این سیکل معیوب رو حداقل یکسال ادامه میده و چنان باوری در فرد ایجاد میشه که اولا چقدر بی لیاقته دوما چقدر دشمن و بدخواه داره سوما خدا هیچ قدرتی در برابر دشمنان نداره و چهارما خدا اصلا منو نمیبینه و در شرک و احساس بی لیاقتی فرو میره بخاطر وردیهایی که گرفته و بعدش که ازدواج هم بکنه بخاطر باورش به دعای بخت گشا صد درصد فرد با لیاقتی رو جذب نکرده و دوباره دنبال دعای مهر و محبت و چرت و پرتها اینا همش بقول استاد بخاطر وردیهایی که ما میگیریم و سحر و جادو یک اتفاق خنثی است که کاملا بی اثر و خرافه هست( طبق آیه 102 سوره بقره که ان فرشتگان که سحر و جادو رو بمردم آموزش میدادن گفتن این برای فتنه و آزمایش هست ولی مردم فهوای کلام رو نگرفتن که آقا بی پایه و اساس هست )رو تبدیل به یک اتفاق منفی کردن و جایگزین قدرت خدا کردند و همان باور را تجربه میکنن بچشم دیدم افرادی که از این باور دروغ عمرشان را چطور باطل و بیهوده گذراندن و دست خالی به قبرستان رفتند ما به وردیها بها میدهیم شکل میدهیم و خروجی همانها رو زندگی میکنیم فریب ذهن پس بهتره یاد بگیریم و به تمام اتفاقات جنبه ی مثبت بدهیم و ذهنمان رو به نفع خودمون فریب دهیم و اتفاقات مثبت رو رقم بزنیم
سلام خدمت استاد عزیز ک انقدر شیوا و گیرا توضیح میدن
سپاس گزارم از خداوند ک شمارو سر راهم قرار تا آگاه بشم
تا قبل از این فایل ب این موضع انقدر عمیق فکر نکرده بودم قبلا اکر توی همچین شرایطی قرار میگرفتم فکر میکردم ک چقدر ساده ام ک گول خوردم فرق بین این دو موضوع ،درست یا غلط ،سرکاری یا جدی بودن رو نمیفهمم و خودمو سرزنش میکردم اما حالا فهمیدم ک این کار کرد ذهن منه این قدرت ذهن منه و حالا ب لطف شما ازین موضع با خبرم ک نه تنها ب خودم خرده نمیگیرم بلکه چون دیگه خبر دارم برخورد سازنده ای با مسائل دارم
ازاینجا ب بعد ازاین قدرت ذهنم بیشتر در جهت خواسته هام لیاقتم برنامه هام ……استفاده میکنم
و دوباره دوباره درک کردم ک ارزش خودم بالا ببینم برخورد جهان اطرافم هم باهم متفاوته
استاد بی نظیر من
عاشقتونم. عالی هستید. حتی فایل های رایگانتون پر از نکته های نابه. ازتون ممنونم بابت فایل عالی امروز. دقیقا ذهنیت همه کار میکنه. توی یکسال اخیر که با ویس های شما جلو اومدم این دیدگاه بهم ثابت شد. انسان هارو دستان خدا دیدم و برام همه کار کردن. برعکس وقتی ناامید بودم ازشون بازم ناامیدتر شدم. خودم رو به شدت بااستعداد و حرفه ای دیدم و دیگران هم همین رو بهم گفتن. و …. واقعا حسابش از دستم در رفته. بی شمارن اتفاقات عالی زندگیم. خداروشکر که با شما اشنا شدم.
بنام خدای بخشنده مهربانم
سلام به استادعزیز و خانم شایسته عزیز و همه دوستای عزیزم
سال نوی همگی مون مبارک باشه
خدایا شکرت
چشامو باز کنم وارد سایت بشم و صبحم این چنین مبارک آغاز بشه
برا ورودم به این دوره قراری با خدایم گذاشتم
هنوز تیک نخورده
دیشب به بچه های ک هم مدارش هستن راستش یکم غبطه خوردم
ولی زود بخودم اومدم
و گفتم باید از زاویه دیگه بهش نگاه کنم
پس اینو به عنوان نشونه یی برا بیشتر کار کردن با تمرکز رو خودم گزاشتم
تا به مدارش برسم
و صبح اینچنین پاداشم م رو گرفتم
طبق قانون
و لطف خداوندم
خدای من شکرت
این خبر تمدید عیدی من بود
همون لحطه یه ایده به ذهنم رسید
ایده پول ساختن از توانایی هام با کمترین بودجه .
چند ساله وارد این کعبه شدم
اما
حسی ک این روزهای آخر سال دارم با قبل فرق داره
مثل بقیه هول نونوار کردن ظاهر خودم رو ندارم
یه حس عمیق تری دارم
حسی ک دوره لیاقت در من زنده ش کرده
صلح م با خودم
با ظاهرم
با زیبایی بدون آب و رنگی ک دارم
دنبال شعاف نیسم
بیشتر خودمو پذیرفتم
و ارزشمند میدونم همین ک هستم
و هر کاری میخوام انحام بدم رو با این حس انحام میدم
این باوری ک ساخته شده
حس بی نظیر بهاری و شکوفا شدن برام داره
نمیدونم چقد با کلمات تونستم این حس نو شدن متفاوتم رو بیان کنم
در درونم بهاری شکوفه زده به وسعت لطف بینهایت رب العالمین
خداوندم هزاران هزار بار شاکرم
آرزوم برای هممون شروع بهترین سالهای زندگی مون
انشالله
سلام و وقت به خیر به استاد و همه دوستان
از آخرین روز سال 1403
این فایل خیلی ارزشمند بود ممنونم از استاد عزیز
دقیقا همچین اتفاقی توی دانشگاه برای من افتاد
سر کلاس دیدم خستم و رفتم از سلف دانشگاه نسکافه گرفتم برگشتم سر کلاس و از اونجایی که همیشه از بچگی شنیده بودم سلف دانشگاه ها در ایران کیفیت پایینی دارن وقتی بسته قهوه فوری باز کردم و داخل آب جوش ریختم
توی ذهنم اومد وای اصلا بوی قهوه نمیده چرا رنگش اینجوریه چقدر طعمش بده چقدر این قهوه فوری کیفیتش بده ماش از خونه یه بسته آورده بودم خلاصه قهوه رو خوردم و حس بدی بهش داشتم
وقتی اومدم خونه رفتم بسته قهوه ای که مامانم گرفته بود و من هر روز با لذت میخوردمو دیدم
و دیدم دقیقا همون برندیه که از دانشگاه خریدم
ولی چون باور داشتم مادرم متریال خوب برای خونه میگیره حس میکردم قهوه با کیفیت و خوش طعمه ولی در مورد دانشگاه این باور بود که مسئول خرید های سلف های دانشگاه همیشه بدترین کیفیتو برای دانشگاه تهیه میکنن و این قهوه خیلی بدمزس
یا یک مثال دیگه بخوام بزنم درمورد کباب
پدر من هر وقت میخواد کباب بخره از یک کبابی معروف محل میگیرن که همون جا همون لحظه گوشتو چرخ میکنن و کیفیت فوق العاده ای داره
و یک کبابی دیگه هم نزدیکی همون جا هست که قیمتاش کمتره و کباب هاش یکم سفته
یک بار پدرم کباب گرفته بود و من شروع کردم خوردن و گفتم واقعا این کبابی بهترینه
و یهو پدرم گفت نه از اون نگرفتم از بقلیش گرفتم اون تموم کرده بود و همین که اینو گفت ناخودآگاه دوباره از نظرم کباب سفت اومد
ممنون استاد بابت اینکه کمک میکنید دیدمون بازتر بشه نسبت به کارکرد ذهنمون تا بتونیم بهترین هارا در زندگیمون خلق کنیم
به نام روزی دهنده ی بی منت
قسمت اول توت فرنگی بنظر من خیلی باحال بود
درسی که
ازش گرفتم اینه که ما بایس تو زندگیمون فقط فقط دنبال این باشیم که پیش فرض هامون یا همون باورهامونو مثبت کنیم قدرتمند کنیم تا شرایط و اتفاقات و زندگی قدرتمندی درست کنیم
یاد یه داستانی افتادم که دوست صمیمی م بهم تعریف کرده بود
میگفت منو فرستادن که دوغ سنتی بگیرم از جایی که خیلی دوغ های خوشمزه داره و معروفه من رفتم تموم کرده بود مجبور شدم از مارکت از دوغ های شرکتی بگیرم که در مقایسه با اون دوغ سنتی خیلی خیلی کیفیت پایینی داره و باخودم گفتم که شاید خونواده بهم اعتراض کنن پس تصمیم گرفتم که توراه رفتن به باغ این دوغ رو تعریف کنم میگه حدود 55 دیقه راهه تا باغمون من از خونمون که سوار ماشین شدیم تا خود باغ از دوغ تعریف کردم که فلانه بهمانه خیلی عالیه این دوغ رو فلانی سفارش کرد که از این بگیر جدیدا پروسه ی تولیدش عوض شده تمام استاندارد هارو داره الان دارن صادر میکنن چی و چی تا باغ تعریف کردم بعد سر ناهار هر کسی که از این دوغ میخورد با اینکه قبلا شاید چندین و چند بار خورده بودن و پسند نکرده بودن بهم گفته بودن دوغ سنتی بگیر ولی الان چون من 55 دیقه راجع بهش تعریف کردم همه با به به و چه چه میخوردن وتایید میکردن و نظرات موبت میگفتن حتی میگه برادرم کفت اره شنیدم کل سهامشو یه نفر دیگه گرفته و تغییرات اساسی دادن به تولید منم تو دلم میخندیدم اولاش
ولی با حرف داداشم خودمم باورم شد شکی به دلم افتاد که عه نکنه واقعا اونطور باشه
حالا عزیزان ببینید ذهن چقدر چموشه و چقدر قادره کنترلمون کنه اگر کنترلش نکنیم
پس سعی کنیم پیش فرض هامونو درست و قدرتمند کنیم که به قول استاد همواره اون زیر زیرا همواره خوب ران شه
کنترل ذهن درمورد اینکه با پیش فرض های قبلی قضاوت نکنیم کاری هسش که بایس تموم زندگی روش کارکنم
کلا قضاوت نکنم بهتره
این قدرت ذهن رو با باور ها و پیش فرض های قدرتمند به نفع خودمون پیش ببریم
سلام و درود به تمام دوستان عزیزم در این بهشت زیبا و پر از نعمت و خیر و برکت
این فایل ساعت 6 صبح به وقت اهواز بعد از سحری و احتمالا اولین نفری بودم که دانلودش کردم اینقدر تو مومنتوم مثبت بودم خدا رو شکر
یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ
پیشا پیش سال نو مبارک تمام دوستان سایت باشه و انشا الله در سال جدید همه ما همیشه در مومنتوم مثبت و رو دوش خدا سوار باشیم و چرخ زندگیمون همیشه نرم و روان حرکت کنه
یه چند وقت پیش با یه دوستی بودم که اول صبح دوتا انرژی زا بزرگ زد بر بدن و من تعجب کردم و جای سؤال برام بود که مثلا این چرا اول صبح دوتا انرژی زا خورد یا بدنش چقدر کالری سوخته که میخواد اینقدر ورودی کاربوهیدرات و قندی بهش بده و خلاصه جای تعجب برام بود
در واقع انرژی زا از چی درستش میکنند ؟
ترکیبات نوشابه انرژیزا شامل کافئین، شکر، عصارهی گیاهان علفی، ویتامینهای گروه ب، اسیدهای آمینه، نگهدارندهها و اسیدهای آلی و سایر ترکیبات میشود. ترکیبات نوشابه انرژیزا باید باعث بالا رفتن عملکرد فیزیولوژیکی و مغزی شوند. همچنین باید موجب تقویت تمرکز و جلوگیری از خستگی شوند
کلید ها :
ـ چون اسمش انرژی زا هست ، طرف فکر میکنه که انرژی بهش میده و این ساست شرکت هست که اسمش انرژی زا گذاشته
ـ عکس روی قوطی سیاه انرژی زا یک ببری و آتیش دور قوطی گذاشتن که طرف موقعی که قوطی انرژی زا رو باز کنه و بخوره فکر کنه قدرت شیر بدست آورده
ـ قیمتش هم کم نیست نسبت به نوشیدنی ها مشابهش
ـ مردم هم علکی تبلیغ دهان به دهان میکنند
و چون طرف با ذهنیت پیش فرضی که تو ذهنش ساخته این میخوره فکر میکنه انرژیش 5 برابر میشه اما در واقعیت اون چیزی نیست غیر از آب و شکر و کافیین و موادهای افزودنی که بدن ما اصلا این چیزها رو نمی شناسه و سازگاری ندارد
اگه یکم تفکر و تأمل و تعقل کنیم که :
اصلا بدن ما ماده های سمی رو می شناسه
چه منابع معتبری هست که دکتری در مورد این مثالی که زدم انرژی زا هست که تایید میکنه که به بدن ما کمک میکنه مثل دکتر برگ ، جیسون فانگ ، دکتر اوسوبی ژاپنی که برنده نوبل شد ووو این دکتر های معرف و مشهور آمریکایی
اصلا اجداد ما این غذاها و نوشیدنی های پر از شکر رو دیدند چه برسه که تجربش کنند
دوستان مثال های زیاد دارم که همش به ذهنیت پیش فرض ما بر میگرده اما به این چند نکته بسنده میکنم
میلیونها کیلومتر اسکرول کردم تا به هدفم نزدیک بشم و این داستان همچنان ادامه داره
استاد تاج سری مرسی که هستی بی نهایت ازتون سپاسگزارم
بنام خدای مهربان
سلام خدمت شما استاد عباس منش عزیز و مریم جان شایسته و بچه های عزیز این سایت الهی
خداروشکر میکنم ک فرصتی ب من دست داد تا بیام و ی کامنتی بنویسم از درکم از قانون جهان ب امید خدا
استاد بی نهایت ازتون سپاسگزارم واقعاً
این فایل ب شدت فوق العادست و درس داره برای من و کاملاً هماهنگه با اتفاقاتی ک این روزها داره برام رخ میده و البته تعبیری ک من نسبت ب اونها در ذهنم از قبل داشتم
درس هایی از توت فرنگی 19 دلاری
استاد سپاسگزارم از شما ک ما هم بواسطه ی آموزش های شما از چیزهایی ک باید بدونیم و اطلاع داشته باشیم ب این سبک اطلاع پیدا میکنیم و ی جورایی ما هم ب روز میشیم
نکته اول اینکه ؛ این توت فرنگی 19 دلاری بخاطر قیمت و بهای بالایی ک داره ، خیلی متفاوت تر هست از توت فرنگی معمولی 35 سنتی
یعنی خیلی ارزشمندتر هست
استاد این ایده ب ذهنم رسید ک مثلاً ی وسیله مثل ی هواپز ک اتفاقاً چند روز پیش خریدم ب لطف خدای مهربونم و سپاسگزار خداوند هستم بخاطر این نعمت فوق العاده ، این وسیله توی ی فروشگاه معمولی ی قیمتی داره ، اما همین وسیله با همین مدل توی ی فروشگاه لاکچری در بالا شهر ی تفاوت قیمت 2 برابری داره !
در حالی ک هردو یکی هستن و هر دو ی مدل هستن . پس این تفاوت قیمت چیه ؟
دقیقاً میرسیم ب صحبت شما و اون پیش فرض هایی ک ما نسبت ب مثلاً این موضوع داریم و انتظاری ک ب طبع این پیش فرض در ذهنمون داریم و میسازیم
چون افراد فکر میکنن اونی ک گرون تره حتما اصل هست و حتما ارزش بالاتری داره نسبت ب اون یکی ، وگرنه گرون تر نبود !
خیلی از افراد از این شیوه استفاده میکنن برای اینکه محصول یا اجناسشون رو با قیمت بالاتری بفروشن
و انگار این شیوه توی کل دنیا مرسوم هست
چون ک همه جای دنیا افرادی هستن ک ب این شکل فکر میکنن
یعنی اگه مثلاً ما بریم ی جنسی رو از جایی بخریم ک قیمت پایین تری داره و باورمون هم این باشه ک ؛ اونی ک قیمت پایین تری داره کیفیت پایین تری هم داره ، اون وقت انتظار ما از اون وسیله اینه ک حتما کیفیت پایینی داره و نباید انتظار زیادی ازش داشت و ما این انتظار و داریم ک بعد از ی مدتی این وسیله خراب خواهد شد و این همینه دیگه !
بازهم جمله ی طلایی شما : این ذهنیت ماست ک تجربیات ما رو ایجاد میکنه .
استاد ی دفعه ی ایده ای ب ذهنم رسید درباره ی همین روزهای عید و خرید عید و سال جدید :
من این ذهنیت رو دارم ک ؛ اگه برای سال جدید لباس نو نخرم ، اگه سال عوض بشه و من لباس نو نخریده باشم ، در سال جدید دیگه نمیتونم لباس نو بخرم یا اگرم بخرم ، دیگه بهم نمیچسبه .
این ذهنیت با من و هرکسی ک ب این شکل فکر میکنه کاری میکنه ک ؛ اولاً نتونم لباس جدید بخرم یا اینکه ب سختی و با دردسر این خرید اتفاق میوفته و اگرم اتفاق بیوفته ، نصفه نیمه انجام میشه و در نهایت همون ذهنیتی ک من دارم اتفاق میوفته و من اون احساس رضایت قلبی رو نسبت ب این موضوع نمیتونم تجربه کنم و این موضوع ممکنه تا سال های بعد هم در ذهنم بمونه ، فقط و فقط بخاطر ذهنیتی ک من از این موضوع در ذهنم ساختم ک کاملاً ساختگی هست و میشه راحت تغییرش داد ب نفع خودم
در واقع سال جدید یک اتفاقی هست ک ب خودی خود معنی خاصی نداره و فقط یک حالت فکری هست ک در وجودمون اتفاق میوفته
در واقع این ما هستیم ک ب سال جدید با ذهنیتی ک داریم معنا میدیم و الان ک بهش فکر میکنم میبینم ک ؛ این تغییر ذهنیت چقدر میتونه کارها رو برای ما ساده تر و راحت تر کنه و چقدر میتونه نگرانی ها و عجله کردن ها رو از ما دور کنه و در عوض آرامش رو ب زندگی مون بیاره و چقدر درک این موضوع ، مهم ارزشمند و زندگی ساز هست.
برای من یکی ک خیلی خیلی زیاد مهم ارزشمند و آرامش آفرین هست . خدایا شکرت .
استاد اینجای صحبت هاتون یاد تمرین داشتن انتظارات مثبت افتادم ک توی دوره کشف قوانین زندگی ب ما آموزش دادین .
میخوام از خودم ی مثالی بزنم
من زمانی ک میرم باشگاه ، در 99 درصد مواقع و حتی بیشتر ، شرایط طوری پیش میره ک برای انجام حرکت بعدی – هر حرکتی ک باشه – اون دستگاه مورد نیاز یا اون دمبل های مورد نیاز یا حتی اون نیمکت یا میز مورد نیاز من از قبل برای من آماده و محیا هست و قبل از اینکه حرکت قبلی تمام بشه ب شکلی هدایت میشم ب وسایل و شرایطی ک برای حرکت بعدی نیاز هست و ب محض دیدن این شرایط ب خودم میگم : ببین ، همه چیز از قبل برای من آماده و محیا هست .
و این باوری هست ک من آگاهانه برای خودم ساختم و بازهم در حال ساختنش هستم و میخوام این باور رو ب تمام جنبه های زندگیم تعمیم بدم مثل تجربه ی روابط عاطفی و عاشقانه ی دلخواهم و هر شرایطی ک دوست دارم تجربه کنم
در واقع من میتونم این باور عالی رو ب همه چیز و در تمام موضوعات زندگیم تعمیم بدم و ازش استفاده کنم و نتیجه ی دلخواهمو باهاش بسازم
استاد یاد این عادت فوق العاده شما افتادم ک همیشه قبل از انجام هر کاری مثل رفتن ب جای جدید یا مسافرت یا خرید کردن یا حتی ضبط ی فایل جدید ، از این جمله آگاهانه استفاده میکنید ک ؛ خدا میدونه ک چ اتفاقات جالب و فوق العاده ای قراره بیوفته یا خدا میدونه ک چ آگاهی های فوق العاده ای قرار گفته بشه … و این همون عملگرا بودن شما ب آموزش های خودتون و در واقع زندگی کردن شما با این آگاهی هاست
من بی نهایت از شما سپاسگزارم
استاد ی مثال میزنم از اتفاقی ک دیروز افتاد برام
دیروز قبل از اینکه برم باشگاه ، سر ی موضوعی ک قبلاً ب مادرم گفته بودم ی بحث کوچیکی داشتیم
اون موضوع این بود ک ؛ گفته بودم وقتی من میخوام برم بیرون ب من نگو ک مثلاً فلان کارو انجام بده بعد برو
چون قبلش گفته بودم ک کاری داری با من یا ن ؟ یا اینکه چیزی میخوای برگشتنی بگیرم ؟
استاد ی چیزی هم این وسط بهم الهام شد ک ؛ با این مدل رفتار این باور در ناخودآگاه ما شکل گرفته ک ؛ اگه میخوای جایی بری یا بری تفریح کنی برای خودت ، قبلش باید ی کار مفید انجام بدی و بعدش میتونی بری اونجا ک دلت میخواد بری .
من توی دوره فوق العاده احساس لیاقت ب این ترمز توی ذهنم رسیدم ک خیلی هم در من قوی بود و هنوزم هست البته ک با درک من از این موضوع کمتر شده اما هنوزم هست ، چون هنوزم این مقاومت رو توی وجودم احساس میکنم وقتایی ک میخوام برم بگردم و تفریح کنم برای خودم
در واقع ما ذاتا خودمون رو ارزشمند و لایق تجربه ی خواسته هامون نمیدونیم و حتما باید ی کار مفید انجام بدیم تا این لیاقت و ارزشمندی بواسطه ی انجام اون کار در ما ایجاد بشه و بعد میتونیم بریم و ب کار یا تفریح خودمون برسیم
در واقع احساس لیاقت و ارزشمندی ما وابسته شده ب عوامل بیرونی ک باید روی این باور کار کنیم تا انجام کارهامون برامون راحت تر و ساده تر و لذت بخش تر بشه
بریم سراغ ادامه داستان : خلاصه مادرم دیروز گفت : « اول برو فلان کارو انجام بده ، بعد برو »
حالا اینجا اینو بگم ک ؛ من خودم الان فکر کردم ک ؛ اگه من ازدواج میکردم ، الان دیگه از این مسائل نداشتم .
درصورتی ک هیچ فرقی نمیکرد
چون این اتفاق بواسطه ی باور من داره رخ میده ن بواسطه ی ی اتفاق بیرونی
یعنی اگر ازدواج هم کرده بودم بازهم این حرف رو از خانمم میشنیدم و اینو دوست دارم ب خودم یادآوری کنم
من قبلاً ب مادرم گفته بودم ک در همچین مواقعی ازم همچین درخواست هایی نکن
ی جورایی حد و مرز در روابطم تعیین کردم
من میتوانستم برم و توجهی ب حرف مادرم نکنم و ب احتمال زیاد توی راه این افکار توی سرم شروع میکرد ب چرخیدن و ب من احساس گناه یا عذاب وجدان میداد یا اینکه اون کارو انجام بدم و بعد برم
من دومین راه رو انتخاب کردم و البته ی بحثی هم با مادرم کردم و رفتم
توی راه این افکار حاصل از اون بحث اومدن و من هر کاری کردم تا مومنتوم منفی در ذهنم شکل نگیره و با گوش کردن فایل تا رسیدن ب باشگاه ، ذهنمو کنترل کردم
وقتی رسیدم ب کوچه ی باشگاه ، ی لحظه سر من چرخید و نگاهم افتاد ب ی سنگ مر مر از نمای ی خونه ک بالای در خونه گذاشته بودن ک روی اون سنگ نوشته بود : « انا فتحنا لک فتحا مبینا »
آقا من این آیه رو سرچ کردم توی برنامه قرآنی نور و دیدم اولین آیه از سوره مبارکه ی فتح هست و ترجمه اش رو ک خوندم انقدر لذت بردم ک ی لبخندی از رضایت و احساس خوب روی لبام نشست …
« براستی ما برای تو پیروزی آشکاری فرآهم آوردیم»
و من ب خودم گفتم ک : اینم پاداش و وعده ی خداوند ب تو هست ک سعی کردی و ذهنتو کنترل کردی
و بطرز عجیبی دیگه اون نجواهای قبلی محو شدن و از بین رفتن
چون زور و ایمانی ک این هدایت الله یکتا ب من داد بارها و بارها بیشتر از اون نجواها بود
و البته ک من تمام سعیمو کردم ک مومنتوم نگیرن و جالب اینکه من جلسه اول دوره هم جهت با جریان خداوند رو کار کردم و بعد آماده شدم برم باشگاه ک این اتفاق رخ داد و ی جورایی خداوند منو آماده کرده بود از قبل و چقدر این اتفاقات هماهنگه با این باور من ک : همه چیز از قبل برای من آماده و محیا هست
و من همیشه در بهترین زمان در بهترین مکان قرار دارم
خلاصه من توی باشگاه و حین تمرین هم هربار یاد این آیه میوفتادم ، کلی لذت میبردم و ب خودم امید میدادم و شاد میشدم
الان ک داشتم ب این موضوع فکر میکردم ، الهام شد بهم ک ؛ هدایت شدن ب این فایل الهی و فوق العاده و درک این موضوع و این الهامات هم جزئی از همین پیروزی آشکار و وعده داده شده ی دیروز هست ، بخاطر کنترل ذهنی ک سعی کردم انجام بدم و این تجربه ی واقعاً لذت بخشی بود و این باور در من قوی تر شد ک : خداوند بیشتر از من میخواد ک من شاد تر سالم تر آرام تر و سعادتمند تر باشم
و بعداز این فایل ترجمه آیه 3و2 این سوره مبارکه رو ک خوندم ، دیدم ک چقدر هماهنگ هست با اتفاقی ک برام رخ داد و کنترل ذهنی ک ب لطف خداوند داشتم و این نویدی ک ب من داده شد و آیه 3و2 داره اون اتفاقات رو برای من توضیح میده …
حالا سئوال اینجاست ک : اگه من سعی نمیکردم ذهنمو کنترل کنم چ اتفاقی میوفتاد ؟
آیا این تجربیات زیبا و فوق العاده برام رخ میداد ؟
آیا ایمانم ب قانون و وعده های حقیقی خداوند بیشتر میشد ؟
بنظر من معلومه ک خبری از این اتفاقات اصلا و ابدا نبود و من متوجه ترمز خودم نمیشدم و اهمیت این فایل رو درک نمیکردم و اصلا در مدار این آگاهی ها قرار نمیگرفتم و این آگاهی ها رو دریافت نمیکردم
من واقعاً از صمیم قلبم از شما استاد عزیزم سپاسگزارم
و نتیجه گیری : اینکه ذهنیت ما چقدر تأثیرگذاره روی اتفاقات و شرایطی ک تجربه میکنیم .
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
این فایل برای من درس هایی فوق العاده داشت
باورهای من است که شرایطی را برای من رقم می زند که زندگی خوب و حال خوب را تجربه کنم
افکار و ترس های من هستند که اجازه نمی دهند که من حرکت کنم و یا رو به جلو بروم
ذهن من هست که در مورد وقایع و اتفاقات با واکنش هایی که می دهد زندگی من را رهبری می کند
پس می توانم یک ذهنیت قوی را در مورد خودم بسازم و بی شک نتایج عالی و خوبی را برای خودم بسازم
ذهنیت و باورهایی در مورد فراوانی و پول و ثروت
ذهنیت و باورهایی قوی در مورد سلامتی بدن
باورهایی قوی در مورد احساس لیاقت درونی و حس ارزشمندی
باورهایی قوی و ذهنیت عالی در مورد روابط
در مورد کسب و کار خودم
پس می توانم با ذهنیت خوب به جلو بروم و برای خودم حال خوب بسازم
پس می توانم افکاری خوب را برای خودم بسازم تا مثل همیشه شاد و سرحال باشم
همه چیز برای من زمانی رقم می خورد که بتوانم با حال خوب به جلو بروم
تمرین ستاره قطبی در این راه واقعا به من کمک کرد تا بتوانم فرکانس خودم را مثبت کنم
بتوانم حال خودم را خوب نگه دارم
بتوانم مثل همیشه شاد و سرحال باشم
بتوانم به خدای خودم بیشتر اعتماد کنم و بیشتر روی او حساب باز کنم
واقعا این زیبا و فوق العاده است تا من بیشتر و بهتر بتوانم روند زندگی خوبی را برای خودم بسازم و بهترین نتایج و دستاوردها را برای خودم به دست بیاورم
ممنون خدای خوب خودم هستم که همیشه در این راه در کنار من است
ذهن و فکر واقعا عملکرد عجیبی دارد
الان می فهمم که همه چیز واقعا در دستهای خودم است و این من هستم که شرایط زندگی خودم را رقم می زنم
این من هستم که می توانم به آسانی به خواسته های خودم برسم و یا اینکه نه کلی تلاش کنم و دست و پا بزنم
این مورد را بسیار تجربه کرده ام
هر زمان که می خواهم سر یک قرار بروم سعی می کنم بدون هیچ ذهنیتی جلو بروم
سعی می کنم تا قبل از آن دیدار و آن ملاقات در مورد طرف مقابل خودم هیچ ذهنیتی نسازم و آنوقت بدون هیچ قضاوتی و یا گارد گرفتن می توانم با او مکالمه و مذاکره کنم
در نهایت تصمیمی که می گیرم بدون هیچونه دخالتی و بدون هیچ گووه پیش داوری است
آنوقت خیلی راحت می توانم یک تصمیم گیری فوق العاده داشته باشم
تمام این صحبت های استادعزیز واقعا زیبا بود
سپاس از خدای هدایتگر خودم
سپاس از خدای فراوانی ها
سلام دوست عزیز اقا سعید شب اخر سالیت به خیر و شادی
سپاس گذار خداوندم که منو به کامنت شما هدایت کرد و کلی نکته رو برام مرور کرد و تشکر میکنم از شما دوست عزیز بابت انرژی فوق العادع این کامنت زیبا
از خدا براتون ارزوی سلامتی و حال خوب و ثروت رو دارم
و از شما هم درخواست میکنم کامنت بیشتری رو برامون بزارین تا هرکسی که هدایت میشع به کامنت های ناب شما این انرژی فوق العاده رو دریافت کنه
در پناه الله یکتا شاد و پیروز باشید.
به نام خدایی که مرا انسان آفرید سلام بر استاد عباسمنش عزیز،مراقبه حالتی از بی ذهنی است
نه در کانون ذهن است، نه در پیرامون آن، اصلا در ذهن نیست
تماشا کردن ذهن از بیرون است
این همان معنای دقیق شور و سرمستی است.
خارج ایستادن از ذهن، عین شور و سرمستی است.
این همان مراقبه است. تو تنها یک تماشاگر هستی نه یک مداخله گر و نه هویت یابنده با ذهن، به این می ماند که در سکوت زیر سایه درختی نشسته ای و به رفت و آمدها می نگری.
اینکه چه کسی می گذرد مهم نیست
فقط آنچه را که روی می دهد، بدون ابراز علاقه یا بی علاقگی، بدون دفاع کردن یا محکوم کردن، بدون هیچ قضاوتی، تماشا
می کنی
آنگاه که بتوانی ذهن را بدون محکوم کردن یا تحسین آن و بدون گفتن اینکه « این خوب است » و « آن بد است » تماشا کنی، آنگاه که بتوانی در سکوتی ژرف تماشاگر ذهن باشی،
این همان مراقبه است
در خلال مراقبه، ذهن ناپدید می شود و آرام آرام دورتر می شود.
آرام آرام تنها صدایی را می شنوی که از دوردست می آید. ناگهان لحظه ای فرا می رسد که دیگر ذهنی نیست.
ذهن رنگ باخته است.
ذهن پژمرده است.
و آنگاه که ذهنی وجود نداشته باشد و تو بدون ذهن باشی، رایحه ای دلنواز پراکنده می شود. تو به خانه می رسی. به شکوفایی می رسی. هزاران گلبرگ وجودت شکوفا می شوند.
رایحه دلنوازت را در هستی می پراکنی
و این همان عبادت است
این تنها هدیه ای است که می توانیم به هستی بدهیم و تنها هدیه ای است که هستی می تواند از ما بپذیرد.
مراقبه حالتی از بی ذهنی است
نه در کانون ذهن است، نه در پیرامون آن، اصلا در ذهن نیست
تماشا کردن ذهن از بیرون است
این همان معنای دقیق شور و سرمستی است.
خارج ایستادن از ذهن، عین شور و سرمستی است.
این همان مراقبه است. تو تنها یک تماشاگر هستی نه یک مداخله گر و نه هویت یابنده با ذهن، به این می ماند که در سکوت زیر سایه درختی نشسته ای و به رفت و آمدها می نگری.
اینکه چه کسی می گذرد مهم نیست
فقط آنچه را که روی می دهد، بدون ابراز علاقه یا بی علاقگی، بدون دفاع کردن یا محکوم کردن، بدون هیچ قضاوتی، تماشا
می کنی
آنگاه که بتوانی ذهن را بدون محکوم کردن یا تحسین آن و بدون گفتن اینکه « این خوب است » و « آن بد است » تماشا کنی، آنگاه که بتوانی در سکوتی ژرف تماشاگر ذهن باشی،
این همان مراقبه است
در خلال مراقبه، ذهن ناپدید می شود و آرام آرام دورتر می شود.
آرام آرام تنها صدایی را می شنوی که از دوردست می آید. ناگهان لحظه ای فرا می رسد که دیگر ذهنی نیست.
ذهن رنگ باخته است.
ذهن پژمرده است.
و آنگاه که ذهنی وجود نداشته باشد و تو بدون ذهن باشی، رایحه ای دلنواز پراکنده می شود. تو به خانه می رسی. به شکوفایی می رسی. هزاران گلبرگ وجودت شکوفا می شوند.
رایحه دلنوازت را در هستی می پراکنی
و این همان عبادت است
این تنها هدیه ای است که می توانیم به هستی بدهیم و تنها هدیه ای است که هستی می تواند از ما بپذیرد.
بنام خدایی که هر لحظه در حال و حمایت ماست
بهترین مثالی که میتونم بزنم و الان خیلی خیلی بازار داغی داره سحر و جادو و فالگیری هست که خود بنده بشدت درگیرش بودم و فردی بعنوان مثال ازدواجش خورده به تاخیر یا خواستگار نداره (به دلیل باور عدم احساس لیاقت و کمبود) مدام بهش میگن بختت بسته ست میره پیش دعانویس اونم بهش میگه اره برات قفل زدن و پول خوبی میگیره و دعایی بهش میده اینم باور میکنه و میاد و منتظر میمونه و در حد یه صحبت خواستگاری براش پیش میاد و به نتیجه نمیرسه و دوباره میره پیش دعانویس و اونم بهش میگه دوباره بختتو بستن و سنگینی داری و همزاد داری و دوباره پول میگیره و این سیکل معیوب رو حداقل یکسال ادامه میده و چنان باوری در فرد ایجاد میشه که اولا چقدر بی لیاقته دوما چقدر دشمن و بدخواه داره سوما خدا هیچ قدرتی در برابر دشمنان نداره و چهارما خدا اصلا منو نمیبینه و در شرک و احساس بی لیاقتی فرو میره بخاطر وردیهایی که گرفته و بعدش که ازدواج هم بکنه بخاطر باورش به دعای بخت گشا صد درصد فرد با لیاقتی رو جذب نکرده و دوباره دنبال دعای مهر و محبت و چرت و پرتها اینا همش بقول استاد بخاطر وردیهایی که ما میگیریم و سحر و جادو یک اتفاق خنثی است که کاملا بی اثر و خرافه هست( طبق آیه 102 سوره بقره که ان فرشتگان که سحر و جادو رو بمردم آموزش میدادن گفتن این برای فتنه و آزمایش هست ولی مردم فهوای کلام رو نگرفتن که آقا بی پایه و اساس هست )رو تبدیل به یک اتفاق منفی کردن و جایگزین قدرت خدا کردند و همان باور را تجربه میکنن بچشم دیدم افرادی که از این باور دروغ عمرشان را چطور باطل و بیهوده گذراندن و دست خالی به قبرستان رفتند ما به وردیها بها میدهیم شکل میدهیم و خروجی همانها رو زندگی میکنیم فریب ذهن پس بهتره یاد بگیریم و به تمام اتفاقات جنبه ی مثبت بدهیم و ذهنمان رو به نفع خودمون فریب دهیم و اتفاقات مثبت رو رقم بزنیم
با سپاس از خدا و استاد و خانم شایسته