کلید اجابت دعاها - صفحه 16 (به ترتیب امتیاز)


  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری کلید اجابت دعاها
    361MB
    71 دقیقه
  • فایل صوتی کلید اجابت دعاها
    70MB
    71 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

857 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    الهام رهنما گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    به نام خدای مهربون و بخشندم

    الهی شکرت خدای من چه روز فوق‌العاده ای برام شروع کردی چ فایل بی نظیری دقیقا همزمانی ک تصمیم گرفتم بعد چند سال برم و تسویه دانشگاهم و بزنم با اینکه اکثرا همه دوستام میگفتن خیلی پروسه طولانی داره بر من 10 دیقه هم نشد قبل ورود ب دانشگاه ازت خالصانه خاستم که مسئولی ‌ک قرار کارای منو انجام بده خیلی راحت جلو راهم قرار بده و خیلی زود کارم انجام بشه شاید باورتون نشه من اصلا نمیدوستم زمان امتحانات هس و همه اساتید و کارکنان تایم امتحان ناظر میمونن و اصلا این کارای متفرقه رو انجام نمیدن موکول میکنن برای بعد امتحانات ولی خدااااای بی نظیرم چیکار کرد برام دقیقا اون تایمی ک اقای صفوی شماره صندلی هارو رو بیلبورد میزدن من ازشون سراغ ی آدم دگ رو گرفتم ک اگ هستن برم پیششون به برگه ای ک میخاستم و بگیرم گف برو بالا الان میام خودم میزنممممممم برات این ینی چی اصلا آقای صفوی مسئول کار من نبود در عرض 5 دیقه اومدن بالا وارد سایت شدن ازم شناسنامه و کارت ملی خاستن دیدم کیفم و عوض کردم و مونده تو کیف قبلی ینی باید مدارکم کامل میشد ک برگه ای ک میخاستم و بده گف اشکال نداره همینجوری میزنم ینی هیچی ب من نگف ک باید باشه بعد زده شه خدااااااااای من با یه شماره دانشجویی تموم شد برگه مو گرفتم و اومدم اینور تحویل آقای جعفری دادم پرونده کامل شد و گفتن با اینکه تایم امتحاناته ولی میگم زود مدرکتو صادر کنن زنگ میزنم ک بیای ببری خدای من باورم نمیشه همون پروسه ای ک برای همه رنج آور شده بود برای من بدون بردن مدرک شناسایی در یک چشم بهم زدن اوکی کردی الهی چطووووور سپاسگزار این همه لطف بیکرانت باشم پروردگارم عاشقانه عاشقتمممم

    راهش همینه درخاست کن و ب بعدش فک نکن نگو چطور، از کجا ،خودش ب بهترین شکل مدیریت میکنه الهی من ب هرخیری از سوی خودت فقیرم من محتاج خودتمممممم کمکم کن ذهنم رو از باورهای محدود کننده پاک کنم و هرلحظه فقط تورو اجابت کنم خدای بی نظیرم برای اون نوری ک روی دریاچه شورابیل با اون بادی ک میوزید و موجهای فوق‌العاده ای ایجاد میکرد و ب خودم جایزه دادم و رفتم اونجا نشستم و همزمان ک داشتم لذت می‌بردم از اون صحنه ها فایل استاد عزیزم رو گوش میکردم بی نهایت سپاسگزارم برای روزها و لحظه های رویایی ک برام رقم میزنی سپاسگزارم مهربونم

    کلید اجابت دعاهام باور ب امکان پذیر بودنشونه باور ب اینکه که تورو چقد باور میکنم ب هر نسبتی ک من اجابتت کنم منو اجابت میکنی رب من تنها فرمانروای عالم تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری می‌جویم

    الهی صدهزار مرتبه شکرت

    استادم ازتون میلیون ها بار سپاسگزارم برای این فایلهای ارزشمند ک چشم مارو ب جهان پیرامونمون بازتر میکنن برای تک تک کلمات گوهرباری ک از زبونتون جاری میشه و خدای مهربونمم منو هدایتم میکنه ک بشنوم اگر بی نهایت سپاسگزارم

    استاد قشنگم عاشقتونم

    مریم جونم عاشقتم

    خانواده قشنگم عاشقتونم

    رب من صاحب اختیار من تنها معبود من عاشقانه عاشقتمممم

    الهی ک همیشه در پناه خودش شاد و سالم و پرروزی و آروم باشین

    فعلا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  2. -
    طیبه مزرعه لی گفته:
    مدت عضویت: 779 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 15 دی رو با عشق مینویسم

    بی نهایت دوستت دارم ربّ من

    نمیدونستم چی بنویسم و از چی شروع کنم امروزِ بهشتی بی نهایت زیبا رو

    یهویی دستم خورد و عدد هشت به انگلیسی تایپ شد

    چشمامو بسته بودم یهویی خوابم گرفت و گوشی میخواست بیفته که دستم روی عدد 8 رفت

    اولش گفتم چرا هشت

    یهویی دستبند بی نهایتم یادم اومد و نوشتم بی نهایت دوستت دارم

    من نمیدونستم امروزم رو چجوری با نوشتن شروع کنم و رد پای شنبه و یک شنبه ام رو نمینوشتم

    تا اینکه بعد از 7 روز ،الان شنبه هست دارم مینویسم ، رد پای هفته پیشم شنبه رو مینویسم تا یادم باشه این روز زیبا رو

    امروز خدا شگفت زده ام کرد

    وقتی صبح بیدار شدم و راه افتادم برم کلاس رنگ روغنم ، نون خریدم و نصفشو بردم برای داداشم و رفتم

    تو دوره عزت نفس که 14 دی خریدمش یعنی دیروز ، وقتی گوش میدادم میگفت یه تصمیم به تعویق افتاده رو براش قدم بردارین و منم دو ماهی بود که برای طراحی طلا و جواهرات باید تابلو میخریدم

    و تصمیم گرفتم امروز برم و انجامش بدم

    و صبح قبل کلاسم رفتم میدان امام حسین تا تابلو بخرم

    خیلی حس خوبی داشتم وقتی رفتم و دوتا تابلو طلایی خریدم کلا 360 شد

    منم نقد دادم پولشو و گفتم تابلویی دارین که 40 هزار تمن باشه قیمتش

    یهویی دیدم صاحب مغازه یه تابلو برداشت و بهم داد گفت بیا اینو ببر

    قیمتش 100 هزار تمن بود و یه جورایی برای من هدیه داد

    چون من 60 باید میدادم که 60 رو ازم نخواست و به جای 40 تمن بهم قاب عکس داد

    خیلی خوشحال بودم

    خداروشکر میکنم که هر روز که تو تمرین ستاره قطبیم مینکیسم هر روز هدیه میخوام

    هم عشقش رو بهم هدیه میده و هم هدیه های اینشکلی بهم میده

    پس این قانونی که داره عمل میکنه

    اگر روی باورهام بیشتر کار کنم بیشتر هم بهم عطا میشه و با قوی شدن باورهام و قدرتمند شدنشون

    به سرعت پشت سرهم هدیه میگیرم

    وقتی رسیدم تجریش

    بیرون در ورودی مترو آهنگ میخوندن

    تا من رد شدم گفتن

    همه چی خوبه که تو کنارم هستی

    همه چی آرومه

    یه آهنگ بسیار زیبا

    من به قدری خوشحال بودم که قشنگ پیام خدا رو دریافت کردم

    سریع آهنگشو دانلود کردم و گوش دادم

    خیلی حس فوق العاده ای بود

    وقتی میگفت

    همه چی آرومه تو به من دل بستی

    این چقدر خوبه که تو کنارم هستی

    انگار خدا داشت بهم میگفت ، ببین طیبه وقتی به من دل ببندی و وابسته من بشی ، همه چی آروم میشه و لذت بخش

    و به قدری لذت بخش میشه که میگی همه چی آرومه من چقدر خوشبختم

    ببین که چقدر خوبه طیبه که تو در کنار من هستی

    اینجا که تو آهنگ گفت

    تو به من دل بستی از چشات معلومه

    وای خدای من

    چشمای من از آرامش داشت میخندید

    تو عمرم انقدر به این آرومی نبودم که چشمام بخندن

    تک تک اعضای بدنم ، تک تک سلول های بدنم هر روز در یک رقص شاد و زیبایی در حال پرستیدن ربّ و صاحب اختیاری هستن که بی نهایت عشقه و حالشون خوبه وهر روز خدا از منشاء بی نهایت عشقش از قلبم از قلب خودش عشق رو کد های سلامتی رو به تک تک سلول های بدنم میفرسته و من از تک تک سلول ها تمام این حس خوب رو دریافت میکنم و عمیقا میخندم چون اونا عمیقا میخندن و بی نهایت کد سلامتی رو که از خدا دریافت میکنن به راحتی با عشق همدیگه رو بغل میکنن و تبدیل به یه نور عظیم میشه و در کل بدنم کد بندی میشه

    خدایا شکرت این آهنگ چقدر زیبا بود

    چقدر منو دوست داری آخه

    چقدر من سرشار از ارزشمندی میشم وقتی این توجه هات رو ،این با اهمیت بودن من به تو رو میبینم

    خدای من شکرت

    همه چی آرومه غصه ها خوابیدن

    شک نداری دیگه تو به احساس من

    یه پیام بی نهایت زیبا

    ربّ من شکرت

    داشت بهم میگفت ببین طیبه

    دو سال پیشت یادته که چقدر داشتی اذیت میشدی؟؟؟؟

    به خاطر عشقی زمینی اصرار داشتی که به زور بدستش بیاری و خواستی به هر قیمتی که شده بدست بیاری عشق رو

    اما چجوری مسیرت تغییر کرد و خودتو شناختی

    و پا تو مسیر آگاهی گذاشتی

    و الان بعد از یک سال ببین چقدر آرومی

    و باز هم‌مشتاقی تا یاد بگیری و عمل کنی

    و اون موقع ربّ و صاحب اختیارت رو نمیشناختی و شک داشتی

    اما الان همه چی آرومه و هر روزی که داره میگذره به یقین میرسی که چقدر برای من، ربّ و صاحب اختیارت ارزشمندی و عاشقتم و دوستت دارم

    به خودم میبالم که پیش من هستی طیبه جانم

    به اینکه بنده ای دارم که هر لحظه سعی داره تغییر کنه و تلاش میکنه

    چقدر به تو میبالم طیبه جان

    امروز که دارم رد پای شنبه هفته پیش رو که 15 دی بود رو مینویسم و الان یه نشونه دیدم

    یک رابطه قلبی بینمونه

    همین الان داشتم از گوگل متن این آهنگ رو میخوندم

    بالای نوشته ها نوشته بود ،

    یک رابطه قلبی بینمونه

    خیلی دوستت دارم ربّ ماچ ماچی من

    خیلی سپاسگزارم

    تو راه که داشتم میومدم و رسیدم به پاساژ خیلی دوست داشتم چای بخوردم

    گفتم کاش یه چای بدن

    وقتی رفتم سر کلاس و رسیدم سلام دادم و صحبت کردیم با استاد طراحی و یکی از هنر جوها

    هنوز کلاس رنگ روغن کلاس قبل ما تموم نشده بود ،یکی از هنرجوها که میشناسمش دست تکون داد و منتظر بودم که کلاس تموم بشه و وقتی کلاس تموم شد

    به استادم سلام دادم و رفتم سرجام نشستم و دختری که همدیگه رو دیدیم و سلام دادیم بهم سوهان تعارف کرد

    اینبار نتونستم به تعهدم عمل کنم و شیرینی نخورم

    یدونه برداشتم و گفتم ممنون گفت بازم بردار 3 تا برداشتم و گذاشتم تو نایلون

    گفت بخور چرا نمیخوری

    گفتم با چای دوست دارم بخورم میبرم خونه میخورم با چای

    یهویی گفت برم چای بگیرم برات

    گفتم نه ممنونم خودم میگیرم

    متحیر بودم از این همه عشق خدا

    چون من ازش خواستم که بهم چای بده

    و دقیقا به سرعت دختر هنر جوی استادم رفت و چای گرفت و آورد

    و من با سوهان خوردم

    اولش حس گناه داشتم که چرا سوهان رو خوردم

    اما بعد گفتم اشکالی نداره بعد یک ماه نخوردن شکر و شیرینی ،اشکالی نداره یه سوهان خوردی

    ولی سعی کن دیگه تکرار نشه که لیاقتت رو برای دریافت دوره قانون سلامتی نشون بدی

    وقتی این هدیه های یهویی رو میبینم با خودم میگم ببین جواب داد طیبه

    قوانین داره جواب میده

    تمرین ستاره قطبی داره جواب میده

    احساس خوب=اتفاقات خوب داره جواب میده

    اصل رو توحید دونستن داره جواب میده

    فقط کافیه این نشونه های کوچیک که داری شاد میشی با دیدنشون ،تو رو مشتاق تر کنه که به سرعت قدم هاتو برداری

    وقتی وایساده بودیم ،یه خانم داشت عکس یه اسب رو میکشید

    من ازش پرسیدم که یه سوال ،شما اسب دوست دارین؟

    گفت آره چطور مگه

    گفتم چون دارین اسب میکشین گفتم شاید دوست داشته باشین

    چون منم اسب رو خیلی دوست دارم و دوست دارم یه اسب داشته باشم

    ولی چند باری به اسب نزدیک شدم و ترسیدم چند لحظه و نزدیکش نشدم

    میدونم باور محدود دارم و این ترس از کجا میاد

    چون از بچگی شنیدم که اسب اگر ترست رو بفهمه لگد میزنه و یا اینکه اسبا یهویی قاطی میکنن و میزنن با پاهاشون و از این حرفا

    اما باید باورم رو تغییر بدم و خدا که ایده ای بهم داده که تابلو اسب بکشم و بهم گفته که نقاشی اسب بکش و ببر باشگاه اسب سواری اونجا نشون بده

    سعی میکنم این هفته تصمیم بگیرم چند تا طرح رو بکشم و ببرم برای فروش

    و از اون باشگاه خواهش کنم که به اسب نزدیک بشم و ترسم رو تبدیل به توحید در عمل کنم

    و با ترسم رو به رو بشم

    مثل پارسال که با ترسم از گربه رو به رو شدم و بعد خود به خود ترسم از سگ برداشته شد

    و من سگ رو میدیدم نمیترسیدم

    حتی چند روز پیش که میرفتم تجریش برای ادامه روند کارم برای تابلوی نقاشیم ، یه سگ خیلی بزرگ دیدم و از کنارش رد شدم صاحبش کنارش بود و انقدر بزرگ بود که اصلا نترسیدم

    بعد که گفتم من خیلی اسب دوست دارم

    ولی میترسم

    برگشت بهم گفت

    اگر چیزی رو دوست داری حتما پیگیرش باش برو سمتش

    مطمئن باش خیلی حالتو خوب میکنه

    منم بعدش به دوستام تابلوهایی که گرفته بودم رو نشون دادم و بعد کلی باهم صحبت کردیم تا استاد بیاد کلاس

    و به استاد طراحی که یه دختر بی نهایت مهربان و مودب و دوست داشتنی هست گفتم که میخوام یه طرح رو بیام باهاش کار کنم

    همون طرحی که خدا ایده شو پارسال بهم داده بود و منم میخوام ققنوس و 6 تا فرشته رو با رنگ روغن کار کنم

    درموردش که گفتم ،گفت تو طرحاتو پیدا کن و ترکیب بندیشو از استاد کمک بگیر بهت میگه بعد شروع میکنیم

    وقتی استادم اومد یهویی گفت طیبه از فردا که میای ورکشاپ دیگه طراحی نکن ،رنگ روغن بیار و بوم از اینجا میدن

    راحت بشین کار کن که قوی بشی تو رنگ کار کردن مدل زنده

    منم گفتم چشم و گفت پس ببینم چیکار میکنی فردا

    وقتی کلاس تموم شد و من برگشتم خونه

    ساعت 19:5 از خدا نشونه خواستم

    حس کردم دلم آروم نیست

    گفتم قلبمو آروم کن

    تو اینستاگرام رفتم که فایلای تیکه ای رو از اکسپلور ببینم

    اولش یه فایل توجهمو جلب کرد

    بعد حس کردم اون چیزی رو که باید نگرفتم تا آروم بشم فیلمو زدم رفت فیلم بعدی

    وای چقدر دقیق

    گفت اون حسی که من بهش میگم خدا

    وقتی درمورد حس گفت

    خندیدم این قشنگ جواب من بود

    خیلی حس خوبیه وقتی دلت میخواد نشونه بگیری و قلبت آروم بشه و اینو حس میکنی

    خدایاشکرت

    20:47

    داشتم طراحی طلا رو روی فیبر انجام میدادم و به فایل جدید گوش میدادم ، یه لحظه دیدم طراحیش خوشگل شد ،گفتم کار من ارزشمنده قیمتشو 1 میلیون و 500 میگم

    200 پول قابش

    1300 هم پول طراحیم

    نمیدونم چی شد یهویی تصویری اومد جلو چشمم و انقدر واضح دیدمش که چشمام پر اشک شد

    دیدم من تابلومو 1 میلیون و 500 به طلا فروشی فروختم

    و بلند تو پاساژ گفتم ربّ من سپاسگزارم

    و ذوق کردم

    وای انقدر صدام بلند بود از خوشحالی گریم گرفت

    الان که دارم مینویسم صدام توی گوشمه

    که داشتم میگفتم ربّ من سپاسگزارم

    خدایا شکرت

    وقتی من به این وضوح به یک باره دیدمش ، پس به حقیقت میپیونده ،رخ میده

    چون خدا به من کمک میکنه

    چون خدا مثل بارهای قبل که برای من مشتری شد صد در صد برای کار جدیدم در نقاشی مشتری میشه

    خدایا شکرت

    استاد میگفتن

    شما خودتون افکار و باورهاتون داره اتفاقات رو رقم میزنه

    واگر از الان شروع کنید به تغییر کردن ،به اندازه ای که تغییر میکنید شرایط فردای شما

    فردا منظورم همون فردا 24 ساعت بعدش ، شما میتونید تغییر کنید

    به همون نسبت میتونه تغییر کنه

    و هر کسی که این کار رو انجام داده و یه ذره باورهای مثبت و مناسب جایگزین کرده ، نشونه هاش رو فردای همون روز یا حتی شب ، یا حتی یه ساعت بعد ، یا حتی 5 دقیقه بعد ، همین فایل دیده

    خدایا شکرت به خاطر این فایل زیبا

    وقتی داشتم‌گوش میکردم تصویر بهترین هارو تجسم میکردم

    که همین تصویر بلند گفتم که ربّ من سپاسگزارم رو به وضوح شنیدم

    از صبح یه فکری تو سرم بود

    مدام میگفتم وای چقدر تمرین هست از دوره هایی که خریدم

    12 قدم و عشق و مودت و الانم دارم جلسه یک دوره عزت نفس رو گوش میدم

    و مدام فکر میکردم که چجوری تمریناتِ همه رو انجام بدم

    نمیرسم

    تا اینکه شب وقتی نماز میخوندم

    سعی کردم با توجه نمازمو بخونم و با خدا عشق کنم

    وقتی نمازم تموم شد ،

    یهویی خود به خود شروع کردم به صحبت کردن

    گفتم سپاسگزارم ،نگران این نباش طیبه ، که تمرینات رو همه رو انجام بدی یا میرسی یا نمیرسی

    تو فقط یه کار رو باید خوب انجام بدی

    هماهنگی ذهن با روح

    و تمرکز

    این کارو انجام بدی و تمرکز صد در صدت رو در هر کاری بذاری

    تا جایی که میتونی صد در صد تمرکز کن

    صد در صد

    برای اینم نگران نباش که آیا صد خودتو گذاشتی یا نه

    مثل الان که نمازتو میخوندی ،تاجایی که تونستی توجه کردی به معنای نماز و با خدا تودلت حرف زدی

    مطمئن باش که اگر این اصل رو رعایت کنی

    خود به خود تمرینات رو به هموار ترین شکل انجام خواهی داد

    اینا رو حس میکردم ،

    خدا ست که داره بهم میگه،

    چون هیچ اراده ای تو حرف زدنم نداشتم یهویی خندیدم و شروع کردم به حرف زدن که طیبه نگران نباش

    من چقدر عاشق این خود به خود رخ دادن دوره عشق و مودت شدم

    من چقدر عاشق این هماهنگ شدن ذهن با روح شدم

    در طول روز تا میاد یه چیزی بشه سریع میگم هماهنگ شو با روح

    آفرین

    وقتی نمازم تموم شد به سجده رفتم

    آخه سرنماز تو سجده که گفتم سبحان ربی العلی و بحمده و معنیشو از خاطرم گذروندم

    به فارسی گفتم ربّ ماچ ماچی من دوستت دارم از تو نمیترسم اما از مقام اعلای تو میترسم

    یه لحظه گفتم من سر نماز اولین بار بود که با تو در سجده یا تشهد صحبت کردم

    یه لحظه از فکرم گذشت یعنی قبوله نمازم

    یهویی این بیت شعر به زبونم جاری شد

    هیچ آدابی و ترتیبی مجو

    هرچه می‌خواهد دل تنگت بگو

    چقدر قشنگ میچینه این خدای عظیم

    این نیروی قدرتمند

    حتی انقدر اراده ات دستشه که به زبونت جاری میکنه تا قوت قلب باشه برات

    چقدر دوست دارم من این همه لطف و محبتشو

    چقدر دوست داشتنی شده نماز خوندنام

    قبلنا دو سال پیش نماز رو برای این میخوندم که نرم جهنم

    نماز رو برای این سر وقت میخوندم که اگه دیر بشه وقتی رفتم اون دنیا اولین صفحه از نامه اعمالم نماز اول وقته

    اگر اول وقت نخونم رفتم جهنم

    نماز رو از روی ترس میخوندم

    ترس از خدایی که اگر یک روزت قضا بشه ،کارت ساخته هست

    حتی با ترس وایمیستادم

    خندم میگیره واقعا

    این خدای الان کجا و اون خدا کجا

    حتی وقتی وضو گرفتنمو درست آب نمیریختم رو دست و صورتم شک داشتم که آیا قبوله یا نه

    مدام توی یه ترسی وحشتناک بودم

    یا اگر پریود شدم رفتم مسجد دیگه جام وسط جهنمه و انقدر احساس گناه میگرفتم که افکارم مسموم شده بود

    یا اینکه شنیده بودم باید تو سجده نمیدونم چند قسمت از بدن به زمین بخوره و از این حرفا

    یا اینکه دست خانم باید از آرنج بخوره زمین

    دیگه نمیگم چون خیلی زیاده

    انقدر زیاد بود از این حرفا که من ترس شدید داشتم از جهنم ،از خدا که سریع نماز میخوندم تا برم بهشت

    سریع نماز میخوندم تا خدا منو دوست داشته باشه

    و به قدری بود که وقتی من نماز میخوندم حس میکردم بهشتی شدم و هرکی نماز میخونه جهنمیه

    چه مسخره بود این افکار

    کدوم بهشت؟؟؟

    بهشتی که با ترس باشه بهشت نیست جهنمه

    حتی گفته بودن اگر دیدین سر نماز فکر میاد سراغتون با عجله بخونید که فکرتون نره جای دیگه

    وای خدای من ، من چقدر باورای محدود داشتم

    خدایا شکرت که الان خداییی دارم که به شدت عشقه

    الان با دمپایی نمدی نماز میخونم

    حتی خدا بهم میگفت چند باری که نزدیک غروب بود و من با عجله نماز میخوندم ،بهم گفت عجله نکن ،نماز عجله ای قبول نیست

    اشکالی نداره بذار آفتاب غروب کنه

    ولی تو با من صحبت کن به من توجه کن ،با آرامش و حضور دلت بیا سمت من

    من این خدا رو شناختم

    خدای که به قول استاد که میگفت تو قرآن گفته که اگر دیدی گرسنه ای اشکالی نداره به قدر نیاز بخور از چیزهایی که گفته شده حرام هست

    من با این خدا دوست شدم که به قدری مهربان و بخشنده و ماچ ماچیه که لذت میبرم از مسیری که داره هر لحظه با ریز ترین هدایت هاش و نشونه هاش منو به سمت خودش نزدیک و نزدیک تر میکنه

    یهویی وسط نماز ذوق میکنم و میخندم

    یهویی دستامو بوس میکنم و میگم ماچ ماچی من دارم تو رو میگما ،تویی ربّ تمام جهان هستی

    وای خندم گرفته الان که دارم مینویسم

    الان وقتی نماز میخونم به سجده میرم و با خدا صحبت میکنم و مدام دستامو بوس میکنم

    یه بار نشسته بودم دستمو گذاشتم رو قلبم هیچ صدای تپشی رو نمیشنیدم

    حتی به قدری متمرکز میشدم که یه صدای تپش قلب تالاپ بولوپ بشنوم اما هیچی نمیشنیدم

    جز یه حس ناب که سبب میشد خود به خود اشک سرازیر بشه از گونه هام و بگم ربّ من دوستت دارم

    به قدری ربّ من رو تکرار میکردم که فقط اشک بود اشک

    اشک شوق اشکی که دارم با خدای صحبت میکنم که انقدر آرومم کرده که بی نهایت حالم خوبه

    مگه میشه این خدا رو که پیدا کردم

    و آرومم کرده تو این یک سال

    تلاش نکنم برای ادامه راه این مسیر تکامل پر از عشق

    چرا؟؟؟؟

    چرا هیچ صدای تپشی رو دیگه چند وقته از قلبم نمیشنوم ؟؟؟؟؟؟؟

    دقت کردی طیبه ؟؟؟

    وای خدای من

    الان که مینوشتم خود به خود بهم گفته شد

    چرا هیچ تپش قلبتو نمیشنوی ؟؟؟؟

    جواب اینه :

    چون تو دیگه نمیترسی

    نمیترسی از خدایی که با کوچکترین حرکتت میبرتت جهنم

    جهنمی که وجود نداشت و خود تو بودی که جهنم رو با افکارت به این شکل ساخته بودی

    جهنمی که ندونسته با باورهای محدودت ساخته بودی

    یاد دعای کمیل افتادم

    دعای امام علی

    پس به توانمندی‌ات ای آقا و مولایم سوگند صادقانه می‌خورم، اگر مرا در سخن گفتن آزاد بگذاری در میان اهل دوزخ به پیشگاهت سخت ناله سر دهم، همانند ناله‌ی آرزومندان و به درگاهت بانگ بردارم، همچون بانگ آنان‌که خواهان دادرسی هستند و هر آینه به آستانت گریه می‌کنم چو آنان‌که مبتلا به فقدان عزیزی می‌باشند و هر آینه صدایت می‌زنم: کجایی‌ ای سرپرست مؤمنان، آری کجایی‌ ای نهایت آرزوی عارفان، ای فریادرس خواهندگان فریادرس، ای محبوب دل‌های راستان و ای معبود جهانیان؛

    چقدر قشنگ حتی وقتی این دعا یادم اومد چقدر آرامش داشتم

    منی که تا اسم جهنم میومد سر تا پا ترس میشدم

    اما الان امید دارم که خدا هر لحظه کمکم میکنه تا من هر روز بهتر از دیروزم باشم

    چون تو وقتی هر روز داری با خدا صحبت میکنی با قلبت با نور و انرژی عظیم ، قلبت آروم گرفته

    قلبت رو ، یاد خدا داره هر لحظه بیشتر و بیشتر پر میکنه

    مگه میشه جایی که خدا هست تپش قلب از سر ترس باشه ؟؟؟؟

    اگر تپش قلبی هم باشه از سر شوق به عشق ربّ و صاحب اختیاره

    تپش قلبی هست که از سر عشقه و پر از آرامشه

    برای همینه که تو صدای قلبت رو که قبلا تپش قلب داشتی دیگه نمیشنوی

    یادمه قبلا به قدری تپش قلب میگرفتم که حتی از سینه ام حس میکردم لرزیدن قلبم رو

    خدای من شکرت

    خوشحالم که الان وقتی نماز میخونم میگم خدا جونم من دارم میام باهات حرف بزنم

    و سعی میکنم با توجه و تمرکز بخونم

    چقدر این حس رو دوستش دارم

    چقدر این خدا ماچ ماچی تر از اون چیزیه که من شناختمش تا الان

    مطمئنم هر چقدر سعی کنم عمل کنم بیشتر به ماچ ماچی بودنش پی میبرم و آروم تر میشم

    حالا میفهمم که استاد عباس منش تو فایلای جدیدش

    و یکی هم فایل کلید اجابت دعا و چند تا فایل قبل ترش چرا انقدر آروم بود

    چرا انقدر این حس آرامشش رو دریافت میکردم

    یه جور دیگه آروم بود

    نمیدونم چجوری بیانش کنم تو کلماتم نمیاد

    به قدری این آرامش رو از صحبت هاش میگرفتم که حتی تو رد پام نکشتم که حس آرامش گرفتم

    ببین طیبه از کجا سر صحبت باز شد و خدا تو رو تا کحا آورد

    از نماز صحبت کردی و درک اینو بهت داد که وقتی خدا وارد زندگیت میشه ترس هات تبدیل به توحید در عمل تبدیل به شجاعت میشه

    تبدیل به یه حس خوب بی نهایت میشه

    دلم میخواد ماچش کنم ربّ ماچ ماچی خودمو

    تجسم کردم از نور عظیمش یه ماچ کردم ، بی نهایت دوستش دارم

    خدای من شکرت

    امروز یکی از بهشتی ترین روزهای زندگی من بود

    خدای من ،ربّ من

    نورت رو به شکل بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و ثروت و نعمت روبه زندگی استاد عباس منش و مریم جان و همکارانشون و تک تک اعضای سایت و تک تک انسان های جهان هستی

    جاری کن در زندگیشون

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
  3. -
    محمدرضا روحی گفته:
    مدت عضویت: 1399 روز

    به نام هدایت الله

    خداوندا هر آنچه که دارم از آن توست

    با سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی و همه دوستان خوبم در این سایت الهی

    خدایا شکرت امروز هم در مدار شنیدن موضوعات قرآنی قرار گرفتم و چقدر حال دلم خوب شد از این کلام الله که استاد خوب توضیح دادند و با شنیدن خواندن قرآن درک من روز بیشتر و بالاتر می‌رود و باورهای محدود کننده من قوی‌تر می‌شود

    اگر باورهای محدود کننده را با این مفاهیم‌ها قرآنی برای خودمان بهبود ببخشیم اجابت کردن خداوند برای ما با پذیرفتن و منطقی کردن ذهنمان شدنی است و هر چیزی را برای رسیدن آن امکان‌پذیر می‌باشد به شرطی که باور کنیم تا این خواسته‌های ما با هدایت الله اتفاق و شرایط را برای ما رقم می‌زند و همیشه می‌توانیم اوضاع را تغییر دهیم و ثروت و نعمت را باور کنیم که می‌توانیم به آن برسیم

    چون در مورد خالق وقتی حرف می‌زنیم که ویژگی‌های فرمانروایی و کل جهان هستی را در اختیار دارد پس به این باور ‌میرسم که اجابت کردن درخواست‌ها برای او پذیرفتنی و منطقی کردن برای ذهنم می‌باشد اما باید در مسیر دریافت خواسته‌هامون قرار بگیریم و خداوند بی‌نهایت مهربان و رزاق و رحیم است برای من و اگر به جایی نرسم و مشکل داشته باشم می‌دانم که از ذهنم است که مقاومت در مورد کمبودها به ما می‌گویدمنطق ساختن برای امکان پذیر بودن یک خواسته اصل و اساس آموزه های دوره روانشناسی ثروت 1 است. چون تنها زمانی ما در مدار دریافت خواسته های خود قرار می گیریم که داشتن آن خواسته برای ذهن ما منطقی شود. وقتی در مدار درست زندگی باشیم شرایط آدم‌ها و ثروت و نعمت وارد زندگی ما می‌شود و هر کس به خدا توکل کند از جایی که فکرش هم نمی‌کند روزی به ما می‌دهد و خداوند برای ما کافیست

    استاد از شما بسیار سپاسگزارم بابت مفاهیم و درک مباحث قرآنی و همچنین از دوستان خوبم و منتظر کامنت خوبشان که با کلام قرآنی آنها سایت و روحمان و نوشته‌ها عطرگین باشد تا انرژی شوق و شور زیادی را دریافت کنیم

    در پناه الله یکتا شاد سلامت و ثروتمند باشید انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  4. -
    ریحانه قادری گفته:
    مدت عضویت: 1382 روز

    سلام استاد عزیزم

    چقدر خدای قشنگم طبق معمول این فایل در بهترین زمان و بهترین مکان به دستم رسید

    الان تو‌مسیر رفتن از تهران به سمت ساری هستیم و چند وقته دوره ثروت یک رو شروع کردم

    چند روز بود که بعد از چند بار گوش دادن به ثروت یک و دست آورد های عالی از این دوره امشب تو مسیر رفتم سراغ فایل های رایگان

    مساله ی کوچک کاری برام به وجود اومده که دیروز و امروز دارم روی توجه به نکات مثبت و کنترل ذهن و باورهای قدرت مندکننده خودم کار میکنم تا این اتفاق به ظاهر ناجالب که مطمئنم درس بسیار بزرگی به بنده میده و مطمئنم که خداوند برام معجزه میکنه چون من در این چند سالی که با لطف الله و وجود راهنمای خوبی مثل شما روی خودم کار میکنم

    زندگی من سراسر معجزه شده اما گاهی نجواها که بسیار کم شده اذیتم میکنه سراغم میاد و این لحظه که وارد سایت شدم با خودم گفتم میرم قسمت کلیدها و توحید عملی فایل های بسیار خوبی برام داره

    تا وارد سایت شدم دیدم اخ جون فایل جدید که تاحالا گوش ندادم(من عاشق این صحنه ام‌که فایل جدید ببینم تو سایت)

    و استاد!!!!!!!

    این فایل رو‌خدا برام فرستاد

    استاد عزیزم چقدر قشنگ چقدر دقیق چقدر به جا

    دلم قرص شد دلم گرم تر از قبل شد ایمانم بی نهایت نسبت به قبل بیشتر شد

    چقدر این زندگی زیباست

    جالبه استاد اگر من الان نبودم و من قبل بودم این روزها ارامش نداشتم

    اما الان سه سال و نیم هست که با شما آشنا شدم زندگیم تغییر کرد

    باورهام نسبت به قبل بسیار زیباتر شد

    شغلم هر روز موفق تر از قبل هستم در کمال ارامش بدون هیچ تبلیغی بدون هیچ به در و دیوار کوبیدنی!

    نمیگم تو شغلم بهتر از من کسی نیست اما استاد چنان تیم فوق العاده ای خدا برام چیده که یکی از یکی بهتر و هر روز موفق تر از قبلم

    استاد من سالهاست تو این شغل هستم نمیگم چیه چون مهم شغل نیست

    در آمدم همیشه جزو بالاترین ها بوده تو‌این سالها اما تا سه سال پیش هیچ دستاوردی نداشتم

    تو این سه سال یه واحد آپارتمان غرب تهران یه واحد هم شریکی با برادرم جنوب تهران خریدم دو هفته قبل یکی از اتومبیل هایی که برام رویا بود رو خریدم

    به راحتی مسافرت های داخلی عالی میرم و مسافرت خارجی رو شروع کردم یکم داشتن دوتا بچه کوچیک باعث‌میشد سفر خارجی رو ذهنم جلوم رو بگیره

    اینها رو نوشتم که بعد ها یادم بمونه کجا بودم و کلا خدا رو شکر شخصیت بسیار خوشبینی دارم و خیلی خیلی آدم خوش شانسی هستم که دوستانم همیشه تعجب میکنن

    اما خودم کم و بیش فهمیدم داستان چیه

    پنج شیش ساله تلویزیونم رو برداشتم و فقط اتاق بچه هام تلویزیون داره و معمولا هم انیمیشن های مناسب براشون دانلود میکنم که هر چیزی رو‌نبینن و‌نشنون

    خودم هم اصلا حوصلم نمیکشه هر چیزی رو وارد ذهنم کنم و همیشه دارم ورودی ذهنم رو کنترل میکنم و نتیجه ش رو دیدم و‌کلا دنیای من با دنیای خیلی ها فرق میکنه

    همه چی عالیه خدا رو شکر

    الانم تا دیدم صفر کامنتت هست گفتم بنویسم شاید من هم نشانه ای شدم برای دیگری

    عاشقتونم عاشق خانم شایسته هستم و همیشه مهربانی و احترامی که تو صحبت شون هست رو تحسین میکنم امیدوارم همیشه لذت ببرید از زندگیتون خیلی ماه هستین خیلی عزیزهستید سپاسگزارم از خدا و از شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  5. -
    ارمغان رضوی گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    سلام خدمت اساتید بزرگوارم و عزیزم عاشقتونم تا ابد

    وااای استاد روانشناسی ثروت 1 فوق العاده س اینقد دلم میخواد از اول گوش کنم باز خیلی دلم اگاهی هاشو خواست اما الان احساس لیاقت هدایت شدم که بارها گوشش کنم

    واااای چه اگاهی های خفنی واقعا داره روانشناسی ثروت 1 همش لذته همش همش حاله خوب مثله همه ی دوره هاتون من واقعا عاشقه روانشناسی ثروت 1 همش و همه ی جلساتش معجزه س

    من هنوز این فایل رو فرصت نکردم ببینم چون فعلا دوره ی احساس لیاقتم ولی تا گذاشتین رو سایت و دیدم حاله خوبی که اصلا از اسمش کلید اجابت دعاها و واقعا گفتم ارمغان این دقیقا یه نشونه هست و امروز منتظر معجزه های عالی باش پس بیشتر رو خودت کار کن

    موقعه آفم از کار کردن رو دوره ها بخصوص دوره ی احساس لیاقت میام حتما میبینم و کامنت میزارم با عشق

    استاد و مریم جون عشق عاشقتونم

    فعلا

    در پناه الله یکتا باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  6. -
    باران و ایوب گفته:
    مدت عضویت: 1697 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و خانوم شایسته گل

    وهمه دوستای نازنینم

    استاد چقد این فایل عالی بود نکات آموزنده داشت و جواب تمام سوالای ذهنمو گرفتم

    استاد من تقریبا دو هفته پیش داشتم نماز میخوندم و بعدش قران خوندم یهو بهم الهام شد برم یه جایی اولاش خیلی مقاومت کردم گفتم نکنه نجوای شیطانه بیخیال شدم (همسرم جایی باید میرفت که بهم الهام شد تو هم باهاش برو )

    دیگه کار نداشتیم همسرم خودشون رفتن بعد زنگ زد گفت من کارم تموم نشده باید برگردم فعلا تا یه هفته دیگه دوباره باید برم ،گفتم خب باشه خیره انشالله ،برگشت و خواست دوباره بره جور نمیشد تنهایی بره ،دوباره الهام شد باید بری گفتم خدایا چیکار کنم برم یا نه خلاصه هرکاری همسرم کرد جور نمیشد بره تنهایی بهش گفتم ایوب جان خب منم میام ایشون گفتن مطمئنی گفتم اره خلاصه رفتیم ،بعد من به دو تا تضاد برخوردم گفتم خدایا خودت گفتی برو بعد الان اینا چیه من برا یه روز خواستم بیام الان شده چند روز ،گفت مگه به من اعتماد نداری گفتم اره ،گفت خب صبر کن عجله نکن ،گفتم چشم من تسلیمم استاد به الله قسم عین همینو گفتم بیخیال شدم فقط سعی میکردم ذهنمو کنترل کنم مسیر شیطان و نجواهاش نرم ،خلاصه من دیگه از اون مسافرت برگشتم و همچنان از خدا میپرسیدم چرا گفتی برو وبه این تضادها بخوردم .قران خوندم یهو انگار خدا باهام حرف میزد گفت یادته گفتی من رابطه خییلی عاشقانه تر میخوام با ایوب جان گفتم اره .گفت خودت درخواست کردی خب با این تضاد باعث شد بگی من چی میخوام ماهم جواب درخواستتو دادیم ،گفتم خدایاااا تو چقد مهربونی چقد قشنگ جواب درخواست های مارو میدی با این تضاد که برخوردم الان عاشقانه تر شده روابطمون به الله قسم .بعد من اون جایی که رفتم خیلی قشنگ بود خونه عالی حیاط قشنگ دقیقا مثل سریال سفر به دور امریکا یه قسمتش حیاط خونه دوستتون رفتین دقیق مثل اونجا بود من لذت زیادی بردم فقط میگفتم خدایاشکرت به چه جایی هدایتم کردی بی دلیل نبود که میگفتی برو .اون یکی تضادو که تو سفر بهش برخوردم وفعلا نمیگم تا نتیجه کامل بگیرم میام براتون میگم سرفرصت مناسب تر.

    چند روز پیش یه نفر یه چیزی گفت مثلا خونتون کوچیکه حالت تمسخر ،صدای شکستن قلبمو احساس کردم هیچوقت اینجور نبودم ،باز قران خوندم هیچ گله و شکایتی نداشتم تازه گریه کردم روصورت خودمو پوشندم گفتم حتی خدا گریه هامو نبینه من باحالت شکایت نرم درگاهش ،باز انگار خدا باهام حرف میزد چرا گریه میکنی ناراحتی خودت درخواست خونه بزرگتر داشتی و داری این تضاده به نفعته دختر باعث میشه از من درخواست خونه بزرگتر داشته باشی برو صورتتو بشور و اهنگ بذار برقص ،شاد باش ،استاد یعنی این تضاها باعث شد من درخواست هامو واضح تر بگم و باور داشته باشم بهشون میرسم به الهامات گوش بدم ،یعنی دلیل اینکه من برم این مسافرت و به تضا بربخورم وبفهمم برا چی بوده اگه بخوام با عقل خودم برم هیچوقت نمیفمم ،

    دیشب تو خلوت خودم با خدا مهربان گفتم خدایا اگه منو تنها بذاری مث اینکه من تو تاریکی مطلق باشم و بخورم به درو دیوار و بیوفتم تو چاله و چاه ،پس مثل همیشه کنارم باش منم ول کنت نیستم رو دوشتم ،اگه ما باورمون این باشه قدرت تمام جهان در دستان الله یکتاست هیچ وقت نگران هیچ چیزی نمیشیم و همه چیو میسپاریم به خودش ،و من با این تضادها که برخودم اومدم الگوهای مناسبو دیدم و تحسین کردم گفتم فلانی تونسته این خونه بزرگو بخره منم میتونم و این آرزو من این درخواست من امکان پذیره ،من الان اگه این جا هستم جای درستمه چون جواب فرکانس های گذشتمه و اوضاع من طی این یه سال و چند ماه که من رو خودم کار کردم خیییلی عالی شده از لحاظ مالی خییلی عالی شد ،من الان دارم کاری شروع میکنم به امید الله ،روابطمون عالیه ولی من درخواست عالی تر داشتم که خداروشکر اونم بهش رسیدم ،و‌خداروهزاران مرتبه شکر برا این همه تغییر که به وقت خودش همه رو براتون میگم استاد.

    خیییلی عالی بود استاد ممنونم ازت شما بی نظیری

    در پناه خدای مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  7. -
    مینا منصوری گفته:
    مدت عضویت: 1161 روز

    سلام و درود استاد جان

    چه اسم قشنگی کلید اجابت دعا =باور

    استاد بعضی جاها ما احساس لیاقت مون پایین هست که حتی درخواست یا دعا هم نمی کنیم و خوب باور سازی هم نمی کنیم

    استاد فایل تون باعث شد مرور کنم توی زندگی م

    استاد یادم میاد چندسال پیش و با اینکه گواهینامه داشتم ولی همسرم بهم ماشین نمیداد تا رانندگی کنم و باید با خط واحد برای عبور و مرور میرفتم

    تا اینکه یک نفر گفت هرخواسته ای داری حتی ناممکن 21روز بنویس اجابت میشه

    من که رانندگی برام آرزو شده بود رو نوشتم و جالب اینکه با الفاظ منفی برای خدا مینوشتم خدا ببین تو سرما موندم و ایستگاه خط نشستم ایا تو راضی؟ یا مینوشتم خدا این بچه رو ببین باید کنار من توی سرما منتظر واحد باشه وقتی که اگه ماشین داشتم در رفاه بودیم

    19روز نوشتم و بیخیال شدم .تو پرانتز بگم که خیلی رابطه م با خدا بد بود همیشه فک میکردم با من سر لج افتاده

    بعد دوهفته یهو جور شد که من خودم ماشبن خریدم

    عزتی که دارم ماشین خودم رو دارم و هرجا برم و اگه تصادفی بشه از وسیله همسرم نیست و تدس و لرزی ندارم رو همیشه شاکر خداوندم

    آره دوستان خواستم و اجابت شد

    واقعا خواستن توانستن هست

    بدی امر این هست که ما از خواستن ترسیدیم

    البته که باور سازی رو براتون بگم

    روز 19 به همسرم گفتم ماشین بهم میدی و ایشان گفتن خدا لعنت کنه کسی که حماییت کرد بری گواهینامه بگیری نه نمیدم ماشینم به جونم بسته س.(خوب گواهینامه رو با حمایت پدرم گرفته بودم و خیلی دلم شکست)

    و از اونجا نا امید شدم و از روز19 دیگه ننوشتم و یهو به دلم افتاد با اموزش رانندگی ها پیشنهاد بدم یک ساعت وقت بگیرم برای اموزش و به آموزشگاه گفتم سالها قبل گواهینامه گرفتم و برای یاداوری وقت میخوام ..

    و نشستم توی ماشین آموزشی ها و بهشون گفتم من میخوام یکم ماشین سواری کنم و ایشون خندید و گفت من یکم تماس تلفنی دارم شما رانندگی کن و من به کارم برسم

    استاد دو تا دوساعت وقت گرفتم و رانندگی و باور انگار ایجاد شد و خودم رو پشت ماشین دیدم و خوشحال بودم و یهو همه چیز دست به دست هم داد و من ماشین دار شدم و بزرگترین معجزه زندگی م شد و خیلی خوشحالم.

    دوستان عزیز واقعا خواستن و باور به اینکه خدا میتواند کلید خوشبختی هست

    یه استادی بود میگفت باید بگردید دنبال خدا میتواند زندگی تون

    اگه توحید برسیم و باور کنیم خدا میتواند همه چیز میشود و ناممکنی وجود ندارد.

    خدا میتواند یعنی خدایی که در ما دمیده شده یعنی هم ما هم خدا باهم که دست به دست هم بدیم قادر و توانا میشویم.

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  8. -
    سعیده خیاط گفته:
    مدت عضویت: 2449 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان

    سلام به روی ماهت استاد عباس منش عزیز و سلام به خانواده بزرگ عباس منش

    شاید پارسال بود که داستان زکریا دل سعیده رو برد…البته نه داستان زکریا دیدن و دنبال کردن رد خدا در این داستان

    زمانی که قرعه انداختن سرپرستی مریم به کی برسه، زکریا قرعه رو برد و سرپرست مریم شد….زکریا دلش بچه میخواست و سرپرست مریم شد( اما خدا خواسته حقیقی زکریا رو میدونست و خدا به کم راضی نمیشه که)

    شاید توی این داستان بگیم مریم خوش شانس بود اما «لطف خدا ما رو ممتاز می‌کنه » یعنی ما امتیازی همراه خود داریم که اسمش «لطف یا لطیف» هست

    دوست دارم از شگفتی الله صحبت کنم، از حکمتش بگم، از راه‌گشاییش از کسی بگم که « یا فعال لما یرید» هست

    زیبا گفتید اما دوست دارم به ماجرای قبل برگردم، قبل از به زبان آوردن درخواست وارث توسط زکریا

    زکریا مریم رو میدید ، روزی‌هایی که به مریم می‌رسید

    آره لطف خدا بود به مریم…اما به واسطه این هم جواری زکریا با مریم ، خدا لطفشو به زکریا هم نشون میداد، داشت به واسطه مریم در زکریا ایمانی قویتر می‌ساخت

    اینجور فرض میکنم که گفت عه خدایا تو که برای مریم اینقدر روزی می‌رسونی خب به منم یه وارث بده دیگه…. میگه بشارت زکریا…زکریا جا میخوره چطور ممکنه….برای رب تو آسونه آخه… و مثال میزنه براش یادته زکریا قبلاً چکارا کردم….

    (انگار میگه بابا من می‌خوام یحیی رو بهت بدم دیگه چطور، چکار کنم که ازم درخواست کنی، خواستت پشت دره درو باز کن، اجابت شدی باور کن)

    بعدش جالبتر میشه خب یه نشونه بهم بده

    جواب می‌شنوه سه روز با مردم صحبت نمیکنی و میای خدارو تسبیح میکنی…چقدر حکیمانه است ، چقدر خوشگل تقلب میرسونه عاشق این خدام

    فرض کن یه پیرمردی که تا الان فرزندی نداشته و همسرش نازاست بیاد و بگه بهش مژده فرزند داده شده و باورش کرده، بیاد و به بقیه بگه آره خدا گفته قراره بچه دار شم و من مطمینم و….

    چه جوابی می‌شنوه جز دلسرد شدن!؟

    اما چقدر حکیمانه می‌گه زکریا با بقیه صحبت نکنیا این مدت رو با تسبیح کردن خدا بگذرون

    انگار میگه بیا و روی داشته‌هات تمرکز کن…من تنها دارایی توام یادت هست که

    ربی…

    ربک…

    ربنا…

    تنها اسمی از من که می‌تونه برای تو میم مالکیت بگیره…و آیا این نزدیکی با رب برای اجابت تو کافیه!؟

    و من جواب میدم همیشه…تمام تجربه زندگی سعیده میگه همیشه کافی بودی و هستی….

    چقدر زیاد دیدم از دل ترسهام شجاعت کشیدی بیرون….از دل ضعفهام قدرت…از دل ناامیدی‌هام امید…از دل زشتیهام زیبایی….

    چی شد خدایا….چقدر خوشگله شناختنت

    چقدر زیبا فرمول اجابت آیه 186 بقره رو میشه توی داستان اجابت زکریا دید

    در پناه خدا هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1304 روز

      سلام خدمت سعیده عزیز

      چهره بسیار زیبایی داری سعیده خانوم ،مخصوصا موهای فرفری قشنگت که فرم صورت رو بسیار زیبا کرده

      دوست عزیزم قبلا این کامنت از شما رو خوندم ولی اصلا به این وضوح درکش نکرده بودم ،چه زیبا قانون توضیح دادن وقتی میگفتید زکریا قبل از اینکه درخواست قیم بودن مریم رو به عهده بگیره خداوند از نیت و قلب زکریا آگاه بود و در واقع قیم شدن مریم برای زکریا جواب درخواست زکریا بود از خداوند برای فرزند دار شدن و وارث داشتن

      خداوندی که قبل از ابنکه نیازی و درخواستی در درون ما شکل بگیره ازش آگاه و راه رسیدن به اون درخواستم میدونه ،درست مثل قیم شدن زکریا برای مریم که یه قدم قبل برای باور کردن زکریا به داشتن فرزند در اون سن

      دوست عزیزم به خودم افتخار میکنم که دوستان آگاهی دارم در این دنیا ،این خودش یه نعمت بسیار بزرگه

      الهی هزاران شکرت برای بندگان خوبی که اینجا دور هم جمع کردی

      در پناه الله یکتا شادو خرم باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    مریم احدی گفته:
    مدت عضویت: 1089 روز

    بنام خدا

    وپروردگارت انقدر به تو عطا خواهد کرد که توراضی شوی

    من به این جمله ایمان دارم وتقریبا هرزمان که بهش نیاز داشته باشم این جمله رو میشنوم

    خدایا شکرت من اززندگیم راضی ام ومیدونم وایمان دارم انقدر به من میبخشی که خوشنود بشم

    خدای مهربانم من راضی ام ازتو به خاطر احساس خوب امنیت که هیچ کسی رو توی دنیا مثل تو پشتم حس نمیکنم

    خدایا شکرت که هستی منم دوست دارم کاری کنم که ازم راضی باشی لطفاً لطفاً بهم بگو چه کنم ؟

    خدایا هدایتم کن به مسیری که بشم یکی ازدستان تو روی زمین

    آیا من تنها وبی کس نبودم وتو منو بالا بردی درچشم تمام کسانی که فکر میکردند کسی رو ندارم

    تودرتمام لحظات زندگی من کنارم بودی وهستی

    من به این آیه تو ایمان دارم وشهادت میدهم خدایی جز خدای یگانه نیست واو بالاتر ازهمه چیز است

    خدایا شکرت که هستی وهروقت بخوام حست کنم دستمو روی قلبم میزارم تا دلم گرم بشه تا نترسم

    مگه میشه بعد اینهمه نعمت من قبول نکنم که جزتو کسی یاور وپشتیبان منه

    من هرجا که نیاز داشتم به امنیت کسی رو جزتو نیافتم نه خانواده ،نه همسر،نه دوست،نه حتی فرزندم که پاره تنمه هیچ کدوم تولحظات سخت نبودن چون تو جای همه برای من بودی وهستی

    خدایا پیشاپیش ازتو ممنونم برای همه نعمتهایی که بهم میدی تاراضی بشم من تنها تورا میپرستم وتنها ازتو یاری میجویم

    جملات پایانی این فایل کاملآ منو متقلب کرد چون خدا اززبان استادبامن حرف زد

    خدایا شکرت استاد عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
  10. -
    Parvin گفته:
    مدت عضویت: 3877 روز

    سلام به شما بهترین استاد و به شما بهترین همراهان

    ممنونم که به بهترین شکل ممکن درک این ایات را برام واضح کردی .چقدر تحت تاثیر قرار گرفتم و باعث شد تا ساعت ها فکر کنم و گره هایی که توی ذهن داشتم از خییییلی قوانین خداوند،چقدر قشنگ باز شد این گره ها.

    درکی که من از صحبت های شما داشتم را میگم تا نوشتن دوباره این آگاهی ها برام باز قابل لمس تر بشه.

    از اسم یحیی شروع میکنم ،وقتی معنی یحیی را سرچ کردم متوجه شدم یعنی زندگی،وخداوند حتی نام رو طوری انتخاب کرده که مدام درس اصلی رو برای نحوه خلقت این بنده اش،به بقیه بندگانش گوشزد کنه ،زندگی یعنی کسی که هیچ شرایط وجود رو نه از سمت پدر و نه از سمت مادر و نه حتی زمان مناسب خلقت را نداشت بدلیل پیر بودن والدین ولی زندگی به او بخشیده شد چون مهم شرایط برای خلق یحیی نبود،مهم شرایطی هست که خدا قادر به ایجاد آن هست..

    اگاهی دیگه که وقتی فهمیدم ،باعث شد گریه کنم و خداوند رو شاکر باشم که برای درک این اگاهی ،شرایطی را از قبل ایجاد کرده بود،وبعد درک آن را الان برام بوجود اورد تا منطقی بشه چون بگه که هیستوری این اگاهی رو برات قبلا ایجاد کردم و اون ،دعای شماست”خدایا مرا در بهترین زمان و بهترین مکان ،قرار ده” شاید باورتون نشه همیشه این دعا رو تکرار میکردم ولی هیچ حسی بهش نداشتم ،همیشه یه سوال بزرگ بود که این یعنی چی چرا نمیتونم این خواسته رو با قلبم بگم نه با صدا و نه به زبان.

    برای درک بهتر این اگاهی که چقدر برام مهمه ،باید داستان رو تعریف کنم که چطور خداوند اول منو از قبل مهیای این آگاهی کرد و به دلیل مسبب الاسباب بودنش،سببش رو ساخته بود تا الان بفهمم یعنی چی این دعا.

    یکماه پیش اصرار داشتم دختر که دانشگاه شهید بهشتی درس میخونه،برای سر زدن ،از تهران بیاد پیش من که شهرستانم،برای اولین بار در عمر 18 سال زندگیش بود که انقدر ازم جدا شده بود وخیلی دلتنگش بودم،ولی دخترم حس من رو نداشت یعنی دلتنگ نبود مثل من،ومن چون تا بحال ازم درور نبوده ترس داشتم نکنه ،اتفاقی براش بیفته،چطور مواظبش باشم،حتی تصمیم گرفتم برم و تهران خانه اجاره کنم که خوابگاه نباشه و باز باهم زندگی کنیم،ولی از انجایی که از شما یاد گرفتم شرک را بشناسم ،احساس کردم این افکار به شرک آلوده س و تصمیم گرفتم فقط وقتی این ترس ایجاد شد بگم خدا بهترین محافظه او بهترین ولی و سرپرسته و من دخترم را به این قدرت بسپارم

    و من موفق بودم از کنترل افکار شرک آلود،چرا؟ چون خدا به من ثابت کرد که محاظ بودن و ولی سرپرست بودن ،به کلام نگفتم به قلب بهش باور دارم.

    حالا اصرار من که برگرد دلم برات تنگ شده اثر نکرد و دخترم شاد وخوشحال از اینکه توی خوابگاه داره با 5 نفر دیگه زندگی میکنه ،حس دلتنگی نداشت چون تنها فرزند هست حالا از جایی که دونفر فقط بودیم رفته بود مکانی که ارزو داشت شلوغ باشه و تنها نباشه.واین دلیل شادی او هست برای این مکان جدید شلوغ .

    شرکتی بنام دخترم ثبت کردم که برای امضا باید برمیگشت،ولی حتی او این کار راهم نکرد ،و توی دفتر خانه ،حق امضا را داد،تا مدارک را برای من ارسال کنه که انجام شد این پروسه ولی خیلی اتفاقی،که البته اتفاقی نبود بلکه خواست خدا بود،یه صفحه از مدارک امضا نشده بود،و راهی نداشت ،جز برگشتن،ایشون بالاخره برگشت و من از ذوق دیدنش داشتم دیوانه میشدم.شب خوابیدیم وصبح بیدار شدیم که دخترم گفت مامان بلوک ما دیشب ،نشت گاز داشته بچه ها پیان دادن و فیلم فرستادن تا صبح بیرون تو حیاط خوابگاه موندن ،حتی 19 نفر راهی بیمارستان شدن….ولی دخترم الان کنارم بود،چندساعت قبل از این اتفاق مکان را ترک کرده بود و در زمان درست در مکان دیگه ای بود.این همون هیستوری بود که وقتی میگید،خدایا مرا درزمان درست،درمکان درست قرار بده،حالا فهمیدم خدا چطور این دعا رو اجابت میکنه و چقدر اون مکان و اون زمان مدیریت شده هست.هم درک دعا رو یادم داد وهم ایمانم را زیاد کرد و قلبم را مطمئن کرد که اگر میگه ،شما هم مرا اجابت کنید،یعنی باورش کنیم ،قدرتش رو بشناسیم که بهترین محافظه و بهترین ولی و سرپرست ..

    متن را تمام کنم خیلی اگاهی بیشتر داره برام ولی فعلا تونستم اگاهی که دریافت کردم را به قلم بیارم ،اینها بود.

    ممنونم ازت استاد که انقدر ارزشمندی پیش خدا،که باعث شدی تا خداوند به کلام شما،اگاهی هایی که نیاز دارم را برام واضح کنه.

    ممنونم ازتون و خیییییلی دوستون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای: