اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
راستش من از اول تا آخر این فایل داشتم گریه می کردم از بزرگی و عظمت خداوند اول از همه این را بگم من چند روزه که دارم روی باورهای توحیدی ام کار می کنم و جالب این جاست که امروز داشتم روی باور خداوند واسه من کافیه و اون واسه من همه چیز میشه کار می کردم و امشب وقتی خوابیدم با وجود اینکه شب خیلی زود خوابیدم که بتوانم صبح زود بیدار بشوم که بتوانم به کارهایم برسم هر کاری کردم دیدم خوابم نمیبره ساعت 3 بعد از نصف شب بود و حس ام بهم گفت برو تو سایت راستش من پارسال یک خواسته ای داشتم که بهش نرسیده بودم و بی خیالش شده بودم البته نه اینکه دیگه کلا نخوامش گفتم باشه واسه بعداً و الان تمرکزام را می خواهم بگذارم روی خودم و کسب و کارام حسم بهم گفت برو تو نشانه امروز من و از خدا بپرس دلیل نرسیدن آت به خواسته پارسال ات چی بوده ؟
آمدم که برم تو نشانه روزام دیدم که شما این فایل را گذاشتید خیلی خوشحال شد و فهمیدم که یک دلیلی داره که من باید جز اولین کسانی باشم که این فایل را ببینم و الان هم اینجام بعد تا اومدم ببینم از خودم پرسیدم من اومده بودم سایت واسه چه کاری یادم اومد که اومده بودم که برم تو نشانه روزام بعد نیت کردم و زدم روی نشانه باورتون نمیشه چی اومد بخش 6 قانون آفرینش که در مورد تقسیم کار با خداوند است و اینکه ما باید کارهامون را با خداوند تقسیم کنیم یک کاری که من متاسفانه خیلی خیلی کم انجام اش می دهم تو زندگی ام چون فکر می کنم که خودم می توانم همه کارها را انجام بدهم و البته که از ایمان و باور ضعیف ام است که ازش کمک نمی خواهم چون باور ندارم که می تواند بهم کمک کنه بعد که اومدم سراغ دیدن این فایل اصلا دیوانه شدم الان می فهمم که دلیل نرسیدنم به هم خواسته پارسال آم و البته خیلی از خواسته های دیگه ام مثل صاحب ماشین شدن ام و… این است که من باور نداشتم که بهشون می رسم و شما درست می گویید من حتی نمی توانم داشتن اشون را تجسم کنم می دانید استاد چقدر جالب که قرآن از صدها هزار کتاب موفقیت بهتر قانون را توضیح داده با آوردن مثالهای عینی از زندگی پیامبران و جالب تر اینکه گفته چه طوری ما می توانیم آن ترمز ها و باورهای محدود کننده ای که سد راه ما هستند تو مسیر رسیدن به خواسته هامون را برطرف اشون کنیم و چقدر خوب میاد با یادآوری از زندگی گذشته پیامبران آن مقاومت های ذهنی اشون را از بین می بره و البته که باز هم تاکید می کنه بر سپاسگزاری و اینکه چقدر ما به خداوند ایمان داریم و باور داریم که قدرتش را داره و می توانم واسمون برآورده کنه در مورد آیه 186 سوره بقره که تو این فایل بهش اشاره کردید من هفته پیش داشتم پروژه خانه تکانی را گوش میکردم شما تو یکی از گام هاش گفتید من می توانم صدها ساعت م
فقط و فقط در مورد همین یک دانه آیه صحبت کنم و اینکه گفتید زمان پیامبر مردم در مورد هزاران موضوع فرعی و پیش پا افتاده از پیامبر سوال می پرسیدن و یک نفر نیومد در مورد خدا از پیامبر سوال بپرسه و بنابراین خود خدا میاد مستقیم به پیامبر اسلام میگه و واسه همین است که تنها آیه ای است توی قرآن که توش 7 مرتبه از ضمیر من استفاده شده و واسه همین است که تو این ایه از کلمه سالک استفاده کرده که به این معنا است که اگر در آینده بندگان من از تو درباره من پرسیدن بهشون چی بگی می دانید استاد الان که فکرش می کنم به گذشته می بینم که بارها و بارها شده تو گذشته که دلم یک چیزی می خواسته و از لحاظ مالی شرایط خریداش را نداشتم ولی آنقدر به طرز معجزه آسایی هزینه خرید آن چیزی که دوستش داشتم واسم جور شده ولی خوب متاسفانه ذهن ما فقط کمبودها و شرایط فعلی آمون را می بیند و نمی تواند باور کنه که این شرایط موقت است و دائمی نیست و می تواند تغییر کند البته زمانی که ما تغییر کنیم.
امروز خیلی حرفا دارم که بگم چند وقته منتظرم که این اتفاقا بیفته و من بیام کامنت بنویسم و تعریف کنم از شگفتیهای با خدا بودنم
بگم که طی این مدت کوتاهی که با خدا هستم چه جوری دارم پادشاهی میکنم
استاد شما راست گفتی این فایل واقعاً کلید اجابت دعاهاست این فایل اصلاً یک فایل متفاوتی بود برای من اصلاً یک چیز خیلی خاصی بود نمیدونم چه جوری بگم اما انگار برای من خود خود معجزه بود.
با خودم فکر میکنم چطور من تا الان به این همه بزرگی و قدرت خدا پی نبردم چه جوری این همه کارها خدا برای من کرد و من درک نکردم این همه بزرگی و قدرتشو
حدوداً دو هفته پیش یا شاید سه هفته پیش همسرم که راننده کامیونه و قبلاً هم گفته بودم ماشینشو فروخته بود و تصمیم گرفته بود که ماشینشو بزرگتر کنه و تبدیل به تریلی کنه و ما از این بابت خیلی خوشحال بودیم چون این آرزوی چندین سال همسرم بود و بینهایت عاشق تریلیه ما اقدام به فروختن ماشینش کردیم و فکر میکردیم ماشین خیلی سریع فروخته میشه اما چند وقت از اقدام به فروش ماشین گذشت و ماشین فروش نمیرفت و ما نگران شدیم چون همه میگفتند که بازار راکته و خرید و فروش انجام نمیشه و کلی ترس افتاده بود به جونم
خلاصه دو سه روزی بود که خیلی نگران و کلافه بودم و بیقرار بودم و گفتم ای کاش استاد یه فایل جدید بذاره من گوش کنم شاید یه ذره آروم بگیرم نمیدونم چرا نمیرفتم سراغ فایلهای دیگه اومدم توی سایت و دیدم استاد یه فایل جدید گذاشت به اسم کلید اجابت دعا همون موقعی که من خیلی نیاز داشتم دعاهام اجابت بشه وقتی این فایل گوش کردم انگار واقعاً خدا کلیدو داد دستم اصلاً تو حیرت این حرفا مونده بودم خدایا چرا تا الان نفهمیدم چرا تا الان به این موضوع پی نبردم چرا تا الان به به این قدرت پی نبردم و اومدم خودم قرآنو خوندم سوره مریمو آوردم و نشستم خوندم و با خودم هی گفتم خدایی که به زکریا تو سن پیری فرزند میده خدایی که به مریم مقدس بدون همسر فرزند میده یعنی این خدا انقدر توانمند نیست که دعای منو اجابت کنه که خواستههای من اجابت کنه مگه میشه
احساس کردم یه دفعه کلی ایمانم قویتر شد احساس کردم مدارم کلی بالاتر رفت دیگه هیچ ترس و نگرانی نداشتم همون جا نگرانی و ترس و کاملاً گذاشتم کنار و گفتم خدایا من اینو اینو اینو از تو میخوام و نمیدونم چطور و چگونه فقط به قدرت بی انتهای تو ایمان دارم
خدایا دیگه بدون نگرانی ازت همه چیز میخوام بدون شک ازت میخوام بدون اینکه ذرهای ترس داشته باشم که شاید نشه و میدونم که هرچی که از سمت تو به من برسه خیر مطلقه اگر ماشین ما فروخته بشه یا نشه اگر ماشین دیگهای بخریم یا نخریم اگر هر اتفاقی بیفته من دیگه ناراحت نیستم نگران نیستم هیچ غمی ندارم و به هیچ عنوان نمیذارم هیچی باعث نگرانین بشه و به تو ایمان دارم و یقین دارم که هر اتفاقی بیفته خیر مطلقه
و همش میگفتم خدایا ماشینمونو به بالاترین قیمت به یک انسان فوق العاده بفروش و یک ماشین خوب و عالی به پایینترین قیمت برای ما بخر خدایا خودت برای ما فروشنده و خریدار باش خلاصه که سرتونو درد نیارم این موضوع دو سه روز هم طول نکشید که زنگ زدن به همسرم و گفتند بیا برای معامله و مشتری اینجا منتظر شماست و همسرم رفت و ماشینو از قیمتی که ما انتظار داشتیم تقریباً 300 میلیون بالاتر برامون فروخت
خلاصه ماشین فروش رفت چند روز گذشت و دلار روز به روز داشت بالاتر میرفت و همه چیز روز به روز و ساعتی گرون میشد و همه زنگ میزدند حواستون هست ماشین خریدید چرا نمیخرید همه چیز داره گرون میشه بخرید چرا عجله نمیکنید و تمام این حرفا باعث نمیشد که من ذرهای نگران بشم با خودم میگفتم اگر همه چیز هزاران برابر گرونتر بشه اون خدایی که بخواد به من چیزیو بده میده و من نگران هیچی نیستم و سپردم به خدا
به همسرمم هر وقت که نگران میشد بهش میگفتم یادت نره از کی خواستی برات ردیف کنه به قدرت خدا شک نکنیا مطمئنم بهترینها رو بهمون میده همونجور که تا الان بهترین هارو نصیبمون کرد ما ازش خواستیم بهمون یه ماشین با ارزونترین قیمت بده پس میده شک نکن زمانش دست خودشه به برنامهریزی و چیدمان خدا شکی نداشتم
خلاصه که دو هفته گذشت از روزی که ما ماشینو فروختیم همه چیز لحظهای داشت گرون میشد اما من هر لحظه ایمانم قویتر میشد و ترسم کمتر حالم خوب بود هر روز صبح زود از خواب بیدار میشدم شکرگزاری میکردم ستاره قطبیمو مینوشتم و آهنگ میزدم و کلی میرقصیدم و شادی میکردم و با خدا حرف میزدم و راز و نیاز میکردم انقدر خوشحال بودم انقدر خوشحال بودم که هیچ وقت تو عمرم انقدر خوشحال نبودم.
و همش با خودم میگفتم این حال خوبو با هیچی عوض نمیکنم با خودم میگفتم یافتم یافتم استاد راست میگفت که حال خوب مساوی با اتفاقات خوب یا احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب
تو این چند وقت این موضوع کاملاً با عمق وجودم درک کرده بودم
تا اینکه همین یک ساعت پیش که داشتم دخترا رو میبردم مدرسه همسرم زنگ زد و گفت ماشین خریدم و دقیقاً ارزونتر از اونی که فکرشو میکردیم
و ماشینی که ما در نظر داشتیم خیلی مدلش قدیمی بود و و خدا یه ماشین جدید بهمون داد چیزی که اصلاً فکرشو نمیکردیم و من تو راه برگشت به خونه فقط در تلاش این بودم که تو خیابون اشکام سرازیر نشه از شوق این خبر و دقیقاً صبح امروز من روی کلی کاغذ نوشته بودم که چنان روزی رسان روزی رساند که صد عاقل از آن حیران بمانند و به همه جای خونه چسبونده بودم و وقتی دخترم بیدار شد میگفت مامان اینا چیه به همه جا چسبوندی گفتم از خدا خواستم چنان روزی بهم بده که خودم در حیرتش بمونم
این چند روز همش سعی میکردم قرآن بخونم و همش این برای من میومد که به یاد بیاور نعمتهایی که به تو داده شده.
مامانم خیلی نگران بود همش زنگ میزد و میپرسید نکنه تو این گرونی ماشینتونم از دست بدید نکنه گرونی باعث بشه دیگه نتونید ماشین بخرید آخه دقیقاً همین اتفاق چند سال پیش برامون رخ داده بود و ما هم خونمونو هم ماشینمونو فروخته بودیم تا بزرگترش کنیم اما چند روز بعد از فروختن خونه و ماشین یهو همه چیز سر به فلک کشید و ما هم خونه رو از دست دادیم هم ماشینو و شده بودیم صفر و بعد از چند ماه با کلی وام و قرض و قسط تونستیم فقط دوباره یه ماشین بخریم و مادرم همش نگران بود که نکنه اون اتفاق دوباره تکراربشه منم همش میگفتم مامان اون موقع من خیلی ایمانم ضعیف بود اما الان اون شیوای سابق نیستم و مطمئنم هیچ وقت اون اتفاق دیگه برای من تکرار نمیشه
استاد اگه روزی هزار بار از خدا تشکر کنم بابت اینکه شما را سر راه من قرار داد بابت اینکه منو با شما آشنا کرد با فایلهای شما آشنا کرد بازم کمه
این فایل واقعا برای من یک معجزه بود
و از اون روزی که این فایلو گوش کردم در قلبم باز شد که مطمئن بودم که به بهترین و راحتترین شکل ممکن من به خواستهام میرسم و گفتم روزی که همسرم زنگ بزنه و بگه من ماشین خریدم من همون روز میام دقیقاً زیر همین فایل کامنت مینویسم و به بقیه دوستام میگم که رسیدن به خواسته چقدر شگفت انگیزه ایمان آدمو قویتر میکنه چقدر لذت بخشه وقتی از خدا میخوای و اجابت میشه بگم که چقدر خدامون مهربونه چقدر قدرتمنده.
هنوز خیلی چیزای دیگه هست که باید بهش برسم مطمئنم که میرسم و باز هم میام و براتون مینویسم
استاد عزیزم قبل از هرچیزی، به عنوان کسی که بیش از 2 سال داره فایلهای شما رو دنبال میکنه میخواستم بهتون تبریک بگم! از بعد از دورهٔ قانون سلامتی و احساس لیاقت اصلا انگار فایلهای که منتشر میکنید یه انرژی دیگهای داره!
چقدر سخنوری شما، تاثیر و نفوذ کلامتون بهتر شده! بهتر که میگم منظورم حداقل حداقل صد برابره. یکی از اتفاقات جالبی که افتاده اینه که از بعداز دورهٔ احساس لیاقت من تقریبا هر روز وبسایت رو برای فایل جدید چک میکنم و تقریبا همهٔ فایلهارو توی یکی دو روز اول بعد از انتشار میبینم و این نشاندهندهٔ احساس لیاقت والبته باور به هدایت و توحید در شماست.
من از صمیم قلب بابت این تغییرات واستون خوشحالم استاد عزیزم و این که هرروز دارید بهتر میشید… این که توی شغل خودتون از بهترینهای ایران (به نظر من که لنگه ندارید ولی خب بخاطر قانون فراوانی میگم بهترین) هستید هر روز و در هر فایل شکل تازهای از کیفیت رو ارائه میدید واقعا الهام بخشه. این نشون دهندهٔ باور شما به حرف خودتونه که میگید هر روز از دیروز بهتر.
استاد جونم من هر روز حداقل روزی یه بار به مدت 15 دقیقه شکرگزاری میکنم و محاله در این شکرگزاریها از خداوند بابت وجود شما و دورههاتون شکرگزاری نکنم و واستون طلب نعمت نکنم. خداوند بهتون رضایت و برکت بده.
شما واقعا از زمره کسانی هستید که دنیا روبه جای بهتری برای زندگی تبدیل کردید. در این عصر که همه دنبال همدردیهای بیحاصل هستند و روشنفکری رو در این میدونن که مدام انتقاد کنن، از دنیا و زوالش و بدی ذات بشر بگن شما راهه جدیدی برای تفکر به من نشون دادید یه راهه روشن و موثر و پر امید
واقعا تحسینتون میکنم! منی که توی خانوادۀ مذهبی بزرگ نشدم تا قبل از آشنایی با شما اصلا نمیتونستم قران رو بدون پیش فرض ذهنی بخونم! نسبت به آیاتش بدبین بودم! واقعا کار بزرگی انجام دادید! کاری که خیلی از فیلسوفها و متفکران نتونستن انجامش بدن!!! کتابهاشون رو که میخونی حالت از آدم، از دنیا از خدا میخواد بهم بخوره انگار! ناامید میشی!
این کامنت رو درحالی واستون مینویسم که شب گذشته تا صبح بیدار بودم و اشک ریختم و سجده کردم و گریه کردم و توی گریه میخندیدم! دیشب برای اولین بار حال شما رو درک کردم زمانی که تازه به قرآن و عظمتش پی برده بودید. به خدا گفتم خدایا این لحظهها رو از عمر من قرار نده وبابت این احساس خوب پاداشی به من نده شاید بتونم بابت ذرهای از نعمتهایی که قبلا به من دادی ازت تشکر کنم و جبران کنم.
و استاد این احساس زیبا بخاطر وجود شماست. بدون شما و کلام ساده و نافذتون من شاید نمیتونستم به این زودیها پیش فرضهای ذهنیم رو کنار بزارم و قران رو درست بفهمم!
دیشب داشتم سورهٔ عنکبوت رو میخوندم. البته که من در خوندن قران تازهکارم اما به نظرم یکی از توحیدیترین سورههاییه که تا حالا خوندم و آیاتش به شدت به کنترل ذهن و باورسازی کمک میکنه:
گروهی از مردم میگویند ما به خداوند ایمان آوردهایم اما هنگامی که در راهه خداوند آزاری میبینند فتنهٔ دشمنان را عذاب الهی میدانند و قلبشان از ایمان خالی میشود و هنگامی که پیروزی «از سوی خداوند» فرا رسد و فتنه و آزار تمام شود میگویند ما نیز با شما بودیم آیا خداوند به آنچه در دلهای جهانیان است آگاهتر نیست؟
ببینید چقدر با دقت کلمات رو انتخاب کرده! با چه ظرافتی صحبت کرده. حتی بین مردانی که در راهه خداوند جهاد کردن داره تمایز قائل میشه. همهشون توی جنگن! دارن برای خداوند میجنگن اما اونی که در دلش شرک داره، به دلیل شناخت غلط از خداوند و از قانون، در هنگام برخورد با تضاد شک میکنه! میترسه! که نکنه ما در راه خطا بودیم و عذاب الهی بر ما نازل شده! چقدر زیبا آگاهی، عدل و عظمتش رو نشونمون میده!
ابراهیم: …اما شما به جای خدا بتها را عبادت میکنید و دروغهای بزرگ میسازید بدانید آنهایی را که به جای خدا میپرستید توانایی دادن هیچ رزقی را به شما ندارند. روزی خود را از خداوند بزرگ طلب کنید و…
ابراهیم گفت شما بتهایی را اختیار کردهاید تا در این زندگی دنیا میان شما مایهٔ دوستی و مودت باشند اما در روز قیامت یکدیگر را انکار خواهید کرد و نفرین خواهید نمود.
مثل کسانی که چیزهای دیگری را به جای خداوند تکیهگاه و دوست خود قرارمیدهند مثل عنکبوت است که سرپناهی سست اختیار کرده بدانید سستترین خانهها خانهٔ عنکبوت است..
خدای بزرگ میداند آنها چه چیزهایی را سوای خودش به خدایی میخوانند…
تمام مدت معنی طاغوت و بت پرستی توی ترجمهها و آموزههای دینی ما صرفا بتپرستی و پرستش سنگهای تراشداده شده بوده. اما توی این آیات کاملا مشخصه که خداوند به معنی تحتالفظی بت اشاره نکرده!
خداوند راجع به مردمانی صحبت میکرده که مشرک چنان مستاصل بودند که برای درامان ماندن از بیماری و مشکلات حتی در عین فقر به بتها پیشکشی میکردند… گاها خون همنوعشون رو در راهه رضایت خدایان دروغین میریختن و به روحانیون باج میدادن شاید صداشونو به گوش خدایان برسونن. به آخرت ایمان نداشتند و بدون ترس کارهای زشت انجام میدادن، دروغ میگفتن، کلاهبرداری میکردن و..مردمی که وابسته و پر از کمبود و شرک بودن…و این شرک راهه دریافت نعمت رو بر اونها بسته بود درواقع توحید ما و ایمان ما همونطور که خودش بارها توی قران گفته برای خداوند هیچ سودی نداره بلکه باعث میشه که ما بتونیم شجاع باشیم، ذهنمون رو کنترل کنیم و باورهای درستی در جهت رسیدن به خواستههامون بسازیم.
ای بندگان من، ای کسانی که ایمان آوردهاید زمین من وسیع است پس فقط مرا عبادت کنید هرکس طعم مرگ را خواهد چشید و به سوی من بازگردانده خواهید شد.
میگه که نترسید به کسی باج ندید، زمین من بزرگه و من هواتونو دارم پس قدم بردارید نهایت نهایت نهایتش ممکنه توی اون کار بمیرید ولی همهتون روزی خواهید مرد و وقتی مرگ به سراغتون بیاد به عدم نمیرید، نیست نمیشید به سوی منی برمیگردید که برای شما آمرزنده و مهربانم.
چقدر دوستمون داره. چقدر به تکتکمون آگاهه. چقدر بزرگ و عظیم و عادله… چقدر زیبا بهمون منطق میده تا ذهنمون رو کنترل کنیم چقدر دوست داره که ما راضی باشیم و به تکامل برسیم و خواستههامون رو بدست بیاریم
یه چیزی که هست اینه که من همیشه خداوند رو به عنوان خالق و حاضر قبول داشتم اما خداوند به نظرم بیشتر قدرتی بود که منو تحت نظر داشت تا بتونه در آخرت یقهمو بچسبه میدونید؟ مثلا تو این کارو کردی اون کارو کردی حالا برو توی جهنم. واسم موجودی ناظر و قضاوتگر سختگیری بود و خواستههام رو هم البته اجابت میکرد ولی هیچ شناخت و آگاهیای در مورد اینکه چقدر به من نزدیکه یا تا چه حد منو میشناسه نداشتم!
ولی خدایی که توی قران هست نه تنها از تاریخ ما، و از خلقت ما آگاهه بلکه حتی به ضعفها و قدرتها و کارکرد ذهنمون آگاهه. به وسوسههامون و نفسمون آگاهه وانگار برای تکتکمون شخصیسازی شده!
و نکتهٔ بعدی که برام جالب بود تکرار توی قرانه! یعنی خداوند بارها و بارها میاد و از نوح، لوط، شعیب، ابراهیم و موسی و مسیح میگه! و در خلال داستانها و مثالها به قشنگی جملاتی رو بهمون میگه که ما بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم!
فریز نشیم، باج ندیم، جا نزنیم وقتی توی آیات دقیق میشیم و بهشون فکر میکنیم میبینیم شاید ما توی جنگ احد و خندق نبوده باشیم یا عینا اون شرایط رو تجربه نکرده باشیم اما از نظر احساسی تمام اون ناشکریها، وسوسهها یا ترسها یا شرکورزیها رو داشتیم، تا قبل از شناخت خدا ازشون فرار میکردیم یا بهشون بیتوجهی میکردیم، بابتشون عذابوجدان میگرفتیم و یا گاهی تسلیمشون میشدیم و خداوند با تکرار و تاکید بهمون منطقهایی میده تا به غیب و چیزهایی که نمیبینیم و معجزات غریبالوقوع ایمان بیاریم و به ذهن منطقی و وسوسههای شیطانی غلبه کنیم
با تکرار آخرت یادمون میندازه که باید راجع به اعمالمون جواب پس بدیم
و گفتن از بهشت و جهنم توی ذهنمون یه اهررم رنج و لذت درست میکنه که از شرک و بیایمانی دوری کنیم و خواهان بهشت و درستکاری باشیم.
استاد این حرفا داره از زبان دختری گفته میشه که حتی تا همین چند وقت پیش هم امید نداشت روزی بتونه قران رو بخونه. یعنی به حرفهای شما و آیاتی که میاوردید راضی بودم. در خودم نمیدیدم که برم و خودم قران رو بخونم! بیشتر بخاطر ترس از تفسیرهای بد بود چون عربیم خوب نیست و برای فهم قران به ترجمه وابستم میترسیدم یه چیزی بخونم که باورم نسبت به خدا رو متزلزل کنه. هم واقعا میخواستم بخونمش هم به شدت نسبت بهش مقاومت داشتم. فکر میکردم دونستن قانون ولسم کافیه. اما هرچی بیشتر روی خودم کار میکنم میبینم هیچ باور قدرتمندی، له قدرت باورهای توحیدی و توکل نیست و بهترین راه نهادینه کردن این باور خوندن قران با ذهنیت درست و بیواسطهست.
این که تونستم مقاومتم نسبت به قران رو کنار بزارم رو بعد از آموزهها، تشویقها و توصیههای شما مدیون دوتا تمرین خوبم که از همین شهریور انجامشون میدم. اولیش این بود که چکیدهٔ قانون رو به علاوهٔ باورهای توحیدی که شما در جلسهٔ اول دورهٔ عزت نفس و یا لابه لای فایلهاتون میگفتید؛ مثلا این که خدا منو دوست داره، به من خشم نمیکنه، من برای خدا مقدسم و توی صفحاتی یادداشت کردم و هر روز صبح به محض بیدار شدن میخوندمشون!
و بعد معنی سورهٔ حمد رو توی دفترم قبل از تمرین ستارهٔ قطبیم مینوشتم و از خدا میخواستم آسانم کنه برای توحید داشتن، و دورم کنه از هر راهی که به جهنم و غیر خدا ختم میشود.
بعد خوندن قران کمکم شروع شد. وقتی یه سوال برام پیش میومد و یا به تضاد برمیخوردم میرفتم توی استخاره آنلاین سورهٔ حمد رو میخوندم و سوالمو از خدا میپرسیدم -بیتوجه به جواب مستقیم استخاره- میرفتم معنی اون سورهای که اومده بود رو میخوندم و همیشه به جواب سوالم میرسیدم یا میتونستم ذهنمو با کلام خدا کنترل کنم.
البته اولش اصلا نمیتونستم بهش عمیق فکر کنم… فقط با خوندنش آروم میشدم و فقط جملاتی که به طور صریح القاب خداوند و آمرزندگی و توبه پذیریش، بخشش و… رو گفته بود میفهمیدم مطالعهام سطحی بود و الان بعد از طی کردن تکاملم و البته تکرار اون باورهای خوب دیگه حتی به اون سایت استخاره هم احتیاج ندارم. مثلا خواهرم یه سوره رو واسم میخونه یا با این که شناخت چندانی به اسم سورههای قران ندارم ولی یهو اسم یه سوره توی ذهنم میاد! بعد میرم میخونمش و میبینم به طرز معجزهآسایی به دغدغههای ذهنی اون روزم مربوطه و بهم ایده میده واسه کنترل ذهنم و ساخت باورهای قدرتمند در مورد خدا.
مثلا من تا دو سه روز پبش اصلا سورهٔ عنکبوت رو نخونده بودم باورتون میشه؟ یه شب با آجیم میخوایتیم قران بخونیم محتوای سورهٔ قصص یادمون بود ولی اسمش نه، من یهو گفتم عنکبوت؟ بعد تا قبل از خواب از سرم بیرون نرفت اسمش! میزد چه برو ببین چیه. وقتی خوندمش تمام اون چیزی بود که اون روز به شنیدنش احتیاج داشتم تا قاتون رو به یاد بیارم و آروم بشم
یا مثلا دارم روی دورهٔ عزتنفس کار میکنم ولی چند وقته به طرز عجیبی نسبت بهش مقاومت پیدا کردم و دیشب هی میگفت برو سورهٔ لیل رو بخون. وقتی رفتم خوندم دیدم همون سورهٔ محبوب شماست که قسم به شب و قسم به روز ما شما را آسان میکنیم برای آسانیها!!!
استاد جونم هر چی بیشتر روی آموزههای شما کار میکنم بهتر میتونم بین حوادث و موقعیتها و افکارم و احساسم و باورهام ارتباط برقرار کنم.
دورهٔ عزت نفس و خودافشاییهایی که در این دوره دارم انجام میدم داره از من یه آدم جدید میسازه و هرچی بیشتر کار میکنم دورههای دوریم از قانون کمتر و حتی برگشت بهش هم سریعتر و آسان شده و ایمانم داره بیشتر میشه.
من تاریخ عضویتم در سایت رو یادم نمیاد اما میدونم بین 2 تا 4 سالی هست، و من از شهریور امسال تونستم حرفهای شما رو اونجوری که میگید بشنوم نه اونجوری که خودم دوست دارم.
استاد عزیزم واقعا از به اشتراک گذاشتن این احساسات و تجارب با شما و دوستان عزیز و آگاهم در سایت عباسمنش لذت میبرم و خوشحالم در جمعی هستم که میتونم با دل قرص این افکار و احساساتو بیان کنم.
سلام دوست خوب و توحیدی ام آفرین به این همه همت و پشت کارتون، عالی بود واقعا از پیام تون لذت برم، چقدر خوب توضیح داده بودید و شرایط تکامل و دیدگاه خودتون رو نوشته بودید، استفاده کردم…
معنی آیات رو آورده بودید با تفسیری که خودتون داشتید،
و اینکه خالق و ناضر دونستن خداوند در همه حال به ما خیلی میتونه کمک کنه تا درست عمل کنیم و در شرایط حساس و سخت کم نیاریم و مسیر توحیدی رو ادامه بدیم.
انشالله خداوند به همه مون ایمان و عمل عنایت بفرمایید…️
نشونه واضح بهت دادم که گفتم جایزه ات رو خودت انتخاب کن ، انگار که باور نداری که میگم جایزه ات رو خودت انتخاب کن
این فایل جدید رو بهت هدیه دادم تا از آگاهی هاش استفاده کنی در کنار دوره عشق و مودت در روابط و دوره 12 قدم
تا نتایج شگفت انگیزش رو ببینی
و باورت قوی تر میشه
تکاملی پیش میری و قوی و قوی تر میشه
پس خوب دقت کن و روی باورهات کار کن طیبه
نشونه واضح بهت دادم
کلید اجابت دعا
تمرکز کن
باورم کن
به وعده ام عمل میکنم
روی باورهات کار کن و به قسمت خودت عمل کن
تا عشق بی نهایت من رو هر لحظه با هماهنگی بین ذهن و روحت دریافت کنی
امروزم رو با کلی عشق شروع کردم و بعد از نوشتن تمرین ستاره قطبیم
روز جدید و بهشتیم رو آغاز کردم
از صبح تا شب جلسه یک دوره عشق و مودت رو گوش دادم و داشتم رد پاهای روزای قبلم رو مینوشتم و تو سایت میذاشتم
امروز یه رفتارم عجیب بود
مدام میرفتم تو سایت و منتظر بودم انگار، که یه فایل جدید بیاد یا اینکه پاسخی از دوستی برام بیاد
احساس میکردم که یه پیامی از طرف خدا دادم که منتظر بودم ببینمش
امروز به طرز بسیار بسیار زیبایی من با دقت تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم
و جلسه دو عشق و مودت رو گوش دادم و میخواستم جلسه 3 رو هم گوش بدم که گفتم نه طیبه
تو اول از همه باید تمریناتش رو انجام بدی درسته استاد گفته که 5حداقل بار گوش کنید بعد برین به جلسات بعد
اما مهم ترین چیز تمرینات هستن
و تصمیم گرفتم که دوباره جلسه یک و دو رو فقط گوش بدم و تصمیم گرفتم که اگر خدا بخواد فردا بشینم و بنویسم از جلسه اول
و نوشته هایی که دیروز نوشته بودم رو ادامه بدم
نزدیکای ظهر بود خانمی که برای مادرم قلاب بافی انجام میداد زنگ زد و گفت که میاد گلایی که بافته رو تحویل بده
و من رفتم پایین و تحویل بگیرم ،وقتی منو دید و کمی صحبت کردیم ، گفت ازدواج کردی ؟
برام عجیب بود
چند روز پیش که از خواسته عشق گذشتم و رها شدم
بعد 4 روز یه نفر بهم گفت ازدواج کردی ؟
نمیدونم ولی یه نشونه هست و میسپرمش به خود خدا
و من باید به دوره ای که خدا به من هدیه داده ،تمریناتش رو انجام بدم و باورهام رو بسازم و تکرار کنم
وقتی برگشتم خونه روی یه برگ درخت صنوبر که خشک شده بود با رنگ روغن اسب کشیدم و رنگ کردم
اولین تجربه ای بود که با رنگ روغن داشتم کار میکردم
همیشه روی برگ ،با اکریلیک کار میکردم
خیلی حس خوبی داشت
انقدر اسبم زیبا شد که دقیقا اسبی بود که من میخوام و تجسمش کردم که یه اسب قهوه ای دارم و یه اسب مشکی هم تو تجسم زندگی بهشتیم دارمش و کلی کیف میکنیم با اسب سواری ،من و عزیز دلم
خدایا شکرت
وقتی کارم تموم شد و گوش میدادم به دوره عشق و مودت
باورهای قوی برای عشق و ثروت نوشتم
و با نوشتنشون انقدر ذوق میکردم و تجسم میکردم که واقعا احساسم فوق العاده عالی بود
حتی امروز یه قدمم برای کار در پیجم برداشتم ،پیج جدیدم که باز کرده بودم و هشتگ نمیذاشتم ، الان با این باور هشتگ رو گذاشتم که من سمت خودم رو انجام میدم و باقی کارهاش رو خدا برام انجام بده
قبلا درمورد هشتگ مقاومت داشتم و میگفتم وقتی استاد نذاشته پس منم نمیذارم
اما به مرور زمان یاد گرفتم که باورهای استاد قوی تر هست و من چون تکاملم درموردش هنوز طی نشده ،هشتگ رو میذارم و خدا کاراشو انجام بده تا بهم یاد بده و تکاملی منم مثل استاد و حتی بیشتر از استاد در این باور که خدا همه کارهامو انجام میده قوی بشم
هنوزم یه ذره مقاومت دارم که چرا هشتگ گذاشتم و درکی ندارم و به جواب قانع کننده ای نرسیدم
اما میدونم که به وقتش بهم میگه چیکار کنم
وقتی نزدیک غروب مادرم رفت از خانمایی که براش قلاب بافی انجام میدادن ،کارارو تحویل بگیره و وقتی برگشت
دیدم یه عروسک ریز اندازه کف دست آورد و نشون داد
خندیدم گفتم بازم عروسک گرفتی ببری جمعه بازار بفروشی
گفت نه
این هدیه هست
اینو خانمی که قلاب بافی انجام میده برای یلدا ،برای تو بافته و داد به من گفت به دخترت بده
خیلی خوشحال شدم
یه خرگوش بود با لباس قرمز خوشگل و انقدر کوچیک بود که تو دستم جا میشد و خیلی حس خوبی داشتم
سریع بخش پیام دادم و تشکر کردم و عکس گرفتم فرستادم
نزدیک 11 شب بود داشتم رد پام رو مینوشتم که تو سایت بذارم و بازم یه حس انتظاری داشتم
از صبح هی میگفتم چرا فایل جدید نمیذارن
انگار میدونستم که یه چیزی قراره متوجه بشم
همین که اومدم سایت
دیدم فایل جدید اومده کلید اجابت دعا
از موضوع فایل گرفتم که پیام خدا برای من چیه
همینجور متعجب بودم که خدا از روز یک شنبه 2 دی تا الان
از روزی که رها شدم از خواسته عشق
داره درایی رو باز میکنه و نشونه هایی بهم میده که همه اش مربوط میشه به اینکه
طیبه من اجابت میکنم
تو فقط باورهای قوی بساز و تکرار کن
و وقتی به این فایل گوش دادم انقدر گریه کردم
اولش خشکم زد که من دقیقا از خدا یه هدیه بزرگ دیگه گرفتم
درسته تو این یک سال بارها استاد میگفت همه چی باوره
اما من باورامو جدی نگرفتم و تکرار میکردم اما کم
و وقتی نتیجه میومد یک دو هفته رها میکردم
و احساس میکردم دوباره داره سخت میشه
اما این بار با قدم بزرگی که برداشتم خدا به قدری بهم هدیه داد که متحیر بودم
اول دوره عشق و مودت رو داد دقیقا فردای روز 2 دی
و الان هم این فایل رو هدیه داد
و حتی روز 4 دی بهم نشونه داد که جایزه ات رو خودت انتخاب کن
همه اینا نشونه های قوی و محکمی برای من شد تا جدی تر بگیرم باورها رو و تکرارشون رو و خدا به وضوح بهم گفت که طیبه بشنو
و استاد که گفت سوره ضحی ،ولسوف یعتیک ربک فترضی
گریم گرفت
چقدر خوب بلده که دلمو بدست بیاره و عاشق ترم کنه
من شب قبل خواب کامل فایل رو گوش دادم و رد پای روز 4 دی رو در سایت گذاشتم که کاملا مرتبط بود با این فایل
خیلی خوشحالم از اینکه با نشونه هاش میگه ،تو برای من و خودت ارزشمندی و به سرعت به خواسته هات میرسی
فقط یه کار رو از این به بعد درست انجام بده
باوراتو قوی کن و رها باش و چیزی که از دوره عشق و مودت از جلسه اول یاد گرفتم این بود که ذهنم و روحم رو هماهنگ کنم
و وقتی هماهنگ شد همه چیز به ساده ترین حالت وکاملا هموار رخ میده
و انگار تو این فایل وظایفم رو بهم گفت و گفت که تو سمت خودت رو با این کارها انجام بدی بقیه اش حله
برای تمام جنبه های زندگیت به هماهنگی برس
تا به راحتی و طبیعی ترین شکل ممکن همه چیز خود به خود رخ بده
و تو نیازی نیست که کاری بکنی و فقط لذت ببر و کارهایی رو که سبب میشه اجابتم کنی رو جدی تر انجام بده
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که به من این همه محبت داری و عاشقمی منم عاشقتم و خیلی دوستت دارم
حتی بهم یاد داد که چجوری وقتی که ذهنم میخواد نگرانم کنه به سرعت آرومش کنم
و با به یاد آوردن تک تک لحظاتی که من از هدایت خدا کارانجام دادم و نتیجه اومد و زمان هایی که کمکم کرد تا پیشرفت کنم
همون خدا میتونه ذهنم رو خلع سلاح کنه و ساکتش کنه
تا من در مسیر رشد و تکاملم به راحتی مسیر رو طی کنم و سوت زنان به بهشت برسم
که البته خود خود مسیر ،بهشت بی نهایت عظیم خداست که از هر لحظه اش کلی لذت میبرم
خدایا شکرت
برای استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همکارانتون و تک تک دوستان بی نهایت زیبایی و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی هم فرکانسی های خوبم.
چندسالی هست که عضو این هستم و پیگیر فایل های استادم به طور مستمر ولی تا الان هیچ کامنتی و هیچ رد پایی از خودم نذاشتم. اما امروز بعداز شنیدن این فایل حسی تو وجودم ازم خواست حالا که خواسته تو، همین الان بعداز شنیدن این آگاهی ها برآورده شد بهتره که بری تو سایت و کامنت بذاری! درجا ذهنم مقاومت کرد و طبق معمول گفت آخه من چه حرفی برای گفتن دارم؟! همیشه برای کامنت نوشتن یه مقاومت عجیبی به خرج میده!!!
اما امروز از خدا خواستم که تو نوشتن کامنت کمکم کنه:)
بذارید بهتون بگم که چه معجزه ایی باعث شد منو ملزم به کامنت نوشتن کنه ، شب گذشته منو همسرم برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم رفتیم بیرون تا داخل شهر دور بزنیم، تمام مدت تو مسیر ساکت بودم و داشتم با خدا صحبت میکردم ،از زیبایی ها لذت میبردم و شکرگزاری میکردم.
اینطور مواقع وقتی همسرم ازم میپرسه که چرا ساکتی در جواب بهش میگم که روحم رو داخل این همه زیبایی که دارم میبینم پخش کردم و دارم لذت میبرم:)
خلاصه که با کلی حال و هوای خوب به خونه برگشتم و زیبایی هایی رو که دیده بودم و با همسرم تجربه کرده بودیم رو داشتم دوره میکردم و درموردش باهمسرم حرف میزدم.
اتفاق جالب آخر شب رخ داد،دستم به طور ناگهانی شروع به بی حس شدن کرد و بعداز اون کل بدنم به طرز عجیبی لمس شد و به شدت حالم بد شد و همسرم خیلی ترسید یه مدتی توی همین حال بودم، یکم شرایط رو کنترل کردم که بتونم بخوابم ولی همچنان دستم به طور کامل بی حس بود اونم به طرز عجیبی.
صبح که از خواب بیدار شدم دستم همچنان به همون شدت شب گذشته بی حس بود بدون اینکه تغیری توی وضعیتش ایجاد بشه.
معمولا هر روز صبح تو محوطه ی خونه پیاده روی میکنم و با خدا صحبت میکنم،شکرگزاری میکنم و بعد به فایل های استاد گوش میکنم.
امروز هم گفتم برم پیاده روی کنم شاید از این حال و هوا بیرون بیام و بتونم ذهنم رو متمرکز کنم رو زیبایی ها و به شرایط دستم فکر نکنم .
یه جورایی میخواستم ذهنم رو کنترل کنم
همیشه چندین برگ از فایل هایی که در حال پیگیری کردن هستم مثل سریال ها و فایل های آموزشی و… از سایت عباس منش هم زمان تو گوشیم باز هست. امروز هم برنامه این بود که فایل چطور از یک فرد بد بین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم رو مجددا گوش کنم، این بار دقیق تر!
فایل رو پلی کردم و شروع کردم به گوش کردن تا اینکه یه حسی بهم گفت یه سر به سایت بزن ببین فایل جدیدی اومده یا نه، همون لحظه همین کار رو کردم و دیدم بله استاد فایل جدیدی رو روی سایت قرار دادن و من شروع کردم به گوش کردن فایل و شنیدن آگاهی های نابی که انگار برای شخص من صرفا آماده شده بود:) پیاده روی تمام شد و به خونه برگشتم اما همچنان فایل رو با همه ی وجودم گوش میکردم ، فایل رو نگه میداشتم و به حرفای استاد فکر میکردم .
استاد جان اون تیکه از فایل که گفتید خدا میگه شما رو به وجود آوردم حتی وقتی که چیزی نبودید پس اجابت خواسته ها برای خدا چیزی نیست رو هزار بار تو ذهنم تکرار کردم.
من قبل از اینکه به این فایل گوش کنم دستی رو داشتم که به شدت از شب گذشته داشت اذیتم میکرد و همسرم دائما ازم میخواست که بهتره به دکتر مراجعه کنیم ، بعداز شنیدن این فایل شروع کردم به در خواست کردن و همه ی تمرکزم رو گذاشتم روی درخواستم انگار یه جورایی میخواستم آگاهی های این فایل رو به خودم ثابت کنم ، از طرفی هم ذهنم نجوا میکرد که درسته خدا اجابت میکنه هر لحظه همه ی خواسته ها رو اما اون تیکه از فایل رو نشنیدی که استاد میگفت مقداری از خواسته ها رو دریافت میکنیم که ما هم باور های درستی رو داشته باشیم ؟؟؟ تو الان باور های درستی نداری و امکان خوب شدن دستت نیست بهتره بری دکتر !
به کارش ادامه میداد و نا امیدم میکرد و دائم این تیکه رو بهم گوش زد میکرد که نمیشه!!!
اما کوتاه نیومدم و هر بار در مقابلش به خدا میگفتم به وجودم آوردی وقتی که وجود نداشتم پس اجابت خواسته من برای تو هیچ کاری نداره ( دوست داشتم این رو برای خودم برای شخص مرضیه با حل این مسئله یک باور قدرتمندی کنم) بارها و بارها درخواست کردم و صدای ذهنم رو در مقابل درخواستم میشنیدم تا اینکه تو همین تقابل و کشمکش خوابم برد در صورتی که به خدا میگفتم منتظر خوب شدن دستم هستم!
وقتی چشمم رو باز کردم دیدم دستم کاملا خوب شده تنها و تنها کلمه ایی که گفتم این بود که خدااااایاااااشکرررررت:))))
ازم خواست این اتفاق رو با تمام اون چیزی که تو همین چند ساعت گذشته بود رو به همین سادگی و وضوح بنویسم اولش مقاومت کردم ولی بعدش گفتم چشم:)
با تمام وجودم شکرگزار سلامتی که هر لحظه داره بهمون هدیه میکنه هستم.
شکرگزار بودن شما و این فایل های ناب و ارزشمند هستم.
شکرگزار این سایت و هم فرکانس بودن با شما عزیزان هستم.
تمام آنچه که برای من تو همین مدت کوتاه اتفاق افتاد رو به ساده ترین شکل ممکن نوشتم که رد پایی از خودم از این معجزه به جا گذاشته باشم.
بهترین های الهی رو برای شما و همه ی عباس منشی های عزیز آرزو میکنم:)
؛ بگو : فضیلت به دست خداست ، به هر کس خواهد آن را عطا می کند ، که او بخشاینده و دانا است.
خدایی که برای من فضیلت بالا دارد و من هر چه را بخواهم از خداوند درخواست میکنم و دریافت میکنم
همیشه در هر.زمان خواسته ای در من ایجاد میشود و درخواست میکنم از خداوند. خداوند خودش را موضف میداند که پاسخ های خواسته های منو بدهد اما این ترمز های ذهنی من است که جلوگیری میکند از برابرده شدن خواسته ها اول از همه چطور رسیدن به خواسته هام
و چطور باید آن را آسان بدست آورم و هزاران چطور دیگر که وقتی اینها رو روی کاغذ مینویسم ترمز ها نمایان میشود و خداوند در میان آن خواسته گم میشود هزاران چرا و چگونه را داریم در ذهن که همه وعده کمبود از طرف شیطان میآید که حتی خیلی وقت ها خواسته یمان را از خداوند. درخواست نمیکنیم چون حتی به باور داشتن خواسته هام ایمان نداریم خدایا تو هدایتگر من باش من تسلیم تو هستم
من میتونم با باورهایی که خواسته ها وجود دارد و اینو برای ذهنم یاد آور کنم که اگر این نعمت هست من میتونم داشته باشم آن خواسته را
حتی شده هیچ وجود خارجی نداشته خواسته ها ولی با ساختن باور برای خودمان آن خواسته ها برابرده میشود
چرا باید خودم را دست کم بگیرم
من خدایی دارم که توانایی هر کار را دارد خدایا منو تو به همه خواسته هام هدایت کن من توانایی و قدرت خلق ندارم این تو هستی که قدرت بالا داری و همه این توانایی ها را به من می دهی
و این فایل کلی برای ذهنم باور ساخت که چقدر آسان میشود به خواسته هایشان برسیم استاد ممنونم
تقریبا 4 روز که اومدم تهران و با مهارت و ویژگی هایی که دارم با استعداد و توانایی که دارم میخوام که ازش کسب درآمد کنم و هیچ وعده ی کاری از کسی نداشتم و حتی بدون هیچ مکانی و حتی خوابی تنها با دو میلیون اومدم و در حال حاضر در خواستم از خداوند جای خواب و درآمدی هست که بتونم هزینه هام برطرف بشه و کم کم بتونم با آموزش هایی که لازم رو خودم برای این مهارتها کار کنم و رشد کنم
قبلا هم به شیراز و کیش مهاجرت کردم و هدایت شدم و بهترین شرایطی که فکرشو نمیکردم برام ردیف شد که در یک کامنتی هم تمام داستان نوشتم و باید برم اونو بخونم تا بازهم به یادم بیاد و برای ذهنم منطقی بشه که اگر قبلا شده بازهم میشه اگر قبلا در بهترین منطقه ی کیش زندگی کردم بازهم میشه ،اگر قبلا یک شغل آسان با بهترین امکانات و سادگی تمام برام ردیف شد بازهم میشه اگر قبلا در بهترین خانه ی پردیس و لواسان زندگی کردم بازهم میشه اگر قبلا به مسافرت میرفتم و بابت زمان گذاشتن در این سفر پول میگرفتم بازهم میشه اگر قبلا این شرایط برام ردیف شده بازهم میشه و خداوند بیشتر از من میخواد بهش برسم و این در حالی که الان دارم با علاقم پیش میرم و از مهارتهایی که دوست دارم استفاده میکنم و خداوند شرایط مناسب واسم ردیف میکنه و کلی هم لذت میبرم و از جایی که گمان نمیکنم بهم روزی میرسد و خداوند همیشه در زمان و مکان مناسب با شرایط و افراد مناسب قرارم میده و به آسانی در هر کاری واردم میکنه و منو هدایت میکنه
به نام خدایی که راهنما و هدایتگر ماست سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
سلام دوست عزیزم احسنت به شما به تعهد و اعتماد به نفس و ایمان و توکل تون مرحبا تحسینت میکنم که با جسارت قدم برمیداری و با ایمان تو دل ترسها داری میری
اول باید در این طور شرایط ذهن رو مهار کنی و منطقی کنی تا نجواهاشو خاموش کنی که بتونی تصمیم بگیری
چقدر کار خوبی میکنی که میری دستاوردها و میخونی و ذهنتو براش دلیل میاری که بابا قبلا من تونستم خودمو بالا بکشم و ایمانمو به خداوند نشان دادم و خدا هم سر بزنگاه دستمو گرفته و برام قشنگ چیده همه چیز رو
الان هم میتونی و بهتر و محکم تر قدم برمیداری فقط به ندای قلبت گوش کن که خدا الهامات و هدابت ها دو بهت نشان میده لهش اعتماد کن و فقط روی او و قدرتش حساب باز کن مثل استاد عزیزمون
که وقتی مهاجرت به تهران کردن هیچی نداشتن اما یه ایمان راسخ و توکل به قدرت و عظمت خداوند داشتن پشتش محکم به خدا بود
ان شالله خداوند در زمان مناسب و در مکان مناسب ودر شرایط مناسب دستتو بگیره و همه رو برات قشنگ انجام بده تو فقط بندگی کن
با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه کسانی که این متنو میخونن
خدارو شکر میکنم بابت همه چیز هایی که بهمون میده و من امروز از آموزه های شما یادگرفتم که سپاسگذارشون باشم و این روزها کاملا درک میکنم (شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفتدبیرون کند)انگار خداوند خودش بالای سر من نشسته و منتظر من یک سپاسگذاری انجام بدم و بگه آفرین بیا اینم جایزت و اگه ناسپاسی یا انرژی نامنساب داشته باشم بایک اتفاق کوچک مثل یکمی دل آشوبه بهم میگه که حواست باشه داری چیکار میکنی و باز این لطف خداست که امروز من متوجه این احساسات میشم،انگار دارم از بالا به بدنم نگاه میکنم و احساساتمو میبینم.
چند سال قبل من اصلا متوجه این احساسات کوچک نبود حتی متوجه خیلیییی اتفاقات بزرگ و بدی که نشان دهنده کج بودن مسیرم بود هم نمیشدم و فکر میکردم من میتونم با اون نوع نگرش زندگیمو تغییر بدم و اصلا خدایی وجود نداشت.
مدتیه امکان نداره از خواب که بیدارم میشم به بودن خداوند کنارم و اینکه اونه که همه کارس فکر نکنم و با این فکر احساس خوبی در وجودم احساس میکنم لبخند میزنم و میگم بزن بریم که امروزم دستش روشونته،این ینی دیروز تو مسیر بودی که امروز از صبح زود وجودش احساس میشه.
در آخر تشکر میکنم از شما و هرکسی که توی این مسیر زیبا به من و دیگران کمک میکنه تا یادمون بیاد که خدایی هست و اگه باورش کنیم خیلی زود درارو باز میکنه برامون
…و هر وقت که زکریا به محراب نزد او مىرفت، پیش او خوردنى مىیافت. مى گفت: اى مریم، اینها براى تو از کجا مىرسد؟ مریم مىگفت: از جانب خدا؛ زیرا او هر کس را که بخواهد بىحساب روزى مىدهد؛
پس در حالى که در محراب به نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به یحیى نوید مىدهد که تصدیق کنندهى کلمه خدا است و بزرگوار و پارسا و پیامبرى از صالحان است.
زکریا پیامبرخدا بوده در تمام عمر دعوت به یکتاپرستی میکرده است و از طرفی هم از خداوند درخواست فرزندی صالح داشته است، ولی همینطور که مشخص است درخواست او تا سن پیری اجابت نشده است؛
پس چی میشه در سن پیری که هم خودش ضعیف و ناتوان بوده و هم همسرش نازا، درخواستش اجابت میشه؟
در آیه 37 حضرت زکریا وقتی میدیده که حضرت مریم بدون اینکه از محل اقامتش بیرون برود براش خوردنی و طعام بهشتی فراهم میشده، با اینکه خودش هم به خداوند اعتقاد داشته و همواره هم مردم را به خداوند دعوت میکرده ولی باورهای محدودکنندهای که در ذهنش بوده اجازه نمیداده که باور کنه که خداوند قادر به انجام هرکاری هست حتی اینکه بتونه در سن پیری بهش فرزندی عنایت کند
همینکه من هم باورهای محدود کنندهای دارم و بقول استاد کویر را نگهداشته و میخواهم در آن برنج بکارم
خواستههایی دارم ولی باورهای محدودم رسیدن به آن خواسته را برای من غیر ممکن میداند و شرایط فعلی من به من اجازه نمیدهد که حتی بقول استاد به آن خواسته فکر کنم چه برسه به اینکه بخوام قدمی براش بردارم
حال حضرت زکریا وقتی که میبینه حضرت مریم که از محل اقامتش بیرون نمیرفته و در معرض باورهای محدود جامعه قرار نداشته براحتی میتونه از خوان بهشتی بهرهمند بشه، براش باورپذیر میشه که خواسته من هم برای خداوند کاری نداره و در آیه 38 از کلمه هنالک استفاده میکنه یعنی اینکه در آنجا بود که؛
دقیقاً تائید کننده صحبتهای استاد که میفرمایند با پیدا کردن الگوها بری ذهن خودتون منطقی کنید که رسیدن به هرخواستهای امکانپذیر میباشد و برای خداوند هیچ کاری ندارد.
نکته جالب این آیات اینجاست که حضرت مریم براش خواسته طعام بهشتی کاملاً امکانپذیر و منطقی بوده و بهمین خاطر وقتی حضرت زکریا ازش سؤال میپرسه که این طعام از کجا نزد تو میاد؟ بدون هیچ شک و تردیدی میگه :
خُب معلومه دیگه اینها از جانب خداست و خدا هرکس را که بخواهد روزی بیحساب میدهد!!!
من باور کردم که خداوند روزی بیحساب میده و هربار ازش خواستم خداوند هم اجابت کرده، خیلی راحت و خیلی طبیعی
(حتی همین الان هم که این آیات برای من به روشنی بیان شده و داستان حضرت مریم و حضرت عیسی مسیح را میدانم، نمیتونم بپذیرم که برای حضرت مریم طعام بهشتی فرستاده میشده و باور دارم که اگر رزق و روزی میخوای باید بیرون بری و سعی و تلاش کنی و جان بکنی تا شاید خداوند یک حقوق بخور و نمیر بهت بده )
خدای حضرت مریم و حضرت زکریا که یکی بوده، پس چرا این خدا تونسته به مریم رزق بیحساب بده ولی نتونسته به زکریا یک فرزند بده
پاسخ همان است که استاد میفرمایند باورهای ما در مورد خداوند است که باعث نتایج متفاوت میشه
و وقتی باورهای حضرت زکریا نسبت به خداوند تغییر میکنه حتی زمان زیادی هم برای خداوند برای اجابت دعایش لازم نبوده و،
پس در حالى که در محراب به نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به یحیى نوید مىدهد یعنی سریعتر از این امکانپذیر نبوده
سالیان سال از خداوند درخواست فرزند میکرده ولی باور نداشته که خداوند قدرت دادن فرزند به او را دارد ولی یک لحظه باورهاش نسبت به خداوند عوض میشه و بلافاصله درخواستش اجابت میشه .
قربون این خداوند برم که چقدر سریعالجابه است و فقط نیاز داره که من او را اجابت کنم و بهش ایمان بیارم و اگر من برای دریافت خواستهام مقاومتی نداشتهباشم بلافاصله درخواستم اجابت میشه
جالبتر اینکه برای رسیدن حضرت زکریا به این خواسته، نیازی نبوده که کار عجیب و غریب و سخت و شاقی بکنه، فقط کافی بوده که:
اون میوه ها و غذاها که مریم در محل کار و اتاقش بهش روزی می رسیده از عالم غیب بوده یا مثلا همسایه ای ، دوستی یا نذری جایی به دستش می رسیده چون خداوند هم قوانین فیزیک و ریاضی رعایت میکنه از اون بالا چیزی پرتاب نمیکنه برای هیچ کس
خیلی ممنونم
یک لحظه ذهنم درگیر شد وگرنه که این فرع هست اصلا مهم نیست اصل داستان سوره مریم شما ذکر کردید
فقط خداوند به تمام امور آگاه است و اینکه این رزقی که در آیه 37 سوره آل عمران اشاره شده چه چیزی میباشد، الله اعلم
ولی مهم تر از دانستن نوع این رزق، همانگونه که خودتان هم اشاره داشتید این است که این رزق براحتی و سادگی نزد حضرت مریم حاضر میشده که حضرت زکریا با اینکه پیامبر خداوند بوده و انسانها را به یکتاپرستی دعوت میکرده، هم از دیدن آن تعجب میکنه
ولی بازهم برای درک بهتر، تفسیری از استاد بازرگان خواندم که در ذیل به اشتراک میگذارم امیدوارم بتواند کمکی بکند:
گفتهاند آن رزق شگفتانگیز میوه غیرفصل یا طعامی مخصوص بوده است!
اما مقام و مطلوب مریم بالاتر از میوه و مأکولاتی بوده است که بیشتر مردم به آن دلبستهاند.
از آن گذشته، چه تناسبی میان محراب عبادت با مکان خوردن غذا موجود است؟
جز آنکه آن رزق به تعبیر مولانا «لقمههای راز» بوده است که غذای روحهای شیفته ربّ ذوالجلال است!!!
فهم نان کردی نه حکمت ای رهی
زآنچه حق گفتت «کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ»
رزق حق حِکمـت بُوَد در مرتبـت
کان گلـو گیـرت نباشـد عـاقبـت
ایـن دهـان بستـی دهانـی بـاز شد
کــاو خورنـده لقمـههای راز شد
منظور از رزق، تنها خوردنیهای عادی نیست؛
هوای تنفسی،
نور و گرمای خورشید
و سایر انرژیهای مفید نیز رزق محسوب میشوند.
مطابق آیه 22 سوره ذاریات: رزق شما و آنچه وعده داده شدهاید در آسمان است
با سلام خدمت استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
راستش من از اول تا آخر این فایل داشتم گریه می کردم از بزرگی و عظمت خداوند اول از همه این را بگم من چند روزه که دارم روی باورهای توحیدی ام کار می کنم و جالب این جاست که امروز داشتم روی باور خداوند واسه من کافیه و اون واسه من همه چیز میشه کار می کردم و امشب وقتی خوابیدم با وجود اینکه شب خیلی زود خوابیدم که بتوانم صبح زود بیدار بشوم که بتوانم به کارهایم برسم هر کاری کردم دیدم خوابم نمیبره ساعت 3 بعد از نصف شب بود و حس ام بهم گفت برو تو سایت راستش من پارسال یک خواسته ای داشتم که بهش نرسیده بودم و بی خیالش شده بودم البته نه اینکه دیگه کلا نخوامش گفتم باشه واسه بعداً و الان تمرکزام را می خواهم بگذارم روی خودم و کسب و کارام حسم بهم گفت برو تو نشانه امروز من و از خدا بپرس دلیل نرسیدن آت به خواسته پارسال ات چی بوده ؟
آمدم که برم تو نشانه روزام دیدم که شما این فایل را گذاشتید خیلی خوشحال شد و فهمیدم که یک دلیلی داره که من باید جز اولین کسانی باشم که این فایل را ببینم و الان هم اینجام بعد تا اومدم ببینم از خودم پرسیدم من اومده بودم سایت واسه چه کاری یادم اومد که اومده بودم که برم تو نشانه روزام بعد نیت کردم و زدم روی نشانه باورتون نمیشه چی اومد بخش 6 قانون آفرینش که در مورد تقسیم کار با خداوند است و اینکه ما باید کارهامون را با خداوند تقسیم کنیم یک کاری که من متاسفانه خیلی خیلی کم انجام اش می دهم تو زندگی ام چون فکر می کنم که خودم می توانم همه کارها را انجام بدهم و البته که از ایمان و باور ضعیف ام است که ازش کمک نمی خواهم چون باور ندارم که می تواند بهم کمک کنه بعد که اومدم سراغ دیدن این فایل اصلا دیوانه شدم الان می فهمم که دلیل نرسیدنم به هم خواسته پارسال آم و البته خیلی از خواسته های دیگه ام مثل صاحب ماشین شدن ام و… این است که من باور نداشتم که بهشون می رسم و شما درست می گویید من حتی نمی توانم داشتن اشون را تجسم کنم می دانید استاد چقدر جالب که قرآن از صدها هزار کتاب موفقیت بهتر قانون را توضیح داده با آوردن مثالهای عینی از زندگی پیامبران و جالب تر اینکه گفته چه طوری ما می توانیم آن ترمز ها و باورهای محدود کننده ای که سد راه ما هستند تو مسیر رسیدن به خواسته هامون را برطرف اشون کنیم و چقدر خوب میاد با یادآوری از زندگی گذشته پیامبران آن مقاومت های ذهنی اشون را از بین می بره و البته که باز هم تاکید می کنه بر سپاسگزاری و اینکه چقدر ما به خداوند ایمان داریم و باور داریم که قدرتش را داره و می توانم واسمون برآورده کنه در مورد آیه 186 سوره بقره که تو این فایل بهش اشاره کردید من هفته پیش داشتم پروژه خانه تکانی را گوش میکردم شما تو یکی از گام هاش گفتید من می توانم صدها ساعت م
فقط و فقط در مورد همین یک دانه آیه صحبت کنم و اینکه گفتید زمان پیامبر مردم در مورد هزاران موضوع فرعی و پیش پا افتاده از پیامبر سوال می پرسیدن و یک نفر نیومد در مورد خدا از پیامبر سوال بپرسه و بنابراین خود خدا میاد مستقیم به پیامبر اسلام میگه و واسه همین است که تنها آیه ای است توی قرآن که توش 7 مرتبه از ضمیر من استفاده شده و واسه همین است که تو این ایه از کلمه سالک استفاده کرده که به این معنا است که اگر در آینده بندگان من از تو درباره من پرسیدن بهشون چی بگی می دانید استاد الان که فکرش می کنم به گذشته می بینم که بارها و بارها شده تو گذشته که دلم یک چیزی می خواسته و از لحاظ مالی شرایط خریداش را نداشتم ولی آنقدر به طرز معجزه آسایی هزینه خرید آن چیزی که دوستش داشتم واسم جور شده ولی خوب متاسفانه ذهن ما فقط کمبودها و شرایط فعلی آمون را می بیند و نمی تواند باور کنه که این شرایط موقت است و دائمی نیست و می تواند تغییر کند البته زمانی که ما تغییر کنیم.
سلام به استاد بزرگوار و مریم جان عزیزم
امروز خیلی حرفا دارم که بگم چند وقته منتظرم که این اتفاقا بیفته و من بیام کامنت بنویسم و تعریف کنم از شگفتیهای با خدا بودنم
بگم که طی این مدت کوتاهی که با خدا هستم چه جوری دارم پادشاهی میکنم
استاد شما راست گفتی این فایل واقعاً کلید اجابت دعاهاست این فایل اصلاً یک فایل متفاوتی بود برای من اصلاً یک چیز خیلی خاصی بود نمیدونم چه جوری بگم اما انگار برای من خود خود معجزه بود.
با خودم فکر میکنم چطور من تا الان به این همه بزرگی و قدرت خدا پی نبردم چه جوری این همه کارها خدا برای من کرد و من درک نکردم این همه بزرگی و قدرتشو
حدوداً دو هفته پیش یا شاید سه هفته پیش همسرم که راننده کامیونه و قبلاً هم گفته بودم ماشینشو فروخته بود و تصمیم گرفته بود که ماشینشو بزرگتر کنه و تبدیل به تریلی کنه و ما از این بابت خیلی خوشحال بودیم چون این آرزوی چندین سال همسرم بود و بینهایت عاشق تریلیه ما اقدام به فروختن ماشینش کردیم و فکر میکردیم ماشین خیلی سریع فروخته میشه اما چند وقت از اقدام به فروش ماشین گذشت و ماشین فروش نمیرفت و ما نگران شدیم چون همه میگفتند که بازار راکته و خرید و فروش انجام نمیشه و کلی ترس افتاده بود به جونم
خلاصه دو سه روزی بود که خیلی نگران و کلافه بودم و بیقرار بودم و گفتم ای کاش استاد یه فایل جدید بذاره من گوش کنم شاید یه ذره آروم بگیرم نمیدونم چرا نمیرفتم سراغ فایلهای دیگه اومدم توی سایت و دیدم استاد یه فایل جدید گذاشت به اسم کلید اجابت دعا همون موقعی که من خیلی نیاز داشتم دعاهام اجابت بشه وقتی این فایل گوش کردم انگار واقعاً خدا کلیدو داد دستم اصلاً تو حیرت این حرفا مونده بودم خدایا چرا تا الان نفهمیدم چرا تا الان به این موضوع پی نبردم چرا تا الان به به این قدرت پی نبردم و اومدم خودم قرآنو خوندم سوره مریمو آوردم و نشستم خوندم و با خودم هی گفتم خدایی که به زکریا تو سن پیری فرزند میده خدایی که به مریم مقدس بدون همسر فرزند میده یعنی این خدا انقدر توانمند نیست که دعای منو اجابت کنه که خواستههای من اجابت کنه مگه میشه
احساس کردم یه دفعه کلی ایمانم قویتر شد احساس کردم مدارم کلی بالاتر رفت دیگه هیچ ترس و نگرانی نداشتم همون جا نگرانی و ترس و کاملاً گذاشتم کنار و گفتم خدایا من اینو اینو اینو از تو میخوام و نمیدونم چطور و چگونه فقط به قدرت بی انتهای تو ایمان دارم
خدایا دیگه بدون نگرانی ازت همه چیز میخوام بدون شک ازت میخوام بدون اینکه ذرهای ترس داشته باشم که شاید نشه و میدونم که هرچی که از سمت تو به من برسه خیر مطلقه اگر ماشین ما فروخته بشه یا نشه اگر ماشین دیگهای بخریم یا نخریم اگر هر اتفاقی بیفته من دیگه ناراحت نیستم نگران نیستم هیچ غمی ندارم و به هیچ عنوان نمیذارم هیچی باعث نگرانین بشه و به تو ایمان دارم و یقین دارم که هر اتفاقی بیفته خیر مطلقه
و همش میگفتم خدایا ماشینمونو به بالاترین قیمت به یک انسان فوق العاده بفروش و یک ماشین خوب و عالی به پایینترین قیمت برای ما بخر خدایا خودت برای ما فروشنده و خریدار باش خلاصه که سرتونو درد نیارم این موضوع دو سه روز هم طول نکشید که زنگ زدن به همسرم و گفتند بیا برای معامله و مشتری اینجا منتظر شماست و همسرم رفت و ماشینو از قیمتی که ما انتظار داشتیم تقریباً 300 میلیون بالاتر برامون فروخت
خلاصه ماشین فروش رفت چند روز گذشت و دلار روز به روز داشت بالاتر میرفت و همه چیز روز به روز و ساعتی گرون میشد و همه زنگ میزدند حواستون هست ماشین خریدید چرا نمیخرید همه چیز داره گرون میشه بخرید چرا عجله نمیکنید و تمام این حرفا باعث نمیشد که من ذرهای نگران بشم با خودم میگفتم اگر همه چیز هزاران برابر گرونتر بشه اون خدایی که بخواد به من چیزیو بده میده و من نگران هیچی نیستم و سپردم به خدا
به همسرمم هر وقت که نگران میشد بهش میگفتم یادت نره از کی خواستی برات ردیف کنه به قدرت خدا شک نکنیا مطمئنم بهترینها رو بهمون میده همونجور که تا الان بهترین هارو نصیبمون کرد ما ازش خواستیم بهمون یه ماشین با ارزونترین قیمت بده پس میده شک نکن زمانش دست خودشه به برنامهریزی و چیدمان خدا شکی نداشتم
خلاصه که دو هفته گذشت از روزی که ما ماشینو فروختیم همه چیز لحظهای داشت گرون میشد اما من هر لحظه ایمانم قویتر میشد و ترسم کمتر حالم خوب بود هر روز صبح زود از خواب بیدار میشدم شکرگزاری میکردم ستاره قطبیمو مینوشتم و آهنگ میزدم و کلی میرقصیدم و شادی میکردم و با خدا حرف میزدم و راز و نیاز میکردم انقدر خوشحال بودم انقدر خوشحال بودم که هیچ وقت تو عمرم انقدر خوشحال نبودم.
و همش با خودم میگفتم این حال خوبو با هیچی عوض نمیکنم با خودم میگفتم یافتم یافتم استاد راست میگفت که حال خوب مساوی با اتفاقات خوب یا احساس خوب مساوی با اتفاقات خوب
تو این چند وقت این موضوع کاملاً با عمق وجودم درک کرده بودم
تا اینکه همین یک ساعت پیش که داشتم دخترا رو میبردم مدرسه همسرم زنگ زد و گفت ماشین خریدم و دقیقاً ارزونتر از اونی که فکرشو میکردیم
و ماشینی که ما در نظر داشتیم خیلی مدلش قدیمی بود و و خدا یه ماشین جدید بهمون داد چیزی که اصلاً فکرشو نمیکردیم و من تو راه برگشت به خونه فقط در تلاش این بودم که تو خیابون اشکام سرازیر نشه از شوق این خبر و دقیقاً صبح امروز من روی کلی کاغذ نوشته بودم که چنان روزی رسان روزی رساند که صد عاقل از آن حیران بمانند و به همه جای خونه چسبونده بودم و وقتی دخترم بیدار شد میگفت مامان اینا چیه به همه جا چسبوندی گفتم از خدا خواستم چنان روزی بهم بده که خودم در حیرتش بمونم
این چند روز همش سعی میکردم قرآن بخونم و همش این برای من میومد که به یاد بیاور نعمتهایی که به تو داده شده.
مامانم خیلی نگران بود همش زنگ میزد و میپرسید نکنه تو این گرونی ماشینتونم از دست بدید نکنه گرونی باعث بشه دیگه نتونید ماشین بخرید آخه دقیقاً همین اتفاق چند سال پیش برامون رخ داده بود و ما هم خونمونو هم ماشینمونو فروخته بودیم تا بزرگترش کنیم اما چند روز بعد از فروختن خونه و ماشین یهو همه چیز سر به فلک کشید و ما هم خونه رو از دست دادیم هم ماشینو و شده بودیم صفر و بعد از چند ماه با کلی وام و قرض و قسط تونستیم فقط دوباره یه ماشین بخریم و مادرم همش نگران بود که نکنه اون اتفاق دوباره تکراربشه منم همش میگفتم مامان اون موقع من خیلی ایمانم ضعیف بود اما الان اون شیوای سابق نیستم و مطمئنم هیچ وقت اون اتفاق دیگه برای من تکرار نمیشه
استاد اگه روزی هزار بار از خدا تشکر کنم بابت اینکه شما را سر راه من قرار داد بابت اینکه منو با شما آشنا کرد با فایلهای شما آشنا کرد بازم کمه
این فایل واقعا برای من یک معجزه بود
و از اون روزی که این فایلو گوش کردم در قلبم باز شد که مطمئن بودم که به بهترین و راحتترین شکل ممکن من به خواستهام میرسم و گفتم روزی که همسرم زنگ بزنه و بگه من ماشین خریدم من همون روز میام دقیقاً زیر همین فایل کامنت مینویسم و به بقیه دوستام میگم که رسیدن به خواسته چقدر شگفت انگیزه ایمان آدمو قویتر میکنه چقدر لذت بخشه وقتی از خدا میخوای و اجابت میشه بگم که چقدر خدامون مهربونه چقدر قدرتمنده.
هنوز خیلی چیزای دیگه هست که باید بهش برسم مطمئنم که میرسم و باز هم میام و براتون مینویسم
استاد بینهایت ازتون ممنون و سپاسگزارم
خدایا شکرت شکرت شکرت
در پناه ارباب تمام جهان هستی و کهکشانها.
سلام خدمت استاد عزیز و مهربونم
استاد عزیزم قبل از هرچیزی، به عنوان کسی که بیش از 2 سال داره فایلهای شما رو دنبال میکنه میخواستم بهتون تبریک بگم! از بعد از دورهٔ قانون سلامتی و احساس لیاقت اصلا انگار فایلهای که منتشر میکنید یه انرژی دیگهای داره!
چقدر سخنوری شما، تاثیر و نفوذ کلامتون بهتر شده! بهتر که میگم منظورم حداقل حداقل صد برابره. یکی از اتفاقات جالبی که افتاده اینه که از بعداز دورهٔ احساس لیاقت من تقریبا هر روز وبسایت رو برای فایل جدید چک میکنم و تقریبا همهٔ فایلهارو توی یکی دو روز اول بعد از انتشار میبینم و این نشاندهندهٔ احساس لیاقت والبته باور به هدایت و توحید در شماست.
من از صمیم قلب بابت این تغییرات واستون خوشحالم استاد عزیزم و این که هرروز دارید بهتر میشید… این که توی شغل خودتون از بهترینهای ایران (به نظر من که لنگه ندارید ولی خب بخاطر قانون فراوانی میگم بهترین) هستید هر روز و در هر فایل شکل تازهای از کیفیت رو ارائه میدید واقعا الهام بخشه. این نشون دهندهٔ باور شما به حرف خودتونه که میگید هر روز از دیروز بهتر.
استاد جونم من هر روز حداقل روزی یه بار به مدت 15 دقیقه شکرگزاری میکنم و محاله در این شکرگزاریها از خداوند بابت وجود شما و دورههاتون شکرگزاری نکنم و واستون طلب نعمت نکنم. خداوند بهتون رضایت و برکت بده.
شما واقعا از زمره کسانی هستید که دنیا روبه جای بهتری برای زندگی تبدیل کردید. در این عصر که همه دنبال همدردیهای بیحاصل هستند و روشنفکری رو در این میدونن که مدام انتقاد کنن، از دنیا و زوالش و بدی ذات بشر بگن شما راهه جدیدی برای تفکر به من نشون دادید یه راهه روشن و موثر و پر امید
واقعا تحسینتون میکنم! منی که توی خانوادۀ مذهبی بزرگ نشدم تا قبل از آشنایی با شما اصلا نمیتونستم قران رو بدون پیش فرض ذهنی بخونم! نسبت به آیاتش بدبین بودم! واقعا کار بزرگی انجام دادید! کاری که خیلی از فیلسوفها و متفکران نتونستن انجامش بدن!!! کتابهاشون رو که میخونی حالت از آدم، از دنیا از خدا میخواد بهم بخوره انگار! ناامید میشی!
این کامنت رو درحالی واستون مینویسم که شب گذشته تا صبح بیدار بودم و اشک ریختم و سجده کردم و گریه کردم و توی گریه میخندیدم! دیشب برای اولین بار حال شما رو درک کردم زمانی که تازه به قرآن و عظمتش پی برده بودید. به خدا گفتم خدایا این لحظهها رو از عمر من قرار نده وبابت این احساس خوب پاداشی به من نده شاید بتونم بابت ذرهای از نعمتهایی که قبلا به من دادی ازت تشکر کنم و جبران کنم.
و استاد این احساس زیبا بخاطر وجود شماست. بدون شما و کلام ساده و نافذتون من شاید نمیتونستم به این زودیها پیش فرضهای ذهنیم رو کنار بزارم و قران رو درست بفهمم!
دیشب داشتم سورهٔ عنکبوت رو میخوندم. البته که من در خوندن قران تازهکارم اما به نظرم یکی از توحیدیترین سورههاییه که تا حالا خوندم و آیاتش به شدت به کنترل ذهن و باورسازی کمک میکنه:
گروهی از مردم میگویند ما به خداوند ایمان آوردهایم اما هنگامی که در راهه خداوند آزاری میبینند فتنهٔ دشمنان را عذاب الهی میدانند و قلبشان از ایمان خالی میشود و هنگامی که پیروزی «از سوی خداوند» فرا رسد و فتنه و آزار تمام شود میگویند ما نیز با شما بودیم آیا خداوند به آنچه در دلهای جهانیان است آگاهتر نیست؟
ببینید چقدر با دقت کلمات رو انتخاب کرده! با چه ظرافتی صحبت کرده. حتی بین مردانی که در راهه خداوند جهاد کردن داره تمایز قائل میشه. همهشون توی جنگن! دارن برای خداوند میجنگن اما اونی که در دلش شرک داره، به دلیل شناخت غلط از خداوند و از قانون، در هنگام برخورد با تضاد شک میکنه! میترسه! که نکنه ما در راه خطا بودیم و عذاب الهی بر ما نازل شده! چقدر زیبا آگاهی، عدل و عظمتش رو نشونمون میده!
ابراهیم: …اما شما به جای خدا بتها را عبادت میکنید و دروغهای بزرگ میسازید بدانید آنهایی را که به جای خدا میپرستید توانایی دادن هیچ رزقی را به شما ندارند. روزی خود را از خداوند بزرگ طلب کنید و…
ابراهیم گفت شما بتهایی را اختیار کردهاید تا در این زندگی دنیا میان شما مایهٔ دوستی و مودت باشند اما در روز قیامت یکدیگر را انکار خواهید کرد و نفرین خواهید نمود.
مثل کسانی که چیزهای دیگری را به جای خداوند تکیهگاه و دوست خود قرارمیدهند مثل عنکبوت است که سرپناهی سست اختیار کرده بدانید سستترین خانهها خانهٔ عنکبوت است..
خدای بزرگ میداند آنها چه چیزهایی را سوای خودش به خدایی میخوانند…
تمام مدت معنی طاغوت و بت پرستی توی ترجمهها و آموزههای دینی ما صرفا بتپرستی و پرستش سنگهای تراشداده شده بوده. اما توی این آیات کاملا مشخصه که خداوند به معنی تحتالفظی بت اشاره نکرده!
خداوند راجع به مردمانی صحبت میکرده که مشرک چنان مستاصل بودند که برای درامان ماندن از بیماری و مشکلات حتی در عین فقر به بتها پیشکشی میکردند… گاها خون همنوعشون رو در راهه رضایت خدایان دروغین میریختن و به روحانیون باج میدادن شاید صداشونو به گوش خدایان برسونن. به آخرت ایمان نداشتند و بدون ترس کارهای زشت انجام میدادن، دروغ میگفتن، کلاهبرداری میکردن و..مردمی که وابسته و پر از کمبود و شرک بودن…و این شرک راهه دریافت نعمت رو بر اونها بسته بود درواقع توحید ما و ایمان ما همونطور که خودش بارها توی قران گفته برای خداوند هیچ سودی نداره بلکه باعث میشه که ما بتونیم شجاع باشیم، ذهنمون رو کنترل کنیم و باورهای درستی در جهت رسیدن به خواستههامون بسازیم.
ای بندگان من، ای کسانی که ایمان آوردهاید زمین من وسیع است پس فقط مرا عبادت کنید هرکس طعم مرگ را خواهد چشید و به سوی من بازگردانده خواهید شد.
میگه که نترسید به کسی باج ندید، زمین من بزرگه و من هواتونو دارم پس قدم بردارید نهایت نهایت نهایتش ممکنه توی اون کار بمیرید ولی همهتون روزی خواهید مرد و وقتی مرگ به سراغتون بیاد به عدم نمیرید، نیست نمیشید به سوی منی برمیگردید که برای شما آمرزنده و مهربانم.
چقدر دوستمون داره. چقدر به تکتکمون آگاهه. چقدر بزرگ و عظیم و عادله… چقدر زیبا بهمون منطق میده تا ذهنمون رو کنترل کنیم چقدر دوست داره که ما راضی باشیم و به تکامل برسیم و خواستههامون رو بدست بیاریم
یه چیزی که هست اینه که من همیشه خداوند رو به عنوان خالق و حاضر قبول داشتم اما خداوند به نظرم بیشتر قدرتی بود که منو تحت نظر داشت تا بتونه در آخرت یقهمو بچسبه میدونید؟ مثلا تو این کارو کردی اون کارو کردی حالا برو توی جهنم. واسم موجودی ناظر و قضاوتگر سختگیری بود و خواستههام رو هم البته اجابت میکرد ولی هیچ شناخت و آگاهیای در مورد اینکه چقدر به من نزدیکه یا تا چه حد منو میشناسه نداشتم!
ولی خدایی که توی قران هست نه تنها از تاریخ ما، و از خلقت ما آگاهه بلکه حتی به ضعفها و قدرتها و کارکرد ذهنمون آگاهه. به وسوسههامون و نفسمون آگاهه وانگار برای تکتکمون شخصیسازی شده!
و نکتهٔ بعدی که برام جالب بود تکرار توی قرانه! یعنی خداوند بارها و بارها میاد و از نوح، لوط، شعیب، ابراهیم و موسی و مسیح میگه! و در خلال داستانها و مثالها به قشنگی جملاتی رو بهمون میگه که ما بتونیم ذهنمون رو کنترل کنیم!
فریز نشیم، باج ندیم، جا نزنیم وقتی توی آیات دقیق میشیم و بهشون فکر میکنیم میبینیم شاید ما توی جنگ احد و خندق نبوده باشیم یا عینا اون شرایط رو تجربه نکرده باشیم اما از نظر احساسی تمام اون ناشکریها، وسوسهها یا ترسها یا شرکورزیها رو داشتیم، تا قبل از شناخت خدا ازشون فرار میکردیم یا بهشون بیتوجهی میکردیم، بابتشون عذابوجدان میگرفتیم و یا گاهی تسلیمشون میشدیم و خداوند با تکرار و تاکید بهمون منطقهایی میده تا به غیب و چیزهایی که نمیبینیم و معجزات غریبالوقوع ایمان بیاریم و به ذهن منطقی و وسوسههای شیطانی غلبه کنیم
با تکرار آخرت یادمون میندازه که باید راجع به اعمالمون جواب پس بدیم
و گفتن از بهشت و جهنم توی ذهنمون یه اهررم رنج و لذت درست میکنه که از شرک و بیایمانی دوری کنیم و خواهان بهشت و درستکاری باشیم.
استاد این حرفا داره از زبان دختری گفته میشه که حتی تا همین چند وقت پیش هم امید نداشت روزی بتونه قران رو بخونه. یعنی به حرفهای شما و آیاتی که میاوردید راضی بودم. در خودم نمیدیدم که برم و خودم قران رو بخونم! بیشتر بخاطر ترس از تفسیرهای بد بود چون عربیم خوب نیست و برای فهم قران به ترجمه وابستم میترسیدم یه چیزی بخونم که باورم نسبت به خدا رو متزلزل کنه. هم واقعا میخواستم بخونمش هم به شدت نسبت بهش مقاومت داشتم. فکر میکردم دونستن قانون ولسم کافیه. اما هرچی بیشتر روی خودم کار میکنم میبینم هیچ باور قدرتمندی، له قدرت باورهای توحیدی و توکل نیست و بهترین راه نهادینه کردن این باور خوندن قران با ذهنیت درست و بیواسطهست.
این که تونستم مقاومتم نسبت به قران رو کنار بزارم رو بعد از آموزهها، تشویقها و توصیههای شما مدیون دوتا تمرین خوبم که از همین شهریور انجامشون میدم. اولیش این بود که چکیدهٔ قانون رو به علاوهٔ باورهای توحیدی که شما در جلسهٔ اول دورهٔ عزت نفس و یا لابه لای فایلهاتون میگفتید؛ مثلا این که خدا منو دوست داره، به من خشم نمیکنه، من برای خدا مقدسم و توی صفحاتی یادداشت کردم و هر روز صبح به محض بیدار شدن میخوندمشون!
و بعد معنی سورهٔ حمد رو توی دفترم قبل از تمرین ستارهٔ قطبیم مینوشتم و از خدا میخواستم آسانم کنه برای توحید داشتن، و دورم کنه از هر راهی که به جهنم و غیر خدا ختم میشود.
بعد خوندن قران کمکم شروع شد. وقتی یه سوال برام پیش میومد و یا به تضاد برمیخوردم میرفتم توی استخاره آنلاین سورهٔ حمد رو میخوندم و سوالمو از خدا میپرسیدم -بیتوجه به جواب مستقیم استخاره- میرفتم معنی اون سورهای که اومده بود رو میخوندم و همیشه به جواب سوالم میرسیدم یا میتونستم ذهنمو با کلام خدا کنترل کنم.
البته اولش اصلا نمیتونستم بهش عمیق فکر کنم… فقط با خوندنش آروم میشدم و فقط جملاتی که به طور صریح القاب خداوند و آمرزندگی و توبه پذیریش، بخشش و… رو گفته بود میفهمیدم مطالعهام سطحی بود و الان بعد از طی کردن تکاملم و البته تکرار اون باورهای خوب دیگه حتی به اون سایت استخاره هم احتیاج ندارم. مثلا خواهرم یه سوره رو واسم میخونه یا با این که شناخت چندانی به اسم سورههای قران ندارم ولی یهو اسم یه سوره توی ذهنم میاد! بعد میرم میخونمش و میبینم به طرز معجزهآسایی به دغدغههای ذهنی اون روزم مربوطه و بهم ایده میده واسه کنترل ذهنم و ساخت باورهای قدرتمند در مورد خدا.
مثلا من تا دو سه روز پبش اصلا سورهٔ عنکبوت رو نخونده بودم باورتون میشه؟ یه شب با آجیم میخوایتیم قران بخونیم محتوای سورهٔ قصص یادمون بود ولی اسمش نه، من یهو گفتم عنکبوت؟ بعد تا قبل از خواب از سرم بیرون نرفت اسمش! میزد چه برو ببین چیه. وقتی خوندمش تمام اون چیزی بود که اون روز به شنیدنش احتیاج داشتم تا قاتون رو به یاد بیارم و آروم بشم
یا مثلا دارم روی دورهٔ عزتنفس کار میکنم ولی چند وقته به طرز عجیبی نسبت بهش مقاومت پیدا کردم و دیشب هی میگفت برو سورهٔ لیل رو بخون. وقتی رفتم خوندم دیدم همون سورهٔ محبوب شماست که قسم به شب و قسم به روز ما شما را آسان میکنیم برای آسانیها!!!
استاد جونم هر چی بیشتر روی آموزههای شما کار میکنم بهتر میتونم بین حوادث و موقعیتها و افکارم و احساسم و باورهام ارتباط برقرار کنم.
دورهٔ عزت نفس و خودافشاییهایی که در این دوره دارم انجام میدم داره از من یه آدم جدید میسازه و هرچی بیشتر کار میکنم دورههای دوریم از قانون کمتر و حتی برگشت بهش هم سریعتر و آسان شده و ایمانم داره بیشتر میشه.
من تاریخ عضویتم در سایت رو یادم نمیاد اما میدونم بین 2 تا 4 سالی هست، و من از شهریور امسال تونستم حرفهای شما رو اونجوری که میگید بشنوم نه اونجوری که خودم دوست دارم.
استاد عزیزم واقعا از به اشتراک گذاشتن این احساسات و تجارب با شما و دوستان عزیز و آگاهم در سایت عباسمنش لذت میبرم و خوشحالم در جمعی هستم که میتونم با دل قرص این افکار و احساساتو بیان کنم.
عاشقتونم ️️
سلام دوست خوب و توحیدی ام آفرین به این همه همت و پشت کارتون، عالی بود واقعا از پیام تون لذت برم، چقدر خوب توضیح داده بودید و شرایط تکامل و دیدگاه خودتون رو نوشته بودید، استفاده کردم…
معنی آیات رو آورده بودید با تفسیری که خودتون داشتید،
و اینکه خالق و ناضر دونستن خداوند در همه حال به ما خیلی میتونه کمک کنه تا درست عمل کنیم و در شرایط حساس و سخت کم نیاریم و مسیر توحیدی رو ادامه بدیم.
انشالله خداوند به همه مون ایمان و عمل عنایت بفرمایید…️
به نام خداوند جان آفرین
سلام آتوسا جان
همیشه وقتی از خواب بیدار میشم میام تو سایت
امروز کامنت شما رو خوندم و خواب کاملا از سرم پرید
عالی بودید
چه درکی
چه انسی با قرآن
بهتون تبریک میگم و خوشحالم که یک نفر شد
اینگونه
خیلی دلم میخواد به درک قرآن برسم انشالله میرسم
دوست دارم باورها تون رو در مورد توحید و خدا بنویسید ممنون میشم از شما
شاد موفق و ثروتمند باشید در پناه خداوند متعال
به نام ربّ
سلام با بی نهایت عشق برای شما
رد پای روز 5 دی رو با عشق مینویسم
پیام خدا برای من
باورم کن
همه چی باوره
نشونه واضح بهت دادم که گفتم جایزه ات رو خودت انتخاب کن ، انگار که باور نداری که میگم جایزه ات رو خودت انتخاب کن
این فایل جدید رو بهت هدیه دادم تا از آگاهی هاش استفاده کنی در کنار دوره عشق و مودت در روابط و دوره 12 قدم
تا نتایج شگفت انگیزش رو ببینی
و باورت قوی تر میشه
تکاملی پیش میری و قوی و قوی تر میشه
پس خوب دقت کن و روی باورهات کار کن طیبه
نشونه واضح بهت دادم
کلید اجابت دعا
تمرکز کن
باورم کن
به وعده ام عمل میکنم
روی باورهات کار کن و به قسمت خودت عمل کن
تا عشق بی نهایت من رو هر لحظه با هماهنگی بین ذهن و روحت دریافت کنی
امروزم رو با کلی عشق شروع کردم و بعد از نوشتن تمرین ستاره قطبیم
روز جدید و بهشتیم رو آغاز کردم
از صبح تا شب جلسه یک دوره عشق و مودت رو گوش دادم و داشتم رد پاهای روزای قبلم رو مینوشتم و تو سایت میذاشتم
امروز یه رفتارم عجیب بود
مدام میرفتم تو سایت و منتظر بودم انگار، که یه فایل جدید بیاد یا اینکه پاسخی از دوستی برام بیاد
احساس میکردم که یه پیامی از طرف خدا دادم که منتظر بودم ببینمش
امروز به طرز بسیار بسیار زیبایی من با دقت تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم
و جلسه دو عشق و مودت رو گوش دادم و میخواستم جلسه 3 رو هم گوش بدم که گفتم نه طیبه
تو اول از همه باید تمریناتش رو انجام بدی درسته استاد گفته که 5حداقل بار گوش کنید بعد برین به جلسات بعد
اما مهم ترین چیز تمرینات هستن
و تصمیم گرفتم که دوباره جلسه یک و دو رو فقط گوش بدم و تصمیم گرفتم که اگر خدا بخواد فردا بشینم و بنویسم از جلسه اول
و نوشته هایی که دیروز نوشته بودم رو ادامه بدم
نزدیکای ظهر بود خانمی که برای مادرم قلاب بافی انجام میداد زنگ زد و گفت که میاد گلایی که بافته رو تحویل بده
و من رفتم پایین و تحویل بگیرم ،وقتی منو دید و کمی صحبت کردیم ، گفت ازدواج کردی ؟
برام عجیب بود
چند روز پیش که از خواسته عشق گذشتم و رها شدم
بعد 4 روز یه نفر بهم گفت ازدواج کردی ؟
نمیدونم ولی یه نشونه هست و میسپرمش به خود خدا
و من باید به دوره ای که خدا به من هدیه داده ،تمریناتش رو انجام بدم و باورهام رو بسازم و تکرار کنم
وقتی برگشتم خونه روی یه برگ درخت صنوبر که خشک شده بود با رنگ روغن اسب کشیدم و رنگ کردم
اولین تجربه ای بود که با رنگ روغن داشتم کار میکردم
همیشه روی برگ ،با اکریلیک کار میکردم
خیلی حس خوبی داشت
انقدر اسبم زیبا شد که دقیقا اسبی بود که من میخوام و تجسمش کردم که یه اسب قهوه ای دارم و یه اسب مشکی هم تو تجسم زندگی بهشتیم دارمش و کلی کیف میکنیم با اسب سواری ،من و عزیز دلم
خدایا شکرت
وقتی کارم تموم شد و گوش میدادم به دوره عشق و مودت
باورهای قوی برای عشق و ثروت نوشتم
و با نوشتنشون انقدر ذوق میکردم و تجسم میکردم که واقعا احساسم فوق العاده عالی بود
حتی امروز یه قدمم برای کار در پیجم برداشتم ،پیج جدیدم که باز کرده بودم و هشتگ نمیذاشتم ، الان با این باور هشتگ رو گذاشتم که من سمت خودم رو انجام میدم و باقی کارهاش رو خدا برام انجام بده
قبلا درمورد هشتگ مقاومت داشتم و میگفتم وقتی استاد نذاشته پس منم نمیذارم
اما به مرور زمان یاد گرفتم که باورهای استاد قوی تر هست و من چون تکاملم درموردش هنوز طی نشده ،هشتگ رو میذارم و خدا کاراشو انجام بده تا بهم یاد بده و تکاملی منم مثل استاد و حتی بیشتر از استاد در این باور که خدا همه کارهامو انجام میده قوی بشم
هنوزم یه ذره مقاومت دارم که چرا هشتگ گذاشتم و درکی ندارم و به جواب قانع کننده ای نرسیدم
اما میدونم که به وقتش بهم میگه چیکار کنم
وقتی نزدیک غروب مادرم رفت از خانمایی که براش قلاب بافی انجام میدادن ،کارارو تحویل بگیره و وقتی برگشت
دیدم یه عروسک ریز اندازه کف دست آورد و نشون داد
خندیدم گفتم بازم عروسک گرفتی ببری جمعه بازار بفروشی
گفت نه
این هدیه هست
اینو خانمی که قلاب بافی انجام میده برای یلدا ،برای تو بافته و داد به من گفت به دخترت بده
خیلی خوشحال شدم
یه خرگوش بود با لباس قرمز خوشگل و انقدر کوچیک بود که تو دستم جا میشد و خیلی حس خوبی داشتم
سریع بخش پیام دادم و تشکر کردم و عکس گرفتم فرستادم
نزدیک 11 شب بود داشتم رد پام رو مینوشتم که تو سایت بذارم و بازم یه حس انتظاری داشتم
از صبح هی میگفتم چرا فایل جدید نمیذارن
انگار میدونستم که یه چیزی قراره متوجه بشم
همین که اومدم سایت
دیدم فایل جدید اومده کلید اجابت دعا
از موضوع فایل گرفتم که پیام خدا برای من چیه
همینجور متعجب بودم که خدا از روز یک شنبه 2 دی تا الان
از روزی که رها شدم از خواسته عشق
داره درایی رو باز میکنه و نشونه هایی بهم میده که همه اش مربوط میشه به اینکه
طیبه من اجابت میکنم
تو فقط باورهای قوی بساز و تکرار کن
و وقتی به این فایل گوش دادم انقدر گریه کردم
اولش خشکم زد که من دقیقا از خدا یه هدیه بزرگ دیگه گرفتم
درسته تو این یک سال بارها استاد میگفت همه چی باوره
اما من باورامو جدی نگرفتم و تکرار میکردم اما کم
و وقتی نتیجه میومد یک دو هفته رها میکردم
و احساس میکردم دوباره داره سخت میشه
اما این بار با قدم بزرگی که برداشتم خدا به قدری بهم هدیه داد که متحیر بودم
اول دوره عشق و مودت رو داد دقیقا فردای روز 2 دی
و الان هم این فایل رو هدیه داد
و حتی روز 4 دی بهم نشونه داد که جایزه ات رو خودت انتخاب کن
همه اینا نشونه های قوی و محکمی برای من شد تا جدی تر بگیرم باورها رو و تکرارشون رو و خدا به وضوح بهم گفت که طیبه بشنو
و استاد که گفت سوره ضحی ،ولسوف یعتیک ربک فترضی
گریم گرفت
چقدر خوب بلده که دلمو بدست بیاره و عاشق ترم کنه
من شب قبل خواب کامل فایل رو گوش دادم و رد پای روز 4 دی رو در سایت گذاشتم که کاملا مرتبط بود با این فایل
خیلی خوشحالم از اینکه با نشونه هاش میگه ،تو برای من و خودت ارزشمندی و به سرعت به خواسته هات میرسی
فقط یه کار رو از این به بعد درست انجام بده
باوراتو قوی کن و رها باش و چیزی که از دوره عشق و مودت از جلسه اول یاد گرفتم این بود که ذهنم و روحم رو هماهنگ کنم
و وقتی هماهنگ شد همه چیز به ساده ترین حالت وکاملا هموار رخ میده
و انگار تو این فایل وظایفم رو بهم گفت و گفت که تو سمت خودت رو با این کارها انجام بدی بقیه اش حله
برای تمام جنبه های زندگیت به هماهنگی برس
تا به راحتی و طبیعی ترین شکل ممکن همه چیز خود به خود رخ بده
و تو نیازی نیست که کاری بکنی و فقط لذت ببر و کارهایی رو که سبب میشه اجابتم کنی رو جدی تر انجام بده
خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم که به من این همه محبت داری و عاشقمی منم عاشقتم و خیلی دوستت دارم
حتی بهم یاد داد که چجوری وقتی که ذهنم میخواد نگرانم کنه به سرعت آرومش کنم
و با به یاد آوردن تک تک لحظاتی که من از هدایت خدا کارانجام دادم و نتیجه اومد و زمان هایی که کمکم کرد تا پیشرفت کنم
همون خدا میتونه ذهنم رو خلع سلاح کنه و ساکتش کنه
تا من در مسیر رشد و تکاملم به راحتی مسیر رو طی کنم و سوت زنان به بهشت برسم
که البته خود خود مسیر ،بهشت بی نهایت عظیم خداست که از هر لحظه اش کلی لذت میبرم
خدایا شکرت
برای استاد عزیزم و مریم جان شایسته و همکارانتون و تک تک دوستان بی نهایت زیبایی و عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام
عشق عظیم خدا برای همه تون
به نام تنها خالق جهان
سلام به استاد عزیز و مریم جان و همه ی هم فرکانسی های خوبم.
چندسالی هست که عضو این هستم و پیگیر فایل های استادم به طور مستمر ولی تا الان هیچ کامنتی و هیچ رد پایی از خودم نذاشتم. اما امروز بعداز شنیدن این فایل حسی تو وجودم ازم خواست حالا که خواسته تو، همین الان بعداز شنیدن این آگاهی ها برآورده شد بهتره که بری تو سایت و کامنت بذاری! درجا ذهنم مقاومت کرد و طبق معمول گفت آخه من چه حرفی برای گفتن دارم؟! همیشه برای کامنت نوشتن یه مقاومت عجیبی به خرج میده!!!
اما امروز از خدا خواستم که تو نوشتن کامنت کمکم کنه:)
بذارید بهتون بگم که چه معجزه ایی باعث شد منو ملزم به کامنت نوشتن کنه ، شب گذشته منو همسرم برای اینکه حال و هوایی عوض کنیم رفتیم بیرون تا داخل شهر دور بزنیم، تمام مدت تو مسیر ساکت بودم و داشتم با خدا صحبت میکردم ،از زیبایی ها لذت میبردم و شکرگزاری میکردم.
اینطور مواقع وقتی همسرم ازم میپرسه که چرا ساکتی در جواب بهش میگم که روحم رو داخل این همه زیبایی که دارم میبینم پخش کردم و دارم لذت میبرم:)
خلاصه که با کلی حال و هوای خوب به خونه برگشتم و زیبایی هایی رو که دیده بودم و با همسرم تجربه کرده بودیم رو داشتم دوره میکردم و درموردش باهمسرم حرف میزدم.
اتفاق جالب آخر شب رخ داد،دستم به طور ناگهانی شروع به بی حس شدن کرد و بعداز اون کل بدنم به طرز عجیبی لمس شد و به شدت حالم بد شد و همسرم خیلی ترسید یه مدتی توی همین حال بودم، یکم شرایط رو کنترل کردم که بتونم بخوابم ولی همچنان دستم به طور کامل بی حس بود اونم به طرز عجیبی.
صبح که از خواب بیدار شدم دستم همچنان به همون شدت شب گذشته بی حس بود بدون اینکه تغیری توی وضعیتش ایجاد بشه.
معمولا هر روز صبح تو محوطه ی خونه پیاده روی میکنم و با خدا صحبت میکنم،شکرگزاری میکنم و بعد به فایل های استاد گوش میکنم.
امروز هم گفتم برم پیاده روی کنم شاید از این حال و هوا بیرون بیام و بتونم ذهنم رو متمرکز کنم رو زیبایی ها و به شرایط دستم فکر نکنم .
یه جورایی میخواستم ذهنم رو کنترل کنم
همیشه چندین برگ از فایل هایی که در حال پیگیری کردن هستم مثل سریال ها و فایل های آموزشی و… از سایت عباس منش هم زمان تو گوشیم باز هست. امروز هم برنامه این بود که فایل چطور از یک فرد بد بین به یک فرد خوشبین تبدیل شویم رو مجددا گوش کنم، این بار دقیق تر!
فایل رو پلی کردم و شروع کردم به گوش کردن تا اینکه یه حسی بهم گفت یه سر به سایت بزن ببین فایل جدیدی اومده یا نه، همون لحظه همین کار رو کردم و دیدم بله استاد فایل جدیدی رو روی سایت قرار دادن و من شروع کردم به گوش کردن فایل و شنیدن آگاهی های نابی که انگار برای شخص من صرفا آماده شده بود:) پیاده روی تمام شد و به خونه برگشتم اما همچنان فایل رو با همه ی وجودم گوش میکردم ، فایل رو نگه میداشتم و به حرفای استاد فکر میکردم .
استاد جان اون تیکه از فایل که گفتید خدا میگه شما رو به وجود آوردم حتی وقتی که چیزی نبودید پس اجابت خواسته ها برای خدا چیزی نیست رو هزار بار تو ذهنم تکرار کردم.
من قبل از اینکه به این فایل گوش کنم دستی رو داشتم که به شدت از شب گذشته داشت اذیتم میکرد و همسرم دائما ازم میخواست که بهتره به دکتر مراجعه کنیم ، بعداز شنیدن این فایل شروع کردم به در خواست کردن و همه ی تمرکزم رو گذاشتم روی درخواستم انگار یه جورایی میخواستم آگاهی های این فایل رو به خودم ثابت کنم ، از طرفی هم ذهنم نجوا میکرد که درسته خدا اجابت میکنه هر لحظه همه ی خواسته ها رو اما اون تیکه از فایل رو نشنیدی که استاد میگفت مقداری از خواسته ها رو دریافت میکنیم که ما هم باور های درستی رو داشته باشیم ؟؟؟ تو الان باور های درستی نداری و امکان خوب شدن دستت نیست بهتره بری دکتر !
به کارش ادامه میداد و نا امیدم میکرد و دائم این تیکه رو بهم گوش زد میکرد که نمیشه!!!
اما کوتاه نیومدم و هر بار در مقابلش به خدا میگفتم به وجودم آوردی وقتی که وجود نداشتم پس اجابت خواسته من برای تو هیچ کاری نداره ( دوست داشتم این رو برای خودم برای شخص مرضیه با حل این مسئله یک باور قدرتمندی کنم) بارها و بارها درخواست کردم و صدای ذهنم رو در مقابل درخواستم میشنیدم تا اینکه تو همین تقابل و کشمکش خوابم برد در صورتی که به خدا میگفتم منتظر خوب شدن دستم هستم!
وقتی چشمم رو باز کردم دیدم دستم کاملا خوب شده تنها و تنها کلمه ایی که گفتم این بود که خدااااایاااااشکرررررت:))))
ازم خواست این اتفاق رو با تمام اون چیزی که تو همین چند ساعت گذشته بود رو به همین سادگی و وضوح بنویسم اولش مقاومت کردم ولی بعدش گفتم چشم:)
با تمام وجودم شکرگزار سلامتی که هر لحظه داره بهمون هدیه میکنه هستم.
شکرگزار بودن شما و این فایل های ناب و ارزشمند هستم.
شکرگزار این سایت و هم فرکانس بودن با شما عزیزان هستم.
تمام آنچه که برای من تو همین مدت کوتاه اتفاق افتاد رو به ساده ترین شکل ممکن نوشتم که رد پایی از خودم از این معجزه به جا گذاشته باشم.
بهترین های الهی رو برای شما و همه ی عباس منشی های عزیز آرزو میکنم:)
خدانگهدار
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام استاد جانم و مریم شایسته عزیز
سلام بیکران به دو استاد عزیز که همیشه چراغ راه برای همه بودند از هر چه بگویم کم گفتم در مورد این عزیزان
سلام دوستان عزیزم
خداوند در جایگاهی قراردارد که هیچ قدرتی از قدرت خداوند بالاتر نیست
خدا خالق جهان هستی و خالق همه ما هست
خداوند از هیچ به من همه چیز داده
و همیشه برای جایگاه بالایی دارد و بهترین اجابت کننده همه است و طبق آیه های قرآن بارها و بارها به من ثابت شده است
سوره آل عمران
آیه
73«قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ »
؛ بگو : فضیلت به دست خداست ، به هر کس خواهد آن را عطا می کند ، که او بخشاینده و دانا است.
خدایی که برای من فضیلت بالا دارد و من هر چه را بخواهم از خداوند درخواست میکنم و دریافت میکنم
همیشه در هر.زمان خواسته ای در من ایجاد میشود و درخواست میکنم از خداوند. خداوند خودش را موضف میداند که پاسخ های خواسته های منو بدهد اما این ترمز های ذهنی من است که جلوگیری میکند از برابرده شدن خواسته ها اول از همه چطور رسیدن به خواسته هام
و چطور باید آن را آسان بدست آورم و هزاران چطور دیگر که وقتی اینها رو روی کاغذ مینویسم ترمز ها نمایان میشود و خداوند در میان آن خواسته گم میشود هزاران چرا و چگونه را داریم در ذهن که همه وعده کمبود از طرف شیطان میآید که حتی خیلی وقت ها خواسته یمان را از خداوند. درخواست نمیکنیم چون حتی به باور داشتن خواسته هام ایمان نداریم خدایا تو هدایتگر من باش من تسلیم تو هستم
من میتونم با باورهایی که خواسته ها وجود دارد و اینو برای ذهنم یاد آور کنم که اگر این نعمت هست من میتونم داشته باشم آن خواسته را
حتی شده هیچ وجود خارجی نداشته خواسته ها ولی با ساختن باور برای خودمان آن خواسته ها برابرده میشود
چرا باید خودم را دست کم بگیرم
من خدایی دارم که توانایی هر کار را دارد خدایا منو تو به همه خواسته هام هدایت کن من توانایی و قدرت خلق ندارم این تو هستی که قدرت بالا داری و همه این توانایی ها را به من می دهی
و این فایل کلی برای ذهنم باور ساخت که چقدر آسان میشود به خواسته هایشان برسیم استاد ممنونم
بنام خدایی که رب العالمین است
سلام به استاد عباسمنش عزیزم و یارمهربان و همه دوستان بییینظیر
“خدایاشکرت بابت تمام اتفاقات زندگی ام که باعث رسیدن من به خواسته هایم میشود ”
الخیر فی ماوقع
باین جمله خییییلی خوش بین هستم
استاد عزیز سپاسگزارم بابت این فایل زیبا واینکه اینقدر زیبا مارو با قرآن آشنا و دوست کردید واقعا سپاسگزارم بیییینهایت
سوره الضحی چقدر بییینظیره و خدا به پیامبر دلایل منطقی میاره و مراحل زندگیش و رشدش رو بهش یادآوری میکنه
منم وقتی به 5دهه گذشته زندگی خودم نگاه میکنم روند رشدم رو بوضوح میبینم و سپاسگزار خدایی هستم که اینگونه منو هدایت کرد
بیییینهایت سپاسگزارم بابت این قوانین بدون تغییر خداوند
بیییینهایت سپاسگزارم از شما بابت یادآوری این مسیر الهی
واینکه هدایت های خدا همیشه هست فقط ایراد در گیرنده که خود من هستم هستش که دریافت نمیکنم
خدایا کمکم کن بیش از این هدایت هات رو دریافت کنم
با خوندن کامنت دوستان مطالب زیادی بهم گفته شد بنویسم
ولی الان یه کاری برام پیش اومد و تمرکزم کم شد تا برم اون انجام بدم بعدش خدا هدایت کنه و بنویسم.
خدایاشکرت بابت اینهمه اتفاقات خوب توی زندگیم
شاد و ثروتمند باشید
به نام خدای که مهربان
سلام استاد عزیزم و استاد شایسته ی عزیز
سلام به دوستان بهشتیم
تقریبا 4 روز که اومدم تهران و با مهارت و ویژگی هایی که دارم با استعداد و توانایی که دارم میخوام که ازش کسب درآمد کنم و هیچ وعده ی کاری از کسی نداشتم و حتی بدون هیچ مکانی و حتی خوابی تنها با دو میلیون اومدم و در حال حاضر در خواستم از خداوند جای خواب و درآمدی هست که بتونم هزینه هام برطرف بشه و کم کم بتونم با آموزش هایی که لازم رو خودم برای این مهارتها کار کنم و رشد کنم
قبلا هم به شیراز و کیش مهاجرت کردم و هدایت شدم و بهترین شرایطی که فکرشو نمیکردم برام ردیف شد که در یک کامنتی هم تمام داستان نوشتم و باید برم اونو بخونم تا بازهم به یادم بیاد و برای ذهنم منطقی بشه که اگر قبلا شده بازهم میشه اگر قبلا در بهترین منطقه ی کیش زندگی کردم بازهم میشه ،اگر قبلا یک شغل آسان با بهترین امکانات و سادگی تمام برام ردیف شد بازهم میشه اگر قبلا در بهترین خانه ی پردیس و لواسان زندگی کردم بازهم میشه اگر قبلا به مسافرت میرفتم و بابت زمان گذاشتن در این سفر پول میگرفتم بازهم میشه اگر قبلا این شرایط برام ردیف شده بازهم میشه و خداوند بیشتر از من میخواد بهش برسم و این در حالی که الان دارم با علاقم پیش میرم و از مهارتهایی که دوست دارم استفاده میکنم و خداوند شرایط مناسب واسم ردیف میکنه و کلی هم لذت میبرم و از جایی که گمان نمیکنم بهم روزی میرسد و خداوند همیشه در زمان و مکان مناسب با شرایط و افراد مناسب قرارم میده و به آسانی در هر کاری واردم میکنه و منو هدایت میکنه
به نام خدایی که راهنما و هدایتگر ماست سلام به استاد عزیزم و مریم جانم
سلام دوست عزیزم احسنت به شما به تعهد و اعتماد به نفس و ایمان و توکل تون مرحبا تحسینت میکنم که با جسارت قدم برمیداری و با ایمان تو دل ترسها داری میری
اول باید در این طور شرایط ذهن رو مهار کنی و منطقی کنی تا نجواهاشو خاموش کنی که بتونی تصمیم بگیری
چقدر کار خوبی میکنی که میری دستاوردها و میخونی و ذهنتو براش دلیل میاری که بابا قبلا من تونستم خودمو بالا بکشم و ایمانمو به خداوند نشان دادم و خدا هم سر بزنگاه دستمو گرفته و برام قشنگ چیده همه چیز رو
الان هم میتونی و بهتر و محکم تر قدم برمیداری فقط به ندای قلبت گوش کن که خدا الهامات و هدابت ها دو بهت نشان میده لهش اعتماد کن و فقط روی او و قدرتش حساب باز کن مثل استاد عزیزمون
که وقتی مهاجرت به تهران کردن هیچی نداشتن اما یه ایمان راسخ و توکل به قدرت و عظمت خداوند داشتن پشتش محکم به خدا بود
ان شالله خداوند در زمان مناسب و در مکان مناسب ودر شرایط مناسب دستتو بگیره و همه رو برات قشنگ انجام بده تو فقط بندگی کن
او خدایی میکند
در پناه خداوند باشین
با سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه کسانی که این متنو میخونن
خدارو شکر میکنم بابت همه چیز هایی که بهمون میده و من امروز از آموزه های شما یادگرفتم که سپاسگذارشون باشم و این روزها کاملا درک میکنم (شکر نعمت نعمتت افزون کند کفر نعمت از کفتدبیرون کند)انگار خداوند خودش بالای سر من نشسته و منتظر من یک سپاسگذاری انجام بدم و بگه آفرین بیا اینم جایزت و اگه ناسپاسی یا انرژی نامنساب داشته باشم بایک اتفاق کوچک مثل یکمی دل آشوبه بهم میگه که حواست باشه داری چیکار میکنی و باز این لطف خداست که امروز من متوجه این احساسات میشم،انگار دارم از بالا به بدنم نگاه میکنم و احساساتمو میبینم.
چند سال قبل من اصلا متوجه این احساسات کوچک نبود حتی متوجه خیلیییی اتفاقات بزرگ و بدی که نشان دهنده کج بودن مسیرم بود هم نمیشدم و فکر میکردم من میتونم با اون نوع نگرش زندگیمو تغییر بدم و اصلا خدایی وجود نداشت.
مدتیه امکان نداره از خواب که بیدارم میشم به بودن خداوند کنارم و اینکه اونه که همه کارس فکر نکنم و با این فکر احساس خوبی در وجودم احساس میکنم لبخند میزنم و میگم بزن بریم که امروزم دستش روشونته،این ینی دیروز تو مسیر بودی که امروز از صبح زود وجودش احساس میشه.
در آخر تشکر میکنم از شما و هرکسی که توی این مسیر زیبا به من و دیگران کمک میکنه تا یادمون بیاد که خدایی هست و اگه باورش کنیم خیلی زود درارو باز میکنه برامون
به نام خداوند هدایتگر مهربان
خدایا من هرآنچه که دارم از آن توست و از تو به من رسیده است
سلام و درود بر استاد عباسمنش عزیز و تمام خانواده صمیمی
سوره آل عمران آیات 37 تا 39
…. کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هٰذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ
…و هر وقت که زکریا به محراب نزد او مىرفت، پیش او خوردنى مىیافت. مى گفت: اى مریم، اینها براى تو از کجا مىرسد؟ مریم مىگفت: از جانب خدا؛ زیرا او هر کس را که بخواهد بىحساب روزى مىدهد؛
هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّهً طَیِّبَهً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ
در آنجا بود که زکریا، پروردگار خویش را خواند و عرض کرد: خداوندا از طرف خود، فرزند پاکیزهای به من عطا فرما، که تو دعا را میشنوی
فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِکَهُ وَ هُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرَابِ أَنَ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیَى مُصَدِّقاً بِکَلِمَهٍ مِنَ اللَّهِ وَ سَیِّداً وَ حَصُوراً وَ نَبِیّاً مِنَ الصَّالِحِینَ
پس در حالى که در محراب به نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به یحیى نوید مىدهد که تصدیق کنندهى کلمه خدا است و بزرگوار و پارسا و پیامبرى از صالحان است.
زکریا پیامبرخدا بوده در تمام عمر دعوت به یکتاپرستی میکرده است و از طرفی هم از خداوند درخواست فرزندی صالح داشته است، ولی همینطور که مشخص است درخواست او تا سن پیری اجابت نشده است؛
پس چی میشه در سن پیری که هم خودش ضعیف و ناتوان بوده و هم همسرش نازا، درخواستش اجابت میشه؟
در آیه 37 حضرت زکریا وقتی میدیده که حضرت مریم بدون اینکه از محل اقامتش بیرون برود براش خوردنی و طعام بهشتی فراهم میشده، با اینکه خودش هم به خداوند اعتقاد داشته و همواره هم مردم را به خداوند دعوت میکرده ولی باورهای محدودکنندهای که در ذهنش بوده اجازه نمیداده که باور کنه که خداوند قادر به انجام هرکاری هست حتی اینکه بتونه در سن پیری بهش فرزندی عنایت کند
همینکه من هم باورهای محدود کنندهای دارم و بقول استاد کویر را نگهداشته و میخواهم در آن برنج بکارم
خواستههایی دارم ولی باورهای محدودم رسیدن به آن خواسته را برای من غیر ممکن میداند و شرایط فعلی من به من اجازه نمیدهد که حتی بقول استاد به آن خواسته فکر کنم چه برسه به اینکه بخوام قدمی براش بردارم
حال حضرت زکریا وقتی که میبینه حضرت مریم که از محل اقامتش بیرون نمیرفته و در معرض باورهای محدود جامعه قرار نداشته براحتی میتونه از خوان بهشتی بهرهمند بشه، براش باورپذیر میشه که خواسته من هم برای خداوند کاری نداره و در آیه 38 از کلمه هنالک استفاده میکنه یعنی اینکه در آنجا بود که؛
دقیقاً تائید کننده صحبتهای استاد که میفرمایند با پیدا کردن الگوها بری ذهن خودتون منطقی کنید که رسیدن به هرخواستهای امکانپذیر میباشد و برای خداوند هیچ کاری ندارد.
نکته جالب این آیات اینجاست که حضرت مریم براش خواسته طعام بهشتی کاملاً امکانپذیر و منطقی بوده و بهمین خاطر وقتی حضرت زکریا ازش سؤال میپرسه که این طعام از کجا نزد تو میاد؟ بدون هیچ شک و تردیدی میگه :
خُب معلومه دیگه اینها از جانب خداست و خدا هرکس را که بخواهد روزی بیحساب میدهد!!!
من باور کردم که خداوند روزی بیحساب میده و هربار ازش خواستم خداوند هم اجابت کرده، خیلی راحت و خیلی طبیعی
(حتی همین الان هم که این آیات برای من به روشنی بیان شده و داستان حضرت مریم و حضرت عیسی مسیح را میدانم، نمیتونم بپذیرم که برای حضرت مریم طعام بهشتی فرستاده میشده و باور دارم که اگر رزق و روزی میخوای باید بیرون بری و سعی و تلاش کنی و جان بکنی تا شاید خداوند یک حقوق بخور و نمیر بهت بده )
خدای حضرت مریم و حضرت زکریا که یکی بوده، پس چرا این خدا تونسته به مریم رزق بیحساب بده ولی نتونسته به زکریا یک فرزند بده
پاسخ همان است که استاد میفرمایند باورهای ما در مورد خداوند است که باعث نتایج متفاوت میشه
و وقتی باورهای حضرت زکریا نسبت به خداوند تغییر میکنه حتی زمان زیادی هم برای خداوند برای اجابت دعایش لازم نبوده و،
پس در حالى که در محراب به نماز ایستاده بود، فرشتگان او را ندا دادند که خداوند تو را به یحیى نوید مىدهد یعنی سریعتر از این امکانپذیر نبوده
سالیان سال از خداوند درخواست فرزند میکرده ولی باور نداشته که خداوند قدرت دادن فرزند به او را دارد ولی یک لحظه باورهاش نسبت به خداوند عوض میشه و بلافاصله درخواستش اجابت میشه .
قربون این خداوند برم که چقدر سریعالجابه است و فقط نیاز داره که من او را اجابت کنم و بهش ایمان بیارم و اگر من برای دریافت خواستهام مقاومتی نداشتهباشم بلافاصله درخواستم اجابت میشه
جالبتر اینکه برای رسیدن حضرت زکریا به این خواسته، نیازی نبوده که کار عجیب و غریب و سخت و شاقی بکنه، فقط کافی بوده که:
قَالَ رَبِ اجْعَلْ لِی آیَهً قَالَ آیَتُکَ أَلاَّ تُکَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَهَ أَیَّامٍ إِلاَّ رَمْزاً وَ اذْکُرْ رَبَّکَ کَثِیراً وَ سَبِّحْ بِالْعَشِیِ وَ الْإِبْکَارِ
… سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نگه و پروردگار خود را (به شکرانه این نعمت بزرگ،) بسیار یاد کنه! و به هنگام صبح و شام، او را تسبیح بگوید
بهمین سادگی و بهمین راحتی
خدایا این ایمان و باور محکم و قدرتمند را از تو برای خودم و تمام خانواده صمیمی عباسمنش خواستارم
برای نوشتن این کامنت و بخاطر تاثیرگذار بودن از مقالات مدیر فنی سایت که چند وقت قبل نوشته بودند استفاده کردم.
سلام آقا کاظمی عزیز
ارادتمندم
ممنونم از نکات خوبی که نوشتید
اون میوه ها و غذاها که مریم در محل کار و اتاقش بهش روزی می رسیده از عالم غیب بوده یا مثلا همسایه ای ، دوستی یا نذری جایی به دستش می رسیده چون خداوند هم قوانین فیزیک و ریاضی رعایت میکنه از اون بالا چیزی پرتاب نمیکنه برای هیچ کس
خیلی ممنونم
یک لحظه ذهنم درگیر شد وگرنه که این فرع هست اصلا مهم نیست اصل داستان سوره مریم شما ذکر کردید
سلام جناب احمد آقا خان عزیز
فقط خداوند به تمام امور آگاه است و اینکه این رزقی که در آیه 37 سوره آل عمران اشاره شده چه چیزی میباشد، الله اعلم
ولی مهم تر از دانستن نوع این رزق، همانگونه که خودتان هم اشاره داشتید این است که این رزق براحتی و سادگی نزد حضرت مریم حاضر میشده که حضرت زکریا با اینکه پیامبر خداوند بوده و انسانها را به یکتاپرستی دعوت میکرده، هم از دیدن آن تعجب میکنه
ولی بازهم برای درک بهتر، تفسیری از استاد بازرگان خواندم که در ذیل به اشتراک میگذارم امیدوارم بتواند کمکی بکند:
گفتهاند آن رزق شگفتانگیز میوه غیرفصل یا طعامی مخصوص بوده است!
اما مقام و مطلوب مریم بالاتر از میوه و مأکولاتی بوده است که بیشتر مردم به آن دلبستهاند.
از آن گذشته، چه تناسبی میان محراب عبادت با مکان خوردن غذا موجود است؟
جز آنکه آن رزق به تعبیر مولانا «لقمههای راز» بوده است که غذای روحهای شیفته ربّ ذوالجلال است!!!
فهم نان کردی نه حکمت ای رهی
زآنچه حق گفتت «کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ»
رزق حق حِکمـت بُوَد در مرتبـت
کان گلـو گیـرت نباشـد عـاقبـت
ایـن دهـان بستـی دهانـی بـاز شد
کــاو خورنـده لقمـههای راز شد
منظور از رزق، تنها خوردنیهای عادی نیست؛
هوای تنفسی،
نور و گرمای خورشید
و سایر انرژیهای مفید نیز رزق محسوب میشوند.
مطابق آیه 22 سوره ذاریات: رزق شما و آنچه وعده داده شدهاید در آسمان است
وَفِی السَّمَاءِ رِزْقُکُمْ وَمَا تُوعَدُونَ
در دعاها نیز آمده است:
خدایا حج خانهات را رزق ما کن.
توفیق طاعت و دوری از معصیت نیز رزق است،