اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام و هزاران درود بی کران به استادعزیز وگرانقدرم و سپاسگزارم بابت لطف و سخاوتمندی بی نهایت شما که ازین دست آگاهی های ناب و ارزشمند رو به رایگان دراختیار کسانی میذاری که واقعا لیاقت شنیدن،درک کردن و عمل کردن دارن.
بخداکه همین فایلای به ظاهر رایگان هم لیاقت شنیدن میخواد،لیاقت میخواد که باجانودل ازشون تو زندگیمون استفاده کنیم
استاد گرانقدرم چندین روزه میخواستم از چیزی که چندین سال آرزوش رو داشتم و به لطف پروردگارمهربانم به این آرزوم رسیدم براتون بگم و بگم بخاطر همین خواستم چندین سال بود که چه تهمت هایی از دوستوآشنا نخوردم و بااستفاده از این آگاهیای الماس گونه بلاخره تونستم پیروزی رو از آنِ خودم کنم،به سادگی و عزتمندانه و کاملا طبیعی..
استاد عزیزم و مریم جان مهربانم من از میلیونها کیلومتر دست بوس شما عزیزان هستم که راه درست زندگی رو بهم نشون دادید و بهم یاد دادید که چطور دل به خدا ببندم و امیدمو ازخدا ناامید نکنم و دل به دل اون حرفای چرتو پرت و پراز تهمت ندم و فقط بگم خدایا من نمیدونم تو میدونی و اون خدای هدایتگر و حمایتگرم انقدر عزتمندانه منو به خواستم برسونه الهی هزاران هزاااار مرتبه شککر
استاد از نعمت دوباره مادرشدنم براتون بگم ازینکه خدا بعداز دادن نعمت بزرگ دخترم، یک پسر صالح و تندرست هم بهم هدیه داد!
چیزی که هنوز خودم هرچی فکرشو میکنم به غیراز کارکردن روی توحیدم هیچ عامل دیگه ای برای رسیدنم به این خواسته تأثیر چندانی نداشته…
اونی که تهمت میزنه،اونی که ازدرون پراز خلأ هست،اونی که پراز ضعف های شخصیتیه،دل به دلش نده و اعراض کن و فقط به خدا توکل کن و خواهی دید که اونها درانتظار چه نتیجه ای هستند و تو درانتظار چه نتیجه ی شیرین و لذتبخشی…
استادعزیز نمیدونم لطف شمارو چطوری جبران کنم،نمیدونم چطور ازشما تشکر کنم که انقدر باگفتن این آگاهیای الهی باجزئیات دقیق مارو عزتمندانه به خواسته هامون نزدیک کردید و اون خدای رب العالمین بخشنده ی عزت دهنده ی روزی دهنده ی بی منت رو انقدر زیبا در ذهن ما ساختید
چی بگم ازین الهاماتی که سرسپرده به اونها عمل کردم و نتیجه ی این سرسپردگی به درگاه رب العالمینم رو کاملا عزتمندانه گرفتم
خدای من تازه حالا میفهمم که میگی وقتی به صورت صد در صد این رو بپذیری که خالق شرایط لحظه به لحظه ی زندگی خودت هستی،هیییییچ قدرتی مطلقا در زندگی تو تأثیری نخواهد داشت اگر که به اونها توجه نکنی و تمرکزت رو به صورت صد درصد به روی هدفت بذاری و فقط برای هدفت تلاش کنی،اون وقت خواهی دید که سوت زنان بدون ذره ای سختی به خواسته و هدفت به صورت کاملابدیهی و طبیعی رسیده ای….
استاد وقتی اون روزی که میخواستم برای بار دوم به سونوگرافی برم و دکتر باردیگه خبر از سلامتی فرزندم رو بهم بده،چقدر کنترل کردن ذهنم یک ایمان راسخ میخواست به اینکه خداوند من و بچم رو رهانکرده و همه چیز برای هردومون داره عالی پیش میره…
ازیک یک طرف نجواها بهم حمله میکرد که نکنه دوباره یک بارداری ناموفق رو تجربه کنی و اون آدمای تهمت زن دوباره به گوششون بخوره و ازین مشکل تو خوشحال بشن
ازیک طرف خدای قدرتمندم آرومم میکرد و میگفت نگران نباش قرارنیست همیشه ازون جنس ناخواسته ها تجربه کنی و همه چیز تحت سیطره ی من داره مدیریت میشه
خدامیدونه چقدر خوب تونستم از پس این ماجرا خوب بربیام و بلاخره با حفظ کردن آرامش خودم دکتر ازسلامتی فرزندم وازینکه این بار جنسیتش پسرهست بهم خبرداد،نمییدونید که اون لحظه انگار خدا داشت ازطریق این دکتر شادی بخش ترین خبررو میداد،اول ازهمه بخاطر سلامتیش و دوم بخاطر اینکه دوست داشتم یک پسر به اسم میکائیل داشته باشم و خداوند امسال بعداز سالیانه سال برداشتن مقاومتهای خودم بلاخره منو به این نعمت زیبای دوست داشتنی رسوند،الهی هزاران هزارمرتبه شکر..
استاد ای کاش پیش شماومریم جان بودم و رو در رو وباعشششق از شما تشکر میکردم که انقدر عالی بهم یاد دادید که هرکسی به شما تهمت میزنه یادر موردتون دروغ میگه هیچ توجهی نکنید،خواهید دید که چقدر تموم اتفاقات به نفع شخص خوده شما تموم میشه…
استاد خدا میدونه برای همین مسئله چقدر من تحقیرشدم،توهین ها شنیدم،تهمت ها شنیدم…
نمیدونم چقدر بافرهنگ جاهلیت ایرانی آشنایی دارید که بعضی از خانواده ها به شدت طرفدار فرزند پسر هستند و ازهمه بدتر فکر میکنند فقط عوامل بیرونی هست که باعث میشه کسی صاحب فرزند پسریا دختر بشه…
من باتوجه به این آگاهیایی که ازشما یادگرفته بودم دیگه به این باور صد در صد رسیده بودم که فقط عوامل بیرون نیست که آدم به خواستش میرسه
اگه آدم از درون خودشو درست کنه،خدا هدایتش میکنه به یک اعمالی که اثرگذارتر باشه،نه اینکه صرفا یک روش یا یک عمل خاصه که فقط اونها هستند که آدمو به خواستها میرسونه…
خدامیدونه چقدر من بیشتر به این آگاهیا عمل کردم تا انجام دادن یک کار یایک روش خاصی…
فقط بخاطراینکه به خودم ثابت کنم که خداوند قادر به انجام هرکاری هست،این انگیزه به شدت درونم ایجاد شد که ازخداوند درخواست کنم که بهم یک فرزند پسری عطاکنه،که برعکس تمومی روشهای اکثریت جامعه باشه و باورکردم که خداوند میتونه ازبی نهایت طریق منو به این خواستم برسونه…
خلاصه دلمو سپردم به خدای قدرتمندم،به خدایی که هرکاری رو بهش بسپاری دیگه خیالت راحته ازینکه ابر و باد و مهو خورشید وفلک رو جوری کنارهم میچینه که تو به سادگی و عزتمندانه به خواستت برسی
ابن دل سپردن هم،همونطور که شما فرمودید تکاملش رو طی کردم،این نبود که ازهمون اول باور کنم که هر عامل بیرونیی بی تأثیره،و خیلی راحت دل به خدا بسپرم و اون هم منو با یک دکمه فشار دادن به خواستم برسونه…
حدود یکسال برای من طول کشید تا تونستم نجواهای شیطان رومهار کنم و این فایلهای توحیدی اخیر،انگار که مثل یک دریای مواجِ خروشان بر سر این آتش های گداخته شده ی نجواهای ذهنم فرو ریخت و انگار که باسرعت برقو باد منو از اون فاصله ای که مایل ها وکیلومترها ازخواسته ام داشتم رو بسیار کم کرد و انگار اون مدت مثل یک چشم بهم زدن تمام شد و بلاخره در بهترین احساس ممکن من رو به خواستم رسوند الهی صدهزاران مرتبه شکرت
استاد دوست داشتم این نتیجه ی شیرین و لذتبخشم رو براتون بگم و این فایل منو چنان وادار کرد به گفتن این نتیجه ی زیبای من از عمل کردن به قانون که آخر شب رو فرصت مناسبی دیدم تا درسکوت کامل باعشق بیام بگم ازینکه خدا یک فرشته ی زیبای دوست داشتنی به اسم میکائیل جان داره بهم هدیه میده بسیار بسیار سپاسگزار لطف خداوند رب العالمینم هستم
استاد اون موقه که تازه باشما آشناشده بودم و شما گفتید که اسم پسرتون میکائیله،خیلی ذوق زده میشدم و باخودم میگفتم یعنی میشه یروزی منم یه پسر داشته باشم که اسمشو میکائیل صدابزنم!!
واقعا چقدر این موضوعو که یادم میوفته چقدر برام عجیب غریب بود رسیدن به یهمچین خواسته ای رو..
چون خیییلی از عوامل بیرونی رو دخیل میدونستم و فکر نمیکردم به همین راحتیا خدا منو به این خواستم برسونه…
استاد یه چیزخیلی جالبی که برام اتفاق افتاد این بود که همون افرادی که خیلی راحت سراین موضوع بهم تهمت میزدن و میگفتن محاله تو صاحب فرزند پسر بشی،وقتی شنیدن من باردارم و فرزندم هم پسره،اونقدر بااحترام بهم تبریک گفتند،اونقدر محترمانه بامن رفتار کردند که خودم تعجب میکردم…
بااینکه من پنج ماه ازبارداریم گذشته بود و خدابهم گفت که تاپنج ماه نذار کسی بفهمه،و من می ترسیدم ازینکه اون افراد نزدیک به من که راحت بهم تهمت میزدن و توهین میکردن،نکنه بعداز شنیدن این خبر بهم طعنه کنایه بزنن که چرا تا پنج ماه به کسی نگفتی،اتفاقا همون افراد خیلی منو تحسین کردن که تونستم پنج ماه به هیچ کسی چیزی نگم،تازه خیلی از افراد فامیل هم از من ایده گرفتند که بهترین کار همینه که آدم تاچندماه باردار باشه و به کسی چیزی نگه تا همه چیزش باارامش سپری بشه…
واقعا این پنج ماه بسیار عالی پیش رفت،بااینکه فقط خودمو همسرم ازبارداریم خبرداشتیم،اما این خلأ رو نداشتم که بگم ای کاش مامانم میدونست و خوشحال میشد،یا مثل خیلی از خانومای باردار که دوست دارن هرچه زودتر خبر بارداریشون رو به همه بدن تا اینکه دیگران بهشون نظر بده که قراره فرزندِ دختریاپسر به دنیا بیاری،من واقعا دوست نداشتم این مدل جلب توجهات رو از دیگران داشته باشم،و یک ایمانی ته دلم دیگه قرص و محکم شده بود که خدا منو به اون خواسته ی چندینو چندسالم می رسونه ونیازی نیست کسی بدونه و برای من نظر بده…
خلاصه که خیلی ازت ممنونم و خیلی سپاسگزار لطف شماهستم که ازمن یک شخصیت عالی ساختید
کاری باشخصیت من کردید که دیگه خیییییلی از مسائلی که ازنظر دیگران آدم باید واکنش نشون بده و جواب بده،برام بی اهمیت شده...
دیگه رسیدم به جایی که فقط با خدای خودم در تنهایی خودم بهترین گفتگو هارو میکنیم
رسیدم به جایی که تواین مدت بارداریم خداداره هرلحظه بهم میگه چه خوراکی برای خودتو میکائیل کوچولو بهتره که بخوری…
رسیدم به جایی که این مدت بارداریم دارم باارامش سووت میزنمو دوره ی دوازده قدمو کار میکنمو منم دارم ان شالله بقیه ی بارداریم رو باعشق بااحترام درسلامتی کامل به سر میبرم
دوست دارم تاصبح بنویسم،از عشق بازی هام باخدام بنویسم،ازینکه چقدر زیبا پاسخ میده،ازینکه وقتی خاشع و فروتن میشم و رهاووسرسپرده میشم انقدر زیبا و عزتمندانه منو به همه چیز می رسونه
دوست دارم ساعتها ازین خانه تکانی ذهن صحبت کنم،ازین مهاجرتم به مدار بالاتر صحبت کنم،ازینکه چقدر این فایلهای اخیر داره یکآدم دیگه ازمن میسازه صحبت کنم
دوست دارم بگم که استادجان چقدر من برای خودم ارزش قائل شدم و خودم رو لایق تجربه ی بهترینها میدونم و جهان هم داره این حس لیاقتمندی رو هربار بیشتروبیشتر بهم نشون میده…
استاد نمیدونید چقدر این فایل منو ذذذوق مرگ کرد،انگار که این اولین فایلی بود که داشتم ازشما میشنیدم،انگار که این صحبتا فقط و فقط برای من بود،انگار داشتید فقط به من میگفتی که ازاون دسته آدمایی که دارای ضعف شخصیتی هستند ومدام درحال توهین و تحقیردیگران هستند خیلی راحت دل بکن و ازچیزی نترس،از تهدیدا و تمسخرهاشون نترس
تــو منتظر باش…
اونــها هم منتظر باشن…
خوااااهی دید که چقدر زیبا خدا تورو عزت میده،برکت میده،جلال میده،احترام میده،ارزشمندی میده،لیاقت هم نشینی با آدمای هم جنس خودت میکنه….
فقط کافیه خودت هم جوری عمل کنی کهدوست داری دیگران هم باتو همون رفتار رو بکنند….
خدایاصدهززززاااررااان مرتبه شکر برای میکائیل جونم که قراره تاچندماه دیگه مهمون خونه ی ما بشه و با دخترم ملکا شیرینی زندگی رو برامون دوچندان کنند ان شالله…
به نام خداوندی که همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان
به شرط پاکی دل
به نام خداوندی که همه چیه همه چی …
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
سلام صفا جانم ،سلام خوشگل
چقدر چهره شما زیباست من وقتی نگاه کردم این اومد به ذهنم که فتبارک الله الاحسن الخالقین
خیلی از کامنتهای شما دوست عزیزم رو خوندم ولی این کامنت رو دلم نیومد به لایک و فایو استار اکتفا کنم
بعله تبریکککک گرم من رو از تبریز پذیرا باش جان دلم ،من برات خیلی خوشحال شدم ،برا درستی قوانین الهی خیلی سپاسگزار و خرسند شدم .
هم برات و هم میکائیل عزیز یه عالمه دعای خیر دارم خدا بهت فرج خیر بده خدا به زندگیت خیر و برکت بباره عزیزم …. مرسی که نوشتی و ایمان هم کلاسیاتو محکم تر کردی
این فایل من را برد به سالهای جوانی زمانی بین 16 تا 20 سال
من در این سن در اوج زیبایی بودم و همیشه همه جا حرف از زیبایی من بود و هر جا وارد می شدم همه توجه ها به من بر می گشت
البته من فرد درون گرایی بودم و اصلا از این توجه ها فراری بودم
و تا مجبور نبودم از خونه بیرون نمی آمدم و در مهمانی ها شرکت نمی کردم
البته بر اساس باورهای آن زمان که از جامعه گرفته بودم حجابم چادر بود (که البته هرگز مانعی برای آسیبهای جامعه به من نبود)
و نکته جالب این بود که همه با اینکه می دیدند من چطور آدمی هستم اما در محله و در خانواده به خاطر تمایلی که پسرهای اطرافم برای برقراری ارتباط با من نشان می دادند و گاهی به رقابت می رسید
من را متهم به خراب بودن می کردند و به خاطر اینکه در کودکی پدرم از دنیا رفته بود و بالای سرم نبود ه به من تهمت می زدند که دختر خرابی هستم
با اینکه من قسم می خورم نه در آشکار و نه در هفت با هیچ پسری ارتباطی نداشتم
و مثل استاد که می گویند در تمام عمر کسی ازشون حمایت نکرد و همیشه احساس تنهایی می کردند من هم در خانه وقتی که مادر این حرفها را می شنید به جای حمایت از من می گفت حتما چیزی هست که مردم حرف می زنند
تا رسید به جایی که پدر یکی از آن پسر ها قسم خورد که مهم را بگیرد و آبرویم را ببرد
تا آن زمان به خودم و خودت می گفتم هم من خودم را می شناسم و هم تو من را می شناسی پس حرفها مهم نیست و تحمل می کردم
اما از این حرف که قسم به بی آبرو کردنم زد ترسیدم و خیلی گریه کردم
همان زمان عازم سفر مکه شدم
یادم می آید که در مسجدنبی نشسته بودم و یاد این موضوع افتادم و گفتم خدایا من جز تو کسی را ندارم و اگه تو کمکم نکنی اون موفق بشه
چون موقعیتهایی را ایجاد می کرد که من در تله اش گیر بیفتم و چند بار نجات پیدا کرده بودم
اما از دعای من تا برگشتنم به هتل شاید نیم ساعت طول کشید
و قتی به هتل رسیدم تلفنم زنگ خورد و از ایران بهم خبر دادند که اون آقا فوت کرده و خواستند که من براش اونجا دعا کنم
بدون هیچ بیماری قبلی ….
و من به قدرت خدا بیشتر از قبل ایمان آوردم
و در باره چادر هم وقتی با استاد آشنا شدم و امتحان کردم چادرم را برداشتم و با یک شخصیت قوی دیدم که دیگه مورد آزار قرار نمی گیرم
خدایا ازت ممنونم که همیشه و همه جا ازم مراقبت کردی و خدایا شکر که من را با استاد عباسمنش و این خانواده بزرگ آشنا کردی
نمیدونم چرا ولی با خوندن کامنت ارزشمندتون تصویری از این آیه زیبا بر خاطرم گذشت که خدا میفرماید :
إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّهِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ / آنهایی که گفتند پروردگار ما خداست سپس بر گفته خود استقامت کردند ملائکه خدا بر قلب آنان نازل میشوند و بشارت میدهند که دیگر نه ترسی داشته باش و نه غمی و بشارت باد بر شما بهشتی که به آن وعده داده شده اید.
مائده جان گل خواهر و همکلاسی خوبم ؛ رمز و راز عبور سربلندانه شما از اون بحران ها اولش توکل و مهمتر از هر چیز استقامت و جانزدنی بوده که روی حرفتون داشته اید؛ خوشا به سعادتتون
و از خدا میخوام مثل شما من رو هم یاریم کنه تا برای اونچه که به خاطرش و در طلبش تصمیم به مهاجرت به مداری که رضایت خدا در اون هست رو کردم استقامت داشته باشم همونطور که شما داشتیدش و همونطور که من مدت زمانیست از لطف خدا داشته ام و امیدوارم ادامه داشته باشه.
براتون سربلندی بیش از پیش هر دو دنیا در پیشگاه خدا و همچنین زیارت دوباره خونه خدا رو آرزو میکنم و انشالله که خدای مهربان زیارت اون مکان خوب رو نصیب من و همه همکلاسی های عزیز و دوست داشتنیم بکنه.
خدایاشکرت که این جلسه ام به تعهدم عمل کردمو به قدم 14 رسیدم ……
واقعااا نیاز داشتم این فایلو بشنونم و خداروشکر که خداوند همیشه به موقه میرسه.
جملات طلایی
تابع شکنی برای اینکه مشهور بشی درست نیست
اگه خودت باشی دیگه نیاز به توجه و نظر دیگران نداری ،نیاز نداری کار کنی که بقیه بهت توجه کنن.
ذهن همیشع میخواد روی نکات منفی و ویژگی های منفی تمرکز کن باید هواسمون به این دام باشه که اگه اون همه آدم ازت تعریف کردن و یه نفر انتقاد کرد توجه خودتو بزاری روی اون همه تعریف تا از اون مدار خارج بشی
به محض اینکه ترسیدی ،باید بارها به خودت بگی من خالق زندگی خودم هستم ،مهم نیست بقیه راجب من چه فکری می کنند،توجه به حرف بقیه باعث میشه تو به حرفای اونا قدرت بدی.
کسی که تهمت میزنع این نشانه ضعف اون آدمه .
و بخاطره خلا های درونی اون آدمه.
عدو شود سبب خیر اگه خدا خواهد
اگه کل دنیاااا بخوان بهت صدمه بزنن اما تو باور داشته باشی خودت خالقی خودت اتفاقاتو رقم میزنی ،هیچ کسی هیچ چیزی نمیتونه بهت صدمه بزنه.
مگر اینکه باور کنی اگه باور کنی ،،اون آدم بخاطره باور خودت تو زندگیت تاثیر میزاره.
در مواقعی که تهمت می شنوی ،،،،،،یا غیبتت میکنن ،وظیفه ما چیه:
واکنش نشون ندیم،جواب ندیم،اعراض کنیم،سکوت کنیم.
*اگر کسی به شما تهمت بزنه و تهدید کنه اگه بهش پاسخ بدی ،اگه واکنش نشون بدی ،نشون میده اونا تونستن به هدفشون برسن ،و حالتو بد کنن،،،تنها راهش اینکه بی محلی کنی و این نشون میده که حرفای شما اصلا اهمیتی نداره…..
چقدر این فایل برای من درس داره منو یاد گذشته انداخت که در زندگی چقدر حرس خوردم بابت حرف های پوچ همسرم که پولی قبلا دستم میداد باید هزار تا قرآن و امام و پیغمبر قسم می خوردم قبول نمیکرد باور نداشت پولش همین بوده یا خرج کرده می گفت پول زیادتر بوده قبلا کارت نبود پول نقد بود خودش گاهی شرمنده می شد براش حساب می کردم ولی بارها به خاطر حرفهاش تهمت هاش گریه کردم که من مقصر نیستم تا ثابت کنم اگه شک داشتم گریه نمیکردم ولی به خاطر بی گناهی ام اذیت می شدم
یک شب دایی ام خونمون بود این حرف گذشته هست تو روستا بودیم یک اتاق دورتر داشتیم من داشتم کباب درست میکردم که داشت راجع به مادرم پیش همسرم مسخره میکرد می خندیدن و پسر دایی دیگه ام هم بود پسرم اومد بیرون دید من کباب میکنم رفت گفت یواش مامانم می شنوه تو حیاط من خودمو زدم راه دیگه یعنی نشنیدم ولی ادامه داشت همسرم صداش اومد گفت به دایی ام گفت خون خواهرزاده ات می افته گردنم یواش یعنی من می گفت من هم خیلی گریه کردم خدایا من دارم ازش پذیرایی میکنم به خاطر من چرا این جور میگه تا فرداش من دیگه طاقت نیاوردم نزدیک ظهر بود زنگ زدم زن دایی گله کردم تو نگو اون هم به دایی گفته من گله کردم صبح زود به من زنگ زده گله کرده منت غذا گذاشته …که من اصلا راجع به این چیزها نگفتم فقط گفتم مادر من برای شما بد نیست و کاری به شما نداره چرا این کارها رو می کنید هزار تا حرف زن دایی گذاشته بود روش و به همسرم زنگ زده بود چیزهای بدی راجع به من گفته بود همسرم غروب از سر کار اومد چشمتون روز بد نبینه یک دفعه منو برد داخل خونه چون تو حیاط تابستان بود چای درست کرده بودم …درو بست تو اتاق تا می تونست بهم زد بدنم همه کبود شده بود و منو تهدید می کرد بری خونه مادرت چی میکنم چی میشه …. الان بغض کردم یادم اومد پسرم هر چه کرد جلوش بگیره نتونست یک جورهای دایی ام گفته بود به همسرم تو عرضه داری زن جرعت نمیکنه چیزی بگه وادارش کرده بود من هم سه چهار بسته قرس خواب خوردم به نیت خودکشی و یک برگه نوشتم همسرم کاری به من نداره دایی ام باعث مرگ من شده هیچی نمردم فردا همسرم فهمید نمیدونم شاید ترسیده بود برام کباب درست کرده بود برده بود کوه با بچه ها بخدا من نفهمیدم چی شده میگفت زیاد کباب خوردی گفتم کی به زور خوب شدم بعدا میگفت اگه می دونستم قرس خوردی بیشتر بهت می دادم تا بمیری…
خلاصه ببخشید زیاد گفتم هنوز از دایی ام رنجش دارم تو دلم نبخشیدم به زبان نمیگم ولی ته دلم ازش بدم میاد می دونم رنجش خوب نیست همین طور زن دایی ام خدا کمکم کنه ببخشم
یا اینکه قبلا من ابرو بر میداشتم خدا می دونه چقدر همسرم گیر میداد میزد تهمت و همه چی که در شان من نبود یا موی سرم به قول بقیه دم اسبی می بستم یا کرم میزدم ضد آفتاب یک بار جاری ام اومده بود روستا اون خیلی به خودش می رسید من هم دوست داشتم جوان بودم از اون هم خوشگلتر بودم ولی دلم می خواست به خودم برسم بهش گفتم برام کرم پنکک بخره پول دادم برام فرستاد تا اینکه همسرم دید بخدا غوغا کرد… کرم زد تو دیوار اتاق زره زره شد دلم شکست خیلی گیر می داد می گفت برا کی کرم زدی یک روز رفتیم کوه درو داشتیم گندم من هم بودم دید ضد آفتاب زدم شریک داشتیم هنوز شریکمون نیومده بود ما زودتر رفتیم سر زمین بخدا آتش روشن کردیم چای درست کنیم صبحانه بخوریم سرم تو آتش کرده بود هروچه دست و پا میزدم ولم نمیکرد تمام صورتم سوزاند می گفت کرم زدی که شریکمون ببینه تازه بخدا شریکمون یک پیرمرد بود اون روز نیومد یک آدم ساده من هم اهل هیچ چیزی نبودم خدا می دونه تا غروب توی تابستان حتی آب هم نخوردم اومدم غروب برم خونه مادرم تهدید زیادی کرد من هم سنی نداشتم پدر هم نداشتم ازم دفاع کنه همه می دوستن چه آدمی هست ولی عمرم تباه کردم گذروندم هیچی اون همه تهمت من به جون خریدم الان دیگه فایده نداره گذشته همش بخاطر حرف مردم بود یا بخاطر بچه از خودم گذشتم الان هم گاهی گیر میده ولی اهمیت نمیدم میگه تو دیگه پیر شدی رسیدی هم سن ما مردم من چهل و چهار سالمه نا امیدم میکنه ولی خدا رو شکر بهترم دارم روی خودم کار میکنم ببخشید
باسلام خدمت استاد بینظیر و خانم شایسته ی واقعا شایسته.
چه کار خوبی کردین واسه این اقدام گام های فوق العاده.
ایتاد این فایل انگار بموقع بود من هر کدوم از گامهای قبل رو کم کم دوبار گوش دادم و فکر میکنم الان که این فایل اومد و میگم واستون اتفاقاتی محل کارم افتاد که تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به قول شما به خودم گفتم: این تضاد کاملا به نفع من تمام میشه.
بله شما کاملا درست میفرمائید که فرمودین آدم های ضعیف پشت سر دیگگران صحبت میکنند یا پاپوش درست می کنند یا زیرآبشون رو میزنن.
من کارمند هستم دو تا همکار داریم که سوادشون و جایگاه اجتماعی و یا حتی ثروت کمتری نسبت به بقیه همکارها دارن، ولی همین ها مرتب زیرآب همکارهارو میزنن،.
منم از این قضیه مستثنا نبودم و هفته قبل خیلی کاری تر ضربه به نظر اونها سنگینی خوردم.
اول ذهنمو کنترل کردم و فکر کردم و به این نتبجه رسیدم که این موجود خیلی ضعیف از سدت حسادت که من رتبه بالاتر نرم اینکارو کرده و مطمئن هستم کاملا به نفع من تمام میشه و پیسرفت شگرفی در انتظار هست و به این نتیجه رسیدم که کم محلی کنم و این بهترین جواب هست بهترین بهترین.
و من منتظر پیشرفت فوق العادم هستم.
نکته بعدی که شما فرمودین «فکر دیگران اصلا مهم نیست»
چون تاثیری تو زندگی ما نداره وقتی پروردگار رتبه میده، و تمام کارها توسط خداوند قدرتمند صورت میگیره.
کارها دست کس دیگه ای هست پس نگرانی نداره، فقط باید ذهنمون رو کنترل کنیم که تاثیر رومون نذاره خدا خودش به بهترین شکل جواب میده.
عقب باایستیم و تماشا کنیم شاهکار خداوند رو.
من این فکر رو زیاد تو سرم میپرورونم
تو دستهات رو بزن زیر بغلت و فقط تماشا کن شاهکار خداوند منتقم رو.
در جواب تهدید هم فقط یه کلام میگم: در عملی کردن تهدیدت کوتاهی نکن.
جمله طلایی منه و چقدر اون لحظه خورد شدن طرف رو میبینی و لذت میبری.
و این نکته که مهمترین نکته اس.
وقتی خداوند کسی رو میخواد بالا ببره تمام عالم هستی بخوان جلوشو بگیرن نمیتونن و هنگامی که خداوند بخواد کسی رو خار کنه تمام عالم هستی بخوان جلوشو بگیرن نمیتونن.
پس ما هر لحظه در پناه لطف و کرم و مهربونی بی انتهای خدا غرق نعمت های فراوان و بی پایان هستیم.
هرچه جلوتر میریم متوجه میشم که این دوره که استاد سخاوتمندانه بصورت رایگان در اختیار ما قرار دادند، هیچ گونه فرقی با دوره های دیگه استاد ندارند و چقدر عالی باورهای قدرتمند رو به ما آموزش میدهند.
یکی از مهمترین باورهای قدرتمند توجه نکردن به حرف مردم است، ما باید برای خودمون زندگی کنیم نه بخاطر حرف مردم،
البته به عقاید دیگران احترام بگذاریم و به ارزشهایی که جامعه ای که در اون زندگی میکنیم هم احترام بگذاریم و تابو شکنی نکنیم،
اگه شخصیت قوی داشته باشیم به تهمتها و غیبتهایی که دیگران در مورد ما میزنند هیچ توجهی نمیکنیم و تحت تاثیر قرار نمیگیریم و واکنش نشون نمیدیم،
ما خالق زندگی خودمون هستیم و دیگرانی وجود ندارند مگر اینکه ما با توجهی که به حرف دیگران میکنیم به اونها قدرت دهیم،
کسی که تهمت میزنه و درباره دیگران غیبت میکنه آدمه ضعیفیه و خلع داره و برای اینکه بی عرضگی خودش رو توجیه کنه به دیگران تهمت میزنه و یا غیبت شون رو میکنه.
اگه به حرف دیگرانی که میخوان ما رو تخریب کنن توجهی نکنیم و واکنشی نشون ندهیم به احتمال زیاد به نفع ما میشه
مثل ترامپ که ضد تبلیغ ها و تخریبها به نفعش شدن،
مثل خاتمی
مثل استاد عباسمنش
نیازی نیست به تهمت دیگران واکنش نشون دهیم، اصلا نیازی نیست که بشنویم،
توجه نکنیم، دفاع نکنیم،
اگه به تهمت دیگران پاسخ دهیم به این معنی است که گذاشتیم دیگران در زندگی ما تاثیرگذار باشن و تونستن دستشون رو توی مخ ما کنن.
من هستم که شرایطم رو رقم میزنم و در نهایت همه چیز به نفع منه،
از تهدید دیگران نترسیم و بخدا ایمان داشته باشیم
بقول پیامبر که میگه من منتظرم و شما هم منتظر باشید.
ما توانایی کنترل دیگران رو نداریم، اما میتوانیم خودمون رو کنترل کنیم و توجه نکنیم
کنترل ذهن
کنترل ذهن
کنترل ذهن
همه چیز کنترل ذهنه
تحسین ها رو ببینیم و به تخریبها توجه نکنیم.
پرودگارا تو را شکر میگویم بخاطر اینکه هدایتم کردی به راه راست راه کسانیکه نعمت داده ای
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز عالی دیگر الهی شکرت
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
من قبلاً پیش از این که وارد سایت بشوم و با قوانین آشنا بشوم خییلی خیییلی مشکل داشتم
یعنی هر کار می کردم که تایید بشوم و تاییدی بقیه را بیگیرم
خدا را شکر در طی این چند وخت که بالای خودم کار کردم اصلا در این موارد بر نخوردم
اگر هم بوده من یاد گرفتم اعراض کنم در خیییلی جا ها خوب عمل کردم که نتیجه عالی گرفتم و در بعضی جا ها نتوانستم ایمانم را نشان بدم بعد دیدم که چطور زمین خوردم
حالا خدا را شکر خیییلی زیاد از محیط که این حرف ها بود دور شدم و جای هستم که درستی می توانم روی خودم کار کنم
و انشالله جای های بهتر هدایت بشوم الهی شکرت
هنوز هم این پاشنه آشیل من است
اگر من یک روز در سایت فعال نباشم و روی خودم کار نکنم قشنگ میفهمم چی ظلمی به خودم کردم
و بعد دوباره میآییم و فایل ها را گوش می دهم
وخت روی خودت کار میکنی تهمت زدن تهدید کردند پشتت حرف زدن خیییلی کم می شود
خدا را شکر از زمانیکه در شبکه های اجتماعی هم فعال نیستم خیییلی راحت هستم
قبلا درست تمرکز در کار نداشتم
خییلی حواس پرت بودم حالا هم حواسم در کار ها جمع است و هم روی خودم کار کرده می توانم الهی شکرت الهی شکرت
سلام به استادعباسمنش عزیزم واستادشایسته نازنینم، عشقی عشقق بانوشایسته
سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش، خداروهزاران بارشاکرم برای وجودارزشمندتون دراین خانواده صمیمی
استاد هربارشمایه فایل جدیدمیزاریدروی سایت تواین مدت من مات ومبهوت اجابتگری این نیروی رب العالمین میشم وایمان پیدا کردم که این نیروبه قلب من وهمه آگاهه وپاسخ سوالم رومیدونه ومیدونه چطوربه قلب شما کلماتی روالهام کنه بگید که برای هزاران نفر توش پاسخ هست وهرکسی به اندازه نیازش ازاین آگاهی ها برمیداره…
داستان اینه که بازم طبق معمول من درگیر پاشنه آشیلم که مقایسه هست شده بودم وشدیدا مغزم داشت منومیخورد، خداروصدهزارمرتبه شکرسالهاست که نشنیدم کسی پشت سرمن غیبتی کنه، اما ذهنم شروع میکنه به هزارجورانگ چسبوندن به من، اینقدرصداش بلندبود که نه دیگ گوش دادن فایلای شما کارسازبود ونه من ازپیاده روی لذت بردم مدام ذهنم داشت نشخوارمیکرد، ببین فلانی الان داره تودبی زندگی میکنه بیزینس خودشوداره توچی؟ توهیچ کاری نکردی، ببین فلانی رفت آلمان داره زندگی میکنه توچی؟ هیچ کاری نکردی، اینا همه ازتوعقبتربودن ببین الان اوناکجان، توهنوزتوهمین شهری… خلاصه اینقدرمنوکوبید که اومدم خونه مثل یه کودک زدم زیرگریه گفتم خدایا خودت کمکم کنه من ازپس ذهنم برنمیام بعدازکلی گریه کردن خوابم برد، خواب دیدم یه استاد خیلی معروفی تویه سایت به نوشته های من ویه خانم دیگ پاسخ داده وعلت مشکلمون وراه حل رونوشته خواستم اون نوشته هاروبخونم بیدارشدم، بعدش که دوبارخوابم برد، خواب دیدم همون استاد بهم گفت ازاین دالان که توش موندی بروبیرون دست منوگرفت اونورکه کلی زیبایی بود نشون دادگفت برواونجا لذت ببر وداشت منوازتوی اون دالان میاوردبیرون نوری که خوردبه چشمم انتهای اون دالان رسیده بودم، دیگ ازخواب بیدارشدم، همون موقع یه حس خوبی تووجودم اومدگفتم مطمعنم هدایت شدم برای راه راست، وقتی بنرفایل جدیدرودیدم وکپشن فایل روخوندم گفتم درسته خودشه خدای مهربانم راه بیرون رفتن ازتاریکی رواززبان استادعزیزم به من گفته، و وقتی کامنت لیلابشارتی عزیزروخوندم بیشترایمانم قوی شدبه هدایت هایی که خداوند میکنه ومن باید بیشترایمانم به این هدایت هایی که درخواب میشم قویتربشه وعمل کنم، برای من این تعببیرروداشت که این فایل شمابرای من ولیلای عزیزپاسخی بوددربهترین زمان برای رهایی ازمشکل نجواها.. خداروشکرمیکنم برای وجودشما استادنازنینم واستادشایسته عزیزم با کپشن های فوق العاده ای که مینویسین چقدربه درک بهترمن ازصحبت های استادکمک میکنه من میفهمم که ازچه زاویه ای باید اون جمله های استادروبشنوم، قبلا به این واضحی نبود، مطمعنم که اون نیروی رب العالمین هست که شماروبرای نوشتن این متن ها داره هدایت میکنه، خدا روشکربرای وجودارزشمندتون درکناراستادعزیز..
حالا چرا گفتم که این فایل هدایت خداوندبرای من بود، چون باشنیدن هرجمله اززبان شما من گذشته ام داشت مرورمیشدبرام که توی چه جهنمی بودم والان انگار این آرامش، این عشق ومحبتی که دریافت میکنم، این رزق آسان، برام عادی شده بود وبقول قرآن من مغرورشده بودم وسرکشی میکردم دربرابرخداوندباناسپاس بودنم، من چشمام بازشدبه روی نعمت هایی که دارم درزندگیم، این آرامشی که دارم نتیجه بودنم دراین مسیروتغییرباورهامه وگرنه که من همیشه درگیربودم درگذشته، خداروشکرکه نمیزاره توتاریکی گیربیفتم وهردفعه گیرکردم نجاتم داده وهمیشه هم دستم روگرفته وگفته راه نجاتت پناه آوردن به این خونه ست، خونه ی صمیمی عباسمنش، توفضای بزرگ وزیبای همین خونه قدم بزن وبچرخ جای دیگ نرو، زیبایی ونور اینجاست برای توو… خدایاشکرت که هستم دراینجا، خداروشکربرای آرامش قلبم، خداروشکربرای خوندن کامنت هایی که فقط عشق توی این نوشته هاجاریه، بچه هایی که کلامشون زیباییه وعشق وآگاهی خداجاریه، خداروشکربرای وجودتون، سپاسگزارم برای کامنتای فوق العاده ای که مینویسین وهرکدوم ازاین کامنت ها توش یه نورهدایت جاریه برای من…
من چند تا نکته طلایی از حرف های استاد نوشتم که اونا رو با شما به اشتراک میذارم
نکته اول:
نسبت به انتقادات ،تمسخر شدنها ،حرفهای زشت دیگران و نظراتشون بهترین واکنش بی واکنشی است
یه مثال بزنم از خودم که پارسال یه همکاری داشتم که مدام منو مسخره میکرد ینی نه فقط من کلا کارش تمسخر کردن بقیه بود ولی من حساس شده بودم که چیکار کنم این یه نفر منو مسخره نکنه و هر کاری میکردم بیشتر توی باتلاق تمسخر فرو میرفتم
چون یه باور مخرب داشتم توی ذهنم که من باید همه رو راضی نگه دارم از خودم ، همه باید نظرشون راجب من مثبت باشه کسی نباید منو مسخره کنه من باید تو دید همه عالی به نظر برسم
و همین باورها باعث شده که این رفتارها رو از خودم نشون بدم
و الان متوجه شدم که بیاهمیت بودن نسبت به نظر منفی و مسخره شدن توسط هر کسی حتی نزدیکترین افراد زندگیمون باعث میشه حالمون خوب باشه
ما توی ذهنمون بدترین منتقد و تخریب کننده نسبت به خودمون هستیم و اگه کاری رو اشتباه انجام بدیم احساس گناهش تا مدتها باهامونه
به همین دلیله که اگه دیگران نسبت به ما انتقادی بکنند میخوایم خودمونو ثابت کنیم که نه اینطوری نیست
ولی به قول شما استاد اگه ما این باور رو توی ذهنمون بکاریم که :
من که خودم رو میشناسم و میدونم مسیرم درسته
اون موقع اس که نگران نظرات و انتقادات اونا نسبت به خودم نیستم
به نظر من اگه ما با خودمون به صلح برسیم و خودمون رو بپذیریم دیگه نظرات دیگران اهمیتش کم رنگ میشه توی زندگیمون
یه جملهای رو خوندم یه جایی که میگفت:
میخوای بدونی اندازهات(ظرف آگاهیت) چقدره ؟
هر چیز که تو رو برانگیخته میکنه بدون که اندازهات در همون حده
ما هر چقدر که آگاهیمون بزرگتر میشه مسائلی که بتونن روی تاثیر بذارن خیلی کم و کمتر میشن
دیگه کمتر اتفاقی یا انتقادی میتونه منو ناراحت کنه
نکته بعدی از زبان استاد :
مهم نیست که دیگران از ما خوششون بیاد یا نه.اگه قانون رو درست درک کرده باشی ، دیگرانی در زندگی ما وجود ندارن
این جملهتون رو باید با طلا توی ذهنمون حک کنیم که دیگرانی در زندگی ما وجود ندارن.
من قبلا توی زندگیم خیلی از سمت افراد مختلف بهم بیاحترامی میشد و اصلا هیچکس حتی بچههای کوچیکم برای من ارزشی قائل نبودن اما الان از بزرگ و کوچیک از رئیس تا زیر دست همه بهم احترام میذارن…حتی افرادی که ممکنه با بقیه رفتارشون خوب نباشه ، به من احترام میذارن و با ادب برخورد میکنن
اینو میخوام بگم که آدمها رفتارشون اون طوریه که ما بهش جهت میدیم
اتفاقات نتیجهاش اون طوریه که ما تعیین میکنیم
ینی من خلق میکنم نحوه برخورد آدمها با خودم رو…من تعیین میکنیم فلان تهمت یا فلان اتفاق نتیجهاش برام مثبت باشه یا منفی
هر کدوم از ما در دنیای مجزای خودش زندگی میکنه
من قبلا فکر میکردم همهی ما تو یه دنیا داریم زندگی میکنیم اما الان به این درک رسیدم که هر کسی تو دنیای خودش با باورهای خودش زندگی میکنه
موقعی که میخواستم شروع کنم به نوشتن نمیدونستم چی باید بگم اما الان همینطوری آگاهیها میاد
باتمام قلبم اینقدر درک بینظیرتون رو تحسینتون میکنم
بینهایت تحسینتون میکنم
الهی که هرلحظه غرق بینهایت نعمت و برکت ثروت روزی بینهایت بیحساب خداباشید
بینهایت تحسینتون میکنم
چقدر فوق العاده بود چقدرمیخوام بینهایت بینهایت بیشتر بیشترعمیقتر بینهایت بهتر بهتر عمیقتر بیشتربیشتر درکش کنم بهتر بهتربیشتر درکش کنم تنها تنها تنهاحق مطلق محض اینکه تنها تنها این منم که با افکارم تنها تنها با باور افکار تنها خودم دارم تمام اتفاقات زندگیم خلقش میکنم تنها این خودم خالق صدر درصد خالق صد درصد تمام زندگیم هستم و اون رفتار طرف مقابل رو تنها خودم دارم خلقش میکنم
هرکسی تنها توی دنیای خودم با باورای تنها خودش تنها خودش داره زندگی میکنه.
به نام خدایی که به شــــدّت کافــیست
سلام و هزاران درود بی کران به استادعزیز وگرانقدرم و سپاسگزارم بابت لطف و سخاوتمندی بی نهایت شما که ازین دست آگاهی های ناب و ارزشمند رو به رایگان دراختیار کسانی میذاری که واقعا لیاقت شنیدن،درک کردن و عمل کردن دارن.
بخداکه همین فایلای به ظاهر رایگان هم لیاقت شنیدن میخواد،لیاقت میخواد که باجانودل ازشون تو زندگیمون استفاده کنیم
استاد گرانقدرم چندین روزه میخواستم از چیزی که چندین سال آرزوش رو داشتم و به لطف پروردگارمهربانم به این آرزوم رسیدم براتون بگم و بگم بخاطر همین خواستم چندین سال بود که چه تهمت هایی از دوستوآشنا نخوردم و بااستفاده از این آگاهیای الماس گونه بلاخره تونستم پیروزی رو از آنِ خودم کنم،به سادگی و عزتمندانه و کاملا طبیعی..
استاد عزیزم و مریم جان مهربانم من از میلیونها کیلومتر دست بوس شما عزیزان هستم که راه درست زندگی رو بهم نشون دادید و بهم یاد دادید که چطور دل به خدا ببندم و امیدمو ازخدا ناامید نکنم و دل به دل اون حرفای چرتو پرت و پراز تهمت ندم و فقط بگم خدایا من نمیدونم تو میدونی و اون خدای هدایتگر و حمایتگرم انقدر عزتمندانه منو به خواستم برسونه الهی هزاران هزاااار مرتبه شککر
استاد از نعمت دوباره مادرشدنم براتون بگم ازینکه خدا بعداز دادن نعمت بزرگ دخترم، یک پسر صالح و تندرست هم بهم هدیه داد!
چیزی که هنوز خودم هرچی فکرشو میکنم به غیراز کارکردن روی توحیدم هیچ عامل دیگه ای برای رسیدنم به این خواسته تأثیر چندانی نداشته…
استاد بعدازچهارساااال تاااازه دارم میفهمم چی میگید،که بابا توحید همه چیزه….
اونی که تهمت میزنه،اونی که ازدرون پراز خلأ هست،اونی که پراز ضعف های شخصیتیه،دل به دلش نده و اعراض کن و فقط به خدا توکل کن و خواهی دید که اونها درانتظار چه نتیجه ای هستند و تو درانتظار چه نتیجه ی شیرین و لذتبخشی…
استادعزیز نمیدونم لطف شمارو چطوری جبران کنم،نمیدونم چطور ازشما تشکر کنم که انقدر باگفتن این آگاهیای الهی باجزئیات دقیق مارو عزتمندانه به خواسته هامون نزدیک کردید و اون خدای رب العالمین بخشنده ی عزت دهنده ی روزی دهنده ی بی منت رو انقدر زیبا در ذهن ما ساختید
چی بگم ازین الهاماتی که سرسپرده به اونها عمل کردم و نتیجه ی این سرسپردگی به درگاه رب العالمینم رو کاملا عزتمندانه گرفتم
خدای من تازه حالا میفهمم که میگی وقتی به صورت صد در صد این رو بپذیری که خالق شرایط لحظه به لحظه ی زندگی خودت هستی،هیییییچ قدرتی مطلقا در زندگی تو تأثیری نخواهد داشت اگر که به اونها توجه نکنی و تمرکزت رو به صورت صد درصد به روی هدفت بذاری و فقط برای هدفت تلاش کنی،اون وقت خواهی دید که سوت زنان بدون ذره ای سختی به خواسته و هدفت به صورت کاملابدیهی و طبیعی رسیده ای….
استاد وقتی اون روزی که میخواستم برای بار دوم به سونوگرافی برم و دکتر باردیگه خبر از سلامتی فرزندم رو بهم بده،چقدر کنترل کردن ذهنم یک ایمان راسخ میخواست به اینکه خداوند من و بچم رو رهانکرده و همه چیز برای هردومون داره عالی پیش میره…
ازیک یک طرف نجواها بهم حمله میکرد که نکنه دوباره یک بارداری ناموفق رو تجربه کنی و اون آدمای تهمت زن دوباره به گوششون بخوره و ازین مشکل تو خوشحال بشن
ازیک طرف خدای قدرتمندم آرومم میکرد و میگفت نگران نباش قرارنیست همیشه ازون جنس ناخواسته ها تجربه کنی و همه چیز تحت سیطره ی من داره مدیریت میشه
خدامیدونه چقدر خوب تونستم از پس این ماجرا خوب بربیام و بلاخره با حفظ کردن آرامش خودم دکتر ازسلامتی فرزندم وازینکه این بار جنسیتش پسرهست بهم خبرداد،نمییدونید که اون لحظه انگار خدا داشت ازطریق این دکتر شادی بخش ترین خبررو میداد،اول ازهمه بخاطر سلامتیش و دوم بخاطر اینکه دوست داشتم یک پسر به اسم میکائیل داشته باشم و خداوند امسال بعداز سالیانه سال برداشتن مقاومتهای خودم بلاخره منو به این نعمت زیبای دوست داشتنی رسوند،الهی هزاران هزارمرتبه شکر..
استاد ای کاش پیش شماومریم جان بودم و رو در رو وباعشششق از شما تشکر میکردم که انقدر عالی بهم یاد دادید که هرکسی به شما تهمت میزنه یادر موردتون دروغ میگه هیچ توجهی نکنید،خواهید دید که چقدر تموم اتفاقات به نفع شخص خوده شما تموم میشه…
استاد خدا میدونه برای همین مسئله چقدر من تحقیرشدم،توهین ها شنیدم،تهمت ها شنیدم…
نمیدونم چقدر بافرهنگ جاهلیت ایرانی آشنایی دارید که بعضی از خانواده ها به شدت طرفدار فرزند پسر هستند و ازهمه بدتر فکر میکنند فقط عوامل بیرونی هست که باعث میشه کسی صاحب فرزند پسریا دختر بشه…
من باتوجه به این آگاهیایی که ازشما یادگرفته بودم دیگه به این باور صد در صد رسیده بودم که فقط عوامل بیرون نیست که آدم به خواستش میرسه
اگه آدم از درون خودشو درست کنه،خدا هدایتش میکنه به یک اعمالی که اثرگذارتر باشه،نه اینکه صرفا یک روش یا یک عمل خاصه که فقط اونها هستند که آدمو به خواستها میرسونه…
خدامیدونه چقدر من بیشتر به این آگاهیا عمل کردم تا انجام دادن یک کار یایک روش خاصی…
فقط بخاطراینکه به خودم ثابت کنم که خداوند قادر به انجام هرکاری هست،این انگیزه به شدت درونم ایجاد شد که ازخداوند درخواست کنم که بهم یک فرزند پسری عطاکنه،که برعکس تمومی روشهای اکثریت جامعه باشه و باورکردم که خداوند میتونه ازبی نهایت طریق منو به این خواستم برسونه…
خلاصه دلمو سپردم به خدای قدرتمندم،به خدایی که هرکاری رو بهش بسپاری دیگه خیالت راحته ازینکه ابر و باد و مهو خورشید وفلک رو جوری کنارهم میچینه که تو به سادگی و عزتمندانه به خواستت برسی
ابن دل سپردن هم،همونطور که شما فرمودید تکاملش رو طی کردم،این نبود که ازهمون اول باور کنم که هر عامل بیرونیی بی تأثیره،و خیلی راحت دل به خدا بسپرم و اون هم منو با یک دکمه فشار دادن به خواستم برسونه…
حدود یکسال برای من طول کشید تا تونستم نجواهای شیطان رومهار کنم و این فایلهای توحیدی اخیر،انگار که مثل یک دریای مواجِ خروشان بر سر این آتش های گداخته شده ی نجواهای ذهنم فرو ریخت و انگار که باسرعت برقو باد منو از اون فاصله ای که مایل ها وکیلومترها ازخواسته ام داشتم رو بسیار کم کرد و انگار اون مدت مثل یک چشم بهم زدن تمام شد و بلاخره در بهترین احساس ممکن من رو به خواستم رسوند الهی صدهزاران مرتبه شکرت
استاد دوست داشتم این نتیجه ی شیرین و لذتبخشم رو براتون بگم و این فایل منو چنان وادار کرد به گفتن این نتیجه ی زیبای من از عمل کردن به قانون که آخر شب رو فرصت مناسبی دیدم تا درسکوت کامل باعشق بیام بگم ازینکه خدا یک فرشته ی زیبای دوست داشتنی به اسم میکائیل جان داره بهم هدیه میده بسیار بسیار سپاسگزار لطف خداوند رب العالمینم هستم
استاد اون موقه که تازه باشما آشناشده بودم و شما گفتید که اسم پسرتون میکائیله،خیلی ذوق زده میشدم و باخودم میگفتم یعنی میشه یروزی منم یه پسر داشته باشم که اسمشو میکائیل صدابزنم!!
واقعا چقدر این موضوعو که یادم میوفته چقدر برام عجیب غریب بود رسیدن به یهمچین خواسته ای رو..
چون خیییلی از عوامل بیرونی رو دخیل میدونستم و فکر نمیکردم به همین راحتیا خدا منو به این خواستم برسونه…
استاد یه چیزخیلی جالبی که برام اتفاق افتاد این بود که همون افرادی که خیلی راحت سراین موضوع بهم تهمت میزدن و میگفتن محاله تو صاحب فرزند پسر بشی،وقتی شنیدن من باردارم و فرزندم هم پسره،اونقدر بااحترام بهم تبریک گفتند،اونقدر محترمانه بامن رفتار کردند که خودم تعجب میکردم…
بااینکه من پنج ماه ازبارداریم گذشته بود و خدابهم گفت که تاپنج ماه نذار کسی بفهمه،و من می ترسیدم ازینکه اون افراد نزدیک به من که راحت بهم تهمت میزدن و توهین میکردن،نکنه بعداز شنیدن این خبر بهم طعنه کنایه بزنن که چرا تا پنج ماه به کسی نگفتی،اتفاقا همون افراد خیلی منو تحسین کردن که تونستم پنج ماه به هیچ کسی چیزی نگم،تازه خیلی از افراد فامیل هم از من ایده گرفتند که بهترین کار همینه که آدم تاچندماه باردار باشه و به کسی چیزی نگه تا همه چیزش باارامش سپری بشه…
واقعا این پنج ماه بسیار عالی پیش رفت،بااینکه فقط خودمو همسرم ازبارداریم خبرداشتیم،اما این خلأ رو نداشتم که بگم ای کاش مامانم میدونست و خوشحال میشد،یا مثل خیلی از خانومای باردار که دوست دارن هرچه زودتر خبر بارداریشون رو به همه بدن تا اینکه دیگران بهشون نظر بده که قراره فرزندِ دختریاپسر به دنیا بیاری،من واقعا دوست نداشتم این مدل جلب توجهات رو از دیگران داشته باشم،و یک ایمانی ته دلم دیگه قرص و محکم شده بود که خدا منو به اون خواسته ی چندینو چندسالم می رسونه ونیازی نیست کسی بدونه و برای من نظر بده…
خلاصه که خیلی ازت ممنونم و خیلی سپاسگزار لطف شماهستم که ازمن یک شخصیت عالی ساختید
کاری باشخصیت من کردید که دیگه خیییییلی از مسائلی که ازنظر دیگران آدم باید واکنش نشون بده و جواب بده،برام بی اهمیت شده...
دیگه رسیدم به جایی که فقط با خدای خودم در تنهایی خودم بهترین گفتگو هارو میکنیم
رسیدم به جایی که تواین مدت بارداریم خداداره هرلحظه بهم میگه چه خوراکی برای خودتو میکائیل کوچولو بهتره که بخوری…
رسیدم به جایی که این مدت بارداریم دارم باارامش سووت میزنمو دوره ی دوازده قدمو کار میکنمو منم دارم ان شالله بقیه ی بارداریم رو باعشق بااحترام درسلامتی کامل به سر میبرم
دوست دارم تاصبح بنویسم،از عشق بازی هام باخدام بنویسم،ازینکه چقدر زیبا پاسخ میده،ازینکه وقتی خاشع و فروتن میشم و رهاووسرسپرده میشم انقدر زیبا و عزتمندانه منو به همه چیز می رسونه
دوست دارم ساعتها ازین خانه تکانی ذهن صحبت کنم،ازین مهاجرتم به مدار بالاتر صحبت کنم،ازینکه چقدر این فایلهای اخیر داره یکآدم دیگه ازمن میسازه صحبت کنم
دوست دارم بگم که استادجان چقدر من برای خودم ارزش قائل شدم و خودم رو لایق تجربه ی بهترینها میدونم و جهان هم داره این حس لیاقتمندی رو هربار بیشتروبیشتر بهم نشون میده…
استاد نمیدونید چقدر این فایل منو ذذذوق مرگ کرد،انگار که این اولین فایلی بود که داشتم ازشما میشنیدم،انگار که این صحبتا فقط و فقط برای من بود،انگار داشتید فقط به من میگفتی که ازاون دسته آدمایی که دارای ضعف شخصیتی هستند ومدام درحال توهین و تحقیردیگران هستند خیلی راحت دل بکن و ازچیزی نترس،از تهدیدا و تمسخرهاشون نترس
تــو منتظر باش…
اونــها هم منتظر باشن…
خوااااهی دید که چقدر زیبا خدا تورو عزت میده،برکت میده،جلال میده،احترام میده،ارزشمندی میده،لیاقت هم نشینی با آدمای هم جنس خودت میکنه….
فقط کافیه خودت هم جوری عمل کنی کهدوست داری دیگران هم باتو همون رفتار رو بکنند….
خدایاصدهززززاااررااان مرتبه شکر برای میکائیل جونم که قراره تاچندماه دیگه مهمون خونه ی ما بشه و با دخترم ملکا شیرینی زندگی رو برامون دوچندان کنند ان شالله…
شادوپیروزباشید…
به نام خداوندی که نور آسمانها و زمینه
به نام خداوندی که همه چیز میشود همه کس را به شرط ایمان
به شرط پاکی دل
به نام خداوندی که همه چیه همه چی …
●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●●
سلام صفا جانم ،سلام خوشگل
چقدر چهره شما زیباست من وقتی نگاه کردم این اومد به ذهنم که فتبارک الله الاحسن الخالقین
خیلی از کامنتهای شما دوست عزیزم رو خوندم ولی این کامنت رو دلم نیومد به لایک و فایو استار اکتفا کنم
بعله تبریکککک گرم من رو از تبریز پذیرا باش جان دلم ،من برات خیلی خوشحال شدم ،برا درستی قوانین الهی خیلی سپاسگزار و خرسند شدم .
هم برات و هم میکائیل عزیز یه عالمه دعای خیر دارم خدا بهت فرج خیر بده خدا به زندگیت خیر و برکت بباره عزیزم …. مرسی که نوشتی و ایمان هم کلاسیاتو محکم تر کردی
یه عالمه گل قرمز رز تقدیمت بانو جان….
دوستت دارم بی قید و شرط
این آیه رو برا نوشتن کامنتت برات هدیه آوردم…
فَمَا اسْطَاعُوا أَنْ یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا
(سرانجام چنان سدّ نیرومندی ساخت) که آنها [= طایفه یأجوج و مأجوج] قادر نبودند از آن بالا روند؛ و نمیتوانستند نقبی در آن ایجاد کنند.
قَالَ هَذَا رَحْمَهٌ مِنْ رَبِّی فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاءَ وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا
(آنگاه) گفت: «این از رحمت پروردگار من است! امّا هنگامی که وعده پروردگارم فرا رسد، آن را در هم میکوبد؛ و وعده پروردگارم حق است!»
سلام خدمت استاد عزیزم عباس منش گرامی و خانم شایسته مهربان
سلام خدمت دوستان عزیزم در این مسیر زیبا و پروژه خوشگل مهاجرت به مدار بالاتر
خداوند را شکر می گویم که این فایل جدید و بسیار آموزنده را روزی من کرد
استاد خوبم خداوند شما را همیشه سالم و سرحال داشته باشد که اینقدر تاثیر گذار هستید در زندگی ما
این فایل واقعا محشر بود
چقدر خوب دارید توضیح می دهید در پاسخ به این سوالات
و جالب اینکه این فایل چند سال قبل ضبط شده اما به دلیلی کم کیفیت بودن صدا روی سایت قرار نگرفته
و حالا خانم شایسته عزیز بخاطر پروژه مهاجرت به این فایل مواجه می شود و از استاد در خواست می کند که در پاسخ به این سوال ها صحبت کند
و استاد عزیزم هم در این فایل در پاسخ به این سوال های مهم سنگ تمام گذاشت
واقعا که این فایل متفاوت و عجیب بود
و جالب اینکه من قبلاً در فایل های دیگه که روی سایت بوده در مورد تهمت چیزی نشنیده بودم
اما این فایل قلبم را باز کرد
چقدر برایم جذاب و دوست داشتنی بود
در اوایل فایل استاد در مورد تاثیر گذار بودن حرف مردم ونظر دیگران در زندگی مان مفصل صحبت کرد
استاد عزیزم من در خانواده ای بزرگ شده و تربیت یافتم که حرف مردم سرلوحه زندگی مان بود
هر کاری می خواستیم بکنیم حرف مردم دخیل بود
هر رفتاری می خواستیم انجام دهیم نظر مردم مهم بود
هر تصمیمی می خواستیم بیگریم نظر مردم مهم بود
همیشه از ما خواسته می شد که کاری نکنید که فلانی ها فلان چیز بگوید
همیشه دوست داشتیم کاری انجام دهیم که مورد تاید دیگران قرار بیگریم
حتی می دانستیم که انجام دادن این کار نا مناسب و اشتباه است اما بازهم بخاطر حرف مردم آن کار را انجام می دادیم چون نظر دیگران مهم بود
حتی توی خانواده رفتار های را داشتیم بخاطر اینکه دیگران ما را خوب بگوید و تحسین شویم
شاید توی خانواده رفتار مان با همدیگر خوب نبود اما جلوی دیگران خوب رفتار می کردیم که مبادا کسی بی فهمد که ما باهم قهر هستیم
و هزاران نوع رفتار های دروغی و ناجالب را داشتیم
و حالا وقتی اینگونه رفتار ها یادم می آید از خودم خجالت می کشم با آنگونه تظاهر کردن
از وقتی با شما استاد خوبم و آموزش های شما آشنا شدم کمی بهتر شدم نسبت به حرف و نظر مردم
اما این را نیز می دانم که جای زیاد دارد برای کار کردن و بهتر شدن
دوست دارم آگاهانه و طبق خواست و سلیقه خودم زندگی کنم و عمل کنم
از خداوند بزرگ می خواهم که مرا در این مسیر ثابت قدم نگهدارد
در مورد تهمت زدن مثال های واضحی در زندگی خودم ندارم
چون آزمون و خطاهای زیادی انجام ندادم
من قبلاً اگر کسی از من و ضعف هایم انتقاد می کرد خلی بهم می ریختم و ناراحت می شدم
اما حالا کمی بهتر شده ام نه با آن حد خلی خوب اما فقط تازه دارم احساس می کنم که زیاد برایم مهم نیست
استاد ذهن ما چقدر دنبال منفی و نکته های ناجالب پیش قدم است
مانند مثالی که شما بیان کردید
من در محیط کارم همکارانم برخورد بیسار خوب و شایسته با من دارند
چون من هر روز در تمرین ستاره قطبی این کار را آگاهانه دارم انجام می دهم
همیشه با الفاظ مناسب با من حرف می زند در حالیکه با دیگران اینگونه نیست
و برای هر کسی القابی گذاشته است
و خدا را شکر مرا به اسم خودم صدا می زند و محترمانه
چون من خودم دوست ندارم دیگران را به القاب و اسم های ناجالب صدا کنم
چند روز قبل یکی از همکارانم گفت فلانی در قبال فلان کاری که انجام داده بودی اینچنین حرف را زد
و من گفتم خلی زیاد مهم نیست
چون من تمام تلاش خودم را کردم و خودم دیدم که نتایج آن کار چگونه بود
در حالیکه هی می خواستم این موضوع را جدی نگیرم و فراموش کنم هی بعد از لحظاتی دو باره به ذهنم می آمد
در حالیکه قبلاً اگر این چنین می شد چی چیز های را بوجود می آورد
من قبلاً اینگونه موضوعات را خلی جدی می گرفتم و می خواستم ثابت کنم که من درست کار کردم و درست رفتار کردم و بی توجهی نکردم
اما حالا این حرف را وقتی برایم بیان کرد خلی برایم مهم نبود و قشنگ بعداً فراموش کردم و راحت شدم
در حالیکه قبلاً اینگونه نبودم
استاد وقتی در مورد دونالد ترامپ موضوع را گفتی خلی خوب برایم واضح بود
چون مطالب زیادی در مورد این شخص شنیده بودیم که همیشه برایش داستان ها درست می کردند
و این بشر چقدر خوب خودش را باور داشته که در این چنین وضعیتی که همه رسانه های معتبر و مشهور کشور دنبال سوتی های تو باشد که برایت داستان درست کند
چون هیچ وقت حرف و نظر دیگران را برایش مهم ندانسته و کم اهمیت بوده برایش
بلکه با جدیت بیشتر به مسیر خودش با قدرت بیشتر حرکت کرده است
و این جمله باراک اوباما خلی قابل تأمل است
که این فرد را شما رسانه ها معروف و ریس جمهور کردید
استاد با شنیدن این داستان من یاد موضوعات در کشور خودم افتادم که واقعا قابل تامل بود
فردی که قبلا خلی شناخته نبود
خلی معروف نبود
در اوایل حتی در کشور نبود و همیشه در خارج از افغانستان زندگی می کرد و آنجا بود
وقتی آمد افغانستان چند سالی در وزارت های متعدد ایفای وظیفه کرد
و موقع انتخابات برای همین شخص هم خلی داستان ها درست کردند
و انواع و اقسام موانع برایش ایجاد می کردند
و جالب اینکه همه این حرف ها و موارد های منفی بود که بهش نسبت می دادند
و تقریبا همه ازش نفرت داشت اما این شخص در دو دور انتخابات برنده شد
برای من جدای از اینکه چی کار های را انجام داد یا نداد
ولی همگی به نحوی ازش انتقاد داشتند و به نحوی این فرد را شایسته و مناسب نمیدانست
اما این فرد راحت قدرت را بدست گرفتند
ومی توانیم با اینگونه رفتار ها و برخورد ها قانون را بهتر درک کنیم و بیشناسیم
فرق نمی کند اینگونه برخوردها و رفتار ها در کجای جهان اتفاق می افتد
قانون جهان در همه جا کار می کند
استاد عزیزم واقعا از شما ممنون و سپاسگزارم بابت این فایل بسیار جذاب و فوق العاده آموزنده
ممنون خانم شایسته مهربان هستم
از دوستان عزیزم ممنونم بابت کامنت های زیبای شأن که می توانیم موضع را از زاویه های متعدد بهتر درک کنیم و بزرگتر شویم
خدایا تنها تو را می پرستیم و تنها از تو یاری می جویم
خدایا صد هزار بار شکرت
سلام استاد عزیز و سلام به خانم شایسته عزیز
این فایل من را برد به سالهای جوانی زمانی بین 16 تا 20 سال
من در این سن در اوج زیبایی بودم و همیشه همه جا حرف از زیبایی من بود و هر جا وارد می شدم همه توجه ها به من بر می گشت
البته من فرد درون گرایی بودم و اصلا از این توجه ها فراری بودم
و تا مجبور نبودم از خونه بیرون نمی آمدم و در مهمانی ها شرکت نمی کردم
البته بر اساس باورهای آن زمان که از جامعه گرفته بودم حجابم چادر بود (که البته هرگز مانعی برای آسیبهای جامعه به من نبود)
و نکته جالب این بود که همه با اینکه می دیدند من چطور آدمی هستم اما در محله و در خانواده به خاطر تمایلی که پسرهای اطرافم برای برقراری ارتباط با من نشان می دادند و گاهی به رقابت می رسید
من را متهم به خراب بودن می کردند و به خاطر اینکه در کودکی پدرم از دنیا رفته بود و بالای سرم نبود ه به من تهمت می زدند که دختر خرابی هستم
با اینکه من قسم می خورم نه در آشکار و نه در هفت با هیچ پسری ارتباطی نداشتم
و مثل استاد که می گویند در تمام عمر کسی ازشون حمایت نکرد و همیشه احساس تنهایی می کردند من هم در خانه وقتی که مادر این حرفها را می شنید به جای حمایت از من می گفت حتما چیزی هست که مردم حرف می زنند
تا رسید به جایی که پدر یکی از آن پسر ها قسم خورد که مهم را بگیرد و آبرویم را ببرد
تا آن زمان به خودم و خودت می گفتم هم من خودم را می شناسم و هم تو من را می شناسی پس حرفها مهم نیست و تحمل می کردم
اما از این حرف که قسم به بی آبرو کردنم زد ترسیدم و خیلی گریه کردم
همان زمان عازم سفر مکه شدم
یادم می آید که در مسجدنبی نشسته بودم و یاد این موضوع افتادم و گفتم خدایا من جز تو کسی را ندارم و اگه تو کمکم نکنی اون موفق بشه
چون موقعیتهایی را ایجاد می کرد که من در تله اش گیر بیفتم و چند بار نجات پیدا کرده بودم
اما از دعای من تا برگشتنم به هتل شاید نیم ساعت طول کشید
و قتی به هتل رسیدم تلفنم زنگ خورد و از ایران بهم خبر دادند که اون آقا فوت کرده و خواستند که من براش اونجا دعا کنم
بدون هیچ بیماری قبلی ….
و من به قدرت خدا بیشتر از قبل ایمان آوردم
و در باره چادر هم وقتی با استاد آشنا شدم و امتحان کردم چادرم را برداشتم و با یک شخصیت قوی دیدم که دیگه مورد آزار قرار نمی گیرم
خدایا ازت ممنونم که همیشه و همه جا ازم مراقبت کردی و خدایا شکر که من را با استاد عباسمنش و این خانواده بزرگ آشنا کردی
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
سلامی که از جنس نام زیبای خداست ،
مائده جان خواهر گلم،
نمیدونم چرا ولی با خوندن کامنت ارزشمندتون تصویری از این آیه زیبا بر خاطرم گذشت که خدا میفرماید :
إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَـٰٓئِکَهُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّهِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ / آنهایی که گفتند پروردگار ما خداست سپس بر گفته خود استقامت کردند ملائکه خدا بر قلب آنان نازل میشوند و بشارت میدهند که دیگر نه ترسی داشته باش و نه غمی و بشارت باد بر شما بهشتی که به آن وعده داده شده اید.
مائده جان گل خواهر و همکلاسی خوبم ؛ رمز و راز عبور سربلندانه شما از اون بحران ها اولش توکل و مهمتر از هر چیز استقامت و جانزدنی بوده که روی حرفتون داشته اید؛ خوشا به سعادتتون
و از خدا میخوام مثل شما من رو هم یاریم کنه تا برای اونچه که به خاطرش و در طلبش تصمیم به مهاجرت به مداری که رضایت خدا در اون هست رو کردم استقامت داشته باشم همونطور که شما داشتیدش و همونطور که من مدت زمانیست از لطف خدا داشته ام و امیدوارم ادامه داشته باشه.
براتون سربلندی بیش از پیش هر دو دنیا در پیشگاه خدا و همچنین زیارت دوباره خونه خدا رو آرزو میکنم و انشالله که خدای مهربان زیارت اون مکان خوب رو نصیب من و همه همکلاسی های عزیز و دوست داشتنیم بکنه.
الهی به امید تو
قدم 14
خدایاشکرت که این جلسه ام به تعهدم عمل کردمو به قدم 14 رسیدم ……
واقعااا نیاز داشتم این فایلو بشنونم و خداروشکر که خداوند همیشه به موقه میرسه.
جملات طلایی
تابع شکنی برای اینکه مشهور بشی درست نیست
اگه خودت باشی دیگه نیاز به توجه و نظر دیگران نداری ،نیاز نداری کار کنی که بقیه بهت توجه کنن.
ذهن همیشع میخواد روی نکات منفی و ویژگی های منفی تمرکز کن باید هواسمون به این دام باشه که اگه اون همه آدم ازت تعریف کردن و یه نفر انتقاد کرد توجه خودتو بزاری روی اون همه تعریف تا از اون مدار خارج بشی
به محض اینکه ترسیدی ،باید بارها به خودت بگی من خالق زندگی خودم هستم ،مهم نیست بقیه راجب من چه فکری می کنند،توجه به حرف بقیه باعث میشه تو به حرفای اونا قدرت بدی.
کسی که تهمت میزنع این نشانه ضعف اون آدمه .
و بخاطره خلا های درونی اون آدمه.
عدو شود سبب خیر اگه خدا خواهد
اگه کل دنیاااا بخوان بهت صدمه بزنن اما تو باور داشته باشی خودت خالقی خودت اتفاقاتو رقم میزنی ،هیچ کسی هیچ چیزی نمیتونه بهت صدمه بزنه.
مگر اینکه باور کنی اگه باور کنی ،،اون آدم بخاطره باور خودت تو زندگیت تاثیر میزاره.
در مواقعی که تهمت می شنوی ،،،،،،یا غیبتت میکنن ،وظیفه ما چیه:
واکنش نشون ندیم،جواب ندیم،اعراض کنیم،سکوت کنیم.
*اگر کسی به شما تهمت بزنه و تهدید کنه اگه بهش پاسخ بدی ،اگه واکنش نشون بدی ،نشون میده اونا تونستن به هدفشون برسن ،و حالتو بد کنن،،،تنها راهش اینکه بی محلی کنی و این نشون میده که حرفای شما اصلا اهمیتی نداره…..
خدایاشکرتتتتت
به نام خدای زیبایها خدای فراوانی و عشق
خدایا سپاسگزارم اجازه نوشتن بهم می دی
سپاسگزارم فرصت زندگی دارم زنده ام
چقدر این فایل برای من درس داره منو یاد گذشته انداخت که در زندگی چقدر حرس خوردم بابت حرف های پوچ همسرم که پولی قبلا دستم میداد باید هزار تا قرآن و امام و پیغمبر قسم می خوردم قبول نمیکرد باور نداشت پولش همین بوده یا خرج کرده می گفت پول زیادتر بوده قبلا کارت نبود پول نقد بود خودش گاهی شرمنده می شد براش حساب می کردم ولی بارها به خاطر حرفهاش تهمت هاش گریه کردم که من مقصر نیستم تا ثابت کنم اگه شک داشتم گریه نمیکردم ولی به خاطر بی گناهی ام اذیت می شدم
یک شب دایی ام خونمون بود این حرف گذشته هست تو روستا بودیم یک اتاق دورتر داشتیم من داشتم کباب درست میکردم که داشت راجع به مادرم پیش همسرم مسخره میکرد می خندیدن و پسر دایی دیگه ام هم بود پسرم اومد بیرون دید من کباب میکنم رفت گفت یواش مامانم می شنوه تو حیاط من خودمو زدم راه دیگه یعنی نشنیدم ولی ادامه داشت همسرم صداش اومد گفت به دایی ام گفت خون خواهرزاده ات می افته گردنم یواش یعنی من می گفت من هم خیلی گریه کردم خدایا من دارم ازش پذیرایی میکنم به خاطر من چرا این جور میگه تا فرداش من دیگه طاقت نیاوردم نزدیک ظهر بود زنگ زدم زن دایی گله کردم تو نگو اون هم به دایی گفته من گله کردم صبح زود به من زنگ زده گله کرده منت غذا گذاشته …که من اصلا راجع به این چیزها نگفتم فقط گفتم مادر من برای شما بد نیست و کاری به شما نداره چرا این کارها رو می کنید هزار تا حرف زن دایی گذاشته بود روش و به همسرم زنگ زده بود چیزهای بدی راجع به من گفته بود همسرم غروب از سر کار اومد چشمتون روز بد نبینه یک دفعه منو برد داخل خونه چون تو حیاط تابستان بود چای درست کرده بودم …درو بست تو اتاق تا می تونست بهم زد بدنم همه کبود شده بود و منو تهدید می کرد بری خونه مادرت چی میکنم چی میشه …. الان بغض کردم یادم اومد پسرم هر چه کرد جلوش بگیره نتونست یک جورهای دایی ام گفته بود به همسرم تو عرضه داری زن جرعت نمیکنه چیزی بگه وادارش کرده بود من هم سه چهار بسته قرس خواب خوردم به نیت خودکشی و یک برگه نوشتم همسرم کاری به من نداره دایی ام باعث مرگ من شده هیچی نمردم فردا همسرم فهمید نمیدونم شاید ترسیده بود برام کباب درست کرده بود برده بود کوه با بچه ها بخدا من نفهمیدم چی شده میگفت زیاد کباب خوردی گفتم کی به زور خوب شدم بعدا میگفت اگه می دونستم قرس خوردی بیشتر بهت می دادم تا بمیری…
خلاصه ببخشید زیاد گفتم هنوز از دایی ام رنجش دارم تو دلم نبخشیدم به زبان نمیگم ولی ته دلم ازش بدم میاد می دونم رنجش خوب نیست همین طور زن دایی ام خدا کمکم کنه ببخشم
یا اینکه قبلا من ابرو بر میداشتم خدا می دونه چقدر همسرم گیر میداد میزد تهمت و همه چی که در شان من نبود یا موی سرم به قول بقیه دم اسبی می بستم یا کرم میزدم ضد آفتاب یک بار جاری ام اومده بود روستا اون خیلی به خودش می رسید من هم دوست داشتم جوان بودم از اون هم خوشگلتر بودم ولی دلم می خواست به خودم برسم بهش گفتم برام کرم پنکک بخره پول دادم برام فرستاد تا اینکه همسرم دید بخدا غوغا کرد… کرم زد تو دیوار اتاق زره زره شد دلم شکست خیلی گیر می داد می گفت برا کی کرم زدی یک روز رفتیم کوه درو داشتیم گندم من هم بودم دید ضد آفتاب زدم شریک داشتیم هنوز شریکمون نیومده بود ما زودتر رفتیم سر زمین بخدا آتش روشن کردیم چای درست کنیم صبحانه بخوریم سرم تو آتش کرده بود هروچه دست و پا میزدم ولم نمیکرد تمام صورتم سوزاند می گفت کرم زدی که شریکمون ببینه تازه بخدا شریکمون یک پیرمرد بود اون روز نیومد یک آدم ساده من هم اهل هیچ چیزی نبودم خدا می دونه تا غروب توی تابستان حتی آب هم نخوردم اومدم غروب برم خونه مادرم تهدید زیادی کرد من هم سنی نداشتم پدر هم نداشتم ازم دفاع کنه همه می دوستن چه آدمی هست ولی عمرم تباه کردم گذروندم هیچی اون همه تهمت من به جون خریدم الان دیگه فایده نداره گذشته همش بخاطر حرف مردم بود یا بخاطر بچه از خودم گذشتم الان هم گاهی گیر میده ولی اهمیت نمیدم میگه تو دیگه پیر شدی رسیدی هم سن ما مردم من چهل و چهار سالمه نا امیدم میکنه ولی خدا رو شکر بهترم دارم روی خودم کار میکنم ببخشید
در پناه خداوند باشید
باسلام خدمت استاد بینظیر و خانم شایسته ی واقعا شایسته.
چه کار خوبی کردین واسه این اقدام گام های فوق العاده.
ایتاد این فایل انگار بموقع بود من هر کدوم از گامهای قبل رو کم کم دوبار گوش دادم و فکر میکنم الان که این فایل اومد و میگم واستون اتفاقاتی محل کارم افتاد که تونستم ذهنم رو کنترل کنم و به قول شما به خودم گفتم: این تضاد کاملا به نفع من تمام میشه.
بله شما کاملا درست میفرمائید که فرمودین آدم های ضعیف پشت سر دیگگران صحبت میکنند یا پاپوش درست می کنند یا زیرآبشون رو میزنن.
من کارمند هستم دو تا همکار داریم که سوادشون و جایگاه اجتماعی و یا حتی ثروت کمتری نسبت به بقیه همکارها دارن، ولی همین ها مرتب زیرآب همکارهارو میزنن،.
منم از این قضیه مستثنا نبودم و هفته قبل خیلی کاری تر ضربه به نظر اونها سنگینی خوردم.
اول ذهنمو کنترل کردم و فکر کردم و به این نتبجه رسیدم که این موجود خیلی ضعیف از سدت حسادت که من رتبه بالاتر نرم اینکارو کرده و مطمئن هستم کاملا به نفع من تمام میشه و پیسرفت شگرفی در انتظار هست و به این نتیجه رسیدم که کم محلی کنم و این بهترین جواب هست بهترین بهترین.
و من منتظر پیشرفت فوق العادم هستم.
نکته بعدی که شما فرمودین «فکر دیگران اصلا مهم نیست»
چون تاثیری تو زندگی ما نداره وقتی پروردگار رتبه میده، و تمام کارها توسط خداوند قدرتمند صورت میگیره.
کارها دست کس دیگه ای هست پس نگرانی نداره، فقط باید ذهنمون رو کنترل کنیم که تاثیر رومون نذاره خدا خودش به بهترین شکل جواب میده.
عقب باایستیم و تماشا کنیم شاهکار خداوند رو.
من این فکر رو زیاد تو سرم میپرورونم
تو دستهات رو بزن زیر بغلت و فقط تماشا کن شاهکار خداوند منتقم رو.
در جواب تهدید هم فقط یه کلام میگم: در عملی کردن تهدیدت کوتاهی نکن.
جمله طلایی منه و چقدر اون لحظه خورد شدن طرف رو میبینی و لذت میبری.
و این نکته که مهمترین نکته اس.
وقتی خداوند کسی رو میخواد بالا ببره تمام عالم هستی بخوان جلوشو بگیرن نمیتونن و هنگامی که خداوند بخواد کسی رو خار کنه تمام عالم هستی بخوان جلوشو بگیرن نمیتونن.
پس ما هر لحظه در پناه لطف و کرم و مهربونی بی انتهای خدا غرق نعمت های فراوان و بی پایان هستیم.
دوستتون دارم استاد گرامی و دوستان گلم.
بنام پرودگار مهربان
سلام
گام چهاردهم پروژه مهاجرت به مدار بالاتر:
نحوه برخورد با تهمت
هرچه جلوتر میریم متوجه میشم که این دوره که استاد سخاوتمندانه بصورت رایگان در اختیار ما قرار دادند، هیچ گونه فرقی با دوره های دیگه استاد ندارند و چقدر عالی باورهای قدرتمند رو به ما آموزش میدهند.
یکی از مهمترین باورهای قدرتمند توجه نکردن به حرف مردم است، ما باید برای خودمون زندگی کنیم نه بخاطر حرف مردم،
البته به عقاید دیگران احترام بگذاریم و به ارزشهایی که جامعه ای که در اون زندگی میکنیم هم احترام بگذاریم و تابو شکنی نکنیم،
اگه شخصیت قوی داشته باشیم به تهمتها و غیبتهایی که دیگران در مورد ما میزنند هیچ توجهی نمیکنیم و تحت تاثیر قرار نمیگیریم و واکنش نشون نمیدیم،
ما خالق زندگی خودمون هستیم و دیگرانی وجود ندارند مگر اینکه ما با توجهی که به حرف دیگران میکنیم به اونها قدرت دهیم،
کسی که تهمت میزنه و درباره دیگران غیبت میکنه آدمه ضعیفیه و خلع داره و برای اینکه بی عرضگی خودش رو توجیه کنه به دیگران تهمت میزنه و یا غیبت شون رو میکنه.
اگه به حرف دیگرانی که میخوان ما رو تخریب کنن توجهی نکنیم و واکنشی نشون ندهیم به احتمال زیاد به نفع ما میشه
مثل ترامپ که ضد تبلیغ ها و تخریبها به نفعش شدن،
مثل خاتمی
مثل استاد عباسمنش
نیازی نیست به تهمت دیگران واکنش نشون دهیم، اصلا نیازی نیست که بشنویم،
توجه نکنیم، دفاع نکنیم،
اگه به تهمت دیگران پاسخ دهیم به این معنی است که گذاشتیم دیگران در زندگی ما تاثیرگذار باشن و تونستن دستشون رو توی مخ ما کنن.
من هستم که شرایطم رو رقم میزنم و در نهایت همه چیز به نفع منه،
از تهدید دیگران نترسیم و بخدا ایمان داشته باشیم
بقول پیامبر که میگه من منتظرم و شما هم منتظر باشید.
ما توانایی کنترل دیگران رو نداریم، اما میتوانیم خودمون رو کنترل کنیم و توجه نکنیم
کنترل ذهن
کنترل ذهن
کنترل ذهن
همه چیز کنترل ذهنه
تحسین ها رو ببینیم و به تخریبها توجه نکنیم.
پرودگارا تو را شکر میگویم بخاطر اینکه هدایتم کردی به راه راست راه کسانیکه نعمت داده ای
خدایا شکرت که آسانم کردی برای آسانیها
خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت
به نام خداوند مهربان و بخشنده
خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز عالی دیگر الهی شکرت
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
من قبلاً پیش از این که وارد سایت بشوم و با قوانین آشنا بشوم خییلی خیییلی مشکل داشتم
یعنی هر کار می کردم که تایید بشوم و تاییدی بقیه را بیگیرم
خدا را شکر در طی این چند وخت که بالای خودم کار کردم اصلا در این موارد بر نخوردم
اگر هم بوده من یاد گرفتم اعراض کنم در خیییلی جا ها خوب عمل کردم که نتیجه عالی گرفتم و در بعضی جا ها نتوانستم ایمانم را نشان بدم بعد دیدم که چطور زمین خوردم
حالا خدا را شکر خیییلی زیاد از محیط که این حرف ها بود دور شدم و جای هستم که درستی می توانم روی خودم کار کنم
و انشالله جای های بهتر هدایت بشوم الهی شکرت
هنوز هم این پاشنه آشیل من است
اگر من یک روز در سایت فعال نباشم و روی خودم کار نکنم قشنگ میفهمم چی ظلمی به خودم کردم
و بعد دوباره میآییم و فایل ها را گوش می دهم
وخت روی خودت کار میکنی تهمت زدن تهدید کردند پشتت حرف زدن خیییلی کم می شود
خدا را شکر از زمانیکه در شبکه های اجتماعی هم فعال نیستم خیییلی راحت هستم
قبلا درست تمرکز در کار نداشتم
خییلی حواس پرت بودم حالا هم حواسم در کار ها جمع است و هم روی خودم کار کرده می توانم الهی شکرت الهی شکرت
بنام خدای همواره حامی وهدایتگرم
سلام به استادعباسمنش عزیزم واستادشایسته نازنینم، عشقی عشقق بانوشایسته
سلام به تمامی اعضای خانواده صمیمی عباسمنش، خداروهزاران بارشاکرم برای وجودارزشمندتون دراین خانواده صمیمی
استاد هربارشمایه فایل جدیدمیزاریدروی سایت تواین مدت من مات ومبهوت اجابتگری این نیروی رب العالمین میشم وایمان پیدا کردم که این نیروبه قلب من وهمه آگاهه وپاسخ سوالم رومیدونه ومیدونه چطوربه قلب شما کلماتی روالهام کنه بگید که برای هزاران نفر توش پاسخ هست وهرکسی به اندازه نیازش ازاین آگاهی ها برمیداره…
داستان اینه که بازم طبق معمول من درگیر پاشنه آشیلم که مقایسه هست شده بودم وشدیدا مغزم داشت منومیخورد، خداروصدهزارمرتبه شکرسالهاست که نشنیدم کسی پشت سرمن غیبتی کنه، اما ذهنم شروع میکنه به هزارجورانگ چسبوندن به من، اینقدرصداش بلندبود که نه دیگ گوش دادن فایلای شما کارسازبود ونه من ازپیاده روی لذت بردم مدام ذهنم داشت نشخوارمیکرد، ببین فلانی الان داره تودبی زندگی میکنه بیزینس خودشوداره توچی؟ توهیچ کاری نکردی، ببین فلانی رفت آلمان داره زندگی میکنه توچی؟ هیچ کاری نکردی، اینا همه ازتوعقبتربودن ببین الان اوناکجان، توهنوزتوهمین شهری… خلاصه اینقدرمنوکوبید که اومدم خونه مثل یه کودک زدم زیرگریه گفتم خدایا خودت کمکم کنه من ازپس ذهنم برنمیام بعدازکلی گریه کردن خوابم برد، خواب دیدم یه استاد خیلی معروفی تویه سایت به نوشته های من ویه خانم دیگ پاسخ داده وعلت مشکلمون وراه حل رونوشته خواستم اون نوشته هاروبخونم بیدارشدم، بعدش که دوبارخوابم برد، خواب دیدم همون استاد بهم گفت ازاین دالان که توش موندی بروبیرون دست منوگرفت اونورکه کلی زیبایی بود نشون دادگفت برواونجا لذت ببر وداشت منوازتوی اون دالان میاوردبیرون نوری که خوردبه چشمم انتهای اون دالان رسیده بودم، دیگ ازخواب بیدارشدم، همون موقع یه حس خوبی تووجودم اومدگفتم مطمعنم هدایت شدم برای راه راست، وقتی بنرفایل جدیدرودیدم وکپشن فایل روخوندم گفتم درسته خودشه خدای مهربانم راه بیرون رفتن ازتاریکی رواززبان استادعزیزم به من گفته، و وقتی کامنت لیلابشارتی عزیزروخوندم بیشترایمانم قوی شدبه هدایت هایی که خداوند میکنه ومن باید بیشترایمانم به این هدایت هایی که درخواب میشم قویتربشه وعمل کنم، برای من این تعببیرروداشت که این فایل شمابرای من ولیلای عزیزپاسخی بوددربهترین زمان برای رهایی ازمشکل نجواها.. خداروشکرمیکنم برای وجودشما استادنازنینم واستادشایسته عزیزم با کپشن های فوق العاده ای که مینویسین چقدربه درک بهترمن ازصحبت های استادکمک میکنه من میفهمم که ازچه زاویه ای باید اون جمله های استادروبشنوم، قبلا به این واضحی نبود، مطمعنم که اون نیروی رب العالمین هست که شماروبرای نوشتن این متن ها داره هدایت میکنه، خدا روشکربرای وجودارزشمندتون درکناراستادعزیز..
حالا چرا گفتم که این فایل هدایت خداوندبرای من بود، چون باشنیدن هرجمله اززبان شما من گذشته ام داشت مرورمیشدبرام که توی چه جهنمی بودم والان انگار این آرامش، این عشق ومحبتی که دریافت میکنم، این رزق آسان، برام عادی شده بود وبقول قرآن من مغرورشده بودم وسرکشی میکردم دربرابرخداوندباناسپاس بودنم، من چشمام بازشدبه روی نعمت هایی که دارم درزندگیم، این آرامشی که دارم نتیجه بودنم دراین مسیروتغییرباورهامه وگرنه که من همیشه درگیربودم درگذشته، خداروشکرکه نمیزاره توتاریکی گیربیفتم وهردفعه گیرکردم نجاتم داده وهمیشه هم دستم روگرفته وگفته راه نجاتت پناه آوردن به این خونه ست، خونه ی صمیمی عباسمنش، توفضای بزرگ وزیبای همین خونه قدم بزن وبچرخ جای دیگ نرو، زیبایی ونور اینجاست برای توو… خدایاشکرت که هستم دراینجا، خداروشکربرای آرامش قلبم، خداروشکربرای خوندن کامنت هایی که فقط عشق توی این نوشته هاجاریه، بچه هایی که کلامشون زیباییه وعشق وآگاهی خداجاریه، خداروشکربرای وجودتون، سپاسگزارم برای کامنتای فوق العاده ای که مینویسین وهرکدوم ازاین کامنت ها توش یه نورهدایت جاریه برای من…
به امیدبهبودهمیشگی برای هممون…
سلام خدمت استاد گرامی و بچه های سایت
بسیار سپاسگزارم از استاد
بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهیها
من چند تا نکته طلایی از حرف های استاد نوشتم که اونا رو با شما به اشتراک میذارم
نکته اول:
نسبت به انتقادات ،تمسخر شدنها ،حرفهای زشت دیگران و نظراتشون بهترین واکنش بی واکنشی است
یه مثال بزنم از خودم که پارسال یه همکاری داشتم که مدام منو مسخره میکرد ینی نه فقط من کلا کارش تمسخر کردن بقیه بود ولی من حساس شده بودم که چیکار کنم این یه نفر منو مسخره نکنه و هر کاری میکردم بیشتر توی باتلاق تمسخر فرو میرفتم
چون یه باور مخرب داشتم توی ذهنم که من باید همه رو راضی نگه دارم از خودم ، همه باید نظرشون راجب من مثبت باشه کسی نباید منو مسخره کنه من باید تو دید همه عالی به نظر برسم
و همین باورها باعث شده که این رفتارها رو از خودم نشون بدم
و الان متوجه شدم که بیاهمیت بودن نسبت به نظر منفی و مسخره شدن توسط هر کسی حتی نزدیکترین افراد زندگیمون باعث میشه حالمون خوب باشه
ما توی ذهنمون بدترین منتقد و تخریب کننده نسبت به خودمون هستیم و اگه کاری رو اشتباه انجام بدیم احساس گناهش تا مدتها باهامونه
به همین دلیله که اگه دیگران نسبت به ما انتقادی بکنند میخوایم خودمونو ثابت کنیم که نه اینطوری نیست
ولی به قول شما استاد اگه ما این باور رو توی ذهنمون بکاریم که :
من که خودم رو میشناسم و میدونم مسیرم درسته
اون موقع اس که نگران نظرات و انتقادات اونا نسبت به خودم نیستم
به نظر من اگه ما با خودمون به صلح برسیم و خودمون رو بپذیریم دیگه نظرات دیگران اهمیتش کم رنگ میشه توی زندگیمون
یه جملهای رو خوندم یه جایی که میگفت:
میخوای بدونی اندازهات(ظرف آگاهیت) چقدره ؟
هر چیز که تو رو برانگیخته میکنه بدون که اندازهات در همون حده
ما هر چقدر که آگاهیمون بزرگتر میشه مسائلی که بتونن روی تاثیر بذارن خیلی کم و کمتر میشن
دیگه کمتر اتفاقی یا انتقادی میتونه منو ناراحت کنه
نکته بعدی از زبان استاد :
مهم نیست که دیگران از ما خوششون بیاد یا نه.اگه قانون رو درست درک کرده باشی ، دیگرانی در زندگی ما وجود ندارن
این جملهتون رو باید با طلا توی ذهنمون حک کنیم که دیگرانی در زندگی ما وجود ندارن.
من قبلا توی زندگیم خیلی از سمت افراد مختلف بهم بیاحترامی میشد و اصلا هیچکس حتی بچههای کوچیکم برای من ارزشی قائل نبودن اما الان از بزرگ و کوچیک از رئیس تا زیر دست همه بهم احترام میذارن…حتی افرادی که ممکنه با بقیه رفتارشون خوب نباشه ، به من احترام میذارن و با ادب برخورد میکنن
اینو میخوام بگم که آدمها رفتارشون اون طوریه که ما بهش جهت میدیم
اتفاقات نتیجهاش اون طوریه که ما تعیین میکنیم
ینی من خلق میکنم نحوه برخورد آدمها با خودم رو…من تعیین میکنیم فلان تهمت یا فلان اتفاق نتیجهاش برام مثبت باشه یا منفی
هر کدوم از ما در دنیای مجزای خودش زندگی میکنه
من قبلا فکر میکردم همهی ما تو یه دنیا داریم زندگی میکنیم اما الان به این درک رسیدم که هر کسی تو دنیای خودش با باورهای خودش زندگی میکنه
موقعی که میخواستم شروع کنم به نوشتن نمیدونستم چی باید بگم اما الان همینطوری آگاهیها میاد
ولی به همین نکاتی که خدمتتون عرض کردم بسنده میکنم
و از خداوند براتون حال خوب و آرامش رو خواستارم
شاد و پیروز باشید خدانگهدار تون
سلام خدمت شما آقا جوادعزیز
چقدر فوق العاده نوشتید چقدر
باتمام قلبم اینقدر درک بینظیرتون رو تحسینتون میکنم
بینهایت تحسینتون میکنم
الهی که هرلحظه غرق بینهایت نعمت و برکت ثروت روزی بینهایت بیحساب خداباشید
بینهایت تحسینتون میکنم
چقدر فوق العاده بود چقدرمیخوام بینهایت بینهایت بیشتر بیشترعمیقتر بینهایت بهتر بهتر عمیقتر بیشتربیشتر درکش کنم بهتر بهتربیشتر درکش کنم تنها تنها تنهاحق مطلق محض اینکه تنها تنها این منم که با افکارم تنها تنها با باور افکار تنها خودم دارم تمام اتفاقات زندگیم خلقش میکنم تنها این خودم خالق صدر درصد خالق صد درصد تمام زندگیم هستم و اون رفتار طرف مقابل رو تنها خودم دارم خلقش میکنم
هرکسی تنها توی دنیای خودم با باورای تنها خودش تنها خودش داره زندگی میکنه.
بینهایت سعادتمند بینهایت موفق باشید.
سلام Ela عزیزم
چه اسم قشنگی
چه چهره دلنشینی
چه لبخند زیبایی داری
خدا رو شکر بابت دوستان هم فرکانسی مثل تو
چقدر تحسینت میکنم که جزو دختران قدرتمندی هستی که روی خودشون کار میکنند و خودشون رو رشد میدن
بسیار سپاسگزارم برای عشق ، مهر و محبتی که نسبت به من داشتی
تو رو تحسینت میکنم بابت قلب مهربانت تو جزو اون دسته افرادی هستی که به راحتی میتونن عشق بدن بدون ذرهای ترس از نگاه و قضاوت بقیه
این یه نکته مثبت و بزرگ در وجود و ناخودآگاه توعه
از خداوند درخواست میکنم که بتونم این آگاهی ها رو به همین وضوح درک و در عمل اجرا کنم
هر کجا هستی حال دلت خوب و قلبت پر از مهر و نور باشه
خدانگهدارت